• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 1 از 16 12345678910111213141516 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 266

    جُستار: چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)

      چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟

      یکی از پرسش‌های که برای من و هر کس دیگری شاید پس از گذراندن چند زمانی در این فروم
      پیش می‌آید، این است که کاربران چرا و چگونه به باورهای امروزین خود رسیده و چه اندازه در گزینش انها خودآگاه بوده‌اند.


      من در اینجا برای آغاز جستار، از کاربر Reactor خواهش می‌کنم که پیک
      نخست را برای ما بزنند و بگویند که این «آگاهی نخستین» که میگویند را چگونه بدست آوردند:

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Reactor نمایش پست ها
      مهمترین دلیل نداشتن آزادی ست!
      نبود آزادی نبود آگاهی رو پدید میآورد!
      اگر من و همه ی شما دوستان هم آگاهی نداشتیم 100% یک مسلمان بودیم!

      شاید هم بشه گفت مهمترین دلیل عقب ماندگی یک انسان چه ایرانی یا غیر ایرانی = ناآگاهی ست!
      ولی در کلیت آگاهی زیر مجموعه آزادی حساب میشود
      ویرایش از سوی Mehrbod : 09-24-2012 در ساعت 09:59 PM

    2. 9 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Agnostic (02-04-2012),Anarchy (01-24-2011),doubt (01-23-2011),ixzee (12-10-2012),m@hdi (01-15-2015),MaSteRyk (04-03-2013),Reactor (01-25-2011),Russell (01-24-2011),Soheil (07-03-2013)

    3. #2
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      باور های مذهبی یا باور های سیاسی ؟

      در مورد باور های مذهبی من هیچی یادم نمیاد ، چون از زمانی که یادمه از اذان و اسلام و نماز و آخوند و ... بدم میومده - قبل از اون هم اطرافیان میگن وقتی صدای اذان میشنیدی فوری پا میشدی میرفتی و وقتی کوچیکتر بودی میزدی زیر گریه و به مرور زمان که رشد کردم و فرق دست چپ و راستم رو فهمیدم شروع کردم به پرسش در باره ی این مسائل و چون جوابهای احمقانه میگرفتم بیشتر بدم میومد تا اینکه دیگه خودم افتادم دنبالش و تحقیق کردم تا رسیدم به اینجا - ولی در مورد خداناباوری شاید 3-4 سال باشه که اون هم به واسطه ی مطالعاتی که داشتم بود ، البته این رو هم بگم من در خانواده ای بزرگ شدم که مدام دین در برابر کفر قرار میگرفت ! یعنی از طرف خانواده ی پدری همه چادری و مسلمون خرکی و از طرف مادری همه از دم کافر و بی دین و ایمون - در مورد خانواده ی خودم هم پدرم با مادرم هم نظر بودند و جفتشون دیندار نبودند ولی دین ستیز هم نبودند .

      اون چیزی که خیلی برام جالبه وقتی شجره خانوادگی از طرف مادری رو ورق میزنم و میخونم پدربزرگ ، پدربزرگ مادریم آخوند بوده ! ولی پدر خودش که بچه آخوند میشده به شدت کافر و دین ستیز بوده طوری که میره مسکو و همونجا ازدواج میکنه که میشه مادر پدربزرگ مادریم و تمام برادران از دم عقاید اینطوری داشتند و در کتابهایی که نوشتند این موضوع رو بارها و بارها یاد آوری کردند و برادر های پدربزرگم که میشن عمو های مادرم هم همین طوریند و اونها هم توی کتابهایی که نوشتند این مساله رو گفتند حالا یا با کنایه یا خیلی علنی .

      و از طرف پدری چند نسل عقب تر همه بیدین و کافر بودند ! شدند بچه مسلمون
      ashkan rajabi.61 این را پسندید.
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    4. 8 کاربر برای این پست سودمند از sonixax گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Agnostic (02-04-2012),Anarchy (01-24-2011),Babak (01-24-2011),doubt (01-23-2011),Mehrbod (01-23-2011),Reactor (01-25-2011),Russell (01-24-2011),shirin (01-25-2011)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      sonixax گرامی، اکنون که از باورهای دینی خود گفتید، من و گمان می‌کنم دیگران را برای فهمیدن چگونگی شکل
      گرفتن باورهای سیاسی خود نیز کنجکاو کردید. در این زمینه هم می‌توانید بگویید که چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟



      پ.ن. درباره اذان نکته‌ای در گوشه می‌خواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان
      دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلام‌ستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟

    6. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Agnostic (02-04-2012),Anarchy (01-24-2011)

    7. #4
      مدیر تالار
      Points: 424,596, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      گاز نگیر!
       
      متعجب
       
      sonixax آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      کره ی زمین
      نوشته ها
      9,105
      جُستارها
      110
      امتیازها
      424,596
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      47,087
      از ایشان 15,109 بار در 7,094 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      89 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      sonixax گرامی، اکنون که از باورهای دینی خود گفتید، من و گمان می‌کنم دیگران را برای فهمیدن چگونگی شکل گرفتن باورهای سیاسی خود نیز کنجکاو کردید. در این زمینه هم می‌توانید بگویید که چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟
      البته نماز اجباری در مدارس رو هم به دلایل انزجار من از اسلام اضافه بفرمایید .

      یکی از عناصر خیلی مهم در شکل گیری باور های سیاسی من ، شنیدن و مطالعه ی گفته ها و نوشته های افراد فعال در این زمینه بود بدون اینکه بخواهم از شخص خاصی خوشم بیاید یا بدم بیاید - یعنی هر چیزی که دستم رسیده رو مطالعه کردم و یا گوش کردم .
      از علیرضا نوریزاده و مشیری و رضا فاضلی و همایون و ... بگیرید تا منتظری و احمدی نژاد و خاتمی و شریعتی و ...

      این جای کار شکل گیری اولیه عقاید سیاسی که امروز دارم بود ، سوای اون بحث هایی که با دیگران میکردم هم خیلی باعث اضافه شدن اطلاعات من بود و هر جایی که اشتباهی میدیدم رو فوری برطرف میکردم (مثلن تا قبل از آشنایی با جناب امیر نمیدونستم پرچمی که در امضاشون قرار دادند نماد آنارشیسم هست - ولی الان میدونم)، البته در ایران با افراد سرشناس در امور سیاسی ایران به واسطه ی دوستی با فرزندانشان و هم مدرسه ای بودن آشنایی داشتم و از نزدیک خیلی هاشون رو میشناسم و این هم بی تاثیر نبوده .

      تا اینکه از ایران خارج شدم و جامعه ی ای آزاد رو تجربه کردم و زمانی که برای آموزش زبان به سر کلاس های b1 میرفتم در حین یادگیری زبان امور سیاسی آلمان رو هم به ما آموزش میدادند (این آموزش ها برای تمام مهاجرین الزامی است) - و خوب این به تکامل دید من در این باره خیلی خیلی کمک کرد .

      یک سری از دانسته هام رو هم از خانواده و اطرافیان نزدیکم یاد گرفتم و تمام آنچه که به صورت تجربی و مطالعه به دست آورده ام را کنار هم میچینم و پس از آن نتیجه گیری میکنم - خیلی وقتها اشتباه کردم و خیلی وقتها هم درست بوده .

      ---------- ارسال جدید اضافه شده در 11:39 PM ---------- ارسال قبلی در 11:38 PM ----------

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      پ.ن. درباره اذان نکته‌ای در گوشه می‌خواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلام‌ستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟
      در این باره هم هیچ نظری ندارم ، چون اذان برای من یکی از همون دوران کودکی بسیار بسیار منزجر کننده بوده .
      ashkan rajabi.61 این را پسندید.
      همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
      دکتر ساسی

    8. 4 کاربر برای این پست سودمند از sonixax گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (01-24-2011),doubt (01-24-2011),Mehrbod (01-24-2011),Reactor (01-25-2011)

    9. #5
      سرنویسنده یکم
      Points: 27,797, Level: 98
      Level completed: 45%, Points required for next Level: 553
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سرگرم
       
      مشغول
       
      Reactor آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      نوشته ها
      1,377
      جُستارها
      9
      امتیازها
      27,797
      رنک
      98
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,641
      از ایشان 2,863 بار در 1,134 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      10 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      در فروم گفتگو یک تالاری بود که من نصفه و نیمه شجره نامه ی خودم رو نوشتم فقط مونده بود اسم و فامیلم رو آخرش بنویسم که بیان به جرم کفر دستگیرم کنن ببرن!
      برای من خیلی سخت بود!
      چون من در یک خانواده ی مذهبی شش سیلندر رشد کردم... بعد عید قربان امسال ما فرودگاه بودیم تا پدر و مادرم رو که برای nامین بار به مکه مشرف میشدن! از فرودگاه بیاریم!
      داستانش در کل خیلی جالب و طولانیه!
      من از بچگی در یک خانواده بسیار مذهبی و بصورت آدم خیلی متدینی بار اومدم.
      دوره دبستان دو بار تو المپیاد قرآن منطقه اول شدم!
      غیر از جزء 30که از اول تا آخر حفظ بودم خیلی از سوره های دیگه هم از بر بودم.
      تا همین چندسال پیش هم حفظ بودم ولی چون نسبت بهشون بی اعتقاد شدم از یادم رفته.
      از 9سالگی تا 19سالگی نماز و روزه ترک شده نداشتم.
      در کل کارم درس خوندن و انجام فرایض دینی و ورزش کردن و تفریحات سالم بود! من مدال و کاپ و لوح قهرمانی ورزشی هم در رشته های مختلف زیاد دارم. از فوتبال و شنا بگیر تا رزمی!
      در برهه هایی از تاریخ جاهلیت بسیجی بیش فعال هم بودم.
      اما چیزی که به نظرم کار دستم داد یکی روحیه کنجکاوی بود که عادت داشتم تو هر سوراخی سَرَک بکشم و تَه هر چیزی رو که نظرم رو جلب میکرد در بیارم.
      (الان هم همینجوری هستم و تا ته دیگ چیزی رو که فکرم رو به خودش مشغول کرده در نیارم ول نمیکنم)
      دومین چیز وسواس بود. من تو ادای فرایض دینیم وسواس عجیبی داشتم. شاید بخندین ولی حتی موقع وضو گرفتن هم مثل آخوندها دقت زیادی داشتم تا آب میلیمتری جابجا نشده و خدای ناکرده وضوم ندونسته اشتباه در نیاد!
      اون موقع ها یادمه سوال زیادی تو ذهنم نبود و حتی بعضی شکیات مجاز دینی رو هم حتی جرات نمیکردم بهشون فکر کنم!(بیشتر بخاطر تربیت مذهبی تعصبی خانواده )
      اصل داستان بعد از آمدن اینترنت و آشنا شدن با سایت هایی مثل گفتمان بود.
      بخاطر تعصب مذهبیم و دید بچه گانه ای که بالطبع در اون زمان عادی بود و بخاطر سن کمم بود اول فکر میکردم گردانندگان سایت های ضد دینی همگی یک مشت حقوق بگیر سیا و موساد و همینطور افرادی که در این سایت ها پٌست میدادند و بی دین بودند همگی جیره خوار و نوکر اجنبی و حقوق بگیر و خائن و بی همه چیز هستند(تعجب نکنید!) و لیاقتشون فقط مرگه و مستقیم باید برن به سمت جهنم! اگر دستم بهشون میرسید حاضر بودم در طی یک عملیات انتحاری حتی خودم رو شهید و همگیشون رو مرخص کنم. فکر میکردم این ها یهودی هایی هستند که میخوان با نفوذ کردن به جامعه مسلمون ها بچه مسلمون ها رو از راه بدر کنند و مثل همیشه مسلمون ها رو عقب مونده نگه دارند و استعمار کنند!
      اوایل داستان به محض اینکه به این سایت ها بر میخوردم بخاطر محتوای کفر آمیزشون خجالت میکشیدم از خوندن کامل مقالاتشون و دیگه نمیرفتم سراغشون ولی بعد از یک مدت کِرمم میگرفت برم ببینم این ها چی میگن و یک وقت به اسلام توهین نکنن و جوابش رو نگیرن ولی حتی از اینکه تو همچین جایی و بین همچین فاسق هایی نوشته ای پٌست کنم و در یک محیط جهنمی اثری از خودم بجا بگذارم کراهت داشتم ولی برای دفاع از دینم مجبور بودم. فکر میکردم این یک جور جهاد در راه خداست! البته فقط من تنها نبودم که برای دفاع از اسلام میخواستم برم زیر تانک! چند نفر دیگر هم بودن. بخاطر اختلاف دید من و امثال من با بچه های بی دین سایت و تعصب مذهبی من خیلی با بچه های اون سایت درگیر میشدم ولی خوب این فقط یک طرف ماجرا بود!
      بعد از یک مدت کَل کَل و احساس ضعف در منطق و اطلاعات دینی خودم و ضایع شدن های پی در پی و در مواقعی سوژه شدن!! و در نهایت نداشتن جواب سعی کردم با جمع آوری سوال های مذهبی وارد بر اسلام(طبق ادعای دوستان بیدین اینترنتی!) جواب صریح و دندان شکن این پرسش ها رو از افراد مختلف خانواده بگیر تا معلم دینی و آخوند مسجد و ... بگیرم. چون اکثر قریب به اتفاق جواب ها هوایی و غیر منطقی و احساسی و شعر گونه و دور از واقعیت و فرافکنی بود و در مواقع خانوادگی فرق کردن نگاه و رفتار و عصبانی شدن و تیکه انداختن و جفتک پرونی ها و مسلمون بازی ها برام از یک زاویه دیگه نمود پیدا کرد چون تا اون موقع خودم داخلش بودم و نمیدیدم! بعد ها چند بار خانواده سعی کردند زنم بدن و فکر کردن همه ی این ها بخاطر نبود زن هست ولی موضوع ساده بود!
      چون آدم ایدئولوژیکی بودم میخواستم مطمئن بشم چیزی رو که بهش اعتقاد دارم حتما درسته!
      خلاصه اش کنم این قضایا تا جایی ادامه پیدا کرد که یک سال نماز رو ترک کردم و سال دیگه هم با شک و تردید روزه رو گذاشتم کنار و فکر میکردم که الانه که سنگ بشم یا برم زیر ماشین بمیرم ولی خوب هیچ اتفاقی نیوفتاد! قبول اینکه همه ی اون اعتقاداتی که مثل میخ آهنی تو مغز من فرو شده بود دروغ بود در مرحله ی اول هضمش برام خیلی سخت بود! تقریبا به مرحله ی پوچی رسیدم! کم کم با کمک بچه های سایت روشن شدم و اومدم بالا و کم کم داشتم میفهمیدم که این بچه ها هم آدم هایی هستند مثل من و جاسوس سیا و عامل موساد نیستند . درسته که فقط به اسلام بی اعتقاد شده بودم اما برای منی که تعصب دینی خیلی زیادی داشتم تبعاً این تغییر اعتقادات تاثیر زیادی روی شخصیتم میگذاشت بنابراین از همون اول سعی کردم نقاط ضعفم رو تقویت و نقاط قوتم رو قویتر کنم. بعد از تمام هدف هام توی زندگیم تغییر کرد و از اون قالب اومدم بیرون. در یک پروسه ی 2-3 ساله دیگه گوش دادن به دین و شعار و حرف و آیه و نصیحت رو تو زندگیم گذاشتم کنار و فقط به حرفی گوش میدم که عقلم و منطقم و تجربم و مشورت با عٌقلا بگن که درسته!
      تا الان 3سال و نیمی میشه که خدا رو هم فرستادم مرخصی دائمی و فکر میکنم چوب پنبه اگر بجای خدا بود عملکرد بهتری داشت. تقریبا به اندازه سایت زندیق روی هارد دیسکم مطالب ضد دینی از اون دوران به یادگار مونده.

      ---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:09 PM ---------- ارسال قبلی در 06:04 PM ----------

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      پ.ن. درباره اذان نکته‌ای در گوشه می‌خواستم بیافزایم، آیا این تنها من هستم یا کسان
      دیگری هم در دفترچه داریم که با اینکه خداناباور و اسلام‌ستیز هستند، از شنیدن اذان لذت ببرند؟
      حالا چرا اینقدر ریز نوشتید؟
      من قدیم ها وقتی صدای اذان میشنیدم خیلی آرامش بهم دست میداد و حالت عرفانی داشت!
      الان خیلی ساله که صدای اذان فقط روی مخم راه میره و برام بیشتر مثل صدای ونگ ونگ بچه فقط سر و صداست و تا جایی که بتونم ازش فراریم!
      ashkan rajabi.61 این را پسندید.
      انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد

    10. 13 کاربر برای این پست سودمند از Reactor گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (09-13-2012),Babak (01-24-2011),doubt (01-24-2011),folaani (01-20-2013),kourosh_bikhoda (01-25-2011),matmetal613 (05-01-2012),Mehrbod (01-24-2011),Ouroboros (01-24-2011),Rationalist (08-31-2012),Russell (01-24-2011),shirin (01-25-2011),sonixax (01-24-2011),viviyan (11-22-2012)

    11. #6
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Reactor نمایش پست ها
      در فروم گفتگو یک تالاری بود که من نصفه و نیمه شجره نامه ی خودم رو نوشتم فقط مونده بود اسم و فامیلم رو آخرش بنویسم که بیان به جرم کفر دستگیرم کنن ببرن!
      برای من خیلی سخت بود!
      چون من در یک خانواده ی مذهبی شش سیلندر رشد کردم... بعد عید قربان امسال ما فرودگاه بودیم تا پدر ...
      سپاس Reactor جان، من یکی که گمانش را هم نمی‌کردم هیچگاه چنین مسلمان وظیفه‌‌شناسی بوده باشی!!

      جدا از همه این‌ها، اندکی توضیح بیشتر درباره از دست رفتن باورت به خدا هم جالب است.
      آیا از دست دادن باورهای دینی ولی همچنان باور به خدا و جاودانگی
      روح و جهان پس از مرگ و .. به گونه‌ای، برایت لذت‌بخش‌تر از نبود خدا نبودند؟



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Reactor


      ---------- ارسال جدید اضافه شده در 06:09 PM ---------- ارسال قبلی در 06:04 PM ----------



      حالا چرا اینقدر ریز نوشتید؟
      من قدیم ها وقتی صدای اذان میشنیدم خیلی آرامش بهم دست میداد و حالت عرفانی داشت!
      الان خیلی ساله که صدای اذان فقط روی مخم راه میره و برام بیشتر مثل صدای ونگ ونگ بچه فقط سر و صداست و تا جایی که بتونم ازش فراریم!

      شوربختانه از روم شرم‌آوری قضیه، فونت ریزتری نبود، به همان بسنده شد!

    12. 5 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (09-13-2012),doubt (01-24-2011),Reactor (01-25-2011),Russell (01-24-2011),sonixax (01-24-2011)

    13. #7
      سرنویسنده یکم
      Points: 27,797, Level: 98
      Level completed: 45%, Points required for next Level: 553
      Overall activity: 99.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سرگرم
       
      مشغول
       
      Reactor آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      نوشته ها
      1,377
      جُستارها
      9
      امتیازها
      27,797
      رنک
      98
      Post Thanks / Like
      سپاس
      1,641
      از ایشان 2,863 بار در 1,134 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      10 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی مهربد نمایش پست ها
      اندکی توضیح بیشتر درباره از دست رفتن باورت به خدا هم جالب است.
      آیا از دست دادن باورهای دینی ولی همچنان باور به خدا و جاودانگی
      روح و جهان پس از مرگ و .. به گونه‌ای، برایت لذت‌بخش‌تر از نبود خدا نبودند؟
      در پاسخ به سوال شما جواب من نه هست. من دوست دارم دنیا رو رئال ببینم. اگر سخته با همون سختیش ببینم و اگر نرمه(که معمولا تو زندگی کمتر پیش میاد) هم به همون ترتیب.
      البته اوایل زیاد این اخلاق رو نداشتم. ولی وقتی لامذهب شدم و سنم هم بالاتر رفت دیدم که بهترین دید به زندگی دید واقعیه!
      این که من بخوام فکر کنم زندگی یک جور دیگه ست باعث نمیشه زندگی تغییر کنه بلکه فقط من رو از مرحله پَرت میکنه.
      اینکه زیاد بخوام به مرگ فکر کنم اون هم در این سن اصلا خوب نیست و آدم رو منفعل میکنه. برای من فرقی نمیکنه بعد از مرگ اتفاقی بیوفته یا نیوفته. عقل و منطقم بهم میگه اتفاقی نخواهد افتاد. مرگ سر جاش هست و هر چند اعتقادی به اون سمتش ندارم ولی در جواب شما میتونم اینجوری بگم که اگر خدای عاقلی دنیا رو آفریده بود و بر فرض محال بهشت و جهنمی رو هم برای آدم های خوب و بد ساخته بود در این صورت من حتما جزو بهشتی ها بودم! وقتی که بدونم بعد از مرگ هیچ اتفاقی نخواهد افتاد خوب دوست ندارم خودم رو گول بزنم و خیالپردازی کنم و در لاک توهم فرو برم که چقدر خوب میشد اگر خدا میبود و بهشت هم بود...
      تخیل قوی هم برای خودش نعمتیه ولی وقتی به توهم تبدیل بشه کل زندگی و فعالیت سازنده آدم رو منفعل میکنه.
      تجربه ام میگه فکر کردن به بعضی مسائل اجباری مثل مردن یا مشکلات زندگی یا هر چیز جبری دیگه که ما مجبوریم تحملش کنیم و راه چاره نداره فقط وقت هدر دادنه و در نهایت مشکلاتی رو به مشکلات قبلیمون اضافه میکنه.
      مگر اینکه اون مشکل قابل حل شدن باشه و هدفمون از فکر کردن بهش حل کردنش باشه.

      در مورد اینکه چجوری شد خدا هم از نظرها غایب شد..
      راستش بعد از اینکه بیدین شدم و یک مدتی زمان گذشت تا این سیستم جدید با قالب فکری من بومی شد (تقریبا 3-4سالی طول کشید) دیگه اون رودربایستی و ترس اولیه رو نداشتم و خیلی کار برام ساده تر بود و خیلی راحت تر و آزاد تر فکر میکردم. من با اسلام بزرگ شده بودم و بعد از مدت ها فهمیده بودم مذهب و پایه های تعصبم همش باد هوا بوده. حالا اینکه خدا هم تو زرد برام در بیاد من رو شوکه نمیکرد! بعد از اینکه بیدین شدم زیاد به وجود یا عدم وجود خدا فکر نمیکردم. تا سه سال و نیم قبل فکر میکردم خدا وجود داره. البته این دفعه بدون تعصب. اما بعد یک جورهایی شد مثل مفهوم این جملات که:"حالا کارای مهم تری دارم تا شناسایی خدا" یا"حالا باشه یا نباشه چه فرقی میکنه" و... بنظرم یک جور سیر تکاملی بود که مغز انسان سالم بعد از اینکه پرده ی توهم و خرافات و تعصبات قدیمش کنار رفت کم کم این مسیر رو خودش طی میکنه. من هم کاری به کارش نداشتم و اجازه میدادم راحت و آزاد فکر کنه. تا 4 سال پیش کلمه ی آتئیسم به گوشم نخورده بود.
      بطور اتفاقی موقع چرخ زدن تو نت برای پیدا کردن چیزی بودم که به این کلمه بر خوردم.
      راجع بهش سرچ کردم و مطالبی دیدم راجع به بود و نبود خدا و یک ماهی(شاید هم یک هفته! نمیدونم) بطور غیر متمرکز مثلا موقع کار یا تو دانشگاه به فکرش میوفتادم آخر سر با خودم گفتم این قضیه هم داره مثل قضیه ی دین و اسلام مانع برام درست میکنه و اذیت میکنه. از اون طرف هم خودم تو زندگی روزمره بدون اینکه دنبالش باشم ذهنم میگفت که خدا وجود داشته باشه یا نداشته باشه در هر صورت وجودش بدرد من یا کسی نخورده و اگر کسی هم فکر میکنه موفقیتی که کسب کرده بخاطر کمک و وجود خدا بوده در توهم خودش بوده. دلایل تجربی و فوکوس روی زندگی آدم ها و تحلیل زندگی واقعی بزرگترین دلیل من برای رد خدا بود. خدا رو به همین سادگی گذاشتم کنار. بعد از یک مدت که سرم خلوت شد دست بکار شدم و اومدم تو نت در باره اش سرچ کردم و به اطلاعاتی دست پیدا کردم که هممون تو گفتگو و زندیق در باره اش خوندیم.
      با خودم گفتم کار خوبی کردم که به چیزی که ارزشش رو نداره زیاد بها ندادم و وقتم رو تلفش نکردم.
      عقیده ام محکم تر شد.

