با رسیدن به نامیرایی اخلاقیات هم از این رو به آن رو خواهد شد.
نمایش نسخه قابل چاپ
با رسیدن به نامیرایی اخلاقیات هم از این رو به آن رو خواهد شد.
آقا خواهشن بزارید اول جنتی بمیره بعد راه جاودانه شدنو پیدا کنیم:e415:
پارسال یه داستانی خوندم به نام "هایپریون" تخیلی بود ولی بعدش احساس کردم که جاودانه بودن میتونه وحشتناک باشه
آدمها رو به هیچ وجه نمیشه جاودانه کرد بلکه نهایت توان ما شبه جاودانگیه(طول عمر بسیار زیاد)
ما میتونیم با ترکیب فناوری پیشرفته نانو روبوت ها،سایبر نتیک و مهندسی ژنتیک راهی برای افزایش طول عمر که تقریبا حذف خطر بیماری و نقص های بیولوژیک رو در پی داره برسیم،حتی میتونیم از بعضی جراحات مرگبار هم جون سالم به در ببریم ولی یک فاکتور خیلی مهم در این زمینه وجود داره و بهتر نادیده گرفته نشه،این فاکتور همین تکنولوژی هست!
یعنی وقتی تکنولوژی بتونه ما رو به این مرحله برسونه همین تکنولوژی توانایی تخریب و نابود کردنش هم به مراتب زیاد میشه(مثلا با ساخت نانو روبوت های جنگی و یا میکرو ارگانیسم های پیچیده و خطرناک)فکر کنید اگر مثلا سایبورگ هم بشید،یه ویروس کامپیوتری ساده هم براتون مرگبار میتونه باشه :)
به جز این ها شانس کشته نشدن توسط همین اسلحه های فعلی هم خیلی پایینه چه برسه اسلحه های پیشرفته آینده.
و البته اگر تمدن ما از فرایندهای خود نابودگر فعلی و بلایای طبیعی هم جون سالم به در ببره هنوز پدیده های کیهانی هستند که قدرت اونها برای نابودی تمدن آینده ما کفایت کنه :)
بنابراین تا زمانی که آأمها به یک وضعیت صلح و ثبات نسبتا پایدار نرسیدند این خطرها هم هر روز بیشتر میشند.
به دل من که چنگی نمیزند!
١٠٠%!
در اینباره پیشتر سخنیدهایم:
مرگ چیزی بیشتر از یک دشمن و نابودگر نیست و میتوانیم آن را براستی سرسختترین دُشمنِ هومنی برای همهیِ زمانهها بدانیمش.
این همه دینداری و نادانی و نابخردی و تندروی و نااخلاقیات و بسیاری دیگر که در جهان داریم یکراست از کوتاهی ِ زندگی سرچشمه میگیرند,
زمانیکه تراهومنی (transhumanism) فرارسید بیگمان همهیِ اینها یکبار و برای همیشه دستکم برایِ بیشینهیِ مردم به دست فراموشی سپرده میشوند.
من مطمئن نیستم که بتوانم نامیرایی و جهان بدون مرگ را بپذیرم.چرا که به نظرم جهانی ایستا،سرد و بیروح،لبریز از بطالت و قدری مضحک خواهد بود.ترس از مرگ (یا تلاش برای زیستن) از مهمترین غریزهها است و انگیزاننده راستین بسیاری از افعال و افکار در واقع اوست.از هنر گرفته تا عشق و تولیدمثل. یعنی به نظر من همین ترس از مرگ و میل به باقی گذاشتن چیزی از خود است که ما را به سوی تولید مثل میکشاند. و جهانی که در آن هیچ کس نمیرد، کسی هم زاده نخواهد شد.
اینکه میگویید علت بسیاری از عقاید خرافی همین مرگ است، این تنها یک روی سکه است.آنطرف سکه باید انسانهای شریر نامیرایی چون چنگیزخان را تصور کنید و بدتر اسیرانی چون آنهایی که در گولاگ روزی هزاربار میمردند را تصور کنید که مرگ برایشان آخرین دروازه رهایی از دست استالین است و همین یک نعمت هم از آنها ستانده میشود!
در اینباره جایِ سخنِ بسیار است, شوربختانه فرنام این جُستار فراخور نیست و برداشت نادرستی میدهد که پایین روشنگری میکنم.
ما در زبان پارسیک واژگان بسیاری پیرامون مرگ و نا/میرایی داریم که نشان از بینش ویژهیِ نیاکانمان به پندارهیِ
آن دارد و میان آنها دگرسانیهایِ ریزی است که شوربختانه چندان نگرش نمیشوند, من تا آنجاییکه میدانم ولی هر کدام این مشوند:
جاویدانگی = Eternity؟; همیشگی, ابدی, پاینده: به پایستگی یک چیز برای همهیِ زمانهها مینمارد, برای نمونه خود جهان جاودانه است, ولی ما باشندگان نمیتوانیم جاودانه باشیم.
امُردادگی (ا+مُرداد+گی) = Immortality (ریشه از Amertât اوستایی): در پارسیک میشود نامیرایی ولی با این سامه
(شرط) که با آسیب ناپذیری همراه باشد (نبود پاشنهیِ آشیل). باشندهای که امُرداد است نه تنها نمیمیرد, که کسی هم نمیتواند وی را بکشد.
همیشگی= Eternal: پیوند تنگاتنگی با پندارهیِ زمان دارد, آنچه در همهیِ زمانها باشد و ببایست «باشنده - being» نیز نیست.
انوشگی (ا+اٸوش {هوش}) = بیشتر دربارهیِ پایستگی هوش و خرد است, هوش و آگاهیای که هرگز نمرده و بی مرگ میزیوند.
دراززیوی = Longevity: دراززیستن یا دیرپایی, که میتواند از سد سال به بالا و تا هر بازهیِ دلخواهِ مرزمندی پیش برود.
نامیرایی = Immortality: ولی به این چم که تنها "مرگِ طبیعی" در کار نیست, ولی امُردادگی ندارید و باشنده میتواند با آسیب از پیرامون بآسانی بمیرد.
آنچه ما در نگر داریم دراززیوی + نامیرایی بوده است, که در این چهره یک پاسخِ کوتاه به چیزی که آوردید, یعنی کسانی که مرگ ما را
از شرشان آسوده میکند این میباشد که این دسته نه تنها نامیرایی به سودشان نیست, که هنگامیکه نامیرا و دراززیو شدند برای پاسداری از زندگی
اشان نمیتوانند بمانند گذشته خودکامگی هم بکنند, زیرا اینبار دیگر تنها ٦٠ سال زندگی نیست که از دست میدهند, میتواند ٦٠٠ سال زندگی و بیشتر باشد!
این پاسخ زمانی پذیرفتنیست که بتوانیم باور کنیم که خودکامگی و شرارت انسانها به دلیل میراییِ آنهاست و از آنجایی که شما گفتید یکی از جوابها این میتواند باشد، من هم به این صورت آنرا میپذیرم.اما نقص اصلی همچنان سرجایش هست .یعنی اگرچه مرگ در از بین بردن پلیدی نقشی ندارد، اما برای متعادل کردنِ آن ، یک راهکار قابل قبول (احتمالا به دلیل نبود جایگزین دیگر) است .