
نوشته اصلی از سوی
folaani
خب درمورد میوهء سمی هم ممکن است این کار به دلایلی مقدور نباشد (مثلا کمبود وقت، کمبود دانش و تجهیزات لازم و غیره)، ولی شما بازهم بر اساس شرط عقل که احتیاط است عمل میکنید.
آری, ولی باز هم چنانکه در پست دوتا بالاتر و نمونهیِ آبخُست آوردم, همیشه احتیاط نمیکنیم!

نوشته اصلی از سوی
folaani
نیت اشخاص را نمیتوان بطور قطع دانست.
نه, ولی میتوان یاز (= قصد) آنها را برآوردِ خوبی زد.

نوشته اصلی از سوی
folaani
بعدهم خود آن شخص چطور به آن باور رسیده است که حالا اینقدر باورش دارد و اینقدر وقت و انرژی صرف باورمند کردن دیگران میکند؟
مثلا حضرت بودا در آن محیط و زمان خودش، از کجا به این باورها رسیده بود؟
اگر بودا به ادیان و باورهای زمان خودش اعتقاد داشت، پس چطور به دنبال کشف حقیقت رفت و آن همه ریاضت کشید؟ چرا از زندگی مرفه خودش دست کشید؟
فکر نمیکنم اینها آدمهای ساده لوح و تحت تاثیر باورهای عامه بوده باشند.
نخست اینکه در تَرزال (model) شما هر کس یک خردگرایِ ناب و فرنودگرا انگاشته شده که اینچنین نیست, یکی از ویژگیهایِ آدمی در «خودفریبی» است,
چنانکه این گفتآورد از نیکلاس طالب میگوید:
Over the long term, you are more likely to fool yourself than others.

نوشته اصلی از سوی
folaani
و فکر نمیکنم تنها بخاطر همین باورهای کور و متزلزل این همه رنج و هزینه را متحمل شده باشند که آیا بهشتی باشد یا نباشد و حوری چیزی گیرشان بیاید یا نیاید. واقعا که مسخره است همچین چیزی! آدم با نصف این زحمت و تلاش میتواند زندگی دنیایی خودش را کلی ارتقا بدهد.
١. خودفریبی
٢. انگیزههایِ پنهان و ناشناختهِ سودخواهانه

نوشته اصلی از سوی
folaani
چرا خود من دیگر دنبال باورمند کردن دیگران نیستم؟
شوخی بود دیگر فُلانی جان؟ این همه اینجا و آنجا جُستار وا میکنی و دربارهیِ باورهایت مینوسی و از گرایند (احتمال) و نمیدانم "ای خداباوران بترسید
که در زندگی نیک نزیویدهاید و ای ناخداباوران بترسید که پس از مرگ مبادا خدایی باشد" و ... که مینویسی در همین راستای باورمند کردن دیگران پیش میروند دیگر 

نوشته اصلی از سوی
folaani
من اصلا تا وقتی خودم اینقدر شک دارم، باورمند کردن دیگران برایم معنا و اهمیت خاصی ندارد، بلکه شاید حتی از همان لحاظ معنوی هم این عمل را دارای تناقض و مشکل بدانم.
خب همینکه باز شما این اندازه در چیزی که فرنودِ آدمی میگوید نیست شک داری خودش یک پیروزی به سود دینداران
و فراطبیعتگرایان است, اینها با شک دادن بیش از اندازه در راستای آماج خودشان که گسترش دین و دروغ و ناراستی باشد پیش میروند.
اگرنه آدمِ خردگرا این اندازه در همه چیز شک نمیکند.
فراموش هم نشود در همین جُستار به خودت نشان دادم که با نزدیک به ١٠,٠٠٠ ساعت
اندیشیدن دربارهیِ این چیزها تاکنون یک سال و خردهای از زندگیت را دورریختهای: یک پیروزی دیگر برای بهرهکِش.

نوشته اصلی از سوی
folaani
درمورد انگیزه هم درست است، ولی بنظر شما آیا بودا و مسیح هم از این دسته آدمها بوده اند؟
دربارهیِ ایندو چیزی نمیدانم, ولی برای نمونه «زرتشت» یا «مزدک بامداد» را میتوانیم کسانی بدانیم
که در زمانِ خودشان و در راستای روشنگری دیگران و برداشتن باری از دوش مردم, دین را پایهریزی و دیرتر بازدیسیدهاند (re-formed).
همهیِ رویکردها ولی یک تاریخِ گسارش (مصرف) دارند, یک زمانی دین راهگشای راهِ
آدمی بود و هتا اگر در واژهیِ «دین» در پارسیک بنگرید گویا در چَم میشود "راهگشا".
پس به سخنی دیگر نه, اینها ببایست همگی آدمهای بدی نبودهاند, ولی رویکردهای ایشان امروز دیگر کاربرد ندارد.
امروز زمانهیِ خردگرایی و دانشگرایی است, رویکردهای باستانیانِ ما در دریافتِ جهانِ هستِش دیگر چرخهیِ کارآمدی اشان را سپراندهاند.