PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خویشتنداری (خودآگاهی، انگیزش‌ها، ...)



Russell
11-03-2012, 04:53 PM
مهربد جان میگم یک گفتار مبسوط درباره این خودآگاهی و کنترل این مسائل بزنی خیلی عالی میشه،من خودم دنبال منبع هستم دراینباره برای مطالعه.

Mehrbod
11-03-2012, 05:10 PM
مهربد جان میگم یک گفتار مبسوط درباره این خودآگاهی و کنترل این مسائل بزنی خیلی عالی میشه،من خودم دنبال منبع هستم دراینباره برای مطالعه.

دقیقا درباره چی؟ آنچه در ذهن داری را بریخت پرسش اگر در بیاوری میتوانیم درباره‌اش گفتگوی خوبی بکنیم راسل جان.

Russell
11-03-2012, 05:39 PM
دقیقا درباره چی؟ آنچه در ذهن داری را بریخت پرسش اگر در بیاوری میتوانیم درباره‌اش گفتگوی خوبی بکنیم راسل جان.
همین سیستم جزا و پاداش مغز و باگهایی در آن مثل همین کژخویی و افسردگی و راه های کنترل آنها.

Mehrbod
11-03-2012, 05:53 PM
همین سیستم جزا و پاداش مغز و باگهایی در آن مثل همین کژخویی و افسردگی و راه های کنترل آنها.

سیستم پادافره/پاداش همه‌اش اینجا آمده: Reinforcement - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Positive_reinforcement#Positive_and_negative_reinf orcement)

خوگیری و کژخویی هم همین جستار فکر میکنم بخوبی روشنسازی شدند.

فرای آنهم نیاز به formulate کردن پرسش دارد، چه چیز ویژه‌ای نگرت را گرفته؟

Rationalist
11-10-2012, 10:21 PM
این دیگر چه نامی است؛ که این جستار دارد؟!!!
مقصود از واژه "خودآگاهی" در اینجا چه فلسفی باشد و چه روان شناختی، کنترل(!) آن بی معنا می نماید.
به نگرم این جستار، بیشتر شبیه هرزنامه است؛ مگر اینکه دوستان بخواهند تعریفی ماوراء الطبیعه برای آن واژه درنگر داشته باشند!

Russell
11-10-2012, 10:31 PM
این نام و جستار کار مهربد گرامیست که یکسری پستها رو از تاپیک دیگه بعلت بی ارتباطی منتقل کرد، منظور منرو هم قدری اشتباه برداشت کرده.منظور من کنترل خود و خودآگاهی از انگیزشها و از اینجور چیزها بود نه اینکه کنترل خودآگاهی

Rationalist
11-10-2012, 10:57 PM
این نام و جستار کار مهبر گرامیست که یکسری پستها رو از تاپیک دیگه بعلت بی ارتباطی منتقل کرد،
پس کار خود مهبُر بوده!:e057:
احتمالا به خاطر همین شما را به عنوان آغازنده جستار گذاشته.:e415:

Russell
11-10-2012, 11:01 PM
پس کار خود مهبُر بوده!
احتمالا به خاطر همین شما را به عنوان آغازنده جستار گذاشته.
موضوع و سوال مطرح شده از من بوده،انتقال و انتخاب عنوان از مهربد،علت اشتباه سوء برداشت این بین بوده (misunderstanding) بوده نه اشتباه من یا مهربد :e056:

Mehrbod
11-10-2012, 11:17 PM
این دیگر چه نامی است؛ که این جستار دارد؟!!!
مقصود از واژه "خودآگاهی" در اینجا چه فلسفی باشد و چه روان شناختی، کنترل(!) آن بی معنا می نماید.
به نگرم این جستار، بیشتر شبیه هرزنامه است؛ مگر اینکه دوستان بخواهند تعریفی ماوراء الطبیعه برای آن واژه درنگر داشته باشند!


این نام و جستار کار مهربد گرامیست که یکسری پستها رو از تاپیک دیگه بعلت بی ارتباطی منتقل کرد، منظور منرو هم قدری اشتباه برداشت کرده.منظور من کنترل خود و خودآگاهی از انگیزشها و از اینجور چیزها بود نه اینکه کنترل خودآگاهی

بازنامیدم!

خویشتنداری = restraint = Self-control - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Self_control)

Mehrbod
11-15-2012, 09:58 PM
.

Russell
11-16-2012, 09:27 AM
مهربد جان اینرو دیدم،دقیقا موضوعش همین هست فقط برای سال 85 هست یمقدار بروزتر نداری منبع

Mehrbod
11-16-2012, 08:13 PM
مهربد جان اینرو دیدم،دقیقا موضوعش همین هست فقط برای سال 85 هست یمقدار بروزتر نداری منبع


گمان نمیکنم ساختار مغز آدم از 30 سال پیش دگرسانی‌ای پیدا کرده باشد :4: :3:

Russell
11-16-2012, 08:16 PM
گمان نمیکنم ساختار مغز آدم از 30 سال پیش دگرسانی‌ای پیدا کرده باشد
ابراز شناخت آن ولی انقلابی دگرگون شده،خودت میدانی که :4:

Ouroboros
11-16-2012, 08:16 PM
گمان نمیکنم ساختار مغز آدم از 30 سال پیش دگرسانی‌ای پیدا کرده باشد
نه اما nlp مورد هجمه‌ی علمی شدیدی قرار گرفته. :e414:

Mehrbod
11-16-2012, 11:15 PM
ابراز شناخت آن ولی انقلابی دگرگون شده،خودت میدانی که :4:

نه، ابزار شناخت درونی دگرگشتی نداشته‌اند، ابزار واکاوی و شناخت بیرونی آن (پِی‌دانش neuroscience) آری، ولی دریافت و شناخت خود ما از خودآگاهی‌ خودمان نه.




نه اما nlp مورد هجمه‌ی علمی شدیدی قرار گرفته. :e414:

NLP چیزی بیشتر از خودآگاهانیدن به چیزهایی که در ذهنمان میگذرد نیست. پی‌دانشمندان امروزی هم بیراهه کم نمیروند، برای نمونه من چندی پیش
داشتم بررسی میکردم نوشتارهای پژوهشیکی که در آنها نامی از «inner speech - گفتگوی درونی» برده شده بریخت شگفت‌انگیزی کم است، هنگامیکه همه ما
بیگمان از یک سدایی درونی و سخن گفتن با خودمان آگاهیم.

در حقیقت «گفتگوی درونی» یک نمونه از همان چیزهایی است که درست پیش روی چشمان ما جای گرفته‌اند،
ولی ما نمیبینیم و نمیشنویم و نمی‌آروینیمشان، درست به همین فرنود که این اندازه به ما نزدیک و بدیهی هستند.




999

سه سرچشمه خودآگاهی (+ کارکرد گفتگوی درونی در ساماندهیِ خودآگاهی)

Russell
11-16-2012, 11:26 PM
این را امیر گفت من یک سرچ کردم،در ویکیپدیا که آنرا مصداق شبه علم جهت آموزش دانسته و نوشته شدیدا از ارزش علمی ساقط شده !
البته بنگر من حتی با وجود درستی این سخنان هم مورد جالبیست که ارزش مطالعه دارد:
Neuro-linguistic programming (NLP) is a largely discredited approach to communication (http://en.wikipedia.org/wiki/Interpersonal_communication), personal development (http://en.wikipedia.org/wiki/Personal_development), and psychotherapy (http://en.wikipedia.org/wiki/Psychotherapy) created in the 1970s. The title refers to a stated connection between the neurological processes ("neuro"), language ("linguistic"), and behavioral patterns that have been learned through experience ("programming") and can be organized to achieve specific goals in life.[1] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Tosey_.26_Mathison_2006-1)[2] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-2) According to certain neuroscientists,[3] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Corballis_1999-3) psychologists,[4] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-4)[5] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Witkowski_2010-5) and linguists,[6] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Stollznow-6)[7] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Lum_2001-7) NLP is unsupported by current scientific evidence, and uses incorrect and misleading terms and concepts.

The founders of NLP, Richard Bandler (http://en.wikipedia.org/wiki/Richard_Bandler) and John Grinder (http://en.wikipedia.org/wiki/John_Grinder), say that NLP is capable of addressing problems such as phobias (http://en.wikipedia.org/wiki/Phobia), depression (http://en.wikipedia.org/wiki/Major_depressive_disorder), habit disorder (http://en.wikipedia.org/wiki/Habit_disorder), psychosomatic illnesses (http://en.wikipedia.org/wiki/Psychosomatic_illness), and learning disorders (http://en.wikipedia.org/wiki/Learning_disorder).[citation needed (http://en.wikipedia.org/wiki/Wikipedia:Citation_needed)] Their stated aim was in "finding ways to help people have better, fuller and richer lives."[8] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-8)[9] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-9) Bandler and Grinder claimed that if the effective patterns of behaviour of exceptional people could be modeled then these patterns could be acquired by others. NLP has been adopted by private therapists, including hypnotherapists (http://en.wikipedia.org/wiki/Hypnotherapy#Definition_of_a_hypnotherapist), and in management workshops and seminars marketed to business and government.[10] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Von_Bergen_1997-10)[11] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Dowlen_1996-11)
Reviews of empirical research on NLP indicate that NLP contains numerous factual errors,[10] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Von_Bergen_1997-10)[12] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Druckman_2004-12) and has failed to produce reliable results for the claims for effectiveness made by NLP's originators and proponents.[5] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Witkowski_2010-5)[13] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Sharpley_1987-13) According to Devilly,[14] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Devilly_2005-14) NLP is no longer as prevalent as it was in the 1970s and 1980s. Criticisms go beyond the lack of empirical evidence for effectiveness; critics say that NLP exhibits pseudoscientific (http://en.wikipedia.org/wiki/Pseudoscience) characteristics,[14] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Devilly_2005-14) title,[3] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Corballis_1999-3) concepts and terminology.[6] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Stollznow-6)[15] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Norcross_et_al_2006-15) NLP is used as an example of pseudoscience for facilitating the teaching of scientific literacy at the professional and university level.[7] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Lum_2001-7)[16] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Lilienfeld_et_al_2001-16)[17] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Dunn_et_al_2008-17) NLP also appears on peer reviewed expert-consensus based lists of discredited interventions.[5] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Witkowski_2010-5) In research designed to identify the "quack factor" in modern mental health practice, Norcross et al. (2006) [15] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Norcross_et_al_2006-15) list NLP as possibly or probably discredited, and in papers reviewing discredited interventions for substance and alcohol abuse, Norcross et al. (2010)[18] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Norcross_et_al._2010_Pages_176-177-18) list NLP in the top ten most discredited, and Glasner-Edwards and Rawson (2010) list NLP as "certainly discredited".[19] (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming#cite_note-Glasner-Edwards_et_al_2010-19)


Neuro-linguistic programming - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuro-linguistic_programming)

Mehrbod
11-16-2012, 11:37 PM
این را امیر گفت من یک سرچ کردم،در ویکیپدیا که آنرا مصداق شبه علم جهت آموزش دانسته و نوشته شدیدا از ارزش علمی ساقط شده !
البته بنگر من حتی با وجود درستی این سخنان هم مورد جالبیست که ارزش مطالعه دارد:


کتاب نامبرده بالا از این دسته شارلاتان بازی ها ندارد، تنها میگوید برای نمونه چگونه نگاره‌هایی که با آنها "می‌اندیشیم" را باز کنیم، یا
چگونه فرایندهای اندیشوی را که بریخت نگاره، سدا و .. در ذهنمان میایند را دسته‌بندی کنیم: رنگ، دورا، ژرفا، کهنگی، جنبش، سهش، ...

برای نمونه شما به سایت دفترچه که میاندیشید خواه ناخواه یک نگاره‌ی درونی در ذهنتان دارید، در اینجا می‌آموزید که این نگاره‌ها را زلال‌تر و بهتر ببینید
و بتوانید با بازی با آنها، نگرش‌تان را نیز بدگرانید.

کارکرد ذهن بر مغز هم چیزی نیست که نیاز به تایید "دانشمندان" داشته باشد، هر کس با یک آزمایش ساده میتوان درستی آنرا دریابد:
به یک لیمو ترش زرد آبدار بیاندیشید، میبینید که دهانتان برای پیشگیری از دُژهنودهای (اثرهای تخریبی) سیتریک‌اسید آب میافتد!

Unknown
01-04-2013, 09:46 AM
به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوسته‌ای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم می‌تواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را می‌فهمد یا زیادی چرند است؟:e415:

من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم می‌آمد که تغییر خاصی در توانایی‌های فکری‌ام ندارم، حتی توانایی سخنوری‌ام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس می‌کردم که کارها خودش دارد انجام می‌شود و به نوعی رفته‌ام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهی‌ام پایین‌تر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟

undead_knight
01-04-2013, 09:58 AM
به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوسته‌ای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم می‌تواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را می‌فهمد یا زیادی چرند است؟:e415:
فکر میکنم اصلا برای این یک درصد پزشکی هم داریم:) (باید برم دنبال منبعش) که مقایسه یک انسان هست(البته مربوط به هشیاری هست ولی خب همین هشیاری هم با خودآگاهی پیوند داره)
نه اونقدرا هم چرند نیست.در مورد تفاوت انسان ها که من شخصا حسش میکنم:))


من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم می‌آمد که تغییر خاصی در توانایی‌های فکری‌ام ندارم، حتی توانایی سخنوری‌ام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس می‌کردم که کارها خودش دارد انجام می‌شود و به نوعی رفته‌ام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهی‌ام پایین‌تر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟
در این مورد من تجربه ای ندارم:))))

Mehrbod
01-04-2013, 10:57 AM
به نظر شما وضعیت خودآگاهی یک موجود، صفر و یک (هست و نیست) است، یا طیف پیوسته‌ای میان ایندو؟ من احساس میکنم در شرایطی، مانند مستی، خواب دیدن، یا در میان خواب و بیداری، کمتر خودآگاه هستم تا مواقع دیگر. از اینرو شاید شدت خودآگاهی در میان انسانها هم متفاوت است، و همچنین مرگ هم می‌تواند یک حرکت پیوسته از یک به صفر باشد. کسی منظورم را می‌فهمد یا زیادی چرند است؟:e415:


خودآگاهی سددرسد زینه‌بندی (=degrees) دارد.





من چندوقت پیش یک تجربه مستی داشتم، برای اولین بار (چکار کنیم، بچه مثبتیم دیگه)! یکی دوتا تست فکری از خودم گرفتم، به نظرم می‌آمد که تغییر خاصی در توانایی‌های فکری‌ام ندارم، حتی توانایی سخنوری‌ام شاید کمی بهتر شده بود. اما احساس می‌کردم که کارها خودش دارد انجام می‌شود و به نوعی رفته‌ام روی حالت اتوماتیک! یعنی شدت احساسات و خودآگاهی‌ام پایین‌تر آمده بود. آیا تجربه دوستان هم همینگونه است؟

خود مستی هم زینه‌بندی دارد، بگوییم:



خوشی
سرخوشی
شنگولی
مستی
سرمستی
سیاه‌مستی
...
مرگ (:


من در تراز سیاه‌مستی هرگز نرفته‌ام، ولی سرمستی و از خود بیخودی را چرا.
در این تراز خودآگاهی من کمابیش بهتر و بالاتر از همیشه بوده، ولی جنبش و راه رفتن از کنترلم کم کم بیرون میروند.

جدای همه اینها بدید من ناخودآگاه بیشتر کارها را می‌انجامد، کارکرد خودآگاه نه در برنامه‌ریزی که بیشتر در بازنگری
می‌کوتاهد. یک همانندی زیبایی سرور مزدک میکردند که خودآگاهی مانند وزیر خردمندی است که گاهی هم نگرش را میپرسند (:

Mehrbod
09-09-2015, 08:32 PM
با این درکی که شما از شعر دارید پس حق دارید که مرا یاوه گو و بی منطق بخوانید بهتان حق می دهم :)
فکر نمی کردم تا این حد با دنیای شعر و ادبیات بی گانه می باشید چون شما یک پارسیگر (!) هستید و ریشه ی واژگان را خوب می دانید و خوب با کلمات و حروف مانوس می باشید !
مثل ابری که باریدن نمی داند شما هم پارسی را خوب می دانید ولی از سرودن و سرایش هیچ نمی دانید.


نه هیچ میانه‌ای با خودفریبی ندارم و چامه هم تا اندازه که راهی را روشن بنماید, خوب است. برای نمونه چامه‌هایِ
فرزان خیام به دل مینشینند چون اگرچه واقعیت تلخ را بازمیگویند, ولی در کنار آن پند و اندرزهای هوشمندانه نیز دربر دارند.






می خواستم یک اعترافی کنم در مورد داستانِ اجازه گرفتن از شما برای گذاشتن این شعر! تاکنون من کلی اینجا شعر و غزل و دوبیتی گذاشتم بی هیچ اجازه ای چرا باید برای گذاشتن این شعر از شما اجازه می گرفتم؟ و چرا مدام هم باید درخواستم را تکرار می کردم؟ من تعمدا از شما اجازه خواستم و چون اهمیتی نمی دادید مدام تکرار کردم تا به پاسخ "نمی دهم " از جانب شما برسم و البته شعر را هم پیشاپیش نوشته بودم و آماده ی پست شدن بود!! همانطور که خودتان هم حدس زده بودید بدیهی بود که شعر را می گذارم حال چه با اجازه ی شما و چه بی اجازه ی شما ولی من فقط بدنبال گرفتن "نه " بودم تا به اصطلاح "نافرمانی " کنم و شعر را بگذارم چرا که مطمئن بودم شما آن را به فال نیک می گیرید و بخودتان می گیرید که شما مسبب آن بودید و "مربی " این رفتار من و بعد هم که فرمودید باید "پُر دلی" را هم به بنده بیاموزید!! دقیقا رفتار یک مربی با شاگردش ! حتما می دانید که ریشه مربی از "رب" هست و در حقیقت شما خود را "رب" دانسته بودید که ارباب وار با بنده اش حرف می زند و او را آموزش می دهد! راستش را بخواهید همه ی این چیزها را پیش بینی کرده بودم قبل از اینکه برای گذاشتن آن شعر کذایی از شما اجازه بگیرم! چون قبلش مدام بابت بندگی خدا و قلدر محله و اینکه بی اجازه اش نباید کاری کرد و آزادی را می گیرد کلی سخن گفته بودید. از اینرو من خواستم این اختیار بودن یا نبودن آن شعر در این تاپیک را به شما بدهم و شما حاکم باشید و حکم دهنده بر نوشتن یا ننوشتن شعر و شما حاکم و صاحب اختیار شدید و عجب حاکمی هم شدید !! چیزی شبیه همان قلدر محله اتان!! به من اجازه ندادید تا نافرمانی کنم و بعد خرسند از فتحتان نوید ِ آموزش بیشتر را به من دادید و مانند خداوندگاری که با بنده اش سخن می گوید با من تکلم کردید. این یک شبیه سازی کوچکی بود از خدایی که شما متصورش هستید (قلدر محله) که عجیب شبیه خودِ شماست !! شما را جای خدا نشاندیم و جز قلدر محله چیزی ندیدیم:)


در این بازی شما از همان آغاز بازنده بوده‌اید, چون جنشب من از جنس بُرد-بُرد بوده است. شما خواه خواه خواه ناخواه نافرمانی
کرده‌اید و این نافرمانی اکنون میتوانسته خودآگاهانه و خودخواسته و پیشبینانه بوده باشد, میتوانسته نه. در هر دو چهره, برآیند
رفتار شما همسو با خواسته‌یِ من بوده و در این میان اینکه شما چه انگیزه‌ای داشته‌اید دگرسانی‌ای در این برآیند نمیدهد.
پس اگر خودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, دست مریزاد و آفرین. اگر ناخودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, باز هم آفرین و دست‌مریزاد.


--
شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
راست شدن در برابر او میگوید و می‌سراید و بجای پرداختن به واقعیت‌ها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹



بگوییم, همانجور که من گداها و بی‌خانمانهای از جامعه زده و گریخته‌یِ پیرامونم را جدی نمیگیرم,
گرچه بسیاری از آنان در نادانی خود خوش‌اند و گرچه تن و پیکرشان با بی‌توجهی و نادانی رو
به تباهی میرود, ولی میبینم که ذهنشان آرامتر از بسیاری از بگوییم مردم کارکژخو (workaholic) است.








بگذریم در این داستان شما خیال کردید که محیط بر جریان هستید در حالی که محاط بودید!


من در این بازی کهنه‌کارم و آماجم گرچه برخاسته از سرگرمی, ولی همچنان چیز دیگری‌ست.
اگر ژرفتر بیاندیشید در رفتار پیش و پس خودتان یک تغییر میبینید و اگر توانستید این تغییر را نام ببرید میتوانید هم به آماج من پی.






راستش جناب مهربد یا بهتر است شما را ارباب مهربد خطاب کنم چرا که بیشتر مسرورتان خواهد کرد! من در همان فروم هم میهن گشتی زدم و برخی از پست هایتان را خواندم و جز تنفر و تحقیر مسلمانان و دین اسلام هیچ چیزی ندیدم!! رفتار متکبرانه اتان و نگاه ِ از قله به ته دره اتان صدای همه را در آنجا در آورده بود! نظراتشان راجع به شما خیلی خواندنی است :


بیشتر آنان خب سوگیر‌ اند و از من که کاسه کوزه‌یِ
خودفریبی‌اشان را بهم ریختم روشنه دل خوشی نداشته‌اند.

دست دیگر کسان بسیاری هم بوده‌اند که در برستایش و هتّا مهر و نیکخواهی من نوشته‌اند.

پس کدام را بپذیریم؟ به احتمال بالا نه این و نه آن.







راستش همه آنجا از دست تمسخرها و تحقیرهای شما شاکی بودند هرچند من به آنها غبطه می خورم :)) می دانید چرا ؟ چون باز آنها را آنقدر آدم حساب کرده اید که تحقیرشان کنید ولی مرا که از همان اول گفتید نیازی به تحقیرم نیست وقتی خودم با گفتن "بنده " و "این حقیر " خودم را کوچک می کنم!! در حقیقت منظورتان این بود که تو که حقیر و خوار هستی دیگر چگونه تحقیرت کنم، نه ؟


نه فَردید من این بود که گیر شما نادرست است که ما شما را کوچک‌ کرده‌ایم و
این کوچک شدگی شما احساسی بجا است, ولی کننده‌یِ آن خودتان میباشید.





راستی یک سوال اینکه از "بنده " زیاد استفاده می کنم نکند برای شما این گمان بوجود آمده است که بنده ی شما هستم و شما خداوندگار من ؟؟


شما بنده‌یِ بخشی از مغزتان میباشید که فرایافت خدا باشد
و خودآگاهی‌تان توان ایستادگی چندانی در برابر این بخش ندارد.

تراز خودآگاهی در مردم بسیار بالا و پایین دارد, اندک‌شماری بسیار خودآگاه‌اند, مانند من, و فزون‌شماری بسیار ناخودآگاه‌ اند,
مانند کسانیکه هرگز در اینجور سخنگاه‌ها نمیابید. اینان اکنون یا در باشگاه سرگرم دمبل زدن‌ اند یا دارند کوهنوردی میکنند یا
رمان میخوانند یا از نردبان ترقی بالا میروند و رویهمرفته خودآگاهی آنچنانی ندارند که بخواهند به چیزهایی که من و شما میاندیشیم هرگز بیاندیشند.

پرستش در اینجا از این خودآگاهی میزند و میکاهد چون کس بجای پشتگرمی به خود,
به پشتگرمی به چیزی بیرون از خود (ولی در حقیقت درون و همان ناخودآگاه خود) دست میآوزید.







یک سوال ، چرا اصلا با بنده بحث می کنید؟ نکند دلتان برای بحث با مسلمانان تنگ شده است حالا که امکان حضور در هم میهن را ندارید و اینجا هم که مسلمانان بسیار بسیار اندکند و نادر! حال که یکی از گونه های نادر این فروم را دیده اید آمده اید تا هم انتقام از اسلام بگیرید و هم از هم میهن! اینطور نیست ؟ ولی یک سوال اینهمه مدت جناب mbk اینجا بودند چرا با ایشان بحث نمی کردید؟ یا مسلمانان دیگری هم بودند چرا با آنها چندان کاری نداشتید؟


نه من دسترسی به هم‌میهن که دارم و تازه همان دیروز پریروز جُستاری پیرامون "فندآوری" آغازیدم: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ (http://forum.hammihan.com/thread196998.html#post5531172)

تازه میتوانید ببینید که چه اندازه هم از دیدن من شاد‌ اند (بوارونه‌یِ گفت‌آورد‌هایِ
بالا) و چه شمار هم پارسیگویی میکنند (به کوری چشم آنها که نمیتوانند ببینند).






حقیقتا چرا ؟ برای اینکه فکر می کنید من موجودی خوار و خفیف هستم و در مقابلِ شما بنده ای بیش نیستم ؟ واقعا همان قلدر محله هم شمایید !


در برابر من که خب یک بنده به شمار میروید, مگر جز این است؟
مگر جز این میخواهید؟ سرانجام بنده‌اید و خداپرست, یا که نه؟






در عالم معنا ، بین دونفر هرکس را که مهربانتر باشد مولا (خداوندگار) می نامند و آن دیگری را که مهربانیش کمتر است بنده (عبد) . بعبارت دیگر از بین دو نفر آنکس که دیگری را بیشتر از آنچه که خودِ شخص دوست می دارد دوست بدارد همانا او مولا و سرور خواهد بود .........


اینها پیوندی به مفهوم‌هایِ ارباب و بندگی در جهان راستین ندارند. ارباب کسی‌ست که فرمان میدهد, برده کسی‌ست فرمان میبرد.
اکنون ارباب‌هایِ مهربان داریم که نرمخوتر‌اند و بهتر فرمان میدهند, ارباب‌هایِ سخت‌گیر داریم که تازیانه هم میزنند.

ارباب و بنده اینجا در تراز "کنترل"شان روی دیگر واکرانده (تعریف) میشوند.

در نمونه‌یِ شما با دستکاری این مفهوم‌ها میکوشند "ذهن را گیج کرده" و پس از گیج کردن
آنچه از پیش میخواهند را در جایگاه حقیقت القاء نمایند. در حقیقت این یک ترفند بسیار کهنه‌ است
و اگر در سرچشمه‌هایِ آن بجوییم, در کهن‌ترین آموزه‌ها, به زیرکانه‌ترین آنها خواهیم رسید.

برای نمونه این پاره‌گفتار zen را برنگرید:


A monk asked Zhaozhou to teach him.
Zhaozhou asked, "Have you eaten your meal?"
The monk replied, "Yes, I have."
"Then go wash your bowl", said Zhaozhou.
At that moment, the monk was enlightened.


راهبی از ژائوژو درخواست که او را بیاموزد.
ژائوژو پرسید: آیا خوراکت را خورده‌ای؟
راهب پاسخ داد: آری.
پس کاسه‌یِ خود را بشوی.
در آن دم, راهب را حقیقت آشکار شد.

--
این یک نوشته‌یِ بسیار هنرمندانه و زیرکانه از این روش است که تنها "با ناخودآگاه
سخن میگوید", و ازهمینرو پاسخ آنرا نبایستی در واکاوی خودآگاهانه‌یِ نوشته جست.

آموزه‌هایِ zen پُر‌ اند از این پاره‌گفتارها که با شکستن الگوهایی که خودآگاه و ذهن
خردپرداز به آنها خوگرفته, پیام و درونمایه‌یِ سخن را ازراه ناخودآگاه ترامیرسانند.






معنی آن شعر را هم اگر خواستید برایتان می نویسم البته اگر خواستید و تمایل داشتید:e032:

نـه گرایش و خواستن آنچنانی که ندارم, ولی خب بد هم نیست نوشتید یک
خرده با ترفند‌هایِ ادبیک و زیرکانه‌یِ برادران خودفریب و دگرفریب آشنا میشویم و برای
نمونه سردر میاوریم که این "عالم معنا" چیست و چگونه است که درویش همه اش
خوش و سرخوش است ولی ما که باید کرایه خانه را بدهیم و هشتمان گروی نُه‌مان است, نه؟





پ.ن.
¹
واپسینپ یک آلیس در جُستار کناری «هنجارشکنی (http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D9%87%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF-13/%D9%87%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DA%A9%D9%86%D B%8C-1861/#post82291)» پُربیراه نیست.

سارا
09-09-2015, 09:11 PM
در این بازی شما از همان آغاز بازنده بوده‌اید, چون جنشب من از جنس بُرد-بُرد بوده است. شما خواه خواه خواه ناخواه نافرمانی
کرده‌اید و این نافرمانی اکنون میتوانسته خودآگاهانه و خودخواسته و پیشبینانه بوده باشد, میتوانسته نه. در هر دو چهره, برآیند
رفتار شما همسو با خواسته‌یِ من بوده و در این میان اینکه شما چه انگیزه‌ای داشته‌اید دگرسانی‌ای در این برآیند نمیدهد.
پس اگر خودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, دست مریزاد و آفرین. اگر ناخودآگاهانه نافرمان بوده‌اید, باز هم آفرین و دست‌مریزاد.
معلوم است یک بنده در برابر ارباب همیشه بازنده است!!



--
شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
راست شدن در برابر او میگوید و می‌سراید و بجای پرداختن به واقعیت‌ها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹
بنده که اعتراضی ندارم فقط مانده ام چگونه سروری چون شما وقتش را با بنده ی حقیری چون من تلف می کند واقعا برایم جای سوال است. بنده همتای شما نیستم خودم خوب می دانم بروید با همتاینتان هم کلام شوید بنده ام دیگر کاری اینجا ندارم فقط بخاطر دوستی که اینجا در زمینه ی ریاضی و شعر تحقیق می کند مانده ام چون خودم هم در همین زمینه ها علاقه مندی دارم بعد که آن جستارها تمام شدند من هم تمام می شوم چون دیگر حرفی نیست که بخواهم بگویم مگر یک بنده حرفی هم می تواند داشته باشد. باشد شما سرور و ارباب بنده اعتراضی ندارم ولی مانده ام یک سرور و ارباب چطور با یک بنده همکلام می شود!!بقول حضرت مولانا:

بس کن که بیخودم من گرتو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن




بگوییم, همانجور که من گداها و بی‌خانمانهای از جامعه زده و گریخته‌یِ پیرامونم را جدی نمیگیرم,
گرچه بسیاری از آنان در نادانی خود خوش‌اند و گرچه تن و پیکرشان با بی‌توجهی و نادانی رو
به تباهی میرود, ولی میبینم که ذهنشان آرامتر از بسیاری از بگوییم مردم کارکژخو (workaholic) است.
باشد بنده نادان و کودن و گدا حالا که اعتراف کردم دیگر ملامتم نکنید و کاری به کارم هم نداشته باشید.




من در این بازی کهنه‌کارم و آماجم گرچه برخاسته از سرگرمی, ولی همچنان چیز دیگری‌ست.
اگر ژرفتر بیاندیشید در رفتار پیش و پس خودتان یک تغییر میبینید و اگر توانستید این تغییر را نام ببرید میتوانید هم به آماج من پی.
بله در آن پستی که گذاشتم برایتان از کلمه "بنده " استفاده نکردم که عمدی بود و اینکه پستم کمی گستاخانه و جسورانه بود.







بیشتر آنان خب سوگیر‌ اند و از من که کاسه کوزه‌یِ
خودفریبی‌اشان را بهم ریختم روشنه دل خوشی نداشته‌اند.

دست دیگر کسان بسیاری هم بوده‌اند که در برستایش و هتّا مهر و نیکخواهی من نوشته‌اند.

پس کدام را بپذیریم؟ به احتمال بالا نه این و نه آن.

بله آنها که به مهر از شما یاد کردند همان دوستان دفترچه ایتان بودند و همفکران و یاران غارتان!
بنده براساس تجربه ای که از گفتگو با شما را داشتم نظر مسلمانان را درست می دانم اینجا دوستان شما یک خط پست می گذارند آنهم با رکیک ترین کلمات و وقیحانه ترین واژگان و عبارات اما شما پای پستشان تشکر می کنید . اما اگر کسی بجای فحش و دشنام شعر و آیه بگذارد باید اخراج شود و یا محکوم به بی منطقی!!! بخدا خنده ام می گیرد اگر منطق در پست دوستانِ شماست ترجیح می دهم همچنان بی منطق بمانم:))






نه فَردید من این بود که گیر شما نادرست است که ما شما را کوچک‌ کرده‌ایم و
این کوچک شدگی شما احساسی بجا است, ولی کننده‌یِ آن خودتان میباشید.
شما چه می دانید که در بندگی او چه عظمتی نهفته است حضرت مولانا جواب شما را داده است که :
از گدایانِ درش منصبِ شاهانه طلب









شما بنده‌یِ بخشی از مغزتان میباشید که فرایافت خدا باشد
و خودآگاهی‌تان توان ایستادگی چندانی در برابر این بخش ندارد.
ارباب اگر ممکن است این را کمی توضیح دهید برایم جالب است که شما مرا زا خودم بهتر می شناسید:))


تراز خودآگاهی در مردم بسیار بالا و پایین دارد, اندک‌شماری بسیار خودآگاه‌اند, مانند من, و فزون‌شماری بسیار ناخودآگاه‌ اند,
مانند کسانیکه هرگز در اینجور سخنگاه‌ها نمیابید. اینان اکنون یا در باشگاه سرگرم دمبل زدن‌ اند یا دارند کوهنوردی میکنند یا
رمان میخوانند یا از نردبان ترقی بالا میروند و رویهمرفته خودآگاهی آنچنانی ندارند که بخواهند به چیزهایی که من و شما میاندیشیم هرگز بیاندیشند.
این شما که به بنده مربوط نمی شود نه؟ چون همانطور که فرمودید بنده همتای شما نیستم و بی منطق و کودن و عقب مانده می باشم.
ولی بنده در این فروم کسی که واقعا اهل اندیشه و تفکر باشد و واقعا با سواد و مطلع باشد کم دیدم فکر کنم سه یا چهار نفر که یکیشون هم خودِشمایید و دو نفر دیگه اشان هم اهل فلسفه و منطق هستند البته یکیشون اسلامی و دیگری غربی ولی هر دویشان معلوم است که اهل مطالعه اند و تحقیق و بدنبال دانش اندوزی .









نه من دسترسی به هم‌میهن که دارم و تازه همان دیروز پریروز جُستاری پیرامون "فندآوری" آغازیدم: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا میرویم؟ (http://forum.hammihan.com/thread196998.html#post5531172)

تازه میتوانید ببینید که چه اندازه هم از دیدن من شاد‌ اند (بوارونه‌یِ گفت‌آورد‌هایِ
بالا) و چه شمار هم پارسیگویی میکنند (به کوری چشم آنها که نمیتوانند ببینند).
خدا را شکر پس بروید با مسلمانان آنجا که تعداشان هم زیاد است بحث کنید و تحقیرشان کنید تا می توانید مسخره اشان کنید مرا که شما از اینجا فراری دادید:))







در برابر من که خب یک بنده به شمار میروید, مگر جز این است؟
یعنی بنده ی شما هستم؟







--


نـه گرایش و خواستن آنچنانی که ندارم, ولی خب بد هم نیست نوشتید یک
خرده با ترفند‌هایِ ادبیک و زیرکانه‌یِ برادران خودفریب و دگرفریب آشنا میشویم و برای
نمونه سردر میاوریم که این "عالم معنا" چیست و چگونه است که درویش همه اش
خوش و سرخوش است ولی ما که باید کرایه خانه را بدهیم و هشتمان گروی نُه‌مان است, نه؟

یکی از همین برادران خود فریب که از عالم معنا سخن گفت اقلاطون بود و بعد از او دیوژن و ...... تا به ابن سینا رسید و بعد از او عین القضات همدانی و شهاب الدین سهروردی و ابن عربی و در اشعار عرفا هم از این عالم بسیار سخن گفته شده است.
شما آن شعر را عجب زیبا معنی کردید:)) چه بگویم نمی دانم اصلا چرا با من بحث می کنید رهایم کنید من نه هوش دارم نه خرد چگونه سخن شما را دریابم ؟ "من سخت کند و کودنم"

Secular
10-09-2015, 02:21 PM
--
شما نیز بایستی بپذیرید کسیکه یکسره بنده بنده میکند و از فرمانبرداری برای خدا و نمیدانم خم و
راست شدن در برابر او میگوید و می‌سراید و بجای پرداختن به واقعیت‌ها, با شعر و نمیدانم عشق خدا سرگرم است را نمیشود جدی و همتای خود گرفت,
پس اگر احساس میکنید از بالا به شما فرونگریسته میشود, احساس بیجایی نیست, ولی یکبار دیگر, چرایی آنرا در همان رفتار خودتان بایستی بنگرید.¹















شما بنده‌یِ بخشی از مغزتان میباشید که فرایافت خدا باشد
و خودآگاهی‌تان توان ایستادگی چندانی در برابر این بخش ندارد.



پرستش در اینجا از این خودآگاهی میزند و میکاهد چون کس بجای پشتگرمی به خود,
به پشتگرمی به چیزی بیرون از خود (ولی در حقیقت درون و همان ناخودآگاه خود) دست میآوزید.



پس در نتیجه خودآگاهی سارا باید کم باشد نه؟
ولی مث اینکه شما بش گفتی بالاست که اینقدر از کوره در رفته :-)



درویشی هم جز ملامت خلق در دنیا چیزی به همراه ندارد و چه خوب که از خلق رانده شوم تا به حق برسم.

پ.ن. خنده آور آنجاست که شما می گویید بنده تراز خودآگاهی ام بالاست و هرچه که می گویم اینطور نیست قبول نمی کنید :))) چرا چون مسلمانم نه؟ براستی بنده خودم را بهتر می شناسم یا شما ؟ این بدیهی است که هرکسی بیشتر از دیگران در مورد خودش معرفت و شناخت پیدا می کند. اما بنده وقتی می گویم خودآگاهی پایینی دارم شما فقط و فقط برای اینکه طبق روال همیشگیتان حرفم را رد کنید در این مورد هم لجاجت بخرج داده و حرفم را نمی پذیرید و انگی چون "خود خوار داشت"و.. از این حرف ها را به بنده می زنید. واقعا اظهر من الشمس است که شما مسلمانان را بجرم مسلمانیشان چنین تحقیر می کنید و هیچ کدام از حرفهایشان را نمی پذیرید.





عجب فاروم باحالیه اینجا وسط اینهمه خدا ناباور یه درویش هم باشه تازه اونم دختر !:e412:

Mehrbod
10-11-2015, 03:06 AM
¹
...


پس در نتیجه خودآگاهی سارا باید کم باشد نه؟
ولی مث اینکه شما بش گفتی بالاست که اینقدر از کوره در رفته :-)




خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی


برای اینکه بهتر گرفته شود, اگر یک سگ هاری کسی را گاز گرفت, کس از برای درد بسیارخودآگاه خواهد بود, ولی کنترلی روی آن نخواهد داشت.


--
اینکه کاربر سارا چرا چیز دیگر میگوید از چیز دیگر میاید و از انگیزه و شکیبایی من بیرون است که به واکاوی اش بپردازم.

Secular
10-11-2015, 04:28 AM
--
اینکه کاربر سارا چرا چیز دیگر میگوید از چیز دیگر میاید و از انگیزه و شکیبایی من بیرون است که به واکاوی اش بپردازم.
چرا؟ چقدر از دستش عصبانی هستین:e409: چیکار کرده مگه بیچاره ؟!
من اینروزا آفم اومدم تو این فاروم و همینجوری یک گشت و گذاری کردم و به پستای سارا رسیدم پستهای خوبی هم گذاشته این بنده خدا :e409:
من اسم اسلام و کلن دین واینجور چیزها که میاد کهیر میزنم اما از پستهای این دختر خیلی خوشم اومد نه بخاطر عقاید مزخرفش :31: بلکه بخاطر تیزهوشی که پشت اون پستا بود. این سارا من رو یاد یه رفیقی میندازه. ما تو دوران دبیرستان یه رفیقی داشتیم نابغه بود تو مدرسه علامه حلی برگه ی امتحانش میشد کلید سوالای امتحان! المپیادم مدال گرفت اما یه همچین خل و چلی بود همش دنبال درویشی و صوفی گری و از اینجور چرت و پرتا بود. تو دانشگاهم باهاش بودم مقطع لیسانس. بدتر شده بود میخواست درسو ول کنه بره حوزه:-) میخواست بچم عارف بشه:e412: خلاصه یه خل و چلی بود که همتا نداشت ولی عجب ذهنی داشت یعنی بهترین تعریف براش همون نابغه است. به نظرم هوش از یک حدی که بیشتر بشه انگار بیشتر از اونکه مایه خوشبختی صاحبش بشه مایه رنج و عذابش میشه! شما فک کردی اینا که میرن دنبال درویشی و صوفی گری و عرفان آدمای عقب مونده و پرتیند؟ نه عزیز من اینا بهره ی هوشیشون زیادی بالاست و چون نمی تونند کنترلی روش داشته باشن سر از اینجور چیزا در میارند. همین استیو جابز خودمون اونم در دوران جوانی رفته بود پی همین مرتاضی و درویشی و از اینجور چرت و پرتا حتی پا شده بود از امریکا رفته بود هند:e412: این مولانا و باقی عرفا همشون از لحاظ بهره هوشی در تراز خیلی بالایی قرار می گیرن. من نشستم نصف پستای این سارا رو خوندم پشت بعضی از پستاش براستی نبوغ هست مثل همون موسیقی و معماری و یا همون بی خدایی چه حسی دارد ولی این دختر خیلی بدنبال دل و احساسشه می خواد ذهنش رو فدای چه می دونم عشق خدا وبندگی او و چه می دونم از اینجور چیزا کنه. از اونجایی که من هر وقت از کسی خوشم می آد میرم و آمارشو در میارم. آمار این سارا رو هم دراوردم اینکه از بچه های استعداد درخشانیه چون تو یکی از پستاش گفته بود در مدرسه شون فقط رشته ریاضی بود واس همین نرفته ادبیات . اینکه رشته اش هم باید هوافضا یا مکانیک یا یه چی تو همین مایه ها باشه. چرا ؟ برین توی این تاپیک که اتفاقن خطاب به شما هم هس:

Not Acceptable! (http://www.daftarche.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%8C-%D9%87%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%AF-13/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%85%DB%8C%D8%B4%E2%80%8C%E2%80%8C%D9%87%D 8%A7-1850/#post81890)

Mehrbod
10-11-2015, 02:28 PM
چرا؟ چقدر از دستش عصبانی هستین:e409: چیکار کرده مگه بیچاره ؟!



از روی خشم نیست, از روی بیهودگی‌ست. گیریم که کاربر سارا در پی نوشته‌هایِ این سخنگاه خردگرا و ناخداباور شد, در برنگرش با «گفتمان تکنولوژی»
چه تغییری در آینده‌ رخ خواهد داد؟ هیچ. گیریم که نه نشد و در پی خداباوری رفته و دل به عرفان داد, باز چه تغییری رخ خواهد داد؟ هیچ.

ازینرو, این دسته گفتگو‌ها تنها کارکرد سرگرمی دارند, نمونه‌وار ببینید چه اندازه در هنر متقاعد کردن خوب‌ اید یا چه اندازه میتوانید استدلال‌هایِ بُرنّده و بهمان و
بیسار بیاورید, ولی در اینکه آیا تغییری بسزا در جهان راستین و بیرون خواهند گذاشت, هیچ ارزش ندارند و هتّا پادارزش به شمار آیند, بهتر است بجای دور
ریختن زمان گرانبها برای همراهاندن این سارا و آن سارا دو پاره‌یِ ناروشن از گفتمان تکنولوژی روشنتر بشوند و هر دقیقه هزینه‌یِ چاره‌ اندیشی و راهکاریابی عملی برای ستیز/مهار تکنولوژی گردد.





.. همین استیو جابز خودمون ...


استیو جابز خود یکی از فندپرست‌هایِ (technophiles) بیمار بوده است و میبسد اندکی نگرش
در زندگی شخصی وی بشود تا روشن شود چه زندگی بیهوده, بیخود و بیفرجامی را او گذرانده است.


بهره‌یِ هوشی یا هوشبـهَـر بتنهایی بسنده نیست و سخن شما درست است, ازینرو نیز این جُستار سالها پیش
گشوده شده بود که به بخش بسیار مهمتر از پرسمان هوش که خودآگاهی باشد, پرداخته شود, زیرا خودآگاهی همان نیروی
درونی‌ست که میتواند ازراه هوشبهر (= پتنسیال) به آینده و سرنوشت کس راستا ببخشد و در نبود او, کنش‌ها بی آماج و سرگردان خواهند
ماند; هرآینه بایستی اینجا افزود, بی‌آماجی کنش‌ها به خودی خود چیز بدی نیست, مگر تا زمانیکه نیاز به آماج دهی ِ کنش‌ها برود.

Secular
10-11-2015, 03:22 PM
از روی خشم نیست, از روی بیهودگی‌ست. گیریم که کاربر سارا در پی نوشته‌هایِ این سخنگاه خردگرا و ناخداباور شد, در برنگرش با «گفتمان تکنولوژی»
چه تغییری در آینده‌ رخ خواهد داد؟ هیچ. گیریم که نه نشد و در پی خداباوری رفته و دل به عرفان داد, باز چه تغییری رخ خواهد داد؟ هیچ.

ازینرو, این دسته گفتگو‌ها تنها کارکرد سرگرمی دارند, نمونه‌وار ببینید چه اندازه در هنر متقاعد کردن خوب‌ اید یا چه اندازه میتوانید استدلال‌هایِ بُرنّده و بهمان و
بیسار بیاورید, ولی در اینکه آیا تغییری بسزا در جهان راستین و بیرون خواهند گذاشت, هیچ ارزش ندارند و هتّا پادارزش به شمار آیند, بهتر است بجای دور
ریختن زمان گرانبها برای همراهاندن این سارا و آن سارا دو پاره‌یِ ناروشن از گفتمان تکنولوژی روشنتر بشوند و هر دقیقه هزینه‌یِ چاره‌ اندیشی و راهکاریابی عملی برای ستیز/مهار تکنولوژی گردد.





استیو جابز خود یکی از فندپرست‌هایِ (technophiles) بیمار بوده است و میبسد اندکی نگرش
در زندگی شخصی وی بشود تا روشن شود چه زندگی بیهوده, بیخود و بیفرجامی را او گذرانده است.


بهره‌یِ هوشی یا هوشبـهَـر بتنهایی بسنده نیست و سخن شما درست است, ازینرو نیز این جُستار سالها پیش
گشوده شده بود که به بخش بسیار مهمتر از پرسمان هوش که خودآگاهی باشد, پرداخته شود, زیرا خودآگاهی همان نیروی
درونی‌ست که میتواند ازراه هوشبهر (= پتنسیال) به آینده و سرنوشت کس راستا ببخشد و در نبود او, کنش‌ها بی آماج و سرگردان خواهند
ماند; هرآینه بایستی اینجا افزود, بی‌آماجی کنش‌ها به خودی خود چیز بدی نیست, مگر تا زمانیکه نیاز به آماج دهی ِ کنش‌ها برود.

برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است. اینکه یه سری از افراد با بهره های هوشی بالا برند پی عرفان و صوفی گری یعنی در حقیقت برند بدنبال هپروت و توهم خب واقعا یه فاجعه است. این آدما می تونند خیلی در روند علم و تکنولوژی تاثیر گذار باشند و در ضمن من معتقدم آن استعداد و هوشی که در کسی هست در حقیقت برای دیگران هم هس شاید افکارم یه مقدار کمونیستی باشه اما من کمونیست نیستم :e415: من فقط روی این استعدادها حساسم و واقعا موندم چرا و چطور یک کسی میتونه براحتی استعداد و هوش و نبوغش رو بی خیال بشه و بچسبه به هپروت؟ راستش اینجور افراد شبیه خری می مونن که مغز انیشتین رو بهشون پیوند زدند بخاطر همین برای استفاده از این مغز باید خر را افسار بست و شلاق زد.
همین رفیق ما اگه پدرش کنترلش نمی کرد می خواست بعد دیپلم بره حوزه! فک کنین آدمی با اون هوش و نبوغ میرف حوزه:-)

من دلم برای سارا و یا امثال اون نمیسوزه چون دلسوزی برای اینجور آدما که براستی خر هستن کار خنده داریه فقط دلم برای اون استعداد و هوشی که به این خرها نصب شده می سوزه که داره دست ِ اینا تباه میشه. هر چن این سارا اوضاش از رفیق ما بهتره چون زیاد سوال می پرسه و این یعنی شک داشتن یعنی هنوز در ابتدای عالم هپروت هس . من رفتم همون فارومی که برا شما لینکش رو گذاشته بود پستاشو دیدم. این دختر در جدال بین هوش و دلشه. خودش هم بیچاره میدونه که کیه چون تو پروفایلش اینو نوشته بود:
"پیامبری که از بین معجزه ها سنگ شدن را انتخاب کرد"
بیچاره میدونه که داره با اینکاراش گند میزنه به زندگیش ولی خب خریت که همون دلشه اینچیزا رو نمی فهمه.

به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش. شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث:e409: با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟:e404:

Mehrbod
10-12-2015, 12:15 AM
[Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.
[/quote]

بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترل‌پذیر نیست.




[Secular]
به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش.
[/quote]

بازتر شدن ذهن به خودی خود ارزشی ندارد. آشنایی با نظر دیگران هم اینجا کارکرد سرگرمی دارد و بیرون از سخن آورده شده که اینها سرگرمی‌ست و ارزش چندانی ندارند, نمیباشد.



[Secular]
شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
[/quote]

از برای همان سرگرمی; خشمی هم در نوشته‌هایِ من نبوده, ولی چون ما اینجا از یک رسانه‌یِ بسیار نارسا که تنها نوشتاری باشد بهره میگیریم, اینگونه کژبرداشت‌ها بفراوانی
پیش میایند. آنچه شما در نوشته‌هایِ من احساس کرده‌اید بیشتر یکسان‌انگاری (indifferenc) و دلزدگی (boredom) بوده, گهگاهی هم کمی کنجکاوی همراه با برانگیزانش زودگذر.




[Secular]
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟
[/quote]

پیشاپیش:


خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی


خودآگاهی کاربر سارا هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهن‌اش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسش‌ها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه‌ میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسش‌هایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.

Mehrbod
10-12-2015, 12:16 AM
[Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.
[/quote]

بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترل‌پذیر نیست.




[Secular]
به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش.
[/quote]

بازتر شدن ذهن به خودی خود ارزشی ندارد. آشنایی با نظر دیگران هم اینجا کارکرد سرگرمی دارد و بیرون از سخن آورده شده که اینها سرگرمی‌ست و ارزش چندانی ندارند, نمیباشد.



[Secular]
شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
[/quote]

از برای همان سرگرمی; خشمی هم در نوشته‌هایِ من نبوده, ولی چون ما اینجا از یک رسانه‌یِ بسیار نارسا که تنها نوشتاری باشد بهره میگیریم, اینگونه کژبرداشت‌ها بفراوانی
پیش میایند. آنچه شما در نوشته‌هایِ من احساس کرده‌اید بیشتر یکسان‌انگاری (indifferenc) و دلزدگی (boredom) بوده, گهگاهی هم کمی کنجکاوی همراه با برانگیزانش زودگذر.




[Secular]
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟
[/quote]

پیشاپیش:


خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی


خودآگاهی کاربر سارا هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهن‌اش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسش‌ها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه‌ میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسش‌هایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.

Mehrbod
10-12-2015, 12:16 AM
[Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.
[/quote]

بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترل‌پذیر نیست.




[Secular]
به هر حال یه فاروم جایی که آدما تبادل نظر می کنن با افکار هم آشنا میشن ذهن بازتر میشه اما شما میگین که این کاربرا مهم نیستن در حالی که فاروم هست و کاربراش.
[/quote]

بازتر شدن ذهن به خودی خود ارزشی ندارد. آشنایی با نظر دیگران هم اینجا کارکرد سرگرمی دارد و بیرون از سخن آورده شده که اینها سرگرمی‌ست و ارزش چندانی ندارند, نمیباشد.



[Secular]
شما که معتقدی این حرفا و بحثا بیهودس پ چرا جواب سارا را همون تاپیک بی خدایی دادین تازه اونم اینطور خشمگینانه؟! همش دعوا بود تا بحث با شناختی که از سارا با خوندن پستاش چه این فاروم چه اون فاروم شیعی پیدا کردم عاشقه همین فحش خوردن و چه می دونم بقول خودش تکفیر شدن و ایناس و شما دقیقا داری مطابق میلش عمل می کنی بی آنکه بخوای!
[/quote]

از برای همان سرگرمی; خشمی هم در نوشته‌هایِ من نبوده, ولی چون ما اینجا از یک رسانه‌یِ بسیار نارسا که تنها نوشتاری باشد بهره میگیریم, اینگونه کژبرداشت‌ها بفراوانی
پیش میایند. آنچه شما در نوشته‌هایِ من احساس کرده‌اید بیشتر یکسان‌انگاری (indifferenc) و دلزدگی (boredom) بوده, گهگاهی هم کمی کنجکاوی همراه با برانگیزانش زودگذر.




[Secular]
راستی بالاخره خودآگاهی این دختر بالاست یا پایین؟
[/quote]

پیشاپیش:


خودآگاهی ≠ کنترل خودآگاهی


خودآگاهی کاربر سارا هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهن‌اش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسش‌ها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه‌ میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسش‌هایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.

Secular
10-12-2015, 12:30 AM
[Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.


بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترل‌پذیر نیست. [/QUOTE]

ای بابا تکنولوژی مهار پذیرم نیس!







خودآگاهی کاربر @سارا (http://www.daftarche.com/member.php?u=1283) هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهن‌اش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسش‌ها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه‌ میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسش‌هایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.

شما پ قبول داری که تراز خودآگاهیش بالاس نه پ چرا بازم دعواش می کنی؟!





گفته‌یِ من در جُستار دیگر نیز این بوده "در شما نشانه‌هایِ بالا بودن خودآگاهی دیده میشود[/b]. این گفته‌یِ بسیار ساده ولی
تا اینجا به ده‌ها گونه هرکدام زمخت‌تر و نادرست‌‌تر از هم خوانده شده, از «نشانه‌ها (signs)» به «تعریف (definition)» برداشت شده, از «نشانه‌هایِ
خوبی دیده میشود» به «شما گفتی خودآگاهی من بالاست شما از کجا منو از خودم بهتر میشناسی نه نیست نیست نیست» رسیده و تاپا.




پ بهش گفتین خودآگاهیش بالاس ! بیچاره زمخت نگری نکرده :-) من پستایی که خطاب به شما بود در پاتوق رو هم کامل خوندم (اینروزا که اومدم مثلا یه سفر ایران بجای گشت و گذار در ایران در فاروم های ایرانی سیر می کنم :-)) چقدر این دختر رو دعوا کردی و بهش گیر دادی از طرز نوشتنش بگیر تا عقایدش ! برام جالبه شما که میگی اینچیزا بیهودست و وقت تلف کردن چرا وقتت رو با یه مسلمون اونم درویش! تلف کردین؟!
+
پ چرا خودش میگه خودآگاهیم پایینه؟!

Mehrbod
10-12-2015, 01:27 AM
پ بهش گفتین خودآگاهیش بالاس !


گفتید (گذشته).

اکنون که شما پرسیدید من پاسخ سرراست دادم, نه اینکه این را پیشتر گفته بوده باشم —> زمخت‌نگر چو زمخت‌نگر بیند, خوشش آید؟






شما پ قبول داری که تراز خودآگاهیش بالاس نه پ چرا بازم دعواش می کنی؟!


و خودآگاهی چه جور دستآوردی‌ست که شایسته‌یِ برستایش باشد؟





ن پستایی که خطاب به شما بود در پاتوق رو هم کامل خوندم (اینروزا که اومدم مثلا یه سفر ایران بجای گشت و گذار در ایران در فاروم های ایرانی سیر می کنم :-)) چقدر این دختر رو دعوا کردی و بهش گیر دادی از طرز نوشتنش بگیر تا عقایدش ! برام جالبه شما که میگی اینچیزا بیهودست و وقت تلف کردن چرا وقتت رو با یه مسلمون اونم درویش! تلف کردین؟!


چرایی آن دراز است و من کم انگیزه.






+
پ چرا خودش میگه خودآگاهیم پایینه؟!


در گفتمان بیشتر زمانها میبینید دیگرسو به "سُست‌ترین" بخش از سخن میپردازد که از همه آسانتر و آبدارتر است. در اینجا هم او به این استدلال کمابیش درست که «هرکس خودش را بهتر از همه
میشناسد» یک برگ برنده دارد که بگوید من, مهربد پیشداوری نابجا کرده‌ام و در این رهگذر به چهره‌یِ ضمنی/implicit برساند که پس جاهای دیگر نیز گفته‌یِ بیهوده و بیهوا داشته‌ام.

نکته اینجاست که ولی من این را تنها در جایگاه «نگر شخصی» آورده‌ام, بمانند همان گمانی که درباره‌یِ آمریکا بودن او¹ زده بودم: گمان ≠ استدلال.






¹
گیراست چند روز پیش سرانجام آن جُستار کذایی در هم‌میهن که در آن از اینجا بدگویی شده
بود را یافتم و میخواندم و یکی از نویسندگان آن که به گمان بسیار بالا همین کاربر باشد, در آمریکا میباشد.

Secular
10-12-2015, 01:37 AM
گفتید (گذشته).

اکنون که شما پرسیدید من پاسخ سرراست دادم, نه اینکه این را پیشتر گفته بوده باشم —> زمخت‌نگر چو زمخت‌نگر بیند, خوشش آید؟
من از تیزهوشیش خوشم اومده پس تیزهوش چو تیزهوش بیند خوشش آید:e412:







و خودآگاهی چه جور دستآوردی‌ست که شایسته‌یِ برستایش باشد؟
ای بابا منظورم این بود که خودش هم داره میگه که شما بهش گفتین خودآگاهیش بالاست! اگه هم نگفتید (گذشته) پ چه دختر باریک بینی هس که خودش برداشت کرده:-)






چرایی آن دراز است و من کم انگیزه.


حالا که دور همیم منم بدجور نوستالژی رفیقمو گرفتم بگو سرگرم بشیم :-)







¹
گیراست چند روز پیش سرانجام آن جُستار کذایی در هم‌میهن که در آن از اینجا بدگویی شده
بود را یافتم و میخواندم و یکی از نویسندگان آن که به گمان بسیار بالا همین کاربر باشد, در آمریکا میباشد.

ااا به چه نامی ؟ چون فک نکنم اینجا دیگه بیاد؟ اگه لطف کنید و نام کاربریشو بگین ممنون میشم.
+
انجمن شیعی که اینقدر فاروم وحشتناکیه مال بسیجیا و آخونداس که اصلا وقتی میرم توش کهیر می زنم از دیدن همون صفحه ی اول! این دختر موندم چجوری اونجا فعالیت می کنه!:e410:

Mehrbod
10-12-2015, 01:38 AM
مهربد جان میگم یک گفتار مبسوط درباره این خودآگاهی و کنترل این مسائل بزنی خیلی عالی میشه،من خودم دنبال منبع هستم دراینباره برای مطالعه.



هستی و نیستی: کوششی در هستی‌شناسی پدیده‌شناسانه / L'Être et le néant : Essai d'ontologie phénoménologique


این نسک پیوندی با کنترل خودآگاهی ندارد, ولی در پیوند با همان چیزی‌ست که شما از دیرباز با آن کمابیش
خودآگاه و ناخودآگاه آشنا بوده‌اید, همان «آگاهی» که دانش امروز از آن میگریزد و نمیتواند چیستی آنرا روشن کند.


ژان پل سارتر در بخشهایِ گوناگون به پرسمان «خودآگاهی» نیز بژرفی پرداخته است; اندک آشنایی با فلسفه‌یِ فیلسوفانی چون کانت, هایدگر, لایب‌نیتز, هُسِرل
و نیز دیگر پرسمان‌های فلسفیک, همچون idealism, افکندگی (thrownness), شناخت‌شناسی (epistemology) و جزان بسیار راهگشا است.


واژه‌سار:


پدیده = phenomenon:«پدیده» که در خاستگاه واژه همان «به دیده» باشد; آنچه به چشم میاید و بیرون از ویر (ذهن, mind) هستی دارد.
پدویره = noumenon: واژه‌یِ کانتین, آنچه وارونه‌یِ پدیده است, آنچه جهان ویر و اندیشه با آن سر و کار دارد. برای نمونه "پنداره‌یِ میز" چیزی جز «پدیده‌یِ میز».
درخویش = An-sich / in-itself: واژه‌یِ پیشنهادین; فلسفه‌یِ کانتین بر این پایه بود که پدیده — آنچه به چشم میاید و وایافتنی (perceivable) — همان چیزی‌ست
که خرد به آن دسترسی دارد, ولی در پس آن «درخویش» است که خرد هرگز نمیتواند یکراست به خود آن دست بیازد; این نگرش امروزه پُرهوادار است.
برخویش = Für-sich: پیشنهادین.
...





Being and Nothingness - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Being_and_Nothingness)

Mehrbod
10-21-2015, 11:13 PM
در باب خودآگاهی بنده همیشه فکر می کردم خودآگاهیم پایین است . این درست است که زیاد سوال می پرسم از همان کودکی از همان وقتی که حرف زدن را یاد گرفتم مشغول پرسیدن بودم تا الان و دستِ خودم نیست ذهنم فقط پرسش کردن را خوب می داند ولی پاسخ را ....... چون تمام وجود و هستی ام شدست فقط برای من سوال ! خب چون به این قضیه عادت کرده بودم فکر نمی کردم مربوط به خودآگاهی باشد. برای سرایش شعر یا برای ساخت یک آهنگ باید نا خودآگاه قوی داشت چون اصولا خلق شعر و موسیقی پیش از پیدایش در عالم مادی ، در عالم خیال صورت می گیرد. از اینرو گمان می کردم چون ناخودآگاه نیرومندی دارم پس نباید خودآگاهی بالایی داشته باشم ...


پرس و جوی بالا بیشتر به کنجکاوی برمیگردد تا خودآگاهی, ولی کنجکاوی همبستگی با خودآگاهی دارد.
برای نمونه کسیکه کنجکاو است و پیوسته از چرایی و چَمرایی چیزها میپرسد, خود به خود و از روی احتمالات بخشی از پرسشهایش
درباره‌یِ خود او هم خواهند بود و این به افزایش خودآگاهی خواهد انجامید. برای نمونه کسیکه کنجکاو است, پس از خوردن شیرپسته
از خودش شاید بپرسد «چرا من این همه شیرپسته دوست دارم, ولی سیمین نمیتواند هتّا یک قُلپ بخورد؟» سپس این پرسش
میتواند در دنباله او را به سوی پرسشهای دیگر ببرد مانند اینکه «آیا من همیشه‌یِ همیشه شیرپسته دوست داشتم؟» و «خوردن شیرپسته
چرا مرا یاد بهمان روز که برف میامد میاندازد؟» و تاپا و چون همه‌یِ اینها پرسشهایی بازتابین (reflectional) میباشند, به افزایش خودآگاهی میانجامند.

ازینرو کسیکه پیوسته درباره‌یِ چرایی انگیزه‌هایِ خودش پُرسان است, بسیار خودآگاه‌تر از کسی‌ست که آنها را بی دوباراندیشی می‌انجامد.

برای نمونه خودآگاه گرچه ناخودآگاهانه خشمگین میشود, ولی دیرتر از خود کنجکاوانه
میپرسد چرا خشمگین شدم؟ و میکوشد پرسش را تا واپسین جاییکه میتواند وابگستراند.
تراز و توان خودآگاهی اینجا میشود اینکه کس چند میتواند خاستگاه انگیزه‌هایش را وابکاود.

نمونه‌وار, پاسخیکه کس در برابر پرسش بالا از خود میگیرد میتواند این باشد:


خشمگین شدم چون چیزیکه بهمانی درباره‌یِ من توی جمع گفت دروغ بود.


اکنون توان و نیروی خودآگاهی میشود اینکه کس تا چه اندازه بتواند این پرسش را پیش ببرد. کسیکه خودآگاهی پایین دارد
به همین پاسخ میتواند خوشنود شود و دنباله‌یِ آنرا نگیرد, ولی کسی دیگر با خودآگاهی بالاتر میاید در دنباله از خود میپرسد:


چرا من باید چون او حرفی دروغ درباره‌یِ من زد خشمگین بشوم؟


و تاپا.


--

همه‌یِ این ولی تنها یک بخش از خودآگاهی‌ست, بخش بزرگتر دیگر خودآگاهی همان آگاهی‌ از چیزهایی‌ست که در روان میگذرند.

برای کسانیکه میخواهند روشن‌خوابی کنند (lucid dreaming), یک راه آسان هست که به آن «بررسی فربود (reality check)» میگویند.
کس در گذر روز پیوسته از خود میپرسد: «آیا من اکنون دارم خواب میبینم؟» و خود‌به‌خود دربرابر می‌پاسخد: «نه».
هر آینه, از آنجاییکه این پرسش در گذر روز از خود شده کم کم به چهره‌یِ یک خوگیری (عادت) در آمده و کس در میان خواب نیز
ناگهان از خود میپرسم «آیا من اکنون دارم خواب میبینم؟» و در اینجاست که روشن‌خواب میشود و خودآگاهی به او بازمیگردد.

نکته‌یِ خودآگاهی اینجا است که مغز تنها پردازش چیزهایی را به خودآگاهی وامیگذارد که خودآگاهی آنها را پیشتر بخواهد که
بدو سپرده شود. زمانیکه کس از چند و چون و چرایی خشم خود میپرسد, پس از هر بار خشمگین شدن ناخودآگاه وی
داده‌هایِ بیشتری درباره‌یِ رویداد خشم را می‌انبارد و به خودآگاهی میسپرد, زیرا اینجور ازو خواسته شده است. کس ِخودآگاه اینبار هربار که
دچار چشم میشود پس از آن وامیابد که داده‌هایِ بیشتری درباره‌یِ چرایی و چگونگی خشم خود دارد, زیرا این پرسش که "چرا من خشمگین
میشوم" در مغز او در جایگاهی پرسشی پاسخ نگرفته جای گرفته و او گرایش خویش درباره‌یِ دانستن آنرا پیشتر به مغزش اعلام کرده است.

در اینجا, این آگاهی از چیزهاییکه در روان میگذرند وابستگی بالایی به این دارند که کس درباره‌یِ آنها گرایشی اعلام کرده باشد یا نه.
کسانیکه خودآگاهی بسیار بالا دارند, از چیزهاییکه در سرشان میگذرد آگاهی بسیار بالایی نیز دارند. آنان میدانند چرا احساس خشم,
خوشی, درد و دیگرها میکنند و بسته به هوش خود, میتوانند اینها را با یکدیگر آموده (ترکیب) و به داده‌هایِ گیراتر و کاربُردین‌تر برسند.

در راستای نمونه‌یِ بالا, کسیکه در جمع یکی دیگر کاری که او نکرده را به وی به دروغ بسته در نخستین دم احساس خشم میکند, ولی اگر
بسیار خودآگاه باشد میتواند نزد خود درجا دریابد که خشم او از کجا ریشه‌ گرفته است و راهُبردی (strategy) دوراندیشانه‌ و خِردین‌تر در بازکنش خود
بنمایاند, بنمونه, بجای اینکه خشم خود را بنمایاند, او میتواند بجای خشمگین شدن بیجا, میان راه‌هایِ زیر یکی که از همه بجاتر است را بگزیند:


١- گفتگو را به لودگی کشانده و آنرا یک شوخی بیمّزه جابزند.
٢- اتهام‌زن را بهمانند به کاری که نکرده است متهم کند.
٣- اعتبار اتهام‌زن را با بیان رازی که درباره‌یِ او میداند خدشه‌دار کند.
...


ولی این رشته از کنش‌ها همگی وابسته به این میباشند که کس پیش از آنکه خشم خود را بنمایاند و بسُهد, از آن آگاه شود. به دیگر زبان,
خودآگاه پیش از خشمگین شدن از اینکه دارد دچار خشم میشود آگاه میشود و کسیکه بسیار خودآگاه است, ریشه‌ یا ریشه‌های آنرا هم بازمیشناسد.

پس در همه‌یِ اینها, مغزیکه خودآگاه است داده‌هایِ بیشتری از آنچه در هر دم میگذرد را به خودآگاهی میدهد. خودآگاه بنمونه در هر دم میداند
که چه احساسی دارد و به افزون, چرا این احساس را دارد; هر آینه روشن است این «خودآگاهی» هزینه‌بردار است و نیز, همیشه خواستنی‌ نیست.

برای نمونه زمانیکه یک اتوبوس دارد با بالاترین تُندا به سوی کسی میراند, او بهتر است بجای آنکه زمان هزینه‌یِ
خودآگاهی و اینکه بداند که دارد دچار احساس ترس میشود و چرا دارد دچار احساس میشود و اکنون که
دچار ترس شده چه کارهایی میتوان بکند, بجای‌ همه اینها از خیابان به پیاده‌رو بپّرد, ناخودآگاهانه.

در سوی دیگر, خودآگاهی کارمایه‌‌یِ (انرژی) بسیار بالایی میکشد و نیز گنجایش آن پایین است. مغز نمیتواند همه‌یِ رویداد‌هایی
که می‌پردازشد را به خودآگاهی برساند; در هر دم از زمان, میلیارد‌ها بساکه تریلیارد‌ها داده در مغز پردازش میشوند که از کنترل
دم و بازدم و تپش دل گرفته تا پردازش سدا و آوا و دما و .. را دربرگیرنده میباشند. اگر مغز همه‌یِ این داده‌ها را به خودآگاهی بدهد کس
در کوتاه‌ترین زمان پریشیده و به روانپریشی اگر نه روانگسیختگی, دچار میآید, زیرا خودآگاهی او توان پردازش همه‌یِ اینها را ندارد.

از میان همه‌یِ این رویدادها, ناخودآگاه تنها رویداد‌های شایسته‌یِ بازنگری را پیشگُزینانه (by default) به خودآگاهی میدهد. نمونه‌وار, بجای
آنکه ناخودآگاه در هر دم به خودآگاهی بگوید که چه اندازه هوا سرد یا گرم است, تنها زمانیکه دما از یک آستانه‌ای پایین‌تر رفت به این داده
را به خودآگاهی میدهد که "هوا سرد است" و در دنباله کس خودآگاهانه پنجره را میبندد, یا میرود یک چای داغ مینوشد تا گرمش بشود.

هر آینه, همچون هر کار دیگری با برزش و کار بستن همیشگی, به توان پردازشیک خودآگاهی افزوده خواهد شد.




---
در نمونه‌یِ شما این خودآگاهی باز همین است که نمونه‌وار توانسته‌اید ببینید که «انگاره‌یِ سیب» با «خود سیب» یکی نبوده است. این توانایی
و دانش از کجا میاید؟ از جایی میاید که کس به آنچه در روانش میگذرد آگاه بوده باشد. برای نمونه Eliezer Yudkowsky نیز درباره‌یِ این
پرسمان خودآگاه است و در جایی در یکی از نوشتارهایش از خواننده میخواهد که دو پنداره‌یِ سه‌گوش
و لامپ را با هم بیامایاند (combine): Levels of Organization in General Intelligence (https://intelligence.org/files/LOGI.pdf)



Close your eyes, and try to immediately (without conscious reasoning) visualize a triangular light bulb now.

Did you do so? What did you see? On personally performing this test for the first time,
I saw a pyramidal light bulb, with smoothed edges, with a bulb
on the square base. Perhaps you saw a tetrahedral light bulb instead of a pyramidal one,
or a light bulb with sharp edges instead of smooth edges, or even a fluorescent tube bent
into a equilateral triangle. The specific result varies; what matters is the process you used
to arrive at the mental imagery.

Our mental image for “triangular light bulb” would intuitively appear to be the result
of imposing “triangular,” the adjectival form of “triangle,” on the “light bulb” concept.
That is, the novel mental image of a triangular light bulb is apparently the result of
combining the sensory content of two preexisting concepts. (DGI agrees, but the as-
sumption deserves to be pointed out explicitly.) Similarly, the combination of the two
concepts is not a collision, but a structured imposition; “triangular” is imposed on “light
bulb,” and not “light-bulb-like” on “triangle.”

The structured combination of two concepts is a major cognitive process. I emphasize
that I am not talking about interesting complexity which is supposedly to be found in
the overall pattern of relations between concepts; I am talking about complexity which is
directly visible in the specific example of imposing “triangular” on “light bulb.” I am not
“zooming out” to look at the overall terrain of concepts, but “zooming in” to look
at the cognitive processes needed to handle this single case.

The specific example of imposing “triangular” on “light bulb” is
a nontrivial feat of mind; ....




دانش به این نکته که ما میتوانیم دو انگاره‌یِ لامپ و سه‌گوش را با هم بیاماییم نیاز به این خودآگاهی دارد از آنچه که در
روان ما میگذرد زمانیکه به لامپ میاندیشیم, زمانیکه به سه‌گوش می‌اندیشیم و زمانیکه این دو را با هم می‌آماییم.
خودآگاهی بالاتر میشود اینکه کس از خود پس از آمایش این دو انگاره و رسیدن به سه‌گوش زردرنگ میپرسد:


من چگونه این آمایش را می‌انجامم؟


...


در اینجا, این گرایش شما به "عالم معنا" که همین جهان پنداره باشد نیز نمایانگری از خودآگاهی‌ست که از
خودتان پیشترها پرسیده‌اید چرا بهمان چیز میتواند پنداشته بشود, اگرچه هستی ندارد؟ و پرسش‌هایِ همانند.