توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پیشگیری از خستگی
Rationalist
08-29-2012, 07:59 AM
درود به همه ی دوستان!
هدف از ایجاد این جستار چنین است که به طور دانشیک و تخصصی به جلوگیری از ایجاد “حس خستگی” در وجود آدمی بپردازیم.
خستگی یکی از محدود کننده ترین عامل های پیشرفت آدمی است که وجود آن رنج آور می باشد.
به باور من برای پژوهش در هر جستاری در ابتدا باید به شناخت و درک کافی از آن جستار و مفاهیم در ارتباط با آن پرداخت.
از این رو تحلیل محرک های خستگی آور و تحلیل فرایند ایجاد خستگی را از جنبه روانی و فیزیولوژیکی در وجود آدمی لازم می دانم.
در این رابطه از هر گونه دانشی که بتواند در این هدف به ما یاری رساند؛استقبال می گردد.
امیدوارم هموندان این انجمن، دانش باارزش خودشان را در اختیار ما نیز قرار دهند.
در ضمن دوستان مهربورزند و از پیشنهاد راهکارهایی همچون(پیاده روی،استراحت،تنفس عمیق،نرمش و...) خودداری کنند!:33:
Theodor Herzl
08-29-2012, 08:26 AM
خوش آمدید دوست گرامی به تالار دفترچه:53:
Theodor Herzl
08-30-2012, 06:33 PM
از این رو تحلیل محرک های خستگی آور و تحلیل فرایند ایجاد خستگی را از جنبه روانی و فیزیولوژیکی در وجود آدمی لازم می دانم.من دقیقا نمیدانم چه اتفاقی درون بدن انسان میافتد که باعث ایجاد حس خستگی میشود ، لطفا کمی توضیح بدهید در این مورد ، جالب است.
Mehrbod
08-31-2012, 12:43 AM
[FONT=DejaVu Sans Mono]در ضمن دوستان مهربورزند و از پیشنهاد راهکارهایی همچون(پیاده روی،استراحت،تنفس عمیق،نرمش و...) خودداری کنند!:33:
ولی چرا؟ بدید من آسودگی تن آسودگی روان میاورد و واژگون.
با این همه چشم، میکوشیم راهکارها را در همان دامنه روانی کوتاه کنیم.
Mehrbod
08-31-2012, 12:59 AM
من دقیقا نمیدانم چه اتفاقی درون بدن انسان میافتد که باعث ایجاد حس خستگی میشود ، لطفا کمی توضیح بدهید در این مورد ، جالب است.
خستگی در اینجا اگر همان خستگی روانی باشد، چهرههای گوناگونی دارد:
ناامیدی
دلسردی
بیانگیزگی
...
بیشتر اینها ولی از یک گوهر که همان پیشبینی[1] آینده باشد سرچشمه میگیرند. مغز آدم میکوشد همواره و در هر دم آینده را
پیشدیده[2] و بُنمایههای[3] زیستی (انرژی، توان، انگیزه، ..) را در راستایی که بیشترین سود را (از دید فرگشت[4]) میرساند ببرد.
روی هم رفته خستگی یک فرایند پدافندین[5] از سوی مغز است که انرژی در جایی که نیاز نیست هدر نرود و مانند هر سیستم دیگری
لغزش و باگ فراوان هم دارد. برای نمونه شما میکوشید یک کاری را انجام دهید و 6 ماه بیشتر از آنکه گمان میکردید هم بدرازا میکشد، در
اینجا کم کم ناخودآگاهتان انگیزههای شما را دیگر دگرانده[6] و گرایشتان بسوی چیزهای دیگر میرود و اندکی دلسردی اینجا و اندکی
ناامیدی آنجا و نداشتن انگیزه برای پیشبردِ کار همگی روی هم انباشته شده و مایه این میشوند که کارتان را نیمهکاره ول کرده و به سراغ یک چیز دیگر بروید.
در گذشتهها و در روند فرگشت این رویکرد بسیار سودمند بوده، ولی در جهان امروز اینگونه نیست. ما امروز در جهانی زندگی میکنیم که برداشت ما از چیزها
بسیار زمانبر میباشد. برای نمونه چندین و چند سال به درس و دانشگاه رفتن و کار (career) و ... پرداختن همگی سرمایهگذاریهای بلند-زمانی[7] هستند که در گذشتهها بگرایند[8] نبودهاند.
برای نمونه یادگیری پیانوزنی یک فرایند نارژگین[9] یا non-linear است، یک کسی شاید 5 سال پیانو بزند بی اینکه کوچکترین
دگرسانیای[10] در تراز کارش دیده شود ولی یک روز ناگهان در میانههایِ سال پنجم که پیانو زد با شگفتی دریابد که بخوبی شوپن انگشتانش روی کیبرد میتنزند[11].
فرآیندهای نارژگین - که بیشتر پدیدههای طبیعی در این دستهاند - کمی تا اندکی با دریافت ما از واقعیت جور نیستند. برای نمونه یادگیری همیشه
فرایندی نارژگین است. شما یک چیزی را میخوانید و میخوانید و چیزی سر در نمیاورید، ولی روز سوم ناگهان همه چیز برایتان مانند مـُـهــا[12] آشکار و دریافتنی میشود.
این دسته از دلسردیها را با دانستن چگونگیِ کارکردِ فرایندهای نارجگینی میتوان باسانی پیچاند.
هرآینه, در همه اینها نباید فراموشید که شاید براستی جایی نیاز هم به دلسردی و ناامیدی برود؛ رویهمرفته باید با نگرشی
بسیار خردمندانه و دوراندیشانه پیشرفته و نگذاشت که احساس یا انگیزههایی مانند غرور مایهیِ گُزیرشهای[13] نافرنودین و بیسرانجام شوند.
----
1. ^ piš{pišvand}+bin+i{pasvand}::Pišbini || پیشبینی: prediction
2. ^ piš{pišvand}+didan::Pišdidan || پیشدیدن: پیشبینی کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Prediction) to predict
3. ^ bon+mâye::Bonmâye || بنمایه: منبع Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Resource), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%87) resource || بنمایه: منبع زیستی biological resource
4. ^ far+gaštan::Fargaštan || فرگشتن: بسیار گشتن; دگرستن; فراگشتن; تکامل یافتن www.thefreedictionary.com (http://www.thefreedictionary.com/evolve) to evolve
5. ^ pad+âfand+in{pasvand}::Padâfandin || پدافندین: دفاعی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Defensive) defensive
6. ^ Degarânidan <— Degarândan || دگرانیدن: تغییر دادن to change
7. ^ Boland-Zamân || بلند-زمان: مدت طولانی long-term
8. ^ be+gerâyand::Begerâyand || بگرایند: احتمالا Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Likely), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Probably) likely; probably
9. ^ nâ+raž+gin::Nâražgin || None: نارژگون; ناخطی; غیر خطی non-linear
10. ^ digar+sân+i{pasvand}::Digarsâni <— Degarsâni || دیگرسانی: تفاوت ⚕Heydari (http://dictionary.obspm.fr/index.php?formSearchTextfield=difference&formSubmit=Search&showAll=1) difference
11. ^ Tanzidan || تنزیدن: رقصیدن to dance tanzen
12. ^ Mohâ || مها: بلور Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Crystal), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-f1cd034873674c23a6414de5c0445a46-fa.html) crystal
13. ^ Gozireš || گزیرش: تصمیم گیری decision making
Rationalist
08-31-2012, 02:13 PM
من دقیقا نمیدانم چه اتفاقی درون بدن انسان میافتد که باعث ایجاد حس خستگی میشود ، لطفا کمی توضیح بدهید در این مورد ، جالب است.
گرامی؛ هدف این جستار هم همین می باشد!
اگر تمایل به پژوهش در این رابطه دارید؛ می توانیم به طور گروهی به پژوهش در این جستار بپردازیم که به گمان من ثمره ای نیکوتر خواهد داشت.
Mehrbod
08-31-2012, 02:20 PM
گرامی؛ هدف این جستار هم همین می باشد!
اگر تمایل به پژوهش در این رابطه دارید؛ می توانیم به طور گروهی به پژوهش در این جستار بپردازیم که به گمان من ثمره ای نیکوتر خواهد داشت.
ریشنالیسم گرامی پیشامدانه شما هم دستی در دانشهای زیستی دارید؟
این را میپرسم چون بیشتر از نیمی از کاربران این فروم در رشتههای ژنتیک و پزشکی و زیست و اینها گویا کار میکنند :4:
Rationalist
08-31-2012, 03:49 PM
ولی چرا؟ بدید من آسودگی تن آسودگی روان میاورد و واژگون. با این همه چشم، میکوشیم راهکارها را در همان دامنه روانی کوتاه کنیم. درود؛ مقصود من چنین بود که به جای سطحی نگری و پرداختن به راهکارهای پیش پا افتاده،به طور تخصصی و دقیق تر به تحلیل روانی و فیزیولوژیکی فرایند “خسته شدن” بپردازیم و بتوانیم از آن جلوگیری نماییم.
در گذشته و روند فرگشت این رویکرد بسیار سودمند بوده، ولی در جهان امروز اینگونه نیست. ما امروز در جهانی زندگی میکنیم که برداشت ما از چیزها بسیار زمانبر است. برای نمونه چندین و چند سال درس و دانشگاه رفتن و کار (career) و .. همه اینها سرمایهگذاریهای بلندزمانی هستند که در گذشته نبودهاند. برای نمونه یادگیری پیانوزدن یک فرایند نارجگین یا non-linear است، یک کسی شاید 5 سال پیانو بزند بی اینکه کوچکترین دگرشی در تراز کارش دیده شود ولی ناگهان یک روز که پیانو میزند با شگفتی میبیند بخوبی شوپن انگشتانش روی کیبرد میتنزند. فرآیندهای نارجگین - که بیشتر پدیدههای طبیعی در این دستهاند - کمی تا اندکی با دریافت ما از واقعیت جور نیستند. برای نمونه یادگیری همیشه فرایندی نارجگین است. شما یک چیزی را میخوانید و میخوانید و چیزی سر در نمیاورید، ولی روز سوم ناگهان همه چیز برایتان مانند بلور آشکار و ساده میشود. این دسته از دلسردیها را با دانستن چگونگی فرایندهای نارجگینی میتوان باسانی دور زد. چگونه می توان با آگاهی از فرایندهای نارجگین(آنچه من از نوشتارتان به عنوان فرایند های بلند مدت و گسترده درک کردم) دلسردی ها و بی انگیزگی ها را از میان برد؟ برای نمونه: ما در پروژه های بلند مدت کاری به دستمزد مطلوب و پیچیدگی های آن پروژه به خوبی واقفیم و آگاهانه انجام آن را با انگیزه ای فراوان آغاز می کنیم ولی در میان راه، دلسردی ها و بی انگیزگی های فراوانی،مانع از پیشرفت در کار می شوند. به باور من از دید روانشناختی که به جستار بنگریم؛ درک کافی از "ضمیرناخودآگاه”* و ایجاد دگرگونی در جهت خردگرایی در آن، بسیار اهمییت می یابد.
* تعریف من از این واژه: هر پدیده و فرایند غیر ارادی و یا ناآگاهانه در وجود آدمی. همچون کارکرد ماهیچه قلب،رویا دیدن.
Rationalist
08-31-2012, 04:01 PM
ریشنالیسم گرامی پیشامدانه شما هم دستی در دانشهای زیستی دارید؟
این را میپرسم چون بیشتر از نیمی از کاربران این فروم در رشتههای ژنتیک و پزشکی و زیست و اینها گویا کار میکنند :4:
مهربد گرامی، من به طور خاص و تخصصی در یک شاخه دانشیکِ به خصوص کار نمی کنم.
هر دانشی که بر اساس جهانبینی شخصی ام(خردگرایی) در دوره ای از زندگی بدان نیازمند باشم، از آن سود می برم.
از این رو تا به حال بیشتر در فلسفه،روان شناسی،نرم افزار رایانه و زمین شناسی مطالعه داشته ام.:53:
Mehrbod
08-31-2012, 09:26 PM
درود؛ مقصود من چنین بود که به جای سطحی نگری و پرداختن به راهکارهای پیش پا افتاده،به طور تخصصی و دقیق تر به تحلیل روانی و فیزیولوژیکی فرایند “خسته شدن” بپردازیم و بتوانیم از آن جلوگیری نماییم.
آری، این یکی از بهترین فکرهاییست که این چند ساله دیده بودم!
چگونه می توان با آگاهی از فرایندهای نارژگین(آنچه من از نوشتارتان به عنوان فرایند های بلند مدت و گسترده درک کردم) دلسردی ها و بی انگیزگی ها را از میان برد؟
نارژگینی[1] برابر پارسی برای non-linearity یا "غیر خطی" است. بیشتر فرایندهای
طبیعی نارژگینی هستند، برای نمونه آسیب دیدن تــَن خود یک فرایند نارژگین است.
نمونهوار اگر یک آدم بگوییم از 10 متری بیافتد کمابیش آسیبی نمیبیند، ولی از 15 متری بیافتد یک پایش میشکند، از 16 متر هر دو پایش میشکند، از 17 متر میمیرد!
779
این فرایند در کارکردن، یادگیری و بسیاری جاهایِ دیگر به چشم میخورد. در فراگیریِ دانش به آن Learning Curve یا «خم یادگیری» میگویند، زیرا
در آغاز یادگیری چیز چندانی دریافته نمیشود، ولی پس از سپراندن یک گیرِ آغازین، همه چیز ناگهان روشن و دریافتنی شده و فرایند فراگیری میشتابد.
برای نمونه: ما در پروژه های بلند مدت کاری به دستمزد مطلوب و پیچیدگی های آن پروژه به خوبی واقفیم و آگاهانه انجام آن را با انگیزه ای فراوان آغاز می کنیم ولی در میان راه، دلسردی ها و بی انگیزگی های فراوانی،مانع از پیشرفت در کار می شوند.
دانستن فرآیند کمک میکند که اینگونه نشود. زمانیکه شما بدانید یک پروژه چگونه کار
میکند، چشمداشتهای نامنطقی از آن نکرده و میگذارید روند طبیعی خودش را بپیماید.
این اندکی پاد-بینادلانه (counter-intuitive) است. بنمونه هنگام کار کردن بیشتر ما میخواهیم که هر روز دستکم یک گامی
پیشرفته باشیم، هنگامیکه در واقعیت کارْ شاید دو هفته یک گام هم پیشنرود، ولی روز 15 ام به اندازه همه دو هفته و بیشتر پیشرفت کند!
با نگرش و آموختن چگونگی کارکردِ سیستمهای نارژگینی میتوان این "بینادلی[2]" یا intuition را در خود ساخت.
به باور من از دید روانشناختی که به جستار بنگریم؛ درک کافی از "ضمیرناخودآگاه”* و ایجاد دگرگونی در جهت خردگرایی در آن، بسیار اهمییت می یابد.
* تعریف من از این واژه: هر پدیده و فرایند غیر ارادی و یا ناآگاهانه در وجود آدمی. همچون کارکرد ماهیچه قلب،رویا دیدن.
:53:
درباره ضمیر یا نهان ناخودآگاه جای گفتگوی زیادی است.
اینکه چگونه اندیشهها و انگیزههای خودآگاهانه ما در ناخودآگاه میبازتابند، و اینکه چگونه ضمیر ناخودآگاه آرزوها و خواستههای ما را به خودآگاهمان میاورد و بسیاری دیگر.
----
1. ^ nâ+raž+gin::Nâražgin || None: نارژگون; ناخطی; غیر خطی non-linear
2. ^ bin+â{miyânvand}+del+i{pasvand}::Binâdeli || بینادلی: شهود Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Intuition) intuition
Rationalist
09-01-2012, 09:29 AM
آری، این یکی از بهترین فکرهاییست که این چند ساله دیده بودم!
نارجگینی برابر پارسی برای non-linearity یا "غیر خطی" است. بیشتر فرایندهای طبیعی
نارجگینی هستند، برای نمونه آسیب دیدن تَنیک (جسمی) خود یک فرایند نارجگین است.
برای نمونه اگر یک آدم بگوییم از 10 متر بیافتد کمابیش آسیبی نمیبیند، ولی از 15 متر بیافتد یک پایش میشکند، از 16 متر هر دو پایش میشکند، از 17 متر میمیرد!
779
این فرایند در کار کردن، یادگیری و بسیاری جاهای دیگر بچشم میخورد. در فراگیری دانش برای نمونه به آن Learning Curve یا «خم یادگیری» میگویند، چراکه
در آغاز یادگیری چیز زیادی دریافت و فهمیده نمیشود، ولی پس از گذراندن یک گیر آغازین، همه چیز ناگهان روشن و دریافتنی شده و فراگیری شتاب میگیرد.
دانستن فرآیند کمک میکند که اینگونه نشود. زمانیکه شما بدانید یک پروژه چگونه کار
میکند، چشمداشتهای نامنطقی از آن نکرده و میگذارید روند طبیعی خودش را بپیماید.
این اندکی پادشهودین (counter-intuitive) است. برای نمونه هنگام کار کردن بیشتر ما میخواهیم که هر روز یک گام
پیش برویم، هنگامیکه در واقعیت کار شاید دو هفته یک گام هم پیش نرفته، ولی روز 15 ام به اندازه همه دو هفته و بیشتر پیشرفت کند!
با نگرش و فراگیری چگونگی کارکرد سیستمهای نارجگینی میتوان این "شهود" یا intuition را در خود درست کرد.
گفته شما از جنبه ضمیرخودآگاه(خودآگاهی،خرد، راده،منطق) صحیح و معنا دار می باشد. ولی همان طور که می دانید خستگی فرایندی ناخودآگاه است و از این رو
شاید درک فرایندهای نارجگین در زندگی بتواند در کاهش خستگیهایمان اثرگذار باشد؛ ولی در مقابل قدرت ضمیرناخودآگاه در شرایط طاقت فرسا و پیچیده چندان کارایی ندارد.
درباره ضمیر یا نهان ناخودآگاه جای گفتگوی زیادی است.
اینکه چگونه اندیشهها و انگیزههای خودآگاهانه ما در ناخودآگاه بازتاب میابند، و اینکه چگونه ضمیر ناخودآگاه آرزوها و خواستههای ما را به خودآگاهمان میاورد و بسیاری دیگر.
آری، صحیح است!
من سالهاست که پیرامون این جستار در حال پژوهش هستم و در انجمن گفتگو دات کام تلاش نمودم به این جستار هم به طور ویژه بپردازیم؛ ولی شوربختانه در همان ابتدا با گاردگیری برخی از
دوستان مواجه شدم؛ گویا پنداشته بودند که از مفهومی ماوراء الطبیعه سخن می گویم!
Russell
09-01-2012, 07:29 PM
با نگرش شما در این جستار؛ گمان نمی کنم مطالعه پژوهش های من برایتان چندان سودمند باشد!
ضمن اینکه من تنها به امید نقد اساسی و یا کمک به پیشرفت پژوهشهایم؛ مفاهیم مربوطه را برای دیگر افراد هم بیان می نمایم.
دوست گرامی شما سخنان خودتان را بگویید حالا دوستان مخالف هم نظرشان را میگویند،ولی مطمئن باشید اشکال یا مانعی برای نظرات شما در اینجا وجود ندارد.
Philo
09-01-2012, 08:19 PM
علاوه بر مسئله درمان، از نظر من ایده "ناخودآگاه" خیلی هم چیز پرتی نیست، به نظر میرسد ما (حداقل من!) واقعا از فکر کردن به بعضی چیزها دچار اضطراب میشویم و تلاش میکنیم تا حد امکان بهشون فکر نکنیم، و ظاهرا بدیهیه که علت اضطراب ما به تجربه های شخصی و خاص خود ما برمیگرده، من اصلا اینا رو نظریه نمیدونم، اینا همه "فکت" هستن از دید من، و فکت های ارزشمندی که اولین بار روانکاوا بهشون پی بردن، و از این بابت من ازشون سپاسگزارم.
Mehrbod
09-01-2012, 10:17 PM
گفته شما از جنبه ضمیرخودآگاه(خودآگاهی،خرد، راده،منطق) صحیح و معنا دار می باشد. ولی همان طور که می دانید خستگی فرایندی ناخودآگاه است و از این رو
شاید درک فرایندهای نارجگین در زندگی بتواند در کاهش خستگیهایمان اثرگذار باشد؛ ولی در مقابل قدرت ضمیرناخودآگاه در شرایط طاقت فرسا و پیچیده چندان کارایی ندارد.
[FONT=Roya]
چرا ندارد؟ ضمیر ناخودآگاه همان چیزهایی است که پیشتر در خودآگاه بودهاند.
نگرش من این است که با دانستن ساز و کار یک چیز، ما ناخودآگاهِ خودمان را با برداشت نوی بدست آمده از جهان سازواری یا وقف میدهیم.
برای نمونه یک نگرش خداباوری یا ناخداباوری در دریافت چیزها خواه ناخواه هنود (اثر) دارد. کسی که خداباور یا سرنوشتگرا است هنگام برخورد با یک ناکامی ناخودآگاه
بسوی اینکه خواست خدا یا دست سرنوشت بود میگِراید، بجایش کسی که به سرنوشت و خدا باور ندارد دشواری را در لغزش خود یا دیگران یا تنها بدشانسی میبیند.
اکنون اگر کسی در این میان لغزش را از خود دید، میتواند نا/خودآگاه در پی برداشتن دشواری یا لغزش خود برآمده و دیگری نه، که این در بلند-زمان به نتیجه و رویکردهای گوناگون میانجامد.
روی هم رفته از دانش کَس از جهان پیرامون و از برآیند این دانستههای ریز و کوچک است که شخصیت و رویکرد وی در زندگی ریخت میگیرد.
اکنون برای پیش بردن گفتمان بد نیست چند چیز را روشن کنیم گرامی. برای نمونه درباره ضمیر ناخودآگاه:
1. ضمیر ناخودآگاه را چه تعریف میکنید.
2. کارکرد یا دامنه کارکرد ضمیر ناخودآگاه را چه میدانید.
Rationalist
09-01-2012, 10:30 PM
علاوه بر مسئله درمان، از نظر من ایده "ناخودآگاه" خیلی هم چیز پرتی نیست، به نظر میرسد ما (حداقل من!) واقعا از فکر کردن به بعضی چیزها دچار اضطراب میشویم و تلاش میکنیم تا حد امکان بهشون فکر نکنیم، و ظاهرا بدیهیه که علت اضطراب ما به تجربه های شخصی و خاص خود ما برمیگرده، من اصلا اینا رو نظریه نمیدونم، اینا همه "فکت" هستن از دید من، و فکت های ارزشمندی که اولین بار روانکاوا بهشون پی بردن، و از این بابت من ازشون سپاسگزارم.
از شما و سایر دوستان می خواهم که اگر امکان دارد؛ به ''ضمیر ناخودآگاه'' از چنین مفهومی نگاه کنید:
* تعریف من از این واژه: هر پدیده و فرایند غیر ارادی و یا ناآگاهانه در وجود آدمی. همچون کارکرد ماهیچه قلب،رویا دیدن.
حال با این دیدگاه و کمی اندیشه در وجود خود؛ می توانیم به بررسی بهترِ ضعف ها،تضادها و بسیاری از محدودیت های جسمی و روانی خود واقف شویم.
و در این صورت برایتان روشن می گردد که ضمیرناخودآگاه چه مفهوم ژرف و پیچیده ای در وجود ما می باشد. شوربختانه کمتر روانکاو یا روان شناسی را می شناسم که با این نگرش پیرامون ضمیرناخوداگاه به پژوهش پرداخته باشد؛ و من در این جستار تلاش نمودم یکی از اساسی ترین ضعف های آدمی را، ''احساس خستگی'' مطرح نمایم؛ با این امید که با یاری دوستان به مقابله با آن بپردازیم.:45:
Rationalist
09-02-2012, 09:24 AM
چرا ندارد؟ ضمیر ناخودآگاه همان چیزهایی است که پیشتر در خودآگاه بودهاند.
اندک اندک داریم به جستارِ اساسی نزدیک می شویم:1:
آنچه من تا به حال پیرامون ضمیرناخودآگاه پژوهش* نموده ام، به نتیجه ای دیگر رسیده ام.
خودآگاه را زمانی یافتید که در وجود خود آن را به یاد دارید و این به دوران کودکی تان برمی گردد؛ درست است؟
ولی چرا آنچه پیش تر در نوزادی و رحم مادر بر ما گذشته را به خاطر نمی آوریم؟!
غریزه های مختلف در وجود ما و همچنین بیشتر عملکردهای جسمی و روانی ما هرگز ابتدا از خودآگاه به ناخودآگاهمان وارد نشده اند بلکه این ضمیرناخودآگاه است که بیشتر وجود ما را احاطه کرده و
کنترل می نماید.از این رو به طور کلی ضمیرناخودآگاه همواره در وجود ما فعال و پویا می باشد.
اما گاهی ما در ضمیرخودآگاهمان رفتارهایی را انجام می دهیم که برای ناخودآگاهمان بی معنا و بی مفهوم می باشند و از این رو با مقاومت آن و عکس العمل ناخوآگاه رو به رو می شویم که در بیشتر مواقع
تضاد درونی را در وجود خود ادراک می کنیم.
__________________________
* لازم دانستم برای دوستان بیان کنم که من وقتی از واژه "پژوهش" استفاده می کنم، مقصودم به طور کلی روشی خاص و منحصر به خود است که برای درک حقایق جهان از آن روش سود می برم؛ که شامل(جمع آوری داده ها،مطالعه،آورین، تجذیه و تحلیل و...) می باشد و در بسترهای آن خردگرایی شخصیِ من و باورهای فلسفی ام جای دارند.
نگرش من این است که با دانستن ساز و کار یک چیز، ما ناخودآگاهِ خودمان را با برداشت نوی بدست آمده از جهان سازواری یا وقف میدهیم.
شاید در مفاهیم ساده تر و با حساسیت کم تر برای ناخودآگاه چنین باشد، همان طور که در پست های پیشین هم مطرح نمودیم؛ اما در مقابل مفاهیم حساس تری همچون خستگی فزاینده،خواب،غرایز و بسیاری دیگر این راهکار چندان پاسخگو نمی باشد.
برای نمونه یک نگرش خداباوری یا ناخداباوری در دریافت چیزها خواه ناخواه هنود (اثر) دارد. کسی که خداباور یا سرنوشتگرا است هنگام برخورد با یک ناکامی ناخودآگاه
بسوی اینکه خواست خدا یا دست سرنوشت بود میگِراید، بجایش کسی که به سرنوشت و خدا باور ندارد دشواری را در لغزش خود یا دیگران یا تنها بدشانسی میبیند.
اکنون اگر کسی در این میان لغزش را از خود دید، میتواند نا/خودآگاه در پی برداشتن دشواری یا لغزش خود برآمده و دیگری نه، که این در بلند-زمان به نتیجه و رویکردهای گوناگون میانجامد.
نمونه مناسبی را مطرح نمودید! چه بسا بسیاری از خداباوران و دین داران جهان تعصبشان از ناخودآگاه سرچشمه می گیرد. شخصا وقتی در گفتگو با بسیاری از خداباوران با قدرت منطق آنها را خلع سلاح
می کردم؛ به خوبی شاهد مقاومت ناخودآگاه آنها و در نتیجه رفتاری کودکانه و گاهاً پرخاشگرانه از سویشان بودم.پاسخ هایی همچون: "باشه تو هر چی می خوای از علم بگو من خدا رو دوست دارم " - ''نه؛ مگه میشه خدا وجود نداشته باشه '' - ''پس چرا علم و دانشتون هنوز خیلی چیزا رو نمی دونه ولی تو قرآن همه چی هست '' و بسیاری از این دست پاسخ ها که خودتان آشنایی دارید!
البته این مقاومت ها را من و شما هم به گونه های مختلف تجربه کرده ایم؛ ولی موفق شدیم از این جنبه به ناخودآگاهمان چیره شویم و خردگرایی را بیابیم.
اکنون برای پیش بردن گفتمان بد نیست چند چیز را روشن کنیم گرامی. برای نمونه درباره ضمیر ناخودآگاه:
1. ضمیر ناخودآگاه را چه تعریف میکنید.
2. کارکرد یا دامنه کارکرد ضمیر ناخودآگاه را چه میدانید.
در پست های پیشین و همین پست هم به اندازه کافی به این مفاهیم پرداخته ام. دوباره بررسی نمایید و اگر پرسشی بود، سپس آن را بازگو کنید.
Mehrbod
09-02-2012, 12:29 PM
اینکه مهربد میگوید نیازی به علمی بودن روانکاوی نیست اگر کار بکند شگفتآورست چراکه بنیانگذار آن همواره تاکیدی وسواسگونه به علمی بودن و علمیشدن و در علمماندن روانکاوی داشت(فقط مشکل این بود که تعریفی جدید از علم ارائه میداد تا مکتب او را هم شامل بشود!). و اساسا این مکتب پیرامون مسائل علمی(سلامت روان، رواندرمانی، رفتاردرمانی و ...)صحبت میکند، اینها مسائل فلسفی نیستند که بتوان دربارهشان نظریهپردازی کرد، لطفا به مثال دادگاه و سلامت روانی شخص مراجعه بکنید.
خوب امیر گرامی اینکه بنیادگذاران یک مکتب چه میخواهند با آنکه آن مکتب خود چگونه میفرگردد (evolves) اندکی میدگرد.
شاید اگر به بنیادگذاران دانش «فیزیک» هم برگردیم، جهان را با آب و آتش و شاید شاخ گاو توضیح میدادهاند.
روی هم رفته روش دانشیک برای شناخت واقعیت بسیار زمانبر است. از همینرو به روانکاوی امروزین میتوان مانند یک زمین بازی نگریست
که شما نگرههای گوناگون خود را در آن میازمایید و نیازی به بررسی دقیق و دانشیک هر چیزی که میخواهید انجام دهید یکجا نمیبینید.
در ترازهای پایینتر و دانشیکتر مانند نوروساینس ولی کار بسیار سخت و دشوار میشود. شما یکی از همان
نگرههای خود را باید با انجام آزمایشهای دقیق و زمانبر آزموده و سرانجام فرجامیابی کنید که چه اندازه به واقعیت نزدیک است.
سپس از خود این دانش بدست آمده دیرتر دوباره در نگرهپردازیهای نه چندان دانشیک خود در روانکاوی بهره بگیرید.
برای نمونه یکی از fact های پِیشناسی anchoring یا لنگراندازی است که اینجا پیشتر دربارهاش نوشته بودیم:
http://www.daftarche.com/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-8/%D9%87%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B 4%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%DA%AF%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%B4-%D8%AE%D8%B1%D8%AF%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-302/#post4941
(لنگر اندازی)Anchoring
لنگراندازی پدیده دیگری است که مغز در زمان اندیشیدن با آن روبرو است. به زبان ساده، مغز در برابر دادههای نوین به گونههایی برخورد میکند که با الگوهای از پیش یادگیری شده سازگار باشد.
برای نمونه، اگر یک آدم در واکاوی نخستین خود به این فرجام رسد که «موسوی» سرگرم نقشبازی کردن بوده و خود از عوامل دولتی است، هر داده نوینی که این آدم با آن روبرو
شود، اگر در سازگاری و همسویی با این نگرش لنگرانداخته شده باشد، همراه با دادههای کنونی آمیخته شده و ذخیره میگردد. اگر در بر پاد این نگره باشد، بسادگی دور انداخته میشود.
چرایی این پدیده شاید بیشتر ریشه در سخت و زمانبر بودن فرآیندن بازسازی و دور انداختن نگرشها دارد. دور انداختن یک نگرش (که مانند یک گره (node) از نورونهای
بسیار است) نیاز به هزینه کردن انرژی فیزیکی زیادی دارد و مقدار انرژی که برای آسازی نورونهای پیشین و ساختن گرههای نورونی نوین نیاز میباشد، با گذر زمان روند رو به افزایش دارد.
ما این را به گونهی آروینیک و درونی به این ریخت میبینیم که یک آدمی که برای 70 سال مسلمان خداباور مومن بوده ، بسیار شگفتانگیز و ناباورانه خواهد بود اگر ببینیم که ناگهان خدا ناباور شود.
باورها و نگرشها مانند خشتهای یک ساختمان هستند که با گذر زمان، باورها و نگرشهای بیشتری روی آنها ساخته شده و از یک نقطه زمانی به پیش، جابهجایی و دگرگونی یکی از این خشتهای زیرین میتواند به فروریزی همه آن باورهای آدمی بیانجامد.
مغز تنها زمانی دست از نگرش لنگر انداخته شده برمیدارد که دادههای نوین بر پاد آن، آن اندازه زیاد شده باشند که پاکسازی نگره و جایگزینی آن، ارزشش را داشته باشد.
Mehrbod
09-03-2012, 12:53 PM
یک نکته درباره ناخودآگاه شاید گیرا باشد.
چندی پیش - شاید دو هفته - فرتورهایی دیدم از یک کارگر ساختمانی که یک میله از بالا سُر خورده بود و از کلاه ایمنی هم رده رفته بود توی سرش، ولی زنده مانده بود!
نکته گیرای آن اینکه، چند روزیست میبینم هرگاه پیاده از کنار داربستهای ساختمانی رد میشوم ناخودآگاه راهم را کژ میکنم.
از دیدگاه منطق و خودآگاه، ما باسانی میدانیم که گِرایند (احتمال) رویدادن چنین چیزی بسیار بسیار کم و شاید نزدیک به 0 باشد،
ولی در واقعیت این یک دانسته کوچک از واقعیت، همچنان در رویکرد من در زندگی روزانه نقش مهندی داشته و مایه دگرش رفتار من شده!
Mehrbod
09-04-2012, 12:04 AM
گفتگوهای کناری درباره فروید، یونگ و فلسفه روانکاوی به جُستار «http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DA%A9%D8%A7%D9%88%DB%8C-623/#post14354» جابهجا شد
Mehrbod
09-05-2012, 01:54 AM
دوستان این کتاب «شارش - روانشناسی آروین بهینا» نیز در همین راستا بسیار خواندنی است:
Flow is the mental state of operation in which a person performing an activity is fully immersed in a feeling of energized focus, full involvement, and enjoyment in the process of the activity. Proposed by Mihály Csíkszentmihályi, the positive psychology concept has been widely referenced across a variety of fields.
Flow (psychology) - Wikipedia, the free encyclopedia (http://en.wikipedia.org/wiki/Flow_(psychology))
چکیدههایی از نسک:
Traditionally, the problem of existence has been most directly confronted
through religion, and an increasing number of the disillusioned are turning
back to it, choosing either one of the standard creeds or a more esoteric
Eastern variety. But religions are only temporarily successful attempts to
cope with the lack of meaning in life; they are not permanent answers. At
some moments in history, they have explained convincingly what was
wrong with human existence and have given credible answers.
...
The evidence that none of these solutions is any longer very effective is
irrefutable. In the heyday of its material splendor, our society is suffering
from an astonishing variety of strange ills. The profits made from the
widespread dependence on illicit drugs are enriching murderers and terrorists.
It seems possible that in the near future we shall be ruled by an oligarchy
of former drug dealers, who are rapidly gaining wealth and power
at the expense of law-abiding citizens. And in our sexual lives, by shedding
the shackles of “hypocritical” morality, we have unleashed destructive
viruses upon one another.
THE FLOW OF MUSIC
In every known culture, the ordering of sound in ways that please the ear
has been used extensively to improve the quality of life. One of the most
ancient and perhaps the most popular functions of music is to focus the
listeners’ attention on patterns appropriate to a desired mood ...
THE FLOW OF THOUGHT
THE GOOD THINGS IN LIFE do not come only through the senses. Some of
the most exhilarating experiences we undergo are generated inside the
mind, triggered by information that challenges our ability to think, rather
than from the use of sensory skills. As Sir Francis Bacon noted almost four
hundred years ago, wonder—which is the seed of knowledge—is the reflection
of the purest form of pleasure.
Just as there are flow activities corresponding
to every physical potential of the body, every mental operation
is able to provide its own particular form of enjoyment.
DISORDER IN CONSCIOUSNESS: PSYCHIC ENTROPY
One of the main forces that affects consciousness adversely is psychic disorder—
that is, information that conflicts with existing intentions, or distracts
us from carrying them out. We give this condition many names, depending
on how we experience it: pain, fear, rage, anxiety, or jealousy. All these
varieties of disorder force attention to be diverted to undesirable objects,
leaving us no longer free to use it according to our preferences. Psychic
energy becomes unwieldy and ineffective.
لینک خرید: Amazon.com: Flow: The Psychology of Optimal Experience (9780061339202): Mihaly Csikszentmihalyi: Books (http://www.amazon.com/Flow-The-Psychology-Optimal-Experience/dp/0061339202)
Rationalist
09-09-2012, 08:41 PM
مهربد گرامی؛ کتابی که برای دانلود معرفی کردید شامل کپی رایت می باشد و من هم خود را ملزم به رعایت حقوق نویسنده آن می دانم و از این رو کتاب را پس از دانلود از بین بردم!
ولی می توان پیرامون ''جریان روانی'' بر اساس مقاله ویکی پدیا گفتگو نمود.
شما خودتان چه اندازه در این رابطه مطالعه داشته اید؟
Mehrbod
09-11-2012, 01:24 AM
مهربد گرامی؛ کتابی که برای دانلود معرفی کردید شامل کپی رایت می باشد و من هم خود را ملزم به رعایت حقوق نویسنده آن می دانم و از این رو کتاب را پس از دانلود از بین بردم!
ولی می توان پیرامون ''جریان روانی'' بر اساس مقاله ویکی پدیا گفتگو نمود.
شما خودتان چه اندازه در این رابطه مطالعه داشته اید؟
درود،
من درباره خستگی پژوهشی نکردهام، دانستههای پراکندهای که ولی داشتم را اینجا آوردم.
درباره خود خستگی مانند شما دنبال راهکار هستم و اگر شما نیز کم کم دانستهها و پژوهشهایتان را بیاورید میتوانیم با آزمایش عملی به درستی آنها پی ببریم.
هرآینه نَسک بالا یک آمیختهای از روانشناسی، فلسفه و ... برای خوشیآور کردن کار و زندگی است و فراتر از فرهشت خستگی تنها میرود، ولی آنرا هم دربر گرفته.
روی هم رفته خستگی روانی چنانکه بالا هم گفتیم بیخود نیست و کارکرد دارد.
مغز آدمی میکوشد بُنمایههایش را در راه درست هزینه کند و خستگی روانی در این دید چیز بیشتری از کاری نیست که priority یا برگزیدگی خود را از دست داده باشد.
ناخودآگاه تا آنجاییکه میدانیم هست (پیرامون گفتگوها در جستار http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DA%A9%D8%A7%D9%88%DB%8C-623/#post14880) و خواب دیدن میتوان آنرا پایور (اثبات) کند.
پس خستگی روانی میبینیم که همیشه بد نیست و برنامه بجایی هم هست. از سوی دیگر، خستگی روانی تا آنجا که میدانیم نهان ناخودآگاه آدمی
درست میکند، پس اگر ما در یک کاری نخواستیم خستگی روانی داشته باشیم ولی به هر روی خسته بودیم، یک ستیز میان خودآگاه و ناخودآگاه ما پیش آمده.
راهکارهای ما اکنون میتوانند پیرامون این باشند که چگونه ناخودآگاهمان را با گزینش خودآگاهمان همسو کنیم.
پ.ن.
درباره کتابها نیز حق با شما است. هر آینه اگر بیرون از ایران هستید میتوانید آنرا نگاهی سرسری انداخته و اگر خوشتان آمد بخرید که بیشتر از 10 دلار هم نیست.
اگر هم ایران هستید که خوب خرید شدنی نیست و برای همین pdf توانایی خواندن آن را میدهد.
این ویژگی آزاد بودن دانلود کتابها را نیز بزودی میبندیم که جستجوپذیر (searchable) نباشند.
Rationalist
09-14-2012, 03:21 PM
درود،
من درباره خستگی پژوهشی نکردهام، دانستههای پراکندهای که ولی داشتم را اینجا آوردم.
درباره خود خستگی مانند شما دنبال راهکار هستم و اگر شما نیز کم کم دانستهها و پژوهشهایتان را بیاورید میتوانیم با آزمایش عملی به درستی آنها پی ببریم.
آری خوب است؛ ولی امیدوارم که در این رابطه من تنها نباشم که تلاش می کند! بلکه از شما نیز چشم داشت تلاش و فعال بودن دارم!:various_014:
راهکارهای ما اکنون میتوانند پیرامون این باشند که چگونه ناخودآگاهمان را با گزینش خودآگاهمان همسو کنیم.:e032:
درباره کتابها نیز حق با شما است. هر آینه اگر بیرون از ایران هستید میتوانید آنرا نگاهی سرسری انداخته و اگر خوشتان آمد بخرید که بیشتر از 10 دلار هم نیست.
اگر هم ایران هستید که خوب خرید شدنی نیست و برای همین pdf توانایی خواندن آن را میدهد.
ایران بودن یا نبودن من مهم نیست؛ بلکه مهم سیستم اخلاقی ام می باشد، که آن را اجرا کنم!
Mehrbod
09-15-2012, 12:35 AM
بَیوسِش[1] - Expectation
یکی از فاکتورهای بیاندازه مهم دیگر بدید من در راستای شناخت «خستگی»، فرایند چشمداشتن یا بَیوسیدَن[2] است.
بیوسش یکی از پایهایترین کارهایی است که مغز آدم میانجامد و از کوشش مغز در پیشبینی[3] آینده میاید. اگر ما یک چیزی ببیوسیم و آنگونه که میخواستیم
پیش برود، به ما سرخوشی و لذت دست میدهد؛ زمانی هم که رویدادها بر پاد پیشبینیهای ما رخ میدهند، احساس ناامیدی و دلسردی جای آن را میگیرند.
همانجور که در بالا گفتیم، بسیاری از فرایندهای طبیعی بریخت نارژگین[4] (non-linear) رخ میدهند و در فَربود[5] و واقعیت پیشبینی ناپذیر هستند؛
ما تنها برای برخی از آنها ژنتیکی آمادگی رویارویی بی اینکه هرگز خسته شویم را داریم، بسیاری دیگر ولی از دامنه کنترل خستگی ما بیرون میروند.
فرایند بیوسش بریخت ساده برای همین فروم خودمان میشود اینکه پیش از تایپ کردن نام انجمن daftarche.com، پیش خود ببیوسیم که اکنون چه کسانی چه
پیکهای تازهای فرستادهاند و چشمداشت دیدن جُستارهایی داغ و پُرپیک را داشته باشیم؛ در فربود زمانیکه نام سایت را تایپ میکنیم یکی از این دو آینده باز میشوند:
A. پیشبینی ما [تا اندازه زیادی] درست از آب درامده و انجمن داغ و پرتکاپو است.
B. پیشبینی ما [تا اندازه زیادی] نادرست از آب درآمده و جُستارهای سوت و کور میابیم.
اکنون اگر پیشبینی ما همخوانی[6] با فَربود داشته و A بود، به ما یک سُهش[7] و احساس سرخوشی دست داده و از پیشبینی درستمان لذت میبریم.
در سوی دیگر، اگر پیشبینی ما همخوانی نداشته و B بود، به ما اندکی احناامیدی و دلسردی دست داده که چرا فربود همانی که میبیوسیدیم نشد.
در راهکاریابی برای خستگی، ما به پیوند دو فرایند بَیوسش و بَرگزیدگی[8] (priority) دادن مغز میرسیم؛ چنانکه بالا گفتیم مغز میکوشد بُنمایههای[9]
زیستیخود را در راههای که بیشترین سود را میرسانند هزینه نموده و برگزیدگی دهد، ولی چگونه مغز میتواند کار بدردبخور را از نابدردخور بازشناسد؟
در اینجا میتوان گفت که بسآمد[10] (frequency) درستی و نادرستی بَیوسشها[1] میتواند یکی از فاکتورهای سرنوشتساز در «ناامیدی» باشد؛ مغز میتواند
بسادگی با شمارش و گرفتن بارهایی که ناامید شدهایم (چشمداشتهای ناهمخوان[11] با فربود و واقعیت) و با بارهایی که چشمداشتهایمان با فربود همخوانی داشته،
به یک برآورد[12] زمخت ولی کارا در فرگزینی (تصمیمگیری) دست یابد: "آیا اینکار - سر زدن به انجمن دفترچه در بالا - ارزش آن را دارد که در آینده نیز تکرار شود یا خیر".
در هنگام کار و از روی پیچیدگی پیشبینی[3] ناپذیر بیشتر فرایندهای کاری، زمانهایی که پیشبینیهای ما برپاد آنچه میاندیشیم درمیایند زیاد بوده و این یکی از فاکتورهایی است که
مایه خستگی و دلزدگی و سرانجام ناامیدی از دنبال نمودن کار میشود، هنگامیکه در فربود[5] شاید اگر کمی بیشتر کار و انرژی هزینه میشد به فرجام[13] خواستنی میرسیدیم - و شاید هرگز نمیرسیدیم.
