:pokerface:
به جون حودم اصلا نفهمیدم چی نوشتی :-)
آخر هخامشی بوداااا
ایول :-)
نمایش نسخه قابل چاپ
این پدیده یک انگیزه ندارد، انگیزه های گوناگون دارد ولی بزرگترین بخش آن، همپیشی جنگافزاری
( که بخشی از آن بنام " جنگ ستارگان" در یادها ماند) با جهان سرمایه داری بود. از آنجا که جهان
سرمایه داری دارای بنمایه های بیشتر، پول بیشتر، بهرهدِهان بیشتر، فندآوری پیشرفته تر ( از پیش
از پیدایش کمونیسم نیز) بود و از جنگ جهانی هم زیان ندیده بود ( یک بمب هم در خاک آمریکا نیفتاده
بود ولی نیمی از شوروی نابود شده بود) ، جنگ سرد یا همان همپیشی ارتشتاری و سرایداشتی
بگونه ی نابرابر به گردن شوروی افتاد و باینکه مردم کشور های کمونیستی با سازماندهی برتر، هتّا
دستاوردهایی مانند کیهان نوردی و .. بدست آوردند، در برابر بنمایه های سرشار جهان سرمایه داری
( که برای نمونه همه ی امریکای جنوبی زیر بهرهکشی سرمایه داران امریکایی بوده وهنوز هم بخش
بزرگی از ان هست) تاب نیاورد. از اینرو میتوان گفت که این شکست در نبردی نابرابر و قهرمانانه برای
کمونیست ها، به انگیزه ی نبودن پول و چروکیدن سرایداشت در پی جنگافزارسازی روی داده و نه
در زمینه ی آموزه ها و ارمانهای مارکسیسم که همچنان زنده اند و همچنان گواه نابسامانی ها و
بحران های ژرف جهان سرمایه هستیم.
از سوی دیگر نگاه به تاریخ به ما نشان میدهد که روند فرگشت رجگون (خطی) و یک آهنگ نیست،
چرخه ها و خیزه ها و فراز و نشیب ها دارد، برای نمونه، اسپارتاکوس که برپاد پردهداری ستیزید و شورید،
کشته شد و به چلیپا میخکوب گردید ولی بردهداری سرانجام برافتاد، واژگشت فرانسه و نخستین
جمهوری ان، دیرتر سرکوب شد ولی فرانسه اکنون جمهوری است ! مانند بیشترین کشورهای جهان!
حتی کشور ما که هیچ پیشینه ی جمهوری نداشته، اکنون جمهوری شده است که یک مدل برخاسته
از آرمانهای کهن باخترزمینی است! پس همچنان که مزدک بامداد*، نخستین بنیاد گذار کشور کمونیستی
(آری ایران نخستین کشور کمونیستی جهان بوده!! ، ولی برای زمان کوتاهی) در جهان ، بدست دشمنان
دادگری همبودین و بهرهکشان ، نابود شد ولی بجایش بابک خرمدین پس از سده ها سربرافراشت و پس
از کشتار انها هم باز کمونیستها در فرانسه (کمون پاریس) و در واژگشت فرانسه و سپس دیرتر در
واژگشت روسیه و .. سربرافراشتند و هربار این شورش ها و این کشورهای کمونیستی بیشتر و گسترده تر
شده و یادمان های ژرفتری از خود بجای نهادند، مانند همین چیزهای ساده چون بیمه ی بازنشتگی، سازمان های
کارگری، ساعت کار مرزمند، ...پس تا زمانی که بهرهکشی و ستم هست، هرگز سرمایه داران خواب آرام
و اسوده نخواهند داشت و اینبار هم سونامی شورش بزرگتری برای نابودی بهرهکشی و سرمایه داری پدید
خواهد امد و چندان این شورش ها باز و باز خواهند آمد تا سرمایه داری در جهان، همچون بردهداری و فئودالیسم از میان برود.
•
*
http://uijs.ui.ac.ir/jpll/browse.php...a&sid=1&ftxt=1
همه کدخدایند و مزدور کیست
همه گنج دارند و گنجور کیست
پارسیگر
این آموزه در دید من کاستی ندارد. رهایی هومنی از رنج و بینوایی و بهرهکشی از این راه،
همان راه همگانی شدن ابزار فراورش شدنی است. ولی رسیدن به آن، وابسته بدان
است که جهانیان، دیو آز ( حرص) را از سرشت خود برانند . این بزرگترین دشمن و بازدارنده
این آموزه ی هومنی و درخشان است، چرا که ما هنوز میپنداریم میتوانیم با "زرنگی" ، از کار
دیگران مفت بخوریم یا با زور و پشت هم اندازی و انگلی، دسترنج دیگران را برای خود بیانباریم:
هنوز برای ما "کار" ننگ است و "حمّال" یا "عمله" یک دشنام است و به وارونه، هر که بیشتر
مفت خورده، "حاجی اقا" شده و یا هر که پشت میز نشسته و کارسودمند نکرده و پول مفت
میگیرد و با تخم هایش بازی میکند، "آدم حسابی" بشمار میرود. پس هنوز باید بدبختی هایی
بر سر هومنی و بویژه مسلمین بیاید تا کم کم دوزاری شان بیفتد یا اینکه نابود شوند.
•
پارسیگر
اوووم چند نکته:
1-اینکه شماری از انسان ها دین رو "خوب" میدونند و شماری دیگه دین رو "بد" میدونند چطور از این دیدگاه توجیه شدنیه؟به این خاطر که مثلا بعضی چیزها نسبتا همگانی هستند، برای نمونه جذاب بودن اندام زیبا ولی بعضی چیزها مثل دین سرشون مناقشات زیادی وجود داره،ژن ها این وسط پس چه غلطی میکنند؟!:))
2-فرگشت چیزهایی رو بوجود میاره که نتیجه هیچ عامل هوشمند بیرونی نیست و تنها هم منجر به بقا میشه و از همه مهمتر اینکه فرد(رسانه ژن) مهمترین چیز در اون هست.
بنابراین اگر ما دستاوردهای فرگشت یا اصلا خودش رو خوب بدونیم برای نمونه جنگ و کشتار دائم اصلا چیز بدی محسوب نمیشه چون اینطور باعث میشه قوی ترین ها باقی بمونند یا مثلا کشتن ده نفر هم جنس چیز خوبیه چون باعث میشه ژن های ما شانس بالاتری برای پراکندگی داشته باشند.(بقای ژن فرد به بقای چند نفر ارجحیت داره)
نکته:یک سری چیزها emergent هست مثلا فرهنگ بر خلاف رنگ چشم که ژنتیکی تعیین میشه.یعنی در اثر تجمع انسان ها و فرگشت یافتن مغز ما دارای فرهنگ هستیم و نازی نیست محتوای فرهنگیمون رو ژن ها نوشته باشند(البته خود این تاکید روی فرهنگ هم نوعی جبرگرایی محیطیه)
همچنان که گفتید و گفتیم، ژنها که به تنهایی باهوش نیستند،
آنها هوش را برای جانوری که ساخته اند پدید اورده اند که راه و چاه
را بهتر بشناسد و در فرازیست، بهتر بکوشد، همچنان که برای شهباز،
چشم تیزبین پدید اورده اند که موش را از چند کیلومتری ببیند!
پس مارا ژن ها با روش آزمون و ایرنگ ( try & fail) ، "کورکورانه"
درست کرده اند و برای همین میلیونها سال به درازا کشیده که
میمون سانان، آدم اندیشمند بشوند ولی خب، ما که هنوز به چکاد
اندیشمندی که نرسیده ایم که هیچ، میلیونها آدم بوزینه وار هستند
که میروند زیارت امامزاده بیژن !
پس دین ها و جهان بینی های نادرست دیگر درست مانند بن بست های
ماز(لابیرنت) همین ازمون و ایرنگ هستند که مردم، پس از اینکه سرشان
به سنگ میخورد، از ان دست کشیده و به جهان بینی دیگری روی میاورند،
همچنان که آدمیان پیشتر، دین های طبیعت پرستی، چند خدایی و بت پرستی
و جز انیها داشتند که کم کم بدرد نخور بودن شان روشن شد و مردم به دین های
"مدرن" تر گرویدند. اکنون هم این دینهای سامی و .. کهنه شده و بدرد نخور
بودنشان نخ نما شده و در آستانه ی جایگزینی می باشند. یاد مان باشد که
هزار سال در روند فرگشت دمی بیش نیست.
پس هرکس میتواند با بکار اندازی هوش خود، راهی بهتر ، برای نمونه فرای
دین ها و زدو خورد خونبار انان، برای فرازیست هرچه بهتر و هرچه کم زیان تر
و خوشتر پیدا کند. برای نمونه ، مردم اروپا مانند سوئد، بهتر از مردم بنگالادش
زندگی میکنند. خب میشود رفت و دید و پژوهید که چرا اینجوری است و آیا
چرا ما نباید راه انان را برگزینیم ؟ روشن است که اگر از هوش خود سود نبرید،
مانند همان بوزینه ها به آشغالدانی تاریخ خواهید پیوست!
فایل پیوست 2491
•
پارسیگر
خب، این کشورهای بجا مانده از اردوی کمونیسم و هتّا خود روسیه با اینکه دیگر کمونیست نیست،
در رودررویی با سرماه داران جهان باختر هستند. چون شکست کمونیسم یک چیز است و توانایی
دست اندازی به بازارها و بنمایه هاچیزی دیگر! پس بگونه ای هنوز نبرد میان روس و آمریکا دنباله دارد.
کشورهایی که بخشی از سرایداشت این اردوی پیشین کمونیستی بودند، از سرمایه داری آمریکایی
میترسند که بهره ی اینهارا هم بالا بکشند. روشن است که در پی "دوستانی" میگردند که پشتشان
را نگه دارد و جمهوری اسلامی هم که خود را در دام جهانبینی اسلامیستی در رودرروی اسرائیل و
آمریکا نهاده، در کنش و فربود به همان بلوک پیشین کمونیستی پیوسته است که اکنون دیگر این نام
را ندارد ولی همان خویشکاری را دارد. سرانجام این است که باختر زمین و خاور زمین به نبردی پایانی
نزدیک میشوند و هر دو سو توان خود را گردآوری میکنند برای آن روز مبادا. ولی اگر براستی در امریکا،
نیروهای چپ دمکرات که اوباما هم از انها بشمار میرفت، کمی چپتر رفته و از کارهایی مانند کودتای
شیلی، نبرد ویتنام، تازش به نیکاراگوئه، تازش به شاخاب خوکها در کوبا و ... دست بردارند، به گیرایی
کار انها افزوده تر خواهد شد و بخت برنده شدنشان بالاتر است، چرا که اگر پرچم مردمسالاری و پرچم
دادگری همبودین یکی شوند، هیچ آموزه ی دیگری یارای ایستادگی در برابر اینرا نخواهد داشت.
•
پارسیگر
100% پارسی بود
با توجه به میزان دانش بالایی که دارید و تجربه هایی که در این را کسب کرده اید، می خواستم چند تا کتاب سودمند معرفی کنید؟
ماتیکان = کتاب
آروین = تجربه
هو (خوب) آگاهی = آگاهی خوب در برابر دژآگاهی = آگاهی بد
برای نمونه "نوای خوش" در زبان پهلوی هونواک (خوب نوا) بود که به خنیا در فارسی دگرگون شده است = موسیقی
سپاس آریا جان.
به نگرم شما فرد مناسبی برای جایگزینی مهربد .......... (وارسته) هستید :-)
درست سخن بگویید , sonixax