بدید من دوستی همراه با سودمندی (friend with benefits) مقدستر و نابتره!
Urban Dictionary: friend with benefits
دیگر اینکه، چگونه سودمندی دوسویه و ابزاری را از دوستی بیرون کشیدی راسل جان، بر پایهی کدام تعریف!؟
نمایش نسخه قابل چاپ
بدید من دوستی همراه با سودمندی (friend with benefits) مقدستر و نابتره!
Urban Dictionary: friend with benefits
دیگر اینکه، چگونه سودمندی دوسویه و ابزاری را از دوستی بیرون کشیدی راسل جان، بر پایهی کدام تعریف!؟
من کی بیرون کشیدم؟،پست من دو خط است که نصفش پیرامون اهمیت نیاز مشترک در دوستیست.منفعت مشترک هم لازم است.گفتم صرف تنها منفعت مشترک (Reciprocal altruism - WiKi) دوستی نمیشود. اینکه در هر لحظه چردکه بیاندازیم که با دوستمان بمانیم یا ولش کنیم دوستی نیست.من نمیگویم که کدام حقیقت دارد ولی میگویم که در صورت اینکه دوستی تنها منفعت مشترک باشد در واقع گفته ایم که دوستی یک توهم است.تعریف دوستی و تعهد و اینها همین است.
دوستی در خودش دارای ارزش است و دوست بخاطر خودش دارای ارزش است.همان ارزش داشتن و هدف بودن انسان (دوست) برای خودش نه ابزاری برای مقاصد ما.اینها چیزهاییست که در تعریف دوستیست از نگر من و از آن جدا ناشدنی هستند.حالا اینکه این رابطه آیا وجود دارد یا درست است یا خردپذیر است یا رابطه درست ما با دیگران چطور باید باشد سوالات مربط ولی متفاوتی هستند،ولی تعریف دوستی آنست که گفتم و بدون اینها نامش را باید گذاشت "آشنا" یا هر چیز دیگری.
خوب در اینجا من هم گفتم "به خاطر خودش" نداریم، این بخش "به خاطر خودش" در فرهود (حقیقت) همان
سود هنباز یا سود مشترک میان ماست، اگرنه چگونه کسی "به خاطر خودش" برای ما باارزشمند است؟
پس تعریف درست:
کسی که از روی سود هنباز برای ما ارزشمند است میشود دوست.
اینکه این سودخواهی دوسویه را گاه ناپسند و اینها میبینند نیز ریشه در آموزههای دینی/مذهبی دارد.
گفتیم که داریم یا نداریم مهم نیست،مساله اینست که مفهوم اینست.دوستی یک امر شخصیست با تجارت متفاوت است.گفتیم خردمندانه یا اخلاقی بودن آن هم چیز دیگریست.ولی تعریف اینکه دوست کسیست که ما از آن بعنوان ابزار برای سود شخصی خودمان از آن استفاده میکنیم مانند کچا موفرفریست.آن نامش شریک تجاریست نه دوستی شخصی.
این اشتباه بخاطر اشتباه گرفتن Psychological Alturism با Biological Alturism است.
چطور است که "سود" میتواند "در خودش" خوب باشد ولی دوستی باید بواسطه "سود" خوب بشود؟
خوب اینها را شما "گفتی" راسل جان، فرنود درست بودنش نیست.
تعریف باید برپایهی فربود (=واقعیت) باشد یا نه؟ نمیشود که از ما خودمان بگوییم "کسی که او را برای خودش میخواهیم = دوست" و سپس بگوییم، "اینکه دیگر میشود کسی را به خاطر خودش خواست یا نه ناوابسته = irrelevant است"!!
اگر چنین چیزی "ناشدنی است"، پس تعریف هم نادرست است دیگر.
اینکه دیگر میان تعریف دوستی و یک تعریف دیگر همپوشانی داریم، فرنود نادرست بودن آن نمیشود.
من گفتم بر پایه تعریف جهانگستر، کمابیش همه پیوندها بر پایهی سودخواهی دوسویه هستند،
برخی شدت بیشتری دارند (خانواده، دوست) برخی شدت کمتر (آشنا، هممیهن)، ولی این سودخواهی پایهی همه آنها را پی میریزد.
یعنی چه؟!
یعنی هری پاتر را نمیتوان تعریف کرد چون وجود ندارد؟!!!!!!!!!!!
مثلا کسی اختیار (با تعریف لیبترین) را تعریف کند و در مورد چگونگیش و خوبی و بدیش و... بحث کند خطا میکند چون مثلا بعد از بحث ممکن است معلوم شود چنین چیزی وجود خارجی ندارد :e40d:
کسی که جان خود یا رفاه خودش را برای نجات دوستش (شریک تجاریش!!) هم فدا میکند نباید با این حساب وجود خارجی داشته باشد.