توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خطی از کتاب ها
undead_knight
11-11-2012, 04:59 PM
جملات جذاب از کتاب های مورد علاقتون رو در اینجا بزارید(اسم کتاب و نویسنده فراموش نشه)
undead_knight
11-11-2012, 05:08 PM
مشکل این جهان این است که احمق ها بی اندازه مطمئن و خردمندان پر از شک و تردید هستند!
پیروزی حماقت
برتراند راسل
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/21.jpg
Russell
11-11-2012, 05:19 PM
Meaning,values, morality, and the good life must relate to facts about the well-being of conscious creatures—and, in our case, must lawfully depend upon events in the world and upon states of the human brain. Rational, open-ended, honest inquiry has always been the true source of insight into such processes. Faith, if it is ever right about anything, is right by accident.
Sam Harris
The Moral Landscape
Mehrbod
11-11-2012, 05:36 PM
"People spend more time learning how to use a food processor than they do learning how to use their brains."
-Richard Bandler (Using Your Brain For a Change)
«مردم زمان بیشتری را هزینهی یادگیری ابزار آشپزی میکنند تا فراگیری آنکه مغزشان چگونه کار میکند.»
Mehrbod
11-11-2012, 11:32 PM
اینهم یکی دیگر از ماتیکان (کتاب) بالا:
Many people are troubled by "lack of motivation," and one example of that is not being able to get up in the morning. If we study those people, we can find out how not to wake up, which could be of use to insomniacs.
بسیاری از مردم با «نداشت انگیزش» دشواری دارند، نمونهی آن کسی که نمیتواند بامداد برخیزد. اگر ما این دسته را بررسی کنیم، میتوانیم دربیاوریم که چگونه از خواب بیدار نشویم، که خود میتواند برای بیخوابها بدردبخور باشد.
این ماتیکانش را بی چون و چرا باید خواند :21:
Mehrbod
11-11-2012, 11:53 PM
بیش در او نگنجد دو چیز را بودن نادرست است چنانکه کسی در جایی همی نشسته است کسی دیگر آید و هم در آنجا نشیند چنانکه او را رنجه ندارد و تنگ نکند و بدانسانکه آن جا یکی را بس بود هر دو را بس باشد و در درازا و پهنا و ژرفا و چندنش؟ نیفزاید این ناشو است پس هر تن پیوسته بهرهپذیر است و تنانی که برداشته و پذیرفته اوست هم بخش کرده بهرهپذیر باشد چه بخش جای بخشکننده جاور و جایگیر است زین سپس همی گوییم که چم یکتا را بخش نیست و بهره و اخت و پاره ندارد و اگر آنرا پاره پاره شماری سمرادی (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-cd87537515c545c4be9b4fc530e3cffa-fa.html) و پنداری بود نه خردی و بخشناپذیر در بخشپذیر فرود نیاید و در نخواهد آمد زیر که هر چه در بهره پذیرد در آید و آنچه در بخش کردن شای فرود آید مانند گاه و جای ببخش و پاره هر آینه شمرش (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-b26efd5938854d508b9356217e8c4656-fa.html) او توان کرد و پیکر خردی را پاره و لخت نیست پس بدین فرنود درست که روان کاموس است و تن نیست چه روان چم یکتا را جاست و آن چم یکتا در او جایگیر است و اگر جای کاموس تن و تنانی باشد هرگاه تن و تنانی را بخش کنند هرآینه کاموس هم بخش کرده شود زیرا که جایگیرد و پاره بخش کرده در آمیغ جایگیر در آن لخت باشد نه در همه و هر گاه جایگیرد در همه باشد جای گیرد در هر پاره جز جایگیر در پاره دیگر باشد بدین ناگزیر برآید بخش کردن گاه گیر پس دانسته شد که روان کاموس (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f999e24d65b1422b91773cfd26373a0c-fa.html) است.
- ماتیکان دساتیری - ب. 265 - 266
Mehrbod
11-12-2012, 12:07 AM
The person ignored grows gradually depressed, and soon begins to doubt his or her very existence. In some societies the final outcome of being ostracized is death: the person who is left alone comes to accept the fact that he must be already dead, since no one pays attention to him any longer; little by little he stops taking care of his body, and eventually passes away.
- p. 174 - The Psychology of Optimal Experience (http://www.daftarche.com/attachments/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/784d1346806129-%D8%AC%D9%84%D9%88%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C-flow-psychology-optimal-experience.pdf)
کسی که نادیده گرفته شده بآرامی میاَفسُرد، و بزودی میآغازد به گُمانش هستی خود. در برخی همبودها، برآیند پایانیِ رانده شدن مرگ است: کسی که تنها مانده این فربود را میپذیرد که میبایستی هماکنون نیز مرده باشد، چرا که دیگر کسی به او نگرشی نمیکند، خُرد خُرد از سرپرستی تن خویش بازایستاده و سرانجام خواهد مرد.
sonixax
11-12-2012, 01:12 AM
مربد جان فرق ماتیكان با نسك چیه ؟
Mehrbod
11-12-2012, 03:19 AM
مربد جان فرق ماتیكان با نسك چیه ؟
هر دو پارسیاند (نسک ولی یک جا گمانهزنی شده بود نیست).
ماتیکان( مادگان هزار دادستان - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D9%87%D8%B2% D8%A7%D8%B1_%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D 9%86#.D8.AF.D8.B1.D9.88.D9.86.E2.80.8C.D9.85.D8.A7 .DB.8C.D9.87))
نسک (اوستا - WiKi (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7))
داشتن هر دو خوبه.
undead_knight
11-12-2012, 02:15 PM
هیچ استدلال منطقی نمی تواند اثر منطقی روی انسانی داشته باشد که نمی خواهد یک نگرش منطقی را بپذیرد.
جامعه آزاد و دشمنانش
کارل پوپر
Anarchy
11-13-2012, 11:52 AM
یه تاپیک تقریبا مشابه داشتیم.شاید لازم باشه ادغامشون کنیم:
گزینگویهها (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-8/%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8 C%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-144/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-10.html)
Anarchy
11-13-2012, 04:09 PM
“If we climb high enough, we will reach a height from which tragedy ceases to look tragic.” ― Irvin D. Yalom, When Nietzsche Wept
undead_knight
11-14-2012, 11:50 AM
ایوان می گوید"اگر درد و رنج کودکان به کار جمع آوری درد و رنجی می آید که لازم است تا حقیقت بدست آورده شود،من همین حالا و از این به بعد اعلام میکنم که حقیقت ارزش چنین بهایی را ندارد"
برادران کارامازوف
داستایوفسکی
undead_knight
11-18-2012, 10:56 PM
تو آدم عجیبی هستی.
حدس میزنم دلیل اینکه عاشقت هستم همین باشه ولی ممکنه روزی به همین خاطر ازت متنفر بشم!
بیگانه/کامو
undead_knight
11-24-2012, 03:11 PM
شوربختانه،هر قدر هم که ما برای چیزی تاسف بخوریم باعث نمیشود که آن چیز دیگر درست نباشد!
ژن خودخواه/ریچارد داوکینز
Philo
11-24-2012, 03:36 PM
"من خود بر حسب تمایل طبیعی، طالب دانشم، تشنه معرفتم و به خوبی می دانم بیتابی و اشتیاق برای بیشتر دانستن چیست و با هر گامی که به پیش برداشته می شود، چه خرسندی و رضایتی به دست می آید. روزی گمان می کردم شرف آدمی به همین است و به عوام که چیزی نمی دانند به دیده خواری می نگریستم. روسو مرا به راه راست آورد. اکنون آن احساس کورکورانه برتری در حال زایل شدن است و رفته رفته یاد می گیرم که انسان ها را بزرگ بدارم و محترم بشمارم و بسیار خویشتن را از یک کارگر ساده پایین تر میدانستم اگر معتقد نبودم که این پیشه (یعنی اشتغال به فلسفه) می تواند ارزش هر کار دیگری را بیفزاید و به کسانی که به آن کارها مشغولند در احراز حقوق خود یاری برساند." (نقل قول از ایمانوئل کانت، برگرفته از ترجمه فارسی کتاب "فلسفه کانت" کورنر)
mahtab71
11-24-2012, 03:56 PM
و من به این فکر میکردم که در طرف دیگر دنیا بحث بر سر این است که آیا می توان قلب بیماری که فقط ده دقیقه از زندگیش باقیست ،بجای قلب بیمار دیگری گذاشت تا شفا یابد؟در حالیکه اینجا هیچکس از خودش نمی پرسید که آیا صحیح است جان یک عده انسان پاک و سالم را بگیرند؟و...ونفرت و خشم سراپایم را می لرزاند،و مغزم را سوراخ میکند و با خود قرار میگذارم که این گسیختگی دنیا را برای تو "الیزابتا"و برای دیگران تعریف کنم
برای تو که تضادهای این دنیای پر غوغا را نمی شناسی"الیزابتا" و برای تو که نمی دانی چرا وقتی می خندم از ته دل می خندم و چرا وقتی گریه میکنم اینچنین زیاد می گریم و چرا وقتی که باید شاد باشم خوشحال نمیشوم و چا گاهی مشکل پسند و زمانی سهل گیرم.تو هنوز نمی دانی.در این دنیا با تلاشها و معجزه ها زندگی انسان رو بمرگی را نجات میدهند ولی باعث مرگ صدها،هزارها و میلیونها موجود زنده و سالم میشوند!میدانی؟زندگی خیلی بیشتر از لحظه ی بین تولد و مرگ است
زندگی،جنگ و دیگر هیچ
اوریانا فالاچی
Mehrbod
11-25-2012, 12:09 AM
Your reputation is harmed the most by what you say to defend it.
ناموری شما بیش از هر چیز با آنچه در پدافندیِ آن میگویید میآسیبد.
Hatred is much harder to fake than
love. You hear of fake love; never of fake hate.
وانمود به بیزاری بسیار سختتر از عشق است. از عشق دروغین میشنوید؛ از بیزاری دروغین هرگز.
Wisdom in the young is as unattractive as frivolity in the elderly.
خردمندی همان اندازه در یک جوان ناگیراست که سبکسری در سالخوردگان.
You don’t become completely free by
just avoiding to be a slave; you also
need to avoid becoming a master.
شما با تنها پرهیز از بردگی سراسر آزاد نمیشوید؛ مینیازد که از ارباب شدن نیز بپرهیزید.
You will be civilized on the day you
can spend a long period doing nothing,
learning nothing, and improving nothing,
without feeling the slightest
amount of guilt.
شما روزی شهرمند خواهید شد که بتوانید یک زمان درازی را هیچکاری نکنید، هیچ نیاموزید و هیچ بهبودی ندهید بی آنکه کوچکترین اندازهای احساس گناه کنید.
There are two types of people: those
who try to win and those who try to
win arguments. They are never the
same.
مردم دو دستهاند: کسانی که میکوشند بِـبـَرند و کسانی که میکوشند گفتمانها را ببَرند. ایندو هرگز یکی نیستند.
The Bed of Procrustes - Nassim Nicholas Taleb
undead_knight
11-25-2012, 10:01 AM
شما با تنها پرهیز از بردگی سراسر آزاد نمیشوید؛ مینیازد که از استاد شدن نیز بپرهیزید.
"ارباب" بهتر نیست؟
undead_knight
12-07-2012, 03:10 AM
تمامی جلادان از یک خانواده اند!
افسانه سسیفس
آلبر کامو
Angela
12-07-2012, 09:12 PM
بهتر است خیال برت ندارد. آدمها چیزی برای گفتن ندارند. واقعیت این است که هرکس فقط از دردهای شخصی خودش با دیگری حرف می زند. هرکس برای خودش و دنیا برای همه.سفر به انتهای شب، سلین
Mehrbod
12-08-2012, 04:29 PM
"Self-pity," said Gabriel, taking another cautious step, "is a destroyer of perspective. As my dear mother at the Yurkuti Embassy used to say, there are few problems that cannot be resolved by a bottle, a tumble, a cup of tea or a good night's sleep... Unfortunately, having emptied the bottle and enjoyed the tumble, she accidentally electrocuted herself while making a cup of tea prior to a good night's sleep. "
- Kronk
:21:
nirvana
12-12-2012, 06:44 AM
بشرهرباركه به مقصدی برسدمیبیند امربراو مشتبه شده و احساس سرگشتگی می كند.تلاش برای نیل به مقصد را دوست دارد ولی نفس رسیدن را نه...
یادداشت های زیر زمینی-داستایوسكی
Mehrbod
12-15-2012, 11:24 PM
With few exceptions, those who dress outrageously are robust or even antifragile in reputation; those clean-shaven types who dress in suits and ties are fragile to information about them.
I’ve discovered a trick when giving lectures. I have been told by conference
organizers that one needs to be clear, to speak with the fake articulation of TV
announcers, maybe even dance on the stage to get the attention of the crowd. Some try
sending authors to “speech school”—the first time it was suggested to me I walked out,
resolved to change publishers on the spot. I find it better to whisper, not shout. Better to
be slightly inaudible, less clear. When I was a pit trader (one of those crazy people
who stand in a crowded arena shouting and screaming in a continuous auction), I
learned that the noise produced by the person is inverse to the pecking order: as with
mafia dons, the most powerful traders were the least audible. One should have enough
self-control to make the audience work hard to listen, which causes them to switch into
intellectual overdrive.
This paradox of attention has been a little bit investigated: there
is empirical evidence of the effect of “disfluency.”
Nietzsche’s famous expression “what does not kill me makes me stronger” can be
easily misinterpreted as meaning Mithridatization or hormesis. It may be one of these
two phenomena, very possible, but it could as well mean “what did not kill me did not
make me stronger, but spared me because I am stronger than others; but it killed others
and the average population is now stronger because the weak are gone.”
Nassim Nicholas Taleb - Antifragile: Things That Gain From Disorder (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D A%AF%DB%8C-antifragility-764/#post25066)
mahtab71
12-23-2012, 02:46 PM
گفتگوی بین ریتن میر(شوهر شارلوت)و ویلبورن(معشوق شارلوت)
ویلبورن گفت:"یعنی تو دلت می خواهد که شارلوت پیش تو برگردد؟یعنی اگر برگردد اورا به خانه راه می دهی؟"بعد اینقدر لازم نبود که به صورت آن یکی نگاه کند تا بفهمد چه دسته گلی به آب داده،پس به سرعت گفت:"عذر می خواهم .حرفم را پس می گیرم.این حرف به قدری گزنده است که هیچ مردی تحمل آن را ندارد که جواب بدهد."
ریتن میر گفت:"پروردگارا .به خداوندی خدا حق دارم توی صورت تو بکوبم."بعد با لحن حیرت زده و ناباورانه گفت:"آخر چرااو را به خانه راه ندهم؟می شود دلیل انرا بفرمایید؟آقا را باش،یعنی ناسلامتی پزشک است،مگر قرار نیست که دکترها راجع به ساخت و کار غده های بدن آدم همه چیز را از بر باشند؟"
بعد نا گاه ویلبورن صدای خود را شنید که با ناباوری،آرام و حیرت زده حرف میزند...ویلبورن گفت :"چه عرض کنم .پیش خود م گفتم اگر او را به خانه راه ندهی شاید دلت خنک شود." (صفحه 67)
نخلهای وحشی،ویلیام فاکنر
nirvana
12-24-2012, 12:43 PM
من امشب میفهمم که انسان میتواندخواهان مرگ باشدزیرا زندگی راکه شفاف دیدی دیگرهیچ چیزبرایت مهم نخواهدبود....پشت و رو/ البرکامو
undead_knight
01-22-2013, 10:48 PM
بلاخره این کتاب یاغی کامو تموم شد:)
یک انقلاب ارزش مردن ندارد مگر اینکه پیمان ببندد که بی درنگ جلوی کیفر مرگ را بگیرد!
undead_knight
02-10-2013, 12:37 PM
دیدگاه علمی
برتراند راسل
روش علمی،به همان اندازه که در بنیانش ساده است با سختی زیادی بدست آورده شده و هنوز شمار کمی آن را به کار میبرند و همان ها هم فقط کارکردش را برای شمار کمی از پرسش ها محدود میکنند.
این نمونه نشان میدهد که روش علمی تا حدی برای انسان غیر طبیعیست و بیشتر باورهای ما ناشی از آرزومند اندیشیست
خب اینجا جمله نتیجه گیری یک داستان طولانیه که من خلاصشو میگم:
اگر از دانشمند برجسته که همواره با شک و دقت خاصی آزمایشاتش رو انجام میده، پرسش هایی در مورد دین، سیاست، فرهنگ و... داشته باشیم میتونیم انتظار یک انفجار رو داشته باشیم!:))و اون دانشمند باورهای آزموده نشده زیادی رو ابراز میکنه و سرسختی رو نشون میده که هرگز در آزمایشگاه و کارهای علمیش چنین رویه ای رو نداره:)
undead_knight
03-15-2013, 09:19 PM
او به مردم همانند چیزها نگاه می کرد،مرد جوانی که عصبی به نطر میرسید و یک کارمند دادگاه به خاطر آن نگاه از او متنفر بودند.
مرد جوان از او خواست سیگارش را روشن کند و با او وارد یک گفتگو شد و حتی کمی او رو هل داد، تا به ورونسکی این احساس را بدهد که او یک چیز نیست؛بلکه یک انسان است ولی ورونسکی به او طوری زل زده بود که گویی یک چراغ بود.مرد جوان اخمی کرد به خاطر اینکه حس میکرد زیر فشار این به رسمیت شناخته نشدن دارد کنترلش را از دست میدهد.
ورونسکی هیچ چیز و هیچ کس را نمیدید.او احساس یک پادشاه را داشت، نه به این خاطر که باور داشت اثری روی آنا گذاشته است(هنوز این را باور نداشت)بلکه به خاطر اثر آنا روی خودش به او شادمانی و غرور میداد.
آنا کارنینا
تولستوی
Angela
03-22-2013, 12:10 PM
حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است. باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد چون همه جور معجزه ای از آن ساخته است.
"خداحافظ گری کوپر"
Mehrbod
11-25-2013, 03:17 AM
Sleeping Habits
I THINK, THEREFORE I THINK I'LL STAY IN BED :))
Scientists who hate to get up early can point to the sad fate of
Rene Descartes (1596-1650), the father of analytic geometry. Descartes
showed genius even as a schoolboy, when he succeeded in
convincing his Jesuit schoolmasters that he should never be asked to
get out of bed before 11. This custom he followed throughout a long
and busy military career, his superior officers being no more able than
his teachers to interfere with his peaceful morning habits. Descartes
later claimed that all his great scientific and philosophical works were
composed during the mornings he spent in bed. (So, no doubt, was his
treatise on the art of dueling, the only one of all his books that the
Catholic Church did not proscribe after his death.)
This happy life was changed in 1649, when Queen Christina of
Sweden invited him to Stockholm to instruct her in geometry. Unfortunately,
her royal schedule demanded that these teaching sessions
take place at 5 A.M. The shock of getting up so early and walking
through the frigid winter darkness to her palace gave him pneumonia,
and he died on February 11, 1650.
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/68.jpg
undead_knight
11-28-2013, 05:29 AM
"او(پدر روحانی) می گفت" پیروزی بدون خداوند بیهوده و وهم است و شکست با خداوند شکست نیست"...
ولی من فکر میکنم زمانی فرا می رسد که مبلغین نیز دست از این باور میکشند که خدا قرار است برنامه اش را تغییر دهد و پیروزی را نصیبشان کند، آن هم زمانی که دیگر چیزی نیست ارزش پیروز شدن را داشته باشد.
"
شکست ناخورده
ویلیام فالکنر
Alice
11-28-2013, 06:42 AM
«هرچه فکر میکنم، ادامه دادن به این زندگی بیهوده است. من یک میکروب جامعه شدهام، یک وجود زیانآور. سربار دیگران. گاهی دیوانگیام گل میکند، میخواهم بروم دور، خیلی دور، یک جایی که خودم را فراموش بکنم. فراموش بشوم. گم بشوم، نابود بشوم. میخواهم از خود بگریزم بروم خیلی دور، مثلا بروم در سیبریه، در خانههای چوبین زیر درختهای کاج، آسمان خاکستری، برف، برف انبوه میان موجیکها، بروم زندگانی خودم را از سر بگیرم. یا، مثلا بروم به هندوستان، زیر خورشید تابان، جنگلهای سر به هم کشیده، مابین مردمان عجیب و غریب، یک جایی بروم که کسی مرا نشناسد، کسی زبان من را نداند، میخواهم همه چیز را در خودم احساس بکنم. اما میبینم برای این کار درست نشدهام. نه، من لـش و تنبل هستم، اشتباهی به دنیا آمدهام. مثل چوب دو سر گهی، از اینجا مانده و از آنجا رانده. از همهی نقشههای خودم چشم پوشیدم، از عشق، از شوق، از همه چیز کناره گرفتم، دیگر در جرگهی مردگان به شمار می آیم.»
زنده به گور_صادق هدایت
Mehrbod
12-04-2013, 07:14 AM
Forever For All
A lengthy read, but it does definitely worth the time.
It's indeed a thoroughly well written and thought-provoking book, with lots of interesting and exciting ideas on different — sometimes peculiar — subjects, albeit scattered unevenly through the chapters.
Unknown
The two major divisions of opinions are the reductionist and the nonreductionist views, as discussed by Derek Parfit in Reasons and Persons;[2] a short summary will be useful here. For a reductionist, the question of the survival or nonsurvival of P1 in P2 is reducible to certain other facts about P1 and P2 that can be described in an im-personal way. Such facts, for example, may include the different psychological and physical characteristics of both P1 and P2 and the process involved (if applicable) in the formation or development of P2 out of P1.
It should be clear that physical characteristics of a person can be described in an impersonal way, for example, by resorting to physics, if we think of a person as amounting to a collection of particles in ...
Interchangeability.
Two persons, I submit, should be considered one and the same if they can be said to experience the same events at the conscious level. Clearly this will happen if the two could be in the same quantum state, for then everything about them must be repeated as far as we know.
پیوند دگرگزین:
http://www.foreverforall.org/pdfs/foreverforall.pdf
پارسیگر
Mehrbod
12-27-2013, 05:43 AM
Applied more broadly, the general argument is that we deceive ourselves the
better to deceive others.
And there is an intimate association between our immune system and our
psyches, such that self-deception is often associated with major immune
effects, all of which must be calculated if we are to understand the full
biological effects of our mental lives (see Chapter 6). There is a whole world
of social psychology that shows how our minds bias information, from initial
avoidance, to false encoding, memory, and logic, to incorrect statements to
others—from one end to the other (see Chapter 7). Key mechanisms include
denial, projection, and perpetual efforts to reduce cognitive dissonance.
Perhaps worst of all—from an evolutionary perspective—there is now lower
negative biological feedback on those making bad decisions. You decide,
hundreds die—but do you also die or even suffer?
There are two great axes in human mental life: intelligence and
consciousness. You can be very bright but unconscious, or slow but
conscious, or any of the combinations in between. Of course, consciousness
comes in many forms and degrees. We can deny reality and then deny the
denial.
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/12/212.jpg
The Folly of Fools - The Logic of Deceit and Self-deception in Human Life.pdf (http://www.daftarche.com/attachments/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C-%D9%88-%D8%A8%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-19/1156d1356807746-%DA%A9%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B3-%D9%88-%DA%86%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A2%D9%86-folly-fools-logic-deceit-self-deception-human-life.pdf)
تنها خاموش ترین سخنان طوفان انگیزند.دنیا به دست اندیشه هایی میگردد که نشسته بر بال کبوتران می ایند. نیچه
Angela
02-22-2014, 07:47 PM
محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ می اندیشد که اگر مجبور می شد در بلندی برفراز صخره ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش بر روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاهها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی وتوفان ابدی باشد و ناگزیر باشد به این وضع تمام عمر، برای هزار سال بایستد، باز هم ترجیح می داد زنده بماند تا اینکه فورا بمیرد! زیستن، زیستن و فقط زیستن، هر طور که باشد ، اما زنده ماندن و زیستن! عجب حقیقتی...
جنایت و مکافات- داستایوسکی
izabel
04-13-2014, 08:31 AM
تنها آن که آدم می کشد از مقوله ئی ست
که من او را از قلمرو احساساتم اخراج می کنم
بیائید میهنمان را در رنج نیفکنیم
و به خون و سوگ ننشانیم.
و در برابر این همه است که شعر من
جاری می شود، در همه جا، چون باد.
شعر ; هرگز
سروده پابلو نرودا
izabel
04-13-2014, 09:02 AM
قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند
دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند
قلب ، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز باد آن را با خودش ببرد
قلب؟ راستش نمی دانم چیست،
اما این را می دانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است!
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
izabel
04-13-2014, 09:02 AM
تو در مورد دلتنگی واقعی چیزی نمیدونی چون این تنها زمانی اتفاق می افته،
که کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی !
من او را دوست داشتم
آنا گاوالدا
izabel
04-13-2014, 09:03 AM
ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﻛِﺸﺪ،
ﭼﻮﻥ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪﺗﺮﻳﻦ ﻛﺎﺭ، ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺖ !
مالون می میرد
ﺳﺎﻣﻮﺋﻞ ﺑﻜﺖ
izabel
04-23-2014, 06:00 PM
جانوران بت نمی پرستند ، قلدر نمی تراشند و به کثافتکاری های حودشان نمی بالند ... برای همین است که تاریخ ندارند !
توپ مرواری
صادق هدایت
izabel
04-23-2014, 06:02 PM
با دیپلم ,با پول با شوهر,با این چیزها آدم خوشبخت نمیشود.باید درد زندگی را تحمل کرد ,
تا از دورخوشبختی به آدم چشمک بزند!
چشمهایش
بزرگ علوی
اگر میخواهی برای آدمهای طبقه بالا پز بدهی زحمت نکش. آنها همیشه به نظر حقارت نگاهت میکنند.
اگر هم میخواهی برای زیر دستهایت پز بدهی باز هم زحمت نکش چون فقط حسودی شان را تحریک میکنی.
این نوع شخصیت کاذب تو را به جایی نمیرساند. فقط قلب باز است که به تو اجازه میدهد در چشم همه یک جور باشی
سه شنبه ها با موری
میچ آلبوم
izabel
04-23-2014, 06:03 PM
نذار ابهت هیج آدم خبره ای تو رو بگیره. اون بهت می گه که: "دوست عزیز، من بیست ساله که این کارمه!"
آدم ممکنه کاری رو بیست سال تموم هم غلط انجام بده.
بعضی ها هیچ وقت نمی فهمن
کورت توخولسکی
Dariush
05-08-2014, 12:51 PM
به نظر میرسد دلمشغولی اصلی تساهلگرایی لیبرالی که امروزه غلبه دارد مخالفت با تمامی شکلهای خشونت باشد، از خشونت فیزیکی مستقیم (کشتتار جمعی، ارعاب) گرفته تا خشونت ایدئولوژیک (نژادپرستی، تحریک، تبعیض جنسی). نوعی درخواست کمک و یاریطلبی مقوّم چنین گفتوگویی است و تمامی دیگر رویکردها را تحتالشعاع قرار میدهد : هر چیز دیگری میتواند منتظر بماند... آیا این تمرکز و تکیه بر روی خشونت کنشگرانه- خشونتی که توسط کنشگرانِ اجتماعی، افراد شرور، دستگاهها منضبط سرکوبگر، جمعیتهای کهنهپرست اعمال میشود- جای بدگمانی ندارد و در واقع نشانهی ناخوشی نیست؟ آیا تلاشی نومیدانه برای منحرف ساختنِ توجه ما از کانون راستین مشکل از طریق جلوگیری از دیدنِ سایر شکلهای خشونت و بنابراین مشارکتِ فعالانه در آنها نیست؟ بر اساس حکایتی مشهور یک افسر آلمانی که در جریان جنگِ جهانی دوم، از کارگاهِ پیکاسو در پاریس دیدن میکرد، وقتی نگاهش به تابلوی گورنیکا افتاد از «آشوب» نوگرایانهای که در این نقاشی مشهود بود یکّه خورد و از پیکاسو پرسید «این کار شماست؟» پیکاسو آرام جواب داد: «نه، شماست!». امروزه بسیاری از لیبرالها هنگامِ روبرو شدن با با موارد فورانِ خشونت مانند چپاولِ مغازههای حومهی پاریس که به تازگی رخ داد، از انگشتشمار چپگرایانی که باقی ماندهاند میپرسند چه کسی هنوز هم روی دگرگونی ریشهای جامعه حساب میکند:«ایا شما نبودید که چنین کردید؟ آیا این همان چیزی نیست که شما میخواهید؟» و ما باید مانند پیکاسو آرام پاسخ دهیم :« نه ، کار شما بود! این نتیجهی راستین سیاستبازیهای شماست!»
اسلاوی ژیژک- خشونت، پنج نگاهِ زیرچشمی- ترجمهی علیرضا پاکنهاد
4050
Soheil
11-07-2014, 09:10 PM
"آره اما خدا صاحب سنگ است، درست؟ اگه برش داریم پدرمان را در می آورد."
سرهنگ ساندرز بازوها را چلیپا زد و یکراست به هوشینو زل زد. "خدا چیه؟"
هوشینو لحظه ای از این پرسش یکه خورد.
سرهنگ ساندرز او را به جلو هل داد. "خدا چه شکلی است و کارش چیه؟"
"از من نپرس. خدا خداست دیگر. خدا همه جا هست و ناظر بر اعمال ماست و داوری میکند که اعمال ما خوب است یا بد."
"مثل داور فوتبال می ماند."
"یک جوری به گمانم."
"پس خدا شلوارک میپوشد، سوتی به گردنش آویزان است و چشمش به ساعت؟"
هوشینو گفت: "میدانی که منظورم این نیست."
"خدای ژاپنی با خدای خارجی قوم و خویش است، یا شاید دشمن؟"
"از کجا بدانم؟"
"گوش کن. خدا فقط در ذهن مردم هست. بخصوص در ژاپن همیشه یک مفهوم انعطاف پذیر بوده. ببین بعد از جنگ چه اتفاقی افتاد. داگلس مک آرتور به امپراتور آسمانی دستور داد از ادعای خدایی دست بکشد و او هم همین کار را کرد و طی نطقی گفت که او فقط یک آدم عادی است. پس بعد از 1946 او دیگر خدا نیست. خدایان ژاپنی همین جورند میتوان گوششان را کشید و اصلاحشان کرد. یک آمریکائی با چوبدستی جادویش اشاره ای میکند و به طرفه العینی خدا دیگر خدا نیست. کاری خیلی پست مدرنیستی. اگر فکر کنی خدا هست پس هست. اگر فکر کنی نیست نیست. و اگر خدا همین جور باشد من از این بابت نگرانی ندارم."
"باشد."
"به هرحال فقط سنگ را درش بیار می شود؟ همه مسئولیتش با من. شاید نه خدا باشم و نه بودا، اما با چند نفر ارتباط دارم. اطمینان حاصل میکنم نفرینت نکنند."
-------
رمان کافکا در کرانه
نوشته هاروکی موراکامی
ترزبان مهدی غبرائی
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.