گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی
سارا
خوب است که خود معتقید که سخن سخنگو در سخنگاه هر بار از نو خوانده می شود و نباید سفسطته به خود سخنگو داشت!! عالم فراتنی عجب عالمی است ها!! ذهن و منطق آدمی را عجیب گیردار می کند!!:))
آن سخن را هم درست نگرفتید, کمی آسانتر:
کس در t0 در p0 میگوید s1
کس در t1 در p1 میگوید s2
در t2 و در pN, میشود دربارهیِ s1 و s2, هر دو سخن گفت.
≠
سفستهیِ پرداختن به سخنگو:
مهراد سیگار میکشد.
مهراد میگوید سیگار برای تندرستی خوب نیست.
ساناز میگوید تو که خودت سیگار میکشی؟ پس چرت میگویی.
سفسته است زیرا:
اینکه کس خودش سیگار میکشد یا نه, پیوندی به درستی یا نادرستی سخن وی, ندارد.
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی
سارا
نمی خواهم موجبات سردردتان را فراهم سازم فقط اینقدر به شما بگویم که آن تعریفی که شما از خدا در سرتان که از بحث با بنده درد گرفته است، دارید با تعریفی که بنده از خدا دارم بسیار بسیار فرق می کند.
ولی در هر دو تعریف, این خدا آفریدگار است و پس در دامن این گفتگو میافتد, و این نکته که «جهان
پندار» هیچ دادهیِ آنچنان افزودهای دربارهیِ جهان هستی به ما نمیدهد و با تکیه به آن نمیشود به آفریدگار رسید.
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی
سارا
خوب است که دارم از هنر و هنرمندان میگویم حداقل ایشان پیش خودشان هم نمی انگارند که این هنرمندان می توانند بی خدا باشند می توانند در هزاران سال قبل از اسلام زیست کرده باشند!!
این بخش هم بی پیوند به گفتگو است, چون در اینجا ستیزی با بود و نبود "جهان پندار" نشده, بساکه با
پندارهیِ خدا و آفریدگار (و پُل زدن نابجا از این «جهان پندار» به آن «جهان آفریدگار (= هپروتسان)».