دوستان می خواستم بدونم نام جستار مثلن "پارسیک" با "پارسی" چه تفاوتی داره ؟
یا "فرگشتیک" با "فرگشتی" !
یا "دانشیک" با "دانشی" !
نمایش نسخه قابل چاپ
دوستان می خواستم بدونم نام جستار مثلن "پارسیک" با "پارسی" چه تفاوتی داره ؟
یا "فرگشتیک" با "فرگشتی" !
یا "دانشیک" با "دانشی" !
شیوه درست زابسازی (زاب = صفت، adjective) در زبان پارسی برای این دسته از واژگان «ایک» است.
دانستن (کارواژه)
دانش (نامواژه) = science
دانشی = یک دانش (a science)؛ دانشی که درباره خود فیزیک است فرافیزیک نام دارد = یک دانش که درباره خود فیزیک است فرافیزیک نام دارد.
دانشیک = وابسته به دانش، scientific؛ پژوهشهای دانشیک = تحقیقات علمی
اینجا نیز درباره پسوند «ik» بیشتر گفته: http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%A...9-56/#post8675
من نمی دونم آخه عزاداری امام حسین (ع) به این تاپیک چه ربطی داره ؟ :e404: :e409:
توی موضوعات مشابه هستـــ... :e056:
٭٭٭ زبان پارسی، پویا است ؛زیرا فرآیند واژه سازی بر پایه ساختار ها می باشد.
ساختار های زبان پارسی از روی بن های واژه های تازه می آفرینند.
******
مغز یک ایرانی بایستی با دانستن بن ها، بتواند از روی ساختارها واژه های دلخواهش را بیافریند.
*****
ساختار : %+نده (کنندگی(فاعلی))
[% نشاندهنده بن کنون (مضارع) است.]
چند نمونه آشنا:
بافنده، سازنده، نگارنده، بیننده، شنونده، خزنده، چرنده، گوینده، بسنده، ستاننده، گیرنده، کشنده.
اگر پروا (شکیبایی و حوصله) داشتید این فهرست بلند بالا رو هم ببینید. (خیلی به معنی ها نپردازید.)
تازنده = مهاجم,حمله ور
کشنده = [مرگبار],خطرناک,دهشتناک
بخشنده = [آمرزگار,مهربان],رحیم,سخاوتمند,فیاض,کریم,نع م,سخی
فریبنده = اغوا کننده
رهاننده = [بوختار]، منجی، ناجی
تابنده = [تابان,درخشان,نورانی],براق,مشعشع
باورنده = مطمئن
بافنده = [جولاهه],نساج
بردارنده = [بلند کننده]
آزماینده = ممتحن
گوینده = راوی,مبین
آگاهنده = خبررسان
ستاننده = [گیرنده]
چفنده = اتهام زن,فهمنده
واکاونده = تحلیلگر,آنالیزر
اخمنده = بداخلاق
نوآورنده = مخترع
پرسنده = طالب,سوال گر,سائل
بسنده = کافی,قانع
همبندنده = ارتباط,کانال
ماننده = مرتبط,مشابه
پیشآینده = محتمل
پاکنده = [شوینده,پاک کننده]
کاربرنده = user,کاربر,operator
درگیرنده = مسبب,با اثر
پایدارنده = مبارز,مقاوم
گذرنده = عابر,عبور کننده,transient
گزارنده = شرح دهنده,بیان کننده,ارائه دهنده,توصیف کننده
آلاینده =
دیرنده = [پابرجا],بادوام
پیروزنده = موفق,مظفر
برگیرنده = شامل
تواننده = قادر
بازبیننده = ناظر,مرور کننده
دربردارنده = [دارای],حامل,حاوی,شامل
بازدارنده = مانع,موانع
کوچنده = مهاجر
هوشنده = متفکر
همنده = جامع,جمع کننده
افزاینده = [فزاینده],مکثر,صعودی
دارنده = مالک,صاحب,ارباب
آساینده = استراحت کننده
انگیزنده = محرک
پیشنده = سبقت گیر
شنونده = [روبرو],مخاطب
خواننده = قاری
سازنده = مبدع,خالق
چخنده = معترض
پوینده = [پرجنب و جوش],نا ساکن,فعال,متغیر
پژوهنده = [جستجو],تحلیل گر,محقق
پاینده = [جاودان,همیشگی,جاوید],دائم,دایم,بادوام,مستدام,لا زال,مقاوم
برگذارنده = [برگزار کننده]
کوشنده = [چغانه],فعال,فعالان,مجاهد,جهاد، ساعی
نخشنده = نقاش,طراح,نقشه کش
بخشاینده = [اوخشیدار]
چرخنده = روتور,سیار
نگرنده = شاهد,متوجه,ملتفت
جنبنده = متحرک
اندیشنده = [اندیشناک],متفکر
گمارنده = صاحبکار
آرامنده = مطمئن
ستاینده = حرمت کننده,متشکر,مجد کننده,شاکر
خواهنده = متقاضی,مدعی
آراینده = تنظیم کننده,رگولاتور
نماینده = [جانشین],وکیل,کفیل
گذارنده = استقرار کننده
باشنده = موجود,حاضر
زیبنده = لایق
ارزنده = نفیس,مقرون به صرفه,گرانقدر
رونده = مضارع,جاری,عابر
بندنده = قفل,طناب
انجامنده = اجرا کننده,مجری,عامل
هراساننده = [ترسناک],مخوف,وحشتناک,هولناک
کهرباینده = بار الکتریکی,قطب الکتریکی
زداینده = [فرشوکرت],حذف کننده
رخشنده = شفاف,براق
بیوسنده = چاپلوس,متواضع,امیدوار
یارنده = کمککار,کمک دست
پیامنده = مخبر
هناینده = موثر
پذیرنده = حاضر
سُهنده = حس کننده,درک کننده
جوینده = طالب
کراننده = [مرز بندنده],محدود کننده,مشخص کننده,تعیین کننده,حد گذارنده
بالنده = [برنا,جوان,سرافراز],مفتخر,متعالی
راینده = برنامه ریز,برنامه نویس
رزمنده = [ستیزه جو,ستیزنده],مبارز
انگارنده = فرض کننده
آفریننده = [وسپار],مولد,خالق,تولید کننده
شناسنده = مطلع,معلم
شتابنده = [دستپاچه,ناآرام,شتابزده],سریع,عجول
فرستنده = ارسال کننده,انتقال دهنده,منتقل کننده
آزارنده = [درد آور],ناراحت کننده,زجر آور,غصه آور,عذاب آور
فروشنده = کاسب
بیننده = مشاهده گر
جونده =
بُرنده = [تیز,چاقو]
سپرنده = طی شونده
آینده = آتی,آتیه,بعدها,بعدی
پیداینده = [پدید آور],به وجود آور,بوجود آور
زینده = ساکن,مقیم
نفریننده = لعنت کننده
گسترنده = توسعه دهنده,مبلغ,منتشر,مروج,بسط دهنده
باینده = موجب,باعث
خشمنده = عصبانی
نکوهنده = منتقد,معترض
رمبنده = خرابکار
رامنده = [شادمان],مسرور
آموزنده = مفید
فرساینده = [خسته کننده],تحلیل برنده
بازگوینده = تکرار کننده
بررسنده = تحقیق گر
برپادارنده = تشکیل دهنده
برازنده = [سزاوار],لایق,
Pinnwand-Fotos | Facebook
٭٭
توانایی زبان پارسی در ساخت واژگان زیبا برای کاربرد های دانشی فزاینده و بی مانند هست و کمتر زبانی یارای پایاپایی با این زبان زیبا را دارد. به نمونه زیر بپردازید:
پارسی : تَراشه
انگلیسی: Integrated circuit
عربی: دارة متكاملة
و این توانایی در نمونه زیر بیشتر به رخ کشیده می شود:
پارسی: ریز تراشه
انگلیسی Very Large Scale Integration
عربی :دارة التكامل الفائق
یعنی اگر واژه ای درست ساخته شود همه به کار خواهند برد.
٭٭٭
گروهی می پندارند كه درازگویی نشانه ی "سواد" است و یك واژه را دوبار به پارسی و به عربی و یا عربی-عربی می آورند، مانند: "ضرر و زیان"، " واضح و مبرهن و اظهر من الشمس است كه ..."، " سود و استفاده ".
در یك زبان كارآمد، این درازگویی ها نیست.
AS
-----
فرهنگنامه ی این تاربرگ:
٭٭
کارواژۀ «دِگـَـریستن/دگریدن/ دیگریدن» میتواند دارای چم «تغییر کردن، تحوّل یافتن، تبدیل شدن، تطوّر یافتن» باشد.
این هم برخی از برساختههای این کارواژۀ ساده:
دگرش/ دگرمان = تغییر، تغیّر، تحوّل، تطوّر، تبدیل، ...
دگرنده/ دگرند/ دگرا/ دگران/ دگریدار/ دگریدگر = متغیّر، تغییرکننده، مبدِّل ...
دگریده = تغییریافته، متطوّر..
دِگـَـریسته = متحوّل، مبدَّل، ...
با افزودن پیشوند و پیشوندواره میتوان چمهای دیگری هم از این کارواژۀ ساده گرفت (که در اینجا تنها برخی از برساختهها را میآوریم)؛ برای نمونه:
بازدگرش/ بازدگری = تغییر مجدّد، تغیّر دوباره، تحوّل دوباره، تطوّر مجدّد، ...
بازدگریده = مجدّداً تغییریافته، دوبارهمتحوّلشده، ...
خوددگرش = «تغییر و تبدیل خود»
خوددگرنده = «تغییردهندۀ خود، autochange»
خوددگریده = «آنچه/ آنکه خودش را متحول ساخته است»، ...
پیشدگریده = ، ...
دُشدِگری = «تغییر به وضعیت بدتر»، ...
دروندگریده = «آنچه درونش دگرگون شده»، ...
بروندگرش = «آنچه بیرونش دگرگون شده»، ...
فرادگرانی = «باید دگرگون کردن بیش از حد»، ...
کمدگریده = «آنچه تغییرات اندک داشته»، ...
بیشدگرش = «تغییرات زیاد (داشتن)»، ...
ریزدگرش = «تغییرات جزئی (داشتن)»، ...
دیردگرنده = «آنچه دیر تغییر مییابد»، ...
وادگریده = «آنچه به چیزهای متفاوت تبدیل شده»، ...
همدگرانش = «تغییر دادن همدیگر؛ با هم و گروهی تغییر دادن»، ...
سختدگرنده = «آنچه سخت تغییر میکند»، ...
و هزاران واژۀ دیگر که در زمان نیاز میتوان از این کارواژۀ ساده ساخت. در اینجا تنها نمونههای از وندها و وندوارهها بهکار گرفته شدند.
-----
فرهنگنامه ی این تاربرگ: