منظور شیوه پختش بود ! یعنی همون کارها ولی با کدو .
نمایش نسخه قابل چاپ
مزدک جان، این غذا نامش به گمانم سیروابیج یا سیرابیج باشد! کلا در گیلان بیج پسوندی برای غذاهای سرخ کردنی است. البته چون گیلانی ها خیلی اوقات واج «ب» و «و» را شبیه به هم تلفظ میکنند، نمیتوان به درستی دانست که کدامیک نام راستین این غذاست.
با برگ سیر غذای دیگری نیز در گیلان میپزند به نام سیرقلیه که از سیرابیج آبدارتر است و مرغ و لپه هم دارد:
فایل پیوست 3067
ما این غذا را در فصلهای سرد بیشتر میخوریم، چرا که گوشت مرغ خانگی در این فصلها خوردنی تر است.
دوستان حس نوستالژی ما را تحریک میکنید:((
بهترین خاطرات من در گیلان مربوط میشد به فصل بهار و زمانی که ما کودک بودیم و میرفتیم به خانه پدربزرگ (یادش همیشه گرامی) و آنها که ده پانزده نفری در بیجار مشغول کار بودند ما در باغ های اطراف میدویدیم و بازی میکردیم تا وقت قی نهار (این وعده ای ست بین صبحانه و نهار، تنها موقع کار و کشاورزی در گیلان میخوردندش) برسد. خوشمزه ترین غذاها را من نه در خانه یا رستوران، بل در آن زمانها روی بیجار مرزها و بیجارکولها خورده ام و با اینکه معمولا بسیار غذای ساده ای بود (معمولا پامودور خوروش + کته+ شورکولی + سیر +ماست + باقلا بود) بسیار به دهان ما خوشمزه بود و میچسبید، به ویژه که تعدادمان زیاد بود (گاهی تا ۲۰ نفر میشدیم) و ما هم که کودک بودیم به ما بیش از همه میرسیدند و اول از همه به ما غذا میدادند. غذا را میخوردیم و میرفتیم تا باز وقت نهار برسد و ....
فایل پیوست 3078
فایل پیوست 3079
کودکی ما در باغهای هندوانه و خربزه و توت فرنگی و آلوچه و هلو و تمشک وحشی (به گیلکی میشود ولش) .. .. گذشت و چه میوه دزدی ها که نکردیم و چه کتکها که از صاحبان باغها نخوردیم!
فایل پیوست 3069
تابستان که میشد که رودخانه ها میشدند خانه دوم ما! آن زمانها رودخانه ها سرشار از آبهای فاضلاب نبود و بسیار زلال و تمیز و پرآب بودند. ماهی آنقدر بود که ما با دست خود ماهی میگرفتیم و نیازی به قلاب ماهیگیری نداشتیم.
در اطراف رامسر ویلایی خانوادگی بود که تابستانها یکی دو هفته آنجا بودیم، درون باغ ترنج و نارنگی و نارنج و کنار دریا و آنسوی جنگل و دامان کوه... .
از غذاهای محلی گیلان که زیاد دوست دارم، باغلا قاتق است. اگر آنرا در گمج (دیگ سفالی) پخته باشند و همراه با ترشی هفتابیجار یا سیرترشی و زیتون پرورده و برنج دم سیاه یا هاشمی دودی و ماهی شور باشد، میتوانم آنقدر بخورم که منفجر شوم.
فایل پیوست 3073
در این شهر لعنتی غذای ما چیزی نیست جز دود و مرغ هورمونی و برنج خارجی و ... .
راستی از این چیزها خورده اید دوستان؟:
فایل پیوست 3070
این اسمش آب دوکوده کونوس است! بینظیر است لامصب.
یک لایک جایزه ی کسی خواهد بود که بگوید اینجا کجاست:
فایل پیوست 3075
فایل پیوست 3076
فایل پیوست 3077
فایل پیوست 3074