«درز» چطور است؟
نمایش نسخه قابل چاپ
«درز» چطور است؟
٭٭٭ LOVE
بیشمار واژه برای عشق داریم, Pick what you like!گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Azade Nokhostin
دلباختن
دلدادن
دلبستن
دلسپردن
شیفته شدن/گشتن
شیدایی
...
نمونه:
من و او دلدادهایم = من و او عاشقیم
این هم یک گزاره به زبان توانای پارسیک[1] (:
«او دلباختهیِ وی شده است.»
در زبانهای گُنیکی[2] دیگر بجای این باید ٤ گزارهیِ دگرسان[3] بگویید ((((:
----
1. ^ pârs+ik::Pârsik || پارسیک: زبان پارسیِ نزدیکتر به پهلویک D4f Persian persisch
2. ^ Goniki || گنیکی: جنسیتی Gender-inclusive
3. ^ Degarsân || دگرسان: متفاوت Different
subjective validation
cold reading
فارسی اینها چی میشه از دیدت مهربود؟
پارسی! (:
برای subjective و objective ما یک ریشهیِ ject آنجا داریم که میشود âxt (آخت):
âxt, contraction of âxté, p.p. of âxtan, variants âhixtan, âhiz- "to draw (a sword)," âhanjidan "to draw up, pull, extract," Mid.Pers. âhixtan, âhanjitan "to draw out, pull up, extract," Av. θanj- "to draw, pull, drive;" Proto-Iranian *θanj-.
که در واژگان آهیختن (بیرون کشیدن) و .. هم آنرا داریم:
آهیختن | لغت نامه دهخدا
گفتآورد:
آهیختن . [ ت َ ] (مص ) کشیدن . برکشیدن . برآوردن . سَل ّ. تشهیر. بیرون کشیدن . آختن . آهختن . آهنجیدن . برآوردن :
برآهیخت جنگی نهنگ از نیام
بغرید چون رعد و برگفت نام .
پس میشود:
برآخت[1] = object; چیزیکه (آختیکه) بیرون از ما باشد.
درآخت[2] = subject; چیزیکه از درون دریافت میشود.
همچنین,
هایستن[3] = to confirm
پایمندستن[4] = to validate
ارزنهادن[5] = to give credit
واژگان برآمده:
پایمند[6]
پایمندی[7]
ارزنهاد[8]
پس رویهم میشود:
واژهبهواژه که روشنه: سردخوانیگفتآورد:
cold reading
از دید معنایی میشود «تنخوانی[11]»: خواندن زبان تَن
----
1. ^ Barâxt || براخت: ابژه Object
2. ^ Darâxt || دراخت: سابجکت Subject
3. ^ Hâyestan || هایستن: تایید کردن; هایسته کردن To confirm
4. ^ pây+mandestan::Pâymandestan || پایمندستن: اعتبار بخشیدن; معتبر ساختن ⚕Heydari☉ To validate
5. ^ arz+nehâdan::Arznehâdan || ارزنهادن: ارزش دادن; بها دادن To give credit
6. ^ pây+mand::Pâymand || پایمند: معتبر ⚕Heydari☉, Ϣiki-En Valid
7. ^ pây+mand+i{pasvand}::Pâymandi || پایمندی: اعتبارپذیری ⚕Heydari☉, Ϣiki-En Validity
8. ^ arz+nehâd::Arznehâd || ارزنهاد: چیزیکه دارای ارزش و اعتبار باشد Ϣiki-En Credible
9. ^ pây+mand+eš::Pâymandeš || پایمندش: فرایند اعتبار بخشی ⚕Heydari☉, Ϣiki-En Validation
10. ^ dar+âxt+i{pasvand}::Darâxti || دراختی: ذهنی ⚕Heydari☉ Subjective
11. ^ tan+xwânidan::Tanxwânidan || تنخوانیدن: تنخواندن: خواندن زبان تن و اندام To cold read
برگردان تن خوانی رو میپسندم ولی پایمندِش[9] درآختی[10] خیلی جالب نیست به نظرم زیادی سره هست:)
البته یک نکته دیگه اینکه اینجا سابجکتیو به معنای ذهنی و درونی نیست و بهتر بود این توضیح رو قبلش میدادم:
Subjective validation, sometimes called personal validation effect, is a cognitive bias by which a person will consider a statement or another piece of information to be correct if it has any personal meaning or significance to them
مشابه های شخصی و فردی و... براش بهتره.برای ولیدیشن واژه ای نیست که به زبان فعلی نزدیک تر باشه؟
واژههایِ آهنجیک[1] برابرهایِ سادهتر ندارند (و نباید هم داشته باشند), برآخت[2] و درآخت[3] واژگان بس درخوری هستند به دید من, باید کم کم جا انداخت اشان.
