همون که تو تاپیک خاطرات مدرسه گفتم؟
اموزگارم نبود که
هم کلاسیم بود
عاشقش شدیم عین گوسفندی که کر و کور شده
اونم تا اینو فهمید شروع کرد ناز کردن و رکب زدن و این حرفا
هر قدم که به سمتش بر میداشتم 10 قدم میرفت عقب
انقد تو شکستن دل من افراط کرد که دیگه بریدم ولش کردم
6 ماه کارم شد گریه و شجریان گوش دادن
تا بالاخره تموم شد
بعد ها ابراز ندامت کرد و خواست برگرده
که بهش گفتم فقط یکبار فرصت داشتی که فرصتت سوخت
این ماجرایی که الان دارم اصلا 180 درجه فرق داره با اون
تو این بحث زندگی وسطه








































پاسخ با گفتآورد