اگر بیولوژیست میشدم تحقیق میکردم ببینم بین لذت ناشی از بحث کردن و ُسکس رابطه ای هست یا نه؟:)))
اگر بیولوژیست میشدم تحقیق میکردم ببینم بین لذت ناشی از بحث کردن و ُسکس رابطه ای هست یا نه؟:)))
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Russell (02-05-2013),sonixax (02-06-2013),undead_knight (02-04-2013),yasy (02-05-2013)
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
فاکتور ژنتیکیش که روشنه، کسیکه "احساس میکند" حقیقت را میداند میکوشد آنرا به دیگران هم بگوید و زبانش را بسختی میتواند کنترل کند.
اینجور بیاندیش که در روند فرگشت کسانی که دادههای مهادین (بگوییم بهمان قبیله دارد میتازد) را به دیگران زود
میرساندهاند بهتر بجا میماندهاند یا کسانیکه حقیقتها را در ذهن خودشان نگه داشته و با کسی گفتگو و هنباز نمیکردند!؟ (:
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(02-05-2013),Russell (02-05-2013),sonixax (02-06-2013),undead_knight (02-04-2013)
خب ببین الان با متود نگاه ژنی تحلیلش میکنیم:
1_بخش قابل توجهی از مردم از گفت و گوی چالشی خوشی نمیگیرند یا حداقل میلی بهش ندارند(برای این بخش یک پژوهش ندارم خودمم ولی همینکه مردم عادی چندان بحث چالشی نمیکنند به نظرم چیز بدیهی هست)
2_اگر گروهی جهش یافته و از ابتدا به دیگران واقعیتی رو برسونند که باعث بشه شانس هم آوری(تولید مثل؟) و بقا خودشون در درجه اول بالا بره،بنابراین این رفتار یک ESS یا راهبرد پایدار فرگشتیک میشه و به احتمال زیاد تا زمان حاضر باید در منبع ژنی ما باقی بمونه و اکثریت چنین رفتاری رو نشون بده(که خوشی گرفتن لازمه این فرایند نیست ولی اگر این ژن یا یک زن کمکی خوشی رو هم داشته باشه احتمال فراگیر شدنش بیشتر میشه)
حالا نکته اینجاست که گفت و گو چالشی لزوما منجر به یک واقعیت سودمند فرگشتیک(چیزهایی که از نظر فرگشت مهم هستند،همون هم آوری و بقا هستند) رو به دیگران منتقل نمیکنه.(در واقع اگر این یک رفتار فراگیر بود عملا تمامی مذاهب باید از بیخ و بن تا به حال محو شده بودند! )
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
هنبازش دادهها از تراز یاختهها به ما ارث رسیده undead جان، باکتریها هم دادهها را میان خودشان میهنبازند (share)، ولی در تراز آدمی شاید اندکی داستان بدگرد.
زادآوری (تولید مثل) در نگاه یکم نیاز به زنده ماندن دارد، هنبازش دادهها اینجور که میتوانیم برآورد بزنیم آن اندازه در زنده بودن ما مهندی نداشته، دستکم نه بچهرهی »گفتمان (بحث)» کردن آن!
شیوهی gossip کردن یا همان سخنچینی کردن ولی بی اندازه فرگشتیک به نگر میاید، اینکه نخستین چیزی که به نگرمان مهند میاید
را به نخستین کسیکه برسیم بگوییم، این رفتار بیشتر از آن فراگیره که بخواهیم بیش از اندازه درباره فرگشتیکیاشان (= فرگشتیک بودن/نبودنشان) خودمان را بیازاریم (:
این سخنچینیها انگار در زنده ماندن ما نقش پررنگی تری داشته اند، مانند میمونها که تا چیزی میشود میاغازند به جیغ و داد و به همدیگر آگاهی رسانی میکنند.
ولی فراتر از این، گرایش به گفتمان کردن یک چیز نویی است و آن اندازه هم در گذشته به نگر نمیاید در فرازیست ما نقش داشته بوده باشد، بیشترین چیزیکه
نقش دارد "کنشمندی" است نه "سخنوری"، دستکم تا همین چند هزار سال پیش. در این چند هزارسال و روند شهرمندی و شهرنشینی ابزارهای نرم که سخنوری
و هوش و .. باشند بی اندازه شتابیدهاند (و در نگر داشته باش که من دارم همینجور میگاسم {حدس میزنم} و پیش میروم) و پس میتوان آنرا یک پدیده تازه در نگر گرفت.
به دید من رویهمرفته همه فرایندهای اندیشیک ترازبالا (high-level) نو هستند، در فرگشت کُنش همیشه برگزیدگی به اندیشه داشته
مگر در پرگیر (environment) امروزین که آسیبهای پرگیر کمینیده و ما میتوانیم در آسایش و آرامش نسبی زمان کنار گذاشته و
بیاندیشیم، اگرنه یک نمونه خوبی بود که بیاندیش نیاگ (نیای) ما که مینشسته و درباره رنگ شیری که دیده و دستهبندی
جانوری آن میاندیشیده شانس فرازیسیت بالاتری داشته، یا نیاگی که با نخستین نما (یا توهم) شیر پا به فرار میگذاشته!؟ (:
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(02-05-2013),Russell (02-05-2013),sonixax (02-06-2013),undead_knight (02-05-2013)
یاسی جان ما درست نمیدانیم هتا چجوری افره (خوشی) و پادافره (درد) کار میکنند، بگوییم اگر یک روبات ساختیم چجوری آنرا را پاداشمند (= داشتن سیستمی
که توانایی افره یا پادافره دادن داشته باشد) کنیم.
تنها نگرهپردازی شده که افره و پادافره که ما بچهرهی خوشیودرد های آنهم گوناگون - خوشی سکس با خوشی خوردن یکی نیست - دریافت میکنیم از آزادسازی
بنمایههای مغزی میایند. نمونه روبات، اگر بخواهیم به روباتامان افره (خوشی) بدهیم، باید بار پردازشیک مغزش را کم کنیم تا سُهش خوشی خودبهخود آنجا پدید بیاید.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Russell (02-05-2013)
دوستان نگاه ممتیکی رو مقداری فراموش کردین.
البته در اینکه مغز انسان تو 10000 سال نمیتونسته اونقدر فرگشت پیدا کنه که بخشهای بکل جدیدی بهش اضافه بشه و تغییر در استفاده جدید از گَجتهای قبلی مغز بوده حرفی نیست.ولی من برام جالب بود که در کتاب جدید Steven Pinker میخوندم الان در این فرض روانشناسی فرگشتی که 10000 سال آخر رو در فرگشت بحساب نمیارند شک هست.مثلا در محاسبه IQ هر چند سال یک ضریب تصحیح میارند که ثابت بمونه.پینکر میگه این خطا نیست بلکه انسانها دارند باهوشتر میشند.
در کل این یه بحثی اساسی هست که در گذشته این nerd ها چطور از خزانه ژنی حذف نشدند تا رسیدند به امروز !!
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
Mehrbod (02-05-2013),nirvana (02-05-2013),sonixax (02-06-2013),undead_knight (02-06-2013)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
sonixax (02-06-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)