PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : غزلیات حافظ شیرازی



Nevermore
09-20-2012, 04:02 PM
مقدمه شاملو بر حافظ


حافظ راز عجیبی ست
به راستی كی است این قلندرِِِ یك لا قبای كفرگو كه در تاریك ترین ادوار سلطه ی ریا كاران زهد فروش؛در ناهار بازار زاهدنمایان و در عصری كه حتی جلّادان آدمی خوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حكومت آن جنانی خویش را بر حد زدن و خُم شكستن ونهی از منكر و غزوات مذهبی نهاده اند؛یك تنه وعده ی رستاخیز را انكار می كند خدا را عاشق و شیطان را عقل میخواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذردكه:
این خرقه كه من دارم در رهن شرای اولا
وین دفتر بی معنی ؛غرق مــی ناب اولا

كی است این آشنای ناشناس مانده كه چنین رو دررو با قدرت ابلیسی شیخان روزگار دلیری می كندكه:
پیر مغان حكایت معقول می كند
معذور ام ار محال تو باور نمی كنم
و یا آشكارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می كندكه:
من كه امروزم بهشت نقدحاصل می شود
وعده ی فردای زاهد را چرا باور كنم؟

به راستی کی است این مرد عجیب که با این همه، حتا در خانه ی قشری ترین مردم این دیار نیز کتاب اش را با قرآن و مثنوی در یک تاقچه می نهند، دست آلوده به سوی اش نمیبرند و چون برگرفتند هم چون کتاب آسمانی می بوسند و به پیشانی می گذارند،سروش غیب اش می دانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را با اعتماد تمام به او می سپارند؟
کی است این کافر که چنین به حرمت در صف پیغمبران و اولیاءالله اش می نشانند؟
.
.
.
برای دانلود مقدمه شاملو بر حافظ به لینک زیر بروید:
http://www.roshangari.com/autosite/sitedata/shamlou_hafez.pdf
یا
مقدمه شاملو بر حافظ.pdf - 4shared.com - document sharing - download (http://www.4shared.com/document/AUyopHXo/___.html)

پ.ن:فقط من هرچه گشتم نتوانستم دیوان غزلیات حافظ را که به دست شاملو ویرایش شده را پیدا کنم.اگر کسی از دوستان می داند راهنمایی کند.

Nevermore
09-20-2012, 04:04 PM
دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز* دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز


فدای پیرهن چاک ماه رویان باد* هزار جامه تقوا و خرقه پرهیز


خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد* که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز


فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی* بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز


پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر* به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز


فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی* که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز


بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت* که در مقام رضا باش و از قضا مگریز


میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست* تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

Nevermore
09-21-2012, 02:38 PM
خوش،وقت رند مست! که دنیا و آخرت
بر باد داد و هیچ غم بیش و کم نداشت

mamad1
09-21-2012, 03:20 PM
تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز// خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود

حافظ و سعدی رو واقعا دوست دارم

mamad1
09-21-2012, 07:47 PM
«هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به‌ عشق// ثبت است بر جریده عالم دوام مـا»

امیدوارم این همیشه در مورد ما صدق کنه

Nevermore
09-21-2012, 08:17 PM
درود بر تو ممد گرامی.
هدف من از از آغاز این تاپیک نشان دادن این نکته بود که حافظ آن شیخ عارف که مسلمانان ادعا میکنند نبوده و اینکه شاید در ملحدی و کفر به پای خیام نمیرسیده اما با ادبیاتی که فقط مخصوص خودش بوده و با"رندی" معروف خویش در پی انکار اسلام و معاد و از این دست تفکرات بوده.

Mehrbod
09-21-2012, 08:22 PM
درود بر تو ممد گرامی.
هدف من از از آغاز این تاپیک نشان دادن این نکته بود که حافظ آن شیخ عارف که مسلمانان ادعا میکنند نبوده و اینکه شاید در ملحدی و کفر به پای خیام نمیرسیده اما با ادبیاتی که فقط مخصوص خودش بوده و با"رندی" معروف خویش در پی انکار اسلام و معاد و از این دست تفکرات بوده.

شهریار گرامی، اینجور که من از سرور مزدک و دوستان دیگر شنیده بودم ایشان در زندگی به احتمال بالا در آغاز براستی
همانگونه که می‌داوند مسلمان بوده، و تنها دیرتر است که باورهاشان کم کم دگرسته و رو به بی‌ دینی میروند؛ آیا همینجور است؟

Nevermore
09-21-2012, 08:27 PM
شهریار گرامی، اینجور که من از سرور مزدک و دوستان دیگر شنیده بودم ایشان در زندگی به احتمال بالا در آغاز براستی
همانگونه که می‌داوند مسلمان بوده، و تنها دیرتر است که باورهاشان کم کم دگرسته و رو به بی‌ دینی میروند؛ آیا همینجور است؟
درست همینطور است که شما فرمودید.این اشعاری که در باب اسلام گفته هم برای دوران جوانی وی بوده و در مقدمه دیوان حافظ به ویرایش شاملو عزیز هم این نکته ذکر شده.

Nevermore
09-21-2012, 08:31 PM
البته بسیاری هم مخالف این دیدگاه شاملو هستند اما من فکر میکنم که دیدگاه شاملو درست تر است.

مقدمهٔ شاملو، در نخستین چاپ کتاب در ۱۳۵۴، دو واکنش مخالف قوی را موجب شد. واکنش نخست از سوی کسانی که حافظ را عارفی حافظ قرآن می‌دانستند و در مقدمه‌ٔ شاملو حافظ کفرگویی مخالف معاد و باورهای دینی، حداقل در نیمهٔ دوم زندگی شاعرانه‌اش، دانسته شده‌است صورت گرفت و واکنش مخالف دیگر از سوی کسانی صورت گرفت که نسبت به روش شاملو در تصحیح دیوان حافظ اعتراض داشتند و این روش را ذوقی و غیر علمی می‌دانستند. شاملو در مقدمهٔ منتشر شده در چاپ نخست روش متقدمین را غیرعلمی و نادرست برمی‌شمارد و وعده می‌دهد در کتاب دیگری به نام حواشی و یاداشت‌ها توضیحات کاملی در مورد نسخه‌های مورد استفاده و اسناد تاریخی و استدلال‌های‌اش به همهٔ این مسایل پاسخ دهد اما در آخرین ویرایش مقدمه که هرگز به‌طور رسمی اجازهٔ انتشار پیدا نکرده‌است می‌نویسد:«در پایان مقدمهٔ چاپِ اولِ غزل‌ها وعده کردیم که مجلدِ اول این کتاب- شاملِ یادداشت‌های مربوط به نخستین سی غزلِ متن – به زودی درآید که نیامد. وعده را مکرر نمی‌کنیم. باقی‌ماندهٔ عمرِ ما انتظارِ فضایی را که در آن گرزهٔ گاوسر پاسخ منطق نباشد خوش‌بینی نمی‌کند.»[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7% D8%B2_%D8%A8%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA_ %D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84% D9%88#cite_note-1)
قابل ذکر است که این نظر هم با نظریات دینداران، و هم کسانی که از زاویهٔ غیر دینی به غزلیات حافظ نگریسته‌اند، تناقض دارد. به طور مثال، حتی داریوش آشوری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4_%D8%A2%D8%B4% D9%88%D8%B1%DB%8C) نیز در کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ»، حافظ را یک عارف می‌داند.[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7% D8%B2_%D8%A8%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA_ %D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84% D9%88#cite_note-2)
تصحیح شاملو از دیوان حافظ مورد نقد بسیاری از حافظ پژوهان، از جمله بهاءالدین خرمشاهی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%A1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D 9%86_%D8%AE%D8%B1%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%DB%8C) قرار گرفته‌است.[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7% D8%B2_%D8%A8%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA_ %D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84% D9%88#cite_note-3)
مقدمهٔ احمد شاملو بر حافظ شیراز پس از انقلاب در ایران اجازه چاپ نیافت و کتاب بدون مقدمه منتشر گردید. مرتضی مطهری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C_%D9%85%D8%B7%D9%87% D8%B1%DB%8C) در رد نظریات شاملو، کتابی با عنوان تماشاگه راز (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B4%D8%A7%DA% AF%D9%87_%D8%B1%D8%A7%D8%B2_%28%DA%A9%D8%AA%D8%A7% D8%A8%29&action=edit&redlink=1) نوشت و کار شاملو در تغییر ابیات غزل‌هارا تحریف دیوان حافظ خواند و، بدون اینکه نامی از احمد شاملو ببرد، مردود شمرد.


