PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : صندلی داغ - Dariush



Russell
02-12-2013, 10:47 PM
امیر گرامی چند روزی به غیبت صغری رفتند و من در این مدت نایب بر حقش در اینجا هستم !!
مهمان این هفته Dariush (http://www.daftarche.com/members/dariush-299/)عزیز هست.ضمن خوشامد بشما،بدون حاشیه میرویم سر اصل مطلب، این لیست سوالات و اینهم شما:


1. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهم‌تر می‌دانید؟ توضیح بدهید.
2. در خط‌کش سیاسی خود را در کجا می‌بینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟
3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجه‌بخشی اعمال خود توجه می‌کنید؟
4. آیا در زندگی شما نقطه‌ی دگرگونی برجسته‌ای وجود داشته؟ لحظه‌ای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.
5. با استیصال چه می‌کنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام داده‌اید اما همچنان عاجز مانده‌اید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمی‌گزینید؟
6. به باور شما کدامیک از شعارهای انقلاب فرانسه مهم‌تر است، و اگر وادار به گزینش یکی بشوید، کدامیک خواهد بود؟
7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.
8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کرده‌اید؟ اگر بله، توضیح بدهید.
9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟
10. کدامیک از این دو را دستاورد مهم‌تری برای بشر تلقی می‌کنید: هنر، یا دانش؟
11. آینده‌ی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه می‌بینید؟
12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
14. آیا مذهب و دانش را آشتی‌پذیر می‌دانید؟
15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟
17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح می‌دهید؟
18. نظرتان پیرامون این سه ایدئولوژی چیست: فمینیسم، مارکسیسم، کنسرواتیسم.
19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب می‌کنید؟
20. اگر بنا بود در جزیره‌ای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدام‌ها را برمی‌گزیدید؟
21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه می‌دانید؟
22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه می‌دانید؟
23. اگر می‌توانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه می‌بودند؟
24. همنشینی با آدم‌های مشابه خودتان را ترجیح می‌دهید یا با اشخاص متفاوت؟
25. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمی‌بینید، خودتان آن‌(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.


طبق معمول مدت پاسخ گویی به سوالات استاندارد حداکثر یک هفته (تا چهارشنبه هفته بعد) خواهد بود و هر زمان پاسخ به سوالات استاندارد تمام شد کاربران دیگر میتوانند سوالات خود را مطرح کنند. :e306:

Dariush
02-13-2013, 03:26 PM
مهمان این هفته Dariush عزیز هست.ضمن خوشامد بشما،بدون حاشیه میرویم سر اصل مطلب، این لیست سوالات و اینهم شما:
سپاس :e306: اکنون که میخواهم به این پرسشها پاسخ بدهم، می بینم که چندان هم ساده نیست پاسخشان و باید درونیات خود را شخم بزنم!



. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهم‌تر می‌دانید؟ توضیح بدهید.
چندان انسانِ اجتماعی ای نیستم و بیشتر منزوی هستم اما در نظرم انسانهایی که اصول نداشته باشند، توجه مرا دفع میکنند . "مصلحت" چیزی ست که من نمیتوانم با آن مصالحه کنم!



2. در خط‌کش سیاسی خود را در کجا می‌بینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟
خب این چپ و راست، در هر کشوری یک معنایی دارد.من در یک حکومت سوسیال دموکرات راستین، راست و قدری محافظه کار هستم.




3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجه‌بخشی اعمال خود توجه می‌کنید؟
در زندگی روزمره خیلی پایبند به اخلاق هستم.اما اخلاق را آخرین راه حل نمیدانم و خودم را یک انسانِ اخلاقی نمیدانم.موضوعی که هست این است که من گذشته ای داشته ام که نمیتوانم از آن فرار کنم و در این وضعیتی که اکنون هستم نمیتوانم به چیزی جز اخلاق تکیه کنم.اما از نگاه فلسفی، من به اخلاق باور ندارم و آنرا بی فایده میپندارم و اگرچه اخلاق را مقطعی میدانم که به هر حال باید آنرا دریافت اما پافشاری برآن را فساد برانگیز میدانم.(نباید از یک طرفدار نیچه چیزی جز این انتظار داشته باشید!!!)



4. آیا در زندگی شما نقطه‌ی دگرگونی برجسته‌ای وجود داشته؟ لحظه‌ای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.
چندین مورد.اما مهمترینش مرگ پدرم بود.نه خودِ مرگش.بلکه آن چندماهی که در نهایت منجر به مرگ پدرم شد تاثیر شگرفی بر دید من بر زندگی گذاشت.شاید بد نباشد حادثه ای که روز مرگ پدرم پیش آمد را بازگویم.آن روز من دانستم که حال پدرم خراب است و به شدت در تب و تاب بودم . یکی از دوستان آدرس مطبِ یک دکتر فوق تخصص را به من داده بود و از کارش خیلی تعریف کرده بود.من به مطبش رفتم و از او با التماس خواستم که بیاید پدرم را ببیند(او در بیمارستان بستری بود) و هر چقدر هم که هزینه اش میشود پرداخت خواهم کرد.باورتان نمیشود به چه گفت.با خونسردی ای بی نظیر و شگفت آور گفت اگر پدرت همین الان جلوی در مطب من در حال جان دادن باشد، من از صندلی خودم بلند نمیشوم که او را ببینم.به عنوان جوانی که رابطه عاطفی عمیقی با پدر خود داشتم، واکنشم غیرقابل پیش بینی نبود.چند شب در بازداشتگاه بودم و آنجا بود که پی بردم همه ی دستگاه اخلاق، انسانیت، دین و ... که انسانها در پی اعصار وضع کرده اند ، چونان راهکاری بوده که شخصی که زیر بار تجاوز جنسی قرار دارد بر میگزیند تا کمتر دردش بگیرد (خود را شل کردن!)وگرنه هیچ ارزش دیگری ندارند و ارائه تفسیری بدبینانه و غم انگیز از زندگی چقدر راحت تر است از اینکه بخواهیم تفسیر خوشبینانه از آن داشته باشیم.به هرحال آن چندشبی که در بازداشتگاه بودم به راستی نقطه عطفی جدی در زندگی من بود.


5. با استیصال چه می‌کنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام داده‌اید اما همچنان عاجز مانده‌اید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمی‌گزینید؟
خب کسانی که در ایران زندگی میکنند احتمالا هر روز تمرین استیصال میکنند و به خوبی در این مورد ورزیده شده اند! شرایط استیصال زمانی ست که من خودم را خیلی اوقات آنجا می آزمایم.وقتی شما تقسیری کاملا ماده گرایانه از زندگی و هستی داشته باشید و با احتمالات نیز آشنا باشید ، آنگاه چینش و پیکربندی ای که منجر به استیصال شما میشود، چندان عجیب نیست و راحت تر میتوانید با آن کنار بیایید؛مخصوصا اگر دلبستگی زیادی به پیرامون خود نداشته باشید.در هر صورت از من نمیتوان انتظار واکنشی خیلی شگفت آمیز داشت!



6. به باور شما کدامیک از شعارهای انقلاب فرانسه مهم‌تر است، و اگر وادار به گزینش یکی بشوید، کدامیک خواهد بود؟
آزادی.در این مورد من هرگز هتا کمترین قطره آزادی را هم نمیتوانم با هر چیز دیگری معامله کنم.به برابری انسانها اعتقاد ندارم.برادری هم که شعار پوچی است.



7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.
از فیلسوف ها و نویسنده ها که بگذریم، در دوران دانشجویی، استادی داشتم(البته استاد خودم نبود) که ایشان تاثیر زیادی روی من داشتند.در آن دوره که من درگیری ذهنی شدیدی داشتم و در معمای هستی غرق شده بودم او مرا با دنیای فلسفه آشنا کرد.



8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کرده‌اید؟ اگر بله، توضیح بدهید.
آنگونه که واقعا بخواهم که بمیرد، نه . اساسا کسی را در زندگی ام چنان مهم نمیکنم که بخواهم آرزوی مرگش را داشته باشم.



9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟
نمیتوانم بپذریم که کیفیت زیست انسانها در حال صعود بوده.البته این موضوع قدری نگاه فلسفی میطلبد و از این منظر، اگر بهترین شرایط را در نظر بگیریم، انگاه گرفتار بطالت میشویم و باید با آن بجنگیم.این موضوع قدری بحث بیشتر میخواهد و پیشنهاد میکنم که جستاری برای این موضوع گشوده شود.



10. کدامیک از این دو را دستاورد مهم‌تری برای بشر تلقی می‌کنید: هنر، یا دانش؟
دانش مخاطبانی خاص دارد و مردم عادی صرفا جلوه های ثانویه اش را لمس میکنند، اما هنر مخاطبی بسیار عام تر دارد و میتواند تاثیر مستقیم داشته باشد.اگر منظور از دانش science باشد، انگاه اوضاع بدتر هم میشود!حتما میدانید که ساینس به مانند چاقو است.اما Knowledge را جایگاهی ست بسیار رفیع.
اگرچه هنر نیز در طول تاریخ چندان در پروراندنِ حماقت بی کار نبوده، اما آنطور که علم در طی هزاره ها به طور مستقیم موجب نابودی نسل ها شده، هنر اصلا قابل مقایسه با آن نیست.



11. آینده‌ی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه می‌بینید؟
آینده نزدیک جهان چندان روشن نیست.البته خیلی هم تاریک نیست.جهان با چالش هایی روبروست که روشی که برای حلشان برمیگزیند، سرنوشت ساز خواهد بود.مشکلات زیست محیطی،اسلام گرایی،ظهور قدرتهای نو و افزایش بی رویه جمعیت،تعدادی از این چالشها هستند.باید امیدوار بود که خرمندانی باشند که بتوانند اینها را مدیریت کنند.
به آینده ایران امیدوارم.فکر نمیکنم که شخصی مخالف این باشد که طوفانی در انتظار ایران است.اما پس از آن طوفان، من فکر میکنم آینده ایران روشن است و بالاخره ایران ما نیز "عاقبت به خیر" میشود.مردم ایران دیگر به راستی آزموده شده اند و تا آن اندازه که برای ساخت یک کشور دموکراتیک،سکولار و نوین ، هوشمندی لازم، آنرا کسب کرده اند.برعکس خیلی از دوستان من فکر میکنم آسیب هایی که در طول این سی سال بر ایران وارد آمده، خیلی زود قابل بازسازی است.



12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
سقراط را دوست دارم، اما دلم نمیخواهد در این مورد از او الگو بگیرم!:e415:



13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
بازهم خیر.همیشه تاریخ، عده ای قلیل به خاطر آرمانهایشان، عده ای عظیم را قربانی کرده اند و بعدها در قضاوت تاریخ، چنین برآمده که آن میلیونها به خاطر هیچ از بین رفته اند.



14. آیا مذهب و دانش را آشتی‌پذیر می‌دانید؟
منظور این سوال را به درستی متوجه نمیشوم.اساسا چرا باید به دنبال آشتی مذهب و دانش باشیم؟حوزه شان به کلی متفاوت است.مذهب متدهای خودش را دارد و دانش به کلی همه آن ها را از دم بی اعتبار می شمارد.

Dariush
02-13-2013, 03:30 PM
دوستان اگر میبینید در جایی توضیحات من قانع کننده و کافی نیستند، بفرمائید تا بیشتر توضیح دهم.

SAMKING
02-13-2013, 11:15 PM
این پرسشها از همه پرسشها بهتره اینا رو پاسخ بده که خربزه آب است:e402::

۱. از چی میترسی؟
۲. یه هواپیما داریم با ۱۰۰ سرنشین که توش یه بمب هست که ۱۰ دقیقه دیگه می‌ترکد میشه و یک کارشناس‌ ِ بی‌کنش‌کردنِ بمب هم در هواپیماست و نمیتواند با کمکِ همکارانش که روی زمین هستند، بمب را از کار بیاندازد یا هتا آن را از هواپیما بیرون بیاندازد!
اکنون پلیس بمب‌گذار را یافته و او هم گردن گرفته و سند و مدرک هم به‌اندازه کافی یافته‌اند.
ولی بمب‌گذار رمز بمب را نمیگوید!
بنگر تو در چنین جایگاهی باید چه کرد؟
هیچ نکنیم؟
او را شکنجه دهیم؟
در این ۱۰ دقیقه با او از ارزش‌های انسانی و خوبی ها و اخلاقیات سخن بگوییم؟
یا...
۳. خورشت کرفس دوست داری؟
۴. دروغ‌گوی خوبی هستی؟
۵. دیگران به جک‌هایی که میگویی میخندند؟
۶. یادمانی داری که با یادآوری آن شرمگین و سرخ شوی؟ ( اگر دادینه خودینه است تنها بلی/خیر )
۷. از زمانی که کودک بودی، پیشامد‌های تلخ زیادی بیاد داری؟
۸. ورزشکار هستی؟
۹. پنج واژه میگم نخستین چیزی که به ذهنت میاد رو بنویس:
شلغم
کزاز
گراز
رپ
زی‌زی‌‌گولو
۱۰. چه پیشه‌ای رو برای همبود از همه سودمندتر میدونی؟

Russell
02-13-2013, 11:47 PM
دوستان لطفا صبر کنند سوالت استاندارد پاسخ داده بشند کامل بعد سوالات رو بپرسند.البته برای دوستانی که احیانا تا هفته بعد نخواهند بود و غیبت دارند استثنا داریم ولی باقی دوستان صبر کنند 10 سوال باقی مانده تمام شوند بعد.

Dariush
02-14-2013, 04:12 AM
15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
بی شک فضای سالم سیاسی، در یک محیط اجتماعی سالم که آنهم در یک عرصه اقتصادی پویا احتمال پیدایش می یابد، توان ظهور دارد.در غیر اینصورت فضای گفتمان سیاسی دچار فساد میشود.وقتی اقتصاد سالم نباشد، فعالیت سیاسی میشود صرفا جنگ بر سر کسب منابع اقتصادی.اگر جامعه از لحاظ فرآیندها و تعاملات اجتماعی بیمار باشد، نباید از او انتظار داشت که فضای سیاسی مناسبی برای فعالان سیاسی اش تدارک ببیند.دگماتیسم،رادیکالیسم و عوام زدگی از ویژگی های چنین جامعه ای خواهد بود.
به هر حال فضای سیاسی سالم، بی شک محصولی ست که از رشد و بلوغ فکری یک جامعه به بار می آید و در این مورد من نمیتوانم موضوع را ساده تر کنم و میانبری بیابم.



16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟
نقش سنتی زن و مرد در جامعه ایران امروز، به راستی بیمار است.در این مورد جایگاه زنان اسفبارتر است.اما اجازه دهید جسارت به خرج دهم و بگویم که حتی در غرب هم جایگاه زن از نظر من چندان قابل دفاع نیست.اما به هر حال هرچه که هست، به نظر وضعیتی ست میانی و برای ما فعلا شرایطی ست آرمانی. پس در حال حاضر باید آنرا به عنوان الگو بپذیریم.
در مورد جایگاه زن و مرد، از آنجا که موضعی و نسبی است، نیاز به نوعی تفاهم بین جایگاه زن و مرد مشهود است.از لحاظ تاریخی نگاه زنان به خود همیشه وابسته به نگاهی بوده که مردان به آنان داشته اند.روزگاری آنرا بی چون و چرا میپذریفتند و اکنون میخواهد معکوسش کنند.در این مورد حداقل مردان جلوتر هستند.به هر حال من فکر میکنم در راهی که اکنون جنبش های زنانه و مخصوصا فمینیست ها آنرا پی گرفته اند، در نهایتش اگر به نقطه ی مطلوبش برسد، زن را از ماهیت زنانه اش خارج کرده و هویتی نامعلوم به او میدهد.طوری که در نهایت شاید فقط در تخت خواب بتوان دانست که فلان شخص، زن است!



17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح می‌دهید؟
دوچرخه سواری را خیلی دوست دارم.کسی که زندگی دانشجویی و مجردی فراوان داشته باشد مجبور است که از همه نوع غذا خوشش بیاید.اما غذاهای ترش را بیشتر میپسندم.فیلمهای تاریخی.



18. نظرتان پیرامون این سه ایدئولوژی چیست: فمینیسم، مارکسیسم، کنسرواتیسم.
فمینیسم:تا زمانی که صرفا یک موضع دفاعی باشد و نخواهد آگاهانه به درون زنان نیز بنگرد، بیش از یک وزنه برای قدری متعادل تر شدن نگاه مردان به زنان و زنان به مردان در جامعه، نمیتوان ارزش بیشتری برایش قائل شد.آنهم صرفا در کوتاه مدت.تازه اگر این جلف بازی ها و حرف ها و کارهای خنکی که گروهی از فمینیست از خود نشان میدهند را از آن ها بزداییم یا در هنگام قضاوت در نظرشان نگیریم.
مارکسیسم:به نظرم اکنون زمانی ست که میتوان نگاهی دوباره به آن داشت. در اولین گام لازم است بی سرو پا هایی چون لنین و استالین را از نمایندگی مارکسیسم خلع کنیم.در واقع هر چه بیشتر به آبشخور اصلی دیدگاه های مارکس(هگل ) که نزدیک میشویم و حشو و زوائدش را میچینیم، این تفکر پذیرفتنی تر میشود.در این فرم، مارکسیسم برای ایجاد یک برابری نسبی در شرایط و موقعیت های اقتصادی جامعه به نظرم خیلی عالی است.من برای مارکس احترام زیادی قائلم اما ای کاش نسخه نمی پیچید.اختلاف دیدگاه دیگر من با مارکسیسم در همین تلاش مداوم اش برای برابر جلوه دادن انسانهاست، در حالیکه من به آن اعتقادی ندارم.البته نه در حوزه سیاست و اقتصاد.بلکه در فرم فلسفی اش.
کنسرواتیسم:خب آنچه از محافظه کاری در انگلستان معروف است، که نمیتوان در مقام دفاع از آن چندان مقاومت کرد.اما همانطور که پیش از این گفتم من تمایل بیشتری به محافظه کاری دارم، چرا که میپندارم عرصه سیاست و اجتماع جایی نیست که بتوان برایش هر روز یک نقشه ای چید.شاید این قول معروف را شنیده باشید:"من از اصلاح چشم نمی پوشم، اما حتی هنگامی که تغییر می دهم ، بازهم آن تغییر باید حفظ شود".در نهایت من به دنبال راه آشتی ای برای سوسیالیسم و محافظه کاری هستم!



19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب می‌کنید؟
اسلام را.چون در همین اسلام حتی میتوان کافر و بت پرست بود ولی بازهم مسلمان بود و از شر مسلمانان در امان بود!
البته براستی این سوال به مانند این است که بپرسند چگونه خود را میکشی؟با سیانور، طناب دار یا گاز؟خب اینجا نتیجه خیلی شدید تر از چگونه رخ دادن یا انتخاب هایش است و فرق چندانی نیست.



20. اگر بنا بود در جزیره‌ای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدام‌ها را برمی‌گزیدید؟
کتاب: دیوان حافظ یا شاهنامه
موسیقی:یک آلبوم از تکنوازی های سنتور یا پیانو
فیلم هم فکر نمیکنم چیزی با خودم ببرم.چه فایده ای دارد؟!



21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه می‌دانید؟
صبر بیش از حد و شاید بی پایان.کمتر پیش می آید برای کاری عجله کنم.پس از این، بی نظمی در تغذیه، بی نظمی در ساعات خواب،بی توجهی به الویت های امور جاری و چیز هایی از این دست.اما شاید از مهمترین خصایص ناجورم،این برانگیختگی فوری من باشد در اموری که با آنها مخالفم .معمولا نمیتوانم از واکنش فوری به آنچه که با آن مخالفم و علیه اش موضع دارم، صرف نظر کنم.



22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه می‌دانید؟
بدترین:خودبرتر بینی اش( نسبت به دیگر موجودات)
بهترین:----------



23. اگر می‌توانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه می‌بودند؟
1-موقعیت جغرافیایی ایران را
2-استعمار نوین را
3-جهل نوین را( در این مورد بعدا بیشتر توضیح میدهم).



24. همنشینی با آدم‌های مشابه خودتان را ترجیح می‌دهید یا با اشخاص متفاوت؟
برایم فرق چندانی ندارد.ولی متفاوت ها قدری گیرا تر هستند در نظرم.اما مقدار تفاوت هم نباید چنان زیاد باشد که کلا به دو جهان متفاوت متعلق باشیم.



25. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمی‌بینید، خودتان آن‌(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.
سئوالی در مورد مرگ نبود!مرگ؛ این عادل ترین حادثه ها ، این پدر راستین هستی، این راز آلودترین و عمیق ترین عالم ها.

Dariush
02-14-2013, 04:16 AM
اکنون سئوالات استاندارد تمام شده اند و دوستان میتوانند سوالات خود را بپرسند!

Dariush
02-14-2013, 04:43 AM
۱. از چی میترسی؟
برق گرفتگی، خفتن در قبر، فلج اعضا بدن و بطالت.



۲. یه هواپیما داریم با ۱۰۰ سرنشین که توش یه بمب هست که ۱۰ دقیقه دیگه می‌ترکد میشه و یک کارشناس‌ ِ بی‌کنش‌کردنِ بمب هم در هواپیماست و نمیتواند با کمکِ همکارانش که روی زمین هستند، بمب را از کار بیاندازد یا هتا آن را از هواپیما بیرون بیاندازد!
اکنون پلیس بمب‌گذار را یافته و او هم گردن گرفته و سند و مدرک هم به‌اندازه کافی یافته‌اند.
ولی بمب‌گذار رمز بمب را نمیگوید!
بنگر تو در چنین جایگاهی باید چه کرد؟
هیچ نکنیم؟
او را شکنجه دهیم؟
در این ۱۰ دقیقه با او از ارزش‌های انسانی و خوبی ها و اخلاقیات سخن بگوییم؟
یا...
از دقیقه پنج دقیقه ش را با او حرف میزنیم و سعی میکنیم که او را متقاعد کنیم که رمز را بگوید.اگر نشد شکنجه اش میکنیم تا رمز را بگوید.

۳. خورشت کرفس دوست داری؟
خیر.



۴. دروغ‌گوی خوبی هستی؟
نزدیکانم همه میگویند دروغگوی خوبی نیستی.خودم هم چنین باوری دارم.


۵. دیگران به جک‌هایی که میگویی میخندند؟
بله.

۶. یادمانی داری که با یادآوری آن شرمگین و سرخ شوی؟ ( اگر دادینه خودینه است تنها بلی/خیر )
آری دارم . در دوران نوجوانی یک بار از یک دختر به شکل بسیار احمقانه ای تقاضای سکس کردم.او را هنوز میبینم و من واقعا شرمگین میشوم از آن کرده.اصلا نمیفهمم چه شد که آن حرف را به او زدم.به این خاطر میگویم که در این دوره از زندگی ام در مورد چنین چیزهایی خیلی محتاط هستم.



۷. از زمانی که کودک بودی، پیشامد‌های تلخ زیادی بیاد داری؟
در دوران کودکی و نوجوانی زندگی چندان آرامی نداشتم و حوادث ناگوار نسبتا زیادی رخ دادند.


۸. ورزشکار هستی؟
به طور حرفه ای نه.ولی روزی یکی دو ساعت دوچرخه سواری میکنم.هر از گاهی چند ماهی بدنسازی هم میروم.(همین زودی ها باز خواهم رفت احتمالا)


۹. پنج واژه میگم نخستین چیزی که به ذهنت میاد رو بنویس:
شلغم
ضد عفونت

کزاز
نور قرمز

گراز
جنگلهای زاگرس و البرز

رپ
رٌب

زی‌زی‌‌گولو
دراکولا:e415:






۱۰. چه پیشه‌ای رو برای همبود از همه سودمندتر میدونی؟
نمیدانم!

Alice
02-14-2013, 03:04 PM
درود داریوش‌جان ؛
:e303:

* اگر بخواهید میان هموندان دفترچه ، تنها "سه تن" را برای دوستی در بیرون
از اینجا و زندگی راستین‌تان برگزینید ؛ گزینش شما چه کسانی خواهند بود ؟

* بهترین و پسندیده ترین ویژگی یک بانو ، و نیکوترین ویژگی یک مرد را چه میبینید ؟

* آیا از هموندان هممیهنی ِ دفترچه هستید ؟ اگرنه چگونه با اینجا آشنا شدید ؛

* چرا میان فیلسوفان و اندیشمندان این اندازه به نیچه و باورهایش گرایش دارید ؟

* نگر شما درباب پارسی‌نویسی کاربران چیست ؛ آیا آن را بیخود و مایه رنجش
خوانندگان میدانید ؟

* دیدگاهتان پیرامون زندگی را تنها در «یک واژه» چکیده کنید !

Russell
02-14-2013, 03:31 PM
یادآوری کنم که نوبت سوالات کاربران آغاز شده و زمان پرسش و پاسخ تا یکشنبه خواهد بود.

Dariush
02-14-2013, 05:01 PM
درود داریوش‌جان ؛

درود بانو:e032:



* اگر بخواهید میان هموندان دفترچه ، تنها "سه تن" را برای دوستی در بیرون
از اینجا و زندگی راستین‌تان برگزینید ؛ گزینش شما چه کسانی خواهند بود ؟

به راستی اکثر هموند های سایت کاندید های خوبی برای دوستی نزدیک هستند.اما من فکر میکنم دوستی های در حد و حدود دنیای مجازی نیز جذابیت های خاص خود را دارند.حال اگر من بخواهم از این میان سه تن را برگزینم، تعدادی دیگر آنسو میمانند که مایه حسرت من خواهد بود.بنابراین اجازه دهید که از پاسخ به این پرسش بگذرم . اما اگر به این راضی نیستید بفرمائید تا سه تن را بگویم دیگر!



* بهترین و پسندیده ترین ویژگی یک بانو ، و نیکوترین ویژگی یک مرد را چه میبینید ؟

بانو:آرامش و آراستگی
مرد:مردانگی و استقامت


* آیا از هموندان هممیهنی ِ دفترچه هستید ؟ اگرنه چگونه با اینجا آشنا شدید ؛
بله.آنجا با نام کاربری nietzsche (http://forum.hammihan.com/member.php?u=35714) هموند هستم.البته آنجا دیرتر از اینجا هموند شدم و همین باعث شد که تعدادی از دوستان مرا نشناسند و بطور همزمان به من دعوت نامه به دفترچه بدهند که نشان از ناهماهنگی اشان دارد:e415:.از فعالیت در آنجا خوشم نمی آید.پر از خاله زنک، شبه دانشمند، جوجه روشنفکر و ابله و نادان است.من گاهی واقعا به اعصاب دوستانی که آنجا فعالیت میکنند رشک میبرم.من اصلا حوصله بحث با آن موجودات را ندارم.طرف خود را عاشق سینه چاک برتراند راسل میداند، بعد در دستینه اش، درود فرستاده به لب تشنه حسین!یا شما در حال دنبال کردن یک بحث منطقی و علمی هستید، ناگهان میبینید 50 تا پست پشت سرهم شعر و حکایت برایت روایت کرده اند.و جالب تر اینکه پست های کاملا مربوط شما حذف میشوند و این چرندها همانجا باقی میمانند.اینچنین است که صرفا در حدود 15 پست آنجا دارم که قبلا حدود 5 تایشان حذف شده است!
واقعا به یاد ندارم چه شد که اینجا را پیدا کردم و هموند شدم!



