البته این بیشتر به عشق و باور به نیمهیِ گمشده و اینها مربوط میشود.
نمایش نسخه قابل چاپ
البته این بیشتر به عشق و باور به نیمهیِ گمشده و اینها مربوط میشود.
یه نمونه خوب توی ذهنم اومد.
فکر کنید ما یک قاتل و متجاوز سریالی رو میگیریم،با این حال به مغزش دستگاهی وصل میکنیم که در صورت تلاشش برای انجام این جرم ها یا جدا کردن دستگاه بمیره.
خب به نظر شما آیا میشه این شخص رو آزاد گذاشت یا نه؟
درورد:e032:.. دقیقن همین تو ذهنم بود یه چیزی تو مایه های فیلم Stoker
در فربود که هر دستگاهی را میشود گول زد و پیچاند و آزادسازی همچو کسی همچنان یک ریسکی دربر دارد.
جُدایِ آن نه نمیشود, سخن تو دربارهیِ - در - همیشه + نمیشود اندیشبرانگیز بود و باید گفت در فرهود در
پُرسمان بزهکاری ما - در - را + میکنیم, زیرا نائین اینجا همان negative reinforcement است که تا اندازهای مایهیِ بازدارندگی رفتار میشود.
سخن تو در اینجا باریک بود که این بازدارندگی بتنهایی بسنده نبوده و ریشهاین نیست. همانندی دیگر یاختههایِ پیکر
هستند که میدانیم پراسنجهایِ بیرونی مایهیِ پیدایش یاختههایِ چنگارین (سرطانی) میشوند, ولی پیکر زنده اینجا با فرستادن
نشالهایِ نائین/negative فرمان کشتن این دسته از یاختهها را میدهد که این تا اندازهای راهگشای است, ولی راهکار دیرنده
نیست و اگر زمان بسنده دهیم و هیچ کنشگر دیگری هم مایهیِ مرگ جاندار نشود, همین چنگار وی را سرانجام از پاخواهد درآورد —> ناکارآمدی رویکرد.
پس اینجا باید به بزهکار یک - داد و گوشمالاند اش, ولی این گوشمالی باید فرهنگیده و فراخور باشد, نه کورسازی و دست و پا بُری.
پارسیگر
البته هدف من "فرض" مطلق بودن قدرت دستگاه و غیرقابل گول زدنش بود،یعنی یک آزمایش کاملا فرضی.
حالا فرض دیگه ای که میخوام اضافه کنم اینه که جامعه فکر کنه که ما این شخص رو مجازات کردیم،یعنی اثر "بازدارندگی" مجازات روی جامعه هم وجود داره.
حالا از اونجایی که ما کاملا مطمئن هستید هم اثر بازدارندگی وجود داره و هم شخص دیگه چنین کاری رو تکرار نمیکنه،باز هم باید مجازاتش کنیم؟
البته من فکر میکنم وجود این دستگاه خودش یه مجازاته،چون بخشی از آزادی فرد رو میگیره.
به هر حال به نظرت آیا به جز این باز هم باید مجازات دیگه ای بشه!؟
هرچند من هم بیشتر این رو از جهت نابود سازی امکان رخ دادن جرم توسط همون شخص گفتم نه مجازات(ولی خب مجازات از کار در اومد)
من فکر میکنم مقاومت در برابر این ایده از اونجا میاد که یک میل ناخوداگاه به انتقام گیری در ما هست مگرنه چرا باید شخص رو چنین حالتی مجازات مضاعف بکنیم؟
اینجا حق چیزی هست که از جانب جامعه تعیین شده و واکنش در برابر عمل مجرم شبیه به یک ضد حمله است.این حق یعنی واکنش! که شدید ترین نوع ( و شاید نخستین گزینه)این واکنش مجازات هست.
بله مجازات در ذات و نفس خودش شر مطلقه که از طرف جامعه انتخاب شده.
من اینجا به دنبال چرایی و فلسفه ی مجازات نیستم.صد البته اگر سطح یک جامعه به حدی برسه که گزینه ی مجازات از بین بره بهتر خواهد بود ولی جایی که ما الان هستیم تنها میتونیم در مورد سطح مجازات و تخفیف و شدتش صحبت کنیم.
رواج هر جرم در هر فرهنگ و جامعه ای متفاوته.چیزی مثل دزدی و یا قتل یا از این دست جرائم که در هر جامعه ای با هر میزان سطح فرهنگ و شرایط سیاسی و اقتصادی رواج داره ولی یکسری جرائم مختص جوامعی خاصه که ممکنه در جایی دیگه به ندرت پیش بیاد.
اینجا موازی با بهبود و اصلاح فرهنگی نیاز هست به یک نظارت و قانون علیه بروز و شیوعش.اسید پاشی مختص جامعه ای مثل جامعه ی ماست و مثلا در اروپا چنین چیزی کمتر و کمتر و شاید هیچ گاه دیده نشه.
خوب ما چه طور میتونیم خودمون رو به مثلا سطح صفر اروپا برسونیم؟
قانون نمیتونه منتظر نتایج فرهنگی باشه.فقط میتونه برحسب نتایجی که به بار میاد خودش رو شدید تر و یا ملایم تر تغییر بده.اسید پاشی عمل وحشیانه ایه و یک واکنش مشدد میتونه باهاش مقابله کنه.
اینجا هیچ موضوع زمان و مفطع زمانی نیست.در بهترین حالتی که بتوانیم بحث کنیم این است که شما آیا اثر بازدارندگی مجازات را قبول دارید یا بدون توجه به آمار جرائم و آسیب های احتمالی پیش رو تنها به دنبال بهبود شرایط توجه دارید؟
مهربد جان بحث بر سر نوع قانون اعمالی بر روی جرم است.
در یک جامعه که پتانسیل بالایی برای بروز جرائم خشن وجود دارد شاید با باز کردن روسپی خانه ها و روابط جنسی آزاد باز هم چنین مواردی دیده شود و اگر من بخواهم نگاه جنسیتی بکنم میگویم جسارت مردان در چنین مواردی بیشتر است.چرا از جانب زنان چنین جرادمی دیده نمیشود .زنان دیده میشد که خود کشی یا فرار میکردند ولی اسید پاشی؟به ندرت!