• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 1 از 27 1234567891011121314151617181920 ... واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 320

    جُستار: بازی : گفتگو

    Hybrid View

    1. #1
      بازداشت همیشگی
      Points: 5,051, Level: 45
      Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      Drink My Blood
       
      هیچ
       
      Crusader آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Apr 2014
      نوشته ها
      260
      جُستارها
      1
      امتیازها
      5,051
      رنک
      45
      Post Thanks / Like
      سپاس
      215
      از ایشان 458 بار در 203 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)

      بازی : گفتگو

      این جستار را به راه انداختم تا در مورد مخ‌زدن‌ها و تجربه‌هایمان به بحث و گفتگو بنشینیم. مبانی آموزشی «بازی» به شکل علمی و تئوریک را در جستار «بازی : آموزش» ادامه میدهیم. پس اینجا فقط میز گردی است برای دوستان کُس‌باز، تا شرایط و روابط جاری با دوست‌دخترانمان را آنالیز کنیم و با یاری یکدیگر دنبال راهکارهای بهتری بگردیم. به سبب اینکه بازی ابطال‌پذیر است و کاملا با تجربه‌های فردی ما مرتبط میباشد، هرجا که ایده‌ی نوپایی دادیم و جواب مثبت گرفتیم آن را تحت عنوان «قانون» در جستار آموزش ارائه میدهیم.

    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از Crusader گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (04-05-2014),Mehrbod (04-04-2014),Russell (04-06-2014),sonixax (04-04-2014)

    3. #2
      مدیر تالار
      Points: 220,665, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 5.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      سر گیجه !!
       
      مهربون
       
      Anarchy آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      نا کجا آباد
      نوشته ها
      5,234
      جُستارها
      57
      امتیازها
      220,665
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      32,457
      از ایشان 11,792 بار در 4,917 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      86 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      جستاری با محتوای مشابه پیش از این داشتیم :

      راه‌های دلبری و مخ زدن

      اگر مایل هستید جستار جداگانه ای داشته باشید ، ایرادی نداره . در این غیر صورت بفرمایید تا جستار ها رو ادغام کنم !!

    4. یک کاربر برای این پست سودمند از Anarchy گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (04-04-2014)

    5. #3
      بازداشت همیشگی
      Points: 5,051, Level: 45
      Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      آغازگر جُستار
      Drink My Blood
       
      هیچ
       
      Crusader آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Apr 2014
      نوشته ها
      260
      جُستارها
      1
      امتیازها
      5,051
      رنک
      45
      Post Thanks / Like
      سپاس
      215
      از ایشان 458 بار در 203 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      به نظرم جستار جداگانه‌ای نیاز باشد، من دوست دارم اینجا از ترفندها و روابط کنونی خود میز گردی برپا کنیم. راه‌های دلبری موضوع دیگری‌ست و اگر بنابه ادغام باشد باید با جستار بازی : آموزش یکی شود. (که شخصا این را نمیپسندم، چون جستار آموزش ده‌ها برابر غنی‌تر از این یکی به نظر میرسد.)

      امروز یا یکی از دوستانم در پارکی نشسته بودیم، دو دختر که دورادور آن‌ها را می‌پاییدیم از رفتارشان پیدا بود تنشان برای دوستی شدیدا می‌خوارد. مغز کُس‌یاب من شرایط را به سرعت آنالیز میکند، پس زمانی که برای دومین بار از جلوی ما رد شدند در حالی که سیگارم را به آرامی دود میکردم این چنین گشایش کردم:
      - چرا شما دوتا انقدر از جلوی ما رد میشید؟؟
      - عددی نیستید، (خطاب به دوستم) عینکی چهار چشم.

      پس از آن که با چندین متر فاصله در صندلی کناری ما نشستند سیگار را خاموش کردم و به سمت آنان رفتم:
      - خوب بابا حالا شمارتونو بدید انقدر خودزنی نکنید.
      - من صد سال سیاه به تو شماره نمیدم.
      - آها الان مثلا میخوای بگی عاشق من نشدی؟ دخترا همه همینو بهم میگن ولی یه دل نه صد دل عاشقم میشن.
      - برو بابا گور خر ماداگاسکار!!!
      - چی؟ پوزه‌ی خودتو میگی شبیه گورخره؟
      - پوزه‌ی خودت شبیه میمونه!
      - بیا بابا این شمارمه، سرم خیلی شلوغه از نه شب به بعد میتونی بهم زنگ بزنی.
      - (یکی از آنها شماره را میگیرد)
      - اوه اوه روی هوا شمارمو زدی، خیالت جمع شد خلاصه؟
      - (با کمی خنده و شادی) باشه دیگه برو پی کارت حالا.
      - نه پس فکر کردی بهت افتخار میدم بشینم کنارت؟
      (و پاتوق را ترک کردم)
      نیم ساعت پیش دختر به من اسمس داد! بله، ترفندهای بکار برده برای گشایش را ببینید:
      بازی اعتماد به نفس: من نیازی به شما ندارم و در ذات خود انقدر آلفا هستم که برای شماره دادن به من خودزنی میکنید.
      بازی Pre Selection : دخترهای دیگر همگی مثل شما عاشق من میشوند.
      بازی حاضرجوابی : متلک‌ها و پاسخ‌های به‌جا در مقابل گه‌تست‌های آغازین.
      به اینها بیافزایید صدا و «نوع بیان» مقتدر و آلفا مابانه را.

      اما باید بهوش باشید که در «گشایش خیابانی» دخترها باید اینکاره باشند، اگرنه پاسخ مثبت نمیگیرید. دخترهایی که پارک را متر میکنند یعنی به قصد پسربازی بیرون آمده‌اند. پس یادتان باشد، گشایش خیابانی را روی دختری انجام بدهید که زیرچشمی شما را برانداز میکند!
      ویرایش از سوی Crusader : 04-05-2014 در ساعت 11:03 AM
      Alice این را پسندید.

    6. 7 کاربر برای این پست سودمند از Crusader گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (04-04-2014),Dariush (04-05-2014),kourosh_bikhoda (04-05-2014),Mehrbod (04-04-2014),Nevermore (04-05-2014),Russell (04-06-2014),sonixax (04-04-2014)

    7. #4
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      بنظر دوستان، اگر بخواهیم تفاوت‌هایِ شرایط را برای بازی در ایران و مثلا نیویورک آمریکا لیست کنیم، چه بدست خواهد آمد؟
      وجود چنین لیستی برای تطابق رویکرد و استفاده از روش‌ها و تکنیک‌هایِ توسعه یافته در غرب بایسته بنظر می‌رسد!

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    8. یک کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      undead_knight (04-07-2014)

    9. #5
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی امید نمایش پست ها
      خوب بگذریم این جستار جای مناسبی برای این حرف‌ها نیست. اما شما چرا بطور لایت بازی می‌کنید؟ هنوز به اثربخشی آن پی نبردید یا اینکه موقیعتتان جور نیست و...؟! چندین بازیکن «حرفه‌ای» در این فروم باشند برویم مثل میستری به طور آزمایشی مخ بزنیم و هرشب میز گردی از روبط روزانه‌ی خود برپا کنیم. یا اگر هم مایل بودید پس از چندین گشایش دور هم جمع شویم و مهمانی شبانه بگیریم و از کُس و کون دختران زیباچهره، این اکسیر ناب طبیعت نهایت بهره‌ را ببریم.

