PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اندیشه شناسی



chera
01-26-2013, 08:44 AM
در یک متد صحیح تحلیل و نقد اولین و مهمترین کار تقسیم بندی اندیشه هاست و در مرحله بعد تفهیم و تفاهم در کلمات ( کد خوانی سیمبلها ) و سپس راستی آزمایست .

اهمیت این روش در این است که هر گونه اندیشه به صورت خاص و انحصاری قابلیت راستی آزمایی دارد و ما نباید و نشاید که یک اندیشه مثلا اعتباری را مانند یک اندیشه ابزاری و یک اندیشه ابزاری را مانند یک اندیشه متافیزیکی و یک اندیشه متافیزیکی را مانند یک اندیشه علمی آزمون کنیم .

خاصیت دیگر این تقسیم بندی همانطور که ویتکنشتاین متاخر می فرمایند پیدا کردن حوزه ای است که کلمات در آن حوزه معنای خاص و واقعی خود را بروز می دهند .

اما یک اندیشه را چگونه تقسیم بندی می کنند .

اندیشه ها را به علمی ( متدیک ) و اعتباری ( توافقی ) و ابزاری ( ریاضیات و منطق ) و متافیزیکی ( ایدئولوژیک ) تقسیم کرده اند .

اندیشه های علمی از طریق ابطال تجربی و اندیشه های توافقی را بر اساس سنجش مشروعیت آزمون می کنند و روش آزمون اندیشه های ابزاری تناقض یابیست .

اندیشه های متافیزیکی می توانند ابطال پذیر یا حضوری یا ایدئولوژیک باشند .


اما متد دیگر تقسیم اندیشه ها روش کانتیست .

اندیشه ها را در این روش بر حسب منشا و منبع آن تقسیم می کنیم مانند

ترکیبات و تحلیلات پیشینی و ترکیبات و تحلیلات پسینی .

چرا ؟!؟!

Mehrbod
01-26-2013, 02:53 PM
بهت نیست نخست بگویید اندیشه چیست تا سپس آنرا دسته‌بندی کنیم؟

chera
01-26-2013, 08:38 PM
می توان اندیشه را به نوعی فعالیت سازمان یافته ذهن به منظور تحلیل دنیای خارج از ذهن تعریف کرد اما چنین تعریفی کار فهم اندیشه را نتنها راحتر نمی کند بلکه مفهموم آن را پیچیده تر هم خواهد کرد .

اساسا ما باید مفاهیم پیچیده تر را با مفاهیم ساده تر توضیح بدهیم و من مفهومی ساده تر اندیشیدن پیدا نمی کنم که اندیشه را با آن توضیح دهم حتی مفهوم وجود و هوشیاری که پایه ای ترین مفاهیم شناخت هستند از طریق درک مفهوم اندیشه مفهوم خودشان را پیدا می کنند .

پس مفهومی ساده تر اندیشه برای توضیح اندیشه پیدا نکردم ولی اگر شما از مفهومی ساده تر اندیشه می توانید برای توضیح اندیشه استفاده کنید خوشحال می شوم تعریفتان را داشته باشم .

؟!؟!

Mehrbod
01-26-2013, 09:49 PM
می توان اندیشه را به نوعی فعالیت سازمان یافته ذهن به منظور تحلیل دنیای خارج از ذهن تعریف کرد اما چنین تعریفی کار فهم اندیشه را نتنها راحتر نمی کند بلکه مفهموم آن را پیچیده تر هم خواهد کرد .

اساسا ما باید مفاهیم پیچیده تر را با مفاهیم ساده تر توضیح بدهیم و من مفهومی ساده تر اندیشیدن پیدا نمی کنم که اندیشه را با آن توضیح دهم حتی مفهوم وجود و هوشیاری که پایه ای ترین مفاهیم شناخت هستند از طریق درک مفهوم اندیشه مفهوم خودشان را پیدا می کنند .

پس مفهومی ساده تر اندیشه برای توضیح اندیشه پیدا نکردم ولی اگر شما از مفهومی ساده تر اندیشه می توانید برای توضیح اندیشه استفاده کنید خوشحال می شوم تعریفتان را داشته باشم .