برای روشنگری برای خوانندهیِ هام[4] ولی روشنه به هیچ روی هیچکدامِ اینها پیشنهاد نمیشوند, همان "تایید" و "تثبیت" و ... را به کار ببر که فراخورتره, یک چند درسد پارسیِ بیشتر میبسندد[5].
درآختی[6] برای بالا هم به درست به کار میرود, با این همه برای خالی نبودن عریضه:
پشتوانهیِ خود-سوگیرانه ≈ subjective validation
ارجدهی خویش-سوگیرانه ~
همچنین:
----
1. ^ Âhanjidan || آهنجیدن: انتزاع کردن; بیرون کشیدن Ϣiki-En To abstract
2. ^ Barâxt || براخت: ابژه Object
3. ^ Darâxt || دراخت: سابجکت Subject
4. ^ Hâm || هام: عام General
5. ^ Basandidan || بسندیدن: بسنده کردن; کفایت کردن Ϣiki-En To suffice
6. ^ dar+âxt+i{pasvand}::Darâxti || دراختی: ذهنی ⚕Heydari☉ Subjective
7. ^ su+gereftan::Sugereftan || سوگرفتن: تعصب داشتن; پیورزیدن; تمایل بسوی ویژهای داشتن To be biased
8. ^ xod+in{pasvand}::Xodin || خودین: شخصی Personal
9. ^ xod+viž+e::Xodviže || خودویژه: محرمانه; شخصی Ϣiki-En Private
٭٭٭٭ فروباشتن (فروباریدن, فروبار کردن) / فراباشتن (فراباریدن, فرابار کردن)
داونلود کردم = فروباشتم[1].
این پرونده را فروبارید = Download this file
فروبار[2] = download; پیوند فروبار را در زیر پیدا میکنید.
فروباشتن = فروباریدن = فروبار کردن = download کردن
همتای آن, "آپلود کردن" را نیز میتوان بسادگی فراباشتن[3] گفت:
فرابار[4] = upload; برای فرابار به این تارنما بروید.
میتوانی این کتاب را بفراباری؟ = ?kannst du das buch hochladen
فراباشتن = فراباریدن = فرابار کردن = upload کردن
----
1. ^ foru+bâštan::Forubâštan || فروباشتن: فروبار کردن; داونلود کردن Ϣiki-En, Ϣiki-De To download
2. ^ Forubâr
3. ^ farâ+bâštan::Farâbâštan || فراباشتن: فرابار کردن; آپلول کردن Ϣiki-En, Ϣiki-De To upload
4. ^ Farâbâr
فروباشتن دیگه از کجا به نگرت رسید مهربد جان؟؟!!!!!!! واژه ی دلنشینیه!
اگر نلغزم (اشتباه نکنم) از دو بخش "فرو" + "انباشتن/انباردَن/انباریدن" ساخته شده. درسته؟ می تونست "فرونباشتن Fru(a)nbaashtan" هم باشه.
به شوند داشتن اندیشه ی نوآورانه ات بهت شادباش می گم.:e41f:
مهربد جان، من از تو (که گـَردانگـَر بخش ادبسار هستی) می بیوسم که کاربرد درست پیشوندهای "فرا" و "فرو" را در انجمن جا بندازی. یکی از کاستی بزرگی که این دبیره ی عربی به زبان ما زده، نپشتیبانی از همخوان آغازین واژه است. به سخن دیگر، ریخت درست این پیشوندها بدین گونه بوده:
Fraa (Avestan) --> Vraa/Fraa/Apar(=Abar=hyper) (Middle Per.) --> Afraa/Faraa (Modern Per.) = Post Arabizedپس بهتر اینه که از ریخت درست این پیشوند ها ببهریم (بهره ببریم) چون زمانی که به لاتین می نویسیم، هم نوشته های ما کوتاه تر میشه و هم این که ریخت درست رو نوشتیم و هم اینکه دبیره ی لاتین در زمینه ی خوانش همخوان آغازین، دشواری ای نداره؛ پس:
Fru (Avestan) --> Fru (Middle Per.) --> Faraa (Modern Per.) = Post Arabized
to download (verb) = Fru-baashtan / Fru-nbaashtan / Fru-baardan / Fru-baaridanبدرود! دیگه من رو تا اردیبهشت ماه نمی بینید!!:e00e:
downloading (gerund) = Fru-nbaasht / Fru-baasht
download (noun) = Fru-nbaar / Fru-baar
to upload (verb) = Fraa-baashtan / Fraa-nbaashtan / Fraa-baardan / Fraa-baaridan
uploading (gerund) = Fraa-nbaasht / Fraa-baasht
upload (noun) = Fraa-nbaar / Fraa-baar