حافظ شیراز به روایت احمد شاملو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7% D8%B2_%D8%A8%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA_ %D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84% D9%88)

Nevermore
09-21-2012, 08:44 PM
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

که پیش چشم بیمارت بمیرم


نصاب حسن در حد کمال است

زکاتم ده که مسکین و فقیرم


چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی

به سیب بوستان و جوی شیرم؟



چنان پر شد فضای سینه از دوست

که فکر خویش گم شد از ضمیرم


قدح پر کن که من در دولت عشق

جوان بخت جهانم گر چه پیرم


قراری بسته‌ام با می فروشان

که روز غم بجز ساغر نگیرم


مبادا جز حساب مطرب و می

اگر نقشی کشد کلک دبیرم


در این غوغا که کس کس را نپرسد

من از پیر مغان منت پذیرم


خوشا آن دم کز استغنای مستی

فراغت باشد از شاه و وزیرم


من آن مرغم که هر شام و سحرگاه

ز بام عرش می‌آید صفیرم


چو حافظ گنج او در سینه دارم

اگر چه مدعی بیند حقیرم

کافر_مقدس
09-22-2012, 04:30 PM
این بیت رو خیلی دوست دارم

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

و این یکی رو

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن / که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

این هم که شاه بیت هست !

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟

mamad1
09-22-2012, 04:49 PM
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد


حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد


شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد


به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد


چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم
که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد


خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد


به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد


ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد

mamad1
09-27-2012, 09:19 PM
این حال و احوال منه:



در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی


دل که آیینه صافیست غباری دارد

از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی




شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی




ین حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت

بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی


گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی

Mehrbod
09-27-2012, 09:25 PM
دوستان من پیشامدانه امروز این آهنگُ گوش کردم:


Bahramji - Crazy Heart (ft. Maneesh de Moor)
Hafez - Crazy Heart - YouTube (http://www.youtube.com/watch?v=H2zRsl6-P1A)



اشعار حافظه که به روال امروزین میکس شده، اگر نشنیدین از دست ندهید کار بسیار زیبایی است!

Nevermore
10-03-2012, 10:05 AM
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری

خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست


بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی


فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

mamad1
10-04-2012, 10:19 AM
چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست!

سخن شناس نِئی؛ جانِ من، خطا این‌جاست


سرم به دنیی و عُقبیٰ فرو نمی‌آید

تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست


در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فَغان و در غوغاست


دلم ز پرده برون شد، کجایی ای مطرب؟

بنال، هان! که از این پرده کار ما به نواست


مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست


نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من

خمار صدشبه دارم، شرابخانه کجاست؟


چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم

گَرَم به باده بشویید حق به دست شماست


از آن به دیر مُغانم عزیز می‌دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست


چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب؟

که رفت عمر و هنوزم دِماغ پر زِ هواست


ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند

فضای سینه‌ی حافظ هنوز پر ز صَداست

blackswan
10-05-2012, 09:05 PM
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند؟

پنهان خورید باده که تزویر می کنند

نا موس عشق و رونق عشاق می برند

عیب جوان و سرزنش پیر می کنند

blackswan
10-05-2012, 10:30 PM
در مورد خیلی از غزلیات حافظ یک واقعیت تاریخی هست و اون هم اینکه در یک بررسی مقایسه ای می توان به شباهت بیش از حد بعضی از غزلیات و ابیات حافظ و خواجوی کرمانی و بعضی دیگر از شاعران ( که نام اونها الان در خاطرم نیست ) به این نکته پی برد و این نشان دهنده این امر است که حافظ تحت تأثیر بعی از شاعران پیش از خود ،غزلیات خود را سروده است .. اما کار حافظ همین جا تمام نمی شد .. حافظ زمانی حافظ شد که با استفاده از نبوغ خود و هنر چگونه شعر سرودن ، شعر و غزل فارسی را کهکشانی کرد ... این بود هنر حافظ ... و گرنه همانطور که در بالا گفته شد بسیاری از غزلیات عینا و با کمی تغییر در سبک و تغییر بعضی از کلمات به نام حافظ به ثبت رسید ...

دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد

کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد

خاک وجود ما را از آب باده گل کن

ویران سرای ما را گاه عمارت آمد

آن شرح بینهاینت کز لطف یار گفتند

حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد

blackswan
10-06-2012, 01:09 PM
ای پیک راستان خبر یار ما بگو

احوال گل به بلبل داستان سرا بگو

ما محرمان خلوت انسیم غم مخور

با یار آشنا سخن آشنا بگو

دلها زدام طره چو بر خاک می فشاند

با آن غریب ما چه گذشت ای خدا بگو

Nevermore
10-06-2012, 01:16 PM
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است


گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است



در مذهب ما باده حلال است ولیکن


بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است



گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است


در مجلس ما عطر میامیز که ما را

هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است


از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر

زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است


تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کوی خرابات مقام است


از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است


میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز


وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است


با محتسبم عیب مگویید که او نیز


پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است


حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

Mehrbod
10-06-2012, 04:20 PM
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/39.jpg

mamad1
10-12-2012, 08:15 AM
دلا بسوز که سوز تو کار ها کند



تو دنیا جمله ای سراغ دارید
انقدر اهنگین و زیبا و بهتر از این سوز دل رو توضیح بده؟

مَریَمـ
10-12-2012, 08:36 AM
شاهدان گر دلبری زین سان کنند

زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد

گلرخانش دیده نرگسدان کنند

ای جوان سروقد گویی ببر

پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سر خود حکم نیست

هر چه فرمان تو باشد آن کنند

پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای

این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یار ما چون گیرد آغاز سماع

قدسیان بر عرش دست افشان کنند

مردم چشمم به خون آغشته شد

در کجا این ظلم بر انسان کنند

خوش برآ با غصه‌ای دل کاهل راز

عیش خوش در بوته هجران کنند

سر مکش حافظ ز آه نیم شب

تا چو صبحت آینه رخشان کنند

مَریَمـ
10-12-2012, 08:39 AM
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز

و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

Nevermore
10-15-2012, 11:48 PM
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
نا خلف باشم اگر من به جوی نفروشم

خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم

sara
10-26-2012, 01:18 PM
چندی پیش مطلبی رو عنوان کردم در رابطه با تأثیر حافط از شاعران قبل از دوره ی خود و هم دو ره ی خود ...
در بین شاعرانی که حافط از اونها تاثیر بیشتری پذیرفته می توان به خواجوی کرمانی اشاره کرد... بعضی از این ابیات دقیقا کپی شده و حافط تنها به تغییر شاید یک کلمه و یا دو کلمه در مصرع بسنده کرده و عینا آن را نفل کرده ... تنها دلیل کمرنگ شدن نقش خواجوی کرمانی در غزل فارسی می تواند قرار گرفتن وی از نظر زمانی بین دو شاعر بزرگ و اعجوبه تاریخ ادبیات فارسی و غزل فارسی باشد .

به غیر از خواجو می توان به شباهت بعضی از غزلیات حافظ به شاعرانی همچون : نزاری قهستانی ، سعدی ، عراقی ، کمال الدین اصفهانی ، و ... اشاره کرد که بیشترین این شباهت ها را می توان در غزلیات خواجو جست .

برای نمونه شاهد هایی از این تشابه ابیات رو عنوان می کنم :

* خواجو : خرم آن روز که از خطه ی کرمان بروم / دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم
* حافظ : رخرم آن روز کز پی جانان بروم / راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

* خواجو : دل صنوبریم همچو بید می لرزد

* حافظ : دل صنوبریم همچو بید لرزان است


* خواجو : خیز تا رخت تصوف به خرابات بریم
* حافظ : خیز تا خرقه ی صوفی به خرابات بریم

* خواجو : جان بی جمال جانان پیوند جان نجوید
* حافظ : جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

mamad1
10-31-2012, 08:06 AM
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند


به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند

ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند


به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند

نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند


سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند

رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند


ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند

ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند


دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند


چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند


در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند

که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

Pazhuhande
10-31-2012, 08:56 AM
در بین شاعرانی که حافط از اونها تاثیر بیشتری پذیرفته می توان به خواجوی کرمانی اشاره کرد... بعضی از این ابیات دقیقا کپی شده و حافط تنها به تغییر شاید یک کلمه و یا دو کلمه در مصرع بسنده کرده و عینا آن را نفل کرده ... تنها دلیل کمرنگ شدن نقش خواجوی کرمانی در غزل فارسی می تواند قرار گرفتن وی از نظر زمانی بین دو شاعر بزرگ و اعجوبه تاریخ ادبیات فارسی و غزل فارسی باشد .

درود بر شما. با طرح کلی ادعایتان (تاثیرپذیری حافظ از دیگر شاعران بویژه خواجو یا سعدی و عراقی و ..) موافقم
اما با اینکه "تنها" دلیل کمرنگ شدن خواجو، واقع شدن میان دو شاعر بزرگ ماست را نمی توانم به این صورت بپذیرم. بله، یکی از مهمترین دلایلش اینست، اما "تنها" دلیل نیست.
زبان حافظ لطف و "رندی" دیگری دارد که آنرا ممتاز کرده است.
اصلا وقتی شاعری بزرگ باشد فرقی نمی کند در چه قرنی باشد، در چه زمانی باشد. "هنر خود عیان شود"...
به هر روی از شما سپاسگزارم.

sara
11-06-2012, 01:11 PM
درود بر شما. با طرح کلی ادعایتان (تاثیرپذیری حافظ از دیگر شاعران بویژه خواجو یا سعدی و عراقی و ..) موافقم
اما با اینکه "تنها" دلیل کمرنگ شدن خواجو، واقع شدن میان دو شاعر بزرگ ماست را نمی توانم به این صورت بپذیرم. بله، یکی از مهمترین دلایلش اینست، اما "تنها" دلیل نیست.
زبان حافظ لطف و "رندی" دیگری دارد که آنرا ممتاز کرده است.
اصلا وقتی شاعری بزرگ باشد فرقی نمی کند در چه قرنی باشد، در چه زمانی باشد. "هنر خود عیان شود"...
به هر روی از شما سپاسگزارم.

بله من هم قبول دارم که زبان حافظ و ویژگی چگونگی سرودن شعر در او غزل به سبک حافظ رو از شاعران هم دوره وحتی شاعران قبل و بعد از خود او متمایز کرده .

Nevermore
03-04-2013, 09:09 PM
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی

سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام می ام نیست به کس پروایی

این حدیثم چه خوش آمد که سحر گه می گفت
بر در میکده ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی