PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قربانیان انقلاب



mamad1
11-17-2012, 07:40 PM
یک نگاهی که به تاریخ انقلاب 30 ساله بندازیم می بینیم این انقلاب بهترین ایرانی ها رو از ایران گرفته
این همیشه برای من دردناک بوده
تو این تاپیک نام هایی رو زنده میکنیم که قربانی این انقلاب شدن و اسمشون شاید بعد از 30 سال زیر گردو خاک گم شده باشه

mamad1
11-17-2012, 07:44 PM
یکی از افرادی که مطالعه زندگی و سرنوشتش من رو به شدت ناراحت کرد یکی از افسران و ژنرال های خوب قبل از انقلاب هست


تیمسار نادر جهانبانی معروف به ژنرال چشم ابی




http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/33.jpg



تیمسار (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%B1) سپهبد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%A8%D8%AF) خلبان نادر جهانبانی (۲۷ فروردین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B7_%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C% D9%86) ۱۳۰۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B0%DB%B7) - ۲۲ اسفند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B2_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF) ۱۳۵۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7)) خلبان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86) نیروی هوایی شاهنشاهی ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C_%D9%87%D9%88%D8%A7% DB%8C%DB%8C_%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%B4%D8%A7%D 9%87%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)، یکی از خلبانان ویژهٔمحمدرضا شاه پهلوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B4% D8%A7%D9%87_%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C) و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%AC%D8%AA) بود. آخرین درجهٔ وی در ارتش سپهبد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%A8%D8%AF) بود.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-1)
وی پسر امان‌الله جهانبانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%8 4%D9%87_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%86 %DB%8C) بود. مادر او از مهاجران روس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%87) بود و به خاطر رخسار اروپایی‌اش به عنوان ژنرال چشم‌آبی معروف بود. همسر وی فرخ زنگنه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%81%D8%B1%D8%AE_%D8%B2%D9%86%DA %AF%D9%86%D9%87&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) نام داشت و این دو دارای دو فرزند به نام‌های انوشیروان جهانبان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8% B1%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A 8%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)نادر جهانبانی پس از انقلاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%DB%B1%DB%B3% DB%B5%DB%B7) در ۲۲ اسفند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B2_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF) ۱۳۵۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7) در زندان قصر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%B5%D8%B1) به حکم صادق خلخالی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82_%D8%AE%D9%84%D8%AE%D8%A7% D9%84%DB%8C) حاکم شرع وقت بر روی پشت بام مدرسهٔ علوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%88% DB%8C) تیرباران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86) د.[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-iranrights-2)[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-3)
روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ در خبری اسامی ۱۱ نفر ار محکومین به اعدام را منتشر کرد. متن خبر به شرح زیر است:[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-4)

در تاریخ ۲۱ اسفند۱۳۵۷ دادگاه انقلاب اسلامی ایران جهت رسیدگی به کیفرخواست صادره از طرف دادستان انقلاب علیه ۱۱ نفر از متهمینی که جملگی از خائنین به ملت و عوامل سرسپردهٔ رژیم دست‌نشاندهٔ بیگانه بودند و همچنین جنایتکاران مفسد فی الارض نیز می‌باشند تشکیل جلسه داد و پس از چندین ساعت رسیدگی و مشاوره سرانجام حکم اعدام را صادر کرد:


سپهبد نادر جهانبانی فرزند امان‌الله معاون فرماندهی نیروی هوایی

....


http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/34.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Airforce_gene ral_jahanbani_in_revolution_court_1979.jpg)
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/3.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Airforce_gene ral_jahanbani_in_revolution_court_1979.jpg)
در دادگاه خلخالی


وقتی سپهبد جهانبانی را برای محاکمه آوردند، کاغذی بر گردنش انداختند تا جرمش را بنویسند، اما به نظر می‌رسید او جرمی نداشت، کسی هم پیدا نشد شهادت دهد او جرمی انجام داده. پس روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد نادر جهانبانی عامل فساد.[۵] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-5) متن حکم کیفرخواست که در دادگاه برای وی خوانده شد بدین شرح است:

نادر جهانبانی با اشتغال در سمت‌های حساس نظامی و این اواخر ورزشی و نظایر آن با رژیمی که با ساقط کردن حکومت ملی شرعی به طریق غاصبانه و با ارادهٔ اجنبی در ایران سلطه پیدا کرده و مملکت را در جهت ارادهٔ اجنبی و در جهت خلاف شرع و مصلحت مملکت و ملت به قهقرا می‌برد و به نابودی می‌کشاند با اقدام علیه امنیت و قیام برای متزلزل کردن اساس استقلال و فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه السلام مطابع قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادرهٔ اموال شخصی ایشان و آن مقدار از اموال که به خاطر فرار از ادای دین به صاحبان اصلی به فرزندان و اقربای نزدیک انتقال یافته‌است از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.
پس از ارائهٔ متن کیفرخواست هنگامی که نوبت به دفاعیات وی رسید گفت:

آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر مسخره و احمقانه‌است که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمی‌بینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدن‌های شما نشان می‌دهد که حکم شما علیه من مثلا صادر شده و همچنین حکایتگر این حقیقت است که شما نه تنها مسلمان نیستید بلکه مشتی بی وطن، بی دین و مزدور که به دستور اربابانتان فقط و فقط قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسین را از این منبر به آن منبر می‌کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می‌کردم. حال شما چگونه به خود اجازه می‌دهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمی‌کشید شما از مردم شرم نمی‌کنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماه‌های گذشته کوشیده‌ام، ازرم نمی‌کنید؟
شما که هستید آیا به جز جمعی غارتگر و خونخوار و دوری از هر نوع صفت انسانی کسانی را می‌شناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟ آقایان من پنجاه یک سال به خوبی و نیکی زندگی کرده‌ام و قرارگاهم آسمان‌ها بود. پاسخی به یاوه گویی‌های شما ندارم. به دستوری که اربابانتان داده‌اند عمل کنید، ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار می‌شوند و این تب که با دروغ و تزویر شما به آن در جان و روح آنها رخنه کرده، بسیار سریعتر از آنچه فکر کنید فرو خواهد نشست. آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش می‌کشد.
من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد انقلاب کاری نکرده‌ام به هر حال دیگر مهم نیست و من آمادهٔ اعدام هستم.[۶] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-6)
سایت خبری روزآنلاین در مقاله‌ای با عنوان «نوبت خمینی شد» به خاطرات سفیر اسرائیل در ایران اشاره می‌کند که نوشته سپهبد جهانبانی ‏به احمد خمینی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86% DB%8C) گفت: «من از توی عرب ایرانی‌ترم».[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-7)
در حین اعدام نادر جهانبانی خود فرمان آتش را صادر کرد.زمانی که جوخه اعدام به طرف او نشانه رفته بودند وآماده شلیک بودند او فریاد زد ::آتش::
صادق خلخالی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82_%D8%AE%D9%84%D8%AE%D8%A7% D9%84%DB%8C) در خصوص وی در کتاب خاطرات خود نوشته:[۸] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86% D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-8)

جهانبانی در رأس قدرتی قرار داشت که می‌توانست اعتراض کند؛ چون تقریباً از نزدیکان و خویشان شاه بود می‌توانست اعتراض کند، اما به خاطر حفظ زندگی انگلی خود و برای خوشگذرانی خود، ملتی را به انحطاط بکشاند و جشن هنری در شیراز ترتیب بدهد که در ماه مبارک رمضان جلوی چشم مردم مسلمان تئاتر آتش خوک و بچه را روی صحنه بیاورد! او مفسد فی الارض است.

این‌ها به مقدسات ملی و دینی ما خیانت کردند و ملت هیچ وقت حاضر نیست چنین افرادی میان ملت باشند وگرنه به این اعتبار نه نصیری کسی را شخصاً شکنجه کرده بود، نه هویدا و نه جهانبانی و نه مهندس ریاضی.ی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8% B1%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A 8%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) و گلنار جهانبانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DA%AF%D9%84%D9%86%D8%A7%D8%B1_%D8 %AC%D9%87%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) بودند. نادر جهانبانی پس از انقلاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%DB%B1%DB%B3% DB%B5%DB%B7) در ۲۲ اسفند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B2_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF) ۱۳۵۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7)به حکم صادق خلخالی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82_%D8%AE%D9%84%D8%AE%D8%A7% D9%84%DB%8C) حاکم شرع وقت بر روی پشت بام مدرسهٔ علوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%88% DB%8C) تیرباران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86) شد.

iranbanoo
11-17-2012, 07:49 PM
از این خلخالی ...تر فقط خودش بود.
یکی از آشنایان ما زمان انقلاب قاضی پرونده ی 4 نفر بود که مشکوک به همکاری با مجاهدین خلق بودن که مستقیم از طرف خود خمینی انتخاب شده بود واسه این کار.
تعریف میکرد که قبل از اینکه من اونارو ببینم خلخالی حکم اعدامشونو داد .
وقتی ام اعتراض کردن تهدید به مرگش کرده بود.....

mamad1
11-17-2012, 08:06 PM
صادق خلخالی پیرامون اعدام پسر نوجوانی که نشریه ارگان مجاهدین خلق را می‌خوانده‌ است می گوید: “برای خیلی از همکارانم سوال بود که چگونه می‌شود این‌ها را سر جایشان نشاند؟ عصر از پیش امام بازگشته بودم. داشتیم می‌آمدیم داخل کوچه-منزل، که از شیشه ماشین دیدم دوتا بچه پانزده-شانزده ساله گویا مخفیانه چیزی با هم رد و بدل کردند. دستور دادم بگیرند و بگردندشان ببینم ماجرا چیه. خودم از کیف پسره این روزنامه مجاهدین را در آوردم. یادم هست فامیلیش شریعتی بود. همانجا پسره را با گلوله زدم و به همراهانم گفتم اینجوری باید با این جانوران برخورد کرد!” مصاحبه صادق خلخالی با هفته نامه پروین- شماره صفر، ۱۳۸۱

iranbanoo
11-17-2012, 08:10 PM
وای خدا باورم نمیشه مرده باشه!
زنده نشه یه وقت.....

mamad1
11-17-2012, 08:20 PM
سپهبد خلبان امیرحسین ربیعی ۱۱ اسفند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B1_%D8%A7%D8%B3%D9%81%D9%86%D8%AF) ۱۳۰۹ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B0%DB%B9) در کرمانشاه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%87) متولد شد. وی آخرین فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C_%D9%87%D9%88%D8%A7% DB%8C%DB%8C_%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%B4%D8%A7%D 9%87%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86) بود که پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%DB%8C% D8%B1%D8%A7%D9%86_(%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7)) در تاریخ ۲۱ فروردین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B1_%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C% D9%86) ۱۳۵۸ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B8) در زندان قصر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%B5%D8%B1) اعدام شد.

http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/35.jpg

تحصیلات و دوره‌های نظامی [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8% B3%DB%8C%D9%86_%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C&action=edit&section=2)]

۱۳۲۹ – ۱۳۳۰: دانشجوی دانشکده خلبانی
۱۳۳۰ – ۱۳۳۱: آموزش خلبانی در پایگاههای Reese ویلیامز نیروی هوایی ایالات متحده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA% D8%AD%D8%AF%D9%87)
۱۳۳۸: دوره استاد خلبانی در پایگاه هوایی فورستنفلدبروک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%88%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%86%D9%81%D9%84%D 8%AF%D8%A8%D8%B1%D9%88%DA%A9) آلمان غربی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%BA%D8%B1%D8%A8% DB%8C)
۱۳۳۹: دوره عالی مدرسه افسران اسکادران، پایگاه هوایی ماکسول، آلاباما (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%A7) ایالات متحده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA% D8%AD%D8%AF%D9%87)
۱۳۴۳: مدرسه استاد خلبانی اف-۵ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%81-%DB%B5) پایگاه هوایی ویلیامز، آریزونا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%88%D9%86%D8%A7) ایالات متحده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA% D8%AD%D8%AF%D9%87)
۱۳۵۲: دوره عالی مدیریت ۵ هفته‌ای مدرسه نیروی دریایی ایالات متحده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA% D8%AD%D8%AF%D9%87)، مونتری کالیفرنیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%81%D8%B1%D9%86%DB%8C%D 8%A7)
دوره آموزش خلبانی جت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AA) آلمان غربی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%BA%D8%B1%D8%A8% DB%8C)
دوره آموزش استاد خلبانی جت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AA) آلمان غربی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%BA%D8%B1%D8%A8% DB%8C)
کالج فرماندهی و ستاد ایالات متحده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA% D8%AD%D8%AF%D9%87)
دوره آموزش استاد خلبانی آلمان غربی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%BA%D8%B1%D8%A8% DB%8C)
دوره مدیریت ADC
دوره عملیات هوا زمین A/G و CAS/BAI آلمان غربی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%BA%D8%B1%D8%A8% DB%8C)

مدالها [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8% B3%DB%8C%D9%86_%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C&action=edit&section=3)]

نشان افتخار درجه ۲ و ۳
نشان لیاقت درجه ۲ و ۳
مدال خدمت درجه ۲ و ۳
نشان پاس درجه۲
نشان همایون درجه۳
مدال ۲۵۰۰ ساله سلطنتی
تشویق در دستور همگانی ارتش
تشویق بار دوم، تشویق بار سوم، تشویق نامه ۵ بار

مسئولیت‌ها [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8% B3%DB%8C%D9%86_%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C&action=edit&section=4)]

رئیس باشگاه هوایی
عضو باشگاه شاهنشاهی کشور
۱۳۳۵ – ۱۳۳۸: خلبان شکاری در گردان یکم شکاری مهرآباد تهران
۱۳۳۶ – ۱۳۳۸: دوره استاد خلبان جت در نیروی هوایی ایالات متحده در محل پایگاه هوایی فورستنفلدبروک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%88%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%86%D9%81%D9%84%D 8%AF%D8%A8%D8%B1%D9%88%DA%A9)
۱۳۴۱ – ۱۳۴۴: فرمانده اسکادران در گردان دوم شکاری
۱۳۴۵ – ۱۳۴۶: مدیر عملیات گردان یکم شکاری تهران
۱۳۳۷ – ۱۳۴۱: عضو تیم آکروجت تاج طلایی با هواپیمای اف-۸۴ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%81-%DB%B8%DB%B4)
۱۳۴۱ – ۱۳۴۸: فرمانده تیم پروازی تیم آکروجت تاج طلایی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D9%85_%D8%A2%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%AC% D8%AA)
دو ماه خدمت در سمت فرماندهی اسکادران حافظ صلح سازمان ملل متحد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%85%D9%84% D9%84_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%AF) در کنگو
خلبان، گروه دوم، اسکادران هوایی، گردان شکاری، پایگاه سوم شکاری
خلبان اول، گروه دوم، اسکادران هوایی، گردان شکاری، پایگاه سوم شکاری
فرمانده گروه دوم اسکادران هوایی، گردان شکاری، پایگاه سوم شکاری
فرمانده اسکادران سوم جت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AA) اف-۸۴ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%81-%DB%B8%DB%B4)، گردان شکاری
فرمانده اسکادران چهارم شکاری بمب‌افکن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%85%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%81%DA%A9%D9%8 6) پایگاه دوم شکاری
فرمانده اسکادران سوم شکاری بمب‌افکن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%85%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%81%DA%A9%D9%8 6) پایگاه دوم شکاری
فرمانده اسکادران ۱۱۰ شکاری تاکتیکی پایگاه یکم شکاری
رئیس عملیات پایگاه یکم شکاری
جانشین فرمانده پایگاه یکم شکاری
فرمانده، فرماندهی تاکتیکی هوایی
۱۳۵۴ – ۱۳۵۷: فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C_%D9%87%D9%88%D8%A7% DB%8C%DB%8C_%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%B4%D8%A7%D 9%87%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)

دستگیری و اعدام [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AD%D8% B3%DB%8C%D9%86_%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C&action=edit&section=5)]او جزو فرماندهانی بودند که با پیشنهاد عباس قره‌باغی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D9%82%D8%B1%D9%87%E2%80% 8C%D8%A8%D8%A7%D8%BA%DB%8C) پس از جلسه شورای عالی نیروهای مسلح در ۲۲ بهمن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B2_%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86) ۱۳۵۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7) که در صبح همان روز برگزار شد نامه اعلام بیطرفی ارتش پهلوی در برابرحکومت اسلامی را امضا کردند.
پس از پیروزی انقلاب وی توسط نیروهای انقلابی دستگیر شد و به دادگاه انقلاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D9%86% D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8) سپرده شد.

او در جواب خلخالی و آیت الله آذری که او را متهم به فساد فی الارض (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D9%87) می‌کردند گفته بود، من "مفسد فی‌الارض" نیستم، من "مفسد فی‌السماء" هستم. چون روزی که جنگ اکتبر میان مصر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B5%D8%B1) و اسرائیل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84) شروع شد، من از پایگاه وحدتی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AF% D8%B2%D9%81%D9%88%D9%84)، هواپیما به مصر بردم و فرودگاه مصر را بمباران کردم و مجروحین اسرائیلی را به خرمشهر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%B4%D9%87%D8%B1) آوردم تا در بیمارستان این شهر بستری شوند. پس به این جهت من مفسد فی‌السماء هستم.
در پادگان نیروی هوایی، وقتی که برای من خبردار می‌کردند، زمین به لرزه در می‌آمد ؛ اما پس از انقلاب که دستگیر شدم، چشمم را بستند و آوردند، فکر کردم حتما چند کامیون پاسدار و سرباز، مرا دستگیر کرده‌اند وقتی که مرا به زندان قصر آوردند، وسط زندان قصر دیدم که بچه‌ای فریاد می‌زند تیمسار چشمانت را خودت باز کن.
چشمم را باز کردم. هیچ کس را ندیدم. فقط یک بچهٔ هفده ساله با تفنگ ایستاده و می‌گفت چشمان خودت را باز کن و سرت را پائین بینداز. اگر از دستورات آن بچه تخطی می‌کردم، حتما هدف تیر قرار می‌گرفتم، لذا کاملا اطاعت کردم، سرم را پائین انداختم، به من گفت: از طرف راست برو. من طبق دستور او به داخل زندان آمدم.
سر انجام پس از محکومیت در دادگاه انقلاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D9%86% D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8) مفسد فی الارض (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D9%87) شناخته و در ۲۱ فروردین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B1_%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C% D9%86) ۱۳۵۸ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B8) در زندان قصر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%B5%D8%B1) به حکم صادق خلخالی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82_%D8%AE%D9%84%D8%AE%D8%A7% D9%84%DB%8C) تیرباران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86) شد.

کافر_مقدس
11-17-2012, 09:27 PM
میگم کسی از محل دفن این خلخالی گور به گور شده اطلاعی نداره ؟! گاهی برای رفع حاجت بد نیست یه سری به اونجا زده بشه !http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/9.png

iranbanoo
11-17-2012, 09:31 PM
تو خلخال:e105:

Angela
11-17-2012, 09:33 PM
واقعا این انقلاب بهترین فرزندان ایران رو گرفت و بهترین روزهای ایران رو تباه کرد
خلخالی بارها گفته بود که خمینی شخصا به من پست دادستان انقلاب رو داد و گفت فقط تو از پس این کار برمیای
خمینی توانایی های خلخالی رو تشخیص داده بود و گویا فکر می کرد که کسی مثل خلخالی پیدا نمی شه
من برعکس فکر می کنم که مثل خلخالی کم نداریم! یه حکومت داریم مثل خلخالی

کافر_مقدس
11-17-2012, 10:04 PM
من فکر می کنم که مثل خلخالی کم نداریم! یه حکومت داریم مثل خلخالیشوربختانه همینطور است . کم نیستند جلادانی همچون خلخالی، لاجوردی ،گیلانی ، لاری جانی ها و ... ( لعنت اسپاگتی بر آن ها !)

sonixax
11-18-2012, 12:03 AM
ممد جان دست مریزاد :e41f:

mamad1
11-18-2012, 09:32 AM
غلامرضا نیک‌پی (۱۳۵۸ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B8)-۱۳۰۶ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B0%DB%B6)) شهردار (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1) تهران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86) بود. او از شهریور (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B1) ۱۳۴۸ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B8) تا ۱۳۵۶ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B6) در این سمت اشتغال داشت.



زhttp://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/37.jpgندگینامه[ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8% B6%D8%A7_%D9%86%DB%8C%DA%A9%E2%80%8C%D9%BE%DB%8C&action=edit&section=1)]نیک‌پی اولین شهرداری بود که طرح جامع شهر تهران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86) را تدوین کرد.
غلامرضا نیک‌پی تحصیلاتش را به ترتیب در دبستان پهلوی اصفهان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86)، متوسطه را در دبیرستان‌های ادب، سعدی و صارمیه اصفهان گذراند وسپس راهی دانشکده حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه تهران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AA% D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86) شد و لیسانس گرفت.
سپس به انگلستان رفت و ضمن اقامت در لندن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%86%D8%AF%D9%86)، از دانشگاه آن شهر، دکترای اقتصاد در رشته روابط بین‌الملل گرفت و در شهریور (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B1) ماه سال ۱۳۳۵ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B3%DB%B5)به کشور بازگشت. وی در سال ۱۳۵۶ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B6) توسط انجمن شهر از کار برکنار شد.
غلامرضا نیک پی بعد از انقلاب، به جرم سخت‌گیری در اجرای قوانین و مجوزها، در دادگاه انقلاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%A7%D9%86% D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8) به اعدام محکوم شد.
فعالیت‌ها [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8% B6%D8%A7_%D9%86%DB%8C%DA%A9%E2%80%8C%D9%BE%DB%8C&action=edit&section=2)]

ساخت ۷ مجسمه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D8%B3%D9%85%D9%87) و استقرار آنها در شهر
طرح احداث چهار واحد مسکونی در اراضی خارج از محدوده
تغییر نام رفتگر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%81%D8%AA%DA%AF%D8%B1) به کارگر خدمات شهری
ایجاد قسمت در آمدهای عمومی
ایجاد سازمان اداره کل بودجه
جانشین نمودن اتوبوسهای لوکس به جای مینی بوس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%B3)
تخصیص مبالغی برای ایجاد ساختمان و نگهداری اطفال معلول
اصلاح سازمان شهرداری پایتخت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%AE%D8%AA)
تخصیص مبالغی برای احداث سیل بند غرب تهران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86)
تجدید ساختمان مغازه‌های موجود شهر که قبل از تصویب طرح جامع وجود داشته‌است
ایجاد ساختمان اداره کل مکانوگرافی و آمار ۱۳۵۱
ایجاد پارک نیاوران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86)
ایجاد سازمان امور بازرسی
ایجاد سازمان موتوری
تغییر سازمان کشتارگاه و سردخانه تهران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86)
تجدید نظر در سازمان معاونت شهر سازی و برنامه ریزی و شهر سازی مناطق
احداث پارکینگ‌های منطقه‌ای در جنوب خیابان تخت جمشید (طالقانی)
ایجاد خانه‌های سازمانی و آپارتمان سازی برای کارمندان شهرداری
مصرف ۵۰ میلیون ریال اعتبار دولت جهت امور عمرانی و تنظیف جنوب شهر
احداث پارک و ساختمان دریاچه مصنوعی در جنوب میدان شهیاد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%B4%D9%87%DB%8C% D8%A7%D8%AF) (آزادی)
طرح ایجاد خانه‌های سازمانی جهت کادر افراد پلیس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%B3) اداره راهنمائی و رانندگی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C_% D9%88_%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C_( %D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86)) پایتخت و طرح خانه‌های سازمانی، آسایشگاه سیصد تختخوابی سالمندان و حمام در کهریزک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%87%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DA%A9)

mamad1
11-18-2012, 07:55 PM
غم مرگ این بزرگ مرد بیشتر از همه این حوادث من رو اذیت کرد
مرد بزرگی رو از دست دادیم و جاش هیچوقت پر نمیشه و این خسارت هیچ جور جبران نمیشه


امیرعباس هویدا




http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/38.jpg


امیر عباس هویدا (۲۸ بهمن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%DB%B8_%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86) ۱۲۹۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B2%DB%B9%DB%B7) - ۱۸ فروردین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B8_%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C% D9%86) ۱۳۵۸ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B8) در تهران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86)) یکی از نخست‌وزیران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%D8%B2%DB%8 C%D8%B1) ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86) در زمان حکومت محمد رضا پهلوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D9%BE %D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C) بود. وی ۱۳ سال نخست وزیر بود و ریاست دولت در ایران را بر عهده داشت که این طولانی ترین ریاست بر دولت در طول تاریخ ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D8%A7%DB%8C%D8%B1% D8%A7%D9%86) بوده‌است.

پست‌ها [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B9%D8% A8%D8%A7%D8%B3_%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7&action=edit&section=2)]

کارمند دولت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA)
کارمند وزارت خارجه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%AA_%D8%AE%D8%A7%D8%B1% D8%AC%D9%87)
کاردار کنسولگری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%86%D8%B3%D9%88%D9%84%DA%AF%D8%B1%DB%8C) ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86) در فرانسه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87) - آلمان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86) - هلند (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%84%D9%86%D8%AF) - بلژیک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%84%DA%98%DB%8C%DA%A9)
منشی دولت (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C_%D8%AF%D9 %88%D9%84%D8%AA&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
نخست وزیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA_%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1)
وزیر دربار (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1_%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7% D8%B1)

کتاب‌ها [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B9%D8% A8%D8%A7%D8%B3_%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7&action=edit&section=8)]
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/39.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Amir_Abbas_Ho veida_in_court.jpg)
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/4.png (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Amir_Abbas_Ho veida_in_court.jpg)
امیرعباس هویدا در دادگاه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87)


امیر عباس هویدا چندین کتاب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8) به زبانهای (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86) فرانسوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%88%DB%8C) و انگلیسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C) نوشت که بیش‌تر آن‌ها به فارسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C) برگردان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86) شده‌اند. این برگردانها (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86) عبارتند از[۱۵] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1_%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_ %D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7#cite_note-14):


تاریخ داستان‌های پلیسی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D8 %AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D 8%A7%DB%8C_%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
چهل و یکمین (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DA%86%D9%87%D9%84_%D9%88_%DB%8C%D A%A9%D9%85%DB%8C%D9%86&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
در سرزمین غریبه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%B1_%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9 %85%DB%8C%D9%86_%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8%D9%87&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
برف در صحرای سینا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%D8%B1%D9%81_%D8%AF%D8%B1_%D 8%B5%D8%AD%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8 %A7&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
سقوط شاه (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7_%D8%B4%D8 %A7%D9%87&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
شب‌های فئودال (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D8%A8%E2%80%8C%D9%87%D8%A7% DB%8C_%D9%81%D8%A6%D9%88%D8%AF%D8%A7%D9%84&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
سیف‌الاسلام (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%DB%8C%D9%81%E2%80%8C%D8%A7% D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
اعراب چه می‌خواهند (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D8%A8_%DA %86%D9%87_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7% D9%87%D9%86%D8%AF&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)
اسلام درجازده (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8 %AF%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)

چگونگی مرگ [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B9%D8% A8%D8%A7%D8%B3_%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7&action=edit&section=9)]امیرعباس هویدا در راهرو دادگاه با شلیک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%84%DB%8C%DA%A9) آخوند هادی غفاری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D8%AF%DB%8C_%D8%BA%D9%81%D8%A7%D8%B1% DB%8C) از پشت سر به ناحیه گردن جان باخت و بعد به حکم صادق خلخالی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82_%D8%AE%D9%84%D8%AE%D8%A7% D9%84%DB%8C) به اعدام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85) محکوم شد و پیکر بی‌جانش مدتی بعد با هویتی غیر واقعی در بهشت زهرا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA_%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7) به خاک سپرده شد.

کافر_مقدس
11-18-2012, 09:49 PM
هر چه قاتل و جانی این اواخر خودشون رو اصلاح طلب جا زده بودند ! اون از صادق خلخالی جلاد، اینم از هادی غفاری آدمکش!

Angela
11-19-2012, 09:15 PM
به نظر من هویدا یکی از فرهیخته ترین سیاستمداارهای ایران بود ، ولی در مورد کتابشناسی او اشتباه کردید، این کتابها نوشته فریدون هویدا ، برادر امیر عباس، هست که او هم یک پژوهشگر بزرگ بوده
در دادگاه هویدا، خلخالی گفت موارد کیفر خواست مسایلی کلی هستند که نیاز به مدرک برای اثباتشون نیست!
گویا در پایان معلوم شد برای اعدام هم نیاز به حکم دادگاه و حتی تشکیل دادگاه نبوده!

Hezbollah_YaHasan
11-20-2012, 12:07 PM
از قربانیان گروهک منفور منافقین چیزی ننوشتین؟ بزرگترین قربانیان ترور روحانیون و بچه حزب اللهی ها بودند.
از شهید جلیل القدر اسدالله لاجوردی ننوشتین که بنیانگزار مکتب انسان سازی در زندانهای کشور بود. از دانشمندان هسته ای ننوشتید که برای تهیه انرژی هسته ای توسط صهیونیستها و منافقین شهید شدند.

Hezbollah_YaHasan
11-20-2012, 12:08 PM
اینها که شما نوشتین همگی مجرم و مستحق اعدام بودند.

sonixax
11-20-2012, 01:47 PM
اینها که شما نوشتین همگی مجرم و مستحق اعدام بودند.

تا قبل از اینکه در نظام اسلامی سابقه نداشت :)))))))))

Philo
11-21-2012, 11:53 PM
جناب ممد من ضمن موافقت با اینکه انقلاب باعث از بین رفتن یا فراری داده شدن آدم های ارزشمندی شده، متوجه نشدم چرا این افرادی که نام بردید جزء "بهترین ایرانیان" بودند؟

mamad1
11-22-2012, 08:34 AM
جناب ممد من ضمن موافقت با اینکه انقلاب باعث از بین رفتن یا فراری داده شدن آدم های ارزشمندی شده، متوجه نشدم چرا این افرادی که نام بردید جزء "بهترین ایرانیان" بودند؟
درود بر شما
حرفی که من در مورد بهترین ایرانیان زدم یک چیز کلی بود که هم قبل از انقلاب رو شامل میشه هم در حین انقلاب و هم بعد از انقلاب و حتی جنگ تا امروز
اگر من از این افراد اسم بردم شاید به خاطر این بود که بعد از مطالعه زندگیشون خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم



مثلا وقتی جهانبانی توی دادگاه مرگ خودش این جمله رو میگه: من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسین را از این منبر به آن منبر می‌کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می‌کردم

به نظر من این ادم یکی از بهترین ادمهاست
این در حالی هست که تمامی این افرادی که من نام بردم از نظر علمی و در رشته خودشون هم نخبه و متخصص بودن

شاید افرادی بودن که قربانی این انقلاب شدن و از اینها بهتر بودن که من نمیشناسمشون
اگر چیزی توی ذهن شما هست
چرا که نه معرفیشون کنید

Ouroboros
11-22-2012, 08:44 AM
به نظر من بهترین جوانان دهه‌ی سی و چهل قربانی ِ جمهوری اسلامی شدند، شجاع‌ترین جوانان کشور در آن جنگ کذایی به خاک و خون افتادند، روشنفکران و دلسوزان در زندان‌های سیاسی اعدام شدند، سرمایه‌های علمی و هنری و فرهنگی هم جملگی از ایران رفتند در دل غربت و بی‌چیز و گمنام شدند.. اینها بهترینهای ایران بودند، نه یک مشت لاشخور خرده‌بورژوا از قماش هویدا.

Philo
11-22-2012, 04:34 PM
درود بر شما
حرفی که من در مورد بهترین ایرانیان زدم یک چیز کلی بود که هم قبل از انقلاب رو شامل میشه هم در حین انقلاب و هم بعد از انقلاب و حتی جنگ تا امروز
اگر من از این افراد اسم بردم شاید به خاطر این بود که بعد از مطالعه زندگیشون خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم



مثلا وقتی جهانبانی توی دادگاه مرگ خودش این جمله رو میگه: من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسین را از این منبر به آن منبر می‌کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می‌کردم

به نظر من این ادم یکی از بهترین ادمهاست
این در حالی هست که تمامی این افرادی که من نام بردم از نظر علمی و در رشته خودشون هم نخبه و متخصص بودن

شاید افرادی بودن که قربانی این انقلاب شدن و از اینها بهتر بودن که من نمیشناسمشون
اگر چیزی توی ذهن شما هست
چرا که نه معرفیشون کنید
من می خواهم مثل امیر در اینکه اینها بهترین ایرانیان بودند کمی مناقشه کنم، لطفا بفرمایید که چطور عوامل و دستمال کشان رژیمی که بهترین ایرانیان را در آن زمان زندانی و اعدام و شکنجه و مجبور به خفه شدن می کرد، می توانند جزء بهترین ایرانیان باشند؟

Anarchy
11-22-2012, 04:52 PM
من می خواهم مثل امیر در اینکه اینها بهترین ایرانیان بودند کمی مناقشه کنم، لطفا بفرمایید که چطور عوامل و دستمال کشان رژیمی که بهترین ایرانیان را در آن زمان زندانی و اعدام و شکنجه و مجبور به خفه شدن می کرد، می توانند جزء بهترین ایرانیان باشند؟

منظورتون دقیقا کی هست؟مثلا جهان بانی کی رو شکنجه و اعدام کرده بود؟

mamad1
11-22-2012, 05:33 PM
من می خواهم مثل امیر در اینکه اینها بهترین ایرانیان بودند کمی مناقشه کنم، لطفا بفرمایید که چطور عوامل و دستمال کشان رژیمی که بهترین ایرانیان را در آن زمان زندانی و اعدام و شکنجه و مجبور به خفه شدن می کرد، می توانند جزء بهترین ایرانیان باشند؟

فکر میکنم منظورتون هویدای عزیز هست

و اما سوال پیش میاد بهترین ایرانیانی که در بند و تحت شکنجه بودن کیا بودن مثلا؟

اون جاکش هایی که وجودشون باعث به وجود اومدن جمهوری اسلامی شد؟



یکی از انتقاد های جدی که من به شاه دارم اینه که چرا با این افراد برخورد خشنی نداشت و این ها رو مثل برگ خزون به روی زمین نریخت و چرا مقاومت نکرد تا امروز ایران ویران نشه

Angela
11-22-2012, 06:07 PM
به نظر من بهترین جوانان دهه‌ی سی و چهل قربانی ِ جمهوری اسلامی شدند، شجاع‌ترین جوانان کشور در آن جنگ کذایی به خاک و خون افتادند، روشنفکران و دلسوزان در زندان‌های سیاسی اعدام شدند، سرمایه‌های علمی و هنری و فرهنگی هم جملگی از ایران رفتند در دل غربت و بی‌چیز و گمنام شدند.. اینها بهترینهای ایران بودند، نه یک مشت لاشخور خرده‌بورژوا از قماش هویدا.من قبول دارم که مردان و زنان پاک این خاک که قربانی استبداد حاکمان شدند - در هر دو رژیم- یا توحش انقلابی گریبانشون رو گرفت بهترین های ایران بودند . آنهایی که حتی ما نمی شناسیم
و به هویدا هم این ایراد وارده که سکوت کرد در برابر اعدامها و شکنجه های زندانیان سیاسی و جنایات ساواک
هویدا می گفت اختیاری نداشته توی این موارد... و در نهایت خودش رو هر دو تا رژیم قربانی کردند
اما وقتی کسی اون رو لاشخور میدونه حتما دلیل خوبی داره .شما دلیلتون چیه برای لاشخور بودن هویدا؟

Ouroboros
11-23-2012, 12:03 AM
من قبول دارم که مردان و زنان پاک این خاک که قربانی استبداد حاکمان شدند - در هر دو رژیم- یا توحش انقلابی گریبانشون رو گرفت بهترین های ایران بودند . آنهایی که حتی ما نمی شناسیم
و به هویدا هم این ایراد وارده که سکوت کرد در برابر اعدامها و شکنجه های زندانیان سیاسی و جنایات ساواک
هویدا می گفت اختیاری نداشته توی این موارد... و در نهایت خودش رو هر دو تا رژیم قربانی کردند
اما وقتی کسی اون رو لاشخور میدونه حتما دلیل خوبی داره .شما دلیلتون چیه برای لاشخور بودن هویدا؟
لاشخور که یک دشنام است و «دلیلی» بجز بیزاری من از او لازم ندارد.
وانگهی وقتی گور خود را با نوکری برای شاهی نامشروع و فاسد و دیکتاتور می‌کنید، وقتی در آن دفنتان کردند جایی برای شگفتی نمی‌ماند. هر گروهی بجز باند خمینی هم حاکم می‌شد سرنوشت کسی که نیمی از عمر خود را برای خدمت به منفورترین شخصیت تاریخ ایران معاصر سپری کرده بود چیزی بجز اعدام نمی‌بود.

Dariush
11-23-2012, 02:54 AM
امیر عباس هویدا اگرچه شاید از لحاظ دانشش قابل توجه بود، اما در نهایت یک انسان فرومایه بود که ارزش سیاسی اش از احمدی نژاد هم کمتر بود.

Ouroboros
11-23-2012, 08:33 AM
امیر عباس هویدا اگرچه شاید از لحاظ دانشش قابل توجه بود، اما در نهایت یک انسان فرومایه بود که ارزش سیاسی اش از احمدی نژاد هم کمتر بود.
از منظر دانش هم پُخی نبوده و یک تار موی گندیده‌ی آدمهایی در اندازه‌ی خسرو روزبه و احسان طبری و محمد پورهرمزان می‌ارزد به سرتاپای خاندان پهلوی و دربارشان از اول تا آخر. چهار تا زبان یاد گرفتن که کاری ندارد، خود منهم بلدم!

Anarchy
11-23-2012, 09:22 AM
سرنوشت کسی که نیمی از عمر خود را برای خدمت به منفورترین شخصیت تاریخ ایران معاصر سپری کرده بود چیزی بجز اعدام نمی‌بود.

امیر گرامی چند نکته نیاز به روشن گری بیشتر داره...چطور شاه رو منفور ترین شخصیت تاریخ معاصر میدونید؟چطور با این نوشته اعدام بازماندگان به حکومت قبلی رو درست و موجه میدونید؟

Dariush
11-23-2012, 05:44 PM
از منظر دانش هم پُخی نبوده و یک تار موی گندیده‌ی آدمهایی در اندازه‌ی خسرو روزبه و احسان طبری و محمد پورهرمزان می‌ارزد به سرتاپای خاندان پهلوی و دربارشان از اول تا آخر. چهار تا زبان یاد گرفتن که کاری ندارد، خود منهم بلدم!
در ابتدا خواستم با لحنی متفاوت، چیزی شبیه به آنچه شما گفتید بگویم، اما گفتم خب هستند کسانی که او را یک روشنفکر میدانند.از جمله، کسانی که با مستند از تهران تا قاهره مراسم سینه زنی برگزار میکنند.به همین دلیل کلمه شاید را آنجا افزودم.وگرنه کسانی چون شاهرخ مسکوب و داریوش آشوری و خیلی های دیگر هستند که ارزش دانشی هویدا قابل مقایسه با آنها نیست.
اما هیچکدام از اینها باعث نمیشوند که او را مستحق همچین سرنوشتی بدانم و او را از حقوق شهروندی اش محروم بدانم به دلیل اینکه فکر میکنم "نوکر بوده" و یا چیزهای دیگر.
او را مفلوک و بدبختی میدانم که یک زمان فرومایگی اش او را ذلت کشاند(دوران شاه) و زمانی دیگر سفاحتش.اساسا این بدبخت باور نمیکرد کسی کاری به کارش داشته باشد چرا که حتی خواجه شیراز هم میدانست که هویدا در دربار همان نقشی را دارد که آپاندیس در روده ی بزرگ ما دارد!

mahtab71
11-23-2012, 06:41 PM
مشکلی که ما ایرانی ها همیشه مواجه با اون هستیم اینه که شخصیت ها رو کاملا سیاه یا کاملا سفید میبینیم.
مثلا محمدرضا پهلوی یا منفور میشه یا در حد یک قدیس منزه و عاری از هر خطایی جلوه داده میشه.
در واقع اینگونه نیست.در زمان محمدرضا ایران جزء5قدرت اقتصادی برتر دنیا بوده،فضای باز سیاسی به نسبت وجود داشته.کسی صرفا به دلیل داشتن مثلا یک روزنامه از زندگی ساقط نمیشده و...
خسرو روزبه مرد شریف و بزرگی بوده اما نقطه ی سیاهی که در زندگی اون وجود داره شرکت در قتل محمدمسعود سردبیر هست
مصدق انسان والایی بود اما نقطاط سیاه در کارنامه اون وجود داشت یکی اینکه هر مشکلی رو به جای حل و فصل در مجلس به خیابونها میکشوند و در حقیقت مرد قانون خود تبدیل به یک ضد قانون میشد
و...
پس بهتره اونها رو خاکستری ببینیم

iranbanoo
11-23-2012, 07:23 PM
مهتاب گرامی
با بخشی از حرفهای شما موافقم.معمولا ما در قضاوت در باره ی شخصیت ها دچار اشتباه میشویم.این هم به دلیل ان است که خود را در مقام کارشناس در مورد هر موضوعی کارشناسی میکنیم و غالبا در مورد اصل مطلب به خطا میرویم.
پس اینکه افراد همگی دارای نقاط مثبت و منفی هستند را درست میفرمایید .
اما در مورد قضاوت کلی افراد باید به عملکرد انان نگاه کرد و نتیجه و حاصل ان را مورد بررسی قرار داد.
شخصیتی مانند محمد رضا پهلوی گرچه پر است از اشتباهات و کوتاهی ها اما دورانی را پدید آورد که دست کم نسبت به دوران قبل و بعد از خود دارای امتیازات بسیار است.
و شخصیتی مانند دکتر مصدق که وقتی به عملکرد ایشان نگاهی میدازیم میبینیم چه قدر به ایشان مدیونیم گرچه شاید بتوان ایراد هایی بر ایشان داشت اما این از بزرگی شخصیتشان و اهدافشان ذ ره ای نمیکاهد

mamad1
11-23-2012, 07:28 PM
به نظر شما طلایی ترین دوره سیاسی در ایران از 300 سال پیش تا امروز کدوم دوره هست؟

mahtab71
11-23-2012, 07:36 PM
به نظر شما طلایی ترین دوره سیاسی در ایران از 300 سال پیش تا امروز کدوم دوره هست؟
زمان مشروطه
انقلاب مشروطه و اون سالها نقطه عطفی در طول تاریخ ایران بود

mamad1
11-23-2012, 07:44 PM
زمان مشروطه
انقلاب مشروطه و اون سالها نقطه عطفی در طول تاریخ ایران بود

ببنید نمیخوایم احساسی به موضوع نگاه کنیم
مشروطه خواهان خیلی زود طومارشون جمع شد
سود بزرگی که داشتن ایجاد قانون و مجلس تو این کشور بود

به نظر من ما نمیتونیم مشروطه رو یه دوره طلایی بدونیم
هر چند یک استارت بسیار مهم برای کشور بود

mahtab71
11-23-2012, 07:49 PM
ببنید نمیخوایم احساسی به موضوع نگاه کنیم
مشروطه خواهان خیلی زود طومارشون جمع شد
سود بزرگی که داشتن ایجاد قانون و مجلس تو این کشور بود

به نظر من ما نمیتونیم مشروطه رو یه دوره طلایی بدونیم
هر چند یک استارت بسیار مهم برای کشور بود
اتفاقا من هم بدلیل همین سود بزرگ این برش زمانی رو یک عصر طلایی میدونم.
اگه این دستاورد نبود هرگز نمیشد به پله های بالاتر گام برداشت.
قانونگرایی یک پارامتر مهمه که حتا مشکل ایران امروزی هم فقدان این مهم هست.

mamad1
11-23-2012, 07:52 PM
اتفاقا من هم بدلیل همین سود بزرگ این برش زمانی رو یک عصر طلایی میدونم.
اگه این دستاورد نبود هرگز نمیشد به پله های بالاتر گام برداشت.
قانونگرایی یک پارامتر مهمه که حتا مشکل ایران امروزی هم فقدان این مهم هست.

طلایی اره ولی من طلایی ترین نمیدونمش


من دوره پهلوی ها رو طلایی ترین میدونم
پهلوی ها در قله کوه قرار دارن
اوج پیشرفت ها در این دوره س

mahtab71
11-23-2012, 07:56 PM
طلایی اره ولی من طلایی ترین نمیدونمش


من دوره پهلوی ها رو طلایی ترین میدونم
پهلوی ها در قله کوه قرار دارن
اوج پیشرفت ها در این دوره س
در
مورد طلایی ترین زیاد مطمئن نیستم
اما فکر کنم زمان رضاپهلوی شاید بتونیم اینو بگیم اما محمدرضا رو نه!

Dariush
11-23-2012, 08:58 PM
بی شک نه محمدرضا شاه و نه پدرش منفورترین های دوران معاصر نبودند و حداقل در بین عوام محبوبیتی دارند.اما هر دوی این شاهان کارهای کردند که نمیتوان از آنها چشم پوشی کرد.مهمترینش اینکه آنها مردم را تحقیر کردند.مردم را عده ای عقب مانده و فقیر و بی سواد میدانستند که اصلا دلیلی ندارد در شرایط سیاسی کشور نقشی داشته باشند چرا که ما داریم برایشان بهترین کارها را میکنیم.اما هر دوی اینها فراموش کرده بودند که همین مردم حماسه انقلاب مشروطه را آفریدند، همین مردم فعالیت های سیاسی و حذبی داشتند، همین کور و کچل ها روزنامه داشتند و دموکراسی خواه بودند.شما با فروریختن پایه های دموکراسی ای که مردم برایش جنگیده اند و کشته شده اند، بی شک صاحب عنوان منفور خواهید شد.مگر میشود مردمی که هوشیار شده بودند و اندیشه های آزادی خواهی داشتند، دوباره به عقب برگرداند؟این کاری است که این دو شاه میخواستند بکنند تا با خیال راحت و بی دغدغه به سلطنت خود برسند.اما نمی دانستند که جاده ی آگاهی یک جاده ی یک طرفه است و شاید مسیر رفت داشته باشد، اما برگشت ندارد.
کارنامه ی محمدرضا شاه در این مورد خیلی سیاه تر از پدرش است.او تحقیری بزرگ بر مردم وارد ساخت که عملا نفرت را در دل آنها نهادینه کرد.دوره بین سالهای 1320 تا 1332 را نگاه کنید.در این سالها نه اوضاع اقتصادی مملکت خوب بود، نه رفاه اجتماعی آنچنانی وجود داشت.اما به سبب وجود فضای باز و دموکراتیک، مردم همیشه امیدوار و پرنشاط بودند.اما جناب شاه با تبانی با بیگانگان علیه ملت خودش توطئه کرد.آیا میشود چنین گناه بزرگی را بر یک سیاستمدار بخشید؟چنین کاری در هر جای دنیا رخ دهد، آن سیاستمدار برای همیشه منفور میشود و کمترین حکمش حبس ابد است.و فاجعه بارتر اینکه حتی همان بیگانگان از مردم ایران معذرت خواهی کردند اما هموطنان شاهیِ ما هرگز خود را در این مورد مسئول نمیدانند و اساسا به جای لفظ کودتا چیزهای دیگری میگویند که همه میدانیم!خب شما وقتی روزنامه ها و احزاب را میبندید، مجلس را تسخیر میکنید، برعلیه مردم خودت با بیگانگان ساخت و پاخت میکنید و تمام نهادهای دموکراتیک را تبدیل مداحان و ثناگویان خود میکنید، باید بدانید مردم هم روزی ÷به حساب شما خواهند رسید.جناب شاه فکر کردند با گرفتن و سر به نیست کردن دو تا ازادی خواه و چهارتا رهبر سیاسی و بستن احزاب و روزنامه ها، مردم هم یادشان میرود آزادی چیست و دموکراسی به چه معناست.خب پس از کودتای 28 مرداد، همان مردم که در برابر سخت ترین مشکلات اقتصادی دم نمیزدند، حالا در قبال کمترین مشکل سهوی هم، فریادشان بلند میشود.چرا؟چون میدانند مسئول همه چیز یک نفر است.اوست که اختیار همه چیز را در دست دارد.از چاله درون آسفالت تا کشته شدن افراد در زندانهای ساواک،مردم همه را از چشم یک نفر میبینند.آن یک نفر کیست؟جناب شاه!
حالا هی بفرمائید ایشان دانشگاه ساخت، جاده ساخت،راه آهن درست کرد ، اقتصاد را فلان کرد و... . با این حرفها تنها میشود عوام را فریفتمخصوصا در این شرایط اسف بار .
اما درخشان ترین دوران در تاریخ معاصر همان سالهای 1320 تا 1332 است.

iranbanoo
11-23-2012, 09:18 PM
جناب داریوش
بدون هیچ موضع گیری خاصی میخواهم نظرتان را در مورد این مسئله بدانم:

آیا به نظر شما ادبیات مجیز گویانه و ستایشگرانه ی سیاست مداران که اخیرا هم بسیار شاهد انیم مسبب بسیار ی از عقب ماندگی ها ما نیست.
استفاده ی بهره جویانه از واژه (مردم)که به تکرار از طرف کنش گران سیاسی میشنویم باعث نشده که مردم احساس کنند که این ستایش ها بر حق است و پیش خود فکر کنند که علی آباد هم شهریست؟
البته تحقیر رمردم به وسیله ی سیاستمداران را قبیح میدانم اما چشم از عقب ماندگی های مردم بستن نیز خطای بزرگیست و شاید پهلوی ها نیز به این مسئله واقف بوده اند؟؟؟!!

Angela
11-23-2012, 09:34 PM
هویدا می گفت مردم و روشنفکران ما با حرف اصلاح می کنند
وقتی می نشینند حرف می زنند همه چیز رو اصلاح می کنند اما در عمل هیچ یک کاری نمی کنند, می خواست جوانان تحصیل کرده و روشنفکران رو با رژیم شاه آشتی بده تا از دانش اونها برای سازندگی میهن استفاده کنه, هویدا به اصلاح اعتقاد داشت نه به انقلاب (سالها بعد بعضی از انقلابی های اون زمان گفتند که ما اشتباه کردیم و با شاه بهتر میشد اصلاحات کنیم!)
بنی صدر - که در جبهه مخالف هویدا بود هر چند شاید ازش بیزار باشید - میگه مخالفان به راحتی حرفهاشون رو جلوی اون می زدند و به همه انتقادات گوش می داد , میگه گاهی برای نجات کسی که گرفتار ساواک شده بود ازش کمک می خواستم و همیشه تا جایی که می تونست کمک می کرد.
البته من نه می خوام پرونده پهلوی رو پاک کنم و نه اینکه هویدا را بدون خطا نشون بدم
اما در حقیقت وقتی انقلاب ایران رو بررسی می کنیم همه احزاب اشتباه داشتند و کمتر فردی پیدا میشه که نقطه تاریکی نداشته باشه


لاشخور که یک دشنام است و «دلیلی» بجز بیزاری من از او لازم ندارد.
وانگهی وقتی گور خود را با نوکری برای شاهی نامشروع و فاسد و دیکتاتور می‌کنید، وقتی در آن دفنتان کردند جایی برای شگفتی نمی‌ماند. هر گروهی بجز باند خمینی هم حاکم می‌شد سرنوشت کسی که نیمی از عمر خود را برای خدمت به منفورترین شخصیت تاریخ ایران معاصر سپری کرده بود چیزی بجز اعدام نمی‌بود.
آها خب فهمیدم!
چرا که نه بیزاری هم خودش یه "دلیل" هست.
البته بستگی داره منظورتون از گروههای دیگه چی هست؟ اگه توده ای ها رو می گید که بله, حتما و صد در صد موافقم, توده ای ها از این نظر شباهت زیادی با اسلام گراهای افراطی دارند و به خشونت انقلابی هم باور دارند.اعدامهای انقلابی رو هم می پسندیدند تا زمانی که نوبت خودشون شد!
هر چند الان دیگه خیلی از آخوندهای تندروی اون زمان شور و شوق انقلابی شون رو از دست دادند و پشیمون شدند, نمی دونم در مورد توده ای ها هم این درسته یا نه...

mamad1
11-23-2012, 09:52 PM
در
مورد طلایی ترین زیاد مطمئن نیستم
اما فکر کنم زمان رضاپهلوی شاید بتونیم اینو بگیم اما محمدرضا رو نه!

هر دو در یک امتداد هستند بانو
پدر پایه گذاری کرد پسر ادامه داد

Anarchy
11-23-2012, 10:02 PM
اما هر دوی اینها فراموش کرده بودند که همین مردم حماسه انقلاب مشروطه را آفریدند، همین مردم فعالیت های سیاسی و حذبی داشتند، همین کور و کچل ها روزنامه داشتند و دموکراسی خواه بودند.

دوست عزیز از این حرف ها بوی عوام زدگی میاد...کدام مردم؟چند درصد مردم در زمان مشروطه سواد داشتند؟چند درصد آگاهی سیاسی داشتند؟ چرا بی جهت برای خودمون نوشابه باز میکنیم...مردم بی سواد چه درکی از دموکراسی داشتند که مثلا در انقلاب مشروطه بیان کاری کنن؟ همونجا هم دنباله رو بودن...



و فاجعه بارتر اینکه حتی همان بیگانگان از مردم ایران معذرت خواهی کردند اما هموطنان شاهیِ ما هرگز خود را در این مورد مسئول نمیدانند و اساسا به جای لفظ کودتا چیزهای دیگری میگویند که همه میدانیم!

این یک دروغ یا غلط مصطلح شده در بین ایرانی ها...آمریکا هیچ وقت معذرت خواهی نکرده، اما نمیدونم چرا همه این رو تکرار میکنن...مسوولان آمریکایی چیز دیگه ای گفتن!!


Full text: Barack Obama's Cairo speech | World news | guardian.co.uk (http://www.guardian.co.uk/world/2009/jun/04/barack-obama-keynote-speech-egypt)




This issue has been a source of tension between the United States and the Islamic Republic of Iran. For many years, Iran has defined itself in part by its opposition to my country, and there is indeed a tumultuous history between us. In the middle of the cold war, the United States played a role in the overthrow of a democratically elected Iranian government. Since the Islamic revolution, Iran has played a role in acts of hostage-taking and violence against US troops and civilians. This history is well known. Rather than remain trapped in the past, I have made it clear to Iran's leaders and people that my country is prepared to move forward. The question, now, is not what Iran is against, but rather what future it wants to build.

Interview With Bahman Kalbasi of BBC Persia (http://www.state.gov/secretary/rm/2011/10/176237.htm)



We know that everything we have done in the course of our 235-plus year history is going to appeal to or be supported by everyone, and we take our history seriously. So, for example, we’ve expressed regret about what was done in 1953. We’ve had high-ranking Americans say that that was a disruption of what could have and should’ve been a natural development of democracy with Iran. At the time, it was the Cold War. It was the Soviet Union which seemed to pose an existential threat to everyone, including Iran, Turkey, Greece, you name it. So we sometimes, in retrospect, look back and say, “Could we have done that a different way?” And so we have regretted what happened in 1953.

Secretary Albright's Speech regarding Iran, 3/17/00 (http://www.mideastinfo.com/documents/iranspeech.htm)


In 1953 the United
States played a significant role in orchestrating the overthrow of Iran's popular Prime
Minister, Mohammed Massadegh. The Eisenhower Administration believed its actions were
justified for strategic reasons; but the coup was clearly a setback for Iran's political
development. And it is easy to see now why many Iranians continue to resent this
intervention by America in their internal affairs.




ذر این زمینه که این حادثه رو میتونیم کودتا بدونیم یا نه ، من کتاب " آسیب شناسی یک شکست" علی میر فطروس و مصاحبه ایشون رو در خور توجه میدونم...من که کودتایی به اون مفهومی که عاشقان مصدق ازش اسم میبرن ندیدم....

انجمن پژوهشی ایرانشهر گفت‌وگوی مسعود لقمان با علی میرفطروس درباره تاریخ، تاریخ‌نویسی و سیاست در ایران معاصر (http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:GnUSQ_uwyTAJ:iranshahr.org/%3Fp%3D8259+&cd=1&hl=en&ct=clnk&client=firefox-a)


ضمنا برای شورش 57 که از روی ناآگاهی و بی سوادی اکثریت مردم بود، کردیت خیالی نسازید...شاه هر اشتباهی هم کرد، اگر مردم ذره ای از این دست آگاهی هایی که شما براشون متصور هستید، داشتند کار به امروز و حکومت فعلی نمیرسید....

undead_knight
11-23-2012, 10:06 PM
انقلاب اصولا چیز مزخرفیه!
دیگه از انقلاب فرانسه دموکرات تر!؟همین انقلاب دموکرات باعث کشته شدن کلی ادم با گیوتین شد که در زمان شاه مخلوع و زورگو زنده مونده بودند!اونم کسایی که گاهی جز انقلابیون بودند.
فکر کنم نمونه ای از انقلاب نمیشه پیدا کرد که توش کشتار نباشه!

iranbanoo
11-23-2012, 10:14 PM
انقلاب اصولا چیز مزخرفیه!
دیگه از انقلاب فرانسه دموکرات تر!؟همین انقلاب دموکرات باعث کشته شدن کلی ادم با گیوتین شد که در زمان شاه مخلوع و زورگو زنده مونده بودند!اونم کسایی که گاهی جز انقلابیون بودند.
نایت عزیز
ببخشید روم به دیوار حرفاتون چه قدر شبیه عظمی ست:e415:
ایشون هم همین ایراد های شما رو از انقلاب فرانسه میگرفتن با این تفاوت که معتقد بودن انقلاب ما انفجار نور بود!!!

undead_knight
11-23-2012, 10:32 PM
نایت عزیز
ببخشید روم به دیوار حرفاتون چه قدر شبیه عظمی ست:e415:
ایشون هم همین ایراد های شما رو از انقلاب فرانسه میگرفتن با این تفاوت که معتقد بودن انقلاب ما انفجار نور بود!!!
نه خب اصولا ماله کشان اسلامی در کپی پیست و سرقت ادبی!توانایی ویژه دارند:))
به هر حال نور اینها رو میشه فقط در جایی مثل کهریزک و اوین پیدا کرد:))

iranbanoo
11-23-2012, 10:39 PM
یعنی میخواید بگید عظیم الشان,پرچم دار ولایت و عدالت,آفتاب عصمت و طهارت,گل سر سبد امامت,...اهل کپی پیستن!!!؟
(اگر بعد از این پست دیگه منو ندیدین بدونیددر نور ولایی انقلاب محو شدم.عزیزان کمپوت یادتون نره فقط)

Dariush
11-23-2012, 11:04 PM
دوست عزیز از این حرف ها بوی عوام زدگی میاد...کدام مردم؟چند درصد مردم در زمان مشروطه سواد داشتند؟چند درصد آگاهی سیاسی داشتند؟ چرا بی جهت برای خودمون نوشابه باز میکنیم...مردم بی سواد چه درکی از دموکراسی داشتند که مثلا در انقلاب مشروطه بیان کاری کنن؟ همونجا هم دنباله رو بودن...



پاسخ این حرفتان را در پاسخی که به خانم ایران بانو داده ام، میتوانید بیابید.



این یک دروغ یا غلط مصطلح شده در بین ایرانی ها...آمریکا هیچ وقت معذرت خواهی نکرده، اما نمیدونم چرا همه این رو تکرار میکنن...مسوولان آمریکایی چیز دیگه ای گفتن!!

Full text: Barack Obama's Cairo speech | World news | guardian.co.uk (http://www.guardian.co.uk/world/2009/jun/04/barack-obama-keynote-speech-egypt)




Interview With Bahman Kalbasi of BBC Persia (http://www.state.gov/secretary/rm/2011/10/176237.htm)




Secretary Albright's Speech regarding Iran, 3/17/00 (http://www.mideastinfo.com/documents/iranspeech.htm)






Foreign policy of the Bill Clinton administration - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Foreign_policy_of_the_Bill_Clinton_administration# Iran)
به بخش ایرانش دقت کنید:
That year, Secretary of State (http://en.wikipedia.org/wiki/Secretary_of_State)Madeleine Albright (http://en.wikipedia.org/wiki/Madeleine_Albright) and President Clinton mandated what could be considered an apology to the Iranian people for the 1953 CIA (http://en.wikipedia.org/wiki/CIA)-assisted coup (http://en.wikipedia.org/wiki/Coup) that overthrew the democratically elected Prime Minister,Mohammed Mossadegh (http://en.wikipedia.org/wiki/Mohammed_Mossadegh), and replaced him with the Shah (http://en.wikipedia.org/wiki/Shah), thus leading to the 1979 Islamic Revolution (http://en.wikipedia.org/wiki/Islamic_Revolution) two decades later.





ذر این زمینه که این حادثه رو میتونیم کودتا بدونیم یا نه ، من کتاب " آسیب شناسی یک شکست" علی میر فطروس و مصاحبه ایشون رو در خور توجه میدونم...من که کودتایی به اون مفهومی که عاشقان مصدق ازش اسم میبرن ندیدم....

انجمن پژوهشی ایرانشهر گفت‌وگوی مسعود لقمان با علی میرفطروس درباره تاریخ، تاریخ‌نویسی و سیاست در ایران معاصر (http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:GnUSQ_uwyTAJ:iranshahr.org/%3Fp%3D8259+&cd=1&hl=en&ct=clnk&client=firefox-a)


خب این کتاب معلوم است برای چه کسانی نوشته شده است.این مرد و کتابش به اندازه کافی رسوا شده اند و دیگر نیازی نیست که در مورد دروغها و جعل هایش بگویم.مراجعه کنید به کتاب جناب محمد امینی.

ضمنا برای شورش 57 که از روی ناآگاهی و بی سوادی اکثریت مردم بود، کردیت خیالی نسازید...شاه هر اشتباهی هم کرد، اگر مردم ذره ای از این دست آگاهی هایی که شما براشون متصور هستید، داشتند کار به امروز و حکومت فعلی نمیرسید....

خیلی عجیب است که اقای بیل کلینتون هم فهمید که انقلاب 57 از کجا سرچشمه گرفته، اما هموطنان شاهیِ ما هنوز خود را به آن راه میزنند.دوست عزیز، همین نا آگاهی هایی که شما میفرمائید در اثر فضایی بود که شاه فراهم کرده بود.وقتی فضای تعامل سیاسی و قعالیت احزاب و روزنامه ها و دیگر نهادهای دموکراتیک بسته شوند، باعث میشود مردم نتوانند تمرین فعالیت ها و انتخابهای سیاسی داشته باشند و به سوی انقلاب پیش میروند نه اصلاح، چرا که هر روز ذهن مردم رادیکال تر میشود و از آنطرف سوءظن مستبد به مردم نیز بیشتر میشود و این روند آنقدر ادامه میابد که انفجاری رخ دهد.همان چیزی که در سال 57 رخ داد.در ثانی، شاید مثلا ما از حذب توده و مجاهدین و ملیون و ... بیزار باشیم.اما همه اینها حداقل نشان دهنده ی این مطلب هستند که مردم ایران منفعل نبودند و در صدد راهی برای پیشرفت و آزادی بودند، اگر شاید به گمان ما راه را اشتباه میرفتند.

Anarchy
11-23-2012, 11:22 PM
پاسخ این حرفتان را در پاسخی که به خانم ایران بانو داده ام، میتوانید بیابید.

لطف کنید دقیق اشاره کنید..چیزی یافت نشد در پاسخ به مطالب من !!!




Foreign policy of the Bill Clinton administration - WiKi
به بخش ایرانش دقت کنید:
That year, Secretary of StateMadeleine Albright and President Clinton mandated what could be considered an apology to the Iranian people for the 1953 CIA-assisted coup that overthrew the democratically elected Prime Minister,Mohammed Mossadegh, and replaced him with the Shah, thus leading to the 1979 Islamic Revolution two decades later.

داریوش گرامی، نقل قول سوم در پست قبلی من از مادلین آلبرایت هست...اینکه نویسنده ویکی پدیا از قول خودش چه چیزی تفسیر کنه، وقتی متن اصلی هست و من آوردمش دیگه خیلی مضحک هست...چیزی که هست آمریکا هیچ وقت معذرت خواهی نکرده...بالاترینش حرف هیلاری کلینتون بود که اونم با هزار بند و تبصره بدون یه اظهار تاسف کوچکی کرده...




خب این کتاب معلوم است برای چه کسانی نوشته شده است.این مرد و کتابش به اندازه کافی رسوا شده اند و دیگر نیازی نیست که در مورد دروغها و جعل هایش بگویم.مراجعه کنید به کتاب جناب محمد امینی.

داریوش گرامی الان که انتظار ندارید من این حمله شخصی شما به نویسنده یک کتاب رو ، به عنوان فکت تاریخی در نظر بگیرم...به طور دقیق اشاره کنید و بگید فلان جا دروغ و جعل بوده!! حواله به کتاب هم ندید لطفا....




خیلی عجیب است که اقای بیل کلینتون هم فهمید که انقلاب 57 از کجا سرچشمه گرفته، اما هموطنان شاهیِ ما هنوز خود را به آن راه میزنند.دوست عزیز، همین نا آگاهی هایی که شما میفرمائید در اثر فضایی بود که شاه فراهم کرده بود.وقتی فضای تعامل سیاسی و قعالیت احزاب و روزنامه ها و دیگر نهادهای دموکراتیک بسته شوند، باعث میشود مردم نتوانند تمرین فعالیت ها و انتخابهای سیاسی داشته باشند و به سوی انقلاب پیش میروند نه اصلاح، چرا که هر روز ذهن مردم رادیکال تر میشود و از آنطرف سوءظن مستبد به مردم نیز بیشتر میشود و این روند آنقدر ادامه میابد که انفجاری رخ دهد.همان چیزی که در سال 57 رخ داد.در ثانی، شاید مثلا ما از حذب توده و مجاهدین و ملیون و ... بیزار باشیم.اما همه اینها حداقل نشان دهنده ی این مطلب هستند که مردم ایران منفعل نبودند و در صدد راهی برای پیشرفت و آزادی بودند، اگر شاید به گمان ما راه را اشتباه میرفتند.

اول اینکه شما نوشابه اضافی برای مردم از دوران مشروطه به بعد باز کردید نه من !! من اتفاقا در جایگاهی که الان شما دارید نا آگاهی مردم رو نشون میدین، بودم!! من در صدد دفاع از شاه نیستم که جز گروه هموطنان شاهی باشم...اما این نفرت بی دلیل شما از شاه رو هم ندارم...ما هم آلمان یا فرانسه نبودیم که انتظار بالایی از شاه داشته باشین...ایران هنوز تمرین کافی نداشت برای رسیدن به دموکراسی و یک کشور مذهب زده بود که تازه داشت به سمت پیشرفت حرکت میکرد!! تقصیر اتفاق امروز هم همه بر گردن شاه ایران نیست...همون احزابی که یکپارچه زیر عبای جناب خمینی رفتن،بیشتر تقصیر دارن...

کافر_مقدس
11-23-2012, 11:26 PM
هر گروهی بجز باند خمینی هم حاکم می‌شد سرنوشت کسی که نیمی از عمر خود را برای خدمت به منفورترین شخصیت تاریخ ایران معاصر سپری کرده بود چیزی بجز اعدام نمی‌بود.شما چطور با این قاطعیت رای صادر می کنید که هویدا در هر صورت باید کشته میشد ؟! از کجا می دونید شاید حکومت بعدی سکولار بود و اصلن اجرای حکم اعدام رو ممنوع می کرد .

هویدا و سایر قربانیان می تونستند به زندان محکوم بشن یا از سمت های دولتی برکنار بشن ، ولی اینکه مجازاتشون رو مرگ بدونیم نهایت بی انصافی هست

undead_knight
11-23-2012, 11:29 PM
خیلی عجیب است که اقای بیل کلینتون هم فهمید که انقلاب 57 از کجا سرچشمه گرفته، اما هموطنان شاهیِ ما هنوز خود را به آن راه میزنند.دوست عزیز، همین نا آگاهی هایی که شما میفرمائید در اثر فضایی بود که شاه فراهم کرده بود.وقتی فضای تعامل سیاسی و قعالیت احزاب و روزنامه ها و دیگر نهادهای دموکراتیک بسته شوند، باعث میشود مردم نتوانند تمرین فعالیت ها و انتخابهای سیاسی داشته باشند و به سوی انقلاب پیش میروند نه اصلاح، چرا که هر روز ذهن مردم رادیکال تر میشود و از آنطرف سوءظن مستبد به مردم نیز بیشتر میشود و این روند آنقدر ادامه میابد که انفجاری رخ دهد.همان چیزی که در سال 57 رخ داد.در ثانی، شاید مثلا ما از حذب توده و مجاهدین و ملیون و ... بیزار باشیم.اما همه اینها حداقل نشان دهنده ی این مطلب هستند که مردم ایران منفعل نبودند و در صدد راهی برای پیشرفت و آزادی بودند، اگر شاید به گمان ما راه را اشتباه میرفتند.
موافقم.


Those who make peaceful revolution impossible will make violent revolution inevitable
البته انقلاب که نمیتونه به این شکل باشه ولی خب به نظرم منظور کندی بیشتر اصلاحات بوده،به هر حال وقتی امکان اصلاح نباشه حتی اگر حکومت مشکلاتش زیاد نباشه افکار مردم انقلابی میشه.

Ouroboros
11-23-2012, 11:39 PM
امیر گرامی چند نکته نیاز به روشن گری بیشتر داره...چطور شاه رو منفور ترین شخصیت تاریخ معاصر میدونید؟چطور با این نوشته اعدام بازماندگان به حکومت قبلی رو درست و موجه میدونید؟

آنطورکه یک انقلاب سیاسی حول محور بیرون انداختن او شکل گرفت و دوبار به مردمی‌ترین اشکال ممکن از کشور اخراج شد؟ خمینی تا واپسین لحظه میان بسیاری از مردم محبوبیت و مقبولیت داشت و امروز کمتر کسی با شخص خامنه‌ای یا شخص احمدی‌نژاد مشکل دارد، کُل ِ سیستم ج.ا را زیر سوال می‌برند.. برسی تاریخ ایران در قرن بیستم با فاکتور گرفتن نفرت و انزجار ایرانیان از «شاه» غیرممکن خواهد بود. اینکه امروز سی و سه سال سرکوب و اعدام و جنایت ج.ا روی خون‌آلود پهلوی‌ها را سفید کرده دلیل نمی‌شود که ما هم سرمان را پائین بیاندازیم و وانمود بکنیم بدبختی امروز گردن کسی به جز شخص محمد رضا پهلوی‌ست.

کسی به چیزی مشروعیت نداد، این نکته‌ی ساده را یادآوری کردم که پس از سالها کتک زدن و شکنجه کردن و گرسنگی دادن به یک سگ، وقتی زنجیر را پاره کرد و خود را رهانید و جنگ و پوزه به میان دل و روده‌ی شما انداخت و حمام خون گرفت، نمی‌توانید خودتان را به بُهت و حیرت بزنید و وانمود بکنید «چرا؟».. چون داشته‌اید سالها به او تی‌پا می‌زدید!

Dariush
11-23-2012, 11:42 PM
جناب داریوش
بدون هیچ موضع گیری خاصی میخواهم نظرتان را در مورد این مسئله بدانم:

آیا به نظر شما ادبیات مجیز گویانه و ستایشگرانه ی سیاست مداران که اخیرا هم بسیار شاهد انیم مسبب بسیار ی از عقب ماندگی ها ما نیست.
استفاده ی بهره جویانه از واژه (مردم)که به تکرار از طرف کنش گران سیاسی میشنویم باعث نشده که مردم احساس کنند که این ستایش ها بر حق است و پیش خود فکر کنند که علی آباد هم شهریست؟
البته تحقیر رمردم به وسیله ی سیاستمداران را قبیح میدانم اما چشم از عقب ماندگی های مردم بستن نیز خطای بزرگیست و شاید پهلوی ها نیز به این مسئله واقف بوده اند؟؟؟!!
متاسفانه نمیدانم آن یک صفحه ای که در جواب شما تایپ کرده بودم کجا رفت.ناچارم دوباره بنویسم.
البته بی شک به قلیان در آوردن و سپس بهره برداری کردن از احساسات عوام، مذموم است.اما آنچه من گفتم با آنچه شما فرمودید، سنخیتی ندارد.من میگویم این دو شاه مردم را تحقیر کردند.به چه حقی این کار را کردند؟به چه حقی خود را جلوتر از مردم خود میدیدند؟تفاوت دیدگاه من با شما در این است که اساسا من مردم آن زمان را به هیچ روی عقب مانده نمیبینم.از نظر من همین ستارخان پهلوان بی سواد ، از همه ی خاندان پهلوی مترقی تر بود!سوئیس هم نرفته بود، زبان انگلیسی و فرانسه هم نمیدانست،کت و شلوار و کراوات هم نمیپوشید!سوال من از شما این است که افرادی چون آخوندزاده،کرمانی،کسروی و مبارزین مشروطه و آزادی خواهان و روزنامه نویسان از کره ی مریخ آمده بودند؟نه بانو!درون همین مردم پرورش یافته بودند.از همین فرهنگ برخاسته بودند.از همین کور و کچلها بیرون زده بودند!
کسی از شاه نخاست مجیز مردم را بگوید.من میگویم او با بستن فضای سیاسی و فروریختن نهادهای دموکراتیک و راه اندازی یک حزب فرمایشی، عملا مردمی که نیم قرن قبل از آن برای آزادی جنگیده بودند را تحقیر کرد و آنها را از خود بیزار کرد.
دستتان را به من بدهید تا سفری به لندن داشته باشیم تا به شما نشان دهم که چه عقب مانده هایی در همین لندن زندگی میکنند که باورش مسلما سخت خواهد بود!اما چرا مردم انگلیس عقب مانده نیستند؟موضوع این است که عوام، عوام است.شما به هرجای دنیا که بروید همین است.حالا بعضی جاها یک کم شیک تر و با کلاس تر!اگر شما بخواهید سطح درک عوام را ملاک قرار دهید، من با قاطعیت میگویم که همه ی ملل جهان نادان هستند.اما از نظر من ملاک مترقی بودن یک جامعه الیتِ آن جامعه است و رابطه ای که مردم عادی با آنها دارند.این است که مهم است.اگر این را ملاک قرار دهیم، مردم آنزمانِ ایران واقعا مترقی بودند.چرا که الیت جامعه انسانهای مترقی ای بودند و مردم هم همیشه به خوبی از آنها پشتیبانی میکردند.وگرنه مثلا یک روستایی ساده توان تحلیل مسائل سیاسی را که ندارد.همین که میداند که کارها دست آن است که باید باشد برایش کفایت میکند.به همین دلیل است که وقتی شاه علیه مصدق توطئه کرد، از آن کشاورز ساده روستاهای بویر احمد تا دانشجویان تهران دچار یاس و سرخوردگی شدند.چراکه میدانستند که این مصدق نیست که محاکمه میشود بلکه این مردم هستند که دادگاهی میشوند.این همان چیزی ست که محمدرضا شاه و بعد سلطنت طلبها توان درکش را ندارند.
خیلی ها نماد پیشرفت و ترقی را جاده و راه آهن و تونل؛ یا نمایش رابطه جنسی همجنس گرایان و برپایی جشن های دوهزار و پانصد ساله؛یا تغییر لباس مردم و خوش تیپ کردنشان میدانند.اما من حاضر نیستم حتی تکه ای از آزادی را با این چیزها معامله کنم.

Ouroboros
11-23-2012, 11:45 PM
هر دو در یک امتداد هستند بانو
پدر پایه گذاری کرد پسر ادامه داد
پدر دیکتاتور فاسد و بی‌سوادی بود که داغ ننگ ابدی ِ حمایت از فاشیسم را بر پیشانی این ملت چسباند، پسر هم جانور عوام‌فریب و بزدلی بود که به گسترش همه جانبه‌ی اسلام‌گرایی و روشنفکرستیزی و خرافه‌پروری در جامعه کمکی بسیار شایان کرد و در نهایت مردم ایران را به جایی رساند که برای خروج از چاه پهلوی هر افعی و اژدهایی را ریسمان دیدند.

Ouroboros
11-23-2012, 11:47 PM
هر «پیشرفتی» که در دوران پهلوی رخ داده به رغم وجود آنها و نظام فاسدشان بوده نه بخاطر آن.

کافر_مقدس
11-24-2012, 12:01 AM
رضاخان اگر دیکتاتور بود ، دیکتاتور خوب بود . پیشرفت و خیر و صلاح مردم ایران رو می خواست . طوری رضاخان رو دیکتاتور خطاب می کنید که گویی در سایر کشورهای اون دوران دموکراسی حاکم بوده ! نخیر جانم ، ایشون همدوره ی دیکتاتورهایی مثل هیتلر و موسولینی و استالین بوده و اگر حساب کنید در کل دنیا به اندازه ی انگشت های دست حاکم دموکرات یافت نمی کنید .

اگر رضاخان اکنون زنده بود و حکمروایی می کرد قطعن طور دیگه ای برخورد می کرد و با توجه به شرایط زمانه سیاست خودشو تغییر میداد

undead_knight
11-24-2012, 12:03 AM
هر «پیشرفتی» که در دوران پهلوی رخ داده به رغم وجود آنها و نظام فاسدشان بوده نه بخاطر آن.
من طرفدار حکومت پهلوی نیستم ولی به هرحال هر حکومت دستاوردهایی داره،اگر میخوایم این دستاوردها رو نفی کنیم باید استدلال خوبی داشته باشیم.

استدلالتون در این مورد چیه؟(چون شما رو ادم منطقی میدونم میپرسم)

sonixax
11-24-2012, 12:04 AM
به نظر شما طلایی ترین دوره سیاسی در ایران از 300 سال پیش تا امروز کدوم دوره هست؟

جمهوری اسلامی !

Anarchy
11-24-2012, 12:05 AM
ظاهرا نفرت دوستان از یک دوره تاریخی ایران در حدی هست که در فضای منطقی نمیشه گفتگو کرد...بالاخره ما نفهمیدیم مردم ایران خیلی مترقی بودند یا اینکه در اثرات اقدامات شاه خیلی عقب مونده بودن که دست آخر همون الیت محترم مملکت رو به گنداب ج.ا هدایت کردند...

Ouroboros
11-24-2012, 12:06 AM
رضاخان اگر دیکتاتور بود دیکتاتور خوب بود . خیر و صلاح و پیشرفت مردم رو می خواست . طوری رضاخان رو دیکتاتور خطاب می کنید که گویی در سایر کشورهای اون دوران دموکراسی حاکم بوده ! نخیر جانم ، ایشون همدوره ی دیکتاتورهایی مثل هیتلر و موسولینی و استالین بوده و اگه حساب کنید در کل دنیا به اندازه ی انگشت های دست حاکم دموکرات یافت نمی کنید . اگر رضاخان اکنون زنده بود و حکمروایی می کرد قطعن طور دیگه ای برخورد می کرد و با توجه به شرایط زمانه سیاست خودشو تغییر میداد
:e108:
اینهم نمودی از روحیه خودستیز و انفعال‌گرا و عارف‌مسلک ایرانی در عمل. «دیکتاتور خوب» به مثابه‌ی «مثلث چهارگوش» تناقض اسم و صفت است و نمی‌تواند وجود داشته باشد، نفس دیکتاتور بودن به تنهایی هرچه ممکن است کرده باشد یا خواسته باشد یا جسته باشد را در دم خنثی می‌کند.

باقی هم سفسطه‌ی تعمیم به اکثریت(خیالی)است، اینکه هیچ‌جا دموکراسی نبوده پس سرکوب‌های رضاشاه پیشاپیش توجیه می‌شوند، ایران شانس اینرا داشته که بتواند نوعی از حاکمیت غیرفاشیستی را تحت آرمان‌های مشروطه تجربه بکند، رضا خان و پسرش یکبار برای همیشه مانع از آن شده‌اند و بدن بیمار آن جنبش را به خاک سپردند.

بخش آخر هم که ارزش پاسخ گرفتن ندارد.

Ouroboros
11-24-2012, 12:09 AM
ظاهرا نفرت دوستان از یک دوره تاریخی ایران در حدی هست که در فضای منطقی نمیشه گفتگو کرد...بالاخره ما نفهمیدیم مردم ایران خیلی مترقی بودند یا اینکه در اثرات اقدامات شاه خیلی عقب مونده بودن که دست آخر همون الیت محترم مملکت رو به گنداب ج.ا هدایت کردند...
بله بله، عباس میرفطروس فضای منطقی برای گفتگو را گشوده و ما در حال آلودن آن هستیم. هر نوع مشروعیت حکومت از مردم است، و نفهم یا بفهم بودنشان ربطی به موضوع ندارد اگرنه در هر شرایطی می‌توان مردم را نفهم تلقی کرد و آن‌ها را از درک خیرشان ناتوان دید و دسته جمعی با زنجیر به سوی بهشت رهنمون ساخت.

گنداب ج.ا حمام نیست که کثافت پهلوی در آن پاک بشود.

Dariush
11-24-2012, 12:10 AM
رضاخان اگر دیکتاتور بود دیکتاتور خوب بود . خیر و صلاح و پیشرفت مردم رو می خواست . طوری رضاخان رو دیکتاتور خطاب می کنید که گویی در سایر کشورهای اون دوران دموکراسی حاکم بوده ! نخیر جانم ، ایشون همدوره ی دیکتاتورهایی مثل هیتلر و موسولینی و استالین بوده و اگه حساب کنید در کل دنیا به اندازه ی انگشت های دست حاکم دموکرات یافت نمی کنید . اگر رضاخان اکنون زنده بود و حکمروایی می کرد قطعن طور دیگه ای برخورد می کرد و با توجه به شرایط زمانه سیاست خودشو تغییر میداد
دوستِ من، مستبدِ خوب، مستبدِ خفته در قبرستان است!نمیشود یک دیکتاتوری را با شمردن تعداد حکومتهای دیکتاتوری جهان توجیه کرد!آنهم برای مردمی که چند دهه قبل از آن برای آزادی قیام کرده بودند.حالا هیتلر و موسولینی و استالین هم دیکتاتور بودند و گروهی از کشورهای دیگر هم دموکرات بودند.شاید رضاخان در دسته اول قرار گیرد، ولی مسلما در دسته ی دوم قرار نمیگیرد، درست؟حالا من نمی خواهم او را در کنار هیتلر و استالین قرار دهم.اما همین هیتلر اگر باعث جنگ جهانی دوم و انتشار فاشیسم نبود، میشد نسخه ای از رضاخان.اتفاقا او هم از لحاظ اقتصادی و رفاه اجتماعی آلمان را در چند سال به اندازه جند دهه و یا حتی یک قرن جلو برد.

undead_knight
11-24-2012, 12:11 AM
رضاخان اگر دیکتاتور بود دیکتاتور خوب بود . خیر و صلاح و پیشرفت مردم رو می خواست . طوری رضاخان رو دیکتاتور خطاب می کنید که گویی در سایر کشورهای اون دوران دموکراسی حاکم بوده ! نخیر جانم ، ایشون همدوره ی دیکتاتورهایی مثل هیتلر و موسولینی و استالین بوده و اگه حساب کنید در کل دنیا به اندازه ی انگشت های دست حاکم دموکرات یافت نمی کنید . اگر رضاخان اکنون زنده بود و حکمروایی می کرد قطعن طور دیگه ای برخورد می کرد و با توجه به شرایط زمانه سیاست خودشو تغییر میداد
این هم دیگه زیادی روی هست.هیچ دیکتاتور خوبی وجود نداره(یا ورژن اسلامیش دیکتاتور صالح! میشه)
هر دیکتاتوری در درجه اول خودش براش مهمه و به این خاطر هست که در برابر از دست دادن قدرت مقاومت زیادی میکنه(اگه اینطور نبود که اسمش دیکتاتور نبود!) توی حکومت دموکرات هم اولویت خلع کردن حاکم و روش هاش هست نه انتخاب حاکم.
من بیشتر فکر میکنم که ما حکومت ها رو بر اساس مزایای و منافعشون باید تحلیل کنیم نه نیتی که دارند!

sonixax
11-24-2012, 12:14 AM
گنداب ج.ا حمام نیست که کثافت پهلوی در آن پاک بشود.
با این حال فکر نمیکنید باید خوبی های هر چیزی را حتا بدترینشان را هم دید ؟ چه پهلوی ، چه جمهوری اسلامی بدون شک خوبی های فراوانی هم دارند و داشته اند که میشود از آنها هم نام برد ! غیر از این است ؟

مجموعن شاید زشت / بد / گثافت و یا گنداب باشند ولی میشود از نکات خوب و مثبتشان هم یاد کرد ، دنیا که سیاه و سفید نیست .

Ouroboros
11-24-2012, 12:14 AM
من طرفدار حکومت چپهلوی نیستم ولی به هرحال هر حکومت دستاوردهایی داره،اگر میخوایم این دستاوردها رو نفی کنیم باید استدلال خوبی داشته باشیم.

استدلالتون در این مورد چیه؟(چون شما رو ادم منطقی میدونم میپرسم)
استدلال اینست که سودهای احتمالی به زیان‌های قطعی نمی‌ارزیده‌اند اگرنه امروز اینجا نبودیم.
خصوصا که ما در سیرک پهلوی آدمهایی مثل مصدق یا پیشه‌وری یا حتی ضیاءالدین طباطبایی را داریم و نمی‌توان گفت «قحط الرجال» بوده و آدم دموکرات‌منشی وجود نداشته و اینها بهترین گزینه بوده‌اند.

sonixax
11-24-2012, 12:15 AM
خصوصا که ما در سیرک پهلوی آدمهایی مثل مصدق

مصدق خوب بود ؟!

Anarchy
11-24-2012, 12:23 AM
بله بله، عباس میرفطروس فضای منطقی برای گفتگو را گشوده و ما در حال آلودن آن هستیم. هر نوع مشروعیت حکومت از مردم است، و نفهم یا بفهم بودنشان ربطی به موضوع ندارد اگرنه در هر شرایطی می‌توان مردم را نفهم تلقی کرد و آن‌ها را از درک خیرشان ناتوان دید و دسته جمعی با زنجیر به سوی بهشت رهنمون ساخت.

گنداب ج.ا حمام نیست که کثافت پهلوی در آن پاک بشود.

عباس میرفطروس کیه دیگه:e057:؟ خب دوستان طوری بحث میکنند که انگار ایران 100 سال پیش ، آلمان یا فرانسه بوده که مسبب تمام تیره روزی های امروزش 2 نفر از خاندان پهلوی بودن...من نمیدونم این انقلاب مشروطه چی هست که انقدر بزرگش کردیم؟ اگر بحث توده مردم هست که اون موقع نفهم تر از سال 57 بودن...تحولات جهانی و موقعیت ایران هم که مشخص هست...حالا جای رضا و محمد رضا، شما فرض کن نقی و تقی حاکم شده بودن!! چه توفیری داشت این وسط؟؟؟؟

من در پی توجیه دوران پهلوی نیستم، اما این سبک تحلیل های احساسی که که یک دوره از تاریخ ایران رو به کل نفی کنیم و هیچ نکته مثبتی رو بهش اختصاص ندیم رو قبول ندارم...این رتبه بندی منفورترین چهره تاریخ معاصر هم اگر بر مبنای نظرات همفکران شما باشه ممکنه درست باشه اما خوب یا بد امروز نظر مردم چیز دیگه ای هست...

iranbanoo
11-24-2012, 12:28 AM
داریوش گرامی
پاسختان را بسیار پسندیدم و موافق هستم در مواردی.اما ذکر چند مسئله اینجا لازم است.
اگر ملاک را نخبگان قرار دهیم من هم میگویم که تمامی ملل جهان همیشه و در تمامی مقاطع تاریخی پیشرفته بوده اند.
اما مسئله اینجاست که نخبگان همیشه در اقلیت بوده اند و با وجود این توده ی مردم چگونه میتوانستند به حقوق خود دست یابند؟در حقیقت وقتی جامعه ای توده ای باشد مردم با کوچترین تحریکی واکنش نشان میدهند و بی انکه از چند و چونی این تحریک مطلع باشند هم جهت با عوامل تحریک کننده حرکت می کنند.
مثال بارز ان را هم میتوان انقلاب 57 دانست.
در حقیقت شاید بسیاری از نخبگان سیاسی با بهره بردن از همین خصوصیت مردمی جامعه های توده ای به بسیاری از اهداف خود دست میابند و به راحتی میتوانند خیل مردم را با خود هم جهت سازند.
این خصیصه مثبت نیست که بسیار هم مخرب است.
در همین نوع از جوامع تقدیس مردم بیانگر این است که مردم مبرا هستند از هر گونه انتقاد و نکوهش و انکه باید نکوهش شود حکومت است و نه مردم.حکومت که عوض شود همه چیز درست میشود.
گرچه پهلوی ها در یک دید منتقدانه اعمالی خلاف جهت مفهوم دمکراسی انجام داده اند اما شاید بسیاری از اعمال دیکتاتوریشان در جهت باز سازی و نو سازی فرهنگ های غلط مردمی بود.
شاید عبارت دیکتاتوری مصلحانه برایشان مناسب باشد.

Anarchy
11-24-2012, 12:29 AM
استدلال اینست که سودهای احتمالی به زیان‌های قطعی نمی‌ارزیده‌اند اگرنه امروز اینجا نبودیم.
خصوصا که ما در سیرک پهلوی آدمهایی مثل مصدق یا پیشه‌وری یا حتی ضیاءالدین طباطبایی را داریم و نمی‌توان گفت «قحط الرجال» بوده و آدم دموکرات‌منشی وجود نداشته و اینها بهترین گزینه بوده‌اند.

امیر گرای یعنی شما در مقام یک پیشگوی تاریخی قرار گرفتید که مشکل رو دقیقا از افراد میدونید؟ چه کسی میداند اگر به جای محمدرضا پهلوی، محمد مصدق شاه ایران بود چه میشد؟کسی هست که بتونه بگه اوضاع خیلی بهتری داشتیم؟ همین مصدق در زمان مشروطه کجای کار بود و چه موضعی داشت؟ افراد رو همون طور که میلاد گفت نباید سیاه و سفید دید...بقیه هم به همین ترتیب!! ما اونها رو در جایگاهی که بودن دیدیم نه جایگاهی که دلمون میخواسته...شاید محمدرضا پهلوی اگر جایش با مصدق در تاریخ عوض میشد، داشتیم امروز بد و بیراه به مصدق میگفتیم....

Ouroboros
11-24-2012, 12:33 AM
عباس میرفطروس کیه دیگه؟ خب دوستان طوری بحث میکنند که انگار ایران 100 سال پیش ، آلمان یا فرانسه بوده که مسبب تمام تیره روزی های امروزش 2 نفر از خاندان پهلوی بودن...من نمیدونم این انقلاب مشروطه چی هست که انقدر بزرگش کردیم؟ اگر بحث توده مردم هست که اون موقع نفهم تر از سال 57 بودن...تحولات جهانی و موقعیت ایران هم که مشخص هست...حالا جای رضا و محمد رضا، شما فرض کن نقی و تقی حاکم شده بودن!! چه توفیری داشت این وسط؟؟؟؟

من در پی توجیه دوران پهلوی نیستم، اما این سبک تحلیل های احساسی که که یک دوره از تاریخ ایران رو به کل نفی کنیم و هیچ نکته مثبتی رو بهش اختصاص ندیم رو قبول ندارم...این رتبه بندی منفورترین چهره تاریخ معاصر هم اگر بر مبنای نظرات همفکران شما باشه ممکنه درست باشه اما خوب یا بد امروز نظر مردم چیز دیگه ای هست...
با هویدا قاطی کردم:e414:
مشروطه نخستین انقلاب آزادی‌خواهانه خارج از اروپا بوده، که در آن مردم عادی کوچه و بازار برای آزادی قیام کردند و معتبرترین شخصیت مذهبی کشور را بالای دار بردند.

کافر_مقدس
11-24-2012, 12:34 AM
:e108:«دیکتاتور خوب» به مثابه‌ی «مثلث چهارگوش» تناقض اسم و صفت است و نمی‌تواند وجود داشته باشد، نفس دیکتاتور بودن به تنهایی هرچه ممکن است کرده باشد یا خواسته باشد یا جسته باشد را در دم خنثی می‌کند. اینکه هیچ‌جا دموکراسی نبوده پس سرکوب‌های رضاشاه پیشاپیش توجیه می‌شوندقرار نیست چیزی توجیه بشه. فقط حرف این هست که توقعاتی بیجایی دارید . مشکل شما همونطور که یکی از دوستان گفت این هست که همه چیز رو سیاه و سفید می بینید .. باور کنید خاکستری هم برای خودش رنگی هست .

رضا خان چه کسانی رو سرکوب کرد ؟! یک مشت آخوند متحجر که به شدت در برابر پیشرفت مقاومت می کردند.

فراموش نکنید که پهلوی ها ویرانه ای رو از قاجارها تحویل گرفتند و اون رو آباد کرده و تحویل دادند .. همون آبادی هایی که جمهوری اسلامی طی چند سال دوباره ویرانشون کرد

در کل برای به محکمه بردن هر شخص یا گروه و قضاوت در مورد ایشان باید موقعیت و شرایط اون زمانه رو هم سنجید .

در ضمن بسیار کنجکاو هستم بدونم چه چیزی موجب شده که اینطور با بغض و کینه در مورد شاهان دوره ی پهلوی موضع گیری کنید .

مشاهده ی این نوع ادبیات متعصبانه ،کینه توزانه و به دور از منطق از شما جای شگفتی داره

Dariush
11-24-2012, 12:35 AM
لطف کنید دقیق اشاره کنید..چیزی یافت نشد در پاسخ به مطالب من !!!



قربانیان انقلاب - صفحه 2 (http://www.daftarche.com/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-12/%D9%82%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-759/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post23645)


داریوش گرامی، نقل قول سوم در پست قبلی من از مادلین آلبرایت هست...اینکه نویسنده ویکی پدیا از قول خودش چه چیزی تفسیر کنه، وقتی متن اصلی هست و من آوردمش دیگه خیلی مضحک هست...چیزی که هست آمریکا هیچ وقت معذرت خواهی نکرده...بالاترینش حرف هیلاری کلینتون بود که اونم با هزار بند و تبصره بدون یه اظهار تاسف کوچکی کرده...


اصلا فرض میکنیم که همین معذرت خواهی کلینتون و بعد هیلاری کلینتون، یک حرکت استراتژیک و یا با هزار کنایه و بند و تبصره بود.من هم حرف خود را پس میگیرم.سوال من از شما این است که بر اساس این همه مستنداتی که نشان از همدستی شاه و با آمریکایی ها هست،شما همچنان آنرا کتمان میکنید؟



داریوش گرامی الان که انتظار ندارید من این حمله شخصی شما به نویسنده یک کتاب رو ، به عنوان فکت تاریخی در نظر بگیرم...به طور دقیق اشاره کنید و بگید فلان جا دروغ و جعل بوده!! حواله به کتاب هم ندید لطفا....
دوست عزیز، ایشان اصلا در حدی نیستند که نیاز به حمله داشته باشند!جدی میگویم!
بعد هم شما حواله دادید به کتاب جناب میرفطروس، من هم در جواب حواله دادم به کتاب جناب امینی!کجایش ایراد دارد؟



اول اینکه شما نوشابه اضافی برای مردم از دوران مشروطه به بعد باز کردید نه من !! من اتفاقا در جایگاهی که الان شما دارید نا آگاهی مردم رو نشون میدین، بودم!! من در صدد دفاع از شاه نیستم که جز گروه هموطنان شاهی باشم...اما این نفرت بی دلیل شما از شاه رو هم ندارم...ما هم آلمان یا فرانسه نبودیم که انتظار بالایی از شاه داشته باشین...ایران هنوز تمرین کافی نداشت برای رسیدن به دموکراسی و یک کشور مذهب زده بود که تازه داشت به سمت پیشرفت حرکت میکرد!! تقصیر اتفاق امروز هم همه بر گردن شاه ایران نیست...همون احزابی که یکپارچه زیر عبای جناب خمینی رفتن،بیشتر تقصیر دارن...

دوست عزیز، من نگفتم شما مدافع پهلوی ها هستید.من همه ی اینها را صرفا یک دیالوگ در نظر میگیرم و پیشداوری ای در مورد اینکه شما به چه شخصی یا تفکری تعلق خاطر دارید، ندارم، چرا که در اینصورت، حرفهای من دیگر در چهارچوب بحث نخواهد بود و صرفا حمله شخصی خواهد بود.بنده نفرت بی دلیل از شاه ندارم، نفرت بادلیل هم ندارم.اورا مقصر " همه ی اتفاقات ناگورا پس از خودش هم نمیدانم" اما آیا این حق را ندارم که در مورد او و نقشی که در تاریخ کشورم داشت حرفی بزنم؟
نکته ای که باید مدنظر قرار داد این است که ناآگاهی بعضی جاها علت است و بعضی جاهای دیگر معلول!در دو پست قبلی گفتم:جاده ی آگاهی یک طرفه است.مشکل شاه این بود که توان درکِ این مطلب را نداشت.چه کسانی انقلاب مشروطه کردند؟چه کسانی مجلس تشکیل دادند؟چه کسانی خواهان برقراری حکومت قانون و حاکمیت ملی بودند؟آیا مردمی که به این نتایج میرسند را میشود با جاده و راه آهن و بیمارستان خوش کرد؟دوست من، یک بار برای همیشه باید قضیه را برای خودمان حل کنیم.مردم ایران، نفهم نبودند.به آگاهی دریافت ازادی رسیده بودند.اتفاقا انقلاب پنجاه و هفت در راستای تلاش های همین مردم برای آزادی بود.اما به سبب فضای مسمومی که بر جامعه حاکم شده بود و قحط الرجالی که پیش آمده بود، تلاش مردم هم دوباره به بیراهه رفت.

Anarchy
11-24-2012, 12:37 AM
با هویدا قاطی کردم:e414:
مشروطه نخستین انقلاب آزادی‌خواهانه خارج از اروپا بوده، که در آن مردم عادی کوچه و بازار برای آزادی قیام کردند و معتبرترین شخصیت مذهبی کشور را بالای دار بردند.

اینکه کی رو بالای دار بردن مهم نیست...من میخوام بدونم اون زمان مردم چی حالیشون بود از آزادی و دموکراسی؟ یعنی شما فکر میکنی چند درصد مردم اصلا فهمیدن چیکار داشتن میکردن و تحت تاثیر جو نبودن؟

undead_knight
11-24-2012, 12:37 AM
استدلال اینست که سودهای احتمالی به زیان‌های قطعی نمی‌ارزیده‌اند اگرنه امروز اینجا نبودیم.
خصوصا که ما در سیرک پهلوی آدمهایی مثل مصدق یا پیشه‌وری یا حتی ضیاءالدین طباطبایی را داریم و نمی‌توان گفت «قحط الرجال» بوده و آدم دموکرات‌منشی وجود نداشته و اینها بهترین گزینه بوده‌اند.
از نظر من دیکتاتوری در هر حالتی مردوده(حتی وقتی که ظاهرا لازمه!)
ولی بیش از اونکه اخلاقی نظر بدم میخوام واقعی نظر بدم،برای یک حکومت دموکراتیک ما نیاز به مردم دموکرات داریم نه حاکمان دموکرات!چون رد غیر این صورت حکومت دموکراتیک زود سرنگون میشه(مثل مشروطه)
آیا مردم ما دمکرات هستند؟(حتی هنوز هم بخش قابل توجهی استانداردهای دمکراتیک رو ندارند،دمکرات نه به معنای اینکه دموکراسی یا آزادی رو دوست داشته باشند،بلکه روحیه دموکراتیک داشته باشند.

به نظر من این سیر طبیعی هست،مردم ما از لحاظ زمانی از جوامع دموکرات عقب تر هستند و نتایج خیلی عجیب نیست.

کافر_مقدس
11-24-2012, 12:40 AM
جمهوری اسلامی !من هم جمهوری اسلامی رو طلایی ترین دوران 300 سال اخیر می دونم ! به خصوص اون دوران طلایی ! http://www.daftarche.com/images/imported/2012/04/7.gif

Philo
11-24-2012, 12:49 AM
محمدرضا از وقیح ترین های تاریخ ایران بود، بهترین فضای باز شکل گرفته در تاریخ ایران را با تبانی و کودتا نابود کرد و بی شرمانه روز کودتا را رستاخیز نامید و سالها برایش جشن گرفت. این درجه از وقاحت چیزی کم از فتنه نامیدن جنبش سبز یا جشن گرفتن حماسه! 9 دی نمیتواند داشته باشد.

Dariush
11-24-2012, 12:52 AM
داریوش گرامی
پاسختان را بسیار پسندیدم و موافق هستم در مواردی.اما ذکر چند مسئله اینجا لازم است.
اگر ملاک را نخبگان قرار دهیم من هم میگویم که تمامی ملل جهان همیشه و در تمامی مقاطع تاریخی پیشرفته بوده اند.
اما مسئله اینجاست که نخبگان همیشه در اقلیت بوده اند و با وجود این توده ی مردم چگونه میتوانستند به حقوق خود دست یابند؟در حقیقت وقتی جامعه ای توده ای باشد مردم با کوچترین تحریکی واکنش نشان میدهند و بی انکه از چند و چونی این تحریک مطلع باشند هم جهت با عوامل تحریک کننده حرکت می کنند.
مثال بارز ان را هم میتوان انقلاب 57 دانست.
در حقیقت شاید بسیاری از نخبگان سیاسی با بهره بردن از همین خصوصیت مردمی جامعه های توده ای به بسیاری از اهداف خود دست میابند و به راحتی میتوانند خیل مردم را با خود هم جهت سازند.
این خصیصه مثبت نیست که بسیار هم مخرب است.
در همین نوع از جوامع تقدیس مردم بیانگر این است که مردم مبرا هستند از هر گونه انتقاد و نکوهش و انکه باید نکوهش شود حکومت است و نه مردم.حکومت که عوض شود همه چیز درست میشود.
گرچه پهلوی ها در یک دید منتقدانه اعمالی خلاف جهت مفهوم دمکراسی انجام داده اند اما شاید بسیاری از اعمال دیکتاتوریشان در جهت باز سازی و نو سازی فرهنگ های غلط مردمی بود.
شاید عبارت دیکتاتوری مصلحانه برایشان مناسب باشد.
سپاس.
اینچنین نیست!شما مثلا میتوانید از عربستان شخصی مثل کسروی را بیابید؟موضوع این است که وقتی فرهنگ و مردمی توانایی پرورش یک چنین افرادی را دارند، همان فرهنگ و همان مردم هم در کنار الیتِ پرورش یافته خود قرار میگیرند.در واقع از نظر من برای مقایسه میزان ترقی جوامع مختلف باید به نخبگان و الیت آنها نگاه کرد.در ثانی، گفتم که ملاک الیت است و رابطه ای که عوام با الیت دارند.این یعنی اینکه جامعه ای که به الیت خود اعتماد میکند و با آن تعامل دارد،جامعه برتر است.
اما در مورد بند دوم،باید بگویم وقتی فضای دموکراسی حاکم باشد،مردم یکبار یا دوبار و در نهایت به تعداد محدود خطا خواهند کردند و کم کم خواهند دانست که چه کسی شایسته است و چه حرفی درست است.تمرین فعالیت سیاسی یعنی همین.
حقیقتش من نمیتوانم درک کنم که چطور میتوان مردم را مورد انتقاد قرار داد!آیا ما میتوانیم آزادی را از مردم بگیریم و بگوییم که این مردم فرهنگ و شعور ازادی را ندارند؟و باید چندقرنی آنها را اصلاح کنیم تا آرام آرام برای ازادی آماده شوند!باور کنیم به اینکه خود مردم توان این را دارند که بفهمند چه جیزی برایشان درست است و چه غلط.خودشان میدانند چگونه باید خودشان را اصلاح کنند و نقصان های خود را ترمیم کنند.نیازی نیست که ما در اینکار دخالت کنیم.اصلا مفهوم فرهنگ و جامعه باز همین است.مردم خودشان مسیر خود را انتخاب مبکنند.

undead_knight
11-24-2012, 01:00 AM
حقیقتش من نمیتوانم درک کنم که چطور میتوان مردم را مورد انتقاد قرار داد!آیا ما میتوانیم آزادی را از مردم بگیریم و بگوییم که این مردم فرهنگ و شعور ازادی را ندارند؟و باید چندقرنی آنها را اصلاح کنیم تا آرام آرام برای ازادی آماده شوند!باور کنیم به اینکه خود مردم توان این را دارند که بفهمند چه جیزی برایشان درست است و چه غلط.خودشان میدانند چگونه باید خودشان را اصلاح کنند و نقصان های خود را ترمیم کنند.نیازی نیست که ما در اینکار دخالت کنیم.اصلا مفهوم فرهنگ و جامعه باز همین است.مردم خودشان مسیر خود را انتخاب مبکنند.
من یک مثال بزنم،ترکیه کشوری هست که با دیکتاتوری به این وضع رسیده،آیا دوستان فکر میکنند روحیه فراگیر مردم ترکیه دموکرات هست؟
آیا کودتاهای متعدد نظامی های لائیک دموکراسی رو تشویق کرده!؟
همین اسلام گراها با وجود عملکرد نسبتا قابل قبولی که داشتند به نظرم دارند به سمت قبضه قدرت گام بر میدارند که ناشی از عدم وجود روحیه دموکرات هست(به نتیجه کاری ندارم)

Mehrbod
11-24-2012, 01:06 AM
من یک مثال بزنم،ترکیه کشوری هست که با دیکتاتوری به این وضع رسیده،آیا دوستان فکر میکنند روحیه فراگیر مردم ترکیه دموکرات هست؟
آیا کودتاهای متعدد نظامی های لائیک دموکراسی رو تشویق کرده!؟


نیست؟

undead_knight
11-24-2012, 01:15 AM
نیست؟
به نظر شما در کدوم کشور دموکراتیک اینقدر کودتا!برای حفظ دموکراسی انجام میشه!؟حتما مشکلی وجود دارید که برای حفظ به اصطلاح دموکراسی باید کودتا نظامی بشه مگرنه در یک کشور دموکراتیک مثل آمریکا نیازی به کودتای نظامی نیست.
در واقع از جایی میشه دموکرات نبودن مردم رو فهمید که باید از ابزار غیر دموکراتیک استفاده کرد تا دموکراسیشون حفظ بشه!

Dariush
11-24-2012, 01:46 AM
من یک مثال بزنم،ترکیه کشوری هست که با دیکتاتوری به این وضع رسیده،آیا دوستان فکر میکنند روحیه فراگیر مردم ترکیه دموکرات هست؟
آیا کودتاهای متعدد نظامی های لائیک دموکراسی رو تشویق کرده!؟
همین اسلام گراها با وجود عملکرد نسبتا قابل قبولی که داشتند به نظرم دارند به سمت قبضه قدرت گام بر میدارند که ناشی از عدم وجود روحیه دموکرات هست(به نتیجه کاری ندارم)
با همه ی اینها، هنوز من نمیدانم که چرا باید "مردم" را زیر سوال برد؟اینکه در آنجا عده ای هر روز علیه عده ای دیگر کودتا میکنند چه چیزی را اثبات میکند؟
به باور من و برخلاف نظر خیلی های دیگر،دموکراسی همانقدر که از پائین به بالا شدنی است،از بالا به پائین هم شدنی است!از شما سوال میکنم که انقلاب کبیر فرانسه(با همه ی مشکلاتی که داشت و انتقاداتی که به آن وارد است و به بیراهه هایی که رفت) از کجا شروع شد؟مگر نه اینکه افرادی چون ولتر جرقه اش را زدند؟حالا همین انقلاب، بعدها به دست ناپلئون افتاد.اما مردم فرانسه دیگر با مردم قبل از انقلاب فرق داشتند و خیلی سریع دوباره به اصول دموکراسی برگشتند،چرا که به تصور آزادی رسیده بودند.در دوران انقلاب اشتباهات بزرگی مرتکب شدند، اما اندک اندک راه خود را یافتند و از اشتباهات گذشته ی خود درس گرفتند.مقایسه همان یک قرن ابتدایی انقلاب با پانزده قرن حکومت پادشاهی، مقایسه معنا داری خواهد بود.در مورد ترکیه هم وضع به همین منوال خواهد بود.مطمئن باشید اگرهم مردم ترکیه گرفتار یک استبداد شوند، هرگز به اندازه ی مردم مثلا کوبا در بند نخواهند بود و خیلی زود دوباره به مسیر خود باز خواهند گشت.مردم ایران هم چنین بودند.همین مردم با مفهوم آزادی آشنا شده بودند دیگر نمیشد آنها را با آن غریبه کرد.خیلی زود پی اش را میگرفتند.

Dariush
11-24-2012, 02:09 AM
من طرفدار حکومت پهلوی نیستم ولی به هرحال هر حکومت دستاوردهایی داره،اگر میخوایم این دستاوردها رو نفی کنیم باید استدلال خوبی داشته باشیم.

استدلالتون در این مورد چیه؟(چون شما رو ادم منطقی میدونم میپرسم)
با اجازه جناب امیر، میخواستم چیزی در این مورد بگویم.مطمئمنا در جهان هر پدیده ای، مزایایی هم دارد.حتی حکومت هیتلر هم کلی مزایا داشت!مطمئنم که میدانید چنین بود.اما در انتها چه؟نمره ای که به او میتوانیم بدهیم نه برای کارهای خوبی است که کرده است، بلکه برای هر عمل مخربش یک نمره منفی نصیبش میشود.چراکه کارهای خوبش در بهترین حالت صرفا یک خدمت محاسبه میشود.بهترین و دموکرات ترین(!) و سازنده ترین مستبد هم، نامشروع است و کلا حضورش در مقام شامخ دیکتاتوری جای بحثی برای چیزهای دیگر نمیگذارد.هرکار که میخاهد کرده باشد.

Mehrbod
11-24-2012, 03:00 AM
با اجازه جناب امیر، میخواستم چیزی در این مورد بگویم.مطمئمنا در جهان هر پدیده ای، مزایایی هم دارد.حتی حکومت هیتلر هم کلی مزایا داشت!مطمئنم که میدانید چنین بود.اما در انتها چه؟نمره ای که به او میتوانیم بدهیم نه برای کارهای خوبی است که کرده است، بلکه برای هر عمل مخربش یک نمره منفی نصیبش میشود.چراکه کارهای خوبش در بهترین حالت صرفا یک خدمت محاسبه میشود.بهترین و دموکرات ترین(!) و سازنده ترین مستبد هم، نامشروع است و کلا حضورش در مقام شامخ دیکتاتوری جای بحثی برای چیزهای دیگر نمیگذارد.هرکار که میخاهد کرده باشد.

هیلتر اگر نژادپرستی نکرده بود جنایت‌هایش آن اندازه سنگین نمیشد که امروز هست.

کارهای خوب و بد هر رهبری را میشود جدا کرد، اینکه نمیشود چون ما چند سده و خورده‌ای است مردمسالاری آنهم در چند درسد جهان یافته‌ایم، چند هزاره و اندی تاریخ را دور بریزیم و همه را «بد» برچسب بزنیم.

mahtab71
11-24-2012, 08:16 AM
انقلاب اصولا چیز مزخرفیه!
دیگه از انقلاب فرانسه دموکرات تر!؟همین انقلاب دموکرات باعث کشته شدن کلی ادم با گیوتین شد که در زمان شاه مخلوع و زورگو زنده مونده بودند!اونم کسایی که گاهی جز انقلابیون بودند.
فکر کنم نمونه ای از انقلاب نمیشه پیدا کرد که توش کشتار نباشه!
انقلاب یا اصلاح ؟
در حقیقت بسته به نوع و عمق دیکتاتوری حاکم بر یک کشور یکی از اینها میتونه کارساز باشه.
وقتی یک نظامی کلا فاسد بشه و هیچ امیدی به اصلاحش نباشه شیوه های مسالمت آمیز تنها باعث میشه که خشم مردم فروکش کنه و در واقع نقش یک سوپاپ رو برای اون نظام خواهد داشت.

mamad1
11-24-2012, 08:49 AM
پدر دیکتاتور فاسد و بی‌سوادی بود که داغ ننگ ابدی ِ حمایت از فاشیسم را بر پیشانی این ملت چسباند، پسر هم جانور عوام‌فریب و بزدلی بود که به گسترش همه جانبه‌ی اسلام‌گرایی و روشنفکرستیزی و خرافه‌پروری در جامعه کمکی بسیار شایان کرد و در نهایت مردم ایران را به جایی رساند که برای خروج از چاه پهلوی هر افعی و اژدهایی را ریسمان دیدند.

کلمه دیکتاتور و بی سواد و حمایت از فاشیسم نمیتونه خدمات بسیار زیادی که حضرت رضا به ایران فلک زده بعد از قاجاریه کرد رو کمرنگ کنه
وقتی شما حاکم یک همچین کشوری باشی و ارتش کشورت تازه تاسیس باشه و قدرتی نداشته باشه و قدرت های جهانی هم در حال جنگ هستند
و هر لحظه ممکنه بریزن داخل کشورت و کشورتو به گا بدن شما مجبور میشی به همشون باج بدی برای اینکه کشورت داغون نشه چه بسی که به همشون هم باج داده شد و تقریبا سودی هم نداشت

همچین میگید داغ ابدی حمایت از فاشیسم تا ابد بر پیشانی ملت چسبید که انگار حالا حمایت از فاشیسم تو اون برهه زمانی چی بوده و اصلا برای عوام این حرف ها مهمه؟
خیر شک نکنید


در مورد پسر هم تنها ایرادی که من بهش میگیرم ترسو بودنش (برای اینکه نزد پدر همه این انقلابیون و احزاب حامی رو در بیاره) بود و بس
خفقان سیاسی
و این حرف ها رو هم اصلا نقطه ضعف نمیدونم برای حکومت پهلوی

mamad1
11-24-2012, 09:10 AM
پدرم ویرانه ای را از قاجارها تحویل گرفت و تمام سعی خود را در جهت آباد کردن ایران کرد و من نیز سعی کردم ادامه دهنده ی راه وی باشم ، اما گروهی فکر میکردند که باید در 24 ساعت همه جا گلستان شود !

(محمدرضا شاه - پس از سقوط سلطنتش)

Angela
11-24-2012, 10:02 AM
انقلاب یا اصلاح ؟
در حقیقت بسته به نوع و عمق دیکتاتوری حاکم بر یک کشور یکی از اینها میتونه کارساز باشه.
وقتی یک نظامی کلا فاسد بشه و هیچ امیدی به اصلاحش نباشه شیوه های مسالمت آمیز تنها باعث میشه که خشم مردم فروکش کنه و در واقع نقش یک سوپاپ رو برای اون نظام خواهد داشت.
خب اینجا بهتره فکر کنیم چه انقلابهایی رخ داده توی تاریخ و نتیجه ش چی بوده!
و اگه جنبشی به موفقیت رسیده چه ویژگیهایی داشته و چه شیوه ای رو پیش گرفته...

mahtab71
11-24-2012, 10:09 AM
خب اینجا بهتره فکر کنیم چه انقلابهایی رخ داده توی تاریخ و نتیجه ش چی بوده!
و اگه جنبشی به موفقیت رسیده چه ویژگیهایی داشته و چه شیوه ای رو پیش گرفته...
درسته و قبل از اون باید ببینیم که آیا بهر حرکتی میشه گفت انقلاب؟
اصولا چه زمانی یک دگرگونی رو انقلاب میدونن؟
مثلا آیا تحولات سال 57یک انقلاب بود؟
ارجح تر در هر جایی اصلاحاته اما این همه جا جواب نمیده و موارد خاصی وجود داره که جز با انقلاب نتیجه بخش نخواهد بود.

Angela
11-24-2012, 10:31 AM
داریوش من با شما در موارد زیادی موافقم ولی نمی فهمم چطور هموطنان ضد استبداد ! و ضد شاهی ما - آقایون خاص که فریب شعارهای عوام فریبانه پهلوی ها رو نمی خورن! - تا حدی از پهلوی نفرت دارند که هنوز هم برای ایدءولوژی ها و گروهها و یا افرادی که اونها هم به اندازه پهلوی ها و حتی بیشتر غیر دموکرات هستند کف می زنند . یا اینکه با وجودی که متوجه نادرستی افکار اونها هستند ترجیح میدن سکوت کنند و از در آشتی با اونها در بیان و انتقاداتشون رو فقط و فقط متوجه پهلوی ها بکنند. همون کاری که رهبران سیاسی و یا روشنفکران توی انقلاب کردند و به جای اینکه اندیشه دموکراتیک رو رواج بدن و ازش دفاع کنند هر کسی رو که با هر انگیزه ای ضد شاه بود توجیه و تقدیس کردند و هنوز هم از انقلاب درس نگرفتند.
گویا از استبداد نفرت ندارند و فقط از پهلوی و دربارش و یا از جمهوری اسلامی نفرت دارند...

Anarchy
11-24-2012, 11:00 AM
اصلا فرض میکنیم که همین معذرت خواهی کلینتون و بعد هیلاری کلینتون، یک حرکت استراتژیک و یا با هزار کنایه و بند و تبصره بود.من هم حرف خود را پس میگیرم.سوال من از شما این است که بر اساس این همه مستنداتی که نشان از همدستی شاه و با آمریکایی ها هست،شما همچنان آنرا کتمان میکنید؟ اول اینکه کلینتون(بیل) صحبتی نکرده بود و مادلین آلبرایت اون زمان صبحت کرده بود...صحبت های هیلاری کلینتون هم بیشتر به شرح ماجرا و گفتن اینکه دوران جنگ سرد بوده،خلاصه میشه...شما در عالم سیاست باید بدونید معذرت خواهی چه معنی ای میده!! آمریکا در مورد سقوط هواپیمای ایرباس هم حاضر به معذرت خواهی نشد...در مورد 28 مرداد هم معذرت خواهی نکرده!! این رو گفتم بی دلیل جو سازی نشه چون ذکر اینکه آمریکا عذر خواهی کرده خیلی باب شده ولی صحت نداره...بحث اینکه نقش داشته رو من منکر نشدم...در ادامه بیشتر توضیح میده!!!
دوست عزیز، ایشان اصلا در حدی نیستند که نیاز به حمله داشته باشند!جدی میگویم! بعد هم شما حواله دادید به کتاب جناب میرفطروس، من هم در جواب حواله دادم به کتاب جناب امینی!کجایش ایراد دارد؟ از این حرف شما هم بوی حمله شخصی به مشام میرسه...در کار آکادمیک که از این حرف ها نمیزنن!! شما اگر به خودت زحمت کلیک کردن روی لینک مصاحبه و خوندن مطالب ایشون رو داده بودی، میومدی میگفتی اینجا و اینجا اشتباه هست...من فقط به کتاب حواله ندادم، مصاحبه رو لینک کردم که خلاصه ای از همون کتاب بود...اما در مسائل تاریخی این جور کلی گویی جایی نداره!!1 باید جزییات رو بررسی کرد...لطف کنید این مقاله رو بدون اینکه باز بگید اصلا در حد فلان نیست بخونید....




الاهه بقراط چه کسی کودتا کرد؟ شاه یا مصدق یا هر دو؟


(http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/khandaniha/article/Sale89_10/Boghrat_1_Mosaddegh_Shah_1383_Aug2004.htm) این مقاله نخست در دو شماره کیهان لندن در مرداد 1383 منتشر شد. در اینجا متن کامل آن را می خوانید شاه یا مصدق؟
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/65.jpg


28 مرداد روز جدل است. روز سخنان تکراری و نکته های نو است. پنجاه و یک سال است که چنین است و تا سالهای سال چنین خواهد بود. ولی واقعا چه کسی کودتا کرد؟ شاه یا مصدق؟! محمد رضا شاه جان دو نفر را از زندان و مرگ نجات داد: مصدق و خمینی. از بازی روزگار هر دو نفر دو گرهگاه تاریخی در زندگی و دوران سلطنت شاه به وجود آوردند: 28 مرداد 1332 و 22 بهمن 1357. با این تفاوت که مصدق همواره برای نجات خود از زندان رضا شاه سپاسگزار شاه جوان بود و خمینی با کینه ای قبیله ای بازگشت تا انتقام بگیرد. از آنجا که بنا بر فرهنگ بت پرستی و قهرمان پروری به ساحت «قهرمانان ملی» جز برای هورا کشیدن و تأیید نمی توان نزدیک شد، بهتر این دیدم برای طرح پرسش «چه کسی کودتا کرد؟» به خاطرات خود دکتر مصدق استناد کنم که توسط یارانش به چاپ رسیده است. مقاله بسیار طولانی شد و من مجبور شدم آن را حتا پس از خلاصه کردن برای دو شماره تنظیم کنم. از آنجا که درباره شاه و آمریکا به عنوان «کودتاچی» بسیار سخن رفته و همچنان خواهد رفت، سخن این دو مقاله بیشتر بر سر نقش مصدق به مثابه رییس دولت است که به گفته خودش از پشتیبانی شاه برخوردار بود.


بوی خوش نفت


امروز جامعه شناسی و علم سیاست در بررسی شخصیت ها به زیر و بم زندگی آنان می پردازد. روانشناسی در این میان نقشی برجسته بازی می کند. این شیوه در ایران نه تنها معمول نیست، بلکه نوعی تجاوز به حریم مقدسات به شمار می رود. مصدق را حتا «پیشوا» و «کبیر» نامیده اند. برخی از ایرانیان وقتی کسی را به عنوان قهرمان ملی و پیشوا و رهبر پذیرفتند دیگر از هر اشتباهی بری می شود و به تعبیر مذهبی «معصوم» به شمار می رود. ولی واقعیت این است که مصدق هم انسانی بوده مانند من و شما با همه ویژگی های بد و نیک انسانی. در شرایطی که جهان بر ضعف پیامبران انگشت می نهد، بس جای تأمل است که ما سیاستمداران و دولتمردان خود را به سطح پیامبران خطا ناپذیر بر کشانیم. مصدق عاشق مادر خود بود و در خاطراتش زیاد از او حرف می زند. دوازده ساله بود که پدرش درگذشت و مادرش همسر مرد دیگری شد. زنی که نماز و روزه اش قطع نمی گشت و در سوییس هم حجاب بر نگرفت و به نماز و دعا مشغول بود. مصدق صاحب تنها دو پسر و یک دختر شد که برای آن دوران بس نامعمول بود. در دوران زندگی در ایران و در مسافرت هایش به اروپا و تحصیلاتش سخن از مادر و فرزندانش هست، ولی نشانی از همسرش نیست. مادر مصدق سه بار شوهر کرد و محمد مصدق از همسر دوم او بود. مصدق از بیماری عصبی رنج می برد. در ژانویه 1909 برابر با 1288 خورشیدی در پاریس به پزشک و پروفسور اعصاب مراجعه کرد و تا سال 1910 در بیمارستان و استراحتگاه بسر برد. تاریخچه شکل گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت به پیش از دوران نخست وزیری مصدق و به سالهای آغازین دهه بیست و دولت قوام و ماجرای دادن امتیاز نفت شمال به شوروی بر می گردد. محدود کردن این دوران به چند سال نخستین دهه سی تحریف واقعیات تاریخی است و این تحریف عمدتا توسط ملی گرایان و چپ صورت می گیرد. چپی که به دلیل منافع «برادر بزرگ» اتفاقا مخالف ملی شدن صنعت نفت بود. گفتگوهای حقوقی بر سر محدودیت اختیارات شرکت نفت ایران و انگلیس از نیمه دوم سالهای بیست آغاز شده بود و اعلامیه دولت در زمان نخست وزیری هژیر درباره «استیفای حقوق ملت ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس» در 25 مهر 1327 منتشر گشت. متعاقب آن در 17 شهریور 1328 اساسنامه شرکت نفت ایران به تصویب شورای عالی سازمان برنامه رسید. در 3 دیماه 1329 پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت به امضای یازده تن از نمایندگان تقدیم مجلس پانزدهم شد. نه ماه پیش از آن شاه در مصاحبه ای با نیویورک تایمز گفته بود: «ایران دیگر به کشورهای خارجی امتیاز استخراج نفت نخواهد داد». در 24 اسفند 1329 طرح ملی شدن صنعت نفت به اتفاق آرا به تصویب مجلس پانزدهم رسید. در آن زمان حسین علا نخست وزیر بود و این طرح در 29 اسفند به تصویب مجلس سنا نیز رسید. شاه در اوایل اردیبهشت 1330 مصدق را مأمور تشکیل کابینه کرد. قانون اجرای ملی شدن صنعت نفت پس از تصویب در مجلس شورای ملی و سنا به امضای شاه رسید. در واقع دولت ایران قرارداد نفت را از نظر حقوقی یکجانبه لغو کرد. از این پس شکایت انگلیسی ها شروع شد. مصدق در طول نخست وزیری خود دو بار از مجلس تقاضای اعطای اختیارات تام کرد. خودش می نویسد لایحه اختیارات خلاف قانون اساسی بود: «موقع درخواست تذکر دادم با اینکه اختیارات مخالف قانون اساسی است این درخواست را می کنم، اگر در مجلسین به تصویب رسید به کار ادامه می دهم والا از کار کنار می روم». مصدق به دلیل تجربه سیاسی و نیز محبوبیتی که بین مردم یافته بود همواره شاه و حتا مجلسی را که اکثریت آن یاران خودش بودند به استعفا تهدید می کرد. وی که نخست وزیری اش از طرف مجلس پیشنهاد و از سوی شاه تأیید شده بود، خود را تنها نماینده و مجری «اراده ملت» می دانست و وقتی همان مجلس که هشتاد درصد آن از جبهه ملی بودند به وی پشت کرد، آن را «ضد مردمی» نامید و برای حفظ چهره عامه پسند خود بر قانون و مجلس پای نهاد. مصدق که در نامه ای به تاریخ 16 دی 1331 به مجلس شورای ملی نوشت: «دولت هرگز در صدد تعطیل مجلس شورای ملی نیست»، شش ماه بعد اعلام کرد ناچار است تکلیف خود را با این مجلس یکسره سازد. در 5 مرداد 32 مصدق در یک نطق رادیویی گفت برای انحلال یا ابقای مجلس به رفراندوم و نظر مردم متوسل خواهد شد. با وجود اعتراض اقلیت مجلس، دولت مصدق در روز 12 مرداد در تهران به آرای عمومی مراجعه کرد. رأی گیری از شهرستانها به پنج روز بعد موکول شد زیرا گمان می رفت که انحلال مجلس در شهرستانها رأی نیاورد.



کودتا با نامه!


در روز 22 مرداد شاه فرمان عزل مصدق و نصب سرلشکر زاهدی را امضا کرد و توسط سرهنگ نصیری رییس گارد شاهنشاهی برای هر دو فرستاد. روز بعد مصدق از رادیو اعلام کرد مجلس هفدهم با توجه به نتیجه رفراندوم باید منحل شود. کاخ سعدآباد و محل اقامت مصدق به دستور دولت وی تحت حفاظت تانکها قرار گرفت. روز 24 مرداد مصدق در نامه ای از شاه تقاضای صدور فرمان انحلال مجلس را کرد. در همین روز نصیری فرمان زاهدی را در مخفیگاهش به او داد و شب فرمان مصدق را به وی ابلاغ نمود که همانجا دستگیر شد. توجه داشته باشیم که نصیری فرمان «شاه» را برای نخست وزیر برده بود و مصدق با سوگندی که بر پشت قرآن برای حفظ سلطنت نوشته و به شاه تقدیم کرده بود: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم بر خلاف قانون اساسی عملی کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهور را قبول نمایم» و به عنوان رییس دولت که به قانون اساسی مشروطه قسم خورده بود، قاعدتا نمی بایست فرستاده «شاه» را دستگیر می کرد. مصدق در این باره می گوید که مطمئن نبوده نامه دست خط شاه بوده باشد. او که نصیری را متهم به کودتا علیه خود می کند هرگز توضیح نمی دهد رییس گارد شاهنشاهی چگونه و با کدام تانک و سرباز قصد کودتا علیه او را داشته که به این سادگی در خانه وی دستگیر گشت! مصدق روز بعد بدون آنکه از فرمان عزل خود توسط شاه حرفی بزند اعلامیه ای صادر کرد مبنی بر اینکه مقارن ساعت یازده شب گذشته یک کودتای نظامی به وسیله افسران گارد شاهنشاهی به اجرا گذاشته شد و در نتیجه سرهنگ نصیری رییس گارد شاهنشاهی که برای تسلیم نامه ای به نخست وزیر مراجعه کرده بود، توقیف گردید. از محتوای نامه هیچ سخنی نیست و کسی نیز نمی پرسد چگونه می توان با نامه کودتا کرد! مصدق عده ای از ارتشیان و دولتیان را بازداشت نمود و برای دستگیری سرلشکر زاهدی ده هزار تومان جایزه تعیین کرد. ساعت 9 صبح روز بعد شاه در فرودگاه رامسر به هنگام خروج از کشور گفت آن نامه فرمان برکناری مصدق از نخست وزیری به دلیل زیر پا گذاشتن قانون اساسی و مشروطیت بود و وی برای جلوگیری از برادرکشی و خونریزی و جنگ داخلی برای مدت کوتاهی از کشور خارج می شود. سپس شاه در پیامی که از رادیو لندن پخش شد گفت مصدق را به این جهت عزل کرده که وی از اختیارات خود سوء استفاده کرده و دست به یک رفراندوم غیر قانونی زده است. همان روز مصدق انحلال مجلس را اعلام کرد و دستور داد فرمانداری نظامی کاخهای سلطنتی را مهر و موم کرده و از اموال و اثاثیه کاخها مواظبت کند. آیا مصدق برای حفظ سلطنت و مشروطه این تمهیدات را به کار می برد؟ کسی نمی داند، خودش نیز توضیحی نمی دهد، هیچ کس هم نمی پرسد! روز بعد فرمانداری نظامی تهران که تحت فرمان دولت مصدق بود، بسیاری از درباریان را دستگیر کرد و همزمان عده ای مجسمه های رضا شاه را در میدان بهارستان و میدان سپه پایین کشیدند. در 27 مرداد فراکسیون نهضت ملی در خانه مصدق جلسه فوق العاده تشکیل داد تا «اوضاع وخیم کشور» را بررسی کند. در واقع پس از انحلال مجلس و بی اعتنایی مصدق به فرمان شاه که طبق قانون (غلط یا درست) عزل نخست وزیر از اختیارات وی بود، و همچنین خروج شاه از کشور، اوضاع وخیم شد. آیا اگر مصدق فرمان عزل را می پذیرفت، باز هم اوضاع وخیم می شد، و آیا قانون ملی شدن صنعت نفت که پیش از مصدق تصویب شده بود، اجرا نمی گشت؟! از ساعت 6 صبح 28 مرداد چهره تهران عوض شد. این همان روزیست که صدها کتاب و مقاله درباره آن نوشته شده است. روز بعد در اعلامیه ای که از سوی سرلشکر زاهدی صادر شد اعلام گشت که به فرمان شاه برای حفظ جان مصدق از هیچگونه اقدامی خودداری نخواهد شد و وی باید در طول 24 ساعت خود را معرفی کند. شاه باز گشت. وی پیش از ورود به تهران اعلام کرد: «صنعت نفت ایران ملی شده و شرکت نفت ایران و انگلیس وجود خارجی ندارد. نفت ایران ملی شده و ملی خواهد ماند». خود مصدق اذعان می کند که شاه از هیچ دولتی به اندازه دولت وی پشتیبانی نکرد. بیماری و تمارض مصدق و ابیاتی که در این مورد ساخته اند معروف است. خود در خاطراتش به بیماری عصبی و جسمی خود از دوران جوانی اشاره می کند. لیکن او هم به نسبت چهل سال پیش عمری نسبتا طولانی را پشت سر نهاد و دچار ناتوانی روحی و افتادگی جسمی نگشت و هم با وجود توطئه هایی که علیه خود تصویر می کند هرگز نه مورد حمله قرار گرفت و نه به قتل رسید! ظاهرا او به نوعی پارانوئید دچار بود و همواره فکر می کرد همه علیه او توطئه می کنند و حتا هنگامی که وی را در دوران قوام برای سخنرانی در یک مسجد دعوت نمودند، تعجب کرد که چرا ممانعت نکردند و برای عدم ممانعت نیز به دنبال توطئه می گشت! جالب اینجاست که اغلب کتابها و مقالات مربوط به 28 مرداد نیز با همین روحیه توطئه جو نوشته شده است. عذرخواهی خانم مادلن آلبرایت وزیر امور خارجه دولت دموکرات بیل کلینتون که به طمع اصلاح طلبی در سال 1378 صورت گرفت، پیش از آنکه بیان یک واقعیت تاریخی و اعتراف به دخالت آمریکا در کودتای 28 مرداد باشد، یک عمل سیاسی سخیف در جهت منافع آمریکا بود که نه پرده از رازی برداشت و نه گوشه ای تاریک از تاریخ کشورمان را روشن ساخت! هم شاه هم مصدق! شاه و مصدق هر دو میهن دوست بودند. هر دو منافع ملی ایران را در نظر داشتند. هر دو بر این باور بودند که هر یک بهتر از دیگری می تواند این منافع را حفظ کند. هر دو خود را نماینده «اراده ملت» می دانستند. از همین رو مصدق «عزل» خود را از نخست وزیری کودتایی نامید که با دستگیری سرهنگ نصیری رییس گارد شاهنشاهی ناکام ماند و شاه در مصدق رقیبی را دید که اگرچه به حفظ سلطنت او سوگند خورده بود، ولی جاه طلبی های «خطرناک» خود را داشت. در واقع کودتا با انحلال مجلس شروع شده بود. انحلال مجلس توسط نخست وزیر، که غیر قانونی بود، عزل او توسط شاه را به دنبال داشت. مصدق فرمان عزل را نپذیرفت و ماند. شاه از مقابله دست برداشت و رفت. مصدق با اطمینان به پشتیبانی مردم کودتا کرد و شکست خورد. شاه با اطمینان به حمایت خارجی با کودتا برگشت و پیروز شد.



همه جا توطئه


روحیه جاه طلبانه مصدق و نقش منحصر به فردی را که تنها برای خود قائل بود به خوبی می توان در خاطرات او دید. تو گویی در ایران فقط او خواهان ملی شدن صنعت نفت بود. روز شنبه 8 اردیبهشت 1330 پس از استعفای حسین علا نخست وزیر وقتی «یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزم آرا نخست وزیر به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمی کرد برای قبول کار حاضر شوم اسمی از من برد که بلا تأمل موافقت کردم و این پیشامد سبب شد که نمایندگان از محظور در آیند و همه بالاتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند. موافقت من هم روی این نظر بود که طرح نمایندگان راجع به ملی شدن صنعت نفت از بین نرود و در مجلس تصویب شود. چناچه آقای سید ضیاءالدین نخست وزیر می شد دیگر مجلسی نمی گذاشت تا من بتوانم موضوع را تعقیب کنم. مرا هم با یک عده توقیف و یا تبعید می کرد. بطور خلاصه مملکت را قرق می نمود تا از هیچ کجا و هیچ کس صدایی بلند نشود و او کار خود را به اتمام رساند. چنانچه شخص دیگری هم متصدی این مقام می شد باز من نمی توانستم صنعت نفت را ملی کنم»! مصدق علل سقوط خود را در خاطرات آنتونی ایدن وزیر امور خارجه وقت انگلستان می جوید. او معتقد است انگلیس و آمریکا خواهان از میان برداشتن او بودند. حال آنکه به گواهی تاریخ مرتب مذاکراتی برای حل مسئله نفت در جریان بود و خود مصدق نه تنها یک پای این مذاکرات بود بلکه بلافاصله گزارش آن را به شاه نیز می داد. البته نقش کشورهای خارجی را نمی توان انکار نمود لیکن همه چیز را نمی توان به پای آنان نوشت که اگر چنین کنیم عملا قلم بطلان بر نقش دولتمردان داخلی و نیز مردم می کشیم. مصدق دامنه توطئه علیه خود را در مورد مسئله ای که وی تنها پرچمدار و تنها خواهنده آن نبود، گسترده می دید. او می نویسد: «برای از بین بردن شخص من عده ای از دربار و علماء و افسران و بعضی از اعضای جبهه ملی با هم توحید مساعی کردند و توطئه روز نه اسفند را پیش آوردند. و مقصود از این توطئه این بود عده ای رجاله به این عنوان که من می خواستم شاه را از مملکت خارج کنم درب کاخ جمع شوند و موقع خروج من از کاخ مرا از بین ببرند و چنانچه این کار صورت می گرفت علما روز نه اسفند که به کاخ آمده بودند به جنازه ام نماز می گزاردند و چون وزیر دفاع ملی بودم به امر شاهنشاه آن را روی توپ قرار می دادند و با احترامات کامل به خاک می سپردند و عده ای از غوغاگران مقابل درب کاخ را هم که مرتکب این جنایب شده بودند به اشد مجازات می رسانیدند تا هیچ فردی گمان نبرد این واقعه در اجرای یک نقشه سیاست خارجی صورت گرفته است و آن وقت بود که من می شدم به تمام معنی یک مرد ملی که نه شیعه با من مخالف بود و نه سنی». می بینید که او حتا توطئه پس از مرگش را نیز تصویر می کند! ولی نه تنها هیچ دلیل و مدرکی برای اثبات وجود این سناریو وجود ندارد، بلکه از هیچ کس دیگر نیز جز مصدق چنین چیزی شنیده نشده است. آنچه را نیز درباره نقش لوی هندرسن سفیر وقت آمریکا می گوید بیشتر به خیالبافی شبیه است: شاه قرار بود برود. نخست وزیر و هیئت دولت جمع شدند تا او را بدرقه کنند. پیشخدمت نامه ای به مصدق داد که در آن هندرسن برای یک کار فوری می خواهد مصدق را ببیند. مصدق نامه را به شاه نشان داد تا شاید در حرکت به خارج عجله نکند و «شاید ملاقات من با سفیر سبب شود فسخ عزیمت فرمایند» مصدق توضیح نمی دهد چرا ملاقات مصدق با سفیر آمریکا ممکن است سبب فسخ عزیمت شاه شود؟! این کشور خارجی در دولت «مستقل» نخست وزیر «ملی» و عزم شاه چه نقشی می توانست داشته باشد؟! مصدق خود اینطور حساب می کرد که اگر شاه برود، جمعیتی در برابر در نمی ماند که بخواهد او را از بین ببرد. اگر منصرف شود «باز تا جمعیت در آنجا بود من از کاخ خارج نمی گردیدم. برای ملاقات با سفیر حرکت کردم و هنوز به درب کاخ نرسیده بودم که صدای فریاد جمعیت در خیابان مرا متوجه نمود که از آن در نباید خارج شوم و از در دیگری به خانه مراجعت نمایم.» کسانی که آن نقشه شیطانی و پر دردسر را برای از بین بردن مصدق طراحی کردند، خیلی راحت می توانستند این را هم پیش بینی کنند که مصدق ممکن است از در دیگری خارج شود! مصدق می گوید که هندرسن هم کار مهمی نداشت که «ملاقات فوری با من را ایجاب کرده باشد. چند کلامی گفت و رفت» و توضیح می دهد که همه دست به دست هم دادند و آن نمایش «عزیمت شاه» را به وجود آوردند و به لوی هندرسن سفیر آمریکا نیز گفتند پیامی برای مصدق بفرستد و او را برای کار فوری بخواهد تا وی از کاخ خارج شده و توسط «جمعیتی» که روبروی کاخ اجتماع کرده اند از بین برود! راست این است که در چنان اوضاعی که مصدق توصیف می کند، از راههای بسیار ساده تری می شد او را از میان برد. دستگاهی که تنها آدم سالم و میهن دوست و مستقل آن محمد مصدق باشد برای از بین بردن وی دچار هیچ مشکلی نمی شد! مصدق تمامی رویداد نه اسفند را نقشه ای علیه خود ارزیابی می کند و آن را «توطئه» می نامد و حتا فوت استالین را که در 16 اسفند 1331 روی داد در رابطه با سقوط دولت خود ارزیابی می کند: فوت استالین «موقع را برای سقوط دولت من مساعد کرده بود». چرا؟ فوت استالین چه ربطی به جبهه ملی و نخست وزیرش داشت؟! مگر اینان حامی خود را از دست دادند؟! مصدق توطئه و «اعمال نفوذ سیاست خارجی» را به حدی می بیند که حتا هشتاد درصد وکلای مجلس هفدهم که فراکسیون اکثریت را توسط جبهه ملی تشکیل می دادند، زیر تأثیر آن با وی «مخالف» شدند! او توضیح نمی دهد چگونه و چرا؟ آیا ممکن نیست طرفداران یک سیاستمدار خود دارای فکر مستقل باشند و اگر با سیاستهای وی مخالفت کردند، پس تابع سیاست خارجی هستند؟ اگر «نفوذ خارجی» آنچنان باشد که بتواند فراکسیون اکثریت را با خود همراه سازد، پس دیگر چه جای سخن از استقلال است؟! مصدق هرگز نمی گوید رفراندوم برای انحلال مجلس مخالف قانون بوده و چنین چیزی در قانون اساسی وقت پیش بینی نشده و اصولا یک قوه نمی تواند برای انحلال یک قوه دیگر رفراندوم برگزار کند! دولت حق نداشت حتا با استفاده از اختیارات «تام» مجلس را منحل کند. او تلاش می کند ثابت کند که رفراندوم غیرقانونی «صحیح» برگزار شده ولی هرگز به این نکته که خود رفراندوم عملی غیر قانونی بوده، اشاره نمی کند.از حقوقدان برجسته ای چون مصدق که تحصیلات خود را در فرانسه و سوییس به پایان رسانده بود، چنین سفسطه ای بعید است مگر آنکه سیاست و جاه طلبی پرده حایل بر دانش آدمی بکشد. مصدق معتقد است «آنچه گفته و کرده ام تمام در منافع ملت ایران بوده» آیا واقعا چنین بوده است؟ آیا رد پیشنهاد چرچیل – ترومن و پیشنهاد بانک بین المللی در مورد حل مسئله نفت به نفع ملت ایران بوده است؟! اگر چنین بود پس چرا مصدق هنگامی که دیگر کار از کار گذشته بود فوأد روحانی را برای تماس با انگلیسی ها به بغداد فرستاد تا در این مورد بازنگری شود؟ آیا حرکت در جهتی که یک دولت ملی را پس از دو سال و نیم ساقط کند به نفع ملت ایران بوده است؟! آیا فدا کردن منافع ملی به پای «وجاهت ملی» به سود ایران بوده است؟!


دو روی یک سکه

شاه و مصدق هر دو نمی توانستند پیروز شوند. ولی به سود ایران و ایرانی می بود اگر هر دو می توانستند با یکدیگر کنار بیایند. ولی آنها ترجیح دادند یک نفر از این کودتا پیروز بیرون آید و آن شاه بود. بهترین منبع برای بررسی 28 مرداد سخنان همین دو نفر است. از سخنان این دوست که می توان دریافت هر دو اشتباه کردند و هر دو زمینه را برای انجام کودتا علیه خود آماده ساختند. هر دو مرزهای خود را زیر پا نهادند: شاه با عزل نخست وزیر محبوب خود و مصدق با درخواست و تمدید اختیارات و انحلال مجلس و برقراری حکومت فردی. هر دو با سرسختی بر سر شیوه خود پافشاری نمودند: شاه با روش مسالمت آمیز و مثبت بر سر حل مسئله نفت و مصدق با روش تهاجمی و منفی. هر دو شیوه ای مشابه در برابر خود و مردم داشتند: شاه مرعوب ازتهدید و استعفای مصدق و مصدق خشنود از تهدید دائم به استعفا و کناره گیری. این دو پیش از آنکه با خارجیان (آمریکا و انگلیس) به توافق برسند، می بایست نخست با خود به توافق می رسیدند و مصالح ملی را فراتر از منافع و موقعیت شخصی و عامه پسند بودن خود می دانستند. مصدق در 25 مرداد با نادیده گرفتن فرمان عزل کودتا کرد و برای دو روز نخست وزیر ماند. شاه در 28 مرداد با کودتا بازگشت و برای 25 سال دیگر شاه ماند. اگر توازن قوا در ساختار سیاسی و نظامی ایران و نیز پشتیبانی مردمی و حمایت خارجی به سود مصدق می بود، کودتای 25 مرداد پیروز می شد ودیگر 28 مرداد وجود نمی داشت. اینکه کشور پس از آن چه موقعیتی می یافت و آن کودتا چه پیامدهایی می داشت، جز حدس و گمان نمی تواند باشد. احتمالا همان زمان ایران جمهوری می شد ولی بر اساس تجربه و سیاست جبهه ملی و حزب توده در برابر انقلاب اسلامی و حکومت خمینی می توان گفت که جمهوری ایران نمی توانست چون جمهوری های همسایه و کشورهای مسلمان خودکامه و موروثی نباشد! برقراری جمهوری در ایران 25 سال پس از 28 مرداد حاصلی جز خودکامگی نداشت، چه برسد اگر در سال 1332 برقرار می شد! در واقع مصدق که خیلی نسبت به خود و محبوبیت اش مطمئن بود، روز 26 مرداد طرفداران شاه را از خود راند، روز 27 مرداد دست به سرکوب کمونیستها زد و روز 28 مرداد تنها ماند. آیا او که به گفته خودش: «به یک عده مردم فهمیده و وطن پرست» تکیه داشت و در عمل مجبور شد با وزرایش مخفی شود، بقیه مردم ایران و یا هر کس را که با وی مخالف بود نفهم و وطن فروش می شمرد؟! ایران اگرچه در سالهای بعد راه رشد متناقضی را پیمود، لیکن از نظر سیاسی بیش از پیش در خودکامگی فرو رفت. هر اندازه که نیروهای چپ، آزادیخواه و سوسیالیست و میهن دوست دهانشان بسته می شد و امکانی نمی داشتند، آخوندها در سراسر کشور در مساجد و تکایا به این یا آن مناسبت مذهبی از منابر برای تبلیغ انقلاب اسلامی استفاده می کردند. در 11 مهر 1332 ادعانامه دادستان منتشر گشت که طی آن برای مصدق تقاضای اعدام شده بود. ولی در 2 آذر 1332 دکتر محمد مصدق «به پاس خدماتش در نخستین سال نخست وزیریش در راه ملی شدن صنعت نفت» به سه سال زندان مجرد محکوم شد. مصدق پس از زندان در حبس خانگی بسر برد و در 14 اسفند 1345 درگذشت. شاه به جای سلطنت راه حکومت در پیش گرفت و 25 سال بعد بار دیگر راهی خارج شد. این بار اما رقیب کینه جو و سیه دل آمده بود که بماند و انتقام بگیرد. شاه و مصدق دو روی یک سکه ناب و در میان دولتمردان منطقه چهره هایی برجسته بودند. آنکه این سکه را باخت، ملت بود و آنکه آن را به خرج حکومتی جهنمی زد، خمینی بود. کیهان لندن، مرداد


من میخوام بدونم، مصدق اگر قرار بود قانونی عمل کنه، بر چه اساس و قانونی مجلس رو منحل کرد؟آیا فراتر از اختیارش این کار رو نکرد؟ نظر دوستان خود مصدق رو ببینید:




نمایندگان طرفدار مصدق در حمایت از ابقای دولت وانحلال مجلس استعفا دادند. همین باعث شد تا دیگر جلسات مجلس به حد نصاب نرسیده و تشکیل نشود. از طرف دیگر مصدق رفراندومی با موضوع انحلال مجلس و ابقای دولت برگزار کرد. این نخستین همه‌پرسی تاریخ سیاسی ایران است. تصمیم دكتر مصدق برای انحلال مجلس و ابقای دولت از طریق مراجعه به همه پرسی در حالی كه كمتر از یك سال از عمر آن مانده بود، باعث مخالفت جمعی از برجسته ترین مشاوران و هواداران دكتر مصدق از جمله دكتر معظمی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%85% D8%B9%D8%B8%D9%85%DB%8C)، دكتر شایگان، دكتر كریم سنجابی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%83%D8%B1%D9%8A%D9%85_%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7% D8%A8%D9%8A)، دكتر غلامحسین صدیقی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86_% D8%B5%D8%AF%D9%8A%D9%82%D9%8A)، مهندس احمد رضوی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B1%D8 %B6%D9%88%D9%8A&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)، خلیل ملكی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%84%D9%8A%D9%84_%D9%85%D9%84%D9%83%D9%8A) و محمود نریمان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF_%D9%86%D8%B1%D9%8A% D9%85%D8%A7%D9%86) شد. آنها تلاش كردند كه مصدق را از تصمیم خود منصرف كنند اما او بر سر رای خود باقی ماند. مهندس رضوی (نایب رئیس مجلس) در اعتراض به دكتر مصدق در جلسه فراكسیون نهضت ملی كه صبح روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۲ در منزل نخست‌وزیر تشكیل شد، گفت: « آقای دكتر مصدق شما تا به حال هرچه خواستید به ما تحمیل كردید و ما حرفی نزدیم... شما بر خلاف قانون اساسی از مجلس اختیار گرفتید و بر خلاف قانون ۲سال است كه حكومت غیرقانونی نظامی اعلام فرموده‌اید و برخلاف قانون در انتخاب رئیس مجلس دخالت نمودید و با تمام این جریانات ما چیزی نگفتیم ولی دیگر در مورد رفراندوم سكوت نمی‌كنیم » [۶۵] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82# cite_note-64) دكتر معظمی رئیس مجلس شورای ملی نیز در جلسه‌ای كه در مجلس برگزار شد، ضمن مخالفت با رفراندوم انحلال مجلس به دكتر مصدق گفت: « در قوانین، رفراندوم سابقه ندارد و اكثریت قریب به اتفاق نمایندگان با آن مخالف هستند و بهتر است كه این مطلب با میانجیگری حل شود و این كدورت برطرف گردد »





همچنین آیت‌الله كاشانی در اعلامیه‌ای در ۱۰‌/‌۵‌/‌۳۲ رفراندوم را تحریم كرد. در این اعلامیه آمده بود: «هموطنان و برادران عزیزم، ضمن اعلامیه قبلی از مفاسد و مضار رفراندوم شرحی متذكر و همه مستحضر گردیده و توجه دارند كه عمل به آن چه ضررهایی برای دیانت و ملت و مشروطیت و مملكت در بردارد، با این حال دوران خود را دوره انقراض دیانت و استقلال مملكت و ملت قرار ندهید و طوق رقیت و اسارت و بندگی را به گردن خود نگذارید. شركت در رفراندوم خانه‌برانداز كه با نقشه اجانب طرح‌ریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است. البته و البته هیچ مسلمان وطن‌خواهی شركت نخواهد كرد، گرچه ممكن است بعضی اشخاص غافل و بی‌اطلاع از حقایق و مضار آن و خائنین وطن فروش برای انجام مقاصد شوم دیگران در رفراندوم شركت كنند یا این كه دولت صندوق را از آرای قلابی پركند. علی‌ای‌حال عمل به رفراندوم بر خلاف قانون اساسی و مصلحت مملكت و ملت بوده و هیچ‌گونه اثر قانونی ندارد».[۶۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82# cite_note-66)




آیت‌الله سید محمد بهبهانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%8A%D8%AF_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8 %D9%87%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%8A) نیز در نامه‌ای از دكتر مصدق خواست تا در تصمیم خود برای انحلال مجلس و ابقای دولت تجدید نظر كند. همچنین دكتر مظفر بقایی طی تلگرافی به دكتر مصدق خاطر نشان كرد در صورتی كه وی از انجام رفراندوم انحلال مجلس صرف نظر كند، حاضر است به اتفاق علی زهری از سمت نمایندگی مجلس استعفا كند. در این زمان مصدق در ملاقات با هندرسون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%86)، سفیر آمریکا میگوید که انگلیسیها ۳۰ نفر از نمایندگان مجلس را خریدند و با کمی تلاش بیشتر میتوانند ۱۰ نفر دیگر را هم بخرند و دولت را بیاندازند. ما باید این مجلس را ببندیم.[۶۸] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82# cite_note-67)




در این میان حزب توده با انحلال مجلس و ابقای دولت موافق بود و در جریان رفراندوم هم اعضا و هواخواهان این حزب حضور داشتند و علاوه بر این از دولت خواسته بودند كه علاوه بر انحلال مجلس برای تشكیل مجلس موسسان و تغییر قانون اساسی اقدام كند.[۶۹] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82# cite_note-68)


حالا خود این همه پرسی که فراتر از اختیار مصدق بود رو ببینید:




این همه‌پرسی به خاطر هم‌زمان نبودن رای‌گیری در تهران و شهرستان‌ها و جدا بودن صندوق‌های مخالفان و موافقان مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. در تهران برای موافقان صندوق ­هایی در میدان­ های سپه و راه‌آهن و برای مخالفان صندوق­ هایی در میدان‌های بهارستان و محمدیه قرار داده شده بود. طرفداران مصدق در میدان بهارستان، الاغی را كه بر گردنش قطعه مقوایی به مضمون «مخالفم» نوشته بود جلوی چادر اخذ آرای مخالفین بسته بودند[۷۰] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82# cite_note-69)




روزنامه لوموند فرانسه از تهران چنین گزارش میدهد: « … به نظر می رسد که یک توافق ضمنی بین حزب توده و جبههء ملی برقرار شده است، به این شکل که طرفداران جبههء ملی در میدان سپه و طرفداران حزب توده در ایستگاه (راه آهن) آراء خود را به صندوق بریزند. تمام سفارتخانه ها بسته اند و حدود سه هزار نیروی نظامی از ۴ نقطهء محل اخذ رأی و نقاط استراتژیک تهران محافظت می کنند … گروه های وابسته به حزب توده خیلی عظیم تر هستند و طول صف های آنان به چند صد متر بالغ می شود. شعارها و پلاکاردهای جبههء ملی حاکی از اعلام حمایت از دکتر مصدّق و درخواست انحلال مجلس است، در حالیکه شعارهای حزب توده – اساساً – علیه مجلس است و درخواست تشکیل مجلس مؤسّسان برای تغییر رژیم فعلی است. نحوه اخذ رأی، مخفی نیست زیرا نه فقط یک محل جداگانه برای کسانی که می خواهند رأی منفی بدهند در نظر گرفته شده بلکه هر یک از شرکت کنندگان در این رفراندوم باید ورقه ای را پُر کنند که اسم و آدرس خود را روی آن بنویسند. محلّی که برای اخذ رأی طرفداران مجلس در نظر گرفته شده، مقابل مجلس است و روی یک پلاکاردِ بزرگ این جمله بچشم می خورَد: کسانی که اینجا رأی می دهند، طرفدار انحلال مجلس هستند. تا ساعت ۹ به وقت محلّی، فقط سه نفر برای اعلام رأی «نــــه» در این صندوق حضور یافتند و از این سه نفر، تعداد زیادی عکس گرفته شد و از آنها فیلمبرداری شد و مورد اهانت و آزار قرار گرفتند. دیشب حوادثی در منزل آیت الله کاشانی رُخ داد. وی به تمام «مسلمانان حقیقی» توصیه کرده تا این رفراندوم را تحریم کنند. طرفداران مصدّق بُطری های بنزینِ آتش زا بطرف منزل آیت الله کاشانی پرتاپ می کردند و نزاعی در اطراف منزل ایشان در گرفت که یک نفر کشته و نزدیک به صد نفر مجروح شدند و امروز صبح گروه های مسلّح، منزل آیت الله کاشانی را محاصره کرده و ورود به منزل ایشان – حتّی برای نزدیکان و بستگان وی – را ممنوع کرده بودند، آیت الله کاشانی مجدّداً رفراندوم برای انحلال مجلس را تحریم کرد و اعلام نمود که هر رأئی که مصدّق در این رفراندوم زیر حمایت سرنیزه ها و تانک ها بگیرد، موجب بطلان هر قرارداد بین المللی است که در آینده منعقد نماید»



از همه مهم تر این هست:



پیش از این یاران مصدق همچون غلامحسین صدیقی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_% D8%B5%D8%AF%DB%8C%D9%82%DB%8C) و خلیل ملکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%84%DB%8C%D9%84_%D9%85%D9%84%DA%A9%DB%8C) به او هشدار داده بودند که در نبود مجلس، شاه شما را برکنار میکند. ولی مصدق چنین پاسخ داده بود که شاه جراتش را ندارد. اگر هم چنین کند، ما تمکین نمیکنیم.[۷۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82# cite_note-72)


یعنی یاران نزدیک مصدق بهش هشدار داده بودن، حالا آمریکا میخواست کاری بکنه یا نه...ایشون داشت فراقانونی کار میکرد!!! شاه هم بر اساس اختیاری که داشت حکم عزل ایشون رو صادر کرد و ایشون هم شب دریافتش کرد و رسید هم داد اما بعد زیر بار نرفت...خیلی هم میگن ایشون محبوب مردم بود، خب چطور با 3 روز آشوب خیابونی از حکومت ساقط شد و مردم دیگه یادشون نیوفتاد مصدق کی هست تا بریزن بیرون و نجاتش بدن؟ این هم بخش های مقاله ای از کسی که اون رو هیچ حدی نمیدونید و نخونده نظر میدید:




[QUOTE][B][B]لقمان

undead_knight
11-24-2012, 01:15 PM
انقلاب یا اصلاح ؟
در حقیقت بسته به نوع و عمق دیکتاتوری حاکم بر یک کشور یکی از اینها میتونه کارساز باشه.
وقتی یک نظامی کلا فاسد بشه و هیچ امیدی به اصلاحش نباشه شیوه های مسالمت آمیز تنها باعث میشه که خشم مردم فروکش کنه و در واقع نقش یک سوپاپ رو برای اون نظام خواهد داشت.
انقلاب چیز مزخرفیه ولی خب گاهی لازم میشه!
در واقع بیشتر از همه حاکمان کشور هستند که باعث تحریک انقلاب میشند هر قدر آدم های عاقل تری باشند انقلاب ها نرم تر و بهتر میشه، و اگر درست باشه به اصلاح میانجامه.
اصلاحات واقعی(نه نمادین)بهترین و کم هزینه ترین روش بهتر کردن حکومته(و البته در نهایت وجود خود حکومت مطلوب ترین گزینه نیست)

Angela
11-24-2012, 02:22 PM
درسته و قبل از اون باید ببینیم که آیا بهر حرکتی میشه گفت انقلاب؟
اصولا چه زمانی یک دگرگونی رو انقلاب میدونن؟
مثلا آیا تحولات سال 57یک انقلاب بود؟
ارجح تر در هر جایی اصلاحاته اما این همه جا جواب نمیده و موارد خاصی وجود داره که جز با انقلاب نتیجه بخش نخواهد بود.
من تحولات سال 57 رو انقلاب می دونم و به نظرم به اندازه کافی دگرگونی اجتماعی و سیاسی به وجود آورده که بتونیم بگیم انقلابه ! شما اینطور فکر نمی کنید؟
البته قبلا شنیدم که می گفتن این انقلاب نیست ولی درک نکردم چرا؟
خب این انقلاب چطوری باید باشه که نتیجه بخش باشه؟
در فضای تندروی انقلابی که اندیشیدن از بین می ره چی می خواد انقلاب رو هدایت کنه؟
و وقتی انقلاب با خشونت همراه بشه چطور میشه مهارش کرد ؟ میشه ؟

sonixax
11-24-2012, 02:45 PM
من تحولات سال 57 رو انقلاب می دونم و به نظرم به اندازه کافی دگرگونی اجتماعی و سیاسی به وجود آورده که بتونیم بگیم انقلابه ! شما اینطور فکر نمی کنید؟
البته قبلا شنیدم که می گفتن این انقلاب نیست ولی درک نکردم چرا؟
خب این انقلاب چطوری باید باشه که نتیجه بخش باشه؟
در فضای تندروی انقلابی که اندیشیدن از بین می ره چی می خواد انقلاب رو هدایت کنه؟
و وقتی انقلاب با خشونت همراه بشه چطور میشه مهارش کرد ؟ میشه ؟

به نظر من هم انقلاب نبود ، شورشی کور بود که شوربختانه منجر به سقوط حکومت (تا اینجاش بد نیست) و روی کار آمدن بدترین حکومت تاریخ ایران در تمام دوران شد (اینجاش وحشتناکه) .
و تجربه هایی مثل شورش ۵۷ باعث شده که بگیم انقلاب چیز خوبی نیست !!!

و اما مردمی که در پی براندازی حکومتی به مراتب اصلاح پذیر تر بودند امرزه دلخوش کرده اند به اصلاح حکومتی که مشروعیتش را از جانب الله میگیرد و کوچکترین روزنه ی امیدی برای اصلاحش وجود ندارد .

undead_knight
11-24-2012, 02:53 PM
به نظر من هم انقلاب نبود ، شورشی کور بود که شوربختانه منجر به سقوط حکومت (تا اینجاش بد نیست) و روی کار آمدن بدترین حکومت تاریخ ایران در تمام دوران شد (اینجاش وحشتناکه) .
و تجربه هایی مثل شورش ۵۷ باعث شده که بگیم انقلاب چیز خوبی نیست !!!

و اما مردمی که در پی براندازی حکومتی به مراتب اصلاح پذیر تر بودند امرزه دلخوش کرده اند به اصلاح حکومتی که مشروعیتش را از جانب الله میگیرد و کوچکترین روزنه ی امیدی برای اصلاحش وجود ندارد .
اینکه به انقلاب 57 بگیم شورش،به نظرم توهین به شورش هست!
شورش هیچ وقت به دنبال برقراری حکومت جدید نیست بلکه هدفش نفی حکومت موجوده،در صورتی که انقلاب 57 با هر تعریفی یک انقلاب محسوب میشه.
به نظرم ما هنوز ممکنه برای انقلاب در ذهنمون تقدس هایی قائل باشیم که نمیخوایم با تعمیم دادنش به تجربه جمهوری اسلامی این ایده ذهنی رو آلوده کنیم:)

Angela
11-24-2012, 02:55 PM
به نظر من هم انقلاب نبود ، شورشی کور بود که شوربختانه منجر به سقوط حکومت (تا اینجاش بد نیست) و روی کار آمدن بدترین حکومت تاریخ ایران در تمام دوران شد (اینجاش وحشتناکه) .
و تجربه هایی مثل شورش ۵۷ باعث شده که بگیم انقلاب چیز خوبی نیست !!!

و اما مردمی که در پی براندازی حکومتی به مراتب اصلاح پذیر تر بودند امرزه دلخوش کرده اند به اصلاح حکومتی که مشروعیتش را از جانب الله میگیرد و کوچکترین روزنه ی امیدی برای اصلاحش وجود ندارد .
یعنی انقلاب نتیجه خوب داره؟ یا با آگاهی همراه هست و احساسی نیست؟ و به همین خاطر تحولات 57 رو نمیشه بهش گفت انقلاب؟

mahtab71
11-24-2012, 03:13 PM
من تحولات سال 57 رو انقلاب می دونم و به نظرم به اندازه کافی دگرگونی اجتماعی و سیاسی به وجود آورده که بتونیم بگیم انقلابه ! شما اینطور فکر نمی کنید؟
البته قبلا شنیدم که می گفتن این انقلاب نیست ولی درک نکردم چرا؟
خب این انقلاب چطوری باید باشه که نتیجه بخش باشه؟
در فضای تندروی انقلابی که اندیشیدن از بین می ره چی می خواد انقلاب رو هدایت کنه؟
و وقتی انقلاب با خشونت همراه بشه چطور میشه مهارش کرد ؟ میشه ؟
اینکه بتونیم این حادثه رو انقلاب بدونیم یا نه،بستگی به این داره که از چه زاویه ای بررسی کنیم.
از دید یک مارکسیست حوادث سال 57رو نمیشه یک انقلاب نامید.چون برای وقوع یک انقلاب فاکتورهایی مهمه.مثلا طبقه ی کارگر صنعتی باید در اون کشور قشر عظیمی باشه.که خب این شرط در ایران نبوده و نیست.
یکی از آثار بد انقلاب اینه که نارضایتی به خیابونها کشیده میشه و وقتی این اتفاق صورت بگیره دیگه کنترل و مهار از دست نخبگان بیرون خواهد اومد و چه بسا در خلاف جهت اصلی حرکت کنه.
در سال 57بیشترین کشته شدگان مارکسیستها بودن اما در نهایت یک حکومت دینی برقرار شد.چرا!!
چون منحرف شد.

undead_knight
11-24-2012, 03:36 PM
اینکه بتونیم این حادثه رو انقلاب بدونیم یا نه،بستگی به این داره که از چه زاویه ای بررسی کنیم.
از دید یک مارکسیست حوادث سال 57رو نمیشه یک انقلاب نامید.چون برای وقوع یک انقلاب فاکتورهایی مهمه.مثلا طبقه ی کارگر صنعتی باید در اون کشور قشر عظیمی باشه.که خب این شرط در ایران نبوده و نیست.
یکی از آثار بد انقلاب اینه که نارضایتی به خیابونها کشیده میشه و وقتی این اتفاق صورت بگیره دیگه کنترل و مهار از دست نخبگان بیرون خواهد اومد و چه بسا در خلاف جهت اصلی حرکت کنه.
در سال 57بیشترین کشته شدگان مارکسیستها بودن اما در نهایت یک حکومت دینی برقرار شد.چرا!!
چون منحرف شد.
هیچ انقلابی منحرف نمیشه! در واقع در یک انقلاب بحث بر سر اینه که چه کسی میتونه نیروی عظیم ازاد شده مردم رو به سمت دلخواه خودش هدایت کنه.چون مهمترین ویزگی یک انقلاب اینکه که حکومت رو عوض میکنه اینکه چه حکومتی میاد ربطی به خود انقلاب نداره بلکه به کسانی ربط داره میتونند کنترلش کنند.
اصولا هم انقلابیون پیروز باقی متحدین انقلابی رو سرکوب میکنند چون دیگه حکومتی نیست که برای مبارزه باهاش متحد بشند،هرکی بتونه زودتر حکومت جدید رو پایه گذاری بکنه و قدرت رو قبضه کنه صاحب انقلابه!
فکر میکنم این تعریف رو باید تعدیل کرد،انقلاب توسط طبقه متوسط هدایت میشه و طبقه ضعیف اون رو اجرایی میکنه و طبقه حاکم رو سرنگون میکنه،اینطور به نظرم عام تره.

Dariush
11-24-2012, 07:23 PM
اول اینکه کلینتون(بیل) صحبتی نکرده بود و مادلین آلبرایت اون زمان صبحت کرده بود...صحبت های هیلاری کلینتون هم بیشتر به شرح ماجرا و گفتن اینکه دوران جنگ سرد بوده،خلاصه میشه...شما در عالم سیاست باید بدونید معذرت خواهی چه معنی ای میده!! آمریکا در مورد سقوط هواپیمای ایرباس هم حاضر به معذرت خواهی نشد...در مورد 28 مرداد هم معذرت خواهی نکرده!! این رو گفتم بی دلیل جو سازی نشه چون ذکر اینکه آمریکا عذر خواهی کرده خیلی باب شده ولی صحت نداره...بحث اینکه نقش داشته رو من منکر نشدم...در ادامه بیشتر توضیح میده!!! از این حرف شما هم بوی حمله شخصی به مشام میرسه...در کار آکادمیک که از این حرف ها نمیزنن!! شما اگر به خودت زحمت کلیک کردن روی لینک مصاحبه و خوندن مطالب ایشون رو داده بودی، میومدی میگفتی اینجا و اینجا اشتباه هست...من فقط به کتاب حواله ندادم، مصاحبه رو لینک کردم که خلاصه ای از همون کتاب بود...اما در مسائل تاریخی این جور کلی گویی جایی نداره!!1 باید جزییات رو بررسی کرد...لطف کنید این مقاله رو بدون اینکه باز بگید اصلا در حد فلان نیست بخونید....
من میخوام بدونم، مصدق اگر قرار بود قانونی عمل کنه، بر چه اساس و قانونی مجلس رو منحل کرد؟آیا فراتر از اختیارش این کار رو نکرد؟ نظر دوستان خود مصدق رو ببینید:
حالا خود این همه پرسی که فراتر از اختیار مصدق بود رو ببینید:

از همه مهم تر این هست:
یعنی یاران نزدیک مصدق بهش هشدار داده بودن، حالا آمریکا میخواست کاری بکنه یا نه...ایشون داشت فراقانونی کار میکرد!!! شاه هم بر اساس اختیاری که داشت حکم عزل ایشون رو صادر کرد و ایشون هم شب دریافتش کرد و رسید هم داد اما بعد زیر بار نرفت...خیلی هم میگن ایشون محبوب مردم بود، خب چطور با 3 روز آشوب خیابونی از حکومت ساقط شد و مردم دیگه یادشون نیوفتاد مصدق کی هست تا بریزن بیرون و نجاتش بدن؟ این هم بخش های مقاله ای از کسی که اون رو هیچ حدی نمیدونید و نخونده نظر میدید:

حالا خود این همه پرسی که فراتر از اختیار مصدق بود رو ببینید:
از همه مهم تر این هست:
یعنی یاران نزدیک مصدق بهش هشدار داده بودن، حالا آمریکا میخواست کاری بکنه یا نه...ایشون داشت فراقانونی کار میکرد!!! شاه هم بر اساس اختیاری که داشت حکم عزل ایشون رو صادر کرد و ایشون هم شب دریافتش کرد و رسید هم داد اما بعد زیر بار نرفت...خیلی هم میگن ایشون محبوب مردم بود، خب چطور با 3 روز آشوب خیابونی از حکومت ساقط شد و مردم دیگه یادشون نیوفتاد مصدق کی هست تا بریزن بیرون و نجاتش بدن؟ این هم بخش های مقاله ای از کسی که اون رو هیچ حدی نمیدونید و نخونده نظر میدید:



اول اینکه بنده نه مصدقی هستم و نه ملی گرا و نه همه ی آن چیز های دیگر.وقت و اعصاب خود را آنقدر ارزشمند میدانم که صرفا وارد بحثی شوم که سودمندی اش از پیش برایم تضمین شده باشد و هر جا که خلافش برایم ثابت شود عطائش را لقائش خواهم بخشید.بحث مصدق و شاه هم شده است دعوای شیعه و سنی.در دومی شاید اصالتی قابل تصور باشد ولی در اولی دلیلش صرفا گیج بازی یا لج بازی و در بدترین حالت خیانت است به مردم، چرا که وقتی جماعتی توانایی تحلیل و درک رویدادی به این روشنی و وضوح را ندارد دیگر بحث با او مثل اجرای سمفونی سی و ششم بتهون است برای ناشنوایان!
دوست عزیز، بنده به خوبی به معنای معذرت خواهی یک مقام دیپلماتیک واقفم.حالا شما میفرمائید که خانم هیلاری کلینتون با هزار لکنت و کنایه و تبصره معذرت خواهی کرده است.شما حتما باید بدانید که وقتی ایشان مقام نمایندگی یک کشور را بر عهده دارد نمیتواند "ملت" خود را شرمنده کند و باید یک جوری کار کرده را توجیح کند.اما برای من معذرت خواهی او یا شوهرش اهمیتی ندارد.مهم تر این است که اینها به صراحت پذیرفتند که با شاه توطئه کردند و علیه مردم ایران دست به یکی کردند!حالا بفرمائید که نگفته توطئه و دست به یکی کرده، بلکه گفته همکاری کرده!مسلما انتظار ندارید که وزیر امور خارجه آمریکا بیاید بگوید ما علیه مردم ایران با شاه توطئه کردیم!به هر حال او این را پذیرفت و حتما این هم مشخص است که حالا پشت این حرف هزار مصلحت هم که بوده باشد و خانم کلینتون از حرفها هزار چیز دیگر را هدف دارد، بالاخره پذیرفتن چنین چیزی از سوی مقام رسمی یک کشور نمیتواند بادهوا باشد.خب این کافی نیست؟دوست من مثل اینکه شما نمیدانید تبانی با بیگانگان و توطئه علیه ملت خود چقدر شرم آور است؟!وقتی میگویم ستارخان از محمدرضاشاه مترقی تر بود به همین دلیل است.این کار او را مقایسه کنید با پاسخی که ستارخان به سفیر روسیه داد!
حالا از این هم بگذریم که سلطنتی ها هرگز حتی همین معذرت لکنت دار خانم کلینتون را از مردم نخواستند.هرگز مسئولیت کارِ کرده را نپذیرفتند و همیشه از روی غرور و عناد با مردم سخن گفتند.
اما در مورد جناب میرفطروس و آنچه از او نقل کردید.دوست عزیز، حمله شخصی برای خودش معنا دارد.به هر حرفی که نمیشود گفت حمله شخصی!وقتی دیدم از او و کتابش نام بردید نا امید شدم.این شخص صرفا خود را با دروغهایش مایه تمسخر و خنده دیگران کرده.در لینک هایی که در زیر میگذارم که تنها قطره ای از دریای دروغهایش برملا شده است:
آسیب رسانی به حافظه ی تاریخی : asre-nou.net (http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=1904)
آسیب رسانی به حافظه ی تاریخی : asre-nou.net (http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=2019)
آسیب رسانی به حافظه ی تاریخی : asre-nou.net (http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=2104)
: asre-nou.net (http://asre-nou.net/php/view.php??objnr=2276)
Iran National Front (http://www.jebhemelli.net/Books/2012/AminiBook_GhaemmaghamM.html)
gooya news :: politics : پاسخ جزء به جزء به کتاب "آسیب شناسی یک شکست" نوشته علی میرفطروس (بخش نخست)، حمیدرضا مسیبیان (http://news.gooya.com/politics/archives/2009/03/085290.php)
gooya news :: politics : پاسخ جزء به جزء به کتاب "آسیب شناسی یک شکست" نوشته علی میرفطروس (بخش دوم و پایانی)، حمیدرضا مسیبیان (http://news.gooya.com/politics/archives/2009/03/085291.php)
لازم به ذکر است که محمد امینی دو جلد کتاب کتاب قطور نوشته اند که سراسر افشای دروغهای جناب میرفطروس است.

جناب میرفطروس و درخواست از آمریکایی ها برای حمله نظامی به ایران :

او در نامه ای از سناتور گراهام خواست که با حمله نظامی، نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد
به نقل از ویکی پدیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%81%D8%B7% D8%B1%D9%88%D8%B3)
این مورد را به خوبی از پدر معنوی خود(محمدرضا شاه) آموخته است!
واقعا عرعر الاغهای بارکش کوهستانهای کردستان ، در برابر سخنان کسی که از بیگانگان میخواهد تا به کشور و مردمش حمله کنند، به مانند نغمه ای بهشتی است!

و آنچه مایه خنده های دیوانه وار میشود این است که به همین خاطر، مدرک دکترای افتخاری(بخوانید جعلی) را از ایشان پس میگیرند:

به دنبال این نامه دکتر صمدانی رئیس دانشگاه american global university دکترای افتخاری وی را پس گرفت .به نقل از ویکی پدیا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D9%81%D8%B7% D8%B1%D9%88%D8%B3)
دوستانی که میخواهند قدری بیشتر بخندند این نوشته از «اصغر آقا» را بخوانند:
Asgharagha.com :: Hadi Khorsandi (http://www.asgharagha.com/archives/002855.php)

حالا دوست من، شما انتظار دارید من بنشینم به حرفهای چنین انسان فرومایه ای پاسخ دهم؟!دوستان حتما میدانند که در تاریخ نگاری با استانداردهای امروزی، تنها یک دورغ کل یک کتاب تاریخ را بی ارزش میکند و در محافل آکادمیک با همان دروغ اول، کتاب را آتش میاندازند.حالا کتاب ایشان سراسر دروغ و جعل است.
بنابراین نفرمائید من به ایشان حمله ی شخصی کردم.



شما مشخص کن بالاخره مردم ایران خیلی مترقی و آگاه بودن یا اینکه در اثر فشار های شاه ، دچار نا آگاهی شده بودند...مردمی که هنوز سواد کافی نداشتند چطور میفهمیدند الان کار دست کاردان هست یا نه؟ الیت جامعه ایرانی چه ارتباطی با عوام داشت؟ اتفاقا باید بچذیریم جامعه مذهب زده ایرانی کاملا از ایلت فاصله گرفته بود و همون روح الله مصطفوی بیشتر از همه قدرت نفوذ داشت بین مردم...مردم هم نفهمیدند چه کاری کردند، فقط روی موج سوار شدند....همون مردم نسل انقلاب امروز دارن انواع و اقسام فحش ها رو نثار خودشون میکنند که اون زمان خام شدن...الیت هم که قربونش برم از ملی گرفته تا توده ای، پشت سر امام سینه میزدن و بعد هم با اردنگی از صحنه سیاسی ایران پرت شدن بیرون...حالا اینها چه جور احمقی بودند من نمیدونم دیگه !!!
اما پس از اینها!
موضوع این است که بنده اساسا تمایلی به نبش قبر گذشتگان ندارم!وقت و حوصله بحث در مورد مناقشاتی که مدتهای مدید بی نتیجه مانده اند را هم ندارم چراکه معمولا (برخلاف تصور خیلی ها)همه ی آنها کاملا روشن و اضح هستند و کاملا معلوم است که چی به چی است، اما صرفا مسائل و ویژگی های شخصی و شخصیتی مانع از ایجاد تفاهم بین دو طرف میشود.
در مورد دوران شاه، نیز به همین گونه است.فرض کنیم مصدق غیر دموکراتیک بود.فرض کنیم مصدق غیرقانونی بود و کودتاچی اصلی او بود!شاه با عزل او کشور را به کجا برد؟آیا یک حکومت دموکرات برقرار کرد؟
اتفاقات خیلی خیلی واضح هستند دوست من.پس از فرار رضاشاه، مردم دوباره امیدوار شدند.شاه جدید یک جوان تحصیلکرده در سوئیس و دموکراتیک بود.مردم هم او را دوست میداشتند و هم به او اعتماد کردند.اما متاسفانه شاه با ناجوانمردی تمام از اعتماد مردم سو استفاده کرد، علیه مردم خود توطئه کرد و پس از آن هر روز نهادهای امنیتی و پلیسی را گسترش داد.کسی نمیخواست او برای ما قهرمان شود، چنان که خودش میخواست مردم ایران و جهان او را مانند یک قهرمان برای مردم ایران ببینند.البته او میتوانست تبدیل به قهرمان شود، در صورتی که همان روند سالهای 1320 تا 1332 را ادامه میداد و در راه آزادی مردم و دموکراسی و حاکمیت ملی میکوشید، نه اینکه برای ما اتوبوس کولر دار و کفش شیک بیاورد.این تحقیر ملت نیست؟هرچه هم اطرافیان شاه مثل قوام به او گفتند که این کارها را نکن، او نمیشنید.
حالا در مورد اینکه پرسیدید مشخص کن مردم ایران آگاه بودند یا نه، باید بگویم مردم ایران پس از مشروطه،همیشه "آگاه به لزوم وجود آزادی" بودند.اما اتفاقی که در سالهای سلطنت شاه افتاد این بود که شاه فضای هرگونه فعالیت سیاسی را بسته بود و مردم ناتوان از فعالیت سیاسی بودند و دستگاههای تعاملشان که همان روزنامه ها و احزاب هستند، قطع شده بود.این شد که فعالیت سیاسی به زیرزمین ها و پستو ها رفت.خب انتظار دارید مردمی خشمگین و تحقیر شده که ارتباطشان با الیت جامعه به کلی قطع شده، چه کنند؟همه مردم که نمیتوانند جان لاک و ماندلا باشند!این مردم برای آزادی از دست رفته خود قیام کردند و به دلیل فضای مسموم و قحط الرجال، انقلاب ایران دوباره به بیراهه رفت.اما حتی مسئولیت به بیراهه رفتن انقلاب هم بر گردن مردم نیست.
شاید ذکر این خاطره بی مناسبت نباشد: از یکی از آشنایان پیر و البته بی سواد خود، که در مورد اوضاع اقتصادی شکایت میکرد، پرسیدم که این چه بلایی بود که نسل شما در سال 57 بر سر ما آورد؟پاسخ این مرد بی سواد مرا متعجب و البته خاموش کرد:شاه دیکتاتور بود و دیکتاتور را باید انداخت بیرون!
اما رابطه الیت جامعه با مردم خود به خود قطع نشد که بزرگوار!حضرت شاه اینکار را کردند و تنها ارتباط بین مردم و آخوندها باقی ماند.تنها آلترناتیو مردم شده بود آخوند.در صورتی که همین مردم در سالهای مشروطه از رهبران خود با جان و دل حمایت میکردند و رابطه ای جدی با الیت خود داشتند.من هنوز هم وقتی کتاب تاریخ مشروطه را ورق میزنم از آنهمه بزرگی شگفت زده میشوم.
این نکته پایانی را هم گوشزد کنم که آزادی حق اساسی همه مردم است، فرقی هم بین مردم باسواد و بی سواد،مذهبی و غیر مذهبی،سنتی و پیشرفته نیست.اینقدر مردم خود را با این سخنان تحقیر نفرمائید.

sonixax
11-24-2012, 08:46 PM
یعنی انقلاب نتیجه خوب داره؟ یا با آگاهی همراه هست و احساسی نیست؟ و به همین خاطر تحولات 57 رو نمیشه بهش گفت انقلاب؟

بله انقلاب میتونه نتیجه خوبی هم داشته باشه و کم هم نداریم انقلابهایی که نتیجه های خوب داشتند .

Anarchy
11-24-2012, 09:12 PM
اول اینکه بنده نه مصدقی هستم و نه ملی گرا و نه همه ی آن چیز های دیگر.وقت و اعصاب خود را آنقدر ارزشمند میدانم که صرفا وارد بحثی شوم که سودمندی اش از پیش برایم تضمین شده باشد و هر جا که خلافش برایم ثابت شود عطائش را لقائش خواهم بخشید.بحث مصدق و شاه هم شده است دعوای شیعه و سنی.در دومی شاید اصالتی قابل تصور باشد ولی در اولی دلیلش صرفا گیج بازی یا لج بازی و در بدترین حالت خیانت است به مردم، چرا که وقتی جماعتی توانایی تحلیل و درک رویدادی به این روشنی و وضوح را ندارد دیگر بحث با او مثل اجرای سمفونی سی و ششم بتهون است برای ناشنوایان!

من متوجه نمیشم چه چیزی انقدر واضح و روشن هست؟ اینکه اگر مصدق مونده بود امروز ما شده بودیم سوئیس و این محمد رضای خبیث بود که مسبب همه بدبختی های امروز ماست؟!




دوست عزیز، بنده به خوبی به معنای معذرت خواهی یک مقام دیپلماتیک واقفم.حالا شما میفرمائید که خانم هیلاری کلینتون با هزار لکنت و کنایه و تبصره معذرت خواهی کرده است.شما حتما باید بدانید که وقتی ایشان مقام نمایندگی یک کشور را بر عهده دارد نمیتواند "ملت" خود را شرمنده کند و باید یک جوری کار کرده را توجیح کند.اما برای من معذرت خواهی او یا شوهرش اهمیتی ندارد.مهم تر این است که اینها به صراحت پذیرفتند که با شاه توطئه کردند و علیه مردم ایران دست به یکی کردند!حالا بفرمائید که نگفته توطئه و دست به یکی کرده، بلکه گفته همکاری کرده!مسلما انتظار ندارید که وزیر امور خارجه آمریکا بیاید بگوید ما علیه مردم ایران با شاه توطئه کردیم!به هر حال او این را پذیرفت و حتما این هم مشخص است که حالا پشت این حرف هزار مصلحت هم که بوده باشد و خانم کلینتون از حرفها هزار چیز دیگر را هدف دارد، بالاخره پذیرفتن چنین چیزی از سوی مقام رسمی یک کشور نمیتواند بادهوا باشد.خب این کافی نیست؟دوست من مثل اینکه شما نمیدانید تبانی با بیگانگان و توطئه علیه ملت خود چقدر شرم آور است؟!وقتی میگویم ستارخان از محمدرضاشاه مترقی تر بود به همین دلیل است.این کار او را مقایسه کنید با پاسخی که ستارخان به سفیر روسیه داد!

این که هیلاری کلینتون به صورت کلی و بدون ذکر جزییات حرفی میزند که نشان از تاریخ نگاری نداره...کسی نگفت آمریکا هیچ نقشی نداشت،اما این جمله ای که از شما بولد شد خیلی من رو به یاد ادبیات دکتر احمدی نژاد میندازه که حرف از مردم میزنه...مصدق خودش خلاف قانون عمل کرده، بعد چطور سرنگون شدنش مساوی هست با توطئه علیه مردم؟ بعد هم ادعا میکنید مصدقی نیستید.مردم اگر عاشق ایشون بودن، میومدن میریختن بیرون و هر جور شده ایشون رو دوباره به قدرت میرسوندن مثل قبل...همون طور که نقل قول از یاران مصدق و حوداث اون دوران آوردم، به ایشون هشدار داده شده بود که چی پیش میاد، اما این فرد بی توجه به همه چیز میخواست یکه تاز شه...فرق این آدم با شاه چی بود مثلا؟ کل ملی شدن صنعت نفت رو زدن به نام ایشون در صورتی که بخش پایانی رو فقط ایشون انجام دادن...شما نا خواسته داری بت میسازی !! کی غیر از حزب توده با ایشون همراه بود در این رفراندم؟

و من متوجه نیستم از مدام اسم بردن از آمریکا به چی میخواید برسید؟ چرا هی ملت ایران ملت ایران میکنید؟ نکنه روش مصدق برای رفراندم و اون شیوه رای گیری که جزییاتش رو نوشتم، خدمت به مردم ایران بوده؟

نه شاه ایران بی عیب و نقص بود نه مصدق...مصدق با این عمل غیر قانونیش، اتفاقا خیانت بیشتری کرد و مملکت رو داشت به سمت شرایط مخاطره آمیزی هدایت میکرد....




حالا از این هم بگذریم که سلطنتی ها هرگز حتی همین معذرت لکنت دار خانم کلینتون را از مردم نخواستند.هرگز مسئولیت کارِ کرده را نپذیرفتند و همیشه از روی غرور و عناد با مردم سخن گفتند.

خانم کلینتون معذرت خواهی نکرد...این سواستفاده ظریف در بحث رو لطفا کنار بذارید!!! سلطنت طلب ها هم همون قدر احمق هستند که مصدقی ها...من فرقی آنچنان نمیبینم....




اما در مورد جناب میرفطروس و آنچه از او نقل کردید.دوست عزیز، حمله شخصی برای خودش معنا دارد.به هر حرفی که نمیشود گفت حمله شخصی!وقتی دیدم از او و کتابش نام بردید نا امید شدم.این شخص صرفا خود را با دروغهایش مایه تمسخر و خنده دیگران کرده.در لینک هایی که در زیر میگذارم که تنها قطره ای از دریای دروغهایش برملا شده است:
آسیب رسانی به حافظه ی تاریخی : asre-nou.net
آسیب رسانی به حافظه ی تاریخی : asre-nou.net
آسیب رسانی به حافظه ی تاریخی : asre-nou.net
: asre-nou.net
Iran National Front
gooya news :: politics : پاسخ جزء به جزء به کتاب "آسیب شناسی یک شکست" نوشته علی میرفطروس (بخش نخست)، حمیدرضا مسیبیان
gooya news :: politics : پاسخ جزء به جزء به کتاب "آسیب شناسی یک شکست" نوشته علی میرفطروس (بخش دوم و پایانی)، حمیدرضا مسیبیان
لازم به ذکر است که محمد امینی دو جلد کتاب کتاب قطور نوشته اند که سراسر افشای دروغهای جناب میرفطروس است.

قول میدم نه کتاب رو خوندید و نه حتی مطالب لینک رو ...من مطالب لینک های شما رو هنوز کامل مطالعه نکردم، اما این جور نیست که با 4 تا لینک کل ارزش یه پژوهش رو زیر سوال ببریم...اون هم وقتی طرف مقابل از سر بغض مطلبی رو نوشته باشه، در حالی که در همین مصاحبه ای که اصلا نخوندید خود میرفطروس خیلی دوستانه و منطقی از بقیه دعوت میکنه که مطالبش رو بخونن و نظر و انتقادشون رو بگن....اما مصدقی ها شروع به حمله های شخصی کردن چون بتشون مورد تعرض قرار گرفته...




جناب میرفطروس و درخواست از آمریکایی ها برای حمله نظامی به ایران :
او در نامه ای از سناتور گراهام خواست که با حمله نظامی، نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرد
به نقل از ویکی پدیا
این مورد را به خوبی از پدر معنوی خود(محمدرضا شاه) آموخته است!
واقعا عرعر الاغهای بارکش کوهستانهای کردستان ، در برابر سخنان کسی که از بیگانگان میخواهد تا به کشور و مردمش حمله کنند، به مانند نغمه ای بهشتی است!

و آنچه مایه خنده های دیوانه وار میشود این است که به همین خاطر، مدرک دکترای افتخاری(بخوانید جعلی) را از ایشان پس میگیرند:
به دنبال این نامه دکتر صمدانی رئیس دانشگاه american global university دکترای افتخاری وی را پس گرفت .
به نقل از ویکی پدیا

اگر همه حرف های خود رو مصداق حمله شخصی نمیدونستید، این یکی رو قطعا باید بدونیم...اینها چه ربطی به بحث میرفطروس در مورد 28 مرداد داره؟ غیر از اینه که به خیال خام بعضی برای خرد کردن و تحقیر ایشون گفته میشه؟ جالب اینجاست که باز هم سنت حسنه به میون آوردن پوپولیستی مردم رو به کار میبرید...در حالی که در متن دقیقا گفته میر فطروس مشخص هست و مردم رو جدا کرده...

شما تا جایی پیش رفته اید که یک جا به محمد رضا و میرفطروس توهین میکنید و ایشان رو در زمره خائنین به ایران میدونید، اینها رو به حساب چی باید گذاشت؟ تعصب کور شما در بررسی رویداد های تاریخی؟!
به جای اینکه ترجیع بند سخنانتون، تکرار پوپولیستی واژه مردم باشه و از ویکی پدیا چشم بسته کپی پیست کنید، برید ببینید نامه چی بوده!!! مدرک دکترای افتخاری رو پس گرفتند که گرفتند، جز شما برای چه کسی اهمیتی داره؟ تازه شادمانه میگویید " بخوانید جعلی"...همون هایی که عاشقان مصدق بودن هم روی نامه که مضمون متفاوتی با تشویق به حمله به ایران داره مانور دادن هم روی قضیه پس گرفتن مدرک...اینها انسان های بسیار پستی هستند در نظر من...

جهت اطلاع...البته شما که وقت خوندن این چیز ها رو ندارید...

تارنمای علی میرفطروس چرا حملهء نظامی به رژیم ؟،علی میرفطروس (http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:kSCIjsk_k4cJ:mirfetros.com/fa/%3Fp%3D2322+&cd=1&hl=en&ct=clnk&client=firefox-a)


چرا حملهء نظامی به رژیم ؟،علی میرفطروس

* رهبران جمهوری اسلامی که پس ازوقایع خونین وهولناک انتخابات خرداد88 امکان هرگونه اصلاح وآشتی ملّی را غیرممکن ساخته اند،اینک باگشودن درب های مراکز اتمی خود به روی بازرسان آژانس بین المللی اتمی،ضمن شفّاف سازی وجلب اعتمادجهانی ،می توانندازوقوع حمله به ایران جلوگیری کنند.
* در سال های اخیر ،درتصادفات رانندگی درایران800 هزارنفر کشته و 9 میلیون نفر مجروح شده اند!
* تلفات ناشی ازآلودگی هوای تهران بیش از جنگ ایران وعراق است!
*سران ورهبران اسرائیل درحمله به ایران بایدبیادِ « کوروش بزرگ» ونجات قوم یهود ازاسارتِ «بُختُ النّصر»عمل کنندنه به صورت «صدام حسین».بنابراین: هرگونه حملهء نظامی به مردم ومراکزصنعتی ونفتی ایران،باعث کینه ونفرت دیرپای ملّت ایران نسبت به اسرائیل ،آمریکاوهمپیمانان شان خواهدشد.
*****
باافشای طرح ترورسفیرعربستان سعودی واحالهء آن به سازمان ملل متحد،ارائهء گزارش معتدل احمدشهید،گزارشگرویژهء سازمان ملل متحد دربارهء نقض فاحش ومستمّرحقوق بشردرایران، گزارش اخیردبیرکلّ آژانس بین المللی اتمی مبنی برماهیّت نظامی فعالیّت های اتمی ایران و…. بنظرمی رسدکه اینک پازل حملهء نظامی به ایران،کامل گردیده واین امر-بدرستی- باعث ترس ونگرانی ایرانیان نسبت به سرنوشت میهن شده است.دراین میان،تئوریسین های سابق ولاحق ِ«انقلاب شکوهمند اسلامی»،در«اطاق های فکر»وباتئوری پردازی هاوتحلیل های ترسناک از«لیبیائی کردن یاعراقی کردن ایران »،ضمن تنزّل از«اصلاح طلبی»به«مصلحت طلبی»،عموماً،درسودای ادامه واستمرار رژیم اسلامی هستند!
ازطرف دیگر:برخی ازمخالفان جمهوری اسلامی،بدرستی،حمله به ایران را«ازمصادیق دخالت های حقوق بشری ِکشورهای غربی»می دانند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/74.jpg (http://mirfetros.com/fa/wp-content/uploads/2011/11/%DA%A9%D9%84%D9%91%D9%87-%D8%B4%D9%825.jpg)
کلّه شق،کار ِمانا نیستانی
روشن است که هیچ ایرانی آزاده وترقیخواهی حاضرنیست که کمترین خدشه وخراشی برتمامیّت اندام«مام میهن»وارد آید،امّا،بسیاری ازمخالفان حمله به ایران چنین وانمودمی کنند که:«حمله به ایران وزوال جمهوری اسلامی،یعنی:زوال و ویرانی ایران»!!.درحالیکه نگاهی کوتاه به کارنامهء حکومت جمهوری اسلامی روشن می سازد:
- جداازکُشته ها ومجروحان بی شماروویرانی های عظیم وگستردهء جنگ8ساله باعراق(که بسیاری ازسران ،رهبران وتئوریسین های کنونی رژیم اسلامی درشعله ورساختن وخصوصاًتداوم 8سالهء آن،نقش اساسی داشته اند)،بایددانست که این رژیم ازآغازاستقرارخود،دریک جنگ اعلام نشده علیه مردم ایران ودستآورهای ملّی ،مدرن ومدنی آنان(ازانقلاب مشروطیّت تاانقلاب اسلامی سال57)،زندگی میلیون ها زن ومردوپیروجوان راتباه کرده وبانابودکردن زیرساخت های اقتصادی،صنعتی واجتماعی ایران،میهن ما را به یکی از عقب مانده ترین وفقیرترین کشورهای امروزجهان سوق داده است.
- جداازکُشتارهای هولناک زندانیان سیاسی – عقیدتی تابستان 1367 وشکنجه واعدام زیباترین فرزندان میهن بخاطرندای حق طلبانه وآزادیخواهانه شان پس ازانتخابات 1388،و….کافی است که فقط تعداد تلفات دو پدیده(حوادث رانندگی ومرگ ومیرهای ناشی ازآلودگی هوا درتهران)را بیادآوریم تا ابعادتلفات«جنگ اعلام نشدهء جمهوری اسلامی علیه مردم ایران» رابهتربشناسیم:
بنابراسنادرسمی جمهوری اسلامی،سالانه حدود۸۰۰ هزار تصادف در ایران روی می دهد و ایران در ردیف اول حوادث مرگبار جاده ای جهان قرار دارد. برآورد خسارات تصادفات، چندان آسان نیست اما برخی، میزان آن را سالانه بیش از پنج هزار میلیارد تومان (بیش از ۵ میلیارد دلار) برآورد می کنند.1

تلفات تصادفات رانندگی در ایران:
800 هزار کشته و 9 میلیون مجروح!
بقول اسدالله جولا یی رئیس« ستاد دیه»، تصادفات رانندگی در ایران در 30 سال اخیر800 هزارنفر کشته و 9 میلیون مجروح برجای گذاشته است.
این آمار وحشتناک حاکی از آن است که درمدت10سال(از1377تا1388)درایران تعداد265 هزارنفر کشته وبیش از2میلیون نفرمجروح ومصدوم شده اند.2
تلفات آلودگی هوای تهران:
بیش ازتلفات جنگ ایران وعراق!
بقول دوستی ازایران:«تهران شهری است که دارد آرام آرام می میرد».
گزارش هایی که هیچ گاه از سوی منابع دولتی تایید نشده اند، حکایت از مرگ سالانه 54 هزار تهرانی در اثر آلودگی هوا دارد.به گزارش روزنامهء ابتکار( سه شنبه 9 تیرماه 1388): مرگ بیش از دوسوم از پایتخت نشین ها، به آلودگی هوا ربط دارد. روز یکشنبه یک مقام مسئول در ستاد محیط زیست شهرداری پایتخت گفت: 70 درصد مرگ و میرها در تهران ناشی از مشکلات تنفسی و قلبی است که این مشکلات ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با آلودگی هوای تهران دارد. هادی حیدرزاده، با اعلام این مطلب، آلودگی هوا را به شکل مستقیم و غیرمستقیم عامل مرگ شهروندان تهرانی دانست و گفت: تعداد قربانیان انسانی ناشی از آلودگی هوای تهران در هشت سال گذشته بیشتر ازتلفات 8 سال جنگ باعراق بوده است.3
سونامی ِسرطان
روزنامهء «عصرامروز»درشمارهء ۲۱ خرداد۱۳۹۰ باتیترهشداردهندهء « آقایان! جان مردم در خطر است! سونامی ِسرطان، پزشكان را هم شوكه كرده»نوشت:
با توجه به آمار سال 1389 ، 4 هزار نفر بر اثر آلودگی هوا درتهران جان خود را از دست دادند.4
ارقام تلفات واقعی دراین باره،بسیاربسیاربیشتراست زیرا که بقول یکی ازمسئولین جمهوری اسلامی:« قرار نیست آمار[واقعی] تلفات جانی بر اثر آلودگی هوا اعلام شود».5
روزنامهء«مردمسالاری»نوشت:
۹ بهمن ماه 1388 سخنگوی فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی، آمار رسمی مرگ و میر ناشی از آلودگی هوای تهران از سال ۸۴ تا ۸۶ را هر ماه به طور مستقیم ۱۴۰۰ نفر و هرسال ۱۶ هزار نفر اعلام کرد.6
اهوازوسنندج؛ رتبهء اوّل ودوم ِآلودگی هوا درجهان
این درحالی است که سیدشریف حسینی، نمایندهء مردم اهواز در مجلس ،اخیراً (سه‌شنبه،5مهرماه1390)با حضور در جمع خبرنگاران اظهار داشت: اهواز توسط سازمان بهداشت جهانی،در رتبهء اول ِآلودگی هوا قرار دارد و این یک واقعیّت است که اعلام شده.7.گفتنی است که سنندج ازنظرآلودگی هوا در رتبه دوم قراردارد،میزان آلودگی هوای اهواز،372،سنندج،254 است درحالیکه میزان آلودگی هوای شهرهای بزرگ استرالیا:13، واشنگتن:18 ،توکیو:23 وپاریس:38 می باشد.8
بنابراین:آیارژیم جمهوری اسلامی برای مردم دربند ِایران «اطاق های گاز ِنازی ها»را تدارک دیده است؟

سالی 70 هزار میلیارد ریال خسارت!
سیدامیر فاتح‌وحدتی، مدیر مرکز پایش آلودگی هوای استان تهران، می‌گوید: براساس آمار رسمی که از طریق مطالعات بازنگری زیست محیطی تهیه شده،
آلودگی هوا هر سال70 هزار میلیارد ریال به محیط زیست کشور خسارت وارد می‌کند.این میزان خسارت، معادل 8/4 درصد کل تولید ناخالص ملی کشور در طول یک سال است. البته براساس گزارش بانک جهانی خسارت سالانهء آلودگی هوا در ایران تا 10 سال آینده از رقم 8 میلیارد دلار کنونی به حدود 16 میلیارد دلار در سال2016 میلادی می‌رسد.« روزنامهٔ آفتاب» نیز خسارت‌های ناشی از آلودگی هوا در ایران را 1000 میلیارد دلار تخمین زده است.9
*******
چنین ارقام هولناکی از تلفات انسانی وخسارات عظیم اقتصادی و زیست محیطی ،ناشی فقط ازدو پدیده(تصادفات رانندگی وآلودگی هوادرتهران) است واین سئوآل راباید درذهن هرایرانی آزاده ومیهن پرست بیدارکندکه: خسارت یک حملهء هدفمند به منظور کوبیدن پایگاه هاو ستادهای سرکوب رژیم اسلامی(بیت رهبری،سپاه،بسیج و….) ودرنتیجه،برداشتن سقف ترس و تهدید وسرکوب وسپس خیزش مردم ِدربندایران و سرنگونی رژیم اسلامی بدست ِهمین مردم آیا ازتلفات ومرگ ومیرهای ناشی از آلودگی هواوتصادفات رانندگی،بیشترخواهدبود؟
رهبران جمهوری اسلامی که پس ازوقایع خونین وهولناک انتخابات خرداد88 امکان هرگونه اصلاح وآشتی ملّی را غیرممکن ساخته اند،اینک باگشودن درب های مراکز اتمی خود به روی بازرسان آژانس بین المللی اتمی،ضمن شفّاف سازی وجلب اعتمادجهانی،می توانندازوقوع حمله به ایران جلوگیری کنند،امّاگذشته نشان می دهدکه آنان،نوشیدنِ«جام زهر»رابرکامیابی درعرصه های سیاسی ونیز«قذّافیزاسیون»کردن سرنوشت شان رابر کناررفتن ِ آرام،مسالمت آمیز و تأمین بخش،ترجیح می دهند!
براین اساس بودکه سال پیش درنامه ای به سناتور«لیندسی گراهام»سناتورجمهوریخواه آمریكا، مخالفتم را باهرگونه حمله به تأسیسات اتمی،صنعتی ومردم ایران،اعلام داشته ام.آن نامه اینک،درآستانهء حملهء نظامی به ایران، می تواندخطاب به رهبران آمریکا وفرانسه وانگلیس بشمارآید،این نامه،همچنین وخصوصاً،می تواند خطاب به آقایان «شیمون پرز»،«ایهود باراک»ودیگرسران کشوراسرائیل باشد،اسرائیلی هائی که باملّت بزرگ ایران دوستی تاریخی ودیرینه دارند.به عبارتدیگر:سران ورهبران اسرائیل درحمله به ایران بایدبیاد«کوروش بزرگ» ونجات قوم یهود ازاسارتِ «بُختُ النّصر»عمل کنندنه به صورت «صدام حسین».بنابراین: هرگونه حملهء نظامی به مردم ومراکزصنعتی ونفتی ایران،باعث کینه ونفرت دیرپای ملّت بزرگ ایران نسبت به اسرائیل،آمریکاوهمپیمانان شان خواهدشد.
7نوامبر2011،بوستون،آمریکا
***
نامه اى به سناتور لیندسی گراهام
*مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود ِرژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت، در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که اینک در منطقه و جهان در تدارک یک «هولوکاست اسلامی» است.

(Letter to Sen. Lindsey Graham (R-SC
v The chief regional and global threat is not Iran’s nuclear facilities. Or even its undermining peace and security in the Levant, Iraq, Afghanistan, and elsewhere. Rather, the real threat is the fundamental nature of Iran’s Islamic regime, which – since its founding over 30 years ago – has nurtured a virulently hateful, Islamist ideology in the region.
*تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: باخیزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود.
v Only by destroying and dismantling the regime’s vast repressive apparatus and breaking the shackles of fear imprisoning the freedom-loving people of Iran can the United States and her allies secure a genuine and lasting peace across the region.
سناتور لیندسی گراهام عزیز!
بعنوان یک ایرانی و محقّق در تاریخ ایران و اسلام، از موضع گیری شجاعانۀ شما در کنفرانس امنیّت بین المللی «هالیفاکس» در کانادا، بسیار سپاسگزاری می کنم. متأسفانه دولت کنونی آمریکا با شناخت نادرست از ماهیّت رژیم اسلامی ایران ، فرصت های فراوانی را در گفتگو با مردم ایران و حمایت از مبارزات آزادیخواهانۀ آنان از دست داده است. مبارزات مردم ایران، خصوصاً در دو سال اخیر، گواه روشنی است که این رژیم قرون وسطائی، مشروعیّت و پایگاهی در میان مردم ایران ندارد و اینک، تنها به زور اسلحه و سرکوب های خونین و هولناک به حکومت خود ادامه می دهد.

!Dear Senator Graham
As a scholar of Iranian and Islamic history, I write to express my deepest gratitude for your courageous remarks at the 2010 Halifax International Security Forum. Unfortunately, due to its misguided understanding of the nature of the Iranian regime, the current U.S. administration has lost too many opportunities to engage and support the Iranian people in their struggle for freedom. That struggle has amply demonstrated that this vicious and medieval regime lacks any legitimacy among average Iranians – and only remains in power by brutalizing its citizens.

بنابراین: هر حمله ای که پایگاه ها و ستادهای سرکوب رژیم ایران را بقول شما «اخته» کند، باعث رضایت و شادمانی مردم ایران خواهد بود و به آنان فرصت خواهد داد تا بدون ترس از سرکوب پاسداران رژیم، به خیابان ها ریخته و خود به حیات این رژیم فاشیستی نقطۀ پایان بگذارند.

Therefore: if the United States and her allies were to “neuter” – to use your apt word – the regime’s mechanism of suppression, they would hearten the Iranian people, thus giving them the chance to strike the final blow against this fanatical and fascistic junta.

روشن تر بگویم: دولتمردان آمریکا باید بدانند که مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود ِرژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت،اینك در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که در منطقه و جهان در تدارک یک «هولوکاست اسلامی» است.

Let me be clearer: the chief regional and global threat is not Iran’s nuclear facilities. Or even its undermining peace and security in the Levant, Iraq, Afghanistan, and elsewhere. Rather, the real threat is the fundamental nature of Iran’s Islamic regime, which – since its founding over 30 years ago – has nurtured a virulently hateful, Islamist ideology in the region.
سناتور گراهام عزیز!
بعنوان یک ایرانی و محقّق تاریخ ایران و اسلام یادآور می شوم که جامعۀ کنونی ایران نه افغانستان است و نه عراق و فلسطین و لبنان، بلکه جامعۀ کنونی ایران با یک نیروی عظیم 70 درصدی جوان و پویا، ارتش آگاه و نیرومندی است که خواهان آزادی، صلح، رفاه و دموکراسی است. از این نظر – چنانکه مبارزات ستایش انگیز و بدور از خشونت دو سال اخیر نشان داده – جامعۀ مدنی ایران قابل مقایسه با هیچیک از کشورهای خاورمیانه نیست.

But the Iranian people unequivocally reject this ideology. Their inspiring non-violent struggle mounted bears witness to the fact that Iranian civil society is without comparison in the region. It is a young, dynamic society, hungry for democratic change and eager to establish a heritage of liberty.

بنابراین: می توان و باید این «ارتش آگاه و نیرومند جامعۀ مدنی» را به حساب آوُرد و بر آن تکیه کرد. بر این اساس، اعتقادم دارم که تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: با خیزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود.

The international community must – and should – include this “people power” element in its approach to the Iranian threat. And only by destroying and dismantling the regime’s vast repressive apparatus and breaking the shackles of fear imprisoning the freedom-loving people of Iran can the United States and her allies secure a genuine and lasting peace across the region.

با چنین اعتقادی، ضمن سپاس و ستایش از موضع گیری شجاعانۀ شما در کنفرانس «هالیفاکس»، یادآور می شوم که ملّت بزرگ ایران در این لحظات حسّاس و دشوار، هیچگاه حمایت های بیدریغ شما و سناتور مک کین را فراموش نخواهد کرد.
با احترام و به امید آزادی ایران
علی میرفطروس
بوستون،2010/11/8

When they achieve their freedom, the great Iranian nation will remember the courage of those – like you and Sen. McCain – who stood with them in their time of need.
Very truly yours,
Ali Mirfetros
Boston,8/11/2010







اما پس از اینها!
موضوع این است که بنده اساسا تمایلی به نبش قبر گذشتگان ندارم!وقت و حوصله بحث در مورد مناقشاتی که مدتهای مدید بی نتیجه مانده اند را هم ندارم چراکه معمولا (برخلاف تصور خیلی ها)همه ی آنها کاملا روشن و اضح هستند و کاملا معلوم است که چی به چی است، اما صرفا مسائل و ویژگی های شخصی و شخصیتی مانع از ایجاد تفاهم بین دو طرف میشود.

خوبه که شما وقت و حوصله نداری، همه چیز هم از نظر شما مغلطه وار از پیش واضح و روشن هست....نمیدونم پس چرا انقدر بحث رو کش میدی!!!




در مورد دوران شاه، نیز به همین گونه است.فرض کنیم مصدق غیر دموکراتیک بود.فرض کنیم مصدق غیرقانونی بود و کودتاچی اصلی او بود!شاه با عزل او کشور را به کجا برد؟آیا یک حکومت دموکرات برقرار کرد؟

اینکه مغلطه هست....گودرز چه ربطی به شقایق داره؟ مشکل شما اینجا ظاهرا با شخص محمدرضا به عنوان یه فرد هست، حالا شما اسمش رو عوض کن بذار نقی...مگه قرار بود این نقی، بعد از عزل مصدق حتما حکومت دموکراتیک برقرار کنه؟اون یه بحث دیگه هست...شما تضمین تاریخی میدی که اگه مصدق مونده حکومت دموکراتیک برقرار میشد؟




اتفاقات خیلی خیلی واضح هستند دوست من.پس از فرار رضاشاه، مردم دوباره امیدوار شدند.شاه جدید یک جوان تحصیلکرده در سوئیس و دموکراتیک بود.مردم هم او را دوست میداشتند و هم به او اعتماد کردند.اما متاسفانه شاه با ناجوانمردی تمام از اعتماد مردم سو استفاده کرد، علیه مردم خود توطئه کرد و پس از آن هر روز نهادهای امنیتی و پلیسی را گسترش داد.کسی نمیخواست او برای ما قهرمان شود، چنان که خودش میخواست مردم ایران و جهان او را مانند یک قهرمان برای مردم ایران ببینند.البته او میتوانست تبدیل به قهرمان شود، در صورتی که همان روند سالهای 1320 تا 1332 را ادامه میداد و در راه آزادی مردم و دموکراسی و حاکمیت ملی میکوشید، نه اینکه برای ما اتوبوس کولر دار و کفش شیک بیاورد.این تحقیر ملت نیست؟هرچه هم اطرافیان شاه مثل قوام به او گفتند که این کارها را نکن، او نمیشنید.

شاه از اشتباه مبرا نبوده...اما اینکه امروز بشینیم اینجا تحلیل روشن فکری از شرایط اون روز ایران بدیم و فقط هم یک عامل به نام شاه رو در نظر بگیریم منطقی نیست...تحولات جهانی و جنگ سرد و جهان دو قطبی و بافت اجتماعی ایران و ... رو شما در نظر نمیگیری!!!




حالا در مورد اینکه پرسیدید مشخص کن مردم ایران آگاه بودند یا نه، باید بگویم مردم ایران پس از مشروطه،همیشه "آگاه به لزوم وجود آزادی" بودند.اما اتفاقی که در سالهای سلطنت شاه افتاد این بود که شاه فضای هرگونه فعالیت سیاسی را بسته بود و مردم ناتوان از فعالیت سیاسی بودند و دستگاههای تعاملشان که همان روزنامه ها و احزاب هستند، قطع شده بود.این شد که فعالیت سیاسی به زیرزمین ها و پستو ها رفت.خب انتظار دارید مردمی خشمگین و تحقیر شده که ارتباطشان با الیت جامعه به کلی قطع شده، چه کنند؟همه مردم که نمیتوانند جان لاک و ماندلا باشند!این مردم برای آزادی از دست رفته خود قیام کردند و به دلیل فضای مسموم و قحط الرجال، انقلاب ایران دوباره به بیراهه رفت.اما حتی مسئولیت به بیراهه رفتن انقلاب هم بر گردن مردم نیست.

شما که مدام مردم مردم میکنی، برای من بگو آزادی که مردم اکثرا بی سواد اون زمان در ذهنشون بوده، دقیقا چی بوده؟شما در یک دنیای فانتزی داری برای خودت تحلیل ارائه میدی...مردم مذهب زده ایران چه درکی از آزادی داشتند؟ من مشکلم این نوشابه های الکی هست که برای خودمون باز میکنیم...کدوم بیراهه رفتن انقلاب؟ غیر از اقلیتی که تشکیلاتی عمل میکردن ، عوام الناس هر جا شلوغی بود جمع میشدن...یه روز به دستور سید روح الله یه روز در تبریز به حمایت از حکومت پهلوی...امروز هم در سفر استانی مقامات...میشه بفرمایید این مردمی که به شکل قایم باشک وار مدام در تحولات در حال جا خالی دادن از مسوولیت حوادث هستند، بالاخره چیکاره هستن این وسط؟




شاید ذکر این خاطره بی مناسبت نباشد: از یکی از آشنایان پیر و البته بی سواد خود، که در مورد اوضاع اقتصادی شکایت میکرد، پرسیدم که این چه بلایی بود که نسل شما در سال 57 بر سر ما آورد؟پاسخ این مرد بی سواد مرا متعجب و البته خاموش کرد:شاه دیکتاتور بود و دیکتاتور را باید انداخت بیرون!
اما رابطه الیت جامعه با مردم خود به خود قطع نشد که بزرگوار!حضرت شاه اینکار را کردند و تنها ارتباط بین مردم و آخوندها باقی ماند.تنها آلترناتیو مردم شده بود آخوند.در صورتی که همین مردم در سالهای مشروطه از رهبران خود با جان و دل حمایت میکردند و رابطه ای جدی با الیت خود داشتند.من هنوز هم وقتی کتاب تاریخ مشروطه را ورق میزنم از آنهمه بزرگی شگفت زده میشوم.

اگه به خاطره گفتن و نتیجه گیری باشه، من 100 خاطره با مضمون وارونه برات میگم که از کارشون ابراز پشیمونی کردن و گفتن اون زمان نفهمیدن و جو گیر شدن...مردم آزادی خواه ظاهرا چیزی نمیفهمیدن و الیت هم که میفهمیده، موضع گیری های کرده که امروز باید پاسخگو باشه...مجیزگویی های حزب توده و ملیون از روح الله مصطفوی، ننگ ابدی هست براشون...آخرش همون احسان طبری میاد مسلمون میشه!!!




این نکته پایانی را هم گوشزد کنم که آزادی حق اساسی همه مردم است، فرقی هم بین مردم باسواد و بی سواد،مذهبی و غیر مذهبی،سنتی و پیشرفته نیست.اینقدر مردم خود را با این سخنان تحقیر نفرمائید.

کسی نگفت آزادی حق مردم نیست...فرق من با شما اینه که کردیت اضافه به مردمی که درکی از آزادی نداشتند نمیدم و مدام هم مردم مردم نمیکنم به قصد جو سازی و 28 مرداد رو توطئه علیه مردم نمیدونم...فعلا مشکلمون رو با الیت نماهای جامعه حل کنیم، به مردم عادی هم میرسیم!!

ixzee
11-24-2012, 11:40 PM
تمام شهیدان و جانباختگان جنگ عراق هم از قربانیان انقلاب محسوب میشوند چون همونطور که میدونید خمینی روانی‌ دلیل اصلی‌ وقوع جنگ بود.

sonixax
11-25-2012, 01:35 AM
تمام شهیدان و جانباختگان جنگ عراق هم از قربانیان انقلاب محسوب میشوند چون همونطور که میدونید خمینی روانی‌ دلیل اصلی‌ وقوع جنگ بود.

دلیل اصلی جنگ و حتا شورش (انقلاب) ۵۷ خمینی نبود .
بلکه نادانی و ساده لوحی و حماقت بی حد و اندازه ی جامعه ی فعال ایرانی در آن زمان بود . آنهایی که میفهمیدند یا فعال نبودند یا اصلن در مقابل باقی جامعه عددی نبودند که بخواهند شورش (انقلاب) را به مسیری غیر از آنکه رفت هدایت کنند .
بسیاری از به جنگ رفتگان هم خودشان مسببان جنگ بودند .

Dariush
11-25-2012, 03:17 AM
حقیقتش من حرف دیگری برای گفتن ندارم.حرف های من روشن و واضح بودند.من میگویم شاه دیکتاتوری و استبداد به راه انداخت،مردم را در کمترین امور سیاسی دخالت نداد، آزادی خواهان و روشن فکران را خفه کرد،کمترین نقد را به خود نمیپذیرفت،روزنامه ها را بست، احزاب را تعطیل کرد،پای بیگانگان را به دخالت در امور کشور باز کرد و همه ی چیزهای مثل این؛دوستمان میفرمایند مصدق هم فلان بود! از کتاب آدمی مثل میرفطروس مطلب می آورند، بعد که من برایشان لینک میگذارم که دروغهای گاها خنده دارِ این شخص را افشا میکند، اینچنین می گویند:


قول میدم نه کتاب رو خوندید و نه حتی مطالب لینک رو


بعد بنا به گفته ی خودشان:

من مطالب لینک های شما رو هنوز کامل مطالعه نکردم
هنوز مطالبی که من گذاشتم را نخوانده اند و اینگونه نتیجه گیری میکنند:

اون هم وقتی طرف مقابل از سر بغض مطلبی رو نوشته باشه

جناب، من کتاب شما را نخواندم و هرگز هم نخواهم خواند،اما آن مطالبی که گذاشتم را خوانده ام و چندین نقد دیگر را هم خوانده ام و بخشهایی از سخنان میرفطروس را هم خوانده ام و کلا خیلی قبل تر او را میشناختم،و در همان ابتدا از اساس برایم مشخص شده بود که ایشان چقدر قبیحانه دروغ میگیوند!یعنی روی احمدی نژاد را هم این مرد سفید کرد!به عنوان نمونه به این بخش خنده دار توجه کنید:

میرفطروس: „ رزم آرا... در کشاکش بین دولت های روسیه و انگلیس، به دنبال نیروی سومی (آمریکا) بود „. (صفحه ۵۶) پایان نقل قول

ببینیم، چه اتفاقی افتاد که آقای محقق تاریخ! چنین دسته گلی به آب داد.
در کتاب „ مصدق و مبارزه برای قدرت، محمد علی همایون کاتوزیان „ می خوانیم:
„ شاه، از دولت ساعد، که نسبت به انگلیس روشی دوستانه داشت و در تقلب انتخاباتی نیز دخیل بود حمایت می کرد. اما از رزم آرا، بیش از مصدق هراس داشت. علاوه بر این او [ شاه ] آماده ی حرف شنوی از آمریکا هم بود وامید داشت که پای آمریکا را هم به سیاست ایران باز کند تا هم تعادلی در برابر قدرت انگلیس و شوروی پدید آورد و هم این که از کمک های خارجی آن دولت بهره مند شود“ (۱۴) پایان نقل قول
آقای میر فطروس (که مصادره ی پژوهش های دیگران، عادتش شده است) توجه ندارد که منظور آقای کاتوزیان از ضمیر „ او „،محمد رضا شاه است (که بر آن بود، تا با رویکرد به آمریکا، تعادلی در برابر قدرت انگلیس و شوروی به وجود آورد) نه رزم آرا!
از این رو، عبارت ِ „ او... امید داشت که پای آمریکا را هم به سیاست ایران باز کند تا... تعادلی در برابر قدرت انگلیس و شوروی پدید آورد „ را، به رزم آرا نسبت می دهد و به عنوان کشف تاریخی! خود می نویسد:
میرفطروس: „ رزم آرا... در کشاکش بین دولت های روسیه و انگلیس، به دنبال نیروی سومی (آمریکا) بود“

محمد علی موحد در صفحه ۱۴۳ کتاب „ خواب آشفته ی نفت“ می نویسد:
„ آمریکایی ها... در روی کار آوردن رزم آرا دخیل بودند، ولی رزم آرا در جریان حکومت خود می کوشید که از آن ها فاصله بگیرد. وی پخش برنامه ی صدای آمریکا را از رادیو تهران متوقف ساخت و محدودیت هایی در کار مستشاران آمریکایی ایجاد کرد... او همچنین عکس برداری نظامی آمریکا از شمال ایران را ممنوع کرد، تا شوروی ها را به بی طرفی کامل خود در مقابله با آمریکا قانع سازد و از ماکس تورنبرگ، کارشناس آمریکایی وارد در مسائل نفتی که به عنوان مشاور در سازمان برنامه کار می کرد، خواست تا ایران را ترک کند...“.

۱۴ ـ „ محمدعلی همایون کاتوزیان، مصدق، مبارزه و قدرت، ص ۹۵)

به نمونه ای دیگر دقت کنید:

پیشتر گفتم، یکی از ویژگی های کتاب „ آسیب شناسی یک شکست „، نوع ِ بهره برداری آقای میرفطروس، از اسناد تاریخی است.
گفتم که یکی از شگرد های آقای میرفطروس، جداکردن گزاره ها یا „ قول ها „، از „ متون تاریخی“ و سوء استفاده از آن ها، در جهت تحمیل پیشداوری هایش بر خواننده است. نمونه ای از این „ شگرد „ ها را، پیش روی خواننده قرار می دهم:

میرفطروس: „ رویداد ۳۰ تیر و بازگشت مصدق به حکومت، در واقع تیری بود بر پیکر جنبش ملی ایران، چرا که با شورش ۳۰ تیر و بازگشت مجدد مصدق به حکومت، او در ورطه ی شرایط دشوار، به اقتدارگرایی و روش های غیر دموکراتیک متوسل گردید. مصدق که تا دیروز آن همه از اصول مشروطیت و حرمت و احترام مجلس و ضرورت اصلاحات سخن می گفت، اینک در ورطه ی شرایط دشوار، از „ اصلاح „ به „ انقلاب“ کشانیده شد. زیرا به اعتقاد او [ مصدق ]: " هیچ گونه اصلاحی ممکن نیست، مگر این که متصدی (مصدق) در کار خود آزاد باشد "یایان نقل قول (۷)

این که آقای میرفطروس با پیشداوری (بدون ورود به بحثی مستدل، و مستند به اسناد تاریخی) „ رویداد ۳۰ تیر „ را „ شورش „ می نامد، „ بازگشت مصدق به حکومت „ را، „ تیری بر پیکر جنبش ملی ایران „ ارزیابی می کند، دکتر مصدق را به استفاده از „ روش های غیر دموکراتیک „ متهم می سازد و او را „ اقتدار گرا“ می خواند، البته مهم و درخور بحث و بررسی است. اما، مهمتر و سئوال بر انگیز تر از آن چه که برشمردم، „ قول „ ی است که ایشان، از دکتر مصدق می آورد، تا شاهدی دال ِ بر صحت ِ ادعاهایش ارائه کرده باشد.

ابتدا، این „ قول „ را باز نویسی می کنم و سپس، با پیش رونهادن ِ سندی، نشان می دهم که چه گونه آقای محقق تاریخ، آگاهانه عبارتی را از داخل متن تاریخی بیرون می کشد، آن را از محتوایش تهی می کند و از آن در راستای تخریب حافظه ی تاریخی خوانند بهره می برد:

میرفطروس (به نقل از مصدق): " هیچ گونه اصلاحی ممکن نیست، مگر این که متصدی (مصدق) مطلقأ در کار خود آزاد باشد " پایان نقل قول (۸)

آقای محمد علی موحد، در „ کتاب خواب آشفته ی نفت „ می نویسد:
„ [ بعد از قضایای ۳۰ تیر] دکتر مصدق، سرلشکر محمود بهار مست را به ریاست ستاد ارتش و و سرلشکر احمد وثوق را... به معاونت وزارت دفاع منصوب کرد. انتصاب این دو سرلشکر که از هواداران شاه و مورد اعتماد او بودند، به لحاظ آرام کردن شاه و تأمین اطمینان خاطر او[ شاه ] بود. اما آیت الله کاشانی که قیام سی ام تیرماه و روی کار آمدن مجدد مصدق را مرهون اقدامات خود می دانست، متوقع بود که مصدق درانتخاب همکاران خویش نظر او را رعایت کند. آیت الله کاشانی، از میان وزیران [ منتخب مصدق ] با نواب و اخوی مخالف بود. وثوق نیز، که در حوادث ۳۰ تیر فرماندهی ژاندارمری را بر عهده داشت و به دستور او از حرکت گروه کفن پوشان به سوی تهران، در کاروانسرا سنگی جلوگیری شده بود، با مخالفت سخت کاشانی و بقایی و مکی مواجه گشت. آیت الله کاشانی نامه ای به دکتر مصدق فرستاد و از انتصاب آنان شکایت کرد و تهدید کرد که اگر مصدق حاضر به تجدید نظر در این باب نشود، به عنوان اعتراض از شهر خارج خواهد شد.
مصدق در تاریخ ۶ مرداد ماه ۱۳۳۱، به آیت الله کاشانی پاسخ داد:
„ نمی دانم در انتخاب آقای سرلشکر وثوق و یا آقای دکتر اخوی، که بدون حقوق برای خدمت گزاری حاضر شده اند و همچنین آقای نصرا الله امینی، که از فعال ترین اعضای نخست وزیری هستند، حضرتعالی چه عیب و نقصی مشاهده فرموده اید که مورد اعتراض واقع شده اند. بنده صراحتأ عرض می کنم که تاکنون در امور، اصلاحی نشده و اوضاع سابق مطلقأ تغییری ننموده است و چنانچه [ حضرتعالی ] بخواهند اصلاحاتی بشود، باید از مداخله در امور، مدتی خودداری فرمایند. خاصه این که هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست، مگر این که متصدی مطلقأ در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید، بنده هم افتخار خدمتگزاری خواهم داشت، والا چرا حضرتعالی از شهر خارج شوید. اجازه بفرمایید بنده از مداخله در امور خودداری کنم. و السلام ". محمد مصدق

به رغم پاسخ ِ معقول و منطقی دکتر مصدق، به آیت الله کاشانی، „ مخالفت کاشانی، با انتصابات مذکور چندان ادامه یافت که سرانجام آن ها [سرلشکر محمود بهار مست و سرلشکر احمد وثوق ] چاره ای جز استعفا ندیدند.“. پایان نقل قول (۹)

حال، از آقای میرفطروس می پرسم: عبارت „ هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست، مگر این که متصدی مطلقأ در کار خود آزاد باشد.“ (که مصدق، در اعتراض به دخالت های بی جای آیت الله کاشانی، در نامه اش، به او نوشته است) چه ربطی به „ انقلابی گری „، „ اقتدارگرایی „ و „ به کارگیری روش های غیردموکراتیک „ دارد؟

می پر سم: این نوع سوء استفاده ی آشکار، از اسناد تاریخی را چه می توان نامید؟

آقای میرفطروس، گرچه در صفحه ی ۱۸ کتاب „ آسیب شناسی یک شکست „، یک بار دیگر همین معنی را تکرار می کند:

میرفطروس: „ مصدق ِ اصلاح طلب و مشروطه خواه، در کشاکش ها و کشمکش های عملی، گاه به سوی „ اصلاح „ و زمانی به سوی“ انقلاب“ کشیده می شد. „ پایان نقل قول

با این همه، در“ مقاله „ ی اخیرش (تحت عنوان ِ „ مصدق مرد اصلاح بود، نه انقلاب و شورش، مندرج در سامانه ی اینترنتی گویا نیوز، ۲۴ بهمن ۱۳۸۷) به ناگهان، داوری پیشین اش را نقض می کند:

میرفطروس: „ دکتر مصدّق – اساساً – مردِ میدانهای بیخطر یا کم خطر بود، این امر، هم، ناشی از تربیت اشرافی و خانوادگی او بود، هم حاصلِ طبع رنجور و بیمار او، و هم، محصول خصلت اصلاح طلبانه ی دکتر مصدّق بود. او... اساساً، مردِ اصلاح بود نه انقلاب و شورش... „. پایان نقل قول

از آقای محقق تاریخ! می پرسم، تکلیف من ِ خواننده ی کتابش چیست؟ بالاخره (از نظر ایشان) دکتر مصدق „ مرد اصلاح „ بود و یا „ اصلاح طلبی „ که، گاه „ انقلابی „ و „ شورشی „! هم می شد؟
پژوهشگر تاریخی؟!

حالا به مطلب زیر توجه کنید و از خنده روده بر شوید (منبع (http://ahmadafradi.blogfa.com/cat-3.aspx))


« « ترفند دیگر آقاى میرفطروس‏ (در رویارویى با نقد هایى كه، به بیانات و نوشته هاى ایشان با دیدى انتقادى مى نگرند) پاسخ دادن با نام اشخاص‏ دیگرى است، كه اولاً - خود را، تلویحاً از مریدان و طلبه‌هاى آقاى میرفطروس‏ به خواننده معرفى مى‌كنند ثانیاً- عموماً به مدارك تحصیلى بالا تشخص‏ مى یابند. ثالثاً - چونان محصولات یك بار مصرف، یك بار و فقط یك بار در صحنه مجادلات ادبى ظاهر شده و سپس‏ براى همیشه به تاریك خانه اشباح بر مى گردند. در واقع آقاى میرفطروس‏، از‌زبان فضلایى كه وجود خارجى ندارند، براى خود به آوازه گرى مى پردازد . در هفته نامه " نیمروز، شماره 422،جمعه 6 تیرماه 76، ص‏ 33" از شخصى به نام دكتر مسعود حاتمى، مقاله ای تحت عنوان " بى پروایى و بى اطلاعى در نقد تاریخ " چاپ می شود .این مقاله، پاسخ تند و تیز و توهین آمیز، به منتقدی است كه جرأت كرده است به نقد نوشته ای از آقاى میرفطروس‏ بنشیند.تا این جاى داستان با موردى چندان غیرعادى و نامتعارف رو به رو نیستیم . شخصى آقاى میرفطروس‏ را به نقد مى كشد و قلمزن ثالثى( كه به اصطلاح از شیفتگان آقاى میرفطروس‏ است و از قضا، تیتر دكترا! را هم یدك مى كشد) در نقدى هتاك، در مقام پاسخگویى و دفاع ازجناب تاریخ نگار بر‌مى آید.اما مطلب آن جا جالب و حیرت آور می شود كه بدانیم ، دكتر مسعود حاتمى اصلاً وجود خارجى ندارد ؛ بلكه این جناب دكتر!، همان آقاى میرفطروس‏ است كه با استفاده از این نام ( و نامهاى دیگرى از این دست ) کار زار تبلیغاتی برای خود به راه انداخته است ؛ چرا كه نوشته ی دكتر مسعود حاتمىِ ، بعدها با حذف چند سطر و پاك شدن « رد پا » و نام دکتر مسعود حاتمی ، تحت عنوان " بى پروایى در نقد تاریخ" ، جزو آثار قلمى آقاى میرفطروس‏، زینت بخش‏ كتاب « هفت گفتار ، صص 41 ـ 42 » مى شود.گفتم كه، آقاى میرفطروس‏ ، با استفاده از شگردهایى این چنین، می کوشد بازار خود را ( در دنیا ی ادب و فرهنگ فارسی ) رونق دهد وبرای خود شأن ومقامی همسنگ بزرگان فرهنگ وادب فارسی دست و پا کند. ببینیم این « بازار گرمى ادبى » تا به كجا كشیده مى‌شود.در مقاله " بى پروایى و بى اطلاعى در نقد تاریخى" ، كه به نام دكتر مسعود حاتمى ( و در واقع ، به قلم آقاى میرفطروس‏) در هفته نامه ی نیمروز چاپ شده است ، مى خوانیم:" مقاله حاضر ضمن پاسخگویى به بى پروایى ها، بى اخلاقى ها و بى اطلاعی های منتقد، در عین حال اداى دینى است به صادق هدایت، سعیدى سیرجانى، استاد عبدالحسین زرین كوب و میرفطروس‏،زیرا جان بیدار ما ، روشن از همت بلند آنان و دیگر عزیزان است." نیمروز، شماره 422، ص‏ 33یعنى دكتر مسعودحاتمى ( یا همان آقاى میرفطروس‏ ) به خواننده گوشزد مى كند كه اولاً- این مقاله اداى دینى است به بزرگان فرهنگ وادب فارسى كه آقاى میرفطروس‏ هم درشمار آنان است. ثانیاً- بدانیم و به خاطر بسپاریم كه آقاى میرفطروس‏، همسنگ صاحب نامانى چون صادق هدایت و عبدالحسین زرین كوب و... است . ثالثاً- چنانچه من خواننده ، جان بیدارى داشته باشم، بى هیچ چون وچرا، آقاى میرفطروس‏ هم همراه با دیگر بزرگان فرهنگ و ادب فارسى، در روشنى این جان بیدار دخیل است !رابعاً- در شأن آقاى میرفطروس‏ نیست كه به نقدهایى از این دست پاسخ گوید، چرا كه لشگرى از ادبا و فضلاى آماده به خدمت، در ركاب او وجود دارد كه به شاگردیش‏ افتخار كرده و به جاى او حق قلمزن هایى را (كه بخواهند نسبت به حضرت استادی ! اسائه ادب كنند) كف دست شان مى گذارد.البته ، پس از چند سال ، که آب ها از آسیاب افتاد و تأثیر تبلیغاتی آن ترفند کمرنگ شد ، دکتر مسعود حاتمی به تاریکخانه ی اشباح برگشت و مقاله ی " بى پروایى در نقد تاریخ" ، این بار به نام نویسنده ی حقیقی اش ( یعنی آقای میرفطروس ) زینت بخش کتاب « هفت گفتار » ایشان شد.البته ، آقای میرفطروس ، در به کارگیری شیوه های تبلیغی از این دست آن قدر خبره شده است که در عبارت مذکور ( پس از نام استاد عبدالحسین زرین کوب ) نام خود را حذف کند.با هم بخوانیم :« " مقاله حاضر ضمن پاسخگویى به بى پروایى ها، بى اخلاقى ها و بى اطلاعىهاى منتقد، در عین حال اداى دینى است به صادق هدایت، سعیدى سیرجانى، استاد عبدالحسین زرین كوب ، که جان بیدار ما ، روشن از همت بلند آنان و دیگر عزیزان است." « هفت گفتار ، علی میرفطروس ، چاپ اول، صص 41ـ 42 » پایان نقل قولــــــــــــــــــــــ ــــــــــــ


پژوهشگر تاریخ را ببینید!

آقای میرفطروس و آزادی بیان (http://آقای میرفطروس و آزادی بیان)

وقتی من گفتم که ایشان اصلا در حدی نیست که من بخواهم به حمله کنم، به این دلیل بود که قبلا ماهیتش را میشناختم.اما شما اصرار داشتید که او را سوا کنم.
کتاب ایشان معلوم است که برای چه کسانی نوشته شده است!مخاطب این کتاب من نیستم و نباید هم آن را بخوانم.این کتاب برای عوام(آنهم عوام دست چندم) نوشته شده تا با خیال راحت تر به مصدق فحش و بد و بیراه بگویند و حالا که وضع زندگی شان به سبب حضور جمهوری اسلامی فاجعه بار شده، چه چیزی بیشتر از ماهیِ گرفته شده از آبِ گل آلود می چسبد؟! وگرنه آنان که حقیقتا پویا و جویای حقایق تاریخی هستند کتابهایی مثل این را به هیچ میگیرند و وقت خود را برایش تلف نمیکنند و با بکاربردن چند کلمه قلمبه سلمبه و حرفهای دهان پرکن و برپا کردن هیاهو و جنجال و دروغ و جعل تهمت و وارونه نمایی اسناد، کسی محقق و پژوهشگر تاریخ نمیشود.در بهترین حالت شاید بتوان او را یک افسانه نویس دانست.از شما میخواهم که آن لینکهایی که قرار دادم بخوانید تا شاید دروغهای بی شرمانه و افشا شده ی این شخص، حواس شما را سر جا آورد که بدانید از چه کسی دارید نقل قول میکنید و بعد هم دفاع میکنید!


بعد هم شما از موضع آقای میرفطروس برای حمله به ایران دفاع میکنید.دوستان گرامی، سناریویی که جناب میرفطروس چیده اند چنین است:
بچه ها(اسرائیل و آمریکا)، یه زحمتی بکشید، اون هواپیماها و بمبا و تانکاتون رو را بندازید بیایید مارو از دست جمهوری اسلامی نجات بدید.ولی فقط آدم بدا رو بکشیدا،باشه؟!به آدم خوبا کاری نداشته باشید!بعد هم که آدم بدا رو کشتید،تانکا و هواپیماها و بمباتون رو بردارید برید خونه هاتون. دیگه بازی تموم شده، نخود نخود هر که رود خانه خود!دستتونم درد نکنه!مرسی.
خیلی خیلی خوشبینی میخواهد که این حرفها را بخواهیم صرفا از روی حماقت بدانیم.در این مورد بیش از این توضیح نمیدهم.انگار هنوز دوست ما پی نبرده اند که دعوتنامه فرستادن برای بیگانگان، آنهم برای دخالت نظامی، چقدر قبیح است.
این از آقای پژوهشگر تاریخی منصف بی طرف!

اما گفته اید که من از واژه مردم به فرم پوپولیستی و احمدی نژادی اش استفاده میکنم.همه ی آنان که من را میشناسند و یا حداقل از تعلق خاطر من به نیچه اطلاع دارند، میدانند که من از عوام و عوام زدگی چقدر بیزارم.اما از بیزاری شخصی من گذشته، آیا حرفهایم اشتباه هستند؟آیا اینکه میگویم مردم حق دارند در سرنوشت سیاسی خود حق انتخاب و تصمیم گیری داشته باشند و اساسا خودشان آنچه میخواهند را برگزینند، حرف اشتباهی ست؟استفاده از ترفندهای پوپولیستی زمانی کاربردی است که برای شخصِ به کاربرنده، نفعی متصور باشد.برای من چه نفعی است از اینکه مدعی پس دادن حقوق اساسی مردم، آن هم در فضای مجازی با هویت نامعلوم، هستم؟!جناب، برخلاف شما، من هیچ تنفری از هیچکدام از شخصیت های تاریخی ندارم و صرفا به سبب مسائلی که گرفتارش هستیم و برای اینکه بتوانم توان درک و تحلیل آنچه که بر ما میگذرد و همچنین در پیریشه یابی های تاریخی ، به کتابهای تاریخ سرک میکشم.وگرنه من نه پژوهشگر تاریخ هستم و نه در پی نبش قبر شخصیت های تاریخی هستم.
تفاوت نگاه ما از این است که شما همه چیز را به گردن مردم می اندازید و من حداقل در 80 درصد موارد شخص اول حکومت را مقصر میدانم.شما میفرمائید مردم ایران در سال 57 دچار یک نوع حماقت و دیوانگی شدند و شورش به راه انداختند.اما من آن حرکت را یک واکنش بیزاری جویانه از فضایی خفقان زا و تحقیرآمیز میبینم که جامعه را به حالت تهوع انداخته بود.تفاوت نگاه من با شما این است که از نظرمن مردم چه احمق بودند و چه آگاه، جناب شاه حق نداشت پافشاری آنها را برای کسب آزادی را سرکوب کند و آنها را از هرگونه فعالیت سیاسی منع کند.آخر این چه توجیحی است که میکنید برای استبداد و دیکتاتوری؟حرف شما هم میشود همین ولایت فقیه خودمان دیگر!این هم میگوید مردم نمیفهمند، بهتر است خودمان آنطور که باید آنها را به پیش ببریم.جناب شاه حاضر نبودند حتی ذره المثقالی قدرت خود را به کسی به امانت دهند.خب وقتی جناب شاه با ساواک و شکنجه گاه و زندان جواب مطالبات مردم را میدهند، مردم هم میروند و از راه دیگری وارد میشوند.همین رابطه است که میگویم خیلی روشن است.مردم ایران 70 سال پیش دهه پنجاه برای ازادی و استقلال جنگیده بودند و کشته ها داده بودند.چنین چیزی اصلا از روی هیجان و جوگیر شدن نیست.همین مردمی که شما میگویید مذهب زده بودند، در انقلاب مشروطه بزرگترین آخوند را اعدام کردند و آب هم از آب تکان نخورد.تاریخ آن رشادت ها و بزرگی ها نوشته شده بود و درخاطره مردم باقی مانده بود.احتمالا مشکل شما این است که کتب تاریخ مشروطه را نخوانده اید.
حالا هی بفرمائید که مگر زمان مشروطه چقدر باسواد داشتیم؟من هم میپرسم که آیا انقلابی های 1780 فرانسه، اصول انقلابی شان را از مدارس مذهبی یا کلیساها آموخته بودند یا اینکه مادرزاد آزادی خواه به دنیا آمده بودند؟یا اینکه آیا استقلال طلبان آمریکا در سالهای 1770 اصول استقلال و حاکمیت ملی را سر کلاسهای فلسفه سیاسی برکلی یا روسو آموخته بودند؟مگر آنموقع چند نفر باسواد بین این انسانها وجود داشت؟
به هرحال سخنان من همین ها هستند و بیش از حرفی برای گفتن ندارم چراکه تکرار مکررات میشود و خواننده نکته بین میداند که من چه گفته و میگویم و به سفارش دوستمان قضیه را "کش" نمیدهم.

Anarchy
11-25-2012, 09:07 AM
حقیقتش من حرف دیگری برای گفتن ندارم.حرف های من روشن و واضح بودند.من میگویم شاه دیکتاتوری و استبداد به راه انداخت،مردم را در کمترین امور سیاسی دخالت نداد، آزادی خواهان و روشن فکران را خفه کرد،کمترین نقد را به خود نمیپذیرفت،روزنامه ها را بست، احزاب را تعطیل کرد،پای بیگانگان را به دخالت در امور کشور باز کرد و همه ی چیزهای مثل این؛دوستمان میفرمایند مصدق هم فلان بود!

اینهایی که شما میگید رو من از اول هم میدونستم...داستان بر سر مصدق و شاه بود !! اما چیزی که هست شما درصد بندی 80 % میکنید برای شاه...انگار کل مشکل تاریخ معاصر ما فردی به نام محمدرضا بوده...گفتم که شرایط جامعه ایران و دنیا رو که در نظر نمیگیرید...


برایشان لینک میگذارم که دروغهای گاها خنده دارِ این شخص را افشا میکند، اینچنین می گویند:
قول میدم نه کتاب رو خوندید و نه حتی مطالب لینک رو

بعد بنا به گفته ی خودشان:
من مطالب لینک های شما رو هنوز کامل مطالعه نکردم
هنوز مطالبی که من گذاشتم را نخوانده اند و اینگونه نتیجه گیری میکنند:

شما که اصلا نخواندید اما من دست کم نگاهی گذار به لینک های شما کردم و میتونستم نظرم رو بگم اما چون مثل شما نگاه سرسری ندارم اون رو به احترام شما، موکول کردم به بعد از مطالعه کامل...





اون هم وقتی طرف مقابل از سر بغض مطلبی رو نوشته باشه

جناب، من کتاب شما را نخواندم و هرگز هم نخواهم خواند،اما آن مطالبی که گذاشتم را خوانده ام و چندین نقد دیگر را هم خوانده ام و بخشهایی از سخنان میرفطروس را هم خوانده ام و کلا خیلی قبل تر او را میشناختم،و در همان ابتدا از اساس برایم مشخص شده بود که ایشان چقدر قبیحانه دروغ میگیوند!یعنی روی احمدی نژاد را هم این مرد سفید کرد!به عنوان نمونه به این بخش خنده دار توجه کنید:

از ادبیات تمام منتقدین این کتاب حملات شخصی چکه میکنه،بعد توقع دارید بگم از سر بغض نبوده؟ اینکه شما مطلب اصلی رو نخوندید اما نقدهای اون رو خوندید اما از لطیفه های با مزه روزگار هست...یاد دوستی افتادم که کتابی در نقد کتاب " آیات شیطانی" رو میخوند اما میگفت هنوز " آیات شیطانی رو نخوندم:e40d:...اینکه قبل تر میشناختید یا نه هم مهم نیست، ادبیات ایشون چه در کتاب چه در مصاحبه بسیار معقول تر از این حمله های شخصی لا به لای مطالب مثلا انتقادی هست...

در ادامه هم اینکه برید و بگردید حرف های تمام مخالفین میر فطروس رو جمع کنید در باب مسائل دیگه، باز هم مغلطه خنده داری بیش نیست...حالا که اصرار دارید، در لا به لای انتقاداتی که از کتاب میرفطروس شده، ایرادی به اصل ماجرای 28 مرداد و عمل فراقانونی مصدق نشده چون واضح تر از اون هست که شما یا 4 تا منتقد میر فطروس بتونن خدشه ای بهش وارد کنند و فرق من و شما این هست که من توان تفکیک این مطلب رو از خطاهای دیگه میرفطروس دارم اما شما تمام انگیزتون این هست که به هر نحو و دست آویزی با کوبیدن میرفطروس،کل روایت میرفطروس از 28 مرداد رو زیر سوال ببرید...

مثلا چه فرقی داره که مصدق مرد اصلاح بوده یا انقلاب یا شورش یا هر کوفت دیگری...برای من مسجل هست که عمل مصدق در انحلال مجلس غیر قانونی بوده و خودش هم میدونسته چه عواقبی براش داشته، نحوه همون همه پرسی هم مثل انتخابات 88 ایران بوده...اینها جز واضحات هست دوست عزیز...حالا میر فطروش هر دورغ تاریخی دیگری هم آورده باشه مهم نیست برای من....




وقتی من گفتم که ایشان اصلا در حدی نیست که من بخواهم به حمله کنم، به این دلیل بود که قبلا ماهیتش را میشناختم.اما شما اصرار داشتید که او را سوا کنم.
کتاب ایشان معلوم است که برای چه کسانی نوشته شده است!مخاطب این کتاب من نیستم و نباید هم آن را بخوانم.این کتاب برای عوام(آنهم عوام دست چندم) نوشته شده تا با خیال راحت تر به مصدق فحش و بد و بیراه بگویند و حالا که وضع زندگی شان به سبب حضور جمهوری اسلامی فاجعه بار شده، چه چیزی بیشتر از ماهیِ گرفته شده از آبِ گل آلود می چسبد؟! وگرنه آنان که حقیقتا پویا و جویای حقایق تاریخی هستند کتابهایی مثل این را به هیچ میگیرند و وقت خود را برایش تلف نمیکنند و با بکاربردن چند کلمه قلمبه سلمبه و حرفهای دهان پرکن و برپا کردن هیاهو و جنجال و دروغ و جعل تهمت و وارونه نمایی اسناد، کسی محقق و پژوهشگر تاریخ نمیشود.در بهترین حالت شاید بتوان او را یک افسانه نویس دانست.از شما میخواهم که آن لینکهایی که قرار دادم بخوانید تا شاید دروغهای بی شرمانه و افشا شده ی این شخص، حواس شما را سر جا آورد که بدانید از چه کسی دارید نقل قول میکنید و بعد هم دفاع میکنید!
همین خط اول شما مغلطه است جناب داریوش...دیگه از این واضح تر؟ ماهیت چی رو میشناختید؟یعنی ایشون از صبح که از خواب بیدار میشن دروغگویی میکنن تا شب وقت خواب؟این حرف ها از شما بعید است...شما همین مصاحبه ایشون رو به خودتون زحمت بدین بخونین ببینین چطور صحبت میکنه...اینکه با پیش زمینه وارد مطالعه میشید نتایجی بهتر از این رو براتون نداره که بگین من ماهیت ایشون رو میشناسم و مطلبش ارزش نداره و شما هم چون جز خواص رده بالا هستید نباید مطالبش رو بخونید...شما حتی به انگیزه هایی در زندگی شخصی ایشون هم استناد میکنید!!
من هیچ کتابی رو به هیچ نمیگیرم...بحث من هم دفاع از میر فطروس نیست که گشتن به دنبال حقیقت در هر جایی هست و شنیدن سخن هر فردی....مطالب شما رو هم به طور کامل خواهم خوند!!!




بعد هم شما از موضع آقای میرفطروس برای حمله به ایران دفاع میکنید.دوستان گرامی، سناریویی که جناب میرفطروس چیده اند چنین است:
بچه ها(اسرائیل و آمریکا)، یه زحمتی بکشید، اون هواپیماها و بمبا و تانکاتون رو را بندازید بیایید مارو از دست جمهوری اسلامی نجات بدید.ولی فقط آدم بدا رو بکشیدا،باشه؟!به آدم خوبا کاری نداشته باشید!بعد هم که آدم بدا رو کشتید،تانکا و هواپیماها و بمباتون رو بردارید برید خونه هاتون. دیگه بازی تموم شده، نخود نخود هر که رود خانه خود!دستتونم درد نکنه!مرسی.
خیلی خیلی خوشبینی میخواهد که این حرفها را بخواهیم صرفا از روی حماقت بدانیم.در این مورد بیش از این توضیح نمیدهم.انگار هنوز دوست ما پی نبرده اند که دعوتنامه فرستادن برای بیگانگان، آنهم برای دخالت نظامی، چقدر قبیح است.
این از آقای پژوهشگر تاریخی منصف بی طرف!

جمله آخر شما که باز هم مغلطه است...گیرم که اصلا ایشون نژاد پرست و جانی باشه، این چه ربطی به پژوهش تاریخی ایشون داره!! دست بردارید از مغلطه کردن ها...
من دفاع نکردم از موضع ایشون، اصولا برای من مهم نیست که چه نظری در مورد حمله به ایران داشته چون در مقیاس جهانی کسی به حرف ایشون نیست برای حمله به جایی!! خواستم این رو بگم که عاشقان مصدق با دیدن این نامه جنجالی به پا کردند و دقیقا مغلطه وار مثل خود شما، با تحریف محتویات نامه و مردم مردم کردن خواستند کل شخصیت ایشون و نوشته هاشون رو هم زیر سوال ببرند...گفتم تذکری بدم به شما تا چشم هاتون رو بیشتر باز کنید در بررسی مطالب....
حمله به ایران هم اگر چه سناریوی مورد علاقه من نیست و دوست ندارم اتفاق بیوفتد، اما به هر حال آخرین گزینه موجود هست...گفتن اینکه به ایران حمله شه برای نابودی رژیم،خود به خود که کفر نیست که شما برای کوبیدن میر فطروس و نوشته هاش به اون آویزون شده اید و به پژوهشگر بودن ایشون مرتبطش میکنید....



اما گفته اید که من از واژه مردم به فرم پوپولیستی و احمدی نژادی اش استفاده میکنم.همه ی آنان که من را میشناسند و یا حداقل از تعلق خاطر من به نیچه اطلاع دارند، میدانند که من از عوام و عوام زدگی چقدر بیزارم.اما از بیزاری شخصی من گذشته، آیا حرفهایم اشتباه هستند؟آیا اینکه میگویم مردم حق دارند در سرنوشت سیاسی خود حق انتخاب و تصمیم گیری داشته باشند و اساسا خودشان آنچه میخواهند را برگزینند، حرف اشتباهی ست؟استفاده از ترفندهای پوپولیستی زمانی کاربردی است که برای شخصِ به کاربرنده، نفعی متصور باشد.برای من چه نفعی است از اینکه مدعی پس دادن حقوق اساسی مردم، آن هم در فضای مجازی با هویت نامعلوم، هستم؟!جناب، برخلاف شما، من هیچ تنفری از هیچکدام از شخصیت های تاریخی ندارم و صرفا به سبب مسائلی که گرفتارش هستیم و برای اینکه بتوانم توان درک و تحلیل آنچه که بر ما میگذرد و همچنین در پیریشه یابی های تاریخی ، به کتابهای تاریخ سرک میکشم.وگرنه من نه پژوهشگر تاریخ هستم و نه در پی نبش قبر شخصیت های تاریخی هستم.
مهم نیست شما به چه کسی تعلق خاطر دارید، مهم چیزی هست که در نوشته های شما بود!! اینکه چشم به عمل مصدق بستید و میگید سرنگونی مصدق، توطئه علیه مردم بوده!!! این یعنی چه؟ یعنی عمل غیر قانونی مصدق، خدمت به مردم بود؟ اینکه مصدق میخواسته یکه تاز شه در مملکت، خدمت به مردم بوده؟ یعنی اگر 28 مرداد نبود مصدق ایران رو سوئیس میکرد؟ همین که شما در این بحث بخواهید حرف خودتون رو به کرسی بنشونید، استفاده از ادبیات پوپولیستی کفایت میکنه...

حالا شما که مصدق رو خادم مردم میدونید، بفرمایید ایشون در زمان انقلاب مشروطه چه موضعی داشتند؟

بر خلاف من هیچ تنفری ندارید؟ مثلا من از کی تنفر دارم؟ همه حرف من این هست که مشکل در یک فرد خلاصه نمیشه...


تفاوت نگاه ما از این است که شما همه چیز را به گردن مردم می اندازید و من حداقل در 80 درصد موارد شخص اول حکومت را مقصر میدانم.شما میفرمائید مردم ایران در سال 57 دچار یک نوع حماقت و دیوانگی شدند و شورش به راه انداختند.اما من آن حرکت را یک واکنش بیزاری جویانه از فضایی خفقان زا و تحقیرآمیز میبینم که جامعه را به حالت تهوع انداخته بود.تفاوت نگاه من با شما این است که از نظرمن مردم چه احمق بودند و چه آگاه، جناب شاه حق نداشت پافشاری آنها را برای کسب آزادی را سرکوب کند و آنها را از هرگونه فعالیت سیاسی منع کند.آخر این چه توجیحی است که میکنید برای استبداد و دیکتاتوری؟حرف شما هم میشود همین ولایت فقیه خودمان دیگر!این هم میگوید مردم نمیفهمند، بهتر است خودمان آنطور که باید آنها را به پیش ببریم.جناب شاه حاضر نبودند حتی ذره المثقالی قدرت خود را به کسی به امانت دهند.خب وقتی جناب شاه با ساواک و شکنجه گاه و زندان جواب مطالبات مردم را میدهند، مردم هم میروند و از راه دیگری وارد میشوند.همین رابطه است که میگویم خیلی روشن است.مردم ایران 70 سال پیش دهه پنجاه برای ازادی و استقلال جنگیده بودند و کشته ها داده بودند.چنین چیزی اصلا از روی هیجان و جوگیر شدن نیست.همین مردمی که شما میگویید مذهب زده بودند، در انقلاب مشروطه بزرگترین آخوند را اعدام کردند و آب هم از آب تکان نخورد.تاریخ آن رشادت ها و بزرگی ها نوشته شده بود و درخاطره مردم باقی مانده بود.احتمالا مشکل شما این است که کتب تاریخ مشروطه را نخوانده اید.
حرف من رو تحریف نکنید!! همه گناه به گردن مردم نیست...گفتم از شرایط جامعه گرفته، تا تحولات جهانی و جنگ سرد و نفوذ مذهب در جامعه همه تاثیر داشته...این 80 رو شما از کجا آوردین آخه؟باز هم من نگفتم در 57 دچار دیوانگی شدند،گفتم مردم، آگاهی از آینده نداشتند، هر جا تجمعی بود میرفتند...یه روز برای شاه یه روز خمینی!!! این رو شما برو از عوامی که از اون دوره باقی مونده بپرس که اصلا چرا ریختن تو خیابون؟ مثلا دغدغه آزادی های مدنی داشتن؟ گفتم که جز معدودی که تشکیلاتی کار میکردن، بقیه عوام مطلق بودن...حالا شما بگو تقصیر شاه بوده که عوام بودن، من میگم قبول...اما نوشابه برای مردم باز نکن که چنین بودن و چنان!! تا سال 56 اصلا عوام حتی درگیر همون خمینی هم نبودن...داشتن زندگی خودشون رو میکردن!!! کدوم پافشاری مردم برای کسب آزادی؟ شما در توهم فانتزی هستید انگار...بعد میگید ادبیات پوپولیستی ندارم...این مردم رو تفکیک کنید تا بجث سر و شکلی درستی به خود بگیره نه اینکه یه واژه کلی و مبهم رو تکرار کنید...
اگر مردم در 57 میدونستن چیکار دارن میکنن که خوب بود ولی متاسفانه همش هیجان و جو گیری بود!! اینها دیگه 1000 سال پیش نیست...خیلی از اون آدم ها هنوز زنده هستند!! الیت جامعه هم که احمق تر از عوام ما بودن در اون زمان...حالا مردم نمیفهمیدن چی میشه، الیت جامعه چی؟ آخرش میشه اینکه بت توده ای ها میاد تحت فشار، مسلمون میشه...

در مورد انقلاب مشروطه، من به اندازه کافی مطلب خودندم..اما بیش از حد برای مردم اون زمان هم داستان سرایی نمیکنم،اینکه کی اعدام شده مهم نیست...خیلی از علما هم در جنش مشروطه حضور داشتن، اصولا جنبشی ضد دینی نبود که اعدام شیخ فضل الله مثلا حرکتی روشنفکرانه باشه، به عنوان یه مخالف مشروطه اعدام شد مثلا خیلی های دیگه!! اما علمای موافق در مشروطه و در واقع جنبش عدالت خواهانه حضور پررنگی داشتن...

مردم سال 57 چه حافظه تاریخی از مشروطه داشتند که همون به قول شما آزادی خواه هم باشن؟




حالا هی بفرمائید که مگر زمان مشروطه چقدر باسواد داشتیم؟من هم میپرسم که آیا انقلابی های 1780 فرانسه، اصول انقلابی شان را از مدارس مذهبی یا کلیساها آموخته بودند یا اینکه مادرزاد آزادی خواه به دنیا آمده بودند؟یا اینکه آیا استقلال طلبان آمریکا در سالهای 1770 اصول استقلال و حاکمیت ملی را سر کلاسهای فلسفه سیاسی برکلی یا روسو آموخته بودند؟مگر آنموقع چند نفر باسواد بین این انسانها وجود داشت؟
به هرحال سخنان من همین ها هستند و بیش از حرفی برای گفتن ندارم چراکه تکرار مکررات میشود و خواننده نکته بین میداند که من چه گفته و میگویم و به سفارش دوستمان قضیه را "کش" نمیدهم.

باید هم بگم...بله چقدر داشتیم؟در اون کشور ها اگر مردم سواد نداشتند لا اقل الیت درست و حسابی داشتند نه مثل ایران که الیت احمق تر از عوام باشه...

یه نکته رو هم روشن کنم،به شاه در جای خودش بسیار انتقاد وارد هست اما این گونه قضاوت تاریخی کردن بعد از دیدن همه حوادث بیش از حد غیر منطقی هست...شما از هر کس بپرسی در دیکتاتوری شاه بیشتر امید به اصلاح بود یا امروز که شاه سرنگون شده و ج.ا امده، چه جوابی میشنوی؟ البته غیر از اون فامیل مسن شما...

Dariush
11-28-2012, 07:18 AM
درود دوباره!
موضوعی که پست های پایانی تاپیک مورد بحث قرار گرفت از نظر من همچنان تلاشی ست برای ایجاد یک تفاهم درباره ی تاریخ معاصر ایران.به باور من کلید اختلاف میانِ من و دوست گرامی در نگاه به یک دوره تاریخی و پدیده ها و علت و معلول هایش از دو زاویه متفاوت است.در اینکه نیاز به روانشناسی اجتماعی مردم ایران و اساسا خاور میانه، به دلیل روحیه دیکتاتورپروری و شیوعِ نوستالژی استبداد،و همچنین ریشه یابی علل گرفتاریِ دائمیِ ما به یک دیکتاتور، الزامی و حیاتی است، شکی نیست!یعنی در این مورد با جناب آنارشی هیچ اختلاف عقیده ای ندارم که یک «مرضی» در خودمان هم هست و نباید همه چیز را از چشم آن دیکتاتور ببینیم.
اما آنچه مهم است این است که نکند زمانی یادمان برود که آن دیکتاتور هم به سبب به رسمیت شناختن و شناساندنِ خود به عنوان یک دیکتاتور مسئول است.آنچه جناب آنارشی میفرمایند(آنگونه که من دانستم!) این است که دیکتاتوری محمدرضاشاه به دلیل شرایط آگاهی اجتماعی مردم ایران، شرایط سیاسی و اقتصادی نیمه دوم قرن بیستم و همچنین موقعیت جغرافیای خاص ایران که باعث نوعی رقابت بین شوروی و آمریکا شده بود، چندان هم غیرقابل توجیه نیست.حرف ایشان زمانی معتبر و قابل توجه است که قرار باشد تحلیلی تاریخی از شرایط حاکم بر این گوشه از جهان داشته باشیم و به دنبال کسب یک دید کلی باشیم.مثلا فرض کنید میخواهیم شرایط جهانیِ در آستانه ی جنگ جهانی دوم و آنچه باعث پیدایش آن جنگ و یا دیکتاتوری هیتلر شد بررسی کنیم، آنگاه چندان به دیکتاتوریِ هیتلر و اینکه دموکراسیِ آلمان را از بین برد و در جامعه خود خفقان ایجاد کرد و ضد یهود بود و ...، متوجه نخواهیم بود، بلکه اتفاقات و پدیده ها به فرم های بسیار کلی ترش مورد بررسی قرار خواهند گرفت که چندان به عملکرد هیتلر در درون آلمان مربوط نمیشوند.اما وقتی ما به درونِ آلمان بازگردیم و بخواهیم عملکرد هیتلر به عنوان یک شخص تاریخی و سیاسی را مورد ارزیابی قرار داده و قضاوت کنیم، آنگاه دیگر شرایط جهانی چندان اهمیت ندارند.به عنوان یک دیکتاتور مسئول کارهایش خودش است و نمیتوان جنایتهایش را به سبب شرایط جهانی و داخلی توجیه کرد.در مورد دوران پهلوی نیز اوضاع به همین منوال است.مثلا ترور عشقی یا بهار و یا تبعید عارف قزوینی، دیگر چه ربطی به شرایط جهانی دارد؟آیا تحمل چند شاعر اینقدر برای رضا شاه سخت بود؟
موضوع این است که نویسنده های زیادی از جمله شفا،موحد و میرفطروس میخواهند دیکتاتوریِ محمدرضا شاه و خفقانی که بر جامعه ایرانی حاکم کرده بود را با شرایطی که جهان یا ایران در آن قرار داشت، توجیه کنند! اگر اینطور است، من در کمتر از بیست دقیقه میتوانم تمام دیکتاتورهای جهان را برایتان توجیه کنم!از چنگیزخان گرفته تا استالین!این بحث شرایط داخلی و جهانی در ارزیابی عملکرد و مسئولیتهای اخلاقیِ و انسانیِ یک دیکتاتور، موضوعیت ندارند و جای دیگری باید مطرح شوند.شکنجه گاههای ساواک، بستن روزنامه ها،تعطیل کردن احزاب و ایجاد یک حزب فرمایشی،ایجاد خفقان، نقض جدی حاکمیت ملی، فراقانون دانستنِ خود و مواردِ اینچنینیِ بسیار حتما باید در حوزه عملکردهای جناب محمدرضاشاه بررسی شوند و نمیشود آنها را به حساب شرایط زمانه گذاشت! "هرکس نخواست، 700 تومن بهش مبدهیم از کشور برود" که دیگر نه ربطی به مردم داشت و نه به شوروی و آمریکا!

سخن من این است!

اما اینکه گفتم من کتاب آسیب شناسی یک شکست را نخواندم، به این دلیل بود که به شخصیت میرفطروس از قبل آشنا بودم!دوستمان میفرمایند چه ربطی دارد، شما ببینید چی گفته؟باید به شما بگویم که وقتی یک تاریخ نویس یا کسی که پژوهش تاریخی انجام میدهد، کتابی چاپ میکند، شخصیت و پیشینه او خیلی مهم است.اگر مثلا فرمول های فیزیک کوانتوم بود، آنگاه به راحتی میگفتیم که وابسته بودن هایزنبرگ به دستگاه فاشیسم آلمانی ربطی به کشفها و محاسباتش ندارد و اعتبار این فرمولها همچنان پا بر جا است.اما در مورد روایت های تاریخی به هیچ وجه چنین نیست!مثلا فردا اگر احمدی نژاد کتابی در مورد تاریخ مشروطه چاپ کند، صرفا زمانی حاضر به خریداری و مطالعه کتابش خواهید بود که بخواهید قدری بخندید!در غیر اینصورت چه دلیلی دارد که پول و وقتتان را برایش تلف کنید؟در مورد جناب میرفطروس هم همینطور است.چرا من باید کتاب ایشان را بخوانم؟ایشان یک دروغگوی "بی شرم" است!یعنی حتی با اینکه اسناد متقن و محکم برخلاف حرفهایش وجود دارند، همچنان بر دروغهای بزرگش پافشاری میکند و با شگردهایی بسیار حرفه ای روایت جدیدی از یک اتفاق تاریخی ارائه میدهد.مثلا در همان مطالبی که نقل کردم، یک جا ایشان تکه ای از حرف مصدق را که مخاطبش کاشانی بود، برداشته و در میانه یک مبحث دیگر که اصلا ربطی به موضوع ندارد ذکر میکند و از آن علیه مصدق استفاده میکند.چه کسی حاضر است کتاب چنین آدمی را بخواند؟شما تعدادی از مطالبی که در نقد ایشان نوشته شده است را بخوانید تا ببینید که ایشان چه شخصیت حقیری دارند.
از طرفی، پاسخ اتهام هایی که ایشان به دکتر مصدق زده اند بارها و بارها از طرف افراد مختلف داده شده است.شما در همین اینترنت قدری سرچ بفرمائید،میبینید که جوابهای ادعاهای ایشان در همه ی موارد داده شده اند.مثلا در مورد همین انحلال مجلس هفدهم، تخلفات در آن بسیار گسترده بود و عملا توطئه ای انجام شده بود تا در کار دولت اشکال ایجاد کنند و از آن طریق در ادامه او را استضیاح کرده و در نهایت دولت را سرنگون کنند،آنهم در حین درگیری دولت با مساله ملی شدن صنعت نفت.تقلب آنقدر گسترده بود که از یک شهر اهل سنت، یک آخوند شیعه درباری به مجلس راه یافت!این درحالی بود که شاه به مصدق قول انتخاباتی سالم را داده بود.اما جناب میرفطروس هیچکدام از اینها را نمیگوید!
مثلا ادعا میکند که نخست وزیر حق نداشت کنترل ارتش را در دست گرفته و وزیر جنگ انتخاب کند،درحالیکه هرگز نمی گوید که وقتی رضا شاه نخست وزیر بود، دقیقا همین کار را انجام داد!این یکی از شگردهای جناب "تاریخ نویس" اس که صرفا بخشی از حقیقت که به سود هدفش است را بیان میکند.

یا در موردی دیگر ایشان ادعا میکنند که مصدق به زنان حق رای نداده است،درحالیکه دقیقا برعکس است!آنجا که باید لیست آنانکه نمیتوانستند در انتخابات شرکت کنند، مصدق برای اولین بار در تاریخ، اسم زنان را نمی آورد!



در مورد “مخالفت با دادن حق رآی به زنان” محمد امینی آنرا در فصل جداگانه‌ای با تیتر “افسانه‌ی مخالفت مصدق با حق رآی زنان” عنوان میکند و میرفطروس را بچالش میکشد که: “..کدام گفت و گو در یکسال پایانی مجلس شانزدهم، یا در کابینه‌ی اول مصدق پیش آمده که گواهی بر مخالفت مصدق در دادن حق رآی به زنان باشد؟” و اضافه میکند که “ایشان راست نمیگویند و یک برگ کاغذ هم در پشتیبانی از این سخن بی پایه و سراپا نادرست و دروغ پردازانه‌ی خود پیدا نخواهد کرد”. آقای امینی موضوع را دنبال میکند که برنامه مصدق ملی کردن نفت و اصلاح قانون انتخابات بود. مصدق سال اول درگیر مبارزه با بریتانیا بر سر ملی شدن نفت بود و بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ مصدق با بهره گیری از قانون اختیارات دنبال تهیه قانون جدیدی “بمنظور تشکیل انجمن شهرها” و “بهبود امور شهرستانها” رفت. و در آن بخش “کسانی که از رآی دادن محرومند” را کنار گذاشت. این بخش با ممنوعیت “طبقه نسوان” از رآی دادن آغاز میشد. بسیاری بر این باورند که مجلس را برای پذیرش حق رای زنان به چالش کشید. و باز اضافه میکند، مقایسه کنید این قانون پیشرو انتخابات را با “قانون اجازه‌ای اجرای انتخابات مجلس سنا” که در ۱۳۲۸ تصویب شد و به توشیح محمد رضا شاه هم رسید. درآن قانون ملاحظه میشود که آمده است “ اتباع ذکور با شرایط زیر حق انتخاب دارند...” و “اتباع ذکور ایران با داشتن شرایط زیر قابل انتخاب کردن هستند....”. آقای امینی میگوید حال بسنجیم تا دریابیم کدام یک از این دو قانون، زنان ایران را از رآی دادن و برگزیده شدن “محروم” کرده‌اند.


منبع (http://www.jebhemelli.net/Books/2012/AminiBook_GhaemmaghamM.html)
آخر چرا باید کسی به این حرفها اهمیت بدهد ؟چرا باید شخصی چون من بیاید اینجا تک تک ادعاهای دروغ یک انسانی که دروغگویی و جعلش اثبات شده است بررسی کند و به آنها پاسخ بگوید؟

بعد هم سفسطه ای میکنید و میگویید همه ی مشکل ایران شخص محمد رضا شاه نیست و یا اگر مصدق سرکار میماند ایران سوئیس میشد؟!اول اینکه ما نمیدانیم که اگر مصدق میماند چه میشد ولی میدانیم که شاه ماند و چه شد!برای امتحان نداده میخواهید به مصدق نمره بدهید؟بعد هم کی من گفتم همه ی مشکلات ما از محمد رضاشاه بود؟سخن من این است که ایشان به عنوان یک شخصیت تاریخی که در بخشی از تاریخ معاصر کشور،حاکم بودند، کارنامه ای سیاه دارند.دیکتاتوری ایشان به هیچ وجه قابل توجیه نیست.اگر پدرش آدم بیسواد و عامی ای بود، خودش که در سوئیس تحصیل کرده بود و میدانست دموکراسی و آزادی و حقوق بشر یعنی چه.موضوع این است که شما احتمالا در مورد مصدق همین یک کتاب آقای میرفطروس را خوانده اید و نیکی هایش را نخوانده و ندیده اید!در طول مدت کوتاه نخست وزیری مصدق،روزنامه های بسیاری به او نقد که فحش های زشت میدادند، اما حتی یکبار هم با چنین روزنامه ای برخورد نشد!مقایسه کنید با حکومت محمدرضاشاه از سالهای 1332 تا 1357 که حتی اگر حرفی استانداردهای بلند چاپلوسی را رعایت نمیکرد،درش بسته میشد .اختناقی که اکنون بر جامعه ما حاکم است نباید باعث شود که اختناق دوران پهلوی یادمان برود، نمونه ای از اخباری که در زمان شاه نباید چاپ میشدند و آنها که باید حتما چاپ میشدند(!):


- سینماهای قزوین را بر اثر تقاضای افزایش بلیت تعطیل کردند. (چاپ نشود)

- خبرگزاری رویترز از پیشاور خبری مخابره کرده است که بعضی قبایل علیه دولت قیام کرده اند. البته علت قیام اعتراض به اصلاحات ارضی است که در پاکستان اجرا شده. (قابل چاپ نیست)

- در مورد نامه ها، شکایات کارگران و کارمندان که به هر علت و سببی از کارخانجات و ادارات اخراج می شوند هیچ نوع خبر، مطلب، نامه وارده و شکواییه نباید چاپ و منتشر شود.

- خبر روزنامه های صبح در مورد به گروگان گرفتن 16 یهودی در واشنگتن تیتر اول نشود، بلکه در ستون باشد.

- خبر مشروح شهرک دانشگاهیان همراه عکس چاپ شود.

- هیچ گونه مطلب، خبر و تفسیر پیرامون تغییر ساعت به هیچ وجه چاپ نشود.

- برادر آقای گنجی وزیر آموزش و پرورش در تهران فوت شده چون وزیر آموزش و پرورش در تهران نیست، هیچ خبری حتی به صورت آگهی قابل چاپ نیست.

- مطالب ضد مائو بعد از این دیگر چاپ نشود.

- اظهارات سناتور لاجوردی در مورد احتمال زلزله در تهران و اثر آن روی ساختمان های فعلی قابل چاپ نیست.

- خبرها همچنین گزارش ها و مطالبی درباره اینکه بوتو حکومت شریعت اسلامی را قبول کرد، کاباره ها، میکده ها و کازینوها در پاکستان تعطیل شد و در آینده ایدئولوژی اسلامی در پاکستان حکومت خواهد کرد، به هیچ وجه در خبرها، مطالب، گزارش ها و تفسیرهای مربوط به پاکستان نباید منعکس شود، حتی اگر زبان خود بوتو باشد.

- عکس ملاقات کفیل وزارت اطلاعات بحرین با وزیر اطلاعات حتماً امروز چاپ شود.

- راجع به اجساد مومیایی حتی یک کلمه خبر و مطلب دیگر چاپ نشود.

- آسوشیتدپرس از لندن خبر داده است که دولت انگلستان به دستیاری سازمان سیا دولت دکتر مصدق را سرنگون کرد. این مطلب را اخیراً یک روزنامه نگار فرانسوی نوشته است. (چاپ نشود)

- هفت کوهنورد در کرج سقوط کرده و کشته شده اند( این خبر قابل چاپ نیست)

- راجع به سالروز قتل عام ارامنه هیچ گونه خبر، مطلب و عکسی قابل چاپ نیست.

- در مورد شیوع وبا در همدان و اطراف که تلفات هم داشته، مطلبی چاپ نشود.6 با تمام این تحدیدها، نظام جراید موجود را تحمل نکرده و در سال 53 دستور تعطیلی و توقیف بیش از 50 روزنامه و مجله صادر شد و به اجرا درآمد.


منبع (http://alirezaparsa.blogfa.com/post-230.aspx)
در این شرایط شما انتظار بروز و ضهور الیتِ شایسته را دارید؟! مثلا بلیت سینمای قزوین با جنگ سرد چه ارتباطی میتواند داشته باشد؟!

نکته ای که باید به یاد داشته باشیم این است که در روند پیشرفتِ درکِ سیاسیِ یک جامعه، همه چیز یک شبه رخ نمیدهد و این یک روند بلند مدت و مداوم است.یعنی جریانی ست که همیشه در حال رشد است.درک جامعه نسبت به شرایط معقول و شایسته سیاسی و اجتماعی خود، به طور تدریجی اصلاح و ارتقا میابد.وقتی شما تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ملل جهان را بررسی میکنید، میبینید که در ابتدا اساسی ترین و پایه ای ترین حقوق به رسمیت شناخته شده و در صورت کسبِ آن، موارد بعدی و ثانوی پیگیری میشوند و این روند همچنان ادامه خواهد داشت.مثلا خیلی از آن آمریکایی هایی که 200 سال پیش برای استقلال میجنگیدند،برده دار بودند یا برای زنان حق رای قائل نبودند.البته گاهی عقب گرد میشود، اما حتی در اینصورت، ملتی که به درک لزوم وجود آزادی رسید، برای رسیدن به آن همیشه در تکاپو خواهد بود و هرگز دیگر آن مردم قبل نخواهد بود.نمونه های تاریخی در این مورد بسیار زیادند!حالا اینکه چه چیز باعث ظهور این آگاهی میشود، مقوله ای دیگر است.اما به هر حال ایران هم یکی از آن کشورهایی بود که مردمش در سالهای مشروطه، به این درک رسیدند.به همین دلیل همیشه برای رسیدن به آن در تلاش بوده.شما تاریخ 150 سال اخیر ایران را بخوانید، میبیند که همیشه به نوعی مبارزه برای کسب آزادی در جامعه ایران وجود دارد.اما در دوران پس از مشروطه، آزادی خواهی در ایران به انحطاط رفت.یعنی شما وقتی سرآمدان(الیت) جامعه را در دوران مشروطه و پیش از آن بررسی میکنید، میبینید که مخصوصا در دوران محمد رضا شاه، خبری از آن نوع انسانها و یا حداقل ارتباط میان آنها با عامه مردم، نیست!دلیلش از نظر من نوع استبدادی بود که در دوران محمد رضا شاه و پدرش بر ایران حاکم شده بود.در دوران قاجار استبداد و دیکتاتوری بود، اما خفقان نبود چرا که مثلا مظفرالدین شاه نمیدانست که در شیراز چه کسی چه میگوید!اما در دوران پهلوی، به دلیل استفاده از ابزارهای مدرن، هر کس هر جا که بود زیر نظر دستگاه های امنیتی بود و همه جا جاسوس و مزدور حضور داشت و بر جامعه خفقان و وحشت حاکم شده بود.روشنفکران درست و حسابی یا در زندان بودند یا فراری بودند یا اعدام شده بودند و رابطه ی مردم با الیت جامعه به کلی قطع شده بود.این درحالی بود که در همین زمان، شریعتی خیلی راحت در حسینیه ارشاد سخنرانی میکرد.خمینی و دار و دسته اش هم یک صدم گرفتاری هایی را که دیگرِ گروههای اپوزوسیون درگیرش بودند، نداشتند.شما کتاب عباس میلانی را بخوانید تا ببینید که چه حمایتهایی در زمان محمدرضاشاه از اسلامی ها میشد(دلایلش زیاد هستند) . و به طور کلی تنها گروه و آلترناتیوی که آزادانه فعالیت میکرد، اسلامیست ها بودند.یعنی این شده بود اپوزوسیون مردم!نه اینکه مردم این را بخواهند، بلکه جناب شاه به دست خود آنرا تبدیل به تنها انتخاب ممکن کرده بود.البته اشتباهات تاریخی مردم ایران هم نقش زیادی داشتند اما نقش خود محمدرضا شاه مهمتر بود.این است آنچه باید به آن توجه شود.
به طور خلاصه، اگر مردم ایران در گرایش خود به جمهوری اسلامی و خمینی، دچار اشتباهی بزرگ و تاریخی شدند، نمیتوان آنها را خیلی مقصر دانست،اما در مورد خود انقلاب و مبارزه علیه شاه، کارشان به حق و درست بود!

پ.ن:دوستان اگر جمله بندی ها و ترتیب و توالی و در کل انسجام سخنانم خراب است، به این دلیل است که حالم قدری خراب است و به همین دلیل نتوانستم نوشته ام را ویرایش کنم!پوزش...

Dariush
11-28-2012, 07:51 AM
داریوش من با شما در موارد زیادی موافقم ولی نمی فهمم چطور هموطنان ضد استبداد ! و ضد شاهی ما - آقایون خاص که فریب شعارهای عوام فریبانه پهلوی ها رو نمی خورن! - تا حدی از پهلوی نفرت دارند که هنوز هم برای ایدءولوژی ها و گروهها و یا افرادی که اونها هم به اندازه پهلوی ها و حتی بیشتر غیر دموکرات هستند کف می زنند . یا اینکه با وجودی که متوجه نادرستی افکار اونها هستند ترجیح میدن سکوت کنند و از در آشتی با اونها در بیان و انتقاداتشون رو فقط و فقط متوجه پهلوی ها بکنند. همون کاری که رهبران سیاسی و یا روشنفکران توی انقلاب کردند و به جای اینکه اندیشه دموکراتیک رو رواج بدن و ازش دفاع کنند هر کسی رو که با هر انگیزه ای ضد شاه بود توجیه و تقدیس کردند و هنوز هم از انقلاب درس نگرفتند.
گویا از استبداد نفرت ندارند و فقط از پهلوی و دربارش و یا از جمهوری اسلامی نفرت دارند...
ببخشید که من قبلا این پست تان که خطاب به من است را ندیدم!پاسخش ساده است بانو!انقلاب یک واکنش است، یک حرکت حریصانه برای نفی آن چیزی ست که به باور عام نباید باشد!حالا هرچه که علیه آن باشد ،احتمالا له عام است!البته خود دیکتاتور و مستبد و دم و دستگاهش، یکی از عوامل مهم در ایجاد جو احساسی و هیجانی است.
اما اگر سوالتان این است که چرا پس از به زیر کشیدن دیکتاتوری همچنان آن نفرت در دل مخالفینش وجود دارد،خب دلیلش این است که مشروعیت حضور گروه های مبارز علیه دیکتاتور مورد نظر، از همان نفرتی ست که دارند و اگر آن دیکتاتور نباشد، با ذکر مداوم یادها و خاطره های آن دوره نوستالوژک سعی میکنند همچنان حضور داشته باشند.
اما اگر همچنان فکر میکنید سوالتان را متوجه نشدم(چون به ظن خودم چنین است)، مصداقی بیاورید تا با جزئیات بیشتری در موردش صحبت کنیم.

پی نوشتی مستقل از این پست:من به شخصه، خود دموکراسی به طور صرف را آخرین و بهترین راه موضوع سیاست نمیدانم ولی آن را دروازه ای مهم و اساسی برای ورود به هر نوع نظام معقول میدانم.یعنی اگر ما به مثلا سوسیالیزم معتقدیم، پیش از آن باید به دموکراسی ای پایدار و محکم رسیده باشیم و پس از آن سعی کنیم جنبه های کاربردی سوسیالیزم را با دموکراسی پیوند دهیم.در این مورد میتوانید مقایسه کنید راهی که شوروی رفت و راهی که اروپا رفت!

mamad1
12-14-2012, 08:02 PM
فریدون فرخزاد

فریدون فرخزاد (۱۵ مهر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B5_%D9%85%D9%87%D8%B1) ۱۳۱۷ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B1%DB%B7) در تهران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86) - ۱۶ مرداد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B6_%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF) ۱۳۷۱ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%DB%B3%DB%B7%DB%B1) در بن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%86) آلمان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86)) شاعر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1)، برنامه‌ساز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%B 3%D8%A7%D8%B2) رادیو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88) و تلویزیون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86) خواننده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87)، مجری تلویزیونی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D8%B1%DB%8C_%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C% D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C) ورادیویی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88)، ترانه‌سرا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%B3%D8%B 1%D8%A7)، آهنگساز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2)، بازیگر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1) و فعال سیاسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C) ایرانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C) معترض به حکومت جمهوری اسلامی ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3% D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D 9%86) بود که با سلاخی‌شدن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AE%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%B 1%D8%AF%D9%86) به قتل رسید. قتل او به نیروهای امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3% D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D 9%86) نسبت داده شده‌است.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%88%D9%86_%D9%81%D8%B1% D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF#cite_note-1)[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%88%D9%86_%D9%81%D8%B1% D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%AF#cite_note-2) وی برادر فروغ فرخزاد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA_%D9%81%D8%B1%D8%AE%D8%B2% D8%A7%D8%AF) شاعر معاصر ایرانی بود.

http://www.daftarche.com/images/imported/2012/12/52.jpg