چطور است در این جستار کلمات پارسی را جمع آوری کرده و به جای استفاده از لغات بیگانه از لغات داخلی وملی استفاده کنیم.
مثلا سلام=درود
چطور است در این جستار کلمات پارسی را جمع آوری کرده و به جای استفاده از لغات بیگانه از لغات داخلی وملی استفاده کنیم.
مثلا سلام=درود
ویرایش از سوی Mehrbod : 04-11-2012 در ساعت 02:58 AM دلیل: ویرایش فرنام به درخواست آغازگر
Anarchy (11-01-2010),kourosh_bikhoda (10-31-2010),Mehrbod (10-31-2010),SAMKING (12-18-2012),sonixax (10-31-2010)
درود,
برای آغاز, چطور است نام جُستار را از "کلمات پارسی" به "واژگان پارسی" برگردانیم؟
Anarchy (11-01-2010),kourosh_bikhoda (10-31-2010),sonic (10-31-2010),sonixax (10-31-2010)
برای کمک به برابریابی, من این سرچشمهها را نیز به دوستان پیشنهاد میکنم:
- ParsiBegoo | پارسی گویی
- آناهیتا, پالایشگر زبان پارسی از همان سایت بالا,
از پالایشگر میتوانید برای برگرداندن همزمان چند واژه سود ببرید.- یکی دیگر: ویرایشگر خودکار - پارسی سخن بگوییم.
Anarchy (11-01-2010),kourosh_bikhoda (10-31-2010),sonixax (10-31-2010)
Anarchy (04-03-2013)
کمک که ١٠٠% خواهد کرد, برای گرفتن بنمایهیِ[1] بیشتر نیز: سرچشمه های پارسی نویسی/گویی
برای یادگیریِ پارسی به نگر من تنها چیزیکه باید آموخت اندکی آشنایی با ساختار زبان امان است, بویژه اینکه بُـنواژهها[2] چگونه کار میکنند.
زبان پارسی بسادگی از یک بنواژه مانند «کردن» دو بُـندیس[3] بیرون میکشد:
بن کنون = کُن
بن گذشته = کرد
اکنون ما با چسباندن و کاربردن این بُندیس به همراه دیگر واژگان و وندها (پیشوند, میانوند, پسوند, ...) واژههایِ نو میسازیم:
کرد+ار = کردار
کُن+اِش = کُنش
کُن+انده = کننده
...
برخی از وندها آن اندازه در زبان به کار رفتهاند که بریخت کالبد[4] درآمدهاند و همه ما پارسیزبانان در ساخت آنها میهمگراییم[5], بی آنکه نیاز به اجازه گرفتن از کسی هم برود:
بن کنون = پر
بن گذشته = پرید
پس شما با یادگیری یک بنواژه مانند "پریدن" بی آنکه نیاز به کار بیشتری باشد ناگهان سد و خردهای واژهیِ دیگر را نیز از روی این کالبدهایِ استاندارد آموختهاید بی آنکه هتا[6] نیاز به اندیشیدن به آنها داشته باشید.
یا یک نمونهیِ دیگر, اگر شما تنها یک بنواژهیِ «گـَهـولیدن[7]» به چم[8] "مبادله کردن" را بیاموزید, آنگاه بی نیاز بیشتر به هیچ چیزی دیگر میدانید که:
گهول+ش = گهولش = کنش مبادله کردن
گهول+ش+گر = گهولشگر[9] = صراف
گهول+انده = گهولنده[10] = مبدل = exchanger
گهول+ش+گاه = گهولشگاه = صرافخانه
...
یا با آموختن «آمودن[11]» به چم «ترکیب کردن»:
بن گذشته = آمود (مانندِ آزمودن —> آزمود)
بن کنون = آمای
میتوانید بآسانی دریابید که:
و بیشمار واژهیِ دیگر که هنوز به آنها چمی نبستهایم و دستمان باز است:
آمودار = ؟
آماینده = ؟
آمایال = ؟
...
یکی از کارواژگان[13] بسیار پرکاربرد پارسیک[14] نمونهوار «نمودن» است که ببینید چه اندازه واژه از آن بیرون کشیدهایم:
با افزودن یک پیشوند به بنواژهیِ[2] بالا ما ناگهان همهیِ واژگان بالا را 2x کردهایم: وا+نمودن —> وانمودن
وانمودگر = نقش بازی کننده
وانمودن = نقش بازی کردن
..
پس با فراگیری کمتر از ١٠٠٠ بنواژه شما ناگهان چمِ ١٥,٠٠٠ واژه و بسیار بیشتر را خواهید دانست! (:
----
1. ^ bon+mâye::Bonmâye || بنمایه: منبع Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ resource || بنمایه: منبع زیستی biological resource
2. ^ آ ب bon+vâže::Bonvâže || بنواژه: مصدر infinitiv
3. ^ bon+dis::Bondis || بندیس: گردآیهای از دیسهایِ شایندِ یک واژه Ϣiki-En lexeme
4. ^ Kâlbod || کالبد: قالب Dehxodâ, Ϣiki-En template || کالبد: تن جاندار Dehxodâ body körper
5. ^ ham+gerudan::Hamgerudan || همگرودن: گراییدن به یک نقطهیِ مشترک Ϣiki-En to converge
6. ^ Hattâ || هتا: حتی; این واژه پارسیکه و نیازی به نوشتن آن بریخت حتی نیست Ϣiki-En even
7. ^ Gahulidan || گهولیدن: بدل کردن; چیزی را با چیزی عوض کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to exchange
8. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
9. ^ gahul+eš{miyânvand}+gar::Gahulešgar || گهولشگر: صراف; ارزگهولشگر currency exchanger
10. ^ gahul+ande::Gahulande || گهولنده: مبدل Ϣiki-En exchanger
11. ^ â{pišvand}+mudan::Âmudan || آمودن: ترکیب کردن to combine
12. ^ âmây+eš{pasvand}::Âmâyeš || آمایش: ترکیب combination
13. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل verb
14. ^ pârs+ik::Pârsik || پارسیک: زبان پارسیِ نزدیکتر به پهلویک D4f persian persisch
15. ^ nemây+âr::Nemâyâr || نمایار: در سانسکریت به چم فرزند خداوند است که به جای او در روی زمین آمده ولی اکنون در جای باشنده و شناسه ای بکار میرود که نماینده ی یک آدم راستین در یک پیرامون پندارین است. برای نمونه، یک بازیکن در یک بازی همگانی کامپیوتری که نام و نشان و چهره ی او همان نام و نشان و چهره ی بازکین راستین در جهان راستین نیست ( یا نیاز نیست باشد) Dehxodâ, Ϣiki-En avatar
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (04-03-2013),mosafer (04-03-2013),Reactor (04-05-2013),Russell (04-03-2013),undead_knight (04-03-2013)
امروز فرصتی داشتم برای قیاس کردن متون معمولی با پارسی و برام جالب بود ویراش کردن در سایتی که قبلتر ذکر شد
و غلط یابی بسیار خوبی هست و اینگونه بهتر در ذهن میمانند
به همین خاطر مطلبی که چند روز پیش نوشتم رو خواستم اینطور ویرایش کنم ولی به نظر چندان پارسی وار نیست
ببینید :
میکشاند مرا به زمین
همچون اسبان بند گسیخته
میبرد پی آبی تا شاید بخواباند عطشی که سالیان سال است وجودم را فرا گرفته
کاش بدانی چه میکند این بیقراری های دل بی تاب من
بر بندم مکش ای روزهای دور از ذهن
من هراس دارم از هر آنچه نامش زندگیست
قدری آهسته قدم بردار !
بگذار پای به پایت قدم بر زمینی بگذارم که مرا دیر یا زود در خود خواهد بلعید
و من روزی نیست خواهم شد...
و تو آرام دست بر سینه بر سر مزاری خیره میشوی که هیچت باور نیست
نمیتوانی مردانگی کنی و چشمانت را از من برگیری
و این تند باد پاییزی اشکان تو را سرازیر میکند، میدانم
تو من را سالهاست به گور سپردی
لختی درنگ کن ما روزی با هم محشور میشویم
و آن روز مبارکمان باد...
و این ویرایش شده در سایت اناهیتا
میکشاند مرا به زمین
همچون اسبان بند گسیخته
میبرد پی آبی تا شاید بخواباند تشنگی که سالیان سال است وجودم را فرا گرفته
کاش بدانی چه میکند این نا آرامی های دل بی تاب من
بر بندم مکش ای روزهای پیرامون از یاد
من ترس دارم از هر آنچه نامش زندگیست
کمی آهسته گام بردار !
بگذار پای به پایت گام بر زمینی بگذارم که مرا آتشگاه یا زود در خود خواهد بلعید
و من روزی نیست خواهم شد...
و تو آرام دست بر سینه بر سر گور خیره میشوی که هیچت باور نیست
نمیتوانی مردانگی کنی و چشمانت را از من برگیری
و این تند باد پاییزی اشکان تو را سرازیر میکند ، میدانم
تو من را سالهاست به گور سپردی
لختی درنگ کن ما روزی با هم محشور میشویم
و آن روز مبارکمان باد...
و توقعم چیزی بیشتر بود چون قبلتر شما پست من رو به زبان پارسی برگرداندید و کلا فرق کرد
درسته اختلاف نظر زیاد دارم باهتون و کلا به قول معروف آبمون تو یک جوی نمیره
ولی نمیشه ندید مواردی رو که قابل تقدیر هست
اونهم معانی کلمات بعضا غریب و بیگانه که در پستهاتون قرار میدید
کار جالب و قشنگی هست
—> 98% پارسی
درسته ناسازگاری بسیار دارم باهاتون و رویهمرفته به زبانزد نامی آبمون تو یه جوی نمیره
ولی نمیشه ندید نکتههایی رو که سپاس بجاآوردنی هستند
اونهم معنیهایِ واژگان گاه ناآشنا و بیگانه که در پست هاتون میگذارید
کار گیرا و قشنگی هست
Anarchy (04-04-2013),Reactor (04-05-2013),undead_knight (04-06-2013)
پارسیکیدن[1] نوشتهیِ شما را من انجام دادم, نه نرمافزار! (:
نرمافزارِ آناهیتا چیزی بیشتر از یک جایگزینندهیِ سادهیِ واژگان نیست و از دید من به درد چندانی
نمیخورد, خود سایت: BeParsi پارسی گویی (که این نرمافزار را گذاشته) بهتره و دستکم یک واژهیاب برای اتان فراهم آورده که به کار میاید.
هر آینهیِ نوشته بالا تا اندازهیِ بسیار بالایی خود اش پارسیکه[2], من هم یکبار میپارسیکم + ویرایش[3] (درنگ کُن —> بدرنگ, ...):
١٠٠% پارسی:
میکشاند مرا به زمین
همچون اسپان بند گسیخته
میبرد پیِ آبی تا شاید بخواباند تشنگیای که سالیان سال است هستیام را فراگرفته
کاش بدانی چه میکند این ناآرامیهایِ دل بی تاب من
بر بندم مکش ای روزهای دور از یاد
من ترس دارم از هر آنچه نامش زندگیست
اندکی آهسته گام بردار !
بگذار پای به پای ات گام بر زمینی نِهم که مرا دیر یا زود در خود خواهد فروبرد/اوبارید[4].
و من روزی نیست خواهم شد...
و تو آرام دست بر سینه بر سر آرامگاهی خیره میشوی که هیچت باور نیست
نمیتوانی مردانگی کنی و چشمانت را از من برگیری
و این تُندْبادِ پاییزی اشکان تو را سرازیر میکند، میدانم ...
تو من را سالهاست به گور سپردهای
لختی بدرنگ که ما روزی با یکدیگر همنشین خواهیم شد
و آن روز فرخنده باد...
پ.ن.
سرایندهیِ این ترانه[5] کیست؟
----
1. ^ pârs+ik+idan::Pârsikidan || پارسیکیدن: پارسیک کردن; ترزبان به پارسیک Ϣiki-En to persianize
2. ^ pârs+ik::Pârsik || پارسیک: زبان پارسیِ نزدیکتر به پهلویک D4f persian persisch
3. ^ Virâstan || ویراستن: ویرایش کردن; تصحیح کردن to edit
4. ^ u+bâštan::Ubâštan || اوباشتن: بلع کردن; بلعیدن; فروبردن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En to ingurgitate; to swallow; to devour
5. ^ tarâ+nehâdan::Tarânehâdan || ترانهادن: مقدم وموخر کردن; قلب کردن Ϣiki-En to transpose
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (04-04-2013),mosafer (04-04-2013),Reactor (04-05-2013),undead_knight (04-06-2013)
واژه نامه پارسی سره ، خدمت شما:
http://rapidshare.com/files/41764929...reh_taq.ir.pdf
همیشه قبل خواب دو تا شات بزن راحت بخواب!
دکتر ساسی
هماکنون 2 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 2 مهمان)