PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا خانواده مهم است



Nocturne
11-01-2012, 03:25 PM
در ابتدای این بحث من فرض را بر این قرار دادم که خانواده و داشتن آن چیز مهمی است، منظورم از مهم این است که نیازمند احترام و توجه است، اگر فکر میکنید اینگونه نیست میتوانید دلایل خود را بیاورید ولی هدف اصلی من از این تاپیک گرفتن جواب های دنیاگرایانه برای این سوال ها بود:


چرا به پدر و مادر خود احترام میگذارید؟ با توجه به اینکه احترام ممکن است اکتسابی باشد آیا اگر پدر و یا مادر خود را سزاوار احترام ندیدید آیا باز هم به آنها احترام میگذارید؟ چون والدینتان هستند؟
رفتار ما با خواهر یا برادرمان باید چگونه باشد؟ منظور اینکه آیا فارق از اینکه این انسان چه نقشی در زندگی شما داشته همیشه به او محبت میکنید چون برادرتان است یا رفتار شما با او بر اساس رفتار او با شما شکل میگیرد؟ اگر فکر میکنید رفتارتان تحت تاثیر پیوند برادری است برای آن دلیل بیاورید.
رفتار شما با قوم و خویش های درجه ی دوم چگونه است و مبنای رفتاری شما چیست؟
جدا از سودمندی های فرگشتیک برای اهمیت دادن به خانواده و اعضای آن فکر میکنید اهمیت به خانواده در دنیای امروز چه سودی میتواند داشته باشد؟

Russell
11-01-2012, 03:37 PM
اتفاقا چندی پیش در کافه هم همبن بحث بود،بنظر من خانواده ارزشش بیشتر ابزاریست،حالا شاید این تجربه شخصی من است،بنظر من ارزش دوستی بمراتب بیشتر است،

Nocturne
11-03-2012, 02:30 PM
مثل اینکه موضوع تاپیک زیاد جالب نیست یا جواب دادن به این سوال ها کار آسانی نیست، من از خودم شروع میکنم:


من به پدر و مادر خود فارق از اینکه چه شخصیتی دارند و این احترام را کسب کرده اند یا نه احترام میگذارم چون فکر میکنم کسانی که تصمیماتشان باعث به وجود آمدن من شده است آنها را از هر شخص دیگری در زندگی متمایز میکند، و این موضوع به اینکه تصمیمات آنها چه تاثیری روی زندگی من داشته ربطی پیدا نمیکند.
من برای برادر و خواهر خود به خاطر پیوند خانوادگی جایگاه ویژه ای میدهم، دلیلم هم این است که آنها با هر اخلاق یا روشی تنها کسانی هستند که پیوند خانوادگی ما را به سوی هم میکشاند، کسانی هستند که خاطرات کودکی را با آنها به اشتراک میگذاریم یا اگر نگذاریم همین که ژن های مشترکی با یکدیگر داریم برای من کافی است تا جایگاه انها با یک فرد عادی تفاوت داشته باشد.
من با قوم و خویش های درجه ی دوم مانند افراد عادی رفتار میکنم و برایم جایگاه ویژه ای ندارند و جایگاهشان را احترامی که کسب کرده اند تعیین میکند.
جواب به این سوال فکر میکنم از همه ی آنها سخت تر باشد، ولی فکر میکنم سودمندی هایی که ممکن است داشته باشد همان طور که راسل گفت ابزاریست بیشتر، ولی نکته اینجاست که این سودمندی ها را هیچ ارگانی مانند خانواده نمیتواند برای یک شخص به ارمغان بیاورد.

Nocturne
11-03-2012, 02:34 PM
اتفاقا چندی پیش در کافه هم همبن بحث بود،بنظر من خانواده ارزشش بیشتر ابزاریست،حالا شاید این تجربه شخصی من است،بنظر من ارزش دوستی بمراتب بیشتر است،
لطفا بیشتر توضیح دهید، منطورتان از اینکه ارزشش بیشتر است چیست؟ یعنی تاثیری که دوستان بر روی زندگی یک شخص میگذارند از تاثیری که خانواده میگذارد به مراتب حیاتی تر است؟

Ouroboros
11-03-2012, 02:59 PM
خانواده برای من چندان مهم نیست.
نهادی‌ست از بنیان ناکارآمد و منحط، که در بهترین شرایط هم به سرکوب سازمان‌یافته‌ی فردیت می‌انجامد. تصور آنکه چند میلیارد نفر قربانی عقاید دگم و ریشخندآمیز «خانواده‌های» خود شده‌اند دشوار است.. و نیز اندیشیدن به شمار باورهای ابلهانه‌ای که توانسته‌اند نسل به نسل و از طریق «خانواده» خود را بازتولید بکنند سر را به دوران می‌اندازد. البته جامعه هم در حال حاضر آنقدر عقب‌مانده است که گمان می‌کند پدر و مادر حق دارند عقاید خود را به فرزندشان دیکته بکنند، و هیچ حمایتی از یک کودک معصوم در برابر جهل خانواده‌اش نمی‌کند، این خود به تنهایی مایه‌ی سقط اعتبار از آن شده، و جواز «اجتماع» را برای بازی در هرگونه نقش آلترناتیوی که می‌توانست داشته باشد باطل می‌کند.. اما در آینده باید فکری به حال این وضع کرد، یک بنیاد ِ تحمیلی و سرکوب‌گر و مهاجم که در کوچک‌ترین و شخصی‌ترین اعمال و عادات دخالت‌های بی‌جا می‌کند و نه فقط هیچ احترامی برای «آنکه به راستی هستید» قائل نیست، از شما توقع دارد که بطور پیشفرض و خودانگیخته عاشق آن و اعضای هموند ِ آن باشید و برایشان در صورت لزوم فداکاری و ازخودگذشتگی هم بکنید.

در حال حاضر به گمانم بهترین راه اینست که شخص در اولین فرصت خود را از شر خانواده خلاص بکند و تا می‌تواند از ایشان فاصله بگیرد.

Russell
11-03-2012, 04:21 PM
لطفا بیشتر توضیح دهید، منطورتان از اینکه ارزشش بیشتر است چیست؟ یعنی تاثیری که دوستان بر روی زندگی یک شخص میگذارند از تاثیری که خانواده میگذارد به مراتب حیاتی تر است؟
بیشتر از تاثیر و اینها بنظر من دوستی در بین روابط انسانی جایگاه ویژه ای دارد که خانواده بخودی خود ندارد،اگر ارزشی در رابطه با اعضای خانواده است،آن نوعی از دوستیست که بین آنها ممکن است بوجود بیاد که تازه خود دوستی خالصتر است و به اجبار و سرکوب بسیار کمتر از نوع خانوادگی آن دچار است.

Nocturne
11-04-2012, 04:52 PM
خانواده برای من چندان مهم نیست.
نهادی‌ست از بنیان ناکارآمد و منحط، که در بهترین شرایط هم به سرکوب سازمان‌یافته‌ی فردیت می‌انجامد. تصور آنکه چند میلیارد نفر قربانی عقاید دگم و ریشخندآمیز «خانواده‌های» خود شده‌اند دشوار است.. و نیز اندیشیدن به شمار باورهای ابلهانه‌ای که توانسته‌اند نسل به نسل و از طریق «خانواده» خود را بازتولید بکنند سر را به دوران می‌اندازد. البته جامعه هم در حال حاضر آنقدر عقب‌مانده است که گمان می‌کند پدر و مادر حق دارند عقاید خود را به فرزندشان دیکته بکنند، و هیچ حمایتی از یک کودک معصوم در برابر جهل خانواده‌اش نمی‌کند، این خود به تنهایی مایه‌ی سقط اعتبار از آن شده، و جواز «اجتماع» را برای بازی در هرگونه نقش آلترناتیوی که می‌توانست داشته باشد باطل می‌کند.. اما در آینده باید فکری به حال این وضع کرد، یک بنیاد ِ تحمیلی و سرکوب‌گر و مهاجم که در کوچک‌ترین و شخصی‌ترین اعمال و عادات دخالت‌های بی‌جا می‌کند و نه فقط هیچ احترامی برای «آنکه به راستی هستید» قائل نیست، از شما توقع دارد که بطور پیشفرض و خودانگیخته عاشق آن و اعضای هموند ِ آن باشید و برایشان در صورت لزوم فداکاری و ازخودگذشتگی هم بکنید.

در حال حاضر به گمانم بهترین راه اینست که شخص در اولین فرصت خود را از شر خانواده خلاص بکند و تا می‌تواند از ایشان فاصله بگیرد.
به نظر من فردیت افراد وقتی در یک خانواده بزرگ میشوند همانقدر در خطر است که بخواهند توسط یک ارگان اجتماعی یا هر چیزی که مد نظر شما باشد بزرگ شوند، به عبارتی هرکس انقدر به یک بچه نزدیک باشد که آن را بزرگ کند بر روی فکر آن تاثیر میگذارد حتی اگر آن شخص چنین قصدی نداشته باشد، دیکته کردن چیزهای مختلف به یک بچه به نظر من امری اجتناب ناپذیر است، اگر خانواده این کار را نکند جامعه یا دولت این کار را میکند چون بچه تا سن حداقل شانزده سالگی توانایی تصمیم گیری درست در خیلی از موارد را ندارد و من مطمئن نیستم آلترناتیو هایی که مد نظر شماست وضع از نظر فردیت اجتماعی بهتر کند. البته من موافق اختیار تام خانواده برای تحمیل کردن هر چیزی به اعضای خانواده نیستم، ولی اگر فرض کنیم که جامعه ی سیاسی یک کشور نشات گرفته از اعضای آن جامعه است اگر خانواده بد باشد نظام سیاسی نیز همچین چیز درستی از آب در نمی آید که بخواهد بهتر از خانواده برای بار آوردن فرزندان یک جامعه عمل کند.

موضوع دیگر اینکه من به اینکه فردی غیر از خانواده بتواند برای یک موجود تا این اندازه اهمیت و ارزش قائل باشد شک دارم (منظور رابطه ی پدر و مادر با فرزند)، اگر خودم را در نظر بگیرم رفقا در زندگی من آمده اند و رفته اند ولی این خانواده ی من بوده که همیشه برای من آنجا بوده و زمان مشکلات به من کمک کرده است. موضوع دیگری که دوست داشتم نظر دوستان را در مورد آن بدانم و به آن توجه کافی نشده این است که به نظر شما اینکه دو نفر وجود داشته باشند که از یک پدر و مادر زاده شده باشند آیا هیچ ارزشی ندارد؟ منظور اینکه نباید باعث شود ما اهمیت خاصی برای آن شخص قائل شویم؟

Pazhuhande
11-04-2012, 06:46 PM
در ابتدای این بحث من فرض را بر این قرار دادم که خانواده و داشتن آن چیز مهمی است، منظورم از مهم این است که نیازمند احترام و توجه است، اگر فکر میکنید اینگونه نیست میتوانید دلایل خود را بیاورید ولی هدف اصلی من از این تاپیک گرفتن جواب های دنیاگرایانه برای این سوال ها بود: چرا به پدر و مادر خود احترام میگذارید؟ با توجه به اینکه احترام ممکن است اکتسابی باشد آیا اگر پدر و یا مادر خود را سزاوار احترام ندیدید آیا باز هم به آنها احترام میگذارید؟ چون والدینتان هستند؟رفتار ما با خواهر یا برادرمان باید چگونه باشد؟ منظور اینکه آیا فارق از اینکه این انسان چه نقشی در زندگی شما داشته همیشه به او محبت میکنید چون برادرتان است یا رفتار شما با او بر اساس رفتار او با شما شکل میگیرد؟ اگر فکر میکنید رفتارتان تحت تاثیر پیوند برادری است برای آن دلیل بیاورید.رفتار شما با قوم و خویش های درجه ی دوم چگونه است و مبنای رفتاری شما چیست؟جدا از سودمندی های فرگشتیک برای اهمیت دادن به خانواده و اعضای آن فکر میکنید اهمیت به خانواده در دنیای امروز چه سودی میتواند داشته باشد؟

پرسش بسیار مهمی مطرح کرده این.اما پاسخش به این آسونی ها نیست. من نظر شخصی ام رو میگم.
1. به پدر و مادرم احترام میذارم به خاطر اینکه اونها علت بوجود اومدنِ من هستن. همچنین فکر می کنم تنها افرادی روی زمین باشند که نسبت به من حسادت ندارن.
2. من چون خواهر/برادر ندارم نمی تونم به این پرسش پاسخ درستی بدم.
3. من آدمِ خجالتی ای در جمع هستم. مبنای رفتارم با اونها چندان با دوستهای غیر قوم و خویش تفاوت نداره.
4. من نمی تونم در اینباره مثل دوستان قاطعانه اظهار نظر کنم. ولی خودم فکر می کنم نسل ما هنوز آمادگیش رو بدست نیاورده که نظام خانواده رو بر هم بزنه. ضمنا، من فکر می کنم یک سری احساس ها و عواطف هستن که با بودن در خانواده تنها ارضاء میشن. باید در این مورد بیشتر بحث کرد.



اتفاقا چندی پیش در کافه هم همبن بحث بود،بنظر من خانواده ارزشش بیشتر ابزاریست،حالا شاید این تجربه شخصی من است،بنظر من ارزش دوستی بمراتب بیشتر است،

دوست من در این زمینه چندان با شما همعقیده نیستم. ارزش "ابزاری" یعنی چه؟
من فکر می کنم پدر و مادر افرادی هستن که پیشرفت شما رو پیشرفت خودشون می دونن و بخاطر همین تنها بخاطر سود به شما محبت نمی کنن. اما از یه دید دیگه اگر بخوایم نگاه کنیم، میشه گفت این مورد باعث میشه خانواده ها بین فرزند خودشون و دیگر فرزندان تفاوت و تبعیض قائل بشن. این ایراد رو افلاطون گرفته بود و بنظر من غلط هم نیست. ولی بنظر من باید جایگزین مناسبی پیدا کرد.



خانواده برای من چندان مهم نیست.
نهادی‌ست از بنیان ناکارآمد و منحط، که در بهترین شرایط هم به سرکوب سازمان‌یافته‌ی فردیت می‌انجامد. تصور آنکه چند میلیارد نفر قربانی عقاید دگم و ریشخندآمیز «خانواده‌های» خود شده‌اند دشوار است.. و نیز اندیشیدن به شمار باورهای ابلهانه‌ای که توانسته‌اند نسل به نسل و از طریق «خانواده» خود را بازتولید بکنند سر را به دوران می‌اندازد. البته جامعه هم در حال حاضر آنقدر عقب‌مانده است که گمان می‌کند پدر و مادر حق دارند عقاید خود را به فرزندشان دیکته بکنند، و هیچ حمایتی از یک کودک معصوم در برابر جهل خانواده‌اش نمی‌کند، این خود به تنهایی مایه‌ی سقط اعتبار از آن شده، و جواز «اجتماع» را برای بازی در هرگونه نقش آلترناتیوی که می‌توانست داشته باشد باطل می‌کند.. اما در آینده باید فکری به حال این وضع کرد، یک بنیاد ِ تحمیلی و سرکوب‌گر و مهاجم که در کوچک‌ترین و شخصی‌ترین اعمال و عادات دخالت‌های بی‌جا می‌کند و نه فقط هیچ احترامی برای «آنکه به راستی هستید» قائل نیست، از شما توقع دارد که بطور پیشفرض و خودانگیخته عاشق آن و اعضای هموند ِ آن باشید و برایشان در صورت لزوم فداکاری و ازخودگذشتگی هم بکنید.
در حال حاضر به گمانم بهترین راه اینست که شخص در اولین فرصت خود را از شر خانواده خلاص بکند و تا می‌تواند از ایشان فاصله بگیرد.

در اینزمینه من با " nocturne" و پاسخی که به شما دادن بیشتر موافقم.
خب، خانواده عقایدِ خودش رو بر فرزند تحمیل می کنه؟ می پذیریم.
اونرو محدود می کنه؟ می پذیریم.
اما چه جایگزینی برای اون پیشنهاد میشه؟ دولت؟ یا نهادهای خصوصی؟
اگه دولت باشه که واقعا باید فاتحه ی جامعه ی بشری خونده بشه. چون دولت عاشق استحکام قدرت خودشه و اگه این امتیاز رو بهش بدیم دیگه راحت می تونه سرباز تهیه کنه.
اما اگه بگین نهادهای خصوصی، باز هم باید هزارتا قانون و تبصره براش ساخت. از کجا معلوم اونها با فرزندی که مال خودشون نیست خوب رفتار کنن؟ از کجا معلوم حالت برده داری و یا همون سربازسازی پیش نیاد؟
این پیشفرض رو هم باید مسلم گرفت که بچه تا قبل از سن بلوغ (بقول دوستمان، 16 سالگی) نمیتونه آزاد باشه. قطعا نمیشه در این سن تصمیم گیری کرد و تفکر انتقادی هم که خود بخود در کودک ایجاد نمیشه.

Mehrbod
11-05-2012, 04:11 AM
در ابتدای این بحث من فرض را بر این قرار دادم که خانواده و داشتن آن چیز مهمی است، منظورم از مهم این است که نیازمند احترام و توجه است، اگر فکر میکنید اینگونه نیست میتوانید دلایل خود را بیاورید ولی هدف اصلی من از این تاپیک گرفتن جواب های دنیاگرایانه برای این سوال ها بود:


چرا به پدر و مادر خود احترام میگذارید؟ با توجه به اینکه احترام ممکن است اکتسابی باشد آیا اگر پدر و یا مادر خود را سزاوار احترام ندیدید آیا باز هم به آنها احترام میگذارید؟ چون والدینتان هستند؟
رفتار ما با خواهر یا برادرمان باید چگونه باشد؟ منظور اینکه آیا فارق از اینکه این انسان چه نقشی در زندگی شما داشته همیشه به او محبت میکنید چون برادرتان است یا رفتار شما با او بر اساس رفتار او با شما شکل میگیرد؟ اگر فکر میکنید رفتارتان تحت تاثیر پیوند برادری است برای آن دلیل بیاورید.
رفتار شما با قوم و خویش های درجه ی دوم چگونه است و مبنای رفتاری شما چیست؟
جدا از سودمندی های فرگشتیک برای اهمیت دادن به خانواده و اعضای آن فکر میکنید اهمیت به خانواده در دنیای امروز چه سودی میتواند داشته باشد؟



1. آری. اگر سزاوار احترام نبینم نه، ولی بی‌احترامی هم نمیکنم.

2. بر پایه‌ی سود شخصی و دوسویه، ولی با یک سوگیری (bias) بیشتر در برابر دوستان؛ همچنین در برابر هموندان خانواده گذشت بسیار بیشتری دارم تا دوستان، چرا که بریدن همیشگی رابطه تنها در جایگاه واپسین راهکار میتواند بکار برود.

3. باز هم مانند دو، ولی با سوگیری ناچیز و گذشت بسیار کمتر.

4. فرزندان را بزرگ کرده و پس از 16 سالگی هم بایستی جدا از پدر و مادر بوده و زندگی خودشان را یافته باشند.
همچنین پدر و مادر در جایگاه پشتیبان فرزند می‌مانند و هموندان خانواده نیز به یکدیگر ارزش بیشتری در برابر آدمهای بیگانه میدهند.

Pazhuhande
11-05-2012, 06:25 AM
دیگری که دوست داشتم نظر دوستان را در مورد آن بدانم و به آن توجه کافی نشده این است که به نظر شما اینکه دو نفر وجود داشته باشند که از یک پدر و مادر زاده شده باشند آیا هیچ ارزشی ندارد؟ منظور اینکه نباید باعث شود ما اهمیت خاصی برای آن شخص قائل شویم؟

پاسخ من به این پرسش منفی است. زیرا آن شخص، خودش انتخاب نکرده که برادر/خواهرِ من بشود. ولی دوست من خودش مرا بعنوانِ دوست انتخاب کرده. چه بسا برادر/خواهر انسان دشمنِ او شود. اما تا مادامیکه از او بدی ندیده ام او را مانند نزدیکترین دوستم دوست می دارم.

Ouroboros
11-05-2012, 08:15 AM
به نظر من فردیت افراد وقتی در یک خانواده بزرگ میشوند همانقدر در خطر است که بخواهند توسط یک ارگان اجتماعی یا هر چیزی که مد نظر شما باشد بزرگ شوند، به عبارتی هرکس انقدر به یک بچه نزدیک باشد که آن را بزرگ کند بر روی فکر آن تاثیر میگذارد حتی اگر آن شخص چنین قصدی نداشته باشد، دیکته کردن چیزهای مختلف به یک بچه به نظر من امری اجتناب ناپذیر است، اگر خانواده این کار را نکند جامعه یا دولت این کار را میکند چون بچه تا سن حداقل شانزده سالگی توانایی تصمیم گیری درست در خیلی از موارد را ندارد و من مطمئن نیستم آلترناتیو هایی که مد نظر شماست وضع از نظر فردیت اجتماعی بهتر کند. البته من موافق اختیار تام خانواده برای تحمیل کردن هر چیزی به اعضای خانواده نیستم، ولی اگر فرض کنیم که جامعه ی سیاسی یک کشور نشات گرفته از اعضای آن جامعه است اگر خانواده بد باشد نظام سیاسی نیز همچین چیز درستی از آب در نمی آید که بخواهد بهتر از خانواده برای بار آوردن فرزندان یک جامعه عمل کند.

موضوع دیگر اینکه من به اینکه فردی غیر از خانواده بتواند برای یک موجود تا این اندازه اهمیت و ارزش قائل باشد شک دارم (منظور رابطه ی پدر و مادر با فرزند)، اگر خودم را در نظر بگیرم رفقا در زندگی من آمده اند و رفته اند ولی این خانواده ی من بوده که همیشه برای من آنجا بوده و زمان مشکلات به من کمک کرده است. موضوع دیگری که دوست داشتم نظر دوستان را در مورد آن بدانم و به آن توجه کافی نشده این است که به نظر شما اینکه دو نفر وجود داشته باشند که از یک پدر و مادر زاده شده باشند آیا هیچ ارزشی ندارد؟ منظور اینکه نباید باعث شود ما اهمیت خاصی برای آن شخص قائل شویم؟

نکته‌ی شماره‌ی صفر: دولت هرگز هیچ نوع مشروعیتی برای انجام هیچ کاری را ندارد. جامعه ولی باید نظارت مداوم و بی‌رحمانه‌ای به تربیت بچه‌ها داشته باشد، و از آن مهم‌تر پدر و مادر شدن نباید «حق طبیعی» اشخاص تلقی بشود، بلکه یک «امتیاز» بسیار ویژه و مهم باشد که فقط افرادی بسیار برجسته قادر به کسب آن هستند. این جوری‌ست که «باید» باشد، حال آنکه آیا از منظر اخلاقی درست یا نه، جای بحث فراوان دارد، اما مسئله اینست که مدل فعلی تولید مثل در انسان شکست‌خورده و ما همه دچار به عقده‌های آگاه و نا-آگاه ِ بی‌شماری هستیم برآمده از ارتباطی که با اعضای خانواده‌ی خود داشته‌ایم.

اجازه بدهید من ابتدا به اشتباهی بسیار مهم در گفتمان شما اشاره بکنم که شوربختانه در اغلب اشاره‌های ضمنی در بحث‌های این چنینی رخ می‌دهد، و آن تقلیل نقش خانواده به نوعی «مراقب» انتزاعی‌ست که وجود آن برای پرورش انسان ضروری‌ تلقی شده، ایراد آنهم اینست که در واقعیت هرگز چنین نیست، و هرگز نیز چنین نبوده. خانواده یک مرجع تولید ضرورت در جامعه جهت برآوردن اصلی‌ترین نیازهای بشری نیست، یک نوع مکتب از بُعد ِ ساختمانی بسیار پیچیده است با هزاران شاخ و برگ اضافی، که امروز هیچ کارکردی بجز تحمیل محض روابط کاذب اجتماعی ندارند. ما خود را در روابطی به شدت پیچیده و (تا این اواخر مطلقا) غیرقابل فصل گیر می‌اندازیم و از خودگذشتگی‌هایی باورنکردنی و پی‌درپی برای نجات و تداوم نهادی مرتکب می‌شویم که حتی «یک» دانه بی‌ایراد ِ آن‌را نمی‌توانید پیدا بکنید، فقط به این دلیل که پیشتر نیز چنین بوده. اگر به راستی وظیفه‌ی حیاتی پرورش کودکان و آموزش دانش لازم برای زدگی در جامعه «تنها» دال ِ واژه‌ی «خانواده» باشد، پیوندهای عاطفی که میان چنان کسانی شکل می‌گیرد بدیهی‌ست و ایرادی هم ندارد. وانگهی میلیون‌ها نفر را در اطراف خود می‌بینیم که به مراتب بیش از آنکه از خانواده برده باشند، به آن داده‌اند، و سالها عمر خود را برای اصلاح کژی‌ها و کاستی‌های موجود در این نهاد هدر داده‌اند.

بیایید انسان را در یک گروه پانزده نفره قرار بدهیم که دائم باید از دست شکارچیان در فرار باشند، همواره باید در جستجوی غذا حرکت بکنند و بجز مدتی بسیار کوتاه نتوانند در محیطی یکسان باقی بمانند، آنوقت تئوری شما مبنی بر ناتوانی عقلی انسان تا شانزده سالگی را به تست بگذاریم و ببینیم چه نتیجه‌ای می‌دهد.. اینها چیزی بجز الگوهای نخ‌نمای ِ سرمایه‌داری برای پرورش کارگر سربه‌زیر و ماهر نیست، دویست سال قبل که نیازی به کارگر متخصص نبود حداقل سن کاری هم وجود نداشت، اینکه ما پیشرفت کرده‌ایم و جلوی کار کودکان را گرفته‌ایم چون عاشق آنها هستیم و آن‌را غیرانسانی تلقی می‌کنیم البته بامزه‌ است(خصوصا که بجای کار آنها را وحشیانه وادار به شرکت در محیطی یکسره سرکوبگر و «بکش یا کشته شو» همچون «مدرسه» می‌کنیم)، ولی در واقعیت صحبت از اینکه سر ساعت شانزده سالگی یا هجده سالگی یا هر چند سالگی ساعت عقل انسان کار می‌افتد و توانایی تصمیم‌گیری پیدا می‌کند خیلی ساده نادرست است. گذشته از این، هرگز عادلانه یا عقلانی یا اخلاقی نیست که کنترل زندگی یک انسان را به دست یک انسان دیگر بدهیم، این می‌شود بردگی، سن برده هم هرگز مطرح نیست... اینها اما همه گمانه‌زنی‌ست، آنچه بدیهی‌ست انحطاط مطلق نهاد خانواده چنان‌که امروز وجود دارد است، چنانکه گفتم حتی یک مورد بی‌مشکل آن هنوز شناسایی نشده و همه بطور پیشفرض و بی‌هیچ دلیل روشنی پذیرفته‌اند که چینش و نظم ذاتی روابط بشر باید که چنین باشد. هنگام آن رسیده که این افسانه‌های کهنه را دوباره بسنجیم.

Ouroboros
11-05-2012, 08:24 AM
در اینزمینه من با " nocturne" و پاسخی که به شما دادن بیشتر موافقم.
خب، خانواده عقایدِ خودش رو بر فرزند تحمیل می کنه؟ می پذیریم.
اونرو محدود می کنه؟ می پذیریم.
اما چه جایگزینی برای اون پیشنهاد میشه؟ دولت؟ یا نهادهای خصوصی؟
اگه دولت باشه که واقعا باید فاتحه ی جامعه ی بشری خونده بشه. چون دولت عاشق استحکام قدرت خودشه و اگه این امتیاز رو بهش بدیم دیگه راحت می تونه سرباز تهیه کنه.
اما اگه بگین نهادهای خصوصی، باز هم باید هزارتا قانون و تبصره براش ساخت. از کجا معلوم اونها با فرزندی که مال خودشون نیست خوب رفتار کنن؟ از کجا معلوم حالت برده داری و یا همون سربازسازی پیش نیاد؟
این پیشفرض رو هم باید مسلم گرفت که بچه تا قبل از سن بلوغ (بقول دوستمان، 16 سالگی) نمیتونه آزاد باشه. قطعا نمیشه در این سن تصمیم گیری کرد و تفکر انتقادی هم که خود بخود در کودک ایجاد نمیشه.

جایگزین خانواده‌ی فعلی می‌تواند خانواده‌ای فاقد روابط مبتنی بر تحمیل و اقتدار باشد، در حال حاضر رابطه یکسر برپایه‌ی بده/بستان تنظیم شده، اما همه وانمود می‌کنند برآمده و بخاطر عشق است. اینکه شما نوعی احساس وصف‌نشدنی از رفع تکلیف دارید برای تشکیل خانواده و آن‌را بخشی طبیعی از زندگی بشر تلقی می‌کنید امروز می‌باید که به پایان برسد. باید دست از سری‌سازی آدمها برداریم و این ایده را کنار بگذاریم که اگر همه دارای افکار و رفتار یک‌شکل نباشند باید اصلاح‌شان کرد.. ۹۰٪ آنچه نرمال تلقی نمی‌شود و خانواده/جامعه سعی در تغییر آن دارند هیچ آزاری به کسی نمی‌رساند، و فقط بخاطر فرهنگ مهاجم و سرکوب‌گر حاکم است که تکفیر شده. اغلب برای اثبات مشروعیت این بخش عظیم از رفتارهای بی‌زیان آدم‌ها که توسط فرهنگ حاکم «عجیب» و «مخرب» برچسب خورده آن ۱۰٪ خودویرانگر/دگرآزار را شاهد می‌اورند.. آیا ما به جایی نرسیده‌ایم که بتوانیم بی‌نیاز به استعاره‌ها و دگم‌های ضمنی آنچه به راستی مخرب است را کنار بگذاریم و آنچه تنها متفاوت است را بپذیریم؟ گویا نه.

Russell
11-05-2012, 11:47 AM
امیر ولی این 16 سالگی اینها خیلی هم بیراه نیست از این نظر که مغز انسان تا 20 سالگی و اینها رشد میکند و مثلا ندادن گواهینامه و پروانه کامل برخی تصمیمها به آنها زیر این سن قابل دفاع بنظر میرسد،نه؟

Anarchy
11-05-2012, 12:57 PM
راسل جان به نظر من هم باید دید فرضا چه اتفاقی در 16 امین سالگرد تولد یک نفر میوفته که مثلا 1 ماه قلبش یا 6 ماه یا حتی 1 سال قبلش نمیوفته؟ به نظر من هم کمی غیر عقلانی به نظر میرسه این مرز گذاشتن های این شکلی...

Ouroboros
11-05-2012, 01:01 PM
حس مسئولیت‌پذیری در انسان هیچ پیوندی به سن ندارد. رشد قوای ذهنی هم مسئله‌ی آنقدر مهمی نیست، حجم آموخته‌های انسان در همان بیست سال اول به تمام باقی عمر می‌چربد. در ایران همین حالا بچه‌هایی هستند که سرپرست خانواده به حساب می‌آیند.. این نظام بچه‌سالار پسافردگرا به نحو رقت‌انگیزی می‌خواهد کودکان را از آنچه به راستی هستند ضعیف‌تر جلوه بدهد، تنها هدفی هم که دنبال می‌کند بخشیدن کنترل بیشتر به والدین است.. هر نسلی از والدین مایل به اعمال کنترل و سرکوب بیشتر فرزندان خود بوده‌اند(زیرا بیماری از طریق بیمار منتقل می‌شود، و قربانی خشونت خانوادگی به قربانی‌کننده برای آن بدل خواهد شد)، اما این پدر/مادرهای پست‌مدرن ِ دوران ما به دلایلی بسیار پیچیده و درهم‌تنیده از دروغ‌های شاخدار و جعل‌های هوشمندانه مسلح شده‌اند، و در این خیمه‌شب بازی ِ وقیح وانمود می‌کنند کنترل هر ثانیه از زندگی بچه‌هایشان کاری‌ست نه فقط اخلاقا مشروع، بلکه منطقا ملزوم.

Nocturne
11-05-2012, 04:39 PM
من با حرفهای امیر در مورد اینکه هر پدر و مادری شایستگی مراقبت از فرزندان را فقط به خاطر اینکه پدر و مادر است ندارد موافقم و معتقدم در این مورد تمام جوامع بشری به این موضوع آنطوری که باید رسیدگی نمیکنند، ولی هرچه به نوشته های امیر نگاه میکنم میبینم همه تئوری هستند و هیچکدام جنبه ی کاربرد گرایانه برای جوامع بشری امروزی را ندارند، منظور من هم صرفا دولت نبود بلکه هر نوع نهاد یا گروهی که شما برای تربیت بچه ها مد نظر دارید باز هم بهتر از خانواده بودن رو تضمین نمیکنند، من وجود خانواده را برای پرورش انسانها ضروری نمیدانم ولی میدانم وجود داشتنش به پرورش بهتر کمک میکند، این حرف را هم نه به این خاطر میزنم که خانواده ی من در پرورش من نقش خیلی عمده و به سزایی داشته، این را میگویم چون فکر میکنم خانواده ام آن طور که باید در پرورش من دخالت نکرده و فکر میکنم خیلی از مسیر های اشتباهی را که در زندگی به خاطر فهم و درک ناکافی رفته ام را خانواده ام میتوانستند منحرف کنند و من آرزو دارم کاش این کار را میکردند.

Reactor
11-07-2012, 12:26 PM
خانواده برای من ارزش خیلی زیادی داره. شاید بخاطر اینکه من هم برای خانواده ام ارزش خیلی زیادی دارم. من یه خانواده بهای زیادی میدم ولی با سیاست همراهه. این سیاست رو در مواجهه با دوستان هم بکار میگیرم. یکی از اون ها احترام متقابله.
البته نوع واکنش من به بی احترامی نسبت به خودم در خانواده با نوع واکنش من به بی احترامی در بین دوستان خیلی فرق میکنه.
به فرد گرایی و استقلال زیر چتر حمایت خانواده (خیلی وقت ها معنوی نه الزاما مالی!) معتقدم و شخصا برای فامیل درجه 1 اگر کاری انجام بدم اون کار بی منت هست ولی برای بقیه فامیل یا دوستان معامله گر هستم.
یعنی سبک سنگین میکنم تا ببینم ارزشش رو داره یا نه؟ یا در ازاش اون چجوری میتونه جبران کنه؟
ولی اگر کسی صلواتی در حقم محبتی کنه حالا فامیل یا دوست کارش رو بی جواب نمیگذارم.

undead_knight
11-10-2012, 06:18 PM
خانواده از نظر من چیز بسیار مزخرفی هست(و البته هر نهادی که قصدش کنترل انسان باشه) خب من همین نظر رو هم در مورد حکومت دارم وجه اشتراک این دو اینه که تا زمانی که ما به ازای عملی وجود نداشته باشه تغییر برای یک چیز نامشخص میتونه به بدتر شدن وضع بیانجامه.

Reactor
11-10-2012, 09:24 PM
خانواده از نظر من چیز بسیار مزخرفی هست(و البته هر نهادی که قصدش کنترل انسان باشه) خب من همین نظر رو هم در مورد حکومت دارم وجه اشتراک این دو اینه که تا زمانی که ما به ازای عملی وجود نداشته باشه تغییر برای یک چیز نامشخص میتونه به بدتر شدن وضع بیانجامه.

بهتره این جور مواقع آدم سیاست دوری و دوستی رو پیشه کنه. در صورت امکان مستقل شدن خیلی کمک میکنه. خانواده ها علاقه ی زیادی به تحت کنترل داشتن فرزندانشون دارند که در بعضی خانواده ها این علاقه کمتره و در بعضی خیلی زیادتره.اگر این علاقه به شکل پشتیبانی باشه خیلی هم خوبه اما اگر قصدشون فضولی و اعمال قدرت و چوب لای چرخ کار و زندگی آدم گذاشتن باشه باید جلوش رو گرفت که متاسفانه اکثر خانواده های ایرانی به این شکل تخریبی و ناآگاهانه عمل میکنند.

iranbanoo
11-16-2012, 04:03 PM
عجیب است که ادمی همواره از تنهایی ترسیده اما با این وجود اطرافیان خود را پراکنده میکند.چه طور ممکن است ادمی به تنهایی و بدون خانواده زندگی کند و از زندگی خود راضی باشد؟!!!البته فرض استارتر موضوع بر این است که خانواده ی نرمال چه جایگاهی دارد نه خانواده ای که همیشه سعی بر محدود کردن و سلطه گری بر فرد دارد که سلما رفتار فرد هم باید تغییر کند.اما ارزش یک خانواده ی خوب در زندگی هر فرد با هیچ رابطه ای قابل مقایسه نیست

iranbanoo
02-20-2013, 05:15 PM
عجیب است که ادمی همواره از تنهایی ترسیده اما با این وجود اطرافیان خود را پراکنده میکند.چه طور ممکن است ادمی به تنهایی و بدون خانواده زندگی کند و از زندگی خود راضی باشد؟!!!البته فرض استارتر موضوع بر این است که خانواده ی نرمال چه جایگاهی دارد نه خانواده ای که همیشه سعی بر محدود کردن و سلطه گری بر فرد دارد که سلما رفتار فرد هم باید تغییر کند.اما ارزش یک خانواده ی خوب در زندگی هر فرد با هیچ رابطه ای قابل مقایسه نیست
چرا یهو امدیم بالا؟
این پست را من چند ماه پیش داده بودم.
اما الان احساس میکنم بر حرفهای خودم نقد بسیار دارم.
سوالاتم این است جدا از اهمیت خانواده که برای هر کس به نوعیست این پرسش برایم وجود دارد که تعهدی که در قبال خانواده ای که خودمان در انتخابش کوچکترین نقشی نداریم آیا معنا می دهد؟
و اما ترک گفتن آنان بدون توجه به روابط عاطفی ای که در طول زمان بینمان پیش امده اخلاقیست؟
خصوصا زمانیکه اطمینان داریم خانواده به وجود ما نیاز دارد؟

undead_knight
02-21-2013, 04:58 PM
یک سیستم خانوادگی قابل تحمل میتونه به این صورت باشه که تمامی روابط(نه فقط زن و مرد)توافقی باشند و اگر فرزندان از وصعیت خودشون ناراضی بودند بتونند از این خانواده جدا بشند و یا به خانواده دیگه ای برند.
البته این آزادی یک شرط داره و اونم اینه که نیازهای اولیه هر انسانی به صورت رایگان تامین باشه تا این تبدیل به ابزارهای زور و فشار والدین نشه:)

Spehr
12-19-2013, 05:17 PM
خانواده از نظر من چیز بسیار مزخرفی هست(و البته هر نهادی که قصدش کنترل انسان باشه) خب من همین نظر رو هم در مورد حکومت دارم وجه اشتراک این دو اینه که تا زمانی که ما به ازای عملی وجود نداشته باشه تغییر برای یک چیز نامشخص میتونه به بدتر شدن وضع بیانجامه.

چگونه خانواده چیز مزخرفی است وقتی که گرما و مهر و محبتی که در خانواده می توان یافت را در هیچ دوستی و بزم دیگری نمی توان پیدا کرد.
به ویژه مادرپدر. البته برادر که در این دور و زمانه فقط بستانکار(طلبکار) هستند. ولی خواهر بسیار بهتر از برادر است که من بیبهره ام.
حالا اگر یک کم هم مادرپدر کنترل گری می کنند برای خود آدم میگویند.
بچه که ما بودیم نیاز داشتیم که آنها کنترل کنند وگرنه کودک خنگ و ناآگاه خود را به آتش میزد. ولی بزرگتر هم که شده ایم آنها همان سُهش را به مادارند.
وگرنه گاهی شکست بخوریم ، بیکار شویم، بیمار شویم یا یارمان ما را رها کند، آنها تنها لنگرگاه و پناه دهنده ما هستند.

undead_knight
12-22-2013, 01:39 PM
چگونه خانواده چیز مزخرفی است وقتی که گرما و مهر و محبتی که در خانواده می توان یافت را در هیچ دوستی و بزم دیگری نمی توان پیدا کرد.
به ویژه مادرپدر. البته برادر که در این دور و زمانه فقط بستانکار(طلبکار) هستند. ولی خواهر بسیار بهتر از برادر است که من بیبهره ام.
حالا اگر یک کم هم مادرپدر کنترل گری می کنند برای خود آدم میگویند.
بچه که ما بودیم نیاز داشتیم که آنها کنترل کنند وگرنه کودک خنگ و ناآگاه خود را به آتش میزد. ولی بزرگتر هم که شده ایم آنها همان سُهش را به مادارند.
وگرنه گاهی شکست بخوریم ، بیکار شویم، بیمار شویم یا یارمان ما را رها کند، آنها تنها لنگرگاه و پناه دهنده ما هستند.
تست خانواده شناسی:همه هنجارها یا هنجارهای مهم خانواده رو بشکنید،بعد یک بار دیگه در مورد "گرما و محبت" خانواده صحبت کنید:))

onali
01-02-2014, 02:34 AM
یک سیستم خانوادگی قابل تحمل میتونه به این صورت باشه که تمامی روابط(نه فقط زن و مرد)توافقی باشند و اگر فرزندان از وصعیت خودشون ناراضی بودند بتونند از این خانواده جدا بشند و یا به خانواده دیگه ای برند.
البته این آزادی یک شرط داره و اونم اینه که نیازهای اولیه هر انسانی به صورت رایگان تامین باشه تا این تبدیل به ابزارهای زور و فشار والدین نشه:)

شاید فقط یکم قابل تحمل تر....به حدی که فقط از فشار بعد از بلوغ فکری فرزند کم میکنه....ولی مشکل اساسی من همچنان باقی میمونه...در نظر بگیرید این بچه ها هنوز بهترین ایام کودکیشون رو تحت اموزش فکری،سنت خانوادگی و سلطه اعتقادات اونها سپری میکنن... خاطرات و عواطفی که تو اون دوران شکل میگیرن مثل احترام عمیقی که به ادیان یا احساساتی که با قرار گرفتن تو محل های مذهبی در شخص بروز میکنه به سختی حتی بعد ناباور شدن شخص ،گریبانشو رها میکنه ...مشکل از اونجایی میاد که همونطور که قبلا بهتون گفتم خیلی ها واقعا دنبال جواب دقیق برای این قبیل پرسش ها نیستن ..پاسخ هایی که میگیرن تا اخر عمرشون تو ذهنشون تثبیت میشه ..بنابراین میبینیم که گاها تو ی شخص با مدرک عالی دانشگاهی و متخصص تو رشته خودش چه افکار بچه گونه و خامی در این زمینه ها به چشم میخوره که البته از اونجا که تموم عمرشون و کل خاندانشون با این عقیده زندگی کردن تعصب شدیدی روش دارن....برای سیستمی که الان خیلی به شرایط ما نردیکتر از بقیه است من دو شرط رو لازم میدونم یکیش همونطور که اشاره کردید داشتن پشتوانه مالیه دومیش استقلال فکری... خانواده ها باید هرچه سریعتر از تلقین هرگونه اعتقادی منع بشن ... خالی از هر اعتقادی شخص به دنیا میاد و فقط تحت تاثیر رسانه ها و کتاب هاست که البته اون ها هم باید تلطیف بشن بدون جهت گیری و سانسور ... که اگه طرف اقلا دنبال این پاسخ ها نیست ی اگنوستیک باقی بمونه و الکی الکی برا فلان امام و ایت الله هول برش نداره

Mehrbod
01-02-2014, 07:39 AM
تست خانواده شناسی:همه هنجارها یا هنجارهای مهم خانواده رو بشکنید،بعد یک بار دیگه در مورد "گرما و محبت" خانواده صحبت کنید:))

ب.ن. چه هنجاری؟

undead_knight
01-02-2014, 04:48 PM
ب.ن. چه هنجاری؟
در خانواده های مختلف فرق میکنه،به هر حال تقریبا در همه خانواده ها یک سری قوانین و اصول کلی نانوشته هست،اینکه چی باشند مهم نیست مهم خط قرمزهایی هست که گاهی حتی شخص نمیدونه وجود دارند!

عدم وجودشون در واقع مفهوم خانواده رو از بین میبره چون خانواده سنتی یا حتی مدرن یک سیستمه و سیستم بدون اصل و قانون وجود نداره.

Spehr
01-02-2014, 04:58 PM
ب.ن. چه هنجاری؟
در خانواده های مختلف فرق میکنه،به هر حال تقریبا در همه خانواده ها یک سری قوانین و اصول کلی نانوشته هست،اینکه چی باشند مهم نیست مهم خط قرمزهایی هست که گاهی حتی شخص نمیدونه وجود دارند!

عدم وجودشون در واقع مفهوم خانواده رو از بین میبره چون خانواده سنتی یا حتی مدرن یک سیستمه و سیستم بدون اصل و قانون وجود نداره.
براستی خانواده این روزها یک سامانه سردرگم به بن بست رسیده شده است.
یک سری قوانین در خود دارد. که آدم می بیند این قانونها نادرست است.
اگر هم بخواهی پیروی نکنی، هزار جور نام بر تو میگذارند. و یک عمر سرزنشت می کنند که چرا عضو خوبی برای خانواده نبودی.
تازه فرهنگ درست گوش دادن هم وجود ندارد که بگویی من برای کارم دلیل دارم . فقط قوانین سخن نخست را میگویند.
اگر بخواهی کلاً از خانواده رویگردان شوی که باز هم آدم بده ای.
این قانونها چون اره ای است که آدم نمی داند پس برود یا پیش .
پارسیگر

mosafer
01-02-2014, 05:51 PM
در حال حاضر به گمانم بهترین راه اینست که شخص در اولین فرصت خود را از شر خانواده خلاص بکند و تا می‌تواند از ایشان فاصله بگیرد.

خانواده از نظر من چیز بسیار مزخرفی هست
.


البته باید دید چنین طرز فکری را زمانی فرزندانتان نیز عنوان کنند،قبول میکنید به همین راحتی؟

onali
01-02-2014, 09:28 PM
البته باید دید چنین طرز فکری را زمانی فرزندانتان نیز عنوان کنند،قبول میکنید به همین راحتی؟

اگرهم نکنند این چیزی از غلط بودن سیستم خانواده کم نمیکنند...به صورت تئوری ایرادات زیادی به این نظام وارده حالا اگر در عمل ببینیم که خود این اقایان هم از نظر احساسی دچار مشکل میشن باید نتیجه گرفت که لازم است از وابستگی های احساسی بین اعضا خانواده و رفتارهایی که منجر به اونها میشه کم کرد. و به گونه ی دیگری این برخورد و باز خورد ها رو بازسازی کرد... دقت کنید اعتقاد من براینه که این وابستگی ها ذاتی نیستند ما چیزی به اسم نیاز عاطفی به پدر یا مادر از بدو تولد نداریم..اگه فرض کنیم به همسرتون وابسته هستید ولی اون مایله که جدا شه حرف شما مثه اینه که بگید طبیعیه نباید اجازه بدم"به همین راحتی" بره!!! فک میکنم از نظر شما هم رابطه زناشویی باید دارای تمایل دو طرفه باشه..رابطه پدر. فرزندی چرا باید از این قائده مستثنی باشه؟

iranbanoo
01-02-2014, 09:40 PM
ما چیزی به اسم نیاز عاطفی به پدر یا مادر از بدو تولد نداریم.
این دیگه خیلی اپن مایند بازیه!
چرا نداریم؟اینکه ما به خواست و اراده ی خودمون به دنیا نیومدیم خودش به حد کافی دلیل میشه که پدر و مادر رو موظف به رفع این نیاز بکنه.
چرا باید آدم ها رو ماشینهای بی احساس تصور کنیم که هیچ نیازی به افرادی ندارند که حسی متفاوت از حس جنسی و یا حتی دوستی بهشون داشته باشیم؟

onali
01-03-2014, 07:16 PM
این دیگه خیلی اپن مایند بازیه!
چرا نداریم؟اینکه ما به خواست و اراده ی خودمون به دنیا نیومدیم خودش به حد کافی دلیل میشه که پدر و مادر رو موظف به رفع این نیاز بکنه.

بالاخره میخواید ثابت کنید این نیازو داریم یا اینکه خانواده مسولیت رفع این نیازو داره؟ جوابتون ارتباطی به پرسش "چرا نداریم" نداره
ببینید اینجا دو مسئله جدا رو باهم اوردید: 1-چرا داریم و شما باید ثابت کنید ولی همینو بگم که بچه ای که بی پدر ومادر و بدون اطلاع از وجود چنین رابطه های بزرگ میشه هیچ وقت نمیپرسه من این نیازمو کجا تامین کنم.کس شرهاییم که تو فیلما میبینین یا تو دنیای واقعی ی مشت شعره یا برای جلب توجه یا واقعا برای رفع نیاز عاطفی....ولی این نیاز هالزوما نیاز به یک پدر نیس..نیاز به یک حامیه...ی دوس...این بچه هایی که موقع از دست دادن پدرو مادرشون بقیه هم اونها رو به حال خودشون رها میکنن دچار این مشکل میشن.وگرنه اونایی که از ابتدا یا "حتی" بعدها تحت سرپرستی قرار میگیرن چنین مشکلاتی ندارن...این نشون میده که این نیاز به اصل و نسب و این حرفا ربطی نداره
2-اینکه اونها بدون پرسش از خودمون ما رو بدنیا اوردند میتونه دلیل حمایت و سرپرستی و رفع نیازهایی از قبیل مادی بکنه


چرا باید آدم ها رو ماشینهای بی احساس تصور کنیم که هیچ نیازی به افرادی ندارند که حسی متفاوت از حس جنسی و یا حتی دوستی بهشون داشته باشیم؟

من نیازهای عاطفی رو رد نکردم...اما من همه اونها رو توی ی بخش بزرگ مثل نیاز به حمایت و همدلی خلاصه میکنم... ماها نیاز داریم که گاهی اوقات از طرف بقیه مورد لطف و محبت قرار بگیریم ولی چیزی بیشتر از این نیس...حالا این نیازو هرکسی میتونه براورده کنه ....هرکسی که از نیاز های شما به خوبی واقفه و میتونه رفعش کنه...حالا کسی دلش میخواد اسمشو بزاره پدر یا دوست فرقی ندارن...جفتش ی کارو انجام میدن...فقط طبق معمول مردم دنبال اینن که اسم بسازن و طبقه بندی کنن

به عنوان اخرین روشنگری فکر میکنید چنتا بچه( با در نظر گرفتن اینکه تعلیمات لازم برای یک زندگی مسالمت امیزو تعلیم دیدن( درنظر بگیرید که لزوما خانواده نیس که این تعلیمتو میده هر سازمان اموزشی هم قادر به وادار کردن این بچه ها به دنبال کردن ی سری الگوی رفتاری هست )) نمیتونن باهم زندگی کنن و نیاز های عاطفی همدیگه رو رفع کنن؟

iranbanoo
01-03-2014, 11:56 PM
بالاخره میخواید ثابت کنید این نیازو داریم یا اینکه خانواده مسولیت رفع این نیازو داره؟ جوابتون ارتباطی به پرسش "چرا نداریم" نداره
ببینید اینجا دو مسئله جدا رو باهم اوردید: 1-چرا داریم و شما باید ثابت کنید ولی همینو بگم که بچه ای که بی پدر ومادر و بدون اطلاع از وجود چنین رابطه های بزرگ میشه هیچ وقت نمیپرسه من این نیازمو کجا تامین کنم.کس شرهاییم که تو فیلما میبینین یا تو دنیای واقعی ی مشت شعره یا برای جلب توجه یا واقعا برای رفع نیاز عاطفی....ولی این نیاز هالزوما نیاز به یک پدر نیس..نیاز به یک حامیه...ی دوس...این بچه هایی که موقع از دست دادن پدرو مادرشون بقیه هم اونها رو به حال خودشون رها میکنن دچار این مشکل میشن.وگرنه اونایی که از ابتدا یا "حتی" بعدها تحت سرپرستی قرار میگیرن چنین مشکلاتی ندارن...این نشون میده که این نیاز به اصل و نسب و این حرفا ربطی نداره
2-اینکه اونها بدون پرسش از خودمون ما رو بدنیا اوردند میتونه دلیل حمایت و سرپرستی و رفع نیازهایی از قبیل مادی بکنه
من از شما پرسیدم که چرا نداریم؟
پاسخش رو خودم ندادم.چون من خودم وجود چنین نیازی رو مسلم میدونم.به هر صورت هر فردی تو زندگیش به این نیاز داره که دست کم یک نفر اون رو بدون هیچ چشمداشت و نیت سود جویانه ای تامین کنه و حمایتش کنه.
واقعیتم اینه که هیچ کسی این نقش رو نمیتونه بازی کنه فیر از والدین فرد.
والدین هم اگر بخوایم نگاه علمی داشته باشیم همچین بی چشم داشت هم فرزندشون رو بزرگ نمیکنن.چون در حقیقت دارن از نسل خودشون نگهداری میکنن.
یک بچه نیاز به این داره که غیر از مسائل مادی از لحاظ روحی هم حمایت بشه.و من اعتقاد دارم هیچ ارگان,گروه و یا هیچ فرد یا مجموعه ای بهتر از خانواده وجود نداره واسه قبول این مسئله.یعنی هم توجیه پذیره و مقبول



ه عنوان اخرین روشنگری فکر میکنید چنتا بچه( با در نظر گرفتن اینکه تعلیمات لازم برای یک زندگی مسالمت امیزو تعلیم دیدن( درنظر بگیرید که لزوما خانواده نیس که این تعلیمتو میده هر سازمان اموزشی هم قادر به وادار کردن این بچه ها به دنبال کردن ی سری الگوی رفتاری هست )) نمیتونن باهم زندگی کنن و نیاز های عاطفی همدیگه رو رفع کنن؟
مسئله اینه که اون سازمان آموزشی انگیزه و هدفی مغایر با انگیزه و هدف خانواده داره.
یعنی پدر شما به خاطر اینکه پدر شماست و به خواست و میل خودش شما رو داره بهتون محبت میکنه و به شما عشق میورزه.در حالی که اگر یک سازمان و یک گروهی وجود داشته باشه که هدفش تامین نیاز های افراد باشه اون محبت و عشقی که در یک خانواده هست نمیتونه وجود داشته باشه مگر بین خود افراد سازمان و نه لزوما خود سازمان.
در واقع هدفی که اون سازمان دنبال میکنه هدف معقول و معمولی نیست که بشه ازش انتظار داشت که چنین نیازی رو تمام و کمال برطرف کنه و چه اینکه درست و به جا برطرف کنه

undead_knight
01-06-2014, 11:38 AM
من از شما پرسیدم که چرا نداریم؟
پاسخش رو خودم ندادم.چون من خودم وجود چنین نیازی رو مسلم میدونم.به هر صورت هر فردی تو زندگیش به این نیاز داره که دست کم یک نفر اون رو بدون هیچ چشمداشت و نیت سود جویانه ای تامین کنه و حمایتش کنه.
واقعیتم اینه که هیچ کسی این نقش رو نمیتونه بازی کنه فیر از والدین فرد.
والدین هم اگر بخوایم نگاه علمی داشته باشیم همچین بی چشم داشت هم فرزندشون رو بزرگ نمیکنن.چون در حقیقت دارن از نسل خودشون نگهداری میکنن.
یک بچه نیاز به این داره که غیر از مسائل مادی از لحاظ روحی هم حمایت بشه.و من اعتقاد دارم هیچ ارگان,گروه و یا هیچ فرد یا مجموعه ای بهتر از خانواده وجود نداره واسه قبول این مسئله.یعنی هم توجیه پذیره و مقبول



مسئله اینه که اون سازمان آموزشی انگیزه و هدفی مغایر با انگیزه و هدف خانواده داره.
یعنی پدر شما به خاطر اینکه پدر شماست و به خواست و میل خودش شما رو داره بهتون محبت میکنه و به شما عشق میورزه.در حالی که اگر یک سازمان و یک گروهی وجود داشته باشه که هدفش تامین نیاز های افراد باشه اون محبت و عشقی که در یک خانواده هست نمیتونه وجود داشته باشه مگر بین خود افراد سازمان و نه لزوما خود سازمان.
در واقع هدفی که اون سازمان دنبال میکنه هدف معقول و معمولی نیست که بشه ازش انتظار داشت که چنین نیازی رو تمام و کمال برطرف کنه و چه اینکه درست و به جا برطرف کنه
خب وقتی چیزی برای ما بدیهی هست و برای بقیه نیست باید استدلال کنیم:))
1-تقریبا میپذریم همه انسان ها حداقل در دوران کودکی نیاز به کسی دارند نیازهاشون رو تامین بکنه،ولی مسئله "بدون چشمداشت" مبهمه،ممکنه چشمداشت وجود داشته باشه ولی در بلند مدت باشه.
2-اینکه بچه ها و کلا انسان ها نیاز دارند ارتباطات انسانی(نیاز روانی) هم داشته باشند،باز هم قبول،حتی اینکه ایده آل ترین مورد هم میتونه پدر و مادر بیولوژیک شخص باشه رو هم بازم قبول میکنیم ولی خانواده که یک ارگان اجباری و خودکار برای هر بچه باشه از دید من پذیرفتنی نیست.یعنی باید به هر حال معیارهایی باشه که صلاحیت خانواده رو تائید بکنه(از سوی یک ارگان غیر دولتی)بعد هم اگر بچه خواست از اونها جدا بشه یا در طی فرایند سرپرستی صلاحیتشون رد شد کسان دیگه ای جایگزینش بشند.
البته باید بگم که منبا اینکه یک سیستم متمرکز خودش بچه ها رو بزرگ کنه شدیدا مخالفم و اون رو بدتر از خانواده میدونم.


3-خانواده یک سیستمه،درست مثل یک سازمان،البته در قوانین با سازمان فرق داره ولی همونطور که گفتم خانواده معمولا از اعضاش انتظاراتی داره که گاهی هم مادی نیست.
پیشنهاد من هم انحلال کامل خانواده نستفبلکه بازآفرینی و دموکراتیک! کردن هرچه بیشتره،اینکه خییل از فرزندخونده ها مثل بچه های عادی میتونند یک خانواده داشته باشند نشون میده که نیازی به والدین بیولوژیک نیست و در عین حال دلیل هم نداره که خانواده نهادی اینقدر غیر قابل تغییر باشه،باید انعطاف پذیر باشه و بشه اعضاش،از پدر و مادر گرفته تا خواهر و برادر رو تغییر داد! :))



البته باید دید چنین طرز فکری را زمانی فرزندانتان نیز عنوان کنند،قبول میکنید به همین راحتی؟
یادم نمیاد گفته باشم علاقه به بچه دار شدن دارم:))

onali
01-06-2014, 08:02 PM
من از شما پرسیدم که چرا نداریم؟
پاسخش رو خودم ندادم.چون من خودم وجود چنین نیازی رو مسلم میدونم.به هر صورت هر فردی تو زندگیش به این نیاز داره که دست کم یک نفر اون رو بدون هیچ چشمداشت و نیت سود جویانه ای تامین کنه و حمایتش کنه.
واقعیتم اینه که هیچ کسی این نقش رو نمیتونه بازی کنه فیر از والدین فرد.
والدین هم اگر بخوایم نگاه علمی داشته باشیم همچین بی چشم داشت هم فرزندشون رو بزرگ نمیکنن.چون در حقیقت دارن از نسل خودشون نگهداری میکنن.
یک بچه نیاز به این داره که غیر از مسائل مادی از لحاظ روحی هم حمایت بشه.و من اعتقاد دارم هیچ ارگان,گروه و یا هیچ فرد یا مجموعه ای بهتر از خانواده وجود نداره واسه قبول این مسئله.یعنی هم توجیه پذیره و مقبول
همونطورکه گفتن اگه این مطلب برا همه واضح بود که بحث تشکیل نمیدادیم .اما اینکه هرکسی نیازداره بی چشمداشت مورد محبت قراربگیره:1- این باز ربطی به خونواده نداره ...هرکس دیگه ای میتونه این نیازو تامین کنه....اما اینکه فقط خونواده میتونه بی چشمداشت ونیت سودجویانه محبت کنه از نظر من فقط "کلیشه " اس..کلا تصور ی رابطه که برای دو طرف سود نداشته باشه برا من مشکله...به گفته دوستمون این سودپس گیری میتونه بلند مدت باشه هرچند من باز تو خونواده اونو خیلیم بلند مدت نمیبینم والدین برای رفع نیاز های مثه نیاز به محبت کردن هم بچه دار میشن...هرچن من بیشتر ریشه شو توی ی نیاز مثه حس ی کار مفیدوانجام دادن و مسولیت قبول کردن میدونم...وبیشتر از اون نیاز به تبعیت از عرف و هم ذات پنداری با جامعه اس که این کارو میکنن...
مشکل از اینجاس که شما محبت و دریافت علاقه در ازای محبت کردنو معامله نمیدونید ... به نظرم دلیل تصوری که از بی چشمداشت بودن این محبت وجود داره اینه که والدین خودشونو "موظف" میدونن که نقاط ضعف بچه ها رو نادیده بگیرن "باهاش کنار بیان" و نیاز های عاطفیشو براورده کنن...در حالی که بین دو تا دوست طرفین چون وظیفه ایو درقبال هم حس نمیکنن راحت تر به دلیل نقاط ضعفش اونو رها میکنن... من اینو قبول دارم که خونواده در "سطح کلی و نه موارد خاص" بیشتر به پای افراد میشینن اما اینو به دلیل محبت بی چشمداشت نمیدونم بیشتر اون رو از روز حس وظیفه میدونم که خب برعکس شما این اصن برا من قابل توجیه و مقبول نیس...افراد باید یاد بگیرن حساب محبت های هم که میکننو داشته باشن و اگر اونو بیجا میدونن راحت بتونن رابطه رو قطع کنن نه اینکه ی پاشون همیشه گیر رابطهه باشه.... این اجبار به برقراری ارتباطه ... اگه شما هم مثه من مجبور بشید ی مدتیو با 8نفردختر دیگه تو اتاق سر کنید میفهمید اجبار به تداوم رابطه و محبت کردن و محبت قبول کردن:)))) تو شرایطی که چاره ی دیگه ای نیس امکان پذیره

مسئله اینه که اون سازمان آموزشی انگیزه و هدفی مغایر با انگیزه و هدف خانواده داره.
یعنی پدر شما به خاطر اینکه پدر شماست و به خواست و میل خودش شما رو داره بهتون محبت میکنه و به شما عشق میورزه.در حالی که اگر یک سازمان و یک گروهی وجود داشته باشه که هدفش تامین نیاز های افراد باشه اون محبت و عشقی که در یک خانواده هست نمیتونه وجود داشته باشه مگر بین خود افراد سازمان و نه لزوما خود سازمان.
در واقع هدفی که اون سازمان دنبال میکنه هدف معقول و معمولی نیست که بشه ازش انتظار داشت که چنین نیازی رو تمام و کمال برطرف کنه و چه اینکه درست و به جا برطرف کنه
من باز هم همه این ها رو کلیشه میدونم.
سازمان هم همه ما رو به خواست خودش میپذیره ...قرارنیس حتما ی ماشین راه بندازه که از سوراخش ادم پس میده تا سازمان نسبت به عضویت اون احساس مسولیت کنه.
والبته ی نکته که انگار دوستان این جا فراموش کردن: "چرا محبت بی چشمداشت لزوما زمینه سعادت فرد رو فراهم میکنه؟" :e404:
من دو حالت رو در نظر میگیرم سازمانی که میتونه بی چشمداشت به اعضا محبت کنه ولی در عوض با اطلاعات کم و سطحی ای که داره میتونه در مقابل سنت های قدیمی و مذهب و وضعیت سیاسی جامعه و گذار به ی زندگی صنعتی به شدت دچار نوسان بشه میتونه با اطلاعات ناقصی که از وضعیت توانایی و استعداد فرزندان داره اینده اون ها رو به تباهی بکشونه حالت دوم سازمانیه که قانون مند تره ،چون رهبر کم تری داره روی انتخاب اون و قدرت صلاحیتش بیشتر تاکید میشه وهمزمان خیلی راحت میشه اعمالشو کنترل کرد و زیر نظر گرفت و ی نکته مهم تر اینکه اعضا شانس بیشتری برای برخورداری از مزیت حقوق یکسان دارند اما به قول شما حساب کتاب و معامله توی اون فراوونه حتی حساب محبت کردنا... من دومیو مسلما ترجیح میدم
شاید شما تا حالا با دسته ی خاصی از افراد رابطه نداشتید-----> احمق هایی که صادقانه دوستتون دارن:))
رابطه راحتیه ولی خوب خیلی ادمو تو دردسر میندازه ;)

onali
01-06-2014, 09:50 PM
اینکه ایده آل ترین مورد هم میتونه پدر و مادر بیولوژیک شخص باشه رو هم بازم قبول میکنیم

:|||

قبول،حتی اینکه ایده آل ترین مورد هم میتونه پدر و مادر بیولوژیک شخص باشه رو هم بازم قبول میکنیم ولی خانواده که یک ارگان اجباری و خودکار برای هر بچه باشه از دید من پذیرفتنی نیست.یعنی باید به هر حال معیارهایی باشه که صلاحیت خانواده رو تائید بکنه(از سوی یک ارگان غیر دولتی)بعد هم اگر بچه خواست از اونها جدا بشه یا در طی فرایند سرپرستی صلاحیتشون رد شد کسان دیگه ای جایگزینش بشند.

بنابراین شما با خانواده مشکل ندارید فقط میخواید که تو شرایط خاص اگه فرزندان اونوغیرسودند میدونن بتونن ازش جدا شن...من میگم اصن این سیستم توی اکثر شرایط ناکار امده و باید کلا تغییر داده بشه حالا البته اگه شخص انو ترجیح میده که مشکلی نداریم به هرحال قرارنیس اجباری درکارباشه

البته باید بگم که منبا اینکه یک سیستم متمرکز خودش بچه ها رو بزرگ کنه شدیدا مخالفم و اون رو بدتر از خانواده میدونم.
ببینید من متمرکز بودنشو ی مزیت معرفی کردم اما میتونه بزرگترین ایرادشم باشه... چنین سیستمی خیلی راحت میتونه مورد حمله سودجویی های سیاسی قرار بگیره و منحرف بشه و لی خونواده چون خیلی پراکندس کنترلش خیلی سخته در نتیجه جامعه ای خواهیم داشت که تو اون ازادی و تفاوت در سطح سلیقه ها و طرز فکرها به شدت بالاس...اما باز این هم میتونه ی ایراد باشه....بزرگترین مشکل اینه چطوری میشه این سیستمو طوری راه اندازی کرد که مسیرشو بر طیق قوانین ارمان گرایانه ولیبرالی که داره پیش برد وامکان انحراف از مرزهاشو به کمترین حدش رسوند....این خوب...هه....یکم مشکل کوچیکیه که من فعلا براش راه حلی ندارم...:e415:اما عقیده دارم که این سیستم بهترینه ولی تا اون موقع تعدیلی که اشاره کردید میتونه راه حل موقت باشه

mosafer
01-08-2014, 06:19 AM
اگرهم نکنند این چیزی از غلط بودن سیستم خانواده کم نمیکنند...به صورت تئوری ایرادات زیادی به این نظام وارده حالا اگر در عمل ببینیم که خود این اقایان هم از نظر احساسی دچار مشکل میشن باید نتیجه گرفت که لازم است از وابستگی های احساسی بین اعضا خانواده و رفتارهایی که منجر به اونها میشه کم کرد. و به گونه ی دیگری این برخورد و باز خورد ها رو بازسازی کرد... دقت کنید اعتقاد من براینه که این وابستگی ها ذاتی نیستند ما چیزی به اسم نیاز عاطفی به پدر یا مادر از بدو تولد نداریم..اگه فرض کنیم به همسرتون وابسته هستید ولی اون مایله که جدا شه حرف شما مثه اینه که بگید طبیعیه نباید اجازه بدم"به همین راحتی" بره!!! فک میکنم از نظر شما هم رابطه زناشویی باید دارای تمایل دو طرفه باشه..رابطه پدر. فرزندی چرا باید از این قائده مستثنی باشه؟


اینگونه که شما عنوان میکنید ، هیچ اختلافی بین کودکان بی سرپرست و کودکانی که زیر دست پدر و مادر خود بزرگ میشوند نیست.چه بسا کودکان گروه اول خوشبخت تر هم باشند چون مجبور نیستد پایبند نهادی باشند که سرتاپایش غلط ست.

mosafer
01-08-2014, 06:21 AM
یادم نمیاد گفته باشم علاقه به بچه دار شدن دارم:))

مگر باید علاقه داشته باشید در این سن؟
زمانش که برسد این علاقه خود بوجود خواهد آمد

undead_knight
01-08-2014, 06:34 PM
مگر باید علاقه داشته باشید در این سن؟
زمانش که برسد این علاقه خود بوجود خواهد آمد
از دید بیولوژیک همه موجودات بعد از سن بلوغ جنسی قطعا باید گرایش به تولید مثل داشته باشند.
من گرایش به تولید مثل(که همون بچه آوری! هست) ندارم،بنابراین قطعا سن فاکتور مهمی نیست.

نکته:میگن ادم ها با بزرگ تر شدن کله شق تر! وروی باورهاشون سرسخت میشند:)))

mosafer
01-08-2014, 08:08 PM
از دید بیولوژیک همه موجودات بعد از سن بلوغ جنسی قطعا باید گرایش به تولید مثل داشته باشند.
من گرایش به تولید مثل(که همون بچه آوری! هست) ندارم،بنابراین قطعا سن فاکتور مهمی نیست.

نکته:میگن ادم ها با بزرگ تر شدن کله شق تر! وروی باورهاشون سرسخت میشند:)))


در مورد من صدق نمیکرد ، (و همچنین خیلیهای دگر پس قاطعیتی وجود ندارد) و هیچ وقت فکر نمیکردم وجود بچه می تواند حسی خوشایند برایم داشته باشد.
گاهی دوستان قدیمی ام را میبینم، اصلا در باورشان نمیگنجد من ،با آن حس تنفر از زاد و ولد ،دو فرزند داشته باشم

نکته: میگن آدم ها با بزرگتر شدن دیدشون باز تر میشه و دنیا رو مخصوص خود نمیدونن ؛)

undead_knight
01-08-2014, 08:32 PM
در مورد من صدق نمیکرد ، (و همچنین خیلیهای دگر پس قاطعیتی وجود ندارد) و هیچ وقت فکر نمیکردم وجود بچه می تواند حسی خوشایند برایم داشته باشد.
گاهی دوستان قدیمی ام را میبینم، اصلا در باورشان نمیگنجد من ،با آن حس تنفر از زاد و ولد ،دو فرزند داشته باشم

نکته: میگن آدم ها با بزرگتر شدن دیدشون باز تر میشه و دنیا رو مخصوص خود نمیدونن ؛)
همیشه از بحث در مورد خودم بدم میاد چون هی با ادم های معمولی! مقایسه میشم:))))
در هر حال هیچکس نمیتونه این نوع آینده رو به طور قطعی پیشبینی بکنه،بنابراین بحث در مورد شخصیت آینده ادم ها بیفایدست.

undead_knight
01-08-2014, 09:04 PM
:|||
بنابراین شما با خانواده مشکل ندارید فقط میخواید که تو شرایط خاص اگه فرزندان اونوغیرسودند میدونن بتونن ازش جدا شن...من میگم اصن این سیستم توی اکثر شرایط ناکار امده و باید کلا تغییر داده بشه حالا البته اگه شخص انو ترجیح میده که مشکلی نداریم به هرحال قرارنیس اجباری درکارباشه

ببینید من متمرکز بودنشو ی مزیت معرفی کردم اما میتونه بزرگترین ایرادشم باشه... چنین سیستمی خیلی راحت میتونه مورد حمله سودجویی های سیاسی قرار بگیره و منحرف بشه و لی خونواده چون خیلی پراکندس کنترلش خیلی سخته در نتیجه جامعه ای خواهیم داشت که تو اون ازادی و تفاوت در سطح سلیقه ها و طرز فکرها به شدت بالاس...اما باز این هم میتونه ی ایراد باشه....بزرگترین مشکل اینه چطوری میشه این سیستمو طوری راه اندازی کرد که مسیرشو بر طیق قوانین ارمان گرایانه ولیبرالی که داره پیش برد وامکان انحراف از مرزهاشو به کمترین حدش رسوند....این خوب...هه....یکم مشکل کوچیکیه که من فعلا براش راه حلی ندارم...:e415:اما عقیده دارم که این سیستم بهترینه ولی تا اون موقع تعدیلی که اشاره کردید میتونه راه حل موقت باشه
سوال نسبتا با ربط:1984 رو خوندی؟!:))
شرایطی که من مطرح کردم تقریبا اکثر ایرادات این سیستم رو میگیره،از اجباری بودن خانواده گرفتن تا عدم صلاحیت والدین و استفاده از زور!دیگه چه مشکلی داره؟

ببین این مسائل تقریبا لاینحل! هستند.یا ما باید به سیستم متمرکز تن بدیم یا سیستم پراکنده،سیستم متمرکز خیلی از آزادی های انسانی رو میگیره و سیستم پراکنده نمیتونه کنترل خوبی داشته باشه،در هر حال ریسک سیستم متمرکز و ماهیت دیکتاتورگونه ای که داره من رو به این سمت سوق داده که خانواده فعلی رو با ایراداتش خیلی بهتر از چنین سیستمی بدونم.

mosafer
01-08-2014, 09:48 PM
همیشه از بحث در مورد خودم بدم میاد چون هی با ادم های معمولی! مقایسه میشم:))))
در هر حال هیچکس نمیتونه این نوع آینده رو به طور قطعی پیشبینی بکنه،بنابراین بحث در مورد شخصیت آینده ادم ها بیفایدست.

البته که بحث در مورد شخص شما نیست،بیشتر سر اینه : کسانی که ادعا میکنند از تولید مثل بیزارند تا ابد این نظریه رو تایید نخواهند کرد و چون دنبال آمار نباشید خودم رو مثال زدم تا بدونید تجربه شخص هست نه دید و شنیده ها

+ خیالتان راحت ، می دانم شبیه ادمهای معمولی نیستید ؛)

onali
01-09-2014, 06:59 PM
اینگونه که شما عنوان میکنید ، هیچ اختلافی بین کودکان بی سرپرست و کودکانی که زیر دست پدر و مادر خود بزرگ میشوند نیست.چه بسا کودکان گروه اول خوشبخت تر هم باشند چون مجبور نیستد پایبند نهادی باشند که سرتاپایش غلط ست.

لابد پست های قبلی بنده رو نخوندید...بی سرپرست نه ولی مادامی که کسانی باشند که این نیاز ها رو رفع کنن (چه در شکل و شمایل ی پدر مادر یا دوست یا رهبریا...) خیرتفاوتی نیس چه بسا ممکنه توجه بیشتری رو هم دریافت کنن


ببینید اینجا دو مسئله جدا رو باهم اوردید: 1-چرا داریم و شما باید ثابت کنید ولی همینو بگم که بچه ای که بی پدر ومادر و بدون اطلاع از وجود چنین رابطه های بزرگ میشه هیچ وقت نمیپرسه من این نیازمو کجا تامین کنم.کس شرهاییم که تو فیلما میبینین یا تو دنیای واقعی ی مشت شعره یا برای جلب توجه یا واقعا برای رفع نیاز عاطفی....ولی این نیاز هالزوما نیاز به یک پدر نیس..نیاز به یک حامیه...ی دوس...این بچه هایی که موقع از دست دادن پدرو مادرشون بقیه هم اونها رو به حال خودشون رها میکنن دچار این مشکل میشن.وگرنه اونایی که از ابتدا یا "حتی" بعدها تحت سرپرستی قرار میگیرن چنین مشکلاتی ندارن...این نشون میده که این نیاز به اصل و نسب و این حرفا ربطی نداره

onali
01-09-2014, 07:35 PM
سوال نسبتا با ربط:1984 رو خوندی؟!:))

اون کتابی که من یادم میاد سوال خیلی باربطی به این موضوع نداره....شاید من یادم نمیاد ِD:


شرایطی که من مطرح کردم تقریبا اکثر ایرادات این سیستم رو میگیره،از اجباری بودن خانواده گرفتن تا عدم صلاحیت والدین و استفاده از زور!دیگه چه مشکلی داره؟

اختیار دارید!شما میگید وقتی 20 سال گذشت،شخصیت طرف شکل گرفت،همه بچگیش تحت تاثیر اعتقادات و باور های دو نفر دیگه و توی فضای فکری اونا طی شد بعد اگه خودش عقلش رسید و درضمن وابستگی عاطفی هم نداشت بتونه جدا شه بره.....نوش دارو بعد از مرگ سهراب!!!!
عیب همچین سیستم متمرکزی اینه که والدین بچه ها و نحوه زندگیشون رو حق خودشون میدونن مثه ماشینی که باید وجود خودشونو توش به ارث بزارن
حتی اگه فرض کنیم که پذیرفته بشه که والدین حق ندارن مثلا مذهبشونو به بچه ها منتقل کنن بازهم بچه هاتحت تاثیر این نوع جهان بینی قرار نمیگیرن؟بچه های خردسالی که از همون اول والدینشون براشون نوعی قهرمان ومرجع تقلید تلقی میشن؟




ببین این مسائل تقریبا لاینحل! هستند.یا ما باید به سیستم متمرکز تن بدیم یا سیستم پراکنده،سیستم متمرکز خیلی از آزادی های انسانی رو میگیره و سیستم پراکنده نمیتونه کنترل خوبی داشته باشه،در هر حال ریسک سیستم متمرکز و ماهیت دیکتاتورگونه ای که داره من رو به این سمت سوق داده که خانواده فعلی رو با ایراداتش خیلی بهتر از چنین سیستمی بدونم.

سیستمی که من گفتم درحال حاضر امکان پذیر نیس شاید هیچ وقتم نباشه اما به نظرم ی بهترش که خیلی هم متمرکز نباشه که بتونه راحت توسط گروهک ها منحرف بشه و بازهم تا حدی گروه گروه باشه اینه که اولا این شکل زاد و ولد متوقف بشه و بجاش لقاح مصنوعی انجام بشه (این یکی دیگه واقعا مسخرس ما در رابطه با هرچیز دیگه ای بهترین ژن ها یا نمونه ها رو برمیداریم که نسل های بعدی بهتر باشن اما در رابطه با خودمون (اصل موضوع:)) )هم چنان وسواسی های بیجا برقراره...بعد از این تعداد سرپرست های بچه ها بیشتر از یکی باشه برای هر زمینه ای (اموزش، تفریح وسلامتی،برنامه ریزی شغلی و ..) متخصص هایی هست که تعداد زیادی فرزند رو به عهده میگیرن شبیه چیزی که تو مدارس هست اهمیت این موضوع اینه که چون ارتباط خونی نیس و تعداد سرپرستا بیشتر شده حس تسلط و مالکیتو از دو نفر میگیره
کنترل کردن این سیستم کار راحتی نیس چون شما به فرض با تعداد زیادی متخصص سلامتی در ارتباطید که هرکدوم تعدادی فرزند رو به عهده گرفتن .....