
نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
کوشش من چنتانیدن[1] این پندارهها[2] است, اگرنه تا زمانیکه ندانیم چرا و چگونه این وژداندردهایی که میگویی (و خود من هم دارم) پدیدآمدهاند چه سودی دارد کورکورانه آنها را اخلاقی بدانیم؟
تا آیندهیِ پیش رو و تا زمانیکه از سازوکار یک چیز سردر نیاوردهایم انگارهیِ[3] بسیار خوبی است (—> کنش اخلاقی) که از همین وژدان امان
پیروی کنیم, ولی دیر یا زود باید این پندارهها را نیز واکافته[4] و یک به یک در بیاوریم که یک کنش اخلاقی از کجا سرچشمه میگیرد و
چرا و چه اندازه اخلاقی است و چه زمانی فروپیچش[5] آن اخلاقی است و رویهمرفته بمانند مزداهیک[6] و گیتیگ[7] آنرا رایانیدنی[8] نماییم.
برای همین وسوسه, من سخت میگمانم که ما نمونهوار ترس از ستیز را اینجا اخلاقی گرفتهایم, اینکه کسی با یک آدم همسردار (جفت[9] مند) بلاسد دارای این گرایند[10] هم
هست که خود اش را به دردسر بیاندازد, از همینرو همهیِ ما "احساس بدی" در انجام اش داریم که اینجا دیگر ریشهیِ کنش از نه از نااخلاقی بودن, که از چیزی دیگر میاید.