گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی آلیس نمایش پست ها
چه آماجی[1] می‌تواند برای هومنی[2] باشد؟! هیچ.
تنها آماجی که آدمی دارد خوشی بردن از زندگی و رسیدن به تراز[3] انرژی پایدار مغزی‌ست که بدست
سیستم پادافره[4] و افره مغزی از راه هورمون‌ها منش[5] و رفتار شما را کنترل می‌کند. هرکسی هم که
در زندگی بدو بدو می‌کند و می‌خواهد همسر خوب بیابد یا پول و جایگاه بالاتری فراهم سازد، تنها
برای رسیدن به خوشی و زندگی بهتر است که چیزی جز تراوش چندین هورمون از غده‌های درون‌ریز
و ... نیست. فرزان[6] خیام در این باره می‌فرماید :

گاوی‌ست بـر آسمان قرین پـروین
گاوی‌ست دگر[7] نهفته[8] در زیر زمین
گـر بینائی چشم حقیقت بـگشا
زیر و زبر دو گـاو مشتی خر بـیـن*

* در آسمان، نزدیک خوشه‌ی پروین گاوی است. آن گاور همان صورت فلکی "ثور" به چم[9] گاو نرینه
می‌باشد. چامه‌سُرا نماره[10] دارد به باورهای خرافی مردم پیرامون[11] گاو بودن این چهره‌ی آسمانی.
یک گاو دیگر در زیر زمین نهفته است که به باور برخی باستانیان زمین روی شاخ‌های آن استوار
شده است و اگر گاو بلزرد زمین بهم می‌خورد. ولی اگر روشن‌بین و راستین‌نگر هستی، چشمت را
باز کن و میان این دوگاو یک مشت خر ببین؛ در تکاپوی معنای زندگی نباش و از جست‌وجوی بیهوده[12]
هم دست بکش! چرا؟ برای اینکه معنای راستین زندگی در یک "پیاله شراب" و هر دم خوشی برگرفتن
از زندگانی است و هرچیز دیگری جز آن، هیچ بر هیچ است:

دنـیـا دیدی و هـر چه دیـدی هیـچ است
وآن نیز که گفتی و شنیدی هیـچ است
سرتا سر آفـاق کــه دویدی هیـچ است،
وآن نیز کــه در خانه خزیدی هیـچ است

پس ما اینجا هستیم که می‌گساری[13] کنیم و خوشی ببریم. آیا می‌توانید آماج[1] دیگری جز این نشان دهید؟!
هرکس که در زندگی دنبال کار و بار تحصیل و عشق‌بازی و ... است، آماج دیگری جز "خوشی بردن" دارد؟!
نه و نه، دم را دریابیم و تا می‌توانیم از زندگی بهره و خوشی بگیریم که این یگانه[14] آماج هستی است!

آنجاییکه با دقت و تمرکز به نقد دیدگاه های دیگران می پردازم؛
اگر کسی به من رکیک ترین فحش ها را بدهد؛ خم به ابرو نمی آورم.
ولی هنگامی که کسی با کم دقتی و عدم خردورزی کافی؛ به من پاسخ می دهد؛
کار وی را توهین تلقی کرده و بر آشفته و خشمگین می شوم!

پیش تر نگاشته بودم که:
و آخر اینکه برای همه ی موجودات زنده ۱ چه آگاه و چه ناآگاه؛ بازه ای کلی و اساسی به نام "دوری از رنج و خوشی بردن" چگونه زیستنشان را معنا می دهد
واضح است که گونه ی انسان هم شامل آن اصل کلی می شود.

اما نمی دانم چرا درک تفاوت میان خوشی بردن در مسیر و محدوده فرگشت با خوشی بردن در بستر خردگرایی
که آن را پیش تر بیان نموده ام؛ برایتان مشکل است!
تاجایی که در فهم اندیشه ی خیام حکیم در هنر۱ راستین او به بیراهه رفته اید و چنین پنداشته اید که
باید در زندگی صرفا در پی لذت های دم دستی و کوتاه شده به هورمون های غریزی بود.

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
۱. اگر معنای "هنر" را خوشی گذرا در یک دم از شنیدن ترانه ای پاپ؛ و یا گیتار بدست گرفتن جهت
نواختن آکادمیک ساز در مهمانی ها ندانیم؛ شاید بتوان هنر را آرام کننده روح آدمی در بستر حقیقت و حتی
موثر تر از "دانش" در معنا بخشیدن به زندگی دانست. به قول شوپنهاور مایوس، هنر آنچنان تسکین دهنده روح است؛ که آدمی را از غم و تنهایی رهایی می بخشد.