بایستگی یکسانی اینجاست که وقتی x را با یکسری مشخصات و ویژگیها تعریف کنیم، پرسش از اینکه آیا x در زمان t وجود دارد/بقا یافته است، می شود پرسش از اینکه آیا چیزی در زمان t هست که با آن ویژگی و مشخصات تطابق/یکسانی داشته باشد یا خیر.
مفهوم هویت همیشه پارادوکسیکال بوده، نمونه هایش را هم اینجا می بینید:
Relative Identity (Stanford Encyclopedia of Philosophy)
این پاردوکسها بیشتر میخورد که گرفتاری زبانی باشند، اما وقتی همین پارادوکسها در مورد هویت
شخصی، بیان شوند، می شود بحث مرگ و زندگی.
یک دشواری اینجاست که مرگ/زندگی یک مفهوم 0 و 1 است، نمی توانیم بگوییم فلان شخص 30 درصد زنده و 70 درصد مرده است. اما می دانیم که هیچ چیز ثابت و یکسان نمی ماند، و تنها میتوان از درصد تطابق سخن گفت. حال پرسش اینست که یک شخص تا چقدر (چند درصد، و در چه جاهایی) می تواند تغییر کند، بدون اینکه شخص دیگری شود/بمیرد؟ آیا نقطه ای هست که اگر شخص 0.001 درصد آنطرف تر رفت، می میرد؟ آیا نباید مفهوم گسسته مرگ را کنار بگذاریم؟