* چرا میان فیلسوفان و اندیشمندان این اندازه به نیچه و باورهایش گرایش دارید ؟




* چرا میان فیلسوفان و اندیشمندان این اندازه به نیچه و باورهایش گرایش دارید ؟
خب من زمانی نگرشی صوفیانه و عارفانه به جهان داشتم.منشا همه چیز را خوبی میدانستم و همیشه سعی داشتم که کسی چیزی جز خوبی ازم نبیند.در این راه صدمات زیادی به من وارد میشد اما برایم نتایج مادی یا فوری اهمیتی نداشتند.من در پی نهایت فروتنی، خاکساری،ساده زیستی و چیزهایی از این دست بودم که به اصطلاح هرچه بیشتر روحم را صیقل دهم و آنرا پاک تر گردانم چنان که لایق زیستن در خیر مطلق را داشته باشم!!!:e108:
چندین بار در این راه صدمات شدید روحی و مادی بر من وارد شد.همیشه این پرسش در ذهنم بود که چرا اینچنین شکنجه میشوم و چرا نجات نمی یابم؟دیگر کدام قله ی خلوص است که من فتح نکرده باشم؟دیگر کدام ریاضت بود که من بر خود روا نداشته بودم؟خب در این راهها معمولا هیچ چیز روشن و واضح نیستند و همیشه میشود توجیحی یافت.اما زمانی که من با نیچه آشنا شدم و به ژرف او را مطالعه کردم، به مانند آهن گداخته ای بودم که ناگهان آنرا درون آب فرو برند.منی که تا دیروز به دنبال فروتنی بودم ، اکنون میدیدم غرور چقدر اصیل تر از آن است؛ در برابر روحیه نرم و صلح جو، روحیه جنگجویی به من پیشنهاد میشد؛ توجه من از جریان خیر ، به جریان شر و پس از به فراسوی این دو معطوف شد.در یک کلام هر آنچه که تا دیروز میپنداشتم ارزش راستین است و جایگزینی برایش نیست، دقیقا مخالفش پیش نهاده میشد.آنگاه که به ارزش های پیشین "نه " گفتم و همچون شیری که در گفتار نخست چنین گفت زرتشت همه آنها را پاره پاره کردم، آزاد شدم و به مانند کودک شروع کردم به بازشناسی آنها و "آری" گفتن ها!
برای فیلسوفی که چنین کند ، به نظر شما چه جایگاهی جز انچه من برایش برگزیده ام ، میتوان در نظر داشت؟
در اینجا بد نیست بگویم که من به خیلی از اندیشمندان و فیلسوفان ارادت دارم.نیچه هم یکی از آنهاست.در واقع شاید به این خاطر که نیچه دروازه من به دنیای فلسفه بود قدری بیشتر او را دوست میدارم.


* نگر شما درباب پارسی‌نویسی کاربران چیست ؛ آیا آن را بیخود و مایه رنجش
خوانندگان میدانید ؟

من اندک اندک دارم به این سبک نوشتار عادت میکنم و باید سپاسگذار باشم از شما و دیگر دوستان که باعث شدند برنامه ای داشته باشم برای اینکه مطالعه ای جدی روی زبان و نوعا زبان پارسی داشته باشم.پیش از این زیاد درگیر این موضوع نبودم.


* دیدگاهتان پیرامون زندگی را تنها در «یک واژه» چکیده کنید !
ستیز بی پایان!

Soheil
02-14-2013, 05:22 PM
به برابری انسانها اعتقاد ندارم. برادری هم که شعار پوچی است.

-قدری درباره دو جمله بالا شفاف سازی کنید. بخصوص برابری. چرا به برابری اعتقاد ندارید؟


-نظرت راجع به نیچه(شخصیت و دیدگاههایش) چیست؟ لازم نیست زیاد وقت بزاری. خلاصه توضیح بده. ظاهرا علاقه خاصی بهشون داری. دلیلش خاصی داره؟

:e306:

-----------
آپدیت: مثل اینکه سئوال دوم تکراری بود. پس هیچی دیگه!

محمد
02-14-2013, 06:16 PM
چرا اینجا یك نفر هم به فلاسفه ی اسلامی خودمون و اساتید بزرگ وطنی علاقه ندارند!!!
نیچه و كانت انسان های بزرگی بودند اما فلاسفه ی ما مثل استاد مطهری هم كم دانشمندانی نبودن!!!! سوال من از این دوستمون اینه كه چرا و با چه منطقی از اسلام دور شدید؟؟؟؟ با تشكر:e032:

Dariush
02-14-2013, 10:22 PM
چرا اینجا یك نفر هم به فلاسفه ی اسلامی خودمون و اساتید بزرگ وطنی علاقه ندارند!!!
نیچه و كانت انسان های بزرگی بودند اما فلاسفه ی ما مثل استاد مطهری هم كم دانشمندانی نبودن!!!! سوال من از این دوستمون اینه كه چرا و با چه منطقی از اسلام دور شدید؟؟؟؟ با تشكر
دلیل اینکه برای فلسفه اسلامی کسی ارزشی قائل نمیشود، به همان دلیلی ست که برای فلسفه اسکولاستیک.کلا حوزه فلسفه به کلی دگرگون شده.مثل نجوم پس از کپلر و گالیله!
اینکه مطهری را در کنار کانت و نیچه میگذارید در نوع خودش بامزه است!بیچاره ها را بدجور در گور به خود لرزاندید!
تغییر نگاه من به اسلام مشابه تغییر نگاه شخصی ست که در برکه ای افتاده و قبل از اینکه برخیزد به توهم آنکه عمق آب زیاد است دست و پا میزند ، اما یک کسی از آن طرف تر به او میگوید برخیز، و وقتی بر میخیزد میبیند قامتش خیلی بلندتر از عمق آن برکه بود! برای منی که در اسلام دست و پا میزدم به راستی چنین بود.پس از آن اصلا به کلی از موضوعیت خارج شد.باور کنید آنقدر سخیف بود که حتی نیاز نبود من از لحاظ منطقی بخواهم تک تک تخم مرغ هایش را پوچ کنم! اگرچه تقریبا چنین کردم!

iranbanoo
02-15-2013, 12:55 AM
درود داریوش گرامی
ما هم امدیم با پکیج کامل پرسشهایمان...

از قسمت خوبش شروع میکنیم:)
1-اهل رقصیدن هستید؟
2-اگر روشنفکران ایرانی معاصر را با یک ویژگی بتوان معرفی کرد,آن ویژگی چیست؟
3-همه زیر سر قدرت است.نه؟!
برای شما چه طور؟سر تسلیم فرود میاورید در برابر این وامانده؟
4-فکر میکنید چه ویژگی ای از انسان یک ((بی چرا)) و ((بی پرسش)) بسازد؟

5-به نظر شما یک گفتمان تاثیر گزار ومثبت دارای چه خصوصیاتیست؟
6- تا به حال شده بزنید به سیم آخر و کاری بکنید کارستان؟
7-عطر یا ادکلن مورد علاقه تان؟
8-ارتباط بین موارد زیر را چگونهم یبینید؟
-فرهنگ عامه و سیاست
-تربیت ملت و قدرت
-زن و مرد
-دین مداری و دین داری

9-بهترین کتابی که از خواندنش لذت بردید و به دیگران توصیه میکنید؟
10-چرا زنان تا به حال نتوانسته اند آنطورکه شایسته است وارد هرم قدرت شوند؟
11-آیا هرمفسر خودکار به دست لزوما یک فیلسوف است؟

12-بنابر علاقه تان به جناب نیچه از مدل ریششان هم الگوبرداری میکنید آیا؟
13-ثروت یا قدرت؟
14-ما نفهمیدیم این مردانگی که میگویند چیست؟
15-دگماتیسم در یک دگر اندیش چگونه ظهور پیدا میکند؟
16-اهل ورق بازی هستید؟

17-بزرگترین عاملی که فکرمیکنید باعث شکست های مکرر جنبش های اجتماعی و مدنی ایرانیان بوده چیست؟
18-گاهی این خصلت منحوس زنانه ی لج بازی بر ما مسلط میشود.با این چگونه در بیفتیم؟
19-با عرفان میانه ای دارید؟
20-جان کلام ؟

با آرزوی موفقیت سپاسگزار از وقتی که میگذارید...:e303:

Dariush
02-15-2013, 01:38 AM
-قدری درباره دو جمله بالا شفاف سازی کنید. بخصوص برابری. چرا به برابری اعتقاد ندارید؟
بیباک گرامی، روی این سوال قدری بیشتر حرف دارم.اجازه کمی دیرتر به این سوال پاسخ دهم.

Dariush
02-15-2013, 05:31 AM
درود داریوش گرامی
ما هم امدیم با پکیج کامل پرسشهایمان...
درود:e032:



1-اهل رقصیدن هستید؟
نه!


2-اگر روشنفکران ایرانی معاصر را با یک ویژگی بتوان معرفی کرد,آن ویژگی چیست؟
همچنان جریانهای شبه روشنفکری را در ایران غالب میبینم.روشنفکران ایرانی(تا آنجا که من دیده و شناخته ام) یک سری کلیشه جالب دارند که به نوعی جزئی از شناسنامه روشنفکران ایرانی شده اند.و اینها هم که مشخصا همه ظواهر امر هستند.کتابهایی کاملا مشخص(هدایت،شاملو،سارتر،پو ر، چامسکی ،گاها سانتایانا هم دیده شده و...)، مفتخر به دانستن یکی دو زبان خارجی ، بی میلی نسبت به هر چیز سنتی و گرد و خاک گرفته مخصوصا موسیقی سنتی. و سیگار ، ژاکت،عینک و مو و ریش بلند هم که نباید فراموش شود!با همین ها کافی ست که شما را در ایران روشنفکر بدانند!
از آن سو وقتی میبینید هم چنان نوچه های شریعتی (سروش و دار و دسته) چنین مقام شامخی را دارند، ناامیدی تان بیشتر میشود.
از نگاه من ، روشنفکری ربطی به دانسته های شخص یا تعداد کتابهایی که خوانده و مدارک دانشگاهی ای که کسب کرده ندارد.روشنفکری یک روش برخورد با جهان پیرامون است.نوعی نگاه خردورزانه و روشن بینانه (نه الزاما دانشمندانه) به زندگی است.در این تعریف، فاکتور زمان حذف میشود.از این منظر، آن کارگر یا این کشاورز هم میتواند روشنفکر باشد و آن پریسنتون رفته میتواند گنداندیش(!).
در هر حال همچنان باید با تاسف گفت جریان روشنفکری در ایران، در گمراهی ست.



3-همه زیر سر قدرت است.نه؟!
برای شما چه طور؟سر تسلیم فرود میاورید در برابر این وامانده؟
اینچنین هم نیست.آنچه نیچه میگوید از اراده معطوف به قدرت این نیست که هر چه میشود در همین راستا است.خیر.سخن چیز دیگری ست.آنچه رو به بالندگی است ، هر دم در پی از هم گسستن هر آن چیزی ست که محدود کننده قدرت مرجع فعل یا اندیشه(در مواجهه با جهان پیرامون و مهمتر از آن جهان درونش) و درنتیجه جریان حیاتش است.باید در این مورد به دگردیسی اراده حیات از اندیشه شوپنهاور به خواست قدرت در تاملات نیچه توجهی خاص داشت و دانست که نیچه یک فیلسوف ایده آلیست نیست.به عنوان مثال کانت به عنوان یک فیلسوف ایده آلیست میپرسد :" چه چیز را میتوان به نحو استوار پذیرفت؟".نیچه اما میگوید:"آن چیست که برایم بهتر است؟!".بنابراین نباید خیال کنیم نیچه میخواهد راه حلی کلی و کامل ارائه دهد یا همه چیز را از یک دریچه خاص تعریف کند.


4-فکر میکنید چه ویژگی ای از انسان یک ((بی چرا)) و ((بی پرسش)) بسازد؟
دگماتیسم



5-به نظر شما یک گفتمان تاثیر گزار ومثبت دارای چه خصوصیاتیست؟
یکی از اصلی ترین آفت های یک گفتمان ، از این شاخه به آن شاخه پریدن است.گفتمان باید حد و مرزش مشخص باشد.از سویی باید دوسویه باشد که یکی از راه حل هایش، به قول جناب راسل همان Irony (تجاهل) است.در پرانتز بگویم مردمی که هنوز فرهنگ گفتگو را نیاموخته باشند، نمیتوانند و نباید انتظاری بیش از حکومت چماق را داشته باشند.



6- تا به حال شده بزنید به سیم آخر و کاری بکنید کارستان؟
بله.یک نمونه اش را در پست های گذشته گفتم که مطب دکتر و تجهیزاتش را تخریب کردم.یکبار هم نزدیک بود برادرم را بکشم . اما در کل انسان آرامی هستم!



7-عطر یا ادکلن مورد علاقه تان؟
کنزو

کافر_مقدس
02-15-2013, 11:42 AM
درود ...

سیگار می کشی؟!چه مدلی و روزی چند نخ؟

روزی چند ساعت می خوابی و شب ها به طور معمول تا ساعت چند بیداری؟!

فکر می کنی چند سال عمر کنی؟!

نظرت راجع به گیاه خواری؟ دوست داری گیاه خوار بشی؟

ترجیح میدی زندانی باشی یا زندانبان؟!

داغ رفیق دیدی تا حالا؟!

Russell
02-15-2013, 01:44 PM
درود داریوش عزیز
1-چه غذاهای ایرانی را بیشتر دوست داری؟
2-کدام شهر/محله/منطقه ایران را بیشتر میپسندی؟
3-پیرو اختلاف نظر و بحثی که در تاپیک مبارزه با اسلام داشتیم،نظرت درباره روشنفکران دینی و اصلاح طلبان چیست؟
4-به جز نیچه که دلیلش را گفتی کدام فیلسوف و کدام نویسنده را بیشتر دوست میداری؟

Dariush
02-16-2013, 12:52 AM
8-ارتباط بین موارد زیر را چگونهم یبینید؟
-فرهنگ عامه و سیاست
-تربیت ملت و قدرت
-زن و مرد
-دین مداری و دین داری
-فرهنگ عامه و سیاست:
خب من تا حدی نخبه گرا هستم و از آلودن حوزه سیاست به عوام بیم ناکم. اگر اینجا منظورتان از فرهنگ عامه همان Popular Culture باشد (در تمایز با فرهنگ توده )، خب اینجا ما با رسوم و سنت های مردمی روبرو هستیم که اگرچه حوزه سیاست نمیتواند به کلی از آنها بی تاثیر باشد، اما تا حدممکن دولت باید از تقابل یا حتی همراهی مستقیم با آنها پرهیز کند.

-تربیت ملت و قدرت:
ایرانبانو جان ، گویا از این قدرت دست بردار نیستیدا!
در حکومت های توتالیتر، دستگاه تعلیم و تربیت (علاوه بر رسانه ها) ، در راستای زورچپان کردن عقاید و آموزه های قاعد اعظم، قبضه میشود.در واقع هیچ کدوم توتالیتری نیست که بتواند از این حوزه چشم بپوشد. (البته معمولا این کارها نتیجه معکوس میدهند).اما من فکر میکنم حوزه ی تعلیم و تربیت حتی در دموکرات ترین کشورها باید به صورت کاملا آنارشیک مدیریت شود(به شکل مردمی ترینش).دولت نباید کمترین دخالتی در این حوزه داشته باشد.من روی این حوزه ، حساسیت ویژه ای دارم.

-زن و مرد:
معلوم است که پاسخ پرسشهای پیشین را نخوانده اید.

-دین مداری و دین داری:
من با دومی مشکلی ندارم.اما اولی با من خیلی مشکل دارد!



9-بهترین کتابی که از خواندنش لذت بردید و به دیگران توصیه میکنید؟
فراسوی نیک و بد ، نیچه. این کتاب خیلی فیلسوفانه تر از آنی ست که به طور عام آنرا میشناسند.



10-چرا زنان تا به حال نتوانسته اند آنطورکه شایسته است وارد هرم قدرت شوند؟
چرا نشده اند؟! اگر در کشورهای اسلامی مثل ایران منظورتان است که موضوع فرق میکند.اما در کشورهای دموکراتیک غربی، زنان به شکل عادلانه با مردان برای کسب قدرت رقابت میکنند و خیلی اوقات هم موفق میشوند.



11-آیا هرمفسر خودکار به دست لزوما یک فیلسوف است؟

به هیچ وجه. فرق فلسفه دان با فیلسوف خیلی زیاد است.ایجاد یک دستگاه فلسفی منسجم کاری نیست که از عهده هر کسی برآید.من حتی گاهی به انتقاداتی که از برخی از فلسفه ها میشود، نگاه مثبتی ندارم.



12-بنابر علاقه تان به جناب نیچه از مدل ریششان هم الگوبرداری میکنید آیا؟
خیر.معمولا صورتم کاملا صاف است. کلا از پیروی از ظواهری مثل این بیزارم.



13-ثروت یا قدرت؟
قدرت سالم!



14-ما نفهمیدیم این مردانگی که میگویند چیست؟
یعنی شما از مردانگی هیچ ذهنیتی ندارید؟! اگر بخواهم تشریح کنم بازهم باید چیزهایی بگویم مثل غرور مردانه! این ویژگی مردانگی یک مرد، مجموعه ایست از ویژگی ها مثل غرور، کله شغی،خشم به جا،بی اعتنایی،تا حدی بی احساس بودن و چیزهایی از این دست.(آه که میدانم چقدر بانوان امروزی از مردانی از این دست گریزانند به همین خاطر است که آن ویژگی بی اعتنایی را نیز افزوده ام.با این حال، باز مطمئن هستم که هستند زنانی که شیفته مردانی اینچنین خواهند شد.)



15-دگماتیسم در یک دگر اندیش چگونه ظهور پیدا میکند؟
بی شک کوته بینی.



16-اهل ورق بازی هستید؟
زیاد.حکم را خیلی دوست میدارم.



17-بزرگترین عاملی که فکرمیکنید باعث شکست های مکرر جنبش های اجتماعی و مدنی ایرانیان بوده چیست؟
از نظر من چندان هم دچار شکست نشده است.اینکه اکنون حکومتی سراسر وحشی و دیوانه به گرداننده امور کشور است، باعث نمیشود ما از یاد ببریم که زنان ایرانی اولین زنانی بودند در خاورمیانه که حق را بدست آوردند یا اولین مردمی بودند در این منطقه که به دموکراسی رسیدند(اگرچه ناقص).حتی در همین حکومت هار نیز، مردم توانسته اند برخی از خواسته های خود را تحمیل کنند.
اما باید بگویم که آنچه باعث شکست جنبش های مدنی و اجتماعی میشود، بی تفاوتی قشرهای مختلف جامعه نسبت به هم است.مثلا در ابتدای انقلاب ، زنان برای حق آزادی حجاب تظاهرات کردند.اما این جنبش هیچ حمایتی از سوی مردان نداشت و آنها به کلی نسبت به این جنبش بی تفاوت بودند.یا زمانی که ملیون را قلع و قم میکردند، دیگر احزاب به روی خودشان نمی آوردند.حتی مردمی که عضو این حزب نبودند به آن بی اعتنا بودند.در کشورهای پیشر اصلا اینچنین نیست.



18-گاهی این خصلت منحوس زنانه ی لج بازی بر ما مسلط میشود.با این چگونه در بیفتیم؟
:e108:
من میخواستم این سوال را از شما بانوان بپرسم!براستی گاهی کلافه میشوم از این بچه بازی زنانه!بعضی خاطره هایی که در این زمینه دارم را اگر بگویم مایه خنده حضار میشود.



19-با عرفان میانه ای دارید؟
واقعا انگار نخوانده اید نوشته های مرا!
آنها را بخوانید.این را هم اضافه کنم که از نوشته های سهروردی(یا آنچه به او منتسب است) و عرفانش خوشم می آید.از عرفان های هند و چین هم خوشم می آید.کلا رمز و راز و عرفان را برای مواقع سرخوشی ، دوست میدارم.



20-جان کلام ؟
مخلص شما!




با آرزوی موفقیت سپاسگزار از وقتی که میگذارید...

همچنین . و من هم سپاسگذارم از اینکه وقت میگذارید و میخوانید پاسخ ها را (احتمالا).:e032:

Dariush
02-16-2013, 01:05 AM
درود ...

1-سیگار می کشی؟!چه مدلی و روزی چند نخ؟

2-روزی چند ساعت می خوابی و شب ها به طور معمول تا ساعت چند بیداری؟!

3-فکر می کنی چند سال عمر کنی؟!

4-نظرت راجع به گیاه خواری؟ دوست داری گیاه خوار بشی؟

5-ترجیح میدی زندانی باشی یا زندانبان؟!

6-داغ رفیق دیدی تا حالا؟!

درود کافرجان

1-الان خیلی کم میکشم.اما آنگاه که زیاد سیگار میکشیدم، معمولا وینیستون مدیوم یا مگنا.بعد ها دیدم اوضاع خراب است و به خانواده آلترا لایت متمایل شدم.این هم گاه پیش می آید یک ماه نکشم.

2-مواقعی که ذهنم درگیر باشد و دنبال کاری هستم، معمولا کم میخوابم.چون نظمی که برمیگزینم، این نیست که مثلا روزی چند ساعت روی فلان پروژه کار کنم.بلکه بخشی از کار را انتخاب میکنم و تا آن را تمام نکردم نمی خوابم.اما در مواقع معمولی شش تا هفت ساعت میخوابم.

3-حدود 60 سال

4-من شش ماهی گیاه خواری کرده ام.و نظرم نسبت بهش مثبت است.

5-من هم اکنون هم در یک انفرادی (اتاق ) محبوس هستم.

6-نه.

Dariush
02-16-2013, 01:42 AM
درود داریوش عزیز
1-چه غذاهای ایرانی را بیشتر دوست داری؟
2-کدام شهر/محله/منطقه ایران را بیشتر میپسندی؟
3-پیرو اختلاف نظر و بحثی که در تاپیک مبارزه با اسلام داشتیم،نظرت درباره روشنفکران دینی و اصلاح طلبان چیست؟
4-به جز نیچه که دلیلش را گفتی کدام فیلسوف و کدام نویسنده را بیشتر دوست میداری؟

درود راسل جان

1- باور کن بیشتر غذاها را دوست دارم.در واقع نوع غذا زیاد مهم نیست برایم.نوع پختش است که برایم اهمیت زیادی دارد.اما از غذاهایی که بادمجان داشته باشند یا خیلی چرب باشند خوشم نمی آید.

2-از میان شهرهایی که آنها را دیده ام یا در آنها زیسته ام (یعنی اکثر شهرهای مهم ایران مثل تهران،شیراز،اصفهان،یزد و...) ، به جرات میگویم رشت یک سر و گردن از همه ی آنها بالاتر است.

3-واقعا از این جریان روشنفکری دینی بیزارم.اما خود من هم زمانی از زور بی چارگی، اصلاح طلب بودم.(البته من هرگز هتا به حداقل موجودیت جمهوری اسلامی هم اعتقادی نداشتم.اما خب راه دیگری هم نبود).آن موقع ناچار بودم قدری پراگتیک به قضیه نگاه کنم.اما اکنون، همانطور که قبلا گفتم هتا کمترین تکه از آزادی را با هیچ چیزی معامله نمیکنم و در این یک مورد مصالحه یا مسامحه ندارم.مخصوصا وقتی یادم می آید جوانانی که به آن مردک بی آر اعتماد کرده بودند و زندگی خود را قربانی کردند، نمیتوانم خشم ام را پنهان کنم.
پ.ن:راسل گرامی، آنچه موجب اشتباه در محاسبات من شده بود، این بود که در میان نزدیکان و اطرفیان من، موضوع اسلام به کلی از مدار خارج شده بود و ما دیگر هرگز روی این موضوع و هتا نقش اش در جامعه اهمیتی قائل نبودیم.اما در حین آن موضوعی که با هم گفتگو داشتیم، من به این قضیه بیشتر توجه کردم و بیشتر به آن فکر کردم و آنگاه پی بردم که هنوز اسلام در ایران و در نقش های اجتماعی، جایگاه بلندی دارد و مایه بسی تاسف هاست که همچنان میان مایگانی چون سروش به حمق و گمراهی مردم می افزاید.به طور خاص من در اینترنت و سایتها بیشتر کاوش کردم و چیزها دیدم از آنچیزها که پیش از آن نمیدیدم !

4-راستش از میان فیلسوف ها ، به بیشترشان با دیده احترام مینگرم.اما علاقه من به افلاطون،شوپنهاور،اسپینوزا ،مارکس و راسل زیاد است.
از میان نویسنده ها: کامو،همینگوی،چخوف،کازانتز اکیس،مان.از ادبیات آمریکای لاتین خوشم نمی آید.

کافر_مقدس
02-16-2013, 02:54 PM
گفتی شش ماه گیاهخوار بودی، آیا همچنان گیاهخوار هستی ؟ و اگر نیستی چرا ادامه ندادی؟!

نظرت رو در مورد واژه های زیر هم بگو

سلول انفرادی

آزادی بیان

آخوند

کتاب



و همچنین شخصیت های زیر

شاهین نجفی

احمد جنتی

صادق هدایتمیر حسین موسوی

داریوش اقبالی

حسین طائب

استفان هاوکینگ

این هم یک سوال انحرافی !http://www.daftarche.com/images/imported/2012/12/7.png از میان تالارهای فارسی زبان کدوم رو بیشتر می پسندی؟! http://www.daftarche.com/images/imported/2012/04/12.gif

بهمنیار
02-16-2013, 04:22 PM
داریوش
تا حالا ترسیدی و به دلیل این که مبادا برچسب یهودی ستیز بخوری کاری نکرده باشی؟
یا با احتیاط بیشتری عمل کرده باشی؟

Dariush
02-16-2013, 04:53 PM
گفتی شش ماه گیاهخوار بودی، آیا همچنان گیاهخوار هستی ؟ و اگر نیستی چرا ادامه ندادی؟!
نه ، نیستم. دلیل ادامه ندادنش اونموقع مشکلات معدوی(!) بود کافر جان . بعد هم که زندگی دانشجویی و مجردی ، واقعا جایی برای فکر کردن به نوع غذا باقی نمیگذاشت .



نظرت رو در مورد واژه های زیر هم بگو
سلول انفرادی
تجربه وحشتناکی ست سلول انفرادی.از بس این واژه از اینسو و آنسو شنیده شده، کسی متوجه عمق این فاجعه نمیشود.فقط کسانیکه تجربه اش را داشته اند میتوانند بگویند که مثلا یک ماه انفرادی چه معنایی دارد!



آزادی بیان
خب من در این مورد چه بگویم کافرجان؟! از کسی که تشنه است و دارد هلاک میشود میپرسی نظرت در مورد آب چیست؟!



آخوند
دو دسته از انسانها دین را خوب شناختند: کافرها و آخوندها.



کتاب
من کتب را همیشه در دسته بزرگترین دست آوردهای انسانی رده بندی میکنم.جایگاهی کمتر از این شایسته اش نیست.



و همچنین شخصیت های زیر

شاهین نجفی
این شخص کاری که روشن فکران و کتابخوان ها می بایست در چند دهه میکردند، طی یکی دو سال اخیر، به تنها تن خویش کرده است.مرحبا دارد شاهین .



احمد جنتی
فسیل دستگاه ولایت



صادق هدایت
هدایت بی شک از برجسته ترین روشنفکران حقیقی دوره معاصر است .



میر حسین موسوی
نظر خوبی نسبت به او ندارم. مخصوصا اینکه قدرت رهبری یک جنبش را ندارد.



داریوش اقبالی
در میان لس آنجلسی ها، از نوادری ست که من آهنگ هایشان را گوش میدهم. کارش درست است.تعدادی از آهنگ هایش از جمله "جنگل جاری" ، "شب شکن" و "امان از " را دوست دارم.کمتر ایرانی ای هست که با آهنگ های داریوش خاطره نداشته باشد.من هم با اهنگ هایش خاطره ها دارم!



حسین طائب
سوالاتی میپرسیا کافر جان! خب من در مورد این آدم چه بگویم جز اینکه قرار باشد دهانم آلوده شود؟



استفان هاوکینگ
مثال نقضِ کاری برای عبارت "عقل سالم در بدن سالم".:e057:



این هم یک سوال انحرافی !http://www.daftarche.com/images/imported/2012/12/7.png
از میان تالارهای فارسی زبان کدوم رو بیشتر می پسندی؟! http://www.daftarche.com/images/imported/2012/04/12.gif
خب من زیاد فروم باز نیستم کافر جان و یکی دوسالی ست که در فرومها قدری بیشتر رفت و آمد میکنم.در حال حاضر هم همین دفترچه فکر کنم پایبند شوم و البته آن فروم خصوصی خودمان هم برای اوقات فراغت عالی ست!

Dariush
02-16-2013, 05:07 PM
داریوش
تا حالا ترسیدی و به دلیل این که مبادا برچسب یهودی ستیز بخوری کاری نکرده باشی؟
یا با احتیاط بیشتری عمل کرده باشی؟
خیر.در این مواقع من معمولا به درونم مینگرم و قضاوت خودم را ملاک میگیرم.یهودستیزی چیزی ست که به هیچ وجه به من نمیچسبد! مضاف براینکه یهودیان خدمات بزرگی به علم و دانش کرده اند.

iranbanoo
02-16-2013, 07:21 PM
داریوش گرامی
اول اینکه من پرسش هایم را از پیش نوشته بودم و پس از خواندن پاسخ های شما امکان ادیت کردنش فراهم نشد.
به هر سو هر آن پرسشی را که احساس میکردید تکراری بوده میتوانستید پاسخ ندهید یا ارجاع میدادید.
از آنجایی که بسیار با حوصله! پاسخ میدهید مشعوف شدیم سوالی دیگر در قالب معما از شما بپرسیم باشد که به حوصله بیایید:))
فرض کنید سه بشکه داریم
10 لینری که پر از آب است
7 لینری که خالیست
3 لیتری که خالیست

به کمک این سه گالن دو 5 لیتری مهیا کنید و مراحلش را هم بگویید که چه کار کردید
(امیدوارم تکراری نباشد)

کافر_مقدس
02-16-2013, 09:10 PM
درودی دگر باره ! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/5.gif

*از چه طریق با تالار وزین دفترچه آشنا شدی؟! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/8.png

*تاکنون فکر تحصیل یا اقامت همیشگی در خارج از کشور به سرت خطور کرده؟!

*یکی از بزرگ ترین تفریحاتت چی هست ؟!

*دنیای واقعی رو بیشتر دوست داری یا دنیای مجازی رو ؟!

* دیدگاهت در مورد ازدواج ؟

* نسبت به آینده ی ایران خوش بین هستی یا بدبین و ناامید؟! http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/26.gif

*نظرت در مورد سه امام (!) زیر

امام خمینی

امام خامنه ای

امام نقی !http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/7.gif

Dariush
02-17-2013, 02:04 AM
داریوش گرامی
اول اینکه من پرسش هایم را از پیش نوشته بودم و پس از خواندن پاسخ های شما امکان ادیت کردنش فراهم نشد.
به هر سو هر آن پرسشی را که احساس میکردید تکراری بوده میتوانستید پاسخ ندهید یا ارجاع میدادید.
از آنجایی که بسیار با حوصله! پاسخ میدهید مشعوف شدیم سوالی دیگر در قالب معما از شما بپرسیم باشد که به حوصله بیایید:))
فرض کنید سه بشکه داریم
10 لینری که پر از آب است
7 لینری که خالیست
3 لیتری که خالیست

به کمک این سه گالن دو 5 لیتری مهیا کنید و مراحلش را هم بگویید که چه کار کردید
(امیدوارم تکراری نباشد)
حقیقتش آن شب که در حال پاسخگویی به پرسشهای شما بودم، تا حد زیادی بی حوصله بودم و بی تمرکز.
اکنون که سوالاتتان رو دوباره میبینم، توضیحات بیشتری برایشان دارم.اما برخی از سوالات تان مثل عرفان و رابطه زن و مرد، تکراری بودند.
به هر حال اگر فکر میکنید پاسخ هایم شما را قانع نکرده اند، بفرمائید تا قدری بیشتر توضیح دهم.
این معما هم تکراری است.اما یادم رفته بود و ناچار شدم دوباره حلش کنم.
ابتدا از بشکه 10 لیتری هفت لیتر به بشکه هفت لیتری میریزیم.سپس از آن هفت لیتری سه لیتر به بشکه سه لیتری میریزیم.اکنون سه لیتر آب در بشکه 10 لیتری، 4 لیتر در بشکه هفت لیتری و سه لیتر در بشکه سه لیتری داریم.اکنون بشکه سه لیتری را در بشکه 10 لیتری تخلیه میکنیم و با اینکار مقدار آب بشکه 10 لیتری میشود 6 لیتر.دوباره از بشکه هفت لیتری ، بشکه سه لیتری را پر میکنیم و آنرا در بشکه 10 لیتری میریزم.اکنون در بشکه 10 لیتری، 9 لیتر ، در بشکه 7 لیتری یک لیتر و در بشکه 3 لیتری صفر لیتر آب هست.حال آن یک لیتر آبِ موجود در بشکه هفت لیتری را در بشکه سه لیتری تخلیه میکنیم.بعد از بشکه 10 لیتری بشکه هفت لیتری را پر میکنیم و پس از آن با بشکه هفت لیتری بشکه سه لیتری را هم پر میکنیم.اکنون در بشکه 10 لیتری 2 لیتر ، در بشکه 7 لیتری و در بشکه 3 لیتری 3 لیتر آب هست.خب اکنون کافی ست آن بشکه سه لیتری را در بشکه ده لیتری تخلیه کنیم و جواب نهایی بدست آید.پس ده مرحله نیاز است برای اینکار.
برای حل این معما شما میتوانید از تساوی های ریاضی و بازی با اعداد هم استفاده کنید. یعنی عدد ده را با کم و زیاد کردن اعداد 3 و 7 به 5+5 برسانید.یک روش مرتب سازی در درس طراحی الگوریتم هست که خیلی شبیه به این مساله هاست ولی در آن صرفا با اعداد کار میشود.

Dariush
02-17-2013, 02:38 AM
درودی دگر باره ! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/5.gif1 *از چه طریق با تالار وزین دفترچه آشنا شدی؟! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/8.png2 *تاکنون فکر تحصیل یا اقامت همیشگی در خارج از کشور به سرت خطور کرده؟!3 *یکی از بزرگ ترین تفریحاتت چی هست ؟!4 *دنیای واقعی رو بیشتر دوست داری یا دنیای مجازی رو ؟!5 * دیدگاهت در مورد ازدواج ؟6 * نسبت به آینده ی ایران خوش بین هستی یا بدبین و ناامید؟! http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/26.gif7 *نظرت در مورد سه امام (!) زیر امام خمینی امام خامنه ای امام نقی !http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/7.gif

1-به نظرم در حین گفتگوی دو نفر از دوستان متوجه سایتی به نام دفترچه شدم.چیز زیادی به یاد ندارم کافر جان.
2- واقعا همه تلاشم این است که روزی از این گورستان خارج شوم.برنامه دارم برایش.آلمان را هم خیلی دوست دارم و قصدم آنجاست.
3-تماشای فیلم، موسیقی(نوازندگی )، جدول حل کردن و چیزهایی از این دست.تفریح ویژه ای ندارم کافر جان.
4-کسانی که در ایران زندگی میکنند و با دنیای مجازی آشنا هستند، مسلما به دنیای مجازی علاقه بیشتری پیدا میکنند و این دنیای مجازی همان نقشی را برایشان دارد که عالم رویا برایمان. اما من قدری از تداخل این دو هراسناکم (به طور کلی و عمومی منظورم است). چرا که تفاوت ها بین این دو در ایران خیلی زیاد است و تقریبا هر آنچه که در جهان واقعیت نشدنی است در دنیای اینترنت امروزی شدنی است و من میترسم چندشخصیتی در بین کاربران اینترنتی همه گیر شود و به آن عادت کنند.
5-خوب نیست.با توجه به اینکه تعدادی از کاربران سایت ازدواج کرده اند، اجازه بده بیش از این در موردش حرف نزنم.ولی خودم هرگز ازدواج نمیکنم.
6-پاسخ این سوال را قبلا داده ام:


به آینده ایران امیدوارم.فکر نمیکنم که شخصی مخالف این باشد که طوفانی در انتظار ایران است.اما پس از آن طوفان، من فکر میکنم آینده ایران روشن است و بالاخره ایران ما نیز "عاقبت به خیر" میشود.مردم ایران دیگر به راستی آزموده شده اند و تا آن اندازه که برای ساخت یک کشور دموکراتیک،سکولار و نوین ، هوشمندی لازم است، آنرا کسب کرده اند.برعکس خیلی از دوستان من فکر میکنم آسیب هایی که در طول این سی سال بر ایران وارد آمده، خیلی زود قابل بازسازی است.

7-در مورد خمینی:دیوانه،شجاع،آینده نگر، خونخوار ، دارای افکار فسیلی، عرب تر از سعدبن ابی وقاص و...
در مورد خامنه ای:دیوانه ، به شدت ترسو، وقیح، بی تدبیر، بسیار نمک نشناس، بی عرضه، حقیرالنفس و...
در مورد امام نقی: من نقوی هستم و نقوی از دنیا خواهم رفت!:e057:

Soheil
02-17-2013, 10:39 AM
نظرت راجع به اعراب چیه؟ خودشون و فرهنگشون. بنظرت ایرانی ها حق دارند این همه از عربها متنفر باشند؟

Dariush
02-17-2013, 05:48 PM
نظرت راجع به اعراب چیه؟ خودشون و فرهنگشون. بنظرت ایرانی ها حق دارند این همه از عربها متنفر باشند؟
نظر خاصی ندارم.اگر فرهنگ ایرانیان عرب زبان مدنظرتان است، خب من از نزدیک با آنها آشنایی ندارم و نیمتوانم در این مورد قضاوت دقیقی داشته باشم.اما گویا تعصبات دینی بین آنان از حالت معمول قدری بیشتر است.فقط همین را در نظر دارم.و اینکه میگویید ایرانیان از اعراب متنفرند، با شما مخالفم. اینکه عده ای عوام الناس، ماتحت شان گرم میشود و شروع میکنند به وراجی در این مورد، نمیتواند به حساب مردم نوشته شود. این سخن همانقدر اعتبار دارد که میگویند فارسها از ترکها بیزارند چون هرچی جک احمقانه است درباره ترک هاست!
اما در مورد اعراب دیگر کشورها، بی شک اعراب دور و بر ایران از لحاظ آگاهی (توان تعقل نه) در وضعیت اسف باری به سر میبرند. در جهان هم کسی برایشان ارزشی قائل نیست و اگر همین نفت هم نبود انگار اصلا وجود نداشتند.هیچ کار ارزشمندی تاکنون برای بشریت نکرده اند که بتوان از آن نام برد.اعراب آفریقا اما وضعیت شان به مراتب بهتر است.از جمله مصر و تونس.

کافر_مقدس
02-17-2013, 07:39 PM
به نظرم در حین گفتگوی دو نفر از دوستان متوجه سایتی به نام دفترچه شدم.چیز زیادی به یاد ندارم کافر جان. من بودم دیگه آی کیو !http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/8.gif داشتم توی بروکلند سیتی تبلیغ می کردم !http://www.daftarche.com/images/imported/2012/09/13.gif
من نقوی هستم و نقوی از دنیا خواهم رفت!:e057:http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/9.gif

کافر_مقدس
02-17-2013, 07:43 PM
به چه سبک موسیقی بیشتر علاقمندی؟! ایرانی یا خارجی ؟!
3 تا از بهترین آهنگ های شاهین نجفی؟
نظرت در مورد حکم ارتداد ؟
اگر قرار به انتخاب باشه کدوم رو انتخاب می کنی ؟!خوزستان یا سوریه ؟!http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/10.png

Dariush
02-17-2013, 08:40 PM
1- به چه سبک موسیقی بیشتر علاقمندی؟! ایرانی یا خارجی ؟!
2- 3 تا از بهترین آهنگ های شاهین نجفی؟
3- نظرت در مورد حکم ارتداد ؟
4- اگر قرار به انتخاب باشه کدوم رو انتخاب می کنی ؟!خوزستان یا سوریه ؟!http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/10.png

1-خودم را از هیچ سبک موسیقی محروم نمیکنم.راک،متال،کلاسیک و غیره.موسیقی پاپ ایرانی که چندان حرفی برای گفتن ندارد .به موسیقی سنتی علاقه دارم و بیش از ده سال کار کرده ام.
2- اگر قرار باشد بین آنها سه تا را انتخاب کنم ترانه های "زندگی سگی ما" ، "من خرم" و هم اکنون "پریود".
3-خیلی حکم عالی ای است و من به شدت از آن حمایت میکنم و آرزو میکنم روزی بیاید که مجازات ارتداد در سراسر جهان اجرا شود! ولی افسوس که انگار این آرزو تا ظهور یگانه منجی عالم بشریت، یوسف زهرا، مهدی موعود عج الله تعالی فرج شریف ، در همان حد آرزو باقی میماند متاسفانه:e412:.
4- :e108:

Russell
02-17-2013, 09:01 PM
با سپاس فراوان از داریوش عزیز و دوستان شرکت کننده، در اینجا این جستار هم به پایان میرسد.

Dariush
02-17-2013, 09:02 PM
-قدری درباره دو جمله بالا شفاف سازی کنید. بخصوص برابری. چرا به برابری اعتقاد ندارید؟
خب بیباک گرامی نشد آنگونه که میخواستم به این سوال پاسخ دهم.اما به طور خلاصه عرض میکنم که این برابری حتی در شعار هم هیچ ثمری نداشته است و هر آنجا که این شعار داده شده معمولا نتیجه معکوس داده و صرفا یک فریب بوده برای تهییج مردم.
در تئوری هم من علاقه ای به این شعار ندارم.برابری انسانها چه معنی ای دارد؟اگر موضوع صرفا شرایط برابر در فرصت ها و همچنین حق و حقوق باشد، حرفی نیست.اما هر چیزی غیر از این باشد من با آن مخالفم.انسانها از لحاظ شایستگی هایشان به هیچ وجه در ترازو با هم برابر نیست و این شعار میخواهد انسانها را مثل گله ای از گوسفندها که هیچکدام از دیگری قابل تمایز نیست در آورد. از سویی من این شعار را صرفا امتیازدهی به گروههای فرودست جامعه میدانم که قصد دارد با کوتاه کردن قامت سرآمدان جامعه ، قامت ها را برابر کند! بنابراین خودِ این شعارِ برابری نوعی بی عدالتی است.
ولی از آنجا که در عمل ، هرگونه نابرابری ، ضداخلاق و ناهنجار است ، ما مجبوریم فعلا به همین طریق پیش برویم.در واقع در حال حاضر نمیتوان با یک الگوریتم بی خطا شایستگی های راستین انسانها را سنجید.

iranbanoo
02-17-2013, 09:08 PM
انصافا صندلی داغ جالبی بود.
این خیلی خوب است که با بسیاری از افکار و نحوه ی اندیشیدن هموندان در این صندلی ها آشنا میشویم
خسته نباشید داریوش گرامی....:e303:

Russell
01-20-2014, 08:13 PM
میرسیم به سری جدید صندلی داغ داریوش عزیز و سری اول سوالات من:

1-پیرامون آواتور کنونیت لطفا توضیح بده.
2-پیرامون اسرائیل هم انتقاد‌ و هم حمایت‌ در نظراتت دیده‌ام، قدری پیرامون اسرائیل، مشروعیت و آینده‌یِ آن لطفا قدری توضیح بده.
3-نظرت پیرامون گیاهخواری، مدافعان حقوق حیوانات و... در حال حاضر چیست؟
4-از فلاسفه‌یِ یونان باستان کدام را بیشتر دوست میپسندی؟
5-نگرت پیرامون جنبش روشنگری در اروپا چیست و متفکر خاصی در بین آنها هست که نظرت را بیشتر جلب کرده باشد؟

یه نفر
01-20-2014, 08:25 PM
درود. خوبی؟ منم چندتا سوال میپرسم
1- بنظرت اگر بشار اسد بره ، اوضاع بهتر میشه یا بدتر؟
2- اسم واقعیت داریوشه یا بخاطر داریوش اقبالی یا شاهنشاه داریوش این اسم رو انتخاب کردی؟
3- به چه ویژگی شخصیتی خودت میبالی؟ (البته اگر ببالی :-) )
4- تا حالا شده از خودت بدت بیاد؟ چرا؟ بیشتر توضیح بده
5- سخت ترین کاری که تا حالا انجام دادی چی بوده؟!
6- آسمون دلت چه رنگیه؟
7- نگرت در مورد من چیه؟ :-)

kourosh_bikhoda
01-20-2014, 08:45 PM
داریوش جان فکر میکنم کسی این پرسش ها رو از شما نپرسیده.

1. چه مارک ساعتی دوست دارید؟
2. چهرنگی دوست دارید؟
3. خودروی مورد علاقتون؟

undead_knight
01-20-2014, 09:17 PM
داریوش اگر درست چند لحظه قبل از مرگت بفهمی که باورهای اصلی زندگیت اشتباه بوده،چه حسی بهت دست میده؟

Dariush
01-21-2014, 03:09 AM
میرسیم به سری جدید صندلی داغ داریوش عزیز و سری اول سوالات من:
با درود به شما و هموندانِ گرامی؛ در خدمت شما هستیم (شبیه به نطق نمایندگان مجلس شد!)


1-پیرامون آواتور کنونیت لطفا توضیح بده.
این آواتار بر خلاف دیگر اواتار‌ها، چیز خاصی پشت‌اش نیست جز همانی که در ظاهر میبینید و همان حالی که در مخاطب پدید می‌آورد! قابل شما را ندارد راسل جان، اگر به دنبال آواتار هستی و این چشم‌ات را گرفته بگو تقدیم کنیم:e105:


2-پیرامون اسرائیل هم انتقاد‌ و هم حمایت‌ در نظراتت دیده‌ام، قدری پیرامون اسرائیل، مشروعیت و آینده‌یِ آن لطفا قدری توضیح بده.
در مورد اسرائیل همانطور که دیدید از مشروعیت و موجودیت آن دفاع می‌کنم. اما وقتی سخن از سیاست‌های این کشور می‌شود موضوع پیچیده می‌شود. اسرائیل کشوری‌ست دموکراتیک و دولتی دارد کاملا مشروع، اما آثار سیاست‌های دولتی این کشور از دو جنبه مورد انتقاد جدی من است:
1- کنش‌هایی که به خود اسرائیل صدمه می‌زنند و به تندروها و به ویژه جمهوری اسلامی و حزب‌الله بهانه می‌دهد. اینکه یک روز در سال زیارت مسلمانان فلسطینی در بیت‌المقدس را هی انگولک کنند هیچ سودی جز برای امثالِ حسن نصرالله ندارد؛
2-کنش‌های غیرانسانی، یاغی‌گری‌های بین‌المللی و دهن‌کجی به سازمان‌های جهانی. شوربختانه اسرائیل خود را بی‌مرز می‌بیند و برای ارزش‌های اخلاقی و انسانی کمترین احترامی قائل نیست؛ در این مورد در جستارهای مربوطه بحث فراوان شده، اما برای نمونه، اسرائیل به عنوان مثال اشغالگری‌های خویش را هرگز متوقف نمی‌کند و هنوز که هنوز است معلوم نیست که مرز کشور اسرائیل دقیقا کجاست و فردا اگر فلسطینی‌ها بخواهند کشوری بسازند مرزشان کجاست؛ دولت اسرائیل به جای آنکه مسیر تشکیلِ کشور فلسطین توسط افراد میانه‌رو و معتبری چون محمود عباس را باز کند، با سنگ انداختن در برقراری صلح باعث محبوبیت تندروها می‌شود و وقتی که تندروها در غزه میدان‌دار می‌شوند، دو میلیون انسان را در یک قوطی محاصره می‌کند و بمباران می‌کند و خنده‌دارتر اینکه مظلوم‌نمائی جهانی نیز می‌کند! در موردی که اخیرا در جستار مربوطه در موردش بحث شد، ترور و خرابکاری در کشورهای دیگر به اسم نابود کردنِ خطر از سوی دشمنان‌اش برایش مثلِ آب خوردن است...

اکنون کمتر کسی‌ست که نداند اسرائیل چگونه از دشمنانِ ایده‌ئولوژیکِ کله‌خرِ خویش تغذیه می‌کند. رغت‌انگیزترینِ آنها کاری بود که نتانیاهو سال گذشته در سازمانِ ملل با آن نمایش مضحک‌اش وقتی نمودار دسترسی ایران به سلاح اتمی را نشان میداد کرد! اسرائیل در تحریم‌هایی که علیه ایران وضع شدند نقشی بسزا داشت و هر جا که دولتی با ایران دشمنی داشته باشد، دوست و یار اسرائیل می‌شود و مهم نیست که این دوست امارات و عربستان باشد یا آذربایجان. اینها یعنی برایش کمترین اهمیتی ندارد که در دشمنی با دولت ایران چه بر سر مردم ایران و کشورشان بیاید.


3-نظرت پیرامون گیاهخواری، مدافعان حقوق حیوانات و... در حال حاضر چیست؟
من زمانی گیاهخواری می‌کردم و نظرم نسبت به آن مثبت بود. البته الان هم چندان منفی نیست و خودم هم بیشتر سعی میکنم غذاهایم از محصولات گیاهی باشند، اما هرگز نمی‌توانم آن را به عنوانِ آلترناتیوی برای رژیم غذایی انسانِ همه‌چیزخوار درنظر بگیرم، چرا که فاقد هرگونه توضیح علمی برای بسنده بودنِ این رژیم برای تغذیه بدن انسان است و هر چه هست جز مشتی ادعاهای توخالی و پوچ نیست. اگر گیاه‌خواری را بخواهند با دوست‌دار طبیعیت بودن و فروکاستن از روحیه‌ی وحشی و خشونت‌آلودِ انسان توجیه کنند، آنگاه دیگر باعث ریسه رفتنِ من می‌شوند!

راست‌اش من حیوانات را دوست می‌دارم و کلا به حیات وحش علاقه‌مندم. جنگل‌ها و زیست‌بوم‌های وحشی جهانِ ما، گنجیه‌های حیات جهان ما هستند و تا آنجا که سود نوعِ بشر با آنها تضاد نداشته باشد، باید بکوشیم که از نابودی‌شان پرهیز کنیم، چرا که جهان پیچیده‌ و چندبُعدی‌ای که اکنون ما میراث‌دار آن هستیم در پی چند میلیارد سال پدید آمده و در این چند میلیارد سال همچون اعضای یک تن که به هم وابسته هستند و نقض در هر کدام باعث مختل شدنِ تمامِ تن می‌شود، تمامِ اجزای زمین نیز عمیقا بهم وابسته شده و هر گونه دستکاری نسنجیده در بخشی از آن معلوم نیست چه پیامد‌هایی در بر داشته باشد. با اینحال اما می‌دانیم که چه کالت‌ها و مکاتبِ مسخره و خرفت‌آلودی در این مورد وجود دارد که خب مسلما با این توصیفاتی که کردم مشخص است که راهم از آنها جداست.



4-از فلاسفه‌یِ یونان باستان کدام را بیشتر دوست میپسندی؟
آه؛ بی‌برو برگرد افلاطون معظم! من هرگز از تاثیراتِ افکار و به ویژه کلامِ او بیرون نیستم؛ هنوز هم که توصیف‌اش از لحظات آخر عمرِ سقراط و نوشیدنِ شوکران را می‌خوانم (البته جدیدا Audio book اش را گوش می‌دهم!) به وضوح قلیان احساس را در خویش حس می‌کنم. افلاطون، خردمند بزرگ همه‌ی اعصار است. پس از او سقراط و امپداکلس. سقراط از آن جهت که اولین شهید راه مبارزه با عوام‌زدگی بود و امپدکلس هم که از دوستانِ من و نیچه است دیگر!


5-نگرت پیرامون جنبش روشنگری در اروپا چیست و متفکر خاصی در بین آنها هست که نظرت را بیشتر جلب کرده باشد؟
جنبش روشنگری در اروپا یک 1000 سالی دیر آمد(که البته اگر هزار سال زودتر می‌آمد دیگر «روشنگری» نبود، که امتدادِ همان خردگرایی یونانی بود). اغلبِ آنچه از اثارِ آن دوره باقی مانده چنان به چهارچوبِ زمانی و مکانی همان دوره وابسته است که اکنون بخش اعظمی از آنها سخنان تازه‌ای به حساب نمی‌آیند. رنسانس، انقلاب صنعتی و سپس عصر روشنگری سه نقطه‌ی عطف در تاریخ بشر هستند که به ترتیب یکدیگر را دربر می‌گیرند و هر کدام مولودِ قبلی‌ست. من جنبش روشنگری در آلمان را بیشتر می‌پسندم به این خاطر که ابعادِ عوام‌زدگی در آن کمتر است، افراط و رادیکالیسمی که منجر به خرفتی‌هایی چون برگرداندنِ تاریخ میلادی شود کم‌سابقه‌تر است، بیشتر آثار برجای مانده از آن، همچون آثار کانت و گوته همچنان ناب و خواندنی هستند و حرکتِ آرام و خزنده‌‌ای که در روحیه‌ی آلمانی هست منجر به ماندگاری بیشتر آثار آن عصر در المان شد. در فرانسه، جنش روشنگری با رفتنِ ولتر و مونتوسکیو تقریبا خاموش شد، در آلمان اما پس از عصر روشنگری فلاسفه‌ی بزرگی را می‌بینید که همگی میراث‌‌خوارانِ فلاسفه‌ی عصر روشنگری بودند؛ از فوئرباخ و هگل گرفته تا ویتگنشتاین و نیچه و شوپنهاور.

در انقلابی‌گری و صداقت و دین‌ستیزی، بی‌شک ولتر
در سیاست، لاک( البته فلسفه‌ی سیاسی در آن عصر بسیار جوان و خام بود)
در فلسفه، کانت
در ادبیات هم که با وجودِ کسی چون گوته جای هیچ بحثی نیست.

Dariush
01-21-2014, 03:28 AM
درود. خوبی؟ منم چندتا سوال میپرسم
درود و سپاس:e303:


1- بنظرت اگر بشار اسد بره ، اوضاع بهتر میشه یا بدتر؟
به گمانم با رفتنِ بشار اسد وضعیتِ سوریه بسیار شبیه به عراق شود. تقریبا تمام کشورهای جهان در پدید آمدنِ چنین وضعی گناهکار هستند. به نظرم سوریه بزرگترین رسوایی قرن بیست و یکم برای بشریت است که در آن همه‌ی جهان در نهایت سکوت و انفعال، نشست و فجیع‌ترین جنایات را با خونسردی تماشا کرد!


2- اسم واقعیت داریوشه یا بخاطر داریوش اقبالی یا شاهنشاه داریوش این اسم رو انتخاب کردی؟
البته این داده‌ی خودینه محسوب می‌شود ولی بله اسم حقیقیِ من داریوش است.


3- به چه ویژگی شخصیتی خودت میبالی؟ (البته اگر ببالی :-) )
فهرست خیلی بلند بالاست! شوخی کردم...
راست‌‌اش گمان می‌کنم بهترین خصیصه‌ی من پشتکار من است و اراده‌ای که برای رسیدن به چیزی معنای شکست را نمی‌فهمد.


4- تا حالا شده از خودت بدت بیاد؟ چرا؟ بیشتر توضیح بده
راست‌اش همانطور که پیشترها گفته‌ام، من برای عدول از اصول خود، خودم را شدیدا تنبیه می‌کنم و این تنبیه می‌تواند انضباطی باشد و یا روانی!!! که خود همین متنفر بودن از خود یک نوع آزار روانی است. بیزاری از خود، بیشتر زمانی به من دست می‌دهد که خود را انکار می‌کنم و خواسته‌ای یا اصلی از خودم را بنا به مصلحتی زیرپا می‌گذارم، به ویژه در معذوریت‌های اجتماعی!


5- سخت ترین کاری که تا حالا انجام دادی چی بوده؟!
یکبار دو روز یکسره بیدار بودم و بعد نزدیک ساعت 5 صبح خوابیدم. ساعتِ تقریبا 9 صبح زنگ خانه را زدند و من گمان کردم که اهلِ خانه‌اند، به همین خاطر بی اینکه بدانم کیست که پشت در است، آن را گشودم؛ وقتی که به فاجعه‌ی خلق شده پی بردم خیلی دیر شده بود و من در حال روبوسی با مهمانانی بودم که سالها بود همدیگر را ندیده بودیم. یکی از سخت‌ترین کارهایی که در عمرم کردم همین بود که کل روز را به پذیرایی و همراهی با آنها همراه با چرت زدن و بی‌حالی و سردرد و سنگینی شدید سر و ... بعد از دو روز کامل نخوابیدن گذراندم.
البته این بیشتر جنبه‌ی خاطره تعریف کردن داشت اما خب واقعا کار بسیار سختی بود که کردم. توجه دارید که کار سخت با کار بزرگ یا تاثیرگذار و ماندگار متفاوت است!


6- آسمون دلت چه رنگیه؟
خاکستری متمایل به سیاه.


7- نگرت در مورد من چیه؟ :-)
دختری با تراز هوش بالاتر نسبت به دیگر دختران، مهربان، بازیگوش، پوست‌کلفت!

Dariush
01-21-2014, 03:34 AM
1. چه مارک ساعتی دوست دارید؟
Swatch به گمانم زیباترین ساعت‌هایی که دیده‌ام را زده.
3362


2. چهرنگی دوست دارید؟
برای لباس، سرمه‌ای، طوسی، مشکی، قهوه‌ای
و در دیگر موارد آبی


3. خودروی مورد علاقتون؟
پورشه کاین و کلا ماشین‌های شاسی بلند به ویژه از مارک شورلت.

Russell
01-21-2014, 06:13 PM
خب این چپ و راست، در هر کشوری یک معنایی دارد.من در یک حکومت سوسیال دموکرات راستین، راست و قدری محافظه کار هستم.

داریوش جان آیا نگرت درباره‌یِ سیاست تغییری کرده؟ و اگر تغییر کرده چه بود؟
چه سیستم سیاسی را برای ایران بهتر میدانی و از چه مسیری رسیدن به آن را میسر میدانی؟

Dariush
01-21-2014, 06:42 PM
داریوش اگر درست چند لحظه قبل از مرگت بفهمی که باورهای اصلی زندگیت اشتباه بوده،چه حسی بهت دست میده؟
من امروز را کلا به این سوال فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که از اشتباه بودنِ افکارِ خودم نمی‌ترسم، همه‌ی ما می‌توانیم تحتِ تاثیر عوامل گوناگون به ویژه اطلاع‌های نادرست، مواضعی نادرست یا آگاهی اشتباه داشته باشیم اما آنچه برایم بسیار خوف‌انگیز است و نگاه کردن به آن منظره از روزنه‌ای بسیار کوچک هم مرا می‌ترساند، بیهودگی است! اگر شما برای آرمانی جنگیده‌اید، از نگاهِ من چندان اهمیت ندارد که سالها بعد پی ببرید اندیشه‌تان به کلی اشتباه بوده، چرا که برای شما شهامت و صداقتی که به خرج داده‌اید برجای مانده است و از میلیاردها آدمی که از ترسِ به راهِ بادیه رفتن، از پا نشستند جلوتر هستید.

اما در موردِ انسانی که همه‌ی عمر خویش را بیهوده و برباد رفته می‌یابد چه می‌توان گفت جز اینکه بگوییم بدبخت‌ترین و مفلوک‌ترین بشر است؟ من اخیرا بحرانی شبیه به این را از سر گذراندم و اگر هنوز جوان نبودم، شاید به استقبال مرگ می‌رفتم...

یه نفر
01-21-2014, 07:34 PM
پوست‌کلفت!
:e057:
عجب! :-)) :-)

یه نفر
01-21-2014, 07:43 PM
چندتا سوال دیگه :)
1- از زندگی امروز خودت راضی هستی؟ بنظرت چه چیزی کم داره؟ (منظورم اینه زندگی امروزت که با سلیقه و تفکرات خودت بوجود اومده)
2- اگر قرار باشه فقط یه نفر رو نجات بدی، اونی که خیلی دوستت داره یا اونی که خیلی دوستش داری رو نجات میدی؟
3- فرض کن سوار ماشین زمان شدی. دوس داری تجربه زندگی 2000 سال پیش رو داشته باشی یا 500 سال آینده؟
4- بنظرت علم میتونه ماشین زمان بسازه؟ سوار یک دستگاه بشیم و در اعماق تاریخ سفر کنیم...
5- بنظرت علم میتونه زمان رو متوقف کنه؟
6- فلسفه یا منطق؟
7- آخرین خبری که خوندی چی بوده؟ آخرین کتابی که خوندی چی بوده؟ آخرین سیگاری که کشیدی چی بوده؟ آخرین تصادفت چجوری بوده؟ آخرین دعوات؟ آخرین باری که سرت کلاه گذاشتن چجوری بود؟ :-)

Dariush
01-22-2014, 03:38 AM
داریوش جان آیا نگرت درباره‌یِ سیاست تغییری کرده؟ و اگر تغییر کرده چه بود؟
چه سیستم سیاسی را برای ایران بهتر میدانی و از چه مسیری رسیدن به آن را میسر میدانی؟
سپاس بابت این سوال.
آن زمان که این را می‌نوشتم به آسیب‌ها و ناهنجاری‌های دولت مرکزی و اقتدار دولتی باور داشتم اما همچنان دولت را نهادی پایسته و مفید می‌دانستم. راست‌گرایی همانطور که گفتم معانی متفاوتی دارد، من هم بیشتر متمایل به ملی‌گرایی بودم. از نگرش من در موضوع سیاست آنتی‌کاپیتالیسم، سوسیالیسم و اندیویژوالیسم همچنان با من همراه هستند، اما گرایش من به آنارشیسم در بالاترین حد است. آنارشیسم را متعالی‌ترین نوع زیستِ اجتماعی انسان‌ها می‌دانم که در آن کرامت انسانی در بالاترین سطح ممکن است و علاوه بر اینکه فردگرایی در آن تضمین شده است، بالندگی جامعه نیز با آن تضادی ندارد. البته هنوز برای همه‌ی آنارشیست‌ها، آنارشیسم آرزویی‌ست در دوردست‌ها و من نیز آن را به این زودی‌ها قابل دستیابی نمی‌بینم و هتا بیراه نیست اگر بگویم که بی‌سروری رویایی‌ست که هرگز تعبیر نمی‌شود. اما آنارشیسم بیش از آنکه برای من یک سیستم یا ایده‌ئولوژی باشد، یک افق یا یک معیار است؛ کوشش من این خواهد بود که جامعه را هر جه بیشتر به آنسو سوق دهم. در واقع آنارشیسم امروز برایم یک معیار سنجش است که بر اساس آن به دولت‌ها و جوامع امتیاز می‌دهم؛ هرچه به آرمان‌های آنارشیستی نزدیک‌تر باشند امتیازشان بیشتر خواهد بود. در این راستا فعلا دولتی که بیش از همه به آنارشیسم نزدیک است Social Democracy است؛ سرمایه‌داری اگرچه فردیت را با خود دارد، اما همچنان شری‌ست بزرگ که غالب ِ آسیب‌های اجتماعی و اخلاقی جوامع از قبیل مصرف‌گرایی از آن نشات می‌گیرد، چرا که سرمایه‌دار تنها به فروش کالای خویش می‌اندیشد و هرطور که شده، هتا با دروغ و فریب باید مشتری خویش را متقاعد کند که به تولیداتِ او نیاز دارد؛ چنانکه امروز انواع رشته‌های دانشگاهی تا مقطع دکترا هست برای اینکه چگونه مخاطب را متقاعد کنیم که به فلان کالا نیاز دارد. پیشرفت تکنولوژی در کاپیتالیسم منطبق بر نیازِ جامعه نیست، که منطبق بر گردش سرمایه است. سرمایه‌ای که با خود قدرت‌های پنهان و غیررسمی، فساد دولتی و مافیابازی و لابی‌گری می‌آورد که تمامِ اینها متمایل به منافع گروهی و شخصی‌ست چنانکه کارخانه‌های اسلحه‌سازی در آمریکا برایشان هیچ اهمیتی ندارد که چقدر آدم در سال به سببِ نقل و نبات بودنِ اسلحه کشته می‌شوند، برای او بیش آنها بیش از هر چیز سودشان مهم است و دیدیم که چگونه قدرت‌شان به دولت و مجلس آمریکا هم چربید.

کمونیسم اما از آنسو اگرچه سرمایه‌داری را برمی‌چیند، اما خود یک دشواری عظیم دیگر می‌آفریند و آن دولتی‌ست عظیم که تمامِ سرمایه‌ها و منابع کشور از مجرای او می‌گذرند. در این باره پیش‌تر به تفصیل در جستارهای مربوطه بحث شده. لازم به ذکر است که من شر بودنِ سرمایه‌داری را آنقدر بدیهی می‌دانستم که پرداختن به آن برایم هیچ جذابیتی نداشت، اما نقدی متفاوت از نقدهای سنتی‌ای که کمونیسم می‌شود هدفی بود که در نظر داشتم.

در این راستا فعلا بهترین سیستم‌ حکومت‌داری به نظرم سوسیال دموکراسی‌ست که سوسیالیسم‌اش باعث تعدیل سرمایه‌داری‌ و عدالتِ اجتماعی‌ست و دموکراسی‌اش نیز نگهبانِ فردگرایی‌. پس بدیهی‌ست که برای ایران سوسیال دموکراسی را هم می‌پسندم و هم باور دارم که امکان‌پذیر است. اما از آنجا که روحیه‌ی وطن‌دوستی و ملی‌گرایی در میانِ ایرانیان قوی‌ست، گمان می‌کنم دولتی ملی یا حکومتی شبیه حکومت مشروطه در آن امکان‌پذیرتر می‌نماید.

sonixax
01-22-2014, 03:46 AM
نوبتی هم باشه نوبت منه! یک سری سوالها گلوبال هستند و از همه پرسیدم بعضی هاشون هم یونیک هستند :دی

1 - ps3 یا قرمه سبزی ؟
2 - اگر بتوانید آزادانه کشوری را برای زندگی انتخاب کنید به جز آمریکا و کانادا کجا را بر میگزینید ؟
3 - به جز احمد خاتمی از چه حیوان دیگری میترسید ؟
4 - فرض کنید در خیابان به شدت اوسکول شوید!!! تا حدی که بخواهید طرف را بکشید بعد یکدفعه بفهمید دوربین مخفی بوده!! چه میکنید ؟
5 - به جز رمان و داستان و این مدل دری وری جات چه کتابهایی را میپسندید ؟ چرا ؟
6 - تا حالا کتک خورده اید یا کتک زده اید ؟ (آری یا خیر کفایت میکند)
7 - اگر قدرتمند ترین آدم دنیا بشوید (زور و بازو رو نمیگم) نخستین کاری که میکنید چیست ؟
8 - دروغ مصلحتی را میپسندید یا خیر ؟ چرا ؟
9 - خیلی خلاصه نظرتان را در مورد این کاربران بگویید : کسرا ، راسل ، آنارشی ، اینجانب ، کوروش ، اوروبورو (امیر) ، مزدک بامداد ، آلیس ، ایرانبانو ، جناب شهریار ، یه نفر!!!!!!!!
10 - به پرورش مغز بیشتر اهمیت میدهید یا اندام ؟ چرا ؟

Dariush
01-22-2014, 04:05 AM
عجب! :-)) :-)
البته اگر می‌خواستم دموکراتیک‌تر بگویم می‌گفتم کینه‌ورز نیستید.


1- از زندگی امروز خودت راضی هستی؟ بنظرت چه چیزی کم داره؟ (منظورم اینه زندگی امروزت که با سلیقه و تفکرات خودت بوجود اومده)
سوال سختی‌ست؛ هم آری و هم نه! ما تابع شرایط پیرامون خویش هستیم و بخشی از آن محسوب می‌شویم؛ با توجه به شرایط زندگی‌ای که داشتم از جایی که هستم تا 80 درصد راضی هستم، اما در مورد خود شرایط گمان می‌کنم کمی ناعادلانه بود در موردم!



2- اگر قرار باشه فقط یه نفر رو نجات بدی، اونی که خیلی دوستت داره یا اونی که خیلی دوستش داری رو نجات میدی؟
می‌توان بر اساس میزان یکسانی از خودخواهی هر کدام از اینها برگزید، چه آنکس که بسیار عاشق‌اش هستم و چه آنکس که بسیار عاشقم است، پس فرقی ندارد و یا به فاکتورهای دیگر نگاه می‌کنم و یا در نهایت اگر مجبور شوم شیر یا خط می‌کنم.


3- فرض کن سوار ماشین زمان شدی. دوس داری تجربه زندگی 2000 سال پیش رو داشته باشی یا 500 سال آینده؟
2000 سال پیش جذابیتی ندارد از این جهت که تقریبا همه‌چیز را در موردش می‌دانیم، پس به 500 سال آینده میروم. البته اگر همین داریوشی که هستم باشم، به 2000 سال پیش برمیگردم و آبروی مریم مقدس و عیسی را می‌برم:e105:



4- بنظرت علم میتونه ماشین زمان بسازه؟ سوار یک دستگاه بشیم و در اعماق تاریخ سفر کنیم...
سفر به آینده که کاملا منتفی‌ست. اما سفر به گذشته نیازمند رسیدن به سرعتی بالاتر از سرعت نور است که بنابر قضیه نسبیت انیشتین غیرممکن است. البته گویا امیدهایی هست که من جزئیات‌اش را نمی‌دانم (از قبیل همین کشف اخیر که سر و صدای زیادی کرد، ذره‌ی خدا را می‌گویم).


5- بنظرت علم میتونه زمان رو متوقف کنه؟
زمان مفهومی ذهنی و سابجکتیو است که برگرفته از حرکتِ اجسام است. برای متوقف کردنِ زمان، باید جنبش را متوقف کنیم که تا آنجا که من می‌دانم انرژی‌ای بسیار بسیار عظیم و غیرقابل تصور می‌خواهد و همین آن را عملا غیرممکن میکند.


6- فلسفه یا منطق؟
فلسفه؛ منطق ماشین است و درک و شعور ندارد!!!


7- آخرین خبری که خوندی چی بوده؟ آخرین کتابی که خوندی چی بوده؟ آخرین سیگاری که کشیدی چی بوده؟ آخرین تصادفت چجوری بوده؟ آخرین دعوات؟ آخرین باری که سرت کلاه گذاشتن چجوری بود؟ :-)
آخرین خبر:
سرگئی لاوروف:عدم حضور ایران در مذاکرات صلح سوریه تاسف‌بار است اما فاجعه‌بار نیست.

آخرین کتاب:
غیر از کتاب‌های درسی و تخصصی، کتاب بنیاد‌های ماتریالیسم از احسان طبری را نصفه خوانده‌ام!

آخرین سیگار:
Camel

آخرین تصادف:
با دوچرخه زدم به یک عابر پیاده :))

آخرین دعوا:
با رئیس دانشکده!

آخرین کلاهی که به سرم رفت:
یادم نیست واقعا. من کلا خیلی راحت سرم کلاه می‌رود، فروشنده‌ها و بازاری‌های ایران هم بلانسبت، موجودات بسیار رذل و فرومایه‌ای هستند که تا آنجا که راه داشته باشد سر مشتری کلاه می‌گذارند به همین خاطر من همیشه وقتی بخواهم لباس بخرم یا جنسی گران‌قیمت بخرم، یکی دوتا از دوستانم را با خودم می‌برم تا سرم کلاه نگذارند یا کمتر بگذراند!

Mehrbod
01-22-2014, 04:43 AM
درباره‌یِ هر یک از این هموندان نگر و برداشت خود اتان را بنویسید و بگویید در هر کدام چه
ویژگی‌هایی بیشتر از همه چشم اتان را گرفته و اگر دوست داشتید, چه ویژگی‌هایی را نیز نمیپسندید:


Ouroboros
Russell
sonixax
Theodor Herzl
Anarchy
undead_knight
Nevermore
مزدك بامداد
folaani
iranbanoo
kourosh_bikhoda
یه نفر
Mehrbod
Alice
Dariush

undead_knight
01-22-2014, 05:05 AM
من امروز را کلا به این سوال فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که از اشتباه بودنِ افکارِ خودم نمی‌ترسم، همه‌ی ما می‌توانیم تحتِ تاثیر عوامل گوناگون به ویژه اطلاع‌های نادرست، مواضعی نادرست یا آگاهی اشتباه داشته باشیم اما آنچه برایم بسیار خوف‌انگیز است و نگاه کردن به آن منظره از روزنه‌ای بسیار کوچک هم مرا می‌ترساند، بیهودگی است! اگر شما برای آرمانی جنگیده‌اید، از نگاهِ من چندان اهمیت ندارد که سالها بعد پی ببرید اندیشه‌تان به کلی اشتباه بوده، چرا که برای شما شهامت و صداقتی که به خرج داده‌اید برجای مانده است و از میلیاردها آدمی که از ترسِ به راهِ بادیه رفتن، از پا نشستند جلوتر هستید.

اما در موردِ انسانی که همه‌ی عمر خویش را بیهوده و برباد رفته می‌یابد چه می‌توان گفت جز اینکه بگوییم بدبخت‌ترین و مفلوک‌ترین بشر است؟ من اخیرا بحرانی شبیه به این را از سر گذراندم و اگر هنوز جوان نبودم، شاید به استقبال مرگ می‌رفتم...
اینو پرسیدم تا به دانسته هام مطمئن بشم:)
پس فکر کنم بدترین مجازاتی که در دنیای ابدی میشه به تو داد همون مجازات سسیفس هست،بالا بردن سنگ:)

Dariush
01-22-2014, 05:12 AM
درود میلاد عزیز!


1 - ps3 یا قرمه سبزی ؟
ps3
البته من گیم‌باز نیستم و بیشتر نادوست با غذا هستم!


2 - اگر بتوانید آزادانه کشوری را برای زندگی انتخاب کنید به جز آمریکا و کانادا کجا را بر میگزینید ؟
آلمانِ عزیز
سپس فرانسه
سپس هلند
سپس دانمارک
سپس کشورهای اسکاندیناوی



3 - به جز احمد خاتمی از چه حیوان دیگری میترسید ؟
یکسری حیوانت هستند که همه از آنها می‌ترسند، هچون عقرب و مار و شیر و این چیزها. اما غیر از اینها من از حیوانی به طور خاص نمی‌ترسم.


4 - فرض کنید در خیابان به شدت اوسکول شوید!!! تا حدی که بخواهید طرف را بکشید بعد یکدفعه بفهمید دوربین مخفی بوده!! چه میکنید ؟
کلا از دوربین مخفی خوشم نمی‌آید. هیچ معلوم نیست سوژه کیست و چکاره است و رد چه حالی‌ست. مثلا من اگر آن روز ناراحت باشم یا اعصابم از چیزی خرد باشد، با این سطح از اسکول شدن که گفتید، احتمال دارد که دوربین‌شان را بشکنم، اما اگر در مودِ خوبی باشم کاری به کارشان ندارم.


5 - به جز رمان و داستان و این مدل دری وری جات چه کتابهایی را میپسندید ؟ چرا ؟
من رمان و داستان بسیار اندک و با وسواس می‌خوانم! غیر از اینها، تاریخ، ادبیات، فلسفه، علوم و این چیزها می‌خوانم. اینها هم علاقه‌مندی‌های من هستند و البته هرگز نتوانستم آنطور که دلخواهم است در این موارد مطالعه کنم چرا که مشغله زیاد است و وقت کم می‌اید.


6 - تا حالا کتک خورده اید یا کتک زده اید ؟ (آری یا خیر کفایت میکند)
آری، آری؛ از هر دو فراوان :e404:
یکبار با یک فروشنده دعوایم شد که چند نفری ریختند سرم و به شدت کتکم زدند:e108:


7 - اگر قدرتمند ترین آدم دنیا بشوید (زور و بازو رو نمیگم) نخستین کاری که میکنید چیست ؟
اگر قرار باشد نخستین کار فوری‌ترین کار باشد: حل قضیه سوریه
اگر قرار باشد مهمترین کار باشد: از میان برداشتن همه‌ی دولت‌های جنایتکار و دیکتاتور؛ اولین‌اش ایران و سپس برگزاری همه‌پرسی.


8 - دروغ مصلحتی را میپسندید یا خیر ؟ چرا ؟
خیر! دروغ مصلحتی دو دلیل دارد: 1- عدم شهامتِ دروغگو برای گفتنِ واقعیت 2- عدمِ شهامتِ مخاطب برای شنیدنِ حقیقت. هیچکدام از اینها توجیحگر دروغگویی نیست بلکه ضعف اخلاقی یا شخصیتی افراد است. اما در جایی به فراخور شرایط شاید مجبور باشیم حقیت را نگوییم تا اصلی مهم‌تر فدا نشود. مثلا فردا که مرا دستگیر کنند مطمئنا هرگونه ضدیت با نظام را کتمان می‌کنم چرا که اصل مهم‌تر و فوری‌تر، اصل بقا است.



9 - خیلی خلاصه نظرتان را در مورد این کاربران بگویید : کسرا ، راسل ، آنارشی ، اینجانب ، کوروش ، اوروبورو (امیر) ، مزدک بامداد ، آلیس ، ایرانبانو ، جناب شهریار ، یه نفر!!!!!!!!
کسرا » ساده‌دل، کمی خشن، بی‌کینه، ورزشکار و البته رک و بی‌پروا که گاهی به بی‌ادبی می‌گراید!
راسل » راسل از کسانی‌ست که به صداقت و شرافت‌اش شک ندارم، از بهترین دوستان مجازی من است و مهمترین خصیصه‌اش هم این است که با کسی در مورد ایده‌ها و آرمان‌هایی که دارد تعارف ندارد. انتقادِ من به راسل عزیز در مورد نوشته‌هایش این است که اندکی بی‌نظم می‌نویسد و همین سبب می‌شود که گاهی نوشته‌هایش را هر چه می‌خوانم نمی‌فهمم:(
آنارشی » گمان نمی‌کنم کسی در این فروم باشد که آنارشی را دوست نداشته باشد. آنارشی از کاربرانِ شناسنامه‌ای دفترچه است و نبودن‌اش در کمترین زمان حس می‌شود. او نیز از کسانی‌ست که از یاد نمی‌روند.
میلاد » میلاد سرسختی عجیبی در نظرات خودش دارد و البته دوستی‌ست صمیمی، مهربان و یکرو و کسی‌ست که دوستی‌ها را فدای بحث‌های ایده‌ئولوژیک نمی‌کند. انتقاد من به میلاد هم به لجبازیِ او مربوط می‌شود!
کوروش » کوروش به نظرم از کسانی‌ست که به آرمان‌های خویش عمیقا باور دارد و البته کسی نیست که نادانسته و از روی جوگیر شدن بخواهد از عقیده‌ای طرفداری کند یا با آن مخالفت کند. کوروش چند ماهی‌ست که حضور فعال دارد و از آنجا که کمتر در گفتگوهای دوستانه شرکت می‌کند، شخصیت‌اش تا حد زیادی پنهان است.
امیر » امیر را من بسیار دوست می‌دارم. آدمی‌ست که در عین دانایی و آگاهی، گرم و صمیمی‌ست. از خواندنِ نوشته‌هایش هتا دشمنان‌اش نیز لذت می‌برند. امیدوارم به زودی دوباره ببینم‌اش:(
مزدک بامداد » ایشان را فکر می‌کنم همه بهتر از من می‌شناسند، چرا که آشنایی من با ایشان به همین فروم مربوط می‌شود در حالیکه اکثر دوستان ایشان را از سالها پیش می‌شناسند. کاربری‌ست که حضورش در هر انجمنی وزنه‌ای سنگین به نفع آن انجمن است، در بابِ سواد و دانشِ ایشان که خب همگی از آن باخبر هستید و نیازی به گفتن من نیست.
آلیس » دختری باهوش، اهل هنر و ادبیات و دانش، مغرور، اندکی دل‌نازک، مهربان، و البته کمی هم در پی جلب توجه!
ایرانبانو » ایرانبانوی پیش از غیبت به نظرم سطح بالاتری از منطق و استدلال را در نوشته‌هایش داشت، پس از غیبت اما رگه‌هایی از خشم و بیزاری در نوشته‌هایش دیده می‌شوند. ایرانبانو هم دختری‌ست دوست‌داشتنی که هرچه با او دشمنی ایدئولوژیک داشته باشید نبودن‌اش باعث دلتنگی است.
شهریار » از یارانِ ما در کمپِ زنخوارگان :)) شهریار عزیز در خردگرایی خود را جوان و نوپا می‌بیند(خودش هم به گمانم از جوان‌ترین‌های انجمن است). با آنچه اشتباه می‌پندارد به سختی می‌جنگد. ایشان هم از آزادی‌خواهان است و از دوستانی‌ست که حضورش گرمابخش است.
در مورد «یه نفر» هم قبلا نظرم را گفته‌ام + پشت بازی‌گوشی‌ها و شیطنت‌هایش حرفهایی‌ برای گرفتن دارد، اما آنقدر که شوخی و شیطنت و سربه‌سر گذاشتن را جدی می‌گیرد، بحث و موضوع جدی را جدی نمی‌گیرد.


10 - به پرورش مغز بیشتر اهمیت میدهید یا اندام ؟ چرا ؟
مغز! خوشبختانه مثال نقضی در وسعتِ هاوکینگ داریم برای ضرب‌المثلِ عقلِ سالم در بدنِ سالم پس این دو رابطه الزاما برقرار نیست : عقل سالم تنها در بدنِ سالم است و بدن سالم با خود عقل سالم به همراه دارد. حال تنها باید دید کدامها مهم‌تر هستند. اگر کسی بدنِ سالم و هیکلی تنومند داشته باشد اما عقل درستی نداشته باشد، همچون خری به دنیا می‌آید و همچون خری از دنیا می‌رود! آنکس که عقل دارد اما تن سالمی ندارد، میتواند از عقلِ خویش برای بهبود شرایط زندگی خودش بهره بگیرد و نواقص جسمی خودش را برطرف کند. پس عقل سالم بر بدن سالم می‌چربد (این تحلیل البته اندکی آبکی است اما یک همچین چیزی مدنظرم است!).

Dariush
01-22-2014, 05:51 AM
درباره‌یِ هر یک از این هموندان نگر و برداشت خود اتان را بنویسید و بگویید در هر کدام چه
ویژگی‌هایی بیشتر از همه چشم اتان را گرفته و اگر دوست داشتید, چه ویژگی‌هایی را نیز نمیپسندید:

@Ouroboros (http://www.daftarche.com/member.php?u=66)
@Russell (http://www.daftarche.com/member.php?u=48)
@sonixax (http://www.daftarche.com/member.php?u=6)
@Theodor Herzl (http://www.daftarche.com/member.php?u=39)
@Anarchy (http://www.daftarche.com/member.php?u=31)
@undead_knight (http://www.daftarche.com/member.php?u=307)
@مزدك بامداد (http://www.daftarche.com/member.php?u=43)
@folaani (http://www.daftarche.com/member.php?u=296)
@iranbanoo (http://www.daftarche.com/member.php?u=313)
@kourosh_bikhoda (http://www.daftarche.com/member.php?u=2)
@یه نفر (http://www.daftarche.com/member.php?u=418)
@Mehrbod (http://www.daftarche.com/member.php?u=14)
@Alice (http://www.daftarche.com/member.php?u=286)
@Dariush (http://www.daftarche.com/member.php?u=299)


در مورد بیشتر اینها قبلا سخن گفته‌ام اما اینجا اگر خصیصه‌ای موردِ انتقاد از طرف بنده‌ی حقیرِ سراپاتقصیر:e415: اگر هست می‌گویم (امیدوارم دوستان دلگیر نشوند) + کسانی که در پست پیشین در لیست میلاد نبودند:

امیر : غیبت‌هایش!
راسل:شلخته‌نویسی‌هایش!
میلاد:لج‌بازی‌هایش!
آرش: از اینکه از او متنفر باشند بیشتر خوشش می‌آید تا اینکه دوستش داشته باشند و دقیقا به همین خاطر است که من دوست‌اش دارم :)). باهوش است و به قول آلیس جویای نام، ترول هم که می‌کند هوشمندانه است و به خوبی می‌داند نیش‌اش را به کجا بزند. و البته همین ترول‌بازی‌هایش اعصاب‌گا است. چند روز پیش دنبال پستی از خودم می‌گشتم در جستارهای زنامرد، هر صفحه که باز میکردم نیمی ترولهای آرش بود! اگر دم دستم بود احتمالا الان در بیمارستان بود و البته پریودش هم به گمانم اینطور خوب می‌شد. بعضی از همین ترولها را هم که تکراری می فرستد که نو علی نور می‌شود.
ایرانبانو: با پوزش از ایرانبانوی عزیز : پس از غیبت‌اش کولی‌بازی‌های گاه و بی‌گاه‌اش!
مهربد: مهربد از آنهاست که هیچ اهمیتی برایش ندارد دیگران در موردش چه فکر می‌کنند البته به جز مزدک بامداد! دشمنان‌اش را گاهی بیشتر از دوستان‌اش دوست دارد و از اینکه سر به سر دشمنانش بگذارد لذت می‌برد. به نظر من چشمگیرترین خصیصه‌اش این است که از گفتگوی جدی و دانشی هرگز خسته نمی‌شود و علاوه بر این کسی‌ست که هر جا که هست اثرگذار و مفید است؛ قدری جوگیر و اهلِ جلبِ توجه هم هستند؛ من اگر چه با ایشان اخیرا اختلاف‌نظرهایی داشتم و گاه بر هم تندی‌هایی هم کردیم، اما دوستی‌مان همچنان پابرجاست.
داریوش: بهترین خصیصه‌ی خودم را غیر از سخت‌کوشی، صداقت خودم می‌دانم. بدترین خصیصه‌ام را اجتماغی نبودن و لذت بردن از دور بودن از جامعه و آدمها. البته شاید این بد نباشد. غیر از این خودم را هنوز در بند احساسات می‌بینم. آرزویم این است که برای همیشه از شرش خلاص شوم.

Anarchy
01-22-2014, 10:31 AM
غیر از این خودم را هنوز در بند احساسات می‌بینم. آرزویم این است که برای همیشه از شرش خلاص شوم.

بدون احساس که زندگی خیلی بیهودست داریوش جان :e108: !!

Equilibrium (film - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Equilibrium_(film))

Dariush
01-24-2014, 10:37 PM
12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
من برای تحقق آرمان‌های خویش مایل نیستم جان خویش را به خطر اندازم، اما آرمانهایم احتمالم اینکار خواهند کرد؛ چنانکه کرده‌اند!


15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
دفعه‌ی قبل این پرسش را به درستی متوجه نشده و پاسخ بی‌ربطی دادم.
گرچه سیاستمداران را به اندازه‌ی خود سیاست سیاه نمی‌بینم، خیر من به امکانِ وجود فضای سیاسی سالم باور ندارم، چرا که سیاست جایی‌ست که توجیه‌شدگی وسیله توسط هدف امری‌ست معمول و جزء طبیعتِ آن. من هتا تصور نمی‌کنم که فضای سیاسی ربطی قابل توجه به درستی دولت‌ها داشته باشد، چنانکه خودت دولت نیز می‌تواند تحت تاثیر احزاب و گروه‌هایی که برای کسب قدرت می‌جنگند به فساد بگراید. فضای سیاسی در همه جا فضایی‌ست برای تحمیق توده‌ها و موج‌سواری بر احساسات‌شان. در فعالیت‌های درون حزبی آنکس که توانایی بیشتری برای پیشبرد اهدافِ سازمانی و حزبیِ خودش را داشته باشد رهبر آن حزب می‌شود و در فضای عمومی آنکس که سخنران چرب‌زبان‌تری باشد و بهتر بتواند مردمان را بفریبد، رئیس‌جمهور می‌شود. برای نمونه در آمریکا کارتر به سادگی با سخنان زیبا و خوشمزه توانست مردم را بفریبد و وقتی مردم دانستند چه غلطی کردند، او تبدیل به منفورترین رئیس جمهور آمریکا شد؛ همین روندی که در ایران دقیقا به همین شکل اتفاق افتاد: احمدی‌نژاد در سال 84 با همین شعارهای عدالت و سادگی و ... مردمی را فریفت و خیلی ساده تبدیل به رئیس جمهور شد. تفاوت آمریکا و ایران تنها در این بود که در آمریکا مردم وقتی به اشتباهِ خویش پی بردند، چهار سال بعد کارتر را از کرسی ریاست جمهوری به زیر کشیدند، در ایران اما علی خامنه‌ای نگذاشت مردم اشتباه خویش را جبران کنند!

Dariush
01-24-2014, 10:41 PM
25. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمی‌بینید، خودتان آن‌(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.
خیلی جالب بود که در این دور کسی پرسش‌های خودم را از خودم نکرد؛ همانهایی که قبلا در جستار خودشان ازشان پرسیده بودم. آدم‌ها معمولا برای پرسش‌هایی که می‌کنند خودشان پاسخ‌های جالبی دارند.

Dariush
01-24-2014, 11:04 PM
بدون احساس که زندگی خیلی بیهودست داریوش جان !!
بی‌احساسی خود احساسی‌ست آنارشی نازنین؛ تنها چیزی که در احساسات مرا خوش می‌آید خاصیتِ غیرقابل قطعی بودن و غیرقابل پیش‌بینی بودن است؛ جز این من هیچ جیز از احساسات را نمی‌پسندم و گرچه ناخودآگاه از اینکه دوست‌دخترم عاشقانه به من خیره شود خوشی می‌برم، اما وقتی با خود در خلوت می‌شوم می‌دانم که تمامِ اینها بازی‌های فریبانه‌ایست اراده‌ی حیات برای در بازی بودنِ ما تدارک دیده. من تنها آموختم که اگر نخواهم درونم جولانگاهی برای احساساتم شود بهتر است کاری به کارش نداشته باشم تا اینکه افسارِ این اسبِ چموش را بخواهم به دندان بگیرم.
اما چه می‌توان کرد؟ اگر احساس نباشد چگونه از شاهکارهای هنری جهان لذت ببرم؟ چگونه حافظ و عراقی بخوانم؟ چگونه باده‌گساری کنم؟ من بی‌موسیقی نفسم به شماره می‌افتد، بی احساس چگونه از موسیقی لذت ببرم؟

Dariush
01-24-2014, 11:20 PM
* نگر شما درباب پارسی‌نویسی کاربران چیست ؛ آیا آن را بیخود و مایه رنجش
خوانندگان میدانید ؟
به سبب اینکه از قرارِ معلوم شما از پارسی‌گویی خود را بازنشسته کرده‌اید، این پرسش را بار دیگر پاسخ خواهم داد. نگر من در این بسیار مثبت است، یکی از سرگرمی‌هایی که در اینجا از آن بسیار خوشی می‌برم یافتن برابرهای واژگانی‌ست که دوستان بکار می‌برند؛ هرگاه که واژه‌ای نو روبرو می‌شوم میکوشم آن را به خاطرم بسپارم، وقتی که در نوشته‌ای دیگر همان واژه را دوباره ببینم، به خاطر آوردنِ سریعِ برابرش به من خوشی وصف‌ناشدنی‌ای می‌دهد. جدا از این، من از طریق همین پارسی‌نویسی‌های دوستان توانستم به نثرخود شمایی بهتر و منسجم‌تر بدهم؛ چرا که ریزه‌کاری‌هایی را در زبان پارسی یافتم که تا پیش از این نمی‌دانستم.

Alice
01-25-2014, 10:23 AM
* درود
* ایدئولوژی نوپای شما حول زنان و مردان چه میزان در روابط و نوع نگاهتان به جنس مخالف تاثیرگذار بوده است؟
* آیا مایلید بهمراه دوست‌ دخترتان به نود بیچ (ساحل لختی‌ها) بروید؟ توضیح بدهید.
* خوب و بد از چشم‌انداز شما چطور تبیین می‌شود؟ چه معیارهایی برای قضاوت اخلاقی/غیراخلاقی بودن امور خود دارید؟
* برپایی نظام آنارشیستی چطور ممکن خواهد بود در شرایطی که کاپیتالیسم نظم «طبیعی» جوامع است، و سامانه‌ی سرمایه‌داری با خمیرمایه‌ی بشری درآمیخته است؟
* در حوزه‌ی ادبیات فارسی آثار چه سبک و کسانی را می‌پسندید؟
* معمولا چه تیپی دارید؟ شلوار جین یا پارچه‌ای؟ ساده‌پوش هستید یا کج و معوج و...؟
* آخرین قلیانی که دود کرده‌اید چه طعمی بوده است؟ می‌توانید حلقه بدهید؟
* یک خاطره‌ی بانمک و مضحک که بذهنتان میاید را تعریف کنید.
* پرفشارترین دوران زندگی‌تان کی و چگونه بوده است؟
* به زعم شما «فلسفه» می‌تواند دلیل یا توجیه مناسبی برای خودکشی باشد؟
* آیا معتقدید که با ظهور ادبیات نماشی بالاخص صنعت سینما، ادبیات داستانی و بطور کلی نثر ادبی منقرض شد؟ یا به فرض مثال بنیان ادبیات شعری که بر اساس اوزان و آهنگ بود بدست موسیقی برکنار شد؟!
* تاکنون به افسردگی و انزوای شدید دچار شده‌اید؟ چرا و چطور؟ اندکی توضیح بفرمائید.
* تکامل نهایی و سرانجام بشریت را چطور متصور می‌شوید؟
* دوست دارید تشکیل خانواده دهید و پدر بشوید؟
* اگر ببینید دوست دخترتان بدون مقدمه و ناگهانی به شما خیانت کرده است چکار می‌کنید؟
* هم‌اکنون بهشت برین و رویایی را در کدام نقطه از کره‌ی پهناور زمین موجود می‌دانید؟

3415

Dariush
01-25-2014, 04:05 PM
* درود
درود...


* آیا مایلید بهمراه دوست‌ دخترتان به نود بیچ (ساحل لختی‌ها) بروید؟ توضیح بدهید.
بله؛ توضیح در مورد چه بدهم؟
نود بیچ خودش نمادی از مالکیت اشتراکی‌ست:))


* خوب و بد از چشم‌انداز شما چطور تبیین می‌شود؟ چه معیارهایی برای قضاوت اخلاقی/غیراخلاقی بودن امور خود دارید؟
درستی و نادرستی، عنصری ذاتی از هیچ پدیده‌ای نیست و چینش رویدادها و پدیده‌ها در کنار هم و همچنین زاویه‌ی نگاهِ ما به هر چیز درستی و نادرستیِ آن را تعیین می‌کند؛پس خوبی یا بدیِ هر پدیده‌ای جزئی از ماهیت‌اش نیست. از این منظر درستی خاصیتی‌ست کاملا مرتبط با تاثیرِ هر پدیده‌ای بر پیرامون‌اش؛ ما با استفاده از میزان هماهنگی پیامدهای هر پدیده‌ای با خواسته‌هایمان میزان خوبی/بدی آن را اندازه‌گیری میکنیم. اما مساله همینجاست که ما چگونه می‌توانیم خواسته‌هایمان را طوری هدفمند کنیم که سودِ همگان در آنها باشد. در اینجا ما در روند داریم: Generalization و Specialization. در اولی کوشیده می‌شود از تا آنجا که می‌شود از فردیت خویش به نفع جمع گذشت کنیم؛ در دومی اما سعی می‌شود که منافع جمعی به شکلی انتخاب شوند که هماهنگی بیشتری با فردیت افراد داشته باشند. در اینجا ما ناچاریم به یک Trade off رضایت دهیم چرا که ایندو با هم تضاد داشته و ما نمی‌توانیم همزمان فردیت و جمع‌گرایی را در حد کمال داشته باشیم.

اخلاق نیز چیزی نیست جز کوشش برای یافتن ارزش‌هایی که هم بیشترین نفع را برای همگان داشته باشند و هم اینکه بیشینگان در موردشان توافق داشته و بدانها گردن نهند. فارغ از اینکه به ارزشهای اخلاقی جاری‌مان انتقادهای زیادی دارم اما به خودِ اخلاق باور دارم و می‌اندیشم که اخلاق، همان قوانین و پروتکل‌ها نانوشته‌ای که هیچ تضمین اجرایی ندارند در 99 درصد اوقات کارشان را به خوبی انجام می‌دهند چنانکه تنها در مواقعی بس ناچیز کتاب قانون و جریمه‌های انضباطی دستاویز ما می‌شوند. ما تنها نیاز داریم که کمی بنیان‌های اخلاقی خویش را هدفمندتر از گذشته تنظیم کنیم چنانکه با نیازها و ارزشهای انسانِ نوین خوانایی و مطابقت داشته باشد. بسیاری از اینهایی که امروز به عنوانِ اخلاق میانِ ما شناخته می‌شوند، بازمانده‌های زندگی قبیله‌ای و نظام طبقاتی هستند: احترام به اشخاص بر حسب سن‌شان، عفت و حیا، مردانگی و غیرت و... تمامِ اینها بارهایی هستند که باید از دوش مردمان به کلی برداشته شوند. اینها البته هرگز با سیاست‌ها دولتی و راهکارهای بالا به پائین شدنی نیست؛ تمامِ مسئولیت بر عهده‌ی پیشروان و روشنفکرانِ جوامع است.

پس من اخلاق را راهکاری برای زیست متعالی همگان در کنار هم می‌بینم و آن را تا بدانجا معتبر می‌دانم که فردیت افراد به طور جدی فدای منافع جمع نشود و بالعکس. ارزشهای اخلاقی هم به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. برخی از آنها بیشتر جنبه‌ی توصیه‌ای دارند تا آنکه انسانهای ناتوان‌تر زیر حمایت بخش‌های تواناتر بتوانند فرصت‌های مناسبی برای زندگی داشته باشند؛ برخی دیگر اما برای اینکه از ضررهای مستقیم به اطرافیان جلوگیری شود برپا شده‌اند. در هر دوی اینها لازم است که بنیان‌های فلسفی اخلاق به درستی تبیین شده باشند. این بنیانهای فلسفی خود در دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند از جمله اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، فایده‌گرایی، جمع‌گرایی و... .

در نتیجه برای من دو فاکتور ِ مهم برای ارزش‌گزاری‌ها یکی فردیت است و دیگری نفع جمعی (یا عدم تضاد با نفع جمعی).

Dariush
01-25-2014, 04:59 PM
* در حوزه‌ی ادبیات فارسی آثار چه سبک و کسانی را می‌پسندید؟
از ادبیات کلاسیک :
فردوسی- نثر عصر سامانی- حافظ - خیام - عراقی- باباطاهر - سعدی- معیری- عبید زاکانی- کلیله و دمنه-ایرج‌میرزا و چندتایی دیگر...
از ادبیات نوین:
شاملو - اسماعیل خوئی- سیمین بهبهانی - نادر نادرپور- هوشنگ گلشیری - اخوان ثالث- سایه و چندتایی دیگر

از ادبیات داستانی:
با داستان‌نویس‌های معاصر و نوین ایرانی که ماشاالاسباغتی رشد کیفی و کمی خوبی داشته‌اند آشنایی زیادی ندارم، اما بی‌شک صادق هدایت، صادق چوبک، سیمین دانشور، بزرگ علوی، احمد محمود، جمالزاده در لیست مورد علاقه‌های من هستند.



* معمولا چه تیپی دارید؟ شلوار جین یا پارچه‌ای؟ ساده‌پوش هستید یا کج و معوج و...؟
تیپم معمولا عادی‌‌ست، شلوار هم جین می‌پوشم و زیاد عجق‌وجق‌پوش نیستم!!! به آراستگی اما اهمیت زیادی می‌دهم.


* آخرین قلیانی که دود کرده‌اید چه طعمی بوده است؟ می‌توانید حلقه بدهید؟
یادم نیست حقیقت‌اش، چون من از قلیان شدیدا متنفر هستم و آخرین قلیانی که کشیدم فکر کنم به حداقل یکسال پیش باز میگردد که در جمع دوستان بودم. اما از آنجا که دوستان بیشتر دوسیب می‌کشند، منم احتمالا همان را کشیده باشم. حلقه هم نمی‌توانم بدهم، تازه یک برادر دارم که او هم نمی‌تواند حلقه بدهد!


* پرفشارترین دوران زندگی‌تان کی و چگونه بوده است؟
15 تا 20 سالگی: بلوغ، سرگشتگی، بدبختی، مثل سگ کار کردن، آوارگی و ....


* به زعم شما «فلسفه» می‌تواند دلیل یا توجیه مناسبی برای خودکشی باشد؟
چرا که نه؟ بله می‌تواند باشد. به نظر من یک مرگ انتخابی و از روی آگاهی به شرطی که کاملا در موردش تعقل شده باشد خیلی جالب‌تر از این است که مثلا از بلندی بیوفتید یا در پیاده‌رو مصالح ساختمانی بریزد روی‌ سرتان و ...



* تاکنون به افسردگی و انزوای شدید دچار شده‌اید؟ چرا و چطور؟ اندکی توضیح بفرمائید.
بله؛ همین الان هم آدمی نسبتا منزوی هستم و کمتر در جمع ظاهر می‌شوم. من زمانی استهاله‌ای طولانی را تجربه کردم و در مرزی بس باریک میانِ مرگ و زندگی گام برمی‌داشتم. آن زمانی بود که در ژرفای فقدانِ فلسفی دست و پا می‌زدم. مدتها بود که در دین و ایده‌ئولوژی خود احساس تناقض با خویشتنِ خویش را داشتم اما چون شهامت نداشتم آنها را نادیده می‌گرفتم، تا اینکه در نهایت به تاریکی فرصت دادم که خود را به من نشان دهد؛ در تاریکی بلعیده شدم اما می‌دانستم که تاریکی راستین بسیار اصیل‌تر از روشنایی دروغین است. پس از این تا سالها من یک سوپرنیهیلیست بودم و این کاملا طبیعی و منطقی بود؛ این سیری‌ست که باید از آن می‌گذشتم. در این چندسال گاه می‌شد خود را در جایی میافتم که هیچ نمی‌دانستم کجاست، گاه می‌شد چند روز بی‌غذا بودم، بی‌خوابی‌های طولانی‌مدت داشتم و...؛ من هیچ نمی‌دانستم کیستم و چرا چنین و چنان می‌کنم، شدیدا منزوی بودم. کم کم اما دانستم که من نمی‌خواهم همیشه اینطور باشم و این روندی نیست که قرار باشد تا آخر بر آن ثابت‌قدم باشم. این بود که شروع کردم به مطالعه پیرامون خردگرایی و فلسفه. اینبار اما می‌اندیشم که نوری راستین را یافته‌ام که اگرچه نوسان دارد اما همیشه هست و واقعی‌ست.


* دوست دارید تشکیل خانواده دهید و پدر بشوید؟
راست‌اش اکنون بلی! الان دوست دارم خانواده‌ای داشته باشم، به ویژه دلم می‌خواهد فرزندانی داشته باشم :دو پسر و دو دختر! راستش برای خودم هم باورش عجیب است که دقیقا چه شده که احساسم کاملا متضاد شده، اما دیدنِ این افق برایم بسیار جذاب است. گویا این هورمون‌های لعنتی به دقت سر ساعت خویش بکار می‌افتند چنانکه هرچه بیشتر به میانسالی نزدیک می‌شوم بیشتر به فکر خانواده و فرزند می‌افتم...



* اگر ببینید دوست دخترتان بدون مقدمه و ناگهانی به شما خیانت کرده است چکار می‌کنید؟
واقعا نمی‌دانم. بستگی به میزان وابستگی عاطفی میان ما دارد. احتمال دارد واکنشی غیرقابل‌پیش‌بینی داشته باشم اما در نهایت با موضوع کنار می‌آیم. اما تکلیف دختر مربوطه کاملا روشن است، جایی که من باشم او نباید باشد و جایی که او باشد من نباید باشم. . .میدانم رفتارم چندان منطقی نخواهد بود و متحجرانه است، اما هر آدمی یکسری از این گرفتاری‌ها دارد دیگر... شما هم با این پرسش‌تان آبروی ما را در جمع بردید:e058:

===========
باقی پرسشهایتان بمانند یکی دو روز دیگر پاسخ خواهم داد. سپاس از شما.

Dariush
01-26-2014, 12:57 AM
* برپایی نظام آنارشیستی چطور ممکن خواهد بود در شرایطی که کاپیتالیسم نظم «طبیعی» جوامع است، و سامانه‌ی سرمایه‌داری با خمیرمایه‌ی بشری درآمیخته است؟
آنارشیسم یک نظام نیست، یک ایده‌ئولوژی‌ست.
آنچه در مورد طبیعی بودنِ کاپیتالیسم گفته و نوشته می‌شود، سراسر چرند است. سوسیالیستی به‌نام دروغ بودنِ این اندیشه را اینطور نشان می‌دهد: وقتی ما با دوستانِ خویش و دوستانِ دوستانِ خویش به پیک‌نیک می‌رویم، همگی سخاوتمندانه هرآنچه داریم را با هم به اشتراک می‌گذاریم هتا با آنانکه اولین باری‌ست که می‌بینیم‌شان. اما هیچ معلوم نیست چرا نمی‌توانیم باور کنیم که چنین رفتاری را می‌توانیم با تمامِ همنوعانِ خویش داشته باشیم؟! انسانِ کاپیتالیست حقیقی‌نما‌ست چرا که از کودکی ما را با این ایده‌ئولوژی بار می‌‌آورند. از روزهای نخست کودکی ما را در برابر پرسش «سرمایه بهتر است یا دانش؟» قرار می‌دهند و وقتی ما هنوز نمی‌دانیم هرکدام از اینها واقعا چه معنا و کارکردی دارند باور می‌کنیم که سرمایه بهتر است.

آنارشیسم ایده‌آلی دارد که مهم‌تر از بی‌سروری‌ست :Cummon Individualism! در این عبارت معانیِ مستتر فراوان است که مهمترین‌اش همانا مسئولیت اجتماعی‌است که افراد جامعه‌ی آنارشیست نسبت به ارزش‌های اخلاقیِ جمعی، همزمان که تکریم فردیت‌شان تضمین می‌شود، احساس می‌کنند. جامعه‌ای که خود را رها از بند قانون‌های درونِ کتاب و لوحه می‌یابد اما خود بر خود قانون است؛ قانونی که نانوشته و فارغ از ضمانتِ اجرایی بودن‌اش هرگز از کارآیی‌اش نمی‌کاهد.

سازوکارِ اقتصادی در جامعه‌ی آنارشیک از پلِ آنارکو سندیکالیسم می‌گذرد. در اینجا سندیکاهای کارگری مالکیتِ ابزارهای تولید را بر عهده خواهند داشت و نه دولت.

مزدك بامداد
01-26-2014, 02:02 AM
سندیکاهای کارگری
سندیکاهای کارگری = دولت های کوچولو؟
("government" comes from "to govern")

Mehrbod
01-26-2014, 11:40 PM
I'm here to grant your wish :)

زمانیکه با نمونه‌هایِ زیر روبرو می‌شوی چه جاوری بهت دست می‌دهد؟


اذان
دانشجوی روشنویر پیروی شریعتی
گشت ارشاد
گدای مترو
پافشاریِ دوستی برای رفتن به کنسرتِ حمید عسگری
قهرمانِیِ جهان تیم فوتبالِ ایران در جام جهانی
مسلمانانی که دین خویش را به ترسایی یا زرتشتی‌ دگرانده‌اند و وارونه
کابوس دیدن
احمدی‌نژاد
فروشنده‌هایی که میکوشند تا دسته بیاندازند؟
اعدام همگانی
پیرمرد بارکش
سربازِ سر چهارراه
کتک خوردن کودکی از زادآوران
حسن عباسی


به نگر ات در ایران چرا تا این اندازه صوفی‌گری و عرفان رواگ دارد؟

بیانگار یکی از دوستانِ نزدیک‌ اتکه دچار افسدگی فلسفیک شده به این فرجامرسیده که بهتر است خودکشد و این راز را تنها با تو در میان می‌گذارد. چه می‌کنی؟ میکوشی نگر اش را بدگرانی؟
یاری اش می‌کنی راه خوبی برای خودکشی بیابید؟ یا اینکه هیچ پادرمیانی‌ای نمی‌کنی؟

به نگر ات چند درسد از مردمِ ایران همچنان به بود جمهوری اسلامی خرسند هستند؟

چه پیشه‌ای را بیش از همه میدوسی؟

هنگام گرفتاری‌های روانیک و بن‌بست‌های سُهشیک, چگونه خود را میآرامی؟

از چه گونه فیلم‌هایی بیشتر خوش ات می‌آید؟ دو سه فیلمی که بیش از همه پسندیده‌ای را هم گر بگویی میبسندد.

میاندیشی چند درسد از کژروی‌هایِ اخلاقی ایرانیان برآمده از ج.ا است؟

و یک پرسش ذرّین: ایران را دوست داری؟

پارسیگر

Dariush
02-07-2014, 09:56 PM
* ایدئولوژی نوپای شما حول زنان و مردان چه میزان در روابط و نوع نگاهتان به جنس مخالف تاثیرگذار بوده است؟
در نگرش بسیار، در رفتار اما اندک!
راستش من در رفتارم با خانم‌ها تابع هیچ برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ای نیستم و روش‌های تعاملاتِ اجتماعی من با زنان و مردان در درجه‌ای بالا از مشابهت هستند جز در مواردی چون مظلوم‌نمایی ویژه زنان، بیگانگی آنها با بحث‌های جدی، قضاوت‌های عجیب و غریب‌شان و... .

من اهلِ دختربازی هرگز نبوده‌ام و هرگاه خواسته‌ام به کسی در این مرود راهنمایی بکنم سوتی‌های خفنی داده‌ام! نمونه‌اش در جستار روش‌های مخ زنی موجود است. این بحث‌های ما پیرامون زنان و مردان هم به نظرم تاثیری روی رفتار هیچکدام از زنخوارگان این انجمن نخواهد داشت، حداقل من به این باور دارم که زنان تقریبا همه چیز را می‌دانند و از روی آگاهی چنین و چنان می‌کنند. من یکبار مستقیما به دوست دخترم گفتم که چرا با نازک کردن صدا و ادا درآوردن سعی میکنی مظلوم‌نمایی کنی، او هم خیلی رک به من گفت که: تازه داری منو میشناسی! بله، رفتار من در قبال زنان تغییری نکرده و بیش از همه در مورد مردان است که عوض شده؛ آنها هستند که نادانسته خود را جایگاهی که نیستند می‌بینند.

راستش من پیرامون جستار نو تاسیسِ امیر گرامی (بازی:آموزش) و اصلا کل سیستم دختربازی و این چیزها هنوز توجیه نیستم و نمی‌دانم اینها چه لزومی دارند؟ چون برای من بطور خاص بدون بازی کردن از روی قواعد و با خودم بودن، هرگز چیزی در این زمینه(دوست دختر، سکس و... ) کم نداشته‌ام و در نهایت هم اگر مدتی تنها بوده‌ام یا دوست‌دخترم به من خیانت کرده، تمام اینها را نه ناشی از عدم توانایی در روش‌های بازی کردن، که به سبب شرایط و... می‌دیدم.


* یک خاطره‌ی بانمک و مضحک که بذهنتان میاید را تعریف کنید.
یکبار در زمان نوجوانی(16 سالگی) و در اوج تحریک جنسی و فعالیت هورمون‌ها و این چیزها، از فرط بی‌مکانی دختری را بردم به کافی‌نتی که دو طبقه بود؛ رفتیم طبقه‌ی دوم و من دخترک را روی پایم نشاندم و با ولعی شگرف مشغول مالش و مولش بودیم. تقریبا دو ساعت بود که در این وضع بودیم که ناگهان متوجه شدم صاحب کافی‌نت و و منشی و یکی دو نفر از کاربران آمده‌اند بالا و دارند ما را تماشا می‌کنند! چشم‌تان روز بد نبیند، چنان کتکی آن روز از آن مرد سبیل‌کلفت خوردم که هنوز دردش را حس می‌کنم!

Dariush
02-07-2014, 11:32 PM
* آیا معتقدید که با ظهور ادبیات نماشی بالاخص صنعت سینما، ادبیات داستانی و بطور کلی نثر ادبی منقرض شد؟ یا به فرض مثال بنیان ادبیات شعری که بر اساس اوزان و آهنگ بود بدست موسیقی برکنار شد؟!
من رشد، نمو و گسترشِ هنر سینما و نمایش را نه باعث عفول، زوال یا به حاشیه رفتن ادبیات داستانی، که موید دگرش یا انقلابی در این حوزه می‌بینم. هم‌اکنون ما داستانهایی داریم که تبدیل به فیلم یا تئاتر و نمایش می‌شوند، و این راهی‌‌ست نیک برای تعامل و همزیستی تعالی‌بخش برای هر دوسوی رابطه. صنعت سینما، اما داستانی دیگر دارد! صنعت سینما، خوراک بازارپسند می‌طلبد و این نقض غرضی‌ست برای هنر، بالاخص ادبیات داستانی که قرار است چشمه‌ی جوشانی برای جریان فرهنگی جامعه در غالبی هنری باشد.
در مورد نثر اما، بله، نثر زیر سیل توجهات به شاخه‌های دیگر هنر، از قبیل سینما، موسیقی و نقاشی تقریبا به گور رفته و اکنون نثر زیبا چیزی بیش از یک ابزار نیست!
در کل اما من گمان نمی‌کنم که شاخه‌هایی از هر بتوانند شاخه‌هایی دیگر را مدفون کنند یا به حاشیه برانند.


* تکامل نهایی و سرانجام بشریت را چطور متصور می‌شوید؟
راستش منظور شما از تکامل را متوجه نشدم و نمیدانم تکامل در چه منظورتان است؟ اما اگر تکامل فرهنگی منظورتان باشد، من جامعه‌ای در نهایت آزادی، بدون اقتدار مرکزی، همراه با مسئولیت‌‌پذیری اخلاقی تک‌تکِ اعضای جامعه می‌پسندم. این البته مستلزم نوعی خویشکاری‌ست (بقول دوستان). خویشکاری‌ای که در آن اعضای جامعه خویش را اگرچه خود را به خاطر اعمال خویش به جایی پاسخگو نمی‌بینند، اما به مرزهای اخلاقی تعرض نکرده و کرامت انسانی دیگران را محترم می‌شمارند.


* هم‌اکنون بهشت برین و رویایی را در کدام نقطه از کره‌ی پهناور زمین موجود می‌دانید؟
راست‌اش من زندگی در روستایی کوچک، در دامنه‌ی کوه و به دور از قیل و قالِ زندگی را همراه با سر و کله زدن با حیواناتِ خانگی چون مرغ و غاز و اردک چند راس گوسفند و یکی دو راس گاو و یک سگ و کار در باغ و باغچه و هفته‌ای یکبار ماهیگیری و این چیزها همراه با کتابها و مجله‌ها و روزنامه‌هایم بسیار می‌پسندم. مایه‌ی سرشکستگی‌ست؛ مردِ جوانی چونان نره‌بزها باید پر از شور زندگی و هیجان جوانی باشد و همه جا به دنبال ماده‌هایی برای تخم‌گذاری، نه اینکه همچون پیرمردها به دنبال کنج عافیت باشد... البته من هم چنین چیزی را برای پس از 50 سالگی می‌خواهم تقریبا...
3542

Dariush
02-07-2014, 11:34 PM
سندیکاهای کارگری = دولت های کوچولو؟



سازوکارِ اقتصادی در جامعه‌ی آنارشیک از پلِ آنارکو سندیکالیسم می‌گذرد
سندیکاهای کارگری عامل واسط هستند؛ نه هدف.

مزدك بامداد
02-08-2014, 01:00 AM
سندیکاهای کارگری عامل واسط هستند؛ نه هدف.
بسیار خوب، اکنون اگر در آن همبود آرمانی شما،
بخواهند از رشت تا بندرعباس، بزرگراه درست کنند،
از کی باید پروانه و بودجه گرفت و چه کسی ، چگونه
توانسته است که این پروژه را به چه کسانی بپذیراند؟!


( اگر جای این گفتمان اینجا نیست به جای دیگر بجا کنید)

Dariush
02-08-2014, 01:04 AM
مانیکه با نمونه‌هایِ زیر روبرو می‌شوی چه جاوری[١] بهت دست می‌دهد؟

اذان
راست‌اش اذان را دوست می‌دارم... معجزه‌ی الله است یا هرچه، نمی‌دانم ولی از شنیدن صدای اذان، مخصوصا اگر موذن‌زاده، موذن‌اش باشد، خوشم می‌آید.


دانشجوی روشنویر[٢] پیروی شریعتی
ترحم! این مجموعه، بخشی قابل توجه از روشنفکران را در بر میگیرد و اینان وقتی حس ترحم و دلسوزی مرا نسبت به خود می‌بینند بسیار برافروخته می‌شوند! راست‌اش من همچین دوست‌دختری هم داشته‌ام. اتفاقات بسیار جالبی میان ما افتاد که در یک مورد من شریعتی را خری باهوش تشبیه کردم که حرف زدن و خواندن و نوشتن آموخته!



گشت ارشاد
خشم شدید! اینها چندبار به من به سبب همراهی با دختری گیر داده‌اند و هربار به شکلی لفظی و یکبار فیزیکی با من درگیر شده‌اند.


گدای مترو
از آدمهای درون مترو بیزارم، از گدایش گرفته تا تاجرش. اما گدای مترو از یک لحاظ به نظرم اشتباه می‌کند و از دو لحاظ کارش هوشمندانه است. کسانی که در مترو می‌نشینند موضع دفاعی محکمی در حضور ازدحام جمعیت می‌گیرند و بیشترین تلاش را می‌کنند که کار احمقانه ازشان سر نزد، یعنی کاری نکردن و ساکت و بی‌حرکت در جای خود نشستن را به کاری کردن ترجیح می‌دهند. از یک جهت درست به این خاطر که جمعیت معمولا رفتار گوسفندوار دارند، یعنی اگر یکی از افراد حاضر، کمکی به گدا بکند، بقیه هم ناخودآگاه از او الگو می‌گیرند و مثل او عمل می‌کنند. از یک جهت دیگر هم هوشمندانه است به این خاطر که سرمایه‌گزاری خوبی روی حس خیرخواهی و نوع‌دوستی و سعی برای نشان دادنِ اینها درون آدمها است و هر چه تعداد افرادی که این سرمایه‌گزاری رویشان انجام می‌شود بیشتر باشد، بازخورد و سود بیشتر خواهد بود.


پافشاریِ[٣] دوستی برای رفتن به کنسرتِ حمید عسگری
او را به شکلی وحستناک تحقیر می‌کنم تا دست از سرم بردارد!


قهرمانِیِ[٤] جهان تیم[٥] فوتبالِ ایران در جام جهانی
امممم، راست‌اش این اتفاق چیزی‌ست شبیه به برخورد ماه به زمین! اول شگفتی‌ای در همان حد خواهم داشت، بعد با خوشحالی‌ای آمیخته به همان شگفتی اولیه می‌کوشم با واقعیت کنار بیایم:e10c:



مسلمانانی که دین خویش را به ترسایی[٦] یا زرتشتی‌ دگرانده‌اند[٧] و وارونه
راست‌اش تغییر دین را من خیلی احمقانه میبینم.. همه‌ی ادیان تا 90 درصد با هم تشابه دارند و اینکه کسی علنا و رسما اعلام کند دین خویش را تغییر داده، نشان می‌دهد که نه دین را به خوبی می‌شناسد، نه دین پیشین خود را شناخته و نه دین جدید را!


کابوس دیدن
من از کابوس بسیار می‌ترسم! چرا که خوابهایم بسیار زیاد شبیه به واقعیت هستند و گاهی چنان واقعی که پس از بیداری تا نیم ساعت طول می‌کشد که باور کنم همه‌ی آنچه بوده، رویایی بیش نبوده! به همین خاطر کابوس‌هایم معمولا بسیار دردناک هستند. یک ترس دیگر هم این است که اسپاگتی را چه دیدی، شاید ما در جهانی شبیه به ماتریکس هستیم و با نابودی ذهن‌مان درون کابوس خودمان هم واقعا مردیم!!!


احمدی‌نژاد
بگذار دهانم را نصفه شبی کثیف نکنم!


فروشنده‌هایی که میکوشند تا دسته بیاندازند؟
من از این جماعت به راستی بسیار بیزار هستم. اینان در ایران بسیار زیادند و تقریبا نود درصد فروشنده‌ها را شامل می‌شوند که برای انداختن مرزی نمی‌شناسند و تا آنجا که راه داشته باشد، می‌اندازند. اگر به شما انداختند، کسی هرگز آنها را سرزنش نمی‌کند به خاطر کلاهبرداری‌شان، بلکه شما را به پپه و نازرنگ بودن سرزنش می‌کنند!



اعدام همگانی
مخالف اعدام هستم در همه‌ی اشکالش! اعدام همگانی یک راهکار برای ایجاد رعب و وحشت است و علاوه بر خشونتی که با خود به همراه دارد، یک ابزار سیاسی نیز هست.


پیرمرد بارکش
مرا به شدت تحت تاثیر قرار خواهد داد:(


سربازِ سر چهارراه
حس همدردی


کتک خوردن کودکی از زادآوران[٨]
از این پدیده بسیار بیزار هستم و به نظرم باید در همان روز نخست کودک را از والدین برای مدتی موقتی جدا کرد و اگر پس از سه بار این اتفاق افتاد باید آنها را برای همیشه از هم جدا نگه داشت.

Nevermore
02-08-2014, 04:11 PM
درود بر داریوش عزیز،
1-تا به حال مواد مخدر را امتحان کرده ای؟اگر آری کدام ها؟کدام فاز بهتری داشته است؟
2-رابطه ات با بازی های کامپیوتری چگونه است؟
3-اهل قمار هستی؟در کدام بازی با پاسور تبحر داری؟
3-حاضری اگر دختری به واقع جذاب دیدی برای سکس با او پول بپردازی؟
4-نگرت درباره ی War on Drugs چیست و یا آیا با آزاد بودن مصرف و خرید و فروش مواد مخدر موافقی یا خیر؟
5-سخت ترین شغلی که تا به حال داشته ای چه بوده؟
6-سخت ترین دوران زندگی ات چه موقع بوده؟

Dariush
02-08-2014, 04:54 PM
به نگر ات در ایران چرا تا این اندازه صوفی‌گری و عرفان رواگ دارد؟
به چند دلیل. یک دلیلِ آن، کارکردِ تاریخیِ آن در ضدیتی که با اسلامِ خشک و خشن داشت است؛ عرفان در واقع راهی بوده برای دوری از آن اسلام و رنگی نو به آن زدن. اسلام به خودی خود مستعد برای سخیف‌ترین و بی‌مایه‌ترین مضامین عرفانی هم نیست و سراسر جمود است و تحجر و وحشی‌گری(اسلام در قرون نخستین‌اش)، ایرانیان با عرفان به آن زدن، سعی در نفوذ دادنِ فرهنگِ خویش، از جمله موسیقی و شراب‌خواری و شاعری و عشق‌بازی به آن بقول نیچه جمود سراسر ضدفرهنگ را داشتند.

دلیلِ دیگر، سرشکستگی تاریخی‌ست. عرفان و صوفی‌گری در واقع یک مقاومتِ ذهنی و روانی‌ بود در برابر شکستی که ایرانیان از اعراب خورده بودند : اگر شما سرزمین‌های ما را فتح کردید، اگر مالها ستاندید، برادرها و پسرها را کشته، خواهران و مادران را به کنیزی گرفتید، ما همچنان چیزهایی داریم در دلِ خویش که شما هرگز به آن دست نخواهید یافت(خودارضایی روانی)

دلیلِ دیگر، مجاورتِ جغرافیایی و مراوداتِ فرهنگیِ با هند بوده که این هم بسیار تاثیرگذار بوده.

و در نهایت، عقب‌ماندگی! یکی از راهها برای توجیه عقب‌ماندگی خود، این است که خود را به عنصری دلبسته نشان دهید که باعث شده پیشرفت‌ها در دیگر حوزه‌ها برایتان غیرجذاب و بی‌اهمیت درنظر آید! ایرانیان با «عرفانی بازی» و «صوفی‌گری» عقب‌ماندگی علمی و تکنولوژیک خویش را توجیه شده می‌بینند؛ خاصه آنکه عرفان را آنچنان پیچیده و غامض جلوه می‌دهند که غربیان هنوز در درکِ آن گیج می‌زنند!


بیانگار یکی از دوستانِ نزدیک‌ اتکه دچار افسدگی فلسفیک شده به این فرجامرسیده که بهتر است خودکشد و این راز را تنها با تو در میان می‌گذارد. چه می‌کنی؟ میکوشی نگر اش را بدگرانی[٩]؟
راستش بستگی به میزانِ جدیتِ او، کیفیت توجیه فلسفی‌اش و اهمیت وجودیِ خود آن شخص دارد! اگر آدم با ارزشی باشد و اگر بفهمم که این احساس او موقتی‌ست و در پی مشکلاتِ گذرای زندگی‌ست، آنگاه خواهم کوشید او را منصرف کنم؛ هتا شده اجبارا! اگر بدانم او به چنان بن‌بستی دچار است که خود را هرگز از آن رها نمی‌بیند و هیچ افقی برای رستگاری خویش نمی‌یابد و تمامِ روزنه‌ها را کور می‌یابد، مثلِ یک دوست، به او کمک خواهم کرد بهترین و کم درد ترین راه برای خودکشی را برگزیند. اگر از این آدمهای جلف باشد که می‌خواهد باجگیری عاطفی کند یا کسی باشد که قصد جلب توجه و بازی احساسی دارد، چنان تحقیرش می‌کنم که واقعا متقاعد شود خودکشی کند!


به نگر ات چند درسد از مردمِ ایران همچنان به بود جمهوری اسلامی خرسند هستند؟
اینها اواع مختلفی دارند. کل کسانی که با رژیم مخالف هستند به نظرم بیش از 70 درصد از مردم را شامل می‌شود. از میان این هفتاد درصد اما به نظرم تنها 20 درصد هستند که راضی به انقلابی مردمی و براندازی حکومت و فعالیت سیاسی علیه او دارند.از آن 50 درصدِ باقی‌مانده عده‌ای هستند که ترجیح می‌دهند یک حمله‌ی نظامی خارجی این رژیم را ساقط کند، عده‌ای دگر بودنِ آن را به تغییری غیرقابل پیش‌بینی با این توجیه که «شاید یکی اومد بدتر از اینا» تریجه می‌دهند، گروهی دگر هم هستند که خودشان هم نمی‌دانند چرا معترض‌اند، فقط معترض‌اند!



چه پیشه‌ای[١٠] را بیش از همه میدوسی[١١]؟
بیکاری:))
کار در دانشگاه را بیش از همه می‌پسندم، سپس نویسندگی، سپس ویراستاری، سپس کتاب‌داری.


هنگام گرفتاری‌های روانیک و بن‌بست‌های سُهشیک[١٢], چگونه خود را میآرامی؟
راست‌اش هیچی!در این مواقع بهترین راهکار همان راهکار شترمرغ است؛ یعنی سر به درون بوته‌ها کردن و گریز از مهلکه...
راهکاری که من برمی‌گزینم متفاوت است اما در بیشتر مواقع ، از آنجا که اندوه در شرایط نبودِ امید متولد می‌شود و نبود امید هم یعنی اتفاقی که نمی‌توان کاری در مورد پیامدهای رویدادِ پیش‌آمده کاری کرد و باید با آن کنار آمد، به بیهودگیِ غم و ناله کردن می‌اندیشم...


از چه گونه فیلم‌هایی بیشتر خوش ات می‌آید؟ دو سه فیلمی که بیش از همه پسندیده‌ای را هم گر بگویی میبسندد[١٣].
تاریخی-جنایی- رمزآلود - معناگرا
روزی روزگاری در آمریکا
پالپ فیکشن
دار و دسته‌های نیویورکی



میاندیشی[١٤] چند درسد از کژروی‌هایِ اخلاقی ایرانیان برآمده از ج.ا است؟
فکر میکنم 40 تا 50 درصد.



و یک پرسش ذرّین: ایران را دوست داری؟
ایران را بسیار زیاد، مردم‌اش را بسیار اندک یا هیچ!
ایران سرزمینی تاریخی، افسانه‌ای و از لحاظ جغرافیای زیباست. سرزمینی بوده فرهنگ‌ساز که اوج و حضیض‌ها بر خود بسیار دیده؛ سرزمینی که زمانی مردمان‌اش اهل تساهل و تمدن و آبادسازی جهان بوده‌اند. ایران از نظرم گنجینه‌ایست ارزشمند در تاریخ حیات بشر که ارزش دوست داشتن را دارد. البته با هرگونه نگاه حزبی از قبیل ایرانی‌گرایی و پان‌ایرانیسم و این چیزها کاملا بیگانه‌ام.
مردمِ ایران اما شوریختانه مردمی ابله بار امده‌اند که من اگر روزی از ایران خارج شوم، هویتِ ایرانی‌ام را انکار خواهم کرد!

Dariush
02-08-2014, 05:04 PM
بسیار خوب، اکنون اگر در آن همبود آرمانی شما،
بخواهند از رشت تا بندرعباس، بزرگراه درست کنند،
از کی باید پروانه و بودجه گرفت و چه کسی ، چگونه
توانسته است که این پروژه را به چه کسانی بپذیراند؟!


( اگر جای این گفتمان اینجا نیست به جای دیگر بجا کنید)
مزدک گرامی، گفتگو در این مورد را از آنجا که هم جایش اینجا نیست و هم اینکه می‌دانیم شما گفتگویی دنباله‌دار در این مورد را در سر دارید، اجازه دهید پس از به سرانجام رسیدنِ صندلی داغم در جستار مربوطش پی بگیریم و من فعلا از مفری که پیدا کرده‌ام برای پاسخ به پرسشهای صندلی داغ استفاده کنم.:e032:

Dariush
02-08-2014, 05:24 PM
درود بر داریوش عزیز،
درود بر تو شهریار جان:e032:


1-تا به حال مواد مخدر را امتحان کرده ای؟اگر آری کدام ها؟کدام فاز بهتری داشته است؟
تریاک
شیره
حشیش
ماری‌جوانا
کوکائین
هروئین
(دوتای آخری را همین اواخر یکی دو بار تست کردم!)
کلا زیاد با مواد مخدر حال نمی‌کنم، جز با ماری‌جوانا و تریاک ؛ تریاک، ماهی حداکثر یکبار خیلی حال می‌دهد!


2-رابطه ات با بازی های کامپیوتری چگونه است؟
رابطه‌ای نه چندان صمیمی!
تنها Pes را با دوستان دست جمعی بازی می‌کنم.گاهی هم دسته‌ی پلی استیشن را وسط بازی کردن از پسربچه‌های فامیل به زور میدزدم و سادیست‌وار از داد و جیغ و دادهایشان سرشار در لذت می‌شوم.


3-اهل قمار هستی؟در کدام بازی با پاسور تبحر داری؟
بله، زیاد!
حکم
21
پوکر آماتورم
چند بازی دیگر هم بلدم اما در حکم استادم:)


3-حاضری اگر دختری به واقع جذاب دیدی برای سکس با او پول بپردازی؟
سکس پولی را دوست نمی‌دارم، چرا که کلا از کس حراج‌شده نمی‌توانم لذت ببرم. کلا در این مورد وسواسِ بیمارگونه‌‌ای دارم، چنانکه یکی از دلایلم برای دوری از زنان متاهل، تصور شراکت کس او با کیر من و کیری غیر از کیر من است! اما در مورد دختری که خیلی از او خوشم آمده باشد، چرا، خواهم پرداخت... اما خیلی چنین چیزی بعید به نظر می رسد چرا که تقریبا هرگز جاذبه‌های جنسی دختری مرا وادار به واکنشی در این سطح نکرده.


4-نگرت درباره ی War on Drugs چیست و یا آیا با آزاد بودن مصرف و خرید و فروش مواد مخدر موافقی یا خیر؟
شدیدا موافقم. جز مواد خطرناک و صنعتی و کنترل دسترسی کودکان به مواد مخدر موافق آزادی هرگونه ماده‌ی مخدر هستم. در این مورد به خاطر دارم قبلا جایی(کافه بود فکر کنم) با راسل گرامی گفتگو کرده بودیم. بطور خلاصه من بخشی بزرگ از این جنگ را ناشی از سودجویی باندهای مافیایی سیاسی مثل سپاه پاسداران میدانم.


5-سخت ترین شغلی که تا به حال داشته ای چه بوده؟
کارگری برای سیم‌کش‌های ساختمان(سه ماه)، دست‌فروشی در بازار روز(سه ماه)، بازاریابی(چهار ماه) و یکی دو مورد دیگر...از خاطرات‌شان نگو که دلم خون است:e108:



6-سخت ترین دوران زندگی ات چه موقع بوده؟
-------->

15 تا 20 سالگی: بلوغ، سرگشتگی، بدبختی، مثل سگ کار کردن، آوارگی و ....

Nevermore
02-08-2014, 05:29 PM
بله، زیاد!
حکم
21
پوکر آماتورم
چند بازی دیگر هم بلدم اما در حکم استادم:)

به به ،پس لازم شد یک حکمی با دوستان بزنیم تا یک دولویی به شما بزنم.:e057:

Ouroboros
02-08-2014, 05:31 PM
داریوش گرامی هم که اهل حال است؟ :e056:
داریوش جان سوال: اگر قرار به انتخاب باشد، شما باسن را ترجیح می‌دهید یا سینه را؟

Dariush
02-08-2014, 05:56 PM
به به ،پس لازم شد یک حکمی با دوستان بزنیم تا یک دولویی به شما بزنم.
باور کنید یکی از خواستنی‌ترین تفریحاتِ من، حکم بازی کردن با دوستان صمیمی‌ام است. لم دادن به متکا، چایی دبش و تخمه‌ای ترد همراه با گفتگویی دلپزیر و آبکی در مورد سیاست و اقتصاد یا خاطرات سکسی دوستان با صدای زمزمه‌وار موسیقی در پس‌زمینه... .آدم را از دنیا فارغ می‌کند لعنتی... من هم از کسانی هستم که دوستان همیشه بر سرم دعوا دارند که یارشان شوم... یاری خوب و حریفی قدر خواهم بود در این بازی...

Dariush
02-08-2014, 06:05 PM
داریوش گرامی هم که اهل حال است؟
منظورتان اهل منقل و وافور است؟!



داریوش جان سوال: اگر قرار به انتخاب باشد، شما باسن را ترجیح می‌دهید یا سینه را؟
در من بیشترین انگیزش جنسی را سینه و لب ایجاد می‌کنند.
در سکس هم بیشترین زمان را مشغول فرج هستم. پس به ترتیب:
سینه
لب(من نوعی خاص از لبها را بسیار دوست می‌دارم؛ این هم یک نوع فتیش است، نه؟)
کون

من زیاد اهل سکس مقعدی نیستم و از آن لذتی نمی برم. تنها یکبار دختری با من همخواب شد و خودش راسا از من در این مورد خواهش و تمنا می‌کرد منهم کردم، اشک او درآمد، به ما هم هیچ حالی نداد، دیگر هم امتحان نکردیم... وقتی جلو هست، عقب به چه کار می‌آید؟! بهترین آلترناتیو در مقابل مهبل هم به نظرم دهان است و دیگر هیچ...

Anarchy
02-08-2014, 06:55 PM
وقتی جلو هست، عقب به چه کار می‌آید؟!

به قول یکی از اساتید فن ، گرفتن برق از پشت کنتور لذت دیگه ای داره :15: !!

Russell
02-08-2014, 08:00 PM
ای بابا من نگاه کردم اینحا سوالات خودم را نیافتم. بگمانم از وسواس به تاخیر انداختمشان بعد هم فراموش کرده‌ام. :e40a:
خب داریوش جان:
به ترتیب دوست‌داری در چه رشته‌هایی تحصیل کنی؟ حالا تحصیل هم نشد علاقه‌ات را به ترتیب بگو.
نظرت درباره‌یِ روشنفکران ایرانی قبل از انقلاب و بعد از آن چیست؟
نظرت درباره‌یِ سبیل گذاشتن چیست؟
درباره‌یِ هدونیسم نظرت چیست؟
بازیگر مورد علاقه‌ات کیست؟
فوتبال دوست داری؟ بازی یا هواداری یا...، کلا ورزش چه دوست داری؟
درباره‌یِ جبر و اختیار چگونه میاندیشی؟ بنظرت راهی برای رهایی از رسیدن به تناقض در مواجه شدن با آن هست؟

اینها باشند علی الحساب تا سری بعدی...

iranbanoo
02-08-2014, 08:05 PM
داریوش جان به این اندیشیده اید که دانستن زیادی هم درد آور است؟یا اینطور میپندارید که دانستن شما را قدرتمند میکند؟

Dariush
02-08-2014, 10:17 PM
ای بابا من نگاه کردم اینحا سوالات خودم را نیافتم. بگمانم از وسواس به تاخیر انداختمشان بعد هم فراموش کرده‌ام.
اینها باشند علی الحساب تا سری بعدی...

باشید تا وقت چشیدنِ لذتِ انتقام ما هم برسد:e52d:


به ترتیب دوست‌داری در چه رشته‌هایی تحصیل کنی؟ حالا تحصیل هم نشد علاقه‌ات را به ترتیب بگو.
فلسفه
تاریخ
ادبیات
موسیقی
هنر
روانشناسی
زبانشناسی
بیولوژی



نظرت درباره‌یِ روشنفکران ایرانی قبل از انقلاب و بعد از آن چیست؟
روشنفکرانِ قبل از انقلاب بر خلاف حرفهایی که پشت‌شان نزد عوام زده می‌شود، انسانهایی بودند در درجه‌هایی بالاتری از شرافت اخلاقی و فکری و اگر تغییر موضعی در آنها دیده می‌شد از انگیزه‌های انقلابی‌شان بود، چنانکه هرگز نان به نرخ روز خوردن‌ در مرام‌شان نبود. اشتباهات محاسباتی و فکری‌شان تماما سهوا و قابل گذشت بود؛ پس از انقلاب اما قامتِ روشنفکران روی هم به اندازه‌ی یکی احسان طبری و شاهرخ مسکوب هم نمی‌رسد. وانگهی تمام روشنفکرانِ امروزی که سرشان به تن‌شان می‌ارزد، کسانی چون داریوش آشوری و دیگران، جملگی میراث‌دارانِ همان نسل روشنفکرانِ پیش از انقلاب هستند. موج‌سواران البته همیشه هستند اما قالب روشنفکرانِ تاثیرگذارِ پیش از انقلاب، انسانهای وارسته‌ای بودند که در آن عصری که یک جلد کتاب هم به زور پیدا می‌شد و مثل امروز نبود که 5000 جلد کتاب درون تبلتِ یک نوجوان ذخیره باشد، سوادی داشتند چندبرابر روشنفکرانِ امروزی و دانسته‌های خویش را صدقه نمی‌دادند.
من جریان روشنفکری گمنامِ ایرانی، که در لایه‌های زیرین جامعه و میان دانشجویان و قشر جوان جریان دارد بسیار بیشتر از روشنفکرانِ سنتی می‌پسندم. گاهی با بعضی از اینها که همکلام می‌شوم می‌خواهم از شوق پرواز بکشم آنچنان که ذهنی روشن و هوشی والا نزدشان می‌بینم!


نظرت درباره‌یِ سبیل گذاشتن چیست؟
خیلی خیلی سبیل گذاشتن را دوست دارم! ترکیبی از مو، ریش و سبیل شبیه به این را دوست دارم اما نمی‌گذارم:
3551

3552




درباره‌یِ هدونیسم نظرت چیست؟
هدونیسم ابعادِ گوناگونی دارد و روایت‌های گوناگونی از آن وجود دارد. روایت دوگانه‌ی آن یکی مربوط است به «لذت‌گرایی به عنوانِ هدفی غائی» و دیگری «لذت به عنوانِ مخدر» است. با اولی مشکل دارم هم از لحاظ فقر فلسفی‌‌ای که دارد و هم از لحاظِ دشواری‌های اخلاقی‌اش. نوع دومِ آن ارتباطی تنگاتنگ با نیهلیسم دارد و دستورالعمل طلاییِ آن چنین است:«همینی‌ست که هست، سعی کن لذت ببری!». البته این هم شکلهای مختلفی دارد و شما اگر هدونیست-نیهیلیست باشید، سعی میکنید از سخت کار کردن لذت ببرید، از جدلهای روانی ناخواسته لذت ببرید، از حال خراب لذب ببرید و ... . در همه‌ی این احوال اما نمی‌توان ردپای نوعی خلسه‌ی عرفانی شخص لذت‌گرا را ندید، چنانکه من گاهی شخص مستغرق در لذت‌گرایی یک مازوخیست و از لحاظ روانی از بربادرفته درمی‌یابم، کسی که در اثر ناتوانی ا ز تحلیل موقعیت‌ها خود را راحت‌ترین موضع ممکن قرار می‌دهد و اجازه می‌دهد شرایط او را و حالش را تعریف کند.


بازیگر مورد علاقه‌ات کیست؟
دانیل دی‌لوئیس



فوتبال دوست داری؟ بازی یا هواداری یا...، کلا ورزش چه دوست داری؟
داشتم؛ الان دیگر نه نگاه می‌کنم و نه اهل بازی کردن هستم. از ورزش‌ها هم همانطور که قبلا گفتم، شنا، دوچرخه‌سواری (همان اسب سواری زمان پیامبر) و مداحی(تیراندازی) را دوست می‌دارم! دو مورد نخست جدی بودند.


درباره‌یِ جبر و اختیار چگونه میاندیشی؟ بنظرت راهی برای رهایی از رسیدن به تناقض در مواجه شدن با آن هست؟

خیر! جبر از نگاه من دو بعد دارد، یک جبر ازلی که بهترین عبارت توصیفی برایش، همان اراده‌‌ی حیات است و یکی جبر شرایط است. جبر ازلی در غرایز و گرایش‌های ناخودآگاه ما و همچنین چینش رویدادهایی که ما کمترین تاثیری در آنها نداشته و نمی‌توانستیم داشته باشیم تبلور می‌یابد و جبر شرایط، جبری‌ست که از طریق شرایط خود را می‌نمایاند، جبری که در آن شما مثلا به لحاظ تخطی از بایسته‌های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی تنبیه می‌شوید و یا نمی‌توانید دستِ بریده‌تان در کارخانه را برگردانید. بپذیریم یا خیر، همه‌ی ما در درجه‌ی بالایی از جبر بازی می‌کنیم که در آن گاهی مفری از اختیار می‌یابیم. غرایز و ناخودآگاه بخش اعظم عملکردهای ما و جهتِ اندیشه‌ی ما را تنظیم و مسیردهی می‌کنند و خوداگاهِ ما بخشی جزئی از کنش‌های روزانه ی ما هستند! پس در یک لیست categorize نشده، جبر طبیعی، جبر اجتماعی، جبر علت و معلولی، جبر تاریخی، جبر سیاسی-اقتصادی-جغرافیایی و... جبرهایی هستند که ما بدانها دچاریم.

تمامِ اینها بدین معنا هستند که من ماتریالیست جبرگرایی هستم که باور دارم تناقضی در این میان نیست و همه چیز روشن است، تنها چیزی که هست کمبود شهامت در ما برای پذیرفتن است. در میان فیلسوف‌ها، غیر از فلاسفه‌ی یونان باستانی که فکر میکنم همگی با نظرات‌شان آشنا هستند، بیشتر فلاسفه‌ی عصر روشنگری ولونتاریست هستند، شوپنهاور که من بسیار تحت تاثیر او هستم،با فلسفه‌اش پیرامون اراده ی حیات به سمت جبرگرائی تمایل داشت و پیشنهاد اکیدش این بود که برای رهایی از تباهی این جبر، کنج عزلت بهترین راهکار است. در مورد نیچه، او در پس نیهیلیسم‌اش و تلاش‌اش برای فروپاشی ارزشهای دوگانه‌ی خیر و شر، در پی نشان دادنِ دریچه‌ی اختیار انسان اگزیستانسیالی است و اگرچه اندیشه‌ی «بازگشت»ِ او مبنی بر جریانِ دایره‌وار زمان و علت و معلول‌ها ، منجر به تفسیرهایی جبرگرایانه از فلسفه‌اش شد، اما از آنجا که کسی بود شدیدا معتقد به فردگرایی در نهایی‌ترین ابعادش، مشخصا از نظر من به اختیار اصالت بیشتری می‌دهد. اساسا در چهارچوب اگزیستانسیالیسم، اختیار همیشه بر جبر سیطره دارد.

Ouroboros
02-09-2014, 12:09 PM
منظورتان اهل منقل و وافور است؟!
بله، و همینطور قمار.
به نظر نمی‌رسید اهل عیش باشید، بیشتر نیچه دوستان ایرانی که من دیده‌ام زیادی عوالم «والا» بودگی دارند و به لذایذ زمینی چندان روی خوشی نشان نمی‌دهند.


در من بیشترین انگیزش جنسی را سینه و لب ایجاد می‌کنند.
در سکس هم بیشترین زمان را مشغول فرج هستم. پس به ترتیب:
سینه
لب(من نوعی خاص از لبها را بسیار دوست می‌دارم؛ این هم یک نوع فتیش است، نه؟)
کون

من زیاد اهل سکس مقعدی نیستم و از آن لذتی نمی برم. تنها یکبار دختری با من همخواب شد و خودش راسا از من در این مورد خواهش و تمنا می‌کرد منهم کردم، اشک او درآمد، به ما هم هیچ حالی نداد، دیگر هم امتحان نکردیم... وقتی جلو هست، عقب به چه کار می‌آید؟! بهترین آلترناتیو در مقابل مهبل هم به نظرم دهان است و دیگر هیچ...
اینها که می‌گویید شما را بدل به کافر حربی می‌کند و میانه‌مان را برهم می‌زند. :e404:
اگر سینه دوست دارید خب داشته باشید، دیگر چرا عیش ما را به چالش می‌کشید و با مقدسات دیگران شوخی می‌کنید؟
بی شوخی و مزاح اما من دریافته‌ام که ترجیح یکی به دیگری، اغلب چیزهای جالبی درباره‌ی یک مرد می‌گوید. چنانکه به گمانم اکنون این پرسش باید جزو سوالات استاندارد باشد!

undead_knight
02-09-2014, 02:24 PM
بی شوخی و مزاح اما من دریافته‌ام که ترجیح یکی به دیگری، اغلب چیزهای جالبی درباره‌ی یک مرد می‌گوید. چنانکه به گمانم اکنون این پرسش باید جزو سوالات استاندارد باشد!
سکس مقعدی به نظر من نماد تمایلات سادیستی یا در لطیف ترین حالت کنترل طلب هست، البته شاید به روحیه تنوع و تفاوت طلب هم مرتبط باشه.

در رفتار توی تختخواب فکر کنم اشتراکات زیادی داشته باشیم:))
شخصا فکر میکنم در یک تحلیل سطحی میتونم بگم بعضیا روحیه تخت خوابی رو تبدیل به رفتار اجتماعی میکنند:))
اینو گفتم یاد نقل قول یه فمنیست افتادم"تنها جایی که دوست دارم مردی مرا کنترل کند، تخت خواب است" :))

Dariush
02-09-2014, 04:47 PM
داریوش جان به این اندیشیده اید که دانستن زیادی هم درد آور است؟یا اینطور میپندارید که دانستن شما را قدرتمند میکند؟
بینهایت...شاید بیشترین درصد زمانهای اندیشیدنِ من در موردِ اندیشیدن بوده، چنانکه اگر رهایم کنید، تا صبح یک جلد کتاب قطور در این مورد خواهم نوشت. بطور خلاصه اما:
من در حین فرآیند دانستن، به ویژه اگر موضوع مورد علاقه‌ام باشد، بسیار لذت می‌برم، اما پس از آن، بیشتر رنج و کمتر لذت! جنس این رنج کمابیش برایم غیرقابل توصیف است و نمی‌توانم در موردش حرف بزنم، اما چنان است که من تمرین کرده و می‌کنم تا با تعطیل کردنِ بخشی از آگاهیِ خویش، توان و تحمل و سپس لذت بردن از جمع‌هایی که صرفا دور هم هستند برای وقت‌گذراندن و خوشی را بدست آورم. در این مواقع گاه می‌شود معیارهایم به کلی زیر و زبر می‌شوند، سخنانی بر زبان جاری می‌سازم که بعدا خودم جرئت اندیشیدن به آنها را ندارم و یا با کسانی تعامل می‌کنم که در حالت طبیعی هتا تصورش هم نمی‌توانم بکنم؛ همچون مستی می‌شوم که خود بی‌خبر است، اما اگر این نبود من بی‌شک تابش را نداشتم و کارم به خودکشی یا تیمارستان می‌کشید!

دانستن برای من مسئولیت دارد و من از کسی که می‌داند و داناییِ خویش را نفی و انکار می‌کند بیزارم. شاید بخشی بزرگ و اصلی از آن رنج مرموز، منشاش همین علت باشد. (دو پاراگراف دیگر دیشب در این مورد نوشتم که اکنون دیگر ترجیح می‌دهم روده‌درازی را کنار بگذارم).

Dariush
02-09-2014, 05:29 PM
بله، و همینطور قمار.
به نظر نمی‌رسید اهل عیش باشید، بیشتر نیچه دوستان ایرانی که من دیده‌ام زیادی عوالم «والا» بودگی دارند و به لذایذ زمینی چندان روی خوشی نشان نمی‌دهند.
بله، براستی چنین است و اینان گویی فلسفه‌ای عرفانی(یا عرفانی فلسفی) دست یافته‌اند و خود را چنان والا می‌یابند که شده هتا 90 درصد از مردم را در شان تعامل با خود نمی‌دیدند! من دوست نیچه‌پرستی داشتم که حاضر نبود یکی دیگر از دوستانِ مرا به مجلس عرق‌خوری‌مان راه دهد، به این خاطر که او سبکسرانه و زیادی می‌خندد!


اینها که می‌گویید شما را بدل به کافر حربی می‌کند و میانه‌مان را برهم می‌زند.
آقا ما مخلصیم، این حرفها چیست؟!
خب من نگفتم که باسن را دوست ندارم!خیلی هم دارم اما بیشتر نقش انگیزشی و مالشی(!) دارد، سکس از آن طریق به من حس خوبی نمی‌دهد!
من نمی‌دانم در ایران چرا اینقدر کون‌پرست هستند، در خارجه هم اوضاع همینطور است؟!

iranbanoo
02-17-2014, 08:21 PM
های:)

-داریوش جان دفتری دارید که در آن بنویسید؟نه خاطره!بلکه نوشته هایی که اگر بر روی کاغذ نیایند ول کنتان نباشند؟
-شعر چه طور؟میتوانید یکی از اشعاری که خودتان سروده اید را اینجا بگذارید؟

-مبنای قضاوتتان برای اینکه دختری را خوب بدانید چیست؟

-آیا لحظه ای را بوده که حس کنید تازه متوجه شده اید بزرگ شده اید؟ لحظه ای که تا قبل از آن خود را همچنان یک نوجوان یا یک کودک میپنداشتید ؟
-واینکه آیا از بزرگ شدن خودتان خوشحالید یا همان حرفهای تکراری که( بچه بودیم چه خوب بود) را دوست میدارید؟

-فکر میکنید با افکاری که دارید زندگیتان تحت کنترل خودتان است یا فکر میکنید شرایط اجتماعی و محیطی بیشتر کنترلتان میکند؟

تعاریفتان از واژگان زیر چیست؟
*اختیار
*عشق
*بلوغ
*تنهایی
*خانواده
*امید

-غیر از اینجا و کلا دنیای مجازی کسی یا کسانی هستند که مانند خودتان فکر کنند ؟
-دختران چه طور ؟از میان دختران کسانی بوده اند که بدون اینکه شما مسیر فکریشان را تغییر دهید خودشان افکاری خلاف دیگران داشته باشند و کما بیش مانند شما بیندیشند؟
.....

Dariush
02-18-2014, 12:34 AM
-داریوش جان دفتری دارید که در آن بنویسید؟نه خاطره!بلکه نوشته هایی که اگر بر روی کاغذ نیایند ول کنتان نباشند؟
بله؛
دفترهای یادداشتم زیاد هستند. یادداشت‌های روزانه ندارم اما هرازگاهی(دو سه بار در هفته) چند صفحه‌ای می‌نویسم در مورد هرآنچه که نظرم را جلب کرده یا ارزش نوشتن داشته. این تمرینی بسیار تاثیرگذار برای بالا بردنِ توانایی‌های نگارشی‌ست. به پای فروم‌نویسی از لحاظِ چالش‌ها نمیرسد، اما این کاستی را من با وسواسِ زیاد در موردِ واژگان، ساختارِ جمله‌ها، لحن، ادبیات و... جبران کنم، چنانکه به نظرم نوشته‌های من در آنجا به نظر خودم ادبی‌تر و منسجم‌تر هستند.


-شعر چه طور؟میتوانید یکی از اشعاری که خودتان سروده اید را اینجا بگذارید؟
در هیچ مقیاسی از سنجش، شاعری به من نمی‌چسبد؛ دستنوشته‌ی ادبی اما زیاد. الان به آنها دسترسی ندارم شوربختانه ولی اگر هم داشتم شاید به جا نبود چیزی از آنها را در اینجا منتشر کنم، چرا که بیشترشان در جاهایی مثل وبلاگ و نشریه منتشر شده. بعدا به احترام شما، حتما یکی دو تایش را در جستارِ دستنوشته‌های ادبی خواهم گذاشت.



-مبنای قضاوتتان برای اینکه دختری را خوب بدانید چیست؟
خوب از چه نظر؟ اخلاقی-رفتاری؟
خب راستش من به آراستگی زنان بیشترین اهمیت را می‌دهم. مثلا اگر بخواهم صورت دختری را ببوسم و رویش موهای هرچند ریز ببینم دلزده می‌شوم، یا لباس‌اش اگر چروک باشد از چشم‌ام می‌افتد و...
در موردِ اخلاق، اینها به ترتیب بیشترین میزانِ بیزاری را در من بر می‌انگیزند:
مظلوم‌نمایی
پرنسس‌بازی
به هر دری زدن برای تبدیل کردن هر مردی که به او نزدیک می‌شود به یک شوهر
آویزان شدن
دروغگویی‌های مختص دختران (داریوش دیروز داشتم از خیابون نزدیک خونت رد می‌شدم، یه پسره بهم تیکه انداخت؛ داریوش پدرم همیشه شبا قبلِ خواب منو بوس می‌کرد، میشه تو هم اینکارو بکنی؟ داریوش، عشقم!)
لوسبازی
تنگ‌بازی
سطحی‌نگری عامدانه


-آیا لحظه ای را بوده که حس کنید تازه متوجه شده اید بزرگ شده اید؟ لحظه ای که تا قبل از آن خود را همچنان یک نوجوان یا یک کودک میپنداشتید ؟
راستش من هنوز نمی‌دانم چرا همه از کودکی انتظاراتی از من داشتند در حد مردانِ بالغ! با اینکه فرزندانی بزرگتر از من(و کوچکتر) در خانه بودند، اما نگاهِ متفاوتی به من می‌شد. مثلا همان عزیز که گفتم در 13 سالگیِ من زندانی شده بود، همیشه موقع ملاقاتی‌ها می‌خواست که مرا ببیند و در ملاقات کلی به من سفارش می‌کرد که از تو انتظاراتی متفاوت دارم و این چیزها ... من از همان سنین نوجوانی(15 سالگی) «مزیت‌های مردی» را به خوبی چشیدم؛ یادم نمی‌رود یکی از تابستانهای دورانِ نوجوانی در شهری دور از خانه رفتم برای کار و کارگری؛ هرگز در حقم اینقدر بی‌رحمی نشده، هنوز برایم معماست که چرا آنطور بی‌رجمانه از من کار می‌کشیدند بی‌شرفها، یعنی دقیقا به اندازه‌ی یک مرد بالغ! چنانکه یکی دو بار سرِ کار از حال رفتم؛ برخی از آثارش هنوز روی بدنم هست، از جمله شکستگی‌ها و بریدگی‌هایش... من از همان وقت‌ها بخشی از بار اقتصادی خانواده را بر عهده داشتم و گرچه فقیرانه و بی‌بظاعت، اما به خودم وابسته بودم. اینها یعنی بلوغی زودرس و بسیار جانکاه را گذراندم. من هرگز کودکیِ درخوری نداشتم...


-واینکه آیا از بزرگ شدن خودتان خوشحالید یا همان حرفهای تکراری که( بچه بودیم چه خوب بود) را دوست میدارید؟
بر اساسِ پاسخِ من به پرسش پیشین، طبیعی‌ست که هیچ علاقه‌ای ندارم که به کودکیِ خویش بازگردم. اما اینکه کودک شوم و کودکی کنم را همیشه خواب می‌بینم:e058:
رابطه‌ی من با کودکان اگرچه خوب نیست، اما گاهی چنان در تماشای بازیگوشی‌هایشان غرق می‌شوم که گویی کودکی خودم را می‌بینم...

Dariush
02-18-2014, 07:02 PM
-فکر میکنید با افکاری که دارید زندگیتان تحت کنترل خودتان است یا فکر میکنید شرایط اجتماعی و محیطی بیشتر کنترلتان میکند؟
ببینید؛
شما دو راه برای یافتن راهی برای داشتنِ زندگی مستقل دارید:
1-عزلت‌نشینی و در پیش گرفتنِ زندگی درویش‌گون با اندکی کم و زیاد. مثلا من همانطور که گفته‌ام قصدم این است که در بازنشستگی در روستایی دورافتاده و کوچک خانه‌ای بخرم و زندگی ارام و دور از جامعه زندگی را تجربه کنم.
2- اینکه به شکلی خود را در عین در جامعه بودن از جامعه مستقل نگه دارید. کار سختی‌ست، خاصه آنکه شما باید خود را از درونِ سیستم بالا بکشید و این نیازمندِ کار کردن و سعی خطا در همان سیستمی‌ست که می‌کوشید از آن مستقل شوید؛ چالشی همیشگی خواهید داشت؛ نیاز است گاهی خودتان و نیازهایتان را انکار کنید، نیاز است که بازی کنید، نقش گوناگون به خود بپذیرید و... اما در نهایت شما می‌توانید بخشی از محیط (جامعه‌ی پیرامون‌تان) را به کنترل درآورید، شما همچنان در شرایط تفسیر می‌شود. جامعه از شما انتظار دارد شبیه به او شوید؛ جامعه هرگونه عنصر متفاوت و هتا مستقل از جامعه را به عنوانِ عاملی بیگانه و مخرب می‌بیند که خطرش کمتر از عوامل خارجی نیست، این است که هر کاری می‌کند تا به بیشترین شباهت‌ها در میانِ افرادِ جامعه برسد. تمامِ آنچه از فرهنگِ دموکراسی و تساهل و لیبرالیستی گفته می‌شود رویایی‌ست در پسِ کابوس حقایق برقراری که شما از خانواده تا جامعه تجربه می‌کنید.

جامعه‌ی من با افکار و ایده‌‌ال‌هایم فاصله‌ای از زمین تا به آسمان دارند؛ چنانکه من راهی ندارم جز آنکه تمامِ آنها را تعطیل کنم و به زندگی «شبه‌ گوسفندی» خود را مبتلا کنم و گرنه در سرازیری گور خواهم بود با شیب 60 درجه...


تعاریفتان از واژگان زیر چیست؟
اختیار

جایی که اراده‌ای از نوع خودآگاه امکان فعلیت یافتن داشته باشد، اختیار وجود خواهد داشت. اختیار از آن چیزهایی‌ست که می‌شود در موردش بحث بسیاران کرد. فرض کنید مرا به جرم رابطه‌ی نامشروع گرفته به دادگاه معرفی می کنند، من از قاضی می‌خواهم که لطفا مرا آزاد کند، او می‌گوید تو مختار بودی که اینکار را نکنی! می‌گویم من نمی‌توانستم فعالیت هورمونها را متوقف کنم (جبر ازلی، اراده‌ی حیات) و همچنین رابطه‌ای که شما آن را نامشروع می‌خوانید از نگاهِ من کاملا مشروع است (جبر شرایط)؛ او باز می‌گوید که تو می‌دانستی که چنین مجازاتی برای این کارت وجود خواهد داشت، اختیار داشتی و خودت این را انتخاب کردی! پرسش این است که آیا من واقعا مختار بودم؟ متوجه منظور من می‌شوید؟ سعی من در این است که آمیختگی جبر و اختیار را نشان دهم و اینکه ما هرگز نه جبر صددرصدی داریم و نه اختیار کامل. با این تبصره که از نگاهِ من جبر عرصه‌های وسیع‌تری را شامل می‌شود. یک نمونه‌‌ی دیگر: من اراده می‌‌کنم به جای مهندس شدن، دکتر شوم. من این اختیار را دارم که کم و بیش آینده‌ی خویش را بر اساسِ این ایده بنا نهم، اما گذشته را چه می‌توان کرد؟


*عشق
شکلی فرگشت‌یافته و ذهنی از روابطِ عواطف انسانی تحتِ تاثیر عمیق فعالیتِ هورمون‌ها که از نوع‌دوستی و خودخواهیِ انسان مشتق شده.


*بلوغ
بلوغ، رشد موجود زنده به مرزی که از لحاظ جنسی بتواند زادآوری کند و از لحاظِ جسمی زاده‌های خویش را نگهداری کرده و به بلوغ برساند. بلوغ فکری نیز منحصرا برای انسان اینگونه تعریف می‌شود که بتواند خویش در جایگاهِ مناسبِ مراتب اجتماعی قرار داده ، توان همزیستی را کسب کرده و بتواند مکانیزم‌های و دینامیزم جامعه را درک کند.



*تنهایی
ایزوله‌ی فکری، روانی یا اجتماعی یا توامان شخص که می‌تواند اختیاری یا اجباری باشد و می‌تواند نتایجی شگرف و عمیق بر ذهن و روانِ شخص ایزوله داشته باشد؛ اجباری اگر باشد در دراز مدت به فروپاشی ذهن و جنون می‌کشد؛ اختیاری اگر باشد به خودویرانگری و پریود روانی می‌انجامد(یا اینکه خودش معلولِ اینهاست) با یک بیلاخِ همیشه برافراشته در مغز که آخرین چیز تاثیرگذار، «هیچ»ِ ناشی از مرگ است.


*خانواده
نهادی سنتی که کارکردها و کارایی‌اش مدت‌هاست تمام شده و دیگر هیچ لزومی برای وجودش نیست جز برای در بند کشاندن و جلوگیری از استقلالِ فکری و شخصیتی فرد؛ معمولا اولین سرکوب‌ها از خانواده آغاز می‌شوند. البته در وحشت‌ستان‌هایی چون ایران که جامعه در سطوحی نازل از آگاهی‌ و اخلاق است، خانواده همچنان کارکرد‌هایی دارد که بودن‌اش را بایسته می‌سازد، اما هرگاه که شخص به بلوغ فکری رسید باید خویش را به کلی از لحاظِ فکری و اقتصادی از خانواده جدا کرده و تنها همان رشته‌های عاطفی را برقرار نگه دارد.


-غیر از اینجا و کلا دنیای مجازی کسی یا کسانی هستند که مانند خودتان فکر کنند ؟
تعدادی کمتر از انگشتانِ یک دست در بیرون که با من دوستِ صمیمی هستند و در دنیای مجازی دوستان ایرانیِ من به شدت محدود هستند .



-دختران چه طور ؟از میان دختران کسانی بوده اند که بدون اینکه شما مسیر فکریشان را تغییر دهید خودشان افکاری خلاف دیگران داشته باشند و کما بیش مانند شما بیندیشند؟
یکی دو بانو بوده‌اند که براستی تاثیری بسزا در من داشته‌اند؛ غیر از آنها واریانس تفاوتِ فکری در دختران آنچنان ناچیز است که می‌توان گفت همگی از یک رحم خارج شده‌اند...دختر اگر زیبا باشد و در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمده باشد، از درس و کتاب و دانشگاه به شدت بیزار است و شاید به زور دانشگاه آزاد یا پیام نور لیسانس چسکی‌ای بگیرد ، او سرش به دوست‌پسرها و پارتی و ویلا و آرایش و این چیزها گرم است تا به نزدیکی سی سالگی برسد و به زور پدر شوهر کند. اگر زیبا باشد و از خانواده‌ی متوسط یا فقیر، برای آنکه کاستی‌اش نسبت به دخترانِ زیبای مرفه را ترمیم کند، به شدت می‌کوشد تا با درس و دانشگاه خویش را به جایگاهی همترازِ آنان برساند، اینان هرجا که شوهری گیرشان آمد، درس و دانشگاه و این چیزها را به کلی رها کرده و می‌روند خانه‌ی بخت خود و بدبختی شوهر مربوطه. اگر زشت باشد و از خانواده‌ی مرفه، آینده‌ای روشن خواهد داشت! تمام هم‌کلاسی‌های دختر من در مقاطعِ ارشد و دکتری جملگی زشت و پولدار بوده‌اند! اگر زشت باشد و فقیر که معمولا مذهبی می‌شود و آش نذری حضرت زهرا می‌پزد و مولودی‌خوانی می‌کند و این چیزها... اما بازگشتِ تمامِ اینها به سوی اوست: شوهر!
این بود خلاصه‌‌ای از زندگی 90 درصد از دخترانِ ایرانی...:e404::e40e::e058::e414::e056::e415 ::e057::e402:

kourosh_bikhoda
02-18-2014, 08:20 PM
من از قاضی می‌خواهم که لطفا مرا آزاد کند، او می‌گوید تو مختار بودی که اینکار را نکنی! می‌گویم من نمی‌توانستم فعالیت هورمونها را متوقف کنم (جبر ازلی، اراده‌ی حیات) و همچنین رابطه‌ای که شما آن را نامشروع می‌خوانید از نگاهِ من کاملا مشروع است (جبر شرایط)؛ او باز می‌گوید که تو می‌دانستی که چنین مجازاتی برای این کارت وجود خواهد داشت، اختیار داشتی و خودت این را انتخاب کردی! پرسش این است که آیا من واقعا مختار بودم؟
خب اگر من جای قاضی بودم به شما میگفتم من هم مجبور به صدور قرار محکومیت برای شما هستم. اونقت چه پاسخی میدادید؟

Dariush
02-18-2014, 08:31 PM
خب اگر من جای قاضی بودم به شما میگفتم من هم مجبور به صدور قرار محکومیت برای شما هستم. اونقت چه پاسخی میدادید؟
قاضی در اینجا چیزی نیست جز نمودی از جبر بیرونی و حاکم بر شما. شاید خودِ قاضی هم شخصا بخواهد مرا آزاد کند، آنگاه باز هم آن جبر برقرار است: جبر اجتماع و سیاست...

iranbanoo
02-18-2014, 10:33 PM
دختر اگر زیبا باشد و در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمده باشد، از درس و کتاب و دانشگاه به شدت بیزار است و شاید به زور دانشگاه آزاد یا پیام نور لیسانس چسکی‌ای بگیرد ، او سرش به دوست‌پسرها و پارتی و ویلا و آرایش و این چیزها گرم است تا به نزدیکی سی سالگی برسد و به زور پدر شوهر کند. اگر زیبا باشد و از خانواده‌ی متوسط یا فقیر، برای آنکه کاستی‌اش نسبت به دخترانِ زیبای مرفه را ترمیم کند، به شدت می‌کوشد تا با درس و دانشگاه خویش را به جایگاهی همترازِ آنان برساند، اینان هرجا که شوهری گیرشان آمد، درس و دانشگاه و این چیزها را به کلی رها کرده و می‌روند خانه‌ی بخت خود و بدبختی شوهر مربوطه. اگر زشت باشد و از خانواده‌ی مرفه، آینده‌ای روشن خواهد داشت! تمام هم‌کلاسی‌های دختر من در مقاطعِ ارشد و دکتری جملگی زشت و پولدار بوده‌اند! اگر زشت باشد و فقیر که معمولا مذهبی می‌شود و آش نذری حضرت زهرا می‌پزد و مولودی‌خوانی می‌کند و این چیزها..
من هیچ دوست ندارم صندلی داغ شما را به صحنه ی نبرد زنامردانه تبدیل کنم.اما خوب با وجود اینکه شما را برای داشتن چنین دیدگاهی نسبت به زنان محق میدانم اما فکر میکنم جامعه ی آماری شما این دیدگاه را به شما داده و نه اینکه چنین مسائلی برای زنان حقیقت داشته باشد.
شاید هم برعکس زنانی که من با آنان مواجه شده ام چیزی دیگر به من نشان داده اند.
من در بین هول ترین دوستانم که تنها کارشان جلوی آینه بوده و اوج استقلالشان این بوده که سکس را برای خود حقی مسلم می دانسته اند هم نشانه هایی از آرزوی استقلال دیده ام.
حتی وقتی که ازدواج کرده اند و حتی وقتی که بچه دار شده اند و اگر ترس از دست دادن شوهرانشان(عشقشان,همراه زندگیشان) نبود قطعا مستقلانه تر رفتار میکردند.
استقلالی که حتما هزینه ای دارد ولی نه به بهای قربانی شدن!
_____
سوال من از شما:
چنین زنی که خود را به بهای اینکه مستقل شود قطعا قربانی خواهد شد, زنی خردمند می بینید یا احمقی که خلاف جهت جریان شنا میکند و احتمالا جایش ته پرتگاه است؟

Theodor Herzl
02-20-2014, 01:20 PM
داریوش گرامی‌ آیا میتوانید مثلا خامنه‌ای را شکنجه بکنید و بکشید؟ مثلا در ایران آینده آیا میتوانید برای میهن کسی‌ را بکشید؟

kourosh_bikhoda
02-20-2014, 05:32 PM
قاضی در اینجا چیزی نیست جز نمودی از جبر بیرونی و حاکم بر شما. شاید خودِ قاضی هم شخصا بخواهد مرا آزاد کند، آنگاه باز هم آن جبر برقرار است: جبر اجتماع و سیاست...
منم همیتو گفتم دیگه. خب این که به ضرر شماست. شما با گفتن اینکه جرم شما به واسطه جبر واقع بر شما اتفاق افتاده، سعی داشتید حکم رهایی و برائت بگیرید. در صورتی که خودتون اینجا اذعان میکنید که قاضی و سیستم قضا هم خودش ناشی از جبر بیرونی هست و نمیتونید تبرئه بشید.

Dariush
02-21-2014, 03:37 PM
من هیچ دوست ندارم صندلی داغ شما را به صحنه ی نبرد زنامردانه تبدیل کنم.اما خوب با وجود اینکه شما را برای داشتن چنین دیدگاهی نسبت به زنان محق میدانم اما فکر میکنم جامعه ی آماری شما این دیدگاه را به شما داده و نه اینکه چنین مسائلی برای زنان حقیقت داشته باشد.
شاید هم برعکس زنانی که من با آنان مواجه شده ام چیزی دیگر به من نشان داده اند.
من در بین هول ترین دوستانم که تنها کارشان جلوی آینه بوده و اوج استقلالشان این بوده که سکس را برای خود حقی مسلم می دانسته اند هم نشانه هایی از آرزوی استقلال دیده ام.
حتی وقتی که ازدواج کرده اند و حتی وقتی که بچه دار شده اند و اگر ترس از دست دادن شوهرانشان(عشقشان,همراه زندگیشان) نبود قطعا مستقلانه تر رفتار میکردند.
استقلالی که حتما هزینه ای دارد ولی نه به بهای قربانی شدن!
_____
سوال من از شما:
چنین زنی که خود را به بهای اینکه مستقل شود قطعا قربانی خواهد شد, زنی خردمند می بینید یا احمقی که خلاف جهت جریان شنا میکند و احتمالا جایش ته پرتگاه است؟
جامعه‌ی آماری من و جامعه‌ی آماری جامعه‌یِ آماریِ من اینها را البته به من گفته‌اند:))
ولی گذشته از شوخی، اینکه همش اشکالِ جامعه‌ی آماری اندک و غیرقابل به ما گرفته می‌شود، بی‌جاست از این جهت که دیده‌ها و شنیده‌های جمعی وقتی به سمتِ درستی گزاره‌ای در مورد جامعه، جایی که آمار و تحقیقاتِ علمی درست و درمان موجود نیست، اگر چه همچنان نمی‌تواند پایه‌ی تصمیماتِ کلان و پیش‌داوری شود، اما می‌تواند برای استدلال کردن به درستی مورد استفاده قرار گیرد. چنانکه خود شما و دوستانِ شما خیلی وقت‌ها این استدلال‌ها را رد نکرده‌اند، چرا که با مشاهداتِ شما نیز انطباق دارند، تفاوت تنها در این است که هرکدام علت‌ها را متفاوت می‌بینیم.

استقلال‌طلبی امری‌ست طبیعی چرا که امنیت می‌آورد. اما استقلال هزینه دارد، هزینه‌هایی که ممکن است برای برخی به صرفه نباشد. یعنی نسبتِ هزینه به مزایای وابستگی ممکن است به صرفه تر از همان نسبت برای استقلال باشد. یک موردش، رابطه‌ی زن و مردِ سنتی‌ست. برای زن می‌صرفید که همه‌ی عمرش وابسته به خانواده یا شوهرش باشد، چرا که این مدلی از زیست را به همراه داشت که اگرچه شامل هزینه‌هایی از جمله سلب برخی اختیارات بود، اما بار تامین امنیت و رفاهش، که در جامعه‌ی سنتی بسیار پراهمیت‌تر از اختیاراتِ شخصی بود ،را بر دوش دیگرانی می‌نهاد.

امروز جوامع نسبت به صد سال پیش بسیار متمدن‌تر شده و دولت‌های مدرن خود را مسئول تامین رفاهِ شهروندانِ خویش می‌دانند (با گرایشی به تامین امنیتِ بیشترِ زنان). مردِ امروزی همچنان خویش را مسئولِ رفاه و امنیتِ زنانِ خانه‌ی خویش می‌داند، از آنسو اما زنِ امروزی هم آن امنیتِ مردِ غیرتمندِ خانه را می طلبد و هم آن اختیارات! این موضوعی‌ست اساسی در این تعارض فرهنگی!

این مقدمه‌ایست برای پاسخ دادن به پرسش شما. من از زنی که استقلال مالی و ... را می‌جوید اما همچنان غیرتِ مرد را(غیرت در انواعِ مدرن و غیر مدرن‌اش) ارزش می‌شمارمد و او را همچنان مسئولِ امنیت چه در سطحِ خانواده و دور و بری‌ها(برادر، پدر، دوست‌پسر ، شوهر و... ) و چه در سطح کلان‌تر و جامعه (سربازی و پلیس و ... ) می‌شناسد را موجودی سودجو و پست می‌دانم. اما آن زنی که خود در پی استقلال است و برای پذیرفتن مسئولیت‌های اجتماعی آماده است، احترام زیادی را در من برخواهد انگیخت.

پ.ن:پوزش از دوستان بابتِ تاخیر!

Dariush
02-21-2014, 04:00 PM
داریوش گرامی‌ آیا میتوانید مثلا خامنه‌ای را شکنجه بکنید و بکشید؟ مثلا در ایران آینده آیا میتوانید برای میهن کسی‌ را بکشید؟
درود به شما.
نمی‌توانم کسی را شکنجه بکنم، اما بی‌شک کسانی هستند که لایق کشتن‌اند.
وطن بدونِ انسانهای درون‌اش تکه زمینی‌ست مثل همه‌ی زمین‌های دیگر، هرکاری که من بکنم بی‌شک برای انسانهای درونِ آن جغرافیاست نه وطن و این چیزها. در موردِ پرسش شما، من برای دفاع از جانب درستی، لازم باشد اسلحه هم به دوش خواهم گرفت (اینکه می‌توانم یا نه یا شهامت‌اش را دارم یا نه، در اینجا مهم نیست، مهم‌ این است که اینکار را درست می‌دانم). مثلا اگر در زمانِ جنگِ ایران و عراق می‌توانستم حتما می‌رفتم که بجنگم.



منم همیتو گفتم دیگه. خب این که به ضرر شماست. شما با گفتن اینکه جرم شما به واسطه جبر واقع بر شما اتفاق افتاده، سعی داشتید حکم رهایی و برائت بگیرید. در صورتی که خودتون اینجا اذعان میکنید که قاضی و سیستم قضا هم خودش ناشی از جبر بیرونی هست و نمیتونید تبرئه بشید.
کوروش جان، اینجا که قرار نبود راهی برای تبرئه‌ی من یافته شود، قرار بود آن جبرِ برقرار منشا و نمودهایش نمایانده شود. جبری که از سوی جامعه و حاکمیت بر من روا داشته می‌شود، الزاما نمی‌تواند با جبری که مرا مجبور به رابطه‌ی «نامشروع» کرد، «مشروع» و «اخلاقی» شود!

یه نفر
02-21-2014, 07:24 PM
پسر خوبی هستی :-)

Dariush
02-21-2014, 07:31 PM
پسر خوبی هستی :-)
این الان پرسشی بود؟!

یه نفر
02-21-2014, 07:35 PM
نه. نوشته هاتو میخوندم. نظرمو دادم. پاکش کن اگر اسپم هست

یه نفر
02-21-2014, 07:37 PM
اگر من سوالی فرضی و تخیلی ازت بپرسم، تو جواب میدی یا مثل میلاد رفتار میکنی؟ صندلی داغ میلاد رو بخون.. متوجه منظورم میشی

Dariush
02-21-2014, 07:43 PM
نه. نوشته هاتو میخوندم. نظرمو دادم. پاکش کن اگر اسپم هست
موردی ندارد، ما به «یه نفر» خو گرفته‌ایم...


اگر من سوالی فرضی و تخیلی ازت بپرسم، تو جواب میدی یا مثل میلاد رفتار میکنی؟ صندلی داغ میلاد رو بخون.. متوجه منظورم میشی
بپرسید. ولی شرایط پرسش یک سوال فرضی و تخیلی این است که امکانش به نوعی وجود داشته باشد، وگرنه پرسشی مثل اینکه «فرض کن از سفر کرده‌ای به منظومه‌ای دیگر و در آنجا میان موجوداتی عجیب و غریب که زبان‌شان را نمی‌فهمی و می‌خواهند به تو تجاوز گروهی کنند گیر افتاده‌ای، چه می‌کنی؟» پاسخ درخوری نخواهد داشت، جز چیزهایی مثلِ این :سعی می‌کنم لذت ببرم!:e404::e40f::e10c::e107::e108::e207:

Russell
02-21-2014, 08:18 PM
با پوزش از اینکه برخی از سوالات سری قبلی من تکراری بود(بعد از دیدن پاسخ‌ها یادم افتاد که اینها را خوانده‌ام)؛ امیدوارم این‌ سری دیگر تکراری نباشد.

دوست دارم نظرت را بطور خاص درباره‌یِ لنین و تروتسکی بدانم، و در کل درباره‌یِ انقلابی‌گری. همچنین خمینی و نقش او در تاریخ معاصر ایران را چطور می‌بینی؟ و بنظرت خمینی در تمام راه میدانست چه می‌کتد یا بعد از انقلاب فرصت را مهیا دید و از آن استفاده کرد؟

Dariush
02-26-2014, 02:43 PM
پوزش سه‌باره از دوستان!
@Russell (http://www.daftarche.com/member.php?u=48)
تروتسکی مسخِ دراماتیزه شده‌ای از لنینِ پساانقلاب به لنینِ پیشاانقلاب بود با سحطی بالاتر از هوشمندیِ ادبی-انقلابی و نازلتر در بازی‌های سیاسی که پایبندی بیشتری به آرمانهای انقلابی داشت! اگر قرار می‌بود در یک خط از تروتسکی بگویم، این را می‌گفتم. اما خب خیالِ انسان است و افسانه‌سازی‌هایش. اندیشه‌های تروتسکی چیزی افزون بر لنین-مارکس نبود جز زاویه‌های جزئی‌ای که او در موردِ انقلاب و انقلابی‌گری داشت. اخراجِ او از حزبِ کمونیست و تبعیدش شاید مهمترین تاثیر را بر اندیشه‌های او داشتند، چنانکه او معنای سرکوب و سانسور را اینبار به شکل عملی از همانی چشید که سالها برایش جنگیده بود، اشک و خون ریخته بود و روزگاری نقطه‌ی اوجِ آمال و آرزوهای کمونیستی‌اش بود و این بود که حدیث‌هایش پیرامونِ لزومِ بازگشتِ روندهای دموکراتیک به احزاب کمونیستی، آزادی بیان و حقوق بشر اینبار از ایده‌هایش پیرامون انترناسیونالیسم و انقلابِ همیشه‌ برقرار و زنده پررنگ‌تر شدند. این اما همان تروتسکی سالهای 1920 و 21 بود؟

از نگاهی دیگر تروتسکی خود را سدی می‌دید در برابر خاموشی و فراموشیِ ایده‌های ِ اصیلِ کمونیسم پشت فشارِ فرسایش و رکودِ انقلاب پس از فراز و فرودهای بسیارش. او خود را میراث‌دارِ و نگهبانِ جریانِ انقلابی‌ای می‌دانست که داشت پشت مدرنیسم و صنعتی شدنِ شوروی و بروکراتیزه شدنِ دولتِ انقلابیِ گم می‌شد. اگر انقلابی‌گری و انقلابی بودن به معنای جنگیدن برای آرمان‌های نو باشد، او یک همیشه‌انقلابی‌ست و از این جهت می‌توان او را شریف‌ترین انقلابیِ کمونیست دید که تبعید و سرکوبش بزرگترین لطف و موهبت برای معصومیتِ مبهم‌اش بودند!

من تروتسکی را یک سوءتفاهم از لنینِِ پس از انقلاب می‌بینم که خود را نمی‌تواند از چهارچوب‌های آرمانی‌اش که طبیعتا تحتِ تاثیرِ انقلابی‌گری‌اش محصور به دگماتیسمِ مشهود در همه‌ی انقلابی‌های «اصیل» شده بود، خارج کند. این ناتوانی نه از ترس یا عدمِ صداقت که همانطور که گفتم از فقدانِ توانِ تحلیلِ شرایط سیاسی-اجتماعی و دینامیکِ انقلاب بود. انقلاب نمی‌تواند همیشه انقلاب باشد! این شاید هولناک‌ترین واقعیت برای تروتسکی بود که می‌توان در پسِ انبوهِ نوشته‌هایش ترس از باورِ چنین چیزی را به روشنی دید.

از اینها گذشته، در یک نگاهِ بی‌طرفانه، او کسی‌ست که نامش نه با ایده‌ها و آرمانهایش (که چیز حقیقتا نابی در آنها یافت نمی‌شود)، که با روحیه‌ی انقلابی‌گری‌ِ نیمه‌رادیکالِ خستگی‌ناپذیرش جاودانه شد. پشتکارِ او در این مورد انسان را براستی به حیرت وا می‌دارد. من پس از اینکه قدری با زندگی شخصی او آشنا شدم، شهامتم برای انقلابی دانستنِ خودم دچار خدشه‌های جدی‌ای شد!

در مورد انقلاب:
انقلاب حاصلِ انفجارِ خواسته‌های انباشته شده‌ی ملتی‌ست که فشار و مقاومت را در برابر اراده‌شان نسبت به تغییر در عرصه‌هایی از اقتصاد، سیاست و اجتماع مدتها تحمل کرده‌اند و اکنون به استیصال رسیده‌اند. انقلاب از نگاهِ من بیش از آنکه از علت مردمی نشات گرفته باشد از حماقتِ حکومتی آغاز می‌شود. هیچ مردمی به انقلاب کردن علاقه‌ای ندارند و همیشه به دنبال راهی برای سازش هستند که یکجوری خود را با شرایط دولتی تطبیق دهند و در همه‌ی اوقات به دنبالِ راهی برای دوری از انقلاب هستند ، این حماقت ، انعطاف‌ناپذیری و جنونِ دولتی‌ست که او را به مرزی می‌کشاند که دیگر راهی جز انقلاب باقی نمی‌ماند.

انقلاب در مفهومِ مارکسیستی‌اش، حاصلِ تضاد دیرپای اجتماعی‌ست میانِ هرم‌های پرقدرت و طبقاتِ بالادستِ سنتی جامعه و طبقاتِ فرودست یا نومتوسطی که در سازوکارهای سیاسی-اقتصادی جامعه کمترین سهم‌ها را دارند. انقلاب در دیدگاه‌های دیگر خواسته‌ایست در سطح ملی تنها برای «دگرگونی». این دگرگونی می‌تواند عرصه‌های گوناگون جامعه را دربرگیرد. با این تعریف ما انقلاب‌هایی چون انقلابِ ایران را بهتر درک می‌کنیم. دگرگونی برای اقتصاد شاید بدترین نوع انگیزه‌ی انقلابی باشد که البته شایع‌ترین نوع نیز هست و این به خودی خود توضیح شکستِ تمامِ انقلاب‌ها را توضیح می‌دهد. انقلابِ اقتصادی از این جهت نوعی کوری و عوام‌زدگی سیاسی را به همراه دارد که در آن انقلاب عرصه‌‌ای می‌شود بسیار مستعد برای ظهور دیکتاتورها و موج‌سوارانِ سیاسی؛ روال، به شکلی عمیقا شگفت‌آور بسیار روتین و از پیش روشن است: حزب، گروه یا فردی که قدرت را در گیر و دارهای انقلاب به چنگ آورده، نخست به آرامی و در سایه، آنگاه که جامعه در انتظار ارزیابی و بازبینی‌ست، رقبای سیاسی خود را یک به یک سر به نیست می‌کند، بعدها کم کم با ایجادِ نهادهای امنیتی و تقویتِ قوای نظامی خویش پایه‌های حکومت را مستحکم کرده و ملت را با دسته‌بندی کردن به گروه‌های مختلف (معاند، دشمن توده و... )دسته‌بندی کرده و جامعه را در بند کرده و زندانها یک به یک پر می‌شوند و... . انقلاب سیاسی نیز از نظر من چیزی نیست «تعویضِ پالان» . در این مورد آنچه معمولا دیده می‌شود، نه گامی برای تغییر اساسی در شکل حکومت، که تلاشی‌ست برای دادنِ قدرت به کسانی که از طرفِ حزبِ حاکم از قدرت بیرون رانده شده‌اند. این است که معمولا مردم فریب بازی‌ای سیاسی که تنها جنگی‌ست برای قدرت را می‌خورند. نوعِ دیگری از این انقلاب نیز هست که البته شاید بهترین نوع انقلاب است: انقلابی برای تعدیل و در هم شکستنِ نهادهای اقتدار و سرکوب. این نوع انقلاب‌ها، بسیار چابک و فوری بوده و اگرچه تغییراتی همه‌جانبه و سرتاسری را دنبال نمی‌کنند اما اغلب به سببِ عدم وجود رادیکالیسمِ افراطی (هجو زائد!) امکانِ بالاتری برای رسیدن به اهدافِ انقلابی در آنها هست؛ در این نوع انقلاب‌ها معمولا اقشار روشن‌فکر و باسوادِ جامعه انقلاب را رهبری و جهت‌دهی می‌کنند، به همین خاطر اطمینانِ بیشتری به آنهاست؛اما انچه این نوع از انقلابها را تهدید می‌کند، نامانایی‌شان است، چراییِ این نامانایی خود جای بحث فراوان دارد. اما سیاه‌ترین و شوم‌ترین انقلاب‌ها انقلابِ ایده‌ئولوژیک است! ملتی که موفق به چنین انقلابی می‌شوند، تا انقلابِ بعدی که معمولا به اندازه‌ی تباهی چند نسل طول می‌کشد، به روزِ سیاه می‌افتند و به چنان فلاکتی دچار می‌شوند که به آینه‌ی عبرتِ مللِ دیگر بدل می‌شوند!

انقلاب از منظر فرهنگی نیز قابلِ تعمق است. در لحظاتِ نزدیک به انقلاب تب و تابی عجیب در جامعه برقرار است؛ گویی جامعه را نوعی بی‌قراری مبتلا کرده چنانکه هیجان در آن موج می‌زند. مردم به هم احساسِ همدلی و نزدیکی بسیار بیشتری دارند، گویی همگی همرزم بوده و در یک سنگر هستند. خبرها به سرعتِ نور در سطح جامعه منتشر می‌شود که بیشترشان شایعه و دروغ هستند. آثار ادبی و هنری بی‌بدیلی در این دوره زاده می‌شود که شاید بعدها هرگز در تاریخ آن ملت تکرار نشوند. گوش و چشمِ مردم تقریبا از کار می‌افتند و تنها تحرک‌های انقلابی را می‌پویند. کار وقتی به اینجا رسید، طوفانی عظیم در انتظار کشور خواهد بود که در آن یا دولت با کشت و کشتارهای فراوان دوباره و با ترس و لرز به تختِ قدرتِ خویش بازمی‌گردد تا چالش بعدی، یا اینکه انقلاب پیروز می‌شود و این یعنی همانکه چه‌گوارا گفت: یک انقلابی یا کشته می‌شود یا پیروز می‌شود.


در موردِ خمینی:
خمینی یک آخوندِ دیوانه‌ی تاریخیِ باشهامتِ (یا کله‌خر) خونخوارِ فرصت‌طلب بیش نبود. آنچه او را خمینی کرد، نه آینده‌نگری و برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌اش، که فضایی بود که او توانست از آن آب گل‌آلود ماهی بگیرد. خمینی تبلور صدها سال( از صفویه به اینطرف) حسرت و به دنبالِ فرصت بودنِ نهادی دیرپا در ایران به نامِ روحانیت بود. در ایده‌ئولوژی شیعه، مساله حکومت به دو شکل حل شده است: یک آنکه تنها و تنها خود مهدی‌ست که حق حکومت دارد و تا زمانِ ظهورِ او کسی حق حکومت نداشته و تمامِ دیگرِ حاکمان همگی قاصب هستند؛ دیگری که نظریه‌ای جدیدتر است، بر این است که تنها فقیهان و نمایندگانِ دینی و روحانی حق حاکمیت دارند تا پرچم را به دستِ مهدی عج برسانند. از همین جهت، روحانیتِ شیعه یکبار که چنین فرصتی برایش پیش آمد، با تمام توان کوشید از آن نهایتِ استفاده را بکند. اینکه خمینی توانست از آن وضع بیرون بجهد و بر مردم سوار شود، نتیجه‌ی نوعی آشفتگیِ اوضاع، عوام‌زدگی، قحط‌الرجال و گیجی روشنفکرانِ آن عصر بود. وگرنه کسانِ بسیاری بودند که تحرک‌های سیاسی‌ چشمگیری در آن دوره داشتند و اعتبارِ مردمی بالایی هم داشتند، اما خمینی با اندکی فرصت‌طلبی بیشتر از حماقتِ مردم توانست به شرایط چیره شود و خودش را تحمیل کند.

کافر_مقدس
02-28-2014, 01:57 AM
داریوش درود ...

این دو جمله ی زیر واقعن متعلق به نیچه هست یا جعلیست؟!http://www.daftarche.com/images/imported/2012/08/22.gif

همیشه بعد از ارتباط با فرد مذهبی احساس می کنم که باید دستانم را بشویم.

آنچه را که محمد به عنوان دین و آیین به پیروان خود داده و به جهانیان پیشکش نموده اگر نام دین را بر آن نمی گذاشتند آدمی چنین می پنداشت که این گفتار مشتی وحشیان جنگل نشین است که به شهر نشینان پیشنهاد کرده اند. زیرا که دین نمی تواند چنین خشن و دور از انسانیت باشد.

دینی که پر از فرمان کشتن و بریدن دست و پا و ربودن و تصاحب زنان مردم باشد و یا دستور غارت دارایی و هستی مردم را بدهد دین نیست، بلکه فرمانی برای نابودی اندیشه و روان و جسم ِ آدمی است. من دینی این چنین بیدادگر و ستم پیشه ندیده ام.

راست است که این دین از بیابان آمده، بنابراین درخور همان بیابان نشین هاست و جایی در میان مردم متمدن ندارد و نمی تواند داشته باشد

Dariush
02-28-2014, 08:34 PM
داریوش درود ...
درود کافر جان؛ نبودی دلمان برایت تنگ شده بود برادر...


این دو جمله ی زیر واقعن متعلق به نیچه هست یا جعلیست؟!
من اینها را تا کنون در نوشته‌های نیچه ندیده‌ام. تنها اولی را به گمانم در اراده‌ی معطوف به قدرت دیده‌ام که آن هم اصالت‌اش زیر سوال است. تقریبا مطمئن هستم که هیچکدام از اینها را نیچه نگفته. نظر او در مورد اسلام مثبت نیست و البته همچون برتراند راسل و دیگران آنچنان منفی هم نیست. او محمد را می‌ستود چرا که او را نمودی از نبوغ والا می‌دید! راست‌اش محمد با مشخصاتِ ابرمردِ نیچه خوانایی تطبیق‌های زیادی دارد:e108:

Dariush
02-28-2014, 10:19 PM
با سپاس فراوان از دوستانی که در جستارِ من شرکت کردند. من این جستار و جستارِ میلادِ گرانقدر را فعلا می‌بندم و مدتی حضور نخواهم داشت، پس از آن صندلی داغ را به شکلی جدید اجرا خواهیم کرد. تا آنوقت ( که احتمالا امیر و مهربد هم برگشته‌اند) جای ما را خالی بکنید. بدرود دوستانِ عزیز....:e306: