
نوشته اصلی از سوی
mosafer
امشب همان شبی ست که ارزو داشتم
وتو در کنارمی
چه زیبا میخندی ای ایت الهی نازل شده بر قلبم
چه خمارند دو چشم اهو مانندنت
وچه مست میکنند مرا گرمای وجودت
دست بر دستم نه تا بیشتر مستت شوم
لب بر لبانم گذار تا اتش هجران فرو کش کند
با تو بودن فراق را دور کرد ودورتر
برای دل بیقرارم تو مرهمی ای مهتاب شبانه ام
بگذار در اغوش کشم این تمامیه خلقت را
بگذار سخت تر بفشارمش این شراب مست کننده را
برچشمانم خیره شو وپلک نزن مرا بیخود میکند این نگاه جادوئی ات
ومسخر خویش کرده
چه حال غریب و خوشایندی دارم من امشب
چه مستم بی شراب
وتو را سکوتی مبهم در خود خورده که چنین مات ومبهوت در اغوشم به نظاره نشستی ای
بگذار دربها را ببندم
برافکنم بر این پنجره های غبار گرفته از فراق
وتو را عاشقانه تر ببوسم وچنگ بر زلف پریشانت زنم
کور شوید وکر ای دشمنان هر چه دلدادگی
تا نبینید و نشنوید عشق بازیمان را
چشم بر هم مینهم تا تو شرمت نشود وغرق بوسه ات میکنم
وانگاه........
چه زود صبح شد وسپیده سر زد
هنوز گوئی ثانیه ای نگذشته
وتو همراه مهتاب اسمان رفتی
ومن چه غریبانه دوباره زانو در بغل میفشارم ومنتظر میمانم
تا شبی دیگر همراه مهتاب سر به کلبه من زنی
ودوباره مستت شوم ای شراب سرخ گونه ام
قلب = دل
مات و مبهوت = هاج و واج, مات و سرگشته, سرگردان
فراق = دوری,
جدایی[1] / فاصله =
دورا[2]
سکوت = خاموشی, خموشی!
حال =
جاور[3]
غریب = ناآشنا, بیگانه
غبار گرفته = گَرد/گرت گرفته
خلقت = آفرینش!!!
نظاره = بازبینی
بغل پارسی است, آغوش هم داریم.
صبح = بامداد,
پگاه[4]!
غریبانه = غریب+انه = بیگانهوار,
دورافتاده[5]
ثانیه =
دمک[6]
----
1. ^ Jodâyidan || جداییدن: جدا کردن to separate
2. ^ Durâ || دورا: فاصله Ϣiki-En distance
3. ^ jâ+var::Jâvar || جاور: حال Ϣiki-En mood
4. ^ Pegâh || پگاه: بامداد; صبح زود; سحر; سپیده دم Dehxodâ, Ϣiki-En daybreak
5. ^ Duroftâde || دورافتاده: مهجور ~remote
6. ^ Damak || دمک: ثانیه Ϣiki-En second