با عرض پوزش نگارنده چه دل پری داشته اند و چه تلاش و ممارستی برای ریدن:))
آآآورین....
منهم با خواندن این مطلب کلی انرژی گرفتم:))
نمایش نسخه قابل چاپ
من از اون بالا شروع کردم به خواندن دیگه رسیدم به پایین کم کم حالم بهم خورد.
یک کم چندش تاپیک رو کمتر کنید:various_037:
ادبیات كثیف: از ی ماریو بارگاس یوساگفتآورد:
شکم نگو، بگو ساعت سوییسی: منظم و وقتشناس، همیشه درست در همین زمان خود را خالی میکرد، کامل و بی هیچ زحمتی، انگار خوشحال بود که از شر رویهها و فضولات کار روزانه خلاص میشود. از زمانی که پنهانیترین تصمیم زندگیاش (تصمیمی آن قدر پنهانی که احتمالا حتا لوکرسیا هم از جزییات آن خبر نداشت) را گرفته و عزمش را جزم کرده بود که در بخشی کوتاه از هر روز سالم و کامل و بیعیبونقص باشد و از زمانی که کمکم این مراسم را ابداع کرده بود، دیگر حتا یک بار هم گرفتار حملههای خفقانآور یبوست یا اسهالهایی که آدم را از زندگی نومید میکنند نشده بود. ...
خوب این به نظرم ادبیات کثیفی نبود:)
تنها سوژه ای که برای نگارش در نظر گرفته چندش آور است.
به نظر من ادبیات در امیخته با واژگانی که میان مردم ناهنجار تلقی میشود بسیار جذاب اند و فرد را (البته اگر نگارش قوی ای باشد) تا پایان مطلب نگاه میدارند.نه به خاطر کثیف یا نا هنجار بودنشان بلکه به خاطر متفاوت و بی پرده بودنشان...
من با اینگونه هنجار شکنی ها خصوصا در حوزه ی ادبیات مشکلی ندارم....:))
نه تنها از وبلاگِ «ادبیات کثیف» بود.
وبلاگ این نویسنده را من از سالها پیش میخوانم, از انگشتشمار ترزبانندههایِ[1] ایرانیای است که قلم بی پرده دارد و کتاب اروتیک «چشم» را هم پیشتر ترزبانیده[2] بود: داستان چشم - ژُرژ باتای
این ساختارشکنیها براستی برای ادبسار امروز پارسی نیاز اند, روشن نیست چرا زبان گفتاری ما این
اندازه بی در و پیکره ولی به نوشتاری که میرسد ناگهان همه اینچنین مَبادیِ آداب میشوند, خوددرگیری؟
----
1. ^ Tarzabânande || ترزباننده: مترجم Ϣiki-En Translator
2. ^ Tarzabânidan || ترزبانیدن: ترجمه کردن To translate
خوب هر انچه که ثبت میشود احتمالا با دقت نظر بیشتری بر روی ادبیاتش کار میشود.
و برای اینکه تمامی مخاطبان را پاسخگو باشد سعی میکند متن را از هرگونه واژه ی ناهنجار و کثیف پالایش کند.
گرچه این نوع از ادبیات زیباست اما اینکه قانون شده باشد و حتما نوشتارها باید خیلی به خود سخت بگیرند و کاغذ مقدسی کنند هم حوصله سر بر است....
با اینکه هستند افرادی که جسارت به خرج میدهند و لابه لای نوشتارشان از این نوع ادبیات استفاده میکنند اما قبول کنیم که هنوز این مسائل را بد میدانند و دست کم در ظاهر تقبیحش میکنند...
جدا از بحث ادبیات کثیف و چندشآور, این دوگانگی در نوشتار و گفتار به نگر من نمایانگر پدیدهای بیمارگونه است که از جدایی[1] میان اندیشمند و آدم هام[2] سخن
میگوید, چنانکه اگر کسی خواست چیزی بنویسد باید یک «نگارش ویژه»ای برای خود در پیش بگیرد, گوییکه نوشتن پدیدهای سراسر دگرسان[3] از گفتن است!
این بیمارگونگی را در زبان خودمان بنگرید, ما در زبان نوشتاری نه تنها واژگان دیگری بجز واژگان روزانه به کار میبریم, که این واژگان چهرهای سراسر دگرسان دارند: "آن کتاب را خواندم" در زبان گفتاری میشود "اون کتابرو خوندم".
خوشبختانه؟ از ما ترسناکتر هم من دیدهام که نمونهوار آلمانی باشد و در آن بجدا از واژگان هتا[4] یک دستور
زبان جداگانه برای نوشتن میبینید! ببینید کار بکجا کشیده که اندیشمند به یک دستور زبان جداگان از مردم میسخند!
در اینجا پرستیدنیترین زبان همانا انگلیسی است که شما کمابیش موبهمو همان چیزی که در زبان
روزانه میخوانید را مینویسید و تنها دگرسانی[5] در کاربرد اندکشمار واژگان تکنیکی بیشتر است و بس.
----
1. ^ Jodâyidan || جداییدن: جدا کردن To separate
2. ^ Hâm || هام: عام General
3. ^ Degarsân || دگرسان: متفاوت Different
4. ^ Hattâ || هتا: حتی; این واژه پارسیکه و نیازی به نوشتن آن بریخت حتی نیست Ϣiki-En Even
5. ^ Degarsâni || دگرسانی: تفاوت Difference