من اغفال شدم اگه نه همون اول گَرد خوندم
+
سرکش هم همون یک نفر گفت بجای اعراب باید گفت
مثلا خواستیم یک کلام پارسی بگوییم خراب کردیم:e108:
نتیجه ی اخلاقی:زود اغفال نشیم:e414:
نمایش نسخه قابل چاپ
نه اینجور نیست که کسی نادرست بگوید, سرکش هم میشود گفت ولی واژهیِ خوبی نیست چون هماکنون اش نیز با واژهیِ سرکش (یاغی) همپوشانی دارد
, ولی زیروزَبـَـر / زیرزبرنویسی بدید من و بسیاری دیگر در برابر واژگانی چون خوانش,نویسش,آوانویسی,سداگذ ری,... بهتر آمده و شانس خوبی برای همهگیری دارد.
واژهیِ خوبِ دیگر نیز همان آوانویسی / آوانگاری است که در ویکیپدیا به کار میبرند.
اینها همه از توان شگرف واژهسازی پارسیک میایند که شوربختانه چون فرهنگستان زبان امان این روزها به درد
نمیخورد و نهاد آژگاهیکِ[1] درست و درخور نداریم, بر دوش خود ما پارسی دوستان که واژگان را برسازیم[2] و بهمسنجیم[3] تا گذرانه کار را پیش ببریم.
----
1. ^ âžgâh+ik::žgâhik || آژگاهیک: مرکزی Ϣiki-En centralized
2. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
3. ^ ham+sanjidan::Hamsanjidan || همسنجیدن: مقایسه کردن to compare
همسنجیدن[1] یک کارواژه[2] است که میشود "مقایسه کردن".
اینکه تاکنون نشنیده بودید هم هیچ جایِ شگفتی ندارد, ما ایرانیان آنچنان خشکاندیش شدهایم که در سراسر اینترنت بگردید, تنها خودِ من "بهمسنجید" را به کار بردهام: بهمسنجید - Google Search
واژگان برای اینکه به یادتان بمانند باید در بافتار[3] گوناگون و به چهرههایِ گوناگون بیایند, همچنین اگر خواستید یک واژه را بویرید[4] بکوشید نخست ساختار آن را دریابید.
نمونهوار, همین کارواژهیِ "همسنجیدن" از پیشوند «هم» و بخش «سنجیدن[5]» برساخته[6] شده که رویهم چِم[7] سنجیدن دو چیز را میدهد.
اندکی دانش دربارهیِ وندها بایسته است (در زبان انگلیسی این چیزها را از کودکی به بچهها میاموزانند). بنمونه, پیشوند «هم» میدانیم که جاهایی
به کار میرود که پایِ دو یا چند چیز در میان باشد و میان آنها بخواهیم یک کنشی داشته باشیم. چهرههایِ دگرستهیِ[8] "هم" نیز اینچنیناند: هم, هن, ان, ...
پس از بازبینیِ ساختار بکوشید واژگان نزدیک و همانند اش را بیابید: انباشتن[9] (همباشتن), هنباختن[10] (هنبازیدن[11], هنبازی کردن), همپنداشتن, ...
و سرانجام برای شهبانوی یاد (ملکهیِ ذهن) نمودن واژه آنرا در چند گزاره پیش خودتان به کار ببرید:
این گزاره را با آن یکی همسنجیدم.
برای همسنجش نیاز به دادههایِ بیشتر داریم.
شما کارکرد این دو را چگونه میهمسنجید؟
...
اینجوری دیگر جا برای فراموشی نمیماند!
نه من این روزها بیرون از نت تنها انگلیسی میسخنم (:
ولی گهگاهی هم پیش میاید به پارسی بسخنم که به چند % پارسیکیدن[12] سخنم میبسندم[13]; این تکنیکیتر اش:
رونوشت[14] از ساختارشناسی زبان پارسیک - برگ 2
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Mehran Salari
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Mehrbod Varaste
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Bahman Heydari
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Aria
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Shahin Iranyar
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Mehran Salari
رونوشت[14] از http://www.facebook.com/pure.persian...14629025238968
----
1. ^ ham+sanjidan::Hamsanjidan || همسنجیدن: مقایسه کردن to compare
2. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
3. ^ Bâftâr || بافتار: زمینه; محتوا Ϣiki-En, Dehxodâ context
4. ^ Viridan || ویریدن: از بر کردن; به یاد سپردن; ویر کردن Ϣiki-En to memorize
5. ^ Sanjidan || سنجیدن: قیاس کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to infer; to conclude
6. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
7. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
8. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En to change
9. ^ an+bâštan::Anbâštan
10. ^ han+bâxtan::Hanbâxtan || هنباختن: هنبازی شدن; اشتراک گذاشتن Dehxodâ, Ϣiki-En to share
11. ^ han+bâxtan::Hanbâxtan <— Hanbâzidan || هنباختن: هنبازی شدن; اشتراک گذاشتن Dehxodâ, Ϣiki-En to share
12. ^ pârs+ik+idan::Pârsikidan || پارسیکیدن: پارسیک کردن; ترزبان به پارسیک Ϣiki-En to persianize
13. ^ Basandidan || بسندیدن: بسنده کردن; کفایت کردن Ϣiki-En to suffice
14. ^ آ ب ru+nevešt::Runevešt || رونوشت: کپی Dehxodâ, Ϣiki-En copy
تا فراموش نکردم اول اینو بپرسم که:
. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
برساختن در مکانهای مختلف معنای متفاوتی داره که گاهی هیچ ربطی به هم ندارن
مثلا جعل کرد و تعلیم دادن هیچ وجه مشترکی ندارن
چطور میشه که یک کلمه اینقدر معنای متفاوت داشته باشه؟
نمیشه کلمه ای دیگه جایگزین کرد؟
اینجا برساختن چندان معنای به انجام رساندن رو نمیکنه
همهیِ واژگان همینجور هستند, برساختن[1] هم پیشتر برای "جعل کردن" به کار رفته:
http://www.loghatnaameh.org/dehkhoda...c1bc4a-fa.html
تازه مگر کارواژهیِ[2] «کندن» کم چم[3] دارد؟گفتآورد:
برساختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن . رجوع به ساختن شود. || تعلیم دادن . آموختن . || به انجام رسانیدن . (ناظم الاطباء). || حبس کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ساختن درهمین لغت نامه شود. || جعل کردن . ساختن .
http://www.loghatnaameh.org/dehkhoda...56a83e-fa.html
گفتآورد:
حفر کردن زمین و مانند آن
جدا کردن چیزی که متصل به چیزی دیگر است
خلع چنانکه جامه را از تن . مقابل پوشیدن
کشیدن و از بیخ برآوردن
|| چیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چو باز را بکند ۞ بازدار، مخلب و پر - به روز صید بر او کبک راه گیرد و چال .
برداشتن برای جائی چنانکه کشتی یا کاروان . خطف . با تمام بنه و اثقال از جایی به جای دیگر شدن . چنانکه : کندن از بندری
...
چم این واژگان در بافتار[4] سخن خودبهخود روشن میشود.
اگر خواستید چیزی را "تخریب (= ویراندن)" کنید آری درسته (:
اگر خواستی چیزی را "تصحیح (= ویراستن[5])"کنید نه!
اینها که دیگر ساده است, زمانیکه بن کنون به "ـا" میرسید یک "-ی" میگیرد:
پرسشهایِ سختتر کنید به اسپاگتی (:
----
1. ^ bar+sâxtan::Barsâxtan || برساختن: جعل کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to coin || برساختن: به انجام رسانیدن to develop | || برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن to instruct; to construct
2. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
3. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
4. ^ Bâftâr || بافتار: زمینه; محتوا Ϣiki-En, Dehxodâ context
5. ^ vi+râstan::Virâstan || ویراستن: ویرایش کردن; تصحیح کردن to edit
6. ^ Câme || چامه: شعر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ poem
ویریدن[1] را میشود بجای «از بر کردن» یا همان به یاد سپردن به کار برد, ولی چهرهیِ ناگذرای[2] آن «ویراندن»
به درد نمیخورد, یکی اینکه معنی نمیدهد, دو اینکه با کارواژهیِ[3] ویراندن (تخریب کردن) همپوشانی دارد.
----
1. ^ Viridan || ویریدن: از بر کردن; به یاد سپردن; ویر کردن Ϣiki-En to memorize
2. ^ nâ+gozar+â{pasvand}::Nâgozarâ || ناگذرا: لازم; ردنشدنی Ϣiki-En intransitive
3. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb