نوشته اصلی از سوی
mbk
به نام خداوند مهرگستر خیلی مهربان
زمانی نوبت گفته هایم رسید گفتید چیزی نفهمیدیم اما خودتان راستی هم چیزی برای گفتن نداشتید
یکی گفت یه جا جور مانند تشبیه باز پس می گیره میگوید نه از متن روشنه که جنگجویان خود بنیان سربی اند
یکی هم یانمی داند یا اینکه می داند سر به نادانی می زند آهن هم فولاد را با قلع هم سرب می سنجد بگذریم از مهندسی گفتگو کردن که با دمای جوش بالا سخت بود بالای ساختمان آبش کنند تازه قلع هم سرب را هم گفتم ملات می کردند برای چسباندن نه که خانه ای سربی داشته باشند آجر سنگ چیزهای دیگر برای بالا بردن دیوار بکار می بردند
تازه خداوند چند جا گفت به سلیمان هم پدرش داود درود خداوند برشان باد کار فلز کاری ساختمان سازی بی مانند آموختیم به ذولقرنین هم که خداوند مهربانیش کند از هر چیز دستاویز هم دانش هم توانایی دادیم که سدی میان دو کوه بسازد گفت تکه های كلفت آهن بیاورید تا چید میان برابر دوسوی کوه هم گفت بدمید آتش افروزید هم بریزم برش آهن جوشیده که نمی توانستند ازش بالا روند یا سوراخی برایش درست کنند که سوی دیگر روند
خداوندا مرا از لج بازان نادان مگذار