؟!؟!

بدید من اندیشه را میشود به "مانند‌سازی" یا همان simulation کاست (reduce).


اندیشیدن میشود فرایندی که ما جهان بیرونی را در ذهنمان بازسازی و مانند‌سازی میکنیم.

در این ریخت هر اندیشه‌ای را میتوان به ساده‌ترین ریخت آن که فَربود[1] مانند‌سازیده/مانندساخته (واقعیت شبیه‌سازی شده) باشد کاسته و دسته‌بندی کرد.


----
1. ^ Farbud|| فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Reality

Mehrbod
01-26-2013, 10:00 PM
با نگاه بالا، ابزارها تنها کارکردشان شتاباندن و میانبُر زدن در فرایند مانندسازی است:


ترزال‌های[1] مزداهیکین[2] (mathematical models): تَرزالهای مانندسازی دیگری که ما در مانندسازی خودمان (اندیشیدن) به کار میگیریم.

فرنود: بر پایه‌ی این نگره[3] که فرنود یا منطق چیزی بیشتر از همان قانون‌های ساده‌ شده و همیشه پابرجا نیست:


آیا آفرینش یک امر منطقی است ؟ - صفحه 2 (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%85%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%9F-205/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post3199)


در حقیقت منشا شناخت «همه چیز» در این جهان آروین[4] است. منطق نیز تنها در جایگاه یک ابزار
برای شتاب دادن به فرآیند بازشناسی چیزها و پیدا کردن روابط میان آنها است.

زمانی که ما بی‌شمار بار دیدیم که یک آدم نمی‌تواند هم زنده باشد هم مرده و
اصل منطقی «جمع ناپذیری نقیضین» را در آوردیم، دیگر لازم نیست برای بررسی گزاره‌هایی مانند[5]:


هوای این اتاق پاک و آلوده است.


بررسی کنیم که آیا هوایِ یک اتاق می‌تواند همزمان پاک و آلوده باشد
یا خیر، بلکه با اعمال اصل از پیش در آورده‌امان می‌گوییم گزاره نادرست است چرا که بر
پایه اصل «جمع ناپذیری نقیضین» هوای یک اتاق نمی‌تواند همزمان هم پاک و هم آلوده باشد؛



آروین[4] (تجربه): ابزار محک زدن فربود[6] (واقعیت) بیرونی؛ با هر آروین مانندسازی ما دقیقتر میشود.

دانش: دانسته‌های گردآمده‌ای که خود براه[7] فرنود + آروین باشند. با دانش بالاتر مانندسازی ما باز دقیق‌تر میشود.

...



----
1. ^ Tarzâl|| ترزال: مدل; نمونه ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Conceptual_model), ⚕☉ (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=modeling&formSubmit=Search&showAll=1) Model
2. ^ Mazdâhikin|| مزداهیکین: ریاضیاتی Mathematical
3. ^ Negare|| نگره: فرضیه ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Theory) Theory
4. ^ آ ب Ârvin|| آروین: تجربه Experience
5. ^ Mânandeš (mânand+eš)|| مانندش: شبیه‌سازی شده ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Simulation) Simulation
6. ^ Farbud|| فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Reality
7. ^ Barâye (bar+âye)|| برایه: خروجی Outcome

chera
01-27-2013, 01:10 PM
سلام

البته این بحث شیرینیست که اساسا تقسیم بندی کانت صحیح است یا خیر و ترکیبات پیشینی و تحلیلات پیشینی ایشان همان ترکیبات پسینی تغییر شکل یافته هستند یا خیر .

اما بهرجهت نمی توان انکار کرد که تقسیم کردن این اندیشه ها فارغ از منبع بدست آوردنشان و بر اساس میزان اعتبارشان در مکانیسم راستی آزمایی و نقد ما ضروریست .

حتی اگر منشا منطق و تجربه را یکسان بپنداریم ( که البته بنده در این مورد مناقشه خواهم کرد ) باز کسی نمی تواند ادعا کند که اعتبارشان هم یکیست .

منطق فارغ از اینکه در عالم خارج چه چیز روی داده همیشه صحیح است و تجربه صحتش تحقیقا به این اعتبار دارد که واقعا در عالم خارج چه روی داده است .

پس تقسیم بندی ما که مبنایش اعتبار داده ها بود و در جهت ایجاد زمینه برای نقد اندیشه صورت گرفته حتی با فرض صحت ادعای جناب مهربود صحیح و ضروریست .

اما اجازه بدهید قدری به همین ادعای استخراج منطق از تجربه بپردازیم .

فرموده اند که

زمانی که ما بی‌شمار بار دیدیم که یک آدم نمی‌تواند هم زنده باشد هم مرده و
اصل منطقی «جمع ناپذیری نقیضین» را در آوردیم،

من دوست دارم بدانم این کلمه در آوردیم در این جمله به چه معناست ؟

به معنای در آوردن یک سیمبل از مجموع سیمبلهاست ؟

به معنای خلق کردن چیزی است ؟

آیا درک در ذهن ناشی از یک فعالیت مکانیستی ست؟ در این صورت آیا مفاهیمی که درک می کنیم نباید معادلی در جایی داشته باشند ؟

این درآوردن اگر فعلیست اگر انتقالیست ااگر ایمپالس عصبیست و اگر هر چیز دیگر است سیکلش چیست ؟ دهنده اش گیرنده اش اینها را نام ببرید .

برای اینکه سئوالم مفهوم تر باشد مثال می زنم شما وقتی گلدانی را می بینید و آن را به یاد می آورید اولا در هنگام دیدن تصویر به صورت اشعه نوری از کناره های گلدان به شبکیه می تابد انرژی متفاوت در مرکز و کناره ها با درک تغییر میزان تحریک رسپتورها مشخص می شود و یک پیام مورس می سازد این پیام به مرکز بینایی در لب فرونتال مغز می رود آنجا درک می شود و این درک که به صورت یک پیام الکترو شیمیایست مشخصات خاصی دارد که با مشخصات خاصی در حافظه بینایی که در اطراف مرکز بینایی قرار دارد تطابق دارد بنابراین همان رزنانس را ایجاد می کند و شناخت حادث می شود .

خوب حالا سئوال بنده این است که این درآوردن عملی مانند همان دیدن و بیاد آوردن است ؟ یعنی از همان سنخ است ؟ یعنی همانطور که آنجا فرستنده و گیرنده و شئی خارجی و تصویر داخلی و تطابق یک به یک تصویر محرض و مشخص است و این کلمات معنای مشخصی دارند و سیکل عصبی و مکانیستی معلومی دارند آیا معنای کلمه درآوردن که شما استفاده کرده اید هم معنا ی مشخصی دارد ؟ می توانید سیکلش را توضیح دهید ؟ می توانید بفرمایید تطابق یک به یک تصاویر که در پروسه شناخت به آن اشاره کردیم در این عمل درآوردن کجا و چگونه رخ داده است ؟ چه چیز مشخصا با چه چیز تطابق می کند که عمل شناختی درآوردن حادث می شود ؟ فرسنده کجاست ؟ گیرنده کجاست ؟ سیکل چیست ؟

چرا ؟!؟

Mehrbod
01-28-2013, 05:08 AM
سلام

البته این بحث شیرینیست که اساسا تقسیم بندی کانت صحیح است یا خیر و ترکیبات پیشینی و تحلیلات پیشینی ایشان همان ترکیبات پسینی تغییر شکل یافته هستند یا خیر .

اما بهرجهت نمی توان انکار کرد که تقسیم کردن این اندیشه ها فارغ از منبع بدست آوردنشان و بر اساس میزان اعتبارشان در مکانیسم راستی آزمایی و نقد ما ضروریست .

حتی اگر منشا منطق و تجربه را یکسان بپنداریم ( که البته بنده در این مورد مناقشه خواهم کرد ) باز کسی نمی تواند ادعا کند که اعتبارشان هم یکیست .


سرچشمه فرنود[1] و آروین[2] (منطق و تجربه) یکسان هستند، ما میدانیم در فرنود فزود دوستیزگر[3] (جمع نقیضین) ناشدنی است، ولی از کجا این را میدانیم؟

مگر نه اینکه تاکنون چون هیچ دوستیزگری ندیده‌ایم که با هم آمده باشند - کسی هم زنده باشد هم مرده، کسی هم اینجا باشد هم نباشد - پس بآروین[4] "درآورده‌ایم" که فزود دوستیزگر ناشدنی است؟

اگر فردا بنپاهیم (observe) که نمونه‌وار در فیزیک کوانتومی (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%85%DB%8C-539/) فزود دوستیزگر شدنی است، آیا همچنان در فرنودسار[5] این مهاد[6] پابرجا خواهد ماند؟





منطق فارغ از اینکه در عالم خارج چه چیز روی داده همیشه صحیح است و تجربه صحتش تحقیقا به این اعتبار دارد که واقعا در عالم خارج چه روی داده است .


خیر، برای همین فرنود خود از آروین میاید و من در دنباله میگویم که کارکرد فرنود چیزی بیشتر از یک شتابنده[7] اندیشه‌ی یا همان میانبُر اندیشیک نیست.






پس تقسیم بندی ما که مبنایش اعتبار داده ها بود و در جهت ایجاد زمینه برای نقد اندیشه صورت گرفته حتی با فرض صحت ادعای جناب مهربود صحیح و ضروریست .

اما اجازه بدهید قدری به همین ادعای استخراج منطق از تجربه بپردازیم .

فرموده اند که


من دوست دارم بدانم این کلمه در آوردیم در این جمله به چه معناست ؟

به معنای در آوردن یک سیمبل از مجموع سیمبلهاست ؟

به معنای خلق کردن چیزی است ؟

آیا درک در ذهن ناشی از یک فعالیت مکانیستی ست؟ در این صورت آیا مفاهیمی که درک می کنیم نباید معادلی در جایی داشته باشند ؟

این درآوردن اگر فعلیست اگر انتقالیست ااگر ایمپالس عصبیست و اگر هر چیز دیگر است سیکلش چیست ؟ دهنده اش گیرنده اش اینها را نام ببرید .



"درآوردن" کوتاه شده‌ی "اندرآوردن" است که همان «شناخت» باشد.

زمانیکه ما در جایگاه یک پردازشگر مادی[8] پیرامونمان را نپاهسته و داده‌ای را می‌اندرآوریم، پس در فَرهود[9] یک پیوند فرنودین[10] را بازشناخته‌ایم: برای نمونه
می‌نپاهیم که یک آدم نمیتواند همزمان هم زنده باشد هم مرده، پس این پیوند فرنودین "یک ادم نمیتواند هم زنده باشد هم مرده" را می‌اندرآوریم.

تا اینجا اندرآوردن/درآوردن ما تنها یک نِپاهش[11] (observation) بیش نیست، ولی اگر ما یک مهادی را فراوان
بِنپاهیم پس با "فراهازش[12] آروینیک[13]" میدانیم که به گُمان بالا همیشه درست است و بریخت یک "مهاد[6] فرنودین" در میاید.






برای اینکه سئوالم مفهوم تر باشد مثال می زنم شما وقتی گلدانی را می بینید و آن را به یاد می آورید اولا در هنگام دیدن تصویر به صورت اشعه نوری از کناره های گلدان به شبکیه می تابد انرژی متفاوت در مرکز و کناره ها با درک تغییر میزان تحریک رسپتورها مشخص می شود و یک پیام مورس می سازد این پیام به مرکز بینایی در لب فرونتال مغز می رود آنجا درک می شود و این درک که به صورت یک پیام الکترو شیمیایست مشخصات خاصی دارد که با مشخصات خاصی در حافظه بینایی که در اطراف مرکز بینایی قرار دارد تطابق دارد بنابراین همان رزنانس را ایجاد می کند و شناخت حادث می شود .

خوب حالا سئوال بنده این است که این درآوردن عملی مانند همان دیدن و بیاد آوردن است ؟ یعنی از همان سنخ است ؟ یعنی همانطور که آنجا فرستنده و گیرنده و شئی خارجی و تصویر داخلی و تطابق یک به یک تصویر محرض و مشخص است و این کلمات معنای مشخصی دارند و سیکل عصبی و مکانیستی معلومی دارند آیا معنای کلمه درآوردن که شما استفاده کرده اید هم معنا ی مشخصی دارد ؟ می توانید سیکلش را توضیح دهید ؟ می توانید بفرمایید تطابق یک به یک تصاویر که در پروسه شناخت به آن اشاره کردیم در این عمل درآوردن کجا و چگونه رخ داده است ؟ چه چیز مشخصا با چه چیز تطابق می کند که عمل شناختی درآوردن حادث می شود ؟ فرسنده کجاست ؟ گیرنده کجاست ؟ سیکل چیست ؟

چرا ؟!؟

آری چرا که نه، اگر نگر بالا را بپذیریم که اندیشیدن همان مانندشِ[14] فربود[15] بیرونی است، پس شناخت میشود:


1- نِپاهش - observation
2- بازتابش[16] - reflection
3- پردازش



نِپاهش[11]
نِپاهش براه سُهشگرهای بیرونی انجام میپذیرد، میدانیم که ماده با مادر می‌اندرکند[17] (اندرکنش[18] دارد)، پس ابزار سُهشگری (چشم، گوش، ...) چیزی بیشتر
از همان ماده‌ی اندرکنش‌گر نیستند که پیچیده‌تر و هوشمندتر شده‌اند.


بازتابش
پس از نِپاهش، ما بازتابش داریم که همان بازتابیدن "فربود بیرونی" در "ذهن درونی" ما باشد. برای نمونه خودتان، ما یک گُلدان را میبینیم، سپس جایگاه گُلدان
را نسبت به پیرامون[19] که چیزی بیشتر از یک مُشت داده‌های پیوندین (relational) نیست را در ذهنمان می‌بازتابیم؛

برای دیدآوردن[20] فرآیند، یک تور مسی نازک را بیانگارید که خمندگی[21] بالایی دارد، در اینجا ما یک جسم ناشناخته را روی آن انداخته و سپس برمیداریم، الگویی که در تور نامبرده فرومی‌رود همان بازتابش یا دریافت، یا آگِــرتــش[22] - Perception - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Perception) است:


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/01/150.jpg


اکنون این تور یک بازتابی از جسم بیرونی در خود دارد و درباره آن جسم یک شماری "پیوند فرنودین[10]" میداند، برای نمونه میداند که جسم ناشناخته ما:


چه بزرگی‌ای دارد.
چه اندازه‌ای دارد.
چه چگالی‌ای دارد.
گرانیگاه[23] (center of gravity) آن کجاست.
...


هر چه این بازتابش به فربود نزدیکتر باشد، ما "دریافت" یا "آگِرتش (perception)" بالاتری از فربود خواهیم داشت، ولی هرگز نیز دریافت ما یکسان با فربود نخواهد بود.




پردازش

پس از نپاهش و بازتابش، ما پردازش را داریم که اینبار تنها به الگوها (پیوند‌های فرنودین) میپردازد.
برای نمونه بالا، تور آگـِـرتـَنده‌ی (perceptron) ما یک شماری پیوند فرنودین (=داده) درباره جسم ناشناخته داشت، خود ما نیز در
جایگاه آگرتنده‌های پیچیده‌تر، همین بازتابش[16] را با پِی‌یاختگان[24] (neuron) های مغزی‌امان داریم، که در راستای پردازش میتوانیم با دگراندن بستر مادی[8]
مغزمان، این الگوها را در پرگیری[25] (environment) مجازی (که همان ذهن‌امان باشند) با یکدیگر آموده[26] و گسسته و رویهمرفته "پردازش"‌اشان کنیم.

این فرایند سراسر یکسویه است:


دگرستن[27] مغز —> دگرستن الگوهای بازتابیده مجازی
دگرستن الگوهای بازتابیده مجازی <— دگرستن مغز


که همان مهاد[6] «فرابرنهادگی[28]» یا supervenience باشد:


http://www.daftarche.com/images/imported/2013/01/11.gif



پس چکیده سخن:


با نپاهش[11]، الگوها در مغز بازتابیده میشوند، با بازی روی الگوهای مغزی فرآیند پردازش انجام میپذیرد، در پیِ پردازش شناخت بدست میاید.





----
1. ^ far+nud::Farnud || فرنود: استدلال; منطق; دلیل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Reason_(argument)) reason
2. ^ Ârvin || آروین: تجربه Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-a8b2e518e129438e8d44cdd8bfca685a-fa.html) experience
3. ^ Dosetizgar || دوستیزگر: نقیضین
4. ^ Beârvin || باروین: از روی آروین; از روی تجربه TFD (http://www.thefreedictionary.com/experientially) experientially
5. ^ farnud+sâr{pasvand}::Farnudsâr || فرنودسار: دانش منطق Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Logics) logics
6. ^ آ ب پ meh+âd::Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Principle) principle; law
7. ^ Šetâbande || شتابنده: شتاب دهنده; تسریع کننده accelerator
8. ^ آ ب mâd+i{pasvand}::Mâdi || مادی: material
9. ^ far+hud::Farhud || فرهود: فرهوده; هوده=حق; حقیقت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Truth) truth
10. ^ آ ب far+nudin::Farnudin || فرنودین: منطقی logical
11. ^ آ ب پ nepâh+eš{pasvand}::Nepâheš || نپاهش: مشاهده; دریافت; نگرش Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Observation), ⚕Heydari☉ (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=%D9%86%D9%BE%D8%A7%D 9%87%D8%B4&formSubmit=Search&showAll=1) observation
12. ^ farâhâz+eš{pasvand}::Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Inductive_reasoning) induction
13. ^ Ârvinestan || آروینستن: تجربه کردن; آروین کردن to experience
14. ^ mânand+eš{pasvand}::Mânandeš || مانندش: شبیه‌سازی شده Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Simulation) simulation
15. ^ far+bud::Farbud || فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Reality) reality
16. ^ آ ب bâz+tâb+eš{pasvand}::Bâztâbeš || بازتابش: انعاکس دادن reflection
17. ^ andar+kardan::Andarkardan || اندرکردن: تعامل داشتن/کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interaction) to interact
18. ^ andar+kon+eš{pasvand}::Andarkoneš || اندرکنش: تعامل; فرایند اندرکردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interaction), fa.wiktionary.org (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1%DA%A9%D9%86%D8%B4), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%B1%DA%A9%D9%86%D8%B4) interaction
19. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Perimeter), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86) perimeter
20. ^ did+âvardan::Didâvardan || دیدآوردن: به دید آوردن; تصور کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Mental_image) to visualize
21. ^ Xamandegi || خمندگی: انعطافپذیری flexibility
22. ^ âgert+eš{pasvand}::Âgerteš || آگرتش: دریافت کردن; نپاهستن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Perception) perception
23. ^ gerâni+gâh::Gerânigâh || گرانیگاه: مرکز ثقل Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87) center of gravity
24. ^ pey+yâxt+e::Peyyâxte || پییاخته: یاخته‌یِ پی; یاخته‌یِ عصبی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuron) neuron
25. ^ par+gir::Pargir || پرگیر: پیرامون, محیط environment
26. ^ â{pišvand}+mudan::Âmudan || آمودن: ترکیب کردن to combine
27. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Change) to change
28. ^ farâ+bar+nehâd+eg+i{pasvand}::Farâbarnehâdegi || فرابرنهادگی: پدید آمدن زابهای نو از اندرکنش لایه‌هایِ زیرین Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Supervenience) supervenience

mohamadreza58
02-21-2013, 10:31 AM
بدید من اندیشه را میشود به "مانند‌سازی" یا همان simulation کاست (reduce).

اندیشیدن میشود فرایندی که ما جهان بیرونی را در ذهنمان بازسازی و مانند‌سازی میکنیم.

در این ریخت هر اندیشه‌ای را میتوان به ساده‌ترین ریخت آن که فَربود مانند‌سازیده/مانندساخته (واقعیت شبیه‌سازی شده) باشد کاسته و دسته‌بندی کرد.

همانطور که گفتید این کاستن مفهوم اندیشه است. ولی این مفهوم را نمی توان به بازسازی جهان عینی در ذهن محدود کرد. (برای این فرآیند شاید مفهوم ادراک بهتر باشد.) چرا که در بسیاری از مواقع موضوع فرآیند اندیشه صرفا مفهومی به طور کامل انتزاعی است که ما به ازایی عینی ندارد.

Mehrbod
02-21-2013, 08:47 PM
همانطور که گفتید این کاستن مفهوم اندیشه است. ولی این مفهوم را نمی توان به بازسازی جهان عینی در ذهن محدود کرد. (برای این فرآیند شاید مفهوم ادراک بهتر باشد.) چرا که در بسیاری از مواقع موضوع فرآیند اندیشه صرفا مفهومی به طور کامل انتزاعی است که ما به ازایی عینی ندارد.

خب اگر بتوان یک پدیده را به پدیده‌یِ دیگری کاست* که خودبه‌خود پنداره[1] میشود همان کاسته‌یِ ساده شده دیگر گرامی!

درباره‌یِ اندیشه هم درست میگویید که ما میتوانیم نمونه‌وار به ڃیزهایی بیاندیشیم که نیستند (آهَنج[2] یا همان abstract و انتزاعی), ولی این نمیگوید که
اندیشیدن ببایست ڃیز بیشتری از همان مانندِش[3] (= simulation) است, تنها میگوید که اندیشه میتواند مانندیده‌یِ ڃیزهایی باشد که در جهان هستی ببایست باشنده[4] یا هتا شایَند[5] (=possible) نیستند.

همین فرایند مانندِش را در بگوییم مَزداهیک[6] (mathematics) هم داریم که شما میتوانید بدلخواه هتا بخشِشِ شماره بر ٠ را هم تعریف کنید و در فَرهود[7] (حقیقت) در برخی زمینه‌هایِ مزداهیک همینکار را هم میکنیم: Division by zero - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Division_by_zero#In_higher_mathematics)

نکته در اینه که مانندش مغز یا هر دستگاه مانندِشِ دیگری تنها زمانی سودمند است که با فربود[8] (= reality) بـِهَمـخواند[9], اگرنه ڃیزی بیشتر از پندارِ پوڃی نبوده و کارکرد و سودمندی‌ای نیز نخواهد داشت.


کاهش:
Reduction (philosophy - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Reduction_(philosophy))


In philosophy, reduction is the process by which one object, property, concept, theory, etc., is shown to be explicable in terms of another, lower level, entity. In particular, a concern of philosophy is as to the scope of physical theory, and whether, for example, all events are ultimately physical events, a discussion closely related to the topic of causal closure.



----
1. ^ Pendâre|| پنداره: مفهوم ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Concept) Concept
2. ^ Âhanj|| آهنج: انتزاعی; برکشیده ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Abstract) Abstract
3. ^ Mânandeš (mânand+eš)|| مانندش: شبیه‌سازی شده ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Simulation) Simulation
4. ^ Bâšande|| باشنده: موجود Being
5. ^ Šâyand|| شایند: ممکن ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Possibility) Possible
6. ^ Mazdâhik|| مزداهیک: ریاضیات Mathematics
7. ^ Farhud|| فرهود: فرهوده; هوده=حق; حقیقت ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Truth) Truth
8. ^ Farbud|| فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Reality
9. ^ Hamxvânidan (ham+xvânidan)|| همخوانیدن: همخوانی داشتن; مطابقت کردن To match