افسردگی-شیدایی که خب برداشت من بود, همخوانی خوبی روی تو داره. این "ناپدید شدن انرژی" از نشانگان اشه, اینکه ندانی برای چی یهو بیانگیزه و بیحوصلهای.
نمایش نسخه قابل چاپ
من چرا؟ به من که آسیبی چیزی نمیرسه, کسانیکه این جانور رو بیرون میشناسند ئه (همچون
نوهموند تاز هامان شاید @Metamorphosis) که اسپاگتی باید به روزگارشون ببخشاید! (:
@iranbanoo چرا خاموشیدی؟
کلی تو دفترچه کار دارم ولی حس نوشتن ندارم:))
ترن آف شدم:e404:
این سُهش همزادپنداری من با تو بیخود که نیست برادر (; من هم درست همینجوری ام یاد ام نمیاید هرگز درخواستی دوستی رد کرده باشم (یک جا
خواندم @Ouroboros نوشته بود تاکنون ١٠٠٠! تایی درخواست دوستی داده), بجایش دخترها آن اندازه از رفتار من خسته میشوند که خود اشان میایند درمیخواهند.
هر چند case من چندان از خودشیفتگی ریشهنمیگیرد, بیشتر از بیانگیزگی میاید ..
پارسیگر
دقیقا من چیزی که برای بازی کن شدن کم دارم این هست که نمیتونم خودمو راضی کنم برم هی فرت و فرت به ملت درخواست دوستی بدم،مگرنه در این زمینه سایر شرایط رو دارم:)))
ببی انگیزگی چرا؟!البته من به خاطر این وضعیت جدیدم که حدود یه سالی هست دچارشم مثب سابق از رابطه هام لذت نمیبرم ولی خوب وقتی های! هستم لذتش زیاده هرچند موقته:))
از دید روانشناسیک خوبه, ب.ن. یک چیزی ما داریم به نام درد وازنش (rejection pain) که فرگشتوار روشن شده چرا این اندازه دردناکه (در گروهها و تیرههایِ
کوچک اگر یک پیشنهاد دوستیای داده میشد و وازدگی رخمیداد, همهیِ تیره این را درمیافتند و گرایندیِ جفتگیری/همسری بیاندازه کاسته و ...
اینکه بتوانیم اینها را زیر کنترل بگیریم خود اش بخشی از بازیه و گیرا, هر چند انگار امیر این را هم سرانجام فرونپیچیده بود و نوشته بود هنوز دردناکه.
همـ... خوشیِ کم, هراس از بیماریها, همچنین پتنسیال خوبی هم برای دلباختگی دارم که ناجور دردسرآفرینه.
پارسیگر