این چند گفتگو برای شکستن جو خشک اینجا بود تا با گرفتن
انرژیای دوباره, یکبار و برای همیشه رفت این گفتمان را بدهیم.
بویژه نوشتهیِ شما و میلاد که بیشتر شوخی بود تا چیز دیگر, برای امیر من
کمی داستان ریسمان سرگرم کننده بافتم که ببینم چه اندازه درست حدس زدهام.
من بوارون شما هیچ باوری به این برآوردها ندارم. پژوهشگران رایانه از نزدیک ٥٠ سال پیش همواره درآمدهاند
که در کمتر از یک دهه رایانهها از آستانهیِ هوش آدمی فرا خواهند گذشت و بهمان و بیسار خواهند کرد و ...
هر آینه, این ولی درست است که یک روزی سرانجام با پیشرفت کنونی, رایانههای ساخت هومن از
خود هومنی هوشمندتر خواهند شد. اینکه این بباریکی چه پیامدها یا دُژآمدهایی برای هومنی دربر خواهد داشت چندان
روشن نیست, ولی آنچه روشن است, در کمابیش همهیِ چهرهها پیامدهایِ آن مهیب و ناخواستنی خواهند بود.
من خوشنود ام که شما دربارهیِ همه اینها چنین خوب اندیشیدهاید و از دیدگاهی دیگر به تکنولوژی مینگرید.
اگرچه, نمونهیِ آورده شده و اینکه فندآوری در چنگ آدمهایی بد همچون داعش بیافتد
چه دژآمدهایی ببار خواهد آمد ولی درست از همان نمونههاییست که کمتر از همه مایهیِ نگرانیست.
من در شوخینوشت پیشین در همان آغاز چیزی جدی ولی دربارهیِ شُما گفتم و آنهم در پیوند با نگاه اتان به
پویایی/ایستایی فندآوری بود. فندآوری از دیدگاه یک ابزار که میتواند در دست برخی بدسِگال به
دُژآمد بیانجامد, نگاهی بسیار ایستا به آن دارد و آنرا چیزی نمیبیند بجز یک ابزار که میتواند کژبهرهبرداری بشود.
ما در این جُستار به نمونههایِ بساویدنی و ملموسی مانند بمب اتم, چاپگرهایِ 3D و اکنون داعش پرداختهایم, ولی بایست
دریافت که اینها نمونههایی هستند که از روی همین ملموس بودن آسانتر و زودتر دریافت میشوند, ولی باز درست از همینرو
کمترین بخت به واقعیت پیوستن را دارند, زیرا دانشمندان, فندسالاران و فندآورانی که در این زمینهها روزاروز میپژوهند و نومیآورند,
خود به اندازهیِ ما و چه بسا بیشتر به این پیامدها آگاهاند و این دسته هیچ کودن نمیباشند, بساکه بوارون بسیار هوشمند بوده و هیچ دور
از باور نیست که راهکارهایی نوآورانه و بس هوشمندانه برای رویارویی با این دُژآمدها, همچون بمب اتم و داعش و ... فرابیاورند.
آنچه من در این بازگشت دوم و پایانین میخواهم به آن بپردازم بخشهایِ نرم, پویا و پنهان فندآوری میباشند که این دسته
از همهیِ بیمناکتر میباشند و هر روزی که میگذرد, بآهستگی در زندگی ما بیشتر و بیشتر رخنه مینمایند و چیزهایی که
ما برای میلیونها سال ارزش یافتهایم, هتّا در چیزی بسیار پیش پاافتاده مانند گرایش به زیستن و فرازیستن را به زیر پرسش میبرند و آنها را وامیارزشند (devalue).
در همین جُستار نمونهوار چندین و چند بار میبینید که کسانی یافت میشوند همچون @undead_knight که بسادگی
نه زنده بودن را ارزش میبینند و نه کوچکترین گرفتاریای در نابودی میبینند.
این یکی از نمونههاییست که ما تا اینجا به آن هیچ نپرداختهایم, هنگامیکه نمونهوار, این apatheticness/یکسانانگاری
دربرابر آیندهیِ بشریت یکی از دستآوردهایِ همان پروپاگانداییست که فندسالاران دیرزمانیست با کامیابی
بفراخور بالایی به آن دست یافتهاند, جوریکه در هیچ زمانهای از تاریخ هومنی شما نمیبینید کسانی پیدا
شده باشند که دربارهیِ سرنوشت نزدیکان و آیندگان (و هتّا آیندهیِ نزدیک خودشان) این اندازه یکسانانگار بوده باشند.
پروپاگاندایِ گستردهیِ رسانهها خود یکی از آن چیزهاییست که امروز در دست فندسالاران به ابزاری بدل شده که
راه را برای اینگونه پیشرفتهایِ بروشنی بیمآور, همچون آوردن هومنواره و هوشوارههایِ هوشمندتر از هومنی نرم و هموار میسازد.
در برابر فندآوری, بجز در نگر گرفتن راههایِ جادویی و افسانهای, تنها یک راه پیش رو
میباشد و آنهم نابودی یکبارهیِ همهیِ فندآوریهایِ نوین و به پس انداختن تاریخ شهرمندی است.
این بیگمان گزینهای است بسیار جدی با پیامدهایِ بسیار جدی و شوخینابردار, ولی یکزمان شدنی.
بیرنگ
پارسیگر