PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پاتوق شب نشینی



برگ ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 [39] 40 41 42 43 44 45

viviyan
10-24-2014, 09:11 PM
من خوبم . تو چطوری ؟ حالا تکون بخوره مثلا چطوری میشه دفترچه :e402: ؟


منم خوب، مثلا آیدی‌ها یه ذره سبک‌تر میشن :e414: امیر هم برگشته که.


هتا جسدمم دفن شده و پوسیده. :)

مدتیه مشغول خدمت مقدس سربازی هستیم.:e152:


آخی. سربازی خیلی عمر تلف کردن هست. درکت میکنم :e413:

Russell
10-24-2014, 09:14 PM
راسل جان فکری به حال آواتارتان بکنید... به شدت منظم و بتاست. شما هم موهایتان را آب و جارو می‌کنید و با ظرافت فرق از وسط باز می‌کنید گرامی؟
فرق از وسط و کت و شلوار که نه (البته زمانی دور واقعا اینجوری هم بودم)، ولی لباس و ظاهر نسبتا ساده را دوست دارم. ظاهر با وقار، ولی همراه با سوپرایز :D

Russell
10-24-2014, 09:16 PM
موجه‌ترین دلیل ممکن هست :)))
خب چه خبر؟ فردا نمیرید تجمع مقابل وزارت کشور؟
خبرِ سلامتی، چه خبره مگه اونجا فردا؟

viviyan
10-24-2014, 09:18 PM
خبرِ سلامتی، چه خبره مگه اونجا فردا؟


اعتراض به اسیدپاشی روی خانمها هست گویا

Crusader
10-24-2014, 09:45 PM
امیر جان من اینرا به جد می‌گویم، تاکنون کسی را ندیده‌ام به اندازه‌ی شما صاحب‌ نظر باشد، من اکنون با خودم میاندیشم اگر چندسالی زودتر با شما آشنا می‌شدم چندین سال در زندگی جلوتر میفتادم گرامی.

Ouroboros
10-25-2014, 06:57 AM
امیر جان من اینرا به جد می‌گویم، تاکنون کسی را ندیده‌ام به اندازه‌ی شما صاحب‌ نظر باشد، من اکنون با خودم میاندیشم اگر چندسالی زودتر با شما آشنا می‌شدم چندین سال در زندگی جلوتر میفتادم گرامی.
سپاس، خوشحالم که این حرفها به کارتان می‌آید. :e405:


زیر سایه‌ت. داشتم دچار تغییر و تحول میشدم
درود و خوش‌آمد. خب، چند کیلو کم کردید به سلامتی؟


اعتراض به اسیدپشی روی خانمها هست گویا
خودمانی این ماجرا بار دیگر نشان داد زنان چه موجودات دوست‌داشتنی و بامزه‌ای هستند. یکی دختری پنجشنبه به من می‌گفت بیرون نمی‌آیم و می‌ترسم اسید در صورتم بپاشند و... :e411:

kourosh_bikhoda
10-25-2014, 10:03 AM
داشتم دچار تغییر و تحول میشدم
:e415::e415::e415:

Crusader
10-25-2014, 12:11 PM
سپاس، خوشحالم که این حرفها به کارتان می‌آید.
من نمی‌دانم چرا با هر مرد تاسی نشست و برخاست می‌کنم با نگاه‌های عاقل اندر سفیه او را می‌نگرم. اما این آواتارتان نیشخند آلفایی دارد که این نگاه‌ها را فیتیله‌پیچ می‌کند! :e414:

Crusader
10-25-2014, 05:11 PM
جای دوست کوچک ما آلیس هم خالی‌ست کمی اینجا دور هم او را شکنجه کنیم...

Theodor Herzl
10-25-2014, 05:16 PM
این موسوی چی‌‌ها که الان دارن کون خودشون رو پاره میکنند برای اسید پاشی ، یادشون رفته زمان میر حسین کار هر روز کمیته اسید پاشی و کردن دست پسر‌ها توی سطل‌ رنگ برای پوشیدن آستین کوتاه بود!؟ بگو لعنت بر میر حسین! بشمار!!

viviyan
10-25-2014, 06:40 PM
درود و خوش‌آمد. خب، چند کیلو کم کردید به سلامتی؟


خودمانی این ماجرا بار دیگر نشان داد زنان چه موجودات دوست‌داشتنی و بامزه‌ای هستند. یکی دختری پنجشنبه به من می‌گفت بیرون نمی‌آیم و می‌ترسم اسید در صورتم بپاشند و... :e411:


درود و سپاس. احتمالا یکی دو کیلو. اینجانب نیاز به کم کردن وزن نداشتم و ندارم :e414: شما وزن زیاد کردید؟

آره. بازم ایرانی؟ دختره خیلی لوس کرده خودشو، تهران که خبری نیست.



:e415::e415::e415:

هان کوروش؟

Russell
10-25-2014, 08:57 PM
جای دوست کوچک ما آلیس هم خالی‌ست کمی اینجا دور هم او را شکنجه کنیم...
حقیقتا!

Parisa
10-27-2014, 03:18 PM
سلام سلام من اومدم... خوبید دوستان؟ خوش میگذره ما رو نمیبینید؟

پ ن: می بینم که برگشت من مقارن شده با برگشتن جناب پیرمرد باکره؟!:e105:

Nikzad Mehrazmanesh
10-27-2014, 04:41 PM
مگه در قانون ها وهنجارها نیومده آواتارهای سکسی و پورنو حذف میشن؟ آواتار شما چرا پورنوئه ؟ :e057:

Parisa
10-27-2014, 06:28 PM
مگه در قانون ها وهنجارها نیومده آواتارهای سکسی و پورنو حذف میشن؟ آواتار شما چرا پورنوئه ؟
هیچ چیزی پورن نیست مگر اینکه شما پورن ببینیش. :e105:کاربرای اینجا هم که ....

بچه ها آلیس کجاست؟ یه نفری بین اینهمه مرد احساس معذب بودن بهم دست میده!!!:e405:

Nikzad Mehrazmanesh
10-27-2014, 07:06 PM
هیچ چیزی پورن نیست مگر :e409:

آواتارت عکس لخت سکسیه، ارزش هنری هم که نداره . پس میشه پورن. اگر ارزش هنری داشت میشد اروتیسم

Russell
10-27-2014, 07:53 PM
اینجا به نظر من باید فتوای پیر دفترچه، Anarchy رو جویا بشیم :e105:

Crusader
10-27-2014, 07:57 PM
نیکزاد جان بگذارید ملت راحت باشند، بیرون از اینجا انقد سانسور و محدودیت وجود دارد که آدم را ملال‌زده می‌کند. بگذارید اینجا کاربرها هرطور می‌خواهند باشند.

Anarchy
10-27-2014, 08:35 PM
اینجا به نظر من باید فتوای پیر دفترچه، @Anarchy (http://www.daftarche.com/member.php?u=31) رو جویا بشیم :e105:

:e405:


Softcore pornography generally contains nudity or partial nudity in sexually suggestive situations, but without explicit sexual activity, sexual penetration (http://en.wikipedia.org/wiki/Sexual_penetration) or "extreme" fetishism (http://en.wikipedia.org/wiki/Sexual_fetish),[28] (http://en.wikipedia.org/wiki/Pornography#cite_note-Amis-28)

Nikzad Mehrazmanesh
10-27-2014, 08:56 PM
بگذارید اینجا کاربرها هرطور می‌خواهند باشند

موافقم،از مدیران می خوام قوانین رو عوض کنن.هدفم از سر به سر خانوم گذاشتن همین بود :e405:

کافر_مقدس
10-28-2014, 12:17 AM
من اندک‌اندک به رخت‌خواب بروم. سرما واقعا به من می‌چسبد و زندگی را به کامم شیرین می‌کند.

برخلاف شما فصل سرما که می رسد من غمگین می شوم. نه برای خودم، بلکه برای بی خانمان ها، برای کارتن خاب ها! به ویژه آنکه اعلام شده فقط 15 هزار کارتن خاب در تهران وجود دارد!

اینکه من کنار بخاری و زیر پتو لمیده باشم و آنان در سرما سگ لرزه بزنند خوشی چندانی به من دست نمی دهد http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/5.gif

کافر_مقدس
10-28-2014, 12:21 AM
یعنی ازدواج انقدر کار احمقانه ای هست ؟ یه جوی درست کردین که اگه هم بخوایم ازدواج کنیم ، جرات نکنیم اینجا مطرحش کنیم مبادا که کس خل فرض بشیم :e415::e404::e105: ...

ازدواج(برای یک مرد) یعنی نصف شدن حقوق و دو برابر شدن وظایف !

من به چیزی که باعث نصف شدن حقوق و دو برابر شدن وظیفه می شود تن در نمی دهم و معمولن مردان دور اندیش موقع عقد چنین قرارداد غیر منصفانه ای کمی تامل می کنند http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/7.gif

آرتور شوپنهاور

sonixax
10-28-2014, 01:14 AM
برخلاف شما فصل سرما که می رسد من غمگین می شوم. نه برای خودم، بلکه برای بی خانمان ها، برای کارتن خاب ها! به ویژه آنکه اعلام شده فقط 15 هزار کارتن خاب در تهران وجود دارد!

اینکه من کنار بخاری و زیر پتو لمیده باشم و آنان در سرما سگ لرزه بزنند خوشی چندانی به من دست نمی دهد

من همیشه همین طوری میخوابم ! البته نه بر خیابان بلکه پنجره را باز میکنم شوفاژ را خاموش! میچپم زیر پتو و به همین جهت همیشه در فصل تابستان!!!!!!! مریض هستم چرا که مستقیم زیر باد کولر و تقریبن لخت ولو هستم! وای به حال آنهایی که در فصل سرما، زیر باد و باران و برف و ... بر خیابان میخوابند!

Ouroboros
10-28-2014, 01:05 PM
برخلاف شما فصل سرما که می رسد من غمگین می شوم. نه برای خودم، بلکه برای بی خانمان ها، برای کارتن خاب ها! به ویژه آنکه اعلام شده فقط 15 هزار کارتن خاب در تهران وجود دارد!

اینکه من کنار بخاری و زیر پتو لمیده باشم و آنان در سرما سگ لرزه بزنند خوشی چندانی به من دست نمی دهد http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/5.gif

:e410:
منهم اتفاقاً یکی از دلایلی که فصل سرما را دوست دارم همینست، کنار شومینه لم می‌دهم و به همه‌ی آن کارتن‌خواب‌ها، بی‌خانمان‌ها و افرادی که در آن لحظه از سرما به خود می‌لرزند و نان شب ندارند می‌اندیشم، آنگاه ذهنم می‌رود به سوی قربانیان جنگ‌ها، قحطی‌ها و ایبولا و داعش.. گاهی به مصائب حیوانات شکنجه شده، کودکان مورد تجاوز قرار گرفته و زنان سنگسار شده می‌اندیشم.. در این افکار هستم که ناگهان احساس می‌کنم چیزی بین پاهایم به شدت سخت شده، و الان است که از فرط لذت و هیجان کار دست خودم بدهم!


پ.ن: جناب کافر_مقدس، من باید اعتراف بکنم که در تمام این سالهای فروم‌نویسی و اینترنت‌گردی، این گل‌درشت‌ترین نمونه‌ی «نوع‌دوستی» تزویرآلود و متظاهرانه است که دیده‌ام، چنانکه به هزلی از خودش می‌ماند. آفرین!

Ouroboros
10-28-2014, 01:10 PM
من دلم برای آن شهریار تنگ شده، کجاست؟ سر می‌زند اما چیزی نمی‌گوید؟

کافر_مقدس
10-28-2014, 02:28 PM
:e410: منهم اتفاقاً یکی از دلایلی که فصل سرما را دوست دارم همینست، کنار شومینه لم می‌دهم و به همه‌ی آن کارتن‌خواب‌ها، بی‌خانمان‌ها و افرادی که در آن لحظه از سرما به خود می‌لرزند و نان شب ندارند می‌اندیشم، آنگاه ذهنم می‌رود به سوی قربانیان جنگ‌ها، قحطی‌ها و ایبولا و داعش.. گاهی به مصائب حیوانات شکنجه شده، کودکان مورد تجاوز قرار گرفته و زنان سنگسار شده می‌اندیشم.. در این افکار هستم که ناگهان احساس می‌کنم چیزی بین پاهایم به شدت سخت شده، و الان است که از فرط لذت و هیجان کار دست خودم بدهم! از اسپری تاخیری استفاده کن هم کار دست خودت ندهی، هم هیجانش بیشتر باشد!

حالا خودت هیچ، فرش خانه را کثیف نکنی یک وقت!


پ.ن: جناب کافر_مقدس، من باید اعتراف بکنم که در تمام این سالهای فروم‌نویسی و اینترنت‌گردی، این گل‌درشت‌ترین نمونه‌ی «نوع‌دوستی» تزویرآلود و متظاهرانه است که دیده‌ام، چنانکه به هزلی از خودش می‌ماند. آفرین!یعنی می گویی یاوه می گویم؟! به جان بی ارزش میلاد سوگند سخنم عین حقیقت است!

و البته شاید درکش برای برخی کمی دشوار باشد!

sonixax
10-28-2014, 10:07 PM
یعنی می گویی یاوه می گویم؟! به جان بی ارزش میلاد سوگند سخنم عین حقیقت است!

و البته شاید درکش برای برخی کمی دشوار باشد!

تقریبن آره! چون معنی نوشته من رو هم متوجه نشدی!
معنی نوشته من این بود که بیچاره ها تابستونا چه میکنند! همش سرما میخورند :))

Dariush
10-29-2014, 12:30 AM
در این شب سرد و سنگین، هنگامی که از پنجره‌ی نیمه‌باز اتاق ِ فرورفته در تاریکی‌‌ام، باد ِ سـردی پاهای خسته‌ام را قلقـلک مـی‌دهند
و هنگامی که نوای Vocalise, Op. 34 چایکوفسکی در گوشم می‌پیـچد، چنان که مرا در رویای دختران ِ آوازه‌خوان ِ روسی در شـب‌های
سفید و سیاه ِ سردفصل‌های مسـکو فروبرده، و هم آنگـاه که دود ِ سیگـار ِ روشن‌ام که قرار است اندکی درد ِ دوری از عزیزی را التیام
دهد، چشمان‌ام را به اشک انداخته، هوای «دفترچه» به سر من زد و گفتم شـاید چند خطی نوشتن در اینجا اندکی این وضع را تعدیل
بخشد.

4462

بنابراین دوستان مرا ببخشند، خداحافظی من همچنان پابرجاست، رفتن و آمدم اما ....

کافر_مقدس
10-29-2014, 11:35 PM
درود...

یک صفحه ی برای محمد نوری زاد در ویکی گفتاورد ایجاد کرده ام. بعد مهندس ویکی گفته است که "بخش منابع را مانند یک مقاله نمونه اصلاح بفرمایید"

این یعنی چه؟!

مقاله ی نمونه دیگر چیست؟! http://www.daftarche.com/images/imported/2012/08/22.gif

محمد نوریزاد - ویکی‌گفتاورد (http://fa.wikiquote.org/wiki/محمد_نوریزاد)

sonixax
10-29-2014, 11:56 PM
مقاله ی نمونه دیگر چیست؟!

یعنی برو یک ویکی گفتاورد دیگه رو باز کن ببین منابع رو چه طوری لینک کرده همون کار رو برای حرفهای نوریزاد بکن!
بدون منبع بذاری بعد از یک مدتی صفحه رو میبندند یا نوشته هات رو پاک میکنند.

کافر_مقدس
10-30-2014, 12:32 AM
یعنی برو یک ویکی گفتاورد دیگه رو باز کن ببین منابع رو چه طوری لینک کرده همون کار رو برای حرفهای نوریزاد بکن!بدون منبع بذاری بعد از یک مدتی صفحه رو میبندند یا نوشته هات رو پاک میکنند.

بله رفتم دیدم و همان کار را کردم. این صفحه دو هفته پیش پاک شده بود، دوباره درخاست دادم و اینبار منابع معتبر معرفی کردم تایید شد

سپاس

Ouroboros
10-30-2014, 10:56 AM
ای کاش دهه‌ی محرم و عزاداری حسینی یک ماه بود! :e40a:

Nikzad Mehrazmanesh
10-30-2014, 11:19 AM
ای کاش دهه‌ی محرم و عزاداری حسینی یک ماه بود!

فرصت خوبیه برای دختربازی؟

Ouroboros
10-30-2014, 11:31 AM
فرصت خوبیه برای دختربازی؟
برای آن کار که «کل یوم عاشوار و کل ارض کربلا» :e405:
نه کلا خیلی خوش می‌گذرد. هر شب با دوستان تا دیروقت بیرون هستید و فرصت آشنایی با مردان حسابی دیگر را که در شرایط عادی هرگز نمی‌توانستید بشناسید را پیدا می‌کنید.

Dariush
10-30-2014, 02:25 PM
Ouroboros یا Russell
هر کدام از دوستان مایل هستند، بیایند یک شترنگی بزنیم ... .

Dariush
10-30-2014, 02:48 PM
دوستان ناگهان متواری شدند:e414:.

Russell
10-30-2014, 02:53 PM
دوستان ناگهان متواری شدند.
داریوش جان لینکش را بده :e00e:

viviyan
10-30-2014, 04:36 PM
برای آن کار که «کل یوم عاشوار و کل ارض کربلا» :e405:
نه کلا خیلی خوش می‌گذرد. هر شب با دوستان تا دیروقت بیرون هستید و فرصت آشنایی با مردان حسابی دیگر را که در شرایط عادی هرگز نمی‌توانستید بشناسید را پیدا می‌کنید.


کجا میرید با اینها آشنا میشید؟ پس چطور من هروقت از جلوی این هیئت‌ها رد میشم جز یک مشت جغل بچه کسی را نمیبینم؟

Russell
10-30-2014, 04:51 PM
کجا میرید با اینها آشنا میشید؟ پس چطور من هروقت از جلوی این هیئت‌ها رد میشم جز یک مشت جغل بچه کسی را نمیبینم؟
دوستان آخر شب آن پشت مشت‌ها هستند :D
بچه مچه‌ها آن جلو اول شب بپر بپر می‌کنند !!

viviyan
10-30-2014, 06:03 PM
دوستان آخر شب آن پشت مشت‌ها هستند :D
بچه مچه‌ها آن جلو اول شب بپر بپر می‌کنند !!


کدام پشت مشت‌ها؟ وای همینها هستند که اسلام را زنده نگاه داشته‌اند :))

bilche
10-30-2014, 07:48 PM
:e057:

من هم این هیئت ها را که میبینم دچار قطبیدگی شخصیتی میشوم :e411:
پسر ها زنجیر را تا میتوانند بالا می آورند و ضربه سنگینی بر دوش خود وارد میکنند تا دوست دخترانشان که در پشت " دسته " مشغول نظاره آنها هستند لذت بیشتری ببرند آخر شب هم با هم ساعات خوبی را سپری میکنند

موقع علم کشیشان هم که وضع وخیم تر میشود
عجیب است !
مردم هم هر چفت و چول و چولاغی را میبرند زیر علم تا شفا یابد !
یک باز میخواستم بروم جلو بپرسم که دوست عزیز چند سال است که این کار را میکنید و چه نتیجه ای گرفته اید ! ؟

کافر_مقدس
10-31-2014, 11:45 AM
:e057:من هم این هیئت ها را که میبینم دچار قطبیدگی شخصیتی میشوم :e411:

پسر ها زنجیر را تا میتوانند بالا می آورند و ضربه سنگینی بر دوش خود وارد میکنند تا دوست دخترانشان که در پشت " دسته " مشغول نظاره آنها هستند لذت بیشتری ببرند

http://www.daftarche.com/images/imported/2012/04/10.gif

http://www.daftarche.com/images/imported/2014/10/55.jpg

Nevermore
10-31-2014, 04:41 PM
من دلم برای آن شهریار تنگ شده، کجاست؟ سر می‌زند اما چیزی نمی‌گوید؟

درود بر امیر عزیز،مرسی که به یادم بودید،ما که مدت ها بود چشم انتظار بازگشتت بودیم.:e032:چند ماهی است که سرم خیلی شلوغ شده اما با این همه این توجیه خوبی نیست.گمان نمی کنم کسی که تکلیفش با خود اش معلوم نیست سخن زیادی برای گفتن داشته باشد.خواندن متن های پر شور ات برای من یکی براستی هیجان انگیز است.قدری بیشتر برایمان بنویس:e420:

Anarchy
10-31-2014, 09:49 PM
نه کلا خیلی خوش می‌گذرد. هر شب با دوستان تا دیروقت بیرون هستید و فرصت آشنایی با مردان حسابی دیگر را که در شرایط عادی هرگز نمی‌توانستید بشناسید را پیدا می‌کنید.

کجا دقیقا این آدما رو میبینی امیر جان ؟ نکنه شما هیاتی چیزی دارین خودتون :e415: ؟

undead_knight
10-31-2014, 10:16 PM
کجا دقیقا این آدما رو میبینی امیر جان ؟ نکنه شما هیاتی چیزی دارین خودتون :e415: ؟
هیئت متوسلین به حضرت محمد،چون زنباز خوبی بوده:e412:

Ouroboros
11-01-2014, 10:37 AM
درود بر امیر عزیز،مرسی که به یادم بودید،ما که مدت ها بود چشم انتظار بازگشتت بودیم.چند ماهی است که سرم خیلی شلوغ شده اما با این همه این توجیه خوبی نیست.گمان نمی کنم کسی که تکلیفش با خود اش معلوم نیست سخن زیادی برای گفتن داشته باشد.خواندن متن های پر شور ات برای من یکی براستی هیجان انگیز است.قدری بیشتر برایمان بنویس
درود شهریار گرامی. سر خودت را تا می‌توانی شلوغ کن، برای ما اینکه بدانیم سلامت و خوشی کافی‌ست. پس گاهی اینجا کارتی بکشید ما بدانیم مشغول چه قبیل فساد فی‌سبیل اللهی هستید. :e417:


کجا دقیقا این آدما رو میبینی امیر جان ؟ نکنه شما هیاتی چیزی دارین خودتون ؟
بابا همان ایستگاه‌های صلواتی بیاستید با صاحب چایی رفیق بشوید و هرکس رسید را به نحوی به حرف بگیرید. آدمهای جالبی میانشان پیدا می‌شود که ارزش آشنایی دارند. اگر دوست صاحب هیئت داشته باشید البته خیلی بهتر و آسان‌تر است.


هیئت متوسلین به حضرت محمد،چون زنباز خوبی بوده
کدامشان زن‌باز خوبی نبوده؟! :e057:
اما محرم دیگر به درد کس‌بازی نمی‌خورد زیاد، بیشتر به کار رفیق‌بازی/رفیق‌یابی می‌آید.


موقع علم کشیشان هم که وضع وخیم تر میشود
عجیب است !
مردم هم هر چفت و چول و چولاغی را میبرند زیر علم تا شفا یابد !
یک باز میخواستم بروم جلو بپرسم که دوست عزیز چند سال است که این کار را میکنید و چه نتیجه ای گرفته اید ! ؟
من جوانتر که بودم گاهی زیر علم می‌رفتم و یک هیکلی هم از آن زمان‌ها دارم، اگر از مرکز توجه بودن خوشتان می‌آید بعید است در طول سال موقعیت بهتری بیابید که هزاران نفر در خیابان به شما زل می‌زنند و خودشان را با شما تنظیم می‌کنند و ده‌ها مرد پشت سرتان حرکت می‌کنند و ..

Hezbollah_YaHasan
11-01-2014, 03:17 PM
سلام علیکم
در ایام الله سوگواری شهادت آقایمان حضرت ابا عبدالله الحسین هستیم. چه خوب است در این ایام دست از دشمنی با حق تعالی برداشته و در مراسم شبانگاهی عزاداری شهدای کربلا شرکت کنید و برای ایشان گریه کنید تا علاوه بر بخشیده شدن گناهانتان از اجر و ثواب برخوردار شوید.
برای درک فضایل گریه برای آقا امام حسین (ع) به لینکهای زیر مراجعه کنید:
() (http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=13)
ثواب گریه بر امام حسین (علیه السلام) (http://rasekhoon.net/article/show/184122/%D8%AB%D9%88%D8%A7%D8%A8%20%DA%AF%D8%B1%D9%8A%D9%8 7%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8% AD%D8%B3%D9%8A%D9%86%20(%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%2 0%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85)/)
چرا گریه بر امام حسین این همه ثواب دارد ؟! | (http://maddahi.net/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%AB%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF/)

Hezbollah_YaHasan
11-01-2014, 03:23 PM
سلام علیکم
در ایام الله سوگواری شهادت آقایمان حضرت ابا عبدالله الحسین هستیم. چه خوب است در این ایام دست از دشمنی با حق تعالی برداشته و در مراسم شبانگاهی عزاداری شهدای کربلا شرکت کنید و برای ایشان گریه کنید تا علاوه بر بخشیده شدن گناهانتان از اجر و ثواب برخوردار شوید.
برای درک فضایل گریه برای آقا امام حسین (ع) به لینکهای زیر مراجعه کنید:
() (http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=13)
ثواب گریه بر امام حسین (علیه السلام) (http://rasekhoon.net/article/show/184122/%D8%AB%D9%88%D8%A7%D8%A8%20%DA%AF%D8%B1%D9%8A%D9%8 7%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8% AD%D8%B3%D9%8A%D9%86%20(%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%2 0%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85)/)
چرا گریه بر امام حسین این همه ثواب دارد ؟! | (http://maddahi.net/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%AB%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF/)

Hezbollah_YaHasan
11-01-2014, 06:05 PM
وای بر شما کفار. ببینید آیا قدر جغد شعور و فهم دارید؟

www.13rajab.ir - جغد پس از عاشورا خرابه نشین شد - اهل البیت - مقالات (http://www.13rajab.ir/modules/smartsection/item.php?itemid=196)

زیاد در اشعار عزاداری از جغد به نام خرابه نشین نام برده شده
مثلا:
سیل غمت فتاد به فکر خرابی‌ام.
چندان که در خرابه من جغد خانه کرد.
و
جغد دلم خرابه شام آرزو کند
تا با سه ساله دخترکی گفتگو کند
و.......
حال برسی میکنیم این مطلب در روایات معصومین .....

روزی حضرت رضا علیه السلام به یکی از اصحاب فرمودند:
در زمان جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله حالت جغد چنین بود که به منازل و خانه ها و قصر ها رفت و آمد داشت، و هنگامی که اهل منزل مشغول صرف غذا می شدند به نزدیک آن ها می رفت تا به او آب و غذایی بدهند و با آنان هم غذا می شد،
سپس به جایگاه خود - روی دیوار منازل وشاخۀ درختان - بازمی گشت. اما هنگامی که حسین بن علی را شهید نمودند از آبادی خارج شد و به خرابه ها و کوه ها و صحرا ها پناه برد و چنین گفت: بد امتی هستید شما که فرزند پیامبر خود را کشتید – وقتی با فرزند پیامبر چنین کنید – هرگز بر جانم در میان شما ایمن نیستم!!!

شنیدم امام صادق علیه السلام درباره جغد فرمودند: آیا احدى از شما آن را در روز دیده است؟
محضر مباركش عرض شد: خیر ابدا در روز ظاهر نشده و تنها در شب پیدا مى گردد.
حضرت فرمودند: اما اینكه این حیوان پیوسته در خرابه ها مسكن گرفته و در آبادى نمى آید جهتش آن است كه:
وقتى حضرت امام حسین علیه السلام شهید شدند این حیوان بواسطه قسم بر خود حتم نمود كه ابدا در آبادى سكنا نكرده و منزلش تنها در خرابه ها باشد پس پیوسته در روز صائم و حزین است تا شب فرا برسد و وقتى شب در آمد از ابتداء آن تا صبح بر مصیبت حضرت امام حسین علیه السلام زمزمه و نوحه سرائى و مرثیه خوانى مى كند.
وجای دیگری فرمودند:
جغد در روز صائم بوده و وقتى افطار نمود قلبش در مصائب حضرت حسین بن على علیه السلام محزون و افسرده شده تا صبح فرا برسد.

امام صادق علیه السلام فرمودند: اى یعقوب آیا تا به حال دیده اى كه جغدى در روز آواز بخواند؟
وى گفت: خیر.
حضرت فرمودند: مى دانى چرا؟
عرض كرد: خیر.
امام علیه السلام فرمودند: براى اینكه طول روز را این حیوان صائم بوده و وقتى شب فرا رسید افطار كرده و از آنچه خداوند منان روزى او كرده استفاده نموده سپس پیوسته تا صبح بدمد بر مصائب حضرت حسین بن على علیه السلام زمزمه نموده و نوحه سرائى مى كند.
.................................................. .
اسناد :
كامل الزیارات، نجف اشرف، دار المرتضویه، 1365ش، ص99.
بحار الانوار،ج45،ص214
مستدرک الوسائل:10/258.
البکاء للحسین علیه السلام(میرجهانی): 353.
عوالم العلوم بحرانی : 17/489

bilche
11-01-2014, 08:13 PM
پسر خاله کسخول ما هم چند روز پیش ماشینی خرید و از شدت خرافات مرغی خرید و سر برید و خونش را به چرخ ماشینش مالید .
کسخولی هم حدی و مرز ندارد :e409:




من جوانتر که بودم گاهی زیر علم می‌رفتم و یک هیکلی هم از آن زمان‌ها دارم، اگر از مرکز توجه بودن خوشتان می‌آید بعید است در طول سال موقعیت بهتری بیابید که هزاران نفر در خیابان به شما زل می‌زنند و خودشان را با شما تنظیم می‌کنند و ده‌ها مرد پشت سرتان حرکت می‌کنند و ..


درود بر شما زدید وسط خال
منم بروم هیکلی بخرم و برم زیر علم ( به یاد زینب که زیر سم اسبا بود ) شاید در آن جمعیت کس به دردبخوری هم به ما نگاهی کرد ! خدا را چه دیدید شاید هم چنتا جفت و چل و کس مغذ که می آیند از زیر علم رد کنند شفا پیدا کردند !
:e412:

Soheil
11-02-2014, 05:30 PM
تا حالا این شعر به گوشتون خورده بود؟! اینو از زبون یکی شنیدم که بهش معتقد هم بود. پیشاپیش از دوستان پوزش میخوام..

لر یعنی اصل نژاد آریایی

هم کیش ژرمن، هیتلر آسیایی

نه ترک و رشتی روس زاده،

نه اصفهانی که به افغان داده،

نه خلیجی که به پرتغال لب داده،

نه شیرازی که به عرب جا داده،

نه مشهدی شمع دزد افغان صفت،

نه تهرانی که از جلو وعقب به همه داده،

لر قومی که به همه دست رد داده،

لر به شرف ایرانی سرود افتخار داده،

لر کورشی که به جهان ادب یاد داده،

با وجود لر ایران تا ابد اباده،

سلامتی هرچی لره

Soheil
11-02-2014, 07:06 PM
این علفیون هم خودشونو **ئیدن. دست از انگولک کردن اینترنت برنمیدارن. میخوان نقوی ها رو بکشونن حسین پارتی.

Anarchy
11-02-2014, 09:36 PM
بابا همان ایستگاه‌های صلواتی بیاستید با صاحب چایی رفیق بشوید و هرکس رسید را به نحوی به حرف بگیرید. آدمهای جالبی میانشان پیدا می‌شود که ارزش آشنایی دارند. اگر دوست صاحب هیئت داشته باشید البته خیلی بهتر و آسان‌تر است.

خوب در محیط جدید حل شدی امیر جان :e417: ... مسبوق به سابقه هست یا اینم از اثرات بازی در زندگیت هست :e404: ؟

undead_knight
11-02-2014, 11:21 PM
تا حالا این شعر به گوشتون خورده بود؟! اینو از زبون یکی شنیدم که بهش معتقد هم بود. پیشاپیش از دوستان پوزش میخوام..

لر یعنی اصل نژاد آریایی

هم کیش ژرمن، هیتلر آسیایی

نه ترک و رشتی روس زاده،

نه اصفهانی که به افغان داده،

نه خلیجی که به پرتغال لب داده،

نه شیرازی که به عرب جا داده،

نه مشهدی شمع دزد افغان صفت،

نه تهرانی که از جلو وعقب به همه داده،

لر قومی که به همه دست رد داده،

لر به شرف ایرانی سرود افتخار داده،

لر کورشی که به جهان ادب یاد داده،

با وجود لر ایران تا ابد اباده،

سلامتی هرچی لره
اری:))

کافر_مقدس
11-03-2014, 12:59 AM
آقام آقام! http://www.daftarche.com/images/imported/2012/09/32.gif

Ouroboros
11-03-2014, 08:20 AM
خوب در محیط جدید حل شدی امیر جان ... مسبوق به سابقه هست یا اینم از اثرات بازی در زندگیت هست ؟
من از دیرباز غلام حقله به گوش و سگ قلاده به گردن ِ شاه تشنه لبان بوده‌ام! :e40b::e412:

آنارشی جان بر من سخت نگیر، شما در این ایام چه احساس تنهایی می‌کنید چون می‌دانید این دین و مذهب و ... مزخرف است؟ آنرا ضرب در هزار بکنید، و بگویید تکلیف من آنوقت چیست که پی برده‌ام آلترناتیوهای مذهب نیز یکسره مهمل هستند؟! واقعا چاره‌ای نمی‌ماند بجز تبدیل شدن به نقابی که در این لحظه بر چهره دارید. اینست که من اینجا با شما دوستم، امشب می‌روم پیش یک مداح اهل بیت و مثل یک برادر با او رفاقت می‌کنم، آخر شب اگر فرصت شد قصد دارم این دخترکی که مدتی‌ست درپیچ بوده را سرانجام به کام بکشم و فردا صبح دوباره روز از نو ... من با هرکس و هرچیز خود را منطبق می‌کنم چون دیگر به هیچکس و هیچ چیز اعتقادی ندارم و تنها هدفم در زندگی خوش گذراندن همین امشب است.

دوستان دقیقا چقدر تعجب می‌کنند اگر بهشان بگویم من الان رفیق فمینیست دارم که مرا هم‌کیش خودش می‌داند؟ :e40a:

Ouroboros
11-03-2014, 08:21 AM
اری:))

شوالیه‌ی لر؟! :e411:

Anarchy
11-03-2014, 09:31 AM
من از دیرباز غلام حقله به گوش و سگ قلاده به گردن ِ شاه تشنه لبان بوده‌ام! :e40b::e412:

آنارشی جان بر من سخت نگیر، شما در این ایام چه احساس تنهایی می‌کنید چون می‌دانید این دین و مذهب و ... مزخرف است؟ آنرا ضرب در هزار بکنید، و بگویید تکلیف من آنوقت چیست که پی برده‌ام آلترناتیوهای مذهب نیز یکسره مهمل هستند؟! واقعا چاره‌ای نمی‌ماند بجز تبدیل شدن به نقابی که در این لحظه بر چهره دارید. اینست که من اینجا با شما دوستم، امشب می‌روم پیش یک مداح اهل بیت و مثل یک برادر با او رفاقت می‌کنم، آخر شب اگر فرصت شد قصد دارم این دخترکی که مدتی‌ست درپیچ بوده را سرانجام به کام بکشم و فردا صبح دوباره روز از نو ... من با هرکس و هرچیز خود را منطبق می‌کنم چون دیگر به هیچکس و هیچ چیز اعتقادی ندارم و تنها هدفم در زندگی خوش گذراندن همین امشب است.

دوستان دقیقا چقدر تعجب می‌کنند اگر بهشان بگویم من الان رفیق فمینیست دارم که مرا هم‌کیش خودش می‌داند؟ :e40a:

با این حساب دیگه آنارشیست هم نیستی ، نه ؟؟؟ البته از همون ماجرای رای دادنت احساس کردم تغییر اساسی کردی !! 2 سالی هم هست که علاقه آنچنانی به موضوعات سیاسی-اجتماعی- اعتقادی نداری و مطلب آنچنانی در موردش نمی نویسی :e406: !!

یعنی دیگه کاملا تسلیم زندگی و روزمرگیش شدی امیر جان :e40e: ؟؟

Nikzad Mehrazmanesh
11-03-2014, 10:00 AM
نه مشهدی شمع دزد افغان صفت،

نه تهرانی که از جلو وعقب به همه داده،

لر قومی که به همه دست رد داده،

لر به شرف ایرانی سرود افتخار داده،

لر کورشی که به جهان ادب یاد داده،

با وجود لر ایران تا ابد اباده


خیلی بند تمبونیه :86::45:

Nikzad Mehrazmanesh
11-03-2014, 10:13 AM
تکلیف من آنوقت چیست که پی برده‌ام آلترناتیوهای مذهب نیز یکسره مهمل هستند؟!

آخ آخ منم دوسالی میشه همین احساسو دارم انگار به آدم خیانت شده باشه. ولی هنوز ملی گرا هستم از لج قومیت گرایان


اینست که من اینجا با شما دوستم، امشب می‌روم پیش یک مداح اهل بیت و مثل یک برادر با او رفاقت می‌کنم، آخر شب اگر فرصت شد قصد دارم این دخترکی که مدتی‌ست درپیچ بوده را سرانجام به کام بکشم

خیلی هم خوب کاش منم اینقدر معاشرتی بودم/ بشم



من الان رفیق فمینیست دارم که مرا هم‌کیش خودش می‌داند

این تیکه آخرو ولی ... واقعا چندشت نمیشه حرف فمینیستی بزنی؟ البته لابد رفاقتش ارزششو داره

undead_knight
11-03-2014, 12:15 PM
شوالیه‌ی لر؟! :e411:
البته اگر لر هم بودم با توجه به بی رگ بودنم یه همچین شعری با مزاج من سازگار نبود:))
آری به سوال"این رو شنیده اید؟" بود.

undead_knight
11-03-2014, 04:51 PM
من با هرکس و هرچیز خود را منطبق می‌کنم چون دیگر به هیچکس و هیچ چیز اعتقادی ندارم و تنها هدفم در زندگی خوش گذراندن همین امشب است.
دوستان دقیقا چقدر تعجب می‌کنند اگر بهشان بگویم من الان رفیق فمینیست دارم که مرا هم‌کیش خودش می‌داند؟ :e40a:
true hedonist:e40a:

sonixax
11-03-2014, 08:37 PM
شوالیه‌ی لر؟!

هیتلُر، لُره و هاردی، سوفیا لُره!
شوالیه که چیزی نیست !

Ouroboros
11-04-2014, 01:43 PM
با این حساب دیگه آنارشیست هم نیستی ، نه ؟؟؟ البته از همون ماجرای رای دادنت احساس کردم تغییر اساسی کردی !! 2 سالی هم هست که علاقه آنچنانی به موضوعات سیاسی-اجتماعی- اعتقادی نداری و مطلب آنچنانی در موردش نمی نویسی :e406: !!

یعنی دیگه کاملا تسلیم زندگی و روزمرگیش شدی امیر جان :e40e: ؟؟

من الان به آن روزها که می‌اندیشم می‌بینم چه فرصت‌ها که از دستم نرفت و چه اشتباهاتی که مرتکب نشدم! اما به قولی هر وقت جلوی ضرر را بگیرید منفعت است.
روزمرگی؟ من هیچکس را ندیده‌ام که زندگی‌اش از همان من هیجان‌انگیزتر و جالب‌تر باشد. :e402:
اینکه خودم را با پرداختن به سیاست و ... مشغول نمی‌کنم نوعی مبارزه با روزمرگی‌ست نه تسلیم شدن به آن.


آخ آخ منم دوسالی میشه همین احساسو دارم انگار به آدم خیانت شده باشه. ولی هنوز ملی گرا هستم از لج قومیت گرایان
بیشتر بستگی به حال امروز دارد، اگر خوشحال باشم، بی‌ایمانی ِ بزرگ، هدیه‌ای است مبارک و پسندیده، اگر ناراحت باشم، دوزخی‌ست که از آن گریزی نیست.


خیلی هم خوب کاش منم اینقدر معاشرتی بودم/ بشم
نمی‌توانید باشید چون به یکسری چیزها اعتقاد دارید، پس در ارتباط با دیگران به طور ناخودآگاه می‌روید درپی دریافتن نظر و عقیده‌ی آنها راجع به نظرات و عقاید خودتان، و این مطمئن‌ترین راه است برای درافتادن به انزوای مطلق اجتماعی. ۹۹٪ آدم‌ها احتمالا عقایدی متفاوت با همان شما خواهند داشت و احساس بر خطا بودن، تنها بودن و پذیرفته نشدن از سوی دیگران و ... را در شما پدید می‌آورند و از چشمتان می‌افتند، ۱٪ آدم‌ها کاملا شبیه خودتان خواهند بود و احساس خاص بودن را در شما تهدید می‌کنند، و بی‌آنکه بدانید از ایشان کینه به دل می‌گیرید. پس باخت‌باخت است. به جای اینکه اجازه بدهید ذهنتان ناخودآگاه بگردد دنبال «وجوه اشتراک و تفاوت»، خودآگاه بروید دنبال یافتن یک چیز جالب راجع به آن آدم. بیاندیشید «این یک آدمیزاد است با عواطف و عقده‌ها و آرمان‌ها و تجربیات یک انسان، و من می‌خواهم ببینم جالب‌ترین آنها کدام است». این باعث می‌شود یک کنجکاوی درباره‌ی دیگران نشان بدهید و احساس مهم بودن را در ایشان تحریک بکنید، به سرعت و دقت بیشتری آنها را بشناسید، احساس صمیمیت را تشدید بکنید، با سکوت درباره‌ی خود و دعوت طرف مقابل به سخن گفتن به طور غیرمستقیم مختصات قدرت را به سود خودتان تغییر بدهید(طرف ضعیف همواره خود را برای طرف قوی توضیح می‌دهد و می‌کوشد نظر مساعد او را جلب بکند) و ... پس به جای تلاش برای برچسب چسباندن روی آدم‌ها، و «این مسلمان است»، «آن فمینیست است» و ... بکوشید ازشان حرف بکشید.


این تیکه آخرو ولی ... واقعا چندشت نمیشه حرف فمینیستی بزنی؟ البته لابد رفاقتش ارزششو داره
حرف فمینیستی که نمی‌زنم اما وقتی او می‌رود روی منبر معمولا با یک پوزخند مخفی حرفهایش را گوش می‌کنم و بعد از اینکه او را مسخره کردم، به طور تلویحی حرفش را تائید می‌کنم که «البته پر بیراه هم نمی‌گویی...» و ... آدم‌ها نیاز دارند به تائید بیرونی، آنرا بهشان بدهید(البته مشروط و قطره‌قطره، همراه با شکنجه!)، مال خودتان می‌شوند.

Nikzad Mehrazmanesh
11-04-2014, 03:03 PM
۱٪ آدم‌ها کاملا شبیه خودتان خواهند بود و احساس خاص بودن را در شما تهدید می‌کنند، و بی‌آنکه بدانید از ایشان کینه به دل می‌گیرید. پس باخت‌باخت است. به جای اینکه اجازه بدهید ذهنتان ناخودآگاه بگردد دنبال «وجوه اشتراک و تفاوت»، خودآگاه بروید دنبال یافتن یک چیز جالب راجع به آن آدم. بیاندیشید «این یک آدمیزاد است با عواطف و عقده‌ها و آرمان‌ها و تجربیات یک انسان

موافقم .اتفاقا آدمی هستم که حواسم هست ممکن است کسی عقایدش مثل من باشد ولی منشش نچسب و دوست نداشتنی، و دوستانم را از روی عقاید انتخاب نکرده ام و طیف رنگارنگی از قشرهای مختلف اجتماع هستند تا جایی که با بعضی هایشان در مورد عقایدم صحبت نمی کنم و یکیشان بعد دو سه سال آشنایی تا به خانه ما نیامد نفهمید من رمضان ها روزه نمی گیرم (با تعجب) حالی که از وقت گذرانی با آدم ها در لحظه دست می دهد وخصوصیات روانی و کاراکتر آنها معیار کشش من به سوی انهاست. از عقاید دوستانم خوداگه خبر دارم و با agree to disagree راحتم.

منظورم بیشتر خونگرمی و جوشیدن با مردم در سر صحبت باز کردن اولیه و مقدار و بسامد رفیق بازی بود.توان نامحدودی برای معاشرت نکردن و سرگرمی های تنهایی دارم، که بعضی وقتها فکر می کنم این توان است یا ضعف؟ معمولا در جمع ها تا مدتی نا مرئی هستم کم کم یخم باز می شود.




البته مشروط و قطره‌قطره، همراه با شکنجه!)

آها این خوبه :e105: ولی اگر نظرم خیلی مخالف طرف باشد نمی توانم جلو دهنم را بگیرم. تلویحی وشوخی هم که شده یک چیزی می پرانم انگار نگویم در دلم می ماند مخصوصا در فیسبوک

bilche
11-04-2014, 06:59 PM
ای کسانی که ایمان نیاوردید
به ریسمان اسپاگتی جنگ بزنید
اینم از رشد تمدن از سوی مسلمین !

4481

4480

Russell
11-04-2014, 08:36 PM
می‌توانید باشید چون به یکسری چیزها اعتقاد دارید، پس در ارتباط با دیگران به طور ناخودآگاه می‌روید درپی دریافتن نظر و عقیده‌ی آنها راجع به نظرات و عقاید خودتان، و این مطمئن‌ترین راه است برای درافتادن به انزوای مطلق اجتماعی. ۹۹٪ آدم‌ها احتمالا عقایدی متفاوت با همان شما خواهند داشت و احساس بر خطا بودن، تنها بودن و پذیرفته نشدن از سوی دیگران و ... را در شما پدید می‌آورند و از چشمتان می‌افتند، ۱٪ آدم‌ها کاملا شبیه خودتان خواهند بود و احساس خاص بودن را در شما تهدید می‌کنند، و بی‌آنکه بدانید از ایشان کینه به دل می‌گیرید. پس باخت‌باخت است. به جای اینکه اجازه بدهید ذهنتان ناخودآگاه بگردد دنبال «وجوه اشتراک و تفاوت»، خودآگاه بروید دنبال یافتن یک چیز جالب راجع به آن آدم. بیاندیشید «این یک آدمیزاد است با عواطف و عقده‌ها و آرمان‌ها و تجربیات یک انسان، و من می‌خواهم ببینم جالب‌ترین آنها کدام است». این باعث می‌شود یک کنجکاوی درباره‌ی دیگران نشان بدهید و احساس مهم بودن را در ایشان تحریک بکنید، به سرعت و دقت بیشتری آنها را بشناسید، احساس صمیمیت را تشدید بکنید، با سکوت درباره‌ی خود و دعوت طرف مقابل به سخن گفتن به طور غیرمستقیم مختصات قدرت را به سود خودتان تغییر بدهید(طرف ضعیف همواره خود را برای طرف قوی توضیح می‌دهد و می‌کوشد نظر مساعد او را جلب بکند) و ... پس به جای تلاش برای برچسب چسباندن روی آدم‌ها، و «این مسلمان است»، «آن فمینیست است» و ... بکوشید ازشان حرف بکشید.




موافقم .اتفاقا آدمی هستم که حواسم هست ممکن است کسی عقایدش مثل من باشد ولی منشش نچسب و دوست نداشتنی، و دوستانم را از روی عقاید انتخاب نکرده ام و طیف رنگارنگی از قشرهای مختلف اجتماع هستند تا جایی که با بعضی هایشان در مورد عقایدم صحبت نمی کنم و یکیشان بعد دو سه سال آشنایی تا به خانه ما نیامد نفهمید من رمضان ها روزه نمی گیرم (با تعجب) حالی که از وقت گذرانی با آدم ها در لحظه دست می دهد وخصوصیات روانی و کاراکتر آنها معیار کشش من به سوی انهاست. از عقاید دوستانم خوداگه خبر دارم و با agree to disagree راحتم.

منظورم بیشتر خونگرمی و جوشیدن با مردم در سر صحبت باز کردن اولیه و مقدار و بسامد رفیق بازی بود.توان نامحدودی برای معاشرت نکردن و سرگرمی های تنهایی دارم، که بعضی وقتها فکر می کنم این توان است یا ضعف؟ معمولا در جمع ها تا مدتی نا مرئی هستم کم کم یخم باز می شود.

جالب است که امیر هم از تلاش خودآگاه برای معاشرت استفاده می‌کند. من گمان می‌کردم با توجه به مهارت او در سازش دادن خود و همچنین برونگرایی او دیگر تلاشی لازم نباشد.
البته اساسا آدم اهل حال خودش درباره‌یِ عقایدش زیاد منبر نمی‌رود و طرف اگر خودش ضد حال نباشد مشکلی پیش نمی‌آید !!

در کل ولی من گمان می‌کنم انسان‌های عادی مثل امیر (علی‌رغم توانایی‌اش در تمرکز و عمیق شدن و مکاشفه و...) یکچیزی متفاوت هستند از ما نیکزاد گرامی، حقیقتا یک انرژی دیگری دارند برای اینکارها و شاید هم برونگرایی و درونگرایی چرت و پرت است و ماجرا چیر دیگری‌ست :e523:

Ouroboros
11-04-2014, 09:39 PM
منظورم بیشتر خونگرمی و جوشیدن با مردم در سر صحبت باز کردن اولیه و مقدار و بسامد رفیق بازی بود.توان نامحدودی برای معاشرت نکردن و سرگرمی های تنهایی دارم، که بعضی وقتها فکر می کنم این توان است یا ضعف؟ معمولا در جمع ها تا مدتی نا مرئی هستم کم کم یخم باز می شود.


جالب است که امیر هم از تلاش خودآگاه برای معاشرت استفاده می‌کند. من گمان می‌کردم با توجه به مهارت او در سازش دادن خود و همچنین برونگرایی او دیگر تلاشی لازم نباشد.
البته اساسا آدم اهل حال خودش درباره‌یِ عقایدش زیاد منبر نمی‌رود و طرف اگر خودش ضد حال نباشد مشکلی پیش نمی‌آید !!

در کل ولی من گمان می‌کنم انسان‌های عادی مثل امیر (علی‌رغم توانایی‌اش در تمرکز و عمیق شدن و مکاشفه و...) یکچیزی متفاوت هستند از ما نیکزاد گرامی، حقیقتا یک انرژی دیگری دارند برای اینکارها و شاید هم برونگرایی و درونگرایی چرت و پرت است و ماجرا چیر دیگری‌ست

هر دوی ما مشکل داریم، من به خودم نهیب می‌زنم که ساکت بشوم، شما باید نهیب بزنید که به سخن در بیایید!
مرد شوخ‌طبغ ِ شلوغ هم به اندازه‌ی مرد ساکت ِ خجالتی دشواری اجتماعی دارد، زنان او را چندش‌آور و سبک می‌یابند، مردان او را تهدیدی احساس می‌کنند و موضع دفاعی می‌گیرند. تنها جایی که حاضرجوابی و تندزبانی کارآمد است در آغاز رابطه است، پس از آن اگر انرژی شما فروکش نکند و طرف مقابل را از طریق «محو و مشروط کردن توجه» وادار به سرمایه‌گذاری در گفتگو نکنید، تبدیل به میمون رقصنده می‌شوید! من چه بسی بگویم درون‌گرایان احوال آسان‌تری دارند زیرا مردان ایشان را «اسکل» و «بی‌خطر» تلقی می‌کنند و پیرامونشان ریلکس می‌شوند، زنان نیز بسیار بیش از آنچه تصور بکنید درخودماندگی و خجالت ایشان را «غرور» و «تحویل نگرفتن» و «آدم حساب نکردن من»(=آلفا بودن)تعبییر می‌کنند، اما من آرزو به دل ماندم وارد جمعی بشوم و تک‌تک مردان آن مرا به چالش نکشند، و یا از تک‌تک زنان بپرسید آیا چیزی در این عالم چندش‌آورتر و «بتا»تر از مرد جلف و سبک هست یا نه... :e40e:

هر دو سوی این کمان باید رو به مرکز در حرکت باشند و به تعادل نسبی برسند، بهترین معیار برای سنجیدن «مرکز» هم جمعی‌ست که در آن حاضر هستید. من به تجربه مثلا دریافته‌ام که با این مردان هنرمند و فیلسوف‌مسلک و ... نمی‌شود تا قبل از دیدار چهارم/پنجم صمیمی شد و در برابر هرگونه ابراز صمیمیتی رم می‌کنند... با الوات چایخانه‌های نازی‌آباد اگر سر ساعت نوکرم چاکرم راه نیاندازید به خودشان می‌گیرند. «حد وسط» را برای هر جمع و فردی باید شخصا بیابید.

نسخه‌ی آسان : اگر برونگرا هستید عوضی‌بازی را چاشنی حالات انرژیک خود بکنید تا جلفی شما خنثی بشود، اگر درون‌گرا هستید بروید برای کارکتر مرموز ِ جاسوس مانند!


ولی اگر نظرم خیلی مخالف طرف باشد نمی توانم جلو دهنم را بگیرم. تلویحی وشوخی هم که شده یک چیزی می پرانم انگار نگویم در دلم می ماند مخصوصا در فیسبوک
بهترین کاری که می‌توانید برای زندگی اجتماعی خود بکنید اینست که فیسبوک را دیگر هرگز باز نکنید!
چندی پیش من با دوستی رفته بودم کوهنوردی، دیدم گروه بزرگی از دختر و پسر جوان نسبتا شلوغ دارند با صدای بلند از گروه فیسبوکی خودشان صحبت می‌کنند. حرف از نمی‌دانم فلان عکسی بود که یکی از دخترها آپلود کرده و ... من مبهوت و حیران از اینکه چه شده دختران زیبا در فیسبوک عضو شده‌اند و چه شده پسرانی این چنین نازک‌بازو شانس بیرون آمدن با این دختران را پیدا کرده‌اند و من غافل آب در کوزه بوده و خبر نداشته‌ام، به بهانه‌ی «بچه‌ها معلومه شما زیاد کوه میاید، اینجا رستوران خوب سراغ ندارید» سر صحبت را باز کردم ببینم ماجرا از چه قرار است. پس از کمی صحبت و «از کجا هم دیگه رو می‌شناسید» و «زمان ما دختر پسرا کی اینجوری با هم رفیق می‌شدن» و ... یکی از دخترها با عجله نوع رابطه را مشخص کرد: معلوم شد همه با هم «دوست» هستند. مثل خواهر و برادر! باور بفرمایید مزاح نمی‌کنم، دوست ِ ساده! چهره‌ی من در این لحظه:

4482

:e415:

sonixax
11-04-2014, 09:42 PM
دوستان اینجا کسی حسابداری سر در میاره ؟! من یک سوالی برام پیش اومده!

sonixax
11-05-2014, 03:47 AM
دوستان اینجا کسی حسابداری سر در میاره ؟! من یک سوالی برام پیش اومده!

حل شد :e415:

Anarchy
11-05-2014, 08:50 AM
من الان به آن روزها که می‌اندیشم می‌بینم چه فرصت‌ها که از دستم نرفت و چه اشتباهاتی که مرتکب نشدم! اما به قولی هر وقت جلوی ضرر را بگیرید منفعت است.

:e409:

هر چی فکر میکنم چی بنویسم که حال و هوای فکریم رو نشون بده ، چیزی به ذهنم نمیرسه ...

پس به قول خودت مهربد از همه ما عاقل تر بود :e407: . کم کم ما هم جمع کنیم بریم پی زندگی خودمون از همه چیز بهتره :e402: !!

Ouroboros
11-05-2014, 09:39 AM
هر چی فکر میکنم چی بنویسم که حال و هوای فکریم رو نشون بده ، چیزی به ذهنم نمیرسه ...

پس به قول خودت مهربد از همه ما عاقل تر بود . کم کم ما هم جمع کنیم بریم پی زندگی خودمون از همه چیز بهتره !!

من شاید حال شما را بدانم، بخوانید ببینید درست حدس زده‌ام:

نه، مهربد به جای تعدیل به کلی تکذیب کرد. تریبونهای آنلاین را باید به عنوان فضاهایی بازشناخت که به شما کمک می‌کنند افکار و احساسات خود را از طریق دیگران بسنجید و آن چیزهایی را که هرگز نمی‌توانید بیرون از اینترنت با کسی در میان بگذارید مطرح بکنید و با یافتن مخاطب به آنها معنا بدهید و ... اینها هیچکدام «بیهوده» نیست! مهربد، و تا اندازه‌ی زیادی باقی کاربران قدیمی این انجمن، رسالت این نویسندگی‌ها را متفاوت از آنچه که باید تلقی کرده بودند، یعنی انتظار داشتند با ترجمه‌ی فلان کتاب یا نوشتن بهمان مطلب تاثیری(ترجیحا مثبت)بر جهان بیرونی بگذارند، حال آنکه تاثیری که درپی آن هستید باید درونی باشد نه بیرونی! گفتگو با دیگران بناست به درد شما بخورد نه به درد دیگران. مکتوب کردن آنچه انجام می‌دهید، می‌اندیشید و احساس می‌کنید برای شما فایده‌اش بسیار بیشتر است تا برای دیگران. به شما کمک می‌کند پیرامون همه‌ی وجوهات زندگی و افکار خود بیاندیشید و گاهی جوانبی از آنرا آشکار می‌کند که پیشتر نادیده رها کرده بودید و به شما در مسیر رشد و تعالی کمک می‌کند. اگر در این میان چیزی به کار دیگران هم آمد چه بهتر، اما تغییر جهان نباید انگیزه‌ی نوشتن باشد، بلکه تغییر خودتان!

بحث پیرامون اسلام مثلا گفتگویی‌ست درونی برای تشکیک و تردید در آن، قبلا یک بار گفتم وضع این آته‌ایست‌های بشارتی که می‌روند اینسو و آنسو درپی قربانی می‌گردند مثل آدمی‌ست نیمه دیوانه که سرگردان از این خانه به آن خانه در به در دنبال کسی‌ست که بر خطا بودنش را اثبات بکند! هر بار که در بحث پیروز می‌شود حفره‌ی درون او عمیق‌تر می‌شود و نفرتش از آنها که فاقد این حفره هستند، یا «مذهبیون»، آنها که هنوز مرجعی برای احساس یقین دارند، بیشتر و بیشتر می‌شود. در ایران خوشبختانه برای این افراد نظامی مذهبی و سرکوبگر هست که ابزار خودفریبی آنها را توجیه می‌کند، یعنی همیشه دلیل خوبی دارند برای اسلام‌ستیزی(یک حکومت اسلامی دارد ما را سرکوب می‌کند)، اما واقعیت را نمی‌‌توان برای مدت زیادی انکار کرد، همیشه راهی دارد برای پس گردنی زدن! اینست که برای ناظر بیرونی، اسلام‌ستیز به اندازه‌ی مسلمان با اسلام درگیری ذهنی و عاطفی دارد و خیلی مبتذل بگویم میان هیچکدام تفاوتی نیست بجز آنکه یکی مومن و مطمئن است و دیگر ترس‌خورده و مشکوک. آدمی مثل من که پدر و مادرم مرا از آغاز در جهانی سرد و مرده و بی‌خدا بار آوردند هیچوقت خلاء دینی نداشته‌ام که بخواهم جای خالی آنرا با فلان رسالت رهایی‌بخش و بهمان فعالیت اجتماعی پُر بکنم. بالعکس کل این فعالیت‌ها برایم خارق‌العاده و جالب است. اسلام هیچ اهمیت و ارزشی بجز جذابیت‌های آنتروپولوژیک خود برای من ندارد، از جنس همان ارزش و اهمیتی که به مسیحیت، بودیسم و هندوئیسم نشان می‌دهم.

من گاهی شگفت‌زده می‌شوم از اینکه چقدر دوستان فعالیتشان در این انجمن مجازی را جدی می‌گیرند، اما زندگی حقیقی‌شان آن بیرون را رها می‌کنند. خب این یعنی بیماری، یعنی جایگزین کردن زندگی موفق با چیزی کاذب! اگر این انجمن چنان نقشی در زندگی شما ایفا می‌کند بله، هرچه زودتر از شر آن خلاص بشوید بهتر است.

Anarchy
11-05-2014, 10:09 AM
یعنی انتظار داشتند با ترجمه‌ی فلان کتاب یا نوشتن بهمان مطلب تاثیری(ترجیحا مثبت)بر جهان بیرونی بگذارند، حال آنکه تاثیری که درپی آن هستید باید درونی باشد نه بیرونی! گفتگو با دیگران بناست به درد شما بخورد نه به درد دیگران.

فکر نمیکنم تاثیر درونی نافی تاثیر بیرونی هم باشه و گرنه کسی به فکر نوشتن کتاب یا مقاله یا چاپ روزنامه نمی افتاد ... اندیشه های فعلی من و شما ، از کجا اومده امیر جان ؟



اینست که برای ناظر بیرونی، اسلام‌ستیز به اندازه‌ی مسلمان با اسلام درگیری ذهنی و عاطفی دارد و خیلی مبتذل بگویم میان هیچکدام تفاوتی نیست بجز آنکه یکی مومن و مطمئن است و دیگر ترس‌خورده و مشکوک.

پس تکلیف چیه ؟ تا ابد میان زمین و آسمون موندن و سعی در کسب تاثیر درونی کردن ؟ همه که مثل شما در محیط بی دین بزرگ نشدن ... اسلام ستیزی اگر نبود ، خود شما چطور به چنین جذابیت آنتروپولوژیکی میرسیدید ؟ یعنی هر کس خرش از پل گذشته بود ، دیگه به شکل تفریحی به این موضوعات نگاه کنه ؟



هیچوقت خلاء دینی نداشته‌ام که بخواهم جای خالی آنرا با فلان رسالت رهایی‌بخش و بهمان فعالیت اجتماعی پُر بکنم.

یعنی هر اسلام ستیزی ، خلا دینی داره یا دنبال جایگزینی هست ؟ اگر همین طرز فکر در مورد موضوعات علمی وجود داشت ، تا الان کارد آشپز خونه هم ساخته نشده بود ...



خب این یعنی بیماری، یعنی جایگزین کردن زندگی موفق با چیزی کاذب! اگر این انجمن چنان نقشی در زندگی شما ایفا می‌کند بله، هرچه زودتر از شر آن خلاص بشوید بهتر است.

من خودم فکر نمیکنم فعالیت آنچنان موثری انجام داده باشم ... هر چی بوده بیشتر در حد علاقه شخصی یا هیجان دوره خاصی از زندگیم بوده !! یک سالی هم هست که جمع بزنی از کل پست هام تو این انجمن ، دو کلمه حرف مفید ازش بیرون نمیاد :e404: ... پس اینجا رو اونقدرها هم جدی نگرفتم .

اما شما خیلی خیلی بیشتر و موثرتر از من مطلب جدید و بکر ارائه کردین . این هست که مسوولیت شما خیلی بیشتر از من هست و این تغییرات فکری شما ، برای من خیلی قابل هضم نیست ... البته انتظار ندارم بیش از حد امکان مایه بذاری ، اما میدونم به دنبال تغییرات دو سال اخیر ، به طور کل اینجا رو مکانی برای بیان خاطرات یا گپ و گفت های گاه به گاهت میدونی نه اون چیزی که مثلا سال 2010 میدونستی ...

خلاصه اینکه انتظار ما از شما بیشتر از اینه ...

:e032:

Nevermore
11-05-2014, 04:18 PM
درود شهریار گرامی. سر خودت را تا می‌توانی شلوغ کن، برای ما اینکه بدانیم سلامت و خوشی کافی‌ست. پس گاهی اینجا کارتی بکشید ما بدانیم مشغول چه قبیل فساد فی‌سبیل اللهی هستید. :e417:




درودی دیگر برا امیر عزیز،شما لطف داری،ما در زمینه ی فساد فی سبیل الله انگشت کوچک شما هم نمیشویم.

امیر جان راستش پرسشی ازت داشتم در این دور جدید ظهور ات:e40a: گویی دیدگاه ات نسبت به مقوله ی "قدرت" به کلی تغییر یافته،میخواستم بدانم نظر ات در باره ی تفسیر نیچه از قدرت چیست و آیا با او همسو هستی یا خیر؟پرسش دیگری هم ازت داشتم،از طریق همان میلی که در نوشتار ات گذاشته ای میتوان با تو در ارتباط بود یا خیر؟برای زمان هایی که دلمان برایت تنگ می شود ونیستی.:e032:

undead_knight
11-05-2014, 05:15 PM
یکی از دخترها با عجله نوع رابطه را مشخص کرد: معلوم شد همه با هم «دوست» هستند. مثل خواهر و برادر! باور بفرمایید مزاح نمی‌کنم، دوست ِ ساده! چهره‌ی من در این لحظه:
:e415:
breaking news:men and women can be just friends:e412:

Ouroboros
11-05-2014, 09:14 PM
گویی دیدگاه ات نسبت به مقوله ی "قدرت" به کلی تغییر یافته،میخواستم بدانم نظر ات در باره ی تفسیر نیچه از قدرت چیست و آیا با او همسو هستی یا خیر؟پرسش دیگری هم ازت داشتم،از طریق همان میلی که در نوشتار ات گذاشته ای میتوان با تو در ارتباط بود یا خیر؟برای زمان هایی که دلمان برایت تنگ می شود ونیستی.
درود ، بله در آن ایمیل بر دوستان و دشمنان گشوده است و یکی دوتا خواننده‌ی خوب و خارج از این انجمن نوشته‌های من هم هستند که گاهی با ایشان گپ می‌زنم، نمی‌دانم چرا اینجا عضو نمی‌شوند؟
درباره‌ی قدرت هم باید بگویم که بله، من شوربختانه نیچه را بسیار جوان خواندم و از آن چیزی نفهمیدم، من بعدها از طریق رها کردن روشهای آرامشی که لیبرالیسم برای تطور داروینی و معنای آن برای انسان آفریده دوباره بازگشتی عظیم داشتم به نیچه، و از همه مهمتر اراده به قدرت او. وانگهی هنوز این مفاهیم برای من مطلقا تهی از اطوارهای فلسفی و تماما داروینی هستند. شما یا به طور مداوم و بی‌وقفه برای بهتر بودن تلاش می‌کنید یا رقابت را به کسانی که چنان می‌کنند می‌بازید. این واقعا ساده است، و خارق‌العاده اینکه مفهومی به این سادگی، واضحی و عمومیت تا این حد به چالش کشیده می‌شود و کافر می‌یابد و اذهان هوشمند در برابرش مقاومت نشان می‌دهند و می‌رمند. قطعا نیچه نمی‌توانسته محق باشد زیرا من در ۹۰٪ مردم اطرافم هیچ «اراده به قدرتی» نمی‌بینم که بگوییم این میلی‌ست بنیادین در انسان‌ها، و منظورم حتی قربانی‌نمایی گل‌درشت نیست، یک اشتیاق به بهتر شدن ساده در آدم‌ها پیدا نمی‌کنید این روزها! اینست که اراده به قدرت داروینی بی‌شک رانه‌ای بنیادین نیست، اما رانه‌ای تعیین‌کننده و بسیار مهم است. اهمیت آنهم نه در گستره‌ی تحت پوشش که در گستره‌ی تحت تاثیر آنست.

اگر می‌خواهید بدانید من از چه صحبت می‌کنم، کتاب را ببندید و بروید در یک نمایشگاه ماشین بیاستید و رفتار آدم‌هایی که آنجا رفت و آمد دارند را مثل یک نخستی‌شناس که رفتار میمون‌ها را برسی می‌کند برسی بکنید... به شما می‌گویم، فلسفیدن چنانکه پیشینیان ما می‌کردند اکنون فقط در بازار ممکن است!

Ouroboros
11-05-2014, 09:54 PM
پس تکلیف چیه ؟ تا ابد میان زمین و آسمون موندن و سعی در کسب تاثیر درونی کردن ؟ همه که مثل شما در محیط بی دین بزرگ نشدن ... اسلام ستیزی اگر نبود ، خود شما چطور به چنین جذابیت آنتروپولوژیکی میرسیدید ؟ یعنی هر کس خرش از پل گذشته بود ، دیگه به شکل تفریحی به این موضوعات نگاه کنه ؟

ساده و بی‌دربایستی اگر بخواهم صحبت بکنم واقعیت اینست که آدم ِ برجسته در هر شرایطی قواعد را می‌آموزد و خود را در موقعیتی قرار می‌دهد که دیگر دستکم «انقلابی» محسوب نشود. انتقاد از سیستم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... ایرادی ندارد اما برکشیدن این بازی‌های ذهنی تا سرحد هدف فعالیت، یا بدتر هدف زندگی، یعنی من جایگاهی در این سیستم ندارم و هدف من از این بازی‌ها ارتقاء جایگاه فردی خودم است. که هیچ ایرادی نداشت اگر به راستی موثر بود، وانگهی، در تعبیر ظریف مهربد خدا بیامرز، «بی‌هوده» است. ناخشنودی شما از یک سیستم طبیعی و درحد یک ناخشنودی عقیدتی نیست وقتی به طور فعال آنرا به چالش می‌کشید، سرمایه‌گذاری عاطفی شخصی اینجا وجود دارد(مشکل من با فمینیسم، مشکل شما با اسلام...).

آدم ِ برجسته تحت هر نظم حاکمی به درجه‌ای از قدرت نازل می‌شود که همیشه باقی ماندن یا دستکم باقی ماندن ساختار بنیادین آن به سود اوست، زیرا در آن شریک است. هیچگاه خامنه‌ای برانداز ج.ا نمی‌شود، هیچگاه استیو جابز پیشگام «ساقط کردن هژمونی شرکت اپل بر بازار» نمی‌شود. آدم ناکارآمد، درپی عناصری خارجی برای ناکارآمدی خود می‌گردد و «چپ» مجموعه‌ای از نهادهای بسیار زورمند اجتماعی‌ست که در آن مشتی رند بازندگان هر بخش از جامعه را گرد هم جمع می‌آورند و از انرژی فراوان و نفرت بی‌ حد ایشان برای پیشبرد اهداف و منافع شخصی خود بهره می‌برند. من وقتی می‌گویم «چپ» منظورم هر چیزی در سمت چپ علی ابن ابیطالب است! چپ هرکه در سیستم علوی بازنده‌ی مالی‌ست را می‌یابد و به او نسخه می‌دهد برای رهایی. تقصیر اسلام است، تقصیر کاپیتالیسم است، تقصیر مردسالاری‌ست، تقصیر اصغری و اکبری و حرمله و خولی‌ست، تقصیر هرکس، بجز خودتان. «اگر آنها نبودند، همه چیز روبه راه می‌شد»، این جنون‌پیشگانی که اینها را برای شما تصویر می‌کنند استعدادی خارق‌العاده در تشخیص ضعف و قدرت انسان دارند، و می‌دانند شما احساس قربانی بودن، بی‌پناهی و ضعف می‌کنید، می‌دانند مایل نیستید تحت هیچ شرایطی نقش احتمالی خود را در آن بپذیرید زیرا اگر می‌بودید دیگر وضعتان چنین نبود، می‌دانند ذهنتان توان رودررو شدن با فاجعه را ندارد و «بی‌چارگی» را هرگز نمی‌پذیرد(اینکه ممکن است مشکل لاینحل باشد)و می‌داند شما بسیار آسان قادر هستید وضعی را تصور بکنید که شرایط در آن چنین نیست. پس اشاره می‌کند به آسان‌ترین مقصر ممکن: برندگان ِ تحت سیستم علوی. بی شوخی، چپ می‌تواند کل تاریخ را برای شما با پنجاه تا کلمه تشریح بکند!

وانگهی چون مشکل واقعا از جای دیگری‌ست، پس از براندازی سیستم نیز پابرجا می‌ماند و سماجت به خرج می‌دهد. حتی چه بسی تشدید می‌شود!

این تز یک ایراد بزرگی دارد، که در عمل دعوتی‌ست به شدت ارتجاعی به پیروی از نرم‌های اجتماعی به جای نقد آنها که چنان مورد علاقه و نیاز ما مردان است، تسلیم کامل در برابر آنها، همرنگی مطلق با جماعت. طبق آن افسر اس‌اس از مخالف آن شریف‌تر است، اما مهمتر از این کارش درست‌تر است. یعنی پیرو این فلسفه «موافق» و «همراه» سیستم شده، اما برخلاف وعده‌ی آن، در پایان بازی را نبرده. ماجرا از چه قرار است؟ اینکه شما نباید عضو سیستم‌های بیمار بشوید، عضو چند سیستم متفاوت و متضاد باشید و به هیچکدام فراتر از آنچه در اختیار شما قرار می‌دهند احساس وفاداری نکنید.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
بگذریم، اکنون برگردید یکبار دیگر این متن را بخوانید، آیا کوچکترین ارتباطی با حرفهای شما دارد؟ وقتی می‌گویم دیالوگ درونی منظورم اینست. :e404:
می‌بینید که واقعا بی‌ارتباط هم نیست، اما این ارتباط کاملا تصادفی‌ست. منظورم اینست از «هدف» نگرفتن تاثیر بیرونی و تمرکز بر تاثیر درونی. تاثیر درونی هدف است، تاثیر بیرونی پی‌آمد.

Mehrbod
11-05-2014, 10:00 PM
تلقی کرده بودند، یعنی انتظار داشتند با ترجمه‌ی فلان کتاب یا نوشتن بهمان مطلب تاثیری(ترجیحا مثبت)بر جهان بیرونی بگذارند،

:e00e: :e306:





حال آنکه تاثیری که درپی آن هستید باید درونی باشد نه بیرونی!

و گرفتاری همینجاست که باید افزود این 'باید' افزوده‌یِ بالا از سر ناچاری‌ست, اگرنه در چهره‌یِ درست کار «باید» بتوان
بر جهان بیرون تا اندازه‌ای تاثیر گذاشت و مهندتر از همه, هرکس سرنوشت و سامه‌هایِ زندگی اش را دستان خود داشته باشد, نه اینکه سرنوشت زندگی اش در دستان دیوانسالاران ناشناس, شرکت‌هایِ بزرگ و بی در پرک و سرانجام ابرسازواره‌هایِ فراروئیده باشد که بیرون از دامنه‌یِ کنترل او جای گرفته و روی سرنوشت وی روزانه می‌گُزیرند.

به دیگر زبان:



خب پس می‌خواهید از وابستگی خود به تکنولوژی بکاهیید. همینرا بگویید و فهم ماجرا را آسان بکنید.

سخن هرگز از وابستگی به فندآوری نبوده, بساکه در دست داشتن آینده و کنترل بر روی زندگی خود
بوده که فندآوری آنرا از دستان ما بیرون کشیده و به دستان ابرسازواره‌هایِ فراروئیده,
همچون همبود و شهرمندی ِ‌هایِ نوین واسپارده است.

ازینرو, فندآوری دشمن من و شماست, زیرا ازگذر هستی و پیشرفتگی آن من و شما
دیگر روی زندگی خودمان کنترل نداریم و این کمبود و نبود را از راه بازی‌هایی مانند
"سخنگاه‌نویسی", "گفتمان", "اسلامستیزی" و جزآن برآورده می‌سازیم که در پایه و بنیاد, بیهوده‌ و کژرفته‌اند.


پارسیگر

Dariush
11-05-2014, 10:14 PM
جمع دوستان انقلابی در نبود ِ ما چه گرم میشود! یعنی هرگونه ارتباط میان ِ این دو کاملا تصادفی‌ست؟ :e10c:


من گاهی شگفت‌زده می‌شوم از اینکه چقدر دوستان فعالیتشان در این انجمن مجازی را جدی می‌گیرند، اما زندگی حقیقی‌شان آن بیرون را رها می‌کنند. خب این یعنی بیماری، یعنی جایگزین کردن زندگی موفق با چیزی کاذب! اگر این انجمن چنان نقشی در زندگی شما ایفا می‌کند بله، هرچه زودتر از شر آن خلاص بشوید بهتر است.
راست‌اش من از شما و مهربد بیش از این چیزی که می‌گویید شگفت‌زده می‌شوم! چه کسی زندگی و شخصیت ِ مجازی
خویش را در اینجا اینقدر جدی گرفته امیرجان؟ من تا آنجا که کم و بیش از وضع زندگی دوستان خبر دارم اگر چه گاهی
فراز و نشیب داشته و دارند جملگی(از مهربد و شما گرفته، تا میلاد و کوروش و از من و راسل گرفته تا شهریار و آنارشی)
در زندگی خویش و در میان ِ اطرافیان ِ خویش آدم‌ها موفقی هستند. آری، من هم اگر بدانم کسی از دوستان بودن در
اینجا را به بهبودی که می‌تواند در شرایط ِ زندگی خویش بدهد ترجیح می‌دهد شگفت‌زده خواهم شد (با توجه به سطح
هوشمندی و فرزانگی دوستان)، اما وقتی آنچنان چیزی را نمی‌بینم، این توصیه‌های پی‌درپی برایم بیشتر شگفت‌آور
هستند!

من تا آنجا که خبر دارم، اکثر کاربران ِ شاخص و قدیمی اینجا، دفترچه تنها جایی‌ست که در آن فعالیت می‌کنند(آنهم
نیم‌بند). من که نه در توئیتر، نه در فیسبوک، نه در یوتیوب و .... هرگز فعالیتی نداشته‌ام (اگرچه گاهگداری اکانتی
برای منظوری ساخته‌ام) و جز یک وبلاگِ قدیمی جایی جز اینجا نمی‌نویسم، دوستان هم تا آنجا که من می‌شناسم
و می‌بینم اغلب همینطور هستند.

امیر جان، فکر میکنم دوستانِ اینجا یک ده پانزده سالی‌ست که از مرحله‌ی تینیجری گذشته‌اند:e415:.

از اینها بگذریم، شما یا راسل عزیز یا دیگر دوستان اگر پایه‌ی شترنگ هستید من در انتظار شما هستم.

Russell
11-05-2014, 10:22 PM
از اینها بگذریم، شما یا راسل عزیز یا دیگر دوستان اگر پایه‌ی شترنگ هستید من در انتظار شما هستم.
منکه پایه‌ام، داریوش جان آنسری هم که پیشنهاد بازی دادی. 5 دقیقه دندان روی جگر میگذاشتی تا پیغام خوانده شود بابا جان !!

Dariush
11-05-2014, 10:33 PM
منکه پایه‌ام، داریوش جان آنسری هم که پیشنهاد بازی دادی. 5 دقیقه دندان روی جگر میگذاشتی تا پیغام خوانده شود بابا جان !!
درود به راسل ِ همیشه پایه‌ی دوست‌داشنتی :))
لینک بازی را خصوصی فرستادم خدمت‌تان. فقط بگویم که من مدتهاست درست و حسابی بازی نکرده‌ام. بنابراین:
برد من = دو برد من
مساوی= برد من
باخت = مساوی
:e409:

sonixax
11-06-2014, 12:05 AM
همین الان، در همین لحظه! برای اولین بار در عمرم! فتوشاپ رو از خود ادوبی خریدم :)))) (ماهی 9.99 یورو)
دیگه دیدم خیلی دارند التماس میکنند هی ارزون کردند! از 30 یورو در ماه رسوندند 10 یورو در ماه دلم سوخت :)) از شر نسخه رایگان Cs2 و مزخرفی به نام Gimp هم خلاص شدم.
درگیر برنامه های قدیمی و به درد نخور نشی صلوات :)))))

sonixax
11-06-2014, 12:07 AM
به سلامتی معلوم شد مهربد هم زنده و سالمه!
خبری ازت نبود! خوش میگذره ؟! ایمیلهات رو هم که دیگه چک نمیکنی!!!

Mehrbod
11-06-2014, 01:30 AM
به سلامتی معلوم شد مهربد هم زنده و سالمه!
خبری ازت نبود! خوش میگذره ؟! ایمیلهات رو هم که دیگه چک نمیکنی!!!

چه همزمان! من تازه رفتم یاهو و پیغام تو را هم گرفتم که همین چند روز پیش نوشته بودی گویا.

من فیسبوک کمابیش همیشه هستم, همراه با مزدک دستی در پارسیگویی دارم و واژه‌سازی و واژه‌گزینی
داریم. این را من سودمند میابم, چون زبان در اندیشه کارکرد دارد و اندیشه در بهکرد زندگی ام.

بجز آن من تنها زمانیکه ناچار ام از این social network‌ها بهره میگیرم, مانند امروز که میخواستم گفتگوی
کوچک ام در دنبالهی فندآوری با مزدک را اینجا روبنویسم و پاتوق شب‌نشینی را هم نگاهی انداختم.

روشنه فندآوری‌ را نمیشود باین آسانی‌ها از زندگی زدود و کسی هم بکند سودی دربر ندارد که هیچ, زیان هم دارد, ولی انگیزه‌یِ من از
این دوری ببامزّگی در راستای همین واپسین سخنان پاتوق شب نشینی میرود که توان‌افزایی (اراده‌یِ معطوف به قدرت) است و جدا از آنچه امیر میکند, نمونه‌وار نیست.

هر یک باریکه‌ای که بیرون از اینجا و برای زندگی بیرون خودتان میسپرانید باارزش است, هر باریکه‌ای که همچون من
که اینجا دارم نوشته سر هم میکنم و برای کسانی مینویسم که چه بباورند, چه نباورند, چه بخوانند, چه
نخوانند, هیچ کدام هیچ دگرسانی‌ای در "سرنوشت من" نمیدهند, بیهوده و هرزرفته خواهد بود.


شاید اندرباره‌یِ امیر این است که می‌نیازد برای سامانبخشی به اندیشه‌هایش آنها را به رشته‌یِ
نگارش در بیاورد و از نوشتن اینجا یک سودی میبرد و درون‌میکاود, برای من ولی اینگونه نیست,
بجای آن پیش مینهم چند کافی شاپ خوب یا پاتوق‌های اندیشگاهین بیایبد. برای نمونه من هر روز نخستنی
کاری که پس از بیداری می‌انجامم یک پیاده‌روی دراز و رفتن به یکی از این پاتوق‌هایِ دنج ویژه‌یِ خودم است,
سپس نوشیدن چای/قهوه, اندیشیدن به برنامه‌هایم, زندگی ام, دوستان بیرون ام و گهگاهی هم فلسفه. نکته‌یِ باریک اینکه در هیچکدام
اینها هم نیازی نیست کسی اباگیده و همراهی کند, چه که من کسی را هم از نزدیک نمیشناسم که توانا به
همآوردی اندیشیک با من در بیشتر زمینه‌‌ها باشد و این هیچ نه آزارنده است, نه بد. اگر کسی از این بنالد که کسی را ندارد
با او گفتگوی درخور و .. داشته باشد من سخن اش را تنها یاوه‌هایِ کژرفته برمیدارم, چون نیاز اینکه دیگران اندیشه‌هایِ
شما را دریابند خود برآمده‌یِ نیاز به توانگری در زندگی‌ست; ژن‌هایِ شما میاندیشند هنگامیکه سخنورانه اندیشه‌های ژرف تان را آنجا
به گوش دیگران میرسانید دارید توان خود را افزوده و کنترل اتان روی زندگی و سرنوشت‌تان را افزایش میدهید, ولی این در
جهان امروز کارنمیکند و بساکه به میلیون‌ها سال فرگشتی بازمیگردد که نیاکان دوردست ما در "گروهک‌هایِ ریزسنگ / small-scale groups"
میزیسته‌اند که اندیش و هماندیشی و گفتمان کارکرد‌هایِ یکراست, بساویدنی و بیرونین داشته‌اند.

در جهان امروز بیشتر اینها نوفه (noise) است (روی اینترنت کمابیش همه‌اش) و اگر بیانجامید بایستی فرنودی پشت آن باشد همچون همانی که بالاتر
گفتم, برای نمونه نتوانید بی نوشتن اندیشه‌هایتان را (که قرار است در زندگی بیرونین و راستین اتان نقشی بسزا در
رسیدن به توانِ راستین {هر اندکی که در جهان فندزده‌یِ امروز شود} داشته باشند) آرای و سامان ببخشید.


از روی اینها, من به سرنوشت اینجا نیز هیچ مهندی نمیدهم, چون در سرنوشت من کوچکترین نقشی ندارد و بود و
نبود اش یکسان است. نام بردن از "دوستی" هم در اسپاش اینجا بشوخی میماند, چون هیچکدام ِشما مرا نمیشناسید و
من هم هیچکدام شما را نمیشناسم (از همه بیشتر شاید تو را بشناسم و بس که آن هم چندان نیست) و یکبار
دیگر, کوچکترین نقش بساویدنی و ملموس در زندگی من ندارید, چرا که اینجا "جهانی مجازی" است و فراتر از این را نمیتواند به ما بدهد.

از آنجاییکه من دیرزمانی‌ست همه‌یِ فعّالیت‌هایِ سیاسی و .. را هم از بیخ بیهوده یافته و از بُن فروبسته‌ام,
هیچ ترسی از آشنایی با هموندان اینجا دیگر ندارم و اگر گذرتان به بیرون از ایران میخورد من از روی برآوردن کنجکاوی
هم که شده خواستار دیدن اتان هستم, در آن چهره شاید دوستی‌ای بتواند از این نوشتارزار دربیاید, اگرنه که هیچ.



پارسیگر

Mehrbod
11-06-2014, 01:34 AM
راست‌اش من از شما و مهربد بیش از این چیزی که می‌گویید شگفت‌زده می‌شوم! چه کسی زندگی و شخصیت ِ مجازی
خویش را در اینجا اینقدر جدی گرفته امیرجان؟

هر ساعتی که شما اینجا سرگرم نوشتن برای کسانی‌ که نمیشناسید و کنشی آهنجیده میباشید, من
آن بیرون سرگرم انجام کاری‌ام که کارکردی یکراست, بساویدنی و روشن در زندگی ام دارد;‌ ازینرو, من
کار شما را جدی* میابم; این را بخوانید از کسیکه هنوز بیشترین شمار پیک در این سخنگاه را دارد.

امیر هم این دریافته و نگرش او از "اعتدال/میانه‌روی" همین است که چند ماه اینجا درونکافته
و با اندیشه‌هایش جلق میزند, سپس بیرون رفته و با دختران ماه‌پیکر تن‌می‌آمیزد.





* کسانیکه ول‌معطل‌تر از شمائند:


٠- ویراستاران ویکی‌پدیا (بیکارترین و دسته‌یِ کودن که برای "افزایش دانش"! سرگرم هرز دادن زندگی اشان‌اند {آماج ابر-کژرفته})
١- وبلاگ‌نویسان, بیکاران دوم
٢- فیسبوک: این یکی را همه به کودنی و کودنگری اش آگاهند, شوربختانه همه‌یِ نزدیکان من هم در آن گرفتار.
٣- کسانیکه روی whatsapp, viber و .. زمان میسوزانند.
٤-
...
١١- دفترچه
...



پارسیگر

ارتابان
11-06-2014, 04:43 AM
چه همزمان! من تازه رفتم یاهو و پیغام تو را هم گرفتم که همین چند روز پیش نوشته بودی گویا.

من فیسبوک کمابیش همیشه هستم, همراه با مزدک دستی در پارسیگویی دارم و واژه‌سازی و واژه‌گزینی
داریم. این را من سودمند میابم, چون زبان در اندیشه کارکرد دارد و اندیشه در بهکرد زندگی ام.

بجز آن من تنها زمانیکه ناچار ام از این social network‌ها بهره میگیرم, مانند امروز که میخواستم گفتگوی
کوچک ام در دنبالهی فندآوری با مزدک را اینجا روبنویسم و پاتوق شب‌نشینی را هم نگاهی انداختم.

روشنه فندآوری‌ را نمیشود باین آسانی‌ها از زندگی زدود و کسی هم بکند سودی دربر ندارد که هیچ, زیان هم دارد, ولی انگیزه‌یِ من از
این دوری ببامزّگی در راستای همین واپسین سخنان پاتوق شب نشینی میرود که توان‌افزایی (اراده‌یِ معطوف به قدرت) است و جدا از آنچه امیر میکند, نمونه‌وار نیست.

هر یک باریکه‌ای که بیرون از اینجا و برای زندگی بیرون خودتان میسپرانید باارزش است, هر باریکه‌ای که همچون من
که اینجا دارم نوشته سر هم میکنم و برای کسانی مینویسم که چه بباورند, چه نباورند, چه بخوانند, چه
نخوانند, هیچ کدام هیچ دگرسانی‌ای در "سرنوشت من" نمیدهند, بیهوده و هرزرفته خواهد بود.


شاید اندرباره‌یِ امیر این است که می‌نیازد برای سامانبخشی به اندیشه‌هایش آنها را به رشته‌یِ
نگارش در بیاورد و از نوشتن اینجا یک سودی میبرد و درون‌میکاود, برای من ولی اینگونه نیست,
بجای آن پیش مینهم چند کافی شاپ خوب یا پاتوق‌های اندیشگاهین بیایبد. برای نمونه من هر روز نخستنی
کاری که پس از بیداری می‌انجامم یک پیاده‌روی دراز و رفتن به یکی از این پاتوق‌هایِ دنج ویژه‌یِ خودم است,
سپس نوشیدن چای/قهوه, اندیشیدن به برنامه‌هایم, زندگی ام, دوستان بیرون ام و گهگاهی هم فلسفه. نکته‌یِ باریک اینکه در هیچکدام
اینها هم نیازی نیست کسی اباگیده و همراهی کند, چه که من کسی را هم از نزدیک نمیشناسم که توانا به
همآوردی اندیشیک با من در بیشتر زمینه‌‌ها باشد و این هیچ نه آزارنده است, نه بد. اگر کسی از این بنالد که کسی را ندارد
با او گفتگوی درخور و .. داشته باشد من سخن اش را تنها یاوه‌هایِ کژرفته برمیدارم, چون نیاز اینکه دیگران اندیشه‌هایِ
شما را دریابند خود برآمده‌یِ نیاز به توانگری در زندگی‌ست; ژن‌هایِ شما میاندیشند هنگامیکه سخنورانه اندیشه‌های ژرف تان را آنجا
به گوش دیگران میرسانید دارید توان خود را افزوده و کنترل اتان روی زندگی و سرنوشت‌تان را افزایش میدهید, ولی این در
جهان امروز کارنمیکند و بساکه به میلیون‌ها سال فرگشتی بازمیگردد که نیاکان دوردست ما در "گروهک‌هایِ ریزسنگ / small-scale groups"
میزیسته‌اند که اندیش و هماندیشی و گفتمان کارکرد‌هایِ یکراست, بساویدنی و بیرونین داشته‌اند.

در جهان امروز بیشتر اینها نوفه (noise) است (روی اینترنت کمابیش همه‌اش) و اگر بیانجامید بایستی فرنودی پشت آن باشد همچون همانی که بالاتر
گفتم, برای نمونه نتوانید بی نوشتن اندیشه‌هایتان را (که قرار است در زندگی بیرونین و راستین اتان نقشی بسزا در
رسیدن به توانِ راستین {هر اندکی که در جهان فندزده‌یِ امروز شود} داشته باشند) آرای و سامان ببخشید.


از روی اینها, من به سرنوشت اینجا نیز هیچ مهندی نمیدهم, چون در سرنوشت من کوچکترین نقشی ندارد و بود و
نبود اش یکسان است. نام بردن از "دوستی" هم در اسپاش اینجا بشوخی میماند, چون هیچکدام ِشما مرا نمیشناسید و
من هم هیچکدام شما را نمیشناسم (از همه بیشتر شاید تو را بشناسم و بس که آن هم چندان نیست) و یکبار
دیگر, کوچکترین نقش بساویدنی و ملموس در زندگی من ندارید, چرا که اینجا "جهانی مجازی" است و فراتر از این را نمیتواند به ما بدهد.

از آنجاییکه من دیرزمانی‌ست همه‌یِ فعّالیت‌هایِ سیاسی و .. را هم از بیخ بیهوده یافته و از بُن فروبسته‌ام,
هیچ ترسی از آشنایی با هموندان اینجا دیگر ندارم و اگر گذرتان به بیرون از ایران میخورد من از روی برآوردن کنجکاوی
هم که شده خواستار دیدن اتان هستم, در آن چهره شاید دوستی‌ای بتواند از این نوشتارزار دربیاید, اگرنه که هیچ.



پارسیگر
درود به شما جناب مهربد
گرامی من نیز همانند شما دلبسته به کارگیری زبان پارسی راستین هستم وانگه نمیدانم به راستی کجا میتوان شیوه درست به کارگیری واژگان پارسی را فراگرفت اگر مهر ورزید در اینباره اندکی مرا راهنمایی کنید

Ouroboros
11-06-2014, 09:53 AM
و گرفتاری همینجاست که باید افزود این 'باید' افزوده‌یِ بالا از سر ناچاری‌ست, اگرنه در چهره‌یِ درست کار «باید» بتوان
بر جهان بیرون تا اندازه‌ای تاثیر[١] گذاشت و مهندتر[٢] از همه, هرکس سرنوشت و سامه‌هایِ[٣] زندگی اش را دستان خود داشته باشد, نه اینکه سرنوشت زندگی اش در دستان دیوانسالاران ناشناس, شرکت‌هایِ بزرگ و بی در پرک و سرانجام ابرسازواره‌هایِ[٤] فراروئیده باشد که بیرون از دامنه‌یِ کنترل او جای گرفته و روی سرنوشت وی روزانه می‌گُزیرند[٥].

این محدود به فضای مجازی نیست، در جهان حقیقی هم ضریب نفوذ شما در مقام یک فرد محدود است مگر آنکه آقای یکی از همان نهادها بشوید. دلیلش کاملا واضح است، همه نمی‌توانند به سخن زیبا تدوین شده‌ی همه گوش فرا بدهند، و تنها درپی حرف از دهان کسانی می‌روند که یا از منظری عینی صلاحیت خود برای به سخن درآمدن را اثبات کرده‌اند(CEO یک شرکت چندملیتی، رهبر یک حزب سیاسی و ...)، یا کسانی که «پیش‌گزینی» بالایی دارند وعده‌ای آدم ظاهرا یا باطنا برجسته برای حرفشان تره خرد می‌کنند. این استراتژی بسیار موفق و درستی‌ست زیرا ۹۹.۹۹٪ کلام در حقیقت آشغال‌کلام است و هیچ ارزش حقیقی و قابل نقد کردن در جهان حقیقی را ندارد، اما یک صدم درصد گاهی «ناعادلانه» داوری می‌شود و در این میان با آنکه استحقاق شنیده شدن دارد، ناشنیده باقی می‌ماند. جالب اما آنکه همه‌ی باقی سخنرانان بی‌شنونده دوست دارند وانمود بکنند در این یک صدم درصد می‌گنجند، نه در آن ۹۹.۹۹٪ !

می‌توان به هرکس از راه رسید و نیت خیر داشت تریبون داد، اما این به معنی شنیده شدن نخواهد بود. طبق معمول شما به جای آنکه بپذیرید صلاحیت شنیده شدن را ندارید و «به درون» بنگرید، بیرون از خودتان دنبال مشکل گشته‌اید و ایراد را در ساختار جهان یافته‌اید، که نا-اُمید کننده است. من جای دیگری گفتم که درخواست آزادی بیان اندک‌اندک از سوی سوژه‌ی خودشیفته‌ی مدرن به «آزادی شنیده شدن» تعبیر می‌شود و اگر یک موجود فضایی امروز به زمین می‌آمد و از من می‌پرسید انسان معاصر را در یک جمله خلاصه کن، «به من نگاه کنید» می‌شد خلاصه‌ی وضع امروز بشریت.

این مشکل بخشی از راه‌حل محبوب شما بوده، اگرنه وقتی ما به هیچکس بجز کسانی که از طریق روش‌هایی به قدمت تاریخ صلاحیت خود را برای سخنرانی اثبات کرده بودند(مثل آخوند بالای منبر!)تریبون برای وراجی نمی‌دادیم، این مکانیزم‌ها و روش‌های دفاع در برابر مزخرف هم این اندازه شدید نبود و کمتر پیش می‌آمد حرف حسابی میان هیاهوی گله به دوزخ سکوت و بی‌اعتنایی در بیافتد. وانگهی روشنگران آمدند و اثبات کردند و به گله نشان دادند که بیشتر آنچه این منبر نشینان به آنها می‌گفتند مهمل بوده، آنچه درپی آمد هرج و مرجی بی‌سابقه در اشغال منبرها از سوی آدمهای به شدت ناصالح و بعد از آن به مرور اول بی‌اعتمادی، سپس بی‌اعتنایی پامنبری‌ها بود، تا جایی که دیگر هیچکس به مسجد نیاید بجز آخوند!

اسلاف ما اثبات کرده‌اند صلاحیت شنیده شدن ندارند، خود من چندین بار با اعلام مواضع به شدت غلط اثبات کرده‌ام لیاقت ندارم مخاطبی داشته باشم که حرفم را جدی می‌گیرد، شما آنقدر برای مخاطب خود احترام قائل نیستید که برایش متن خود را هضم‌پذیرتر بکنید و داریوش دچار این توهم است که هر کتابی را خودش خوانده لابد دیگران هم خوانده‌اند و از موضوعی که صحبت می‌کند باید سر در بیاورند. بعد ما که چنین رسوا و بی‌آبرو هستیم توقع داریم آدم‌های جدی و حسابی بیایند به حرفهای ما گوش بدهند هیچ، حرفهای ما تاثیری مثبت در زندگی آنها بگذارد. خودمانی، یک زمانی چنین سطوحی از قطع ارتباط با واقعیت برای بستری شدن در تیمارستان کافی بود.

نه، ما صلاحیت شنیده شدن نداریم و گله همیشه داور خوبی‌ست برای آنچه به دردش می‌خورد و آنچه به کارش نمی‌آید. ما در گروه دوم جای می‌گیریم، و بر ماست که خودمان را به گروه اول بر بکشیم. بر ماست که اینجا «اندیشه»های خود را هزار، ده هزار، صد هزار بار بسنجیم و آنوقت هم با دستانی به آسمان برخاسته هر یک دانه خواننده‌ای که برایش پیدا شد را نشانه‌ی فرج الهی تلقی بکنیم. این حداکثر موفقیت «بیرونی»ست که می‌توانید در فضای آنلاین انتظار داشته باشید. من وانگهی مدتهاست خودم را از موفقیت بیرونی رها کرده‌ام، اما با اینحال استفاده‌ای قابل مشاهده و قابل اندازه‌گیری از نوشتن در این انجمن می‌برم.


راست‌اش من از شما و مهربد بیش از این چیزی که می‌گویید شگفت‌زده می‌شوم!

شگفتی ندارد که آخر مرد حسابی، اول اینکه مهربد و آنارشی به طور تلویحی گمانه‌های مرا تائید کردند، دوم: من اینرا در تک‌تک کاربران اینجا دیده‌ام، یک طلبکاری قبیح برای مهم بودن. ببینید اینها ایراد فراموشی خداست، مفهومی نامتناهی در شما این احساس به جا را پدید می‌آورد و تشدید می‌کرد که هیچ ارزش و اهمیتی ندارید و هیچکس نمی‌باید با شما چنان باشد که گویی خلاف این امر حقیقت دارد، اما منکر خدا با نفی امر نامتناهی و موجود ازلی‌ابدی، و یک عدد «هفت میلیارد» روی آن گذاشتن، دچار این توهم شده که در شمای کلی چیزها جدی یا مهم است، حال آنکه فرقی نمی‌کند نامتناهی یا هفت میلیارد، هر دو دریا برای یک نفر به یک اندازه عمیق هستند.

منظور من از بازندگی ، بازندگی اجتماعی نیست. بدبختی اینست که من وقتی می‌گویم بازنده(البته نمی‌گویم بازنده، منظورم به طور تلویحی آنست!)، ذهن شما می‌رود سمت یک آدم کاملا متفاوت با آنچه من منظور دارم. فاصله‌ی بین دال و مدلول است دیگر، و نشان می‌دهد که زبان چه ابزار ناکارآمد و مبتنی بر ایمانی‌ست. منظور من از بازنده خیلی ساده کسی‌ست که توانایی بالقوه‌ی بهره‌برداری از دیگران را دارد اما از عینی کردن آن عاجز می‌ماند. دلیل این عاجز ماندن اغلب مکانیزم‌های بسیار پیچیده‌ی ذهنی ما هستند که برای جلوگیری از ریسک‌های کلان و باختن طراحی شده‌اند، اما به جایی شناسایی این دلایل و تلاش برای برطرف کردنشان ما اغلب می‌رویم درپی تراشیدن دلایل والا و نمایش‌های ریاآلود. این یک احساس بازندگی در شما پدید می‌آورد(فارغ از موفقیت بیرونی، که شاید در قیاس با اکثریت مطلق همسالانتان موفق هم باشید)، که حضور در این قبیل محیطها و نوازش ایگوی تحت هجمه‌ی خودتان از طریق مهم‌نمایی آنرا آرامش می‌بخشد.

چرا آدمی که قادر به بهره‌کشی از دیگران نیست احساس بازندگی می‌کند؟ چون همه‌ی ما بدون حتی یک استثنا داریم به کسی یا نهادی بهره می‌دهیم. تقریبا همیشه به خیلی بیش از یک نفر و یک نهاد. و برخلاف آنچه در نظر اول به چشم می‌آید، در برابر بهایی که پرداخت می‌کنیم خدمات موعود دریافت نمی‌کنیم، نتیجتا تنها راه باقی مانده برای جبران کمبود پیوستن به زنجیره‌ی بهره‌کشی متقابل است. وانگهی بازنده‌ها کسانی هستند که توانایی پیوستن به این زنجیره‌ها را نداشته‌اند، و اکنون می‌خواهند از طریق ساقط کردن آنها زنجیره‌ی متفاوتی پی بریزند.


از اینها بگذریم، شما یا راسل عزیز یا دیگر دوستان اگر پایه‌ی شترنگ هستید من در انتظار شما هستم.
شترنج آلت قمار است و در احادیث آمده نگریستن به صفحه‌ی آن همچون... :e410::e056:
داریوش جان فرصتی نیست، این یکی دو روز مرا مهم بشمرید و به افکارم اهمیت بدهید که فرصت کوتاه است. :e404:

undead_knight
11-06-2014, 10:15 AM
اگر این فاروم فقط یک امیر داشت من به شوق خوندن مطالبش عضو میشدم:e40a:
مردک با کلمات جادو میکنه:e404:

kourosh_iran
11-06-2014, 10:48 AM
:e40b::e415:
من بابت سه «ک» هرگز پولی خرج نمی‌کنم: کُس، کباب، کتاب!
آقا میشه به منم یاد بدی چطوری کباب مفت بخورم؟
نکنه منظورت اینه خودمون شکار کنیم؟
بیشتر در این خصوص توضیح بفرمایید.

Mehrbod
11-06-2014, 10:59 AM
درود به شما جناب مهربد
گرامی من نیز همانند شما دلبسته به کارگیری زبان پارسی راستین هستم وانگه نمیدانم به راستی کجا میتوان شیوه درست به کارگیری واژگان پارسی را فراگرفت اگر مهر ورزید در اینباره اندکی مرا راهنمایی کنید

من واژه‌نامه کوچکی در گذر زمان گردآورده‌ام که از اینجا در دسترس است: PN2 - کار (http://pn2.paarsig.com/%DA%A9%D8%A7%D8%B1)


در این گروه هم خودتان را میتوانید هموند نمایید که ویژه‌یِ پارسیگویی میباشد: https://www.facebook.com/groups/278781458965232

Nikzad Mehrazmanesh
11-06-2014, 12:08 PM
من بابت سه «ک» هرگز پولی خرج نمی‌کنم: کُس، کباب، کتاب!


آقا میشه به منم یاد بدی

به احتمال زیاد با آموزش دختربازی به کبابی محله :e057::e41f:

Dariush
11-06-2014, 12:14 PM
این محدود به فضای مجازی نیست، در جهان حقیقی هم ضریب نفوذ شما در مقام یک فرد محدود است مگر آنکه آقای یکی از همان نهادها بشوید. دلیلش کاملا واضح است، همه نمی‌توانند به سخن زیبا تدوین شده‌ی همه گوش فرا بدهند، و تنها درپی حرف از دهان کسانی می‌روند که یا از منظری عینی صلاحیت خود برای به سخن درآمدن را اثبات کرده‌اند(CEO یک شرکت چندملیتی، رهبر یک حزب سیاسی و ...)، یا کسانی که «پیش‌گزینی» بالایی دارند وعده‌ای آدم ظاهرا یا باطنا برجسته برای حرفشان تره خرد می‌کنند. این استراتژی بسیار موفق و درستی‌ست زیرا ۹۹.۹۹٪ کلام در حقیقت آشغال‌کلام است و هیچ ارزش حقیقی و قابل نقد کردن در جهان حقیقی را ندارد، اما یک صدم درصد گاهی «ناعادلانه» داوری می‌شود و در این میان با آنکه استحقاق شنیده شدن دارد، ناشنیده باقی می‌ماند. جالب اما آنکه همه‌ی باقی سخنرانان بی‌شنونده دوست دارند وانمود بکنند در این یک صدم درصد می‌گنجند، نه در آن ۹۹.۹۹٪ !

می‌توان به هرکس از راه رسید و نیت خیر داشت تریبون داد، اما این به معنی شنیده شدن نخواهد بود. طبق معمول شما به جای آنکه بپذیرید صلاحیت شنیده شدن را ندارید و «به درون» بنگرید، بیرون از خودتان دنبال مشکل گشته‌اید و ایراد را در ساختار جهان یافته‌اید، که نا-اُمید کننده است. من جای دیگری گفتم که درخواست آزادی بیان اندک‌اندک از سوی سوژه‌ی خودشیفته‌ی مدرن به «آزادی شنیده شدن» تعبیر می‌شود و اگر یک موجود فضایی امروز به زمین می‌آمد و از من می‌پرسید انسان معاصر را در یک جمله خلاصه کن، «به من نگاه کنید» می‌شد خلاصه‌ی وضع امروز بشریت.

این مشکل بخشی از راه‌حل محبوب شما بوده، اگرنه وقتی ما به هیچکس بجز کسانی که از طریق روش‌هایی به قدمت تاریخ صلاحیت خود را برای سخنرانی اثبات کرده بودند(مثل آخوند بالای منبر!)تریبون برای وراجی نمی‌دادیم، این مکانیزم‌ها و روش‌های دفاع در برابر مزخرف هم این اندازه شدید نبود و کمتر پیش می‌آمد حرف حسابی میان هیاهوی گله به دوزخ سکوت و بی‌اعتنایی در بیافتد. وانگهی روشنگران آمدند و اثبات کردند و به گله نشان دادند که بیشتر آنچه این منبر نشینان به آنها می‌گفتند مهمل بوده، آنچه درپی آمد هرج و مرجی بی‌سابقه در اشغال منبرها از سوی آدمهای به شدت ناصالح و بعد از آن به مرور اول بی‌اعتمادی، سپس بی‌اعتنایی پامنبری‌ها بود، تا جایی که دیگر هیچکس به مسجد نیاید بجز آخوند!

اسلاف ما اثبات کرده‌اند صلاحیت شنیده شدن ندارند، خود من چندین بار با اعلام مواضع به شدت غلط اثبات کرده‌ام لیاقت ندارم مخاطبی داشته باشم که حرفم را جدی می‌گیرد، شما آنقدر برای مخاطب خود احترام قائل نیستید که برایش متن خود را هضم‌پذیرتر بکنید و داریوش دچار این توهم است که هر کتابی را خودش خوانده لابد دیگران هم خوانده‌اند و از موضوعی که صحبت می‌کند باید سر در بیاورند. بعد ما که چنین رسوا و بی‌آبرو هستیم توقع داریم آدم‌های جدی و حسابی بیایند به حرفهای ما گوش بدهند هیچ، حرفهای ما تاثیری مثبت در زندگی آنها بگذارد. خودمانی، یک زمانی چنین سطوحی از قطع ارتباط با واقعیت برای بستری شدن در تیمارستان کافی بود.

نه، ما صلاحیت شنیده شدن نداریم و گله همیشه داور خوبی‌ست برای آنچه به دردش می‌خورد و آنچه به کارش نمی‌آید. ما در گروه دوم جای می‌گیریم، و بر ماست که خودمان را به گروه اول بر بکشیم. بر ماست که اینجا «اندیشه»های خود را هزار، ده هزار، صد هزار بار بسنجیم و آنوقت هم با دستانی به آسمان برخاسته هر یک دانه خواننده‌ای که برایش پیدا شد را نشانه‌ی فرج الهی تلقی بکنیم. این حداکثر موفقیت «بیرونی»ست که می‌توانید در فضای آنلاین انتظار داشته باشید. من وانگهی مدتهاست خودم را از موفقیت بیرونی رها کرده‌ام، اما با اینحال استفاده‌ای قابل مشاهده و قابل اندازه‌گیری از نوشتن در این انجمن می‌برم.

امیر جان، من منظور شما را اینجا به طور کلی نگرفتم! شما یک سری چیزهایی را نفی می‌کنید و وجود ِ موثرشان
را انکار می‌کنید که آدم براستی می‌ماند از کجا شروع بکند به حرف زدن! اول معلوم نیست که قرار است به چه
برسیم؟ آن ایده‌آل، آن دروازه‌ی رستگاری و آن آموزه‌ی رهایی‌بخش کدام است؟ دیگر اینکه این ایرادهایی که
گرفته‌اید، واقعا ایراد هستند از نظر شما؟ اینکه ما نمی‌توانیم «مواضعی همیشه درست» داشته باشیم و در
دادن ِ اطلاعات به خواننده اشتباه می‌کنیم، ایراد ِ ماست؟ یا اینکه .... (نمی‌خواهم آن جمله‌ی کلیشه‌ای
اما درست را بگویم). شما از یک طرف ایراد می‌گیرید که کسی نیست به حرفها گوش کند و بعد پائین‌تر ایراد
می‌گیرید که ما بی‌آنکه صلاحیت داشته باشیم، حق سخن گفتن نداریم!


شگفتی ندارد که آخر مرد حسابی، اول اینکه مهربد و آنارشی به طور تلویحی گمانه‌های مرا تائید کردند، دوم: من اینرا در تک‌تک کاربران اینجا دیده‌ام، یک طلبکاری قبیح برای مهم بودن. ببینید اینها ایراد فراموشی خداست، مفهومی نامتناهی در شما این احساس به جا را پدید می‌آورد و تشدید می‌کرد که هیچ ارزش و اهمیتی ندارید و هیچکس نمی‌باید با شما چنان باشد که گویی خلاف این امر حقیقت دارد، اما منکر خدا با نفی امر نامتناهی و موجود ازلی‌ابدی، و یک عدد «هفت میلیارد» روی آن گذاشتن، دچار این توهم شده که در شمای کلی چیزها جدی یا مهم است، حال آنکه فرقی نمی‌کند نامتناهی یا هفت میلیارد، هر دو دریا برای یک نفر به یک اندازه عمیق هستند.

منظور من از بازندگی ، بازندگی اجتماعی نیست. بدبختی اینست که من وقتی می‌گویم بازنده(البته نمی‌گویم بازنده، منظورم به طور تلویحی آنست!)، ذهن شما می‌رود سمت یک آدم کاملا متفاوت با آنچه من منظور دارم. فاصله‌ی بین دال و مدلول است دیگر، و نشان می‌دهد که زبان چه ابزار ناکارآمد و مبتنی بر ایمانی‌ست. منظور من از بازنده خیلی ساده کسی‌ست که توانایی بالقوه‌ی بهره‌برداری از دیگران را دارد اما از عینی کردن آن عاجز می‌ماند. دلیل این عاجز ماندن اغلب مکانیزم‌های بسیار پیچیده‌ی ذهنی ما هستند که برای جلوگیری از ریسک‌های کلان و باختن طراحی شده‌اند، اما به جایی شناسایی این دلایل و تلاش برای برطرف کردنشان ما اغلب می‌رویم درپی تراشیدن دلایل والا و نمایش‌های ریاآلود. این یک احساس بازندگی در شما پدید می‌آورد(فارغ از موفقیت بیرونی، که شاید در قیاس با اکثریت مطلق همسالانتان موفق هم باشید)، که حضور در این قبیل محیطها و نوازش ایگوی تحت هجمه‌ی خودتان از طریق مهم‌نمایی آنرا آرامش می‌بخشد.

چرا آدمی که قادر به بهره‌کشی از دیگران نیست احساس بازندگی می‌کند؟ چون همه‌ی ما بدون حتی یک استثنا داریم به کسی یا نهادی بهره می‌دهیم. تقریبا همیشه به خیلی بیش از یک نفر و یک نهاد. و برخلاف آنچه در نظر اول به چشم می‌آید، در برابر بهایی که پرداخت می‌کنیم خدمات موعود دریافت نمی‌کنیم، نتیجتا تنها راه باقی مانده برای جبران کمبود پیوستن به زنجیره‌ی بهره‌کشی متقابل است. وانگهی بازنده‌ها کسانی هستند که توانایی پیوستن به این زنجیره‌ها را نداشته‌اند، و اکنون می‌خواهند از طریق ساقط کردن آنها زنجیره‌ی متفاوتی پی بریزند.

:e411: (به کجا می‌رویم؟!)

یک لحظه هم نمی‌توان درنظر گرفت که کسانی هستند که به شکلی خودخواسته نمی‌خواهند دست به چنین کاری بزنند
و قدرت را از راه‌های دیگری جز «عضویت در بسیج و سپاه ِ پاسداران» کسب بکنند؟

تمام ِ آن چیزهایی که من الان می‌خواهم بگویم البته تا حد بسیار زیادی کلیشه‌ای و ملال‌آور است، اما کاملا درست است.
من به دنبال ِ آن تعادلی هستم که می‌توانم میان ِ امورات ِ زندگی شخصی خودم و آگاهی‌بخشی به دیگران بر قرار کنم (که
موفق هم بوده‌ام). من از اینکه نسل بعدی من در محیطی بزرگ شود که بهتر از آنچیزی باشد که من در آن بوده‌ام، خوشحال
خواهم شد و از اینکه فردا مادر پسرم را به جرم زنای محصنه در زندان نکنند، پسرم (یا نوه‌ام) را ختنه نکنند، برادرم را به جرم
شراب‌نوشی شلاق نزنند و ... . من نمی‌دانم براستی اگر همه‌ی آن گذشتگانی که من و دیگران (و خود ِ شما) از بینش والایشان
بهره برده‌ایم، همچون شما به این وضع میرسیدند و به این نتیجه می‌رسیدند که هر کار ِ سودمندی تنها همانی‌ست که در راستای
سوددهی شخصی باشد، ما در چه جهانی بودیم، اما حدس می‌زنم هنوز ما را با شاش گاو داشتند استحمام می‌دادند! مهربد
(و شما) می‌گویند که در برابر ِ نوشتن در اینجا ما هیچ کسب نمی‌کنیم، گویی قرار است من برای هر کاری که می‌کنم مزدی طلب
کنم، این مهم نیست، چون من وقتی می‌بینم که زندگی شخصی مطلوبی دارم و از آن راضی هستم، هیچ ایرادی ندارد که بخشی
از انرژی ِ مازاد ِ خویش را در جهت ِ کمک به بهبود ِ وضع زندگی دیگران صرف بکنم.

من در زندگی بیرونی خودم شاید به اندازه‌ی شما خودخواه نباشم، اما همچنان از 90 درصد آدمهای پیرامون‌ام خودخواه‌تر هستم (
چنانکه هتا یک بار هم به خاطر ندارم که کسی را پند کرده باشم یا نصیحتی داده باشم)، اما یک نقطه‌ای هست که خودخواهی
من بی‌معنا خواهد شد و آنجا خرج کردن ِ خودخواهی هرز دادن‌اش خواهد بود. من اگر نمی‌خواهم با آن باند ِ دزدها و قاچاقچیان که قبلا
حرف‌اش را زدم همدست بشوم، به این خاطر نیست که نمی‌توانم، به این خاطر است که نمی‌خواهم، و این به آن معنا که شما
می‌گویید هم نیست (این امید که به اموال ِ من رحم شود و کسی آنها را ندزدد)، بلکه یک دلیل‌اش این است که من زندگی وارسته‌ی
خودم را ترجیح می‌دهم. قدرت ِ شما زمانی می‌تواند قدرت محسوب شود که شخص شما بتواند با آن احساس قدرت بکند! دلیل ِ دیگرش
این است که زندگی در محیطی سالم را ترجیح می‌دهم (این نابود کردن ِ جریان ِ قدرت و برهم زدن ِ بازی، آنطور که شما می‌گویید
نیست).

ما نمی‌توانیم نتیجه‌ی عینی آنچه که پیشینیان ِ ما کرده‌اند را نادیده بگیریم. اگر یک زمانی پدران ِ بی‌گناه ِ مرا گردن زدند و به الله
تقدیم کردند ، اگر یک زمانی مادر من را از خانه بیرون کرده‌اند به این خاطر که نمی‌توانسته‌اند دلیل نازایی‌اش را برطرف کنند،
اگر یک زمانی بوده که دوستم در زنجیر شرم از اینکه در کودکی مورد ِ تجاوز واقع شده فشرده می‌شده و ... به این خاطر بوده که
یک زمانی و یک جایی، کسانی از ما(از جمله همان آخوند ِ با صلاحیت ِ شما)، چرندیاتی را با موفقیت رواج داده‌اند. اکنون زمانی‌ست
که ما می‌بینیم تا حد زیادی نسل‌های گذشته‌ی ما درغرب توانسته‌اند این زنجیرها را از پای نسل‌های آینده‌ی خویش باز کنند. من
هم اگر بتوانم با آن مازاد ِ انرژی‌ای که اینجا و گاهی جاهای دیگر صرف می‌کنم، بندی را از پای کسی باز بکنم، به خودم افتخار خواهم
کرد.

سادگی ِ یک امر گاهی غیرقابل ِ باور است، خصوصا برای شخص ِ اندیشمند، چرا که او عادت کرده همیشه یک ایرادی در
آنجا که می‌نگرد پیدا بکند و اگر پیدا نمی‌کند، به تصور خودش، موضوع آنقدر پیچیده است که هنوز نتوانسته آن را پیدا کند!

sonixax
11-06-2014, 05:42 PM
به احتمال زیاد با آموزش دختربازی به کبابی محله

اینکه از پول درآوردن و بعد خرج کردنش برای کباب خریدن هم بیشتر کار میبرد که!!!

sonixax
11-06-2014, 05:44 PM
من بابت سه «ک» هرگز پولی خرج نمی‌کنم: کُس، کباب، کتاب! الان که قیمت را دیدم برق از سرم پرید و متحیر شدم کتاب را از کجا آورده‌ام؟!

آقا میشه به منم یاد بدی چطوری کباب مفت بخورم؟
نکنه منظورت اینه خودمون شکار کنیم؟
بیشتر در این خصوص توضیح بفرمایید.

من هم همین سوال رو دارم امیر جان!!
البته کتاب رو هم نمیفهمم چرا براش پول خرج نمیکنی! کتاب (نه داستان هری پاتر و ننه قیسی) بهترین گزینه برای پول خرج کردن است به خصوص اگر چیزی از آن یاد بگیری که بعدن بتوانی ازش پول در بیاوری. مثلن یک کتاب آموزش زبان برنامه نویسی C نوشته دنیس ریچی از صد تا کُس و کباب بهتر است :e00e: (کباب رو زیاد مطمئن نیستم:e415:)

Dariush
11-07-2014, 01:27 AM
ما هر چه می‌خواهیم که نباشیم، یک اتفاقی می‌افتد... قرار نبود این تعطیلات برای من تعطیلات باشند وگرنه من اینجا نبودم... .

Ouroboros
11-07-2014, 11:54 AM
امیر جان

داریوش گرامی من چندبار باید به شما بگویم که مهم نیست من و شما چه می‌خواهیم؟ مهم نیست من و شما چه می‌خواهیم مهم آنست که من شما اولاً توان چه کاری را داریم، ثانیاً «دیگران» از ما چه نیاز دارند. یعنی چه؟ یعنی شما حداکثر آنچه می‌توانید به دست بیاورید همان تعالی شخصی‌ست، زیستن آنچنان که گمان می‌کنید برازنده است. بیش از این در قدرت هیچ‌کس نیست. پس از این، بلکه جدا از این، اگر می‌خواهید تعالی فردی خود را بیرون از خودتان متجلی بکنید، راهش تبدیل شدن به چیزی‌ست که دیگران از شما انتظار دارند، یا دیگر دست بالا، عظیم‌ترین کاری که هر مردی در این جهان به آن قادر است، کاری که شاید از هر صد هزار مرد امروز یکی در آن موفق می‌شود، تبدیل شدن به چیزی‌ست که دیگران به راستی نیاز دارند. «من جامعه را عوض می‌کنم» و نمی‌دانم «من حکومت را عوض می‌کنم» و «من نشانشان می‌دهم چه خبر است» و «بگذار صد هزار نفر را با خودم همراه بکنم»... خیلی ساده چندش‌آورست. شما قادر به بهبود وضع خودتان و از آن طریق ، و فقط از آن طریق، بهبود نسبی وضع دیگران هستید، باقی داستان است.

بهره‌کشی از دیگران خودخواهی نیستند، ۹۹٪ آدم‌ها آرزو می‌کنند مورد بهره‌وری قرار بگیرند و چهار دست و پا قلاده‌ی خود را به دستان کسی می‌دهند که فقط حاضر است آنرا به دست بگیرد! آزادی برای گله همیشه یعنی آزادی از مسئولیت، و اگر نتوانید آن‌ها را به بردگی بکشید از شما کینه می‌گیرند و نابودتان می‌کنند، این ژست «گور پدر خرشان» و روشن‌فکر خسته از جفای عوام نیست، خود منهم همینطور هستم، این میل به رهایی از مسئولیت در همه نهادینه است و انگشت‌شمار کسانی هستند که اراده و قدرت غلبه‌ی کامل بر آن را دارند. وانگهی من و شما بدشناس هستیم از این نظر که باهوش‌تر از عده‌ی زیادی از آدم‌های آن بیرون هستیم و هیچوقت کسی را پیدا نمی‌کنیم که بخواهیم قلاده‌ی خود را به دستان او بسپریم. نتیجتا، بهره‌کشی یک فداکاری عظیم و بی‌بدیل است که قدرشناسی بهره‌ده بابت آن بی‌اندازه خواهد بود(بهره‌دهی)، زیرا در مرحله‌ای از خودآگاهی کمابیش همه می‌دانند که رهایی = خودویرانگری. پس من وقتی به کسی قلاده می‌زنم و به او اجازه می‌دهم بابت سواری دادن به من از هرگونه انتخابی محروم بشود و فضایی را برای او بوجود می‌آورم که گویی از انتخاب درباره‌ی هر چیز(و مسئولیتی که به همراه می‌آورد)معاف است، او از من قدر دان است، عاشق من است، به معنی تحت‌الفظی کلمه رفیق جان. متوجه هستید؟ «انقلابی» و «شورشی» و «سلطه‌ستیز» و … کسانی هستند که نتوانسته‌اند وارد این روابط انگل و میزبانی بشوند. نتوانسته‌اند، نه آنکه نخواسته‌اند، چون باهوش‌تر از آن بوده‌اند که به آسانی ارباب بیابند، و ضعیف‌تر از آن بوده‌اند که بار عظیم و سنگین پذیرفتن مسئولیت زندگی دیگران را به دست بگیرند.

شما فقط و فقط در یک صورت مخاطب پیدا می‌کنید: یافتن پاسخ به سؤالی که وجود روانی فرد را به چالش کشیده. پرسیدن سؤالات هوشمندانه و نقد پاسخ‌های دیگران برای جذب مخاطب کارساز نیست، و مهربد، با اینهمه بند و بساط، مخاطبانش کمتر از فلان رمال جاهلی می‌شود که پنج شش خط کُس‌شعر مطلق را از بر کرده و برای هر مشتری بازگو می‌کند. و بله، جوابهای شما باید قاطع باشند، فقط همین! نیازی نیست درست باشند، نیازی نیست دقیق باشند، حتی نیازی نیست که معنا بدهند! فقط کافی‌ست وانمود بکنید برای فلان پرسش مهم یک پاسخی دارید، کافی‌ست حاضر باشید مسئولیت دشوار پاسخ دادن را بپذیرید.

ببینم جدی‌جدی الان گفتید برای سپاس و مخاطب و «نفع» … مطلب نمی‌نویسید؟ :e404:
اشتباه شما این است که کارکرد منحصر به خودفریبی فعالیت در اینجا را در نمی‌یابید، اشتباه مهربد آنست که می‌خواهد این خودفریبی را بزداید به این خیال که مانعی‌ست در راه پیشرفت، یعنی هنوز آنرا «موثر» می‌داند(فقط فکر می‌کند اثرش منفی‌ست)!

خب پس ببینید تلاش شما هم در میان شلاق‌خورده‌ها و تودهنی‌خورده‌ها و .. نبودن است، یعنی از موقعیت بازندگی خارج شدن است، یعنی ذاتاً خودخواهانه است. وانگهی می‌خواهید این کار را به جای آنکه با حرکت از جمع بازنده‌ها به جمع برنده‌ها از طریق آموختن و به کار بستن قواعد بازی یک سیستم و از درون انجام بدهید، از طریق نابود کردن نظم موجود و جایگزین کردن آن با یکی که در آن شما و الگوهای رفتاری شما بازندگی محسوب نمی‌شود عوض بکنید، در این میان وانگهی وانمود می‌کنید عمل شما «نوع‌دوستی» و میزان پایبندی اخلاقی آن بیشتر از همان آخوندی‌ست که آموخته چگونه تحت سیستم و قواعد موجود برنده باشد، من به شما می‌گویم که نیست. اما از آن مهمتر، به شما می‌گویم که امکان‌پذیر نیست. مسأله این نیست که «همه‌ی سیستم‌ها بازنده دارند»، مسأله این است که بازنده‌های هر سیستم در سیستم‌های آلترناتیو نیز بازنده باقی می‌مانند! هیچ روشی برای دور زدن پروسه‌ی سوار شدن بر دیگران به جای تلاش برای نجاتشان نیست.

همه‌ی تمدن بشری محصول تلاش کسانی‌ست که به این قواعد پایبند بودند، و به جای آنکه جهان را با خودشان منطبق بکنند، همه چیز خود را با جهان منطبق کردند بجز یکی. آن یک چیز را ما همواره به خاطر می‌سپریم و به خاطر می‌آوریم و فراموش می‌کنیم که این فرد انقلابی، در همه چیز دیگر زندگی خود همچنان پایبند تمام نرم‌ها، ارزش‌ها، نهادها و پیوندهای اجتماعی و فردی خود بود. تا با خودتان رحیم نباشید رحم به دیگران ریاست، و همه‌ی آن‌ها که با خودشان رحیم هستند در ارتباط با دیگران بی‌رحم می‌شوند. تا عاشق خودتان نباشید عشق به دیگران ممکن نیست، و کسی که عاشق خودش است انرژی و علاقه‌ای به عشق‌ورزی به دیگران نشان نمی‌دهد. این قواعد را من مشخص نکرده‌ام، صرفاً دارم به آن‌ها اشاره می‌کنم. اولویت اول، دوم، ... صدم شما باید نجات خودتان باشد، اولویت صد و یکم باید نجات عزیزانتان باشد، اولویت هزارم باید نجات «دیگران» باشد. نه به این خاطر که «خودخواهی خوب است هر هر»، بلکه چون شخصی فاقد این میزان از خودخواهی فاقد توانایی کمک به دیگران نیز هست. تا این اندازه خودخواه نباشید، تحت قراردادهای اجتماعی جامعه‌ی مدرن، چراغی در خانه‌ی شما روشن نخواهد شد، و چراغی برای فرستادن به مسجد گیرتان نخواهد آمد.

در این جهان یا بنده هستید یا بنده دارید، آزادی‌خواهی نیز بسیار مقدس و برجسته است، اگر برای بندگان ارباب همسایه باشد، بنده‌های او باید آزاد بشوند زیرا ظالم است، بهره‌کش است، کاپیتالیست است، چه می‌دانم، کافر است..

درباره‌ی موفقیت و بازندگی، باز هم شما دارید اینها را تحت‌الفظی می‌شنوید: اغلب ِ آدم‌های موفق به شدت احساس بازندگی می‌کنند زیرا معیار سنجش موفقیت اجتماعی میزان بهره‌دهی شما به دیگران است نه بهره‌کشی شما از دیگران.

Ouroboros
11-07-2014, 12:04 PM
آقا میشه به منم یاد بدی چطوری کباب مفت بخورم؟
نکنه منظورت اینه خودمون شکار کنیم؟
بیشتر در این خصوص توضیح بفرمایید.
با یکی مثل شما رفیق می‌شوم و می‌گذارم با نطق آتشین پیرامون فواید لینوکس، احساس مهم بودن بکند.
از آن به بعد هر وقت رفتیم بیرون «کیفم را فراموش» می‌کنم یا «پولم در ماشین جا مانده» یا «کارت شتاب ندارم». :e057:


اگر این فاروم فقط یک امیر داشت من به شوق خوندن مطالبش عضو میشدم
مردک با کلمات جادو میکنه
ای بلا.


من هم همین سوال رو دارم امیر جان!!
البته کتاب رو هم نمیفهمم چرا براش پول خرج نمیکنی! کتاب (نه داستان هری پاتر و ننه قیسی) بهترین گزینه برای پول خرج کردن است به خصوص اگر چیزی از آن یاد بگیری که بعدن بتوانی ازش پول در بیاوری. مثلن یک کتاب آموزش زبان برنامه نویسی C نوشته دنیس ریچی از صد تا کُس و کباب بهتر است (کباب رو زیاد مطمئن نیستم)
کباب مجانی نیاز به مهارت‌های انگلی بسیار پیشرفته و خست همدانی‌وار دارد، شما فاقد آن هستید!
چیزی را که مجانی می‌شود پیدا کرد پول خرجش نکنید.

Ouroboros
11-07-2014, 12:52 PM
خب دوستان من بروم به غیبت بعدی. اینبار حضورم طولانی‌تر شد و ده روزی اینجا بودم، و از جمع گرم دوستان استفاده کردم. چشممان هم به گل جمال مهربد و مزدک نیز روشن شد.
امیدوارم همه‌ی شما خوش و خرم باشید. :e306:

Anarchy
11-07-2014, 01:00 PM
خب دوستان من بروم به غیبت بعدی. اینبار حضورم طولانی‌تر شد و ده روزی اینجا بودم، و از جمع گرم دوستان استفاده کردم. چشممان هم به گل جمال مهربد و مزدک نیز روشن شد.
امیدوارم همه‌ی شما خوش و خرم باشید. :e306:

خوش و خرم باشی رفیق :e032: !!

امیدوارم عید نوروز تو رو اینجا ببینیم ...

Soheil
11-07-2014, 07:52 PM
اری:))

حدس میزدم که لُر باشی. الان این ظنم قوی تر شد. :e11b:

(ممنون:e303:)


خیلی بند تمبونیه :86::45:

منظورت چیه؟ بند تمبونی یعنی چی؟ :e056:

undead_knight
11-07-2014, 07:58 PM
حدس میزدم که لُر باشی. الان این ظنم قوی تر شد. :e11b:

(ممنون:e303:)


نبابا لر نیستم،اری در پاسخ به این بود که دیدمش یا نه:))

Soheil
11-07-2014, 08:06 PM
نبابا لر نیستم،اری در پاسخ به این بود که دیدمش یا نه:))

شوخی بود. آنددها هم چیزی به نام شوخی دارند، نه؟
راستی اوضاع احوال چطوره؟ فک کنم الان راحت شدی، پستتو دیدم تو هم میهن.:e303: من که هنوز خدمت دارم.:e152:

undead_knight
11-07-2014, 08:13 PM
شوخی بود. آنددها هم چیزی به نام شوخی دارند، نه؟
راستی اوضاع احوال چطوره؟ فک کنم الان راحت شدی، پستتو دیدم تو هم میهن.:e303: من که هنوز خدمت دارم.:e152:
نه نداریم:))
به فضل اسپاگتی مال تو هم تموم میشه:e418:

sonixax
11-07-2014, 08:19 PM
کباب مجانی نیاز به مهارت‌های انگلی بسیار پیشرفته و خست همدانی‌وار دارد، شما فاقد آن هستید!
چیزی را که مجانی می‌شود پیدا کرد پول خرجش نکنید.

خوب چیزهایی که مجانی پیدا نمیشود چه ؟
من خیلی علاقه دارم اونها رو مجانی داشته باشم که البته تا حدودی هم موفق عمل میکنم در این زمینه! مثلن Iphone 6 را مجانی صاحب شدم! قرارداد را هم تازه تمدید نکردم :))) (نمیدونم اسمش میشه کلاه برداری یا کلاه گذاری! به هر حال خیلی حال داد:e415:)

کافر_مقدس
11-09-2014, 03:26 AM
* کسانیکه ول‌معطل‌تر از شمائند:


٠- ویراستاران ویکی‌پدیا (بیکارترین و دسته‌یِ کودن که برای "افزایش دانش"! سرگرم هرز دادن زندگی اشان‌اند {آماج ابر-کژرفته})

١- وبلاگ‌نویسان, بیکاران دوم

٢- فیسبوک: این یکی را همه به کودنی و کودنگری اش آگاهند, شوربختانه همه‌یِ نزدیکان من هم در آن گرفتار.

٣- کسانیکه روی whatsapp, viber و .. زمان میسوزانند.

٤-

...

١١- دفترچه

...





پارسیگر

لکن در روایت های نقوی بسیار داریم "وقتی که از آن لذت می بری وقت تلف شده نیست!"

این 4 موردی هم که نام بردی تلنگری مهیب و چند ریشتری بود و جملگی شامل حال اینجانب می شود! http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/6.gif

ولی به قول امام شاهین(شر): "ما علاف شدگانیم، جز آگاهی رسانی هیچ سلاحی نیست..." http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/7.gif

Anarchy
11-09-2014, 05:02 AM
چرا که اینجا خوانندگانی فراوان ندارد و ارزش بالایی برای زمان گذاشتن و نوشتن در آن نیست.

ببینید دوستان ... درد مزدک هم خلوت بودن اینجاست !! البته من فکر میکنم بقیه دوستانی هم که به هر بهونه ای از اینجا دور شدن ، در واقع مشلکشون همین باشه ...

بهمنیار
11-09-2014, 08:58 AM
از دکتر علی سینا خبری ندارید؟

sonixax
11-09-2014, 07:44 PM
ببینید دوستان ... درد مزدک هم خلوت بودن اینجاست !! البته من فکر میکنم بقیه دوستانی هم که به هر بهونه ای از اینجا دور شدن ، در واقع مشلکشون همین باشه ...

به نظر من خلوت بودن اینجا نه به خاطر سانسور و فیلترینگ (که البته بی تاثیر هم نیستند ولی نه خیلی)
بلکه به خاطر محیط خاصِ اینجاست، جایی که سانسوری در کار نباشد خیلیها وارد نمیشوند به خصوص بچه بسیجی ها و اسلامگرایان و ...
خاطرتان باشد یک k.k.k.k یا کمال نامی بود (شاید هم هنوز هست) در گفتگو،عَندیشه ها و ... اینجا هم ثبت نام کرده : نمایش شناسه‌های: کمال - دفترچه (http://www.daftarche.com/members/%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%84-46/) (سال 2010 یعنی 4 سال پیش)
ولی تا کنون جرات نوشتن حتا یک پیک هم نداشته! چرا ؟! چون میداند کسی نیست که پاسخهایی که به ادعاهای ایشون داده میشه رو سانسور و پاک کنه و در نتیجه سه سوته سنگ روی یخ میشود و حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
جناب مزدک هم هر چه بنویسند در جایی که میلیون میلیون بیننده داشته باشد، فایده نخواهد داشت مادامی که یکی اونجا نشسته نوشته های ایشون رو پاک، سانسور یا ویرایش (تحریف) میکنه. باز دست کم یک وبلاگی آدم داشته باشد بنویسد لینک کند بالاترین تاثیرش بیشتر خواهد بود.

کافر_مقدس
11-09-2014, 07:57 PM
من از اینکه نسل بعدی من در محیطی بزرگ شود که بهتر از آنچیزی باشد که من در آن بوده‌ام، خوشحال خواهم شد و از اینکه فردا مادر پسرم را به جرم زنای محصنه در زندان نکنند، پسرم (یا نوه‌ام) را ختنه نکنند، برادرم را به جرم شراب‌نوشی شلاق نزنند و ... .

من نمی‌دانم براستی اگر همه‌ی آن گذشتگانی که من و دیگران (و خود ِ شما) از بینش والایشان بهره برده‌ایم، همچون شما به این وضع میرسیدند و به این نتیجه می‌رسیدند که هر کار ِ سودمندی تنها همانی‌ست که در راستای سوددهی شخصی باشد، ما در چه جهانی بودیم، اما حدس می‌زنم هنوز ما را با شاش گاو داشتند استحمام می‌دادند!

ما نمی‌توانیم نتیجه‌ی عینی آنچه که پیشینیان ِ ما کرده‌اند را نادیده بگیریم. اگر یک زمانی پدران ِ بی‌گناه ِ مرا گردن زدند و به اللهتقدیم کردند ، اگر یک زمانی مادر من را از خانه بیرون کرده‌اند به این خاطر که نمی‌توانسته‌اند دلیل نازایی‌اش را برطرف کنند.

اگر یک زمانی بوده که دوستم در زنجیر شرم از اینکه در کودکی مورد ِ تجاوز واقع شده فشرده می‌شده و ... به این خاطر بوده که یک زمانی و یک جایی، کسانی از ما(از جمله همان آخوند ِ با صلاحیت ِ شما)، چرندیاتی را با موفقیت رواج داده‌اند. اکنون زمانی‌ست که ما می‌بینیم تا حد زیادی نسل‌های گذشته‌ی ما درغرب توانسته‌اند این زنجیرها را از پای نسل‌های آینده‌ی خویش باز کنند. من هم اگر بتوانم با آن مازاد ِ انرژی‌ای که اینجا و گاهی جاهای دیگر صرف می‌کنم، بندی را از پای کسی باز بکنم، به خودم افتخار خواهم کرد.

http://www.daftarche.com/images/imported/2014/11/18.jpg

فریدون فرخزاد یک مصاحبه ای دارد که هر چه می گردم نسخه ی کامل آن را نمی یابم و همین نصفه نیمه را هم در مستند "شب بود" دیده ام.

در یک قسمت می گوید طرف در آمریکا نشسته و ماشین رودرویس دارد و میلیون ها دلار هم پول دارد ولی حاضر نیست کوچکترین قدمی برای کشورش ایران بردارد.

و اضافه می کند عادلانه نیست که افرادی همچون این آدم پس از آزادی ایران سهمی از آن داشته باشند

منظور اینکه اگر زندگی کسی در رفاه بود دلیل نمی شود که دست از روشنگری بکشد و سکوت پیشه کند.

این بی تفاوتی مساوی است با خودخاهی. بله شاید نشود یک فرد به تنهایی روی یک جامعه ی بزرگ اثر بگذارد، ولی اگر هر یک از ما وظیفه ی خود را بداند و نه به میلیون ها نفر، بلکه فقط به چند نفر آگاهی رسانی کند آنگاه خاهیم دید که آیا می شود یک جامعه ی بزرگ را از لحاظ فکری دگرگون کرد یا خیر.

کافر_مقدس
11-09-2014, 08:15 PM
ببینید دوستان ... درد مزدک هم خلوت بودن اینجاست !! البته من فکر میکنم بقیه دوستانی هم که به هر بهونه ای از اینجا دور شدن ، در واقع مشلکشون همین باشه ...

جسارت به ساحت مقدس جناب مزدک نباشد، ولی همیشه هم نمی شود دنبال لقمه ی حاضر آماده بود، باید تلاش کرد ، باید ساخت!

یک مثال ساده بزنم. اگر این سخنگاه را به کشور ایران تشبیه کنیم برخی از هموطنان را مشاهده می کنیم که می گویند این وطن درست بشو نیست و آینده ای ندارد و فلان و بیسار. خب اگر همه چنین باوری داشته باشند و آهنگ ترک وطن کنند که تا صد سال سیاه هم این وطن وطن نمی شود!

باید ماند و در آبادانی این وطن کوشید. با رفتن و بانگ نومیدی سر دادن که کاری از پیش نمی رود

Nikzad Mehrazmanesh
11-09-2014, 09:07 PM
بند تمبونی یعنی چی؟

یعنی شعرش گذشته از معنی از نظر جمله بندی هم به درد بند تنبان می خورد یا شبیه بند تنبان است یا یه همچین چیزی یعنی سست و شرو ور :e415:

مزدك بامداد
11-09-2014, 11:41 PM
جسارت به ساحت مقدس جناب مزدک نباشد، ولی همیشه هم نمی شود دنبال لقمه ی حاضر آماده بود، باید تلاش کرد ، باید ساخت!
نه خواهش میکنم، سخن شما درست است و من به اندازه ی بسیاری "ساخته ام" و ده ها هزار بار جستار و پیک نوشته ام .
ولی چه کنم زمان من کم است و همیشه هم fit نیستم و اکنون بیشتر به فیسبوک و کار با زبان پارسی برتری میدهم .

Mehrbod
11-10-2014, 12:07 AM
لکن در روایت های نقوی بسیار داریم "وقتی که از آن لذت می بری وقت تلف شده نیست!"

این 4 موردی هم که نام بردی تلنگری مهیب و چند ریشتری بود و جملگی شامل حال اینجانب می شود! http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/6.gif

ولی به قول امام شاهین(شر): "ما علاف شدگانیم، جز آگاهی رسانی هیچ سلاحی نیست..." http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/7.gif

شما پیشآمدانه‌یِ فرنمونه و الگوی کسی میباشید که در جهان امروز هیچ کنترلی
روی سرنوشت خودش ندارد و این کمبود و حس یاغی‌گری را میکوشد با
چسباندن خود به گروه‌هایِ بزرگتر, مانند "ویکی‌پدیا", یا گیاهخواران و .. جبران بکند.

سرنوشت شما این است که اگر همه‌یِ گرفتاری‌هایِ بالا را با یک چوبستی جادویی همین فردا از میان بردارند,
پس از چند ماه ناچار از یافتن یک گیر و گرفتاری نو در پیرامون خود خواهید بود, چرا که سرچشمه‌یِ ناآرامی اتان به چیز
دیگری برمیگردد, نه به اینکه مردم چرا خرگوش‌ها را کباب میکنند, یا چرا به بوسه‌یِ دوهمجنسگرا در خیابان بد نگاه میکنند.

Mehrbod
11-10-2014, 12:14 AM
ببینید دوستان ... درد مزدک هم خلوت بودن اینجاست !! البته من فکر میکنم بقیه دوستانی هم که به هر بهونه ای از اینجا دور شدن ، در واقع مشلکشون همین باشه ...

درد من زمانی این بود, ولی چنانکه امیر بروشنی واکافت, درد بیجایی بود, چرا که من هنگامیکه روی سرنوشت
و زندگی خودم کنترلی نداشتم, میکوشیدم از راه نویسندگی و روشنگری و خردگرایی و با دگراندن جهان! اندکی
به سرنوشت و توان خودم بیافزایم, که خب این راه از همان آغاز کژرفته بود و همچو چیزی نه شدنی‌ست و نه اگر
هتّا میشد, یعنی اگر من یکتنه میتوانستم جهان را بدگرانم, سودی به حال دیگران داشت, چون آنگاه آنچه من
میخواستم جهان فردا میشد و دیگران اینبار روی سرنوشت و زندگی اشان کنترلی نداشتند.

یکی از گرفتاری‌هایِ مهادین با فندآوری همین است که در جهان امروز برخی مانند دانشمندان و پژوهشگران روزانه
با سرنوشت و زندگی ما بازی و قمار میکنند و پروپاگاندا در دست دیگر چنان گسترده است که کسی این را بد نمیبیند
و هتّا این فرهنگ را هم جاانداخته‌اند که مردم از این انقلاب‌هایِ فندآوری خوششان بیاید و چشم براه آشوب و انقلاب در زندگی اشان باشند.

Anarchy
11-10-2014, 10:29 AM
درد من زمانی این بود, ولی چنانکه امیر بروشنی واکافت, درد بیجایی بود, چرا که من هنگامیکه روی سرنوشت
و زندگی خودم کنترلی نداشتم, میکوشیدم از راه نویسندگی و روشنگری و خردگرایی و با دگراندن جهان! اندکی
به سرنوشت و توان خودم بیافزایم, که خب این راه از همان آغاز کژرفته بود و همچو چیزی نه شدنی‌ست و نه اگر
هتّا میشد, یعنی اگر من یکتنه میتوانستم جهان را بدگرانم, سودی به حال دیگران داشت, چون آنگاه آنچه من
میخواستم جهان فردا میشد و دیگران اینبار روی سرنوشت و زندگی اشان کنترلی نداشتند.

یکی از گرفتاری‌هایِ مهادین با فندآوری همین است که در جهان امروز برخی مانند دانشمندان و پژوهشگران روزانه
با سرنوشت و زندگی ما بازی و قمار میکنند و پروپاگاندا در دست دیگر چنان گسترده است که کسی این را بد نمیبیند
و هتّا این فرهنگ را هم جاانداخته‌اند که مردم از این انقلاب‌هایِ فندآوری خوششان بیاید و چشم براه آشوب و انقلاب در زندگی اشان باشند.

خب در نهایت به کجا میخوای برسی مهربد جان ؟ کلا تلاش برای رسیدن به هر چیزی رو نادرست میدونی ؟

Mehrbod
11-10-2014, 11:51 AM
خب در نهایت به کجا میخوای برسی مهربد جان ؟ کلا تلاش برای رسیدن به هر چیزی رو نادرست میدونی ؟

شما در راه سراب برای آب بکوشید, به آن نخواهید رسید.

این پرسش در اینجا که بجای سوی سراب راه را به کدامسو کج کنیم و
پی آب بگردیم بی پیوند به این است که در آن سراب آب یافت میشود یا نه.

بخش دوم این است که من افزودم «کمبود این آب» که همان نبود "کنترل بر سرنوشت و آینده خویشتن" است در اینجا خود
برآمده‌یِ فندآوری و پیشرفتگی شهرمندی‌هایِ امروزین میباشد و با پیشرفته‌تر و سامانمندتر کردن آنها, بیگمان به آب که نخواهید رسید, بساکه دورتر هم خواهید شد.

پس اینجا آب همان کنترل بر سرنوشت خویشتن است و سرنوشت هرکس امروز بجای آنکه در دستان خودش و
نزدیکان اش باشد, در دست شرکت‌ها, دولتها و رویهمرفته ابرسازواره‌هایِ بزرگی است که او روی آنها هیچ کنترل و
تاثیر یکراستی ندارد و ازینرو, این نیاز سرشتین را میخواهد با چسباندن خود به یکی از همین گروه‌های بزرگ برآورده سازد.

درست مانند بازی فوتبال که همه نمیتوانند بازی کنند, پس بجز ٢٢ تن دیگران تنها از دور و بی هیچگونه کنترلی در آن "شرکت"
میکنند, در جهان امروز نیز کنترل هرکس هتّا از آنهم کمتر بوده (در فوتبال با هیاهو و دست زدن هوادار یک نقش نسبتا پُررنگتری دارد) و تنها
میتواند از دور نگرنده‌یِ این باشد که چگونه برای سرنوشت و زندگی خود او, برنامه‌ میریزند و تصمیم میگیرند.

کسانیکه این را نمیتوانند برتابند میکوشند در جهان بیرون از خود اثرگذار باشند و مانند کافر مقدس, گمراهانه
با دست آویختن به هر چیزی که بتوانند, میکوشند برای خود توان واقعی بدست بیاورند. اسلام‌ستیزی, گیاه‌خواری و .. همه‌یِ اینها
کنش‌هایِ جانشینی میباشند که کس با هموندی در آنها میکوشد, نومیدانه این حس ناتوانی و بی‌ارادگی را در خود از میان ببرد و در واقعیت همه‌یِ این کوشش‌ها باز در دنبال به کاهش کنترل بیشتر او میانجامند (با دست خود چاه را گودتر میکنند).

Anarchy
11-10-2014, 08:55 PM
شما در راه سراب برای آب بکوشید, به آن نخواهید رسید.

این پرسش در اینجا که بجای سوی سراب راه را به کدامسو کج کنیم و
پی آب بگردیم بی پیوند به این است که در آن سراب آب یافت میشود یا نه.

بخش دوم این است که من افزودم «کمبود این آب» که همان نبود "کنترل بر سرنوشت و آینده خویشتن" است در اینجا خود
برآمده‌یِ فندآوری و پیشرفتگی شهرمندی‌هایِ امروزین میباشد و با پیشرفته‌تر و سامانمندتر کردن آنها, بیگمان به آب که نخواهید رسید, بساکه دورتر هم خواهید شد.

پس اینجا آب همان کنترل بر سرنوشت خویشتن است و سرنوشت هرکس امروز بجای آنکه در دستان خودش و
نزدیکان اش باشد, در دست شرکت‌ها, دولتها و رویهمرفته ابرسازواره‌هایِ بزرگی است که او روی آنها هیچ کنترل و
تاثیر یکراستی ندارد و ازینرو, این نیاز سرشتین را میخواهد با چسباندن خود به یکی از همین گروه‌های بزرگ برآورده سازد.

درست مانند بازی فوتبال که همه نمیتوانند بازی کنند, پس بجز ٢٢ تن دیگران تنها از دور و بی هیچگونه کنترلی در آن "شرکت"
میکنند, در جهان امروز نیز کنترل هرکس هتّا از آنهم کمتر بوده (در فوتبال با هیاهو و دست زدن هوادار یک نقش نسبتا پُررنگتری دارد) و تنها
میتواند از دور نگرنده‌یِ این باشد که چگونه برای سرنوشت و زندگی خود او, برنامه‌ میریزند و تصمیم میگیرند.

کسانیکه این را نمیتوانند برتابند میکوشند در جهان بیرون از خود اثرگذار باشند و مانند کافر مقدس, گمراهانه
با دست آویختن به هر چیزی که بتوانند, میکوشند برای خود توان واقعی بدست بیاورند. اسلام‌ستیزی, گیاه‌خواری و .. همه‌یِ اینها
کنش‌هایِ جانشینی میباشند که کس با هموندی در آنها میکوشد, نومیدانه این حس ناتوانی و بی‌ارادگی را در خود از میان ببرد و در واقعیت همه‌یِ این کوشش‌ها باز در دنبال به کاهش کنترل بیشتر او میانجامند (با دست خود چاه را گودتر میکنند).

با این طرز فکر ، من فکر کنم نفس کشیدن رو هم باید بیهوده بدونی ... تجربه این 4-5 سال به من میگه هر زمان به هر نتیجه ای رسیدین ، مخصوصا تو و امیر ، سعی کردین به هر شکلی بقیه رو هم وادار به پذیرشش کنید و به هیچ شکلی نظر دیگه ای رو حتی محتمل هم ندونستین ... بعد از مدتی نظرتون عوض شده و باز روز از نو و روزی از نو !!

در نتیجه خیلی جدی نمیگیرم این مدل حرفا رو :e409: ... یعنی چه الان چه قبلا ، خیلی همه چیزو جدی گرفته بودین !! مثلا الان فکر میکنی اثبات اینکه ما کنترلی رو زندگی و سرنوشتمون نداریم ، چه سودی داره ؟ گیرم که همه فهمیدن ... فایدش چیه ؟

Mehrbod
11-10-2014, 10:35 PM
با این طرز فکر ، من فکر کنم نفس کشیدن رو هم باید بیهوده بدونی ... تجربه این 4-5 سال به من میگه هر زمان به هر نتیجه ای رسیدین ، مخصوصا تو و امیر ، سعی کردین به هر شکلی بقیه رو هم وادار به پذیرشش کنید و به هیچ شکلی نظر دیگه ای رو حتی محتمل هم ندونستین ... بعد از مدتی نظرتون عوض شده و باز روز از نو و روزی از نو !!

در نتیجه خیلی جدی نمیگیرم این مدل حرفا رو :e409: ... یعنی چه الان چه قبلا ، خیلی همه چیزو جدی گرفته بودین !! مثلا الان فکر میکنی اثبات اینکه ما کنترلی رو زندگی و سرنوشتمون نداریم ، چه سودی داره ؟ گیرم که همه فهمیدن ... فایدش چیه ؟

خب پرسیدید, من هم پاسخ دادم.

سود ِ نداشتن خودفریبی در زندگی روشنه, دستیابی به حقیقت.

درباره‌یِ تکنکولوژی هم اگر دیدگاه من درست باشد یک راه بیشتر نیست و آنهم ستیز
با خود تکنولوژی‌ست که سرچشمه‌یِ اصلی این مشکلات میباشد, نه کمک به آن و کاستن بیشتر کنترل خود در زندگی!

ازینرو این سخنان بیهوده نیست و اگر تاکنون من به میان نیاورده بودم به این معنی نیست که از بیخ بیهوده‌اند,
به‌ این معنی بوده که من در گذر چند سال گذشته به همه‌یِ اینها اندیشیده‌ام تا ببینم رویکرد
درست کدام است, پذیرش ناتوانی و نداشتن کنترل و هرچه میخواهد شود, بشود,
یا گرفتن موضعی منطقی و ستیز با تکنولوژی, که میتوانم برآیند آنرا در دومی ببینم.

undead_knight
11-10-2014, 11:54 PM
خب پرسیدید, من هم پاسخ دادم.

سود ِ نداشتن خودفریبی در زندگی روشنه, دستیابی به حقیقت.

درباره‌یِ تکنکولوژی هم اگر دیدگاه من درست باشد یک راه بیشتر نیست و آنهم ستیز
با خود تکنولوژی‌ست که سرچشمه‌یِ اصلی این مشکلات میباشد, نه کمک به آن و کاستن بیشتر کنترل خود در زندگی!

ازینرو این سخنان بیهوده نیست و اگر تاکنون من به میان نیاورده بودم به این معنی نیست که از بیخ بیهوده‌اند,
به‌ این معنی بوده که من در گذر چند سال گذشته به همه‌یِ اینها اندیشیده‌ام تا ببینم رویکرد
درست کدام است, پذیرش ناتوانی و نداشتن کنترل و هرچه میخواهد شود, بشود,
یا گرفتن موضعی منطقی و ستیز با تکنولوژی, که میتوانم برآیند آنرا در دومی ببینم.
مهربد جان در حمله بعدی چریکی به قلب تکنولوژی من رو هم همراه معنوی خودت حساب کن:e40a:

viviyan
11-10-2014, 11:56 PM
جناب مزدک واژه هم‌ارز scale غیر از مقیاس چی میشه؟ مثلا وقتی که میگن فلان چیز اسکیلبله یعنی چی؟ یا مثلا وقتی که میگن فلان راه‌حل اسکیل میشه...

sonixax
11-10-2014, 11:56 PM
درباره‌یِ تکنکولوژی هم اگر دیدگاه من درست باشد یک راه بیشتر نیست و آنهم ستیز
با خود تکنولوژی‌ست که سرچشمه‌یِ اصلی این مشکلات میباشد, نه کمک به آن و کاستن بیشتر کنترل خود در زندگی!

یعنی برویم در غار زندگی کنیم چون شما چنین دیدگاهی دارید که تنها راه پی بردن به درستی یا نادرستی اش گذر زمان است ؟!



با این طرز فکر ، من فکر کنم نفس کشیدن رو هم باید بیهوده بدونی ... تجربه این 4-5 سال به من میگه هر زمان به هر نتیجه ای رسیدین ، مخصوصا تو و امیر ، سعی کردین به هر شکلی بقیه رو هم وادار به پذیرشش کنید و به هیچ شکلی نظر دیگه ای رو حتی محتمل هم ندونستین ... بعد از مدتی نظرتون عوض شده و باز روز از نو و روزی از نو !!

در نتیجه خیلی جدی نمیگیرم این مدل حرفا رو ... یعنی چه الان چه قبلا ، خیلی همه چیزو جدی گرفته بودین !! مثلا الان فکر میکنی اثبات اینکه ما کنترلی رو زندگی و سرنوشتمون نداریم ، چه سودی داره ؟ گیرم که همه فهمیدن ... فایدش چیه ؟

امیر رو نمیتونم در موردش نظر قطعی بدم چون داره با زندگی حال میکنه (در ظاهر) ولی به نظر من مهربد دچار افسردگی شده و چون شبیه این حرفها رو پیشتر از سایر نزدیکانی که دچار بیماری مشابه شده بودند شنیدم و در جلسات روان درمانیشون هم شرکت داشتم، چنین حدسی میزنم.
البته من نه روانپزشک هستم نه روانشناس و فقط از روی تجربیاتی که داشتم چنین نظری رو مطرح میکنم! به هر حال مشاوره با یک روانشناس برای هر کسی توصیه میشه و خوبه - شخصن تجربه های خیلی خوبی از این مشاوره ها داشتم و بخشی از موفقیت هام رو مدیون همین مشاوره ها هستم.

viviyan
11-10-2014, 11:58 PM
مزدك بامداد (http://www.daftarche.com/members/%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%83 %D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-43/)
جناب مزدک واژه هم‌ارز scale غیر از مقیاس چی میشه؟ مثلا وقتی که میگن فلان چیز اسکیلبله یعنی چی؟ یا مثلا وقتی که میگن فلان راه‌حل اسکیل میشه...

viviyan
11-11-2014, 12:00 AM
منشن نمیشه چرا؟ مزدك بامداد (http://www.daftarche.com/members/%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%83 %D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-43/)

مزدك بامداد
11-11-2014, 12:17 AM
جناب مزدک واژه هم‌ارز scale غیر از مقیاس چی میشه؟ مثلا وقتی که میگن فلان چیز اسکیلبله یعنی چی؟ یا مثلا وقتی که میگن فلان راه‌حل اسکیل میشه.
سنجه- اندازه‌بندی ، پله‌بندی، پیمانه/ پیمانه بندی
در اندازه بندی ها گوناگون، در سنجه های گوناگون، راه حل های گوناگون در دست است
همچننی به کفه ی ترازو هم میگوند ( در آلمانی شاله Schale) و بر این پایه تراز و ترازبندی هم در جاهایی میشود گفت.
برای نمونه در ترازبندی/ اندازه بندی های ریز فلان فورمول درست کار نمیکند.


viviyan
11-11-2014, 12:29 AM
سنجه- اندازه‌بندی ، پله‌بندی، پیمانه/ پیمانه بندی
در اندازه بندی ها گوناگون، در سنجه های گوناگون، راه حل های گوناگون در دست است
همچننی به کفه ی ترازو هم میگوند ( در آلمانی شاله Schale) و بر این پایه تراز و ترازبندی هم در جاهایی میشود گفت.
برای نمونه در ترازبندی/ اندازه بندی های ریز فلان فورمول درست کار نمیکند.




اوه، سپاس. واژه‌ای خودمانی‌تر و رساتر وجود نداره براش؟ به نگر میرسه همان اسکیل مفهوم رو بهتر میرسونه.

undead_knight
11-11-2014, 12:34 AM
مبتذل شدن هم خودش هنری هست:e40a:

Mehrbod
11-11-2014, 10:06 AM
مهربد جان در حمله بعدی چریکی به قلب تکنولوژی من رو هم همراه معنوی خودت حساب کن:e40a:

دلقکی که بود و نبود خودش, نزدیکانش یکسان است و آینده را هر چه آید خوش آید میبیند, به چه درد میخورد؟

نمونه‌یِ شما را هم میتوان آنجا گنجاند که روی اینترنت پرسه میزنید و با
شوالیه‌گری و خندیدن به دیگران میکوشد آن رانه‌یِ "توانخواهی" یا power process‌ خودتان را ارضا کنید.

Mehrbod
11-11-2014, 10:12 AM
یعنی برویم در غار زندگی کنیم چون شما چنین دیدگاهی دارید که تنها راه پی بردن به درستی یا نادرستی اش گذر زمان است ؟!


پیشبینی قسم و گونه دارد.

برای نمونه, ما با اطمینان میدانیم که در یک بخت‌آزمایی, یک کسی برنده خواهد بود,
ولی با احتمال بسیار پایینتری میتوانیم بگوییم که بهمان کس آیا همان برنده خواهد بود یا نه.

یا نمونه‌یِ دیگر, ما با اطمینان میدانیم که هرکس یک روزی خواهد مرد, ولی
یکبار دیگر, تنها میتوانیم احتمال بدهیم که این روز در کدام فصل و سال زندگی او خواهد بود.

پیشبینی‌هایِ آورده در آینده‌یِ تکنولوژی در گروه یکم میروند, نه دوم.


--
در سوی دیگر, ما نمیگوییم چون آینده بهمان و بیسار خواهد شد نیاز به ایستادگی در برابر
تکنولوژی است, ما میگوییم وضعیت هماکنون هم آن اندازه بد است که به این ایستادگی/انقلاب نیاز است.

مزدك بامداد
11-11-2014, 02:08 PM
گیرم که همه فهمیدن ... فایدش چیه
خب، چند دهه پیش میگفتند بابا اینهمه نفت و ذغال نسوزانید، اتمسفر ریده میشود
و بنگالادش و هلند و دانمارک و نیویورک میروند زیر اب! کسی گوشش بدهکار نبود!
اکنون که همه هوش کردن این گروه اندک چه میگفتند، سودش این است که اوباما
هم این را هوش کرده و میکوشند که نیویورک زیر اب نرود!

همواره از این دست کوشش ها از سوی اندک آگاهان پدید میاید که نخست کسی
گوش نمیکند، مانند اینکه "فرکینک" نفت زیستبوم و آب آشامیدنی و .. را گند میزند
و از بهزیستی مردم میکاهد ولی خب، سرمایه داران چون پول میبرند گوششان بدهکار
نیست و نمیگذراند که همه این نکته را دریابند ولی زمانی که این گروه سبز به کوشش
خود دنباله بدهد و از رو نرود و همه این را هوش کنند، سودش این میشود که فرزندان
و ایندگان خودشان زهرآلود و بیمار نمیشوند!

پس میبینید که هوش کردن (فهمیدن) همه , سود ( فایده) دارد!



4496
چشم انداز فند آوری "فرکینگ"

undead_knight
11-11-2014, 03:19 PM
دلقکی که بود و نبود خودش, نزدیکانش یکسان است و آینده را هر چه آید خوش آید میبیند, به چه درد میخورد؟

نمونه‌یِ شما را هم میتوان آنجا گنجاند که روی اینترنت پرسه میزنید و با
شوالیه‌گری و خندیدن به دیگران میکوشد آن رانه‌یِ "توانخواهی" یا power process‌ خودتان را ارضا کنید.
از اونجایی که این سیستم اندیشه "به درد خوردن" خیلی ریشه دار و گسترده هست تعجب نمیکنم که تو این رو بگی ولی از دید منطقی احتمال نابودی ما تقریبا یکسان هست(ما یعنی نه فقط من و نزدیکانم و اکثریت انسان های فعلی که قطعا خواهیم مرد بلکه آینده بشر که عمر طولانی تری میتونند داشته باشند) پس در هر حال اینکه بود و نبود ما برام یکسان باشه یا نباشه "تغییری" در این حقیقت ایجاد نمیکنه،بنابراین در هر حال هیچکس به هیچ دردی نمیخوره.
اگر هم برای خودم بخوام بگم که قطعا به درد میخوره،چون به درد خوردن در سیستم ارزشی من معادل "لذت بردن" هست و من به اندازه کافی دارم از زندگیم لذت میبرم که حس به درد بخور بودنم ارضا بشه:))

Mehrbod
11-11-2014, 08:41 PM
از اونجایی که این سیستم اندیشه "به درد خوردن" خیلی ریشه دار و گسترده هست تعجب نمیکنم

درد = تکنولوژی, از دست رفتن آزادی و کنترل, بدل شدن آدمی به یاخته‌هایِ سیستم فندین, ...


پس کسی اینجا به این "درد" میخورد که توانایی ستیز و ایستادگی
را داشته باشد, نه اینکه تنها هدفش در زندگی خندیدن و لذت بردن از دم باشد.






در نتیجه خیلی جدی نمیگیرم این مدل حرفا رو ... یعنی چه الان چه قبلا ، خیلی همه چیزو جدی گرفته بودین !! مثلا الان فکر میکنی اثبات اینکه ما کنترلی رو زندگی و سرنوشتمون نداریم ، چه سودی داره ؟ گیرم که همه فهمیدن ... فایدش چیه ؟

چیزی که در پاسخی پیشین جاماند, خاستگاه همه‌یِ کنش‌های من از روز نخست اینجا یکی بوده:


08-16-2013





آقا قبول نیست ، اگه میدونستم میخواد تبدیل بشه به یک پست دانشیک تر حرف میزدم !! من هدفم از حرف زدن با تو این هست که برگردی به جمعمون در همین دفترچه و اگر قرار هست از فورم نویسی کناره گیری کنیم چون کار بیهوده ای هست ، همه ما رو مجاب کنی !! دسته جمعی کلا فورم رو رها میکنیم بره پی کار خودش


آنارشی جان چنانکه نیچه میگوید:

Wer sich selber nicht glaubt, lügt immer." — Nietzsche

«کسیکه خویشْ خود را نِباورد, بِدروغد همواره» — نیچه


زمانیکه خود من میتوانم خِردانه دریابم که تنها راهِ درستْ و اخلاقی ستیز با تکنولوژی و از میان بردن آن است, ولی نمیتوانم این را خود ام براستی بباورم و بپذیرم, چگونه میتوانم بیایم به دیگران بباورانم و بپذیرانم؟

پس زمانیکه به این فرجام رسیدم و باوریدم که آری, باید با یک انقلاب (خوانده شود: کازینسکی - "revolution is no dinner party")) به ستیز با تکنولوژی برخاست, چشم, میکوشم اینجا آمده و شما را هم مجاب! کنم.

...



پس میبینید همچنانکه قول داده بودم, در گذر این یک سال و چند ماه من همه‌یِ آنچه خوانده بودم را با
دقتی دوچندان بازخوانده, بیشمار نوشتار‌هایِ افزون و مرتبط دیگر را خوانده و کوشیدم پاسخ
به این پرسمان سترگ, که رویکرد درست دربرابر افسارگریختگی تکنولوژی کدام است را بیایبم.


اگر به تاریخ آغاز این جُستار پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟ (http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%8C-8/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%81%D8%B2%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%85%D8%9 F-230) هم بنگرید میبینید به اندازه‌یِ خود این سخنگاه کهنه است و
من از نخستین بار که گذرا و اتفاقی نوشته‌ای در این باره خوانده بودم, که به سالها پیش بازمیگردد, پیوسته‌ و بی امان درباره‌یِ آن
اندیشیده‌ام, تنها یکباری زمانیکه همینجا فعّال بودم بود که توانستم خودفریبی پیشین ام را زنده کرده و پرسمان
فندآوری را بفراموشی بسپارم,
ولی سرانجام روز, از آنجاییکه براستی رانه‌یِ خودفریبی بسیار کمتری در من نسبت به دیگران هست,
این پرسمان راهش را در ذهن من گشوده و مرا وادار به این اندیشه‌ها و واکاوی‌هایِ بسیار ژرفتر و زمانبَرتر نمود.


--
پس همچنانکه آنجا گفته بودم, اینجا نیز میگویم, دربرابر تکنولوژیِ افسارگریخته یک راهکار
بیشتر در دست نیست و آنهم ستیز یکسره و نابودی یکسره‌یِ همه‌یِ فندآوری‌هایِ
مدرن میباشد; این گزینه کار میکند, بویژه بخشی از اینرو که ویراندن بارها بار آسانتر از ساختن است

همچنین, من این گزینه‌یِ سهمگین را اکنون بیش از چند سال مستمر
میشود که با دقت و باریکبینی بررسیده و اندیشیده‌ام (بویژه سال گذشته که
اندیشه‌یِ مرا یکسره به خود گرفته بوده) و کوشیده‌ام راهکار دیگری بجای آن بیابم.

در این زمینه من کوچکترین ترس و ابایی نیز از فانتزی نداشته‌ام و هر
راهکاری, چه شگفت چه پیش پا افتاده, چه تخیلی, چه نه, ولی همگی خردپذیر را بررسیده‌ام.
باید بیافزایم آری, یک چندتایی راهکارهایی "جادویی" آنجا هستند که با شانس
یک در چند هزارمیلیون و کمتر شاید کار بکنند, ولی اینها خود بفراخور نیاز
به اندازه‌یِ بالایی از خودفریبی دارند که بخواهیم به آنها دلگرم باشیم (بماند
که قمار با سرنوشت بشریت نیز کار درستی نمی‌نماید.)


--
اکنون آماج من اینجا به راه‌اندازی یک جنبش انقلابی نیست, چه که همچو چیزی بشوخی میماند
زمانیکه من نه هیچکدام شما را یکبار دیده‌ام و نیز نه انقلاب کردن چنانکه کازینسکی میگوید, مهمانی
شبانه است که بخواهیم با خنده و تخمه شکستن در محفلی دوستانه! به دنبال انجام آن باشیم.

هر آینه, نخست در راستای قول خود در مجاب نمودن شما, دوم در راستای اینکه چه من خودم
انقلاب بکنم یا نه, یافته‌هایِ من که سخت بدست آمده‌اند — بیاندیشید چه اندازه از این زمان
شگرف را من میتوانسته‌ام بجای خواندن نوشته‌هایِ دشوار آنهم به چند زبان, به سرگرمی و تفریح
و دوستان و دختر و پول. .. بپردازم — میتوانند یک نقطه‌یِ آغازی برای دیگران باشند و از اینرو, من آنها را اینجا برای شما نوشته‌ام.

میبینید که تراز پارسیگویی را هم بسیار پایین آورده‌ام که نوشته‌ها برای همه دریافتنی باشند.

sonixax
11-11-2014, 08:48 PM
پیشبینی‌هایِ آورده در آینده‌یِ تکنولوژی در گروه یکم میروند, نه دوم.

یعنی شما میتوانید قطعن بگویید آینده ی تکنولوژی تیره و تار است ؟!

در مورد بخت آزمایی اینکه حتمن یک برنده ای دارد دگر نامش پیش بینی نیست! پس بینیست چرا که از ابتدا بر اساس فرمول و قوانین بخت آزمایی و ... برنده شده یک شخصی آورده شده.

در عین حال از نظر شما هم اکنون وضعیت بد است! از دید من خیلی هم خوب است و همه روزه بهتر هم میشود!
به طور مثال دسترسی به تکنولوژیهایی جهت تولید انرژی پاک یکی از بزرگ ترین دستاوردهای بشر است! همه گیر شدن استفاده از آنها هم چشم اندازی بسیار روشن دارد چرا که این نوع از منابع انرژی در هر گوشه ای از هستی در دسترس هستند.
100 سال پیش ما حتا دسترسی و توانایی عملی برای استفاده از مثلن انرژی خورشیدی و نوری و ... را نداشتیم ! امروز میتوان انرژی تمام یک شهر را از این راه تامین کنیم که 100% راهیست پاک. پس این از نظر من نه تنها بد نیست خیلی هم خوب است.
در هر زمینه دیگری که مثال بیاورید (حتا سلاح های کشتار جمعی) این بهبودی وضعیت دیده میشود، مگر مشکلاتی که به راستی تازه هستند.

undead_knight
11-11-2014, 08:49 PM
مهربد امیدوارم متوجه باشی که این تعاریفی که داری میگی به دلیل شخصی بودن فاقد اعتبار عینی هستند،مثل این هست که بگی عوضی فلان معنا رو میده و انتظار داشته باشی همه قبول کنند کسی که از نظر تو عوضی هست پس از نظر خودشون هم عوضیه:))

Anarchy
11-13-2014, 06:47 PM
خب، چند دهه پیش میگفتند بابا اینهمه نفت و ذغال نسوزانید، اتمسفر ریده میشود
و بنگالادش و هلند و دانمارک و نیویورک میروند زیر اب! کسی گوشش بدهکار نبود!
اکنون که همه هوش کردن این گروه اندک چه میگفتند، سودش این است که اوباما
هم این را هوش کرده و میکوشند که نیویورک زیر اب نرود!

همواره از این دست کوشش ها از سوی اندک آگاهان پدید میاید که نخست کسی
گوش نمیکند، مانند اینکه "فرکینک" نفت زیستبوم و آب آشامیدنی و .. را گند میزند
و از بهزیستی مردم میکاهد ولی خب، سرمایه داران چون پول میبرند گوششان بدهکار
نیست و نمیگذراند که همه این نکته را دریابند ولی زمانی که این گروه سبز به کوشش
خود دنباله بدهد و از رو نرود و همه این را هوش کنند، سودش این میشود که فرزندان
و ایندگان خودشان زهرآلود و بیمار نمیشوند!

پس میبینید که هوش کردن (فهمیدن) همه , سود ( فایده) دارد!

جناب مزدک ... با شما کاملا موافقم . تنها روی صحبتم با مهربد بود که باز به شکل غیر منطقی به دنبال مبارزه با تکنولوژی هست !! گفتم اگر همه ما در نهایت قربانی تکنولوژی و زیر مجموعه هاش میشیم ، دیگه این همه زور زدن برای آگاهی دیگران چه فایده ای داره ؟

Dariush
11-15-2014, 10:12 PM
مزدک بامداد

اینجا که بازگشتید، گرم ِ گفتگو با مهربد شدید، ما از یادمان رفت که احوالی از
شما استاد فرزانه‌مان بگیریم! حال و احوال‌تان خوب است؟ من از اینکه شما
را همچون همیشه جوشان می‌بینم، خیلی خوشحال می‌شوم. گویا که قرار
است دود حالا حالاها از کنده برخیزد و ما همچنان از شما بیاموزیم:e415:.

مزدك بامداد
11-16-2014, 03:00 AM
@مزدک (http://www.daftarche.com/member.php?u=256) بامداد

اینجا که بازگشتید، گرم ِ گفتگو با مهربد شدید، ما از یادمان رفت که احوالی از
شما استاد فرزانه‌مان بگیریم! حال و احوال‌تان خوب است؟ من از اینکه شما
را همچون همیشه جوشان می‌بینم، خیلی خوشحال می‌شوم. گویا که قرار
است دود حالا حالاها از کنده برخیزد و ما همچنان از شما بیاموزیم:e415:.
سپاس فراوان از مهر شما. ولی به گمان بالا، پس از پایان گرفتن نگرستیزی ام با مهربد ،
باردیگر از اینجا خواهم رفت چون مشتری و خواننده ندارد و بیشتر به کل کل میپردازند
تا گفتمان جدی و کارشناسیک . من اکنون بیشتر در فیسبوک و سخنگاه های (فاروم های)
زبان بیگانه کارگر میباشم که خوانندگان و بـُرد بیشتری دارد.

Anarchy
11-16-2014, 04:05 PM
سپاس فراوان از مهر شما. ولی به گمان بالا، پس از پایان گرفتن نگرستیزی ام با مهربد ، باردیگر از اینجا خواهم رفت چون مشتری و خواننده ندارد و بیشتر به کل کل میپردازند تا گفتمان جدی و کارشناسیک . من اکنون بیشتر در فیسبوک و سخنگاه های (فاروم های) زبان بیگانه کارگر میباشم که خوانندگان و بـُرد بیشتری دارد. • خب جاهایی که فعال هستید جز فیس بوک رو معرفی کنید شاید ما هم سری زدیم .

Crusader
11-17-2014, 05:00 PM
مهربد شما همواره از درد کمبود کاربران این فروم نالان بوده‌اید، اکنون آنطور که گفتید همیشه در فیسبوک فعالیت می‌کنید نه چون «مخاطبان» زیادی دارد، چون «زبان در اندیشه‌ورزی تاثیر می‌گذارد». فرض بگیرید که شمار کاربران این سایت با فیسبوک برابری می‌کند، باز هم شما هیچ فعالیتی نخواهید داشت و «تکنولوژی مضر خواهد بود»؟

مزدك بامداد
11-17-2014, 06:29 PM
خب جاهایی که فعال هستید جز فیس بوک رو معرفی کنید شاید ما هم سری زدیم .
من تنها میتوانم بگویم که گرداننده ی این دو تاربرگ فیسبوکی زیر میباشم:
http://www.facebook.com/pure.persian
http://www.facebook.com/groups/278781458965232

Mehrbod
11-17-2014, 10:45 PM
جناب مزدک ... با شما کاملا موافقم . تنها روی صحبتم با مهربد بود که باز به شکل غیر منطقی به دنبال مبارزه با تکنولوژی هست !! گفتم اگر همه ما در نهایت قربانی تکنولوژی و زیر مجموعه هاش میشیم ، دیگه این همه زور زدن برای آگاهی دیگران چه فایده ای داره ؟

اگر میپذیرفتیم تکنولوژی شکست‌ناپذیره دیگر چه نیازی به گفتگو بود؟

این کژبرداشت نمیدانم چجوری پیش آمده, ولی سخن این بوده که سیستم تکنولوژیکال یا سامانه‌یِ فندین
پُرزوره و یکی از ترفندهای سامانه همینه که نیروی ستیزه‌جو, انقلابی‌ و یاغیگر که من و شما باشیم را
در خود گوارده و به بیراهه‌هایی میفرستد که در حقیقت, به پایداری بیشتر خود سیستم می‌انجامند (پاسخ این به پاسخ مزدک همچنان مانده).





با این حال باز هم تلاش در جهت شکست دادن چیزی که میدانید شکست پذیر نیست! کاری بیهوده است.



ما اینجا سخنی از شکست‌ناپذیری تکنولوژی هرگز نزده‌ایم, بوارون, اگر میپذیرفتیم که
تکنولوژی شکست‌ناپذیر است دیگر نیازی به گفتمان و گفتگو نمیدیدم که اینجا بنویسیم.


ولی تنها یک راهکار عملی دربرابر تکنولوژی در دست میباشد و آنهم نابودی همه‌یِ تکنولوژی‌های ِ مدرن, به همراه شهرمندی‌ و تمدن میباشد.
این راهکار کار میکند, بخشی از اینرو که ویراندن بارها بار آسانتر از ساختن است; برای اینکه این نایکسنجی را روشن کنیم,
ساخت یک رایانه فرایندی از پایین تا بالا بسیار باریک, دشوار و زمانبَر است, ولی ویراندن همین رایانه از همه کس
برمیاید, هتّا نیازی به چکّش هم نیست و میتوان از راه‌هایِ بسیار ساده‌تر یا با یک لگد زدن ساده هم آن را ناکار کرد.

در برابر سیستم فندین نیز همینگونه است, بویژه همانجورکه سرکار مزدک در جُستار دیگر به آن اشاره کردند, یک
سامانه هر چه پیشرفته‌تر و سامامندتر میشود, به شکنندگی آن بفراخور افزوده میشود. برای نمونه, خود آدم
هم یک سامانه‌یِ بسیار شکننده است جوریکه با یک ضربه به مغز ناکار و نابود میشود, ولی هرچه
در تراز فرگشت پایینتر میرویم, به جانداران ساده‌تر ولی دیرشکن‌تر و سخت‌شکن‌تر میرسیم
که نمایانگر این وابستگی میان پیشرفتگی و شکنندگی میباشد.

Mehrbod
11-17-2014, 11:18 PM
مهربد شما همواره از درد کمبود کاربران این فروم نالان بوده‌اید، اکنون آنطور که گفتید همیشه در فیسبوک فعالیت می‌کنید نه چون «مخاطبان» زیادی دارد، چون «زبان در اندیشه‌ورزی تاثیر می‌گذارد». فرض بگیرید که شمار کاربران این سایت با فیسبوک برابری می‌کند، باز هم شما هیچ فعالیتی نخواهید داشت و «تکنولوژی مضر خواهد بود»؟

من درونمایه‌یِ سخن اتان را نگرفتم, ولی اگر چیزیکه میگویید, یعنی به اندازه‌یِ کاربران فیسبوک اینجا کاربر
داشته باشد باز هم تفاوتی در کردوکار چیزها نخواهد داد. شما باید به این بنگرید که توانایی ما در راستادهی
به سرنوشت و زندگی امان در یک گروه کوچک شکوفا میشود, گروه‌هایی به همان کوچکی که در تاریخ
فرگشت آدمی داشته‌ایم.

ولی زمانیکه درباره‌یِ گروه‌هایِ اجتماعی بسیار بزرگ سخن میگوییم, سخن و صدای ما در جنجال و هیاهو گم
میشود, هتّا اگر نشود, اگر همه‌یِ جهان هماکنون یک نگاه به من گوش فرا بدهند, باز هم
چیزی نخواهد دگریست, چرا که بیگمان همگان سخن مرا نخواهند پذیرفت و اینکه
این توجه دیر یا زود پایان میابد و فردا کس دیگری کانون توجه خواهد بود.

پس اثری که ما میتوانیم در یک گروه بزرگ داشته باشیم در تئوری نزدیک به صفر, و در کُنش همان صفر است.

نمونه‌یِ ساده و ملموس میزنم, اگر یک تن نخواهد فردا بمب اتمی ساخته بشود, دست بیش میتواند در کشوری مردمسالار یک رای بدهد, در برابر ١٠٠,٠٠٠,٠٠٠ رای کسان دیگر, که من نمیخواهم بمب اتم ساخته بشود و خب, بروشنی
میتوان اینجا دید که این یک رای او را بجایی نمیرساند, هنگامیکه اگر جنگ اتمی رخ بدهد زندگی خود او هم از دست خواهد رفت.
پس در اینجا سرنوشت این کس در دستان خود او نیست و کسان ناشناسی آن بیرون میتوانند در هر زمان, زندگی او را به خطر و نابودی بیافکنند.

نمونه‌یِ بمب اتم را ما اینجا فراوان بکار میبریم, چون ساده و دریافتنی است.
ولی همین روند درباره‌یِ تک تک چیزهای دیگر نیز پابرجا است. امروزه شرکت‌ها, ابرشرکت‌ها, دیوانسالاران (bureaucrats), فندسالاران و بیشمار ناشناسان دیگر آن بیرون میباشند که
تصمیم میگیرند شیوه‌یِ زندگی شما چگونه باشد, پیروی چه قانون‌هایی باشید,
برای گرفتن گواهینامه‌یِ کار, رانندگی, گذرنامه‌یِ مسافرت و هر چیز دیگری چه فرایندهایی را بپیمایید, در برابر کار خود چه دستمزدی بگیرید و .. و.. و ...

در این میان, شما هیچگونه دسترسی‌ فیزیکی به این کسان ندارید و در پایان روز, کمابیش ناچار‌ید همان کنید که به شما گفته میشود,
چرا که نهاد‌هایِ "پذیراندن" این قانون‌ها و ضوابط که همان پلیس و مالیات‌چی و .. باشند نیز گوش به فرمان سامانه میباشند و
شما بیگمان شانسی دربرابر همه‌یِ اینها ندارید.

این روند, درست وارونه‌یِ چیزیست که در یک گروه کوچک پیشاشهرمندی داشته‌ایم. در یک گروه کوچک, زندگی
شما اگر چه نه ١٠٠% در دستان خودتان, ولی در دستان نزدیکان, دوستان, بستگان و سرانجام کسانی‌‌ست که شما به
آنان دسترسی فیزیکی و از نزدیک دارید و ازینرو, میتوانید تاثیر بسزا, یکراست و ملموسی روی آنان و پس زندگی خودتان داشته باشید.


--
پس راه دست یافتن به آزادی در اینجا از تکنولوژی میتواند بگذرد, ولی به خود تکنولوژی
نمی‌انجامد, چون چنانکه بالا نیز گفتیم, شما نمیتوانید هرگز تاثیر بزرگ و یکزمان پایداری در یک
گروه بزرگ داشته باشید و این سخنگاه هم اگر یک شبه کانون نگاه جهانیان میشد, باز ما را بجایی نمیرساند.


پس درونمایه‌یِ سخن بالا جز این نیست که در سامانه‌یِ فندین, این گروه‌هایِ بزرگ و ابرسازواره‌ها هستند که فرمان میرانند و
افراد آنجا توانی ندارند و تنها میتوانند زندگی خودشان را به دستان این ابرگروه‌ها, که همان شرکت‌ها, ابرشرکتها, دولتها و سازه‌هایِ همبودین بسیار بزرگ باشند بسپرند و همه‌یِ اینها در پایان, به حس سرخوردگی و ناتوانی در زندگی شخص میانجامد.


ترفندی که در پیک پیشین به آنارشی نیز گفتیم در همین کوتاه میشود که سامانه, این حس سرخوردگی و ناتوانی
در زندگی و سرنوشت خود که بدرستی پدید آمده است, ولی برای کس ریشه‌یِ آن روشن نیست (کس تنها میداند که میخواهد
با یک چیزی بستیزد, ولی نمیداند که یا چه یا چرا) را گرفته و به راه‌هایی هدایت میکند که برای شخص تا اندازه‌ای این
حس ناتوانی را جبران میکنند, ولی در دیرزمان باز از آزادی خود او میکاهند.
برای نمونه, کس میکوشد با ستیز با اسلام و پیوستن به گروهی بزرگتر از خودش (گروه اسلامستیزان) این حس
ناتوانی را از میان بردارد و این تا اندازه‌یِ بالایی هم کار میکند, یعنی او پس از پیوستن به جنبش نسبتا بزرگ
اسلامستیزان و نوشتن و ستیختن با اسلام حس میکند که در زندگی اش کنترل پیدا کرده است, ولی در عمل, این
ستیز‌ها همه در راستای سود سامانه‌یِ فندین پیش میروند, زیرا اسلام برای سیستم فاکتوری‌ست که نبود آن
بسیار خواستنی‌ست; در نبود اسلام, بخشی از تنش‌هایِ سخت سیستم که همان تروریسم‌هایِ اسلامی باشند
برداشته میشوند و کشورهای مسلمان واپس‌مانده‌یِ فندین نیز کم کم به فند و فندسالاری روی خواهند آورد.


بایست نیک بنگرید که نگرش ما اینجا این نیست که "اسلام" چیز خوبیست, یا "نژادپرستی" خوب است, تنها
میگوییم که اینها هیچکدام دشمن راستین نمیباشند و کسیکه بجای ستیز با سیستم فندین, با این فعالیت‌هایِ اجتماعی
سرگرم میشود در حقیقت فریبخورده‌یِ سیستم میباشد و کوشش‌هایِ او به پایدارسازی و بهکرد هر چه
بیشتر سیستم, و پس به بزرگتر و پیشرفته‌تر شدن سیستم و سرانجام به کاهش بیشتر آزادی خود او خواهند انجامید.

Philo
11-18-2014, 04:52 PM
آری !!
از آواتورهای خود فروم است. تازه سری آخر که شرکتش دادم یک رای هم آورد !!

پ.ن:البته آن رای را @Philo (http://www.daftarche.com/member.php?u=94) ‌یِ گرامی داده بود و به احتمال زیاد آنرا را به قصد آواتار قبلی‌اش (که در روز‌هایِ آخر عوض شد) داده بود.

راسل جان من آن رای را برای سوزاندن منتقدان آواتارت دادم که دور هم بخندیم.

Russell
11-18-2014, 05:54 PM
راسل جان من آن رای را برای سوزاندن منتقدان آواتارت دادم که دور هم بخندیم.
خوب شد من اینرا نوشتم فیلو جان، با توجه به نوشته هایت در اینجا شاید تنها کسی که احتمال نمی‌دادم به این منظور به آن آواتار رای دهد خودت بودی !!

پ.ن: در همین راستا می‌گویم اگر دوست داشتی بد نیست شما هم به فراخوان تاپیک همسایه (تجسم شخصیت و زندگی هموندان) لبیک بگویی.

مزدك بامداد
11-19-2014, 11:25 AM
پس در اینجا سرنوشت این کس در دستان خود او نیست و کسان ناشناسی آن بیرون میتوانند در هر زمان, زندگی او را به خطر و نابودی بیافکنند.
خب، هرگز در تاریخ و نه تنها برای هومن، بساکه برای جانوران هم هیچگاه سرنوشت کسی ١۰۰% دست خودش
نبوده و از یک دینامیک جهانی پیروی میکند! پرنده ای که گمان میکنید ازاد ست هم آزاد نیست که به قملرو
هوایی یک پرنده ی همتراز/ناهمتراز خودش برود وگرنه باید پی جنگ و درگیری را به خود بمالد! این پس به
تراز فندآوری پیوندی انگیزشی ندارد ولی شما اگر "بیدار" تر از دیگرانی باشید که گله وار زندگی میکنند،
میتوانید آماجمند ، با بهره گیری از فندآوری ، در این دینامیک "کور" دگرگونی های بزرگی نیز پدید بیاورید.
یک نمونه ی نایسته میاورم،: ده تن عرب با یادگیری خلبانی و با برنامه ریزی باریکانه، توانستند یازدهم
سپتامبر را پدید بیاورند و یک نمونه هایسته که: گروهی اندک به همراه فیدل کاسترو و چه گوارا ، توانستند
با تاکتیک درست میخی به آمریکا در کوبا فرو کنند که تا امروز هم درد میکند!!
خود کازیسنکی با کارهایی که یک تنه کرد (شایسته یا نایسته) ، توانست هنود بزرگی از خود بجای بگذارد تا
چه میدانم وزیر نفت جمشید آموزگار!!



Mehrbod
11-19-2014, 11:55 AM
خب، هرگز در تاریخ و نه تنها برای هومن، بساکه برای جانوران هم هیچگاه سرنوشت کسی ١۰۰% دست خودش
نبوده و از یک دینامیک جهانی پیروی میکند! پرنده ای که گمان میکنید ازاد ست هم آزاد نیست که به قملرو
هوایی یک پرنده ی همتراز/ناهمتراز خودش برود وگرنه باید پی جنگ و درگیری را به خود بمالد!



در همان نوشته‌یِ بالا نیز در دنباله آوردم:



این روند, درست وارونه‌یِ چیزیست که در یک گروه کوچک پیشاشهرمندی داشته‌ایم. در یک گروه کوچک, زندگی
شما اگر چه نه ١٠٠% در دستان خودتان, ولی در دستان نزدیکان, دوستان, بستگان و سرانجام کسانی‌‌ست که شما به
آنان دسترسی فیزیکی و از نزدیک دارید و ازینرو, میتوانید تاثیر بسزا, یکراست و ملموسی روی آنان و پس زندگی خودتان داشته باشید.



پس نکته‌ای که شما آنجا یکی دارید میانگارید, داشتن دسترسی فیزیکی به دیگران دربرابر داشتن
دسترسی proxy‌وار به دیگران است, که این دو با همدیگر یکی نمیباشند; در سیستم فندین ولی نه تنها
یکی جا زده میشوند, بساکه دومی بهتر و آزادی‌آورتر هم شناسانده میشود, که خب این پروپاگاندایی بیش نیست.

برای نمونه, در سیستم فندین «نهاد خانواده» چیز خوبی نیست, زیرا در آن کس بجای آنکه وابسته به سیستم باشد, بجای آنکه در کردوکار‌هایِ خود
نخست ارزش‌هایِ سیستم را در نگر بگیرد, به خانواده‌ و بستگان اش بهایِ بیشتری میدهد. دشمنان دیگر سیستم نیز گروه‌هایِ کوچک همانند میباشند,
برای نمونه همه‌یِ gang‌ها دشمن سیستم میباشند, زیرا اینها پیوند دوستی میان خودشان را باارزش‌تر از سیستم میدانند.

یا از نگاهی فراختر, در جهان امروز شایسته‌سالاری (meritocracy) یک ارزش است, ولی این بروشنی با شیوه‌یِ کهن که بها دادن به نزدیکان و دوستان باشد کار
نمیکند. اگر همه بخواهند به دوستان و نزدیکان خود ارزش بیشتری بدهند و آنان را با خویشاوندسالاری بکارگُمارند,
سیستم بزودی از هم واخواهد پاشید; پس اینجا یک ستیز درونی برای کسان پدید میاید که از خانواده و
نزدیکان خود روی برگردانند و به ارزش‌هایِ سیستم که در اینجا شایسته‌سالاری باشد, وفادار بمانند.



--
در پیشاشهرمندی ما یک طبیعت یکسان‌انگار و خودگردان (autonomous) داریم که همه‌یِ قانون‌ها را او میریزد و ما میتوانیم این
را بپذیریم, ولی در جهان امروز همه‌یِ قانون‌ها را همان دیوانسالاران, فندسالاران و همان مهره‌هایِ ناشناس سیستم میریزند و این را ما, نمیتوانیم بپذیریم.

پس یکبار دیگر, اینجا گزینش میان بد (طبیعت یکسان‌انگار) یا بدتر (سیستم فندین خودآماج) است.






این پس به
تراز فندآوری پیوندی انگیزشی ندارد ولی شما اگر "بیدار" تر از دیگرانی باشید که گله وار زندگی میکنند،
میتوانید آماجمند ، با بهره گیری از فندآوری ، در این دینامیک "کور" دگرگونی های بزرگی نیز پدید بیاورید.


چرا دارد, فَندآوری اینجا به چسبی میماند که مایه‌یِ پیدایش ابرگروه‌ها و ابرسازواره‌ها میشود.
روشنه فندآوری تنها همین یک کارکرد چسب بودن را ندارد, در کنار این, چیزهایِ سودمند
فراوانی هم دارد, ولی این بخش‌های بد را نمیتوان جدا نموده و تنها بخش‌هایِ خوب را نگه داشت.





یک نمونه ی نایسته میاورم،: ده تن عرب با یادگیری خلبانی و با برنامه ریزی باریکانه، توانستند یازدهم
سپتامبر را پدید بیاورند و یک نمونه هایسته که: گروهی اندک به همراه فیدل کاسترو و چه گوارا ، توانستند
با تاکتیک درست میخی به آمریکا در کوبا فرو کنند که تا امروز هم درد میکند!!
خود کازیسنکی با کارهایی که یک تنه کرد (شایسته یا نایسته) ، توانست هنود بزرگی از خود بجای بگذارد تا
چه میدانم وزیر نفت جمشید آموزگار!!





ما اینجا درباره‌یِ پیشاشهرمندی (primitive socities) و پساشهرمندی سخن گفتیم, نمونه‌هایِ شما در همان شهرمندی میباشند و
در شهرمندی قانون‌هایِ بازی روشن‌اند: هر ابرگروهی که تکنولوژی برتر و روش‌هایِ سیستماتیک‌تر داشته باشد, برنده میشود.

Anarchy
11-19-2014, 01:03 PM
من تنها میتوانم بگویم که گرداننده ی این دو تاربرگ فیسبوکی زیر میباشم:
http://www.facebook.com/pure.persian
http://www.facebook.com/groups/278781458965232

اینها رو که از قبل بلد بودم :e404: ... اون فورم های خارجی رو میخواستم بدونم !! به طور کلی فورم خوب خارجی اگر برای بحث میشناسید معرفی کنید لطفا ...

یه نفر
12-20-2014, 04:06 PM
درودبر نا رفیقان و رفیقان
حالتون خوبه؟؟

Anarchy
12-20-2014, 08:58 PM
درودبر نا رفیقان و رفیقان
حالتون خوبه؟؟

به به ببین کی اومده ... خوب هستید که انشااسپاگتی ؟ در عصر غیبت مشغول به چه کاری بودین بانو :e404: ؟

یه نفر
12-20-2014, 09:35 PM
گذران زندگی...

Anarchy
12-20-2014, 10:05 PM
گذران زندگی...

یعنی متاهلی به این سرعت کار خودش رو کرده :e415: ؟! چه زود از شر و شور افتادی :e105: ...

کافر_مقدس
12-28-2014, 01:25 AM
یک بازی بسیار زیبا و هیجان انگیز!! http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/26.png

و من الاحمد الاحمق التوفیق!

http://www.daftarche.com/images/imported/2014/03/4.gif

http://www.daftarche.com/images/imported/2014/04/12.gif (http://s5.picofile.com/file/8159003026/namazjomehgame.swf.html)

http://www.daftarche.com/images/imported/2014/12/24.jpg

yasy
12-31-2014, 08:17 PM
:e00e:



نه بابا، کجا هستند؟ @Bibak (http://www.daftarche.com/member.php?u=136) که نیست، @yasy (http://www.daftarche.com/member.php?u=323) و @Angela (http://www.daftarche.com/member.php?u=315) و @viviyan (http://www.daftarche.com/member.php?u=152) هم که نیستند، این امیر نامرد هم به من گفته بود پائیز بازمی‌گردد، او هم که نیست، @Alice (http://www.daftarche.com/member.php?u=286) هم شبیه به ارواح شده، کسرا هم که وقت ندارد، خلاصه دوستان همگی در پشت پرده‌ها هستند گویا، حال نمی‌دهد اینطوری خب.:e108:

سلام داریوش عزیز
حال و احوال؟:)
دلم حسابی تنگ شده بود:e106:
روزگارتون چه طوری میگذره؟ خوبین؟خوشین؟

sonixax
01-01-2015, 04:15 AM
2015 تون مبارک :e056:

Russell
01-01-2015, 08:40 PM
2015 تون مبارک
دوستان اونور آبی کمی از حال و هوای کریسمس بگند ببینیم چه خبره؟

sonixax
01-01-2015, 08:47 PM
دوستان اونور آبی کمی از حال و هوای کریسمس بگند ببینیم چه خبره؟

کریسمس که خیلی وقته تمام شده! هدیه هامون رو هم گرفتیم از پاپا نوئل :)))
ولی دیشب که سال عوض شد خیلی خوش گذشت، آتش بازی معرکه ای برپا بود و آخر شب هم به جز مک دونالد جایی نبود که شکم خالی مارو پر کنه :e421: (البته دو تا بستنی برنده شدیم)
در کل من از تعطیلات این ایام یعنی کریسمس و سیلوستر اصلن خوشم نمیاد پدر آدم در میاد تا تموم بشه شانس ما امسال هم شب سال نو خورده بود به چهارشنبه! اول ژانویه که به هر حال تعطیله. یک جمعه نصفه نیمه بازه و بعدش میره تا 4 ام ژانویه.

Russell
01-01-2015, 09:09 PM
کریسمس که خیلی وقته تمام شده! هدیه هامون رو هم گرفتیم از پاپا نوئل :)))
ولی دیشب که سال عوض شد خیلی خوش گذشت، آتش بازی معرکه ای برپا بود و آخر شب هم به جز مک دونالد جایی نبود که شکم خالی مارو پر کنه (البته دو تا بستنی برنده شدیم)
در کل من از تعطیلات این ایام یعنی کریسمس و سیلوستر اصلن خوشم نمیاد پدر آدم در میاد تا تموم بشه شانس ما امسال هم شب سال نو خورده بود به چهارشنبه! اول ژانویه که به هر حال تعطیله. یک جمعه نصفه نیمه بازه و بعدش میره تا 4 ام ژانویه.
اونجا اقشار مختلف مراسم رو درست برگزار میکنند یا فقط همون تعطیلی و جشن شرکت میکنند؟

sonixax
01-02-2015, 01:38 AM
اونجا اقشار مختلف مراسم رو درست برگزار میکنند یا فقط همون تعطیلی و جشن شرکت میکنند؟

توی دوران کریسمس آلمانیها همه توی خونه هاشون هستند! طوری که توی شهر میشه گفت اصلن ماشین نمیبینی و اگر ببینی یا پلیسه! یا آتش نشانی یا من :))
لحظه عوض شدن سال ولی فرق داره، همه میاند همه شهر شلوغه همه جا آتش بازیه! یک جورایی مثل چهارشنبه سوری خودمون منتها با ترقه های استانداردِ ساختِ خود آلمان.
سال که عوض میشه آتش بازی خیلی زیاد میشه، آتش بازی خود شهر هم بهش اضافه میشه و بعد از 5 دقیقه دود به قدری زیاد میشه که جایی رو نمیبینی و اگر جایی که دود زیاد باشه باشی ممکنه مثل من سه چهار روز بیوفتی به سرفه :))
در کل خوبه، فقط این تعطیل بودن همه جا بده. آدم کف میکنه.

Theodor Herzl
01-02-2015, 12:32 PM
من سال نو در نیویورک بودم ، حدود ۱ میلیون نفر میان تو خیابون یه توپ بزرگ هست شهردار شهر یه دکمه رو میزنه که ۱ دقیقه قبل سال جدید توپ میاد پایین ، جالب بودش ولی‌ هتل لامصب خیلی‌ گرون بود بخاطر این قضیه!



https://www.youtube.com/watch?v=8YRSMqS2P_8

sonixax
01-03-2015, 01:45 AM
موندم پشت فیلترینگ جمهوری اسلامی :e41f::e415::e105:
چه حالی داد :e056:
خدا پدر مادر این Team Viewer را بیامرزد که میگذارد هر از گاهی یک سری به خاطرات گذشته هر چند تخمی بزنیم :e00e:

Newton
01-03-2015, 03:10 AM
دوستان سال نو ترسایی مبارک و میمون افریقایی باد از نوع داعشی سادیسمی امیدورام در این سال نو پرچم سرخ و خونین کمونیسم دنیا رو فتح کنه و پوزه کاپیتالیسم رو به خاک بمالهجالبه دوست هر کشور مسلمانی حتما یک دولت ابر قدرت کمونیستی و این خیلی جالبه نشون دهنده اینه هر جا لازم باشه برا حفظ دیانت میشه به ضد اون هم تبادلات داشتخلاصه ما که تو ایران پوسیدم زودتر فرار کنیم به دول کاپیتالیست و از ازادی اونجا برای تبلیغ نظام کمونیستی دیکتاتوری اینده مورد نظرمان استفاده کنیمبه سان دو پایان مسلمان ساکن لندن و پاریس که ظن میرود مهد تفکرات نوین بشریت هستند

کافر_مقدس
01-03-2015, 03:19 AM
یک جستاری بود که پیج های سودمند فیس بوکی و نوشتارهای جالب را پیشنهاد می کرد، کجاست؟! اگر یافتید انتقال دهید لطفن.

بازداشتگاه پلاک 100 شیراز متعلق به وزارت اطلاعات! (تکه ای از داستان های زندان)

اسم من مهدی.... است ، من با نام مستعار مطالبی را برای تارنمای زندیق می‌نوشتم. در سال 89 به دلیل بی‌احتیاطی در نکات امنیتی ، شناسایی و دستگیر شدم. دستگیری من به این شکل بود که در خیابان ناگهان کسی از پشت به من حمله کرد و تا من برگشتم ببینم چه شده است ، یک ماشین پژو در جلوی من ترمز کرد و دو نفر دیگر نیز به کمک آن فرد آمدند و من را به کف خیابان خواباندند و به دستم ، دستبند زدند. در همان حین دستگیری سرم را به شدت به آسفالت کف خیابان زدند که به شدت متورم شد. در اتومبیل با مشت به کمرم ضربه می‌زدند و می‌گفتند سرت را زیر صندلی کن. حدود 20 دقیقه‌ایی اتومبیل در حال حرکت بود تا به جایی رسیدیم که من صدای باز شدن در بزرگی را شنیدم. وارد محوطه‌ایی شدیم خودشان پیاده شدند به من تاکید کردند که سرم را بالا نیاورم. بعد از مدتی یک چشمبند آوردند و با زدن چشمبند من را به داخل بردند. در آنزمان نمی‌دانستم کجا هستم بعدا فهمیدم آنجا بازداشتگاه پلاک 100 شیراز متعلق به وزارت اطلاعات است.

چندبار اسم و مشخصاتم را پرسیدند و لباس راه راهی به من دادند تا بپوشم. کفش و جورابم را نیز گرفتند و یک جفت دم‌پایی به من دادند. به یک سلول یک و نیم در چهار متر ، تا حدود یک متری سرامیک بود و قسمت بالایش سیمان شده بود. کل رنگ سلول سفید بود. یک متر مانده بود به ته سلول یک تیغه تقریبا یک متری کشیده شده بود ، آنجا حمام و دستشویی بود. در سلول آهنی بود و یک دریچه داشت که زندانبان از آنجا صحبت میکرد. یک پتو و مهر و یک کتاب آموزش نماز در سلول بود. پتو به شدت بوی ادرار میداد. من مطمئن بودم که به چه علت دستگیر شدم و چون کتابها و نوشته‌های درون کامپیوترم در منزل وجود داشت و از حسابهای اینترنتی خود خارج نشده بودم ، هیچ شانسی برای انکار ماجرا نداشتم. از طرفی چون تمام فعالیتم به صورت مجازی بود و کسی را با نام و هویت واقعی نمی‌شناختم هیچ نگرانی برای در خطر انداختن دیگران نداشتم. ولی می‌دانستم سنگین‌ترین مجازات در انتظار آتئیستی چون من است. کل زمان در سلول بودنم 20 دقیقه نشد که من را صدا زدند و بردند به اتاق بازجویی.

من می‌دانستم که چیزی برای پنهان کردن ندارم و از طرفی می‌دانستم که چیزی را نمی‌توانم انکار کنم و تنها باید از این صحبت کنم که به بن‌بست رسیده بودم و در حال بازگشت از آن عقاید بودم. مانور خود را بر روی این گذاشتم که آن اعتقادات باعث افسردگی و ناامیدی من شده بوده است. در جلسات بعدی بازجویی توانستم با موضوعات دیگری این ادعا را پخته‌تر کنم. جلسه اول بازجویی من به گفتن کلیات گذشت و من بدون هیچ مقاومتی، هر چه را می‌پرسیدند میگفتم. صبح روز بعد ابتدا در همان ساختمان از من انگشت‌نگاری کردند و بعد گفتند چشمبندت را بردار. مردی که خود یک پارچه روی صورتش بود و فقط از طریق دو سوراخ کوچک دید داشت از من در زوایای مختلف عکس گرفت. بعد من را به جای دیگری بردند و لباسهای خودم را به من دادند تا بپوشم و با چشمبند من را سوار یک ون کردند. دست من را به میله یکی از صندلی‌ها دستبند زدند. در میانه راه به من گفتند چشمبندت را در بیاور و روی صندلی‌ کنار بگذار. من را به دادگاه انقلاب شیراز بردند. در دادگاه کاغذی جلوی من گذاشتند که از طرف دادستان تهران صادر شده بود. تقریبا یک دوجین اتهام نوشته شده بود. از اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام تا سب‌النبی و توهین به مقدسات و چند تا اتهام دیگر. بعد از همه‌ی این اتهامات نوشته شده بود با استفتایی که از چند تن از مراجع عظام تقلید به به عمل آمده ، فرد نامبرده مرتد و مفسد فی الارض می‌باشد...

وتازه وقتی گوشی نداری چطوری خبر بدی ،توی سلولت نشستی که یکی از هم بندی ها میاد میگه پاشو وتو می پرسی چی شده میگه نوبت تلفنته . یادت میاد که اره نوبت تلفن داری .تو بند زندانی های عادی هستی وسخت داری انگلیسی می خونی تا خودت بفهمی تو دنیا چی می گذره نه از دهان ترجمه این واون که ممکنه با فکر وحال خودش مترجم ،یک چیزی را طور دیگری تفسیر کنه . با همین فکرا می رسی به تلفن بند روبروی هشت وجلوی چشم نگهبانهایی که ذل زدن به تو ودهانت تا ببینند چه می گویی . گوشی را می گیری شماره ها را ردیف می کنی -سلام . چطوری پروانه جان من خوبم مثل همیشه !صبح حسابی ورزش کردم اره داروهامو می خورم هنوز تمام نشده . .....چرا اینقدر نگرانی چرا منو سئوال پیچ می کنی ؟..

نه خوبم نگران نباش .......چرا صدات می لرزه ... چطور هیچی نیست بعداز یک عمر زندگی حال همدیگر را خوب می فهمیم..... خوب باشه این هفته ملاقات زنانه است می ایی ؟... نمی دونم یعنی چی ؟خوب برنامه ریزی کن ببین می تونی بیای یا نه خب..... باشه عزیزم دوستت دارم از همه دنیا بیشتر ...... قربانت باشه عزیز دلم .خوب پویش را صدا کن بیاد یک گپی بزنیم امروز مثل اینکه سرخر نداریم ... کسی نیومده گوشی را ازدستمون بگیره بگو زود بیاد تا وقت دارم قربانت... .... .... یعنی چی چرا اینقدر مکث می کنی خوب بگو بیاد دیگه کجا دانشگاه الان ؟

.... ... سه روزه نیومده با من حرف بزنه الان که دانشگاه باز نیست تعطیل شدن ویکهو دلم می ریزه پایین ای دادوبیداد رفته تو تظاهرات جنبش سبز (وای )نفسی ژرف به ژرفای تمام اقیانوس های عالم می کشم وسرم گیج می رود شاید سی ثانیه قدر یک قرن میگذره تا با نفس دومی به خودم تو دلم بگم خب شده دیگه چکار کنیم از دست ما کاری بر نمی اد، او هم مثل کامران جوادی ،،مثل ندا آقا سلطان ، مثل سهراب اعرابی ،مثل محسن روح الامین مغزم هی سعی میکنه اسم های بیشتری پیدا کنه یاد 18 تیر می افتم . پروانه می گه چرا حرف نمی زنی ؟ نفس دیگری را تا ته جانم فرو میدم تا قلب تکه پارم ضربانشو از سر بگیره انگار وسط کهکشانم ،بی وزن در خلا مطلق وصدای پروانه را از دوردست ها می شنوم منصور ...منصور خوبی ؟ ...

هاهاهاههاهاهاهه نفسی که از توسینه تکه تکه بیرون میاد خیلی سخته توزندان قبول کنی پسرتو تو تظا هرات کشتن.........................................

تکه ای از داستان های زندان (از رمان منتشر نشده آواز گنجشگ ها لابه لای سیم های خاردار )

https://www.facebook.com/story.php?story_fbid=1560217320880645&substory_index=0&id=1420706768165035&refid=7&_ft_=qid.6099778782634693176%3Amf_story_key.-5238682007502584957&__tn__=%2As&fbt_id=1560217277547316&lul&ref_component=mbasic_photo_permalink_actionbar&_rdr

bilche
01-03-2015, 11:16 AM
من سال نو در نیویورک بودم ، حدود ۱ میلیون نفر میان تو خیابون یه توپ بزرگ هست شهردار شهر یه دکمه رو میزنه که ۱ دقیقه قبل سال جدید توپ میاد پایین ، جالب بودش ولی‌ هتل لامصب خیلی‌ گرون بود بخاطر این قضیه!



https://www.youtube.com/watch?v=8YRSMqS2P_8


خوش به حالت دوست عزیز
خیلی دوست دارم میدان تایمز رو از نزدیک ببینم
اما نه پولی دارم
نه چیز دیگه ای ! :e412:

Dariush
01-03-2015, 09:59 PM
yasy
درود بانو، بسیار خوشحالم که شما را بار دیگر اینجا ملاقات می‌کنم.
شما که دیگر خانه‌زاد محسوب می‌شوید، چرا گریزان و ناپیدا می‌شوید
آنهم اینچنین بلندمدت؟!
امیدوارم خوب و خوش باشی یاسی جان و بیشتر ببینیم‌ات.:e303:

------------
با پوزش من نمی‌توانم کوت بگیرم.

Russell
01-03-2015, 10:40 PM
درود داریوش عزیز، حقیقتا این چند وقته جایت خالی بود، البته اینرا ما اینجا زیاد میگوییم ولی از صمیم قلب می‌گویم.

Dariush
01-03-2015, 10:48 PM
درود داریوش عزیز، حقیقتا این چند وقته جایت خالی بود، البته اینرا ما اینجا زیاد میگوییم ولی از صمیم قلب می‌گویم.
گرم‌ترین درودهایم تقدیم به تو دوست همیشگی من راسل عزیز.:e303:
خوبی ؟ خوش می‌گذرد؟ کیری‌سمس چطور گذشت راسل جان؟ یلدا؟

Russell
01-03-2015, 10:53 PM
گرم‌ترین درودهایم تقدیم به تو دوست همیشگی من راسل عزیز.
خوبی ؟ خوش می‌گذرد؟ کیری‌سمس چطور گذشت راسل جان؟ یلدا؟
آری، نسبتا خوبم. تو خوبی داریوش جان؟ ترک سیگارت در چه حال است؟
کیری‌سمس که کلا ... ست !! ولی ما اهل این سوسول بازی‌ها نیستیم که تازه مد شده :D
یلدا را ولی جای دوستان خالی یک اناری زدیم !!

Dariush
01-03-2015, 11:07 PM
آری، نسبتا خوبم. تو خوبی داریوش جان؟ ترک سیگارت در چه حال است؟
کیری‌سمس که کلا ... ست !! ولی ما اهل این سوسول بازی‌ها نیستیم که تازه مد شده :D
یلدا را ولی جای دوستان خالی یک اناری زدیم !!
:e056:
زدید؟ با چه کسی زدی ناقلا؟ از آن یلدا و این امضا، انتظار چه برداشتی از ما داری؟
سیگار را تقریبا موفق به کنار گذاشتن‌اش شدم. البته هر از گاهی وسوسه می‌شوم
اما خب هنوز نیمچه اراده‌ای آن ته مانده است!

Russell
01-03-2015, 11:31 PM
زدید؟ با چه کسی زدی ناقلا؟ از آن یلدا و این امضا، انتظار چه برداشتی از ما داری؟
سیگار را تقریبا موفق به کنار گذاشتن‌اش شدم. البته هر از گاهی وسوسه می‌شوم
اما خب هنوز نیمچه اراده‌ای آن ته مانده است!
ای بابا !! شب یلدا از این کارها نمی‌کنند که، با خانواده بود !!
آفرین، به این میگند اراده. من هم قلیون رو گذاشتم، البته همینکه من با این گشادیم تونستم بزارمش کنار نشون میده که چقدر اراده لازم داره :D

کافر_مقدس
01-17-2015, 04:48 AM
http://www.daftarche.com/images/imported/2015/01/16.jpg

Nevermore
01-17-2015, 09:30 PM
درود بر تمام دوستان عزیز.چه خبر ها؟چه میکنید با روزگار؟:e057:امیر عزیز باز نگشته هنوز؟

Russell
01-17-2015, 11:20 PM
درود بر تمام دوستان عزیز.چه خبر ها؟چه میکنید با روزگار؟امیر عزیز باز نگشته هنوز؟
به‌به، درود و دو سد درود!
منکه خوبم ولی بقیه را مطمئن نیستم !! خوبی شهریار جان؟ خوش برگشتی!
خبری از امیر نیست ولی هنوز غیبتش صغری بحساب میآید.

کافر_مقدس
01-18-2015, 01:48 AM
چندی وقتی است که خاب شب را طلاق دادم!

کافر_مقدس
01-18-2015, 03:19 AM
دوستان با درود و شب بخیر. پرسشی داشتم.

یکی از دوستان هست که برگه ای در فیس بوک دارد. برگه ی این دوست ما قسمت فتوکامنت آن بسته است و مخاطبانش نمی توانند برای او کامنت تصویری ارسال کنند. من خودم هم نمی دانم، خاستم ببینم کسی می داند چگونه باید فتوکامنت ها را آزاد کرد؟!

اگر می دانید لطفن مراحل آنرا گام به گام راهنمایی بفرمایید.

Soheil
01-18-2015, 10:05 AM
درود بر دوستان عزیزم، همه خوبید؟ دلم براتون تنگ شده بود... ظاهرا بسیاری از کاربران معروف کم پیدا شده اند ولی حضور بقیه کاربران دلگرم کننده اس.
منم به فضل اسپاگتی حالم نسبت به قبل خوبه. :e01a::e530::e152:

Dariush
01-19-2015, 07:51 PM
خب خب دوستان بالاخره ما هم پس از مدتی غیبت و حضور منقطع، فرصت بیشتری برای بودن در خدمت شما یافتیم... :e105:

هستیم تا ببینیم کی بوی پول یا زن دوباره ما را برباید :e413::e057:

Russell
01-19-2015, 08:02 PM
خب خب دوستان بالاخره ما هم پس از مدتی غیبت و حضور منقطع، فرصت بیشتری برای بودن در خدمت شما یافتیم...

هستیم تا ببینیم کی دوباره بوی پول یا زن دوباره ما را برباید

درود بر دوستان عزیزم، همه خوبید؟ دلم براتون تنگ شده بود... ظاهرا بسیاری از کاربران معروف کم پیدا شده اند ولی حضور بقیه کاربران دلگرم کننده اس.
منم به فضل اسپاگتی حالم نسبت به قبل خوبه.

و همچنین درود و دو سد درود بر شما دوستان :e106:

Russell
01-19-2015, 08:42 PM
خُب داریوش جان خودت چطوری؟
تجارب تازه‌یِ دختربازی چطور بوده؟ :e404:

Dariush
01-19-2015, 08:57 PM
خُب داریوش جان خودت چطوری؟
تجارب تازه‌یِ دختربازی چطور بوده؟
دوران ِ شبه‌مرخصی را میگذرانیم راسل جان. این مدت خیلی کار و بار انرژی بسیار زیادی از من گرفت.
تجارب جدید با دختران جدید هم هستند که به زودی رونمایی خواهد شد:e405: چیزهای جدیدی هم آموخته‌ایم
که امیدوارم به کار دوستان دیگر هم بیاید!

یک تجربه‌ی بسیار غریب هم دارم که تنها می‌شود در جایی خصوصی‌تر در موردش گفت.

حالا خودتان یک گزارشی بدهید ببینیم چه کرده‌اید این مدت؟ آن ابلیس درون را از قفس رها کرده‌اید یا نه؟ :e106::e106:

Russell
01-19-2015, 09:23 PM
دوران ِ شبه‌مرخصی را میگذرانیم راسل جان. این مدت خیلی کار و بار انرژی بسیار زیادی از من گرفت.
تجارب جدید با دختران جدید هم هستند که به زودی رونمایی خواهد شد چیزهای جدیدی هم آموخته‌ایم
که امیدوارم به کار دوستان دیگر هم بیاید!

یک تجربه‌ی بسیار غریب هم دارم که تنها می‌شود در جایی خصوصی‌تر در موردش گفت.

حالا خودتان یک گزارشی بدهید ببینیم چه کرده‌اید این مدت؟ آن ابلیس درون را از قفس رها کرده‌اید یا نه؟
من هم کمی گرفتار بودم داریوش جان، البته گرفتاری‌ها بگمانم در آستانه تمام شدن باشند.
در درون هم تغییرات جالبی داشته‌ام که البته درباره‌یِ نتیجه‌یِ آن‌ها کاملا مطمئن نیستم.

Soheil
01-20-2015, 03:45 PM
خب خب دوستان بالاخره ما هم پس از مدتی غیبت و حضور منقطع، فرصت بیشتری برای بودن در خدمت شما یافتیم... :e105:
هستیم تا ببینیم کی بوی پول یا زن دوباره ما را برباید :e413::e057:

عرض ادب به داریوش عزیز:e303:
اگه اشتباه نکنم چند روزی به سایت سر نزده بودی، خیلی خوشحالم که برگشتی.

این دو-سه ماه اخیر برام اهمیت خاصی داشته و اتفاقات شگفت آوری برام افتاده که نتایج منفی و مثبتی داشته و هنوز نمیدونم آخرش نتیجه چی میشه..

دیدم سیگار رو ترک کردی. اگه برات جالبه باید بگم دو تا از دوستان نزدیک من هم تازه ترک کرده اند..

Dariush
01-20-2015, 05:10 PM
درود بیباک جان. احوالت چطور است؟آری سیگار لعنتی را چند ماهیست که بطور قطعی ترک کرده ام. بسیار دشوار بود اما اکنون که خویشتن من ارزشمندترین دارایی من است بر سرش با هیچکس و هیچ چیز شوخی نخواهم داشت. خوشحالم که باز میبینمت بیباک جان.

Parastesh
02-13-2015, 07:31 AM
درود بر تمام دوستان عزیز.چه خبر ها؟چه میکنید با روزگار؟:e057:امیر عزیز باز نگشته هنوز؟

.............


ردگیری کاربران در مجامع مجازی دیگر موجب به خطر افتادن امنیت آنها میشود و غیرمجاز است.
Dariush

یه نفر
02-13-2015, 03:42 PM
دروود بر دوستان و مبارزان
عاقا بحث داغ این روزای دفترچه چیه؟ یه کم نظرات سازندمو در اختیارتون بگذارم :-))
از آلیس کسی خبر داره؟

mosafer
02-15-2015, 07:45 PM
درود...
چند ماهی از این فروم دور بودم
نمیدانم دور بودن از این فضا باعث شد تا ذهنم درگیری کمتر داشته باشد یا مشغله های زندگی..
البته شخصا عقیده دارم وقتی از گفتمانها دور باشی ناخوداگاه باعث میشود تب و تابی برایت نماند
این خوب ست یا نه..؟!
گمان به خوبی ندارم
اینجا محیطی سنگین برای من بوده و هست ولی خب دوستش دارم
و شاید این سخنان بیشتر بهانه ای بود تا دوباره بعد از چندین ماه هم صحبتی را شروع کنم اگر زمان بگذارد....

Russell
02-15-2015, 08:08 PM
درود...
چند ماهی از این فروم دور بودم
نمیدانم دور بودن از این فضا باعث شد تا ذهنم درگیری کمتر داشته باشد یا مشغله های زندگی..
البته شخصا عقیده دارم وقتی از گفتمانها دور باشی ناخوداگاه باعث میشود تب و تابی برایت نماند
این خوب ست یا نه..؟!
گمان به خوبی ندارم
اینجا محیطی سنگین برای من بوده و هست ولی خب دوستش دارم
و شاید این سخنان بیشتر بهانه ای بود تا دوباره بعد از چندین ماه هم صحبتی را شروع کنم اگر زمان بگذارد....
درود و خوش‌برگشتید.
بله قطعا خوب است. مسلم است که مشغله‌یِ زندگی و خانواده و... از فرومنویسی مهمتر هستند.

Dariush
02-15-2015, 08:27 PM
حرف ایشان را باور نکنید بانو، نوشتن در اینجا از نان شب هم واجبتر است:e056:
خوش آمدید...

mosafer
02-16-2015, 06:28 AM
درود و خوش‌برگشتید.
بله قطعا خوب است. مسلم است که مشغله‌یِ زندگی و خانواده و... از فرومنویسی مهمتر هستند.

سپاس:e032:
البته منظورم مشغله های فکری بیشتر هست
قبلتر هم که بیشتر فروم میامدم زمانی بود که بچه ها خواب بودند یا چون امروز که مدرسه اند
ولی خب مدتیست زمان خیلی کم دارم
تا قبل از این مدت که ،نت بیشتر میامدم بیشتر پیرامون مسائل اطرافم میاندیشیدم
ارتباط تنگاتنگی دارد این دنیای مجازی با نوع افکار ما
در کل دوری از انواع طرز تفکر ادمی را به ثبات میرساند حال نه ثباتی که اخری برایش بتوان تعیین کردسکون بیشتر مناسب است
این مدت با ادمهایی سر و کار داشته ام که افکارشان متعادلتر بوده و همین باعث شد من نیز به حالت سکون برسم



حرف ایشان را باور نکنید بانو، نوشتن در اینجا از نان شب هم واجبتر است:e056:
خوش آمدید...
تا چه بنویسیم و چه برداشت کنیم:)
سپاس:e032:

Ouroboros
02-16-2015, 01:26 PM
سلام بر دوستان ارجمند دفترچه‌نشین.

Crusader
02-16-2015, 03:24 PM
به به!
چطوری امیر جان؟ چه کار می کنی اینروزها؟

Russell
02-16-2015, 04:00 PM
سلام بر دوستان ارجمند دفترچه‌نشین.
سلام و درود بر امیر عزیز. خوبی برادر؟
مثل همیشه دیدار مجددت باعث خوشحالی‌ست!

sonixax
02-16-2015, 04:06 PM
سلام بر دوستان ارجمند دفترچه‌نشین.

امیر جان چه خوب شد آمدی :e032:

Ouroboros
02-16-2015, 05:12 PM
به به!
چطوری امیر جان؟ چه کار می کنی اینروزها؟

سلام، ممنونم. همان کثافت‌کاری‌های فساد‌آلود مورد علاقه‌ی شما :e417:
چندی‌ست می‌خواهم MGTOW بشوم و حداقل برای مدتی هم که شده جدی‌تر به مطالعاتم بپردازم ولی هرچه برای نصیحت به فروم‌های آنها می‌روم چیزی بجز خشم و عقده نمی‌یابم! انگار هیچ روشی برای حکومت بر امیال و انگیزه‌ها ندارند.


سلام و درود بر امیر عزیز. خوبی برادر؟
مثل همیشه دیدار مجددت باعث خوشحالی‌ست!

سلام بر رفیق نازنین و محبوبم راسل.
خوشحالم که جانب احتیاط را رها نمی‌کنی و حالا که من کمی مرتجع شده‌ام هم سلام می‌کنی و هم درود می‌فرستی. :e105:


امیر جان چه خوب شد آمدی

مرسی میلاد. چه خبرها؟ ببینم دختران انجمن را کجا چال کردید من نبودم؟ هوای شوالیه‌ را داشته باشید، که اگر چیزی برای لیسیدن نباشد غیبش می‌زند!‌

sonixax
02-16-2015, 05:38 PM
مرسی میلاد. چه خبرها؟ ببینم دختران انجمن را کجا چال کردید من نبودم؟ هوای شوالیه‌ را داشته باشید، که اگر چیزی برای لیسیدن نباشد غیبش می‌زند!‌

ای بابا! شما که خودت بهتر میدونی هر جایی که فعالیت مغزی اندکی بیش از نیازهای اولیه بدن برای زنده ماندن باشد دختران را فراری میدهد :)))

Dariush
02-16-2015, 05:54 PM
درود به امیر گرامی، خوشحالم که بار دیگر شما را اینجا می‌بینم.:e032:

دوستان راستی آنارشی ناپیداست، خبری از او ندارید؟

Russell
02-16-2015, 06:01 PM
دوستان راستی آنارشی ناپیداست، خبری از او ندارید؟
نه، من هم غیبتش را بطرز غیر منتظره‌ و بی‌سابقه‌ای طولانی می‌بینم. البته مدتی بود چیزی نمی‌نوشت ولی حداقل لاگین میکرد.
اگر این را می‌خواند از او می‌خواهم هر از چندی حداقل یک لاگین بکند یا غیبتش را اطلاع دهد، ما نگران می‌شویم، دست خودمان هم نیست.

Crusader
02-17-2015, 03:08 PM
سلام، ممنونم. همان کثافت‌کاری‌های فساد‌آلود مورد علاقه‌ی شما
چندی‌ست می‌خواهم MGTOW بشوم و حداقل برای مدتی هم که شده جدی‌تر به مطالعاتم بپردازم ولی هرچه برای نصیحت به فروم‌های آنها می‌روم چیزی بجز خشم و عقده نمی‌یابم! انگار هیچ روشی برای حکومت بر امیال و انگیزه‌ها ندارند.

راستش MGTOW یک انتخاب آگاهانه نیست، کاملا تحمیلی‌ست. من هم در فروم‌های آنها بوده‌ام و واضح است که این بندگان خدا اصلا گزینه‌ی دیگری نداشتند و در آخرین سوراخ باقی فرورفته‌اند و با آن خودارضایی می‌کنند. من شخصا کمتر کسی را یافته‌ام MGTOW باشد و همزمان قدرت عینی روابط متعدد با زنان را هم داشته باشد. چیزی که هست یک عده‌ی سرخورده و مفلوکی می‌بینم که طرد شده‌اند و برخلاف بتاهای روتین به جایگاه مطرود خود واقف شده‌اند، و به جای مبارزه و اصلاح آن بیشتر عقب‌نشینی می‌کنند، با یکی از آنها نشست و برخاست کنید به عقده‌های سرکوب‌شده و نفرتشان بهتر پی می‌برید.

yasy
02-17-2015, 07:07 PM
درود بر همگی

تو این خراب شده که ادم هر چی میدوئه به هیچ جا نمیرسه همون بشینم اینجا بحث های شما رو دنبال کنم سنگین ترم فکر کنم:e059:
چقدر لحن دوستان تغییر کرده:e058:

Dariush
02-17-2015, 07:11 PM
درود یاسی جان،
احوال‌تان چطور است بانو؟ می‌بینم که همچنان با دشواری‌های زندگی در
این سرزمین کوفتی دست و پنجه نرم می‌کنید!:e40e:

منظورت از تغییر لحن چیست و کدام است؟ آنچه در اینجا
مشهود است و اکنون دیگر تبدیل به سنت شده، تغییر عقیده است
تغییر لحن، بس پایا تر می‌نماید در اینجا!

yasy
02-17-2015, 07:20 PM
درود یاسی جان،
احوال‌تان چطور است بانو؟ می‌بینم که همچنان با دشواری‌های زندگی در
این سرزمین کوفتی دست و پنجه نرم می‌کنید!:e40e:

منظورت از تغییر لحن چیست و کدام است؟ آنچه در اینجا
مشهود است و اکنون دیگر تبدیل به سنت شده، تغییر عقیده است
تغییر لحن، بس پایا تر می‌نماید در اینجا!
درود بر شما داریوش عزیز
یادش بخیر یه روزی بچه بودیم و فکر میکردیم برای ادامه ی تحصیل تا مقطع دکترا تنها سختی سختی یادگیریست:e403:
ما که دیگه همه چی رو رها کردیم باز اومدیم بشینیم پای بحث های نتی که همانا دنیای مجازی دنیای بهتریست بیشتر میتونیم چیزی یاد بگیریم:e403:
حیف لب تاپ و کتاب های نازنینم که این همه وقت تنهاشون گذاشتم واقعا

راستش تو این یکی دو ساعتی که دارم مطالعه میکنم فقط فحش خوندم و بد و بیراه به زنان شماره گذاری مثل زندانیان و این چنین چیز ها
باید با وقت و حوصله و تمرکز برم سراغ مباحث بهتر بگردم
شما خوب هستید؟همه چی بر وفق مراده؟

Russell
02-17-2015, 07:31 PM
درود بر همگی

تو این خراب شده که ادم هر چی میدوئه به هیچ جا نمیرسه همون بشینم اینجا بحث های شما رو دنبال کنم سنگین ترم فکر کنم
چقدر لحن دوستان تغییر کرده

سلام یاسی.
جدا از کار و بار خودت خوبی؟
با بازگشت کاربران قدیمی حال و هوای دفترچه باز دفترچه‌ای شده.

yasy
02-17-2015, 07:38 PM
سلام یاسی.
جدا از کار و بار خودت خوبی؟
با بازگشت کاربران قدیمی حال و هوای دفترچه باز دفترچه‌ای شده.

درود بر شما راسل عزیز
خیلی حس خوبیه که آدم برگرده به جایی و دوستان قدیمی رو ببینه خوشحال شدم از دیدنتون
جدا از کار و بار زندگی خودم خوبم راضیم از خودم:)
شما خوب هستید؟
جای آنارشی خالیه دلم میخواست میدمشون خیلی وقته نیستند؟

Russell
02-17-2015, 07:52 PM
درود بر شما راسل عزیز
خیلی حس خوبیه که آدم برگرده به جایی و دوستان قدیمی رو ببینه خوشحال شدم از دیدنتون
جدا از کار و بار زندگی خودم خوبم راضیم از خودم:)
شما خوب هستید؟
جای آنارشی خالیه دلم میخواست میدمشون خیلی وقته نیستند؟
من هم خوشحالم از دیدنت!
و ای بدک نیستم،
آنارشی چند هفته بیشتر نیست که سر نزده، ولی مدت طولانی بود که در بحث‌ها شرکت نمی‌کرد. حالا شاید جمع قدیمی رو
ببینه سر و کلش پیدا بشه.

Dariush
02-17-2015, 08:02 PM
درود بر شما داریوش عزیز
یادش بخیر یه روزی بچه بودیم و فکر میکردیم برای ادامه ی تحصیل تا مقطع دکترا تنها سختی سختی یادگیریست
ما که دیگه همه چی رو رها کردیم باز اومدیم بشینیم پای بحث های نتی که همانا دنیای مجازی دنیای بهتریست بیشتر میتونیم چیزی یاد بگیریم
حیف لب تاپ و کتاب های نازنینم که این همه وقت تنهاشون گذاشتم واقعا

من اگر به شما بگویم که همین یکی دو ماه پیش، پس از یکسال،
از دکترا در یکی از دانشگاه‌های تاپ ایران، انصراف دادم، چقدر
شگفت‌زده خواهید شد؟ من الان اگر برمی‌گشتم به روزهای
پیش از ارشد،شاید همان را هم ادامه نمی‌دادم!

دکترا در ایران گرفتن حماقت ِ محض است بانو، آن را به کلی
از سر خویش بیرون بکنید، جز آنکه مثلا دغدغه‌ی گسترش علم
و دانش و عشق به آن دارید! وگرنه اگر می‌خواهید دوراندیشی اقتصادی
بورزید، بدانید که شما می‌روید دکترا بگیرید که چیزی را به دست آورید که
اگر ارشد یا هتا کارشناسی دارید، یا آن را دارید، یا آنکه دکترا تاثیری در بدست
آوردن‌اش ندارد. حداقل در رشته‌های مهندسی اینگونه است. در رشته‌های
علوم انسانی که اصلا همان تحصیل تا مقطع کارشناسی هم زیادی است،
تنها در رشته‌ی تجربی و پزشکی است که این امر صادق نیست.


راستش تو این یکی دو ساعتی که دارم مطالعه میکنم فقط فحش خوندم و بد و بیراه به زنان شماره گذاری مثل زندانیان و این چنین چیز ها
باید با وقت و حوصله و تمرکز برم سراغ مباحث بهتر بگردم
شما خوب هستید؟همه چی بر وفق مراده؟
من خوبم، و خوشبختانه همه چیز بر وقف مراد است. زندگی
مدتی‌ست که همانطور است که می‌خواهم و از این بابت
خود را خوشبخت و تا اندازه‌ای ستودنی می‌یابم:e40a:.

توصیه می‌کنم با حوصله و دقت بیشتر بخوانید؛ آنوقت
پی خواهید برد بین همنشینی ملال‌اور با مرد بتا
و خوش بودن با مرد ِ دوست‌داشتنی‌ای که ما اینجا
در پی تربیت‌اش هستیم، چه فرقی هست. ما اتفاقا
حرف ِ دل ِ شما را می‌زنیم بانو! همان حرفی که بارها
دلتان خواسته بلند به گوش همه برسانید، اما از پیامدهای
احتمالی آن هراسناک بوده‌اید، ما این فداکاری را برای شما خواهیم کرد.:e405:

yasy
02-17-2015, 08:18 PM
راستش شاید تا چند سال پیش شگفت زده میشدم و با عرض معذرت شما رو هم احمق میخواندم ولی حالا کاملا به شما و امثال شما حق میدهم ...داخل نظام آموزشی ایران درس خوندن کاملا اشتباه است و همان بهتر که منبع درامد آدم با رشته ی مورد علاقه کاملا بی ربط باشد وو همه ی مطالعه ها توسط کتاب و نت و این گونه اساتید! باشه تا بخواد تو محیط مثلا آموزشی توسط یه سری استاد نماهای بی سواد باشه.
من رشتم تجربی هست ولی باز هم از نظر مالی کارشناسی با کارشناسی ارشد هیچ فرقی نداره و همان بهتر آدم وقتش و هدر نده...


راستش هنوز که تشابهی بین این حرف ها و چیزی که تو دلم هست پیدا نکردم به امید این که پیدا کنم:e415:
من خودم که در حال حاضر با این که خودم شدت نیازهام زیاده هم نشینی با یک مرد سرد مزاج که نیاز جنسیش محدود به چند دقیقه در هفته است و ترجیه میدم و بیشتر لذت میبرم
نگهداری از یک مرد هات سخته و آدمای افسرده از پسشون بر نمیان:)

حالا وقت کردید یه توضیح کوتاه در مورد این مردهای بتا بدهید من هر چی برگشتم عقب فقط به اسمش برخوردم و توضیحی در موردش پیدا نکردم

undead_knight
02-17-2015, 08:46 PM
سلام بر دوستان ارجمند دفترچه‌نشین.
این اواتارت رو نمیخوای عوض کنی!؟به معنای واقعی کلمه کله کیری هست:))

sonixax
02-18-2015, 03:04 AM
MGTOW

نمنه ؟!

Ouroboros
02-18-2015, 07:54 AM
این اواتارت رو نمیخوای عوض کنی!؟به معنای واقعی کلمه کله کیری هست:))
بچه‌ی بی‌ادب ِ ننر!
چیزی اگر داری پیشنهاد بده.


نمنه ؟!
Let me google that for you (http://lmgtfy.com/?q=MGTOW)

undead_knight
02-18-2015, 08:43 AM
بچه‌ی بی‌ادب ِ ننر!
چیزی اگر داری پیشنهاد بده.

واقعا چرخش ایدولوژیکت رو باور میکنم،از یک کس لیس میخوای پیشنهاد اواتار بگیری؟! :))

Crusader
02-18-2015, 11:14 AM
من که همیشه عاشق این آواتارهای راسل هستم. :e00e::e407:

Ouroboros
02-18-2015, 11:33 AM
راستش MGTOW یک انتخاب آگاهانه نیست، کاملا تحمیلی‌ست. من هم در فروم‌های آنها بوده‌ام و واضح است که این بندگان خدا اصلا گزینه‌ی دیگری نداشتند و در آخرین سوراخ باقی فرورفته‌اند و با آن خودارضایی می‌کنند. من شخصا کمتر کسی را یافته‌ام MGTOW باشد و همزمان قدرت عینی روابط متعدد با زنان را هم داشته باشد. چیزی که هست یک عده‌ی سرخورده و مفلوکی می‌بینم که طرد شده‌اند و برخلاف بتاهای روتین به جایگاه مطرود خود واقف شده‌اند، و به جای مبارزه و اصلاح آن بیشتر عقب‌نشینی می‌کنند، با یکی از آنها نشست و برخاست کنید به عقده‌های سرکوب‌شده و نفرتشان بهتر پی می‌برید.
شاید. وانگهی آدم اگر بخواهد کاری جدی‌تر از خوش‌گذرانی انجام بدهد آنوقت چه؟ این واقعا اراده می‌طلبد که عیش باشد و شما به آن پشت بکنید. من الان دو سه سالی‌ست دارم یک کتاب می‌نویسم و چند صد صفحه‌ای از آنرا نوشته‌ام، اما هر وقت می‌خواهم اندیشه‌ای جدی خرج آن بکنم دلم برای خانم‌بازی و .... تنگ می‌شود و افسرده می‌شوم. تعادل واقعا فریضه‌ی بزرگی‌ست!

Russell
02-18-2015, 11:48 AM
شاید. وانگهی آدم اگر بخواهد کاری جدی‌تر از خوش‌گذرانی انجام بدهد آنوقت چه؟ این واقعا اراده می‌طلبد که عیش باشد و شما به آن پشت بکنید. من الان دو سه سالی‌ست دارم یک کتاب می‌نویسم و چند صد صفحه‌ای از آنرا نوشته‌ام، اما هر وقت می‌خواهم اندیشه‌ای جدی خرج آن بکنم دلم برای خانم‌بازی و .... تنگ می‌شود و افسرده می‌شوم. تعادل واقعا فریضه‌ی بزرگی‌ست!
قدما دراینباره چه روشی را پیشه میکردند؟
بالاخره در روزگار قدیم هم در شهر فاحشه‌خانه بوده.

Ouroboros
02-18-2015, 11:54 AM
قدما دراینباره چه روشی را پیشه میکردند؟
بالاخره در روزگار قدیم هم در شهر فاحشه‌خانه بوده.
Asceticism و Stoicism. من نظرم اینست که رستگاری دوباره‌ی بشر تنها از همین مسیر Asceticism می‌گذرد.

undead_knight
02-18-2015, 02:33 PM
Asceticism و Stoicism. من نظرم اینست که رستگاری دوباره‌ی بشر تنها از همین مسیر Asceticism می‌گذرد.
امیر تو همچنان به امکان رستگاری معتقدی؟!:e40a:

Ouroboros
02-19-2015, 07:04 AM
امیر تو همچنان به امکان رستگاری معتقدی؟!

البته که معتقدم، با تمام علاقه‌ای که بهتان دارم، شما و داریوش باید بروید کمی آنطرف‌تر بیاستید مبادا بوی تعفن این «پوچ‌گرایی» نوجوان‌پسند ِ سطحی که چیزی بجز یک مکانیزم روانی برای عمومیت بخشیدن به زندگی پوچ و بی‌ارزشی که دارید و تحمل آن نیست، مرا خفه بکند. رستگاری ولو برای من میسر نباشد، برای دیگران ممکن است.

undead_knight
02-19-2015, 08:42 AM
البته که معتقدم، با تمام علاقه‌ای که بهتان دارم، شما و داریوش باید بروید کمی آنطرف‌تر بیاستید مبادا بوی تعفن این «پوچ‌گرایی» نوجوان‌پسند ِ سطحی که چیزی بجز یک مکانیزم روانی برای عمومیت بخشیدن به زندگی پوچ و بی‌ارزشی که دارید و تحمل آن نیست، مرا خفه بکند. رستگاری ولو برای من میسر نباشد، برای دیگران ممکن است.
والا ترجیح شخصی من این هست که فاصله ایدولوژیکم رو با دیگران حفظ کنم،هیچ چیز نفرت اورتر از این نیست که دیگران هم مثل من فکر کنند،اون وقت باید دیدگاهم رو عوض کنم:))
و البته هرچند من معنا رو انکار میکنم ولی ارزش رو نفی نمیکنم.

البته من تصور رستگاری رو ممکن میدونم ولی این تصور بلاخره یک جایی از بین میره ولی گویا تو امید داری که دیگران بتونند این تصور رو حفظ کنند.

+To choosehistory, and history alone, is to choose nihilism و قطعا من خودمو نهیلیست نمیدونم:e402:

Ouroboros
02-19-2015, 10:52 AM
البته من تصور رستگاری رو ممکن میدونم ولی این تصور بلاخره یک جایی از بین میره ولی گویا تو امید داری که دیگران بتونند این تصور رو حفظ کنند.
کس‌شعر بس است یک آواتار جالبی پیشنهاد کن. :e40e:

Ouroboros
02-19-2015, 10:59 AM
Asceticism

من به عنوان انسانی که زندگی هدانیستی دارم، می‌بینم لذتی که در انکار ارادی خوشی هست در خود خوشی وجود ندارد. من پس از انکار خوشی احساس غلبه بر خود خویشتن می‌کنم. یک قدرت بسیار عمیق، این احساس که سرنوشتم در اختیار خودم است و هیچکس نمی‌تواند آنچه را ندارم از من بگیرد. یک هدانیست به من نشان بدهید و من به شما مردی را نشان می‌دهم که می‌توان او را از طریق تهدید یا تحدید دسترسی او به ابژه‌ی لذتش کنترل کرد، فریب داد، به هر سو کشاند.. اکنون یک زاهد به من نشان بدهید، و من مردی را به شما نشان می‌دهم که هیچکس قادر نیست به اختیار و اراده‌ی او نسبت به خودش متعرض بشود.

به نظر می‌رسد هر خصلت نیک در آدمی زاییده‌ی خودانکاری‌ست نه خودپذیری. تغییر مثبت تنها از طریق پرهیز از عمل ناپسند است که حاصل می‌شود. من خیلی دیر شروع کرده‌ام اما ای کاش راهنمایی در این راه داشتم. منظورم راهنمای زنده است که با او در اینباره سخن بگویم نه مردانی که سیصد سال پیش قبل‌تر مرده‌اند. :e40a:

undead_knight
02-19-2015, 11:03 AM
کس‌شعر بس است یک آواتار جالبی پیشنهاد کن. :e40e:
http://maverickphilosopher.typepad.com/.a/6a010535ce1cf6970c0168e75c89a6970c-pi
هم بهت میاد هم کچل خوشتیپه :))

Ouroboros
02-19-2015, 11:24 AM
http://maverickphilosopher.typepad.c...75c89a6970c-pi
هم بهت میاد هم کچل خوشتیپه :))
خدا به داد بچه‌هایتان برسد که با این سلیقه قرار است چه مادری برایشان انتخاب بکنی :e108:
خودم یک فکری می‌کنم.

undead_knight
02-19-2015, 12:50 PM
خدا به داد بچه‌هایتان برسد که با این سلیقه قرار است چه مادری برایشان انتخاب بکنی :e108:
خودم یک فکری می‌کنم.
اشکال نداره میزارم مادرشون رو تو انتخاب کنی:))

Russell
02-19-2015, 10:14 PM
والا ترجیح شخصی من این هست که فاصله ایدولوژیکم رو با دیگران حفظ کنم،هیچ چیز نفرت اورتر از این نیست که دیگران هم مثل من فکر کنند
بقیه‌یِ چپی‌ها هم همین باور را دارند و برخلاف شعارهایی که می‌دهند بر همین اساس رفتار می‌کنند. من گمان می‌کنم همین احساسات جوانانه باعث شده
به این باور برسی که چپ و نهیلیست نیستی.

undead_knight
02-19-2015, 10:29 PM
بقیه‌یِ چپی‌ها هم همین باور را دارند و برخلاف شعارهایی که می‌دهند بر همین اساس رفتار می‌کنند. من گمان می‌کنم همین احساسات جوانانه باعث شده
به این باور برسی که چپ و نهیلیست نیستی.
خب البته،تفاوت من با اونها اینه که اهل ظاهر سازی نیستم:))
ولی باور کنید من نهیلیست نیستم:))

Russell
02-20-2015, 11:35 AM
خب البته،تفاوت من با اونها اینه که اهل ظاهر سازی نیستم:))

انکار یا افتخار به تناقض تغییری در متناقض بودن آن یا هر جنبه‌یِ دیگری از در آن می‌دهد؟

این:"ولی باور کنید من نهیلیست نیستم" را باور کنیم، یا این:":))" را؟

Anarchy
02-20-2015, 01:12 PM
خب دوستان منم بعد از یک ماه دوری برگشتم . این مدت حسابی گرفتار بودم و حسن ختام جالبی هم داشت :e404: !! من عمدا اطلاع ندادم این مدت غیبت دارم و میخواستم به طور ناگهانی یکی از علائقم رو بذارم کنار تا تمرینی باشه برای این ذهن نازک نارنجی خودم :e417: ...

الان هم مدتی طول میکشه تا بتونم دفترچه رو درون ذهنم جا بدم به عنوان علاقه :e409: ...از دوستانی که این مدت جویای احوال من بودن هم تشکر و عذرخواهی میکنم .

راستی دیدم امیر هم برگشته ... بی معرفت حداقل میپرسیدی آنارشی کجاست :e408: !! البته شایدم پرسیدیو من ندیدم :e405: .

undead_knight
02-20-2015, 04:04 PM
انکار یا افتخار به تناقض تغییری در متناقض بودن آن یا هر جنبه‌یِ دیگری از در آن می‌دهد؟

این:"ولی باور کنید من نهیلیست نیستم" را باور کنیم، یا این:":))" را؟
تناقضی نداره،من یک سری علائق شخصی دارم و یک سری باور که لزومی نداره همراستا باشند(مثال لازم داره؟)
نهیلیسم همراه با معنا ارزش ذاتی رو هم نفی میکنه.کسی که به ارزش ذاتی باور داشته باشه نمیتونه نهیلیست باشه.
":))" این هم که بای دیفالته :))

Ouroboros
02-21-2015, 07:06 AM
راستی دیدم امیر هم برگشته ... بی معرفت حداقل میپرسیدی آنارشی کجاست !! البته شایدم پرسیدیو من ندیدم .
خوش‌آمدی آنارشی جان، نپرسیدم:e414:
دلیلش این بود که می‌دانستم جای بهتری هستی و دیگر به اینجا نیازی نداری. :e405:


خب البته،تفاوت من با اونها اینه که اهل ظاهر سازی نیستم:))
بله تمام نظرات متظاهرانه‌ی آنها را در جدلی سقراطی که می‌دانیم بهترین راه برای کشف حقیقت است خودت بصورت دست اول پیدا کرده‌ای:e411:
بی‌خیال پسرجان، واقعا نظر ما اینقدر برایت مهم است؟

undead_knight
02-21-2015, 07:05 PM
بی‌خیال پسرجان، واقعا نظر ما اینقدر برایت مهم است؟
درسته من به برابری حقوق معتقد هست ولی دلیلی نداره که به برابری در سایر چیزها هم اعتقاد داشته باشم.
هر چیز برای هر کس به اندازه ای مهم هست که برای اثباتش وقت میزاره،پس اینجا هم به اندازه پست هایی که باهاتون بحث کردم اهمیت داشتید :))

undead_knight
02-21-2015, 07:13 PM
بحث کردن هم دیگه اونطور ارضام نمیکنه،فکر کنم وقتشه به کتاب نوشتن فکر کنم،البته اکر گشادی بزاره:))
امیر تلاش و کوشش رو هم به اون ویژگی ها اضافه کن:))

Anarchy
02-21-2015, 07:30 PM
خوش‌آمدی آنارشی جان، نپرسیدم:e414:
دلیلش این بود که می‌دانستم جای بهتری هستی و دیگر به اینجا نیازی نداری. :e405:


:e032:

حسابی گرفتار درس بودم : در واقع بلغور کردن آزمون و خطا های بقیه ... حالا نمی دونم این اسمش جای بهتر هست یا بدتر :e412: !!

Anarchy
02-21-2015, 08:07 PM
الان به طور اتفاقی یکی دو تا تاپیکو میخوندم ... حسابی متعجب شدم از این بحث ها !! انگار وضع دوستان خیلی خرابه :e407: ... چی فکر میکردیم و چی شد !!

فقط امیدوارم این افکارشون هم بخشی از پروسه دست و پا زدن در دنیای پر تلاطم پوچی باشه :e415: ...

@Russell (http://www.daftarche.com/members/russell-48/)انگار این سری باید برای خودت صلوات بفرستیم :e417: !!

Russell
02-21-2015, 09:55 PM
الان به طور اتفاقی یکی دو تا تاپیکو میخوندم ... حسابی متعجب شدم از این بحث ها !! انگار وضع دوستان خیلی خرابه ... چی فکر میکردیم و چی شد !!

فقط امیدوارم این افکارشون هم بخشی از پروسه دست و پا زدن در دنیای پر تلاطم پوچی باشه ...

@Russellانگار این سری باید برای خودت صلوات بفرستیم !!

آنارشی جان من هیچوقت در زندگیم به اندازه‌یِ الان احساس نمی‌کردم که به حقیقت و معنا نزدیک هستم. البته من
معتقدم خشم اکثر دوستان جوانی که دراینجا دور هم اومدند بیراه نبوده. کل ساختار اجتماعی ما زیر و رو شده،
هویت ملی/قومی ما سرکوب شده و تحت حکومت یک عده قرار گرفتیم که تا دیروز یا در مسجد شاه مشغول گدایی
بوده‌اند یا از لات و الوات بودند. ولی دارویی که به ما معرفی شده اشتباه هست، در واقع در خیلی موارد خود سمی هست
که ما رو امروز به اینجا رسونده.

من اتفاقا معتقدم که بحث و آگاهی بخشی بسیار موثر هست. ولی این کارها باید با صبر و حوصله انجام بشه و یک
ماراتون هست. ولی هر فعالیتی نیاز به آمادگی برای دادن هزینه داره، بقولی هر مرد باورمند به اندازه‌یِ 50 بی‌ایمان میارزد.
بنظر من از چیزی که فکر می‌کردیم خیلی بهتر شده اتفاقا.

Russell
02-21-2015, 10:05 PM
تناقضی نداره،من یک سری علائق شخصی دارم و یک سری باور که لزومی نداره همراستا باشند(مثال لازم داره؟)
نهیلیسم همراه با معنا ارزش ذاتی رو هم نفی میکنه.کسی که به ارزش ذاتی باور داشته باشه نمیتونه نهیلیست باشه.

من گمان می‌کنم که اگر حقیقا این جدا کردن سلیقه و باور، حال و آینده، خود و دیگری و... ممکن بود، چیز بدی نبود. همه
می‌مردیم برای پیدا کردن جزیره‌ای که در تنهایی، با حذف تاریخ و فرهنگ همه چیز را از نو بنا کنیم. ولی، این‌ها به هم بی‌ربط نیست
و باورمندان به آن دست آخر سعی خواهند کرد که آنرا با انسانگرایی پیوند بزنند. چنانکه سارتر تلاش کرد و ظاهرا در تئوری شکست خورد
و در عمل هم سر از مائوایسم در آورد.


":))" این هم که بای دیفالته :))
بگمانم تیک دکتر استرنج‌لاو هم بای دیفالت بود !!

undead_knight
02-22-2015, 12:20 AM
من گمان می‌کنم که اگر حقیقا این جدا کردن سلیقه و باور، حال و آینده، خود و دیگری و... ممکن بود، چیز بدی نبود. همه می‌مردیم برای پیدا کردن جزیره‌ای که در تنهایی، با حذف تاریخ و فرهنگ همه چیز را از نو بنا کنیم. ولی، این‌ها به هم بی‌ربط نیست و باورمندان به آن دست آخر سعی خواهند کرد که آنرا با انسانگرایی پیوند بزنند. چنانکه سارتر تلاش کرد و ظاهرا در تئوری شکست خورد و در عمل هم سر از مائوایسم در آورد.
بگمانم تیک دکتر استرنج‌لاو هم بای دیفالت بود !!
جدا کردن کامل که ممکن نیست،حق با توعه ولی جدا کردن نسبی چرا که نه؟!
به نظر من راه جدا کردنشون این هست که ما به سلایق و امیالمون کاملا اگاه باشیم.سلایق من واقعا انسان گرایانه نیستند!
در کل اساسا هر جنبشی/کسی که انسان گرایی رو عَلَم خودش بکنه تا وقتی به قدرت سازمان یافته نرسه هیچ خطری نداره.
دیدگاه من هم که اساسا نه قدرت سازمان یافته رو تائید میکنه و نه پیشنهاد بدست اوردنش رو میده،پس اساسا بی خطره.

+:e40a:

Dariush
02-22-2015, 01:30 AM
البته که معتقدم، با تمام علاقه‌ای که بهتان دارم، شما و داریوش باید بروید کمی آنطرف‌تر بیاستید مبادا بوی تعفن این «پوچ‌گرایی» نوجوان‌پسند ِ سطحی که چیزی بجز یک مکانیزم روانی برای عمومیت بخشیدن به زندگی پوچ و بی‌ارزشی که دارید و تحمل آن نیست، مرا خفه بکند. رستگاری ولو برای من میسر نباشد، برای دیگران ممکن است.

هه! شما با آن بحث خنده‌داری که پیرامون حقیقت با آندد
در آن جستار داشتید، خیلی بیشتر شبیه او شدید تا من:e415:.
پس خودتان با او بروید آنطرف‌تر...

Anarchy
02-22-2015, 07:32 AM
آنارشی جان من هیچوقت در زندگیم به اندازه‌یِ الان احساس نمی‌کردم که به حقیقت و معنا نزدیک هستم. البته من معتقدم خشم اکثر دوستان جوانی که دراینجا دور هم اومدند بیراه نبوده. کل ساختار اجتماعی ما زیر و رو شده، هویت ملی/قومی ما سرکوب شده و تحت حکومت یک عده قرار گرفتیم که تا دیروز یا در مسجد شاه مشغول گدایی بوده‌اند یا از لات و الوات بودند. ولی دارویی که به ما معرفی شده اشتباه هست، در واقع در خیلی موارد خود سمی هست که ما رو امروز به اینجا رسونده. من اتفاقا معتقدم که بحث و آگاهی بخشی بسیار موثر هست. ولی این کارها باید با صبر و حوصله انجام بشه و یک ماراتون هست. ولی هر فعالیتی نیاز به آمادگی برای دادن هزینه داره، بقولی هر مرد باورمند به اندازه‌یِ 50 بی‌ایمان میارزد. بنظر من از چیزی که فکر می‌کردیم خیلی بهتر شده اتفاقا. خب راسل جان میشه چارچوب این چیزی که بهش میگی حقیقت و معنا رو برای من روشن کنی ؟ کدوم دارو رو میگی ؟

Ouroboros
02-22-2015, 12:10 PM
فقط امیدوارم این افکارشون هم بخشی از پروسه دست و پا زدن در دنیای پر تلاطم پوچی باشه ...
یعنی حتی اینکه در منجلاب پوچی دست و پا بزنیم بهتر از نشستن به ساحل امن و زیبای اسلام است؟ :e404:
من راسل را که نمی‌دانم، او چند قدمی از من جلوتر به نظر می‌رسد، ولی خودم همچنان همان آدم سابقم، جای هیچ نگرانی نیست. من فکر می‌کنم ما خیلی بیش از آنکه تحت تاثیر عقایدمان باشیم تحت تاثیر محیط زندگی‌مان هستیم، اگر می‌خواستم از منظر قدرت و شدت تاثیرپذیری و تاثیرگذاری عناصر تغییرناپذیر را طبقه‌بندی بکنم می‌گفتم : ژنتیک > جامعه > خانواده > فرد با همه‌ی عقاید و عواطف و ... غیره‌اش! من نمی‌دانم چرا شما دوست دارید وانمود بکنید انسان تا زیبا نباشد نمی‌تواند زیبایی را بستاید؟ تا مسلمان نباشد نمی‌تواند به «حقانیت» اسلام(LOL!)صحه بگذارد؟ بی‌خیال جان امیر. :e40a:

Ouroboros
02-22-2015, 12:12 PM
هه! شما با آن بحث خنده‌داری که پیرامون حقیقت با آندد
در آن جستار داشتید، خیلی بیشتر شبیه او شدید تا من.
پس خودتان با او بروید آنطرف‌تر...
چرا ناراحت شدید؟ بیایید اینجا در بغل خودم!


دیدگاه من هم که اساسا نه قدرت سازمان یافته رو تائید میکنه و نه پیشنهاد بدست اوردنش رو میده،پس اساسا بی خطره.
بی‌خطر و بی‌تاثیر و بی‌بخار، تا اندازه‌ی زیادی مثل خودتان! :e404::e306:

Reactor
02-22-2015, 02:20 PM
راسل جان عکس آواتارت اصلا به قیافه ی یوزرفرندلی " کریستوفر هیچنز " شبیه نیست:e308:

undead_knight
02-22-2015, 05:55 PM
بی‌خطر و بی‌تاثیر و بی‌بخار، تا اندازه‌ی زیادی مثل خودتان! :e404::e306:
you like me the way i am :e412:

undead_knight
02-22-2015, 06:03 PM
راسل جان عکس آواتارت اصلا به قیافه ی یوزرفرندلی " کریستوفر هیچنز " شبیه نیست:e308:
راسل به هیچنز کافر شده :))

Anarchy
02-22-2015, 07:19 PM
یعنی حتی اینکه در منجلاب پوچی دست و پا بزنیم بهتر از نشستن به ساحل امن و زیبای اسلام است؟ :e404:
من راسل را که نمی‌دانم، او چند قدمی از من جلوتر به نظر می‌رسد، ولی خودم همچنان همان آدم سابقم، جای هیچ نگرانی نیست. من فکر می‌کنم ما خیلی بیش از آنکه تحت تاثیر عقایدمان باشیم تحت تاثیر محیط زندگی‌مان هستیم، اگر می‌خواستم از منظر قدرت و شدت تاثیرپذیری و تاثیرگذاری عناصر تغییرناپذیر را طبقه‌بندی بکنم می‌گفتم : ژنتیک > جامعه > خانواده > فرد با همه‌ی عقاید و عواطف و ... غیره‌اش! من نمی‌دانم چرا شما دوست دارید وانمود بکنید انسان تا زیبا نباشد نمی‌تواند زیبایی را بستاید؟ تا مسلمان نباشد نمی‌تواند به «حقانیت» اسلام(LOL!)صحه بگذارد؟


من منکر قدرت و تاثیر گذاری اسلام بر بشر پوچ گرای حقیقت جو که نیستم ... اما برای شخص من ، همینکه شیفته ی قدرت صاحب قدرت ، از هر جنسی نشم از هر چیزی لذت بخش تره :e402: !!

حالا واقعا فکر میکنی ساحل آرامشی وجود داره :e40d: ؟




بی‌خیال جان امیر. :e40a:

برادر انگار جدی جدی باور کردی امیر هستی :e415: !!

Ouroboros
02-22-2015, 07:34 PM
من منکر قدرت و تاثیر گذاری اسلام بر بشر پوچ گرای حقیقت جو که نیستم ... اما برای شخص من ، همینکه شیفته ی قدرت صاحب قدرت ، از هر جنسی نشم از هر چیزی لذت بخش تره :e402: !!
حالا واقعا فکر میکنی ساحل آرامشی وجود داره :e40d: ؟

خسته نمی‌شوی تو از بس که لذت‌جویی می‌کنی؟ ولی من به خدا سوگند چنین چیزی نگفتم، منظور من از آن ترجیع‌بند نفرین‌شده‌ی «قدرت = حق» این نبود که قدرت هر کاری کرد اخلاقا یا شرعا رواست، منظورم این بود که قدرت قادر است هر کاری بکند. وقتی ما می‌گوییم «تو حق انجام کاری را نداری» چالشی متوجه توانایی شخص کرده‌ایم نه وجاهت اخلاقی عمل او، این یک اشتباه مصطلح است که من سعی کردم اصلاح بکنم. دولت انگلیس «حق» داشت نفت ایران را بدزدد چون قدرت این کار را داشت. این البته آن عمل را «درست» یا «موجه» یا «اخلاقی» نمی‌کند، من قصدم این بود که به شوالیه نشان بدهم قدرت نیازی ندارد هیچیک از اینها را.

من به فضیلت + قدرت معتقدم.


برادر انگار جدی جدی باور کردی امیر هستی !!
آنقدر شما به من گفتید منهم باورم شد:e406:


حالا واقعا فکر میکنی ساحل آرامشی وجود داره ؟
وجود دارد ولی نه برای ما. من خودم آدمی هستم که فاسدم، از فساد لذت می‌برم و لذت بردن برایم تنها هدف غایی در این عالم است. یک مشکل ژنتیکی چیزی دارم. آدمهای دیگر ولی مثل من نیستند، مثل شما هستند، خوب بودن، شریف بودن، حتی قوی بودن برایشان مهمتر است از عیاشی. من می‌خواهم به ثمره‌ی همه‌ی معصیتهایی که کرده‌ام این راه راست را به شما نشان بدهم! به گفته‌ی محمد من بدترین کسان هستم چون رطب می‌خورم کیلوکیلو و شما را از رطب خوردن منع می‌کنم:e11a:

من فکر می‌کنم راسل باید مردانگی به خرج بدهد و یک جستاری بگشاید و در آن به ما روش زندگی سنتی و شرافتمندانه را بیاموزد ببینیم کدامیک برای کسان جالبتر است، بازی یا زندگی سنتی.

Ouroboros
02-22-2015, 07:37 PM
نظر دوستان درباره‌ی آواتار جدید چیست؟ سرور و سالارتان(:e057:)شیخ عبدالوحید یحی یا «رنه گوئنون» فرانسوی‌ست که به اسلام گروید و خوانشی بکر از آن ارائه کرد. من به افکار او درباره‌ی سمبولیسم و اثر آن بر سنن بسیار علاقمند بودم و تاثیر عمیقی بر این تغییرات فکری اخیرم داشتند.

René Guénon - WiKi (https://en.wikipedia.org/wiki/Ren%C3%A9_Gu%C3%A9non)

Russell
02-22-2015, 07:42 PM
خب راسل جان میشه چارچوب این چیزی که بهش میگی حقیقت و معنا رو برای من روشن کنی ؟ کدوم دارو رو میگی ؟
روشن کردن چهارچوبش که به این سادگی‌ها نیست، آنهم توسط کسی مثل من. بگمانم نوشته‌هایِ امیر را بخوانی
برای شروع بد نباشد. آنچه میدانیم این‌ست که معنا و حقیقت برای گذشتگان ما بوده و امروز بقایای آن برای ما هم
قابل مشاهده است. امیدوارم که ما هم راهی برای بدست آوردن دوباره‌یِ این‌ها بیابیم.

دارو یا بهتر بگویم سم مذکور هم بطور خلاصه می‌توان گفت برابری‌طلبی‌ و ماتریالیسم است. بسته بندی که این محصول
به ما عرضه شده نامش «لیبرال دموکراسی» ست.



راسل جان عکس آواتارت اصلا به قیافه ی یوزرفرندلی " کریستوفر هیچنز " شبیه نیست
خب منظور هم این نبوده که فرندلی باشد.

راسل به هیچنز کافر شده :))

من که خیلی وقت است به او «کافر» شده‌ام !!
ولی آغاز آشنایی من با بسیاری از مسائل خود او بود و با تمام تفاسیر انسان باهوش و ذاتا خوبی بود که بنظرم به خطا رفت
و خودش هم در مرحله‌ای از ناخودآگاه خود می‌دانست که خطا رفته. داستان هیچنز از خیلی جهات جالب است مخصوصا اینکه
در آخر عمر و با برخوردن به اسلام و مشاهده‌یِ رویکرد غرب و چپ نسبت به آن در واقع به گذشته‌‌یِ خودش و چپ کافر شد،
هر چند باز هم از سر لجبازی هرگز زیر بار آن نرفت و می‌گفت چپ عوض شده. او یک برادر راستگرا بنام پیتر هم داشت که
می‌توان تصور کرد که اگر در راه فساد نیافتاده بود احتمالا چیزی شبیه او می‌شد.

Russell
02-22-2015, 07:59 PM
من فکر می‌کنم راسل باید مردانگی به خرج بدهد و یک جستاری بگشاید و در آن به ما روش زندگی سنتی و شرافتمندانه را بیاموزد ببینیم کدامیک برای کسان جالبتر است، بازی یا زندگی سنتی.
امیر عزیز چوبکاری میکنی ما رو؟ حقیقتش این‌ست که، همانطور که خودت برخی صفات را برشمردی، چنین زندگی نیازمند
خصایصی‌ مختلفی‌ست که هر یکجایی در آن کمبود داریم یا حداقل تا به حال اینطور بوده. ولی بقول خودت برای فهم خوبی
و فضیلت فاضل لازم نیست هم اندازه‌یِ او بود.

Anarchy
02-22-2015, 08:13 PM
روشن کردن چهارچوبش که به این سادگی‌ها نیست، آنهم توسط کسی مثل من. بگمانم نوشته‌هایِ امیر را بخوانی
برای شروع بد نباشد.


من فکر می‌کنم راسل باید مردانگی به خرج بدهد و یک جستاری بگشاید و در آن به ما روش زندگی سنتی و شرافتمندانه را بیاموزد ببینیم کدامیک برای کسان جالبتر است، بازی یا زندگی سنتی.

میگم تو و راسل پشت پرده سر و سری با هم دارید ؟ تو میگی راسل بیاد توضیح بده ... راسل هم میگه نظرم رو خودم نمیتونم توضیح بدم ، حرفای امیرو بخون :e415: !!

چطوری این قدر اتفاقی با هم در یک زمان دچار یک طیف تغییر عقیده شدین :e407: ؟

Anarchy
02-22-2015, 08:16 PM
بهترین آواتارت همون آواتاریه که من اوایل عضو شده بودم داشتی. خیلی خوب بود، بهترین آواتار تاریخ دفترچه بود به نظرم.

سلامی علیکی چیزی میکردی اولش بد نبود ... بچه ها غافل گیر شدن یه دفعه از حضورت :e414: !!

کدوم آواتار امیرو میگی ؟ پیر شدیم و حافظمون ضعیف شده ...

undead_knight
02-22-2015, 08:37 PM
من که خیلی وقت است به او «کافر» شده‌ام !!
ولی آغاز آشنایی من با بسیاری از مسائل خود او بود و با تمام تفاسیر انسان باهوش و ذاتا خوبی بود که بنظرم به خطا رفت
و خودش هم در مرحله‌ای از ناخودآگاه خود می‌دانست که خطا رفته. داستان هیچنز از خیلی جهات جالب است مخصوصا اینکه
در آخر عمر و با برخوردن به اسلام و مشاهده‌یِ رویکرد غرب و چپ نسبت به آن در واقع به گذشته‌‌یِ خودش و چپ کافر شد،
هر چند باز هم از سر لجبازی هرگز زیر بار آن نرفت و می‌گفت چپ عوض شده. او یک برادر راستگرا بنام پیتر هم داشت که
می‌توان تصور کرد که اگر در راه فساد نیافتاده بود احتمالا چیزی شبیه او می‌شد.
من هم نگفتم تازه کافر شدی:))
این تواب شدن اخر عمری هم سرنوشت بدیه:e40a:

Ouroboros
02-23-2015, 06:55 AM
امیر عزیز چوبکاری میکنی ما رو؟ حقیقتش این‌ست که، همانطور که خودت برخی صفات را برشمردی، چنین زندگی نیازمند
خصایصی‌ مختلفی‌ست که هر یکجایی در آن کمبود داریم یا حداقل تا به حال اینطور بوده. ولی بقول خودت برای فهم خوبی
و فضیلت فاضل لازم نیست هم اندازه‌یِ او بود.
نه دیگر شما صلاحیت بیشتری از من در اینباره دارید، اما نمی‌دانم چرا اینقدر در نوشتن خست به خرج می‌دهی و خواننده باقی می‌مانی؟


خیلی ضایس... من که اصن خوشم نیومد... یه جوریه قیافش انگار زل زده توی صورت آدم می خواد یه چیز مشکوکی بگه...
ولی هرچی باشه از اون کله کچله خــیــــلــی بهتره... چی بود اون یکی آخه؟ (^_^)
بهترین آواتارت همون آواتاریه که من اوایل عضو شده بودم داشتی. خیلی خوب بود، بهترین آواتار تاریخ دفترچه بود به نظرم.
به‌به، دختربچه‌ی ننر انجمن، خوش برگشتید! :e303:
آن کله‌ی کچل کشته و مرده زیاد داشت، این سبیل تابیده نیز چنان خواهد بود!
اوضاع چطور است؟


میگم تو و راسل پشت پرده سر و سری با هم دارید ؟ تو میگی راسل بیاد توضیح بده ... راسل هم میگه نظرم رو خودم نمیتونم توضیح بدم ، حرفای امیرو بخون !!

چطوری این قدر اتفاقی با هم در یک زمان دچار یک طیف تغییر عقیده شدین ؟
من و راسل اصلا «خاص» نیستیم و کمابیش هرکس دیگری به این راه رفته به همین مقصد رسیده(دلیل دیگری که از حقانیت موضع‌مان چنین اطمینان داریم!). شما بهتر است به جای نوشته‌های من ولی به کتابهایی که معرفی کردم رجوع بکنید.

undead_knight
02-23-2015, 11:41 AM
آن کله‌ی کچل کشته و مرده زیاد داشت، این سبیل تابیده نیز چنان خواهد بود!

اینجا که خانه ارواح هست،کی کشته مردش بود :)))