PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتمانهای پیشرفته پیرامون پارسیک



Mehrbod
11-11-2012, 09:13 PM
اسپم نکنید، واژه تازیه.

Mehrbod
11-27-2012, 01:28 AM
https://www.facebook.com/pure.persian/posts/532299390132155








درود بر همه ی سروران گرامی!
من کارشناس الکترونیک هستم ولی نزدیک به یک سال است که کشش (علاقه) شگرفی به سوی زبانشناسی یابیده ام (یافته ام)!
نگرها و پندارهای زبانشناسانه و پارسی شناسانه در اندیشه ام موج می زنند! :)
تازه ترین پرسمان و دغدغه ای که روانم را درگیر کرده است ( درگیرانده است!) درباه ی کارواژه های گذر یا ناگذر یا (به گفته ی یکی از گردانندگان این برگه) کارواژهای نیازمند و بی نیاز است. چندی پیش جستاری درباره ی کارواژه های Ergative (به پارسی: ؟!!) در زبان هایی مانند Basque خواندم. این گونه کارواژه ها، کارواژه هایی هستند که هم می توانند نیازمند و هم می توانند بی نیاز باشند. به سخن ساده تر نیازی نیست برای یک کارواژه، هر دو گونه ی آن را آموزید(آموخت)...
برای نمونه در پارسی دو کارواژه برای چرخیدن هست، یکی کارواژه ای بی نیاز است "چرخیدن" و دیگری کارواژه ای نیازمند "چرخاندن". در پارسی می توان کارواژه ی نیازمند را با زدایش (زدودن) "ایـ" از میان آن و افزودن "ا" به جای آن به دست آورد. هرچند زبان پارس در این زمینه (ساختن کارواژه های نیازمند) از دیگر زبان های هندواروپایی رَوالمندتر (باقاعده تر) و ساده تر است، ولی باز هم به نگر من، این گونه کارواژه ها سبب (پارسی؟!) دشوار شدن فراگیری یا آموزیدن (آموختن، یادگیری) زبان می شوند. برای نمونه در زبان Basque، میان دو گزاره ی "من آن را چرخاندم" و "من آن را چرخیدم!"، هیچ دِگَربودشی (تفاوتی) نیست!! برای همین هست که زبان Basque یک زبان شگرف و با ویژگی های شگفت آور است و زبانشناسان در دسته بندی میان زبان ها، نتوانسته اند این زبان را در میان هیچ شاخه ای دسته بندی کنند!!
البته (پارسی؟؟!) در زبان پارسی هم چند کارواژه را از این دست می توان نام برد، برای نمونه، کارواژه ی "شکستن" و "شکاندن" در گذر زمان به یک کارواژه دِگَریده اند (تبدیل شده اند، دگرگشته اند):
من آن را شکستم
من آن را شکاندم
و ...
با این همه، کارواژ هایی در زبان پارسی و دیگر زبان های هندواروپایی هستند که نمی توان از آن ها، گونه ی دیگر کارواژه (گذر یا ناگذر و یا نیازمند یا بی نیاز) را ساخت:
"کُشتن" خود یک کارواژه ی نیازمند است و نمی توان دوباره کارواژه ی نیازمند "کُشاندن " را از روی آن سازید(ساخت).
"دیدن" ////////////////////////// "بیناندن " //////////. (ایضاً؟!!) :)
"کوشیدن" یک کارواژه ی بی نیاز است و نمی توان از روی آن کارواژه ی نیازمند "کوشاندن" را سازید (ساخت)؛ مگر اینکه کاواژه ای شگفت آور بخواهیم بسازیم!!!!
سخن پایانی این بنده ی ناچیز!، چه خوب است که یا این کارواژه های نیازمند سازیده شده را از زبانمان برانیم (برای آسانش فراگیری زبانمان برای آیندگان!!) و یا اینکه بزنیم به سیم پایانی (سیم آخر!! :) ) و از روی همه ی کارواژه ها، گونه ی دیگر کارواژه (چه نیازمند و چه بی نیاز) را بسازیم (تا زبانمان پُرمایه تر (غنی تر) ولی بسیار دشوارتر گردد!!)
با پوزش از شما، اگر جایی در نوشتار من دیدید که از کاواژه های ساختگی بهره بردم، کارواژه هایی مانند:سازیدن، آموزیدن، یابیدن، درگیراندن و... ! از آنجایی که به نگر من، زبان باید هرچه ساده تر و فراگیرتر باشد، می بایست تاجایی که می شود، کارواژه های بی رَوال (بی قاعده) را از زبان خود بزداییم؛ همچنانکه کارواژه های بی رَوال دیگری را نیز کنار گذاشته ایم (خوابیدن به جای خسپیدن، خسبیدن و... که به یاد نمی آورم ;) !!)
من درباره ی زدایش کاواژه های بی رَوال از پارسی، بر روی سخن خود هستم و در این باره پا می فشارم، هرچند کارواژه ی سازیده شده، خنده دار یا هتا دارای بخش (سیلاب) های بیشتری باشد!!!
گفتن --> گوییدن
ساختن --> سازیدن
گشتن --> گردیدن
یافتن --> یابیدن
دریافتن --> دریابیدن
آموختن --> آموزیدن یا فراگرفتن
شکستن --> شکنیدن
پنداشتن --> پنداریدن
انگاشتن --> انگاریدن
توانستن --> توانیدن
و ...
همچنین می توان به جای به کارگیری پادواژه ها (متضادها) از همان واژه + پیشوند یا پسوند نایش (نفی) بهره گرفت. این سبب (پارسی؟!!) آسانی بسیار زبان خواهد شد! برای نمونه:
خوب --> پادواژه= ناخوب ؛ به جای بَد
بالا --> پادواژه= نَبالا؛ به جای پایین
و ...
چشم براه (منتظر) نگرهای شما بویژه نگرهای گردانندگان این تاربرگ می باشم!
برای آشنایی بیشتر با نگرهای من، به این برگه ها سربزنید:
Agglutination - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Agglutination#Fictional_examples_of_agglutinative_ languages)
Newspeak - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Newspeak)


در پارسی نیز کارواژگان «دوگذرا» مانند زبان‌های همخانواده‌ هندواروپایی داریم. برای نمونه «گسستن، بریدن» پس نیازی به یافتن راه نویی برای چیزی که هم‌اکنون داریم نیست!
فعل دوگذرا - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B9%D9%84_%D8%AF%D9%88%DA%AF%D8%B0%D8%B1% D8%A7)

دوانداختن کارواژگان بی‌روال هم کار نابخردانه‌ای است، زیرا ما در پارسی تنها و تنها به دنبال هر چه بیشتر «فرنودین = logical» کردن زبان نیستیم. نمونه چنین زبانی میتوان انگلیسی را نامبرد که ساختاری بس فرنودین، ولی همانجور بس خشک و نازیبا دارد.



مهربُد گرامی، من هیچگاه نگفتمکه همه ی کارواژه ی بی روال را از زبانمان بزداییم و آن ها را دور بریزیم! همانگونه که اشاره کردی، این کار، کاری نابخردانه است. من گفتم چه خوب است کارواژه هایی که بهره گیری کمتری در زبان گفتاری روزانه ی ما دارند را روالمند کنیم. برای نمونه هرگز نمی توان (دست کم در زمان کنونی!!) کارواژه ی بی روال "داشتن" را به کارواژه ی روالمند "داریدن" دگَراند (تبدیل کرد)! چه اینکه از این کارواژه در زبان گفتار و نوشتار ما بسیار بهره گرفته می شود: داشتم می رفتم --> داریدم می رَویدم!!!!! گزاره ای خنده دار است!!

...
همچنین، درباره ی ساده سازی زبان پارسی، باید گفت که این زبان در همسنجی با دیگر خویشاوندان هندواروپایی خود، زبانی ساده است و (به نگر من) دست کم از زبان فرانسه و دُیچلندی (آلمانی) ساده تر است؛ چه از نگر دستور زبان چه از نگر روالمندی و چه از نگر خوانش (pronunciation :تلفظ ؟!!) و گزاره سازی! ، ولی در همچندی با زبان انگلندی، باید بگویم که دستورزبان سخت تری دارد زیرا زبان انگلندی زبانی بوده که در گذر تاریخ، بسیار ساده تر شده و با زبان انگلندی باستان (پیش از 1200 ترسایی) دگرسانی های بسیاری دارد (خنده دار است! آن ها به زبان خود در 800 سال پیش می گویند باستانی ولی ما به زبان 2500 سال پیش خود می گوییم باستانی!!! دگرسانی تا به کجا؟!!! این هم پاسخ کسانی که می گویند پارسی زبانی بی مایه و تهی است که تاریخی ندارد و زبان نوینی است! ما زبان پارسی پیش از اسلام را پارسی میانه می گوییم، 14 سده پیش! :) ) از آنجایی که در زبان انگلندی، درهم آمیزش کاواژه ها ( conjugate :صرف فعل ?!!) نزدیک به صفر است، زبان انگلندی از نگر دستوری، زیانی ساده تر از پارسی است، هرچند که خوانش (pronunciation :تلفظ ؟!!) و نگارش (dictation) آن رنج بزرگی (مصیبت عظما!!! :) ) می باشد!!


زبان پارسی زبانی ساده است، ولی همه ویژگی آن در سادگی‌اش کوتاه نمیشود!

ما میتوانیم با یک واکاوی رویه‌ای ویژگی‌های پارسی یا هر زبان زنده‌ای را به اینها ببخشیم:



1- سادگی:

1. روالمندی (قاعده‌مندی)
2. هنجارمندی
3. پیشبینی‌پذیری
4. ...

2- زیبایی (آواییک + پراکندگی واک‌ها + ...)
3- فرنودمندی (منطق بودن)
4- خمپذیری (flexibility)
5- فشردگی (compaction)
5- ...



ویژگی شگرف پارسی یا بهتر بگوییم، تنها چیزی که آنرا از دیگر زبانها می‌جداید داشتن یک همسنگی (equilibrium) میان همه‌ی این فاکتورهاست

برخی زبانها مانند انگلیسی در فرنودمندی (منطق) و سادگی بس پیشرو هستند، برخی مانند فرانسه و اندکی آلمانی در زیبایی پیشرو هستند و ...

پس روی هم رفته خواسته شما در روالمند کردن که خود زیرگردآیه (subset) ساده کردن زبان است، تنـها تا
جایی پذیرفتنی است که مایه‌ی از میان رفتن همسنگی میان دیگر بخش‌های زبان نشود، اگر نه که به درد نمیخورد.






در زمینه ی کارواژه های Ergative (دوگذرا؟!!) من نگفتم زبان پارسی هرگز چنین کارواژه هایی ندارد، گفتم در همسنجی (مقایسه؟؟!) با زبانی مانند Basque ، این گونه کارواژه های زبانمان، انگشت شمار هستند. همانگونه که پیشتر هم گفتم، در زبان باسک، همه ی کارواژه ها "دوگذرا" هستند.


نمونه بیشتر نیاز داریم. برای نمونه چه کارواژه‌ای نیاز به دوگذرا بودن دارد که اکنون نداریم؟





با این همه می توان زبان را ساده تر کرد. من چندین گام برای ساده سازی هرچه بیشتر دارم:
1. زدایش هرچه بیشتر و روزافزون واژه ها و کارواژه های بیگانه (بویژه عربی، فرانسه، انگلندی و تورکی!!) از زبان پارسی و برابرسازی با واژه های ایرانی (نه تنها پارسی، همچنین بهره گیری از گیلکی، لری، کردی، مازرونی و...)


خواستنی و خوب.





2. دگَرانش (دگرگون سازی؟! : تغییر) دبیره ی کنوی از عربی به دبیره ی لاتین. نباید خود را گول بزنیم. یکی از شَوَندهای واپس ماندگی فرهنگی و آموزشی و دانشیک ما، بهره گیری از این دبیره است، دبیره ی تازی! به نگر من، تنها کاربرد این دبیره برای نگارش نوشته های ادبی و هنری می تواند باشد، نه نوشته های دانشیک و دانشگاهی!


خواستنی. دبیره پیشنهادی: UniPers: A New Alphabet for Persian (http://unipers.com)




3. ساده سازی کارواژه ها، برای نمونه فروکاهی (فروکاهش؟! زدایش تدریجی؟!) کارواژه های بی روال و جایگزینی آن ها با کارواژه ی روالمند ( دست کم در نوشتار). واژه نامه ی تارنمایی دهخدا هم اکنون چندین کارواژه ی بی روال را با چندین کارواژه ی روالمند جایگزین کرده است. می توانید کارواژه های "آموزیدن، دریابیدن و ...." را در تارنما به نشانی loghatnaameh.org بنگرید.


فروکاهی دیگر چیست؟

کارواژگان آموزیدن و .. هم همیشه بوده‌اند، ولی گاه آموختن و گاه آموزیدن در بافتار (context) سخن زیباتر میایند.

داشتن کارواژگان چندچهره‌ای یکی از بهترین ابزارهای زبان ما در راستای زیبایی
سخن و آوای آن است و در کنار آن، به زایایی زبان نیز هر چه بیشتر یاری میرساند:

شنفتن، شنیدن:


شنیداری
شنفتاری
-> ابزار شنید
-> ابزار شنفت


برای نمونه این را در ساختن داریم:

ساختن / سازیدن:


ساختمان
سازمان
ساختار
سازگار
سازوار
..


پس با کار شما نیمی از واژگان خوب زبانمان را هم باید دور بریزیم! :e405:




4. گام پایانی که به نگر من دشوارترین و همچنین گرانسنگ (مهم) ترین گام می باشد، نزدیک کردن هرچه بیشتر زبان گفتار به زبان نوشتار است! شوربختانه زبان پارسی گفتار با زبان نوشتار، دگرسانی بسیاری دارد که این نه از کاستی های زبان پارسی، بلکه از کاستی های خود ماست که می کوشیم گزاره ها را هرچه کوتاه تر و تُند تر بازگوییم!


خیر، این هم باز یکی از ویژگی‌های پارسی است که زبان گفتاری آن بی‌اندازه ساده و فشرده است، ولی همچنان روال‌مند مانده و دستور زبان خود را داراست.

تنها کاری که ما باید بکنیم جا اندازی فرهنگ نگارش درست است.
در نگارش نباید اینجور نوشت: «این یه نوشته برا نمایشه» بجای آن باید «این یک نوشته برای نمایشه» نوشت، ولی اگر خواستیم (که اندیشه خوبی است) بمانند یکمی خواند.

در اینباره اینجا پیشتر گفتمانی داشتیم: شیوه ی نوشتار در تالارهای گفتمان (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%B4%DB%8C%D9%88%D9%87-%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-661/)

Sotude
11-27-2012, 02:35 AM
زبان پارسی زبانی ساده است، ولی همه ویژگی آن در سادگی‌اش کوتاه نمیشود!

ما میتوانیم با یک واکاوی رویه‌ای ویژگی‌های پارسی یا هر زبان زنده‌ای را به اینها ببخشیم:

1- سادگی:
1. روالمندی (قاعده‌مندی)
2. هنجارمندی
3. پیشبینی‌پذیری
4. ...

2- زیبایی (آواییک + پراکندگی واک‌ها + ...)
3- فرنودمندی (منطق بودن)
4- خمپذیری (flexibility)
5- فشردگی (compaction)
5- ...



ویژگی شگرف پارسی یا بهتر بگوییم، تنها چیزی که آنرا از دیگر زبانها می‌جداید داشتن یک همسنگی (equilibrium) میان همه‌ی این فاکتورهاست

برخی زبانها مانند انگلیسی در فرنودمندی (منطق) و سادگی بس پیشرو هستند، برخی مانند فرانسه و اندکی آلمانی در زیبایی پیشرو هستند و ...

پس روی هم رفته خواسته شما در روالمند کردن که خود زیرگردآیه (subset) ساده کردن زبان است، تنـها تا
جایی پذیرفتنی است که مایه‌ی از میان رفتن همسنگی میان دیگر بخش‌های زبان نشود، اگر نه که به درد نمیخورد.

بر منکرش لعنت!!! :) ولی ساده تر از این ها هم می تواند باشد! باور نداری؟!


نمونه بیشتر نیاز داریم. برای نمونه چه کارواژه‌ای نیاز به دوگذرا بودن دارد که اکنون نداریم؟

نمونه را در همان فیسبوک بهت گفتم دوست من. برای نمونه، چه ایرادی (پارسی؟!) دارد اگر به جای اینکه بگوییم من او را رَواندَم (روانه کردم) بگوییم من او را رفتم. نخند! خنده دار نیست! زبان باسک این چنین است! به جای اینکه بگوییم آن را به بچه بخوران ، بگوییم آن را به بچه بخور! و....



فروکاهی دیگر چیست؟

چم آن را در کمانک نویسیده ام (نوشته ام)، به چم "زدایش تدریجی یا ناپدید کردن تدریجی، همان Evanescence خودمان است!!!!! :)



کارواژگان آموزیدن و .. هم همیشه بوده‌اند، ولی گاه آموختن و گاه آموزیدن در بافتار (context) سخن زیباتر میایند.

داشتن کارواژگان چندچهره‌ای یکی از بهترین ابزارهای زبان ما در راستای زیبایی
سخن و آوای آن است و در کنار آن، به زایایی زبان نیز هر چه بیشتر یاری میرساند:

شنفتن، شنیدن:

شنیداری
شنفتاری
-> ابزار شنید
-> ابزار شنفت


برای نمونه این را در ساختن داریم:

ساختن / سازیدن:

ساختمان
سازمان
ساختار
سازگار
سازوار
..


پس با کار شما نیمی از واژگان خوب زبانمان را هم باید دور بریزیم! :e405:


یکی از سودمندی های زدایش کارواژه های بی روال از زبان ما این هست، برادر خوب من، من و تو که زبان مادریمان پارسی ست می دانیم که برای نمونه، بن کنونه ی (بن مضارع) کارواژه ی "ساختن" می شود "ساز" برای اینکه از بچگی این کاروازه ها رو آموزیده ایم ولی آن بیگانه ی بدبخت باید بیاید و همه ی این کارواژه های بی روال را از بر کندو همچنین درهم آمیزش (صرف فعل conjugation) را هم بیاموزد که می شود گوژ بالای گوژ! شاید بگویی خُب همه ی زبان ها کارواژه ی بی روال دارند هتا انگلندی! سخنت درست است ولی زبان انگلندی به اندازه ی زبان پارسی، inflectional (پارسی؟!!) نیستپ. برای نمونه ما اگر بخواهیم به پارسی بگوییم "سوختم" باید نشانه ی بُنواژه (مصدر) را برداریم و آنگاه نشانه های شخص (؟!!) را بیافزاییم که در اینجا "اَم" می باشد ولی در انگلندی تنها می گوییم "I burned یا I burnt" دیگر نشانه ی شخص در آن نیست که این خود یکی از شوندهای سادگی یادگیری و فراگیر شدن این زبان به شوند سادگی دستور زبان آن است.
سوختی you burned
سوخت he/she/it burned
سوختیم we burned
سوختید you burned
سوختند they burned
اکنون بیا زمان کنونه ی این کارواژه را درهم آمیزیم!!
1. نخست باید از کارواژه ی "سوختن"، کارواژه ی دستور (امری) به دست آوریم --> بسوز
2. سپس باید "ب" را برداریم --> سوز
3. سپس باید "می" را به آغاز آن بیفزاییم --> می سوز
4. در پایان باید شناسه های شخص را بیفزاییم (م،ی،د،ایم،اید،اَند) --> می سوزم

سخن من این نیست که بایدشناسه های شخص را از زبان بزداییم (دست کم برهه ی کنونی!! ;) ) ولی می توانیم که به جای کارواژه های بی روال در زبان خود، از کارواژه ی روالمند بهره ببریم، برای نمونه کسی دیگر در زمان کنونی، از کارواژه ی "خُسپیدن یا خُسبیدن" بهره نمی برد. زیرا کارواژه ای آرکئیک و باستانی ست و تنها در نوشته های ادبی دیده می شود. بدینسان، اندکی از دشواری های فراگیری های پارسی برای دیگران (نه تنها برای بیگانگان بلکه برای فرزندان خودمان!!) کاسته می شود.
شاید پیش خود بپنداری که من تنها به پارسی گیر می دهم!! نه چنین نیست، من با یک آلمانی زبان نزدیک به 1 ماه روز و شب درباره ی دشواری های زبان آلمانی و دستور زبان ناجور آن سخن گفتم (بخوان جنگ کردم!!! :) ) البته گفتگوی ما به زبان انگلندی بود.



خیر، این هم باز یکی از ویژگی‌های پارسی است که زبان گفتاری آن بی‌اندازه ساده و فشرده است، ولی همچنان روال‌مند مانده و دستور زبان خود را داراست.

تنها کاری که ما باید بکنیم جا اندازی فرهنگ نگارش درست است.
در نگارش نباید اینجور نوشت: «این یه نوشته برا نمایشه» بجای آن باید «این یک نوشته برای نمایشه» نوشت، ولی اگر خواستیم (که اندیشه خوبی است) بمانند یکمی خواند.


دوست گرامی، نباید خود را گول بزنیم! یکی از دشواری های فراگیری زبان پارسی برای ناپارسی زبانان، همین دگرسانی بسیار زبان گفتار با زبان نوشتار است!! برای نمونه: "یارو نمی دونه کدوم زبونو یاد بگیره!!! عامیانه یا نوشتاری؟" --> "آن کس نمی داند کدام زبان را فراگیرد؟! گفتار یا نوشتار!!" بسیاری از همین پان عرب ها و یا پان تورک ها، همین "مورد" را چکش می کنند و بر سر ما می زنند! می گویند دگرسانی زبان نوشتار با زبان گفتار شما بسیار است به گونه ای که گویی زبان گفتار، زبانی دیگر است!

Sotude
11-27-2012, 03:03 AM
درباره ی روالمندسازی کارواژه های بی روال، همین بس که گویش آمریکایی چندین کارواژه ی پرکاربرد را از بی روال به روالمند دِگَرانده (تغییر داده) است.
نمونه:
(spell، burn, bust, dive, dream, lean, learn, plead, prove, saw, smell, spill, spoil, wake , ... )
(saw به چم اره کردن، نه به چم دیدن)

پس این کار و این آرمان، لولو خوره خوره نیست!! :) می توان به سادگی و به آرامی، کارواژگان بی روال را با برابر روالمند آن ها جایگزید (جایگزین کرد) و برای اینکه واژگان سازیده شده (یا به گفته ی تو، ساخته شده!!) از کارواژه های بی روال، از میان نروند (واژگانی مانند ساختمان، ساختار و ...)، کاری به کار این واژگان نداشت! برای نمونه در زبان انگلندی از کارواژه ی فرانسوی (بهتر بگویم، لاتین) Receive به فراوانی بهره گرفته می شود، ولی نامواژه ی سازیده شده از این کارواژه، Reception می باسد حال اینکه این کارواژه، کارواژه ای روالمند در زبان انگلندی است (Received) ولی نامواژه ی آن کم و بیش همسان (شبیه) به آن نیست. (با اینکه در زبان فرانسه، این کارواژه، کارواژه ای بی روال است)

Sotude
11-27-2012, 03:37 AM
دگرسانی بزرگی که من میان زبان پارسی و دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...) می بینم، در چگونگی بهره گیری از کارواژه برای سازیدن (ساخت) زمان هاست!
برای نمونه در زبان پارسی، از ریخت بنیادین (شکل اصلی) کارواژه، تنها می توان زمان گذشته ( همه ی زمان های گذشته: گذشتته دور، گدشته "نقلی" و گذشته ساده) سازید و برای سازیدن زمان های کنونه (حال) می باید نخست بن کنونه را از کارواژه بسازیم و سپس زمان کنونه را بسازیم.
حال این که در دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...)، از روی ریخت بنیادین کارواژه، زمان کنونه (بویژه کنونه ی ساده) را می سازند و برای سازیدن زمان های گذشته، ریخت کارواژه را می دگرانند (تغییر می دهند) (برای نمونه با افزودن ed در زبان انگلندی). به پارسی دوستان (که خودم هم یکی از آنان هستم!) بر نخورد، ولی به نگر من این گونه سازیدن زمان از روی کارواژه، خردمندانه تر و خردپسندانه تر است، چه اینکه بیشتر گزاره هایی که ما در زبان (همه ی زبان ها) به کار می بریم، زمان کنونه یا کنونه ی دنباله دار یا آینده می باشد و کمتر درباره ی گذشته سخن می گوییم. به نگر من یکی از "ایراد" های زبان پارسی، همین است؛ اینکه برای سخن گفتن درباره زمان (یا زمان های) کنونه می باید بن کنونه را از بنواژه بسازیم که درهنگامی که کارواژه ی برگزیده (برای نمونه ساختن)، بی روال است، سبب دشوارتر شدن زبان می شود.

زبان پارسی از این دید، به مانند زبان عربی (تازی) است که در آن، ریخت بنیادین کارواژه، ریخت گذشته ی آن است:

از ریشه ی "ذهب" --> (زمان گذشته) هُوَ ذَهَبَ - هُما ذَهَبا و ... او رفت - آن دو کَس رفتند
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان کنونه) هُوَ یَذهَبُ - هُما یَذهَبانِ و ... او می رود - آن دو کَس می روند

می بینید که به سان پارسی است، هتا شناسه های "شخص" آن: یک شناسه " یَـ" در آغاز و یک شناسه " ـَ ، انِ" در پایان کارواژه می گذارد.
نمی دانم این شیوه ی سازیدن زمان کنونه هم از زبان عربی به پارسی رسیده یا نه!!

کاش می شد زمان ها را وارون کرد!! اگر می گفتیم "من خوردم" به چم " من می خورم" بود و اگر می گفتیم "من می خورم" به چم "من خوردم" بود!! قاطی کردید؟!! بی خیال!!

Sotude
11-27-2012, 04:54 PM
همچنین با درود به شما آلیس (یا آلیچه، به ایتالیایی!!) ! شما را می سپاسم!



تسوک (tasuk) یا تسوی و نه nasv ، واژه ی پارسی ست و از زبان پهلوی می آید ؛ همین واژه در زبان تازیان
به ریخت "طسوج" در آمده است ؛ گرفتاری ندارد و میتواند بسادگی از آن سود جُست !


از آنجا که "تـ" و نـ" بسیار به همسان هم هستند، من پنداریدم که این واژه nasu (و به شوند نبودن "ساکن" برای "و" پنداریدم nasv ) می باشد. شرمنده !!
این هم از "مزایای الفبای عربی" است!!!!!!



چون چندین بار به شناسه های "شخص" نماره داشتید باید بگویم ما شناسه "شخص" نداریم ،
یک شناسه داریم که در گروه نهادها جای دارد و بدان نهاد پیوسته می گوییم ، کَس و شمار کارواژه
را روشن میسازند که به "نهاد پیوسته" نیز نامدار است !


من چیری که در نسک "ادبیات فارسی" بود و آموزیده ام را نوشتم. آن "کتاب!"، "م، ی، -/د ، ایم، اید، اند" را شناسه های "شخص" نامیده بود. که می گمانم در دیگر زبان های inflectional (مانند فرانسه، آلمانی، اسپانیول و ..) هم به همین نام باشد! اگر شما نام پارسی آن را می دانید، چه بهتر! بازگویید!



همانگونه که گفتید ، همه کارواژه ها ، بویژه برخی کارواژگان اسنادی و دیگر کارواژگانی که در
دستور گردانش کارواژه ها تنیده شده اند و رهانیدشان مایه بی سامانی زبان میشود را نمی توان
بازسازی کرد ، جدای اینکه خمشپذیری و ساختار ادبیک پارسی (در رهگذر زیبایی شناسیک)
را از آن می رُباییم (همواره که نباید به دنبال فرنودین بودن باشیم) ، تنها در جایگاه ویرایش
زبان شاید بتوان دگرگونی های اندکی انجام داد !


من می گمانم که شما هم به سان "مهربد" گرامی، اندکی نگر خود را درباره ی نگر من شتاب زده بازگفتید!
من هیچگاه نگفتم همه ی کارواژه ها (یا بهتر بگویم بُنواژه ها "مصدر") های بی روال را از زبانمان بزداییم! این کار شدنی نیست! همان زبان انگلندی که ازفرنودین بودن به خود می بالد هم چنین نیست! دست که 150 کارواژه ی بی روال در زبان انگلندی می باشد (هر چند که خوانش و نگارش این زبان، "مصیبت عظمایی" است!!!).
سخنم این بود که کارواژه هایی را که کمتر (برای نمونه 50% یا 60%) در زبانمان کاربرد دارند را (دست کم) در نوشتار آن ها را روالمند کنیم. در این آرمان، کارواژه های بی روال نامبرده، از زبان زدوده نخواهند شد بلکه بهره گیری از آن ها کمتر خواهد شد ولی همچنان در واژه نامه های پارسی خواهند ماند. شما سری به واژه نامه های نامدار زبان انگلندی (longman یا oxford و ...) بزنید، می بینید که نزدیک به هزاران کارواژه دارند که یا اینکه روالمند شده اند و یا با کارواژه ی دیگر جایگزیده اند. برای "مهربد" گرامی هم چنید ن کارواژه را نام بردم، مانند (spell، burn, bust, dive, dream, lean, learn, plead, prove, saw, smell, spill, spoil, wake , ... )
(saw به چم اره کردن، نه به چم دیدن) این کارواژه ها زدوده نشده اند بلکه به گونه ای دیگر از آن ها بهره گرفته می شود (بویژه در امریکن انگلیش) برای نمونه ریخت سوم بی روال (شکل سوم، مفعولی) کارواژه ی "wake" که "waken" نی باشد، همچنان در واژه نامه هست، حال اینکه در امریکن انگلیش، این کارواژه را روالمند کرده اند و از "waked" بهره می برند!

در زبان انگلندی که نمونه ی خوبی برای ساده سازی و آسانش (دست کم در دستور زبان!) است، آن ها کارواژه هایی را روالمند کردند که بهره ی بیشتری از آن ها می گرفتند (برای نمونه همین wake!!) ولی سخن من این است و همچنان پا می فشارم که بسیار خوب و خواستنی است که که کارواژه هایی را که کمتر (برای نمونه 50% یا 60%) در زبانمان کاربرد دارند را دست کم در نوشتار پارسی روالمند کنیم. چند نمونه از این کارواژه های کم کاربرد را نام می برم:
انگاشتن --> انگاریدن

پنداشتن --> پنداریدن

آگاشتن --> آگاریدن آگاراندن

گریختن --> گریزیدن (بی نیاز) و گریزاندن (نیازمند)

بیختن --> بیزیدن

تاختن --> تازیدن

افروختن --> افروزیدن، افروزاندن

آمیختن --> آمیزیدن، آمیزاندن

(با پوزش!!) سپوختن --> سپوزیدن

آموختن --> آموزیدن (بی نیاز) و آموزاندن (نیازمند)

(بر)انگیختن --> (بر)انگیزیدن (بی نیاز) و (بر)انگیزاندن (نیازمند)

آهیختَن/ آهِختَن/آختَن/یاختَن --> آهیزیدن/آهِزیدن/آزیدن/یازیدن -->> (نمی گمانم که این بُنواژها که همه یک چم دارند، تاکنون یک بار هم به گوشتان خورده باشد!!!)

و چنیدن بُنواژه ی کم کاربرد دیگر!



تازه نیمی از کارواژه های نامبرده خود به خود در دستگاه زایایی زبانمان ساخته شده
و برمانده نیز میشوند !
نگر مهربُد دراین باره سراسر درست بود و نگر من نیز هست !


شما باز هم شتابزده نگر خود را بازگفتید!
نگرانی شما از انجامیدن این آرمان، "لطمه" خوردن به زایایی و زیبایی زبان است. من برای "مهربد" نمونه ای آوردم، کارواژه ی "receive" که نامواژه ی آن "reception" می باشد. برای نمونه، من هیچگاه درباره ی بُنواژه ی "ساختن" نگفتم که باید این کارواژه زدوده شود (دست کم در برهه ی کنونی!) که پیرو آن (البته به نگر شماها!!) واژه های "ساختمان"، "ساختار" و ... زدوده خواهد شد! من کِی گفتم این واژه ها را از زبانمان بزداییم. حال درباره ی کارواژه ی "receive"، آیا نامواژه ی آن (reception) از زبان زدوده شده؟!! هرگز!!
سخن من تنها درباره ی بُنواژه های بی روال پارسی است و گرنه من که بیمار نیستم که با واژه ها و نامواژه های پارسی دژژژژژژژمنی داشته باشم! :O

Mehrbod
11-27-2012, 08:21 PM
همانگونه که گفتید ، همه کارواژه ها ، بویژه برخی کارواژگان اسنادی و دیگر کارواژگانی که در
دستور گردانش کارواژه ها تنیده شده اند و رهانیدشان مایه بی سامانی زبان میشود را نمی توان
بازسازی کرد ، جدای اینکه خمشپذیری و ساختار ادبیک پارسی (در رهگذر زیبایی شناسیک)
را از آن می رُباییم (همواره که نباید به دنبال فرنودین بودن باشیم) ، تنها در جایگاه ویرایش
زبان شاید بتوان دگرگونی های اندکی انجام داد !



تازه نیمی از کارواژه های نامبرده خود به خود در دستگاه زایایی زبانمان ساخته شده
و برمانده نیز میشوند !

نگر مهربُد دراین باره سراسر درست بود و نگر من نیز هست !


هر چند فراموش نشود، ایشان بلغزش پنداشته‌اند که همه کارواژگانی که ساختار «-ایدن» ندارند ناروالمند هستند،

هنگامیکه در حقیقت ما تنها کارواژگان انگشت‌شماری داریم که ناروالمند می‌باشند و در کنار آن، چند سیستم سددرسد هنجارمند* برای گرفتن «بن کنون» از کارواژگان از سرچشمه‌های گوناگون داریم، چنانکه در زیر آمده:



-oftan —> -ub
š/oftan -> šub
R/oftan -> Rub
G/oftan -> Gub -> Guy

-aftan / -âftan —> -âb
T/âftan -> Tâb
B/âftan -> Bâb -> Bâf
Y/âftan -> Yâb



-eštan —> -is
Nev/eštan -> Nevis
R/eštan -> Ris
Ser/eštan -> Seris

-štan —> -r
Ne/gâštan -> Negâr
Ga/štan -> Gar -> Gard
Âgâ/štan -> Âgâr
Dâ/štan -> Dâr

-âstan —> -âh
Xav/âstan -> Xavâh

-astan —> -an
R/astan -> Ran -> Rah
Šek/astan -> Šekan
B/astan -> Ban -> Band

-stan —> *-
Šostan -> Šos -> Šuy
Jostan -> Joh


-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz



-udan -> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sarm/udan -> Sarmây
Nem/udan -> Nemây
B/udan -> Bây -> Bâš
Sor/udan -> Sorây
Sot/udan -> Sotây / Setây

-dan / idan / âdan -> -* | Most Verbs
Mor/dan -> Mor -> Mir
Kan/dan -> Kan
Xavân/dan -> Xavân
Par/idan -> Par
Oft/âdan -> Oft
Dar/idan -> Dar
Xor/dan -> Xor



One or two letter verbs:
R/idan -> Rin
C/idan -> Cin
D/idan -> Din -> Bin



آنهایی که دوبار دگرسته‌اند ناروالمند هستند، مانند «بودن»؛ که زیرگردآیه «زیبایی‌شناسی» زبان میروند.




* هنجارمندی تا جاییست که ما هم‌اکنون نرم‌افزارهای رایانیک داریم که بسادگی کارواژه را «صرف» میکنند.

Sotude
11-27-2012, 11:54 PM
هر چند فراموش نشود، ایشان بلغزش پنداشته‌اند که همه کارواژگانی که ساختار «-ایدن» ندارند ناروالمند هستند،

هنگامیکه در حقیقت ما تنها کارواژگان انگشت‌شماری داریم که ناروالمند می‌باشند و در کنار آن، چند سیستم سددرسد هنجارمند* برای گرفتن «بن کنون» از کارواژگان از سرچشمه‌های گوناگون داریم، چنانکه در زیر آمده:......


با درود؛
درست است، همه ی بُنواژگانی که با "ایدن idan" پایان می پذیرند، روالمند هستند و همچنین برخی از بُنواژگانی که با "تن tan" و "دن dan" پایان می پذیرند ولی به "جرئت" م توان بگویم که 20 درسد بُنواژگان پارسی، بی روال (یا به گفته ی تو ناروالمند) هستند.
من هم بُنواژگان پارسی را به چند گروه دسته بندی کرده ام و آن ها را توی رایانه ام آگاریده ام (آگاشته ام!!). درست برای همین است که من می کوشم تا بیشتر بُنواژه های بی روال (کم کاربرد) را با برابر روالمند آن ها (پایان پذیری با idan) جایگزینم!
من نمی دانم کجای سخن من نافرنودین (irrational نامعقول؟) است که شما تا این اندازه بر دست نزدن به سازوکار بُنواژه های بی روال پا می فشارید؟!!
دیگر بی مزه می شود اگر دوباره آن کارواژه های روالمند شده در امریکن انگلیش را بازبنویسم!! آیا آن ها یا بهره گیری از آن کارواژ ها، "لطمه" ای به زبانشان رسیده است؟!!
پافشاری من هم در بهره گیری از واژه ی "بُنواژه" به جای "کاروازه" این است که در زبان های inflectional (که پارسی هم از آن هاست و همچنین فرانسه،ایتالیایی،اسپانیول ی،آلمانی و روسی و ...)، "مفهوم" (concept پارسی؟) کارواژه با بُنواژه اندکی دگرسان است. همانگونه که می دانید در این گونه زبان ها، کارواژه، واژه ای است که در گزاره می آید تا چم(معنی) درست گزاره را برساند و گزاره ی بدون کارواژه، ناسَره (imperfect ناقص؟!) است. به سخن دیگر، کارواژه در این گونه زبان ها، همگام با "شخص" می دگرد (تغییر می کند)، همگام با زمان می دگرد و ... ولی این کارواژه از روی "بُنواژه" سازیده می شود و از آسمان نمی آید! بُنواژه (مصدر)، واژه ای است که همه ی زمان ها را می توان از روی آن سازید و به گونه ای ریخت بنیادین کارواژه است. حال شوند من برای جدا نگریدن این دو "مفهوم" در زبان های inflectional همین بود، زیرا در این گونه زبان ها، ریخت زمان ها (که همان گونه های کارواژه هستند) با ریخت بنیادین دگرسانی دارد ولی در زبان هایی که کمتر inflected هستند (مانند انگلیش)، با آسودگی می توان به بُنواژه گفت کارواژه و به جایی برنخورد حال اینکه در دیگر زبان ها (ماند پارسی) این چنین نیست. نمونه ی آن هم در زبان انگلیش همان کارواژه (یا بُنوازه) burn می باشد!!

(English (very low inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> to burn
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> burn
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> burned یا burnt

(Persian (Semi to middle high inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> سوختن
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> (می)سوز(م، ی ،د، یم، ید، ند)
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> سوخت(م، ی ،د، یم، ید، ند)
برگردان (ترجمه) درستی برای inflected و inflectional به اندیشه ام نمی رسد، مگر "صرفی" که آن هم تازی ست.

آرمانم از گفتن این سخنان این نبود تا پارسی را کوچک کنم، این بود که بگویم پارسی تا آن اندازه که برخی می پندارند، روالمند و آسان نیست! 100% برای ما که زبان مادریمان است، آب خوردن است ولی باید این را از ناپارسی زبان پرسید! اگر از یک روس یا یک آلمانی یا یک فرانسوی بپرسید، 100% خواهد گفت که پارسی آسان تر از زبان مادریشان است (من پرسیده ام!) و یکی از چالش های پیش روی خود در یادگیری زبان پارسی را، دبیره ی "عربی-فارسی" بازگو می کردند. ولی اگر از یک آمریکایی بپرسید پارسی ساده تر است یا انگلیش، 100% خواهد گفت انگلیش!

Mehrbod
11-28-2012, 03:04 PM
دگرسانی بزرگی که من میان زبان پارسی و دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...) می بینم، در چگونگی بهره گیری از کارواژه برای سازیدن (ساخت) زمان هاست!
برای نمونه در زبان پارسی، از ریخت بنیادین (شکل اصلی) کارواژه، تنها می توان زمان گذشته ( همه ی زمان های گذشته: گذشتته دور، گدشته "نقلی" و گذشته ساده) سازید و برای سازیدن زمان های کنونه (حال) می باید نخست بن کنونه را از کارواژه بسازیم و سپس زمان کنونه را بسازیم.
حال این که در دیگر زبان های هندواروپایی (بویژه جرمنیک مانند انگلندی و آلمانی و ...)، از روی ریخت بنیادین کارواژه، زمان کنونه (بویژه کنونه ی ساده) را می سازند و برای سازیدن زمان های گذشته، ریخت کارواژه را می دگرانند (تغییر می دهند) (برای نمونه با افزودن ed در زبان انگلندی). به پارسی دوستان (که خودم هم یکی از آنان هستم!) بر نخورد، ولی به نگر من این گونه سازیدن زمان از روی کارواژه، خردمندانه تر و خردپسندانه تر است، چه اینکه بیشتر گزاره هایی که ما در زبان (همه ی زبان ها) به کار می بریم، زمان کنونه یا کنونه ی دنباله دار یا آینده می باشد و کمتر درباره ی گذشته سخن می گوییم. به نگر من یکی از "ایراد" های زبان پارسی، همین است؛ اینکه برای سخن گفتن درباره زمان (یا زمان های) کنونه می باید بن کنونه را از بنواژه بسازیم که درهنگامی که کارواژه ی برگزیده (برای نمونه ساختن)، بی روال است، سبب دشوارتر شدن زبان می شود.

زبان پارسی از این دید، به مانند زبان عربی (تازی) است که در آن، ریخت بنیادین کارواژه، ریخت گذشته ی آن است:

از ریشه ی "ذهب" --> (زمان گذشته) هُوَ ذَهَبَ - هُما ذَهَبا و ... او رفت - آن دو کَس رفتند
از ریشه ی "ذهب" --> (زمان کنونه) هُوَ یَذهَبُ - هُما یَذهَبانِ و ... او می رود - آن دو کَس می روند

می بینید که به سان پارسی است، هتا شناسه های "شخص" آن: یک شناسه " یَـ" در آغاز و یک شناسه " ـَ ، انِ" در پایان کارواژه می گذارد.
نمی دانم این شیوه ی سازیدن زمان کنونه هم از زبان عربی به پارسی رسیده یا نه!!

کاش می شد زمان ها را وارون کرد!! اگر می گفتیم "من خوردم" به چم " من می خورم" بود و اگر می گفتیم "من می خورم" به چم "من خوردم" بود!! قاطی کردید؟!! بی خیال!!

نادرست است. در چهره کنون واژه همیشه کوتاه‌تر است:


Goftam = 6 letters
Guyam = 5 letters

Poxtam = 6 letters
Pazam = 5 letters

Daryâftam = 9 letters
Daryâbam = 8 letters


"می" را میتوان دلبخواه بکار برد: «گویم که چرا نیامد؟»

چنانکه میتوان دید، با کاربرد "می" یا نبردن آن، چهره واژه با گذشته و آینده دگرسان است و نیازی به آن ندارد. اگر آنرا بکار ببریم نیز تنها "یک واته" از چهره گذشته واژه بیشتر خواهیم داشت:


Poxtam = 6 let.
Pazam = 5 let.
Mipazam = 7 let.


همانگونه که در ریخت پرمانیک (امری) نیازی به آوردن "بِ" نیست:

Goftan
Gu
Begu


پس روی هم رفته زبان پارسی باز هم پیش‌رو‌تر از شما بوده و در ریخت کنون هم چهره‌ ساده‌تری دارد!
هر آینه همانجور که ما می‌برگزینیم (ترجیح میدهیم) که بجای "گو" بگوییم "بگو"، در اینجا نیز میتوان دید که ما می‌برگزینیم که بگوییم "می‌گویم" و نه "گویم".

این واکه‌ها از دید شما "افزوده" هستند، از دید روانشناسی ما با آنها بازی میکنیم، گاه میتوان "می" را انداخت تا پنداره‌ نزدیک ولی اندگی دگرسانی را رساند.

در کنارش، شما که زبان آلمانی میدانید بایستی با زمان "Präteritum" یا همان Simple Past در انگلیسی
نیز آشنایی داشته باشید که خود بس در زبان بکاررفته و هتا از بن کنون هم بیشتر گفته و نوشته میشود.




صبح پاشده اومده خونه من میگه چرا نگفته بودم بهش که فریبا اومده و رفته.

پگاه پاشده آمده خانه من می‌گوید چرا نگفته بودم بهش که فریبا آمده و رفته!




پیشنهادهای شما همگی درخور اندیشه هستند گرامی، ولی بمهر اگر میخواهید یک پیشنهادی به این بزرگی بدهید،
اندکی سنجیده و واکافته شده باشد، نه همینجور کشکی کشکی
چند تا چیز را به هم چسبانده و بنام بازدیسی جا بزنید.

Mehrbod
11-28-2012, 03:38 PM
با درود؛
درست است، همه ی بُنواژگانی که با "ایدن idan" پایان می پذیرند، روالمند هستند و همچنین برخی از بُنواژگانی که با "تن tan" و "دن dan" پایان می پذیرند ولی به "جرئت" م توان بگویم که 20 درسد بُنواژگان پارسی، بی روال (یا به گفته ی تو ناروالمند) هستند.
من هم بُنواژگان پارسی را به چند گروه دسته بندی کرده ام و آن ها را توی رایانه ام آگاریده ام (آگاشته ام!!). درست برای همین است که من می کوشم تا بیشتر بُنواژه های بی روال (کم کاربرد) را با برابر روالمند آن ها (پایان پذیری با idan) جایگزینم!
من نمی دانم کجای سخن من نافرنودین (irrational نامعقول؟) است که شما تا این اندازه بر دست نزدن به سازوکار بُنواژه های بی روال پا می فشارید؟!!


همه جای آن.
نخست اینکه باز همینجور کشکی یک آمار 20 درسدی از خودتان در آورده‌اید.
دو اینکه برای نمونه برداشته‌اید از کارواژه «آموختن» که سد‌در‌سد روالمند است "آموزیدن" را بیرون کشیده و روی آن پافشاری بیجا میکنید، چنانکه بالا آوردیم:

-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
Âmu/xtan -> Âmuz


اگر کارواژه روالمند است و اگر از سرچشمه دیگری میاید "-ختن" بجای "-ایدن"، پس این پافشاری بیجای شما روی "آموزیدن" بجای "آموختن" چیست؟





دیگر بی مزه می شود اگر دوباره آن کارواژه های روالمند شده در امریکن انگلیش را بازبنویسم!! آیا آن ها یا بهره گیری از آن کارواژ ها، "لطمه" ای به زبانشان رسیده است؟!!


سفسته سنجش نابرابر (قیاس مع الفارق) است:


1- در زبان انگلیسی کارواژگان "صرف = conjugate" نمیشوند، در پارسی میشوند.

2- در زبان پارسی، از چهره‌های گوناگون کارواژگانی که صرف میشوند واژگان گوناگون می‌زاییم (ساختن -> سازمان، ساختمان)؛ در انگلیسی صرف نمیشوند، پس نمیسازیم؛ (در گذشته در انگلیسی صرف میشدند، ولی آنزمان هم نمی‌‌ساختند.)

3- در انگلیسی کارواژگان ناروالمند هستند، در پارسی از سرچشمه‌های گوناگون ولی روالمند میایند، چنانکه شما بیخود کارواژه "آموختن -> آموز" را ناروالمند گرفته‌اید، هنگامیکه 100% روال دارد.

..





پافشاری من هم در بهره گیری از واژه ی "بُنواژه" به جای "کاروازه" این است که در زبان های inflectional (که پارسی هم از آن هاست و همچنین فرانسه،ایتالیایی،اسپانیول ی،آلمانی و روسی و ...)، "مفهوم" (concept پارسی؟) کارواژه با بُنواژه اندکی دگرسان است. همانگونه که می دانید در این گونه زبان ها، کارواژه، واژه ای است که در گزاره می آید تا چم(معنی) درست گزاره را برساند و گزاره ی بدون کارواژه، ناسَره (imperfect ناقص؟!) است. به سخن دیگر، کارواژه در این گونه زبان ها، همگام با "شخص" می دگرد (تغییر می کند)، همگام با زمان می دگرد و ... ولی این کارواژه از روی "بُنواژه" سازیده می شود و از آسمان نمی آید! بُنواژه (مصدر)، واژه ای است که همه ی زمان ها را می توان از روی آن سازید و به گونه ای ریخت بنیادین کارواژه است. حال شوند من برای جدا نگریدن این دو "مفهوم" در زبان های inflectional همین بود، زیرا در این گونه زبان ها، ریخت زمان ها (که همان گونه های کارواژه هستند) با ریخت بنیادین دگرسانی دارد ولی در زبان هایی که کمتر inflected هستند (مانند انگلیش)، با آسودگی می توان به بُنواژه گفت کارواژه و به جایی برنخورد حال اینکه در دیگر زبان ها (ماند پارسی) این چنین نیست. نمونه ی آن هم در زبان انگلیش همان کارواژه (یا بُنوازه) burn می باشد!

(English (very low inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> to burn
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> burn
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> burned یا burnt

(Persian (Semi to middle high inflected language :
بُنواژه (stem یا مصدر) --> سوختن
کارواژه (که در اینجا زمان کنونه ی ساده است) --> (می)سوز(م، ی ،د، یم، ید، ند)
کارواژه (که در اینجا زمان گذشته ی ساده است) --> سوخت(م، ی ،د، یم، ید، ند)
برگردان (ترجمه) درستی برای inflected و inflectional به اندیشه ام نمی رسد، مگر "صرفی" که آن هم تازی ست.

آرمانم از گفتن این سخنان این نبود تا پارسی را کوچک کنم، این بود که بگویم پارسی تا آن اندازه که برخی می پندارند، روالمند و آسان نیست! 100% برای ما که زبان مادریمان است، آب خوردن است ولی باید این را از ناپارسی زبان پرسید! اگر از یک روس یا یک آلمانی یا یک فرانسوی بپرسید، 100% خواهد گفت که پارسی آسان تر از زبان مادریشان است (من پرسیده ام!) و یکی از چالش های پیش روی خود در یادگیری زبان پارسی را، دبیره ی "عربی-فارسی" بازگو می کردند. ولی اگر از یک آمریکایی بپرسید پارسی ساده تر است یا انگلیش، 100% خواهد گفت انگلیش!

یکبار دیگر، زبان پارسی ساده است، ولی همه چیز آن در سادگی‌اش کوتاه نمیشود!

زبان انگلیسی هم تا سده چهاردم کارواژگان را بیخود صرف میکردن و امروز نیز اگر چه صرف نمی‌کنند، ولی همچنان اندکی ساختار نافرنودین آنزمان بجا مانده:


I say
You say
He Says


هر آینه، در پارسی هم میتوانیم صرف کارواژه را بیاندازیم، ولی زبان را دراز و بدریخت میکند:


میگویم -> من گوی
میگویی -> تو گوی
میگوید -> او گوی



Guyam = 5 letters
Man guy = 6 letter




همچنین، پارسی در صرف کردن کارواژگان ساختاری 100% روالمند دارد، هنگامیکه
در زبان‌های همخانواده مانند آلمانی و یا انگلیسی کهن کاستی‌های فراوان و بدی به چشم میخورد:


PersianDeutsch

DidanSehen

BinamSehe
BiniSiehst
BinadSieht
BinimSehen
BinidSeht
BinandSehen


در بالا میبینید که یک، شیوه نگارش واژه در آلمانی بس می‌دگرد، Sehe و Siehst و Seht بسختی مانند هم هستند.

دو اینکه همپوشانی بدی میان «آنها میبینند» و «ما میبینیم» داریم و هر دو Sehen هستند.


پس زمانیکه چنین دستگاه صرف کارواژه 100% روالمند و ساده‌ای در زبانمان داریم که نه چهره واژه را می‌ویراند، نه جای گمانه‌زنی میگذارد
و در کنار آن سخن را کوتاه نیز میکند، چه نیازی هست که سیستم ساده ولی نه همان اندازه بهینه انگلیسی را جایگزین کنیم؟




پ.ن.


بُنواژه = مصدر = Stem
کارواژه = فعل = Verb
فرایافت، پنداره = مفهوم = concept
فرزام = Perfect
نافرزام = Imperfect
گویا = Rational
گُنگ، ناگویا = Irrational؛ شمارگان گنگ = Irrational numbers

Mehrbod
11-28-2012, 04:47 PM
راستی، درباره ی دگرسان بسیار زبان پارسی گفتار با زبان پارسی نوشتار، تناه به یادآوری همین بسنده می کنم که چالش بسیاری از "فارسی زبانان!!" نوشتن یک نوشتار یا یک نامه ی "رسمی" و نوشتاری است! دست کم که خود من تا همین چندسال پیش اینگونه بودم و برایم دشوار بود تا "رسمی" و نوشتاری بنویسم. هرچه زبان گفتار به زبان نوشتار نزدیک تر باشد، بهتر است. می توانید نگر یک زبانشناس در این باره بخواهید تا دریابید چه می گویم!!


در اینباره جای سخن بسیار است. بدید من داشتن دو سیستم جداگانه گفتاری و نوشتاری خواستنی است.

نمونه بگوییم در آلمانی هم مردم به دو شیوه مینویسند و میگویند. برای نمونه اگر در پارسی بخواهیم بگوییم بهمان کس را بهمان جا از دور دیدیم:



پارسی: Didamat
انگلیسی: I saw you
آلمانی: Ich sah dich


ولی در آلمانی به این شیوه در گفتار روزانه نمی‌سخنند، بجای آن میگویند:


آلمانی گفتاری: Ich habe dich gesehen


و تنها در نوشتارها بریخت ساده‌تر و کوتاه‌تر Ich sah dich بر‌میخورید!

پس این یک پدیده ویژه زبان ما نیست که گفتاری و نوشتاری می‌دگرند.

هر آینه، در زبان گفتاری ما همچنان روالمندی داریم و راهی دوسویه و ناگنگ نیز برای رفتن از نوشتاری به گفتاری و وارونه هست:

Neveštâri
Didam+at
Didam+aš
Didam+atân
Didam+ašân

Goftâri:
Didam+et
Didam+eš
Didam+etân
Didam+ešân


چنانکه میتوان دید، ساختار فرنودین است. در صرف کارواژگان نیز همینجور:

Neveštâri
Goftan —> Guy
Mi+guy+am
Mi+guy+i
Mi+guy+ad
Mi+guy+im
Mi+guy+id
Mi+guy+and

Goftâri:
Goftan —> Guy —> G
Mi+g+am
Mi+g+i
Mi+g+e
Mi+g+im
Mi+g+id
Mi+g+an

Neveštâri vs. Goftâri
Raftan —> Rav —> R
Mi+rav+am <--> Mi+r+am
Mi+rav+i <--> Mi+r+i
Mi+rav+ad <--> Mi+r+e
Mi+rav+im <--> Mi+r+im
Mi+rav+id <--> Mi+r+id
Mi+rav+and <--> Mi+r+an


این ساختار همواره پابرجاست و تنها یک دگردیسی کوتاه‌کننده در بن کنون و پسوندها در راستای هر چه فشرده‌سازی بیشتر داریم.


تنها کاری که باید کرد، جااندازی فرهنگ درست نویسی در نگارش پارسی است، چنانکه اینجا پیشتر سخنیده‌ایم: شیوه ی نوشتار در تالارهای گفتمان (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%B4%DB%8C%D9%88%D9%87-%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%86-661/)

Sotude
11-28-2012, 05:13 PM
"می" را میتوان دلبخواه بکار برد: «گویم که چرا نیامد؟»
دوست گرامی، مهربد، "ملاک" دستور زبان پارسی کنونی است نه دستور زبان 8 سده پیش!! این درست است که بدون بهره گیری از "می" هم می توان رمان کنونه را به کار برد والی در این زمانه دیگر چه کسی می گوید: گویم یا خورم یا ... تنها در چامه و چکامه (به نگر من) می توان چنین چیزی را دید نه در زبان نوشتار و یا هتا گفتار! شرمنده ام، ولی به نگر من شما اندکی از درستی (حقیقت) درو شده اید و دارید پرهان تراشی (برهان تراشی، سفسته، sophistry) می کنید! چرا دستور زبان را می دگرید(تغییر می دهید)؟!




نادرست است. در چهره کنون واژه همیشه کوتاه‌تر است:
....
"می" را میتوان دلبخواه بکار برد: «گویم که چرا نیامد؟»

چنانکه میتوان دید، با کاربرد "می" یا نبردن آن، چهره واژه با گذشته و آینده دگرسان است و نیازی به آن ندارد. اگر آنرا بکار ببریم نیز تنها "یک واته" از چهره گذشته واژه بیشتر خواهیم داشت:
Poxtam = 6 let.
Pazam = 5 let.
Mipazam = 7 let.


راستش خود من هم گرانسنگی (اهمیت) کوتاهی وات ها (یا نویسه ها -- >حرف ها letters) را درمی یابم و به سختی هوادار آن هستم ولی تا جایی که به زیبایی واژگان و چم آن "لطمه" ای نخورد! همانگونه که گفتم، "ملاک" دستور زبان کنونی زبان پارسی ست نه دستور زبان زمان "لسان الغیب!!" یا "سعدی شیرین سخن"! حال شما باز هم بگویید می توان این "می" را به کار نبرد یا آن "بـ" را به کار نبرد!!



در کنارش، شما که زبان آلمانی میدانید بایستی با زمان "Präteritum" یا همان Simple Past در انگلیسی
نیز آشنایی داشته باشید که خود بس در زبان بکاررفته و هتا از بن کنون هم بیشتر گفته و نوشته میشود.

صبح پاشده اومده خونه من میگه چرا نگفته بودم بهش که فریبا اومده و رفته.

پگاه پاشده آمده خانه من می‌گوید چرا نگفته بودم بهش که فریبا آمده و رفته!

در این زمینه با شما همراستا نیستم!
شما هم که انگلندی می دانید، باید بهتر از من بدانید که بیشترین زمانی که در انگلندی به کار گرفته می شود، زمان کنونه است (که گاه به جای آینده هم به کار می رود با افزودن بَرواژه(قید؟! adverb) آینده) و همچنین زمان کنونه ی دنباله دار(استمرارای) (که همچنین به جای آینده هم به فراوانی از آن بهره گرفته می شود). زمان گذشته ی ساده (که از آن گاه به جای گذشته ی دور و هتا گذشته ی "نقلی" هم (در امریکن انگلیش) بهره گرفته می شود) و زمان آینده (be going to و will) در رده ی پسین است. در واپسین رده هم زمان گذشته ی دور می باشد.

در زبان دیچلندی (آلمانی) هم که همسانی بسیاری با زبان پارسی دارد (چه از نگر "صرف" فعل و چه از نگر دستور زبان)، از زمان کنونه ی ساده، هم برای زمان کنونه و هم برای زمان آینده بهره گرفته می شود (همانند پارسی). زمان گذشته ی ساده در رده ی پسین است و زمان آینده در رده ی واپسین!


پیشنهادهای شما همگی درخور اندیشه هستند گرامی، ولی بمهر اگر میخواهید یک پیشنهادی به این بزرگی بدهید،
اندکی سنجیده و واکافته شده باشد، نه همینجور کشکی کشکی
چند تا چیز را به هم چسبانده و بنام بازدیسی جا بزنید.
من که "ادعا" ی اندیشمندی و زبان شناس بودن نکردم!! من کارشناس الکترونیک هستم و چند سال اسا که کشش بسیاری به دانش های هومانیک (انسانی) یابیده ام. به گفته ی شما هم همین جوری کشککی! نیامده ام که نگره و پنداره بدهم! این نگره ها (هرچند ناسُره و نادرست!!) دستاورد 2 سال پژوهش در زبان پارسی و همسنجی (مقایسه) پارسی با دیگر زبان های هندواروپایی (مانند فرانسه، آلمانی، انگلندی و روسی) و هتا زبان های نا هندواروپایی(مانند ژاپنی، باسک و...)است.
من که در این "مملکت" کاره ای نیستم که بخواهم زبان را دگرگون و بازدیس کنم!! من تنها یه دوستدار و هوادار زبانشناسی و زبان پارسی هستم. هرگاه شدم رییس جمهور، آن گاه شما بگویید این نگره های کشکککککککی خور را به زبان پارسی "تحمیل" مکن!! ;)

Mehrbod
11-28-2012, 05:39 PM
دوست گرامی، مهربد، "ملاک" دستور زبان پارسی کنونی است نه دستور زبان 8 سده پیش!! این درست است که بدون بهره گیری از "می" هم می توان رمان کنونه را به کار برد والی در این زمانه دیگر چه کسی می گوید: گویم یا خورم یا ... تنها در چامه و چکامه (به نگر من) می توان چنین چیزی را دید نه در زبان نوشتار و یا هتا گفتار! شرمنده ام، ولی به نگر من شما اندکی از درستی (حقیقت) درو شده اید و دارید پرهان تراشی (برهان تراشی، سفسته، sophistry) می کنید! چرا دستور زبان را می دگرید(تغییر می دهید)؟!


آفرین، من هم نگفتم در زبان امروز "گویم" همتراز "میگویم" بکار میرود.
ولی اگر شما میخواهید زبان را بهتر کنید، چرا جای زمان گذشته و کنون را جابه‌جا کنید، زمانیکه میتوان "می" را انداخت؟

آنهم هنگامیکه،


1- در ساختار استاندارد زبان پارسی و نوشتارهای کهن بی "می-" کارواژه به کار رفته؟
2- در برآیند پایانی واژه کوتاه‌تر میشود؟


برای همین میگویم که اندیشه شما آنجا خوبه، ولی رویکردهایی که پیشنهاد میدهید ناسنجیده و ناکارآمد هستند.





راستش خود من هم گرانسنگی (اهمیت) کوتاهی وات ها (یا نویسه ها -- >حرف ها letters) را درمی یابم و به سختی هوادار آن هستم ولی تا جایی که به زیبایی واژگان و چم آن "لطمه" ای نخورد! همانگونه که گفتم، "ملاک" دستور زبان کنونی زبان پارسی ست نه دستور زبان زمان "لسان الغیب!!" یا "سعدی شیرین سخن"! حال شما باز هم بگویید می توان این "می" را به کار نبرد یا آن "بـ" را به کار نبرد!!


ملاک در رویکردیابی (approaching) است. رویکرد شما در جابه‌جایی زمان گذشته و کنون نافرنودین است، هنگامیکه با انداختن "می" میتوان به همان برآیند و بهترِِ آن رسید.

در پویه‌ی پرمانیک be امروز هم گهگاهی می‌افتد:

Bardâštan —> Bardâr
[Be]bardâr


شما میتوانید بگویید "بِبردار" یا بگویید "بردار"، پس سیستم همچنان آنجاست و میتوان، اگر براستی نیاز بود آنرا باززیواند (revive).





در این زمینه با شما همراستا نیستم!
شما هم که انگلندی می دانید، باید بهتر از من بدانید که بیشترین زمانی که در انگلندی به کار گرفته می شود، زمان کنونه است (که گاه به جای آینده هم به کار می رود با افزودن بَرواژه(قید؟! adverb) آینده) و همچنین زمان کنونه ی دنباله دار(استمرارای) (که همچنین به جای آینده هم به فراوانی از آن بهره گرفته می شود). زمان گذشته ی ساده (که از آن گاه به جای گذشته ی دور و هتا گذشته ی "نقلی" هم (در امریکن انگلیش) بهره گرفته می شود) و زمان آینده (be going to و will) در رده ی پسین است. در واپسین رده هم زمان گذشته ی دور می باشد.

در زبان دیچلندی (آلمانی) هم که همسانی بسیاری با زبان پارسی دارد (چه از نگر "صرف" فعل و چه از نگر دستور زبان)، از زمان کنونه ی ساده، هم برای زمان کنونه و هم برای زمان آینده بهره گرفته می شود (همانند پارسی). زمان گذشته ی ساده در رده ی پسین است و زمان آینده در رده ی واپسین!


من آشنایی با دستور زبان پارسی ندارم آنچنان، ولی به شما نشان دادم که در یک سخن ساده، ما با Präteritum (گفته) و پویه پرمانیک (بگو) و .. بیشتر از "میگویم" در پارسی سر و کار داریم.

پس شیوه‌ی کنونی (= می+بُن‌ کنون) در فرجام پایانی و روی هم رفته به کوتاهی بیشتر می‌رسد، بر پاد سخن شما که میخواستید جای گذشته و کنون را بدگرانید تا زبان را بکوتاهید!

اگر همچنان میگویید اینجور نیست، یک نوشتار کمابیش دراز را بشیوه‌ای که میگویید "کوتاهیده" و بیاورید تا بِبررسیم. هر آینه، میدانید که این تنها برای
سرگرمی و یادگیری کارایی خواهد داشت، اگرنه که زمانه «کنون» و «گذشته» تا چند هزار سال دیگر [شوربختانه] جابه‌جا نمیشوند، هتا اگر هوده (حق) با شما بود.





من که "ادعا" ی اندیشمندی و زبان شناس بودن نکردم!! من کارشناس الکترونیک هستم و چند سال اسا که کشش بسیاری به دانش های هومانیک (انسانی) یابیده ام. به گفته ی شما هم همین جوری کشککی! نیامده ام که نگره و پنداره بدهم! این نگره ها (هرچند ناسُره و نادرست!!) دستاورد 2 سال پژوهش در زبان پارسی و همسنجی (مقایسه) پارسی با دیگر زبان های هندواروپایی (مانند فرانسه، آلمانی، انگلندی و روسی) و هتا زبان های نا هندواروپایی(مانند ژاپنی، باسک و...)است.
من که در این "مملکت" کاره ای نیستم که بخواهم زبان را دگرگون و بازدیس کنم!! من تنها یه دوستدار و هوادار زبانشناسی و زبان پارسی هستم. هرگاه شدم رییس جمهور، آن گاه شما بگویید این نگره های کشکککککککی خور را به زبان پارسی "تحمیل" مکن!! ;)

من که پذیرای پیشنهادهای واگشتیک (انقلابی) هستم، ولی این شیوه‌ی شما که تنها
یک نماره‌ای کرده و چند تا لغزش میگیرید، بی آنکه کوچکترین سند و واکافت و داده‌ای بیاورید پذیرفتنی نیست.

پیشنهادهای شما هم که بزنم به تخته یکی از یکی واگشتیک‌ترند :e402: و چنانکه میگویند، داوهای گزاف نیاز به اثبات‌های گزاف دارند: extraordinary claims require extraordinary proof

Sotude
11-28-2012, 06:57 PM
در اینباره جای سخن بسیار است. بدید من داشتن دو سیستم جداگانه گفتاری و نوشتاری خواستنی است.
در این باره با شما همراستا نیستم، دوست گرامی. داشتن دو سامانه ی نوشتاری وگفتاری و دگرسانی آن تا بدین اندازه، به سود هیچ زبانی نبوده و نیست و نخواهد بود!
دگرسانی زبان گفتار با نوشتار، تا اندازه ای خواستنی و چشمپوشی پذیر است ولی در هر کاری باید میانه را در نگر داشت! ما ایرانی ها هم که به "عدم اعتدال" نامدار هستیم!! یا از این سوی بوم می افتیم یا از آن سوی بوم! در یک زمان "عربی" را با گویش "فارسی" می سخنیم (زمان قاجار!!!!!)، در یک زمان پارسی را با گویش "جاهلی" می سخنیم (زمان پهلوی) و در یک زمان هم پارسی را با گویش "فارزی!! (پارسیِ ِ تازی شده!!!) می سخنیم! یا افزونه روی (بیشروی؟! افراط؟!) یا کمرَوی (تفریط)! امیدوارم به کسی برنخورده باشد. ولی درستی"حقیقت" تلخ است، به سان تَهِ خیار!!
شَوَند دور شدن زبان گفتار را از زبان نوشتار در نوشته ی پیشین گفتم که تنها سخن من نبود، سخن استاد "ادبیات" من در دانشگاه هم بود. نمی دانم شما چرا می پندارید که من می خواهم چیزی را به زبان "تحمیل " کنم؟!! گفتم که! من کاره ای نیستم که چنین توانی داشته باشم! آنانی که می باید کاری برای زبان "پارسی" کنند که در خواب هستند، ما هم (خودم را می گویم! :) ) که هیچ سررشته ایاز زبان پارسی ندارم و یک کارشناس الکترونیک هستم، هرگاه در این باره نگره می دهم، به من می توپند!!! :O



نمونه بگوییم در آلمانی هم مردم به دو شیوه مینویسند و میگویند. برای نمونه اگر در پارسی بخواهیم بگوییم بهمان کس را بهمان جا از دور دیدیم:


پارسی: Didamat
انگلیسی: I saw you
آلمانی: Ich sah dich

ولی در آلمانی به این شیوه در گفتار روزانه نمی‌سخنند، بجای آن میگویند:

آلمانی گفتاری: Ich habe dich gesehen

و تنها در نوشتارها بریخت ساده‌تر و کوتاه‌تر Ich sah dich بر‌میخورید!

پس این یک پدیده ویژه زبان ما نیست که گفتاری و نوشتاری می‌دگرند.

اینکه در زبان دیچلندی، مردم آن می پسندند که گزاره های خود را درازتر بازگو کنند و زبان نوشتار آن ها با زبان گفتارشان دگرسان باشد، پس ما هم باید ربان گفتارمان با زبان نوشتارمان دگرسان باشد؟؟؟!!! این دیگر چه شوندی است؟!! اگر این گونه است، پس اکنون چرا دارید به زبان نوشتاری می نویسید؟! چرا با زبان گفتار نمی نویسید؟! مگر به گفته ی شما و دیگر کسان، نوشتن با زبان گفتاری آسان تر نیست؟! اگر بخواهم این سخن و این شوند شما را بپذیرم به ناچار باید بپذیرم که زبان پارسی زبانی است که در زمینه ی رساندن "مفهوم" زبانی ناسَره و سست و دشوار است و برای همین ناچاریم واژه ها و کارواژه ها ی آن را خُرد کنیم و بشکانیم (یا بشکنیم!) تا آسان تر نگر خود را بازگوییم!! که من هرگز چنین چیزی را نخواهم پذیرفت و با زبان گفتاری که تا این اندازه با زبان نوشتار دگرسان است، دشمن خواهم بود، نه برای اینکه آدم دگمی هستم، برای این که نمی پسندم که پارسی نابود شود.
دوست گرامی، شما دارید پارسی را با زبان دیچلندی همسنجی می کنید که دستور زبان سخت تری از پارسی دارد! چرا با همان انگلندی یا اسپرانتو یا باسک همسنجی نمی کنید؟! نمونه: "(من) خواهم خورد" به انگلندی گفتار و نوشتار؛ به پارسی گفتار و نوشتار

Written English :
1. (I will eat (it, that
2. (I am going to eat (it, that

Spoken English:
1. (I'll eat (that
2. (I'm gonna eat (that

{the verb "eat" is ergative in English}


Written Persian:
1. ǎn ra) Ǩwǎham ǩword)
2. Man (ǎn ra) Ǩwǎham ǩword

Spoken Persian:
1. (Miǩworam (un ro
2. (Miǩworam (uno
3. (Man Miǩworam (un ro
4. (Man Miǩworam (uno
5. Miǩworameš
6. Man Miǩworameš
7. un ro) Miǩworam)
8. uno) Miǩworam)
9. Man (un ro) Miǩworam
10. Man (uno) Miǩworam
11. un ro) Man Miǩworam)
12. uno) Man Miǩworam)
13. un ro) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
14. uno) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
15. (Miǩworameš Man (un ro --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
16. (Miǩworameš Man (uno --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
....
هنوز هم هست ولی کاربرد کمتری دارند!!
می بینی؟!! این همان زبان گفتاریست که از آن هواداری می کنی و سنگش را به سینه می زنی!! برای یک گزاره در زمان آینده و به زبان نوشتار، بیش از 16 گزاره به زبان گفتار هست! برای همین است که من بر بایستگی (لزوم) نزدیک تر شدن زبان گفتار به نوشتار پا می فشارم.
همچنین، من که نگفتم شناسه های "شخص" را از پارسی بزداییم، در این صورت وادار خواهیم شد که از کُنشگر (فاعل subject) را در همه ی گزاره ها بهره ببریم که گزاره را درازتر (طولانی تر) خواهد کرد؛ ولی باید بپذیریم که همین شناسه های "شخص" که "سبب" کوتاهی گزاره می شوند، "سبب" دشوارتر شدن دستورزبان نیز می گردند. به گفتن همین بسنده می کنم که نگاهی به دستورزبان، زبان من درآوردی و ساختگی "اسپرانتو" بیندازید که دستورزبان آن هتا از انگلندی هم ساده تر است.
با سپاس

Mehrbod
11-28-2012, 07:28 PM
در این باره با شما همراستا نیستم، دوست گرامی. داشتن دو سامانه ی نوشتاری وگفتاری و دگرسانی آن تا بدین اندازه، به سود هیچ زبانی نبوده و نیست و نخواهد بود!
دگرسانی زبان گفتار با نوشتار، تا اندازه ای خواستنی و چشمپوشی پذیر است ولی در هر کاری باید میانه را در نگر داشت! ما ایرانی ها هم که به "عدم اعتدال" نامدار هستیم!! یا از این سوی بوم می افتیم یا از آن سوی بوم! در یک زمان "عربی" را با گویش "فارسی" می سخنیم (زمان قاجار!!!!!)، در یک زمان پارسی را با گویش "جاهلی" می سخنیم (زمان پهلوی) و در یک زمان هم پارسی را با گویش "فارزی!! (پارسیِ ِ تازی شده!!!) می سخنیم! یا افزونه روی (بیشروی؟! افراط؟!) یا کمرَوی (تفریط)! امیدوارم به کسی برنخورده باشد. ولی درستی"حقیقت" تلخ است، به سان تَهِ خیار!!
شَوَند دور شدن زبان گفتار را از زبان نوشتار در نوشته ی پیشین گفتم که تنها سخن من نبود، سخن استاد "ادبیات" من در دانشگاه هم بود. نمی دانم شما چرا می پندارید که من می خواهم چیزی را به زبان "تحمیل " کنم؟!! گفتم که! من کاره ای نیستم که چنین توانی داشته باشم! آنانی که می باید کاری برای زبان "پارسی" کنند که در خواب هستند، ما هم (خودم را می گویم! :) ) که هیچ سررشته ایاز زبان پارسی ندارم و یک کارشناس الکترونیک هستم، هرگاه در این باره نگره می دهم، به من می توپند!!! :O



اینکه در زبان دیچلندی، مردم آن می پسندند که گزاره های خود را درازتر بازگو کنند و زبان نوشتار آن ها با زبان گفتارشان دگرسان باشد، پس ما هم باید ربان گفتارمان با زبان نوشتارمان دگرسان باشد؟؟؟!!! این دیگر چه شوندی است؟!! اگر این گونه است، پس اکنون چرا دارید به زبان نوشتاری می نویسید؟! چرا با زبان گفتار نمی نویسید؟! مگر به گفته ی شما و دیگر کسان، نوشتن با زبان گفتاری آسان تر نیست؟! اگر بخواهم این سخن و این شوند شما را بپذیرم به ناچار باید بپذیرم که زبان پارسی زبانی است که در زمینه ی رساندن "مفهوم" زبانی ناسَره و سست و دشوار است و برای همین ناچاریم واژه ها و کارواژه ها ی آن را خُرد کنیم و بشکانیم (یا بشکنیم!) تا آسان تر نگر خود را بازگوییم!! که من هرگز چنین چیزی را نخواهم پذیرفت و با زبان گفتاری که تا این اندازه با زبان نوشتار دگرسان است، دشمن خواهم بود، نه برای اینکه آدم دگمی هستم، برای این که نمی پسندم که پارسی نابود شود.



اینها تنها نگره‌های شما هستند و هنوز نگفته‌اید چرا دوگانگی سیستم نوشتار/گفتاری بد است،
تنها در پایین آورده‌اید که در پارسی میتوان به چند ریخت یک چیز را گفت، گویی که چیز ناپسندی باشد!!

من هم از اینرو به "نوشتاری" "می‌نگارم!" که شیوه استاندارد و همگانی آن این است. بیرون از اینجا و هنگام اندیشیدن از گفتاری سود میبرم، چراکه کوتاه‌تر است.
از داشتن این دو دستگاه جداگانه گفتاری/نوشتاری نیز خوشی میبرم، چرا که هر کدام در جایگاه خود زندگی مرا آسانتر میکنند.

برای چه باید بخواهم سیستم گفتاری/اندیشوی ساده و کوتاه خودم را بیخود با نوشتاری یکسان کنم. چه سودی دارد؟
یک به یک سودهای آنرا برشمارید یا بگویید از چه زیان‌هایی پیشگیری میکند تا سخنتان را بتوانیم ارزیابی کنیم.






دوست گرامی، شما دارید پارسی را با زبان دیچلندی همسنجی می کنید که دستور زبان سخت تری از پارسی دارد! چرا با همان انگلندی یا اسپرانتو یا باسک همسنجی نمی کنید؟! نمونه: "(من) خواهم خورد" به انگلندی گفتار و نوشتار؛ به پارسی گفتار و نوشتار

Written English :
1. (I will eat (it, that
2. (I am going to eat (it, that

Spoken English:
1. (I'll eat (that
2. (I'm gonna eat (that

{the verb "eat" is ergative in English}


Written Persian:
1. ǎn ra) Ǩwǎham ǩword)
2. Man (ǎn ra) Ǩwǎham ǩword

Spoken Persian:
1. (Miǩworam (un ro
2. (Miǩworam (uno
3. (Man Miǩworam (un ro
4. (Man Miǩworam (uno
5. Miǩworameš
6. Man Miǩworameš
7. un ro) Miǩworam)
8. uno) Miǩworam)
9. Man (un ro) Miǩworam
10. Man (uno) Miǩworam
11. un ro) Man Miǩworam)
12. uno) Man Miǩworam)
13. un ro) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
14. uno) Man Miǩworameš) --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
15. (Miǩworameš Man (un ro --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
16. (Miǩworameš Man (uno --> (بهره گیری از دو کارگیر(مفعول object?!)!!!!)
....
هنوز هم هست ولی کاربرد کمتری دارند!!
می بینی؟!! این همان زبان گفتاریست که از آن هواداری می کنی و سنگش را به سینه می زنی!! برای یک گزاره در زمان آینده و به زبان نوشتار، بیش از 16 گزاره به زبان گفتار هست! برای همین است که من بر بایستگی (لزوم) نزدیک تر شدن زبان گفتار به نوشتار پا می فشارم.
همچنین، من که نگفتم شناسه های "شخص" را از پارسی بزداییم، در این صورت وادار خواهیم شد که از کُنشگر (فاعل subject) را در همه ی گزاره ها بهره ببریم که گزاره را درازتر (طولانی تر) خواهد کرد؛ ولی باید بپذیریم که همین شناسه های "شخص" که "سبب" کوتاهی گزاره می شوند، "سبب" دشوارتر شدن دستورزبان نیز می گردند. به گفتن همین بسنده می کنم که نگاهی به دستورزبان، زبان من درآوردی و ساختگی "اسپرانتو" بیندازید که دستورزبان آن هتا از انگلندی هم ساده تر است.
با سپاس


این دیگر به لغزش شما برمیگردد!

یکی از خواستنی‌ترین ویژگی‌های پارسی برای من همین ناهنجارمندی یا بهتر بگوییم، چندچهرگی دستور زبان است.
همینکه شما میتوانید بگویید:



نوشتاری
من پارسی را میپرستم.
من میپرستم پارسی را.
پارسی را میپرستم من.
پارسیو میپرستم.
میپرستم پارسیو.




این برای من یک ویژگی بس خواستنی به شمار میرود که اندیشه‌ام را در بند نکرده و خود یکی از مَهندترین آوند‌های من در
پرستش پارسی میباشد!

بکوشید این را در زبان خشک انگلیسی داشته باشد:



I worship Persian
Persian, I worship.
؟



چیز دیگری میتوانید بگویید؟ نه. دومی را هم تنها با کاما و نه همه جا میتوان گفت.

شما تنها میتوانید به یک یا دو شیوه درباره «پرستش پارسی» بیاندیشید.
شما هنگام اندیشیدن بایستی سخنتان را تنها در یک کالبد (قالب) بیرون بدهید
و روی هم رفته شما نمیتوانید بآسانی و بآزادی پارسی اندیشیده و بسخنید.

اکنون شما میکوشید این ویژگی خواستنی را بردارید که چه شود!!؟
مگر زبان زنده برای شامپانزه‌ها میخواهید درست کنید که این اندازه روی ساده کردنش انرژی میسوزانید!؟ :e405:






اینکه در زبان دیچلندی، مردم آن می پسندند که گزاره های خود را درازتر بازگو کنند و زبان نوشتار آن ها با زبان گفتارشان دگرسان باشد، پس ما هم باید ربان گفتارمان با زبان نوشتارمان دگرسان باشد؟؟؟!!! این دیگر چه شوندی است؟!!


این شوند نبود، نماره به پدیده (phenomenon) و در راستای سخنان کینه‌توزانه شما با پلهویان و اینها بود که با زبان ما چه ها کرده‌اند و چه ها نکرده‌اند و ...
من نه از تاریخ آنها میدانم، نه سردر میاورم و نه گرایشی به دانستنش دارم. تنها ولی به شما گفتم که دوگانگی سیستم
نگارش/گفتار در همه زبانها هست و در برخی مانند پارسی بس پیشرفته و نیز خواستنی است، در برخی مانند آلمانی
نابخردانه و ناخواستنی است، در برخی مانند انگلیسی نیز آن اندازه اندک و مرزمند است که نیاز به اندیشیدن چندانی ندارد.

اکنون شما همینجور آمده‌اید میگویید انگلیسی نزدیک هستند (خوب نزدیک باشند؟) یا در اسپرانتو یکی هستد (خوب یکی باشند؟). اینها چه پیوندی به زیانرسانی کار دارد؟

من به شما راهکار را دادم، فرهنگ درست‌نویسی و نگارش را کمک کنید بگسترانیم، یک دبیره درخور هم گزیده و این دشواری‌ها همگی خود به خود برداشته‌ میشوند.




پ.ن.
زبان‌های طبیعی مانند پارسی در گذر هزاره‌های دراز و با فرایندی پایین-به‌-بالا (bottom-up) "فرگشته‌اند"،
زبانهای بدردنخوری چون اسپرانتو با فرایند بالا-به-پایین (top-down) "ساخته" شده‌اند.


برای گرفتن دگرسانی میان این دو فرایند و برآیندشان، به همسنجی میان مغز آدم در برابر یک کامپیوتر بنگرید،
یکمی دستاورد فرگشت و فرایند پایین‌-به‌-بالا بوده و با گُسارش کمترین انرژی چنان بازدهی دارد که
برترین ابررایانه‌های ما با چندسد میلیون‌بار گسارش انرژی فزون‌تر، به یک سدم راندمان آنهم نزدیک نمیشوند!

بهمین سان، رویکرد کسانی که میکوشند با اسپرانتو بیاندیشند و بسخنند نیز همین اندازه نابخردانه است.


به سخن کوتاه‌تر: ما آن اندازه (دستکم امروز) باهوش نیستیم که بتوانیم زبان‌های زنده بسازیم.




پ.ن 2.

o برای "را" در نوشتار هم به کار میرود، اگر امروز چندان به کار نمیبریم از روی ناکارآمدی دبیره است، نه استاندارد نبودن آن.
همانجور که e برای the را در نوشتار بسیار کمتر به کار میبریم، باز هم از روی ناکارآمدی دبیره:

دو راه یکسان و استاندارد برای نماره و کاربرد article


1- Ân Deraxt
2- Deraxt-e




شیوه‌ای که از روی ناکارآمدی دبیره در ادبسار و نوشتار به کار میرود
Ân Deraxt


"اُ" و "را" نیز همینگونه‌اند.

Sotude
11-28-2012, 07:46 PM
آفرین، من هم نگفتم در زبان امروز "گویم" همتراز "میگویم" بکار میرود.
ولی اگر شما میخواهید زبان را بهتر کنید، چرا جای زمان گذشته و کنون را جابه‌جا کنید، زمانیکه میتوان "می" را انداخت؟

آنهم هنگامیکه،

1- در ساختار استاندارد زبان پارسی و نوشتارهای کهن بی "می-" کارواژه به کار رفته؟
2- در برآیند پایانی واژه کوتاه‌تر میشود؟

برای همین میگویم که اندیشه شما آنجا خوبه، ولی رویکردهایی که پیشنهاد میدهید ناسنجیده و ناکارآمد هستند.
من هرگز نخواستم جای زمان کنونه را با گذشته جابه جا کنم! تنها نگره ی خود را در این باره گفتم (هر چند نسنجیده و ناکارآمد! :) ). گفتم پارسی، وارون دیگر همتاهای هندواروپایی خود (مانند انگلندی و دیچلندی و ...) از بُنواژه برای سازیدن زمان(های) گذشته بهره می برد و برای سازیدن زمان(های) کنونه، از بنواژه، بن کنونه را به دست می آورد (استخراج می کند obtain؟!!) و همچنین گفتم فرآیند به دست آوری بن کنونه برای بنواژه های بی روال (ناروالمند) اندکی پیچیده است و "سبب" دشواری زبان می شود. حال شما هِی بگویید: آری، این بنواژه ها روالمند هستند و تنها باید آن ها را آموخت و به یاد سپرد!!!" دوست گرامی،شما بنواژه های بی روال (از نگر من و روالمند از نگر خودتان!) را دست کم به 10 گروه دسته بندی کرده اید، می دانید "یعنی" چه؟!!! من چند ماه پیش سرم سوت کشید تا توانستم 9 دسته از آن ها را بر روی کاغذ بیاورم؛ حال آن که می توانستم از اینترنت فایل آن را فروبار(دانلود) کنم، ولی می خواستم تا خودم یاد بگیرم.
زبان فرانسه با آن دستورزبان دشوار و نگارش و خوانش دشوار تر!!!، تنها 3 گروه (یا دسته) بنواژه دارد (هم روالمند و هم بی روال). از این سه گروه، دو گروه آن روالمند و گروه سوم بسیار بی روال "صرف" (conjugation) می شود.
آن گاه شما بنواژه های بی روال پارسی را نوشتی و می گویی روالمند هستند و تنها بنواژه ی "بودن" بی روال است!!! من که جا خوردم!!


من آشنایی با دستور زبان پارسی ندارم آنچنان، ولی به شما نشان دادم که در یک سخن ساده، ما با Präteritum (گفته) و پویه پرمانیک (بگو) و .. بیشتر از "میگویم" در پارسی سر و کار داریم.

پس شیوه‌ی کنونی (= می+بُن‌ کنون) در فرجام پایانی و روی هم رفته به کوتاهی بیشتر می‌رسد، بر پاد سخن شما که میخواستید جای گذشته و کنون را بدگرانید تا زبان را بکوتاهید!

اگر همچنان میگویید اینجور نیست، یک نوشتار کمابیش دراز را بشیوه‌ای که میگویید "کوتاهیده" و بیاورید تا بِبررسیم. هر آینه، میدانید که این تنها برای
سرگرمی و یادگیری کارایی خواهد داشت، اگرنه که زمانه «کنون» و «گذشته» تا چند هزار سال دیگر [شوربختانه] جابه‌جا نمیشوند، هتا اگر هوده (حق) با شما بود.
من کاری با زبان Deutsch ندارم! من هی می گویم پارسی را با زبان های ساده تر همسنجی کنید ولی شما باز هم ..! چه جور است پارسی را با زبان چینی همسنجی کنیم! شنیده ام زبان بسیار ساده ای است :e405:
سخن شما درست است، حالا حالا ها جای زمان گذشته با کنونه جا به جا نخواهد شد. دست کم در 10 سده ی آینده!
اگر خدا بخواهد، به زودی نوشتاری را به زبان پارسی نوین درانجمن خواهم گذاشت و از شما خواهم خواست نگرتان را درباره ی آن بازگویید، نوشتاری سرشار از آرمان های واگشتی!
(نمی دانم پافشاری شما برای افزودن "ک" به پایان زاب(صفت) ها چیست؟!! این "ک" در زبان پارسی میانه (پهلوی) بود و در گذر زمان ساییده شد؛ من خودم "اصراری" برای بهره گیری از آن ندارم؛ "مگر آنجایی که احساس کنم مصلحتی دارد تفویت می شود!!!" برای نمونه در واژه ی "علمی" --> دانشی --> دانشیک")
باور کنید (خیر سرم!!:e057: ) دارم برای آزمون سراسری دانشوَری (کارشناسی ارشد) می خوانم وگرنه دل استوار باشید، نه روزی یک بار، بلکه روزی 100بار به این انجمن سر می زدم! پیشنهاد می کنم گفتگوی ما پابرجا بماند ولی نه به این گستردگی و تندی. برای نمونه، هفته ای 1 یا 2 نوشته (از سوی من). به راستی کار زمانبری ست در این انجمن ماندن (--> شاهکار من! نوشتار گفتاری شده!!) گزاره ی درست: ماندن در این انجمن، به راستی کار زمانبری است!!

Sotude
11-28-2012, 08:07 PM
همه جای آن.
نخست اینکه باز همینجور کشکی یک آمار 20 درسدی از خودتان در آورده‌اید.
دو اینکه برای نمونه برداشته‌اید از کارواژه «آموختن» که سد‌در‌سد روالمند است "آموزیدن" را بیرون کشیده و روی آن پافشاری بیجا میکنید، چنانکه بالا آوردیم:

-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
Âmu/xtan -> Âmuz


اگر کارواژه روالمند است و اگر از سرچشمه دیگری میاید "-ختن" بجای "-ایدن"، پس این پافشاری بیجای شما روی "آموزیدن" بجای "آموختن" چیست؟

این بخش را تازه دیدم!!
من کشککی 20 درسد را نیاوردم! شما تنها بنواژه های بنیادین را درنگر گرفته بودید ولی من پیشوند ها و پسوندهایی که به بنواژه ها می چسبند تا چم نوینی را بسازند نیز در نگر داشتم.
چم "انگیختن" با "برانگیختن" اندکی دگرسان است. "(ا)فکندن" با "فرافکندن" ؛ "گفتن" با "بازگفتن" ؛ "سپ(ا)ردن)" با "وا سپ(ا)ردن" و ....
حالا می باید از همه ی چند میلیون بنواژه ی پارسی، برای شما شمار و شماره بیاورم؟!!

پافشاری من برای دگریدن "آموختن" به "آموزیدن" این است که بنواژه ی "آموزیدن" (که در واژه نامه ی پارسی هست و من آن را از خودم درنیاوردم!) هم بُن کنونه را در دل خود دارد و هم بن گذشته. همه ی بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند و همچنین برخی از بنواژه هایی که با "dan" و "tan" و "itan" چنین هستند؛ بن کنونه و بن گذشته را در خود دارند، بی کوچکترین "تغییری". در دستورزبان، به بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند بنواژه ی روالمند و به برخی از این بنواژه ها که در گذر سده های همزمان ما (معاصر) سازیده شده اند، بنواژه ی دروغین (مصدر جعلی Fake Stem) می گویند. یک نمونه از بنواژه ی دروغین در گفتار ما "زنگیدن" است!!! که هیچ "عیبی" هم ندارد و من با این "مورد" همراستا هستم، هرچه کارواژه ی بیشتری سازیده شود(هتا اگ دروغین باشد!)، گفتار و نوشتار ما ساده تر و روانتر و کوتاه تر خواهد شد. برای نمونه یه جای آن که بگوییم "به من زنگ بزن!" (5 بخش)، می گوییم "به من بزنگ" (4 بخش). سردمدار این آرمان بزرگ و خوب در زمان ما، کسی نبود جز "شادروان شهید احمد کسروی". خدایش بیامرزد.

Mehrbod
11-28-2012, 08:25 PM
این بخش را تازه دیدم!!
من کشککی 20 درسد را نیاوردم! شما تنها بنواژه های بنیادین را درنگر گرفته بودید ولی من پیشوند ها و پسوندهایی که به بنواژه ها می چسبند تا چم نوینی را بسازند نیز در نگر داشتم.
چم "انگیختن" با "برانگیختن" اندکی دگرسان است. "(ا)فکندن" با "فرافکندن" ؛ "گفتن" با "بازگفتن" ؛ "سپ(ا)ردن)" با "وا سپ(ا)ردن" و ....
حالا می باید از همه ی چند میلیون بنواژه ی پارسی، برای شما شمار و شماره بیاورم؟!!



این که فرنود نشد.

وندهای (affixes) گوناگون میتوانند به بنواژه چسبیده و کارواژه‌ای نو بسازند، چرا "-ختن" را بکنیم "-ایدن"؟

«انگیختن» و «برانگیختن» هم اندکی دگرسان نیستند، سراسر دگرسان اند. اگر امروز بجای هم به کار میروند
از روی بیسوادی است. همانگونه که «داشتن» و «برداشتن» یکی نیستند، «انگیختن» و «برانگیختن» نیز یکی نیستند.


بر = پیشوند راستادهی

انگیختن = To motivate
انگیزش = Motivation
برانگیختن = To stimulate
برانگیزش = Stimulation
...







پافشاری من برای دگریدن "آموختن" به "آموزیدن" این است که بنواژه ی "آموزیدن" (که در واژه نامه ی پارسی هست و من آن را از خودم درنیاوردم!) هم بُن کنونه را در دل خود دارد و هم بن گذشته. همه ی بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند و همچنین برخی از بنواژه هایی که با "dan" و "tan" و "itan" چنین هستند؛ بن کنونه و بن گذشته را در خود دارند، بی کوچکترین "تغییری". در دستورزبان، به بنواژه هایی که با "idan" پایان می پذیرند بنواژه ی روالمند و به برخی از این بنواژه ها که در گذر سده های همزمان ما (معاصر) سازیده شده اند،


شما سخن مرا درست نگرفته‌اید، من هرگز با برساختن (جعل کردن) کارواژگان دشواری نداشته‌ام و نمیگویم نگویید آموزیدن، میگویم چرا نگوییم آموختن؟

در پارسی کارواژگان از سرچشمه‌های گوناگون ولی روال‌مند ریشه میگیرند، اینکه دیگر در فرانسه بهمان است و اینها سخن بیهوده است.
این زبان پارسی است و این کارواژگان اینچنینند و روالمندی آنرا نیز در همین "آموختن" برایتان بخوبی نشان دادم.

شما دو فرایافت را هم نابه‌جا گرفته‌اید و دچار سفسته سنجش نابرابر شده‌اید:


پیچیدگی ≠ سختی

شاید دسته‌بندیدن سرچشمه بنواژگان پارسی دشوار باشد، ولی کاربرد آنها دشوار نیست! برای آنکه آسانتر دریافت شود، مانند این است که
شما یک سبد تخم‌مرغ‌ داشته باشید و همه‌اشان بیضی نبوده و رنگی رنگی هم باشند. دسته بندی تخم مرغ‌ها در این ریخت دشوار است، برخی از آنها
به چهارگوش می‌زنند، برخی گرد هستند، برخی بیضی هستند، برخی سیاه هستند، بیشترشان سپید هستند و ..، هرآینه، این گوناگونی‌ها
و ورتندگیها (variabilities) در سود بردن تخم مرغ که شکستن و نیمرو کردن آن باشد دگرسانی‌ای نمیدهند!

در پارسی ما میتوانیم از سد جای دیگر هم سرچشمه‌ی بنواژه بیافزاییم، تا زمانیکه سیستم "صرف کردن = نیمرو کردن" آنها روالمند باشد هیچ دشواری‌ای نخواهیم داشت.

پس آری، دسته‌بندی آن سخت است، ولی خب که چه؟
شما زبان را برای زبان‌شناسان میخواهید ساده کنید، یا برای ما گسارندگان آن که روی آن میاندیشیم و میسخنیم!؟





بنواژه ی دروغین (مصدر جعلی Fake Stem) می گویند. یک نمونه از بنواژه ی دروغین در گفتار ما "زنگیدن" است!!! که هیچ "عیبی" هم ندارد و من با این "مورد" همراستا هستم، هرچه کارواژه ی بیشتری سازیده شود(هتا اگ دروغین باشد!)، گفتار و نوشتار ما ساده تر و روانتر و کوتاه تر خواهد شد. برای نمونه یه جای آن که بگوییم "به من زنگ بزن!" (5 بخش)، می گوییم "به من بزنگ" (4 بخش). سردمدار این آرمان بزرگ و خوب در زمان ما، کسی نبود جز "شادروان شهید احمد کسروی". خدایش بیامرزد.

آفرین، من هم چنانکه میبنیید هیچ دشواری‌ای با کارواژه ساختن از نام و همان "زنگیدن" یا همانندهایش "لولیدن"، "لاسیدن" و .. ندارم و بسیار هم پسندیده‌ است.

دشواری من در کار نابجای شما در دور انداختن "آموختن" و پافشاریِ بیجا روی "آموزیدن" است، هنگامیکه آموختن خود کارواژه‌ای روالمند میباشد!


کارواژه «بودن» بدرستی ناروالمند است، چرا که قانون سرچشمه خودش را نقض میکند:

-udan —> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sot/udan -> Sotây / Setây
B/udan -> Bây -> Bâš (= irregular)






پ.ن. پیک‌های دیگر شما را هم دیرتر می‌پِی‌واژم (می‌پاسخم {پاسخ میدهم}) :4: که گفتمان این اندازه تند پیش نرود :e303:

Sotude
11-28-2012, 09:17 PM
اینها تنها نگره‌های شما هستند و هنوز نگفته‌اید چرا دوگانگی سیستم نوشتار/گفتاری بد است،
تنها در پایین آورده‌اید که در پارسی میتوان به چند ریخت یک چیز را گفت، گویی که چیز ناپسندی باشد!!

شوند ناپسندی زبان گفتاری (نه هر زبان گفتاری، زبان گفتاری که تا این اندازه با نوشتار دگرسان است!!!!) را 100 بار گفتم!!

1. فراگیری زبان را برای ناپارسی زبانان دشوار و دشوارتر می کند
2. فراگیری زبان را برای پارسی زبانان خردسال دشوار می کند
3. نگارش را در میان دانش آموزان و هتا دانشجویان سست (ضعیف) می کند
4. "سبب" کاهش توان نوشتاری در میان توده های مردم می شود
5. به آهستگی "سبب" بی ادب شدن مردم می گردد "آبو بریزین همونجا که میسوزه!!!!"
و ...


برای چه باید بخواهم سیستم گفتاری/اندیشوی ساده و کوتاه خودم را بیخود با نوشتاری یکسان کنم. چه سودی دارد؟
یک به یک سودهای آنرا برشمارید یا بگویید از چه زیان‌هایی پیشگیری میکند تا سخنتان را بتوانیم ارزیابی کنیم.
پس اکنون که زبان نوشتار پارسی، دشوارتر و بلندتر و درازتر است، بیایید "کلّاً" آن را از بیخ و بن بزنیم!!!!!!!!! این شوند خوبی نیست!! این زبان نوشتار است که واژه سازی می کند، این زبان نوشتار است که زبان را پویا می کند، این نوشتار است که بر جای می ماند (البته با "شرایط" (circumstance) کنونی، نمی گمانم زبان نوشتار پایداری و پابرجایی چندانی داشته باشد، دست کم تا 100 سال آینده!!)، این زبان نوشتار است که چامه سرا می سازد، این زبان نوشتار است که در میان کشورهای دیگر شناسانده می شود و "به عنوان" (as پارسی؟!) زبان "رسمی (official پارسی؟!)" به دیگران آموزانده می شود و ...



یکی از خواستنی‌ترین ویژگی‌های پارسی برای من همین ناهنجارمندی یا بهتر بگوییم، چندچهرگی دستور زبان است.
همینکه شما میتوانید بگویید:


نوشتاری
من پارسی را میپرستم.
من میپرستم پارسی را.
پارسی را میپرستم من.
پارسیو میپرستم.
میپرستم پارسیو.



این برای من یک ویژگی بس خواستنی به شمار میرود که اندیشه‌ام را در بند نکرده و خود یکی از مَهندترین آوند‌های من در
پرستش پارسی میباشد!

شما باز هم چامه و چکامه و نوشتارهای "ادبی" را با نوشتار "رسمی و معیار" پارسی درهم آمیختید!
پارسی "معیار" --> "من پارسی را می پرستم" یا (با اندکی چشم پوشی از معیار!) "پارسی را من می پرستم"
نوشته های "ادبی" --> می پرستم پارسی را من؛ پارسی را من می پرستم؛ می پرستم من پارسی را؛ من می پرستم پارسی را
آن دو گزاره ی پایین که نوشتاری نبود دوست من، گفتاری بود --> که 2 به توان n ،حالت دارد :e410:



این شوند نبود، نماره به پدیده (phenomenon) و در راستای سخنان کینه‌توزانه شما با پلهویان و اینها بود که با زبان ما چه ها کرده‌اند و چه ها نکرده‌اند و ...
وات؟!! کدام کینه توزی؟! من که با خود پهلوی ها "مشکلی" نداشته و ندارم (در زمان آن ها هم نبوده ام!!) ولی تاریخ را که خوانده ام. این شیوه ی گفتار در سال های واپسین سده ی 12 "هجری" خورشیدی، همه گیر شد.

درباره ی ناکارآمدی دبیره با شما سخت همراستا هستم. من اگر به خوانایی نوشته هایم "لطمه" نمی خورد، دل استوار بشاید به جای "وَ" از " اُ " یا "اود" بهره می گرفتم.

Sotude
11-28-2012, 09:42 PM
دشواری من در کار نابجای شما در دور انداختن "آموختن" و پافشاریِ بیجا روی "آموزیدن" است، هنگامیکه آموختن خود کارواژه‌ای روالمند میباشد!


کارواژه «بودن» بدرستی ناروالمند است، چرا که قانون سرچشمه خودش را نقض میکند:

-udan —> -ây
Âm/udan -> Âmây
Sot/udan -> Sotây / Setây
B/udan -> Bây -> Bâš (= irregular)

ای بابا!!!! دیگر نمی دانم چه بگویم! هر چه می گویم این 10 گروهی که نام بردید بی روال هستند، شما باز هم بر روالمند بودن آن پا می فشارید!!!!

برادر و دوست گرامی! گویا پنداره ی من از بنواژه ی بی روال با پنداره ی شما در این زمینه، از زمین تا آسمان دگرسان است!!!:e40c:
از نگر من، بنواژه ای (در زبان های inflectional) روالمند است که هر دو بن کنونه و گذشته را در خود جای داده باشد، برای نمونه:
خوردن --> (بن گذشته) خورد --> (بن کنونه) خور
پوشیدن --> (بن گذشته) پوشید --> (بن کنونه) پوش
(با پوزش!) گوزیدن --> (بن گذشته) گوزید --> (بن کنونه) گوز
باز هم با پوزش!) شاشیدن --> (بن گذشته) شاشید --> (بن کنونه) شاش
روبیدن (روالمند شده ی رفتن، در واژه نامه هم می باشد!!) --> (بن گذشته) روبید --> (بن کنونه) روب
فش(ا)ردن --> (بن گذشته) فش(ا)رد --> (بن کنونه) فش(ا)ر
خریدن --> (بن گذشته) خرید --> (بن کنونه) خر (دور از جان!)
و ...
و اکنون بنواژه های بی روال که از نگر شما "حساب و کتاب" دارد:
(با پوزش!) ریدن --> (بن گذشته) رید --> (بن کنونه) رین (حال اینکه با "idan" پایان پذیرفته ولی روالمند نیست!)
گفتن --> (بن گذشته) گفت --> (بن کنونه) گو(ی)
هستن (است)/بودن --> (بن گذشته) بود --> (بن کنونه) هست/می باشد --> دستوری(obligation or imperative) باش --> (ریخت سوم) گشته/گردیده/شده !!!!!!
و ....

این نوشته را ویرایش کردم

Mehrbod
11-29-2012, 01:50 AM
ای بابا!!!! دیگر نمی دانم چه بگویم! هر چه می گویم این 10 گروهی که نام بردید بی روال هستند، شما باز هم بر روالمند بودن آن پا می فشارید!!!!


من برای شما سیستم روالمند آنرا آوردم، این سیستم کجایش با:

To Visualize —> Visualized (regular)
To Back —> Backed (regular)
To Burn -> Burnt (irregular)
To Wirte —> Written (irregular)


یکی است؟

همینجوری به پندار نادرست خودتان چون سرچشمه کارواژه یک چیز دیگر بوده، بیخود به آن برچسب ناروالمند زده‌اید و یکسره روی «آموزیدن» بجای «آموختن» پافشاری میکنید!






برادر و دوست گرامی! گویا پنداره ی من از بنواژه ی بی روال با پنداره ی شما در این زمینه، از زمین تا آسمان دگرسان است!!!:e40c:
از نگر من، بنواژه ای (در زبان های inflectional) روالمند است که هر دو بن کنونه و گذشته را در خود جای داده باشد، برای نمونه:
خوردن --> (بن گذشته) خورد --> (بن کنونه) خور
پوشیدن --> (بن گذشته) پوشید --> (بن کنونه) پوش
(با پوزش!) گوزیدن --> (بن گذشته) گوزید --> (بن کنونه) گوز
باز هم با پوزش!) شاشیدن --> (بن گذشته) شاشید --> (بن کنونه) شاش
روبیدن (روالمند شده ی رفتن، در واژه نامه هم می باشد!!) --> (بن گذشته) روبید --> (بن کنونه) روب
فش(ا)ردن --> (بن گذشته) فش(ا)رد --> (بن کنونه) فش(ا)ر
خریدن --> (بن گذشته) خرید --> (بن کنونه) خر (دور از جان!)
و ...
و اکنون بنواژه های بی روال که از نگر شما "حساب و کتاب" دارد:
(با پوزش!) ریدن --> (بن گذشته) رید --> (بن کنونه) رین (حال اینکه با "idan" پایان پذیرفته ولی روالمند نیست!)
گفتن --> (بن گذشته) گفت --> (بن کنونه) گو(ی)
هستن (است)/بودن --> (بن گذشته) بود --> (بن کنونه) هست/می باشد --> دستوری(obligation or imperative) باش --> (ریخت سوم) گشته/گردیده/شده !!!!!!
و ....

این نوشته را ویرایش کردم

آری، پنداره شما از کارواژگان ناروالمند نادرست است. روالمند = قاعده‌مند.

چنانکه در زیر میبینید کارواژه «آموختن» 100% روالمند است، ولی چون به چشم شما کمتر خورده می‌گمانید که نه، حتما باید "-ایدن" باشد تا بگوییم روالمند!!


-xtan —> -z
Tâ/xtan -> Tâz
Bâ/xtan -> Bâz
Su/xtan -> Suz
Du/xtan -> Duz
Sapu/xtan -> Sapuz
Pardâ/xtan -> Pardâz
Navâ/xtan -> Navâz
Âmu/xtan -> Âmuz







(با پوزش!) ریدن --> (بن گذشته) رید --> (بن کنونه) رین (حال اینکه با "idan" پایان پذیرفته ولی روالمند نیست!)
گفتن --> (بن گذشته) گفت --> (بن کنونه) گو(ی)
هستن (است)/بودن --> (بن گذشته) بود --> (بن کنونه) هست/می باشد --> دستوری(obligation or imperative) باش --> (ریخت سوم) گشته/گردیده/شده !!!!!!


آفرین، این چندتا کارواژه‌ای که آوردید بدرستی ناروالمند هستند، هر چند «هستیدن» را نادرست گفتید:


هستیدن —> هست


"بودن (باش)" ناروالمند است، ولی "آمودن (آمای)" روالمند است.

"گفتن (گوی)" ناروالمند است، ولی "رُفتن (روب)" روالمند است.




پ.ن. اینکه بتوانیم از «بن کنون» به گذشته و آینده برسیم هم سخن بی معنی‌ای است و فرنود ناروالمند بودن دیگر کارواژگان نیست.

در پارسی که شما را وادار نکرده‌اند بگویید «آموختم»، اگر «آموز» در دست داشتید و نمیدانستید ریشه درست «آموختن» است،
میتوانید بگویید «آموزیدم»، اگر هم هوشی فراتر از شامپانزه‌ها داشتید و میدانستید «آموختن» است، میتوانید بگویید «آموختم» :e405:

در این میان ما هم از این ویژگی زیبای زبان مانند همیشه سود برده و دو واژه زیبای «ساختمان» و «سازمان» را از هر دو چهره میسازیم.
در کنار آن، اگر جایی هم میخواستیم با واژگان بازی کنیم، بجای "ایدم ایدن ایدی" هر از گاهی یک «آموختم ایدی" میگوییم و زبان را زیبا نگه میداریم.

اکنون باز دوباره بکوشید برای شامپانزه‌ها زبان را ساده کنید که
اگر سد سال دیگر با مهندسی ژنتیک زبان باز کردند بتوانند پارسی هم بسخنند :4:

Mehrbod
11-29-2012, 02:16 AM
شوند ناپسندی زبان گفتاری (نه هر زبان گفتاری، زبان گفتاری که تا این اندازه با نوشتار دگرسان است!!!!) را 100 بار گفتم!!

1. فراگیری زبان را برای ناپارسی زبانان دشوار و دشوارتر می کند
2. فراگیری زبان را برای پارسی زبانان خردسال دشوار می کند
3. نگارش را در میان دانش آموزان و هتا دانشجویان سست (ضعیف) می کند
4. "سبب" کاهش توان نوشتاری در میان توده های مردم می شود
5. به آهستگی "سبب" بی ادب شدن مردم می گردد "آبو بریزین همونجا که میسوزه!!!!"
و ...



همه‌اشان نادرست بود:


1- انیرانی‌ها اگر پارسی بیاموزند برای این نیست که با احمدی نژاد میخواهند گفتگوی دانشیک کنند، برای این است که میخواهند نوشته‌های
باستانی و یا چکامه‌های خیام و ادبسار ما را خوانده یا با فرهنگ ایرانی آشنا شوند، که خواه ناخواه نیاز به یادگیری کارواژگان درستی مانند «آموختن» و .. هم دارد.

2- یادگیری پارسی برای خردسالان دشوار است؟ این را از کجای آستینتان در آوردید؟ به کودک زبانی یک میلیون بار سخت‌تر از پارسی هم
بدهید مانند بلبل یاد میگیرد. من نمیدانم شما را چرا مغز آدم را با شامپانزه یکسره یکی میگیرید!؟ کودک خردسال نتواند زبان یاد بگیرد!!!!

3- بیخود است. چینی‌ها با آن نگارش بیخودشان وانمانده‌اند، ما با یک دبیره لاتین مانند (UniPers: A New Alphabet for Persian (http://unipers.com)) هیچ دشواری‌ای در نگهداری سیستم دوگانه گفتاری/نوشتاری نخواهیم داشت. با همین تازیک هم نداریم، ولی چون فرهنگ آن نیست مردم سرخود گفتاری را به نوشتاری کشانده‌اند.

4- باز هم بیخود است.شیوه نگارش پارسی روی دبیره لاتین سخت نیست، هر کس هم نمیتوانست بجای "میتونم" بنویسد "میتوانم"!! خود میتواند یک روزنامه برداشته و در یکی دو ساعت آنرا بفراگیرد. روی هم رفته هم ما نمیاییم بار اندیشیک خودمان را سنگین کنیم چون میان 70 میلیون یک هزارتایی
آدم نمیتوانند "درست" بنویسند! راه درست این است که آن هزارتا "درست" بنویسند و اندیشه ما و 69 میلیون و اندی آدم سبک بماند!

5- این دیگر چه بود!؟ زبان گفتاری چه پیوندی به «سبب بی‌ادبی شدن» مردم دارد!!؟






پس اکنون که زبان نوشتار پارسی، دشوارتر و بلندتر و درازتر است، بیایید "کلّاً" آن را از بیخ و بن بزنیم!!!!!!!!! این شوند خوبی نیست!! این زبان نوشتار است که واژه سازی می کند، این زبان نوشتار است که زبان را پویا می کند، این نوشتار است که بر جای می ماند (البته با "شرایط" (circumstance) کنونی، نمی گمانم زبان نوشتار پایداری و پابرجایی چندانی داشته باشد، دست کم تا 100 سال آینده!!)، این زبان نوشتار است که چامه سرا می سازد، این زبان نوشتار است که در میان کشورهای دیگر شناسانده می شود و "به عنوان" (as پارسی؟!) زبان "رسمی (official پارسی؟!)" به دیگران آموزانده می شود و ...


شما گویا نمیتوانید دریابید که دوگانگی سیستم چه سودمندی‌هایی دارد. زبان پارسی یک زبان پیشرفته است و خود را در بند "یک سیستم" خشک و سرد

مانند انگلیسی نمیکند. برای اینکه بهتر این فلسفه را دریابید، در پارسی ما برای نمونه به دو شیوه چندینه (جمع) میبندیم:


پسوند چندینه همیشگی "ها": درخت‌ها؛ مهربد‌ها!
پسوند چندینه دگرگزین "ان": درختان؛ مهربدان!


اکنون اگر ساخت زبان را به کوته‌اندیشانی که اسپرانتو می‌سخنند میدادیم، بیگمان میگفتند چرا دو راه چندینه بستن داشته باشیم؟ یکی افزوده است! دورش بیاندازید!!

زبان پارسی ولی برای بار سوم، در کنار سادگی به زیبایی نیز بها میدهد. پس شما میتوانید اگر نیازتان بود بجای "یاخته‌ها" گاهی هم بگویید "یاختگان".

همین دوگانگی را دستگاه‌های گفتاری و نوشتاری هم داریم. در پارسی شما میتوانید با زیرپا نهادن قانون‌ها و با آشوبناکی هر چه بیشتر در
زبان گفتاری "بیاندیشید"، سپس زمانیکه اندیشیدید و خواستید آنرا برای دیگران هم بازگویید، آنرا بریخت استاندارد نوشتاری در بیاورید.

بکوشید این را دریابید:


1- اندیشیدن آزاد و بی‌قانون در زبان گفتاری
2- نگارش قانونمند و سخت در زبان نوشتاری


+ در زبان گفتاری هم زمانیکه شما میخواهید "جدی" باشید، زبانتان رسمی و به نوشتاری نزدیک میشود:



ستوده گرامی، میخواستم از شما اینو بپرسم که برای چی این اندازه به ساده کردن زبان گرایش دارید؟

چنین گزاره‌ای در زبان گفتاری امروز، زمانیکه بخواهیم "رسمی" باشیم بکار میرود.





شما باز هم چامه و چکامه و نوشتارهای "ادبی" را با نوشتار "رسمی و معیار" پارسی درهم آمیختید!
پارسی "معیار" --> "من پارسی را می پرستم" یا (با اندکی چشم پوشی از معیار!) "پارسی را من می پرستم"
نوشته های "ادبی" --> می پرستم پارسی را من؛ پارسی را من می پرستم؛ می پرستم من پارسی را؛ من می پرستم پارسی را
آن دو گزاره ی پایین که نوشتاری نبود دوست من، گفتاری بود --> که 2 به توان n ،حالت دارد :e410:


این قانونها که زبان باید اینجور و بهمان باشد ویژه خشک‌اندیشان و ملا نقطی‌ها است!

زبان پارسی سیستم چندگانه داشته و هرگز این ساختار زیبا و خم‌پذیر خود را در "سیستمی یگانه" فرو نبرده و نمیبرد.

پس هم زبان نوشتاری، هم زبان گفتاری هر دو به 2 به توان n ریخت آمودنی بوده و این
از ویژگی‌های شگرف و خواستنی پارسی است، بجای خشکاندن و بدریختن کردن زبان بروید یک کار سودمند بیابیید!






درباره ی ناکارآمدی دبیره با شما سخت همراستا هستم. من اگر به خوانایی نوشته هایم "لطمه" نمی خورد، دل استوار بشاید به جای "وَ" از " اُ " یا "اود" بهره می گرفتم.

:e00e:

آری، در یک دبیره درست نوشتار و گفتار باز هم به یکدیگر نزدیک میشوند. این دبیره عربی بدردنخور زبان را در بند کرده.




پ.ن.
پس شما هم روی «اود» همنگرید. به نگر من هم «اود» خوب بود، ولی خود o برای آغاز هم بد نیست:


o اینکه چرا همان o نگوییم؟

Mehrbod
11-29-2012, 02:42 AM
من هرگز نخواستم جای زمان کنونه را با گذشته جابه جا کنم! تنها نگره ی خود را در این باره گفتم (هر چند نسنجیده و ناکارآمد! :) ). گفتم پارسی، وارون دیگر همتاهای هندواروپایی خود (مانند انگلندی و دیچلندی و ...) از بُنواژه برای سازیدن زمان(های) گذشته بهره می برد و برای سازیدن زمان(های) کنونه، از بنواژه، بن کنونه را به دست می آورد (استخراج می کند obtain؟!!) و همچنین گفتم فرآیند به دست آوری بن کنونه برای بنواژه های بی روال (ناروالمند) اندکی پیچیده است و "سبب" دشواری زبان می شود. حال شما هِی بگویید: آری، این بنواژه ها روالمند هستند و تنها باید آن ها را آموخت و به یاد سپرد!!!" دوست گرامی،شما بنواژه های بی روال (از نگر من و روالمند از نگر خودتان!) را دست کم به 10 گروه دسته بندی کرده اید، می دانید "یعنی" چه؟!!! من چند ماه پیش سرم سوت کشید تا توانستم 9 دسته از آن ها را بر روی کاغذ بیاورم؛ حال آن که می توانستم از اینترنت فایل آن را فروبار(دانلود) کنم، ولی می خواستم تا خودم یاد بگیرم.
زبان فرانسه با آن دستورزبان دشوار و نگارش و خوانش دشوار تر!!!، تنها 3 گروه (یا دسته) بنواژه دارد (هم روالمند و هم بی روال). از این سه گروه، دو گروه آن روالمند و گروه سوم بسیار بی روال "صرف" (conjugation) می شود.
آن گاه شما بنواژه های بی روال پارسی را نوشتی و می گویی روالمند هستند و تنها بنواژه ی "بودن" بی روال است!!! من که جا خوردم!!



به شما گفتم:


پیچیدگی ≠ دشواری
Complexity ≠ Difficulty


زبان پارسی میتواند پیچیده باشد، ولی دشوار نیست چرا که کمابیش همیشه سیستمی روالمند و گویا دارد.

درباره روالمندی هم در پیک‌های بالا توضیح دادم، نیاز به بازگویی نیست.





من کاری با زبان Deutsch ندارم! من هی می گویم پارسی را با زبان های ساده تر همسنجی کنید ولی شما باز هم ..! چه جور است پارسی را با زبان چینی همسنجی کنیم! شنیده ام زبان بسیار ساده ای است :e405:
سخن شما درست است، حالا حالا ها جای زمان گذشته با کنونه جا به جا نخواهد شد. دست کم در 10 سده ی آینده!
اگر خدا بخواهد، به زودی نوشتاری را به زبان پارسی نوین درانجمن خواهم گذاشت و از شما خواهم خواست نگرتان را درباره ی آن بازگویید، نوشتاری سرشار از آرمان های واگشتی!
(نمی دانم پافشاری شما برای افزودن "ک" به پایان زاب(صفت) ها چیست؟!! این "ک" در زبان پارسی میانه (پهلوی) بود و در گذر زمان ساییده شد؛ من خودم "اصراری" برای بهره گیری از آن ندارم؛ "مگر آنجایی که احساس کنم مصلحتی دارد تفویت می شود!!!" برای نمونه در واژه ی "علمی" --> دانشی --> دانشیک")باور کنید


بجای این همه ساده کردن ساده کردن میتوانید همین را دست‌مایه‌ی کارتان کنید :e405:

پسوند "-ایک" برای گنگی‌زدایی بکار میرود:


فرگشتن -> فرگشت
فرگشتی (یک فرگشت): فرگشتی که به این جانور رسیده را باید واکافت = یک فرگشت که به این جانور رسیده را باید واکافات.
فرگشتیک (زاب): فرایند فرگشتیک است


پس میان واگشتیک (زاب = آن چیز که از گونه واگشت باشد) و واگشتی (یک واگشت = یک انقلاب) دگرسانی است و اگر "ایک" نکنیم:



1- در بیشتر زمانها از روی بافتار (context) بایستی دربیاوریم که واژه «زاب» است یا «یک نام»
2- گاهی مانند گزاره زیر هیچ راهی برای درآوردن نیست و زبان می‌گنگد.


این شیوه واگشتی است که نیاز به کار بیشتر دارد.


این شیوه واگشتی (انقلابی) است که نیاز به کار بیشتر دارد؟
این شیوه یک واگشت (یک انقلاب) است که نیاز به کار بیشتر دارد؟






(خیر سرم!!:e057: ) دارم برای آزمون سراسری دانشوَری (کارشناسی ارشد) می خوانم وگرنه دل استوار باشید، نه روزی یک بار، بلکه روزی 100بار به این انجمن سر می زدم! پیشنهاد می کنم گفتگوی ما پابرجا بماند ولی نه به این گستردگی و تندی. برای نمونه، هفته ای 1 یا 2 نوشته (از سوی من). به راستی کار زمانبری ست در این انجمن ماندن (--> شاهکار من! نوشتار گفتاری شده!!) گزاره ی درست: ماندن در این انجمن، به راستی کار زمانبری است!!

دوست گرامی، انرژی شما مانند نامتان ستودنی است.

هر آینه، هر اندازه که دوست دارید با دیرکرد بپاسخید، اینجا همیشه دنبال میشود :3:

Mehrbod
11-29-2012, 01:24 PM
3. نگارش را در میان دانش آموزان و هتا دانشجویان سست (ضعیف) می کند


3- بیخود است. چینی‌ها با آن نگارش بیخودشان وانمانده‌اند، ما با یک دبیره لاتین مانند (UniPers: A New Alphabet for Persian) هیچ دشواری‌ای در نگهداری سیستم دوگانه گفتاری/نوشتاری نخواهیم داشت. با همین تازیک هم نداریم، ولی چون فرهنگ آن نیست مردم سرخود گفتاری را به نوشتاری کشانده‌اند.



تنها برای اینکه نقش فرهنگ در درست‌نویسی را بهتر بگیرید، به این بنگرید که در خود انگلیسی هم زمانیکه شما در سخنگاه‌هایی مانند اینجا هستید
اگر سخنگاه جای درست و حسابی باشد همه درست و آراسته مینویسند، ولی اگر youtube رفته باشید میبینید که نگارش یک چیز بی سر و تهی مانند زیر میشود:


In forums
Hey guys, I was wondering if you could help me out with this problem I have ...


In youtube
Yo guyz,, ye i was wandering if yall could help me wid this problem iv got??




ما هم از روی نبود فرهنگ درست، یک چیزی در مایه‌ی های دومی، ولی اندکی بهتر را به نوشتار کشانده‌ایم!

Mehrbod
12-20-2012, 07:12 PM
می توان پذیرفت، ولی اگر شواهد و نمونه های بیشتری بیاوری بی گمان ارزش و بازتاب کارت گسترده تر خواهد بود. البته می شود این ها را پس تر افزود. و من هم خوشحال خواهم شد در این رابطه یاری کنم.

پژوهنده جان اگر برای همکاری زمان و انگیزه دارید، من بر اینم که چندی از ماتیکان‌های (کتب) باستانی
را که ocr ناشدنی هستند، مانند ماتیکان دساتیر را بریخت رایانه‌ای در بیاورم، آیا میتوانید در اینکار دستی بدهید؟

ماتیکان دساتیر (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/%D9%85%D8%A7%D8%AA%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D8%B1%DB%8C-805/#post25749)

Mehrbod
12-27-2012, 04:33 AM
پ.ن:مهربد اگر یک واژه تازی در این پیک پیدا کردی بهت پاداش میدم:e415:پارسیِ پارسیِ!

:e00e:
آفرین، دریافت نوشته روی هم رفته برای همه آسان است بویژه بخش یکم آن، ولی چندتایی واژه از دستت در رفته بود که آوردم :e402:

این واکافت:



شمار واژگان: 580
شمار واژگان پارسیک: (97.58%)
شمار واژگان تازیک: 13 (2.24%)




درود بر شما دوست خوبم


اگر امروز بشود گفت که آلمانِ نازی بدتر از شیوه کشورداریِ کنونیِ آلمان است، شاید بر این پایه است که آلمان نازی هم با دوره کنونی زیاد بیگانه نبود، و سازمانیافتگی و شیوه کشورداری برخی از کشورها در زمان نازی ها تا اندازه ای مانند، شیوه کشورداری نوین آلمان بوده است(برای نمونه آمریکا)، از این رو میشود تا اندازه ای آندو را با هم سنجید:
برای نمونه:
آلمان بهتر است یا آمریکا در زمان نازیها ===>آمریکا(1)
شیوه کشورداری آلمانِ کنونی تا اندازه ای مانند شیوه کشورداری آمریکا در زمان آلمانِ نازی است.(2)
+________________
(1)+(2)===>آلمانِ کنونی بهتر از آلمان نازیست
اینگونه به روشنی نمره هرکدام را نمیدانیم ولی میدانیم که شیوه کنونی آلمان برتر است.

ولی درمورد قاجار زمان برمیگردد به جایی که تازه روزنامه آمده بود، رسانه ای در کار نبود ولی ج.ا روزنامه، رادیو، تلویزیون و...
قاجار بزحمت میتوانستند یکراست و بی میانجی بر مردم تهران و چند شهر بزرگ فرمانروایی کند ولی اکنون ج.ا بدون دشواری های قاجار، امروز بر 75 میلیون تن فرمانروایی دارد.
گستردگی بیخطری و آرامش و سازمان یافتگی قاجار اگر نگوییم کرانمند به پایتخت بود، در برابر ج.ا بسیار ناچیز بوده است.
و...
قاجار را نباید با ج.ا سنجید. و اگر سنجیدیم نمیتوانیم به برتر بودن قاجار برسیم!


خب شیوه کشورداری و کشورداران را اگر بررسی کنیم و در پایان در یابیم که کدام شیوه برتر و بهتر بوده این به کدام چم است؟
1.قاجار 2.ج.ا
هر کدام از ایندو را برتر بیابیم به این چم است که میبایست شیوه آنها را امروز برگزینیم،
ولی آیا امکان دارد که شیوه کشورداری قاجار را برای امروز برگزینیم؟
بی شک بیشترِ ما شیوه ج.ا را سازمان یافته تر و کارا تر از قاجار میدانیم،
برای نمونه بگوییم بگوییم:"خوب، خوب است یا بد؟" آشکار است که پاسخ را از پیش میدانیم.
هتا اگر بگوییم که شیوه قاجار را با در نگر گرفتن پیشرفتها و ... در برابر ج.ا بسنجیم، باز این سخن فرنودین نیست،
چرا که تفاوت این دو بقدری زیاد است که بخواهیم یک پیکره تراش را با یک نگارگر بسنجیم، و بگوییم کدام یک هنرمند تر است
باید پیکره تراش را با پیکره تراش و نگارگر را با نگارگر سنجید، و هنرمندتر را برگزید.

همینگونه، باید قاجار را با سایر کشوردارانِ همدوره اش سنجید و برتر را یافت
و شیوه ج.ا را با شیوه کشورداران امروز سنجید

همانگونه که اشاره کردید:


این سنجش فرنودین و امکان پذیر است چرا که هر دو در زمان کنونی هستند و در دنیای کنونی و همراه با همه پیشرفت ها.

کند همگــون با همگــون پرواز / کبوتر با کبوتر باز با باز


خب در فرهود چون این سنجش در زمان کنونی در جریان است، شاید بتوانیم با شمردن تک تک درختان با استواری بگوییم که کدام استان درختان بیشتری دارد.
و اینگونه پاسخ ما فرنودین است.
اگر بر پایه خشک و بیابانی بودن استان یزد از ابتدا انگاشت کنیم که پس درختانِ گیلان بیشتر است، اینجا فرنود را کنار نهادیم. چرا که استان یزد در کنار خشک بودن، پهنایی چندین برابر گیلان دارد و بر این پایه است که نمیشود بیگمان گفت که 100 درسد درختان گیلان بیشتر است. مگر اینکه شمارش کنیم.

سخن ما زمانی فرنودین نیست که بگوییم:"100 سال پیش در پهنه استان های یزد و گیلان کجا بیشترین درخت را داشته؟1.گیلان 2.یزد"
این پرسش را تنها با گرایند میتوان پاسخ داد، و هیچگاه به 100 درسد نمیرسیم تا با دل آسودگی یا گیلان یا یزد را برگزینیم.(اگرچه در فرنودسار ارستویی، چرا که در فرنودسار فازی چنین دشواریهایی نداریم)




برابرهای پارسیک:


دوره = بازه، چرخه
زیاد = بسیار، بَس، فراوان، فزون
تلویزیون = دورنما
رادیو = آواپرا، دورشنو
بزحمت = بسختی
بدون = بی
میلیون = ؟ (دو کرور؟)؛ به دردسر پارسیکیدنش نمیخورد.
بیخطری = بی‌سیجناک؛ خطر = سیج
امکان = شـایَند
تفاوت = دگرسانی = difference
اشاره = نِماره؛ اشاره کردن = نِماریدن
امکان پذیر = شایندپذیر، شُدنی
در جریان = در گذر، در روانگی


نکته دیگر اینکه:


گزیدن ≠ برگزیدن
گزیدن = انتخاب کردن
برگزیدن = ترجیح دادن



چنانکه:


ستودن = توصیف کردن
برستودن = توصیف خوبی‌ها را کردن


همانجور که «داشتن» و «برداشتن» یکی نیستند، نباید واژگان دیگر اینچنینی را نیز بجای هم گرفت.

undead_knight
01-07-2013, 09:01 AM
pseudoscience = دانـشنما (dânešnamâ)
این یدونه خیلی خوبه دیگه ازش باید استفاده کنم :)
باقیش هم بد نیست ولی خب هنوز نیاز داره چکش کاری بشه:)

undead_knight
01-07-2013, 10:51 AM
نه بزه‌اندیشی میشود اندیشیدنِ بزه‌، یا جرم اندیشی! بیشتر به خود بزهکاری میخورد (:



اندیشیدن = to think
اندیشگ -> اندیشه = thought؛ اندیشه همان اندیشک/اندیشگ ئه و برای همین ما هنوز هنگام چندینه بستن گاهی میگوییم "اندیشگان".
اندیشی = thinking
اندیشناک (اندیشمند) = thoughtful
اندیشیک / اندیشوی (زاب) = thought؛ فرایندهای اندیشیک = thought processes
...


پس thought crime میشود:


crime of thought = بَـزَهِ‌ اندیشه (bazahe andiše)


وارونه‌های آن (اندیشه‌بزه / اندیش‌بزه / ...) چندان خوب در نمیایند و ما با همین x of y به آماج میرسیم، تنها
باید نگریست که bazah andiše خوانده نشود (از بدبختی‌های این دبیره اهریمنیک)، آن e در "bazahe" برابر of میشود.
اورول think crime رو به جای Though tcrime هم در جاهایی از کتابش به کار برده پس فکر میکنم "اندیشی"هم بد نباشه.
تبه پارسی نیست؟ تفاوت بزه کار و تبه کار چیه؟

undead_knight
01-07-2013, 11:13 AM
خب با توجه به مرز گنگی که توی خود کتاب هم هست(چون اورول این کلمه رو ابداع کردش)سخت میشه گفت آیا فقط منظورش جرم بوده یا اینکه تبعات این فکر چیه.
مثلا معنای گستردش میشه اینکه اندیشیدن به یک چیز هم اشتباه به نظر میاد،حالا وقتی به قانون مرتبط میشه،بزه میتونه درست باشه ولی اگر فقط قانون منظور نباشه شاید تبه هم بد نباشه:)

Mehrbod
01-07-2013, 11:17 AM
خب با توجه به مرز گنگی که توی خود کتاب هم هست(چون اورول این کلمه رو ابداع کردش)سخت میشه گفت آیا فقط منظورش جرم بوده یا اینکه تبعات این فکر چیه.
مثلا معنای گستردش میشه اینکه اندیشیدن به یک چیز هم اشتباه به نظر میاد،حالا وقتی به قانون مرتبط میشه،بزه میتونه درست باشه ولی اگر فقط قانون منظور نباشه شاید تبه هم بد نباشه:)

آری در بافتار کتاب هر چیزی میتواند باشد، تبه شاید بهتر از همه.

خود thought crime ولی امروز برای پلیس اندیشه به کار میرود و برابر یکسان آن همان bazahe andiše است، در کنار police andiše یا šahrbâne andiše.

Mehrbod
01-15-2013, 11:17 PM
عامل مرگ پیرِش (aging) ئه


دوست گرامی واژه ی "پیرش" نادرست است ؛ برای بنواژه سازی (اسم مصدرسازی)
با پسوند «اِش» شما باید تنها به بن کنون کارواژه ، پسوند «اِش» را بیافزایید !
برای نمونه کارواژه ی «پریدن» را داریم ؛ آن را به امر واگردایند می شود «بپر» ، اکنون
وات /ب/ را بزدایید و به بن کنون آن «اِش» را بیافزایید ! می شود پرش (=بنواژه) ؛
مانند آموزش گردش خواهش و ...
--
برای بنواژه سازی پیر هم "بپیر" و سپس "پیر" و سرانجان "پیرش" نداریم ! برای برخی
زاب ها و فروزه ها و یا واژگان دیگر ، بسنده است که تنها پسوند "ای" را به پایان آنان
بیافزایید تا بسادگی بنواژه بسازید ؛ عامل مرگ پیری (پیر شدن) است ، نه عامل مرگ
پیرش است ؛
پیری بدی خوبی و .. همگی بنواژه اند و نمی توانیم از آنها پیرش بدش خوبش و ...
بسازیم !




رونوشت از بازدیسی زبان پارسی (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D 8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%DA%A9-56/#post7990)


...
۱۲- برساختن فعل از اسم

اگر چه مردم در بکار بردن این روش پیشرو هستند (ساخت فعل‌هایی مانند چتیدن، زنگیدن، تیغیدن، دردیدن و …) ولی روشنفکران و نویسندگان بهره‌ی چندانی نمی‌برند و فرهنگستان هم آغازی لاک‌پشتی داشته است: انبوهیدن-انبوهش (to aggregate-aggregation)، هنجیدن- هنجیده- هنج (to norm-normed-normate)، هنجاریدن (to normalize)، پیریدن-پیرش (to age- aging)، سامانش (systematization)، پایانیدن-پایانش (terminate-termination)، سردیدن (to quench)، پخشیدن (to diffuse).

...

Alice
01-15-2013, 11:27 PM
بیشترینه ی زاب ها با پسوند "ای" به ریخت بنواژه میدگرند !
دوبند از یک نویسنده ی گمنام که نشد فرنود مهربُد جان ؛ «پیر»
یک زاب است که با افزودن "ای" چم «پیر شدن» را میدهد !
زمانیکه یک واژه ی دم دست و هامیانه را داریم دست به گریبان
واژه ی گمنام و نا آشنای «پیرش» نمی شویم !

Alice
01-15-2013, 11:47 PM
ما میشویم (:

"اِش" هم پسوند سراسر پارسی است؛ نخست از نام کارواژه میسازیم (پیر —> پیریدن)، سپس از همان باز بُنواژنام (اسم مصدر) میسازیم.

بیشینه‌ی زابهای پارسی هم بیخود به "ی" میرسند، بایستی کار زابسازی را درست و بی‌ گنگاندن زبان انجامید.

پیرش به پیری هزار و یک برتری دارد:

پیری به من گفت که نباید در زندگی هرگز به مال جهان دل بست

شما اکنون به من بگو، این «پیری» در بالا، آیا از یک آدم پیر (= یک پیر) که همان آدم خردمند باشد سخن میگوید، یا از «فرآیند پیر شدن»؟

سفسته است !
:))
بنواژه سازی با "ای" یک روش شناخته شده است که
کمابیش هر فروزه ای را اسم مصدر میکند ؛ یک گزاره
که تازه آن هم کژتابی دارد که هزار و یک فرنود نمی شود !
اگر بخواهیم از برای گل روی این گزاره ی بیخود که بنواژه
سازی با «ای» را از ساختار زبان بزداییم که فبها اندر فبها !
:)))
---
اگر اینگونه است «زمینش» هم بنواژه است ! (= زمین خوردن)
اگر زمینش هم بنواژه شود به اندازه ی تک تک گیسوانم بنواژه
برساختگی (جعلی) برایت میسازم !

پرسش مهادین :
آیا «زمینش» بنواژه است ؟
پاسخ آری یا خیر !
؟

Alice
01-16-2013, 12:01 AM
آری زمینش یک بنواژنام است، ولی معنی چندانی نمیدهد، «زمینیدن» چه چمی باید داشته باشد؟

سنجه ی معنی دادن یا ندادن بنواژه را از روی کالبدها
و ساختارهای زبان روشن میسازیم ؛ همانگونه که
«پیرش» برای من گنگ بود و اگر چم آن را درون کمانک
نمی آوردی درنمیافتم چیست ، «زمینیدن» را هم من بر
پایه ی همان «پیریدن» ساختم !
پس این قاعده برای بنواژه سازی و یا بهتر بگویم کارواژه
سازی ناکارامد است و می لنگد ؛ سنجه هم معنی دادن
یا ندادن از نگر من و تو نیست ؛ قواعد پیش انگاشت زبان
است !
:)))

SAMKING
01-26-2013, 12:29 AM
مهربُد گرامی، باریک‌‌اندیشی و کندوکاو بجایتان شایسته‌ی نکوداشت است، هرآنچه
که درباره‌ی من و خیم و خوی‌ام از نگارش گفتید، سراسر درست و ریزنگاشته بود !
:)))

من نوشتار و سخنانم را براستی ارزشمند و گران‌بها می‌بینم و شاید آماج مهادین‌ام
از گفتمان و گهگاه گفت و ستیز ، اندیشاندن و آموختن به دیگران است تا یادگیری !
از برای همین اگر نرسپان و یا ایرنگی ناخواسته در گفتارم باشد ، شاید هرگز تــاب ِ
پذیرش ِ آکمندی از سوی خود را نداشته باشم ! :)))
به هر روی ؛ شما هوده‌ی جُستار درباب نوشتار و زاب‌های فریبگرایانه‌ام را به باریکی ِ
هـــرچه بیشتر ادا کردید، پــس در اینجا به من پروانه دهید که آژگاه گفتار را پیرامون
کاراکتر و نوشتار شما نگه دارم !
--
نخست بــه دید من نگارش Ouroboros پیش از هرچیز، جدی، هولنـاک و هراس‌آور
است ، جوریـکه مخالفان خــود را در دم سرکوب می‌کند ؛ هتا در گاه ِ بـذله‌گویی و
شوخمندی‌ نیز گفتارشـان آکنده از تـرس و هراسی ناخودآگاهانه می‌باشد ؛ همان
گونه که فرمودید شاید زاب «بیمارگونه» سراسر شایمند و سزاوار کاراکتر و پیک‌های
ایشان باشد !
از سویی دیگر ، نوشتار مهربُد ، بی اندازه مهرمندانه و دلرُباست ! واژگــان گــیرا و
کِشندگی ِ گفتارش سبب ِ نزدیک‌دلی و دوستی ِخواننده با پیک‌هایش می‌شود ،
ایــن پـیوند ِ دوستـانه همواره از نخستین دم تا فرجام ِ پیک بــا خواننده هست و
گزاره‌های دلنشین و خنده‌های همیشگی مهربُد، هرگز مایه‌ی گسستن این پیوند
نمی‌شود ؛ از این رو شاید بتوان افسونگری ِ ِ (شاید هم غمزه‌گری ِ) نوشتار من را
با شیرینی و کِشندگی گفتار ایشان همسنجی نمود !
این شیرینی در جُستار "ساختارشناسی..." به روشنی دیده می‌شود ، فرتورهای
پُرگونه، هم‌آرش‌های رنگین، آراستمَندی دلپذیر، پیک‌های روان و نه چندان خشک
و ژرف‌بـینانه/کـارشناسانه در بـاب پارسی‌نویسی، شایـد هرخواننده ای را هــرچند
انــدک بسوی پـارسیک و پیک‌های ِ دلـکش ِ ایشان بـرُباید ، البته در عـین ایـنـکـه
پختگی ِ ادبیک نیز خمیرمایه‌ی همیشگی پیک‌هایشان است !

نکته‌سنجی مهربد فراهنجار است ! :) در زابش ِ (توصیف ِ) نکته‌بینی‌اش همین بس
کــه تـــا ژرفنـای پیک‌های مــن رخنه کرده و همه‌ی گوش و کناره‌ها و زیر و بم‌اش را
برون‌کش نموده و موشکافانه واکاویده است ! :)))

جدای از همه چیز، مـنش و خوی نـیک ایشان از روی نـوشته‌ها و لَـب‌خنده‌هایشــان
هُویداست ! هتا چندگاه ِ پیش که بـا یکدیگر درگیر جنگ و پیکار بودیم ( و بی‌پروا بــه
من دشنام می‌داد :دی ) بــاز نـیکی و مهرمندی ِ ایشان به سخنان ِ نه چندان تیز و
بُرنده‌اش سایه افکنده بود !
مــن اگر بخواهم بـرروی «فریبگرترین» نگارنده انگشت بنهم، بی هیچ‌گمانی مهربُد را
نشان خواهم داد ؛
اگــر زیور نوشتار آلیس نمادهای سگاوندی ستپر و رنـگین و افسونگری‌ست ، زیور ِ
نوشتار مهربُد خمیرمایه‌ی ادبیک و نیک‌منشی‌شان است، از همین رو بسادگی با
همگان پیوند دوستانه برقرار می‌کند !
آن بخش سرخ‌رنگ تازیک است. :e402:
میتوانید بجای آن از واژه‌های زیر بهره جویید:
درباب ==» پیرامون، درمورد و...
بذله‌گویی ==» شوخ بودن
کاراکتر هم واژه‌ی بیگانه‌ایست از "منش"، "سرشت" و... بهره جویید.
:troll:
"دست بالای دست بسیار است!"

Mehrbod
01-26-2013, 12:42 AM
آن بخش سرخ‌رنگ تازیک است. :e402:
میتوانید بجای آن از واژه‌های زیر بهره جویید:
درباب ==» پیرامون، درمورد و...

:troll:
"دست بالای دست بسیار است!"

سمکینگ جان با این گفته برای خودت دردسر بزرگی خریدی ... "باب" به گمان بسیار بالا پارسیکه ... ولی نترس، در
چنین دم‌هایی همیشه به یاد داشته باش که توانایی بزرگتر آنجا هست که از تو پاسداری میکند و به نیایش‌هایت مینویشد: نیایش به درگاه پروردگار بزرگ، اسپاگتی - صفحه 3 (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D8%A7%DA%AF%D8%AA%DB%8C-265/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-3.html)

تو را به آلیس میسپارم تا برایت روشنگری کند (:

SAMKING
01-26-2013, 12:45 AM
سمکینگ جان با این گفته برای خودت دردسر بزرگی خریدی ... "باب" به گمان بسیار بالا پارسیکه ... ولی نترس، در
چنین دم‌هایی همیشه به یاد داشته باشه که توانایی بزرگتر آنجا هست که از تو پاسداری میکند و به نیایش‌هایت مینویشد: نیایش به درگاه پروردگار بزرگ، اسپاگتی - صفحه 3 (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D8%A7%DA%AF%D8%AA%DB%8C-265/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-3.html)

تو را به آلیس میسپارم تا برایت روشنگری کند (:
یا ابیرل فَرس!!
غلط کردم!! :66:

ولی باب عربی هستا... از پیامبر (ص) حدیث شنیدم!!:e40e:

Alice
01-26-2013, 12:48 AM
آن بخش سرخ‌رنگ تازیک است.
میتوانید بجای آن از واژه‌های زیر بهره جویید:
درباب ==» پیرامون، درمورد و...


"دست بالای دست بسیار است!"

اوه سام، باز نیمه شبی سوزنت روی ما گیر کرد ؟
نوشتار خودت که سرشار از واژگان تازیک است !
بگذریم ؛
آن «باب» در تــازی از بیخ به چم "در" است کـــه
تکینه است، چندینه‌ی بی‌سامانش هــم "ابواب"
می‌باشد !
این باب هیچ پیوندی بدان ندارد و از کهن پارسی
بوده ! (در شاهنامه هم آمده)
++
"در مورد" هم که پیشنهاد دادی تازیه سام،
چندیه‌ی بی‌سامانش می شود "موارد" !

Alice
01-26-2013, 12:58 AM
بذله‌گویی ==» شوخ بودن
کاراکتر هم واژه‌ی بیگانه‌ایست از "منش"، "سرشت" و... بهره جویید.

بذله | لغت نامه دهخدا (http://loghatnameh.org/dehkhodaworddetail-416d312da9874e15bf7a77d952b89035-fa.html)

"بذله" را معین هم تازی نمی‌داند !
---
«کـــاراکتر» هم کــه تازیک نیست !
:)))

دیگه ؟

SAMKING
01-26-2013, 01:02 AM
بذله | لغت نامه دهخدا (http://loghatnameh.org/dehkhodaworddetail-416d312da9874e15bf7a77d952b89035-fa.html)

"بذله" را معین هم تازی نمی‌داند !
---
«کـــاراکتر» هم کــه تازیک نیست !
:)))

دیگه ؟
خواهر... اصلن میدونی چیه؟ من شکر خوردم، نیمه شبی به سرم زد یک شوخی بنمایم :e056:

ولی خداییش کاراکتر دیگه بیگانه هست. :e105:

Alice
01-26-2013, 01:09 AM
ولی خداییش کاراکتر دیگه بیگانه هست.

نه دیگه ، تنها و یگانه واژگان تازی توانمندی ِ زایش را از زبان‌مان رُبوده اند ؛
"کاراکتر" بنده خدا که کاری به کارمان ندارد ... !

SAMKING
01-26-2013, 01:21 AM
نه دیگه ، تنها و یگانه واژگان تازی توانمندی ِ زایش را از زبان‌مان رُبوده اند ؛
"کاراکتر" بنده خدا که کاری به کارمان ندارد ... !
این دیگر میشود عرب‌ستیزی که نادرست است و فاشیستی. :e414:
واژگان تازی را از آن‌رو میزداییم که بیگانه اند، و واژگان بیگانه زایایی زبان ما را کم میکند.
واژگان تازی هم بخشی از واژگان بیگانه‌اند؛ پس، این زایایی را کم میکند و شایسته است که آنها را بزداییم. :e056:

Alice
01-26-2013, 01:54 AM
این دیگر میشود عرب‌ستیزی که نادرست است و فاشیستی.
واژگان تازی را از آن‌رو میزداییم که بیگانه اند، و واژگان بیگانه زایایی زبان ما را کم میکند.
واژگان تازی هم بخشی از واژگان بیگانه‌اند؛ پس، این زایایی را کم میکند و شایسته است که آنها را بزداییم.

هر واژه‌ی بیگانه‌ای که زایایی را نایش نمی‌کند ؛ بساکه زبان بیگانه زایش را ناکار
می‌سازد ! بـده بستان ِ فرهنگی ِ زبان‌های هندواروپایی برای نمونه هیچ گزندی
به زبان نمی‌رساند ؛ چون بـر یک ریشه و بنیاد همباز استوارند ! ولی یـک زبــان
سامی و یک زبان هندواروپایی در دو سرگاه جداگانه جای دارند و کمترین پیوندی
بهم ندارند،داد و ستد این دو زبان نباید از مرزی فراتر رود ؛ برای روشنگری بیشتر
پیک زیر را از مزدک بخوان !

http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%86%D9%85%D9%88%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F-839/#post27386

Russell
01-26-2013, 01:52 PM
هر واژه‌ی بیگانه‌ای که زایایی را نایش نمی‌کند ؛ بساکه زبان بیگانه زایش را ناکار
می‌سازد ! بـده بستان ِ فرهنگی ِ زبان‌های هندواروپایی برای نمونه هیچ گزندی
به زبان نمی‌رساند ؛ چون بـر یک ریشه و بنیاد همباز استوارند ! ولی یـک زبــان
سامی و یک زبان هندواروپایی در دو سرگاه جداگانه جای دارند و کمترین پیوندی
بهم ندارند،داد و ستد این دو زبان نباید از مرزی فراتر رود ؛ برای روشنگری بیشتر
پیک زیر را از مزدک بخوان !
این مطلب ناسازگاری را اگر چه من تا حدی با دانش زبانی کم خودم قبول دارم ولی میتواند خیلی ساده اثبات یا ابطال یا حداقل بررسی شود.یعنی یک جدول باشد که کدام زبان با کدام ناسازگار است و البته خود این پدیده ناسازگاری هم نمیشود برای هر زبان صفر و یک باشد چرا که زبان فرگشت یافته.
مثلا ژاپنیها با زبان انگلیسی چه طور برخورد میکنند؟

Mehrbod
01-26-2013, 02:38 PM
این مطلب ناسازگاری را اگر چه من تا حدی با دانش زبانی کم خودم قبول دارم ولی میتواند خیلی ساده اثبات یا ابطال یا حداقل بررسی شود.یعنی یک جدول باشد که کدام زبان با کدام ناسازگار است و البته خود این پدیده ناسازگاری هم نمیشود برای هر زبان صفر و یک باشد چرا که زبان فرگشت یافته.
مثلا ژاپنیها با زبان انگلیسی چه طور برخورد میکنند؟

سازگاری زبانها را که کمابیش داریم:


http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/98.jpg


در هیچ زبانی تا جاییکه من میدانم "ساختار" زبان را به زبان بیگانه نمی‌دیسانند (فرم نمیدهند). در پارسیک ما ساختار زبان‌امان را تا اندازه‌ی بالایی
از دست داده‌ایم، بگوییم در چندینه بستن:


استاد (واژه 100% پارسیک) —> اساتید!
عامل (عربی) —> عوامل!


در جای دیگر، ما در دستورزبان خودمان دو پیشوند ناینده (منفی کننده) داریم که "نا" و "آ / آنا" باشند، ولی چندتایی بیخود باز آورده‌ایم:


نااخلاقی (درست) = غیر اخلاقی (نادرست)
...


این چیزهای افزوده تنها زبان را گنگ میکنند، یکی دیگر از اینها واژه "قابل" است، هنگامیکه در پارسی ما هماکنون دو شیوه برای able کردن داریم:


گفتن —> گوی
گفتنی / گویش‌پذیر (درست) = قابل گفتن (نادرست)

باوریدن —> باور
باوریدنی / باورپذیر (درست) = قابل باور!


اینها را هم باید در دنباله بالا یکراست ریخت تو زباله (:

سپس میماند کالبُد‌های زبان تازیک که در ساختار زبان ما فرورفته‌اند و از همه آسیبرسان‌تر هستند:


خراب (عربی)
خرابگر / خراب کننده = مخرب (در کالُبد مفعل)

خراب کردن = تخریب (در کالبُد تفعیل!)
خراب کردن کردن = تخریب کردن!!!!


برابرهای پارسی همیشه اندکی درازتر هستند، چرا که وندوند میباشند و درستی و فرنودین بودن بهتر از کوتاهی ولی پریشانگویی است.

جدای آن، کارواژگان پارسی خودشان کمابیش همیشه یکسان و گاه کوتاه‌تر از برابرهای سرهم بندی شده تازیک میشوند، اگر که راه را درست برویم:


ویرانیدن —> ویران
ویران = خراب
ویرانی = خرابی
ویراننده / ویرانگر = خراب کننده (مخرب)
ویرانندگی / ویرانگری = خراب کنندگی (تخریب)


پس اگر این کالبدهای ناسازگار را هم از ساختار پارسیک بیرون کشیدیم از تازیک (عربی) دیگر چه میماند؟ هیچ.

مشتی واژه بی سر و ته بی چم که دور از باور میدانم کسی به برابرهای پارسیکشان برگزیند، نمونه بگوییم، خودت واژگان


"گستردن، گسترش، گسترانیدن، واگستردن، ناگستردنی، بی‌گسترش، .."


را میپسندی یا


"انبساط، قابل انبساط، انبساط دادن، انبساط کردن" ؟

Alice
01-26-2013, 10:58 PM
این مطلب ناسازگاری را اگر چه من تا حدی با دانش زبانی کم خودم قبول دارم ولی میتواند خیلی ساده اثبات یا ابطال یا حداقل بررسی شود.یعنی یک جدول باشد که کدام زبان با کدام ناسازگار است و البته خود این پدیده ناسازگاری هم نمیشود برای هر زبان صفر و یک باشد چرا که زبان فرگشت یافته.
مثلا ژاپنیها با زبان انگلیسی چه طور برخورد میکنند؟

سازگاری یا ناسازگاری زبان‌ها بر پایه‌‌ی دسته‌بندی «گونه شناسیک» استوار است !
در این دسته بندی به هم‌نیایگی و تاریخچه‌ی زبان‌ها نمی‌نگرند ، بساکه با نگرش به
ساختارهای زبان‌های گوناگون آنـان را گروه‌بندی می‌کنند، این دسته‌بندی چندین زیر
شــاخه دارد ؛ زبــان ژاپنی در برخورد بــا زبــان انگلیسی را می‌توان از چندین گسترا
بــررسی نمود ؛ بــرای نمونه از دید آرایش گزاره‌بندی (نـهاد و کـاروَر و کـارگیر) پیوندی
به زبان انگلیسی ندارد و در خانواده‌ی زبان‌های پـارسی، هندی و... جای می‌گیرد !
پـس سازگاری را بــایـد از چندین دیدگاه و همسنجی سازه‌های ریـز و کلان گونـاگون
بررسی کرد و نمی‌توان گفت بهمان زبـان سراسر بــا زبـان مــا ناسازگار است ؛ ولی
برروی هم رفته میتوان بـا نگرش بـه هم‌نیایگی و خاستگاه زبان‌ها، بـه برآیندی فراگیر
و بـاریک از آن دست یافت !
--
از دید واژه‌سازی زبان عربی و زبان پارسی دو سرگاه جداگانه‌اند ، یکی بــا کالبدها و
ساختارهای از پیش روشن شده واژه می‌سازد دیگری بـی‌هیچ نـگرشی به کـالبدهـا
و ساختارها دست به واژه‌سازی ِ بی‌کرانه می‌زند، واژگان تازیک خمش‌پذیر نیستند،
از ایـن رو دست و پـا گـیر ِ دستگاه واژه‌سازی‌ و در پی آن اندیشه‌ورزی‌مـان شده‌اند !

undead_knight
01-27-2013, 02:20 PM
یک نکته که در مورد زبان های انسانی هست اینه که این زبان ها بر خلاف زبان های کامپیوتری ساختگی نیستند،اهمیت این تفاوت در این هست که در زبان کامپیوتری برای تک تک علائم و دستورها معنا و کاربرد مشخصی درنظر گرفته شده و همه بر اساس یک سری اصول خاص ایجاد میشند، در مقابل در زبان های انسانی ما یک آفریننده نداریم که همه چیز رو بر اساس قواعد خاصی ایجاد کرده باشه و کاربرد و ساختار اصول ریاضی و مهندسی! داشته باشه.
فرایند شکل گیری واژه ها تا حد زیادی به صورت طبیعی رخ میده و میشه بخشی قابل توجهی از اون رو شبیه فرگشت موجودات زنده دونست.

مشکلی که اینجا هست اینه که ما با بررسی زبان یک سری قواعد رو کشف میکنیم(که باز هم بر خلاف زبان های کامپیوتری ساختگی نیستند)حتی شباهت واژگان هم میتونه راهکاری برای شناسایی واژه ها باشه ولی به دلیلی ساختگی نبودن زبان تشخیص اینکه یک واژه بیگانه از خانواده ای متفاوت چطور در زبان ما کار میکنه و آیا وجودش سودمند هست یا نه به نظرم معیار قابل اطمینانی نداره و اگر هم معیاری وجود داشته باشه طبیعتا به صرف اینکه واژه مثلا از خانواده ای جز هندواروپایی گرفته شده دلیلی برا زدودنش نمیشه.

Mehrbod
01-27-2013, 02:26 PM
یک نکته که در مورد زبان های انسانی هست اینه که این زبان ها بر خلاف زبان های کامپیوتری ساختگی نیستند،اهمیت این تفاوت در این هست که در زبان کامپیوتری برای تک تک علائم و دستورها معنا و کاربرد مشخصی درنظر گرفته شده و همه بر اساس یک سری اصول خاص ایجاد میشند، در مقابل در زبان های انسانی ما یک آفریننده نداریم که همه چیز رو بر اساس قواعد خاصی ایجاد کرده باشه و کاربرد و ساختار اصول ریاضی و مهندسی! داشته باشه.
فرایند شکل گیری واژه ها تا حد زیادی به صورت طبیعی رخ میده و میشه بخشی قابل توجهی از اون رو شبیه فرگشت موجودات زنده دونست.

مشکلی که اینجا هست اینه که ما با بررسی زبان یک سری قواعد رو کشف میکنیم(که باز هم بر خلاف زبان های کامپیوتری ساختگی نیستند)حتی شباهت واژگان هم میتونه راهکاری برای شناسایی واژه ها باشه ولی به دلیلی ساختگی نبودن زبان تشخیص اینکه یک واژه بیگانه از خانواده ای متفاوت چطور در زبان ما کار میکنه و آیا وجودش سودمند هست یا نه به نظرم معیار قابل اطمینانی نداره و اگر هم معیاری وجود داشته باشه طبیعتا به صرف اینکه واژه مثلا از خانواده ای جز هندواروپایی گرفته شده دلیلی برا زدودنش نمیشه.

آری، اگر و تنها اگر واژه را گرفته باشیم، نه ساختار.

ولی برای نمونه در پارسیک ما چه می‌نیازیم واژه "سلام" را از عربی بگیریم، زمانیکه "درود" داریم؟
یا چرا "صبح" را بگیریم زمانیکه "پِگاه، بامداد، شبانگاه، زودهنگام، و ..." را داریم؟

توان واژه‌سازی پارسیک از انگلیسی هم با همه این ابزارهای که بهش چسبانده‌اند فراتر میرود، ما خشک‌اندیش شده‌ایم و آنها
را به کار نمیبریم، برای نمونه همین کارواژه «شایستن» برای ما بیشمار واژه میاورد که هیچکدام را هنوز درست بکار نگرفته‌ایم.

اگرنه، خود واژگان چیزی بیشتر از یک مشت آوا نیستند و آن اندازه مهندی ندارد از کدام زبان آمده باشند، ولی زمانیکه در
پارسیک با آنها دوباره واژه‌سازی میکنیم بهتره که ریشه‌ی ایرانی داشته باشند تا همه‌ی واژگان همسان و نزدیک که با آن واژه برساخته شده‌اند را هم دربر بگیرد.

undead_knight
02-01-2013, 08:11 AM
...

یک نکته ای که هست اینه که روشنفکر رو در ابتدا معادل واژه enlightened در نظر گرفتند در صورتی که اشتباهه،برای خود این وازه چه پیشنهادی داری؟:)

Mehrbod
02-01-2013, 08:15 AM
...

یک نکته ای که هست اینه که روشنفکر رو در ابتدا معادل واژه enlightened در نظر گرفتند در صورتی که اشتباهه،برای خود این وازه چه پیشنهادی داری؟:)


اینکه واژه خودش دارد داد میزند، Enlighten = روشن کردن! (:



روشنگر = Enlightener / Enlightened
روشنگری = Enlightenment
...


اگر روشنگر کار نمیکرد، میتوان از کارواژه زیر بهره گرفت:


روشنیدن —> روز
روزاندیش ≡ روشنفکر






پ.ن. پوزش برای ویرایش، آندد جان بمهر پیکهای بلند را quote نکن.

undead_knight
02-01-2013, 08:51 AM
اینکه واژه خودش دارد داد میزند، Enlighten = روشن کردن! (:



روشنگر = Enlightener / Enlightened
روشنگری = Enlightenment
...


اگر روشنگر کار نمیکرد، میتوان از کارواژه زیر بهره گرفت:


روشنیدن —> روز
روزاندیش ≡ روشنفکر



پ.ن. پوزش برای ویرایش، آندد جان بمهر پیکهای بلند را quote نکن.


اتفاقا روشنگر رو برای Enlightener قبلا پیدا کرده بودم:)
در واقع چون Enlightened حالتی هست که شخص به جای روشن کردن دیگران،خودش روشن شده!این واژه ها من رو راضی نمیکنه:)
اگر میخواستم واژه های عربی رو مجاز بدونم روشن ضمیر خیلی برگردان بهتری از روشنفکر هست:)

Mehrbod
02-01-2013, 09:07 AM
اتفاقا روشنگر رو برای Enlightener قبلا پیدا کرده بودم:)
در واقع چون Enlightened حالتی هست که شخص به جای روشن کردن دیگران،خودش روشن شده!این واژه ها من رو راضی نمیکنه:)
اگر میخواستم واژه های عربی رو مجاز بدونم روشن ضمیر خیلی برگردان بهتری از روشنفکر هست:)

کسیکه خودش نیست چجوری میتواند دیگران را روشن کند؟

اگر دروغین بود میگوییم روشنگرانما، easy peasy (:


ِEnlightened همان کارواژه صرف شده to enlighten ئه که یک خرده‌ای راستش ناجوره، مانند اینه که ما بگوییم "خریده"، سپس این را در جایگاه نام بکار ببریم.

در پارسیک ما پسوند -اگ که داریم امروز -ـه شده، مانند "ساختَگ —> ساخته" و پیوندی به "ساخته [است]" ندارد.

undead_knight
02-01-2013, 09:19 AM
کسیکه خودش نیست چجوری میتواند دیگران را روشن کند؟

اگر دروغین بود میگوییم روشنگرانما، easy peasy (:


ِEnlightened همان کارواژه صرف شده to enlighten ئه که یک خرده‌ای راستش ناجوره، مانند اینه که ما بگوییم "خریده"، سپس این را در جایگاه نام بکار ببریم.

در پارسیک ما پسوند -اگ که داریم امروز -ـه شده، مانند "ساختَگ —> ساخته" و پیوندی به "ساخته [است]" ندارد.
در هر حال معناشون تفاوت داره .فعلا برای راه افتادن به کار میبرمش ولی یادت باشه وجدانت نباید آسوده باشه:))
اتفاقا چیز رایجی در انگلیسی هست مثلا crazed در "a crazed killer"; "power-crazed dictators" معنای خیلی ساده ای داره ولی خب در پارسی سازی باید دید چه روشی بهتر هست:)

Mehrbod
02-01-2013, 09:54 AM
در هر حال معناشون تفاوت داره .فعلا برای راه افتادن به کار میبرمش ولی یادت باشه وجدانت نباید آسوده باشه:))
اتفاقا چیز رایجی در انگلیسی هست مثلا crazed در "a crazed killer"; "power-crazed dictators" معنای خیلی ساده ای داره ولی خب در پارسی سازی باید دید چه روشی بهتر هست:)

این شیوه‌‌ی نام/زاب سازی در انگلیسی خوب نیست!

درباره enlightened واژه درستش در پارسیک به گمانم "روشنک" یا "روشنیده" شود، به هر روی همین شیوه بالا برای در انگلیسی برای این گزاره کمی مایه خنده میشود (:

Enlightened enlightened

روشنگر روشن شد.



کارواژه‌ی روشن کردن هم اگر لغزش نکنم اینه:


روشندن —> روز (روزانیدن)


که میشود روزگ (روزه) را اینجا باز به کار برد، ولی پیشتر برای fast و چند تا چیز دیگر به کار رفته.

با این همه اگر هنوز هم گیری، یک «روشنمند» میشود گفت بَچمی کسی که روشنی دارد، پس شد بترتیب خوبی:

Enlightened


روشنگر
روشن‌شده: روشن‌شدگان سده بیست و یکم خود مایه‌ی روشنگری در سده‌های پیش رو خواهند بود.
روشن‌سِگال = rowšansegâl
روشن‌اندیش = rowšanandiš

undead_knight
02-01-2013, 04:00 PM
این شیوه‌‌ی نام/زاب سازی در انگلیسی خوب نیست!

درباره enlightened واژه درستش در پارسیک به گمانم "روشنک" یا "روشنیده" شود، به هر روی همین شیوه بالا برای در انگلیسی برای این گزاره کمی مایه خنده میشود (:

Enlightened enlightened

روشنگر روشن شد.



کارواژه‌ی روشن کردن هم اگر لغزش نکنم اینه:


روشندن —> روز (روزانیدن)


که میشود روزگ (روزه) را اینجا باز به کار برد، ولی پیشتر برای fast و چند تا چیز دیگر به کار رفته.

با این همه اگر هنوز هم گیری، یک «روشنمند» میشود گفت بَچمی کسی که روشنی دارد، پس شد بترتیب خوبی:

Enlightened


روشنگر
روشن‌شده: روشن‌شدگان سده بیست و یکم خود مایه‌ی روشنگری در سده‌های پیش رو خواهند بود.
روشن‌سِگال = rowšansegâl
روشن‌اندیش = rowšanandiš

چرا خوب نیست؟!اتفاقا من خیلی میپسندمش:) ولی خب میشه گفت در برگردان سازی ما مشکل پیدا میکنیم.
اتفاقا روشنک هم خیلی خوبه،مثلا دیوید هیوم یک "روشنک" بود:))))

باشه با اینها سر میکنیم شاید در گذر زمان یکیش مقبول شد:)

Sotude
02-06-2013, 03:55 AM
باید دانست که پسوند "مان maan"، یکی از پسوندهایی ست که از آن برای ساخت نامواژه از روی بن کنون(مضارع) و یا بن گذشته (ماضی) از آن بهره می گیرند.
نکته ای که باید آن را نفراموشید این است که: اگر این پسوند را به بن گذشته (ماضی) بچسبانیم و آن را به گونه ی " ِمان emaan" بخوانیم یا بنویسیم، خواهی نخواهی می تواند "سبب" لغزش در دریافت چم (معنی) درست این واژه از سوی شنونده/خواننده شود؛ چرا که در زبان پارسی، به سبب خَمِشپذیری بالا (flexibility) می توان به چند گونه از جاینام کارگیر (ضمیر مفعولی) بهره برد:

1- جاینام کارگیر چسبان (ضمیر مفعولی متصل): م، ت، ش، مان، تان، شان

2- جاینام کارگیر جدا/ناچسبان یکسَر (ضمیر مفعولی منفصل بی واسطه/مستقیم): مرا، تو را، او را، ما را، شما را، آنها/ایشان را

3 - جاینام کارگیر جدا/ناچسبان نایکسَر (ضمیر مفعولی منفصل باواسطه/غیرمستقیم): به من، به تو، به او، به ما، به شما، به آنها/ایشان

اکنون جاینام های کارگیر چسبان را درنگرید؛ اگر این جاینام ها را به بن گذشته(ماضی) بچسبانیم تا کارواژه ی زمان گذشته بسازیم، چنانچه پسوند "مان maan" (نامواژه ساز) را همچون " ِ مان e maan" (جاینام کارگیر چسبان) بخوانیم، گوینده/شنونده می تواند دچار لغزش در دریافت چم درست گردد. نمونه ها:


1-
ساختمان --> ساخت saakht (بن گذشته از کارواژه ی "ساختن") + مان maan (پسوند نامواژه ساز) --> چم (معنی) درست: سازه --> خوانِـشِ درست = ساختمان saakhtmaan


ساختِمان --> ساخت saakht (بن گذشته از کارواژه ی "ساختن") + ِمان emaan (جاینام کارگیر چسبان= ما را) --> چم درست: (او) ساختــِـمان = او ما را ساخت!!! --> خوانِـشِ درست = ساختـِـمان saakhtemaan


2-
گفتمان --> گفت goft (بن گذشته از کارواژه ی "گفتن") + مان maan (پسوند نامواژه ساز) --> چم درست: همه ی اندیشه ها یا رای های درباره ی یک دستمایه؛ درمیان گذاری اندیشه ها و رای های درباره ی یک چیز؛ (برابر لاتین: discourse) --> خوانِـشِ درست = گفتمان goftmaan


گفتِمان --> گفت goft (بن گذشته از کارواژه ی "گفتن") + ِمان emaan (جاینام کارگیر چسبان= ما را) --> چم درست: (او) گفتــِـمان = او ما را گفت، (او) به ما گفت!!! --> خوانِـشِ درست = گفتـِـمان goftemaan


نمونه های دیگر: آسمان AAsmaan، پودمان Pudmaan، دودمان Dudmaan ، ترکمان Torkmaan/Turkmaan ، سازمان Saazmaan ، ....
و دیگر نامواژه هایی که با پسوند "مان maan" ساخته شده اند...


پیوندهای سودمند در این باره:
مان | لغت نامه دهخدا (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-86b436a4ffd646c9bec77657cbe845bc-fa.html)
گفتمان | لغت نامه دهخدا (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-be8a216d8790442b92bdbc8abacf49a0-fa.html)

Mehrbod
02-06-2013, 04:11 AM
اینکه ولی نادرسته ستوده جان، گفتِمان نمیشود "او ما را گفت"، در آن ریخت باید نوشت "گفت امان"

گفتن


گفتم اَم / گفتم اَمان
گفتم اَت / گفتم اَتان
گفتم اَش / گفتم اَشان


خوانش درست a ئه، نه e، ولی در زبان گفتاری پارسی ما هر دو را بکار میبریم که همان دوگانگی گفتار/نوشتاری باشد. در نوشتار باید با am/at/aš بنویسیم.

پس شد:

goftmân = بحث و گفتگو، بُن گذشته + مان
goftemân = یک واژه دیگر، بُن گذشته + میانوند ـِ + مان
goft amân = ما را گفت
goft ašân = آنها را گفت

Mehrbod
02-07-2013, 12:24 AM
خب اکنون که باز یادم انداختی، بیا کمی بیشتر هم‌اندیشی کنیم دوست گرامی !
(پیرامون بنواژنام "پیرش")

رنگیدن = رنگ کردن
بررسیدن = بررسی کردن
اندیشیدن = اندیشه کردن
باوریدن = باور کردن
واغیدن = واغ واغ کردن
...
به دیگر سخن، اگر واژه‌ای با کارواژگان «کردن، شدن، زدن و ...» یا یکی دوتا از آن‌ها مانکدار
بود ، (مانند بررسی کردن و بررسی شدن) چهره‌ی ناآمایشی آن ، بهنجار با "کردن" چم می‌دهد !
(بررسیدن = بررسی کردن)

ولی اگر تنها با یکی چم‌دار بود ، همان می‌شود ! (زنگیدن = زنگ زدن، و نه زنگ کردن و ...)
بر همین پایه اگر یک کارواژه‌ی برساخته بسازیم، برای نمونه «روشنیدن» یعنی ==> روشن کردن ؛
پس بنواژنام «پیرش» می شود = پیر کردن ! ( و نه پیر شدن)

بدین‌سان برای فرایند پیری ، /ای/ را به واپسین واج «پیر» بچسبانید می شود پیر شدن ؛ که نه
کژتابی دارد و نه چیز دیگری ، بسیار هم به هنجار است ! (تازه فرآیند نورم بنواژنام سازی نیز
همین است و نه بنواژنام عجیب و غریب "پیرش" که چم آن روشن نیست)

من پیرامون این‌گونه کارواژه‌سازی بیشتر اندیشه کرده‌‌ام ، دیرتر اگر حوصله داشتم شاید در
جُستار "ساختارشناسی.." بیشتر گفتمانیدیم ! (گفتمان کردیم)
به مهر این پیک را هم نجابجایید ! :)))
(یعنی جابه‌جا نکن ؛ جابجاییدن = جابجا کردن و نه جابجا شدن و ...)

بنواژنام = اسم مصدر

نه آلیس جان، برای کارواژه‌ها در پارسیک ما همکرد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B9%D9%84_%D8%B3%D8%A8%DA%A9) یا یارکارواژه (auxiliary verb) داریم که بیشتر زمانها افزوده هستند، ولی گاه در جایگاه یک نمود (aspect) از کارواژه یا چگونگی انجام آن را (بمانند برواژه یا قید) به کار میروند.

این هم یک مشت پادنمونه برای این "کارواژه کردن" که گفتی، اینها هیچکدام با "کردن" معنی نمیدهند:


توانستن = من پس از چند روز سرانجام توانستم کار را بیانجامم —> من پس از چند روز سرانجام توان کردم کار را بیانجامم / من از پس چند روز توان یافتم کار را بیانجامم.
نامیدن = من شما را پیشتر آلیث نامیده‌ام —> من شما را پیشتر آلیث نام کرده‌ام / من شما را پیشتر آلیث نام گذاشته‌ام.
مانستن = پیچیدگی و همزمان سادگی پارسیک به هیچ زبان دیگری نمی‌ماند.
...


اینکه چگونه میتوان دریافت همکرد یا یارکارواژه‌ی چیست خودبه‌خود از بافتار سخن میاید، اگر نیاز باشد با همکرد آنرا می‌نمایانیم.

از آنجاییکه در پارسیک ما کمابیش همه کارواژه‌ها را به دو چهره‌ی گذرا/ناگذرا داریم، چهره‌ی پیش‌انگاشتیک
آنها ناگذرا است که بیشتر زمانها همان «شدگی» باشد، چهره‌ی گذرا نیز بیشتر زمانها «کردگی» کار باشد:



شدن پیش‌انگاشت
پیریدن = پیر شدن (شدگی) / پیرانیدن = پیر کردن (کردگی)
یافتن = یافت شدن / یابانیدن = یافت کردن
چریدن = چریده/چران شدن / چرانیدن = چران کردن[/color]
رفتن = رفت شدن / روانیدن = رفت کردن
جداییدن = جدا شدن / جدایانیدن = جدا کردن

کردن پیش‌انگاشت
بررسیدن = بررسی کردن / بررسانیدن = به بررسی واداشتن
اندیشیدن = اندیشه کردن / اندیشانیدن = به اندیشه واداشتن

...


اینکه چگونه دسته‌بندی میشوند هم ساده است، هر همکردی که کارواژه با آن بیشتر از
همه به کار میرفت خودکاروار پیش‌انگاشت‌اش میشود، ما بیشتر میگوییم "پیر شدن" تا "پیر کردن"، پس:


پیریدن = پیر شدن = to age
پیرانیدن = پیر کردن ≈ to exhaust

پیرِش = فرایند پیر شدگی = aging
پیری = یک پیر / دوره‌ی پیری
پیر = سالخورده / خردمند / ... = old / wise /...

Sotude
02-07-2013, 12:29 AM
اینکه ولی نادرسته ستوده جان، گفتِمان نمیشود "او ما را گفت"، در آن ریخت باید نوشت "گفت امان"

گفتن

گفتم اَم / گفتم اَمان
گفتم اَت / گفتم اَتان
گفتم اَش / گفتم اَشان


خوانش درست a ئه، نه e، ولی در زبان گفتاری پارسی ما هر دو را بکار میبریم که همان دوگانگی گفتار/نوشتاری باشد. در نوشتار باید با am/at/aš بنویسیم.

پس شد:

goftmân = بحث و گفتگو، بُن گذشته + مان
goftemân = یک واژه دیگر، بُن گذشته + میانوند ـِ + مان
goft amân = ما را گفت
goft ašân = آنها را گفت



درود بر شما دوست من!
در زبان پارسی کنونی که ما با گویش تهرانی (گویش معیار) می سخنیم، دگرسانی ای میان َ a و ِ e نیست و هردو یکی شده اند. تنها در گویش پارسی دری و تاژیکی (که به پارسی میانه نزدیک تر هستند)، این روال انجام می شود و در زبان پارسی ایران، بیشتر در خواندن نوشته های ادبیک و پامه ها از َ a بجای ِ e بهره می گیرند. نمونه:
در زبان پارسیک ایران همه ی مردم (هتا در نوشتار)، واژه ی "گفتمان" (به چم او ما را گفت، او به ما گفت) را به گونه ی گفتـِـمان می خوانند نه گفتــَمان. نه تنها برای این واژه، همچنین برای دیگر جاینام های کارگیر همچون: م، ت، ش، مان، تان، شان
ولی جایی که این جاینام ها به گونه ی پسوند دارایی (مالکیت) بهره گرفته می شوند، به گونه ی



(am، at(et)، ash(esh)، amaan(emaan)، ataan(etaan)، ashaan(eshaan

از آن ها بهره می گیرند.


نمونه ای برای بهره گیری از پسوند دارایی (مالکیت) برای واژه ی "دفتر":



Daftar-am
Daftar-at (dar goftaar --> et)/n
Daftar-ash(dar goftaar --> esh)/n
Daftar-amaan(dar goftaar --> emaan/emun)/n
Daftar-ataan(dar goftaar --> etaan/etun)/n
Daftar-ashaan(dar goftaar --> eshaan/eshun)/n

نمی دانم نگرم را به درستی رساندم یا نه؟!!

Mehrbod
02-07-2013, 12:35 AM
خب آری ستوده جان من هم میدانم در گویش امروزین «پسوند دارنگی» گاه e بکار میرود گاه a، ولی تا آنجاییکه باز میدانم
سدای درست‌تر و ریشه‌ای‌تر آن a میباشد و پس ما برای سادگی با a مینویسم، با هر کدام دوست داشتیم میخوانیم.

هر آینه میتوان از وات ویژه‌ی æ نیز بهره گرفت:

Goft æšân = Be ânhâ goft
Goft æmân = Be mâ goft


ولی همه این کارها به بهای تایپ بالاتر و پیچیدگی بیشتر هستند که خواستنی
نمیباشند، بهتره کاری که میتوان بجای دست به مغز سپرده را به مغز سپرده و بیخود خودمان را درگیر نکنیم!

Alice
02-07-2013, 12:45 AM
توانستن = من پس از چند روز سرانجام توانستم کار را بیانجامم —> من پس از چند روز سرانجام توان کردم کار را بیانجامم / من از پس چند روز توان یافتم کار را بیانجامم.
نامیدن = من شما را پیشتر آلیث نامیده‌ام —> من شما را پیشتر آلیث نام کرده‌ام / من شما را پیشتر آلیث نام گذاشته‌ام.
مانستن = پیچیدگی و همزمان سادگی پارسیک به هیچ زبان دیگری نمی‌ماند.

اینها که کارواژه‌های ساختگی نیستند ، فَردید من از «کردن، شدن و ...» کارواژه‌سازی ِ برساخته بود !
به مهر اگر میتوانید برای آنان پادنمونه بیاورید ! (چون خودم ژرف‌اندیشی نکرده‌ام و دل‌استوار نیستم،
به هر روی اینجا که میدان زورچپانی اندیشه‌ها نیست ، جایگاه هم‌اندیشی است)



از آنجاییکه در پارسیک ما کمابیش همه کارواژه‌ها را به دو چهره‌ی گذرا/ناگذرا داریم، چهره‌ی پیش‌انگاشتیک
آنها ناگذرا است که بیشتر زمانها همان «شدگی» باشد، چهره‌ی گذرا نیز بیشتر زمانها «کردگی» کار باشد:


شدن پیش‌انگاشت
پیریدن = پیر شدن (شدگی) / پیرانیدن = پیر کردن (کردگی)
یافتن = یافت شدن / یابانیدن = یافت کردن
چریدن = چریده/چران شدن / چرانیدن = چران کردن[/color]
رفتن = رفت شدن / روانیدن = رفت کردن
جداییدن = جدا شدن / جدایانیدن = جدا کردن

کردن پیش‌انگاشت
بررسیدن = بررسی کردن / بررسانیدن = به بررسی واداشتن
اندیشیدن = اندیشه کردن / اندیشانیدن = به اندیشه واداشتن

گذرا و ناگذرا بودن باز پیوندی ندارد ؛ چون آماج من کارواژه‌های ساختگی بود !
نه بنواژه‌هایی که از پیش در زبان تنیده شده‌اند (جز جداییدن) ؛ چند نمونه باز
برای چنین کارواژه‌هایی :

باوریدن = باورن کردن (آلیس‌جان بباور که ... => آلیس‌جان باور کن که...)

واغیدن = واغ واغ کردن (هاپو واغید => هاپو واغ واغ کرد...)

آروینیدن = آروین کردن (و نه آروین شدن، این را خودت پیشنهاد داده بودی)

هم‌آغوشیدن = هم‌آغوشی کردن

جدا از همه‌ی اینها مهربُدجان ؛ کارواژه‌ی «پیرش» برای منی که با زبان پارسی
آشنایی بسنده دارم گنگ است ! نخست که گفتی "پیرش" اگر چم آن را درون
کمانک نمیاوردی به هیچ روی درنمیافتم که پیر شدن، پیر کردن، پیر ماندن و
بر روی هم فردید شما چیست از این واژه ! ( شاید اصلاً درنمیافتم که بنواژنام است)

Mehrbod
02-07-2013, 01:00 AM
اینها که کارواژه‌های ساختگی نیستند ، فَردید من از «کردن، شدن و ...» کارواژه‌سازی ِ برساخته بود !
به مهر اگر میتوانید برای آنان پادنمونه بیاورید ! (چون خودم ژرف‌اندیشی نکرده‌ام و دل‌استوار نیستم،
به هر روی اینجا که میدان زورچپانی اندیشه‌ها نیست ، جایگاه هم‌اندیشی است)




گذرا و ناگذرا بودن باز پیوندی ندارد ؛ چون آماج من کارواژه‌های ساختگی بود !
نه بنواژه‌هایی که از پیش در زبان تنیده شده‌اند (جز جداییدن) ؛ چند نمونه باز
برای چنین کارواژه‌هایی :


همه کارواژه‌ها یک زمانی برساخته (جعلی) بوده‌اند دیگر، کارواژه‌ها را اسپاگتی که فرونفرستاده! (:





باوریدن = باورن کردن (آلیس‌جان بباور که ... => آلیس‌جان باور کن که...)

واغیدن = واغ واغ کردن (هاپو واغید => هاپو واغ واغ کرد...)

آروینیدن = آروین کردن (و نه آروین شدن، این را خودت پیشنهاد داده بودی)

هم‌آغوشیدن = هم‌آغوشی کردن


خب همه اینها گفتیم با هر همکردی بیشتر به کار میرفتند پیش‌انگاشت میشوند.


آروینستن = آرویدن کردن / آرویناندن = به آروین واداشتن
واغیدن = واغ کردن / واغانیدن = به واغ واداشتن


برخی مانند هم‌آغوشیدن هم میتواند شدن باشد، هم کردن، هم میتوان دلبخواه هم‌آغوشانیدن گفت:


هم‌آغوشیدن (شدن): من و او هم‌آغوشیدیم = هماغوش شدیم.
هم‌آغوشیدن (کردن): مرا با خود هم‌آغوشید = مرا با خود هماغوش کرد.
هم‌آغوشانیدن (کردن):مرا با خود هم‌آغوشانید = ~






جدا از همه‌ی اینها مهربُدجان ؛ کارواژه‌ی «پیرش» برای منی که با زبان پارسی
آشنایی بسنده دارم گنگ است ! نخست که گفتی "پیرش" اگر چم آن را درون
کمانک نمیاوردی به هیچ روی درنمیافتم که پیر شدن، پیر کردن، پیر ماندن و
بر روی هم فردید شما چیست از این واژه ! ( شاید اصلاً درنمیافتم که بنواژنام است)

خب چندبار مانند هر کارواژه‌ی دیگری به کار میبری جا میافتد!

فردید نمیخواهد، eš بیشتر زمانها نمایانگر «فرایند {پیش‌انگاشت}» است، در پیریدن پیش‌انگاشت شدن است، پس پیرش = پیریدن:


فزون‌خواری مایه‌ی پیرش است = فزون‌خواری مایه‌ی پیریدن است = فزون‌خواری مایه‌ی پیر شدن است.


همانجور که:


اندوهیدن = اندوهش


ولی،


گفتن ≠ گویش
خواندن ≠ خوانش
خواستن ≈ خواهش


باید اینها را به کار گرفت تا از ناآشنایی در بیایند (:

Gilgamesh
02-09-2013, 09:14 AM
برابر «عمرت بر فناست» ؟

Mehrbod
02-09-2013, 09:20 AM
برابر «عمرت بر فناست» ؟

واژه‌به‌واژه: زندگی‌ات بر نابودیست.


آرِشیک:
زندگیت بیهوده است؟

Gilgamesh
02-09-2013, 09:33 AM
بیهوده یا بی‌هوده؟

Sotude
02-13-2013, 01:11 AM
دوستان پارسیکمَند (پارسیک گوی دانشمند!! :e056: ) برای واژگان بیگانه ی زیر چه واژگانی پیش می نَهید (پیشنهاد می کنید)؟!

1- حساسیت (Allergy) = ???
2- حساسیت (sensitivity) = ???
3- حساس (sensitive) = ???
4- محسوس (sensible) = ???
4- ظریف (ِdelicate) = ???
5- ظرافت (delicacy) = ???
6- نفس کشیدن، تنفس کردن (breathe (in), inhale; respire) = ???


پ.ن:
هرچند که اگر برابرواژه ی درخوری برای زاب/نامواژه ها یافته بشود، می توان آن واژه را با وندها به نامواژه/زاب گستراند (تعمیم داد).

Alice
02-13-2013, 01:42 AM
دوستان پارسیکمَند (پارسیک گوی دانشمند!! ) برای واژگان بیگانه ی زیر چه واژگانی پیش می نَهید (پیشنهاد می کنید)؟!

1- حساسیت (Allergy) = ???
2- حساسیت (sensitivity) = ???
3- حساس (sensitive) = ???
4- محسوس (sensible) = ???
4- ظریف (ِdelicate) = ???
5- ظرافت (delicacy) = ???
6- نفس کشیدن، تنفس کردن (breathe (in), inhale; respire) = ???

درود دوست گرامی ! :)

نفس کشیدن = دمیدن
دمیدن | لغت نامه دهخدا (http://loghatnameh.org/dehkhodaworddetail-c7fb589feb424a88850fb4eb87a30230-fa.html)

ظریف = (در چم نازک) باریک
باریک | لغت نامه دهخدا (http://loghatnameh.org/dehkhodaworddetail-67d7dc47aee74732a79fbd3f40194d02-fa.html)

ظرافت = (بنواژنام) باریکی

حساس = ( با آهنگ فعّال به چم بسیار دارنده و کننده ، مانند رزّاق بسیار روزی دهنده) تیزسُهش
(سرور آریا در جایی «سهشمند» را بکار برده بود که بازهم نزدیک به "حساس" است)

حساسیت = (بنواژنام) تیزسُهشی ، سَهشمندی (هرآینه در فرهنگ پهلوی واژه‌های فُسیل‌تر
و البته جَم و جور تری برای "حساس" یافت میشود ، ولی روی همین "سُهش" و این‌چیزها
مانور بدهیم نیکوتر است)

محسوس = (با آهنگ مفعول ، حسّ شده) سُهیده

Sotude
02-13-2013, 09:48 PM
همچنین درود بر شما آلیس گرامی!
من چون می دانستم شاید دوستان در دریافت چم درست واژگان عربی بالا به دشواری بربخورند، برابرواژه های انگلیش آن ها را نوشتم. به نگر من، "باریکی" برابرواژه ی خوبی برای "ظرافت" نمی باشد، چه اینکه باریکی به "thinness" می گویند ولی از "ظرافت" برای "delicacy" بَهریده می شود (بهره برده می شود).
ظریف و ظرافت به چیزی می گویند که به آسانی آسیب بپذیرد یا کسی که زودرنج و زود آسیب پذیر باشد. کنون من هرچه می اندیشم، برابرواژه ی درخوری برای آین دو واژه نمی یابم. اگر نگر ما از "ظریف و ظرافت"، نازک و نازکی باشد که از همین ها می بهریم، ولی باریکی چم دیگری دارد.
برای حساسیت (آلرژی) چه برابرواژه ای درمی نگرید؟! (همان بیماری ویرانگری که 4 هفته است گریبان مرا گرفته و همه ی تنم به خارش افتاده!!! پدرم درآمد!!!:e411:)
به پیوند داداه شده برای "دمیدن" سرزدم؛ ولی به نگر من، امروزه از "دمیدن" بیشتر به چم "باد کردن blow" بهریده می شود و به جای آن، از "دم زدن" برای "نفس کشیدن" می بهرند (بهره می برند/می گیرند). آماج من بیشتر این بود تا از یک کارواژه ی تکواژه ای برای "نفس کشیدن" ببهریم (بهره ببریم).
برابرواژه ی "سُهیده/سوهیده" برای "محسوس" بسیار چشم نواز و زیبا بود! آفرین!
برابرواژه ی "سُهـِشمند/سوهـِشمند" برای "حساس و حساسیت" بسیاز زیبا بود! باز هم آفرین!
پرسشی که در اینجا برای من ساخته شده این است: مگر نه اینکه از "بن کنون+ش"+ پسوند "مند" هم می توان نامواژه ساخت و هم زاب؟!! برای نمونه، از "دانشمند" (امروزه) هم برای زاب بهریده می شود و هم برای نامواژه. او یک دانشمند است. او دانشمند است. برخی واژگان در گذر زمان، دگرش کاربرد داشته اند. کنون می توان از "سوهشمند/سُهشمند" هم برای زاب بهرید و هم برای نامواژه؟!

برای واژگان "حساسیت (آلرژی)" و "ملموس (لمس-شدنی/پذیر)" چه واژگانی را در می نگرید؟!
شما را از برای هم اندیشیتان می سپاسم.:e41f:

Alice
02-14-2013, 12:51 AM
درودی دوباره ! :)

«حساسیت» همان «حساس» است ؛ تنها یک نشانه‌ی "مصدرساز" عربی به
آن چسبیده شده و بنواژنام (اسم مصدر) عربی ساخته شده ؛ (مانند بشریة یا
بشریت و ...) برای چنین زاب‌هایی هم در فرایند بنواژنام‌سازی پارسی /ای/ را
به پایان زاب میچسبانیم ! حساسیت = سُهشمندی (در پیک پیشین هم گفتم)
--
«ملموس» هم از کالبد مفعول است که "لمس" در آن جاگرفته ، چم راستین آن
"لمس شده" است ولی برای "لمس شدنی/لمس کردنی" هم بکار برده میشود !

لمس کردن = بساویدن
لمس کننده = بساوا
لمس کردنی = بساویدنی
ملموس = بَسودنی (این یکی بسیار خوشگل و شیک است)
بسودنی | لغت نامه دهخدا (http://loghatnameh.org/dehkhodaworddetail-000edd69993c440d9e68a22ac384e29b-fa.html)
--
«دمیدن» و «دردمیدن» همان دم زدن (نفس کشیدن) است؛ هرچند از "دمیدن"
برای فوتیدن و بادکردن سود می‌برند ، ولی به دید من همسنگ شایسته‌ای برای
"نفس کشیدن" است !
--
چون «سُهشمند» برابر فروزه‌ و زاب "حساس" است ، نه در جایگاه نامواژه گزینه‌ی
خوبی نیست !
--
واژه‌ای به فراخور delicacy و "ظرافت" هم‌اینک نمی‌یابم ؛ سه بامداد است و مغزم
کمی تعطیل است ، کمی ژرف‌اندیشی کنم اگر باز همسنگ سزاواری نیافتم باید
بشکیبیم تا مهربُد بازگردد !

:e303:

SAMKING
02-14-2013, 01:19 AM
واژه‌ای به فراخور delicacy و "ظرافت" هم‌اینک نمی‌یابم ؛ سه بامداد است و مغزم
کمی تعطیل است ، کمی ژرف‌اندیشی کنم اگر باز همسنگ سزاواری نیافتم باید
بشکیبیم تا مهربُد بازگردد !
والا اگه نگر مرا بخواهید که بسیار دانا و باهوش هستم!:e414:

ظرافت میشود همان "نازک نارنجی بودن"
برای نمونه میگیم:
مریم زیادی نازک نارنجی است.
مریم زیادی ظریف است.

Sotude
02-14-2013, 05:05 AM
آلیس گرامی، کارواژه ی "بساودین" و همخانواده هایش برای "لمس کردن" را بسیار پسندیدم!!
درباره ی کارواژه ی "دمیدن" نگرم را پیشتر بازگفتم! شگفت (یا بهتر بگویم، مسخره!!) این است که تارنمای لغت نامه، هم "دردمیدن" و هم "دمیدن" را به چم "فوتیدن/پُفیدن/فوت کردن" آورده است!! سرانجام باید یکی از آنها به تنهایی چم "نفس کشیدن" را بدهد!! راستی درباره ی کارواژه ی دیگری که برای نفس کشیدن می بهرند، می توان "دم برآوردن" هم برشمرد (نام برد). ولی افسوس که تکواژه ای نیست.
سَمکینگ جان درست است! با اندکی چشمپوشی، می توان از "زودرنج/نازک نارنجی" برای "ظریف" بهرید ولی همانگونه که پیشتر هم گفتم، آماج من، بَهرِش (bahresh بهره گیری) از یک برابرواژه ی تکواژه ای است.

Alice
02-14-2013, 09:56 PM
سُتوده‌ی گرامی ؛ با بهره‌مندی از فرهنگ پهلوی واژه‌ی شایمند و فراخور "ظریف" به
چم "delicate" ؛ تکواژ «تَنُک» tanok یا «تَنَک» tanak است ؛
«تَنُک» از بیخ و بُن به کَس یا چیزی می‌گویند که بسادگی آسیب‌پذیر باشد ، پادسفت
و چیزی که تاب ِ کوبه (ضربه) را نداشته باشد !
---
ظریف = تَنُک ؛ نازمان

:e303:

Sotude
02-14-2013, 11:16 PM
بسیار هم خوب و دلنشین است!! :e056:
به مهر، نام این واژه نامه ای (پهلوی) را که از آن می بهرید، بازگویید.
اگر پیوند آن برای فروبار (داونلود) هم در دسترستان است، که چه بهتر!! بگذارید تا دیگران هم ببرهند!
با سپاس فراوان! :e41f:
کامیاب باشید! :e00e:

Alice
02-15-2013, 12:28 AM
شوربختانه لینک این واژه‌نامه را برای فروبار ندارم ؛ برای فروبار کردن ،
دوستان واژه‌نامه‌های خوبی را در جُستار «ساختارشناسی زبان پارسیک»
نهاده‌اند !

بر روی هم برای واژه‌ی "ظریف" داریم :
ظریف = باریک ؛ نازک ؛ تاژ* ؛ تَنُک ؛ نازمان ؛ نازپرورده

در هر گزاره از روی بافتار سخن می‌توانید یکی از واژگان بالا را بکار ببندید ؛

* تاژ نه آن تاژ ِ تاژیک !

تاژ | لغت نامه دهخدا (http://loghatnameh.org/dehkhodaworddetail-5247a484d1df4f6b97fad72a05d2cc36-fa.html)

تاژ || لطیف و نازک . (برهان ). نازک و ظریف و لطیف . (ناظم الاطباء).


:e303:

viviyan
02-16-2013, 05:05 PM
دوستان کسی برگردان پارسی این چند واژه را میداند؟


لهجه
بعضی
صحبت
دلیل
عصبانی
مسخره کردن
ولی
انتظار داشتن
هم نظر

meaning
02-16-2013, 06:19 PM
دوستان کسی برگردان پارسی این چند واژه را میداند؟


لهجه
بعضی
صحبت
دلیل
عصبانی
مسخره کردن
ولی
انتظار داشتن
هم نظر

سلام خواهر viviyan من یاد ِ همه شما بودم؛ شما چی ؟منو یادتون هست؟؟:e414:
-گویش
-برخی
-سُخن
-فرنود
-لیكن(به یاد امام خمینی):e105:
-......
-هم داستان

shirin
02-16-2013, 06:45 PM
عصبانی: شاید خشمگین
مسخره کردن: شاید ریشخند کردن.
انتظار داشتن هم حتما چشمداشت داشتن
هم نظر : هم نگرش ، هم دید ، هم سو :e056:

meaning
02-16-2013, 06:54 PM
مغسی خواهر شیرین!
عصبانی یادم رفت اره میشه خشمگین!
بقیه رو هم از رو نوشته های هرمز پگاه نوشتم!
اگه قلط بوده خدا نبخشدش!:e414:

Soheil
02-16-2013, 08:08 PM
دوستان کسی برگردان پارسی این چند واژه را میداند؟


لهجه
بعضی
صحبت
دلیل
عصبانی
مسخره کردن
ولی
انتظار داشتن
هم نظر


دوستان واژه های خوبی پیشنهاد دادند. در مورد "ولی" من جایی خونده بودم که فارسیه و "اما" عربیه! البته مال خیلی وقت پیشه شاید اشتباه کنم. :e056:

SAMKING
02-17-2013, 12:12 PM
دوستان کسی برگردان پارسی این چند واژه را میداند؟


لهجه
بعضی
صحبت
دلیل
عصبانی
مسخره کردن
ولی
انتظار داشتن
هم نظر

لهجه= گویش - سرزبان
بعضی= برخی - پاره‌ای - گروهی
صحبت= سخن - گفتگو - گفتمان - گلا
دلیل= انگیزه - آوند - چرایی - راهنما - رهنمون - فرنود - شَوند نشانه
عصبانی= خشمگین - برآشفته - تندخو - جوشی
مسخره کردن= ریشخند کردن
ولی= پارسی است
انتظار داشتن= چشم داشتن
هم نظر= هم نگر / هم داستان

اینها ماهی بودند...:e520::e019::e054::e522:

سرچشمه های پارسی نویسی/گویی (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/%D8%B3%D8%B1%DA%86%D8%B4%D9%85%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-801/)

این هم روش یادگیری ماهیگیری بود...:e148:

:e032:

Mehrbod
02-17-2013, 04:33 PM
انتظار داشتن

بَـیـوسـیدن = Bayusidan
ڃشمـداشـتن



بیوسیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) (از: بیوس + َیدن مصدری ) امید داشتن . (برهان ) (ناظم الاطباء). انتظار بردن . انتظار. چشم داشتن . چشمداشت . توقع. ترصد. امید داشتن . أمل . تأمیل . (یادداشت مؤلف ). تأمیل . (مجمل اللغة) :
که بیوسد ز زهر طعم شکر
نکند میل بی هنر به هنر ۞ .




بَیوسیدن = To expect
بَیوس = expect, expectation
بَیوسِش = expectation

بیوسان = expectantly


من از شما کاربرد این کارواژه را در آینده می‌بَـیـوسَم ≈ I expect you to use this verb in the future

ایرانبانو بیوسان از من خواست که ڃرایی بازنامیِ جُستار را روشن کنم ≈ Iranbanoo expectantly asked me to clarify the topic's renaming reason







دوستان واژه های خوبی پیشنهاد دادند. در مورد "ولی" من جایی خونده بودم که فارسیه و "اما" عربیه! البته مال خیلی وقت پیشه شاید اشتباه کنم.

آری, «ولی» از "بیگ" میاید و پارسیکه, "اما" تازیست.

Mehrbod
02-23-2013, 11:30 AM
مشکل من سر همین مفهوم زمان هست،گفتم آیا عدم زمان رو میتونیم زمان در نطر بگیریم؟!آیا میتونیم بگیم تکینی(تسلیم، پارسیش رو استفاده میکنم:)) ) n^10 سال در جایی بوده؟!به نطر من ناشدنیه.

ولی چرا تکینی؟



تک = solo, uni, monad, single
تکین (زاب) = monadic
تکینه (نام) = singular
تکینگی (زاب) = singularity


به نگرم واژه کم داریم اینجا, همان تکینه را برای singular‌ برداریم بهتره: تکینگی - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DA%A9%DB%8C%D9%86%DA%AF%DB%8C)


پ.ن.
مِه‌جُست هم برای big bounce خوب میزند, تنها ولی این واژه‌یِ bounce‌ گمان نمیکنم بشود جستن, بیشتر به خوردن و "کمانه کردن" میگویند bounce:



کمانه کردن . [ ک َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگشتن گلوله پس از خوردن به نشانه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برخوردن تیر و گلوله و چیزهای سریعالسیر به مانع و بازگشت کردن یا تغییر مسیر دادن آن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).


که اینجا میشود کارواژه ساخت:

Kamânegidan = Kamâne kardan
Kamânegeš = Bounce

Big Bounce = Mehkamânegeš


یا همچو چیزی ...

undead_knight
02-23-2013, 11:35 AM
ولی چرا تکینی؟



تک = solo, uni, monad, single
تکین (زاب) = monadic
تکینه (نام) = singular
تکینگی (زاب) = singularity


به نگرم واژه کم داریم اینجا, همان تکینه را برای singular‌ برداریم بهتره: تکینگی - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DA%A9%DB%8C%D9%86%DA%AF%DB%8C)
در یک منبع پارسی دیده بودمش،اصراری به استفاده ازش ندارم:))

Alice
02-23-2013, 01:10 PM
لهجه
بعضی
صحبت
دلیل
عصبانی
مسخره کردن
ولی
انتظار داشتن
هم نظر

1. گفتاهنگ ؛
2. برخی ؛
3. هم‌نشینی ؛
4. آوند ؛
5. برآشفته ؛
6. ریشخندیدن ؛
7. پَن ؛
8. چشمداشتن ؛
9. هم‎‌نوا ؛

undead_knight
02-23-2013, 10:01 PM
پ.ن.
مِه‌جُست هم برای big bounce خوب میزند, تنها ولی این واژه‌یِ bounce‌ گمان نمیکنم بشود جستن, بیشتر به خوردن و "کمانه کردن" میگویند bounce:
خود بونس که معانی مختلفی داره ولی با خوندن توصیفاتی که در موردش شده به نطرم مه جست هم اشکالی نداره:)
دلیل اینکه به بیگ بنگ و بیگ کرانچ متوالی بییگ بونس میگن همین فرایندن جستن هست. اگر میخواستن کمانه کردن رو برسونند باید از کلمات مشابه مثل REBOUND استفاده میکردند:)
در واقع ما هم به چیزی که کمانه میکنه جستن رو نسبت میدیم هم به چیزی که ناگهانی جهش داره.
he reached the door in a single bounce: BOUND, leap, jump, spring, hop, skip.
the pitch's uneven bounce: SPRINGINESS, resilience, elasticity,

Mehrbod
02-24-2013, 12:28 PM
هنوز درباره فرگشتیک بودن آن و سازکار فرگشتش بحث است،ولی شدیدا جهانیست و تصور فرگشتیک نبودن آن شدیدا سخت است،یک نگره این است که این محصول جانبی توانایی تحلیل و مرتب کردن صدا در انسان است.

راسل جان زمانیکه رنج «فرگشتیک» خواندن بجای "فرگشتی" را به خودمان دادیم, آنگاه راه‌هایِ
پیش رویمان در واژه سازی نیز بسته نمیشوند و نمونه‌وار, میتوانیم اینگونه ساختار واژه را پیش ببریم:


فرگشت = نام
فرگشتیک = زاب
فرگشتیکی = نام: فرگشتیک بودن

درست همانندِ:


تار (زاب): این نگاره‌ای تار است.
تاری (نام): تاریِ دید.
تاریک (زاب): خانه تاریک است.
تاریکی (نام): تاریکیِ اندیشه undead برستودنی است.


پس:


هنوز درباره فرگشتیکیِ آن و سازکار فرگشتش بحث است،ولی شدیدا جهانیست و تصور نافرگشتیکیِ آن شدیدا سخت است،یک نگره این است که این محصول جانبی توانایی تحلیل و مرتب کردن صدا در انسان است.

Mehrbod
02-28-2013, 04:48 PM
خود بونس که معانی مختلفی داره ولی با خوندن توصیفاتی که در موردش شده به نطرم مه جست هم اشکالی نداره:)
دلیل اینکه به بیگ بنگ و بیگ کرانچ متوالی بییگ بونس میگن همین فرایندن جستن هست. اگر میخواستن کمانه کردن رو برسونند باید از کلمات مشابه مثل REBOUND استفاده میکردند:)
در واقع ما هم به چیزی که کمانه میکنه جستن رو نسبت میدیم هم به چیزی که ناگهانی جهش داره.
he reached the door in a single bounce: BOUND, leap, jump, spring, hop, skip.
the pitch's uneven bounce: SPRINGINESS, resilience, elasticity,

بد نیست این را هم بدانیم که خود واژه‌یِ «جهان» در پارسیک از "جستن"* آمده:


جستن —> جه+ان


و اگر نگره‌یِ مه‌جست درست باشد میتوانیم بگوییم که پیشینیان ما
یک چند هزار سالی از دانشمندان چندایین (quantum) پیشروتر بوده‌اند! ((:

فضانوردان باستان - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B6%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D 9%86_%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86)



http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/362.jpg





* https://www.facebook.com/Paarsipaak/posts/401064336657331?comment_id=2343670&notif_t=feed_comment

undead_knight
02-28-2013, 05:19 PM
بد نیست این را هم بدانیم که خود واژه‌یِ «جهان» در پارسیک از "جستن"* آمده:


جستن —> جه+ان


و اگر نگره‌یِ مه‌جست درست باشد میتوانیم بگوییم که پیشینیان ما
یک چند هزار سالی از دانشمندان چندایین (quantum) پیشروتر بوده‌اند! ((:

فضانوردان باستان - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B6%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D 9%86_%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86)



http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/362.jpg





* https://www.facebook.com/Paarsipaak/posts/401064336657331?comment_id=2343670&notif_t=feed_comment
این ملاقات زمینی ها یا تکنولوژی های پیشرفته در گذشته حسابی جز ژانر علمی تخیلی و دانش نما هست:))

راستی این عکسه که گذاشتی چه ربطی به تاپیک داره!؟:))

Mehrbod
02-28-2013, 11:29 PM
این ملاقات زمینی ها یا تکنولوژی های پیشرفته در گذشته حسابی جز ژانر علمی تخیلی و دانش نما هست:))



مهربد گرامی،جهان بر پایه ریشه شناسی داستان های گوناگونی گزارش شده است.الف:می گویندجهان بر گرفته از جستن است که جستن بیشتر به چم جنبش(حرکت) است نه جهش و پرش.از آن جاییکه مردم دگرگونی های پیرامونشان در چهار واره را، با همه تن و جانشان می سهیدند،به اینجا می رسند که در جای یا اسپاشی که زندگی می کنند در دگرگونی پیوسته است از همین روی پیرامونشان را جهان نام دادند(پدیده ای که پیوسته در جنبش است).ب:برخی بر این باورند که جهان بر گرفته از گیهان است.چونکه در زبان پارسی "گ"به "ج"دگرگون شود پیشینه دارد مانند gyaan در پهلوی به جان پارسی دگرگون شد.از نگر من "الف"جهان در پهلوی پیشینه ندارد و از همین روی یک کمی دور از خرد است ولی من "ب"را بیشتر می پسندم که جهان دگرگشته ی گیهان است.بهمن


من «آ» را بیشتر پسندیدم, خب دستکم جنبش اَزَلی و مادّیِ ماده را در واژه‌‌یِ «جهان» داریم!




راستی این عکسه که گذاشتی چه ربطی به تاپیک داره!؟:))


شوخی بود, از این conspiracy theory‌ها که یک مشت پرت و بلا نشان را بزور بهم می‌پیوندانند, سرانجام هم یک !Coincidence? You decide به آدم میدهند ((:

undead_knight
03-01-2013, 12:07 AM
من «آ» را بیشتر پسندیدم, خب دستکم جنبش اَزَلی و مادّیِ ماده را در واژه‌‌یِ «جهان» داریم!

شوخی بود, از این conspiracy theory‌ها که یک مشت پرت و بلا نشان را بزور بهم می‌پیوندانند, سرانجام هم یک !Coincidence? You decide به آدم میدهند ((:
برای همین مه جست هم هرچند تیری توی تاریکی بود ولی فعلا واژه بهتری پیدا نکردم:)

اون رو که گرفتم فکر کردم مستقیما ربطی به تاپیک داره و تعجب کرده بودم:))

Mehrbod
03-20-2013, 12:14 AM
برای همین مه جست هم هرچند تیری توی تاریکی بود ولی فعلا واژه بهتری پیدا نکردم:)

اون رو که گرفتم فکر کردم مستقیما ربطی به تاپیک داره و تعجب کرده بودم:))

سرگرم خواندن واژه نامه‌یِ مکنزی بودم که یکبار دیگر گذرم به این «جَستن» خورد, بفرمایید:


chance (n.) Jahišn.
chance (v.) Jastan.


نیاکان ما جهان را تصادفی (شانسی, جستیک) میدیدند و هیچ دشواری‌ای هم در دریافت پنداره[1] نداشتند! :4:



----
1. ^ Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Concept) Concept

Mehrbod
04-06-2013, 05:46 AM
پ.ن : گرامی، سهش را قبلا جایی دگر به معنایی دگر دیده‌ام . آیا به خطا رفته‌ام و شما از چم‌اش اطمینانِ خاطر دارید؟

آری, همه‌یِ واژگانی که نرم‌افزار لینک میکند را من دستی یک به یک هایسته‌ام[1].

«سُهیدن[2]» از واژه‌نامه‌یِ «مکنزی» میاید:


1585
MacKenzie - A Concise Pahlavi Dictionary - p. 75



به چه چمی[3] دیده بودید؟ (:







----
1. ^ Hâyestan || هایستن: تایید کردن; هایسته کردن to confirm
2. ^ Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense
3. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Meaning), MacKenzie meaning

Fox
04-06-2013, 06:44 AM
اشتباه از نحوه‌ی خواندنِ پست‌تان بود . به اشتباه فکر کردم سهش را با Relaxation قرینه‌ی متردافی گرفته‌اید . در حال که منظورتان سهشِ relaxation بوده . من هم همان حس را دیده بودم پیش از این.

Mehrbod
04-06-2013, 08:17 PM
اشتباه از نحوه‌ی خواندنِ پست‌تان بود . به اشتباه فکر کردم سهش را با Relaxation قرینه‌ی متردافی گرفته‌اید . در حال که منظورتان سهشِ relaxation بوده . من هم همان حس را دیده بودم پیش از این.

یکی دیگر از دستآورد‌هایِ این دبیره‌یِ تخمی پارسوتازیک[1].

برای relax یک کارواژه‌ای[2] از حیدری ملایری داریم که وا+هلیدن[3] باشد:


واهِشتن[4] = واهِلیدن = to relax
واهلش = relaxation




----
1. ^ pârs+o+tâzik::Pârsotâzik || پارسوتازیک: perso-arabic
2. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-187959ae963442489c83280c99ce08f3-fa.html) verb
3. ^ Heštan || هشتن: گذاشتن; نهادن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-56a4567bb2284ee8b72948117df82be2-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Pose), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Put), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Set) to pose; to put; to set
4. ^ vâ{pišvand}+heštan::Vâheštan || واهشتن: ریلکس کردن ⚕Heydari☉ (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=relax&formSubmit=Search&showAll=1), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Relax) to relax

kourosh_bikhoda
09-07-2013, 06:13 PM
دگرسانی‌ای

جناب مهربد. شما که اینهمه زحمت میکشید و همت دارید که اینچنین سخت و دشوار برای ما بنویسید و فارسی نویسی پیش گرفتید، حتمن باید در جریان باشید که تنها کاربری واژگان فارسی بجای بیگانه نمیتونه روش مناسبی باشه. من این اشکال رو که در ادامه خدمتتان عرض میکنم بارها از شما دیدم. خواهش میکنم مطالعه کنید و بکار ببرید.

اگر در پایان یک واژه "یی" بکار رفته باشه، برابر پیشنهاد فرهنگستان بهتره در هنگام نکره کردن اون واژه، بجای افزودن "ی" نکره به پایان آن، به روش های دیگه مانند افزودن "یک" یا کم و بیش کردن گروه اسمی اون و سپس نکرده کردنش اون رو تبدیل به نکرده کنید. برای نمونه بالا میشود گفت:

یک دگرسانی
دگرسانی ویژه ای
دگرسانی نویی

اینهمه زحمت و استعداد شما در بکارگیری واژگان پارسی میتونه والاتر جلوه کنه اگر چنانچه دستور زبان و عرف ها و پیشنهادهای زبان شناسان رو درباره چیدن واژگان نیز بکار گیرید.

google
09-07-2013, 06:24 PM
جناب "یه نفر" یا شما خیلی باسوادید یا خیلی خِنگ! کدامش؟

جناب کوروش بیخدا ، من نمیدانم چه افرادی در فرهنگستان زبان پارسی مشغولند. هنوز معنای کلمه یارانه را درک نکرده ام!
از این دست کلمه ها بسیار دیده شده است..
شنیده ام واژه ای نیز برای آیینه ساخته اند به نام : "من درش پیدا" آیا حقیقت دارد؟؟

Alice
09-07-2013, 07:06 PM
اگر در پایان یک واژه "یی" بکار رفته باشه

این شیوه در گروه وصفی کاربرد بیشتری دارد، ولی خب، در متون دیگر هم شایسته است نام های
مختوم به /ای/ را اندکی پس و پیش کرده و از کاربرد دو واج /ای/ پشت سر هم بپرهیزیم. هرآینه در
نگر بگیرید که ایشان تلاشی برای بلیغ نویسی و زیبایی سخن نمی‌کنند، آنطور که پیداست تنها زبان
محاوره را تحت‌الفظی پاکنویسی می‌کنند. (چون به باور ایشان زبان سره پرمایه‌تر و غنی‌تر می‌باشد)
پس کاربردهای بلاغی و تکلف کلام برای یک گفتمان و هم‌اندیشی خودمانی در این سخنگاه بایسته
نیست و کار ایشان از این رو درخور نکوهش و سرزنش نمی‌باشد.

مزدك بامداد
09-07-2013, 08:30 PM
شنیده ام واژه ای نیز برای آیینه ساخته اند به نام : "من درش پیدا" آیا حقیقت دارد؟؟
از آنجایی که واژه ی آیینه سراپا پارسی است، گمان ندارم که همچو برابری برایش ساخته باشند.

sonixax
09-07-2013, 10:01 PM
جناب "یه نفر" یا شما خیلی باسوادید یا خیلی خِنگ! کدامش؟

ایشان دوشیزه هستند !

مزدك بامداد
09-07-2013, 11:33 PM
شوربختانه لینک این واژه‌نامه را برای فروبار ندارم ؛ برای فروبار کردن ،
دوستان واژه‌نامه‌های خوبی را در جُستار «ساختارشناسی زبان پارسیک»
نهاده‌اند !

بر روی هم برای واژه‌ی "ظریف" داریم :
ظریف = باریک ؛ نازک ؛ تاژ* ؛ تَنُک ؛ نازمان ؛ نازپرورده

در هر گزاره از روی بافتار سخن می‌توانید یکی از واژگان بالا را بکار ببندید ؛

* تاژ نه آن تاژ ِ تاژیک !

تاژ | لغت نامه دهخدا (http://loghatnameh.org/dehkhodaworddetail-5247a484d1df4f6b97fad72a05d2cc36-fa.html)

تاژ || لطیف و نازک . (برهان ). نازک و ظریف و لطیف . (ناظم الاطباء).


:e303:
یک چم مهادین واژه تاژ همان "چادر"(خیمه) است و به مردمی که شهر نشین نبوده و چادر نشین بوده ند، به یکسان که ایرانی یا انیرانی بوده باشند، تاژیک میگفتند، که از این واژه، دو واژه ی تازی و تاجیک بجای مانده. در خراسان/ اکنون افغانستان، همواره به کسانی که کوچگر بوده اند، چه زردپوست و چه هندواروپایی، تاجیک میگفته اند و میکوشیده اند که از اینراه به آنها سزامندی های کمتر شهروندی روا دارند.

تاژ | لغت نامه دهخدا (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-5247a484d1df4f6b97fad72a05d2cc36-fa.html)

یه نفر
09-08-2013, 07:03 AM
این جوجل کیست؟ ادعای خالیست!!!!
در ضمن میلاد خان، کسی از شما نظر نخواست که پاسخ شبهاتشو میدی!!!!
با جناب کوروش مومن هم موافقم. در این دفترچه فقط 4و5 نفر هستند که زبان هخامنشی را میتوانند بخوانند. بقیه برایشان سخت است..
بهتر است مراعات ما نیز بکنید

یه نفر
09-08-2013, 07:06 AM
انیرانی بوده
انیرانی یعنی غیر ایرانی؟! :-)
داریـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــوش بزرگ هم در آخرین ترانه اش میگوید این شیخ انیران....
پیش خودم میگفتم یعنی چی! :-)
سپاس

مزدك بامداد
09-08-2013, 11:15 AM
انیرانی یعنی غیر ایرانی؟
ا- = ان- = un- in_ ( not)) ----> نا
mortal = مرداد
immortal = امرداد

sonixax
09-08-2013, 01:39 PM
در ضمن میلاد خان، کسی از شما نظر نخواست که پاسخ شبهاتشو میدی!!!!

حدس میزدم از به کار بردن واژه دوشیزه ناراحت شوید باید میگفتم آبجی یا فاطی خانم هستند :)))

Mehrbod
09-08-2013, 02:15 PM
جناب مهربد. شما که اینهمه زحمت میکشید و همت دارید که اینچنین سخت و دشوار برای ما بنویسید و فارسی نویسی پیش گرفتید، حتمن باید در جریان باشید که تنها کاربری واژگان فارسی بجای بیگانه نمیتونه روش مناسبی باشه. من این اشکال رو که در ادامه خدمتتان عرض میکنم بارها از شما دیدم. خواهش میکنم مطالعه کنید و بکار ببرید.

اگر در پایان یک واژه "یی" بکار رفته باشه، برابر پیشنهاد فرهنگستان بهتره در هنگام نکره کردن اون واژه، بجای افزودن "ی" نکره به پایان آن، به روش های دیگه مانند افزودن "یک" یا کم و بیش کردن گروه اسمی اون و سپس نکرده کردنش اون رو تبدیل به نکرده کنید. برای نمونه بالا میشود گفت:

یک دگرسانی
دگرسانی ویژه ای
دگرسانی نویی

اینهمه زحمت و استعداد شما در بکارگیری واژگان پارسی میتونه والاتر جلوه کنه اگر چنانچه دستور زبان و عرف ها و پیشنهادهای زبان شناسان رو درباره چیدن واژگان نیز بکار گیرید.

با سپاس از شما دشمن دیرینه,

من این «-ی» را ولی دوست دارم و آنرا بیشتر از آنکه نیاز باشد هم به کار میبرم, مانند "از حیدری ملایری هم یک
کارواژه‌ای داریم ...".

در جاهایی که دوبار میاید هم برای من سدای اندک آزاردهنده ولی خوشآیندی دارد که به آن دُژآوایی/دژروانی میگویند و بی کاربرد نیست:

خطی از کتاب ها - برگ 3 (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B1-14/%D8%AE%D8%B7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7-751/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-3.html#post25420)

I’ve discovered a trick when giving lectures. I have been told by conference
organizers that one needs to be clear, to speak with the fake articulation of TV
announcers, maybe even dance on the stage to get the attention of the crowd. Some try
sending authors to “speech school”—the first time it was suggested to me I walked out,
resolved to change publishers on the spot. I find it better to whisper, not shout. Better to
be slightly inaudible, less clear. When I was a pit trader (one of those crazy people
who stand in a crowded arena shouting and screaming in a continuous auction), I
learned that the noise produced by the person is inverse to the pecking order: as with
mafia dons, the most powerful traders were the least audible. One should have enough
self-control to make the audience work hard to listen, which causes them to switch into
intellectual overdrive.
This paradox of attention has been a little bit investigated: there
is empirical evidence of the effect of “disfluency.”


پس این از مهر نگارشیک من میاید: شخصیت‌شناسی از روی نگارش (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%B4%D9%8 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D8%B4-854/)


زبان پارسیک هم زبان باز و چندگانه‌ای است و نباید آنرا در بند شیوه‌هایِ نگارش خشک و استاندارد کرد!

Alice
09-08-2013, 03:20 PM
با سپاس از شما دشمن دیرینه,

:e40d::e415::e421:

kourosh_bikhoda
09-08-2013, 06:03 PM
هرآینه در
نگر بگیرید که ایشان تلاشی برای بلیغ نویسی و زیبایی سخن نمی‌کنند

نیازی به این تلاش هم نیست. حفظ و نگهداری دستور زبان از حفظ و نگهداری واژگان کم اهمیت تر نیست. واژه ممکنه از زبانی به زبان دیگه قرض داده بشه، ولی دستور زبان چنین نیست. به همین خاطره که "سرعت مطمئنه" در پارسی پذیرفته نیست و باید بجاش گفت "سرعت مطمئن".

kourosh_bikhoda
09-08-2013, 06:06 PM
:e40d::e415::e421:

به خر شاه گفته یابو!

مزدك بامداد
09-08-2013, 06:29 PM
با سپاس از شما دشمن دیرینه
از انجا که من در این سخنگاه تازه‌کار هستم نیاز به روشنگری در این باره دارم.

Mehrbod
09-08-2013, 07:01 PM
از انجا که من در این سخنگاه تازه‌کار هستم نیاز به روشنگری در این باره دارم.

درود,

چیز ویژه‌ای نیست, ایشان از روز یکم چندان[1] دلبستگی‌ای به من نداشته‌اند و من هم بفراخور نداشته‌ام, از این نخستین پیک‌ِ من که سال‌ها پیش به آشغالدانی انداختند:

زباله های جستار (http://www.daftarche.com/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%A 7%D9%86%DB%8C-23/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F-180/)


تا گفتمانی پیرامون[2] کمونیسم و سوسیالیسم که می‌گمانم ایشان نیز همچون آرش[3] بیخدا, ته دلشان کسانیکه سرمایه‌دار نباشند را میهنفروشی چیزی! میدانند:

گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم (http://www.daftarche.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-12/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%DA%A9%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%88-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D 9%85-28/)


...

تا یک شماری تکه‌هایِ دیگر اینجا و آنجا به من که رنج یادسپاری اشان را به خود نداده‌ام, ولی رویهمرفته با اینکه من چندی پیش نوشته بودم:

شادباش‌ها، دلداری‌ها، درودها و بدرودها - برگ 22 (http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%B4%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%B4%E2%80%8C%D9%8 7%D8%A7%D8%8C-%D8%AF%D9%84%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D9%8 7%D8%A7%D8%8C-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%A8%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%87%D8%A7-99/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-22.html#post38972)



..
با نگه داشتن حقِ اینکه در زمان شلوغیِ اینجا (در آینده‌یِ کم گرایند[4][4]) بازپدیدار شوم, برای همه‌یِ دوستان و یاران زندگیِ خوب و بکامی[5][5] را آرزو میکنم ,



ایشان تازگیها بدروغ؟[6] آمده بودند جایی نوشته بودند مهربد که برای «همیشه» خداحافظی کرده بود, اکنون چرا پنهانی؟؟ برگشته؟ و به روی خودش نمیاورد و این سخنان خاله زنکی دیگر.




در برایند[7] من هم خواستم در کنار پاسخ, یادآوری‌ای کرده باشم که دیگر نوشته‌هایشان از چشمان تیز من دور نمانده‌‌اند, تنها نیازی به پاسخ ندیده بودم تا مگر همین جُستار که مرا سخنروی[8] خود کردند.





----
1. ^ candân+idan::Candânidan || چندانیدن: ضرب کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Multiply), Ϣiki-De (http://de.wikipedia.org/wiki/Multiplizieren) to multiply multiplizieren
2. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Perimeter), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86) around
3. ^ Âreš || آرش: معنی Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-d8574c07e9f14b00aaea761a1abb6d57-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Meaning), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Sense), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%D8%B4) meaning; sense
4. ^ ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند probable
5. ^ be+kâm::Bekâm || بکام: مطابق میل Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-2d27d6bcd8c54be39afe10e5b0584525-fa.html) according to one's own lights
6. ^ doruq+idan::Doruqidan || دروغیدن: دروغ گفتن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Lie) to lie lügen
7. ^ bar+ây+and::Barâyand || برایند: منتجه; نتیجه ϢDict-Pâ (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D8%A2%DB%8C%D9%86%D8%AF), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Resultant) resultant
8. ^ soxan+ruy::Soxanruy || سخنروی: مخاطب; شنونده

Mehrbod
09-08-2013, 07:41 PM
نیازی به این تلاش هم نیست. حفظ و نگهداری دستور زبان از حفظ و نگهداری واژگان کم اهمیت تر نیست. واژه ممکنه از زبانی به زبان دیگه قرض داده بشه، ولی دستور زبان چنین نیست. به همین خاطره که "سرعت مطمئنه" در پارسی پذیرفته نیست و باید بجاش گفت "سرعت مطمئن".


از دیدگاه من, دستور زبان پارسیک[1] بالاترین خمندگی[2] را دارد و بزرگترین ستم در حق زبان امان همین است که بخواهیم آنرا در بندِ کالبد‌هایِ[3] استاندارد فروببریم.

همینکه نمونه‌وار میتوان در پارسیک کارواژه[4] را همه‌یِ جای گزاره برد, یا اینکه در دستور زبان میتوان فرمان را اینگونه داد:



— خوان, بخوان, خوانش کن, خوانش بکن, ...



یا چنانکه گفتیم, میتوان کارواژه‌ را کمابیش هر جایِ گزاره داشت:


پارسی را میپرستم.
میپرستم پارسی را.


یا میتوان با جاینام‌هایِ[5] کارگیر[6] گوناگون سخن را گفت:
ُ

میپرستم پارسیو / پارسی را / ...
...


یا اینکه میتوان با همی و می و ... بازی کرد:


او را میشناسم و میخندم —> او را همی شناسم و خندم




یا اینکه بسیاری کارواژگان دو چهره‌یِ گوناگون در زمان کنون و گذشته دارند:


شناس / شناخت
گوی / گفت
جوی / جُست[7]
دوز / دوخت


که مایه‌یِ آفرینش این واژگان زیبا:


گفتگوی
جستجوی
دوخت‌ودوز
...


و گاه ابرزیبا میشوند:


شناخت+شناس+ی = شناختشناسی[8] = šenâxtšenâsi = epistemology



تا سرانجام همین نکته‌یِ پیش پا افتاده که دو پسوند چندینه[9] -ان و -ها در زبان داریم — هنگامیکه از دیدگاه زبانشناسان کوته‌اندیش یکی باید بیگمان ببسندد[10] — و
بسیاری چیزهای دیگر که از سرشت چندگانگی پارسیک میایند و آنرا زبانی یگانه[11] و بیهمتا ساخته‌اند و نباید آنها را زیرِ نام "استاندارد کردن" و "دستورزبان درست" دور ریخت!





----
1. ^ pârs+ik+idan::Pârsikidan || پارسیکیدن: پارسیک کردن; ترزبان به پارسیک Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Persianize) to persianize
2. ^ Xamandegi || خمندگی: انعطافپذیری flexibility
3. ^ Kâlbod || کالبد: قالب Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-210ed04b28e047809911bb6dfae41cd2-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Template) template || کالبد: تن جاندار Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-210ed04b28e047809911bb6dfae41cd2-fa.html) body körper
4. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-187959ae963442489c83280c99ce08f3-fa.html) verb
5. ^ jây+nâm::Jâynâm || جاینام: ضمیر (جانشین اسم) Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Pronoun), Ϣiki-De (http://de.wikipedia.org/wiki/Pronomen), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85) pronoun pronomen
6. ^ kâr+gir::Kârgir || کارگیر: مفعول Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Object) object
7. ^ Jastan || جستن: اتفاق افتادن; رویدادن; رخدادن MacKenzie to occur; to happen
8. ^ Šenâxtšenâsi || شناختشناسی: شناخت خود شناخت! my fav. word of all time :) Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Epistemology), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D8%B4%D9%8 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C) epistemology
9. ^ cand+in+e::Candine || چندینه: جمع Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Plural) plural
10. ^ basand+idan::Basandidan || بسندیدن: بسنده کردن; کفایت کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Suffice) to suffice
11. ^ yeg+ân+e::Yegâne || یگانه: بی مانند; تنها unique

مزدك بامداد
09-08-2013, 09:57 PM
درود,
سپاس از بازتازه کردن ویر من، مهربد گرانمایه.
من هم یادم است که با آرش بیخدا ( که امیدوارم تندرست و زنده باشند) در باره ی سرمایه داری ستیزهایی داشتیم، چون همچنانکه شاید بدانید من نیز گرایش همبازگرایانه ( کمونیستی) و همبودگرایانه( سوسیالیستی) و همچنین ماده‌گرایانه (ماده‌گرایی = ماتریالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک) دارم و اسلام ستیزی من نیز از این روست که اسلام خود یکی از بدترین ابزار های فاشیستی در دست سرمایه داران و بهره‌کشان، در سرکوب و دوشیدن مردم، بساکه به شیشه کردن خون آنان است. ولی ایشان به دادگری همبودین (عدالت اجتماعی) و دیگر پنداره های همبودگرایانه، ارجی نمی نهاد و دیدگاه های راست ترین گروه های بهره‌کشان باختر زمینی را نمایندگی مینمود.
پس گمان من این است که در اینجا نبرد های خوبی خواهیم داشت و من از هم اکنون از چشم انداز این نبردهای جانانه. شادمان و ناشکیبا هستم !

kourosh_bikhoda
09-09-2013, 03:12 PM
ایشان از روز یکم چندان[1] دلبستگی‌ای به من نداشته‌اند

البته انکار نمیکنم این موضوع رو. ولی باید بگم که از بسیاری نگرش ها و پیک هاتون استفاده کردم. چه موافق چه مخالف. شما در برخی موارد منجر شدید من بیشتر مطالعه کنم چه بسا در مورد موضوعی که با نگرشتون مخالف بودم.

سامان
09-09-2013, 03:30 PM
سعدی و حافظ كه هیچ، فردوسی هم اگر به چنین جستارهایی وارد میشد چیز زیادی از این نوع فارسی نویسی متوجه نمیشد!

Mehrbod
09-10-2013, 04:42 AM
البته انکار نمیکنم این موضوع رو. ولی باید بگم که از بسیاری نگرش ها و پیک هاتون استفاده کردم. چه موافق چه مخالف. شما در برخی موارد منجر شدید من بیشتر مطالعه کنم چه بسا در مورد موضوعی که با نگرشتون مخالف بودم.

خب برای همین هم من به شما گفتم دشمن, بهتر است دشمن آدم یک بیخدای فلسفه‌دان باشد تا یک رایانِ[1] ذوب شده.

شما هم یکبار درباره‌یِ دگرسانی[2] میان متافیزیک و ماورالطبیعه روشنگری کردید و مرا از لغزش درآوردید.




سپاس از بازتازه کردن ویر من، مهربد گرانمایه.
من هم یادم است که با آرش بیخدا ( که امیدوارم تندرست و زنده باشند) در باره ی سرمایه داری ستیزهایی داشتیم، چون همچنانکه شاید بدانید من نیز گرایش همبازگرایانه ( کمونیستی) و همبودگرایانه( سوسیالیستی) و همچنین ماده‌گرایانه (ماده‌گرایی = ماتریالیسم، ماتریالیسم دیالکتیک) دارم و اسلام ستیزی من نیز از این روست که اسلام خود یکی از بدترین ابزار های فاشیستی در دست سرمایه داران و بهره‌کشان، در سرکوب و دوشیدن مردم، بساکه به شیشه کردن خون آنان است. ولی ایشان به دادگری همبودین (عدالت اجتماعی) و دیگر پنداره های همبودگرایانه، ارجی نمی نهاد و دیدگاه های راست ترین گروه های بهره‌کشان باختر زمینی را نمایندگی مینمود.
پس گمان من این است که در اینجا نبرد های خوبی خواهیم داشت و من از هم اکنون از چشم انداز این نبردهای جانانه. شادمان و ناشکیبا هستم !

مزدک گرامی کاربر کوروش را نمیدانم, ولی خود من هم پرسش‌هایِ گوناگونی پیرامون[3] کمونیسم دارم.

در این سخنگاه دوست ناپیدایمان امیر برای دیرزمانی درباره‌یِ آنارشیسم مینوشتند و بیشتر هموندان[4]
اینجا به آنارشیسم گرویدند و رویهمرفته کمتر کسی اینجا به دولت و سامانه‌یِ[5] آژگاهیده[6] اعتماد دارد!





----
1. ^ râyân+tan::Râyântan <— Râyânidan || رایانتن: محاسبه کردن to compute
2. ^ digar+sân+i::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت ⚕Heydari (http://dictionary.obspm.fr/index.php?formSearchTextfield=difference&formSubmit=Search&showAll=1) difference
3. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Perimeter), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86) around
4. ^ ham+vand::Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Member), Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ccbd9c1f56c549cdb0ebb8c9398b29af-fa.html) member
5. ^ Sâmâne || سامانه: سیستم; سامانه; منظومه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/System) system
6. ^ âž+gâh+idan::žgâhidan || آژگاهیدن: مرکزی کردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-8a35be8b173e4f44b8eec05e11e095d5-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Centralize) to centralize

مزدك بامداد
09-10-2013, 12:44 PM
..


مزدک گرامی کاربر کوروش را نمیدانم, ولی خود من هم پرسش‌هایِ گوناگونی پیرامون[3] کمونیسم دارم.

در این سخنگاه دوست ناپیدایمان امیر برای دیرزمانی درباره‌یِ آنارشیسم مینوشتند و بیشتر هموندان[4]
اینجا به آنارشیسم گرویدند و رویهمرفته کمتر کسی اینجا به دولت و سامانه‌یِ[5] آژگاهیده[6] اعتماد دارد!





----
1. ^ râyân+tan::Râyântan <— Râyânidan || رایانتن: محاسبه کردن to compute
2. ^ digar+sân+i::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت ⚕Heydari (http://dictionary.obspm.fr/index.php?formSearchTextfield=difference&formSubmit=Search&showAll=1) difference
3. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Perimeter), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86) around
4. ^ ham+vand::Hamvand || هموند: عضو Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Member), Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ccbd9c1f56c549cdb0ebb8c9398b29af-fa.html) member
5. ^ Sâmâne || سامانه: سیستم; سامانه; منظومه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/System) system
6. ^ âž+gâh+idan::žgâhidan || آژگاهیدن: مرکزی کردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-8a35be8b173e4f44b8eec05e11e095d5-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Centralize) to centralize

خوشبختانه اینروز ها ، فندآوری رسانه ای راه را برای آگاه ساختن خود باز کرده ولی من هم در تراز دان و توان خود، پاسخ پرسشهارا خواهم داد.
----
نه من با آنارشیسم میانه ای ندارم، نه انیکه جویایی یک سرور در بالای سر خود باشم، ولی روشن است که فرادستان، اندک شمار اند و با پول و توانگری خود سامانه هایی برای پیشبرد آماج خود و سرکوب فرودستان فراهم میکنند (دولت، پلیس، ارتش، سپاه پاسداران!) و این به بیزاری فرودستان از سامانه های آژگاهی انجامیده است. ولی با اینهمه، یک سامانه ی آژگاهی هم یک ابزار است که میتوان از ان برای نیکی یا بدی سود برد. تنها شانس فرودستان ، از بیشینگی شمار انهاست که یک همدستی و یگانگی سازماندهی شده را برای پیروزی نیاز دارد. برای همین فرادستان همواره در پی جدایی افکنی میان فرودستان هستند.
چکیده ی سخن اینکه، سازماندهی و سامانه ای آژگاهی ابزار خوبی برای پیروزی است و انیرا مارکس در گزاره پرآوازه ی خود در آرمان‌نامه ی انبازگرایان چنین نوشت:کارگران جهان، یکانه شوید!


آرمان‌نامه ی انبازگرایان The Communist Manifesto (http://www.daftarche.com/wiki/The_Communist_Manifesto)

kourosh_bikhoda
09-10-2013, 08:00 PM
بهتر است دشمن آدم یک بیخدای فلسفه‌دان باشد

من دشمنی با شما ندارم. البته از شخصیت اینترنتی شما زیاد خوشم نمیاد ولی از جنبه هایی هم خوشم میاد. ولی مطمئن باشید دشمنی در کار نیست. همون عدم دل بستگی که خودتون فرمودید بهتر بود.

sonixax
11-15-2013, 02:59 AM
آیا این نوشته درست است یا خیر؟

خط فارسی، بازماندۀ خط‌های کهن ایرانی | سازمان جوانان حزب پان ایرانیست (http://www.pan-iranist.info/%D8%AE%D8%B7-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%80-%D8%AE%D8%B7%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C.htm)


دیدگاه برخی دربارۀ خط پارسی اینست که، “این خط بازمانده‌ایست از خطی که آن را عربی می‌خوانند”، و شگفت آنکه برین باورند، “خط عربی، بازماندۀ خط نبطی یا کوفی است!”.
حال آنکه وجود خطی با نام «خط عربی!» خود جای پرسش دارد. چرا که تا پیش از اسلام نشانی از وجود خط و دیوان و آموزش در میان عرب‌ها به ویژه در میان عرب‌های حجاز دیده نشده است. هر چند از عرب‌های شمال عربستان‌(حیره و غسان که یکی زیر فرمان شاهنشاهی ایران و دیگری زیر فرمان امپراطوری روم بود)، پنج مدرک که کهن‌ترین آن‌ها به ۱۵۰۰ سال پیش باز می‌گردد، به دست آمده است.
از عرب‌های جنوب نیز آثاری به دست آمده که پیوند با مردمان یمن دارند و آنان نیز همانند مردم حیره زیر فرمان شاهنشاهی ایران بوده‌اند.

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.jpg?resize=300%2c112 (http://i1.wp.com/www.pan-iranist.info/wp-content/uploads/2013/11/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-2.jpg)

دکتر رکن‌الدین همایون‌فرخ در کتاب «سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان» می‌گوید:
“مردم حجاز بر اثر صحرانشینی از نوشتن و خط بی‌بهره ماندند، اما کمی پیش از اسلام، برخی که به عراق و شام(حیره و غسان) می‌رفتند، نوشتن را از آن‌ها آموختند و [زبان] عربی خود را به خط نبطی و سُریانی و عبرانی می‌نوشتند.برای نمونه «سفیان بن امیه» که از بازرگانان آن دوره بود، از کسانی بود که خط سریانی را به حجاز آورد”.
به هر روی، از مجموعۀ روایات چنین بر می‌آید که خود عرب‌ها نیز نخستین مرکز انتشار خط را شهر حیره و انبار(پیروزشاپور) می‌دانسته‌اند(۱) و شاید آنکه رواج خط‌های ایرانی غربی در میانرودان(بین‌النهرین) چنین احساسی را در میان آنان به وجود آورده باشد(۲)، و به ویژه انتشار خط سریانی در میان نسطوریان ایران، این احساس را تقویت می‌نموده است.
خطی که امروزه «کوفی» می‌نامندش، نخست به خط «حیری» مشهور بود و پس از آنکه مسلمانان، کوفه را در کنار شهر حیره بنا نهادند، این خط، نام کوفی به خود گرفت. نکته‌ای هست که می‌بایست بدان توجه داشت، خطی که امروزه «کوفی» نامیده می‌شود؛ صد سال پیش از پیدایی شهر کوفه، در حیره و انبار شناخته شده بود.(۳)
اما این نوشتار بر آن است تا روشن نماید که خط پارسی، نه برآمده از خط نبطی و نه برآمده از خط کوفی است، بلکه گونۀ تکامل یافتۀ خط‌های رایج در پیشینۀ دراز آهنگ دیوان و دفتر در ایران است. برای روشن شدن این گفتار، نخست به پیشینۀ «خط نبطی» نگاهی می‌افکنیم.
زبان نبطی در واقع زبان پادشاهی «پترا» است. این پادشاهی، زمانی چند از سوریه تا حجاز و از اردن تا صحرای سینا در مصر گسترده بود(۴). طبیعی‌ست که آثاری به خط و زبان نبطی در شمال عربستان امروزی نیز که زمانی بخشی از پادشاهی نبطیان بوده است، بدست بیاید.
اسناد بدست آمده در شمال عربستان امروزی عموماً در درازای سه سده، بین دو هزار تا هزار و هفتصد سال پیش پدید آمده‌اند و به خط و زبان نبطی – و نه زبان عربی- نوشته شده‌اند. البته می‌بایست یادآور شد که از ۱۶۰۰ سال پیش اثری در دست است که امروزه کتیبۀ «النّماره»* نامیده می‌شود و تقریباً به زبان عربی خالص است، اما باز هم به خط نبطی.
از سال‌های نزدیک به ظهور اسلام(حدود ۱۴۵۰ سال پیش)، تنها دو نوشتۀ گُزیده(کمتر از دو رج) در دست است که در یکی از آن‌ها که کتیبۀ «حرّان» نامیده می‌شود و به سال ۵۶۸ میلادی [هنگام شاهنشاهی انوشه‌روان ساسانی] باز می‌گردد، خط به کار رفته در آن با خطی که عربی نامیده می‌شود، همانندی‌هایی دارد(۵).
اما اینکه در این گسستِ تقریباً دویست ساله، یعنی از هنگام نگارش کتیبۀ «النّماره» که نخستین اثر به زبان عربی و خط نبطی می‌باشد تا زمان کتیبۀ «حرّان»، چه بر خط و دگرگونی آن گذشته است، بر کسی آشکار نیست؛ و جای بسی شگفتی است که این پژوهشگران بدون هیچ سند و مدرکی، خط کتیبۀ حرّان را با خط نبطی کتیبۀ «النّماره» پیوند می‌دهند! و نیز به باور استاد آذرنوش در کتاب «راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی» خلاء شگفت‌آوری که در آخرین قرن‌های جاهلیت عرب به وجود آمده، بررسی تحول خط نبطی به عربی را دشوار می‌سازد(۶). پس بسیار دور می‌نماید که خطی چون خط امروز ما، بازمانده از خط موجود در دو کتیبه‌ای باشد که به باور این پژوهشگران از خط نبطی به جای مانده است.
خط کوفی نیز آنچنان که پیشتر گفته شد، به باور پیشینه‌نگارانِ عرب‌زبان نیز، خط مردم حیره و انبار(میانرودان) بوده است و شمار اندکی از عرب‌ها، که عموما از بازرگانان عرب بوده‌اند، آن را شناخته و با خود به حجاز برده‌اند، چنانکه بلاذری می‌نویسد: «آن زمان که اسلام در رسید، هفده تن از قریشیان نوشتن می‌دانستند».(۷)
نکتۀ بسیار جالب در این زمینه، اشاره‌هایی است که در اشعار و اخبار موجود به زبان عربی دربارۀ خط و نوشتار، به یادگار مانده است. به گفتۀ استاد آذرنوش «اشعار عربی‌ای که در آن‌ها به کتابت اشاره شده است، مانند دیگر اشعار جاهلی به هیچ وجه تاریخ معینی ندارند و در اصالت بسیاری از آن‌ها تردید کرده‌اند و اعتبار زمانی و تاریخی آن‌ها از قرن نخست اسلام عقب‌تر نمی‌تواند رفت، یعنی زمانی که می‌دانیم به سبب پیدایش اسلام، خط و نگارش رونقی یافته بود».(۸)
جالب اینجاست، در اشعاری که شاعران عرب در آن‌ها به خط و کتابت اشاره می‌کنند نیز پای ایرانیان در میان است. برای نمونه، در اشعار جاهلی به واژۀ «مهارق» که جمع واژۀ «مْهرق» می باشد، اشاره شده است و این واژه را که به معنی «عهدنامه‌ها، پیمان‌نامه‌ها، کاغذها» است، دلیلی می‌دانند بر وجود خط و نوشته در میان اعراب(!). حال آنکه این واژه، معربِ(عربی شدۀ) واژۀ «مهرک» پهلوی می‌باشد. بدینگونه که کاغذ و نامۀ مهر زده را «مهرق» می‌نامیدند. و حتا شاعران عرب، خود به پیوند واژۀ «مهرق» به ایرانیان اشاره کرده‌اند، برای نمونه به بیتی از حارث بن الحلزه بنگرید: «این خانه‌ها که در حبس رو به نیستی نهاده‌اند از آن کیست؟ آثار و نشانه‌های آن‌ها همانند «مهارق» پارسیان است».(۹)
“رجیس بلاشر” معتقد است که وجود ابیاتی در اشعار شاعران عرب که در آن‌ها به نگارش اشاره شده است، دلیل بر اندکی نگارش در میان عرب‌هاست. زیرا شاعر در برابر نوشته‌های راهبان مسیحی و یهودی یا بازرگانان، چنان دچار شگفتی می‌شده که از آن به عنوان موضوع شاعرانه و تازه‌ای استفاده می‌کرده است.(۱۰)
در این بخش، با گفته‌ای از «زیگموند فرنکل» سخن دربارۀ نبودن خط و کتابت در میان اعراب را به پایان می‌بریم. فرنکل می‌گوید: «تقریباً تمام واژگانی که در زبان عربی با نگارش رابطه دارند، از زبان‌های بیگانه گرفته شده‌اند، از آن جمله است: … «قلم» که تا دیرزمانی از واژه‌های اصیل سامی تصور می‌شد، در حقیقت یونانی است،(khalamos) و اصل هند و اروپایی [ایرانی] دارد. دوات، به گفتۀ «لاگارد» از زبان‌های ایرانی گرفته شده است. «حِبر» با همین تلفظ سُریانی و «سفر» به معنی کتاب آرامی است…»(۱۱)
امروزه از بسیاری پژوهشگران می‌شنویم و می‌خوانیم که: «پس از آنکه تازیان ایران را تسخیر کردند، چون بیشتر تازیان خواندن و نوشتن نمی‌دانستند، ایرانیان را برای کارهای دیوانی استخدام کردند. ایرانیانِ دیوان‌سالار نیز که پی به مشکلات «خط عربی»[!] برده بودند تلاش کردند شیوۀ نگارش آن را بهبود بخشند».(۱۲)
اما باید اندیشید این خط که پژوهشگران آن را «خط عربی» می‌نامند، چگونه‌ خطی بوده است که چند سالی پیش از اسلام از مرزهای خارج از سرزمین حجاز(عموماً از مرزهای ایران) به وسیلۀ برخی بازرگانان وارد سرزمین عرب‌ها شده است و خود عرب‌ها آن را نمی‌دانسته‌اند و نمی‌توانستند بدان بنویسند و بخوانند، و از سوی دیگر دبیران و دیوان‌سالاران ایرانی آن را به نیکی می‌شناختند و می‌توانستند بدان بنویسند و بخوانند و در آن دگرگونی نیز پدید آورند و بهبودش بخشند؟
باید یادآور شد که پیشینۀ خط امروز ما(به هر نامی که آن را بخوانند، خط پارسی یا عربی) بی‌گمان همان خط‌های رایج در ایران کهن بوده است.

http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/1.jpg?resize=296%2c300 (http://i1.wp.com/www.pan-iranist.info/wp-content/uploads/2013/11/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.jpg)

در ایران‌زمین از گونه‌های مختلف خط‌های ایرانی، نوشته‌های بیشماری به دست آمده‌ است و هر یک از آن خط‌ها در حوزۀ جغرافیایی ایران و به همت ایرانیان به وجود آمده و کامل‌کنندۀ خط و نگارشِ پیش از خود بوده است.(بهترین نمونۀ ابداع خط موسوم به اَوستایی به وسیله دانشمندان ایرانی‌ست. خطی بسیار کامل و دقیق که نگارش همه واک‌های -حروف- زبان به درستی و روشنی بدان امکان‌پذیر است).
اما باید دانست که تاکنون هیچ اثر و نوشته‌ای از هیچ خطی که زادگاه آن سرزمین اعراب باشد، به دست نیامده است. پس چگونه می‌توان پذیرفت که خط فارسی امروز که آشکارا پیوندش را با خط‌های موجود در ایران از روزگار کهن تا امروز پاس داشته، در سرزمینی به وجود آمده باشد که به زحمت، تنها چند نمونۀ انگشت‌شمار از خط نبطی و کوفی در آن یافت شده است.
اما خط پارسی در کجا و چگونه به وجود آمد؟
برای پاسخ به این پرسش می‌بایست به نزدیک به سه هزارسال پیش بازگردیم. باور برخی بر اینست که، “گونه‌ای از الفبای سامی که آن را «خط آرامی»(۱۴) می‌خوانند نزدیک به سه هزارسال پیش، از «الفبای فنیقی» پدید آمد! این پژوهشگران بر این باورند که این خط در پهنۀ غربی سرزمین ایران به وجود آمد، به ویژه پس از روی کار آمدن شاهنشاهی هخامنشی که سرزمینی گسترده از ماوراءالنهر(فرارود) تا میانرودان را در بر می‌گرفت، رواج بسیار یافت و نامبردار شد. [بنابراین] نیاز به یک خط و زبان ارتباطی یگانه در شاهنشاهی پهناور هخامنشی، بر گسترش خط و زبانِ آرامی در پهنۀ ایران‌زمین افزود”.
گرچه به نیکی می‌دانیم در کتیبۀ بیستون- ستون چهارم- بندهای ۷۰-۸۸، دربارۀ خط و زبان ایرانی چنین آمده است، «داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا این است کتیبه‌ای که من برساختم. علاوه بر این به «ایرانی» بود، و در روی الواح گلین و روی چرم تصنیف شده بود. علاوه بر این پیکره‌ام را نیز بر ساختم … و آن نوشته شد و خوانده شد پیش من. پس از آن، من این کتیبه را در همۀ ایالت فرستادم. مردم همکاری کردند».(۱۵)
آشکار است، خطی که روی چرم نوشته می‌شده است خط میخی نبوده، بلکه خطی بوده است که امروزه آن را البته به نادرست «آرامی» می‌نامند. این خط را می‌توان خط رایج در غرب ایران خواند، چرا که مردم میانرودان از تیره‌های نژاد ایرانی بوده و پیوستگی نژادی و فرهنگی این مردمان به سرزمین مادری امری آشکار می‌باشد. خط ایرانی‌ای که بر پایۀ کتیبۀ بیستون روی چرم نوشته شده بود، خطی بود که در درازنای تاریخ ایران، دبیران ایرانی در آن دگرگونی‌هایی پدید آوردند و به یاری آن خط‌های پارتی، پهلوی کتیبه‌ای، پهلوی کتابی، سُغدی، مانَوی، سُریانی، پهلوی مسیحی و اَوستایی و بسیاری خط‌های دیگر که امروزه دیگر جز نامی از آن‌ها نمی‌دانیم را پدید آوردند، و خط فارسی امروز، ادامۀ همین روند تکامل خط در ایران بوده و این موضوع آشکارا در جدول مربوط به سیر تکامل خط در ایران(پیوست) نیز دیده می‌شود.
دبیران دانشمند و هوشمند ایرانی که معمولاً با یک یا چند الفبای زمان خود مانند پهلوی، سریانی، سغدی، مانوی و اوستایی آشنایی داشته‌اند، می‌توانستند بهتر از هر کس دیگر خط فارسی امروز را پدید آورده و قانونمند ساخته باشند.
منابع:
۱) برزین، پروین، نگاهی به سابقۀ تاریخی کتابت قرآن، مرکز اسناد و مدارک میراث فرهنگی.
۲) راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، آذرتاش آذرنوش، توس ۱۳۷۴٫
۳) www.siddiqi.at (http://www.siddiqi.at/)
4) www.ancientscripts.com (http://www.ancientscripts.com/)
5) راه‌های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، آذرتاش آذرنوش، توس ۱۳۷۴٫
۶- ۱۳) همان
۱۴) در اینجا می‌بایست به چند پرسش «مهرداد معمارزاده(ایران‌مهر)» در مقالۀ «خط و زبان هخامنشیان، ایرانی است» اشاره کرد. در مقالۀ نامبرده شده، نویسنده می‌پرسد: «آرامی‌ها که بودند؟ جایگاهشان کجا بود، هم‌دوره با کدام دورۀ تاریخی بوده و در کجا می‌زیستند، و پادشاه‌هایشان که بودند؟» بی‌گمان بر پژوهشگران است که پاسخی روشن برای این پرسش‌های مطرح شده دربارۀ آرامی‌ها، به دست دهند.
خط و زبان هخامنشیان، ایرانی است - ایران آینده (http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/22)
15) فارسی باستان، رولاند، ج، کنت، ترجمه و تحقیق: سعید عریان، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، ۱۳۷۸٫


منبع: ایران آینده

مزدك بامداد
11-15-2013, 11:59 AM
This is not right!
The Arabic alphabet is derived from Aramaic via Nabatean , and
Pahlavi/Avestan alphabet is also derived from
Aramaic , but in an other branch.
These are facts which you can read
, also in Encyclopedia Iranica pages.
29692968
http://www.iranicaonline.org/articles/aramaic-

Mehrbod
11-16-2013, 01:59 PM
راستی، میشود در یک برگ از این فاروم، فهرست همه ی
واژگان برابر را که در واژه نامه ی ما و در داده‌سار ما هست ،
بیاوریم که بدرد جستجوی دوسویه ی رایانه ای بخورد؟



این به کار میاید؟

PN2 (http://pn2.paarsig.com/index.php?pehrest=1)

Mehrbod
11-16-2013, 02:09 PM
مهربد

در این سامانه پارسیگر برای کارواژه های irregular مانند آغاختن(آغاز) سپوختن(سپوز) گریستن(گری؟) یا دیگر کارواژه ها که نون و گذشته کمی دگرسانش دارند
فرم نون هم بگذار که اگر چیزی را برای نخستین بار دیدم خوب خوب یادبگیریم یا اگر جای دیگری شنیده ایم دریابیم!
سپاس!

پارسیگر

!Take'em with a grain of salt

همه‌یِ واژه‌هایی که آنجا فهرست شده‌اند درست نیستند و گاهی هم نوآوری‌هایِ من و کسان دیگر آنجا راه گشوده.

این دسته از کارواژه‌هایی که گفتی هم ناروال نیستند, کارواژه‌هایی به -ختن میرسند روالمند اینجور گردانیده میشوند:


ساختن: ساز
پختن: پز
سپوختن: پز
...


ولی:


واختن: واژ; این یکی از کارواژه‌هایِ بسیار کهنِ پارسیکه که به زمان پارت‌ها برمیگردد و گویا به «گفتن» امروزین دگرسته (Gramer Zazaki: Die historische Entwicklung der Zaza-Sprache (Aus: Ware 10), Prof. Dr. Jost Gippert tarix, roce u saete : 02.8.2000 20:05 (http://www.zazaki.de/forumeziwanugrameri/forum/messages/13.htm)), در زبان زازاکی - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86_%D8%B2%D8%A7%D8%B2%D8%A7% DA%A9%DB%8C) هنوز میگویند "مای وات" = " گفتم"; پس اینجا بهتره که ما چهره‌یِ برساخته‌یِ "واژیدن" آنرا ببهریم.


یا:


بهریستن: بهر
توانستن: توان
نگریستن: نگر
...



کارواژه‌یِ "آغاختن" را هم من بر پایه‌یِ همین روال آورده‌ام, در بنمایه‌ها چیزی بجز "آغازیدن" نداریم, ولی
چون چنین روالی در دستور زبان پارسیک هست که -زیدن به -ختن بکوتاهد, پس کاربرد اش روا ست.

در فرهود من از این روش برای پیچاندن و ساخت کارواژه‌هایِ دیگری هم بهریسته‌ام, ب.ن. در انگلیسی دو کارواژه‌یِ to use و to utilize داریم که دومی میشودو بهره‌بردنی که راستا داشته باشد:


بهریستن = to use
بهریختن (نوآوریده) = to utilize


در "پارسی" امروزین بجای بهریختن میشود گفت بهره‌برداشتن (بهره‌برداری کردن) که میبینیم چیز درازی در میاید:


از این پروژه بهره‌برداری کردند —> از این پروژه بهریختند.



چهره‌یِ کنون هم کارواژه هم بد نیست آنجا برود, دیرتر برای کارواژه‌هایِ ناروال/سخت میگذارم که همراه با بنواژه بیایند.



پارسیگر

homayoun
11-16-2013, 02:51 PM
کارواژه‌یِ[1] "آغاختن[10]" را هم من بر پایه‌یِ همین روال آورده‌ام, در بنمایه‌ها[11] چیزی بجز "آغازیدن" نداریم, ولی
چون چنین روالی در دستور زبان پارسیک[5] هست که -زیدن به -ختن بکوتاهد, پس کاربرد اش روا ست.

پس اگر در نامه ای اینگونه بنویسم برای زبان شناسی شاید بیاندیشد نادرست است و از خود درآورده ام؟ مگر شما ریشه ی پهلوی را برنمیرسید؟

پارسیگر

Mehrbod
11-16-2013, 04:58 PM
پس اگر در نامه ای اینگونه بنویسم برای زبان شناسی شاید بیاندیشد نادرست است و از خود درآورده ام؟ مگر شما ریشه ی پهلوی را برنمیرسید؟

پارسیگر

درسته میشاید اینجور هم دژاندیشند, ولی آغاختن از دیدگاه دستور زبان درست است.

ریشه‌یِ پهلویک هم سنجه است, ولی همه‌یِ پراسنجها به آن نمیکوتاهند.



پارسیگر

homayoun
11-22-2013, 10:42 PM
اگر دوستان میپذیرند تاپیکی بزنیم به نام گسترش زبان پارسیک
و در آن دست به کارهایی مانند ترزبانیدن نوشته ها به پارسیک بزنیم
یا هتا فیلم یا زیرنویس پارسیک (دست کم خودمان بخوانیم) و کارهای دیگر.

2. این که مهربد گفت این شیوه برداشتن می در 800 سال پیش بوده. مانند گویم به جای میگویم
من شنیده ام برخی برخی د مازندران یا گیلان به جای میخواهم میگویند خایم.
ب.ن. من لیوان میخواهم = لیوان خایم!

پارسیگر

homayoun
11-29-2013, 04:42 PM
خوب بگویید چرا پارسیک را پارسیگ کردید؟

Mehrbod
11-29-2013, 06:12 PM
خوب بگویید چرا پارسیک را پارسیگ کردید؟

پرسش خوبیه هر د‌و پسوند درست هستند. در گذشته‌یِ دورتر همه‌یِ این واژگان -یگ میگرفته‌اند, در درازایِ
زمان برخی به -یک ورتیده‌اند, مانند تاریگ به تاریک و بسیاری جاها این -گ‌‌ها هم افتاده‌اند, مانند داروگ (drug) به دارو.

برخی واژه‌ها با -یگ آسانتر خوانده میشوند, مانند گیتیگ یا فرگشتیگ, برخی هم دگرسانی چندانی ندارند, همچون پارسیگ یا پارسیک.

پارسیگر

homayoun
11-29-2013, 08:11 PM
خوب آن که که میدانستم... آلمانی هم یگ میگویند و لاتین و فرانسه باید یک باشد...ولی نون که ما میگویم تاریک...
بهتر نیست اینهمه واژگان را دور نکنید؟ به گداشتن من به جای گذاشتن گیر میدادید... با اینکه این د به ذ به زور تازیان بوده...
خودتان میتوانید هرگونه دوست دارید بگویید... ولی ما در پی بازسازی زبانمان هستیم...
نمیاندیشد اینگونه نو یگ خوب نیست؟

پارسیگر

Mehrbod
11-29-2013, 08:14 PM
خوب آن که که میدانستم... آلمانی هم یگ میگویند و لاتین و فرانسه باید یک باشد...ولی نون که ما میگویم تاریک...
بهتر نیست اینهمه واژگان را دور نکنید؟ به گداشتن من به جای گذاشتن گیر میدادید... با اینکه این د به ذ به زور تازیان بوده...
خودتان میتوانید هرگونه دوست دارید بگویید... ولی ما در پی بازسازی زبانمان هستیم...
نمیاندیشد اینگونه نو یگ خوب نیست؟

پارسیگر

نخست اینکه مردم هر روز دارند "پذیرفتن" را به کار میبرند, سپس اینکه 'د' و 'ذ' دو سدای
دگرسان هستند, -یگ و -یک ورتشی از یک سدا و هر دو همزمان در زبان پیشینه‌یِ کاررفتگی دارند و
امروز دست امان برای گزینش باز است.

پارسیگر

Mehrbod
11-29-2013, 08:32 PM
ولی ما در پی بازسازی زبانمان هستیم...


با اینکه این د به ذ به زور تازیان بوده



بازسازی ≠ کینه‌توزی از عرب‌ها


-یگ هم پیشنهادی بیشتر نیست, هتّا خود پسوند -یک هم
پیشنهاد بیشتر نیست, هر چه باشد هر دو کمابیش مرد‌هاند.

اینکه اینها چند هوادار میابند و چه اندازه مردم کارکرد و سودمندی آنها را درمیابند
از توان من بیرون است, خویشکاری در اینجا آشناسازیِ مردم به بود و بهره‌یِ این وند‌ها ست.

پس هر دگرشی شایسته‌یِ بازگردانی نیست, بنواژنام سفارش را سپارش نمودن سودمنده, زیرا یادآور بنواژه‌یِ سپردن خود خواهد بود,
ولی 'پیغام' را 'پیگام' کردن هیچ سودی امروز ندارد, یا دارو را از نو داروگ خواندن هم بهره‌یِ چندانی دربر ندارد, مگر شاید ساخت کارواژه‌یِ داروگیدن (to drug).


پارسیگر

homayoun
11-30-2013, 12:15 PM
اگر ما همه ی می و ب هارا در آغاز کارواژگان بزداییم چه میشود؟
گویم سخن فراوان با آنکه بی زبان ام.
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم

پارسیگر