مهربد جان میگم یک گفتار مبسوط درباره این خودآگاهی و کنترل این مسائل بزنی خیلی عالی میشه،من خودم دنبال منبع هستم دراینباره برای مطالعه.
نمایش نسخه قابل چاپ
مهربد جان میگم یک گفتار مبسوط درباره این خودآگاهی و کنترل این مسائل بزنی خیلی عالی میشه،من خودم دنبال منبع هستم دراینباره برای مطالعه.
سیستم پادافره/پاداش همهاش اینجا آمده: Reinforcement - WiKi
خوگیری و کژخویی هم همین جستار فکر میکنم بخوبی روشنسازی شدند.
فرای آنهم نیاز به formulate کردن پرسش دارد، چه چیز ویژهای نگرت را گرفته؟
این دیگر چه نامی است؛ که این جستار دارد؟!!!
مقصود از واژه "خودآگاهی" در اینجا چه فلسفی باشد و چه روان شناختی، کنترل(!) آن بی معنا می نماید.
به نگرم این جستار، بیشتر شبیه هرزنامه است؛ مگر اینکه دوستان بخواهند تعریفی ماوراء الطبیعه برای آن واژه درنگر داشته باشند!
این نام و جستار کار مهربد گرامیست که یکسری پستها رو از تاپیک دیگه بعلت بی ارتباطی منتقل کرد، منظور منرو هم قدری اشتباه برداشت کرده.منظور من کنترل خود و خودآگاهی از انگیزشها و از اینجور چیزها بود نه اینکه کنترل خودآگاهی
بازنامیدم!
خویشتنداری = restraint = Self-control - WiKi
.
مهربد جان اینرو دیدم،دقیقا موضوعش همین هست فقط برای سال 85 هست یمقدار بروزتر نداری منبع
نه، ابزار شناخت درونی دگرگشتی نداشتهاند، ابزار واکاوی و شناخت بیرونی آن (پِیدانش neuroscience) آری، ولی دریافت و شناخت خود ما از خودآگاهی خودمان نه.
NLP چیزی بیشتر از خودآگاهانیدن به چیزهایی که در ذهنمان میگذرد نیست. پیدانشمندان امروزی هم بیراهه کم نمیروند، برای نمونه من چندی پیش
داشتم بررسی میکردم نوشتارهای پژوهشیکی که در آنها نامی از «inner speech - گفتگوی درونی» برده شده بریخت شگفتانگیزی کم است، هنگامیکه همه ما
بیگمان از یک سدایی درونی و سخن گفتن با خودمان آگاهیم.
در حقیقت «گفتگوی درونی» یک نمونه از همان چیزهایی است که درست پیش روی چشمان ما جای گرفتهاند،
ولی ما نمیبینیم و نمیشنویم و نمیآروینیمشان، درست به همین فرنود که این اندازه به ما نزدیک و بدیهی هستند.
این را امیر گفت من یک سرچ کردم،در ویکیپدیا که آنرا مصداق شبه علم جهت آموزش دانسته و نوشته شدیدا از ارزش علمی ساقط شده !
البته بنگر من حتی با وجود درستی این سخنان هم مورد جالبیست که ارزش مطالعه دارد:
Neuro-linguistic programming (NLP) is a largely discredited approach to communication, personal development, and psychotherapy created in the 1970s. The title refers to a stated connection between the neurological processes ("neuro"), language ("linguistic"), and behavioral patterns that have been learned through experience ("programming") and can be organized to achieve specific goals in life.[1][2] According to certain neuroscientists,[3] psychologists,[4][5] and linguists,[6][7] NLP is unsupported by current scientific evidence, and uses incorrect and misleading terms and concepts.
The founders of NLP, Richard Bandler and John Grinder, say that NLP is capable of addressing problems such as phobias, depression, habit disorder, psychosomatic illnesses, and learning disorders.[citation needed] Their stated aim was in "finding ways to help people have better, fuller and richer lives."[8][9] Bandler and Grinder claimed that if the effective patterns of behaviour of exceptional people could be modeled then these patterns could be acquired by others. NLP has been adopted by private therapists, including hypnotherapists, and in management workshops and seminars marketed to business and government.[10][11]
Reviews of empirical research on NLP indicate that NLP contains numerous factual errors,[10][12] and has failed to produce reliable results for the claims for effectiveness made by NLP's originators and proponents.[5][13] According to Devilly,[14] NLP is no longer as prevalent as it was in the 1970s and 1980s. Criticisms go beyond the lack of empirical evidence for effectiveness; critics say that NLP exhibits pseudoscientific characteristics,[14] title,[3] concepts and terminology.[6][15] NLP is used as an example of pseudoscience for facilitating the teaching of scientific literacy at the professional and university level.[7][16][17] NLP also appears on peer reviewed expert-consensus based lists of discredited interventions.[5] In research designed to identify the "quack factor" in modern mental health practice, Norcross et al. (2006) [15] list NLP as possibly or probably discredited, and in papers reviewing discredited interventions for substance and alcohol abuse, Norcross et al. (2010)[18] list NLP in the top ten most discredited, and Glasner-Edwards and Rawson (2010) list NLP as "certainly discredited".[19]
Neuro-linguistic programming - WiKi
کتاب نامبرده بالا از این دسته شارلاتان بازی ها ندارد، تنها میگوید برای نمونه چگونه نگارههایی که با آنها "میاندیشیم" را باز کنیم، یا
چگونه فرایندهای اندیشوی را که بریخت نگاره، سدا و .. در ذهنمان میایند را دستهبندی کنیم: رنگ، دورا، ژرفا، کهنگی، جنبش، سهش، ...
برای نمونه شما به سایت دفترچه که میاندیشید خواه ناخواه یک نگارهی درونی در ذهنتان دارید، در اینجا میآموزید که این نگارهها را زلالتر و بهتر ببینید
و بتوانید با بازی با آنها، نگرشتان را نیز بدگرانید.
کارکرد ذهن بر مغز هم چیزی نیست که نیاز به تایید "دانشمندان" داشته باشد، هر کس با یک آزمایش ساده میتوان درستی آنرا دریابد:
به یک لیمو ترش زرد آبدار بیاندیشید، میبینید که دهانتان برای پیشگیری از دُژهنودهای (اثرهای تخریبی) سیتریکاسید آب میافتد!
به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوستهای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم میتواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را میفهمد یا زیادی چرند است؟:e415:
من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم میآمد که تغییر خاصی در تواناییهای فکریام ندارم، حتی توانایی سخنوریام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس میکردم که کارها خودش دارد انجام میشود و به نوعی رفتهام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهیام پایینتر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟
فکر میکنم اصلا برای این یک درصد پزشکی هم داریم:) (باید برم دنبال منبعش) که مقایسه یک انسان هست(البته مربوط به هشیاری هست ولی خب همین هشیاری هم با خودآگاهی پیوند داره)گفتآورد:
به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوستهای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم میتواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را میفهمد یا زیادی چرند است؟:e415:
نه اونقدرا هم چرند نیست.در مورد تفاوت انسان ها که من شخصا حسش میکنم:))
در این مورد من تجربه ای ندارم:))))گفتآورد:
من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم میآمد که تغییر خاصی در تواناییهای فکریام ندارم، حتی توانایی سخنوریام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس میکردم که کارها خودش دارد انجام میشود و به نوعی رفتهام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهیام پایینتر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟
خودآگاهی سددرسد زینهبندی (=degrees) دارد.
خود مستی هم زینهبندی دارد، بگوییم:
خوشی
سرخوشی
شنگولی
مستی
سرمستی
سیاهمستی
...
مرگ (:
من در تراز سیاهمستی هرگز نرفتهام، ولی سرمستی و از خود بیخودی را چرا.
در این تراز خودآگاهی من کمابیش بهتر و بالاتر از همیشه بوده، ولی جنبش و راه رفتن از کنترلم کم کم بیرون میروند.
جدای همه اینها بدید من ناخودآگاه بیشتر کارها را میانجامد، کارکرد خودآگاه نه در برنامهریزی که بیشتر در بازنگری
میکوتاهد. یک همانندی زیبایی سرور مزدک میکردند که خودآگاهی مانند وزیر خردمندی است که گاهی هم نگرش را میپرسند (:
نه هیچ میانهای با خودفریبی ندارم و چامه هم تا اندازه که راهی را روشن بنماید, خوب است. برای نمونه چامههایِ
فرزان خیام به دل مینشینند چون اگرچه واقعیت تلخ را بازمیگویند, ولی در کنار آن پند و اندرزهای هوشمندانه نیز دربر دارند.
در این بازی شما از همان آغاز بازنده بودهاید, چون جنشب من از جنس بُرد-بُرد بوده است. شما خواه خواه خواه ناخواه نافرمانی
کردهاید و این نافرمانی اکنون میتوانسته خودآگاهانه و خودخواسته و پیشبینانه بوده باشد, میتوانسته نه. در هر دو چهره, برآیند
رفتار شما همسو با خواستهیِ من بوده و در این میان اینکه شما چه انگیزهای داشتهاید دگرسانیای در این برآیند نمیدهد.
پس اگر خودآگاهانه نافرمان بودهاید, دست مریزاد و آفرین. اگر ناخودآگاهانه نافرمان بودهاید, باز هم آفرین و دستمریزاد.
--
شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
راست شدن در برابر او میگوید و میسراید و بجای پرداختن به واقعیتها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹
بگوییم, همانجور که من گداها و بیخانمانهای از جامعه زده و گریختهیِ پیرامونم را جدی نمیگیرم,
گرچه بسیاری از آنان در نادانی خود خوشاند و گرچه تن و پیکرشان با بیتوجهی و نادانی رو
به تباهی میرود, ولی میبینم که ذهنشان آرامتر از بسیاری از بگوییم مردم کارکژخو (workaholic) است.
من در این بازی کهنهکارم و آماجم گرچه برخاسته از سرگرمی, ولی همچنان چیز دیگریست.
اگر ژرفتر بیاندیشید در رفتار پیش و پس خودتان یک تغییر میبینید و اگر توانستید این تغییر را نام ببرید میتوانید هم به آماج من پی.
بیشتر آنان خب سوگیر اند و از من که کاسه کوزهیِ
خودفریبیاشان را بهم ریختم روشنه دل خوشی نداشتهاند.
دست دیگر کسان بسیاری هم بودهاند که در برستایش و هتّا مهر و نیکخواهی من نوشتهاند.
پس کدام را بپذیریم؟ به احتمال بالا نه این و نه آن.
نه فَردید من این بود که گیر شما نادرست است که ما شما را کوچک کردهایم و
این کوچک شدگی شما احساسی بجا است, ولی کنندهیِ آن خودتان میباشید.
شما بندهیِ بخشی از مغزتان میباشید که فرایافت خدا باشد
و خودآگاهیتان توان ایستادگی چندانی در برابر این بخش ندارد.
تراز خودآگاهی در مردم بسیار بالا و پایین دارد, اندکشماری بسیار خودآگاهاند, مانند من, و فزونشماری بسیار ناخودآگاه اند,
مانند کسانیکه هرگز در اینجور سخنگاهها نمیابید. اینان اکنون یا در باشگاه سرگرم دمبل زدن اند یا دارند کوهنوردی میکنند یا
رمان میخوانند یا از نردبان ترقی بالا میروند و رویهمرفته خودآگاهی آنچنانی ندارند که بخواهند به چیزهایی که من و شما میاندیشیم هرگز بیاندیشند.