راهکارها
پیشبینی نکردن و نداشتن چشمداشت
از آنجاییکه پیشبینی فرایندی سخت و دشوار است، بهترین کار در زمینههایی که بهتر دیده میشوند پیشبینی نکردن آگاهانه آینده و نداشتن کوچکترین بیوسش و چشمداشتی از پیرامون[14] خود است.
در این رویکرد ما در فرهود[15] (حقیقت) به خوشیای که از کار کردن میبریم نیز میافزاییم، چرا که:
1. اگر پیشبینی نکنیم و فرجام کار خوب باشد، بریخت سورپرایز دریافت شده و لذت میبریم.
2. اگر پیشبینی نکنیم و فرجام کار خوب نباشد، از آنجاییکه پیشبینیای نداشتهایم، پس احساساتی و ناامید نشده و با ذهنیتی باز و منطقی آنرا ارزیابی[16] میکنیم.
دوراندیشی
بجای پیشبینی میتوانیم دوراندیشی کنیم. دوراندیشی نیازی به پیشبینی ندارد و به رویکردگزینی برمیگردد. رویکردگزینی میشود داشتن رویکرد در برابر
برآیه[17] یا outcome هایی که کنشهای ما میتوانند در پی داشته باشند.
برای نمونه اگر بخواهیم برای کاری از کسی کمک بگیریم، بجای پیشبینی پیش
خودمان با "حتما میپذیره"، میتوانیم با رویکردگزینی اینچنین گزینههایمان را پیشاپیش آماده کنیم:
اگر پذیرفت:
دشواری از میان رفت :e402:
اگر نپذیرفت:
چه کسان دیگری میتوانند بجای او کمک کنند؟
ایا راهی میماند که انگیزهاش از کمک کردن را پس از نه پاسخ گرفتن زیاد کنم؟
اگر به هیچ روی کمک نکرد، چکار دیگری میتوانم بکنم؟
هرآینه نباید فراموش کرد که اگر در رویکردگزینی همه گوشههای پنهان و ناپنهان را در نگر نگیریم، خود میشود یک پیشبینیای[3] همراه با ناامیدی و رنجش.
برای نمونه پیش از زنگ زدن شاید فراموشیده باشیم که پول تلفن از روی دیرپرداخت قطع شده و همه برنامههای ما پس از برداشتن تلفن نقش بر آب شوند!
بهکرد پیشبینی
این راهکار بیشتر به راهکاری جادویی میماند، اگر ما میتوانستیم آینده را بهتر پیشبینی کنیم هماکنون نیز کرده بودیم و نیازی دیگر به بازاندیشی نمیرفت.
ولی در فربود[5] راههایی هست که همه ما میتوانیم پیشبینیهای بهتری بکنیم و برای نمونه با
به میان کشیدن فرایند نارجگینی، پیشبینیهای کمتر و بلند-زمانتری[18] بزنیم که در ریخت معمولی نمیکنیم.
این راهکار نیاز به کارکشتگی بسیار دارد و بهتر است با رویکردی گرایندیک (probabilistic) دست به این
دسته از پیشبینیها زده و همچنین نیاز به بازکردن گُستره ارزیابی و پایین آوردن «شمارش ارزیابی کاراییها» دارد.
بهکرد پیشبینی -> گستره ارزیابی[16] کارایی - Performance evaluation
ارزیابی کارایی چیزی بیشتر از نگاه به کار انجام شده و سپس ارزیابی و همسنجی[19] آن بیشتر نیست. فرایند ارزیابی یک چیز از دو بخش ساخته شده:
ارزیابی زدن پیشبینیهای پیشین خودمان با کارایی کنونی: آیا کار همانجور که میاندیشیدیم پیش رفته؟
پیشبینی پنهانوار (implicitly) آینده: اگر تا امروز اینجور کارایی پیش رفته، پس تا دو هفته دیگر چه خواهد شد؟
برای نمونه تارنمای خودمان، اگر ما دوراندیشانه بدنبال داغ کردن جُستارهایمان باشیم و اگر بازه[20] زمانی ارزیابی را روی 4 ساعت یکبار بگذاریم: هر چهار ساعت یکبار به تارنما آمده و ببینیم جُستارها چه اندازه داغ شدهاند، پیشبینی و بَیوسش[1] ما از داغ بودن جستارها و دیدن پیک تازه نافرجام بوده و دلسرد خواهیم شد.
هرآینه اگر ما همچنان دوراندیشانه بدنبال داغ شدن جُستارهای تارنما باشیم، ولی هر 2 روز یکبار سر بزنیم، اینبار بی کوچکترین دگرشی[21]
ما جُستارهای داغ زیادی میبینیم و حس دلگرم شدن به کار جای دلسردی را میگیرد، بی اینکه کوچکترین چیز دیگری دگرسته باشد!
این کار در فرهود[15] بمانند کاهش نوفه[22] یا noise reduction میباشد. به زبان ساده اگر جایی سر و سدا بود، بجای پرداختن به
سر و سدا و نوفه میتوان به کار دیگری پرداخته و بگذاریم پس از خوابیدن سر و سداها، دادههای پالایش[23] شده خود به ما برسند.
به نمونه دیگر، اگر کسی هر روز روزنامه را به دقت بخواند، از آنجاییکه دادههای پالایش نشده زیادی
را پردازش میکند کارکرد خود در پیشبینی[3] آینده را سدها بار در برابر کسی که بجای روزنامه هفتهنامه را میخواند پایینتر آورده.
رویکردهای بهتری همیشه هستند که میتوان با جستجو یافت. برای نمونه دنبال نکردن رسانهها[24] و گذاشتن اینکه خبرهای مهم خود خودشان
را به گوش ما برسانند: در این ریخت آدمهای دیگر همه خبرها را خوانده و پردازش نموده و با شور و هیجان مهمترینهایشان را برای ما میگویند.
----
1. ^ آ ب پ Bayuseš || بیوسش: چشمداشت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Expectation_(epistemic)), Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-7c67a014829f4f5bb776ddd7e5bcb195-fa.html) expectation
2. ^ Bayusidan || بیوسیدن: چشمداشتن, انتظار بردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-7c67a014829f4f5bb776ddd7e5bcb195-fa.html) to expect
3. ^ آ ب پ چ piš{pišvand}+bin+i{pasvand}::Pišbini || پیشبینی: prediction
4. ^ Nâražgin || None: نارژگون; ناخطی; غیر خطی non-linear
5. ^ آ ب پ far+bud::Farbud || فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Reality) reality
6. ^ Hamxwâni || همخوانی: تطابق, همخورد; مطابقت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Match) match
7. ^ Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense
8. ^ bar+gozid+eg+i{pasvand}::Bargozidegi || برگزیدگی: اولویت priority
9. ^ bon+mâye::Bonmâye || بنمایه: منبع Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Resource), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%87) resource || بنمایه: منبع زیستی biological resource
10. ^ bas+âmad::Basâmad || بسامد: بسیار آمدن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Frequency) frequency
11. ^ ham+xwânidan::Hamxwânidan <— Hamxwândan || همخوانیدن: همخوانی کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Match) to match
12. ^ bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Estimate) to estimate || براوردن: برطرف کردن to fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-b426ca8bdd13463da3afcd3b16cc78a7-fa.html)
13. ^ Farjâm || فرجام: پایان; خاتمه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Conclusion), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-6f2e658ab7004ebaa7d8eff2f253d48b-fa.html) conclusion; ending
14. ^ pirâ+mun::Pirâmun || پیرامون: محیط Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Perimeter), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86) perimeter
15. ^ آ ب far+hud::Farhud || فرهود: فرهوده; حقیقت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Truth), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%88%D8%AF), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-74d903dcf1214e0aaef223d453b66ab8-fa.html) truth
16. ^ آ ب arz+yâftan::Arzyâftan || ارزیافتن: یافتن ارزش Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Evaluation) to evaluate
17. ^ bar+ây+e::Barâye || برایه: نتیجه ⚕Heydari☉ (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=result&formSubmit=Search&showAll=1), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Result) result
18. ^ Boland-Zamân || بلند-زمان: مدت طولانی long-term
19. ^ ham+sanjidan::Hamsanjidan || همسنجیدن: مقایسه کردن to compare
20. ^ bâz+e::Bâze || بازه: فاصلهیِ زمانی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interval), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%87) interval
21. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Change) to change
22. ^ Nufe || نوفه: اختلال ⚕Heydari☉ (http://aramis.obspm.fr/~heydari/dictionary/index.php?formSearchTextfield=noise&formSubmit=Search&showAll=1), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Noise) noise
23. ^ Pâludan || پالودن: تمیز کردن; پاک کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Refine), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Clear) to refine; to clear
24. ^ Rasâne || رسانه: اندوه و دریغ خوردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-151e26f174f44472a8c968af5917116f-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Lament), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87) bemoan; lament
Rationalist
09-16-2012, 02:44 PM
مهربد گرامی؛ این راهکار می تواند در کاهش خستگی موثر باشد، ولی کافی نیست.
ضمن اینکه در همین راهکار همچنان بسیاری از چشم داشت ها ناخودآگاه هستند؛ شما با این مشکل چه می کنید؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ
آیا در چم تفاوتی میان واژگانِ ''فربود'' و ''فرهود'' وجود دارد؟
Mehrbod
09-19-2012, 09:50 PM
مهربد گرامی؛ این راهکار می تواند در کاهش خستگی موثر باشد، ولی کافی نیست.
آری بسنده که نمیکند، ولی در آغاز راه هستیم و باید همه اینها را در خورجین ابزارهای خود داشت :e402:
ضمن اینکه در همین راهکار همچنان بسیاری از چشم داشت ها ناخودآگاه هستند؛ شما با این مشکل چه می کنید؟
این دشواری نیست و پیشتر هم به آن پرداخته شد. خودآگاه و ناخودآگاه دو آبخوست (جزیره) جدا از هم نیستند.
به گفته دیگر، خودآگاه و ناخودآگاه پیوندی دیالکتیک با هم دارند، خودآگاه روی ناخودآگاه میهَناید
(اثر میگذارد) و ناخودآگاه روی خودآگاه و از اندرکنش (interaciton) این دو است که اندیشه ما ریخت میگیرد.
پس اگر چیزی که بالا گفتیم را خواننده بخواند، آموزه در خودآگاه میماند و به ناخودآگاه نیز میرود.
اینبار زمانیکه ما میخواهیم برای نمونه درباره یک چیزی پیشبینی کنیم، ناخودآگاه فرَهشت (theme) را به
خودآگاه میاورد و ما به یاد میاوریم که نباید بریخت پیشین پیشبینی کنیم و از آموزه فراگیری شده نوین بجایش سود میجوییم.
اینکار را در روشن خوابی یا lucid dreaming هم میانجامند:
http://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF-2/%D8%AA%D8%AC%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%87%D8%A7-647/#post15829
آیا کسی از دوستان رویای روشن (رویایی که در آن میدانیم بیدار نیستیم) می بیند؟
یکی از تکنیکهای Lucid Dreaming بهره جستن از شیوه Reality Testing می باشد ، RT
این شیوه کارامدترین راه می باشد ، به این گونه که شما در درازای روز با برنامه ریزی (برای نمونه هر پنج دقیقه یک بار) این پرسش را از خود میکنید : "من بیدار هستم یا خواب؟" سپس پاسخ میدهید ، و پس از مدتی تمرین و بازگویی این پرسش ، یک بار در رویا این پرسش را از خود میکنید !
ولی ، باید در نظر داشته باشید که ممکن است از روی عادت (در زمانی که بیدار بودید) پاسختان این باشد که "خب ، من بیدارم" ، از این رو در درازای روز هنگامیکه از خود می پرسید "من بیدار هستم یا خواب؟" یک آن باید به همه چیز شک کنید و سپس پاسخ دهید !
این "شک" باعث میشود مرز بین رویا و واقعیت در خواب برایتان روشنتر باشد ،
این گام نخست بود !
تقریباً هر فردی رویای روشن را برای چندین بار تجربه میکن ؛ کسانی که ناشی ترند به محض آگاه شدن در خواب به گونه ای خود را بیدار میکنند ، یا با کشتن خودشان در رویا ، یا ضربه زدن (Kick) و ... !
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ
آیا در چم تفاوتی میان واژگانِ ''فربود'' و ''فرهود'' وجود دارد؟
آری، فربود یا فرابود به آنچه مینمارد (اشاره میکند) که فراتر از ما و بیرون از "جهان ذهنی ما" هست = reality
فرهود به آنچه مینمارد که ما از جهان بیرونی درمیابیم = truth
نمونه خوب آن لغزشهای اندیشیک مانند خطای چشم هستند که ما میدانیم فربود یک چیز است و فرهودی که «ناخودآگاه» درمیابیم چیز دیگر.
Alice
09-19-2012, 10:39 PM
این جستار برایم بسیار سودمند بود :)
اکنون که می نگرم Expectation یا همان بَیوسِش (!) که فرمودید در ایجاد خستگی و دلسرد شدنِ من در بعضی مسائل بسیار تاثیرگذار بود و من تا بحال به آن توجه نداشتم !
چشم براه پست های بعدی هستیم ...
Rationalist
09-24-2012, 02:18 PM
یکی از روشهایی که من از آن برای کاهشِ خستگی سود می برم؛ تهیه یک لیست از مفاهیم و واژگانی است که برایم انگیزه زا و بر ناخودآگاهم تحریک کننده هستند. زمان هایی که از فعالیت در یک جستار اندک اندک دچارِ خستگی می شوم به محتویات آن لیست می اندیشم؛ دشواری ها و رنج های منفیِ برخی عناوینِ لیست و دست یافتن به هدفِ موردنگرم و رسیدن به آسودگی را تجسم می نمایم و فرنودهای منطقی ام را برای ادامه فعالیتم مرور می کنم. برای نمونه برخی از انگیزه زا ترین مفاهیم برای من چنین هستند: جمهوری اسلامی و رنج هایی که به خاطر آن به من و بسیاری از انسانها رسیده، اسلام و پلیدی هایش(ارتداد،سنگسار،تروریس و...). در این روش تجربیات شخصی و شخصیت هر کسی ممکن است بر مفاهیمی متفاوت حساس و انگیزه زا باشد. باز هم برای نمونه آنچه به طور کلی از اسلام و ج. ا بیان نمودم، برای خودم به گونه ای که در زندگی تجربه داشتم در تحقیر شدن ها،طردشدن ها،مورد بی عدالتی ها، تمسخر ها و... بیشتر انگیزه می گیرم. این روش برای من تا اندازه زیادی مفید بوده و امیدوارم شما هم از آن نتیجه بگیرید! :e032:
Mehrbod
09-24-2012, 08:39 PM
فرزامگِرایی[1] - Perfectionism
اگر نخستین دشمن در خستگی «بَیوسِش[2]» باشد، دومین دشمن بیگمان «فرزامگرایی» است :e402:
فرزامگرایی یکی از بزرگترین بازدارندههای احساسی در انجام ندادن و پسافکنش[3] کارها به آینده است.
زمانیکه ما میخواهیم یک کار را بفرزامی هر چه بیشتر بیانجامیم، این «حس» که بیشمار
لغزش (اشتباه) میتوانیم داشته[4] باشیم، بزرگترین بازدارنده احساسی در آغازیدن کار خواهد بود.
در فرهود[5] (حقیقت) به انجام رساندن بیشتر کارها خود فرایندی نارژگین[6] را دنبال میکند. برای نمونه اگر انجام یک کاری بگوییم نیاز به 100 یکان[7] انرژی
داشته باشد، به انجام رساندن کار تا 90 درسد آن تنها 30 یکان انرژی میگیرد، از 90 تا 95 درسد 30 یکان انرژی دیگر، و از 95 تا 100 درسد 40 یکان انرژی خواهد گرفت!
برای نمونه اگر کار ما نوشتن یک نوشتار باشد، 90 درسد کار میشود نوشتن شالوده و پایهی نوشتار که فردید[8] را برساند، 5 درسد دیگر میشود ویرایش[9] و گرفتن
لغزشهایی که در کاربرد واژگان و یا تایپ پیش آمده، 5 درسد دیگر ولی میشود نگاه به جایگاه هر واژه، بررسی درستی همه واژگان نوی بکار رفته، بازبینی بیشتر در اینکه
همه چیز همانگونه که دقیقا میخواستیم نوشته شده باشد و جایگزینی واژگان با همچَمهای[10] بهتر و روی هم رفته هر چیز ریز و معمولا نه چندان مَهند[11] دیگری که آنجا هست.
رویکردهای وابسته به فرزامگرایی[1] (بد):
بهینش[12]: رویکردی که کَس میکوشد فرایندها را تا جایی که میشود ببهیند، بریختی که هیچ بخشی از کار نابهینهتر از آن چیزی که میتوانست باشد نشود.
زیباییشناسی[13]: رویکردی که کس میکوشد همه چیز به زیباترین ریخت و دیس[14] خود باشد.
بسیاری از زمانها همه فرایندهای وابسته میتوانند بهین[15] بوده، ولی همچنان از دید زیباییشناسی بخشی از کار لنگ بزند.
در گزیرش[16] و برای نمونه برنامهریزی رایانهای، فرایافتی[17] داریم بنام satisficing (http://en.wikipedia.org/wiki/Satisficing) (ساخته از دو واژه satisfy + suffice) یا پارسی[18] نزدیک آن () که به فرایندی مینِمارد[19] (اشاره میکند) که ما هیچگاه نخواهیم توانست براه[20] پردازش پَرسون[21] به پاسخ برسیم، در برآیه با خوارزمهای[22] (algorithm)
گوناگون تنها بدنبال پاسخهایی میگردیم که یک آستانه خوشنودپذیری را رد کنند یا به گفته دیگر، راهکاری نَزدین[23] به راهکار بِهین[15] میابیم.
روی هم رفته، زمانیکه میخواهیم یک کار را بیانجامیم، اگر دچار فرزامگرایی[1] شده باشیم، فرجام[24] کار را در ذهن خود پایان یافته و بسیار زیبا و بهین میبینیم. این انگاره[25] (تصور)
اگرچه بسیار زیباست، ولی خود مایه این میشود که نخواهیم کار را بیاغازیم، چرا که دورنمایی بسیار سخت و پیچیده از کار برای خودمان ساختهایم که خودآگاه و ناخودآگاه میدانیم برای رسیدن به این فرجام فرزام، باید انرژی بسیار بسیار زیادی هزینه کنیم.
در اینجا فرایند پدافندین ذهنی، پسافکنش[3] درون شده و هر فعالیت دیگری (کتاب خواندن، بیرون رفتن، فیلم
دیدن و ..) در برابر آنچه میخواهیم انجام دهیم خواستنیتر شده و با کشاندن ما بسوی خود، از کار بازمیدارندمان.
راهکارها
رویکرد خوشنودپذیری
با گزینش این رویکرد، در ذهن خود انجام هر فرایندی را تنها تا جایی انجام شده بیانگارید (تصور کنید) که تنها "کار کند". از افتادن در دام فرزامگرایی[1] خودداری نموده
و بجای اندیشیدن به فرجام[24] بسیار زیبا و خواستنی کارتان، یک فرجام کثیف و نه چندان حرفهای ولی انجام شده را ببینید که تنها دشواری از میان برداشته شده.
برای نمونه اگر میخواهید یک نوشتاری بنویسید، پیش از آغاز، یک نوشتار بسیار زیبا و پایان یافته که همه بخشهای آن بدقت و درستی سر جای خود جای گرفتهاند
و واژگان بزیبایی کنار یکدیگر آمدهاند را نیانگارید! بجای آن یک نوشته درهم برهم که تنها فردید[8] شما را میرساند را بیانگارید و سپس در راستای رسیدن به این انگاره[25] نوشتن را بیاغازید.
پس از پایانیدن این دستنوشت کثیف آغازینی، نخست به خودتان برای به پایان رساندن آن شادباش و خسته نباشید بگویید :e402:، سپس با ارزیابی[26] اگر براستی نیاز به کار بیشتر داشت دوباره یک فرجام[24] نه چندان زیبا، ولی اندکی بهتر را بیانگارید که کار بسیار کمتری برده و در کمترین زمان میتوان انجامیده و روند را از نو بیاغازید.
اگرنه که بکوشید تا جای شدنی تنبل بوده و اگر کارتان را راه میانداخت دیگر به آن نپردازید.
پذیرفتن لغزشها و انبار کردن فرایند رسیدگی
اگر هنگام نوشتن ایرنگی[27] در کار خود میبینید آن را آگاهانه نادیده بگیرید. بیاد داشته[4] باشید که در هر کاری خواه ناخواه لغزشهایی رخ خواهند داد، تا زمانیکه این لغزشها
مایه نارسایی یا از کار افتادگی نباشند نیازمند زمان و ویرایش[9] شما نیستند و در فرهود[5] نه تنها نیازمند نگرش شما نیستند، که نباید آنها را درست کنید.
در نوشتن برای نمونه این میتواند دربرگیرنده لغزشهای تایپی، نوشتاری، واژگانی و .. باشند.
در کنار پذیرفتن بخشی از لغزشها، میتوانید یک بازه زمانی برای رسیدگی به لغزشهای مهند[11] در نگر بگیرید. در نمونه نوشتن، میتوانید یک نوشتار را بی
انیکه به لغزشهای خود دست بزنید را نخست نوشته، سپس هر چهار یا پنج پاراگراف یکبار یا هتا بهتر از آن، زمانیکه نوشته پایان یافت برگشته و لغزشها
را، آنهم نه همه آنها که تنها آنهایی که براستی ارزش درست شدن دارند را بویرایید[9].
این رویکرد انبار کردن لغزشها از دید زمان و از دست ندادن شکیبایی بی اندازه مَهندی دارد و با انجام
تنها یکبار آن میبینید که فرایند لغزشگیری نه تنها دردآور نیست که نکتههایی هم از خودتان به خودتان میاموزاند.
----
1. ^ آ ب پ چ Farzâmgerâyi (farzâm+gerâ+yi)|| فرزامگرایی: گرایش به فرزامی; کمالگرایی ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Perfectionism), Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-9a01e9d83f5247af8d959a054bdde747-fa.html) Perfectionism
2. ^ Bayuseš|| بیوسش: چشمداشت Expectation
3. ^ آ ب Pasafkaneš|| پسافکنش: به آینده موکول کردن ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Procrastination) Procrastination
4. ^ آ ب Dâte (dât+e)|| داته: قانون Law; rule
5. ^ آ ب Farhud|| فرهود: فرهوده; هوده=حق; حقیقت ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Truth) Truth
6. ^ Nâražgin|| None: نارژگون; ناخطی; غیر خطی Non-linear
7. ^ Yekâ|| یکا: واحد اندازهگیری Unit
8. ^ آ ب Fardid|| فردید: منظور Purpose; intention
9. ^ آ ب پ Virâstan|| ویراستن: ویرایش کردن; تصحیح کردن To edit
10. ^ Hamcam|| همچم: مترادف Synonym
11. ^ آ ب Mehand (meh+and)|| مهند: مهم Important; significant
12. ^ Behineš (behin+eš)|| بهینش: بهینهسازی ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Mathematical_optimization) Optimization
13. ^ Zibâyišenâsi|| زیباییشناسی: شناخت زیبایی; دریافت زیبایی ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Aesthetics) Aesthetics
14. ^ Disidan|| دیسیدن: فرم گرفتن; دیس گرفتن To form
15. ^ آ ب Behin|| بهین: ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Mathematical_optimization) Optimal
16. ^ Gozireš|| گزیرش: تصمیم گیری Decision making
17. ^ Farâyâft|| فرایافت: پندارهای که از چند پندارهیِ دیگر ساخته شده باشد; مفهوم Concept
18. ^ Pârsik (pârs+ik)|| پارسیک: زبان پارسیِ نزدیکتر به پهلویک D (http://tinyurl.com/c4obhbo) Persian persisch
19. ^ Nemâridan|| نماریدن: اشاره کردن; نماره کردن To point
20. ^ Barâye (bar+âye)|| برایه: خروجی Outcome
21. ^ Parsun|| پرسون: باریک; دقیق Precise
22. ^ Xvârzmidan|| خوارزمیدن: الگوریتم کردن To algorithmize
23. ^ Nazdin|| نزدین: تقریبی ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Approximation) Approximate
24. ^ آ ب پ Farjâm|| فرجام: پایان; خاتمه ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Conclusion), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-6f2e658ab7004ebaa7d8eff2f253d48b-fa.html) Conclusion; ending
25. ^ آ ب Engâre|| انگاره: ایده www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-eacc0b7cce8f4ff899fb2713ef1dd7cc-fa.html), ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Idea) Idea
26. ^ Arzyâftan (arz+yâftan)|| ارزیافتن: یافتن ارزش ϢEn (http://en.wikipedia.org/wiki/Evaluation) To evaluate
27. ^ Irang|| ایرنگ: خطا; لغزش Error
Mehrbod
09-26-2012, 12:15 AM
آیینها - Rituals
در راستای خسته نشدن میتوان جدا از پیشنهادهای[1] بالا، آیینهایی را نیز شهبانوی مِندار (ملکه ذهن) خود نمود.
پیروی از «آیین» گویا ریشه در فرگشت[2] دارد و یا دستبالا به ساختار مغز و پِیدانش[3] (neuroscience) برمیگردد.
آیینها کارهایی سادهای هستند که "پیش" و "میان" و "پس" از کار میتوان انجامید. بهترین راه برای گزینش آیینی که با خوی شما بیشترین سازگاری
را داشته باشد آزمایشِ آیینهای گوناگون است. آزمایش نمونهوار میتواند آزمودن کارهایی همچون یک پیادهروی کوتاه تا درست کردن چایی/قهوه پیش از آغازیدن کار باشد.
بجا آوردن آیینهای خویش، یکی از بهترین راهها برای از میان بردن خستگی و بازبرانگیزش خود بویژه در آغازش کار است.
آیینهای بسیار گوناگونی داریم. با شناخت و یا درست کردن آیینهای ویژه خود و بمانند راز نگه داشتن میتوانید بگونهای مغزتان را
بوتاریک[4] و آماده بکار کنید. ترفند در یافتن آیینی است که تنها و تنها برای خودتان معنیدار باشد و کار کند. آیین همانجور که گفتیم
نیازی نیست نه پیچیده باشد نه زمانبر، هر کاری تا زمانیکه برای خودتان معنی ویژهای داشته یا سرخوشیآور باشد میتواند در جایگاه آیین بکار رود.
ترفند نیز چنانکه گفتیم در یافتن آیین و کاربرد آن است. هر چه یک آیین بیشتر بکار رود، در بارهای
پسین با بجا آوردن آن مغز تندتر آماده شده و انگیزه بسیار بالاتری برای کار کردن خواهید داشت.
شماری از آیینهای پیشنهادی که در سه زمان نامبرده میتوانند جای بگیرند:
بلند شدن و گامیدن[5] (قدم زدن)
درست کردن چای/قهوه/داغشکلات/...
پیادهروی
خاموشاندن آهنگ و خاموشی برای چند دَم
اصلاح کردن (shaving) برای مردان
پوشیدن جامهای (لباسی) ویژه
...
با یافتن و آزمودن کارهای گوناگون برای خود چند آیین بگزینید که پیش از آغاز کار و در میان و پس از پایان کار انجام دهید. این کارهای کوچک
هم مایه استراحت شما بوده و هم چنانکه بالا گفتیم، بشیوهای جادویی مغز شما را سامهایک نموده و فرایند کار کردن را با خود گره میزنند.
ویژگیهای خواستنی برای یک آیین:
انجامش برایتان خوشایند باشد.
چندان زمانبر نباشد.
کمابیش همیشه بآسانی شدنی باشد.
...
مهادهای[6] پایستگی خوشی و درد
دو مهاد پایستگی (اصل دوام) درباره خوشی و درد داریم که در نوشتارهای پسین با آنها زیاد سر و کار خواهیم داشت.
مهاد پایستگی درباره خوشی و درد دو چهره دارد:
در فرایندهای دردناک، بریدن یکباره فرایند بهترین و کمدردترین رویکرد است.
در فرایندهای خوشایند، بریدن چندباره فرایند بهترین و خوشیآورترین رویکرد است.
برای نمونه، اگر شما به خوردن شکلات کژخو[7] شده باشید، بهترین رویکرد نه در کاهشِ تدریجیِ گسارش[8] شکلات روزانه, که بُریدن ناگهانی و یکجایِ آن است.
در سوی دیگر، در فرایندهای خوشایند بگوییم یک کتاب خواندن ساده، اگر همه کتاب را یکسره بخوانید خوشی بسیار کمتری خواهید
برد تا زمانیکه هر چند گاه یکبار کتاب را کنار گذاشته و بروید برای خودتان یک چایی آورده و اندکی به کارهای دیگر بپردازید و دوباره به آن برگردید.
مغز زمانیکه از فرایند درد میکشد، اگر آنرا کم کم ببُرید درد نیز همانگونه باهستگی کاسته میشود. ولی با گسستن
ناگهانی فرایند شاید در آغاز اندکی درد فراوان باشد، ولی در بازه[9] زمانی بسیار کوتاهی درد به پایینترین تراز خود خواهد رسید.
مغز زمانیکه از فرایند خوشی میبرد نیز باهستگی خود را به آن آموخته کرده و از خوشایندی فرایند کم کم کاسته
میشود. با گسستن فرایند، اینبار مغز از نو به آموخته شدن پرداخته و خوشی دوباره به مانند دَم نخست فراوان میشود.
دِرَنگِش[10] - Taking a break
جدا از آیینیابی، فرآیند "لختی درنگیدن" یا *taking a break یکی از کارهای بایا[11] برای رویارویی با خستگی است.
در پژوهشهای گوناگون دیده شده که مغز بهترین کارکرد خود را زمانی نشان میدهد که کار اندک همراه با درنگهای بسیار باشد.
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/09/264.jpg
این گِرایندانه[12] (احتمالا) درست بر پاد همه آموزههایی است که تاکنون شنیدهاید. چیزهایی مانند تمرکز، کار سخت، دیسیپلین داشتن را بیآناموزید[13]!
کار سخت و تمرکز زیاد و رویکردهای اینچنینی نه تنها هیچ یاریای نمیرسانند، که خود یکی از بزرگترین فرنودهایِ[14] خستگی به شمار میروند.
اکنون با نگاه به دو مهاد[6] پایستگی خوشی و درد چند رویکرد میتوان گزید:
اگر کار خسته کننده شد:
کار را یکباره ببرید. اگر اینکار را نکرده و روی دنبال نمودن آن پافشاری کنید، احساس «خستگی» کم کم بریخت
احساس «بیزاری» در آمده و شانس شما در اینکه بتوانید در آینده دوباره کار را بیاغازید (انگیزه داشته باشید) را کمتر و کمتر خواهد کرد
اگر کار خوشایند بود:
هتا اگر کار خوشایند بود و نمیخواستید بدرنگید، باز هر چند گاه یکبار، نمونه نیم ساعت یکبار خودتان را وادار به بریدن کار کرده و لختی بدرنگید (استراحت کنید).
این همچنانکه گفتیم نه تنها مایه برهم خوردن نگرش (تمرکز) شما نمیشود، که بر پایه مهاد پایستگی
خوشی بالا، کار را برای شما خوشیآورتر نیز نموده و شور بسیار بیشتری برای بازگشت به آن و پی گیریاش خواهید داشت!
با دنبال نمودن این دو رویکرد در کمترین زمان خواهید دید که انگیزهیِ بس بیشتری برای به سراغ کارها رفتن و پیگیری آنها یافتهاید. :e402:
لختی درنگیدن[10] از dorood bar shoma,... | Facebook (http://www.facebook.com/pure.persian/posts/428313340537203)
----
1. ^ piš{pišvand}+nehâdan::Pišnehâdan || پیشنهادن: پیشنهاد کردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-b815d059ed59444181192ded827fc2ad-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Suggest) to suggest
2. ^ far+gaštan::Fargaštan || فرگشتن: بسیار گشتن; دگرستن; فراگشتن; تکامل یافتن www.thefreedictionary.com (http://www.thefreedictionary.com/evolve) to evolve
3. ^ pey+dâneš::Peydâneš || پیدانش: دانش شناخت یاختههایِ پِی (عصبی) Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Neuroscience) neuroscience
4. ^ but+âr+ik::Butârik || بوتاریک: شرطی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Conditional) conditional
5. ^ Gâmidan || گامیدن: رفتن و قدم زدن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-043eb8c328ce4a7b8442950b300af48f-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Walk) to walk
6. ^ آ ب meh+âd::Mehâd || مهاد: اصل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Principle) principle; law
7. ^ kaž+xu::Kažxu || کژخو: معتاد Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Addicted) addicted
8. ^ Gosâridan <— Gosârdan || گساریدن: مصرف کردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-4854561f347643b69382d07358fc0b43-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Consume) to consume
9. ^ bâz+e::Bâze || بازه: فاصله Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interval), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%87) interval
10. ^ آ ب derang+idan::Derangidan || درنگیدن: توقف کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Pause), fa.wiktionary.org (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%AF%D9%86), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-74047b6663bb45caa0a5d34fce677e2b-fa.html) to pause
11. ^ bây+â{pasvand}::Bâyâ || بایا: لازمه; ضروری fa.wiktionary.org (http://fa.wiktionary.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%A7), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%A7), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-a852abbd433542b1958007d508f55ac8-fa.html) requisite
12. ^ ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند probability
13. ^ ân+âmuxtan::Ânâmuxtan || آناموختن: چیزی را از مغز بیرون کردن; فراموش کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Unlearn) to unlearn
14. ^ far+nud::Farnud || فرنود: استدلال; منطق; دلیل Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Reason_(argument)) reason
Rationalist
09-26-2012, 12:36 AM
مهربد جان کمی درنگ کن ما هم به شما برسیم؛:e415:
این طور شما پیش می روید، ما شرمنده تان می شویم!:e032::e405:
Mehrbod
09-26-2012, 12:44 AM
مهربد جان کمی درنگ کن ما هم به شما برسیم؛:e415:
این طور شما پیش می روید، ما شرمنده تان می شویم!:e032::e405:
نه، همه سپاسگزاری از آن من است خردگرا جان :e402:
چند گاهی بود با کارهای بجا مانده سر و کله میزدم و انگیزه بایا برای انجامشان نبود، ولی بجای پافشاری گفتم یک خوردهای با پرداخت به
این جستار و زیر و رو کردن نسکهای خوانده شده و پژوهش بیشتر و بالا کشیدن دانستههای پراکنده، برای این خستگی و بیانگیزگی
راهکار میابیم، که روی هم رفته فراتر از چشمداشت خودم هم شد و کارها دارند بسیار بهتر از آنکه میپنداشتم پیش میروند!
shirin
09-26-2012, 01:21 AM
مهربد گرامی؛ کتابی که برای دانلود معرفی کردید شامل کپی رایت می باشد و من هم خود را ملزم به رعایت حقوق نویسنده آن می دانم و از این رو کتاب را پس از دانلود از بین بردم!ولی می توان پیرامون ''جریان روانی'' بر اساس مقاله ویکی پدیا گفتگو نمود.شما خودتان چه اندازه در این رابطه مطالعه داشته اید؟شما خیلی زحمت کشیدید. اول خودت دانلودش کردی برای اینکه دیگران استفاده نکنن از بین بردیش؟ حداقل اگه برات خیلی مهم بوده خودت هم نباید استفاده میکردی بدون خریدن. کاش مردم ما تا میتونستن تو دانلود این کتابا حق کپی رایت رو رعایت نمیکردن. کتاب مفتی هم نمیخونن چه برسه کتاب پولی.
Mehrbod
09-26-2012, 01:28 AM
شما خیلی زحمت کشیدید. اول خودت دانلودش کردی برای اینکه دیگران استفاده نکنن از بین بردیش؟ حداقل اگه برات خیلی مهم بوده خودت هم نباید استفاده میکردی بدون خریدن. کاش مردم ما تا میتونستن تو دانلود این کتابا حق کپی رایت رو رعایت نمیکردن. کتاب مفتی هم نمیخونن چه برسه کتاب پولی. در هر صورت کارت درست نبوده.
نه شیرین جان ایشان چیزی را نابود و پاک نکردند، کتاب سر جایش است (من لینک خرید را هم کنارش گذاشتم): http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%AC%D9%84%D9%88%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C-620/#post14421
از دید اخلاقی هم گمان نمیکنم چیزی بتوان گفت جز اینکه حق با ایشان است و کسی خواست
بخواند باید در برابر این همه رنج و کوشش نویسنده کمی هم دست به جیب شده و پول خرج کند.
من یک خوردهای اخلاقیات سُستی در این زمینه دارم و دیدم این است که آن اندازه دشواری و بدبختی در جهان هست که گذرانه به این چیزها
نمیشود زیاد اندیشید؛ کتاب را اگر کسی میتوانست بخرد باید بخرد، اگرنه که بهتر است خوانده و با دانش خود بجایش یک گرهی از دشواریها باز کند.
shirin
09-26-2012, 01:37 AM
حق کپی رایت محترم هست و باید رعایت بشه. ولی من اگه به نظرم فیلمی یا آهنگی یا کتابی دارای حق کپی رایت هست و کسی نباید استفاده کنه اول از همه خودم رعایت میکردم. هر چند در مورد کتاب اونم تو جامعه فلک زده ما که مردم اینقدر بیسواد و ناآگاه هستن بهتره کتاب مجانی در اختیارشون گذاشته بشه تا بخونن شاید فرجی شد. مخصوصا که دیگه الکترونیکی باشه کتابه که هزینه ای هم نداره. اگه من نویسنده باشم و کتابم جایی منتشر نده ترجیح میدم مفتی بذارمش تو اینترنت تا مردم بخونن. :D
Alice
09-26-2012, 09:53 AM
از همین تریبون از مهربد تشکر می کنم بایت این تاپیک ؛
خیلی مفید بود برام
دستت درد نکنه مهربد
Rationalist
09-26-2012, 10:57 PM
حداقل اگه برات خیلی مهم بوده خودت هم نباید استفاده میکردی بدون خریدن
می خواهید از شخصیت من ایراد بگیرید؟خیلی هم خوب است؛ ولی شوربختانه سطحی نگریتان پیرامونِ من، حتی با پاسخ مهربد هم از میان نرفت! من در ابتدا پنداشتم که شرایط استفاده از آن کتاب رایگان است و از این رو آن را دانلود کردم و همان ابتدا برای اطمینانِ بیشتر شرایطِ استفاده آن را بررسی کردم که پی به فروشِ انحصاری آن برای نویسنده اش بردم.
کاش مردم ما تا میتونستن تو دانلود این کتابا حق کپی رایت رو رعایت نمیکردن. کتاب مفتی هم نمیخونن چه برسه کتاب پولی.
من خود را از بیشینه بشریت جدا می بینم؛ مردم ایران که جای خود دارند!
آنچه من در موردِ آن کتاب عمل کردم، نه به خاطرِ قانون کپی رایت، بلکه به خاطر سیستم اخلاقی در فلسفه خودم بود.
Rationalist
09-26-2012, 11:03 PM
من یک خوردهای اخلاقیات سُستی در این زمینه دارم و دیدم این است که آن اندازه دشواری و بدبختی در جهان هست که گذرانه به این چیزها
نمیشود زیاد اندیشید؛ کتاب را اگر کسی میتوانست بخرد باید بخرد، اگرنه که بهتر است خوانده و با دانش خود بجایش یک گرهی از دشواریها باز کند.
به این نگرشتان نقدی اساسی دارم، ولی به گمانم نیکو نمی نماید که جستار را از مسیرش خارج کنیم. اگر فرصت شد در جستارهای مربوط به اخلاق و مفاهیم هم پیوند آن؛ به این موضوع می پردازم.
shirin
09-26-2012, 11:06 PM
نه من قصد ایراد گرفتن از شما نداشتم و در مورد شما اصلا فکری نکردم چه سطحی چه عمقی. فقط پستتون توجهم رو جلب کرد.
Rationalist
09-30-2012, 10:11 AM
ضمیر ناخودآگاهِ آدمی بسیار حساس تر و مستعد تر از آنی است که ما تا به حال به آن توجه داشته ایم. و این اثر پذیری هنگامی خود را نشان می دهد که که به طورِ ناگهانی برخی خاطرات و احساساتی فراموش شده و عجیب را در خودآگاهیمان ادراک می کنیم؛ یا در هنگامِ مواجهه با شرایطی مشابه به تجربیاتِ گذشته که بر ناخودآگاه اثر گذر بوده اند، دوباره آن خاطرات و احساسات برایمان زنده می شوند!
حال بر اساسِ این ویژگی ناخودآگاه، ما می توانیم در کاهش و چه بسا جلوگیری از خستگی به راهکارهایی دست یابیم.
با درنظر گرفتن یک محیطِ مناسب و برانگیزنده برای ناخودآگاه که به طور اختصاصی در آنجا به کار و پویایی مشغول باشیم، خود موجب این گشته تا ضمیرناخودآگاه هم ما را در پویاییمان همراهی کند و به موجب آن فرایند خستگی بسیار کمتر ایجاد می گردد. برای نمونه اگر شما جهت کار و پویایی اتاقی ویژه اختصاص دهید و همچنین برای خواب، تلویزیون و... هم اتاق هایی دیگر، به راستی پس از مدتی پی به سودمندی این راهکار در همراهی ناخودآگاه برای آنچه می خواستید و همچنین سودمندی آن در کاهشِ خستگی می برید.
شاید بتوان این ویژگی ناخودآگاه را در ''شرطی بودن'' آن هم تبیین نمود، ولی به باور من در مورد جستارِ شرطی بودن ناخودآگاه بحثِ فراوان تر و مهم تری لازم است و باید از آن به طور گسترده تری سود ببریم!
Mehrbod
09-30-2012, 11:37 AM
ضمیر ناخودآگاهِ آدمی بسیار حساس تر و مستعد تر از آنی است که ما تا به حال به آن توجه داشته ایم. و این اثر پذیری هنگامی خود را نشان می دهد که که به طورِ ناگهانی برخی خاطرات و احساساتی فراموش شده و عجیب را در خودآگاهیمان ادراک می کنیم؛
این به یاد آوردن ناگهانی خاطره و احساسهای فراموشیده ببایست پیوندی به کارکرد ناخودآگاه ندارد خردگرا جان.
ما نباید فاکتورهای بسیار مهندتر (مهم) مانند رندم بودن یا نزدیکی میان چیزها را بفراموشیم.
درباره اینکه چگونه ویر (memory) آدمی کار میکند، مغز ما از همه سُهشگرهای (sensors) بیرونی مانند سهشهای شنیداری، بویایی و دیداری
در هر دمک که میگذرد یک فرامده (derivative) میگیرد که با آن ویرهای همپیوند (associated) را بازیابی میکند.
این فرایند بخودی خود فرزام (perfect) نیست و برای همین بسیاری زمانها ویرهایی به
یاد میایند و میروند که براستی همپیوندگی با هم ندارند و تنها از کارکرد ایرنگپذیر (error-prone) مغز سرچشمه میگیرد.
نمونه بهتر آن، ما میتوانیم هر دم خودآگاهانه به نگارههایی (تصاویر) که از ذهنمان رد میشود بنگریم و خواهیم دید که نگارههای بسیار گوناگون
و ناهمپیوندی در هر دم از این گذرگاه خودآگاهی رد میشوند و گاه نیز، از روی یک ایرنگ برخی از آنها راه خودشان را به خودآگاه روزانه ما باز میکنند.
روی هم رفته نباید چون چیزی به یاد آدم میاید آن را وابسته دید، که بیشتر زمانها میتواند برامده از ایرنگ سیستم باشد.
یا در هنگامِ مواجهه با شرایطی مشابه به تجربیاتِ گذشته که بر ناخودآگاه اثر گذر بوده اند، دوباره آن خاطرات و احساسات برایمان زنده می شوند!
حال بر اساسِ این ویژگی ناخودآگاه، ما می توانیم در کاهش و چه بسا جلوگیری از خستگی به راهکارهایی دست یابیم.
با درنظر گرفتن یک محیطِ مناسب و برانگیزنده برای ناخودآگاه که به طور اختصاصی در آنجا به کار و پویایی مشغول باشیم، خود موجب این گشته تا ضمیرناخودآگاه هم ما را در پویاییمان همراهی کند و به موجب آن فرایند خستگی بسیار کمتر ایجاد می گردد. برای نمونه اگر شما جهت کار و پویایی اتاقی ویژه اختصاص دهید و همچنین برای خواب، تلویزیون و... هم اتاق هایی دیگر، به راستی پس از مدتی پی به سودمندی این راهکار در همراهی ناخودآگاه برای آنچه می خواستید و همچنین سودمندی آن در کاهشِ خستگی می برید.
شاید بتوان این ویژگی ناخودآگاه را در ''شرطی بودن'' آن هم تبیین نمود، ولی به باور من در مورد جستارِ شرطی بودن ناخودآگاه بحثِ فراوان تر و مهم تری لازم است و باید از آن به طور گسترده تری سود ببریم!
شرطی کردن راهکار خوبی است، بدید من میشود در دنباله همان Rituals یا آیینها که در بالا آمد آنرا باز کنیم.
Rationalist
09-30-2012, 11:28 PM
این به یاد آوردن ناگهانی خاطره و احساسهای فراموشیده ببایست پیوندی به کارکرد ناخودآگاه ندارد خردگرا جان.
اگر بر اساس تعریفی که من در این جستار از ''ضمیرناخودآگاه'' بیان داشتم و از آن در جستار ''روانکاوی'' هم سود بردم به پیکِ آخر بنگرید، ناخودآگاه بودن این فرایند هم برایتان روشن می گردد.
روی هم رفته نباید چون چیزی به یاد آدم میاید آن را وابسته دید، که بیشتر زمانها میتواند برامده از ایرنگ سیستم باشد.
مقصودتان را به درستی درنیافتم! آیا شما این روش را برای کاهش خستگی مردود می دانید؟ یا در وابسته بودن تجلی خاطرات در خودآگاهی، به خاطر تجربه شرایطِ مشابه گذشته مخالف هستید؟
هر آنچه کارکرد اینرگ پذیر مغز خواندید، در بررسی و تحلیل رفتارهای ضمیرناخودآگاه آدمی، قابل توجیه و تبیین می باشد.
Mehrbod
09-30-2012, 11:50 PM
اگر بر اساس تعریفی که من در این جستار از ''ضمیرناخودآگاه'' بیان داشتم و از آن در جستار ''روانکاوی'' هم سود بردم به پیکِ آخر بنگرید، ناخودآگاه بودن این فرایند هم برایتان روشن می گردد.
آری، خوب شاید باید یک واژه بهتر بگزینیم، مانند نیمه/زیرخودآگاه (sub-conscious) یا بخشی که میتواند چیزهای وابسته را به خودآگاهی بدهد؟
خودآگاه = conscious
زیر-خودآگاه / نیمهخودآگاه = sub-conscious
ناخودآگاه = unconscious
برای نمونه هنگام پیادهروی میبینیم که گاه خودآگاهی ما بسوی پیش رویمان کشیده میشود یا چیزی نگرشمان را میگیرد (توجهمان را جلب میکند)،
چنین فرایندی را نمیتوانیم با آگاهی وابسته به تپش قلب یکسان بیانگاریم، فرایندی پیشرفتهتر اینجا کار میکند که شاید همان زیرخودآگاه باشد.
مقصودتان را به درستی درنیافتم! آیا شما این روش را برای کاهش خستگی مردود می دانید؟ یا در وابسته بودن تجلی خاطرات در خودآگاهی، به خاطر تجربه شرایطِ مشابه گذشته مخالف هستید؟
هر آنچه کارکرد اینرگ پذیر مغز خواندید، در بررسی و تحلیل رفتارهای ضمیرناخودآگاه آدمی، قابل توجیه و تبیین می باشد.
فردید من این بود که بیشتر چیزهایی که به یاد میایند میتوانند بتنهایی از روی ایرنگ (irang=error) پردازههای مغزی باشند و نه چیز دیگری گرامی.
Rationalist
10-05-2012, 09:41 AM
خوب شاید باید یک واژه بهتر بگزینیم، مانند نیمه/زیرخودآگاه (sub-conscious) یا بخشی که میتواند چیزهای وابسته را به خودآگاهی بدهد؟
خودآگاه = conscious
زیر-خودآگاه / نیمهخودآگاه = sub-conscious
ناخودآگاه = unconscious
برای نمونه هنگام پیادهروی میبینیم که گاه خودآگاهی ما بسوی پیش رویمان کشیده میشود یا چیزی نگرشمان را میگیرد (توجهمان را جلب میکند)،
چنین فرایندی را نمیتوانیم با آگاهی وابسته به تپش قلب یکسان بیانگاریم، فرایندی پیشرفتهتر اینجا کار میکند که شاید همان زیرخودآگاه باشد.
بسیاری از روان شناسان نیز، به این واژه با مفاهیمی کمابیش نزدیک به هم اشاره داشته اند؛ ولی من همان تعریفی که بیان داشتم را کامل و شامل می دانم و درنظر گرفتن واژه ای
همچون ''نیمه خودآگاه'' را بیهوده می پندارم.
زیرا در وجود آدمی بیشینه ویژگی ها و رفتارها در پیوندی بسیار قوی میان ضمیرخودآگاه و ناخودآگاه می باشد که این پیوند موجوب گردیده که این دو در یکدیگر دارای اثرش بسیار قوی
در کنش ها و واکنش های روانی/فیزیولوژیکی باشند.
برای نمونه در همان پیاده روی که مطرح نمودید، وقتی حسی در خودآگاهیمان ادراک می شود(توجهمان به چیزی جلب می گردد) در تحلیل آن بسیاری از فرایندهای ناخودآگاه، و گاه خودآگاهانه وجود دارند که موجب چنین ادراکی در خودآگاهی می شوند.
اگر هم در برخی فرایندها همانند ''تپش قلب'' ما آگاهی و اراده کم تری بر آنها داریم؛ به خاطر ساختار روان آدمی و دربرگیری بیشینه حساس وجود ما (خصوصا اندام های زیستی) به قلمرو ناخودآگاه می باشند؛ که با فرگشت قابل تبیین است. چه بسا بتوان در آینده با آگاهی یافتن از فرایند تپش قلب و دگرگونی در وجود آدمی، چنین فرایندی را هم کاملا آگاهانه انجام داد!
فردید من این بود که بیشتر چیزهایی که به یاد میایند میتوانند بتنهایی از روی ایرنگ (irang=error) پردازههای مغزی باشند و نه چیز دیگری گرامی.
از چه جنبه ای این فرایندها را اینرگ، در پردازه های مغزی می دانید؟
برای نمونه از جنبه پزشکی، چنین فرایندهایی اگر در جهت کارکرد درست یاخته های مغزی(نرون ها) باشند و شبکه عصبی به حالت طبیعی کار کند آن را ایرنگ نمی دانند ولی
از جنبه روانشناختی چنین چیزی رفتارهای طبیعی ناخودآگاه به حساب می آید که قابل تحلیل می باشد. اما اگر این فرایندها موجب به یاد آوردن خاطراتی رنج آور و یا عدم تمرکز باشند؛ اینرگ محسوب می شوند، در حالیکه ما می توانیم از چنین فرایندهایی در جهت خردگرایی هم سود ببریم، که نمونه اش را هم در این جستار برای مقابله با خستگی بیان کردم.
از این رو، این فرایند ها همیشه ایرنگ نیستند!
Mehrbod
10-07-2012, 01:31 PM
بسیاری از روان شناسان نیز، به این واژه با مفاهیمی کمابیش نزدیک به هم اشاره داشته اند؛ ولی من همان تعریفی که بیان داشتم را کامل و شامل می دانم و درنظر گرفتن واژه ای
همچون ''نیمه خودآگاه'' را بیهوده می پندارم.
خوب کامل بودن آن بود سود چندانی به ما نمیرساند، مانند این میماند که بجای بخشش شباروز به بامداد، میانروز، نیمهشب و .. بگوییم روز و شب داریم و بس!
تعریف ما در این ریخت بخوبی رساست، ولی نمیتوانیم کار زیادی با آن انجام دهیم.
زیرا در وجود آدمی بیشینه ویژگی ها و رفتارها در پیوندی بسیار قوی میان ضمیرخودآگاه و ناخودآگاه می باشد که این پیوند موجوب گردیده که این دو در یکدیگر دارای اثرش بسیار قوی
در کنش ها و واکنش های روانی/فیزیولوژیکی باشند.
برای نمونه در همان پیاده روی که مطرح نمودید، وقتی حسی در خودآگاهیمان ادراک می شود(توجهمان به چیزی جلب می گردد) در تحلیل آن بسیاری از فرایندهای ناخودآگاه، و گاه خودآگاهانه وجود دارند که موجب چنین ادراکی در خودآگاهی می شوند.
شمار فرایندهایی که در «گرفتن نگرش ما به یک چیز» هنگام پیادهروی هستند، هر شماری که باشند بیگمان "خودآگاه" نیستند.
ولی در ترازی از ناخودآگاهی که در راستای تپاندن دل باشد هم نیستند، فرایندهای پیشرفتهتری هستند و باید به شیوه دیگری با آنها رویارو شد تا زمانیکه برای تپش قلب راهکار میدهیم!
اگر هم در برخی فرایندها همانند ''تپش قلب'' ما آگاهی و اراده کم تری بر آنها داریم؛ به خاطر ساختار روان آدمی و دربرگیری بیشینه حساس وجود ما (خصوصا اندام های زیستی) به قلمرو ناخودآگاه می باشند؛ که با فرگشت قابل تبیین است. چه بسا بتوان در آینده با آگاهی یافتن از فرایند تپش قلب و دگرگونی در وجود آدمی، چنین فرایندی را هم کاملا آگاهانه انجام داد!
جدا از سخنان دیگر، به گمانم هماکنون هم میشود تپش دل را بدلخواه کم و زیاد کرد. بسنده میکند به یک چیز شورانگیز (هیجانآور) یا اروتیک اندیشید، تپش دل خود به خود بالا میرود.
یک نکتهای که در پیک پیشین من میخواستم بنِمارم (اشاره کنم) همین بود، که برخی فرایندها را نمیتوان مانند تکاندن دست خود با
خواست سرراست (اراده مستقیم) انجامید، ولی میتوان با ترفندهای ناسرراست مانند همین اندیشیدن به یک چیز اروتیک آنها را کنترل کرد.
در کنار تپش دل هنوز ما برای نمونه شمار یاختههای خوراکرسان به مغز را نمیتوانیم آگاهانه کنترل کنیم، نمیتوانیم
ناخودآگاه هم با اندیشه کنترل کنیم یا ترفند بزنیم، ولی شاید بتوانیم با گذاشتن پایمان روی میز شمارشان را زیاد کنیم؟
از چه جنبه ای این فرایندها را اینرگ، در پردازه های مغزی می دانید؟
برای نمونه از جنبه پزشکی، چنین فرایندهایی اگر در جهت کارکرد درست یاخته های مغزی(نرون ها) باشند و شبکه عصبی به حالت طبیعی کار کند آن را ایرنگ نمی دانند ولی
از جنبه روانشناختی چنین چیزی رفتارهای طبیعی ناخودآگاه به حساب می آید که قابل تحلیل می باشد. اما اگر این فرایندها موجب به یاد آوردن خاطراتی رنج آور و یا عدم تمرکز باشند؛ اینرگ محسوب می شوند، در حالیکه ما می توانیم از چنین فرایندهایی در جهت خردگرایی هم سود ببریم، که نمونه اش را هم در این جستار برای مقابله با خستگی بیان کردم.
از این رو، این فرایند ها همیشه ایرنگ نیستند!
از این دیدگاه که هنگام پردازش بیشمار چیز میتوانند به ایرنگ روند، ولی تنها چند چیز/راه میتوانند به کار آیند (از دیدگاه گرایندیک - probabilistic).
به سخن دیگر، دگرسانی ژرفی میان noise و signal میباشد و بیشتر چیزهایی که به اندیشه میایند به گِرایند بالا noise هستند تا signal.
Mehrbod
10-08-2012, 12:10 AM
بسیاری از روان شناسان نیز، به این واژه با مفاهیمی کمابیش نزدیک به هم اشاره داشته اند؛ ولی من همان تعریفی که بیان داشتم را کامل و شامل می دانم و درنظر گرفتن واژه ای
همچون ''نیمه خودآگاه'' را بیهوده می پندارم.
من این تَرزال (مدل) ساده را برای دستهبندی رفتارها پیشنهاد میکنم:
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/13.gif
نوپوسته (neocortex): بخشی که واپسین فرگشت را داشته، بخش prefrontal-cortex که بیشترین هنود در خودآگاهی و شاهراه فرگزینی (تصمیم گیری) دارد نیز اینجاست.
لیمبیک سیستم: کارکردهای گوناگون در احساس، انگیزش، ویرش و ...
مغز خزنده (بادامه مغز): بخش زیرین مغز که کنشهای بسیار پایهای مانند تپش قلب را میانجامد و همچنین کارکرد نزدیکی در احساس و ویریدن (حفظ کردن)، به ویژه در ساخت ویرهای دیرپاینده.
میدانیم که کمابیش همه کارکردهای مغز پرسونوار (دقیقا) یکجا نبوده و در مغز گستریدهاند، با این همه میتوان در نگاه هماگ (کلی) آنها را به این سه دسته که در روند فرگشت روی هم سوار شدهاند بخشید.
Rationalist
10-08-2012, 04:41 PM
خوب کامل بودن آن بود سود چندانی به ما نمیرساند، مانند این میماند که بجای بخشش شباروز به بامداد، میانروز، نیمهشب و .. بگوییم روز و شب داریم و بس!
تعریف ما در این ریخت بخوبی رساست، ولی نمیتوانیم کار زیادی با آن انجام دهیم.
آری تنها با تعریف نمی توانیم کاری از پیش ببریم، ولی در ابتدا لازم می نماید که تعریفی شامل و دقیق داشته باشیم.
شمار فرایندهایی که در «گرفتن نگرش ما به یک چیز» هنگام پیادهروی هستند، هر شماری که باشند بیگمان "خودآگاه" نیستند.
ولی در ترازی از ناخودآگاهی که در راستای تپاندن دل باشد هم نیستند،
درست است؛ مقصود من این بود که در این میانه، بیهوده بودنِ واژه ای همچون ''نیمه خودآگاه '' را نشان دهم.
فرایندهای پیشرفتهتری هستند و باید به شیوه دیگری با آنها رویارو شد تا زمانیکه برای تپش قلب راهکار میدهیم!
در پیک پیشین در این مورد نگاشتم؛ برای پرداختن به ناخودآگاه ما باید دیدگاهمان چنین باشد که با یک جنبه از شخصیت آدمی رو به رو هستیم و اگر در برخی از فرایندها همچون ''تپش قلب'' و ''عدم تمرکز''، دگرسانی هایی درک می کنیم، به خاطر پیچیدگی ها و درهم تنیدگی های جنبه های روانی ما می باشد.
جدا از سخنان دیگر، به گمانم هماکنون هم میشود تپش دل را بدلخواه کم و زیاد کرد. بسنده میکند به یک چیز شورانگیز (هیجانآور) یا اروتیک اندیشید، تپش دل خود به خود بالا میرود.
یک نکتهای که در پیک پیشین من میخواستم بنِمارم (اشاره کنم) همین بود، که برخی فرایندها را نمیتوان مانند تکاندن دست خود با
خواست سرراست (اراده مستقیم) انجامید، ولی میتوان با ترفندهای ناسرراست مانند همین اندیشیدن به یک چیز اروتیک آنها را کنترل کرد.
در کنار تپش دل هنوز ما برای نمونه شمار یاختههای خوراکرسان به مغز را نمیتوانیم آگاهانه کنترل کنیم، نمیتوانیم
ناخودآگاه هم با اندیشه کنترل کنیم یا ترفند بزنیم، ولی شاید بتوانیم با گذاشتن پایمان روی میز شمارشان را زیاد کنیم؟
از این دیدگاه که هنگام پردازش بیشمار چیز میتوانند به ایرنگ روند، ولی تنها چند چیز/راه میتوانند به کار آیند (از دیدگاه گرایندیک - probabilistic).
به سخن دیگر، دگرسانی ژرفی میان noise و signal میباشد و بیشتر چیزهایی که به اندیشه میایند به گِرایند بالا noise هستند تا
signal
دریافتم مقصودتان چیست! ولی از این جنبه به جستار نگریستن چندان معنایی ندارد و پیوندی هم با آنچه بیان کردم ندارد. پرداختن به جستار از جنبه روان شناختی و فیزیولوژیکی بیشتر مورد نگر است؛ زیرا بسی سودمند تر است.
ضمن اینکه در همان پیک پیشین خود، چنین دیدگاهی(گرایند ایرنگ) را هم، در دیدگاه روانشناختی تبیین نمودم.
من این تَرزال (مدل) ساده را برای دستهبندی رفتارها پیشنهاد میکنم:
این مدل اگر بر مبنای این (http://en.wikipedia.org/wiki/Limbic_system) و این (http://en.wikipedia.org/wiki/Neocortex) مفاهیم بیان شده، بیشتر دیدگاهی فیزیولوژیک می باشد و به نگرم در این دیدگاه ما باید به طورِ دقیق به بررسی سیستم عصبی و یاخته های مغزی در فرایند های گوناگون همچون تپش قلب بپردازیم؛ که خود جستاری گسترده و بسی جذاب است. اما اگر دیدگاهمان روانشناختی باشد، من همان دسته بندی را که بیان داشتم مناسب تر می دانم.
Rationalist
11-08-2012, 09:57 PM
تنها به خاطر ارزش و احترامی که برای مهربد قایلم؛ این جستار را به پیش بردم!
آنچه تاکنون در پژوهشِ پیرامون این جستار دست یافته ام:
- بررسی و انجام آزمایش دراز مدت بر روشی درمانی به نام EFT که شاید در آینده جستاری پیرامون آن ایجاد نمودم.
- در حال بررسی و تاثیر گذاریِ هورمون مهند دوپامین
- در حال بررسی نقش گسترده و پیچیده سروتونین
- برخی دلایل شایع خستگی:
۱- کمبود آب در بدن(نوشیدن حدود ۶ لیوان آب در طول روز توصیه عمومی است)
۲- عدم تعادل الکترولیتی
۳- برخی مشکلات تنفسی: بیشینه آدمیان روش تنفس صحیح را انجام نمی دهند؛ در تنفس باید تا آخرین قسمت ریه ها را از اکسژن پر کرده و سپس پس از لحظاتی درنگ، به آهستگی عمل بازدم را انجام داد؛ روشی که من در هنر رزمی ویژه خود سود می برم؛ همان روش معروف ۱-۴-۲ می باشد. البته در مراحل پیشرفته تر تنفس، می توان با تمرکز و تصوراتی خاص هم چنین کاری را انجام داد؛ که بیان آن از حوصله موضوع خارج است.)
۴- کم خونی: چنین چیزی بیشتر در خانم ها دیده شده و به طوری که خودشان هم آگاه نیستند؛ ممکن است به کم خونی(کمبود آهن) مبتلا باشند و در هنگام فعالیت های روزمره، احساس خستگی و بی حوصلگی می کنند. تشخیص آن هم به سادگی با آزمایش خون امکان پذیر است.
۵- نداشتن تمرکز: گمان نکنم نیازی به توضیح داشته باشد.
راهکارهایی که برای کاهش/جلوگیری خستگی سودمند بودنشان برایم روشن گردیده:
- دیدن و یا خواندن مطالب بسیار خنده دار: برای من خواندن احادیث کمپین آقا امام نقی(:e34a:) بسیار مسرت بخش است؛ هییت محبان آن حضرت هم در همین دفترچه وجود دارد!
- تغذیه میوه ها و تنقلات انرژی زا هنگام فعالیت
- قهوه(چون تاثیر فراوانی دارد آن را هم نوشتم؛ البته نباید در نوشیدن آن زیاده روی نمود!)
- منیزیم: در کاهش سردرد هم بسیار موثر است که بیشتر در اسفناج،سویا پخته، دانه های کدو تنبل، بادام و فندوق یافت می شود.
Mehrbod
12-30-2012, 02:08 AM
نافرانمایی - Unscheduling
نافرانمایی یا برنامهریزی نکردن برای کار یکی از بهترین و کارآمدترین رویکردها در پیشگیری از خستگی است.
این رویکرد که من از کتاب بسیار خوب The Now Habit (http://www.amazon.com/The-Now-Habit-Overcoming-Procrastination/dp/1585425524) بیرون کشیدهام، بهتر از هر شیوهی دیگری میتواند برانگیزاننده کار و پیگیری پیوسته آن باشد.
درونمایهی رویکرد رویهمرفته بسیار ساده است: برای سرگرمی و آسودگی خود بِـفرانمایید (برنامهریزی کنید)، ولی
برای کار نافرانمایید (unschedule)؛ این رویکرد بهترین راهکار در رویارویی با پَسافکنش یا procrastination نیز میباشد.
نیروی بازدارنده پسافکنش که همان طفره رفتن از زیر کار باشد، خود در فَرهود (حقیقت) یکی از ابزارهای
بسیار سودمند بوده و کارکرد کوتاهیده آن در پیشگیری از فراموشی دورنمای کلی زندگی کوتاه میشود.
Procrastination is the soul rebelling against entrapment -nnt
پَساَفـکنِـش روان (روح) است که در برابر داماُفتادگی میشورد (شورش میکند).
نمونه، اگر کسی وادار به انجام کار بگونهای شده باشد که نیاز به 8 ساعت زمانگذاری در روز برود، پس از یکی دو
هفته دنبال کردن آن، پسافکنش با کارکرد سودمند خود درون شده و وی را بسوی انجام هرکار دیگری، بجز کار وادار شده میکشاند.
کَس هنگام سُهش (حس کردن) پسافکنش، انجام هر کارِ دیگری را، بگوییم بیرون رفتن، کتاب خواندن، تلفن کردن و .. را خوشیآورتر از پرداختن به کار میبیند: در اینجا پسافکنش از از میان رفتن دورنمای ذهنی کلیتر زندگی پیشگیری کرده و رویهمرفته، از برده شدن بدست کار، دانشگاه و ... پیشگیری میکند.
هر آینه، میتوان با خوهای (عادتهای) بد بویژه در کار کردن، این ابزار بجا و خواستنی را بنادرستی برای خود ژیراند (activate). برای نمونه زمانیکه
روند کار یا درس خواندن بآن خوبی که پیشتر پنداشتهایم پیش نمیرفت، اگر در کار کردن (درسخواندن و ..) یا بهتر بگوییم، وانمود به کار کردن پافشاری
بیجا بکنیم، این حس بیزاری و ناتوانی از انجام کار را تنها در خودمان توانمندتر کرده و شانس و انگیزه برگشت و پیگیری راستینِ کار را نیز تنها کاسته و یا سراسر از میان میبریم.
"نافرانمایی" در اینجا پادزهر یکباره و همیشگی پسافکنش میباشد :e402:
نافرانمایی کار میکند، چراکه بسادگی نیازهای پُشت پسافکنش را خوشنود میسازد:
1- پسافکنش آنجاست تا در کنار دلبستگیها یا خویشکاریهای (وظایف) کاری، از زندگی کردن و آروینیدن (تجربه) چیزهای نو (= زندگی کردن) دور نشویم.
2- پسافکنش از بیشفعالی یا ویژهکاری بیش از اندازه در یک چیز پیشگیری کرده و به ما افزونگی (redundancy) میدهد: همه تخم مرغها در یک سبد نمیروند.
3- پسافکنش به انجام کارها برگزیدگی (priority) میبخشد: کارهایی که درونمان میخواهیم بپسافکنیم برگزیدگیاشان را از دست دادهاند.
4- پسافکنش یا طفره رفتن از کار، بمانند ابزار کاهش نوشه (noise reduction) بوده و به ما زمان میدهد تا با دیرکردِ کار، ببینیم آیا راههای دیگری نیز پیش پایمان وا میشوند یا نه.
5- ..
همچنانکه میتوان دید، پسافکنش ابزاری بسیار سودمند میباشد، هر آینه مانند هر ابزار دیگری میتواند گاه ایرنگ (خطا) داشته و یا بنادرستی کنشگر (فعال) شده باشد.
در چنین زمانهایی، بگوییم زمانیکه براستی میخواهیم یک کاری را پیش ببریم ولی انگیزه بسنده برای پرداختن به آنرا نداریم و پسافکنش از ما میخواهد که از انجامش دوری کنیم،
با رویکرد نافرانمایی در اینجا ما درون شده و بجای فرانمایی (=برنامهریزی) برای کار کردن بیشتر و بهینهتر و .. - که برآیند آن تنها بیزاری بیشتر و پسافکنش توانمندتر باشد - ما به
فرانمایی برای انجام کارهای سرگرم کننده و خوشیآور میپردازیم: برای بیرون رفتن میفرانماییم، برای دیدن دوستان میفرانماییم و روی هم رفته
برای انجام کارهای راستین خوشیآوری که همیشه میخواهیم انجام دهیم، ولی از روی گرفتاریهای کاری پیوسته به آینده میاندازیم برنامهریزی میکنیم.
سپس، همراه با نافرانمایی کاری در بالا، پیشبُرد و انجام کارمان را نیز به بازههای کوتاه 30 دقیقهای میبخشیم.
پس در این راهبرد دوتایی (dual strategy)، ما نخست با فرانماییِ کارهای خوشیآور - که انگیزه راستین ما از زندگی و کار کردن انجام آنها هستند - نیازهای
درونیامان را خوشنود میسازیم،
سپس با بخشیدن (بخش کردن) بازههای زمانی کار به تنها 30 دقیقه، از حس دربندشدگی یا بردگی خود پیشگیری میکنیم: کار کردن تنها 30
دقیقه ناچیز بسختی میتواند به ما حس بد یا دربندشدگی بدهد، بساکه به ما انگیزه بسیار بالایی برای بازآغازش کار هنگام پایان یافتن آن نیز میآورد!
در نافرانمایی، ما بیشتر زمان روزانهامان را به انجام کارهای خوشیاور میبخشیم، سپس در بازههای کوتاه 30 دقیقهای کوشان و پُرتکاپو به کار میپردازیم.
این رویکرد به چند آوَند اَبَـرگُزیدگی (superiority) دارد:
از الگوی فرگشت در آن پیروی شده: در سرشت آدمی و روند فرگشت، کار کردن همواره به بازههای زمانی کوتاه ولی بسیار پرتکاپویانه، بدنبال بیکُنشی و آسودگیهای بلندزمان بخش میشده؛ این درست بر پادِ آموزههای کاریای است که امروز میبینیم، کار یکنواخت و دلزننده (boring) اداری، همراه با بازههای
آسودگی کوتاه و اندک.
رویکردی پادشکننده (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D A%AF%DB%8C-antifragility-764/) است: از آنجاییکه زمان گذاشتن تنها روی یک ژیرایی (activity) ما را شکننده میکند، هنگامیکه کار را مرزمند (محدود) نموده و بخش گستردهتر روزمان را به آروینش چیزهای نو میگذارنیم، دورنمای زندگی را از دست نداده
و هنگامیکه بخت در را برایمان باز کردآن اندازه گرفتار کار نیستیم که آنرا ندیده و شانس بهرهبرداری را از دست بدهیم —> به دلخواهگی (optionality) ما میافزاید.
نکته
اگر حس بیزاری از کار فزون شده باشد، کاربستن نافرانمایی در آغاز میتواند یک تا دو هفته زمان ببرد تا انگیزه برگشت و پیگیری کار کم کم بازپدیدار شود،
بدنبال آن با کاربُرد پیوسته نافرانمایی فرآیند کار کردن آهسته آهسته از چیزی دربند کننده و ناخوشآیند، به فرآیندی بس خوشیآور و انگیزاننده و خواستنی خواهد دگریست.
هر آینه نبایستی از این خوشی پیآمدین کژسود برده (سوء استفاده) و نباید زمان کار کردن را به بیش از یک آستانهای، بگوییم بازههای دستِبالا یک ساعته بالا برد.
همچنین در دنبالهی این رویکرد من کتاب بسیار خوب «کارهفتگی 4-ساعته (The 4-four workweek)» را نیز آپلود کردم که در همین راستا
بوده و این رویکرد هماگ (کلی) که کاهش چنتادِ (quantity) کار و افزایش هوتادَش (quality) باشد را هر چه بیشتر و زیباتر در زندگی میگستراند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/12/90.jpg
undead_knight
12-30-2012, 12:29 PM
درونمایهی رویکرد رویهمرفته بسیار ساده است: برای سرگرمی و آسودگی خود بِـفرانمایید (برنامهریزی کنید)، ولی
برای کار نافرانمایید (unschedule)؛ این رویکرد بهترین راهکار در رویارویی با پَسافکنش یا procrastination نیز میباشد.
مسئله اصلی به قول راسل این فرهنگ 8 ساعت کار کردن هست که کلا چیز بی خودیه،اگر 4 ساعت باشه دیگه اینقدر نامطلوب نمیشه :)
sonixax
12-30-2012, 01:17 PM
مسئله اصلی به قول راسل این فرهنگ 8 ساعت کار کردن هست که کلا چیز بی خودیه،اگر 4 ساعت باشه دیگه اینقدر نامطلوب نمیشه :)
میخواید کلن کار نکنیم حقوق سوسیال بگیریم !
روزها هم خوب استراحت کنیم که شبها راحت تر بخوابیم :دی
چه طوره ؟ :دی
undead_knight
12-30-2012, 01:25 PM
میخواید کلن کار نکنیم حقوق سوسیال بگیریم !
روزها هم خوب استراحت کنیم که شبها راحت تر بخوابیم :دی
چه طوره ؟ :دی
نه دیگه برای اون فعلا راهی نیست:))
کلا این فرهنگ کار کردن یک فرهنگ پروتستان هست که کار کردن رو به ذات خودش یک چیز خوب میدونه در صورتی که واقعا ساعت کاری با توجه به حجم کاری که در جهان انجام میشه زیادیه.
در سرمایه داری فعلی به جای اینکه 8 کارگر مثلا نخ تولید کنند در n ساعت،4 کارگر نخ تولید میکنند در 2N ساعت به خاطر افزایش سود سرمایه دار.
iranbanoo
12-30-2012, 08:37 PM
کارگر=زائده ی ماشین:)))
Mehrbod
01-02-2013, 07:49 AM
همه نوشتارهای این جستار در راستای پیشگیری از خستگی:
Mehrbod
01-02-2013, 11:25 PM
کارگر=زائده ی ماشین:)))
Would you be so kind and elaborate on this? (:
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.