نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
و چرا به شما دروغ بگویم, من هم همچو کسی را نابخرد میبینم. ما در سدهی بیست و یکم چند چیز آموختهایم:
۱. یک, زندگی کوتاه است.
۲. جهان پس از مرگی در کار نیست.
۳. با پول میشود از نقطهی کثیف A به نقطهی زیبای B رفت.
اینک به من بگویید, با آگاهی و دانش به این سه, چرا کسیکه اندکی خرد دارد باید خود را به این همه رنج و درد بیاندازد
که میهنش را درست کند, و چرا نه بلند شود از اندک زمانی که دارد بهره گرفته و بار خودش را ببندد؟
اگر مزدک اینجا میبود میدانستیم یک چیزی در این مایهها که اگر همه اینکار را کنند آنگاه جامعه از هم فرومیپاشد و ... میگفت
و حق هم میداشت. گیر کار اینجاست که ما ایرانیان, شاید بوروانهی بسیاری کشورهای دیگر, یکجور فرهنگ "زرنگی" داریم
که میگوید بگذار دیگران بسازند و بکّارند, ما میخوریم و میرویم.
به دید من این فرهنگ «خودخواهی» هر چه جلوتر میرویم در همهی کشورها افزایش میابد, چرا که بازدارندههای آن که در گذشته
دین, فرهنگ, آیین, غیرت و ... بودهاند روز به روز کمرنگتر میشوند و ارزشهای امروزین در پول, دارایی, خودنمایی (اینستاگرم, و ..),
و دم را غنیمت شمار اند. بویژه که یک سایهی سنگینی از گرمایش زمین و آیندهی تیره و تار و نمیدانم روباتهای جهانگیر هم آنجا
در ناخودآگاه همهی ما ریشه دوانده و کمتری کسی آینده را پاک و روشن میبیند و من میتوانم بگویم, با بیشترین بیگمانی, که هتّا
آنهایی که آینده را خوب میبینند هنوز نمیتوانند آینده را "پایدار" هم ببینند.