-
بعد از آنكه نقی (لون) فریاد هل من ناقرا" ینقرنی زدولی از محدثانش كه برای خرج كردن دلارهای موساد به پاتایا و برزیل رفته بودند یاری برنیامد دست به انتحار زد و خواست با استفاده از كلیدواژه های "پیرزن آشغال ریز " " پیرمرد دانش پذیر وضو" و ... حدیثی بگوید نشد كه نشد ، سرآخر براثر فشار زیاد بسوی موال به راه افتاد و چنین حدث شد:
مسخره كردن دیگران تفریح سفیهان و كار جاهلان است
-
انیشتین و امام نقی متوجه شده بودند که مشاهدات جدید رو نمیشه با فیزیک کلاسیک توجیه کرد. از اینجا بود که انیشتین فیزیک نسبیتی رو بنا نهاد ولی امام نقی به گفتن «قاعدتا نباید اینجوری میشد» اکتفا کردند.
متواتر محدث ناشناس
-
امام نقی (شق) بعضی مواقع تعمدا، در بالای منبر جملات زن ستیزانه ایراد میكرد تا فمن ها را وادار به اعتراض كند. آنگاه شب ها فیلم و عكسهایشان را دانلود میكرد و به دقت سایز ٨٥ را جدا میكرد وما تحت تعقیبشان قرار میداد!
-
امام که برای غسل جمعه به حمام مشرف گردیده بودند، به محض مشاهده کیسه حمام بشدت گریستند.
-
روزی امام در میدان آزادی تهران قدم میزد و دختران جوان را دید میزد که ناگهان تعدادی پسر با صورت های قرمز بر امام وارد شدند و عدد شش نشان دادند.
امام فرمود: اشاره این جوان ها به جد ما، ششمین امام (جعفر سادق) است.
امام و مغالطه مصادره به مطلوب
-
هر روز که در آن علف کشیده شود، عید است.
امام نقی پس از بازگشت از معراج
-
از شیخ علامه مجلسی(بولنا فداه):
روزی حاج منصور ارضی خدمت امام رسیده پرسیدند این چه دینیست که همهاش گریه و زاری و عزاداری است؟؟؟
امام چهره در هم کشیدند و فرمودند به خدا سوگند این طور نیست ،،، جدّ خودم همواره در حال قتل و غارت بود و هی کرکر میخندید تا آنجا که به او حیدر کرار (بسیار کر کر کننده) میگفتند….
نقل از :بشارت دهنده نقی
متواتر محدث ناشناس
از وبلاگ بیا تو نق
-
در جنگ ها و غزوات , هر جایی که توسط امام فتح می شد , امام از کشتن اهل کتاب آن منطقه صرف نظر می کرد و فقط از آنها خمس می گرفت یا با آنها جماع می کرد و می فرمود : اینها امت برادرانم عیسی و موسی هستند.
همین برخورد ها سبب گسترش علاقه به کتاب و کتاب خوانی شد. و در شهر ها کتابخانه های بزرگ ساخته شد و رتبه اول کنکور رشته "کتابداری صنعتی شریف " را انتخاب می کرد.
حقوق اهل کتاب در اسلام
-
امام نقی (شق) و ابولاشی صدیق در حال فرار از دست ماموران معتصم وارد غار شدند و در حالی که از وحشت به آرامی نفس میکشیدند جبرئیل بر آننها وارد شد؛ و با صدای بلند گفت بخوان؛امام و ابولاشی که از شدت ترس شاش بند شده بودند جبرئیل را گرفته و پس از قیچی کردن بالهایش به شدت اورا سپوختند.
-
(( قوقولوا ان لم تعلمون.))
**گوگل کنید , اگر نمیدانید.
تشویق امام به سرچ کردن
اصول کافی