پرستش در اینجا از این خودآگاهی میزند و میکاهد چون کس بجای پشتگرمی به خود,
به پشتگرمی به چیزی بیرون از خود (ولی در حقیقت درون و همان ناخودآگاه خود) دست میآوزید.
نه من دسترسی به هممیهن که دارم و تازه همان دیروز پریروز جُستاری پیرامون "فندآوری" آغازیدم: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟
تازه میتوانید ببینید که چه اندازه هم از دیدن من شاد اند (بوارونهیِ گفتآوردهایِ
بالا) و چه شمار هم پارسیگویی میکنند (به کوری چشم آنها که نمیتوانند ببینند).
در برابر من که خب یک بنده به شمار میروید, مگر جز این است؟
مگر جز این میخواهید؟ سرانجام بندهاید و خداپرست, یا که نه؟
اینها پیوندی به مفهومهایِ ارباب و بندگی در جهان راستین ندارند. ارباب کسیست که فرمان میدهد, برده کسیست فرمان میبرد.
اکنون اربابهایِ مهربان داریم که نرمخوتراند و بهتر فرمان میدهند, اربابهایِ سختگیر داریم که تازیانه هم میزنند.
ارباب و بنده اینجا در تراز "کنترل"شان روی دیگر واکرانده (تعریف) میشوند.
در نمونهیِ شما با دستکاری این مفهومها میکوشند "ذهن را گیج کرده" و پس از گیج کردن
آنچه از پیش میخواهند را در جایگاه حقیقت القاء نمایند. در حقیقت این یک ترفند بسیار کهنه است
و اگر در سرچشمههایِ آن بجوییم, در کهنترین آموزهها, به زیرکانهترین آنها خواهیم رسید.
برای نمونه این پارهگفتار zen را برنگرید:
A monk asked Zhaozhou to teach him.
Zhaozhou asked, "Have you eaten your meal?"
The monk replied, "Yes, I have."
"Then go wash your bowl", said Zhaozhou.
At that moment, the monk was enlightened.
راهبی از ژائوژو درخواست که او را بیاموزد.
ژائوژو پرسید: آیا خوراکت را خوردهای؟
راهب پاسخ داد: آری.
پس کاسهیِ خود را بشوی.
در آن دم, راهب را حقیقت آشکار شد.
--
این یک نوشتهیِ بسیار هنرمندانه و زیرکانه از این روش است که تنها "با ناخودآگاه
سخن میگوید", و ازهمینرو پاسخ آنرا نبایستی در واکاوی خودآگاهانهیِ نوشته جست.
آموزههایِ zen پُر اند از این پارهگفتارها که با شکستن الگوهایی که خودآگاه و ذهن
خردپرداز به آنها خوگرفته, پیام و درونمایهیِ سخن را ازراه ناخودآگاه ترامیرسانند.
نـه گرایش و خواستن آنچنانی که ندارم, ولی خب بد هم نیست نوشتید یک
خرده با ترفندهایِ ادبیک و زیرکانهیِ برادران خودفریب و دگرفریب آشنا میشویم و برای
نمونه سردر میاوریم که این "عالم معنا" چیست و چگونه است که درویش همه اش
خوش و سرخوش است ولی ما که باید کرایه خانه را بدهیم و هشتمان گروی نُهمان است, نه؟
پ.ن.
¹
واپسینپ یک آلیس در جُستار کناری «هنجارشکنی» پُربیراه نیست.
معلوم است یک بنده در برابر ارباب همیشه بازنده است!!
¹
بنده که اعتراضی ندارم فقط مانده ام چگونه سروری چون شما وقتش را با بنده ی حقیری چون من تلف می کند واقعا برایم جای سوال است. بنده همتای شما نیستم خودم خوب می دانم بروید با همتاینتان هم کلام شوید بنده ام دیگر کاری اینجا ندارم فقط بخاطر دوستی که اینجا در زمینه ی ریاضی و شعر تحقیق می کند مانده ام چون خودم هم در همین زمینه ها علاقه مندی دارم بعد که آن جستارها تمام شدند من هم تمام می شوم چون دیگر حرفی نیست که بخواهم بگویم مگر یک بنده حرفی هم می تواند داشته باشد. باشد شما سرور و ارباب بنده اعتراضی ندارم ولی مانده ام یک سرور و ارباب چطور با یک بنده همکلام می شود!!بقول حضرت مولانا:
بس کن که بیخودم من گرتو هنرفزاییباشد بنده نادان و کودن و گدا حالا که اعتراف کردم دیگر ملامتم نکنید و کاری به کارم هم نداشته باشید.
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن
بله در آن پستی که گذاشتم برایتان از کلمه "بنده " استفاده نکردم که عمدی بود و اینکه پستم کمی گستاخانه و جسورانه بود.
بله آنها که به مهر از شما یاد کردند همان دوستان دفترچه ایتان بودند و همفکران و یاران غارتان!
بنده براساس تجربه ای که از گفتگو با شما را داشتم نظر مسلمانان را درست می دانم اینجا دوستان شما یک خط پست می گذارند آنهم با رکیک ترین کلمات و وقیحانه ترین واژگان و عبارات اما شما پای پستشان تشکر می کنید . اما اگر کسی بجای فحش و دشنام شعر و آیه بگذارد باید اخراج شود و یا محکوم به بی منطقی!!! بخدا خنده ام می گیرد اگر منطق در پست دوستانِ شماست ترجیح می دهم همچنان بی منطق بمانم:))
شما چه می دانید که در بندگی او چه عظمتی نهفته است حضرت مولانا جواب شما را داده است که :از گدایانِ درش منصبِ شاهانه طلب
ارباب اگر ممکن است این را کمی توضیح دهید برایم جالب است که شما مرا زا خودم بهتر می شناسید:))
این شما که به بنده مربوط نمی شود نه؟ چون همانطور که فرمودید بنده همتای شما نیستم و بی منطق و کودن و عقب مانده می باشم.
