PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مفهوم میهن دوستی‌ و patriotism



Theodor Herzl
11-24-2012, 03:07 AM
من به عنوان یک ناسیونالیست یهودی(صهیونیست) و یک ناسیونالیست ایرانی‌ و کسی‌ که به گذشته فرهنگی‌ ایران افتخار می‌کند همیشه یک سوال برایم پیش آماده است و آن این هست که همه ما به صورت کاملا اتفاقی‌ در یک نقطه از جهان به دنیا آمدیم ، مثلا ممکن بود من در یک خانواده سنی بلوچ به دنیا بیایم و هیچ احساس ناسیونالیستی نسبت به اسرائیل نداشته باشم یا اصلا در سیبری یا قطب شمال! اصولاً چرا ما باید به چیزی که تنها بر اساس شانس اتفاق افتاده است افتخار کنیم و افتخار کردن به محل تولد و کشور چه معنی‌ میدهد؟

mahtab71
11-24-2012, 08:21 AM
اصولاً چرا ما باید به چیزی که تنها بر اساس شانس اتفاق افتاده است افتخار کنیم و افتخار کردن به محل تولد و کشور چه معنی‌ میدهد؟
به نظر من این افتخارکردن خیلی بی معنیه.
بالیدن به چیزهایی که در پدیداومدنشون نقشی نداشتیم و بر حسب تصادف بوده امرفاقد ارزشیه.

Mehrbod
11-24-2012, 01:18 PM
به نظر من این افتخارکردن خیلی بی معنیه.
بالیدن به چیزهایی که در پدیداومدنشون نقشی نداشتیم و بر حسب تصادف بوده امرفاقد ارزشیه.

برای نازش (نازیدن) به یک چیز نیازی به بدست آوردن آن نیست.



نازیدن = پربـها و پاارزش دیدن یک چیز؛


پس شما میتوانید به:


همسایه‌ها
خانه
خودتان
رنگ چشمتان
خانواده‌اتان
هوشتان
زنده بودتنان
آدم بودنتان
جوانی‌اتان
زیبا بودنتان
میهن‌تان
نیاکان‌تان
...


بنازید و اینها را باارزش و پربها ببینید، میتوانید هم نبینید.

در سوی دیگر میان همه اینها پیوندی فیزیکی‌ای نیز داریم که همان «نزدیکی - closeness» باشد.
تا زمانیکه نزدیکی فیزیکی یک فاکتور ارزش‌دهی باشد، پس میهن‌دوستی هم سراسر منطقی و خواستنی است.

به سخن دیگر، یک خانواده یکدیگر را دوست دارند چرا که به یکدیگر «نزدیک» آنهم فیزیکی هستند و این نزدیک بودن آنها سودشان را در برابر
دیگر خانواده‌ها بالا میبرد.

پس اگر ما میتوانستیم:



1. سود را میان همگان جوری بپخشانیم که سراسر همگِن باشد، "نزدیکی" دیگر اثر نداشته و میهن‌دوستی بد میشد.
2. سود [همه‌جور سودی] را جوری بپخشانیم که دورا (distance) و "نزدیکی" فاکتورهای مَهندی (مهمی) در بهره‌پذیری از سود نباشند، پس میهن‌دوستی از روی نزدیکی دیگر اثری نداشته و بد میشود.



تا زمانیکه این دو را نداریم - که در آینده پیش رو نمیتوان دید - خانواده‌دوستی، نزدیکان‌دوستی، هم‌میهن‌دوستی و ... همگی بایسته و خواستنی هستند.

کسانی هم که میگویند اینها را نباید داشت چون تصادفی و .. هستند در دام باورهای بیجای چپ افتاده‌اند، چرا که چه بخواهید چه نه
در هر کجای این گویال خاکی که زندگی کنید، نزدیکی دیگران به شما مهم است و این پیرامونیان شما در تراز هوتادین (کیفی)
زندگی‌‌اتان و همه کارهایی که می‌انجامید هنایش (تاثیر) دارند، پس خود‌به‌خود یک پیوند منطقی میان شما و نزدیکانتان ساخته میشود.

Mehrbod
11-24-2012, 01:22 PM
من به عنوان یک ناسیونالیست یهودی(صهیونیست) و یک ناسیونالیست ایرانی‌ و کسی‌ که به گذشته فرهنگی‌ ایران افتخار می‌کند همیشه یک سوال برایم پیش آماده است و آن این هست که همه ما به صورت کاملا اتفاقی‌ در یک نقطه از جهان به دنیا آمدیم ، مثلا ممکن بود من در یک خانواده سنی بلوچ به دنیا بیایم و هیچ احساس ناسیونالیستی نسبت به اسرائیل نداشته باشم یا اصلا در سیبری یا قطب شمال! اصولاً چرا ما باید به چیزی که تنها بر اساس شانس اتفاق افتاده است افتخار کنیم و افتخار کردن به محل تولد و کشور چه معنی‌ میدهد؟

واژگان نادرستی هم برای فرنام گزیده‌ شده‌اند:



میهن‌گِرا، میهن‌دوست = Nationalist
میهن‌گِرایی = Nationalism
میهن‌دوستی = Patriotism
میهن‌پرست هم در انگلیسی نداریم، بجای آن میگویند میهن‌گرای تندرو = Radical Nationalist یا همچین چیزی.

undead_knight
11-24-2012, 01:43 PM
بین میهن دوستی و ناسیونالیسم تفاوت هست.
میهن دوستی یک تفکر دفاعی هست یعنی من میهنم رو دوست دارم ولی اون رو برتر نمیدونم و این رو به کسی تحمیل نمیکنم.
ناسیونالیسم تفکر تهاجمیه،میگم نه تنها میهنم رو دوست دارم بلکه میهن من برتر هست و دیگران هم باید این برتری رو به رسمیت بشناسند!(مثلا با جنگ)

Theodor Herzl
11-24-2012, 03:19 PM
خسته شدم در هر جستاری بحث بر سر کلمات پارسی‌ هست ول کنید دیگر!:70:

mahtab71
11-24-2012, 03:22 PM
برای نازش (نازیدن) به یک چیز نیازی به بدست آوردن آن نیست.


نازیدن = پربـها و پاارزش دیدن یک چیز؛


پس شما میتوانید به:

همسایه‌ها
خانه
خودتان
رنگ چشمتان
خانواده‌اتان
هوشتان
زنده بودتنان
آدم بودنتان
جوانی‌اتان
زیبا بودنتان
میهن‌تان
نیاکان‌تان
...


بنازید و اینها را باارزش و پربها ببینید، میتوانید هم نبینید.

در سوی دیگر میان همه اینها پیوندی فیزیکی‌ای نیز داریم که همان «نزدیکی - closeness» باشد.
تا زمانیکه نزدیکی فیزیکی یک فاکتور ارزش‌دهی باشد، پس میهن‌دوستی هم سراسر منطقی و خواستنی است.

به سخن دیگر، یک خانواده یکدیگر را دوست دارند چرا که به یکدیگر «نزدیک» آنهم فیزیکی هستند و این نزدیک بودن آنها سودشان را در برابر
دیگر خانواده‌ها بالا میبرد.

پس اگر ما میتوانستیم:


1. سود را میان همگان جوری بپخشانیم که سراسر همگِن باشد، "نزدیکی" دیگر اثر نداشته و میهن‌پرستی بد میشد.
2. سود [همه‌جور سودی] را جوری بپخشانیم که دورا (distance) و "نزدیکی" فاکتورهای مهندی در بهره‌پذیری از سود نباشند، پس میهن‌دوستی از روی نزدیکی دیگر اثری نداشته و بد میشود.



تا زمانیکه این دو را نداریم - که در آینده پیش رو نمیتوان دید - خانواده‌دوستی، نزدیکان‌دوستی، هم‌میهن‌دوستی و ... همگی بایسته و خواستنی هستند.

کسانی هم که میگویند اینها را نباید داشت چون تصادفی و .. هستند در دام باورهای بیجای چپ افتاده‌اند، چرا که چه بخواهید چه نه
در هر کجای این گویال خاکی که زندگی کنید، نزدیکی دیگران به شما مهم است و این پیرامونیان شما در تراز هوتادین (کیفی)
زندگی‌‌اتان و همه کارهایی که می‌انجامید هنایش (تاثیر) دارند، پس خود‌به‌خود یک پیوند منطقی میان شما و نزدیکانتان ساخته میشود.

منظور از اینکه گفتم این عمل بی معنیه اینه که حس برتر بودن به دلیل برخورداری از یک نژاد یا زبان یا دین و...به یک فرد دست بده.
مثلا من چون ایرانیم پس این ایرانی بودن من که صرفا تصادفی بوده باعث بشه که من خودمو نسبت به نژادهای دیگه مانند عرب برتر بدونم.

Mehrbod
11-24-2012, 03:37 PM
منظور از اینکه گفتم این عمل بی معنیه اینه که حس برتر بودن به دلیل برخورداری از یک نژاد یا زبان یا دین و...به یک فرد دست بده.
مثلا من چون ایرانیم پس این ایرانی بودن من که صرفا تصادفی بوده باعث بشه که من خودمو نسبت به نژادهای دیگه مانند عرب برتر بدونم.

ما از عرب‌ها برتر هستیم، نه از روی نژاد، که از روی فرهنگ.
ما از سوئیسی‌ها نابرتر هستیم، نه از روی نژاد، که از روی فرهنگ.


نژادپرستی ≠ میهن‌پرستی ≠ میهن‌دوستی ≠ فرهنگ‌دوستی



پس ما باید خودمان را از عرب‌ها بهتر بدانیم + بکوشیم خودمان را به سوئیسی‌ها نزدیک کنیم.

Mehrbod
11-24-2012, 03:39 PM
خسته شدم در هر جستاری بحث بر سر کلمات پارسی‌ هست ول کنید دیگر!:70:

کسرا جان هنگام نامگزینی باید دقت کرد دیگر!

شما همینجور که جستار می‌نامی، به یک دختر هم رسیدی به جای "من دوسِت دارم" میگویی "من می‌پرستمت"!!؟

Theodor Herzl
11-24-2012, 03:39 PM
من هم مخالف این مفهوم multicultralism در غرب هستم ، تمامی‌ فرهنگ‌ها با هم برابر نیستند ، مثلا فرهنگ یک اروپایی از یک جانور طالبانی که به لندن می‌‌آید بهتر است!

Theodor Herzl
11-24-2012, 03:41 PM
کسرا جان هنگام نامگزینی باید دقت کرد دیگر!

شما همینجور که جستار می‌نامی، به یک دختر هم رسیدی به جای "من دوسِت دارم" میگویی "من می‌پرستمت"!!؟
خیر ، ولی‌ شما هم دیگر شورش را در آوردید!! ، هرجا به کلمات دیگران گیر می‌دهید ، الان ۳-۴ تا تاپیک هست بحث اصلی‌ منحرف شده دارید با بقیه سر اینکه کدام کلمه درست است بحث می‌کنید.

Mehrbod
11-24-2012, 03:41 PM
من هم مخالف این مفهوم multicultralism در غرب هستم ، تمامی‌ فرهنگ‌ها با هم برابر نیستند ، مثلا فرهنگ یک اروپایی از یک جانور طالبانی که به لندن می‌‌آید بهتر است!

در خود چند‌فرهنگ‌گرایی (multiculturalism) نیامده که همه فرهنگ‌ها برابر هستند، تنها آمده که فرهنگ‌های گوناگون چگونه میتوانند در کنار یکدیگر همزیستی آشتی‌آمیز داشته باشند.

Mehrbod
11-24-2012, 03:44 PM
خیر ، ولی‌ شما هم دیگر شورش را در آوردید!! ، هرجا به کلمات دیگران گیر می‌دهید ، الان ۳-۴ تا تاپیک هست بحث اصلی‌ منحرف شده دارید با بقیه سر اینکه کدام کلمه درست است بحث می‌کنید.

من جایی به واژگان "دیگران" گیر ندادم، به اینکه نام درست چیزها (= فرایافت، concept، مفهوم) بکار نرفته اشاره کردم.

نکند از فردا به کسی بگوییم «فرهنگ‌دوستی» درست است نه «نژادپرستی»، باز هم به "واژگان" گیر داده‌ایم!؟



1. گیر دادن من به واژگان دیگران میشود اینکه بگویم شما در نوشته‌ات باید بجای "کلمات" مینوشتی "واژگان"، که به یاد ندارم چنین چیزی هرگز گفته باشم.
2. نام این جستارم کس دیگری یا خودت عوض کردی، نه من.

Theodor Herzl
11-24-2012, 03:47 PM
من جایی به واژگان "دیگران" گیر ندادم، به اینکه نام درست چیزها (= فرایافت، concept، مفهوم) بکار نرفته اشاره کردم.

نکند از فردا به کسی بگوییم «فرهنگ‌دوستی» درست است نه «نژادپرستی»، باز هم به "واژگان" گیر داده‌ایم!؟



گیر دادن من به واژگان دیگران میشود اینکه بگویم شما در نوشته‌ات باید بجای "کلمات" مینوشتی "واژگان"، که به یاد ندارم چنین چیزی هرگز گفته باشم.
برای این کار بهتر است پیغام خصوصی بدهید به کاربر نه اینکه بحث جستار را عوض کنید ، بفرمایید به این جستار هم ...دید تمام شد رفت!! ، الان باز داریم سر کلمه‌ها بحث می‌کنیم

Mehrbod
11-24-2012, 03:52 PM
برای این کار بهتر است پیغام خصوصی بدهید به کاربر نه اینکه بحث جستار را عوض کنید ، بفرمایید به این جستار هم ...دید تمام شد رفت!! ، الان باز داریم سر کلمه‌ها بحث می‌کنیم


1. "ریدید" رفت ناسزای شخصی به من است.

2. نوشته‌های من هم سراسر بجا بودند و "بحث جستار را عوض نکردند"، چرا که شما دگرسانی میان «میهن‌پرستی»، «میهن‌گرایی» و «میهن‌دوستی» را نمی‌دانستید و من برایتان باز کردم.

3. کسی پیش روی شما یا این همه گرداننده را نگرفته، هر زمان احساس کردید و کردند که جستار به بیراهه رفته، میتوانند پیک‌ها را جدا کنند.

Theodor Herzl
11-24-2012, 04:06 PM
من واقعا نمیدونم چی‌ بگم این هم سومین یا چهارمین جستاری که دارد به فنا میرود ، اگر من پاسخ جناب مهربد را بدهم ۱۰ صفحه باز بحث نا مربوط ادبیات پارسی‌ ادامه پیدا می‌کند.:e108:

Mehrbod
11-24-2012, 04:15 PM
من واقعا نمیدونم چی‌ بگم این هم سومین یا چهارمین جستاری که دارد به فنا میرود ، اگر من پاسخ جناب مهربد را بدهم ۱۰ صفحه باز بحث نا مربوط ادبیات پارسی‌ ادامه پیدا می‌کند.:e108:

اینجا ما درباره ادبسار پارسی سخن نگفتیم، درباره نادرستی پنداره‌های بکار رفته گفتیم.



مانند این است که شما بیایید بنادرستی بجای «عاشقی» درباره «دوست داشتن» سخن بگویید ولی منظورتان همان «عاشقی» باشد.

کاری که من کرده‌ باشم هم به سادگی این بوده: عاشق بودن ≠ دوست داشتن

->

مانند این است که شما بیایید بنادرستی بجای «میهن‌دوستی» درباره «میهن‌پرستی» سخن بگویید ولی منظورتان همان «میهن‌دوستی» باشد.

کاری که من کرده‌ باشم هم به سادگی این بوده: میهن‌پرستی ≠ میهن‌دوستی



اکنون این چه پیوندی به ادبسار پارسی داشت؟
شما میتوانید بجای میهن‌دوستی همانجور که در فرنام جستار آمده بگویید Patriatism (پِیتریاتیسم). من جایی آیا گفتم نگویید پِیتریاتیسم، بگویید میهن‌دوستی؟ :e405:



روی هم رفته:


1. من یکجا نام جستار شما را از «مخ‌زدن» کردم «فریفتن»، هر دو واژه هم اگر اندکی بیاندیشید میبینید پارسی هستند! ولی یکمی اندکی بار دشنام‌آمیز دارد و بس (پس سخن بیهوده درباره پارسی)

2. در جُستار دیگر، کاربران iranbanoo و viviyan آغازیدند به اینکه فرنام جستار از تیمارستان - صفحه 9 (http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D9%85%DB%8C-3/%D8%AA%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D 9%86-771-%D9%86%D9%88/) بشود آسایشگاه روانی یا همچین چیزی، که در آنجا من در پاسخ نوشتم که نیازی نیست و چرا.

3. در همین جستار بوده که به شما گفتم دارید درباره چیز نادرستی سخن میگویید، منظورتان احتمالا «میهن‌دوستی» است.



جو دادن هم نمیخواهد، گفتیم گرداننده نیاز دید (که این چند پیک پایانی نیاز هست را) می‌جداید :e402:



پ.ن.
این اشتباه‌ها را همه میکنند، برای نمونه خود من هم پیشتر اینجا «فرافیزیک» را بنادرست بجای «ابرطبیعت (ماوراالطبیعه)» بکار برده بودم و کاربر کوروش لغزش مرا گرفتند: آیا خداوند میتواند سنگی خلق کند که خود نتواند آن را بلند کند ؟ - صفحه 3 (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D9%85%DB%8C%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%B3%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AE%D9%84%D9%82-%DA%A9%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D9%86%D8%AF-%D8%9F-154/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-3.html#post2040)

پس رنجش هم ندارد.

Alice
11-24-2012, 04:46 PM
من به عنوان یک ناسیونالیست یهودی(صهیونیست) و یک ناسیونالیست ایرانی‌ و کسی‌ که به گذشته فرهنگی‌ ایران افتخار می‌کند همیشه یک سوال برایم پیش آماده است و آن این هست که همه ما به صورت کاملا اتفاقی‌ در یک نقطه از جهان به دنیا آمدیم ، مثلا ممکن بود من در یک خانواده سنی بلوچ به دنیا بیایم و هیچ احساس ناسیونالیستی نسبت به اسرائیل نداشته باشم یا اصلا در سیبری یا قطب شمال! اصولاً چرا ما باید به چیزی که تنها بر اساس شانس اتفاق افتاده است افتخار کنیم و افتخار کردن به محل تولد و کشور چه معنی‌ میدهد؟

پیشینه زادبُنی که در آن زاده میشوید بخشی از شناسنامه و کیستی شما را پایه ریزی میکند
که سُتودن آن با ناسیونالیسم دگرسان است و با هومنی نیز ستیزنده نمی باشد !
گزاره های خانواده من خانواده من هستند ولی می توانستند نباشند ، نام من زیباست ولی
پدر و مادرم برایم برگزیدند و من هیچکاره بودم ، چهره ام زیباست ولی می توانست نباشد و ...
خواه ناخواه اکنون نام و نشان شما را در برمیگیرند و "کیستی" شما را روشن می سازند ؛
در سراسر زندگانی نیز ما با فرآیندهای گرایندی ِ (احتمالاتی) همسانی سر و کار داریم که هرکدام
به ما پیوند دارند !

پس شما در جایگاه یک ایرانی سزامند سُتودن تاریخ و فرهنگ ایرانشهر و بزرگانی چون کوروش
و بابک و فرزان خیام و... هستید چون پیشینه و سرگذشت سرزمینتان ، بخشی از شناسنامه و
چیستی تان را میسازد ؛ بدین ترتیب میهن دوستی یا Patriotism و نه Nationalism ؛ نه تنها
پسندیده است ، از جاییکه با "هویت" شما نیز در یک پیوند دوسویه همکنش دارد ؛ میشود
بایستگی اش را روشن ساخت !

Theodor Herzl
11-24-2012, 06:46 PM
پیشینه زادبُنی که در آن زاده میشوید بخشی از شناسنامه و کیستی شما را پایه ریزی میکند
که سُتودن آن با ناسیونالیسم دگرسان است و با هومنی نیز ستیزنده نمی باشد !
گزاره های خانواده من خانواده من هستند ولی می توانستند نباشند ، نام من زیباست ولی
پدر و مادرم برایم برگزیدند و من هیچکاره بودم ، چهره ام زیباست ولی می توانست نباشد و ...
خواه ناخواه اکنون نام و نشان شما را در برمیگیرند و "کیستی" شما را روشن می سازند ؛
در سراسر زندگانی نیز ما با فرآیندهای گرایندی ِ (احتمالاتی) همسانی سر و کار داریم که هرکدام
به ما پیوند دارند !

پس شما در جایگاه یک ایرانی سزامند سُتودن تاریخ و فرهنگ ایرانشهر و بزرگانی چون کوروش
و بابک و فرزان خیام و... هستید چون پیشینه و سرگذشت سرزمینتان ، بخشی از شناسنامه و
چیستی تان را میسازد ؛ بدین ترتیب میهن دوستی یا Patriotism و نه Nationalism ؛ نه تنها
پسندیده است ، از جاییکه با "هویت" شما نیز در یک پیوند دوسویه همکنش دارد ؛ میشود
بایستگی اش را روشن ساخت !
درست است ، ولی‌ باز همه اینها از روی شانس تنها اتفاق افتاده ، بالیدن به چیزی که من نقشی‌ در آن نداشتم چه معنی‌ میدهد؟ مثلا اینکه من در یک منزل ساکن هستم ، ۲۰۰ سال قبل آنجا یک قصر از الماس بوده است و من به آن قصر افتخار کنم! این به نظر شما احمقانه نیست؟

Angela
11-24-2012, 08:03 PM
به نظر من هم افتخار کردن به این چیزها درست نیست، وقتی بهشون افتخار کنیم یعنی برای خودمون امتیاز می دونیمش و این امتیازها باعث برتر دیدن خودمون از دیگران میشه.اونچه هم که مهربد گفت درباره فرهنگ دوستی، من فکر نمی کنم فرهنگ دوستی از وطن پرستی یا وطن دوستی جدا باشه بلکه بسته به شدت و ضعفش از اونها ناشی میشه، به همین خاطر ما به فرهنگ ایران باستان علاقه نشون می دیم و دوست داریم اون رو توی جامعه پیاده کنیم نه فرهنگ سوییس رو و به همین خاطر هست که غرب زدگی و عرب زدگی از سوی گروههای مختلف ویژگیهای منفی شناخته میشه.

Mehrbod
11-24-2012, 08:31 PM
اونچه هم که مهربد گفت درباره فرهنگ دوستی، من فکر نمی کنم فرهنگ دوستی از وطن پرستی یا وطن دوستی جدا باشه بلکه بسته به شدت و ضعفش از اونها ناشی میشه،


بمب اتم هم از باتری قلمی جدا نیست، تنها "شدت" انرژی‌ای که آزاد میکنند دگرسانه!




به همین خاطر ما به فرهنگ ایران باستان علاقه نشون می دیم و دوست داریم اون رو توی جامعه پیاده کنیم نه فرهنگ سوییس رو و به همین خاطر هست که غرب زدگی و عرب زدگی از سوی گروههای مختلف ویژگیهای منفی شناخته میشه.

نخست اینکه این "ما" کیست؟

دو اینکه اگر این "ما" همان مایی است که در دفترچه است، این ما که همواره نگرشی رو به ایران باستان + غرب داشته؟



فرهنگ و اخلاق نیک ایرانیان (http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D9%87%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-13/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82-%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-478/)

ریشه مشکلات فرهنگی ایرانیان در کجاست؟ (http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D9%87%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-13/%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F-473/)

جایگاه فرهنگی ملت ایران در مقایسه با ملل دیگر (http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D9%87%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-13/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D9%84%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%84%D9%84-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-617/)

...

Mehrbod
11-24-2012, 08:42 PM
درست است ، ولی‌ باز همه اینها از روی شانس تنها اتفاق افتاده ، بالیدن به چیزی که من نقشی‌ در آن نداشتم چه معنی‌ میدهد؟ مثلا اینکه من در یک منزل ساکن هستم ، ۲۰۰ سال قبل آنجا یک قصر از الماس بوده است و من به آن قصر افتخار کنم! این به نظر شما احمقانه نیست؟

خیر نابخردانه نیست.

اگر شما هم یک خانه‌ای داشتید که 200 سال پیش آنجا یک کاخ از الماس بوده، پس بیگمان از دید تاریخی خانه باارزشی
است و میتوانید به دوستانتان درباره تاریخچه آن بگویید و به خودتان ببالید که توانسته‌اید چنین خانه‌ای را بخرید یا در آن زندگی کنید.

روی هم رفته گفتیم «نقش داشتن» اصلا فاکتوری در نازیدن نیست، نازیدن یک ابزار است برای "ارزشدهی و بها دادن" به چیزهایی که "داریم".

اینکه این چیزها از کجا آمده‌اند که ما "داریم" و پررنگیِ نقش ما در بدست آوردنشان، در اندازه نازش میتواند تاثیر داشته باشد، ولی فاکتور سرنوشت‌ساز نیست و گاه
وارونه هم میشود: برای نمونه، یک دختر/پسر اگر زیبایی خدادادی داشته باشد باارزش‌تر و مایه‌ی نازش است، یا زیبایی‌ای که با پول خودش و با ده عمل جراحی بدست آورده؟ :e405:

undead_knight
11-25-2012, 11:59 AM
به نظر من باید بین ارزش برونی و درونی باید یک مرزی قائل شد.
اینکه یک چیز ارزشمنده به این خاطر که اثرش ارزشمنده یا مفیده در برابر چیزی که به خودی خود ارزشمنده.
در نهایت اینکه به نظرم بین دوست داشتن یک چیز و ارزشمند تفاوت هست.ما میتونیم زیبایی رو دوست داشته باشیم، چه طبیعی و چه به دست آوردنی باشه(این یک جور سلیقه هست)ولی دوست داشتنی بودن ارزش ذاتی ایجاد نمیکنه همونطور که منفور بودن ارزش چیزی رو کم نمیکنه.
در واقع با این استدلال اگر ما در قبیله ای به دنیا بیاییم که همگی آدم کش و جانی هستند باید از خودمون شرمنده باشیم؟واقعا؟(اگرنه نمیشه استاندارد یک طرفه داشت و فقط بگیم به چیزهای مثبت ارزش میدیم!)

از نظر من تنهایی چیزی که ارزش درونی داره آگاهی و چیزهای ناشی ازآگاهیه،باقی چیزها بله ارزش دارند ولی این ارزش برونی هست.
اگر دوباره به همون مثال رجوع کنیم چیزهایی مثل زیبایی چه بدست آوردنی باشند چه طبیعی،ممکنه دوست داشتنی باشند ولی ارزششون ارزشی از جنس آگاهی نیست.

Mehrbod
11-25-2012, 04:21 PM
به نظر من باید بین ارزش برونی و درونی باید یک مرزی قائل شد.
اینکه یک چیز ارزشمنده به این خاطر که اثرش ارزشمنده یا مفیده در برابر چیزی که به خودی خود ارزشمنده.


این تنها سردرگم کردن خودمان است، چیزی به نام ارزش‌های بیرونی یا درونی نداریم. یک چیز یا ارزشمند است (= سود میرساند) یا ارزشمند نیست.
در جهان ما چیزی به نام "خود" و "اثر خود" نداریم، همه چیز تنها بر پایه‌ی هنودهایشان (اثرات) ارزشدهی میشوند:



برای نمونه خوراک به خودی خود ارزش دارد، یا برای هنود (اثر) آن که انرژی‌رسانی باشد ارزشمند است؟
انرژی به خودی خود ارزشمند است، یا برای جنبش‌زایی و انرژیدهی ماهیچه‌های ما ارزشمند است؟
جنبش‌زایی ماهیچه‌های ما به خودی خود ارزشمند هستند، یا برای اینکه میتوان با جنب و جوش و انرژی سوزاندن پول در آورد؟
پول به خودی خود ارزشمند است، یا برای اینکه میتوان با آن خورد و خوراک فراهم آورد؟
...






در نهایت اینکه به نظرم بین دوست داشتن یک چیز و ارزشمند تفاوت هست.ما میتونیم زیبایی رو دوست داشته باشیم، چه طبیعی و چه به دست آوردنی باشه(این یک جور سلیقه هست)ولی دوست داشتنی بودن ارزش ذاتی ایجاد نمیکنه همونطور که منفور بودن ارزش چیزی رو کم نمیکنه.


زیبایی هم ارزشمند است چون نمایانگر تندرستی است. یک جوان تندرست به چشم ما زیبا میاید، ناتندرست زشت؛ ارزشمندی تندرستی هم که روشنه.





در واقع با این استدلال اگر ما در قبیله ای به دنیا بیاییم که همگی آدم کش و جانی هستند باید از خودمون شرمنده باشیم؟واقعا؟(اگرنه نمیشه استاندارد یک طرفه داشت و فقط بگیم به چیزهای مثبت ارزش میدیم!)


آری باید شرمنده باشیم، بر این پایه‌ که اخلاقیات نسبی است، ولی نسبی بودن آن به این چم نیست که نمیتوان اندازه گرفت.
سودمندی شرمندگی هم در این است که دیگر دست به آدمکشی نمیزنیم و میکوشیم فرهنگ آدکمشی را از تیره (قبیله) خودمان برچینیم.





از نظر من تنهایی چیزی که ارزش درونی داره آگاهی و چیزهای ناشی ازآگاهیه،باقی چیزها بله ارزش دارند ولی این ارزش برونی هست.
اگر دوباره به همون مثال رجوع کنیم چیزهایی مثل زیبایی چه بدست آوردنی باشند چه طبیعی،ممکنه دوست داشتنی باشند ولی ارزششون ارزشی از جنس آگاهی نیست.

«آگاهی» یا همان «زیستن» میتواند پایه‌ی و سنجه‌ی ارزشهای ما باشد. هر چیز که به زیستن ما یاری رساند یا تراز هوتادین (کیفی) آن را بهبود بخشد = ارزشمند.

Theodor Herzl
11-25-2012, 05:03 PM
اگر شما هم یک خانه‌ای داشتید که 200 سال پیش آنجا یک کاخ از الماس بوده، پس بیگمان از دید تاریخی خانه باارزشی
است و میتوانید به دوستانتان درباره تاریخچه آن بگویید و به خودتان ببالید که توانسته‌اید چنین خانه‌ای را بخرید یا در آن زندگی کنید.افتخار به رنگ پوست و جنسیت چه؟ آیا افتخاری دارد که نژاد ما چیست؟ نژاد هم ما هیچ نقشی‌ در آن نداشتیم ، همانطور که در محل تولد خود نقشی‌ نداشتیم و همگی‌ از روی شانس اتفاق افتاده است.

undead_knight
11-25-2012, 06:08 PM
این تنها سردرگم کردن خودمان است، چیزی به نام ارزش‌های بیرونی یا درونی نداریم. یک چیز یا ارزشمند است (= سود میرساند) یا ارزشمند نیست.
در جهان ما چیزی به نام "خود" و "اثر خود" نداریم، همه چیز تنها بر پایه‌ی هنودهایشان (اثرات) ارزشدهی میشوند:



برای نمونه خوراک به خودی خود ارزش دارد، یا برای هنود (اثر) آن که انرژی‌رسانی باشد ارزشمند است؟
انرژی به خودی خود ارزشمند است، یا برای جنبش‌زایی و انرژیدهی ماهیچه‌های ما ارزشمند است؟
جنبش‌زایی ماهیچه‌های ما به خودی خود ارزشمند هستند، یا برای اینکه میتوان با جنب و جوش و انرژی سوزاندن پول در آورد؟
پول به خودی خود ارزشمند است، یا برای اینکه میتوان با آن خورد و خوراک فراهم آورد؟
...






زیبایی هم ارزشمند است چون نمایانگر تندرستی است. یک جوان تندرست به چشم ما زیبا میاید، ناتندرست زشت؛ ارزشمندی تندرستی هم که روشنه.





آری باید شرمنده باشیم، بر این پایه‌ که اخلاقیات نسبی است، ولی نسبی بودن آن به این چم نیست که نمیتوان اندازه گرفت.
سودمندی شرمندگی هم در این است که دیگر دست به آدمکشی نمیزنیم و میکوشیم فرهنگ آدکمشی را از تیره (قبیله) خودمان برچینیم.





«آگاهی» یا همان «زیستن» میتواند پایه‌ی و سنجه‌ی ارزشهای ما باشد. هر چیز که به زیستن ما یاری رساند یا تراز هوتادین (کیفی) آن را بهبود بخشد = ارزشمند.
این انحصاری کردن "ارزش ها" در "سود گرایی"هست.تازه این درحالتی که در نظر نگیریم که سود به چه کسی! میرسه.
مخالفم،هر چیزی بر اساس"اثرش" فهمیده یا شناخته میشه.بر این اساس به نظر من یک ارزش بیشتر وجود نداره و اون آگاهیه و حفظ اون هست،باقی ارزش ها فقط به خاطر کمک به این ارزش یا نگه داری اون ارزشمندند(باز هم میگم دوست داشتن یک چیز ربطی به ارزش مند بودنش نداره)

مثال زیبایی هم بی ربط هست،چون نتنها خود ارزش گذاری نسبیه(یعنی معیار ارزش دهی)بلکه مورد زیبایی حتی در تفسیر هم دچار نسبی گرایی شدیدیه!(مثل عدالت چه بسا هم بیشتر)
در ضمن زیبایی ربطی به تندرستی(اگر منظورتون سلامتیه) نداره،تندرستی یک معیار پزشکیه که کاملا قابل اندازه گیری و نسبی بودنش خیلی کمتره.اگر یک فرد زیبا ایدز داشته باشه،بر این پایه که زیبا هست،تندرست هم هست؟! :))

به نظرم کاملا غیر منطقیه،چیزی که ما در اون نقشی نداریم شرمندگی هم نداره!
خیر شرمندگی دلیلی برای محو فرهنگ آدمکشی نیست،چه بسا ما در خیلی از موارد احساس شرمندگی کنیم(دقت کنید که شرمندگی احساس هست و از سازوکار های احساسی استفاده میکنه که لزوما منطقی نیستند)که چیزهای بدی نیستند.
ما به این دلیل با آدم کشی مبارزه میکنیم که فکر میکنیم بد(دارای ارزش منفی)هست مگرنه اگر قبیله ما همگی انسان های متمدن و صلح طلبی بودند،آدم کشی قبیله های دیگه به ما ربطی نداره!

این جمله اخر تقریبا نظر من هست با این تفاوت که باید این ارتباط مشخص باشه.
زیبایی یا نژاد پیوندی با آگاهی ندارند،بنابراین از نظر من ارزشمند نیستند ولی من این حق رو قائل هستم که ما یک نژاد یک چهره رو دوست داشته باشیم یا ازش خوشمون نیاد،ولی این دوست داشتن ارزشی ایجاد نمیکنه(فراموش نشه ارزش های مورد نظر من هم نسبی هستند)

shirin
11-25-2012, 06:52 PM
افتخار کردن به ملیت یا نژاد بی معنی هست. و ناشی از محدودیت گستره فکر. ما میتونیم خوشحال باشیم که فرضا تو یه محیط یا سرزمین با منابع غنی با مردمی خوب قرار گرفتیم یا خوشحال باشیم که یه فرهنگ خاصی داریم ولی افتخار کردن نداره. ولی در کل ایرانی بودن هیچ افتخاری نداره حتی باعث خوشحالی هم نیست. در ضمن معمولا آدما (به نظر من آدمای سطحی) به نژاد یا قبیله یا کشورشون افتخار میکنن. فرضا تو یه قبیله که آدم کشی رواج داره هم تک تک افراد به این قبیله و این خصوصیت خودشون افتخار میکنن چون اگه باعث شرمندگیشون بود انجامش نمیداد. فرضا یه پاکستانی طالبانی کلی افتخار میکنه که اولا پاکستانی هست ثانیا طالبانی هست.

Mehrbod
11-25-2012, 07:53 PM
افتخار به رنگ پوست و جنسیت چه؟ آیا افتخاری دارد که نژاد ما چیست؟ نژاد هم ما هیچ نقشی‌ در آن نداشتیم ، همانطور که در محل تولد خود نقشی‌ نداشتیم و همگی‌ از روی شانس اتفاق افتاده است.

یکبار دیگر از نو: در «نازش» نیازی به «نقش داشتن» نیست.

پس آری، میتوان به رنگ پوست و جنسیت نازید. چرا نباید نازید؟ برای نمونه ما در همین انجمن درباره مردان سیاهپوست و بزرگ بودن آلت جنسی آنها سخن گفتیم
و به یاد ندارم کسی انگ «نژادپرستی» در برتر شمردن سیاهپوستان در آنجا زده باشد، پس چرا درباره دستاوردهای دانشیک سپیدپوستان سخن نگوییم؟

فراموش نشود:


تا زمانیکه پژوهش‌های دانشیک انجام نپذیرند، سخنان ما پیوندی به «برتری» یا «نابرتری» نژادها ندارد، ولی ما میتوانیم امروز بی هیچ شکی بگوییم نژاد سپید از سیاه در دست‌آوردهای دانشیک برتر بوده است = fact


از گزاره بالا نمیتوان به اینها رسید:


نژاد سپید باهوش‌تر از سیاه است -> شاید باشد، شاید نباشد.
نژاد سپید برتر از سیاه است -> نخست اینکه برتر در چه چیزی؟ دو اینکه بمانند بالا، شاید باشد شاید نه.


روی هم رفته هم از داده‌های آماریک (statistical) نمیتوان فرجامیابی منطقی کرد و به همه هموندان آن گستراند.
برای نمونه گزاره «همه سپید‌پوستان دستآوردهای دانشیک بیشتری داشته‌اند» بخوبی ریشخند‌آور بودن اینکار را نشان میدهد.


همچنین:


کارکرد نازیدن در «ارزشدهی» به چیزهایی است که هم‌اکنون "داریم". اینکه این چیزها از کجا آمده‌اند یا پررنگی نقش ما در بدست آوردن آنها میتواند ( it could be) یک فاکتور به شمار برود، ولی فاکتور سرنوشت‌ساز (= determining factor) نیست.

زمانیکه شما یادگرفتید به نیاکان‌تان بنازید، آنگاه می‌آموزید که خودتان هم در زندگی نیک بوده و کارهای والا بیانجامید تا فرزندان و آیندگان هم بتوانند به شما بنازند -> کارکرد نازیدن در فرازیست + بالانیدن (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-daa07f6c06ef42ی3b08cf7309e9249d2-fa.html) تراز هوتادین زندگی

Mehrbod
11-25-2012, 08:07 PM
این انحصاری کردن "ارزش ها" در "سود گرایی"هست.تازه این درحالتی که در نظر نگیریم که سود به چه کسی! میرسه.


ما چیزی را "منحصر" نکردیم، گفتیم هر چیزی یک سودی دارد چون به تراز هوتادین زیویک (quality of life) ما می‌افزاید یا در راستای فرازیست (survival) پیش میرود.

اگر نه شما بگو undead_knight جان که برای نمونه، "شکر" به خودی خود چه سودی دارد؟





مخالفم،هر چیزی بر اساس"اثرش" فهمیده یا شناخته میشه.بر این اساس به نظر من یک ارزش بیشتر وجود نداره و اون آگاهیه و حفظ اون هست،باقی ارزش ها فقط به خاطر کمک به این ارزش یا نگه داری اون ارزشمندند(باز هم میگم دوست داشتن یک چیز ربطی به ارزش مند بودنش نداره)


نخست اینکه این «آگاهی» در اینجا چیست؟ اگر همان خودآگاهی یا آگاهی از پیرامون (=awareness) است، پس برای
ما بگویید چگونه "فداکاری" یک آدم برای رهاندن دیگران "زیباست"، اگر در همین راستا آگاهی‌اش را از دست میدهد؟

اگر هم این آگاهی برای پاسداری از آگاهی خود و آگاهی دیگران است که پس میشود همان چیزی که بالا گفتیم = پاسداری از زیستن (فرازیست)





مثال زیبایی هم بی ربط هست،چون نتنها خود ارزش گذاری نسبیه(یعنی معیار ارزش دهی)بلکه مورد زیبایی حتی در تفسیر هم دچار نسبی گرایی شدیدیه!(مثل عدالت چه بسا هم بیشتر)
در ضمن زیبایی ربطی به تندرستی(اگر منظورتون سلامتیه) نداره،تندرستی یک معیار پزشکیه که کاملا قابل اندازه گیری و نسبی بودنش خیلی کمتره.اگر یک فرد زیبا ایدز داشته باشه،بر این پایه که زیبا هست،تندرست هم هست؟! :))


زیبایی در آدمی را گفتیم همان «تندرستی» است.

زیبایی در چیزهای دیگر هم از روی کارکرد آنها میاید و اندازه‌پذیر است.
برای نمونه، یک باغبان با هرس کردن باغچه از دیدگاه (point-of-view) خودش آنرا زیبا میکند، هنگامیکه از دیدگاه جانوران و
حشره‌های ریزی که انجا می‌زیوند و خانه و زندگی‌اشان از هم پاشیده و می‌آشوبد، هیچ چیز "زیبایی" در اینکار نیست.

درباره بیمار ایدزی هم همینجور است، زمانیکه بیمار به جایگاه چهارم و پایانی بیماری‌اش
رسیده و نشانه‌های بیماری خود را در رنجوری و ناتوانی و رنگ‌پریدگی و .. نمایاندند، بیمار دیگر زیبا نیست.





به نظرم کاملا غیر منطقیه،چیزی که ما در اون نقشی نداریم شرمندگی هم نداره!
خیر شرمندگی دلیلی برای محو فرهنگ آدمکشی نیست،چه بسا ما در خیلی از موارد احساس شرمندگی کنیم(دقت کنید که شرمندگی احساس هست و از سازوکار های احساسی استفاده میکنه که لزوما منطقی نیستند)که چیزهای بدی نیستند.
ما به این دلیل با آدم کشی مبارزه میکنیم که فکر میکنیم بد(دارای ارزش منفی)هست مگرنه اگر قبیله ما همگی انسان های متمدن و صلح طلبی بودند،آدم کشی قبیله های دیگه به ما ربطی نداره!


شرمندگی یک ابزار فرگشتیک است و کارکرد دارد. کسانی که پیوسته میگویند ما میهن نداریم و .. بگونه‌ای دارند «انگل‌وار» زندگی میکنند.

چرا؟ چون نیاکان اینها با کار و کوشش و درستی‌ها و نادرستی‌هایشان این خاک را به آنها رسانده‌اند، ولی ایشان بسادگی
زیر کارهای نادرست آنها زده و میگویند «به ما چه؟» و میروند در یک کشور بهتر زندگی کرده و میگویند «گور بابای نیاکان ما».

برای اینکه آسانتر دریافت شود، جای نیاکان ایرانی خودتان را با «پدرتان» جایگزین کنید. کارهای نادرست پدرتان هتا
اگر پیش از زاده شدن شما باشند، همچنان از دید اخلاقی بر دوش شماست که در راستای درست کردنشان بکوشید.

کسی شما را در بیشتر زمانها "وادار" به این نکرده، ولی از دیدگاه اخلاقی برای هر کس روشن است که کار درست، رسیدگی و تاوان دادن نادرستی‌های پدر است. در کنار آن، میتوانید به کارهای درست پدرتان هم بنازید.

پس اکنون در همین نمونه، اگر همه هموندان تیره (قبیله) ما آدمکش‌های بی‌اخلاقی بودند و اگر ما به این آگاهیدیم،
آنگاه از دیدگاه اخلاقی میبایستی "شرمنده" باشیم و این شرمندگی در راستای کارکردش، ما را به سوی «بهتر بودن
از نیاکان شرم‌آوران» سوق داده و ما دیگر «آدمکش» نمیشویم و این کار را ناپسند می‌شماریم.

undead_knight
11-26-2012, 01:46 PM
ما چیزی را "منحصر" نکردیم، گفتیم هر چیزی یک سودی دارد چون به تراز هوتادین زیویک (quality of life) ما می‌افزاید یا در راستای فرازیست (survival) پیش میرود.

اگر نه شما بگو undead_knight جان که برای نمونه، "شکر" به خودی خود چه سودی دارد؟
نخست اینکه این «آگاهی» در اینجا چیست؟ اگر همان خودآگاهی یا آگاهی از پیرامون (=awareness) است، پس برای
ما بگویید چگونه "فداکاری" یک آدم برای رهاندن دیگران "زیباست"، اگر در همین راستا آگاهی‌اش را از دست میدهد؟

اگر هم این آگاهی برای پاسداری از آگاهی خود و آگاهی دیگران است که پس میشود همان چیزی که بالا گفتیم = پاسداری از زیستن (فرازیست)
زیبایی در آدمی را گفتیم همان «تندرستی» است.
زیبایی در چیزهای دیگر هم از روی کارکرد آنها میاید و اندازه‌پذیر است.
برای نمونه، یک باغبان با هرس کردن باغچه از دیدگاه (point-of-view) خودش آنرا زیبا میکند، هنگامیکه از دیدگاه جانوران و
حشره‌های ریزی که انجا می‌زیوند و خانه و زندگی‌اشان از هم پاشیده و می‌آشوبد، هیچ چیز "زیبایی" در اینکار نیست.
درباره بیمار ایدزی هم همینجور است، زمانیکه بیمار به جایگاه چهارم و پایانی بیماری‌اش
رسیده و نشانه‌های بیماری خود را در رنجوری و ناتوانی و رنگ‌پریدگی و .. نمایاندند، بیمار دیگر زیبا نیست.
شرمندگی یک ابزار فرگشتیک است و کارکرد دارد. کسانی که پیوسته میگویند ما میهن نداریم و .. بگونه‌ای دارند «انگل‌وار» زندگی میکنند.
چرا؟ چون نیاکان اینها با کار و کوشش و درستی‌ها و نادرستی‌هایشان این خاک را به آنها رسانده‌اند، ولی ایشان بسادگی
زیر کارهای نادرست آنها زده و میگویند «به ما چه؟» و میروند در یک کشور بهتر زندگی کرده و میگویند «گور بابای نیاکان ما».
برای اینکه آسانتر دریافت شود، جای نیاکان ایرانی خودتان را با «پدرتان» جایگزین کنید. کارهای نادرست پدرتان هتا
اگر پیش از زاده شدن شما باشند، همچنان از دید اخلاقی بر دوش شماست که در راستای درست کردنشان بکوشید.
کسی شما را در بیشتر زمانها "وادار" به این نکرده، ولی از دیدگاه اخلاقی برای هر کس روشن است که کار درست، رسیدگی و تاوان دادن نادرستی‌های پدر است. در کنار آن، میتوانید به کارهای درست پدرتان هم بنازید.
پس اکنون در همین نمونه، اگر همه هموندان تیره (قبیله) ما آدمکش‌های بی‌اخلاقی بودند و اگر ما به این آگاهیدیم،
آنگاه از دیدگاه اخلاقی میبایستی "شرمنده" باشیم و این شرمندگی در راستای کارکردش، ما را به سوی «بهتر بودن
از نیاکان شرم‌آوران» سوق داده و ما دیگر «آدمکش» نمیشویم و این کار را ناپسند می‌شماریم.
خب کیفیت زندگی و بقا هم ارزش درونی ندارند!ولی قبول میکنم که میتونند سود داشته باشند.
شکر به خودی خود سودی نداره ولی اینجا مسئله مسئله ارزش هست نه سود،بله سود میتونه ارزش باشه ولی هر ارزشی با سود سنجیده نمیشه.
منظور من سلف Self-awareness یا خود آگاهی هست(به اختصار همون آگاهی) بنابراین اگر چیزی مثل بقا سودمند هست به خاطر حفظ آگاهی هست،مگرنه اگر آگاهی از بین بره(مثلا شخص دچار صدمه جبران ناپذیر مغزی بشه)زنده موندن و بقا ارزشی نداره.در نتیجه اگر کسی برای پاسداری از آگاهی دیگران از زندگی اونها دفاع میکنه کارش ارزشمند هست،نه به این خاطر که خود زندگی ارزشمنده بلکه به این خاطر که آگاهی ارزشمنده و ارزش زندگی بواسطه آگاهیه.
در واقع باز به این جمله میرسیم که"تنها مسئله جدی فلسفی خودکشیه!"باقی فقط بعد از این هستند آیا ما میخوایم بمیریم یا زنده بمونیم؟(و اگر زنده بمونیم،پس دلایلی داریم مگرنه فقط از غریزه بقا پیروی میکنیم)آگاهی به خودی خود ارزشمنده چون آگاهی خالق ارزشه!آگاهی تعیین میکنه که چه چیز ارزشمند هست و چه چیز نیست،مگرنه بدون آگاهی هیچ چیزی برای ما وجود نداره.
زیبایی رو نمیشه سنجید!اصلا اگر ما همه چیز رو بر اساس کارکرد در نظر بگیریم،چطور هنرهای زیبا رو میتونیم بر این مبنا دسته بندی کنیم؟یک تابلو نقاشی که فقط برای زیبا بودن آفریده شده و از نظر من زیبا نیست ولی از نظر شما هست!حتی در مورد انسان ها مثلا به یک فرد لاغر در جایی زیبا گفته میشه و در جایی دیگه همین شخص نازیبا قلمداد میشه،دقت کنید اینجا هر دو نمونه انسان هستند.
مراحل بیماری=بیماری نیست چون بیماری ایدز مراحل نهفته داره یعنی شخص زیبا هست( و حتی ظاهرا تندرست)ولی در واقع بیمار هست،اگر تندرستی=زیبایی قلمداد بشه در این صورت مثلا یک فرد آفریقایی کاملا تندرست و نرمال میتونه به نظر شخصی من زیبا نباشه،این تناقض رو چطور میشه توجیه کرد؟یا مگر هم زیبایی که غیر انسانی نیست(مثلا یک منظره طبیعی یا حتی انفجار یک سوپر نوا)لزوما نشانه های تندرستی و سالم بودن هستند؟

انگلی بودن به معنای این هست که ما چیزی رو تولید یا ایجاد نکنیم و فقط از چیزهایی استفاده کنیم که دیگران(مثلا نیاکان)برای ما فراهم آوردند پس خیر انگلی نیست(و حتی بر اساس"سود گرایی"ممکن همین انگل بودن تجویز هم بشه!) چون ما موجودات مستقلی از نیاکانمون هستیم،اتفاقا شکل انگلی اینه که به افتخارات و دستاوردهای اونها چنگ بزنیم و خودمون چیزی رو ایجاد یا تولید نکنیم.

جدا تعجب میکنم در این موارد چقدر مطلق و یک طرفه نتیجه گیری میکنید!کدوم اخلاق؟(ما اول باید بر سر معیار اخلاقی بودن توافق داشته باشیم) این اخلاقیات به اصطلاح نسبی هست؟من که چیزی جز یک اخلاقیات جهانشمول رو در این کلمات درک نمیکنم.
پس به نظر من بر اساس اخلاقیات شما ممکنه دوست داشته باشید دین پدرتون رو ادا کنید و بر اساس اخلاقیات من،هیچ دینی بر گردن من نیست.

گفتم اینکه شما فکر کنید اخلاقیات شما اخلاقیات همگانی هست مشکل داره،از نظر من هیچ شرمندگی وجود نداره و حتی اگر نیاکان ما آدم کش نبودند و بسیار هم آدم های متمدنی بودند،من به این دلیل در راه برچیده شدن فرهنگ آدم کشی تلاش میکنم که فکر میکنم آدم کشی"بد"هست نه اینکه از آدم کشی شرمنده باشم.اگر بر اساس کارکرد سنجیده بشه ممکنه من به این آدم کشی افتخار هم بکنم!(مثلا قبلیه قوی تر شده،مال وثروت زیاد تری پیدا کردیم و...)

Mehrbod
11-28-2012, 06:53 PM
خب کیفیت زندگی و بقا هم ارزش درونی ندارند!ولی قبول میکنم که میتونند سود داشته باشند.
شکر به خودی خود سودی نداره ولی اینجا مسئله مسئله ارزش هست نه سود،بله سود میتونه ارزش باشه ولی هر ارزشی با سود سنجیده نمیشه.
منظور من سلف Self-awareness یا خود آگاهی هست(به اختصار همون آگاهی) بنابراین اگر چیزی مثل بقا سودمند هست به خاطر حفظ آگاهی هست،مگرنه اگر آگاهی از بین بره(مثلا شخص دچار صدمه جبران ناپذیر مغزی بشه)زنده موندن و بقا ارزشی نداره.در نتیجه اگر کسی برای پاسداری از آگاهی دیگران از زندگی اونها دفاع میکنه کارش ارزشمند هست،نه به این خاطر که خود زندگی ارزشمنده بلکه به این خاطر که آگاهی ارزشمنده و ارزش زندگی بواسطه آگاهیه.
در واقع باز به این جمله میرسیم که"تنها مسئله جدی فلسفی خودکشیه!"باقی فقط بعد از این هستند آیا ما میخوایم بمیریم یا زنده بمونیم؟(و اگر زنده بمونیم،پس دلایلی داریم مگرنه فقط از غریزه بقا پیروی میکنیم)آگاهی به خودی خود ارزشمنده چون آگاهی خالق ارزشه!آگاهی تعیین میکنه که چه چیز ارزشمند هست و چه چیز نیست،مگرنه بدون آگاهی هیچ چیزی برای ما وجود نداره.


خوب این میشود خودآگاه و نه آگاهی. کوتاهیدن خودآگاهی به آگاهی در اینجا به هیچ روی پسندیده نیست، آگاهی میتواند از آن دیگران باشد، ولی خودآگاهی تنها از آنِ ماست.

هر آینه، در این نگرش دیگر فداکاری هم ارزشمند نیست، هنگامیکه از دیدگاه فرگشت و ژن‌های سازنده ما فداکاری بایسته و ارزشمند است.
این پارادوکس را چگونه توضیح میدهید؟





زیبایی رو نمیشه سنجید!اصلا اگر ما همه چیز رو بر اساس کارکرد در نظر بگیریم،چطور هنرهای زیبا رو میتونیم بر این مبنا دسته بندی کنیم؟یک تابلو نقاشی که فقط برای زیبا بودن آفریده شده و از نظر من زیبا نیست ولی از نظر شما هست!حتی در مورد انسان ها مثلا به یک فرد لاغر در جایی زیبا گفته میشه و در جایی دیگه همین شخص نازیبا قلمداد میشه،دقت کنید اینجا هر دو نمونه انسان هستند.


روشنه که میشود زیبایی را سنجید! شما اندازه‌گیری (measurement) را با سنجیدن نابه‌جا گرفته‌اید، روی هم رفته زیبایی هر چیز بسته به کارکرد آن سنجیده میشود.

از آنجاییکه ولی دانسته‌ها و آگاهی‌ها ما درباره جهان از کس به کس می‌دگرد (از هر آدم به دیگری تفاوت دارد)، پس هر کس نیز بسته به فاکتورهای گوناگون و شخصیت خود، میتواند پیوند میان چیزها را دگرسان از دیگران بیازندد (تفسیر کند).

همچنین، از پیوند (relationship) میان چیزها پنداره‌های زیبایی و بسامانی (=نظم) ریخت میگیرند و هر دوی اینها نیز همبستگی نزدیکی با درگاشت (entropy) دارند.

یک باغچه هرس‌ زدایی شده به چشم بیشتر ما زیباتر میاید، چرا که:


1. درگاشت کمتری دارد = بِسـامانتر است.
2. میتوانیم پیوند میان چیزها را آسانتر ببینیم: درختها در یک رج کاشته شده‌اند، گل‌ها در یک رج دیگر؛ میتوانیم از همکنشی میان اینها به پنداره‌‌هایی که باغبان کوشیده به ما برساند سردرآوریم.






مراحل بیماری=بیماری نیست چون بیماری ایدز مراحل نهفته داره یعنی شخص زیبا هست( و حتی ظاهرا تندرست)ولی در واقع بیمار هست،اگر تندرستی=زیبایی قلمداد بشه در این صورت مثلا یک فرد آفریقایی کاملا تندرست و نرمال میتونه به نظر شخصی من زیبا نباشه،این تناقض رو چطور میشه توجیه کرد؟یا مگر هم زیبایی که غیر انسانی نیست(مثلا یک منظره طبیعی یا حتی انفجار یک سوپر نوا)لزوما نشانه های تندرستی و سالم بودن هستند؟


خوب دوست گرامی، زمانیکه HIV در بدن فعال نشده روشنه که بیمار همچنان زیبا به چشم میاید، تنها
در گذر سالیان است که کم کم ویروس خود را بیشتر میکند و نشانه‌های ADIS هم ریخت میگیرند.

چیزی که من گفتم در راستای سخن بالا بود، که زیبایی یک دختر/پسر سنجش‌پذیر است.
ما هنوز نمیتوانیم زیبایی کسی را برایانیم (=compute)، ولی نه برای اینکه رایانیدنی نیست، چونکه همه فاکتورهای درگیر را ندانسته و آن چندتایی که میدانیم اینها هستند:


همترازی (symmetry): چهره‌های همتراز زیباتر هستند، میتواند نمایانگر کارکرد درست mitosis در یاختگان کس باشد.
نسبت میان اندام: چشمهای بسیار دور از هم نازیبا هستند. ابروهای بسیار پیوسته زشت هستند، ابروهای بسیار دور زشت هستند.
میانگین بودن: هر چه چهره به میانگین نزدیکتر باشد زیباتر است: چشمهای بسیار بزرگ زشت هستند، چشمهای بسیار کوچک زشت هستند، ...
...


اینها تنها آنهایی هستند که ما تاکنون درآورده‌ایم و اندازه‌گیری هر کدامشان نیز کار بس دشواریست. ولی روی هم رفته، زمانیکه
همه فاکتورها را در دست داشته باشیم و دیسول (formula) آنرا یافتیم، میتوانیم بسادگی بگوییم چه کسی از چه کسی زیباتر/نازیباتر است.






انگلی بودن به معنای این هست که ما چیزی رو تولید یا ایجاد نکنیم و فقط از چیزهایی استفاده کنیم که دیگران(مثلا نیاکان)برای ما فراهم آوردند پس خیر انگلی نیست(و حتی بر اساس"سود گرایی"ممکن همین انگل بودن تجویز هم بشه!) چون ما موجودات مستقلی از نیاکانمون هستیم،اتفاقا شکل انگلی اینه که به افتخارات و دستاوردهای اونها چنگ بزنیم و خودمون چیزی رو ایجاد یا تولید نکنیم.


این درست همانکاری است که کسانی که میگویند ما میهن نداریم میکنند. هستیِ شما برآمده از کنش پدران و مادران و همه نیاکان پیش از شما است.
اگر نیاکان شما به شیوه‌ای که زیسته‌اند نمیزیستند، شما اینجا نبودید، پس شما خواه ناخواه وامدار (مدیون) آنها هستید.

اکنون میتوانید بگویید "به من چه"، همه اینها "تصادفی" است. ولی این سخن تنها سفسته است، در فرهود (حقیقت) تصادفی بودن آن درست همان چیزی است
که آنرا بحق میکند، چرا که طبیعت تصادفی و دموکرات چیزها را می‌پخشاند و کاری به کیستی شما ندارد!

در برابر آن این پدیده تصادفی بودن ما میتوانیم دو رویکرد پیش بگیریم:


رویکرد نااخلاقی: بگوییم تصادفی است و به من چه. سپس انگل‌وار بزیویم و نه کاری به گذشتگان داشته باشیم و نه به آیندگان.
رویکرد اخلاقی: بگوییم تصادفی است، پس هر کس بسته به جایگاهی که زاده شد میباید کوشش خود را در راستای بهکرد آن ببرد.


پس به سخن دیگر، اگر شما ایران زاده شدید، کارهای نادرست ایرانیان و نیاکانتان بر دوش شما است که بازدیسیدشان (اصلاح کنید). چرا این رویکرد اخلاقی است و دیگری بی‌اخلاقی؟

چون اگر هر کس در هر کجایی که زاده شد کوشید آنرا درست و خوب کرده و به آیندگان برساند، همه ما کنار یکدیگر زندگی پرهوتادین‌تر (باکیفیت تر) و بهتری خواهیم داشت.
ولی اگر هر کس هر کجا زاده شد بگوید "به من چه" و بخواهد تنها و تنها برای خودش بزیود، آنگاه ما با همبودی (جامعه‌ای) روبرو هستیم که هموندان آن همگی خودپرست بوده و سودی به دیگران (+آیندگان) نمیرسانند.







جدا تعجب میکنم در این موارد چقدر مطلق و یک طرفه نتیجه گیری میکنید!کدوم اخلاق؟(ما اول باید بر سر معیار اخلاقی بودن توافق داشته باشیم) این اخلاقیات به اصطلاح نسبی هست؟من که چیزی جز یک اخلاقیات جهانشمول رو در این کلمات درک نمیکنم.
پس به نظر من بر اساس اخلاقیات شما ممکنه دوست داشته باشید دین پدرتون رو ادا کنید و بر اساس اخلاقیات من،هیچ دینی بر گردن من نیست.

گفتم اینکه شما فکر کنید اخلاقیات شما اخلاقیات همگانی هست مشکل داره،از نظر من هیچ شرمندگی وجود نداره و حتی اگر نیاکان ما آدم کش نبودند و بسیار هم آدم های متمدنی بودند،من به این دلیل در راه برچیده شدن فرهنگ آدم کشی تلاش میکنم که فکر میکنم آدم کشی"بد"هست نه اینکه از آدم کشی شرمنده باشم.اگر بر اساس کارکرد سنجیده بشه ممکنه من به این آدم کشی افتخار هم بکنم!(مثلا قبلیه قوی تر شده،مال وثروت زیاد تری پیدا کردیم و...)

اخلاقیات پیچیده نیست، برای درآوردن اخلاقی نـ/بودن یک رویکرد نیز میتوان از شیوه زیر سود برد:




در کنار آن، برای بازشناسی کار اخلاقی از نااخلاقی و پیشگیری از آشوب (هرج و مرج) هر کس میتواند به شیوه زیر و با قاطعیت 100% نا/اخلاقی بودن رفتار خود را رایانش کند.

نخست دو کَروند (factor) زیر را داریم:

سود/زیان
بازه زمانی


به همین ریخت، نخست سود/زیان یک رفتار را در پایگانی مهندی (مهمیت) زیر در می‌آوریم:

سود خود
سود نزدیکان

سود هم‌سایه
سود هم‌میهن
سود جهانیک و بشر




سپس بازه زمانی را روی هر کدام اعمال میکنیم: یک رفتار که امروز برای من سودمند است، در گذر 10 سال آینده چه اندازه برای دیگران (و ناسرراست خود من و نزدیکان من و ..) زیانمند است.

undead_knight
11-28-2012, 10:29 PM
خوب این میشود خودآگاه و نه آگاهی. کوتاهیدن خودآگاهی به آگاهی در اینجا به هیچ روی پسندیده نیست، آگاهی میتواند از آن دیگران باشد، ولی خودآگاهی تنها از آنِ ماست.

یا برگردان های پارسی مشکل دارند و یا من منظورم رو خوب نمیرسونم.منظور من از خودآگاهی،آگاهی به آگاهی هست.
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/91.jpg
برای نمونه آگاهی به مرگ یک نمونه خودآگاهیه،من به مرگ آگاه هستم چون به خودم آگاه هستم،چون بین آگاهی من و آگاهی دیگران جدایی هست،من از بین میرم و دیگران هنوز باقی میمونند.(ترس از مرگ هم در واقع نتیجه همین اگاهیه)
خودآگاهی به عنوان یک وضعیت آگاهی ارزشمنده،بله درسته خودآگاهی من با خودآگاهی شما یکی نیست ولی خود خودآگاهی در بین ما مشترکه.
من خودآگاهی رو نه از این جهت که برای من هست بلکه به این خاطر که به آگاهی آگاه هست ارزشمند میدونم،یک حیوان(به جز گونه های خاص) آگاهی داره ولی به این اگاهی آگاه نیست.


هر آینه، در این نگرش دیگر فداکاری هم ارزشمند نیست، هنگامیکه از دیدگاه فرگشت و ژن‌های سازنده ما فداکاری بایسته و ارزشمند است.
این پارادوکس را چگونه توضیح میدهید؟
چرا فداکاری هم ارزشمنده.پارادوکسی در کار نیست باز هم میگم خودآگاهی به خاطر وضعیتی که بوجود میاره ارزشمنده نه اینکه مالکش من هستم.
اگر با فداکاری خودآگاهی دیگران حفظ بشه،فداکاری از نظر من ارزشمنده.




روشنه که میشود زیبایی را سنجید! شما اندازه‌گیری (measurement) را با سنجیدن نابه‌جا گرفته‌اید، روی هم رفته زیبایی هر چیز بسته به کارکرد آن سنجیده میشود.
اخرش این پارسی سازی برای من دردسر میشه :) پس منظورتون evaluate بود احتمالا.
به هر حال شما قبلا گفتید:

زیبایی در چیزهای دیگر هم از روی کارکرد آنها میاید و اندازه‌پذیر است.
من هم بر اساس اندازه گیری استدلال کردم.

از آنجاییکه ولی دانسته‌ها و آگاهی‌ها ما درباره جهان از کس به کس می‌دگرد (از هر آدم به دیگری تفاوت دارد)، پس هر کس نیز بسته به فاکتورهای گوناگون و شخصیت خود، میتواند پیوند میان چیزها را دگرسان از دیگران بیازندد (تفسیر کند).

همچنین، از پیوند (relationship) میان چیزها پنداره‌های زیبایی و بسامانی (=نظم) ریخت میگیرند و هر دوی اینها نیز همبستگی نزدیکی با درگاشت (entropy) دارند.

یک باغچه هرس‌ زدایی شده به چشم بیشتر ما زیباتر میاید، چرا که:


1. درگاشت کمتری دارد = بِسـامانتر است.
2. میتوانیم پیوند میان چیزها را آسانتر ببینیم: درختها در یک رج کاشته شده‌اند، گل‌ها در یک رج دیگر؛ میتوانیم از همکنشی میان اینها به پنداره‌‌هایی که باغبان کوشیده به ما برساند سردرآوریم.


خب میتونم در این یک مورد حداقل خودم رو مثال بزنم، من چیزهای نامنظم و بی مفهوم رو هم دوست دارم :)
به هر حال باز هم سوال من پاسخ مناسبی نداشت،چرا ما یک چیز هنری(مخصوصا از جنس هنر های زیبا) رو میتونیم زیبا ببینیم در حالی که لزوما نه بین چیزها پیوندی برقرار میکنه نه اینکه بسامان تر هست.
اصلا بفرمائید زیبایی این تصویر رو از زاویه سودده بودن تشریح کنید!:
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/92.jpg



خوب دوست گرامی، زمانیکه HIV در بدن فعال نشده روشنه که بیمار همچنان زیبا به چشم میاید، تنها
در گذر سالیان است که کم کم ویروس خود را بیشتر میکند و نشانه‌های ADIS هم ریخت میگیرند.
اینکه ناقل ویروس ایدز بیمار به نظر بیمار نمیاد،به این معنا نیست که اون شخص بیمار نیست.گفتم که نمونه ها زیاد هستند،بیماری که آسم یا دیابت داره تا زمانی که دارو مصرف میکنه حالش خوبه ولی آیا خوب بودن ظاهر به معنای بیمار نبودنشونه؟!


چیزی که من گفتم در راستای سخن بالا بود، که زیبایی یک دختر/پسر سنجش‌پذیر است.
بله اگر منظور اندازه گیری نباشه،سنجش پذیره ولی معیار این سنجش خیلی میتونه متفاوت باشه

ما هنوز نمیتوانیم زیبایی کسی را برایانیم (=compute)، ولی نه برای اینکه رایانیدنی نیست، چونکه همه فاکتورهای درگیر را ندانسته و آن چندتایی که میدانیم اینها هستند:


همترازی (symmetry): چهره‌های همتراز زیباتر هستند، میتواند نمایانگر کارکرد درست mitosis در یاختگان کس باشد.
نسبت میان اندام: چشمهای بسیار دور از هم نازیبا هستند. ابروهای بسیار پیوسته زشت هستند، ابروهای بسیار دور زشت هستند.
میانگین بودن: هر چه چهره به میانگین نزدیکتر باشد زیباتر است: چشمهای بسیار بزرگ زشت هستند، چشمهای بسیار کوچک زشت هستند، ...
...


زیبایی در آدمی را گفتیم همان «تندرستی» است.
دقیقا میخواستم به همین نقطه برسیم!خب حالا اونهایی که بر این اساس نازیبا هستند،تندرست نیستند؟!
از نظر من زیبایی به فرهنگ ارتباط خیلی بیشتری داره،برای مثال این نمونه های غیرعادی در فرهنگ خودشون کاملا هم زیبا انگاشته میشند:
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/93.jpg
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/94.jpg


اینها تنها آنهایی هستند که ما تاکنون درآورده‌ایم و اندازه‌گیری هر کدامشان نیز کار بس دشواریست. ولی روی هم رفته، زمانیکه
همه فاکتورها را در دست داشته باشیم و دیسول (formula) آنرا یافتیم، میتوانیم بسادگی بگوییم چه کسی از چه کسی زیباتر/نازیباتر است.

شخصا فکر نمیکنم بشه فرمولی برای زیبایی پیدا کرد.



این درست همانکاری است که کسانی که میگویند ما میهن نداریم میکنند. هستیِ شما برآمده از کنش پدران و مادران و همه نیاکان پیش از شما است.
اگر نیاکان شما به شیوه‌ای که زیسته‌اند نمیزیستند، شما اینجا نبودید، پس شما خواه ناخواه وامدار (مدیون) آنها هستید.
خیر مدیون نیستیم،دین یک چیز دو طرفه هست،وقتی یک دین بر گردن شماست که شما تلویحا یا مستقیما چیزی رو درخواست کرده باشید.نمونه تلویحی زمانی هست وقتی یک نفر رو از لبه پرت گاهی نجات میدیم،هرچند مستقیما از ما چیزی نخواسته،با این حال اگر اون شخص قصد آگاهانه تصمیم به خودکشی داشته باشه ما در خواسته اون شخص اختلال هم ایجاد کردیم و دینی هم به گردنش نداریم.
این به کنار موجودی که عدم بوده!چطور میتونه تلویحا یا مستقیما خواسته ای داشته باشه که به خاطر بوجود اومدن دینی برگردنش باشه؟

اگر از زاویه سودگرایی هم نگاه کنیم،ممکنه رها کردن میهن به نفع خودمون(شخص) یا سایر ساکنین زمین باشه(مثلا اگر امکان تحقیقات علمی ضد سرطان در زادگاه وجود نداره)



اکنون میتوانید بگویید "به من چه"، همه اینها "تصادفی" است. ولی این سخن تنها سفسته است، در فرهود (حقیقت) تصادفی بودن آن درست همان چیزی است
که آنرا بحق میکند، چرا که طبیعت تصادفی و دموکرات چیزها را می‌پخشاند و کاری به کیستی شما ندارد!
راستش من عاشق تصادف هستم(اصولا اگر چیزی موجودات مخلوق بودند نه نتیجه تصادف،زندگی رو چندان ارزشمند نمیدونستم)ولی تصادفی بودن چیزها ربطی بر حق بودنشون نداره(چون از نظر من نه نادرست هست و نه درست)



در برابر آن این پدیده تصادفی بودن ما میتوانیم دو رویکرد پیش بگیریم:


رویکرد نااخلاقی: بگوییم تصادفی است و به من چه. سپس انگل‌وار بزیویم و نه کاری به گذشتگان داشته باشیم و نه به آیندگان.
رویکرد اخلاقی: بگوییم تصادفی است، پس هر کس بسته به جایگاهی که زاده شد میباید کوشش خود را در راستای بهکرد آن ببرد.


من یک مشکل بزرگ با خداباوران یا باورمندان به ماورا دارم اونم اینه که صفات نامناسب رو برای چیزها به کار میبرند و تشبیه های اشتباه میکنند.
اگر ما مفهوم زیستی انگل رو تبدیل به یک مفهوم اجتماعی بکنیم،انگل زیستی موجودی هست که از دستاوردهای زیستی یک موجود دیگه استفاده میکنه بدون اینکه به موجودی جز خودش سودی برسونه و بقای نسل خودش رو تضمین میکنه.چنین موجودی در مفهوم اجتماعی باید کسی باشه که از دستاوردهای دیگران استفاده میکنه بدون اینکه به هیچکس سودی برسونه(نه لزوما نیاکان مرده! و یا سایر اعضای جامعه)
در هر صورت تصادفی یا هدفدار بودن وجود ما ربطی به اخلاقی بودن نتیجه نداره.


پس به سخن دیگر، اگر شما ایران زاده شدید، کارهای نادرست ایرانیان و نیاکانتان بر دوش شما است که بازدیسیدشان (اصلاح کنید). چرا این رویکرد اخلاقی است و دیگری بی‌اخلاقی؟

چون اگر هر کس در هر کجایی که زاده شد کوشید آنرا درست و خوب کرده و به آیندگان برساند، همه ما کنار یکدیگر زندگی پرهوتادین‌تر (باکیفیت تر) و بهتری خواهیم داشت.
ولی اگر هر کس هر کجا زاده شد بگوید "به من چه" و بخواهد تنها و تنها برای خودش بزیود، آنگاه ما با همبودی (جامعه‌ای) روبرو هستیم که هموندان آن همگی خودپرست بوده و سودی به دیگران (+آیندگان) نمیرسانند.
زندگی اجتماعی(از نوع نرمال) خواه ناخواه همراه با سود رسانیه.اگر شما جامعه و محل زندگیتون رو عوض کنید و باز یک عضو نرمال اجتماع باشید،همچنان در حال رسوندن سود به دیگران هستید.



اخلاقیات پیچیده نیست، برای درآوردن اخلاقی نـ/بودن یک رویکرد نیز میتوان از شیوه زیر سود برد
حتی از همین نگاه هم بسیار پیچیدست،مغز ما ابررایانه نیست که بتونه همه این احتمالات رو پیشبینی کنه و در نهایت یک نتیجه قاطع بگیره،به جز در موارد خاص این روش محاسبه بین احتمالاتی نوسان داره که گاهی ممکنه تفاوت چندانی نداشته باشند ولی در نهایت نتیجه چیز نامطلوبی بشه.

مدلی که من از اخلاقیات شما برداشت میکنم ترکیبی از سودگرایی و طبیعت گرایی هست(هرچند گاهی این دو هم نقض میشند)ولی مسئله اینه که خود سودگرایی یا طبیعت گرایی چرا اخلاقیه؟چرا باید ما به دیگران سودی برسونیم؟

Hezbollah_YaHasan
11-29-2012, 11:36 AM
ملت تا قبل از انقلاب مشروطه در ایران به معنی مسلمانان بود و مثلا وقتی می گفتند ملت ما منظور مسلمانان شیعه جهان بود یعنی ایرانیان غیر مسلمان را ملت خود نمی دانستند ارمنی و زرتشتی و یهودی و بهائی هم میهن نبودند. کفار آمدند در مشروطه ملیت را این طور معنی کردند که همه کسانیکه در ایران از دیرباز زندگی می کردند هم میهن هستند و به این ترتیب ارمنی و زرتشتی دیگر کفار هم هم وطن حساب شدند که اشتباه بود و البته هنوز هم چنین اشتباهی هست در حاکمیت یعنی این زخمی کاری بوده که هنوز بهبود نیافته.

البته در نظام اسلامی ما اینک هزینه بازسازی لبنان و عراق و افغانستان و فلسطین را میدهیم و سالانه میلیاردها دلار به آنان میدهیم و قرار است به اردن هم نفت مجانی بدهیم چون همه شان هم وطن مسلمان هستند.

Mehrbod
11-29-2012, 05:19 PM
یا برگردان های پارسی مشکل دارند و یا من منظورم رو خوب نمیرسونم.منظور من از خودآگاهی،آگاهی به آگاهی هست.
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/91.jpg
برای نمونه آگاهی به مرگ یک نمونه خودآگاهیه،من به مرگ آگاه هستم چون به خودم آگاه هستم،چون بین آگاهی من و آگاهی دیگران جدایی هست،من از بین میرم و دیگران هنوز باقی میمونند.(ترس از مرگ هم در واقع نتیجه همین اگاهیه)
خودآگاهی به عنوان یک وضعیت آگاهی ارزشمنده،بله درسته خودآگاهی من با خودآگاهی شما یکی نیست ولی خود خودآگاهی در بین ما مشترکه.
من خودآگاهی رو نه از این جهت که برای من هست بلکه به این خاطر که به آگاهی آگاه هست ارزشمند میدونم،یک حیوان(به جز گونه های خاص) آگاهی داره ولی به این اگاهی آگاه نیست.


گرامی من هم گفتم این میشود خودآگاهی، کوتاه کردن واژه «خودآگاهی» به «آگاهی» برداشت نادرستی به من داده بود.




چرا فداکاری هم ارزشمنده.پارادوکسی در کار نیست باز هم میگم خودآگاهی به خاطر وضعیتی که بوجود میاره ارزشمنده نه اینکه مالکش من هستم.
اگر با فداکاری خودآگاهی دیگران حفظ بشه،فداکاری از نظر من ارزشمنده.


پس اینجا ما درباره «زیستن خودآگاهانه» سخن میگوییم و این میشود همان نگرش ما!






اخرش این پارسی سازی برای من دردسر میشه :) پس منظورتون evaluate بود احتمالا.
به هر حال شما قبلا گفتید:


زیبایی در چیزهای دیگر هم از روی کارکرد آنها میاید و اندازه‌پذیر است.


من هم بر اساس اندازه گیری استدلال کردم.


واژگان پارسی امروز بیشتر از یک خورده بی و سر ته به کار میروند، به امید اسپاگتی با گذر زمان کم کم برابرهای درست evaluate و compare و اینها ریخت میگیرند.

سخن من درباره اندازه‌پذیری نیز همان بود که برداشت کرده بودی. گفتیم زیبایی اندازه‌پذیر است، ولی ما نمیتوانیم امروز آنرا اندازه بگیریم.




اینکه ناقل ویروس ایدز بیمار به نظر بیمار نمیاد،به این معنا نیست که اون شخص بیمار نیست.گفتم که نمونه ها زیاد هستند،بیماری که آسم یا دیابت داره تا زمانی که دارو مصرف میکنه حالش خوبه ولی آیا خوب بودن ظاهر به معنای بیمار نبودنشونه؟!


این از دشواری اندیشیک برمیاید که مغز یا ژنهای ما سددرسد کار خودشان را درست می‌انجامند که اینجور نیست! گفتیم در فرگشت
تندرستی یک دختر/پسر بریخت زیبایی دریافت شده، ولی این فرایند ایرنگ‌پذیر (error-prone) است. برای نمونه ما موهای درخشان و بلند
را زیبا میبینیم، چونکه بلندی موها نشان از پایستگی تندرستی در درازنای زمان میدهد و درخشندگی آنها نشان از کارکرد درست یاختگان.

هر آینه، برخی بیماری‌ها یا نمودی در چهره و ظاهر بیمار ندارند (مانند HIV تا پیش از رسیدن به AIDS) یا اینکه روی هم رفته اگر هم
داشته‌اند چون پیشتر بیمارانش زنده نمیمانند ما ابزارهای شناسایی آنها را نیافته‌ام که بتوانیم زشت/زیبا ببینیم.

نمونه خوب آن همان بیماران قندی (دیابتی) است که در گذشته زنده نمیمانند، پس امروز ما ابزار شناسایی آنها را نداریم و آنها را نازیبا نمیبینیم.
اگر قند نمود بیرونی داشت و اگر چند هزار سال زمان برای فرگشت دادیم، آیندگان ما بیماران قندی را اندکی زشت شاید ببینند.






خب میتونم در این یک مورد حداقل خودم رو مثال بزنم، من چیزهای نامنظم و بی مفهوم رو هم دوست دارم :)
به هر حال باز هم سوال من پاسخ مناسبی نداشت،چرا ما یک چیز هنری(مخصوصا از جنس هنر های زیبا) رو میتونیم زیبا ببینیم در حالی که لزوما نه بین چیزها پیوندی برقرار میکنه نه اینکه بسامان تر هست.
اصلا بفرمائید زیبایی این تصویر رو از زاویه سودده بودن تشریح کنید!:
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/92.jpg


دقیقا میخواستم به همین نقطه برسیم!خب حالا اونهایی که بر این اساس نازیبا هستند،تندرست نیستند؟!
از نظر من زیبایی به فرهنگ ارتباط خیلی بیشتری داره،برای مثال این نمونه های غیرعادی در فرهنگ خودشون کاملا هم زیبا انگاشته میشند:
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/93.jpg
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/94.jpg


شخصا فکر نمیکنم بشه فرمولی برای زیبایی پیدا کرد.


ببینید زیبایی یک چیز نامادی و فراطبیعی که نیست، یک پدیده «ذهنی» است که از چینش ماده بدست میاید. هر آینه، از آنجاییکه هر کس ساختار مغزی
و نورنیک ویژه خودش را دارد، پس ما برای اینکه دقیقا دربیاوریم چه چیزی زیباست نیاز به دردست داشتن دقیق اینکه ساختار مغزی بهمان کس چگونه است هم داریم.

همسنجی‌ای ساده‌تر ولی همتراز را میتوان در شوخ سرشتی دید. یک شوخی یا جوک را، از دیدگاه مادی میتوان به «یک گشاینده اندیشه» کاست (reduce) که مایه‌ی باز شدن اندیشه میشود. برای نمونه جوک زیر:

My best friend ran away with my wife, and let me tell you, I miss him



این جوک اگر شما را خنداند، برای این است که پیش‌انگاشت‌های شما (روال اندیشیک روتین) را ببازی میگیرد. در پیش‌انگاشت‌های ما پیوند میان زن و مرد (همسر) باارزش‌تر از دوست است. در کنار آن، ما پس از اینکه خواندیم بهترین دوستش به وی خیانت کرده چشمداشت هر چیزی داریم بجز اینکه گوینده اکنون دلتنگ دوست خیانتکارش باشد!

پس این جوک پیش‌انگاشت‌های شما (که در تراز نورونیک میشوند گره‌های پی‌یاختگین یا neuronal باشند) را می‌تکاند و این تکانش به شما
احساس خوشی داده و یک «برداشت» نو از جهان بدست میاورید؛ پرسشهای گوناگونی درباره همسرگزینی، دوستی و .. در ذهنتان ریخت میگیرد.

همین فرایند در حس زیباشناسی (aesthetics) ما یافت میشود. درگاشت (entropy) با نظم (order) همبستگی دارد، ولی زیبایی
با پنداره‌هایی که از بازی با نظم و ایده‌ها گرفته شده‌اند ساخته میشود و پس نیازی نیست یک چیز زیبا همیشه منظم هم باشد.

شما میتوانید فرایند «شاشیدن» را هم زیبا ببینید اگر در فرهنگ درست آن باشید:


http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/97.jpg

یا میتوانید آنرا زشت ببینید، اگر ایرانی باشید. نکته در اینجاست که آگاهی‌های (information) سازنده
شخصیت ما بریختی سرنوشت‌ساز (deterministic) روشن میکنند که چه چیزهایی زیبا هستند، چه چیزهایی نه.

ولی چون شمار این فاکتورها بسیار فراوان است، ما نمیتوانیم دیسول (formula) زیبایی را دستکم امروز دربیاوریم.

هر آینه، برخی جاها مانند شناخت زیبایی در آدم (چهره، تن) پیشرو بوده‌ایم و توانسته‌ایم برخی از فاکتورها - که همگی
وابسته به تندرستی هستند - را بیرون بکشیم. در اینجا اندکی کامیاب بوده‌ایم، زیرا همه ما کمابیش سخت‌افزاری (کالبد) یکسان داریم و از همینرو
فاکتورهای تندرستی برای همه ما یکسان هستند - بر پاد حس شوخ سرشتی یا "شاشیدن" در بالا که آهنجیک (abstract) و ورتنده (variable) میباشند - پس آسانتر میتوانیم آنرا دریافته و بدیسولیم (formulate).


در کنار آن، برخی نگاره‌هایی که آوردید درباره چرایی زیبا دیدن فرهنگی آنها پیشتر اندیشیده شده، برای نمونه همان سکه گذاشتن در زبان و .. بگونه‌ای
آزمون‌های برتابش (مقاوت) هستند و کسی که توانسته آنرا برتابد، با کار خود نشان داده که ایستادگی بالایی دارد و پس تندرستی بالایی نیز دارد.

همین را برای نمونه در کیر مردان هم داریم که تنها از ماهیچه نرم ساخته شده و مردانی که میتوانند کیرشان را راست کنند در فرهود (حقیقت) یک آزمون تندرستی را میگذرانند:

The evolutionary biologist Richard Dawkins has speculated that the loss of the penis bone in humans, when it is present in other primates, may be due to sexual selection by females looking for a clear sign of good health in prospective mates. Since a human erection relies on a hydraulic pumping system, erection failure is a sensitive early warning of certain kinds of physical and mental ill health.

Dawkins, Richard (2006) [First published 1976]. The Selfish Gene (30th anniversary ed.)






خیر مدیون نیستیم،دین یک چیز دو طرفه هست،وقتی یک دین بر گردن شماست که شما تلویحا یا مستقیما چیزی رو درخواست کرده باشید.نمونه تلویحی زمانی هست وقتی یک نفر رو از لبه پرت گاهی نجات میدیم،هرچند مستقیما از ما چیزی نخواسته،با این حال اگر اون شخص قصد آگاهانه تصمیم به خودکشی داشته باشه ما در خواسته اون شخص اختلال هم ایجاد کردیم و دینی هم به گردنش نداریم.
این به کنار موجودی که عدم بوده!چطور میتونه تلویحا یا مستقیما خواسته ای داشته باشه که به خاطر بوجود اومدن دینی برگردنش باشه؟

اگر از زاویه سودگرایی هم نگاه کنیم،ممکنه رها کردن میهن به نفع خودمون(شخص) یا سایر ساکنین زمین باشه(مثلا اگر امکان تحقیقات علمی ضد سرطان در زادگاه وجود نداره)


نگرش من در باب «انگل» دیدن کسانی که خودشان را رها و بی میهن میبینند بر این پایه بود:


1- [بیشتر] کسانی که میگویند ما میهن نداریم، کردار گذشتگان را وابسته به خودشان نمیبینند.
2- [بیشتر] کسانی که کردار گذشتگان را بی پیوند به امروز میبینند، کردار امروز خودشان را هم به آیندگان وابسته نمیبینند.
3- پس اگر از دیدگاه بشریت به این دسته بنگریم، از درازنای تاریخ اینها در یک بازه زمانی زاده شده و نه خود را وامدار گذشته میبینند و نه وامدار آینده،
و از آنچه گذشتگان به ایشان رسانده سود برده و چیزی هم خودآگاهانه برای آیندگان نمیگذارند: مانند انگل از دسترنج بشریت گساریده و سرانجام میروند.


از نوشته من هم ببایست این را نمیشد بیرون کشید که اگر شما ایران زاده شده‌اید باید ایران بمانید.
سخن این بود که اگر کسی ایرانی بود، پدر و مادر او نیز ایرانی اند، پدر پدر او هم ایرانی است و همه اینها در
رسیدن زادگاه وی به وضعیت کنونی امروز نقش داشته‌اند و از برآیند کنش‌های همه ایشان بوده که این فرزند زاده شده.

گفته به سخن بهتر این بود:


دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند


پس اکنون این فرزند میتواند این رشته را دنبال کرده (اخلاقی) و نادرستی‌های نیاکان خود را درست نموده و به
درستی‌های کردار آنان نیز بنازد، یا اینکه میتواند چنانکه گفتیم، پیوندی از گذشته به امروز ندیده و «انگل‌وار» بزیود.

گفتگو نیز درباره داشتن گرایش «میهن‌دوستی» است. شما میتوانید همه زندگی خودتان را بیرون از ایران باشید، ولی چون ایران زاده شده‌اید با کنش‌های
ایران‌دوستانه خودتان به بهتر شدن زادگاهی که شما را پدید آورده یاری رسانید و آنجا را برای خودتان و آیندگان پاسداری کنید.


این میهن‌دوستی تنها تا جایی رواست که آسیبرسانی آن از سودرسانی‌اش بیشتر نشود. کسی هم
"بسته" به میهنش نیست، رویکرد اخلاقی سودرسانی به بشریت است، ولی برگزیدگی‌ها دگرسانند.





من یک مشکل بزرگ با خداباوران یا باورمندان به ماورا دارم اونم اینه که صفات نامناسب رو برای چیزها به کار میبرند و تشبیه های اشتباه میکنند.
اگر ما مفهوم زیستی انگل رو تبدیل به یک مفهوم اجتماعی بکنیم،انگل زیستی موجودی هست که از دستاوردهای زیستی یک موجود دیگه استفاده میکنه بدون اینکه به موجودی جز خودش سودی برسونه و بقای نسل خودش رو تضمین میکنه.چنین موجودی در مفهوم اجتماعی باید کسی باشه که از دستاوردهای دیگران استفاده میکنه بدون اینکه به هیچکس سودی برسونه(نه لزوما نیاکان مرده! و یا سایر اعضای جامعه)
در هر صورت تصادفی یا هدفدار بودن وجود ما ربطی به اخلاقی بودن نتیجه نداره.


زندگی اجتماعی(از نوع نرمال) خواه ناخواه همراه با سود رسانیه.اگر شما جامعه و محل زندگیتون رو عوض کنید و باز یک عضو نرمال اجتماع باشید،همچنان در حال رسوندن سود به دیگران هستید.


نادرست است. یعنی چه زندگی به خودی خود با سودرسانی همراهه؟ این همه آدم که هیچ سودی نمیرسانند و سراسر زیان هستند! نمونه خوب آن احمدی نژاد!!

رویکردهای اخلاقی در دو دسته بایی + و نایی - جای میگیرند:


خویشکاری‌ها (وظایف): کارهایی که شما باید انجام دهید تا اخلاقی بمانید: یاری رساندن، گسارش به اندازه آب و خوراک، ..
خودداری‌ها: کارهایی که شما نباید انجام بدهید، تا اخلاقی بمانید: کشتن، بی‌تفاوت نبودن، خودکامگی، ...









در کنار آن، برای بازشناسی کار اخلاقی از نااخلاقی و پیشگیری از آشوب (هرج و مرج) هر کس میتواند به شیوه زیر و با قاطعیت 100% نا/اخلاقی بودن رفتار خود را رایانش کند.

نخست دو کَروند (factor) زیر را داریم:

سود/زیان
بازه زمانی


به همین ریخت، نخست سود/زیان یک رفتار را در پایگانی مهندی (مهمیت) زیر در می‌آوریم:

سود خود
سود نزدیکان

سود هم‌سایه
سود هم‌میهن
سود جهانیک و بشر




سپس بازه زمانی را روی هر کدام اعمال میکنیم: یک رفتار که امروز برای من سودمند است، در گذر 10 سال آینده چه اندازه برای دیگران (و ناسرراست خود من و نزدیکان من و ..) زیانمند است.


حتی از همین نگاه هم بسیار پیچیدست،مغز ما ابررایانه نیست که بتونه همه این احتمالات رو پیشبینی کنه و در نهایت یک نتیجه قاطع بگیره،به جز در موارد خاص این روش محاسبه بین احتمالاتی نوسان داره که گاهی ممکنه تفاوت چندانی نداشته باشند ولی در نهایت نتیجه چیز نامطلوبی بشه.

مدلی که من از اخلاقیات شما برداشت میکنم ترکیبی از سودگرایی و طبیعت گرایی هست(هرچند گاهی این دو هم نقض میشند)ولی مسئله اینه که خود سودگرایی یا طبیعت گرایی چرا اخلاقیه؟چرا باید ما به دیگران سودی برسونیم؟

این یک دیسول (فرمول) بس ساده برای درآوردن نا/اخلاقی بودن کردارتان بود!


نمونه ساده آن آلودن هواست. بیانگاریم شما یک کارخانه دار هستید و میتوانید با 20 درست کاهش هزینه‌ها، ولی آلودن بیشتر آب و هوا سودزایی خودتان را بیشتر کنید.
برای آنکه در بیاوریم این کار اخلاقی است یا نه، با در دست داشتن دو فاکتور «سود/زیان» و «بازه زمانی» می‌دریابیم که:


در کوتاه-زمان (بازه زمانی) شما به سود خودتان (سود/زیان) می‌افزایید.
در بلند-زمان شما به زیان خودتان و همسایگان و هم‌میهنان و .. می‌افزایید.


سپس با ارزشدهی به هر کدام از اینها، درمیاوریم که سود شخصی کوتاه زمان شما، به
زیان بلندزمانی که با آلودن هوا بدست میاورید همسنجیدنی نبوده و کار شما اخلاقی نخواهد بود.



پ.ن.
یک مغز کودن‌ترین آدم از پیشرفته‌ترین ابررایانه امروزی ما چند تریلیون‌باری تندتر و پیشرفته است، نگران نباشید.

دو اینکه هماکنون هم با همچین سیستمی ما ناخودآگاه رفتارمان را ارزشیابی اخلاقی میکنیم، من تنها کوشیدم فرایند را بخودآگاهانم.

undead_knight
12-01-2012, 10:19 PM
گرامی من هم گفتم این میشود خودآگاهی، کوتاه کردن واژه «خودآگاهی» به «آگاهی» برداشت نادرستی به من داده بود.
متاسفم :)


پس اینجا ما درباره «زیستن خودآگاهانه» سخن میگوییم و این میشود همان نگرش ما!
فکر میکنم که دقیقا هم نگرش شما نیست،تفاوت هایی داره که باید باز هم تشریح کنم.


واژگان پارسی امروز بیشتر از یک خورده بی و سر ته به کار میروند، به امید اسپاگتی با گذر زمان کم کم برابرهای درست evaluate و compare و اینها ریخت میگیرند.

سخن من درباره اندازه‌پذیری نیز همان بود که برداشت کرده بودی. گفتیم زیبایی اندازه‌پذیر است، ولی ما نمیتوانیم امروز آنرا اندازه بگیریم.
خب پس من همچنان مخالفم به دلایلی که در ادامه میگم :)


این از دشواری اندیشیک برمیاید که مغز یا ژنهای ما سددرسد کار خودشان را درست می‌انجامند که اینجور نیست! گفتیم در فرگشت
تندرستی یک دختر/پسر بریخت زیبایی دریافت شده، ولی این فرایند ایرنگ‌پذیر (error-prone) است. برای نمونه ما موهای درخشان و بلند
را زیبا میبینیم، چونکه بلندی موها نشان از پایستگی تندرستی در درازنای زمان میدهد و درخشندگی آنها نشان از کارکرد درست یاختگان.

هر آینه، برخی بیماری‌ها یا نمودی در چهره و ظاهر بیمار ندارند (مانند HIV تا پیش از رسیدن به AIDS) یا اینکه روی هم رفته اگر هم
داشته‌اند چون پیشتر بیمارانش زنده نمیمانند ما ابزارهای شناسایی آنها را نیافته‌ام که بتوانیم زشت/زیبا ببینیم.

نمونه خوب آن همان بیماران قندی (دیابتی) است که در گذشته زنده نمیمانند، پس امروز ما ابزار شناسایی آنها را نداریم و آنها را نازیبا نمیبینیم.
اگر قند نمود بیرونی داشت و اگر چند هزار سال زمان برای فرگشت دادیم، آیندگان ما بیماران قندی را اندکی زشت شاید ببینند.
فکر میکنم ریشه اختلاف نظر پیدا شد در این یک مورد.من فکر میکنم شما از متود علمی برای تعریف زیبایی میخواید استفاده کنید،خب من هم تلاش میکنم همین روش رو استفاده کنم ببینیم چی بدست میاد:
فرض:زیبایی در آدمی همان تندرستیست.(این یک فرض مطلق هست به این معنا که حتی یک نمونه بر خلاف فرض باعث نقض شدنش میشه)
شواهد:بسیاری از فاکتورهای شناخته شده تندرستی و زیبایی با هم پیوند دارند.

یک فرضیه علمی چنین خصوصیاتی داره:
1-بر پایه مشاهدات تجربی هست نه مرجعیت یک شخص،حکومت یا دین و یا حتی رسانه ها و تبلیغات.
2-گستره خاصی از پیده ها رو توضیح میده.
3-به صورت تجربی و معنادار آزموده میشه،معمولا شامل آزمایش پیشبینی های خاصی میشه که از فرضیه نتیجه گیری شده.
4-با آزمایشات تجربی یا کشف حقایق جدید درست بودنش ثابت میشه نه نادرستیش.
5-شخصی نیست و بنابراین توسط هرکسی صرف نظر از دین یا باورهای شخصی قابل آزمایشه.
6-پویا و مفیده،پژوهشگران رو به کشف دانش و ادراک جدیدی از ارتباط پدیده های طبیعی راهنمایی میکنه، بیش از اونکه ایستا و بدون حرکت باشه و به هیچ پزوهش جدید یا پیشرفتی که منجر به درک بهتر چیزی در جهان طبیعت بشه.
7-با شک و تردید و نه زود باوری و ساده لوحی به یک نتیجه برسه، مخصوصا در مورد نیروهای ماورایی یا غیر طبیعی.
8-مهم تر از همه اینکه خطاپذیر باشه و همواره در معرض آزمایش قرار بگیره نه اینکه مصون از خطا و هرگونه اشتباهی تلقی بشه.
خب از نگاه علمی هر فرضی معمولا یک سری پیشبینی هایی هم با خودش داره،پیش بینی این فرض هم یکسان بودن زیبایی و تندرستی هست.بنابراین وقتی ما به نمونه ای میرسیم که فرض مورد نظر رو نقض میکنه نباید به مشاهده شک کنیم!(مخصوصا اگر مشاهدات زیاد باشند)بلکه اعتبار و درستی فرض هست که زیر سوال میره.بنابراین وجود نمونه هایی که در اونها تندرستی=زیبایی نیست به این معناست که فرض دچار اشکالاتیه(مثلا میشه گفت فقط بعضی عناصر زیبایی و سلامتی مشترکند نه همشون)





ببینید زیبایی یک چیز نامادی و فراطبیعی که نیست، یک پدیده «ذهنی» است که از چینش ماده بدست میاید. هر آینه، از آنجاییکه هر کس ساختار مغزی
و نورنیک ویژه خودش را دارد، پس ما برای اینکه دقیقا دربیاوریم چه چیزی زیباست نیاز به دردست داشتن دقیق اینکه ساختار مغزی بهمان کس چگونه است هم داریم.
آفرین دقیقا من هم دارم تلاش میکنم همین رو بگم،ولی ذهنی بودن به جز ماورایی نبودن یک معنا دیگه هم داره،اینکه پدیده مورد نظر فقط تحت تاثیر ژن ها و سایر عوامل بیولوژیکی نیست!



همسنجی‌ای ساده‌تر ولی همتراز را میتوان در شوخ سرشتی دید. یک شوخی یا جوک را، از دیدگاه مادی میتوان به «یک گشاینده اندیشه» کاست (reduce) که مایه‌ی باز شدن اندیشه میشود. برای نمونه جوک زیر:

My best friend ran away with my wife, and let me tell you, I miss him



این جوک اگر شما را خنداند، برای این است که پیش‌انگاشت‌های شما (روال اندیشیک روتین) را ببازی میگیرد. در پیش‌انگاشت‌های ما پیوند میان زن و مرد (همسر) باارزش‌تر از دوست است. در کنار آن، ما پس از اینکه خواندیم بهترین دوستش به وی خیانت کرده چشمداشت هر چیزی داریم بجز اینکه گوینده اکنون دلتنگ دوست خیانتکارش باشد!

پس این جوک پیش‌انگاشت‌های شما (که در تراز نورونیک میشوند گره‌های پی‌یاختگین یا neuronal باشند) را می‌تکاند و این تکانش به شما
احساس خوشی داده و یک «برداشت» نو از جهان بدست میاورید؛ پرسشهای گوناگونی درباره همسرگزینی، دوستی و .. در ذهنتان ریخت میگیرد.

همین فرایند در حس زیباشناسی (aesthetics) ما یافت میشود. درگاشت (entropy) با نظم (order) همبستگی دارد، ولی زیبایی
با پنداره‌هایی که از بازی با نظم و ایده‌ها گرفته شده‌اند ساخته میشود و پس نیازی نیست یک چیز زیبا همیشه منظم هم باشد. شما میتوانید فرایند «شاشیدن» را هم زیبا ببینید اگر در فرهنگ درست آن باشید:


http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/97.jpg

یا میتوانید آنرا زشت ببینید، اگر ایرانی باشید. نکته در اینجاست که آگاهی‌های (information) سازنده
شخصیت ما بریختی سرنوشت‌ساز (deterministic) روشن میکنند که چه چیزهایی زیبا هستند، چه چیزهایی نه.
کاملا موافقم! ولی

زیبایی در چیزهای دیگر هم از روی کارکرد آنها میاید و اندازه‌پذیر است.
برای نمونه، یک باغبان با هرس کردن باغچه از دیدگاه (point-of-view) خودش آنرا زیبا میکند، هنگامیکه از دیدگاه جانوران و
حشره‌های ریزی که انجا می‌زیوند و خانه و زندگی‌اشان از هم پاشیده و می‌آشوبد، هیچ چیز "زیبایی" در اینکار نیست.
با همه اینها آیا هنوز هم میشه گفت زیبایی به معنای سود ده بودن هست؟(من پاسخم رو در ادامه متن هم نگرفتم)


ولی چون شمار این فاکتورها بسیار فراوان است، ما نمیتوانیم دیسول (formula) زیبایی را دستکم امروز دربیاوریم.
یک فرض دیگه،داده ها و مشاهدات تجربی که این فرض رو تائید میکنند چیا هستند؟



هر آینه، برخی جاها مانند شناخت زیبایی در آدم (چهره، تن) پیشرو بوده‌ایم و توانسته‌ایم برخی از فاکتورها - که همگی
وابسته به تندرستی هستند - را بیرون بکشیم. در اینجا اندکی کامیاب بوده‌ایم، زیرا همه ما کمابیش سخت‌افزاری (کالبد) یکسان داریم و از همینرو
فاکتورهای تندرستی برای همه ما یکسان هستند -
فاکتورهای تندرستی بله ولی طبق فرض اولیه شما،این دو معادلند یعنی زیبا=تندرست.وقتی فردی یک شخص رو زیبا و دیگری اون رو زشت میبینه،یا حتی زمانی که که بر اساس معیارهای عده زیادی یک فرد زشت هست(ولی کاملا تندرسته)فرض دچار مشکل میشه.


بر پاد حس شوخ سرشتی یا "شاشیدن" در بالا که آهنجیک (abstract) و ورتنده (variable) میباشند - پس آسانتر میتوانیم آنرا دریافته و بدیسولیم (formulate).
راستش من اونقدرا هم با فرمولیزه کردن چیزها حتی زیبایی مشکلی ندارم،ولی خیلی وقتها خواسته های ما باعث میشند که به ورطه wishful thinking بیافتیم و شواهد رو به سود فرمولیزه کردند و یکسان سازی نادیده بگیریم.



در کنار آن، برخی نگاره‌هایی که آوردید درباره چرایی زیبا دیدن فرهنگی آنها پیشتر اندیشیده شده، برای نمونه همان سکه گذاشتن در زبان و .. بگونه‌ای
آزمون‌های برتابش (مقاوت) هستند و کسی که توانسته آنرا برتابد، با کار خود نشان داده که ایستادگی بالایی دارد و پس تندرستی بالایی نیز دارد.
همین را برای نمونه در کیر مردان هم داریم که تنها از ماهیچه نرم ساخته شده و مردانی که میتوانند کیرشان را راست کنند در فرهود (حقیقت) یک آزمون تندرستی را میگذرانند:
The evolutionary biologist Richard Dawkins has speculated that the loss of the penis bone in humans, when it is present in other primates, may be due to sexual selection by females looking for a clear sign of good health in prospective mates. Since a human erection relies on a hydraulic pumping system, erection failure is a sensitive early warning of certain kinds of physical and mental ill health.

Dawkins, Richard (2006) [First published 1976]. The Selfish Gene (30th anniversary ed.)





بله ولی تفاوت این مورد با موردی که نتیجه فرگشت هست(و البته باز هم احتمالی هست و نه قطعی) اینه که در ازای نشون دادن این پایداری یا سلامتی،بدن داره آسیب میبینه!(یک جورهایی مثل تف سر بالاست!)



نگرش من در باب «انگل» دیدن کسانی که خودشان را رها و بی میهن میبینند بر این پایه بود:



1- [بیشتر] کسانی که میگویند ما میهن نداریم، کردار گذشتگان را وابسته به خودشان نمیبینند.
2- [بیشتر] کسانی که کردار گذشتگان را بی پیوند به امروز میبینند، کردار امروز خودشان را هم به آیندگان وابسته نمیبینند.
3- پس اگر از دیدگاه بشریت به این دسته بنگریم، از درازنای تاریخ اینها در یک بازه زمانی زاده شده و نه خود را وامدار گذشته میبینند و نه وامدار آینده،
و از آنچه گذشتگان به ایشان رسانده سود برده و چیزی هم خودآگاهانه برای آیندگان نمیگذارند: مانند انگل از دسترنج بشریت گساریده و سرانجام میروند.

هرچند هنوز هم تشبیه شما رو کاملا قبول ندارم ولی منظورتون رو متوجه شدم(و حداقل اینکه در شفاف سازی منظورتون موفق بودید،این خیلی خوبه)
از نظر من انسان نه به گذشته و نه به آینده مسئولیتی نداره ولی در مقابل همون خودآگاهی مسئولیت داره بنابراین نسبت به همه انسان ها مسئوله!(چه اونهایی که نیستند و چه کسانی که قراره بیاند)
البته راستش با وجود تفاوت دیدگاه که در این مورد داریم،نتیجه مثل مورد بالا یکسانه و هرچند آبشخور فلسفیش متفاوته ولی اشتراکاتش هم خیلی زیاده،تصمیمم کمی درگیری فلسفی بود :))


از نوشته من هم ببایست این را نمیشد بیرون کشید که اگر شما ایران زاده شده‌اید باید ایران بمانید.
سخن این بود که اگر کسی ایرانی بود، پدر و مادر او نیز ایرانی اند، پدر پدر او هم ایرانی است و همه اینها در
رسیدن زادگاه وی به وضعیت کنونی امروز نقش داشته‌اند و از برآیند کنش‌های همه ایشان بوده که این فرزند زاده شده.

گفته به سخن بهتر این بود:


دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند


پس اکنون این فرزند میتواند این رشته را دنبال کرده (اخلاقی) و نادرستی‌های نیاکان خود را درست نموده و به
درستی‌های کردار آنان نیز بنازد، یا اینکه میتواند چنانکه گفتیم، پیوندی از گذشته به امروز ندیده و «انگل‌وار» بزیود.
اختلاف نظر من با شما اینه که میگم ندیدن پیوند لزوما به معنای انگل وار زیستن نیست.

گفتگو نیز درباره داشتن گرایش «میهن‌دوستی» است. شما میتوانید همه زندگی خودتان را بیرون از ایران باشید، ولی چون ایران زاده شده‌اید با کنش‌های
ایران‌دوستانه خودتان به بهتر شدن زادگاهی که شما را پدید آورده یاری رسانید و آنجا را برای خودتان و آیندگان پاسداری کنید.



این میهن‌دوستی تنها تا جایی رواست که آسیبرسانی آن از سودرسانی‌اش بیشتر نشود. کسی هم
"بسته" به میهنش نیست، رویکرد اخلاقی سودرسانی به بشریت است، ولی برگزیدگی‌ها دگرسانند.

باز باید یه اعتراف دیگه بکنم و اونم اینه که به نظر من انسان گرایی آمیخته با سودگرایی یکی از اخلاقی ترین چیزهایی که میتونه وجود داشته باشه ولی مسئله اینکه من انسان گرایی رو به عنوان نمونه اخلاقی میدونم ولی خودش رو منبع اخلاقی نمیدونم.


نادرست است. یعنی چه زندگی به خودی خود با سودرسانی همراهه؟ این همه آدم که هیچ سودی نمیرسانند و سراسر زیان هستند! نمونه خوب آن احمدی نژاد!!
اتفاقا داره سود میرسونه فقط به عده محدودی(نه کل جامعه یا عده زیاد9

رویکردهای اخلاقی در دو دسته بایی + و نایی - جای میگیرند:


خویشکاری‌ها (وظایف): کارهایی که شما باید انجام دهید تا اخلاقی بمانید: یاری رساندن، گسارش به اندازه آب و خوراک، ..
خودداری‌ها: کارهایی که شما نباید انجام بدهید، تا اخلاقی بمانید: کشتن، بی‌تفاوت نبودن، خودکامگی، ...




این یک دیسول (فرمول) بس ساده برای درآوردن نا/اخلاقی بودن کردارتان بود!

نمونه ساده آن آلودن هواست. بیانگاریم شما یک کارخانه دار هستید و میتوانید با 20 درست کاهش هزینه‌ها، ولی آلودن بیشتر آب و هوا سودزایی خودتان را بیشتر کنید.
برای آنکه در بیاوریم این کار اخلاقی است یا نه، با در دست داشتن دو فاکتور «سود/زیان» و «بازه زمانی» می‌دریابیم که:


در کوتاه-زمان (بازه زمانی) شما به سود خودتان (سود/زیان) می‌افزایید.
در بلند-زمان شما به زیان خودتان و همسایگان و هم‌میهنان و .. می‌افزایید.
سپس با ارزشدهی به هر کدام از اینها، درمیاوریم که سود شخصی کوتاه زمان شما، به
زیان بلندزمانی که با آلودن هوا بدست میاورید همسنجیدنی نبوده و کار شما اخلاقی نخواهد بود.

این مثال که کاملا مشخصه ولی در کارهای وجزئیات روزمره(منظورم همین ها بود،چون همون کارخونه دار هم مسائلی داره که خیلی شخصیو ابتدایی تره)تشخیص به مراتب مشکل تره.



پ.ن.
یک مغز کودن‌ترین آدم از پیشرفته‌ترین ابررایانه امروزی ما چند تریلیون‌باری تندتر و پیشرفته است، نگران نباشید.
البته اگر کارکرد سیستم باشه بله،ابر رایانه ها هنوز هم قدرت ادراک و تحلیل ما رو ندارند ولی اگر محاسبه ریاضی منظور باشه ما همین الان هم شکست سختی از ساخته های خودمون خوردیم :) و این فرمول یک فرمول ریاضیه بنابراین با افزایش احتمالات توان ریاضی مغز ما جوابگوی این مقدار محاسبه نیست.


دو اینکه هماکنون هم با همچین سیستمی ما ناخودآگاه رفتارمان را ارزشیابی اخلاقی میکنیم، من تنها کوشیدم فرایند را بخودآگاهانم.
[/QUOTE]
حتی در این مورد هم تا حد زیادی با شما هم نظر هستم ولی همین ناخوداگاه ما تحت تاثیر عواملی هست که خیلی وقت ها نتایج غیر اخلاقی(تقریبا از هر نگاهی) تولید میکنند،در این مورد چی میشه گفت؟

Hezbollah_YaHasan
12-03-2012, 04:07 PM
عالم ربانی حضرت آیت الله مصباح یزدی چه زیبا مطابق با جهانبینی اسلام این دین حق و رحمت، وطن دوستی را توصیف کرده اند:
MehrNews.com - Iran, world, political, sport, economic news and headlines (http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1755863)
من رئوس مطالب ایشان را نقل می کنم

نعمتی که از سوی امام حسین(ع) به انسان‌ها رسیده است تا روز قیامت توسط شخص دیگری نخواهیم دید و این توفیق تنها نصیب سیدالهشدا(ع) شده که از این رو مستحق شکر بی‌پایان است.

استاد برجسته حوزه با بیان اینکه تبلیغ ملیت، قومیت و ایرانیت نیز در راستای‌‌ همان وطن دوستی و وطن محوری است، اظهار داشت: در مکتب اسلام ارزش‌های دیگری مطرح است که این ارزش‌ها در برابر وطن دوستی همانند نور در برابر ظلمت است.

آیت الله مصباح یزدی با بیان اینکه تلاش در راه حفظ وطن چیز کوچکی است که در بین حیوانات نیز مشاهده می‌شود افزود: آنچه که مربوط به خداوند است ارزشی بی‌‌‌نهایت به شمار می‌رود در حالی که نثار جان در راه حفظ وطن مقیاس کوچکی است.

وطن چیزی قراردادی است که ارزش اهدای جان را ندارد

رئیس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی‌(ره) با بیان اینکه وطن چیزی قراردادی است که ارزش اهدای جان را ندارد اظهار داشت: چقدر انسان باید تنزل پیدا کند که به جای خدا و ارزش‌های الهی، ملیت و ایرانیت را مطرح کند.


وی ابراز داشت: اسلام حق و باطل را مطرح می‌کند که در مقابل بیان مطالب وطن دوستی و شعارهایی همانند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران در واقع‌‌ همان گرایش ناسیونالیستی است.


وی تصریح کرد: آب و خاک ارزش آن را ندارد که انسان برای آن جان خود را از دست بدهد و طرح مباحث وطن دوستی نیز شعار دوران جاهلیت است.

وی ادامه داد: اگر ملاک وطن باشد پس همه کسانی که در دنیا و بر اثر جنگ‌ها کشته می‌شوند شهید هستند در صورتی که اینگونه نیست و شهدای ما برای دفاع از وطن اسلامی و ارزش‌های الهی در این مسیر جان خود را اهدا کردند.

حضرت آیت الله مصباح یزدی مشت محکمی بر دهان ملی گرایان یاوه سرا زده و ماهیت پلید وطن پرستی را نشان داده است. :e14c:
جمع کنید برید پی کار تون 4 صفحه خزعبلات:e140: درباره وطن پرستی زدین با منطق اسلام ناب محمدی همه اش را پنبه کرد. حضرت مصباح واقعا بت شکنه. خدا عمرش بدهد.

Soheil
12-03-2012, 04:44 PM
من همه پستهای دوستان رو نخوندم، ولی مشکلی که توی بحثهای ایرانیها میبینم و بخصوص در دفترچه زیاد شاهدش بودم، اینه که بخشی از اختلاف نظرهایی که وجود داره واقعی نیستند و بلکه سوء تفاهم هایِ ناشی از ذهنیتهایِ متفاوت از واژه ها و اصطلاحات هست. من بارها دیدم که دوستان در دفترچه بحثهای طولانی سر یک مساله میکنند که حداقل بخشی از اختلافشون سوءتفاهمه و نه اختلاف نظر. حداقل از نظر منی که خواننده پستها هستم اینطوری میاد. :e032:

در این جا هم بنظرم بهتر بود مفهوم مورد نظرِ "افتخار کردن" توسط هر دو طرف اعلام شود، شاید بخشی از اختلاف پیش آمده ناشی از تعریف متفاوت از افتخار کردن باشد. منظور اینکه، کسی که میگوید افتخار کردن به چیزهایی که در بوجود آمدنشان نقشی نداشته ایم کاری درست است، بگوید که منظورش از افتخار کردن یا بالیدن چیست و در زندگی روزمره این عقیده عملا چه تاثیری در رفتارش می گذارد؟ و همین طور طرف مقابل. :e420:

و کلا خیلی مهمه که در همه جا مشخص باشه که منظور از فلان کلمه چی هست...

Mehrbod
12-03-2012, 04:57 PM
و کلا خیلی مهمه که در همه جا مشخص باشه که منظور از فلان کلمه چی هست...

:e306:

ما هم چندبار این را گفتیم، دوستان پرخاشیدند که میخواهی خودنمایی یا همچو چیزی کنی!

Soheil
12-03-2012, 06:11 PM
من هنوز به نتیجه جامعی نرسیدم ولی بطور کلی نظرم اینه:
افتخار کردن به گذشته درخشانِ کشورِ خود رو رد می کنم. افتخار کردن به این معنی که مثلا به این خاطر که ما گذشته درخشانتری داشته ایم خود را بالاتر از اعراب بدانیم و از آنها بعنوان بربر و بی فرهنگ متنفر باشیم. از این گذشته با منحصر کردن تمدنها و شخصیتهای تاریخی به یک یا چند کشور خاص چندان موافق نیستم. این واقعا در جامعه ما خیلی پررنگه که خودمون رو از عربها برتر میدونیم چون اونها تاریخ ندارند و ابایی هم از ابراز این دلایل مسخره و نژادپرستی نداریم. در زمان ساخت فیلم سیصد هم که قافیه به تنگ آمده بود، بی تاریخ بودن آمریکاییها دستمایه برخی از ایرانیها شده بود... . البته کاشکی صداقت داشتیم و این رویه رو در مورد افغانهای مظلوم، که گذشته درخشانی داشته اند هم بکار می بستیم:e421:. در مورد جامعه خودمون من فکر میکنم این باستانگرایی(از نوع افراطی و غیر قابل دفاعش) معمولا از احساس ضعف و پوچی میاد، چون هیچی نداریم که به رخ دیگران بکشیم، چسبیدبم به تاریخ و گذشتمون. این مساله باعث شده که هیچ تلاشی برای پیشرفت خودمون نکنیم چون بهرحال برترین ملت جهان هستیم!!! :e418:
من جهان وطنی رو ایده آل میدونم:e420:و معتقدم مرزهای کشورها مصنوعی و فاقد اصالت هستند، ولی در وضعیت فعلی که جهان وطنی حاکم نشده، متاسفانه نمیشه در همه مسایل مرزها رو نادیده گرفت و تا حدی با جناب مهربد موافقم:


برای نازش (نازیدن) به یک چیز نیازی به بدست آوردن آن نیست.

نازیدن = پربـها و پاارزش دیدن یک چیز؛


پس شما میتوانید به:

همسایه‌ها
خانه
خودتان
رنگ چشمتان
خانواده‌اتان
هوشتان
زنده بودتنان
آدم بودنتان
جوانی‌اتان
زیبا بودنتان
میهن‌تان
نیاکان‌تان
...


بنازید و اینها را باارزش و پربها ببینید، میتوانید هم نبینید.

در سوی دیگر میان همه اینها پیوندی فیزیکی‌ای نیز داریم که همان «نزدیکی - closeness» باشد.
تا زمانیکه نزدیکی فیزیکی یک فاکتور ارزش‌دهی باشد، پس میهن‌دوستی هم سراسر منطقی و خواستنی است.

به سخن دیگر، یک خانواده یکدیگر را دوست دارند چرا که به یکدیگر «نزدیک» آنهم فیزیکی هستند و این نزدیک بودن آنها سودشان را در برابر
دیگر خانواده‌ها بالا میبرد.

پس اگر ما میتوانستیم:

1. سود را میان همگان جوری بپخشانیم که سراسر همگِن باشد، "نزدیکی" دیگر اثر نداشته و میهن‌دوستی بد میشد.
2. سود [همه‌جور سودی] را جوری بپخشانیم که دورا (distance) و "نزدیکی" فاکتورهای مَهندی (مهمی) در بهره‌پذیری از سود نباشند، پس میهن‌دوستی از روی نزدیکی دیگر اثری نداشته و بد میشود.



تا زمانیکه این دو را نداریم - که در آینده پیش رو نمیتوان دید - خانواده‌دوستی، نزدیکان‌دوستی، هم‌میهن‌دوستی و ... همگی بایسته و خواستنی هستند.

کسانی هم که میگویند اینها را نباید داشت چون تصادفی و .. هستند در دام باورهای بیجای چپ افتاده‌اند، چرا که چه بخواهید چه نه
در هر کجای این گویال خاکی که زندگی کنید، نزدیکی دیگران به شما مهم است و این پیرامونیان شما در تراز هوتادین (کیفی)
زندگی‌‌اتان و همه کارهایی که می‌انجامید هنایش (تاثیر) دارند، پس خود‌به‌خود یک پیوند منطقی میان شما و نزدیکانتان ساخته میشود.

Soheil
12-03-2012, 08:32 PM
من هم میخواستم به حرفهای تازه مصباح یزدی اشاره کنم، که دوستمان پیشدستی کرد. واقعیتش من تلاش کردم با این سخنانی که در مورد وطن و وطن پرستی زده مخالفت کنم و جانب دوستان ملی گرا که احساسشان نسبت به این حرفها شدید است، را بگیرم. ولی دیدم واقعا بخشی از حرفهای او، حرف دل من هم هست! چون من هم با تاکید روی کشور و میهن، موافق نیستم و واقعیت اینه که امروز میهندوستی در ایران با تعصب شدید و نژادپرستی آمیخته شده. البته آن عقاید مسخره ای که او(مصباح) میخواهد جایگزین این افکار بکند، مطمئنا حرف دل من نیست!!

ایشون قبلا هم مخالفت صریح خودشون رو با حاکمیت براساس رای مردم اعلام کرده بودند. من آرزو میکنم کاشکی احمدی نژاد و خامنه ای هم صراحت مصباح یزدی رو داشتند. نمیخوام ازش دفاع بکنم چون همه میدونن که ایشون یک اسلامگرا هست و در ردیف طالبان و القاعده قرار میگیره، ولی این حرفهای مصباح، کم و بیش حرفهای من هم هستند:


آیت الله مصباح یزدی ادامه داد: وطن دوستی یکی از ارزش‌هایی است که ارتش‌های کشورهای مختلف جهان با بزرگ‌نمایی، افراد را به حضور در میدان جنگ ترغیب می‌کنند و آن را این گونه جلوه می‌دهند که هیچ ارزشی بالا‌تر از وطن دوستی برای انسان وجود ندارد.


وی گفت: در جهان میلیون‌ها انسان به خاطر حفظ وطن جان خود را از دست می‌دهند...


رئیس موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی‌(ره) با بیان اینکه وطن چیزی قراردادی است که ارزش اهدای جان را ندارد...

کلا بعضی وقتا این حکومتیا، حرفهای جالبی میزنن که آدم به شنواییش شک میکنه!!! نمیدونم چه نتیجه ای باید ازش گرفت!!! دوستان هم اگر نظر خاصی داشتن بگن.


متن کامل سخنان تازه منتشر شده از مصباح یزدی:

SNN.ir - .: Student News Agency :. - خبرگزاری دانشجو - انسان تنزل یافته به جای خدا ایرانیت را مطرح می کند
(http://snn.ir/NSite/FullStory/News/?id=217681&Serv=1&SGr=2)

پ.ن: اسلامگرایان همیشه طوری وانمود میکنند که انگار فقط و فقط عقایدی مثل اسلام و مسیحیت و یهودیت در دنیا وجود دارند و سپس با کوبیدن دینهای دیگر، اینطور القا میکنند که اسلام برترین عقیده است، ولی چون توان مقابله با عقاید غیر دینی مثل آتئیسم و شک گرایی و ... را ندارند، آنها را شدیدا سانسور میکنند و نادیده میگیرند.
در مورد وطن هم همینطوره و همواره فقط به وطن پرستی افراطی و نوعی جهان وطنیِ اسلامی اشاره میکنند و بقیه عقاید را سانسور می کنند. چون اینها بدون سانسور به زباله دان تاریخ فرستاده خواهند شد!