درس هایی که از خمینی آموختیم


بدون هیچ شکی خمینی را می توان یکی از کثیف ترین سیاستمداران ایرانی در طول تاریخ دانست ولی وی را نمی توان کثیف ترین فرد مذهبی معرفی نمود چون در قلمرو مذهب افراد بسیار کثیف تری وجود دارند و البته ناگفته نگذاریم، بزرگترین دانشمند! زمانه ی خود که بزرگترین اختراعش کشیدن سه بار انگشت از ماتحت تا زیر پیشابراه و فشردن سر آلت 2 بار یا سه بار است (من اطلاعی از طریق انجام آنها در خانم ها ندارم) یکی از دانشمندان بزرگ قبلی «اهن» را اختراع نموده بود. این سخن نه تنها دامن طبقه روحانیت را می گیرد بلکه کل مجموعه هایی مانند نهضت آزادی را نیز باید به اندیشه بازنگری روابط خود با مذهب بیندازد. با این حال درس های او را نمی توانیم نادیده بگیریم، زیرا به باور من مسیر آینده ایران را رقم زد. بعد از وی دست کم درصدی بزرگی از غیر روشن اندیشان یا مردم عادی نیز دیگر به این موضوع پی برده که راه موفقیت از کوچه دین و به ویژه دین اسلام نمی گذارد و شاید بتوان آن را یکی از بزرگترین دستاوردها چهار دهه اخیر به شمار آورده و هم چنین به عبارت دیگر این دستاورد را شاید بتوان دستاوردی بومی دانست (ما در حال گذراندن دوره ای مانند قرون وسطی هستیم که مذهب حکم می کرد و اجرا می نمود، در هیچ یک از کشورهای دیگر اسلامی شاهد چنین رویدادی نیستیم ). امروزه به جرات می توان گفت که بخش بزرگی از مردم ایران به جدایی دین از سیاست رای خواهند داد.
پروژه دین ریشه در ترس (ترس از جهان دیگر و ترس از طبیعت پلید انسان در صورتی که با دین محدود و مهار نشود) و اطاعت کورکورانه دارد. بنابراین کوشش حکومت کنونی نیز برگشت اخلاق به عقب به زمان پدیدارشدن دین و زمان زندگی قبیله ای است. متاسفانه تا حدودی نیز موفق و کامیاب بوده به صورتی که امروزه شاهد دورغگویی، کلاهبرداری و تجاوز به کودکان و قتل آن ها هستیم. در واقع رژیم که مبنای آن اسلام است دروغگویی و دزدی را (با توجیه وسیله با هدف) مشروعیت بخشید. امروزه ملت ایران به وضعیتی سقوط کرده که نباید آن ها را ملت، بلکه باید عمله ی دزدها نامید، ملت، عمله دزدها و حکومت خود دزدها هستند.
متاسفانه آشوب های در این پنهه از خاک گویا گاهی در نظریه های شورش (انقلاب) مورد استناد جامعه شناسان نمی گنجد. برای نمونه انتساب آشوب اخیر به فقیران به طور کامل نادرست است در واقع باید ترجمه درست آن را طبقات نابرخودار و به حاشیه رانده شده دانست.
از دیدگاه من در خاورمیانه بیخدایی نو بیشتر از اروپا و امریکا جواب می دهد چون در اینجا انسان ها با پوست و خون خویش تاثیر بد جهان بینی را حس می کنند، همانطور که امروزه شاهد هستیم.

میزان، رای ملت است.
این جمله نشان دهنده شناخت دقیق وی از دموکراسی کنونی غرب است. این گونه که من می بینم، بررسی دموکراسی به صورت کمیتی انجام می گیرد یا به عبارت دیگر دموکراسی در واقع به دامن نوعی اندازه گیری و ارزیابی کمیتی غیر واقعی سقوط کرده است. به عبارت دیگر این گونه نتیجه گیری می شود که قدرت هنگامی مشروع است که رضایت زیردستان و شهروندان در اختیار آن قدرت باشد و بازتاب آن همان رای گیری و انتخابات است. بنابراین رای بیشتر در هر شرایطی، مشروعیت بیشتر.
پس روشن است که باید روشی برای اندازه گیری میزان رای واقعی بیابیم که بتواند نشانگر رای به دست آمده در شرایط عادی و طبیعی باشد. از یک سو باید در نظر داشت که نمی توان ویژگی های فردی را در این موضوع دخالت داد زیرا ویژگی های فردی، باعث و به وجود آورنده همان موضوع مورد درگیری ما یعنی تبعیض و خودکامگی است. اگر بخواهیم ویژگی های فردی را دخالت دهیم یعنی در برابر برتری و تبعیض میان افرد به شکلی سر تسلیم فرود آورده ایم. به عبارت دیگر دموکراسی یعنی بالا بردن ارزش فرد در برابر جامعه، بدون توجه به ویژگی های فرد و یکسان نگریستن به همه ی افراد و اگر ویژگی فردی مایه ی تبعیض و برتری شود اصل وگوهر وجودی دموکراسی زیر پرسش رفته است. از سوی دیگر من دموکراسی را در واقع نوعی فرگشت و تکامل می بیننم. فرگشت به صورتی که فرد بتواند با اندیشه ای مستقل و بیرون از همرنگی با اجتماع زنده مانده و نیازی به کوشش برای همرنگی با اجتماع نبیند. بنابراین همه ویژگی هایی که آن را ضریب دموکراسی می نامم باید برگرفته از وضعیت اجتماع باشد؛ و آن ها عبارتند از :
الف : مهندسی اجتماعی - توانایی برانگیختن احساسات یا به عبارتی عمومی تر جوگیر کردن مردم
ب: آزادی بیان، آزادی اندیشه سیاسی، آگاهی سیاسی و مطبوعات و خبرنگاران آزاد
پ : حقوق بشر، تبعیض نژادی - مذهبی
درجه ای که باید به هریک بدهیم باید در مجموع به 1 برسد و ضریبی را بسازد که با اعمال آن، شمارش رای ها را به همان عدد اعلام رای گیری توسط دولت برسد. برای نمونه اگر به الف 3 دهم نمره بدهیم و به مورد ب 4 دهم و به پ نیز 3 دهم و ارزیابی ما از وضعیت جمهوری اسلامی به نتیجه 1 دهم برای الف و 2 دهم برای ب و 1 دهم برای پ برسد آرای روحانی در رای گیری اخیر (0.4*22796468) به 9118587.2 سقوط می کند. البته چنین ارزیابی هایی نباید به دخالت کشورهای خارجی بینجامد یعنی باید همواره راهکارهایی برای محافظت از مرزهای ملی از پیش اندیشه شده باشد البته نه به صورت ملی بلکه باید مورد توافق جهانی باشد.
هم چنین از سوی دیگر شاخص هایی وجود دارد که از میان آن ها می توان به درجه بندی دموکراسی ها یا شاخص مردم سالاری اشاره نمود که بر اساس تقسیم بندی واحد اطلاعات اکونومیست بر اساس 60 ویژگی در پنج دسته اصلی شامل شیوهٔ انتخابات، تکثرگرایی، آزادی‌های مدنی، مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی است. ولی آن ها ضریبی برای رای گیری ارائه نمی کنند.


شکسته شدن ناموس انقلاب
این اصطلاحی است که محسن کدیور به کار گرفته و من بدون تغییری و با همان معنا آن را به کار می برم تنها تفاوت این است که وی متاسف است و من نه.
اگر در جمعی نشسته باشید و نام یک آخوند را بیاورید (برای نمونه مکارم یا جنتی) فحش هایی که نثار آن آخوند می شود، بماند، حاضران سه میلیون فحش تنها به خودتان می دهند که چرا نام این بزرگوار! را آوردید، (شاید در جمعی هم صلوات بفرستند) .
اینکه ایرانی ها امروزه چنین رفتاری دارند، بدون شک به دلیل عملکرد خمینی در برابر شریعتمداری و آخوندهای مخالف است. از سوی دیگر نتیجه ی منطقی که ملت گرفتند این بود که اگر می شود یک مجتهد را زیر پا و با فحش و لطیفه له کرد چرا نشود پیغمبر و امام و خدا را له و لورده نمود. به عبارت دیگر خمینی با عملکرد خویش پایان پروژه مقدس سازی افراد را در ایران آغاز نمود و شاید در واقع پیش درآمد و مقدمه ای برای به جنبش در آمدن نیرومندتر اخباری یا دمیدن جان تازه ای در رویکرد اخباری و شاید آغاز پیروزی اخباری بر اصولی، پس از سال ها خموشی آن باشد. (برای اطلاعات بیشتر پیرامون اخباری و اصولی بنگرید به اخباریان - ویکی شیعه و فقه امامیه - WiKi )


من ورزشکار نیستم ولی ورزشکاران را دوست دارم.

مصادره هر چه می شود: روانی و مالی. چون این افراد بنا داشتند یک دیکتاتوری طبقاتی راه بیندازند باید هر گونه اموالی را به نام طبقه و تجلی آن، خمینی مصادره می کردند این موضوع در واژه شهید به خوبی آشکار می شود برای چندین سال آن ها این واژه را مصادره کرده و خانواده آن ها را به وسیله گروگان گرفتن شهید سرکوب و مطیع ساختند. یکی از پلیدترین جنگ افزاهای آن ها تاسیس موسسه ای به نام بنیاد شهید بود و بدین سان اینکه چه کسی شهید است و چه کسی نیست در دست رژیم قرار گرفت البته هم اکنون هم کشته هایی وجود دارد که سپاه آن ها را شهید به شمار می آورد و بنیادشهید، نه.
این سخن از سوی ما، به معنای تسلیم شدن در برابر فراطبیعت و آموزه های دیگری مانند روح و خدا نیست بلکه در واقع بازپسگرفتن سرزمین هایی است که تا کنون حیاط خلوت و مایملک ویژه مذهب به شمار می رفته است، می توانیم شهید را کسی بدانیم که در راه آزادی کشته می شود نه کسی که برای خدا می جنگد. امروزه ما ایرانی ها اگر رودر روی هم موضع گیری می کنیم به دلیل برخی امتیازهای (درست و نادرست) که حکومت گاهی به برخی گروه های اجتماعی به صورت باج پرداخته است. قصد پنهانی حکومت ساختن شریک جرم برای خود بوده است. پس پروژه ایران متحد باید دربرگیرنده ی دلگرم ساختن این خانواده ها (و حتا بسیجیان و خانواده آن ها) به داشتن شان و لیاقت واقعی نه ساختگی به همراه داشتن آزادی و رفاه، بدون سرکیسه کردن آن ها با عناوین مختلف مذهبی باشد.

حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد اهمیتش بیشتر است.

نخستین پرسشی که این سخن پیش می کشد این است که مگر یزید کاری دیگری کرد؟ این سخن، به معنای سست بودن بنیاد شیعه است. سنی ها به شیوه دیگری با موضوع برخورد می کنند. همین موضوع حسین و یزید را در نظر بگیرید. سنی ها می گویند این خواست خداست که یزید خلیفه باشد و حسین می توانسته به لشگر یزید حمله کند و اگر یزید شکست می خورد باز هم خواست خدا بود و به خواست خدا حسین خلیفه می شد. بنابراین از دیدگاه حاکم و خلیفه همیشه در جایگاه یزید قرار دارد هر کس و هر زمانی که باشد. پس گمان کنم که بتوانیم بدون هیچ شکی نتیجه بگیریم که شعیه هیچگاه حاکم نمی شود وهمشیه هرج و مرج طلب و یا با کمی چشم پوشی آنارشیست و مبارزه کننده با حکومت به هر شکلی باقی می ماند.

سیاست ما عین دیانت ماست
البته این سخن مدرس است. من نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای این را تفسیر کرده که هر دو پاک است، در حالی که منظور حسن مدرس این بوده که هر دو به اندازه هم ناپاک و کثیف و پلید است، تنها ما عمله دزدها نتوانستیم معنای اصلی آن را ببینیم و تا کنون تقاصی چهل ساله را برای این ناپختگی و نابینایی خود پرداخته ایم.