      پایه های خدا بدون دین خیلی سسته! بی خدا شدن من عکس بیدین شدنم اصلا برام سخت نبود. مثل یک جور قرار داد کاری بود که شما قبول نمیکنی و میگی قبول ندارم. همین. بعدش که میفهمی در صورت قبول این قرارداد متضرر میشدی و با قبول نکردنش سود هم کردی با فکر کردن به عقیده و تصمیمت احساس خوبی پیدا میکنی و زندگی و فهم دنیا و مردم برات ساده میشه.
      البته به نظرم دیندار بودن و باخدا بودن 2مسئله ی جدا از همه!
      شما هیچوقت نمیتونید یک مسلمان رو با فردی که اسلام رو قبول نداره و فقط خدا رو قبول داره مقایسه کنید.
      به نظرم یک بیدین استعداد خیلی زیادی داره که بیخدا بشه.
      میتونم اینجوری تفسیر کنم که دین مثل یک پرده ی ضخیم میمونه که جلوی واقعیت کشیده شده. خدا پرده ی به مراتب نازک تریه.
      هر چی که من این پرده های توهم رو بیشتر کنار بزنم بیشتر به لمس زندگی واقعی نزدیک میشم.
      اصلا هم ترسناک نیست. من چیزی رو که همه بهش میگن خردگرایی خیلی قبول دارم. وقتی کسی به توهم پناه نبره => فقط با کمک عقل و پشتکارش میتونه دائم پیشرفت کنه! گنگ بودن و تار بودن زندگی کمتر میشه و زندگی وضوح بیشتری پیدا میکنه.
      اینجوری هر کس راحت تر و منسجم تر میتونه برای زندگیش برنامه ریزی کنه و سریعتر و ساده تر به اهدافش برسه.
      انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد

    14. 9 کاربر برای این پست سودمند از Reactor گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (12-31-2011),doubt (01-25-2011),Mehrbod (02-03-2012),pedram1978 (12-11-2012),Rationalist (09-14-2012),Russell (01-25-2011),sonixax (01-25-2011),viviyan (11-22-2012),yasy (12-10-2012)

    15. #8
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      من ماجرای ِ شما را خواندم، و چه غم‌انگیز بوده. به نظر می‌رسد که اسلام و دین‌داری تا اندازه‌ی ِ زیادی برای سالها مانع ِ زندگی کردن ِ شما شده. باید از بابت ِ پیشرفت ِ امروزتان خوشحال بود.

      پ.ن: جناب مهربد من را در لذت خود شریک بدانید. اذان، به خصوص نوع ِ سه طبقه‌ی ِ شیعی ِ آن که با یک صوت ِ آهنگین هم خوانده می‌شود اغلب برای من دلنشین و شنیدنی‌ست، مثل دعاها و سرودهای ِ دسته جمعی ِ کلیسا.
      زنده باد زندگی!

    16. 4 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (09-13-2012),doubt (01-24-2011),Reactor (01-25-2011),Russell (01-24-2011)

    17. #9
      شناس
      Points: 1,866, Level: 25
      Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
      Overall activity: 0%
      بدون وضعیت
       
      غافلگیر
       
      Babak آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jan 2011
      سن
      39
      نوشته ها
      61
      جُستارها
      10
      امتیازها
      1,866
      رنک
      25
      Post Thanks / Like
      سپاس
      104
      از ایشان 173 بار در 58 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      0 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      من هم مسلمان مقيدي بودم بعد از آشنايي با زنديق در يك پروسه چند ماهه تارك صلاة و بعد هم مرتد و بيخدا شدم.
      اگر خدا وجود می‌داشت، من فکر می‌کنم که بعید است او آنقدر بیهوده و لوس باشد که از اینکه افرادی در وجود داشتن او شک کنند آزرده شود. «برتراند راسل»

    18. 5 کاربر برای این پست سودمند از Babak گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (09-13-2012),doubt (01-24-2011),Mehrbod (01-26-2011),Russell (01-24-2011),sonixax (01-24-2011)

    19. #10
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      من هم خانواده مادريم نسبتاً مذهبي بودن البته چون پدر بزرگ مادريم در زمان شاه در ارتش بود باعث شد انواع مختلفي از كومونيست تا عرفان و مذهب سنتي در بچه‌هاش كه خاله ها و دايي ها و مادرم شكل بگيره،اما از طرف پدري آزادي بيشتري داشتم و بخاطر رشته و مطالعات پدرم تونستم با علوم انساني آشنايي داشته باشم تا حدي كه بعداً خيلي كمكم كرد.اما از بچگي بخاطر ارتباط بيشتر با خانواده مادري و رفتن به مدرسه مذهبي در محيط نماز و روزه بودم و عقايد غلطي به من تحميل شد چون ميشه گفت از بچگي كنجكاوي زيادي در سوالات علمي فلسفي داشتم و جوابهاي غلط مذهبي كه بهم داده ميشد شايد بزرگترين شانس من براي آينده بود چون شايد بتونم بگم كه هيچ وقت به چشم خوبي بهشون نگاه نكردم، و نكته ديگه اينكه دشمني با غرب و غرب زدگي رو هيچ وقت نداشتم و اين دشمني مذهبيون در دوره اسلام من هم من رو آزار ميداد.
      و اما خدا،خداي اسلام از بچگي در ذهن من بود يا بهتر بگم شكلش داده بودند در ذهن من با بمباران يك ذهن كودكانه(كه شرم آور ترين و غير قابل دفاعترين عمل اديان هست و پايه بقاشون همين عمل ننگين هم هست) ولي از مسلماني ميشه گفت فقط روزه برجاي بود و هميشه هم ميشه گفت تناقضات بود در مورد خدا و آخرت و اين مسائل در ذهن من بود ولي از كنارش ميگذشتم.
      شايد ميخ آخر خداي اسلام با آشنايي از طريق بهرام مشيري با تاريخ واقعي اسلام زده شد و مثل كسي كه از هيپنوتيزم بيدار ميشه يكباره متوجه شدم كه مثلاً چطور ميتونه پيغمبر خدا برده داري و راهزني كرده باشه و پيروانشم به اين راحتي بتعييدش كنند كه مثلاً پيامبر و ائمه با غلامان و كنيزان مهربان بودند !!
      و اين شروع مطالعه بيشتر و آشنايي با موضوعي بنام فلسفه و تموم شدن اسلام و خدا شد.
      جديداً هم با فوت عزيزي بيشتر علاقمند شدم به مطالعه دراينباره.قرار گرفتن در محيطي كه بقيه معتقد به روح و بهشت و جهنم و اين چيزها هستند بيشتر برام سخت شده و بدتر از همه اينه كه نميتونم مخالفت كنم با عقايدشون و رويايي كه براي تسكين خودشون درست كردم رو بشكنم.و جالبترين نكته اينه كه خود اين عزيز اصلاً اعتقاد به اسلام و اين صحبتها نداشت و خيلي آزاد زندگي ميكرد و يكي از مهربانترين كساني بود كه من ديدم تا بحال(بدون تعصب) و شايد بهترين نمونه براي مهرباني بدون مذهب بود.
      خودم الان رشته فني ارشد ميخونم ولي دوست داشتم ميتونستم فلسفه و تاريخ و علوم سياسي و غيره رو در دانشگاه معتبري بخونم و با اينكه رياضي و فيزيك رو هميشه دوست داشتم ولي الان واقعاً ميفهمم كه چقدر اين رشته‌ها مهم هست و بزرگترين مشكل جامعه ما اين هست كه بر خلاف بقيه دنيا افراد قويتر از نظر علمي به سمت رشته هاي فني ميرند بر خلاف بقيه دنيا.
      الان هم معتقد هستم كه با افكار متحجر اديان كه هنوز هم با قدرت براي خودشون مكان امن غير قانوني ساختن بايد مبارزه فكري كرد و از شستشوي مغزي تمام كودكان با اين افكار به قولي متعلق به عصر برنز جلوگيري كرد.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    20. 8 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (09-13-2012),Babak (01-25-2011),doubt (01-25-2011),kourosh_bikhoda (01-25-2011),mamad1 (08-02-2012),Mehrbod (01-26-2011),Reactor (01-25-2011),sonixax (01-25-2011)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 24
      واپسین پیک: 01-22-2018, 09:46 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •