١- کارگر با کار خود پیوسته ارزش افزوده (
Surplus value - WiKi) میآفریند, این بهره را میتوان در چهرهیِ همارزِ "پول" در یاد داشت.
٢- سرمایهدار از ارزش افزودهیِ کارگر بخشی — بگوییم ١٠% — را بالا کشیده و ٩٠% آن را به خود کارگر برمیگرداند = بهرهکشی (به نگارهیِ بالا بنگرید)
٣-
همهیِ خریداران,
همهیِ فرآورندگان هستند: کسانیکه کارمیکنند و ب.ن. کالا فرامیآورند, برای بهره بردن از همان فرآوردهیِ خودشان تنها به اندازهیِ ٩٠% توان خرید دارند.
٤- در هر چرخهیِ فرآورش ١٠% ارزش که به فرنام "سود" بدست سرمایهدار بالا کشیده شده, از چرخش بیرون میرود: برابرْ با کالایی که روی دست سرمایهدار باد میکند, زیرا توان خرید خریداران=فرآورندگان ٩٠% بیشتر نیست و پس نمیتوانند همهیِ آنچه خود فرآوردهاند را نیز خود بخرند; چرخهی فرآورش و خرید دوجور بیشتر نیست,
چرخه ی یکراست:
سرمایه دار —> مزد به کارگر —> کارگر کفش میخرد —> پول به سرمایه دار بر میگردد!
چرخه ی نایکراست:
سرمایه دار —> مزد به کارگر —> کارگر نزد پزشک میرود و پول میدهد —> پزشک کفش میخرد —> پول به سرمایه دار برمیگردد.
سرمایه دار —> مزد به کارگر —> کارگر نزد پزشک میرود و پول میدهد —> پزشک سوار هواپیما میشود و به خلبان مزد میدهد —> خلبان کفش میخرد —> پول به سرمایه دار برمیگردد .
همهی چرخه های پیچیدهتر هم سرانجام همین هستند.
٥- پس هر سرمایهدار برای اینکه بتواند سود خود را داشته باشد, مینیازد که این کالاهای بادکرده را از سر باز نماید
و تنها کسیکه توان خرید آنها را دارد, یک سرمایهدار دیگر است:
سودِ این سرمایهدار در گرویِ زیانِ آن سرمایهدار خواهد بود =
سامانهیِ بُرد-باخت.