ولی بنده در این فروم کسی که واقعا اهل اندیشه و تفکر باشد و واقعا با سواد و مطلع باشد کم دیدم فکر کنم سه یا چهار نفر که یکیشون هم خودِشمایید و دو نفر دیگه اشان هم اهل فلسفه و منطق هستند البته یکیشون اسلامی و دیگری غربی ولی هر دویشان معلوم است که اهل مطالعه اند و تحقیق و بدنبال دانش اندوزی .
خدا را شکر پس بروید با مسلمانان آنجا که تعداشان هم زیاد است بحث کنید و تحقیرشان کنید تا می توانید مسخره اشان کنید مرا که شما از اینجا فراری دادید:))
یعنی بنده ی شما هستم؟
--یکی از همین برادران خود فریب که از عالم معنا سخن گفت اقلاطون بود و بعد از او دیوژن و ...... تا به ابن سینا رسید و بعد از او عین القضات همدانی و شهاب الدین سهروردی و ابن عربی و در اشعار عرفا هم از این عالم بسیار سخن گفته شده است.
شما آن شعر را عجب زیبا معنی کردید:)) چه بگویم نمی دانم اصلا چرا با من بحث می کنید رهایم کنید من نه هوش دارم نه خرد چگونه سخن شما را دریابم ؟ "من سخت کند و کودنم"
خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی
برای اینکه بهتر گرفته شود, اگر یک سگ هاری کسی را گاز گرفت, کس از برای درد بسیارخودآگاه خواهد بود, ولی کنترلی روی آن نخواهد داشت.
--
اینکه کاربر سارا چرا چیز دیگر میگوید از چیز دیگر میاید و از انگیزه و شکیبایی من بیرون است که به واکاوی اش بپردازم.
چرا؟ چقدر از دستش عصبانی هستین:e409: چیکار کرده مگه بیچاره ؟!
من اینروزا آفم اومدم تو این فاروم و همینجوری یک گشت و گذاری کردم و به پستای سارا رسیدم پستهای خوبی هم گذاشته این بنده خدا :e409:
من اسم اسلام و کلن دین واینجور چیزها که میاد کهیر میزنم اما از پستهای این دختر خیلی خوشم اومد نه بخاطر عقاید مزخرفش :31: بلکه بخاطر تیزهوشی که پشت اون پستا بود. این سارا من رو یاد یه رفیقی میندازه. ما تو دوران دبیرستان یه رفیقی داشتیم نابغه بود تو مدرسه علامه حلی برگه ی امتحانش میشد کلید سوالای امتحان! المپیادم مدال گرفت اما یه همچین خل و چلی بود همش دنبال درویشی و صوفی گری و از اینجور چرت و پرتا بود. تو دانشگاهم باهاش بودم مقطع لیسانس. بدتر شده بود میخواست درسو ول کنه بره حوزه:-) میخواست بچم عارف بشه:e412: خلاصه یه خل و چلی بود که همتا نداشت ولی عجب ذهنی داشت یعنی بهترین تعریف براش همون نابغه است. به نظرم هوش از یک حدی که بیشتر بشه انگار بیشتر از اونکه مایه خوشبختی صاحبش بشه مایه رنج و عذابش میشه! شما فک کردی اینا که میرن دنبال درویشی و صوفی گری و عرفان آدمای عقب مونده و پرتیند؟ نه عزیز من اینا بهره ی هوشیشون زیادی بالاست و چون نمی تونند کنترلی روش داشته باشن سر از اینجور چیزا در میارند. همین استیو جابز خودمون اونم در دوران جوانی رفته بود پی همین مرتاضی و درویشی و از اینجور چرت و پرتا حتی پا شده بود از امریکا رفته بود هند:e412: این مولانا و باقی عرفا همشون از لحاظ بهره هوشی در تراز خیلی بالایی قرار می گیرن. من نشستم نصف پستای این سارا رو خوندم پشت بعضی از پستاش براستی نبوغ هست مثل همون موسیقی و معماری و یا همون بی خدایی چه حسی دارد ولی این دختر خیلی بدنبال دل و احساسشه می خواد ذهنش رو فدای چه می دونم عشق خدا وبندگی او و چه می دونم از اینجور چیزا کنه. از اونجایی که من هر وقت از کسی خوشم می آد میرم و آمارشو در میارم. آمار این سارا رو هم دراوردم اینکه از بچه های استعداد درخشانیه چون تو یکی از پستاش گفته بود در مدرسه شون فقط رشته ریاضی بود واس همین نرفته ادبیات . اینکه رشته اش هم باید هوافضا یا مکانیک یا یه چی تو همین مایه ها باشه. چرا ؟ برین توی این تاپیک که اتفاقن خطاب به شما هم هس:
Not Acceptable!
از روی خشم نیست, از روی بیهودگیست. گیریم که کاربر سارا در پی نوشتههایِ این سخنگاه خردگرا و ناخداباور شد, در برنگرش با «گفتمان تکنولوژی»
چه تغییری در آینده رخ خواهد داد؟ هیچ. گیریم که نه نشد و در پی خداباوری رفته و دل به عرفان داد, باز چه تغییری رخ خواهد داد؟ هیچ.
ازینرو, این دسته گفتگوها تنها کارکرد سرگرمی دارند, نمونهوار ببینید چه اندازه در هنر متقاعد کردن خوب اید یا چه اندازه میتوانید استدلالهایِ بُرنّده و بهمان و
بیسار بیاورید, ولی در اینکه آیا تغییری بسزا در جهان راستین و بیرون خواهند گذاشت, هیچ ارزش ندارند و هتّا پادارزش به شمار آیند, بهتر است بجای دور
ریختن زمان گرانبها برای همراهاندن این سارا و آن سارا دو پارهیِ ناروشن از گفتمان تکنولوژی روشنتر بشوند و هر دقیقه هزینهیِ چاره اندیشی و راهکاریابی عملی برای ستیز/مهار تکنولوژی گردد.
استیو جابز خود یکی از فندپرستهایِ (technophiles) بیمار بوده است و میبسد اندکی نگرشگفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Secular
در زندگی شخصی وی بشود تا روشن شود چه زندگی بیهوده, بیخود و بیفرجامی را او گذرانده است.
بهرهیِ هوشی یا هوشبـهَـر بتنهایی بسنده نیست و سخن شما درست است, ازینرو نیز این جُستار سالها پیش
گشوده شده بود که به بخش بسیار مهمتر از پرسمان هوش که خودآگاهی باشد, پرداخته شود, زیرا خودآگاهی همان نیروی
درونیست که میتواند ازراه هوشبهر (= پتنسیال) به آینده و سرنوشت کس راستا ببخشد و در نبود او, کنشها بی آماج و سرگردان خواهند
ماند; هرآینه بایستی اینجا افزود, بیآماجی کنشها به خودی خود چیز بدی نیست, مگر تا زمانیکه نیاز به آماج دهی ِ کنشها برود.
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است. اینکه یه سری از افراد با بهره های هوشی بالا برند پی عرفان و صوفی گری یعنی در حقیقت برند بدنبال هپروت و توهم خب واقعا یه فاجعه است. این آدما می تونند خیلی در روند علم و تکنولوژی تاثیر گذار باشند و در ضمن من معتقدم آن استعداد و هوشی که در کسی هست در حقیقت برای دیگران هم هس شاید افکارم یه مقدار کمونیستی باشه اما من کمونیست نیستم :e415: من فقط روی این استعدادها حساسم و واقعا موندم چرا و چطور یک کسی میتونه براحتی استعداد و هوش و نبوغش رو بی خیال بشه و بچسبه به هپروت؟ راستش اینجور افراد شبیه خری می مونن که مغز انیشتین رو بهشون پیوند زدند بخاطر همین برای استفاده از این مغز باید خر را افسار بست و شلاق زد.
همین رفیق ما اگه پدرش کنترلش نمی کرد می خواست بعد دیپلم بره حوزه! فک کنین آدمی با اون هوش و نبوغ میرف حوزه:-)
من دلم برای سارا و یا امثال اون نمیسوزه چون دلسوزی برای اینجور آدما که براستی خر هستن کار خنده داریه فقط دلم برای اون استعداد و هوشی که به این خرها نصب شده می سوزه که داره دست ِ اینا تباه میشه. هر چن این سارا اوضاش از رفیق ما بهتره چون زیاد سوال می پرسه و این یعنی شک داشتن یعنی هنوز در ابتدای عالم هپروت هس . من رفتم همون فارومی که برا شما لینکش رو گذاشته بود پستاشو دیدم. این دختر در جدال بین هوش و دلشه. خودش هم بیچاره میدونه که کیه چون تو پروفایلش اینو نوشته بود:
"پیامبری که از بین معجزه ها سنگ شدن را انتخاب کرد"
بیچاره میدونه که داره با اینکاراش گند میزنه به زندگیش ولی خب خریت که همون دلشه اینچیزا رو نمی فهمه.
به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش. شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث:e409: با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟:e404:
[Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.
[/quote]
بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترلپذیر نیست.
[Secular]
به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش.
[/quote]
بازتر شدن ذهن به خودی خود ارزشی ندارد. آشنایی با نظر دیگران هم اینجا کارکرد سرگرمی دارد و بیرون از سخن آورده شده که اینها سرگرمیست و ارزش چندانی ندارند, نمیباشد.
[Secular]
شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
[/quote]
از برای همان سرگرمی; خشمی هم در نوشتههایِ من نبوده, ولی چون ما اینجا از یک رسانهیِ بسیار نارسا که تنها نوشتاری باشد بهره میگیریم, اینگونه کژبرداشتها بفراوانی
پیش میایند. آنچه شما در نوشتههایِ من احساس کردهاید بیشتر یکسانانگاری (indifferenc) و دلزدگی (boredom) بوده, گهگاهی هم کمی کنجکاوی همراه با برانگیزانش زودگذر.
[Secular]
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟
[/quote]
پیشاپیش:
خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی
خودآگاهی کاربر @سارا هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهناش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسشها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسشهایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.
[Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.
[/quote]
بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترلپذیر نیست.
[Secular]
به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش.
[/quote]
بازتر شدن ذهن به خودی خود ارزشی ندارد. آشنایی با نظر دیگران هم اینجا کارکرد سرگرمی دارد و بیرون از سخن آورده شده که اینها سرگرمیست و ارزش چندانی ندارند, نمیباشد.
[Secular]
شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
[/quote]
از برای همان سرگرمی; خشمی هم در نوشتههایِ من نبوده, ولی چون ما اینجا از یک رسانهیِ بسیار نارسا که تنها نوشتاری باشد بهره میگیریم, اینگونه کژبرداشتها بفراوانی
پیش میایند. آنچه شما در نوشتههایِ من احساس کردهاید بیشتر یکسانانگاری (indifferenc) و دلزدگی (boredom) بوده, گهگاهی هم کمی کنجکاوی همراه با برانگیزانش زودگذر.
[Secular]
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟
[/quote]
پیشاپیش:
خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی
خودآگاهی کاربر @سارا هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهناش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسشها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسشهایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.
[Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.
[/quote]
بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترلپذیر نیست.
[Secular]
به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش.
[/quote]
بازتر شدن ذهن به خودی خود ارزشی ندارد. آشنایی با نظر دیگران هم اینجا کارکرد سرگرمی دارد و بیرون از سخن آورده شده که اینها سرگرمیست و ارزش چندانی ندارند, نمیباشد.
[Secular]
شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
[/quote]
از برای همان سرگرمی; خشمی هم در نوشتههایِ من نبوده, ولی چون ما اینجا از یک رسانهیِ بسیار نارسا که تنها نوشتاری باشد بهره میگیریم, اینگونه کژبرداشتها بفراوانی
پیش میایند. آنچه شما در نوشتههایِ من احساس کردهاید بیشتر یکسانانگاری (indifferenc) و دلزدگی (boredom) بوده, گهگاهی هم کمی کنجکاوی همراه با برانگیزانش زودگذر.
[Secular]
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟
[/quote]
پیشاپیش:
خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی
خودآگاهی کاربر @سارا هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهناش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسشها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسشهایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.
بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترلپذیر نیست. [/QUOTE]
ای بابا تکنولوژی مهار پذیرم نیس!
شما پ قبول داری که تراز خودآگاهیش بالاس نه پ چرا بازم دعواش می کنی؟!
پ بهش گفتین خودآگاهیش بالاس ! بیچاره زمخت نگری نکرده :-) من پستایی که خطاب به شما بود در پاتوق رو هم کامل خوندم (اینروزا که اومدم مثلا یه سفر ایران بجای گشت و گذار در ایران در فاروم های ایرانی سیر می کنم :-)) چقدر این دختر رو دعوا کردی و بهش گیر دادی از طرز نوشتنش بگیر تا عقایدش ! برام جالبه شما که میگی اینچیزا بیهودست و وقت تلف کردن چرا وقتت رو با یه مسلمون اونم درویش! تلف کردین؟!
+
پ چرا خودش میگه خودآگاهیم پایینه؟!
گفتید (گذشته).گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Secular
اکنون که شما پرسیدید من پاسخ سرراست دادم, نه اینکه این را پیشتر گفته بوده باشم —> زمختنگر چو زمختنگر بیند, خوشش آید؟
و خودآگاهی چه جور دستآوردیست که شایستهیِ برستایش باشد؟گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Secular
چرایی آن دراز است و من کم انگیزه.گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Secular
در گفتمان بیشتر زمانها میبینید دیگرسو به "سُستترین" بخش از سخن میپردازد که از همه آسانتر و آبدارتر است. در اینجا هم او به این استدلال کمابیش درست که «هرکس خودش را بهتر از همهگفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Secular
میشناسد» یک برگ برنده دارد که بگوید من, مهربد پیشداوری نابجا کردهام و در این رهگذر به چهرهیِ ضمنی/implicit برساند که پس جاهای دیگر نیز گفتهیِ بیهوده و بیهوا داشتهام.
نکته اینجاست که ولی من این را تنها در جایگاه «نگر شخصی» آوردهام, بمانند همان گمانی که دربارهیِ آمریکا بودن او¹ زده بودم: گمان ≠ استدلال.
¹
گیراست چند روز پیش سرانجام آن جُستار کذایی در هممیهن که در آن از اینجا بدگویی شده
بود را یافتم و میخواندم و یکی از نویسندگان آن که به گمان بسیار بالا همین کاربر باشد, در آمریکا میباشد.
من از تیزهوشیش خوشم اومده پس تیزهوش چو تیزهوش بیند خوشش آید:e412:
ای بابا منظورم این بود که خودش هم داره میگه که شما بهش گفتین خودآگاهیش بالاست! اگه هم نگفتید (گذشته) پ چه دختر باریک بینی هس که خودش برداشت کرده:-)
حالا که دور همیم منم بدجور نوستالژی رفیقمو گرفتم بگو سرگرم بشیم :-)
ااا به چه نامی ؟ چون فک نکنم اینجا دیگه بیاد؟ اگه لطف کنید و نام کاربریشو بگین ممنون میشم.
+
انجمن شیعی که اینقدر فاروم وحشتناکیه مال بسیجیا و آخونداس که اصلا وقتی میرم توش کهیر می زنم از دیدن همون صفحه ی اول! این دختر موندم چجوری اونجا فعالیت می کنه!:e410:
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Russell
هستی و نیستی: کوششی در هستیشناسی پدیدهشناسانه / L'Être et le néant : Essai d'ontologie phénoménologique
این نسک پیوندی با کنترل خودآگاهی ندارد, ولی در پیوند با همان چیزیست که شما از دیرباز با آن کمابیش
خودآگاه و ناخودآگاه آشنا بودهاید, همان «آگاهی» که دانش امروز از آن میگریزد و نمیتواند چیستی آنرا روشن کند.
ژان پل سارتر در بخشهایِ گوناگون به پرسمان «خودآگاهی» نیز بژرفی پرداخته است; اندک آشنایی با فلسفهیِ فیلسوفانی چون کانت, هایدگر, لایبنیتز, هُسِرل
و نیز دیگر پرسمانهای فلسفیک, همچون idealism, افکندگی (thrownness), شناختشناسی (epistemology) و جزان بسیار راهگشا است.
واژهسار:
پدیده = phenomenon:«پدیده» که در خاستگاه واژه همان «به دیده» باشد; آنچه به چشم میاید و بیرون از ویر (ذهن, mind) هستی دارد.
پدویره = noumenon: واژهیِ کانتین, آنچه وارونهیِ پدیده است, آنچه جهان ویر و اندیشه با آن سر و کار دارد. برای نمونه "پندارهیِ میز" چیزی جز «پدیدهیِ میز».
درخویش = An-sich / in-itself: واژهیِ پیشنهادین; فلسفهیِ کانتین بر این پایه بود که پدیده — آنچه به چشم میاید و وایافتنی (perceivable) — همان چیزیست
که خرد به آن دسترسی دارد, ولی در پس آن «درخویش» است که خرد هرگز نمیتواند یکراست به خود آن دست بیازد; این نگرش امروزه پُرهوادار است.
برخویش = Für-sich: پیشنهادین.
...
Being and Nothingness - WiKi
پرس و جوی بالا بیشتر به کنجکاوی برمیگردد تا خودآگاهی, ولی کنجکاوی همبستگی با خودآگاهی دارد.
برای نمونه کسیکه کنجکاو است و پیوسته از چرایی و چَمرایی چیزها میپرسد, خود به خود و از روی احتمالات بخشی از پرسشهایش
دربارهیِ خود او هم خواهند بود و این به افزایش خودآگاهی خواهد انجامید. برای نمونه کسیکه کنجکاو است, پس از خوردن شیرپسته
از خودش شاید بپرسد «چرا من این همه شیرپسته دوست دارم, ولی سیمین نمیتواند هتّا یک قُلپ بخورد؟» سپس این پرسش
میتواند در دنباله او را به سوی پرسشهای دیگر ببرد مانند اینکه «آیا من همیشهیِ همیشه شیرپسته دوست داشتم؟» و «خوردن شیرپسته
چرا مرا یاد بهمان روز که برف میامد میاندازد؟» و تاپا و چون همهیِ اینها پرسشهایی بازتابین (reflectional) میباشند, به افزایش خودآگاهی میانجامند.
ازینرو کسیکه پیوسته دربارهیِ چرایی انگیزههایِ خودش پُرسان است, بسیار خودآگاهتر از کسیست که آنها را بی دوباراندیشی میانجامد.
برای نمونه خودآگاه گرچه ناخودآگاهانه خشمگین میشود, ولی دیرتر از خود کنجکاوانه
میپرسد چرا خشمگین شدم؟ و میکوشد پرسش را تا واپسین جاییکه میتواند وابگستراند.
تراز و توان خودآگاهی اینجا میشود اینکه کس چند میتواند خاستگاه انگیزههایش را وابکاود.
نمونهوار, پاسخیکه کس در برابر پرسش بالا از خود میگیرد میتواند این باشد:
خشمگین شدم چون چیزیکه بهمانی دربارهیِ من توی جمع گفت دروغ بود.
اکنون توان و نیروی خودآگاهی میشود اینکه کس تا چه اندازه بتواند این پرسش را پیش ببرد. کسیکه خودآگاهی پایین دارد
به همین پاسخ میتواند خوشنود شود و دنبالهیِ آنرا نگیرد, ولی کسی دیگر با خودآگاهی بالاتر میاید در دنباله از خود میپرسد:
چرا من باید چون او حرفی دروغ دربارهیِ من زد خشمگین بشوم؟
و تاپا.
--
همهیِ این ولی تنها یک بخش از خودآگاهیست, بخش بزرگتر دیگر خودآگاهی همان آگاهی از چیزهاییست که در روان میگذرند.
برای کسانیکه میخواهند روشنخوابی کنند (lucid dreaming), یک راه آسان هست که به آن «بررسی فربود (reality check)» میگویند.
کس در گذر روز پیوسته از خود میپرسد: «آیا من اکنون دارم خواب میبینم؟» و خودبهخود دربرابر میپاسخد: «نه».
هر آینه, از آنجاییکه این پرسش در گذر روز از خود شده کم کم به چهرهیِ یک خوگیری (عادت) در آمده و کس در میان خواب نیز
ناگهان از خود میپرسم «آیا من اکنون دارم خواب میبینم؟» و در اینجاست که روشنخواب میشود و خودآگاهی به او بازمیگردد.
نکتهیِ خودآگاهی اینجا است که مغز تنها پردازش چیزهایی را به خودآگاهی وامیگذارد که خودآگاهی آنها را پیشتر بخواهد که
بدو سپرده شود. زمانیکه کس از چند و چون و چرایی خشم خود میپرسد, پس از هر بار خشمگین شدن ناخودآگاه وی
دادههایِ بیشتری دربارهیِ رویداد خشم را میانبارد و به خودآگاهی میسپرد, زیرا اینجور ازو خواسته شده است. کس ِخودآگاه اینبار هربار که
دچار چشم میشود پس از آن وامیابد که دادههایِ بیشتری دربارهیِ چرایی و چگونگی خشم خود دارد, زیرا این پرسش که "چرا من خشمگین
میشوم" در مغز او در جایگاهی پرسشی پاسخ نگرفته جای گرفته و او گرایش خویش دربارهیِ دانستن آنرا پیشتر به مغزش اعلام کرده است.
در اینجا, این آگاهی از چیزهاییکه در روان میگذرند وابستگی بالایی به این دارند که کس دربارهیِ آنها گرایشی اعلام کرده باشد یا نه.
کسانیکه خودآگاهی بسیار بالا دارند, از چیزهاییکه در سرشان میگذرد آگاهی بسیار بالایی نیز دارند. آنان میدانند چرا احساس خشم,
خوشی, درد و دیگرها میکنند و بسته به هوش خود, میتوانند اینها را با یکدیگر آموده (ترکیب) و به دادههایِ گیراتر و کاربُردینتر برسند.
در راستای نمونهیِ بالا, کسیکه در جمع یکی دیگر کاری که او نکرده را به وی به دروغ بسته در نخستین دم احساس خشم میکند, ولی اگر
بسیار خودآگاه باشد میتواند نزد خود درجا دریابد که خشم او از کجا ریشه گرفته است و راهُبردی (strategy) دوراندیشانه و خِردینتر در بازکنش خود
بنمایاند, بنمونه, بجای اینکه خشم خود را بنمایاند, او میتواند بجای خشمگین شدن بیجا, میان راههایِ زیر یکی که از همه بجاتر است را بگزیند:
١- گفتگو را به لودگی کشانده و آنرا یک شوخی بیمّزه جابزند.
٢- اتهامزن را بهمانند به کاری که نکرده است متهم کند.
٣- اعتبار اتهامزن را با بیان رازی که دربارهیِ او میداند خدشهدار کند.
...
ولی این رشته از کنشها همگی وابسته به این میباشند که کس پیش از آنکه خشم خود را بنمایاند و بسُهد, از آن آگاه شود. به دیگر زبان,
خودآگاه پیش از خشمگین شدن از اینکه دارد دچار خشم میشود آگاه میشود و کسیکه بسیار خودآگاه است, ریشه یا ریشههای آنرا هم بازمیشناسد.
پس در همهیِ اینها, مغزیکه خودآگاه است دادههایِ بیشتری از آنچه در هر دم میگذرد را به خودآگاهی میدهد. خودآگاه بنمونه در هر دم میداند
که چه احساسی دارد و به افزون, چرا این احساس را دارد; هر آینه روشن است این «خودآگاهی» هزینهبردار است و نیز, همیشه خواستنی نیست.
برای نمونه زمانیکه یک اتوبوس دارد با بالاترین تُندا به سوی کسی میراند, او بهتر است بجای آنکه زمان هزینهیِ
خودآگاهی و اینکه بداند که دارد دچار احساس ترس میشود و چرا دارد دچار احساس میشود و اکنون که
دچار ترس شده چه کارهایی میتوان بکند, بجای همه اینها از خیابان به پیادهرو بپّرد, ناخودآگاهانه.
در سوی دیگر, خودآگاهی کارمایهیِ (انرژی) بسیار بالایی میکشد و نیز گنجایش آن پایین است. مغز نمیتواند همهیِ رویدادهایی
که میپردازشد را به خودآگاهی برساند; در هر دم از زمان, میلیاردها بساکه تریلیاردها داده در مغز پردازش میشوند که از کنترل
دم و بازدم و تپش دل گرفته تا پردازش سدا و آوا و دما و .. را دربرگیرنده میباشند. اگر مغز همهیِ این دادهها را به خودآگاهی بدهد کس
در کوتاهترین زمان پریشیده و به روانپریشی اگر نه روانگسیختگی, دچار میآید, زیرا خودآگاهی او توان پردازش همهیِ اینها را ندارد.
از میان همهیِ این رویدادها, ناخودآگاه تنها رویدادهای شایستهیِ بازنگری را پیشگُزینانه (by default) به خودآگاهی میدهد. نمونهوار, بجای
آنکه ناخودآگاه در هر دم به خودآگاهی بگوید که چه اندازه هوا سرد یا گرم است, تنها زمانیکه دما از یک آستانهای پایینتر رفت به این داده
را به خودآگاهی میدهد که "هوا سرد است" و در دنباله کس خودآگاهانه پنجره را میبندد, یا میرود یک چای داغ مینوشد تا گرمش بشود.
هر آینه, همچون هر کار دیگری با برزش و کار بستن همیشگی, به توان پردازشیک خودآگاهی افزوده خواهد شد.
---
در نمونهیِ شما این خودآگاهی باز همین است که نمونهوار توانستهاید ببینید که «انگارهیِ سیب» با «خود سیب» یکی نبوده است. این توانایی
و دانش از کجا میاید؟ از جایی میاید که کس به آنچه در روانش میگذرد آگاه بوده باشد. برای نمونه Eliezer Yudkowsky نیز دربارهیِ این
پرسمان خودآگاه است و در جایی در یکی از نوشتارهایش از خواننده میخواهد که دو پندارهیِ سهگوش
و لامپ را با هم بیامایاند (combine): Levels of Organization in General Intelligence
Close your eyes, and try to immediately (without conscious reasoning) visualize a triangular light bulb now.
Did you do so? What did you see? On personally performing this test for the first time,
I saw a pyramidal light bulb, with smoothed edges, with a bulb
on the square base. Perhaps you saw a tetrahedral light bulb instead of a pyramidal one,
or a light bulb with sharp edges instead of smooth edges, or even a fluorescent tube bent
into a equilateral triangle. The specific result varies; what matters is the process you used
to arrive at the mental imagery.
Our mental image for “triangular light bulb” would intuitively appear to be the result
of imposing “triangular,” the adjectival form of “triangle,” on the “light bulb” concept.
That is, the novel mental image of a triangular light bulb is apparently the result of
combining the sensory content of two preexisting concepts. (DGI agrees, but the as-
sumption deserves to be pointed out explicitly.) Similarly, the combination of the two
concepts is not a collision, but a structured imposition; “triangular” is imposed on “light
bulb,” and not “light-bulb-like” on “triangle.”
The structured combination of two concepts is a major cognitive process. I emphasize
that I am not talking about interesting complexity which is supposedly to be found in
the overall pattern of relations between concepts; I am talking about complexity which is
directly visible in the specific example of imposing “triangular” on “light bulb.” I am not
“zooming out” to look at the overall terrain of concepts, but “zooming in” to look
at the cognitive processes needed to handle this single case.
The specific example of imposing “triangular” on “light bulb” is
a nontrivial feat of mind; ....
دانش به این نکته که ما میتوانیم دو انگارهیِ لامپ و سهگوش را با هم بیاماییم نیاز به این خودآگاهی دارد از آنچه که در
روان ما میگذرد زمانیکه به لامپ میاندیشیم, زمانیکه به سهگوش میاندیشیم و زمانیکه این دو را با هم میآماییم.
خودآگاهی بالاتر میشود اینکه کس از خود پس از آمایش این دو انگاره و رسیدن به سهگوش زردرنگ میپرسد:
من چگونه این آمایش را میانجامم؟
...
در اینجا, این گرایش شما به "عالم معنا" که همین جهان پنداره باشد نیز نمایانگری از خودآگاهیست که از
خودتان پیشترها پرسیدهاید چرا بهمان چیز میتواند پنداشته بشود, اگرچه هستی ندارد؟ و پرسشهایِ همانند.