سخن بیجایی است. گذشته از این که همپیشی برای بالا رفتن تراز فندی نیاز است یانه،
باید دید که در یک زمان ویژه، یک کشور و یک سامانه، بنمایه های ویژه ای را در دست دارد,
ترازی از فندآوری هم را هم در دست دارد و اکنون باید میان اینکه شمار کمتری کالای گرانبهاتر
و یا شمار بیشتری کالای ارزان تر که همان نیاز را برای آدمهای بیشتری برآورده میکنند،
یکی را برگزیند. لادا یا رولزرویس، هر دو یک نیاز را که همان ترابری است، برآورده میکنند،
برای کارگر یا آدمی که گرسنه است، نان در جایگاه نخست است و نه چلوکباب، چرا که چلوکباب
را با بنمایه های مرزمند نمیتوان برای همه در یک سامه و کشور درگیر در جنگ و بجای مانده از
فئودالیسم ، فراهم نمود. نمونه ی ساده برای انیکه شما هم هوش کنید این است که شما ده
تومان دارید و ده کارگر گرسنه و یک نان هم یک تومان است و یک چلوکباب، ۵ تومان. شما یا
میتوانید هر ده کارگر را از مرگ رهایی بخشید و یا میتوانید دو تا چلوکباب بخرید.
در همین نوشته ی شما هم این گزاره دیده میشود که کارخانه ای که کالایی درست میکند که
در همپیشی شکست میخورد، باید بسته شود، سرنوشت کارگران را روشن نمیکند. نون این
گناه کارگران بوده که کالا بازار ندارد ؟یا گناه سامانیک بوده؟ چرا باید اکنون کارگران گرسنگی بکشند؟
چیز دیگری که هنوز هوش نکردید این است که پیشرفت فندآوری چیزی خودآماج نیست. آماج ما
باید بهزیستی هومن باشد و پیشرفت فندآوری زمانی مهند است که در این راستا بوده باشد.
"پیشرفت" شتابدار فندآوری که اکنون برای سود انجام میگیرد، بیشتر به بهای نابودی طبیعت، بیکاری ها
و بحران ها و گرفتاری دیگر و برای سود و جیب سرمایه دار است.
نکته ی دیگری که شما سراسر به بیراهه رفتید این است که چالش های پیش روی آدمی هرگز پایان
نمیگیرد و این چالش ها تنها به همپیشی در بازار درخواست و پیشاورد (تقاضا و عرضه) ان بستگی ندارد.
همواره یک چالش با طبیعت و بنمایه ها هست و برای همین آدمی، در سامانه کمونیستی هم ناچار است
بدان بیندیشد که چگونه با کمترین بنمایه بیشترین و بهترین کالا را که برای بهروزی آدمی بایسته است، بسازد.
برای نمونه، جایی که دانسته است که نفت در روند پایان گرفتن است، بی اینکه همپیشی بازار هم در کار باشد،
روشن است که باید با کوشش بیشتری در پی انرژی های دیگرگزین بود.
در اینجا باید این را هم هوش کرد که شتاب در همه جا و به هر بها خواستنی و هایسته نیست، هوداد زندگی
یک گروه آیفون دار نمیتواند به بهای کاهش بهزیوی میلیونها بینجامد و گاه بهتر است که آهسته ولی پیوسته
و با دوراندیشی بیشتر پیش رفت. به دیگر زبان شتاب بیش از اندازه ، درست همانند کندی بیش از اندازه، ناپسند
است و همچون بیشتر کارهای جهان، یک تندای میانه برای نگه داشتن ترازمندی طبیعی جهان و بهروزی توده ها
درخور تر میباشد.
•
پارسیگر