      چون گمان می‌کنم شروعی آرام می‌تواند اطمینانِ بیشتری به من بدهد وگرنه خطر اینکه در اثرِ شکست‌‌های ابتدایی دلزده و پشیمان شوم وجود دارد. ولی گفتگو در این مورد را حسابی پایه هستم! هیچ چیز بهتر از به اشتراک‌گذاریِ تجربه‌ها در این مورد موثر نیست.
      Russell and Crusader like this.
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    10. 2 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Crusader (04-10-2014),Mehrbod (04-10-2014)

    11. #6
      بازداشت همیشگی
      Points: 5,051, Level: 45
      Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      آغازگر جُستار
      Drink My Blood
       
      هیچ
       
      Crusader آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Apr 2014
      نوشته ها
      260
      جُستارها
      1
      امتیازها
      5,051
      رنک
      45
      Post Thanks / Like
      سپاس
      215
      از ایشان 458 بار در 203 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      چون گمان می‌کنم شروعی آرام می‌تواند اطمینانِ بیشتری به من بدهد وگرنه خطر اینکه در اثرِ شکست‌‌های ابتدایی دلزده و پشیمان شوم وجود دارد. ولی گفتگو در این مورد را حسابی پایه هستم! هیچ چیز بهتر از به اشتراک‌گذاریِ تجربه‌ها در این مورد موثر نیست.
      بله در مراحل اولیه محتملا به هنگام سرپوزی خوردن دلزده و نادم می‌شوید. اما رفته رفته که رقم‌های مخ زنی بالا رفت و حرفه‌ای شدید پاسخ منفی دختر را به پشمتان هم نمی‌گیرید و سریعا به دنبال گزینه‌ی دیگری می‌روید. من تاکید می‌کنم که شما هرچقدر هم حرفه‌ای باشید محال است سرپوزی نخورید، پس اینکه اگر به شما «نه» بگویند سرخورده بشوید را از ذهنتان به دور بریزید. شما می‌توانید خیلی ساده از طریق افزایش کمیت بازی موفقیت‌هایتان را افزایش بدهید، کیفیت در بازی‌های برونگرا چندان محوریت ندارد، کمیت را افزایش بدهید.
      اکنون مایلم بدانم که شروع لایت و آرام شما چه میزانی از موفقیت و مخ زنی را برایتان به ارمغان آورده است؟

    12. 2 کاربر برای این پست سودمند از Crusader گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (04-10-2014),Mehrbod (04-10-2014)

    13. #7
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      Nevermore and Crusader like this.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    14. 3 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Crusader (04-10-2014),Nevermore (04-21-2014),Russell (04-10-2014)

    15. #8
      بازداشت همیشگی
      Points: 5,051, Level: 45
      Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      آغازگر جُستار
      Drink My Blood
       
      هیچ
       
      Crusader آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Apr 2014
      نوشته ها
      260
      جُستارها
      1
      امتیازها
      5,051
      رنک
      45
      Post Thanks / Like
      سپاس
      215
      از ایشان 458 بار در 203 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      13 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      کسی که نتواند درد وازنش[٢] (= rejection) را برتابد[٣] همان بهتر که تک و تنها بمیرد. برای دختربازی (یا براستی هر کار درخور دیگری) پوست
      باید کلفت باشد و همانجور که دوست امان گفت, خودباوری همواره روی ١٠٠, چه که اگر خودباوری اتان را ببازید همه‌چیز را باخته‌اید.
      جدای[٤] این درد وازنش هم مانند هر چیز دیگر با تکرار و بالارفتن بسامد[٥] بفراخور میکاهد و برزش[٦] بسیار خوبی هم است, یاد بگیریم روی احساس‌ها کنترل داشته باشیم.
      یک نکته‌ای را چندباری درباره‌یِ درد وازنش گفته بودم, وازنش فرگشتیگ[٧] فرا-اندازه دردناک است, چراکه در گذشته و در تیره‌هایِ
      نخستینی[٨] (که بیشتر زمان فرگشت[٩] آدمی در گروهک‌هایِ کوچک سپریده) اگر نمونه‌وار یک پسری آنجا از دختری درمیخواست[١٠] و در پاسخ وازده میشد,
      آن اندازه تیره‌ها کوچک بوده‌اند که همه از این وازدگی او دیر یا زود آگاه میشدند و شانس او در اینکه یک بار دیگر به کسی
      درخواست بدهد و وازده هم نشود بسیار پایین میآمد; پیش‌گزینش نائین[١١]: اگر یکی او را پیشتر وازده, پس حتما عیب و علتی داشته و من هم بهتره وابزنم.
      امروزه که همه‌یِ ما ولی در کلانشهر‌هایِ چند میلیونه می‌زیویم[١٢] این درد کودنانه و به درد نخور است و کارکرد اش را بروشنی از دست داده, پس شایسته‌یِ[١٣] فروپیچش[١٤] هم میباشد.
      هر آینه نباید فراموشید, در جاهایِ کوچک این دردناکی دوباره کارکرد میاید. یکی از جاهاییکه امروزه این درد کارکرد دارد همین nightclub‌هاست که بالاتر گفتم,
      اگر در nightclub‌‌ نسبتا کوچکی دختره شما را پس بزند میتوانید لاسیدن[١٥] با دیگر دخترانی که از دور وازدگی اتان را دیده‌اند را دیگر درجا بفراموشید و باید به ترفند‌هایِ[١٦] دیگر روی آورید.
      ولی بیرون از nightclub, هِه, باید آماروار (statistically) یا زیباتر بگوییم, serendipitously پیش رفت و کمیت هزاران بار بر کیفیت برتری میابد.
      در مورد سرپوزی خوردن من راهکاری برای کاهش درد مربوطه به ذهنم نمیاید، جز اینکه دختر را جدی نگیرید و با خنده و حاضرجوابی او را قهوه‌ای کنید. یک «دوست» دخترباز در راه افزایش اعتماد به نفس بی‌اندازه موثر واقع خواهد شد، بعد از مدتی نه گفتن دخترها برایتان کاملا عادی می‌شود و حتی شاید مثل من از سرپوزی خوردن هم لذت ببرید. اعتماد به نفس من برای مخ‌زنی از طریق نشست و برخاست با یکی از همین دوستان دخترباز به طول برج میلاد صعود کرد. او حتی پس از نه گفتن دخترها هم بی‌خیال نمی‌شد و به قدری گیر سه پیچه می‌داد که گاهی دخترها می‌دویدند به سوی کیوسک پلیس، یا از مردان دیگر با التماس طلب کمک می‌کردند و ...! کلید موفقیت همانا اعتماد به نفس شماست، دخترها از مرد کمرو و خجالتی بیزارند و برایشان کمترین میزانی از جذابیت جنسی را ندارد. می‌بایستی که به معنای واقعی «پررو» باشید و اگر دختر بخواهد در آغوش آلفای شما بماند کاملا مطیع و فرمانبردارتان باشد.
      برای مخ زدن شما فقط باید بازی را بیاموزید و روی فاکتورهای ذهنی‌ خود و دختر کذایی سرمایه‌گذاری کنید. چرا امکانات حداقلی هم نیاز دارید، یک پراید مدل 84 و بوغی، اندکی تیپ و لباس‌های مرغوب! همین. (موهای فشن و سیخ کرده و ... هم فاجعه است! تیپ شما باید طوری باشد که معلوم نباشد دو ساعت جلوی آینه پشم و پیل خودتان را پیراسته‌اید)

    16. 3 کاربر برای این پست سودمند از Crusader گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Alice (04-10-2014),Mehrbod (04-10-2014),Russell (04-10-2014)

    17. #9
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      من چندباری خواستم اینجا بنویسم, ولی همین بازدارنده[١] بود. راه‌هایی که من برای دختربازی دارم به درد چندانی برای ایرانیان نمیخورند.
      بیشترین جاییکه من دختربازی کرده‌ام دیسکو‌ها و nightclub‌ها بوده‌اند (که امیر آنها نمونه‌وار را
      بی کاربرد میدانست) و اگر نیک بنگرم, یک کتاب میتوانم درباره‌یِ آیین‌های nightclub و دختربازی اش بنویسم.
      آری محیط ایران با استراتژی شبانه نمی‌خواند، یا خیلی کم می‌خواند. ولی در روز که موضوع بحث من است شاید وضع متفاوت باشد.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    18. یک کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      undead_knight (04-10-2014)

    19. #10
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی امید نمایش پست ها
      اکنون مایلم بدانم که شروع لایت و آرام شما چه میزانی از موفقیت و مخ زنی را برایتان به ارمغان آورده است؟
      خب من فعلا بازی را بیشتر روی دختران و زنانِ دور و برِ خودم امتحان می‌کنم؛ نه در خیابان و پارک، هنوز برای اینها زود است. در این حالت بازی برایم ارمغان‌هایی داشته که برای خودم هم گاهی تعجب‌برانگیز هستند! در یک مورد من توانستم با دختری قرار داشته باشم که تقریبا برایش نامرئی بودم (او هم تقریبا همینطور بود البته!)؛ البته بعد از اینکه با دو دخترِ دیگر روابط حسنه برقرار کردم. کاری که برای مرئی شدن کردم اینطور بود که به جای آنکه مستقیما نگاهِ او را به خودم جلب کنم نگاهِ اطرافیان‌اش را جلب کردم. ما هفته‌ای دوس سه روز در محیطی که حدود 20 نفر حضور دارند با هم هستیم و کار میکنیم. من کاری کردم که دوستانِ (پسر و دختر) او که مرا بیشتر می‌شناختند توجه بیشتری به من داشته باشند و آن را معمولا با شایع کردنِ دروغهایی شاخدار انجام می‌دادم. مثلا برای چند هفته‌ای که نبودم شایع کردم که قرار است بروم تورِ اروپایی! من می‌دانستم رد کردنِ آن صدمه‌ی چندانی به من نمی‌زند، همین که تصوراتِ او در این چند هفته به من کمک می‌کردند کافی بود. البته من هرگز ان دروغ را رد هم نکردم، از این بابت که به آن نیاز داشتم.

      من یک چیز فهمیدم و آن اینکه بعد از یک هفته کار کردن روی این پروژه کاملا در آن غرق شده بودم؛ تمامِ کنش‌ها و واکنش‌های من در آن محیط به این پروژه وابستگی پیدا کرده بودند، همه جا به آن فکر می‌کردم و جزئی‌ترین حرکاتِ دخترِ مربوطه را کاملا دقیق و هوشیارانه زیر نظر داشتم! گویی شترنگ بازی می‌کردم و نه تنها دختر را زیر نظر داشتم تمامِ رقبایم در آنجا نیز از چشمانِ من دور نبودند. بار دیگر به قدرت رانه‌هایم ایمان آوردم. تمامِ کارهایم طبقِ الگوریتم‌هایی ناخودآگاه ارزشیابی و شبیه‌سازی ذهنی می‌شدند، در تندایی که قبلا کمتر تجربه‌اش کرده بودم. اینها البته وابستگی تام به روش من (بازی) نداشتند بلکه به هدفم مربوط بودند، من به چیزی فکر می‌کردم که باید آن را تا آخر ادامه‌ می‌دادم و آن آزمایش کردنِ بازی در عمل بود و بررسی نتایج‌اش بود.

      خودنمایی عینی بی‌شک فازِ بعدی بود. باید بیشتر جلویش می‌بودم و او مرا بیشتر می‌دید! وقتِ نهار و وقتِ رفتن بهترین وقتها برای اینکار بودند. سعی میکردم جلوی او بیشتر با دختران لاس بزنم و آنها را بخندانم! کارِ خیلی سختی برای من بود، شاید یکی از سخت‌ترین کارهایی که تاکنون کرده‌ام. اما داشتم موفق می‌شدم، چون او کم کم به جمعِ ما ملحق شد. اوائل ساکت بود و فقط می‌خندید یا خیلی محتاطانه جمله‌ای میگفت. گه‌تست‌هایش از همان دورِ هم بودنها آعاز شد. یکی دوتا از گه‌تست‌ها را بسیار بد پاسخ دادم، چنانکه ناامید شدم از اینکه بتوانم بدست‌اش بیاورم. اما خوشبختانه اینطور نشد.

      یک پرانتز: بتای درون‌ام مرا رسما داشت می‌گائید! شاید صدها بار خواستم بیخیالِ این بازیها شوم، شبهای زیادی با عذاب‌وجدان از دروغهایم خوابیدم، بارها حالم از خودم بهم خورد، خلاصه اینکه داشتم خفه می‌شدم، گویی سرطان روان گرفته بودم؛ اما کافی بود او یکبار از جلوی اتاقِ من رد شود و بوی تن‌اش به مشام‌ام برسد، همه‌ی آن درگیری‌های درونی برباد می‌رفتند، همچون نرّه اسبی در دشت‌ها و چمن‌زارهای پهناور بهاری بودم که بوی مادیان‌ چنان از خود بیخودم میکند که می‌توانستم کیلومترها دنبال‌اش بدوم! گویی درونم یک جانور بیدار شده بود؛ من قبلا هرگز اینطور نبودم! من قبلا هرگز چند ساعتِ متمادی به فکرِ یک دختر نبودم!ذهن و فکرم در اختیارِ خودم نبودند. من هورمون‌ها را درونِ رگهایم حس می‌کردم. می‌خواستم هرجور شده به هدفم برسم، اینبار اما هدفِ نخستینِ من فراموشم شده بود و فقط می‌خواستم او را به چنگ آورم.

      Passions!
      Passions!
      Passions!
      من داریوشی را تجربه می‌کردم که قبلا هرگز نبودم. من یک جانور شده بودم! نمی‌خواستم همیشه اینطور باشم، ولی نمی‌توانستم دختر را رها کنم. چند باری که او در محلِ کار نبود همچون دیوانه‌ها شده بودم ، گویی خوره‌ی شهوت دارد مرا از درون می‌خورد. راست‌اش من نمی‌توانم اینطور باشم؛ این من‌ای نیست که بتوانم به آن افتخار کنم، بازی با خردِ من سازگار نیست. بعید است که من هرگز بازیکن شوم ولی برنامه دارم که حداقل تا دو سال هرجور که شده بازی را ادامه دهم.
      نگاه‌های او از دور را می‌دیدم؛تا همین جا من به دستاورد بزرگی رسیده بودم: من دیگر نه تنها برای او نامرئی نبودم که توسطِ او دنبال می‌شدم. اما می‌دانستم که هنوز برای پیشنهاد دادن زود است. حداقل یکبار گپ و گفتِ خودمانی و خصوصی لازم بود. من باید تمامِ سخنانِ او را می‌فهمیدم. شاید صدها سوژه‌ برای گفتگو با او را تحلیل کردم و انواعِ گوناگونِ سناریوها را در ذهنم شبیه‌سازی می‌کردم. تا اینکه بالاخره فرصت دست داد و من توانستم با شروع کردن در مورد همکاری که مدتی بود که ناپیدا بود با او یک ساعتی گفتگو کنم. دختر سختی بود واقعا، خیلی مراقبِ حرفهایش بود و تا آنجا که می‌توانست حینِ حرف زدن به من نگاه نمی‌کرد. به هیچ وجه امکان نداشت بتوانم در آن شرایط کینو را به کار ببرم. چون نمی‌خواستم به گوش‌اش برسد که من در حالِ تحقیق در موردش هستم، با کسی در موردش حرف نمی‌زدم و اطلاعاتِ خیلی کمی از او داشتم؛ اما الان وقت‌اش بود که بفهمد من دنبالش هستم، شماره‌اش را از جایی گیر آوردم و پیام دادم:
      من:سلام، شب بخیر، اگه گفتی من کی‌ام؟
      دختر: سلام، می دونم!
      من:واقعا؟ کی هستم؟
      دختر:داریوش!
      رسما شاخ درآوردم. امکان نداشت! من داشتم خیلی زیرکانه او را دنبال می‌کردم! دو حالت داشت:
      یا او شماره مرا داشت
      یا اینکه واقعا فهمیده بود که من دنبالش هستم!
      با توجه به اینکه او دختر باهوش و زیرکی بود، موردِ دوم کاملا محتمل بود! برای اینکه مطمئن شوم:
      من:شماره‌ی منو داشتی؟
      دختر:نه!
      من: دروغ نگو!
      دختر: دروغ چیه؟ شماره‌ی تورو میخام چیکار آخه؟
      من: پس از کجا فهمیدی که منم؟
      دختر: فهمیدم دیگه!
      من: آخه همچین چیزی خیلی بعیده!
      دختر: بعیده واسه اینکه تو هنوز ما دخترا رو نشناختی:)

      من واقعا نمی‌توانستم بفهمم! امکان نداشت او از پروژه‌ی من باخبر شود. فهمیدنِ او شبیه به درکِ حرفهایی‌ست که پشتِ نگاه‌ِ مردی‌ست که از دویست متری می‌گذرد و نیم‌نگاهی می‌اندازد و می‌رود. شبیه به پیدا کردن ردِ پای یک اردک روی رودخانه بود! ترجیح دادم در این مورد چیزِ دیگری به او نگویم، چون به نظرم رسید این که خودش از اول همه چیز را فهمیده ، بیشتر به نفعم است. پیشنهادِ قرار دادم، رد کرد! بدونِ اینکه علت‌اش را بپرسم گفتم هرجور راحتی. با اینکه حسِ بدی داشتم و نمی‌تواسنتم راحت باشم، اما می‌دانستم این پایانِ ما نیست. حدسم درست بود: فردای آن شب، خودش به اتاقم آمد و گفت:
      میدونی چرا پیشنهادتو رد کردم؟

      من سعی می‌کردم تا می‌توانم به او سگ‌محلی کنم:
      به خودت مربوطه، دلیلی نداره من بدونم.
      خب حالا، لوس نشو دیگه!
      لوس چیه بابا، حتما فکر کردی خیلی واسم مهمه که بدونم چرا پیشنهادمو رد کردی؟
      نیست؟
      هه...

      از اتاقم رفت. چند دقیقه بعد پیام دادم:
      میخای فردا تو کافی‌شاپِ پایینِ خیابون بگی چرا ردم کردی؟
      ساعتِ چند؟
      بعد از کار دیگه.
      اوکی:)

      فردا در موردِ همه چیز حرف زدیم غیر از دلیلِ رد کردن‌اش، اصلا فراموشمان شده بود! قرار خوبی بود و جز شلوغی کافی‌شاپِ مربوطه هیچ مشکلی پیش نیامد.

      من چندین جا را برای آنکه رعایتِ برخی مواردِ امنیتی عوض کرده‌ام اما کلیتِ آن همین بود! من در این مورد بعدا بیشتر خواهم نوشت. از این تجربه چند نکته‌ی مهم قابلِ استخراج است که فردا در جستارِ بازی:آموزش قرار خواهم داد. نظر دوستان چیست؟ من هنوز تماسِ فیزیکی با او نداشته‌ام، به نظرم زود است، اینطورنیست؟
      ویرایش از سوی Dariush : 04-14-2014 در ساعت 01:38 AM
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    20. 5 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (04-14-2014),Mehrbod (04-14-2014),sonixax (04-14-2014),undead_knight (04-14-2014),بانو گشسب (04-15-2014)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. کارگاه جمله سازی
      از سوی کافر_مقدس در تالار تالار سرگرمی
      پاسخ: 101
      واپسین پیک: 03-19-2016, 08:01 AM
    2. بازی : نقد
      از سوی Mehrbod در تالار زنامرد
      پاسخ: 181
      واپسین پیک: 08-09-2014, 05:43 PM
    3. پارسی سازی واژگان تازی شده.
      از سوی homayoun در تالار ادبسار
      پاسخ: 0
      واپسین پیک: 10-14-2013, 01:11 PM
    4. عبدالله شهبازی مورخ مشهور بازداشت شد.
      از سوی sonic در تالار گفتگوی آزاد
      پاسخ: 1
      واپسین پیک: 12-08-2010, 10:21 PM
    5. دانلود بازی های سگا
      از سوی philsof در تالار رایانه، اینترنت، تلفن‌های همراه
      پاسخ: 1
      واپسین پیک: 10-27-2010, 11:31 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •