من بیشتر حس خودتون برام مهم بود نه لینک و بُعد روانشناسی
برای همین اونطو گفتم
نمایش نسخه قابل چاپ
خب هنوز چنین اتفاقی نیوفتاده اگر تجربه شخصی رو میخواید...باید تا اون زمان صبر کنید:e413:!! هر چند به احتمال خیلی زیاد همون روندی که در اون لینک ها هست رو طی میکنم...
البته حس من هم چیزی رو نشون نمیده به خودی خود،چون میتونه خطا داشته باشه...اون تاپیک ایمان به خدا در رویارویی با مرگ رو بخونید اتفاقا مرتبط هست به این بحث !!
من بحث علمی نمیخوام
این یک گفتمان خیلی معمولی هست که فقط نیاز به حس هر فرد هست
و این میتونه برای هر فرد خاص باشهه
خیلی دوست داشتم بدونم حال و هوای خداناباوران چیه؟
بهتره مثالی بزنم تا بیشتر متوجه بشید
مسلمانها در زمان فوت عزیزی با خوندن قران و خیرات کردن حداقل خودشون رو آروم میکنن حتما متوجه میشید چون به قول خودتون از اول اینطور نبودید
من اون حال و هوا منظورم بود نه از نظر علم و بُعد روانشناسی
در همین راستا:
نوشتههای اسلاوی ژیژک (Slavoj Žižek)
گفتآورد:
نوشته اصلی از سوی Mehrbod
----
1. ^ far+bud::Farbud || فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Ϣiki-En Reality
2. ^ pas+afkanidan::Pasafkanidan || پسافکنیدن: دست روی دست گذاشتن; اهمال کردن; به دیرتر انداختن Ϣiki-En, Dehxodâ To procrastinate
احتمالا غصه میخوریم, گریه می کنیم, شاید مدتی افسرده بشیم, مثل بقیه!
برای من همیشه این سوال عجیبی بوده و هیچ وقت نتونستم درکش کنم
چون کسانی که خدا رو باور دارند و کلا خیلی باورها دارند وقتی عزیزی رو از دست میدن نمی گن حالا هنوز زنده ست و مثلا اگه قراره ما سی چهل سال دیگه بدون اون زندگی کنیم در برابر ابدیتی که با هم توی "بهشت" هستیم ناچیزه و مثل اینه که اون طرف رفته مسافرت و این همه گریه و زاری نداره!
تنها تفاوت اینه که دعا می کنند خدا گناهانش رو بیامرزه و مورد رحمت خودش قرار بده و روح فرد به آرامش برسه, که ما به اینها احتیاجی نداریم...
پ.ن: این کلمه "دگر اندیش" واقعا کلمه چرتی هست, انگار قرار بوده همه "یک اندیش" باشند, و اصلا انگار ممکن هست که چند نفر کاملا "یک اندیش" باشند و اگه اینطور باشه دیگه "اندیشه" این وسط چه معنی ای داره؟!
البته بحث علمی چندان چیز دور از ذهن و غیر ملموسی هم نیست...به هر حال من در دوران خداناباوریم دچار حادثه آنچنان غم انگیزی نشدم که بتونم تجربه شخصیم رو بگم هر چند برای هر اتفاقی تقریبا آمادگی ذهنی دارم !!
اون مواردی رو هم که گفتید برای آروم کردن افراد استفاده میکنن حتی در شهرها و خانواده های مختلف فرق میکنه در همین ایران خودمون...مثلا در جاهای کوچک تر ، علاقه خاصی به عزاداری و شیون و زاری زیاد و حتی آسیب به خودشون دارن و در جاهای بزرگتر معقول تر هست !! این برمیگرده به فرهنگ...
شما از خداناباورها که بگذرید حتی در ادیان دیگه هم میبینید شکل این سوگواری متفاوت هست...به هر حال هر کسی یک سری مکانیسم های دفاعی ذهنی داره در چنین مواقعی که در بستر فرهنگیش شکل گرفته !!
اگر چنین چیزی خیلی مشکل زا بود، دیگر خداناباور ها بعد از مرگ عزیزانشون کارایی خودشون رو از دست میدادن...اما میبینیم که چنین چیزی نیست در اکثر موارد ولی من افراد خداباوری رو در مقابل دیدم که با همه باور به دنیای دیگه ، بعد از مرگ عزیز تا مدت های مدید دچار افسردگی شدید بودن و حتی گاهی تا زمان مرگ خودشون...
پادواژهیِ[1] درست اش میشود «یکاندیش» در برابر «دگراندیش», که میشود کسانیکه دربارهیِ چند چیز یکسان میاندیشند: پس از مرگ میرویم بهشت —> یکاندیشی.
هر کس اینجا ساز مخالف بزند میشود دگراندیش آنها.
هماندیش هم میشود کسیکه شما با او میاندیشید (دربارهیِ چیزهای گوناگون): بیایید دربارهیِ این پرسمان[2] هماندیشیم (literally co-thinking).
هماندیشان شما = هممسلکان ~
نکتهیِ بامزه اینجاست که ما هممیهن که بودیم میپنداشتند "دگراندیش" همان "کافر" میشود ((:
----
1. ^ pâd+vâže::Pâdvâže || پادواژه: متضادِ لغوی، مخالف Ϣiki-En Antonym
2. ^ pors+mân::Porsmân || پرسمان: مساله Dehxodâ, Ϣiki-En Problem
من هنوز از خداباوری اینطور نشنیدم و این بندی که در نقل قول قرارش دادم بیشتر شنیده میشه
+
من دگر اندیش رو اینطور معنا میکنم:
در محیطی که همه یکسان میاندیشن و هم جهت با جریان آب جلو میروند طرز فکری خلاف بقیه باعث متمایز بودنشان میشه و این یعنی فرد چیز دگری میاندیشه و این کلمه رو میشه در هر شرایطی برای هر فرد مخالفی در نظر گرفت
مثل اینکه من در این جمع دگر اندیش هستم
و اصولا ربطی به حقانیت و درستی و غلطی ادعا و صحبتهایش نداره
(البته این فقط نظر شخصی من بود)
:e303: