توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : صندلی داغ - Mehrbod
Mehrbod
01-21-2013, 04:37 AM
مهربد جان لیست پرسشهای استاندارد خدمت شما:
امیر جان پاسخ دادن هر کدام از این پرسشها که خودش یک هفته زمان میبرد! :e405:
من یک چندتایی را کمابیش نوشتم، ولی انگار نمیشود همگی را یکجا پاسخ داد ... دو یا سه بخششان میکنم همینجا میگذارم.
Ouroboros
01-23-2013, 08:52 PM
مهربد جان میخواهید تکتک پاسخها را بگذارید؟ :e108:
SAMKING
01-23-2013, 09:52 PM
دو ســـــــــال بــــعـــــــد.....
[همراه با سدای توفان در پسزمینه]
Angela
01-23-2013, 10:23 PM
واقعا دیگه وقتشه شورش کنیم علیه مهربد :e416:
Mehrbod
01-24-2013, 07:29 AM
2. در خطکش سیاسی خود را در کجا میبینید؟ راست، چپ، میانه یا...؟
هیچکدام، گاهی راست میبینم، گاهی چپ میبینم، میانه هم داشتیم؟ (:
رویهمرفته ولی بیشتر زمانها خودم را چپ میبینم و در ستیز با آنچه که اکثریت پذیرفتهاند، در جاهایی نیز راست هستم و پیروی گذشته و آیینها.
3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجهبخشی اعمال خود توجه میکنید؟
بیشتر چیزها نه، آماجمندی یا همان برآیند پایانی نخست میاید، سپس اخلاقیات - و اگر اسپاگتی بخواهد انگیزههایم بیجا اخلاقینمایی هم نمیشوند.
جدای آن چندتایی مهاد اخلاقی هستند که خودم را همیشه خویشکار (موظف) به پیروی میبینم:
کژسود نبردن از توانمندیها: اگر جایی بالاتر از دیگران بودم و برای نمونه در همین انجمن دسترسی به جا و ابزارهایی داشتم که دیگر کاربران ندارند، رفتارم را در راستای پاسداری هر چه درستتر و بهرهبرداری نکردنی شخصی نگه میدارم.
پایبندی به سخنانم، بویژه کارهایی که میگوم انجام میدهم، هتا اگر سراسر به زیانم باشد؛ مگر استثنای جانی و یا همچو چیزی باشد.
ارج ندادن به احساس دیگران در برابر کار اخلاقی: اگر کاری/باوری/ایدهای/... نادرست و نااخلاقی بود، ولی سخن من مایهی آزار کسی میشد، با پذیرش دردناکی رنجاندن دیگری سخن را بی چون و چرا خواهم گفت.
پایاناندن آشکار رابطههای زیانآور (باز نگه نداشتن option ها): اگر رابطهای در درازنای زمان زیانآور شود، بیشتر مردم بیشتر زمانها رابطهی خودشان را تنها کمرنگ و خودشان را دور میکنند، من ولی همیشه آشکارانه به کَس میگویم که "رابطه پایان یافته" و آنرا رسما پایان میدهم. آشکارگویی (explicitness) را به پوشیدهگویی میبرگزینم.
...
این چندتایی هستند که در یاد داشتم.
1. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهمتر میدانید؟ توضیح بدهید.
در رابطههای اجتماعی بدید من اینها خواستنی هستند، همگی دوسویه و کمابیش بترتیب مِهَندی (اهمیت):
پیروی از پروتکلها، e.g. احترام گذاشتن به دیگری: پایهی همه رابطهها از ارج گذاشتن میاید.
سودمندی رابطه: هیچ رابطهای بی سودمندی دوسویه کار نمیکند.
نگرش به پوشش و آراستگی: نگرش بسیار کم نشان از سرمایهگذاری نکردن در رابطه میدهد، نگرش بسیار بالا (fashion-junkie) نمایانگر 'بیماری' است.
..
چیزهایی که برای خودم بسیار مهندی دارند، خوشپوشی و احساسی است که رابطهها میدهند؛ رابطهها نیازی نیست فرنودین (منطقی) باشند،
ولی مینیازد که از پروتکلهایی پیروی کنند. پیروی از پروتکلها گرچه نیازه، ولی بایسته نیست (= همیشه نیاز نیست)، پروتکلها بیشتر زمانها رابطهها را ساده و مهارپذیر نگه میدارند.
4. آیا در زندگی شما نقطهی دگرگونی برجستهای وجود داشته؟ لحظهای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.
Epiphany (http://en.wikipedia.org/wiki/Epiphany_(feeling)) در زندگیام کم نبوده، اگر پرسش را درست گرفته باشم و درباره
چرخشگاه (نقطه عطف) نباشد؛ چرخشگاه هم خب روشنه، ولی آنچنان ویژه نه. یادگیری برنامهریزی یکی از آنهاست، بیرون رفتن از ایران و ..
درباره مهاجرت اینجا پیشتر نوشتهام: مهاجرت - صفحه 2 (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%AA-297/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post17270)
این چرخشگاهها چیزهای پیش پا افتادهای هستند و اگر گذر زندگیامان را بنگریم، هر جا که پس و پیش دگرسانی فراوانی داشته باشد خودبهخود
یک چرخشگاهنما داریم، جاهایی که زندگیامان از نایی (-) به بایی (+) دگریسته و وارونه نیز یک چرخشگاه راستین داریم، که آنهم مهندی ندارد، خود به خود پیش میاید.
epiphany ها ولی شورانگیزتر (هیجانانگیز) بودهاند، زمانهای بسیاری بوده که در جای دیگری بودهام و ناگهان یک ایده بریخت یانی (yân، الهام) به من رسیده است، با همان حسی که پیرامون براستی روشن میشود!
از این "یان"ها فراوان داشتهام، هر زمان که هم رخ دادهاند همه پسزمینه و سداها و همه چیزهای که هنگام رویدادش بودهاند را بروشنی به یاد میاورم..
5. با استیصال چه میکنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام دادهاید اما همچنان عاجز ماندهاید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمیگزینید؟
رویکرد من هنگام شکست در این گفتآورد کوتاه میشود:
"If at first you don't succeed, find out if the loser gets anything."
~William Lyon Phelps
در زندگی شخصی هم آدم بسیار بسیار گیری هستم و به یاد ندارم از پس کاری برنیامده باشم، ولی برای نمونه شکست عشقی داشتهام و در همانها
هم کارم را با نوشتن و درآوردن داستانی گیرا از همهی رویدادهای زمان عاشقی پیش بردهام. از یکی از این شکستهای عشقیام من داستانی بسیار بلندبالا و
خندهدار دارم که گاهی میاندیشم همان بهتر که شکست خوردم و این را برای بازگویی دارم، اگرنه یک عشق پیروز دیگر تنها به لیست افزوده میشد و بس! (:
6. به باور شما کدامیک از شعارهای انقلاب فرانسه مهمتر است، و اگر وادار به گزینش یکی بشوید، کدامیک خواهد بود؟
میان «آزادی، برابری، برادری» مهندترینشان روشنه که آزادی است (گزینش یک من)، سپس برابری میاید، برادری هم افزوده است، پس خواهران و بانوان چه میشوند!؟
این را بیشوخی میگویم، این کاستیمندیهای زبانها آزاردهنده هستند، چرا "برادری"، چرا "خواهری" نه؟ نمیتوانم پنداره را برتابم که بخواهم بگزینمش!
7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.
پیشتر که بچه بودم روی اینترنت چنانکه در جُستار چرا و چگونه به باورهای امروز خود رسیدید؟ (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-8/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%9F-255/) نوشتهام کسانی مانند لامذهب، مزدک، ابرمرد و روزبه و .. بی اندازه تاثیرگذار بودند.
در جهان بیرونی هم آدمهای گوناگونی بودهاند ولی هنایششان را نمیتوانم درست همسنجیده و بگویم کدام بیشتر و کمتر بوده، پدر و مادرم
هم نقش پررنگی داشتهاند. از هر دو آداب تندرست زیستن را آموختم، از مادرم آسودگی و سخت نگرفتن زندگی و از پدرم پایبندی به اخلاقیات و خویشتنداری.
جدای خانواده آدمهای گمنام یا گذرای بسیار هناینده (تاثیرگذار) دیگری هم بودهاند، یکی از آنها که خوب به یاد دارم، شاید 14 سالم بود و در سفر شمال
با خانواده یکی از دوستانم بودم که این جوان بیست و چند ساله و اندی را دیدم. هنایش او در نه سخنهایش که در رفتارهایش بود، میاندیشم بسیاری
از رفتارهای امروز من ناخودآگاه از روی او الگوبرداری شدهاند. در کنارش سخنور بسیار خوبی بود، گرچه چیز چندانی نمیگفت (چند زبان هم میدانست).
در همان چند روز یکم سفر بشیوهای مرا دریافته و با من برخورد میکرد که بر نگرش خودویژه و خودیکتا دیدن من مهر تاییدی میزد.
رفتارهایش رویهمرفته بسیار تودارانه بود، جوریکه همه زمانیکه ما شمال بودیم و کنار دریا و بازی و ... او برای خودش سرگرم کتاب خواندن و موسیقی گوش دادن و پیادهروی بود.
پس از آن پُرهنودترین (تاثیرگذارترین) شخص تازه در زندگی من نویسنده «نسیم نیکولاس طالب» بوده که دربارهاش اندکی اینجا نوشتهام: جهانبینیِ زندگی - صفحه 2 (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D 9%90-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-800/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html)
8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کردهاید؟ اگر بله، توضیح بدهید.
آرزوی مرگ؟ نه هرگز. من به یاد ندارم آرزویی کرده باشم، بسیار بچه بودم آرزو میکردم، برای نمونه یادمه 6 سالم بود و زمانیکه یک
اسباب بازی به من میدادند از خدا آرزو میکردم تا فردایش زنده باشم تا از اسباب بازی خوشیام را ببرم، سپس میتواند مرا بکشد (:
ولی این روزها نه، از این آرزوپروریها نمیکنم، نه خوش میدهد نه چیز دیگر.
9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟
برای برخی (شاید بیشتر ما) آری رو به افزایشی شگرف بوده.
کیفیت زندگی امروز برای من ایدهآل است و همینجور پذیرفتی اگر که میتوانستیم همیگونه تا ابد یا دستکم چند سدهای نگهش داریم، که انگار نمیتوانیم.
کیفیت زندگی در بیشتر جهان، بویژه در اروپا بالاست و نبود دلواپسیها گوناگون به آدم زمان آسودگی و
تنآسایی و سِگالیدن (اندیشیدن) بیشتری میدهد هر چند که ایدهآل من نیست و رویکرد خواستنی رسیدن به چنین چیزی است: Work-free society (http://www.daftarche.com/english-31/work-free-society-717/)
هر چند برای من زندگی نخستینی (بدوی) هم بسیار گیراست و خودم را در آن خوب میبینم، ولی آسایش و آرامش امروز را بی شک میبرگزینم.
10. کدامیک از این دو را دستاورد مهمتری برای بشر تلقی میکنید: هنر، یا دانش؟
بی هیچ درنگی در پاسخ، دانش.
هنر مزهی زندگی است، ولی دانش مایهی زندگانی.
12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
نه، هرگز!
13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
با شرمندگی آری! هرچند اگر آرمانهای نامبرده تنها و تنها برای خودم نباشند (کِی ولی هستند؟).
14. آیا مذهب و دانش را آشتیپذیر میدانید؟
چرا که نه، دین و دانش آشتیپذیر هستند.
رویکرد من بیشتر زمانها دورافکندن یکباره و همیشگی است، رویکرد برخی salvage کردن است، هرچند خودمم این روزها یک چیزهایی از زرتشتیگری بیرون کشیدهام (:
15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
نه به خود سیاست نمیباورم، چیزی به نام اِسپاش سیاسیِ درست هم به نگرم نداریم. در دموکراسی شما باید بکوشید نگر مردم را داشته باشید
و نگر مردم همیشه باارزش نیست، در فَرهود بیشتر زمانها بیارزش و پادارزشمند است. در تئوکراسی شما همان خودکامگی را دارید که باز بدرد نمیخورد.
رویهمرفته از سیاست دوری میکنم، از دامنهی تواناییهای من بیرونه. نگرش من بیشتر زمانها روی پیریزی
زیرساختارهای سیاسی است، یک ساختار درستی که بی نیاز از دخالت پیوسته و همیشگی من برای راستادهی و راستایابی
خود باشد؛ بگونهای، بدنبال یک ساختار سیاسیام که "پادشکننده" باشد و چه من آنجا باشم چه نباشم کارش را درست دنبال کند.
دموکراسی یک ساختار سِتَپر (ناشکننده) دارد، اگر کسی بد بود میتوان وی را دور پسین دور انداخته و سراغ کس دیگری رفت،
تئوکراسی ساختاری شکننده دارد، اگر تئوکرات بد باشد (مانند ایران) همه بُنمایهها را گُساریده و روزبهروز ناتوانتر میشویم.
اینها برآمده از نگرهی پادشکنندگی باشند: پادشکنندگی - Antifragility (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D A%AF%DB%8C-antifragility-764/)
16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟
با آن موافقم + با نبود آن مخالف نیستم.
در پرسش 11 (آینده جهان) پاسخ بلندتر و هنبازی دادم.
11. آیندهی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه میبینید؟
آینده ایران را نمیتوانم ببینم، ولی آینده جهان را بسیار تاریک میبینم، به گفتهای، همان بیوسش بدترین، اُمیدِش بهترین (expecting the worst, hoping for the best).
یک نکتهی دیگری هم اینجا هست، بیشتر مردم زمانیکه به آینده آدمی میاندیشند ما را بهمین ریخت و پیکری که هستیم برای هزارهای
پیش رو میبینند، من هرگز چنین انگارهای در ذهن ندارم. چیزی که من میبینیم، یک تراگذشت (transition) از پیکر امروزین ما به چیزی فراتر و
ابرهومنانه (super-human) است. چیزی که امروز هستیم در برابر چیزیکه نه تنها میتوانیم، که بیگمان خواهیم بود بمانند یک Bootstrapping - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Bootstrapping) میماند و بس.
برای نمونه در پاسخ نقشهای جنسیتی (پر. 15) من نقشهای جنسیتی امروزین را میپذیرم و کوچکترین سوگیریای هم در گزینشش ندارم، ولی آنچه در ذهنم همیشه از آینده هومنی (آدمی)
میبینیم نه مرد و زن که جانداری دیگر است. شاید جانداری بیجنس (asexual) یا شاید سهجنسه و شاید همین دوجنسه، ولی آن اندازه همسان
که نتوان بسادگی از یکدیگر بازشناختشان.
دیر یا زود با دستیابی به یکی از دو فند نانوتکنولوژی یا ژنتیک، ما برای همیشه از دیسی
(فُرمی) که طبیعت ما را فرگردانده برآسوده میشویم و خواه ناخواه به چیز دیگری میرسیم.
شوربختانه/خوشبختانه نمیتوان آینده هومنی را چندان پیشبینی کرد، ولی پس ذهن من همواره به اندیشه دربارهی آن میگذرد، اینکه سرنوشت
ما چه خواهد بود و برای نمونه آیا زودتر به تکینگی (singularity) میرسیم یا سرانجام ماشینهای هوشمندتر از خودمان میسازیم و نابود میشویم (پیشبینی پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-8/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%81%D8%B2%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%85%D8%9 F-230/)) یا اینکه میتوانیم در برابر همهی این سختیها یک تنه پیروز بیرون آمده و اینده را از آنِ خودمان کنیم.
پس در اینجا چیزی مانند نقش زن و مرد بسیار پیش پاافتاده مینماید و آری، اگر امروز زنان دوست دارند "زنانه"
رفتار کنند، بکنند، اگر دوست دارند "مردانه" رفتار کنند باز برای من کوچکترین دگرسانیای ندارد و وارونه.
آنچه من بشدت مخالفم زورکردن این نقشگزینی است، بیشتر از همه در چهرهی زورچپانی سرراست آن که نمونه خوبش ایران باشد، چهرههای دیگر آنکه
ناسرراست باشند (تبلیغات، خانوادهها) بدید من پذیرفتنی هستند و هر کس با خواست آزاد خود میتواند بر پاد آموزههای پیرامون رفته و آنچه میخواهد بگزیند.
همه اینها گذرا هستند، در این رهگذر (in-the-mean-time) تا جای شدنی باید در برابر زورچپانیدن نقشها (و باورها) ایستادگی کرد و برای آینده باید بشیوهای سراسر دگرسان اندیشید.
17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح میدهید؟
برای ورزش تنها و تنها پیادهروی. هیچ چیز بیشتر از پیادهرویهای دراز و آهسته به من خوشی نمیدهد و هتا تندرست نگهم نمیدارد. پیادهروی بهترین و خوشیآورترین کنشه برای من.
درباره موسیقی نمیتوانم بیش از اندازه بگویم (-> داده خودینه)، ولی موسقی بی خواننده و در مایههای Trance دوست دارم. Trance دو
سرگاه (قطب) دارد، یکی به سوی Industrial و Progressive Trance میرود، دیگری بسوی House و Pop، من بسوی یکمی میگِرایم.
جدای آن بیشترین خوشی را به من ترسناکترین آهنگها میدهند، آهنگهایی که میتوان خانه را
تاریکانده و با بستن چشمها و خود را به دست نوای آهنگ دادن .. یک گذر وهم برانگیز را سپراند.
در کنار همه اینها آهنگ آن هم ایرانی شاد را بسیار بسیار میپسندم، همینجوری اسپاگتیبختکی نیوشیدن
(گوش دادن) به آواز ایرانی و واژگان پارسی برای من گوشنواز است، بویژه track هایی که بار واژگان پارسیکشان بالا باشد.
موسقیهای دیگر را هم کمابیش همه را میپسندم و گهگاه مینیوشیم، از کلاسیک گرفته تا رپ و پاپ.
ژانر سینمایی نیز فیلمهای وهم برانگیز یا فیلمهایی که پیرامون شخصیتها باشند به من بیشترین خوشی را میدهند.
جدای آن فیلمها و سریالهای دانش-پنداریک (science-fiction) را دوست دارم، پس از آن به خندهدار میرسیم و در پایینِ لیست فیلمهای ایرانی و از آن پایینتر (-) هندی (:
18. نظرتان پیرامون این سه ایدئولوژی چیست: فمینیسم، مارکسیسم، کنسرواتیسم.
فمینیسم ایدهای پذیرفتنی و دریافتنی است، گرچه نام آنرا نمیپسندم، نامی مانند «برابری» بسیار زیباتر میبود.
اینروزها سر و سدای فراوانی هم درباره فمینیستهای دوآتشه میشود که چهرهی فمینیسم را ویراندهاند و من با این نگر تا یک اندازهای همسوئم،
هر آینه دشواری همیشگی من با ایدهی برابر زن و مرد در پذیراندن چیزی به نام "پدرسالاری" بوده که آنرا دروغی بیش نمیدانم. پیشتر در اینباره
اینجا بدرازا نوشتهام: آیا زنان براستی میخواستند بیرون رفته و کار کنند؟ (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-8/%D8%A8%D8%B1-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C-235/#post8301)
مارکسیسم
شوربختانه هرگز در آن باریک نشدهام، ولی نگرههای بسیار گوناگون و سترگی دارد که برای اندیشیدن و کاربُرد بسیار درخور هستند، یکی از آنها همین "مالکیت ابزار فرآوری"
باشد که اگر به خود من بود نمیگُمانم هرگز در زندگیام به آن میرسیدم، ولی مارکس بزیبایی هر چه بیشتر آنرا برای من پیشاندیشیده و آمادهی بررسیی کرده.
conservatism
اگر فَردید همان چیزی است که در آمریکا داریم 95% با آن مخالفم، ولی اگر فردید همان "کُهنگرایی" باشد، آری خودم را یک کُهنگرای ناب میبینم.
چیزهای کهنه آزمون خود را پس دادهاند، این چیزها نو هستند که مایهی نگرانی ما هستند. من آیینها را دوست دارم و نیازی در اینکه یک آیین ببایست
فرنودین (=منطقی) باشد نمیبینم، مگر آنکه فرنودینوار آسیبرسان باشد.
برای نمونه در آیینهای باستانی ایرانیامان داریم که گاهی روزه بگیرید. من این را میپسندم و همواره دنبال میکنم و
دانش ما امروز تازه و کم کم امروز دارد میدریابد که روزه گرفتن و کم خوردن هم سودمند است و چرا. ولی اگر دانش هنوز این را درنیافته بود چه؟
پس از دید برگُزیدگی برای من نخست آیینهای کهن میایند (تا زمانیکه بروشنی آسیبرسان نباشند)، سپس رویکردهای دانشیک و نوتر امروزین —> کهنگرایی
19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب میکنید؟
مسیحیت.
درباره شاخههای پروتستان و کاتولیک و ارتدوکس و .. آن چندان نمیدانم، ولی تا جاییکه به یاد دارم پروتستان از همه کمتر سخت میگیرد و پس همان.
20. اگر بنا بود در جزیرهای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدامها را برمیگزیدید؟
نکته: اگر پاسخ رفتن به "کویری دور افتاده" یا جای دیگری بود بود پاسخها میدگرستند.
...
نکته 2: یک لیستی درست کردم، سپس ویراستم، سپس بازویراستم و سرانجام دیدم
که کار نمیکند، اگر به من باشد هیچی برنمیدارم چون دیر یا زود همگی خسته کننده میشوند!
21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه میدانید؟
بهترین ویژگی من در "خویشتنداریام (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%AE%D9%88%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%AF%D8%A7%D 8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%D 8%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%D8%B4%E2%80%8C%D9%8 7%D8%A7%D8%8C-742/)" است: روراستی و رک بودن با خودم.
واژه خویشتنداری برای من چمی فراتر از "کنترل کردن خود" دارد و دربرگیرنده شناخت هر چه بیشترِ خود میشود.
بدترین ویژگیام در ندیدن بدترین ویژگیام است :4:
من نمیتوانم در خودم ویژگی بدی ببینم، شاید هم چون هر ویژگی بدی که داشتهام را پیشتر درست کردهام.
ویژگیهای بد بسیاری داشتهام، به ترتیب از بسیار بچگیام:
شرمگینی (خجالت): بسیار بچه که بودم از دیگران شرم میکردم و از سخن گفتن پشت تلفن بیزار بودم، جوریکه دستمایهی خنده خانوادهام
میشدم؛ دیرتر انگیزهی راستین شرمگینیام را یافتم (بسادگی: مهند دیدن دیگران، کوچک دیدن خودم) و امروز کمشرمترین یا همان "بیشرمترین" (: کسی که میشناسم خودم هستم.
ترس از ندریافتن (نفهمیدن): بسیار پیشتر اگر چیزی را میخواندم و با یک نگاه آنرا نمیدریافتم از آن بیزار میشدم. امروز اگر چیزی بخوانم و
آنرا نگیرم پس ارزش زمان گذاشتن ندارد، چون پیشتر آموختهام و میروم سراغ یک چیزی که همان اندکی "آزارنده" و نادریافتنی برایم باشد.
...
22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه میدانید؟
بدترین: کودنی
بهترین: کودنی
میدانم میدانم پارادوکس دارد، ولی یکمی بد است، چون سرنوشت من به دیگران پیوند خورده و کودنیاشان سرانجام
مرا هم نابود میکند. دومی خوب است، چون از کودنی و ناآگاهی دیگران زندگیام خوب میگذرد و میتوانم همیشه با
اندکی اندیشیدن راهکارهایی بیابم که چند میلیون آدم ولمعطل پیش از من رنج اندیشیدناش را به خود ندادهاند.
این روشنه از دیدگاه من بود، از دیدگاه بشریت برای خود بشریت:
بهترین: گوناگونی رویکردها
بدترین: اخلاقیات کوتهاندیشانه
نبود اخلاقیات دوراندیشانه که برآمده از کوتاهی عمر باشد بیشترین نقش در نابودی ما را دارد. زندگی کوتاهه و همه هم از خود زادمانی ندارند و هتا داشته
باشند مهندی ندارد برایشان، پس بشریت میکوشد با بالاترین تندا پیش برود و همین تندای بسیار بالاست که میتواند و پُرگرایند است که مایهی سرنگونیاش شود.
23. اگر میتوانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه میبودند؟
1- جاودانگی مادی را همگانی میکردم:
جاودانگی (گفتگوی دانشیک) (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-690/)
جاودانگی (گفتگوی آزاد) (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-691/)
2- هوش بشریت را افزایش میدادم.
3- آنتروپی را کاهشپذیر میکردم (اگر که نباشد).
24. همنشینی با آدمهای مشابه خودتان را ترجیح میدهید یا با اشخاص متفاوت؟
سددرسد تنها با کسانی که مانند خودم هستند.
هر آینه از آنجاییکه درباره هر چیزی چیزهایی میدانم و گرایشهای بسیار ورتایی (variant) دارم میتوانم با همه کنار
بیایم، ولی همنشینان همیشگیام کسانی هستند که هرچه بیشتر مانند خودم باشند، که شوربختانه/خوشبختانه کم هستند.
25. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمیبینید، خودتان آن(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.
26. آیا اخلاقیات را نسبی میبینید یا مطلق؟
Ouroboros
01-24-2013, 10:18 PM
سپاس از شما.
بر خود من مهربد جدیدی آشکار میشود که با برخی گمانههای پیشینم پیرامون این شناسه تفاوت دارد.
هموندان دیگر از امروز، به مدت سه روز فرصت دارند که پرسشهای خود را مهربد گرامی بپرسند، و ایشان در صورت تمایل میتواند به آنها پاسخ بدهد. :e420:
Anarchy
01-24-2013, 11:10 PM
مهربد جان این رو به عنوان خواسته خودت ازت میپرسم:
26. آیا اخلاقیات را نسبی میبینید یا مطلق؟
mamad1
01-25-2013, 08:12 AM
با شرمندگی آری! هرچند اگر آرمانهای نامبرده تنها و تنها برای خودم نباشند (کِی ولی هستند؟).
بابا مهربد برای چی انچه واسه خودت نمی پسندی واسه دیگران می پسندی؟
یه کمی غیر اخلاقی نیست؟
Mehrbod
01-26-2013, 02:14 PM
مهربد جان این رو به عنوان خواسته خودت ازت میپرسم:
26. آیا اخلاقیات را نسبی میبینید یا مطلق؟
چشم،
اخلاقیات را من 100% کامــگار (absolute، مطلق) میبینم، ولی توانایی پردازش خودمان (یا هر پردازشگر دیگری) را مرزمند میدانم، پس خودبهخود نسبی میشود.
برای دریافت آسانتر، ما هنگام خرید یک خودرو این روزها خودبهخود نسبی میشویم، چون نمیتوانیم همهی ماشینهایی که در سرتاسر جهان ساخته
میشوند را با همه ویژگیهای یگانهاشان ببررسیم، بجایش بهمان خودرو را با آن یکی خودروی دومی و سپس سومی میهمسنجیم و سرانجام یکی را گزیده و میخریم.
هر آینه، اگر توان پردازشیک ما بسیار بالاتر بود، آنگاه میتوانستیم همه خودروهای جهان را با همه ویژگیهای ریز و مِهِاشان همسنجیده و دست به گزینشی کامگــار بزنیم.
اخلاقیات نیز همینگونه است، ما یک کُنش اخلاقی در هر دَم از زمان داریم که نه تنها دامنهی اخلاقیاتاش به روز یا سال نمیرسد، که از امروز تا ابد اخلاقیترین
کُنشی است که میتوان یافت!
بگوییم اگر امروز شما خواستید هنگام ناشتایی در یک کافه میان چایی و قهوه بگزینید، یکی از این دو کُنش "اخلاقیتر" است، اگرکه ما میتوانستیم دامنهی هنایش (تاثیر) ایندو کُنش را در گذر روزها و هزارهها و میلیونها و سرانجام تریلیونها سال آینده پردازش کنیم؛ برای نمونه اگر شما قهوه را بخرید، به سود
یک کمپانی که قهوهها را از برزیل واردات میکند شده و این کمپانی اگر امروز شما این قهوه را نمیخریدید ده سال دیگر ورشکست میشد، ولی اکنون که دیگر ورشکست نمیشود
پس بیست سال دیگر مایهی آسیبرسانی بزرگی به مردم بومی برزیل میشود، اگر بومیان برزیل بیست سال دیگر این آسیب را نمیدیدند بجایش بَهمان کار را میکردند و همینجور ad infinitum.
چنین چیزی را در نگرهی آشوب - که پیوند چندانی به آشوب هم ندارد - یا همان Chaos theory - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Chaos_theory) داریم.
ولی از آنجاییکه پردازش چنین چیزی نه تنها از دامنهی تواناییها ما، که به گمان بسیار بالا از دامنهی توانایی هر جاندار
زندهای که هرگز زیسته و خواهد زیست فراتر بوده، پس اخلاقیات ما به چیزها سادهتر، ولی پیشبینیپذیر کوتاه میشوند.
طبیعت ما را به یافتیکها (heuristics، قانونهای سرانگشتی) گوناگونی سازوبرگ داده که با پس دادن آزمون خود در روند گزینش طبیعی، "بهینترین"
کُنش در "بیشتر زمانها" هستند، ولی ما نمیتوانیم بآسانی همانها را با خردگرایی دربیاوریم، چون پردازش سرراست آنها سخت است (ولی آماروارِ آن براهِ گزینش طبیعی آسان).
این یافتیکها در اندیشهی ما نهادینه شدهاند و برای نمونه در اینکه اگر یک قطار از کنترل بیرون رفته بود و میتوانستیم به آن 2 راستا بدهیم:
راه یکم: به مرگ 100 کس میانجامید.
راه دوم: به مرگ 50 کس میانجامید.
با خردگرایی و خودآگاهانه میدانیم راه دوم اخلاقیتر است، اکنون اگر پرسش دیگری مانند:
راه سوم: یک آدم چاق کنار دستمان را هل داده و قطار هیچکس را نکشت
داشتیم، اینجا دیگر بیشتر ما با اخلاقیات یافتیکی میاندیشیم و میدانیم که چنین کُنشی اخلاقی نیست، گرچه "خردگرایی خام"
ما بگوید که جان یک آدم چاق در برابر 50 آدم زنده ارزش کمتری دارد. چرایی این دانایی در پیچیدگی پردازش اخلاقیات کنش است و طبیعت
در روند گزینش طبیعی ما در آورده که فدا کردن دیگران بچنین شیوهای "کمابیش هرگز" اخلاقی نیست —> یافتیک / قانون سرانگشتی
Mehrbod
01-26-2013, 02:16 PM
بابا مهربد برای چی انچه واسه خودت نمی پسندی واسه دیگران می پسندی؟
یه کمی غیر اخلاقی نیست؟
شاید نااخلاقی باشد، ولی زبانزد زیبای «آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند» همیشهی همیشه مانند هر زبانزد دیگری درست نیست.
نخست اینکه ما یک دگرسانی میان "پسندیدن" و "پذیرفتن" داریم، بگوییم من میتوانم نوشیدن چای هنگام ناشتایی (صبحانه) را نپسندم، ولی آنرا بآسانی بپذیرم:
پذیرش و پسندش همبستگی دارند، ولی وابستگی ندارند: ما گاهی چیزهایی که نمیپسندم
را نمیپذیریم (= کشتار، دزدی، ..)، گاهی نمیپسندیم ولی میپذیریم (ننوشیدن چای هنگام ناشتا، همجنسگرایی، ..).
در اینجا پرسشها این بودند:
پیک آغازین از سوی Ouroboros
12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
نه، هرگز!
گفتآورد پیک آغازین از سوی Ouroboros
13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمانهای خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
با شرمندگی آری! هرچند اگر آرمانهای نامبرده تنها و تنها برای خودم نباشند (کِی ولی هستند؟).
پس بترتیب:
من نوشیدن چای هنگام ناشتا را برای خود میپذیرم و نمیپسندم ، ولی برای دیگران میپذیرم (و پسند و ناپسند ندارم).
من خودکشی را برای خودم میپذیرم و نمیپسندم، ولی برای دیگران میپذیرم و نمیپسندم.
من جان دادن در راه آرمانها را برای خودم نمیپذیرم و نمیپسندم، ولی برای دیگران میپذیرم، ولی [بیشتر زمانها] نمیپسندم.
گزاره سوم میتواند نااخلاقی باشد یا نباشد درست نمیدانم، ولی چیزی که در ذهن من
هنگام پاسخ دادن بود، با یک همانندی با اینکه دوست من میخواهد خودکشی کند، چه میکنم این بود:
1- نخست میکوشم دوستم را به زندگی امیدوار کرده و خودکشیای که برای او نمیپسندم را متنفی کنم.
2- اگر دوستم پذیرفت که هیچ، اگر نه:
3- گرچه کار او را نمیپسندم، ولی چون هر کس را آزاد در زندگی میدانم و خودکشی را حق هر آدمی میدانم (میپذیرم)،
پس بجایش میکوشم به او کمک کنم تا هومرگی (humarg=euthanasia، مرگ آسان و بیدرد) خوب داشته باشد.
اکنون در نمونه جان دادن و فداکاری خود در راه آرمانهای زندگی، آنچه من میبینم اینه:
1- میکوشم به دیگران بگویم که جان دادن در راه آرمانها ارزش ندارد.
2- نمیکوشم دیگران را به جان دادن در راه آرمانهایشان تشویق کنم.
3- اکنون اگر کسی هنوز میخواست در راه آرمانهایش جان بدهد، از آنجاییکه چنین رفتاری را ناچاروار میپذیرم (و گاه ناچار بایسته میبینم، و در یک شرایط
بسیار ویژهای شاید خودم هم اینکار را بکنم) پس بجایش میکوشم این جان دادن در راهی درست و سودمند برای بشریت هزینه شود.
اینجا من رویکردهای "عملی" و "نگرهای (اخلاقیات ناب)" را با یکدیگر آمیخته شده آوردم.
Mehrbod
01-26-2013, 02:17 PM
با سپاس از همه دوستان، من دیگر جای خودم را به دیگر هموندان میدهم (:
Anarchy
01-26-2013, 03:47 PM
دو روز دیگه باید باشی هنوز مهربد جان...به این زودی که نمیتونی بری!! قانون برای همه هست:e105:
Russell
01-26-2013, 06:16 PM
خوب تا مهربد در نرفته منم سوالا رو بپرسم :4:
بازیگران و گروه های کمدی مورد علاقت کی هستند؟
درباره سیاست interventionism (http://en.wikipedia.org/wiki/Interventionism_%28politics%29)(فارسیش گمانم بشود مداخله جویی)چه نظری داری؟
از غذاهای ایرانی چه دوست داری؟
اینها باشد تا ببینم چه چیزی بذهنم میرسد !!
Anarchy
01-26-2013, 08:35 PM
عجبیه...یعنی این همه آدم هیچ کدوم هیچ سوالی از مهربد ندارن؟
Mehrbod
01-26-2013, 08:41 PM
عجبیه...یعنی این همه آدم هیچ کدوم هیچ سوالی از مهربد ندارن؟
آنارشی برادر اذیت نکن، از کندوکاو در خویشتن خسته شدیم (:
mamad1
01-26-2013, 08:47 PM
سوال و جواب کردن با مهربد خیلی سخته واسه من
هزار تا فاکتور فوق امنیتی رو باید در نظر بگیری
بعدشم یک طوماری بهت جواب میده که دقیقا به غلط کردن میفتی:e404:
Newton
01-26-2013, 09:02 PM
به نام علم
رفیق با عرض بهترینها
با کمونیسم فلسفی موافقی یا مخالف
کاپیتالیسم خوبه یا بد ؟
با جهان وطنی کمونیسم موافقی یا خیر ؟
نظرت راجهع به استالین چیه؟
پوزش که سوالاتم چپی بود از من بیشتر از این انتظار نمیره
sonixax
01-26-2013, 09:37 PM
ما پرسشی نداریم :e00e:
iranbanoo
01-26-2013, 10:13 PM
عجبیه...یعنی این همه آدم هیچ کدوم هیچ سوالی از مهربد ندارن؟
من تا الان فکر میکردم تایمی که امیر مقرر کرده بود تموم نشده:e414:
مهربد جان این فلسفه ی احساس و عقل لعنتی رو برای من باز کن....
فکر نمیکنی زیادی منطقی بودن گاهی حال ادم رو بهم میزنه....
در مورد ترکیبات زیر چه نظری داری؟
-میهن دوست نژاد پرست
-مذهبی متعصب
-ادیب بد دهن
-حقیقت محض
-سودگروی عدالت
-تمدن اسلامی
چی شد دفترچه متولد شد؟(منظورم اینه که محدودیت ها باعث شدن یا انگیزه های دیگه در پس ماجرا بوده:)
با کدوم یک از بچه ها ی انجمن احساس همفکری بیشتری میکنی؟
آنچنان که مینمایی هستی؟
نظرت در مورد دخترای انجمن چیه؟
آقا تر زدن تو بساط ما.به نظرت یه شوهر پولدار کنم بهتر نیست؟
اصلا علم بهتره یا ثروت؟
مهربد تا حالا نماز خوندی؟:e057:
...
کلی سوال دارم خوابم میاد.مدیونی زود بری
Alice
01-26-2013, 11:18 PM
اگر بنا باشد که میان تنکامگی، و سرسپردگی به یک زن* تا
فـرجام زندگانیتان ، یکی را بــرگزینید ؛ گــزینش شما کــدام
خواهد بود ؟
* طبیعتاً کسی که به سختی دلبستهاش میباشید !
تـنکـامــگـی = بی بند و باری جنسی
سرسپردگی = تعهد
Ouroboros
01-26-2013, 11:41 PM
مهربد جان میبینید که دوستان پرسشهای زیادی دارند، شما بجز امروز(به وقت اروپا!)، فردا را هم فرصت دارید که به پرسشها پاسخ بدهید.
با این وجود اگر خسته شدهاید میتوانید هر زمان خواستید از روی صندلی برخیزید.
SAMKING
01-27-2013, 12:05 AM
۱. از چی میترسی؟
۲. یه هواپیما داریم با ۱۰۰ سرنشین که توش یه بمب هست که ۱۰ دقیقه دیگه میپُکَد! ( پارسیه منفجره دیگه :)) ) میشه و یک کارشناس ِ بیکنشکردنِ بمب هم در هواپیماست و نمیتواند با کمکِ همکارانش که روی زمین هستند، بمب را از کار بیاندازد یا هتا آن را از هواپیما بیرون بیاندازد!
اکنون پلیس بمبگذار را یافته و او هم گردن گرفته و سند و مدرک هم بهاندازه کافی یافتهاند.
ولی بمبگذار رمز بمب را نمیگوید!
بنگر تو در چنین جایگاهی باید چه کرد؟
هیچ نکنیم؟
او را شکنجه دهیم؟
در این ۱۰ دقیقه با او از ارزشهای انسانی و خوبی ها و اخلاقیات سخن بگوییم؟
یا...
۳. خورشت کرفس دوست داری؟
۴. دروغگوی خوبی هستی؟
۵. دیگران به جکهایی که میگویی میخندند؟
۶. یادمانی داری که با یادآوری آن شرمگین و سرخ شوی؟ ( اگر دادینه خودینه است تنها بلی/خیر )
۷. از زمانی که کودک بودی، پیشامدهای تلخ زیادی بیاد داری؟
۸. ورزشکار هستی؟
۹. پنج واژه میگم نخستین چیزی که به ذهنت میاد رو بنویس:
شلغم
کزاز
گراز
رپ
زیزیگولو
۱۰. چه پیشهای رو برای همبود از همه سودمندتر میدونی؟
Mehrbod
01-27-2013, 10:48 AM
خوب تا مهربد در نرفته منم سوالا رو بپرسم :4:
من چند ساعته دارم مینویسم، بیجا کردم :e108:
بازیگران و گروه های کمدی مورد علاقت کی هستند؟
بازیگرهای چندانی به یاد ندارم راسل جان، ولی اینها را همیشه دوست دارم:
Joseph Gordon-Levitt - IMDb (http://www.imdb.com/name/nm0330687/)
Milla Jovovich - IMDb (http://www.imdb.com/name/nm0000170/)
Johnny Depp - IMDb (http://www.imdb.com/name/nm0000136)
Emily Blunt - IMDb (http://www.imdb.com/name/nm1289434/)
John Malkovich - IMDb (http://www.imdb.com/name/nm0000518/)
Simon Baker - IMDb (http://www.imdb.com/name/nm0048932/)
...
گروههای کُمدی مانند خودت Monty Python را بس میپسندم،
جدای آن از channel های youtube چندتایی را بسیار دوست دارم و دنبال میکنم که داده شخصی میشوند بگویم.
درباره سیاست interventionism (http://en.wikipedia.org/wiki/Interventionism_%28politics%29)(فارسیش گمانم بشود مداخله جویی)چه نظری داری؟
با سیاست پادرمیانی (این واژهاش به نگرم بهتره) بریختی که امروز انجام میشود 100% مخالفم. رویهمرفته پادرمیانی در سیستمهایی بپچیدگی
سیاست و اقتصاد و .. سخت تا ناشدنی است و باید تا جای شدنی از آن دوری کرد، بجای آن بایستی تنها یک پادرمیانیای پایهای کرده و سیستمها
را خودسالار و "پادشکننده" نمود: هر سیستم بایستی واباژیده (distributed) و از بخشهای کوچکتر و بومیک (local) ساخته شده باشد.
بجای پادرمیانی در فرایند درونی سیستمها، بایستی زیرساختار آنها را بمانند بالا درآورده و گذاشت که خود سیستم با خورد و بازخورد درونی (feed-back) راستادهی کند.
برای نمونه، اگر ایران بسوی تروریسم و ساخت بمب اتم میرود، آمریکا نباید با پادرمیانی در خود فرایندها به جنگ آمده و
دولت را برانداخته و یک دولت نو جایگزین کند، بجای آن باید تا جاییکه میتواند با فشار بیرونی سیستم را وادار به گزینش و
ویرایش پیوستهی خودکند و بکوشد سیستم با خودسالاری در راستای درست و فرنودین پیش برود: فشارآوردن برای دموکرات شدن ایران
از غذاهای ایرانی چه دوست داری؟
بترتیب دوست داشتن (:
عدسی
عدس پلو
حلیم
کله پاچه
...
از خوراکهای که آمیخته شده با چیزهای شیرین، ترش، تند یا هر چیز ویژهی دیگر باشند بیزارم، دربرگیرندهی:
قیمه (بیشتر آمیخته با حسین :21: )
شیرین پلو
زرشک پلو
..
Mehrbod
01-27-2013, 10:50 AM
به نام علم
رفیق با عرض بهترینها
با کمونیسم فلسفی موافقی یا مخالف
کاپیتالیسم خوبه یا بد ؟
با جهان وطنی کمونیسم موافقی یا خیر ؟
نظرت راجهع به استالین چیه؟
پوزش که سوالاتم چپی بود از من بیشتر از این انتظار نمیره
اگر تعریف کمونیسم را این بگیریم:
Communism (from Latin communis - common, universal) is a revolutionary socialist movement to create a classless, moneyless and stateless social order structured upon common ownership of the means of production, as well as a social, political and economic ideology that aims at the establishment of this social order.
که همان برپایی ِ هـَـمبودی (جامعهای) بیرسته، بیپول و بیدولت بهمراه هنبازش در مالکیت ابزار فرآوری باشد، آری تا اینجا را
بسیار میپسندم و همسوام، ولی درباره راههای رسیدن و پیشنهادی به آن چندان آگاهی ندارم که بخواهم نگری داشته باشم.
رویهمرفته بدید من پیادهساختن کمونیسم شُـدنی است، ولی آنچنان مهندی (اهمیت) ندارد. خواستنیترین همبود برای من همبودی است که در
آن فرایند کار کردن برچیده شده باشد: Work-free society (http://www.daftarche.com/english-31/work-free-society-717/)
اگر نیک بنگریم، در جهان امروز مانند بیشتر سیستمهای دیگر، 10% مردم 90% کارها را میانجامند و این نود درسد، تنها در پندار خودشان کارگر هستند.
فرنودینترین و خواستنیترین رویکرد آنی است که این کارهای ده درسد را که کمابیش همه آنها را ماشینهای دستساز امروزینامان از
پس انجامشان برمیآیند را شناخته و ماشینیزه نموده و آدمی را برای یکبار و همیشه کار و تکاپو در راستای فرازیستاش آزاد کنیم.
فرآیند کار کردن در آدمی دستکم از چند ده هزار سال پیش و با روی آوردن به گوشتخواری رو به کاهش بوده، زمانیکه برای گیاهخواری و گوارش و .. بوده را یک آدم
با چند ساعت کار در روز و شکار یک جانور بآسانی برآورده میکرده و زمان آزاد بسیاری برای اندیشیدن و همنشینی و
آیینسازیهای گوناگون برای خود داشته، این فرایند بتازگی و با واگشت صنعتی (انقلاب) وارونیده و نیاز به باز-راستادهی دارد.
این حس "خویشکاری (وظیفهشناسی)" در کار کردن یا همان Work ethic - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Work_ethic) مانند یک آفت بتازگی از نو دامنگیر شده - پیشتر گاه کار ارزش بوده، گاه نبوده - و امروز کار بریخت یک ارزش سِپنتا (مقدس) درآمده که نگرهای نادرست است:
در ستایش بیکاری - برتراند راسل (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%D B%8C-%C2%AB%D8%A8%D8%B1%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%84%C2%BB-382/#post7959)
بدید من اگر هم بخواهیم کمونیسم را پیادهسازی کنیم، میبایستی نگرش نخستمان روی همین زدایش «بایایی کار» در برآوردن نیازهای زندگی باشد.
و اینکه نه،
مرو کار مکن بپرس چیست کار - که سرمایهی جاودانی نیست کار
کاپیتالیسم خوبه یا بد ؟
سرمایهداری یا کپیتالیسم برای پیشرفت تُـند بسیار خوب و کارآمده، ولی این را به بهای زیر پا له کردن بخش گستردهای از مردم
بدست میاورد که بیاندازه بده: بدید من هر کسیکه گرایشهای هومندوستانه (humanitarian) داشته باشد، این پیشرفت سرمایهداری را ناخواستنی و بد میبیند.
با جهان وطنی کمونیسم موافقی یا خیر ؟
تا زمانیکه «نزدیکی فیزیکی» در بهرهمندی از آسایشهای زندگی نقش دارد نه، نمیتوان یک مهاد
فیزیکی (نزدیکی همسایه و هممیهن) را چون ایدئولوژی ما نپسندیده و میخواهد بجهانیکد (جهانیسازی کند) بباید پذیرفت:
مفهوم میهن دوستی و patriotism (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85-%D9%85%DB%8C%D9%87%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C%E2%80%8C-%D9%88-patriotism-773/#post23717)
...
تا زمانیکه نزدیکی فیزیکی یک فاکتور ارزشدهی باشد، پس میهندوستی هم سراسر منطقی و خواستنی است.
به سخن دیگر، یک خانواده یکدیگر را دوست دارند چرا که به یکدیگر «نزدیک» آنهم فیزیکی هستند و این نزدیک بودن آنها سودشان را در برابر
دیگر خانوادهها بالا میبرد.
پس اگر ما میتوانستیم:
1. سود را میان همگان جوری بپخشانیم که سراسر همگِن باشد، "نزدیکی" دیگر اثر نداشته و میهندوستی بد میشد.
2. سود [همهجور سودی] را جوری بپخشانیم که دورا (distance) و "نزدیکی" فاکتورهای مَهندی (مهمی) در بهرهپذیری از سود نباشند، پس میهندوستی از روی نزدیکی دیگر اثری نداشته و بد میشود.
تا زمانیکه این دو را نداریم - که در آینده پیش رو نمیتوان دید - خانوادهدوستی، نزدیکاندوستی، هممیهندوستی و ... همگی بایسته و خواستنی هستند.
کسانی هم که میگویند اینها را نباید داشت چون تصادفی و .. هستند در دام باورهای بیجای چپ افتادهاند، چرا که چه بخواهید چه نه
در هر کجای این گویال خاکی که زندگی کنید، نزدیکی دیگران به شما مهم است و این پیرامونیان شما در تراز هوتادین (کیفی)
زندگیاتان و همه کارهایی که میانجامید هنایش (تاثیر) دارند، پس خودبهخود یک پیوند منطقی میان شما و نزدیکانتان ساخته میشود.
نظرت راجهع به استالین چیه؟
زندگینامهاش را شوربختانه نخواندهام شیلا جان (:
Mehrbod
01-27-2013, 10:50 AM
من تا الان فکر میکردم تایمی که امیر مقرر کرده بود تموم نشده:e414:
مهربد جان این فلسفه ی احساس و عقل لعنتی رو برای من باز کن....
فکر نمیکنی زیادی منطقی بودن گاهی حال ادم رو بهم میزنه....
فلسفه احساس و فرنود چیز ویژهای ندارد ایرانبانو جان.
به نظر شما منطقی بودن یعنی چه؟ - هم اندیشی - هم میهن (http://forum.hammihan.com/post3227931-37.html)
منطق همیشه در مقابل احساس قرار داشته
و زمانی كه فردی رو به رفتار منطقی ، دعوت میكنیم ، در واقع از او میخواهیم ، از احساساتی مثل خشم ، دلسوزی و ... فارغ شده و سپس به تجزیه و تحلیل موضوع بپردازد ...
ناگفته نماند كه فاكتور گرفتن از احساسات در بسیاری از موضوعات شاید غیرممكن به نظر برسد ، چراكه بسیاری از تجزیه و تحلیلهای ما به دلیل وجود یكی از احساسات در درونمان است .
ولی بحث اینجاست كه در این گونه موارد به جای غلبه احساسات آتشین ،در حالتی خونسرد ، به تجریه و تحلیل نتایج حاصل از احساسات مختلف پرداخته و احساس ارجح را برگزینیم ...
ببینید "احساس" چیز بدی نیست که بسیار هم کاربردی است.
در حقیقت احساس روی هم رفته چیزی بیشتر از همان اندیشه/منطق پیشپردازش شده نیست.
برای نمونه، شما منطقی میاندیشید که میروم امروز بهمان جُستار را درباره بهمان چیز در فروم
میاغازم و پیش خودتان میگویید، این چند آدمی که در ذهن دارم قطعا آن را خوانده و نگری موافق نشان میدهند.
ولی بر پاد پیشبینی شما، همه کسانی که فکر میکردید با چیزی که شما
در جُستارتان آوردهاید موافق باشند ساز مخالفت سرمیدهند و پیشبینیاتان نادرست از آب در میاید.
در اینجا مغز شما یک "احساس" بد در ویر (حافظه) درست میکند.
اکنون چند ماهی پیش بروید، اینبار دوباره میخواهید یک جُستار بیاغازید و همینجور که
میاندیشید درباره چه باشد و نباشد به فرهشتی (موضوعی) میرسید همانند آنچه چند ماه پیش آغازیده بودید.
در اینجا به شما یک "احساس بد" دست میدهد.
این میشود کارکرد احساس، که به شما بسیار تند و فرز میگوید واپسین باری که چنین کاری انجام دادهاید چه برایندی (در اینجا -) داشته است.
چکیده سخن بالا، احساس همان اندیشهی پیشپردازش شده است که کارش راستادهی به کُنشهای ما در زندگی است.
خردگرایی خام (naïve rationalism) میکوشد فاکتور احساس را از اندیشیدن بیرون بکشد که کاری
نابخردانه و نشدنی است، بی احساس ما نمیتوانیم از پس کوچکترین کارهای زندگی بربیاییم!
نکته تنها در این است که احساس یک ابزار است، و مانند هر ابزار دیگری لغزشپذیری دارد.
خرد آدمی فرایندی بسیار دقیق دارد، ولی این دقت را به بهای زمانبری و کند بودن خود بدست میاورد.
اکنون فلسفه سازش میان فرنود (منطق) و احساس تنها میشود اینکه بدانیم کجا باید احساسهایمان را فروپیچیده (override) و به فرنود
روی بیاوریم: همه کارهای زندگی را پیشانگاشت با احساس میانجامیم، جاییکه براستی نیاز بود از فرنود و خرد بهره میگیریم.
پس بگوییم هنگام ناشتایی هرگز به سخنان بیخود که این خوراک کالری کمتر و بیشتری و .. دارد نباید
گوش داده، بجایش باید نگریست که احساس درونیامان به چه چیزی میگراید و همان را بخوریم.
به احساس دلزدگی (boredom) باید مانند ساعتی بیولوژیکی نگریست که اگر یک کار
اندکی بسوی خستهکنندگی رفت درجا از آن دست کشیده و به کار دیگری بپردازیم.
هنگام همسرگزینی (ازدواج) نباید با فرنود اندیشید! بایستی نخست با احساس دیگری را سنجیده و دید که آیا
تنمان میخواهد با او برای همیشه همآغوش باشد و آیا درونمان میخواهیم با او تا همیشه همسخن باشیم یا نه، سپس باید
با فرنود نگریسته و دید که آیا این همسرگزینی براستی کار خواهد کرد؟ آیا پول بسنده برای زندگی هست؟ آیا بچهدار شدنی در کار خواهد بود؟
احساس = برگزینندهی درونمان (برگیزننده = ترجیح دهنده)
فرنود = راستادهِ درونمان: ابزار بازنگری و لغشگیری کُنشهایمان
در مورد ترکیبات زیر چه نظری داری؟
-میهن دوست نژاد پرست
میهندوست نژادپرست نداریم، ولی میهنپرست نژادپرست چرا.
اینجا پیشتر سر دگرسانی واژه با دوستمان David Hume گفتگو کردهایم که اندکی شاکی شده بود (:
مفهوم میهن دوستی و patriotism (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85-%D9%85%DB%8C%D9%87%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C%E2%80%8C-%D9%88-patriotism-773/)
-مذهبی متعصب
همبستگی بسیار بالایی دارند، شاید 100%.
"دیندار" با سوگیری (تعصب) همبستگی کمتری دارد، ولی "مذهبی" بخودی به خود روی سوگیری تاکید میکند.
-ادیب بد دهن
فراوان داریم، بددهنی در دست یک ادیب ابزاری است خواستنی، نمونهی خوب آن Mark Twain.
-حقیقت محض
حقیقت = فرهود
واقعیت = فربود
فرهود ناب نداریم، فرهود یا همان حقیقت در تعریف میشود برداشت ما از فربود و جهان بیرونی، برداشت ما در بهترین ریخت
خود "یک برداشت" است و از روی مرزمند سیستمهای فیزیکی (کوانتومیک) ما نمیتوانیم برداشتی ناب و آینهسان از جهانمان داشته باشیم.
-سودگروی عدالت
سود گروی عدالت، یا سودگری دادگرانه (عادلانه)؟
هر دو شدنی هستند، هیچ تراکنشی (transaction) بدید من 100% دادگرانه نیست، ولی پایاپای نمونهی خوبی است که
بیشتر زمانها هر دو سوی تراکنش از گَهولشِ (exchange) خود خوشنود هستند و آنرا دادگرانه میبینند: 99.9999% دادگرانه (:
-تمدن اسلامی
نداریم، بیخود است.
اسلام بیشتر یک ویرانندهی شهرمندی بوده تا گسترانندهاش!
چی شد دفترچه متولد شد؟(منظورم اینه که محدودیت ها باعث شدن یا انگیزه های دیگه در پس ماجرا بوده:)
من بنیادگذار اینجا نیستم، یکی از دوستان هستند که شاید یک سالی میشود چیزی نمینویسد:
رونق دادن به تارنمای دفترچه - صفحه 2 (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-8/%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%82-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1%DA%86%D9%87-278/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post15710)
به دوستان پیشین و تازهواردی که به جمع ما میپیوندند،
فروم دفترچه آزادترین فروم پارسی زبانی است که روی اینترنت یافت میشود.
من نزدیک به دو سال پیش تصادفی با اینجا آشنا شدم و در گذر این دو سال دوستان بسیار
فرهیخته و ارجمندی در اینجا پیدا کردم که مایه سرافرازی من بوده و از ایشان بسیار آموختهام.
همچنین در گذر زمان با ادمین تارنما نیز همکاری تنگاتنگی پیدا کرده و در بهکرد هرچه بیشتر سیاستهای اینجا همراه با دیگر یاران کوشیدهام.
در درازنای این دو سال ما توانستهایم آزادیهای اینجا را تا آنجا که شده بالا ببریم و هتا برای پیشگیری از
نابودی تارنما، توانایی backup گرفتن از همه پیکهای انجمن یا پیکهای شخصی را فراهم بیاوریم: http://www.daftarche.com/%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A 7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%86%D9%85%D8%A7-5/%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D 9%87-%D9%87%D8%A7-54/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post9939
شما میتوانید بسادگی با رفتن به لینک زیر همه نوشتههای این انجمن را download کنید:
http://www.daftarche.com/export/index.php
رویکرد ما در انجمن دفترچه همیشه و همواره در راستای گسترش هر چه بیشتر آزادی بیان و
پذیرفتن دگراندیشان، چه مسلمان، چه خردگرا، چه زرتشتی و چه هر کس با هر باور و آیینی بوده است.
کوشش ما در اینجا رسیدن به جایگاه بزرگترین پایگاه خردگرایان و فرهیختگان ایران، و در کنار آن فراهم آوردن آزادترین بستر گفتگو و هماندیشی است.
از همینرو از دوستانی که از فرومهای هممیهن ودیگر به اینجا میایند خواهش میکنم، با مهر خود و با رویکردی دلسردناپذیر،
بنویسند و با همراهی و همیاری خود به بزرگتر شدن هر چه بیشتر این انجمن - و پروژه همراستای آن «خردگرایان» - یاری برسانند :e303:
با کدوم یک از بچه ها ی انجمن احساس همفکری بیشتری میکنی؟
با هموند تازهامان undead_knight بیشترین نزدیکی شیوه اندیشیدن را حس میکنم.
درباره خود اندیشهها که کمابیش همگی یکسو و همنگر هستیم، در بیشتر چیزها (:
آنچنان که مینمایی هستی؟
شخصیت بیرونی من با اینجا یکسان نیست، ولی همسانیهای فراوانی دارند.
نمونه بیرون از اینجا کسی از گرایش من به پارسیک آگاهی ندارد، اینجا بجایش بخش گستردهای از سخنان من پیرامون زبان و زبانشناسی میروند.
دوستان بسیار نزدیکم ولی میاندیشم مرا همینجوری که اینجا هستم میبینند.
نظرت در مورد دخترای انجمن چیه؟
تودارترین: Fiona؛ به نگر شوخ و باهوش میاید، ولی همزمان بسیار درونگرا و کنارهگیر
باهوشترین: Angela؛ بسیار کم مینویسد، ولی در نوشتههایش یک هوشمندی ویژهای میبینم.
زیباترین: Alice؛ این اندازه که در سخن و کردار و گفتار و .. وسواس و فرزامگرایی دارد کهـ...
هنجارترین: Shirin؛ این روزها چیزی نمینویسد، ولی هر چند ماه یکبار آمده یک سر به همه ما گیر داده و میرود :4:
نازترین: yasy؛ یک فرشته کوچکِ ناز، که بی اندازه آرام و اندکی شکننده کار خودش را دنبال میکند.
بانوترین: iranbanoo (همان خانمترین)؛ من هر جا هستی حس میکنم که داری با چشمی زنانه مینگری و تک تک واژگان دیگران را میواکاوی (analyze) که مبادا کوچکترین سخنی در دورترین گُسترایی (dimension) بر پاد زنان، این باشندگان دوست داشتنی گفته شده باشد! (;;
خوشگلترین: nirvana؛ نه .. شوخی کردم ... این را پیشتر دادیم تقلب میشود، پس،
خودکامهترین: nirvana؛ از هر ابزاری برای خوشی بردن سود میبرد، در کنار تنآسایی ویژهاش و کمی هم زودرنج!
آزادترین: mahtab71؛ آزادترین میپذیرم که بخوبی مهتاب گرامی را نمیستاید، ولی در اندیشهورزیاش بسیار آزاد و روشناندیش است، تنها گاهی بیش از اندازه احساساتی میشود.
خوشنامترین: Miss.Sheyda؛ من این پیشوند miss را میپسندم، شِیدا هم نام بسیار برانگیزاننده و زیبایی است ..
گیرترین: viviyan؛ دیگر ببخشید ویوین جان میدانم گیر اینجا چیز چندانی نمیگوید، ولی (:
...
از آنجاییکه بانوان را میشناسم میدانم هیچکدام از ترینی که به ایشان دادهام خشنود نخواهد بود و خودشان را در اینکه چرا این
ترین را آن یکی گرفت چرا همه ترینها را من نگرفتم و .. آزار خواهند داد، همینجا میگویم که تنها برداشتهای "سطحی"،
"نادرست"، "بدسِگالانه" و دیگر من هستند و اینکه بیخود به یکدیگر رشک نورزیده و پرخاش (اعتراض) نکنید! (:
آقا تر زدن تو بساط ما.به نظرت یه شوهر پولدار کنم بهتر نیست؟
اصلا علم بهتره یا ثروت؟
هر دو ابزاری برای رسیدن به آسایش در زندگی هستند، پول یک خردهای بهتره،
چون از پول آسانتر میشود به دانش رسید، ولی راه رسیدن از دانش به پول دشوارتره.
مهربد تا حالا نماز خوندی؟:e057:
نه هرگز نخواندهام! (:
به یاد دارم یک روز در مدرسه زوری میخواستند بچهها را وادار به نماز کنند،
که با چند تا از دوستان فاب درس پرورشی را پیچانده و فوتبال دستی خوبی زدیم :4:
...
کلی سوال دارم خوابم میاد.مدیونی زود بری
:e058:
Mehrbod
01-27-2013, 01:29 PM
اگر بنا باشد که میان تنکامگی، و سرسپردگی به یک زن* تا
فـرجام زندگانیتان ، یکی را بــرگزینید ؛ گــزینش شما کــدام
خواهد بود ؟
* طبیعتاً کسی که به سختی دلبستهاش میباشید !
تـنکـامــگـی = بی بند و باری جنسی
سرسپردگی = تعهد
پیشبینی کردن، هتا پیشبینی کردن خودمان کار ایرنگپذیری است.
تنکـامگی رویهمرفته برای من آنچنان گیرایی ندارد، جدا از ریسک گرفتن بیماریهای گوناگون گُنیک (STD's) که
نخستین دشواری آن باشند، همخوابگی سُهشمندانه بس خوشیآورتر از همخوابگی بیسهش و one-night-stand
است، سرسپردگی و دلسپردن هم دستگم در نگاهی آرزوپروانه خواستنی هستند، هر چند که دست نیافتنی به چشم بیایند.
تـاکنون در زندگیام دو بار پنداشتهام که همان نیمهی گمشدهی خودم را یافتهام، ولی در هر دو بار سرانجام
دیرتر برایم روشن شده که تینابی (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-878a54be0e94473bbfb90e55cc97b012-fa.html) بیش نبوده و یکبار دیگر گرایش به خودفریبی درونیام بر من پیروز شده!
هر آینه، تا آنجاییکه پژوهشهای وابسته به شیفتگی را دنبال کردهام، انگار یک
درسد ناچیزی (کمتر از 0.01%) زنان و مردان به شیفتگی و شیدایی جاویدان میرسند.
پس در فرجامیابی، آری، سرسپردگی و پرستش جاودانهی دختری که شیفتهاش باشم
را به تنکامگی میبرگزینم... ولی همزمان به آن نمیباورم و نمیاندیشم هرگز به آن دست یابم.
Mehrbod
01-27-2013, 02:02 PM
۱. از چی میترسی؟
۲. یه هواپیما داریم با ۱۰۰ سرنشین که توش یه بمب هست که ۱۰ دقیقه دیگه میپُکَد! ( پارسیه منفجره دیگه :)) ) میشه و یک کارشناس ِ بیکنشکردنِ بمب هم در هواپیماست و نمیتواند با کمکِ همکارانش که روی زمین هستند، بمب را از کار بیاندازد یا هتا آن را از هواپیما بیرون بیاندازد!
اکنون پلیس بمبگذار را یافته و او هم گردن گرفته و سند و مدرک هم بهاندازه کافی یافتهاند.
ولی بمبگذار رمز بمب را نمیگوید!
بنگر تو در چنین جایگاهی باید چه کرد؟
هیچ نکنیم؟
او را شکنجه دهیم؟
در این ۱۰ دقیقه با او از ارزشهای انسانی و خوبی ها و اخلاقیات سخن بگوییم؟
با پوزش برای پیچاندن این پرسش، من یک راهکار نو و پیشبُردین (pragmatic) برای این دشواری پیشنهاد میکنم.
نخست یک دستگاه EEG (http://en.wikipedia.org/wiki/Eeg) به سر تروریست میبندیم:
1342
سپس آمایشهای شایند (possible combinations) از گذرواژه خنثیسازی بمب را به وی نشان داده و با واکاوی
الگوی آژنگهای (موجها) مغزیاش گذرواژه را بکامیابی بیرون کشیده و بمب را با پیروزی هر چه بیشتر خنثی میکنیم، FTW (:
نوشتار تکنیکی کار را هم برای آگاهیِ بیشتر آپلود کردم.
یا...
۳. خورشت کرفس دوست داری؟
نه، رویهمرفته با خورشت و بیشتر خوراکهای درآمیخته میانهی خوبی ندارم، خوردنی را جدا جدا و دور از هم دوست دارم.
۴. دروغگوی خوبی هستی؟
با شرمندگی آری (:
من با ابزارهای دروغسنج هم بازی کردهام و میتوانم بآسانی فریبشان بدهم.
۵. دیگران به جکهایی که میگویی میخندند؟
نه جوک کمتر میگویم و اصلا به یادم نمیماند بیشتر زمانها، ولی در خنداندن دیگران با داستانپردازی و راههای دیگر خوبم.
۶. یادمانی داری که با یادآوری آن شرمگین و سرخ شوی؟ ( اگر دادینه خودینه است تنها بلی/خیر )
نه.
هر چه اندیشیدیم چیزی به یادم نیامد، هنگام رویداد یک چیزی شاید شرمگین شوم، ولی دیرتر با بازیادآوریاش شرمگینیای در کار نیست.
ویرهای احساسی من بسیار کم هستند، در یادآوری fact ها و بویژه سخنان و هتا ترتیب گفتن و چگونگی
گفتن و شنیدن آنها بسیار خوبم، ولی در یادآوری سهشهایم نه، مگر آنکه رویداد براستی ویژه بوده باشد.
۷. از زمانی که کودک بودی، پیشامدهای تلخ زیادی بیاد داری؟
در زمان خودشان تلخ بوده باشند آری، ولی دیر یا زود همگی را بازاندیشیده و از تلخی در آوردهام.
۸. ورزشکار هستی؟
نه، و نه، ورزشکاران را هم دوست ندارم، بیزار هم نیستم! (:
ورزش کردن بریخت پیشهای (professional) را دوست ندارم، به نگرم کار بیهودهای میاید؛ ولی ورزش در راستای تندرستی را سراسر میپسندم.
۹. پنج واژه میگم نخستین چیزی که به ذهنت میاد رو بنویس:
شلغم: مزهی تلخ
کزاز: خاک و سگ
گراز: شاخ!
رپ: snoop dogg
زیزیگولو: لوس و بیمزه؛ دوست نداشتم، با این همه بچگی گاهی از سر بیکاری میدیدم.
۱۰. چه پیشهای رو برای همبود از همه سودمندتر میدونی؟
ژنتیک.
Ouroboros
01-28-2013, 12:31 AM
از مهربد گرامی جهت پاسخگویی به سوالات مطروحه و زمانی که برای آنها قرار داد بیاندازه سپاسگزاریم، :e032:
ارسال پیام دیگر در این جستار میسر نخواهد بود. اگر مطلبی پیرامون سوال/جوابها به نظرتان میرسد، میتوانید آنرا در کافه، پاتوق یا حتی جستاری جدید مطرح بکنید.
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.