سوال من این است که این داستان سخن از «میانه روی» و اینها 100% کشک بوده یا این میانه روها(؟) در ج.ا یک زوری دارند و برای همین خامنه ای آمده تا دربرابر آنها یک قدرت نمای دوباره ای کند و در ظاهر هم که شده نشان دهد قدرتش پابرجاست؟
نمایش نسخه قابل چاپ
Iran, UAE Close to Deal on Hormuz Islands | Defense News | defensenews.com
what the fuck?
is this a fake news from stupid tazians? or what?
همینجور نمیاد،یه بیست سی درصدی نسبت به زمان اوج قیمت دلار میکشه پایین ولی مثلا پراید پیزوری به قیمت 7 میلیون سابق بر نمیگرده(که ارزش همونم نداشت)
اگر بخوان صدمات دران احمدی نژاد رو درست کنند و تازه به اوایل دوران ریاست جمهوریش برسند نیاز به حداقل 10 سال وقت هست! :))
time will tell
جمهوری اسلامی به معنای واقعی در این مواقع پیش بینی ناپذیره،باید کمی صبر کرد.
ببینم؛
اینجا کسی "قهوه" شناس می باشد؟ که نوعی قهوه مناسب به من پیشنهاد بدهد؟ طوری که تهیه و خرید آن چندان دشوار نباشد؟
منظورم از مناسب، قدرت گیرایی و تمرکز آن است.
قهوه فوری یاکوبز طلایی :
فایل پیوست 3119
از این دم کردنی ها هم باز مال همین یاکوبز .
اگر ایران/تهران هستید ، جمهوری درست روبروی سفارت انگلیس (اون دیوار درازه) تقریبن صد/صد و پنجاه متر قبل از فردوسی یک مغازه قهوه فروشی هست که همونجا آسیاب میکنه میده بهتون خیلی قهوه هاش باحاله . البته اگر هنوز اونجا باشه.
هوا چقدر سوز میزند! یک ساعت بیرون بودم تمام سر و رویم گل انداخت.. :e40b:
تابستان که بود روزها را میشماردیم زمستان بشود, روزهای سرد که فرامیرسند
آدم انتظار بهار و تابستان را میکشد.
بر ان شده ام یکی از دست نوشته هایم را در اینجا منتشر کنم؛ امید است کسی هم یافت شود که اندیشه اش در ورای فرگشت و فرازیست ژن، به درک قلمم توفیق یابد! تا که شوق نگارندگی ام در این انجمن زنده بماند.
چه خوش می درخشم در برابر تند بادهای طبیعت!
و چه پولادین شده خردگرایی ام زیر چکش های بی رحمانه اش!
دیگر رنجی بر من نیست که آنها حقارتشان را با قصد تخریب من ارضا کنند؛
پس اگر اکنون مرا رنجشی از سوی آنان نیست؛ از لطفشان تقدیر کرده و در خویشتن، خود به ویرانگری می پردازم!
آری؛ آن چنان در مستی خردگرایی غرقم که دیگر نیازی نیست طبیعت مرا سیلی زند و قدرت بی رحمانه اش را به یادم آورد.
من در مستی آگاهانه، رنج ها را به آغوش می کشم و بی رحم تر از طبیعت، به خود ویرانگری می پردازم.و آنکس که به معامله ی مرگ با ناخودآگاهش
پرداخته، چه باک از خطر؟ ویرانی؟ یا نیستی! پس جهان وجود نخواهد داشت، جز در چشمان من! زندگی معنا نخواهد داشت جز در معنای من!
و اینگونه جهان را به جهان بینی خود رنگ می کنم و بی شرمانه به فرگشت می خندم!
آری تنهایی، انسان ها از تو هراس دارند؛ زیرا دربندند... ولی من تو را در آغوش می فشارم و مغرورانه و با صلابت قدم برمی دارم؛ سرما را به گرمای وجود خویش آشتی
می دهم، برای قطره قطره های باران پاییزی که بر سلام دادن به من از یکدیگر پیشی می گیرند تنم را می گسترانم و به بادی سرد که چون تازیانه ای
بر گونه ام می وزد به شوق می آیم که پیام طبیعت را برایم آورده و مرا به روز های سخت تر و رنج های پیش رویم بشارت می دهد! غافل از اینکه در دفتر معانی من،
سختی و رنج معنایشان می شود چالش هایی جذاب برای استواری وجودم.
جــــــهانبینی خـــــــــــردگرایی