توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خواندنی های تاریخی - تاریخ اسلام
Agnostic
08-10-2012, 12:02 PM
در این تاپیک. خواندنی های تاریخی از دین اسلام نوشته میشود.
Agnostic
08-10-2012, 01:05 PM
شیعیان زیدی امام را انتخابی می دانستند نه انتصابی
در نظریه شیعیان زیدی وصیت و نص – به مفهوم نصب الهی و نبوی امام – هیچ جایگاهی نداشت، زیرا امامت در نظریه آنها یک مقام انتخابی بود.
نزد آنها علی و فرزندان و نوادگانش به خاطر آنکه از خاندان پیامبر بودند حق دار مقام جانشینی او و امامت و خلافت بر مسلمین بودند، با این حال گفتند اگر مسلمانان به اختیار و راده خودشان کسی از بیرون این خاندان را امام کنند به شرطی که بر سر او اتفاق نظر باشد، امامت این امام مشروع است حتی اگر علی یا یکی از فرزندان و نوادگان علی نباشد.
بر همین اساس بود که آنها امامت ابوبکر ، عمر و عثمان زا مشروع شمردند.
این نظریه نزد زیدیه «جواز امامت مفضول با وجود فاضل» نامیده شد.
به عبارت دیگر، شیعیان زیدی عقیده نداشتند که علی و خاندان علی از جانب الله و پیامبر برگزیده شده باشد تا امامتش تحمیلی و پذیرش امامتش اجباری باشدو حکومت دیکران را نامشروع بدانند..
داستان انتصاب علی در غدیر خم نزد شیعیان زیدی هیچ جایگاهی نداشت زیرا در دهه 120 هجری که تشیع زیدی در عراق پدید آمد و سپس در دهه 140 هجری که نام رسمی گرفت هنوز کسی داستان منصوب شدن علی به امامت در جایی به نام غدیر خم را روایت نکرده و کسی آن را نشنیده بود [ حدیث غدیر جعلی است؟].
منبع: داستان غدیرخم نوشته امیرحسین خنجی صفحه 20 و 21
Agnostic
08-10-2012, 02:12 PM
شیعیان عقیده دارند قرآن تحریف شده1
[شیعه تحریفگر است یا سنی؟]
کلینی از زبان امام رضا نوشته که وقتی اصحاب پیامبر گفتند ولایت علی را محمد از خودش ساخته و فرمان الله نیست جبرئیل سوره الحاقه را آورد، که الله در آن چنین گفته بود:
تصویر کتاب را مطالعه فرمایید:
متن سوره مورد ادعای شیعیان
نکته: سوره الحاقه در سالهای آغازین بعثت پیامبر در مکه نازل شده و خطاب به کافران مکه بوده نه زمان پس از غدیر و نه خطاب به مخالفان علی.
دستکاری شدن قرآن (تحریف قرآن) در زمان ابوبکر و عثمان بخشی از عقاید امامیه است که در تالیفات کلینی و تفسیر قمی و تفسیر عیاشی دیده میشود و جای انکار ندارد.
بازخوانی داستان غدیر خم صفحه 101 الکترونیک
695
Agnostic
08-10-2012, 02:14 PM
شیعیان عقیده دارند قرآن تحریف شده2
[شیعه تحریفگر است یا سنی؟]
علی ابن ابراهیم قمی از قول امام باقر نوشته که وقتی اصحاب پیامبر گفتند جانشینی علی فرمان خدا نیست آیات زیر فرستاده شد:
«سوگند به ستاره وقتی سرازیر میشود که صاحب شما درباره امر علی گم راه و سرگش نشده است، و از روی هوا سخن نمی گوید و این چیزی نیست جز وحیی که به او میشود»
{النجم:4-1}
نکته : سوره نجم مکی و مربوط به 5 سال قبل از هجرت است!
(بازخوانی داستان غدیر خم) نوشته امیر حسین خنجی. ص102 الکترونیک
Soheil
08-21-2013, 10:24 AM
دوستان داستان شکست مسلمانان در اندلس چیه؟ حرفهایی که دائم اینور و اونور میشنویم که مسیحیان با رواج شراب، زنا و فساد اخلاقی موجب خارج شدن این سرزمین از دست مسلمانان شده اند تا چه اندازه درسته؟ البته این به عنوان یکی از دلایل شکست مسلمانان عنوان میشه نه تنها دلیل. به نظرم هدف از این حرفها این هست که بگن "شکست مسلمبن در اندلس باید باعث عبرت ما بشه و نباید اجازه داد شراب، موسیقی و بی حجابی و چیزهایی از این قبیل در جامعه آزاد بشه. چون اینها توطئه استکبار هست."
مثلا این رو بخونید:
مسیحیان شمال، قراردادهایى را با حاكمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریح گاه و مدرسه و انجام تجارت بین مسلمانان پرداختند; در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افكار دینى مسیحیت را القا مىكردند و با به گردش در آوردن دختران زیباروى مسیحى در تفریح گاهها، جوانان مسلمان را به آنجا مىكشاندند و با ترویجخرید و فروش مشروبات الكلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دینى خود دور مىساختند و به این طریق فساد را در تمام پیكره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى كردند . بدین ترتیب بود كه توان مقاومت را از آنان گرفتند .
شكست مسلمین در اندلس، عبرتى بزرگ (http://www.aviny.com/News/84/04/11/07.aspx)
متاسفانه منبع بی طرف هم در اینمورد به راحتی پیدا نمیشه.
Hezbollah_YaHasan
08-24-2013, 03:29 PM
دوستان داستان شکست مسلمانان در اندلس چیه؟ حرفهایی که دائم اینور و اونور میشنویم که مسیحیان با رواج شراب، زنا و فساد اخلاقی موجب خارج شدن این سرزمین از دست مسلمانان شده اند تا چه اندازه درسته؟ البته این به عنوان یکی از دلایل شکست مسلمانان عنوان میشه نه تنها دلیل. به نظرم هدف از این حرفها این هست که بگن "شکست مسلمبن در اندلس باید باعث عبرت ما بشه و نباید اجازه داد شراب، موسیقی و بی حجابی و چیزهایی از این قبیل در جامعه آزاد بشه. چون اینها توطئه استکبار هست."
مثلا این رو بخونید:
شكست مسلمین در اندلس، عبرتى بزرگ (http://www.aviny.com/News/84/04/11/07.aspx)
متاسفانه منبع بی طرف هم در اینمورد به راحتی پیدا نمیشه.
محب عزیز سلام علیکم.
همان منبع مثل منابع استاد رحیم پور ازغدی و استاد حسین شریعتمداری و استاد حسن عباسی و.... بسیار معتبر است. دوستانم دراطلاعات سپاه خبرداده اند این تاکتیک یهودیان و مسیحیان است و در جنگهای بین مسلمین و اسراییل ابتدا هواپیماهای ترابری با چتر ویسکی انداختند و بعد با چتر زنان یهودی را بین سربازان مسلمان انداختند و این رمز پیروزی اسراییل در۴ جنگ گذشته بوده است.
اصولا استفاده جنسی و ابزاری در جنگها کار نامسلمانان است و تاریخ اسلام خبری از این موارد ندارد و با اسرای زن و زنان غنیمت گرفته شده طبق اخلاق اسلام ناب محمدی رفتار شده است.
Rationalist
08-24-2013, 08:04 PM
دوستانم دراطلاعات سپاه خبرداده اند این تاکتیک یهودیان و مسیحیان است و در جنگهای بین مسلمین و اسراییل ابتدا هواپیماهای ترابری با چتر ویسکی انداختند و بعد با چتر زنان یهودی را بین سربازان مسلمان انداختند و...
:e415::e415::e412:...
برادر یعنی تو معرکه ای...
اگه یه وقت بچه ها از فروم اخراجت کنن؛ خودم برای بازگشتت یه جهاد شهادت طلبانه به راه می ندازم!
homayoun
11-07-2013, 07:03 PM
این سخنان در نگرم زیبا آمد.
-در زمان جمشید ایران به اوج شکوفایی خود رسید ، قابل توجه که طبق اسناد کتبی محدود به جای مانده ، وی به همه دنیای متمدن یعنی ایران ، یونان ، چین و روم حکومت میکرده .
مرگ جمشید برای نزدیک ۳۰ سال مرگ و نا امیدی ایرانیان بود
ایرانیان عاشق جمشید بودند .
او را زوال ناپذیر میدانستند ، تمام خوشی ایرانیان زایل شد .
قحطی و بلا بر سرشان باریدن گرفت ، بطوریکه همه آرزوی مرگ یا رهایی میکردند .
اما رهایی با درفش کاویان از رسید .
تا زمان تیمور مغول نامش افسانه شده بود ، تا اینکه بطور اتفاقی سربازان تیمور به کتابخانه ای گلین
(هیروگلیف) در عمق چند متری زمین دست یافتند و با رمز گشایی متون نام جمشید زنده شد .
این کتابخانه ، اسنادی بود که جمشید برای آیندگان به یادگار گذاشته بود .
قابل توجه اینکه تیمور معلوم نیست با این لوح ها چه کرد ، زیرا با وجود اینکه در کتاب خاطراتش از
کشف الواح باستانی جمشید با افتخار یاد میکند ، مشخص نمیکند چه بلایی بر سر این اسناد آورده!!
این هم از ویژگیهای مشترک مغول و تازیان است(ویرانسازی کتابخانه و نابودسازی کتاب)
به هر حال ضحاک تا زمان ظهور کاوه آهنگر از استهپان و فریدون پیشدادی بر ایران حکومت میکند .
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/11/7.jpg
با قیام کاوه (اولین انقلاب تاریخ) و پیروزی این انقلاب تازیان به سزای خویش میرسند.
فریدون که از نسل جمشید بود بر تخت شاهنشاهی ایران نشست.
حتما میدانید که فریدون سه پسر داشت به نامهای ایرج (مادرش ایرانی) ، تور(مادرش ترک) و
سلم(مادرش رومی) .
که ایرج شاه ایران شد .
ایرج به دست برادان حسودش کشته شد .
ایرانیان به احترام وی نامش را بر ایرانزمین(ایران فعلی ، آذربایجان ، ارمنستان ، هند و...) نهادند و
مردمان این سرزمین ایرج ویجی یا ایرانویجی و در طی ۳۰۰۰ سال گذشته آریایی نامیده میشوند .
در واقع نژاد این مردمان به نام وی نهاده شد و وی پدر آریاها(آریاهای آسیایی : ایرانزمینیها و اروپایی :
ژرمنها ، فرانکها و...) خوانده میشود(مکان دفن وی در شمال ایران است و امروزه به ... تبدیل شده )
************************************************** ****************
۲.تا پایان کار ساسانیان اوضاع به همین منوال بود .
تازیان در زمان شاپور بزرگ(پدر خسرو انوشه روان) هجوم کردند که وی آنها را طوری کوبید که تازیان
وی را ذولاکتاف خواندند (چون دستهای متجاوزین را قطع میکرد).
تا با هجوم تازیان به دستور عمر و ابوبکر به ایران ، آن تمدن باشکوه بطور کل ویران شد .
درفش کاویان که هزاران سال نماد وقار و عظمت و آزادی خواهی ایرانیان بود توسط عمر درآتش افکنده
شد ، تا صدای مرگ در ایران شنیده شود .
بیشک مرگ درفش کاویان مصادف بود با مرگ روحی ایرانیان
بد نیست بدانید درفش کاویان تنها درفش تاریخ است که توسط مردم و نه حکرمت برپا شده است.
تمام دیگر پرچمها ساخته حکومت هاست.
شاید برایتان جالب باشد بدانید در تمام جنگهای ایران و روم اولین هدف رومیها تسخیر درفش کاویان بود .
که در طول نزدیک ۱۰۰۰ سال تصادم این دو تمدن هرگز نتوانستند آنرا به دست آوردند.
زیرا درفش کاویان نماد اراده ی ایرانیان بود و اگر آن شکسته میشد ُ اراده ی ایرانیان مضمحل میشد چنانکه
در نهاوند برای اولین بار چنین شد.
این قصه پر غصه را هزار بار خوانده ایم که چه کردند با ایرانیان .
در زیر چند سند جالب برایتان قرار میدهم که خواندنش خالی از لطف نیست >>
عمر به سعد وقاص :
"در اثر پیروزی های بدست آمده در عراق و ضعف ایران یعنی دشمن نیرومند اعراب ،
کار اسلام بالا گرفته است .
اگر ایرانیان بدون دست زدن به هرگونه اقدامی در جهت لشکرکشی و باز پس گرفتن سرزمین
از دست رفته ی خویش آسوده خاطر در مدائن نشسته اند ، امریست که به خود آنان مربوط می شود .
ولی برای ما مسلمانان شایسته نیست که وقت گران بهای خویش را بیهوده تلف کنند و خود را به تنبلی و
تن آسایی عادت دهند . آنها باید پیوسته در حال تلاش و جنگ و جدال باشند و مایه ی اعتلای نام اسلام
شوند . پس بهتر است که به سوی عراق باز گردی و کار ایرانیان و یزدگرد پادشاهشان را در
مدائن یکسره سازی . "
علی(ع) خطاب به عمر :
"به همان ترتیب که بر ایرانیان تاختی ، آنان نیز برای نجات اسلام از فساد تازیان ، با شمشیرهای آخته
هجوم خواهند آورد و همچون شیران شرزه ، دشمنان اسلام را از دم تیغ بی دریغ خود خواهند گذرانید ،
و کسی از دشمنان خدا و اسلام نخواهد توانست از چنگ ایرانیان برهد . "
از کارهای خلیفه ی مسلمین برای منکوب کردن ایرانیان :
عمر دستورداد ریسمانی به طول 112 سانتی متر آماده کنند و هر مرد ایرانی را که قدش از
آن ریسمان بلندتر بود ، گردن بزنند .(پس از آنکه هزاران هزار ایرانی به خاک افتادند با مرگ عمر
برای مدتی این شیوه متوقف شد)
آتش زدن کتاب ها و کتاب خانه ها .
عمر : " اگر مندرجات کتابهایی که یاد کردی موافق قرآن است ، با وجود قرآن از آن
بینیازیم و اگر مخالف قرآن است بدان حاجتی نداریم. همه را تلف کن . "
کشتن نجبا ، بزرگان و دانشمندان .
اسیر کردن زنان و بچه ها ، بردن آنان به عربستان و فروختن آنان به صورت برده .
از بین بردن فرهنگ و تمدن ایران .
ممنوع ساختن نوشتن و خواندن به زبان ایرانی وهزاران جنایت دیگر.
پایان شاهنشاه ایران :
در شهر ها و ساتراپی ها کار ایرانیان را خائنین یکسره کردند ، یزدگرد در آخرین گام به مرو آمد تا آنجا
کمکی بگیرد ، در آنجا ماهوی مرزبان و امیر بادغیس به او خیانت کردند و خواستند که او را دستگیر کنند .
در حالی که سرداران و وزیران ایران با انواع نامردی ها و خیانت ها از پای در آمده بودند ، جوان 24 ساله
ای که صاحب تاج ساسان و وارث انوشیروان بود ، تنها و بی کس از گوشه ای به گوشه ی دیگر می رفت ،
نمی دانست بسیاری از فرمانداران با دادن وعده خود را فروخته اند .
تنها و سرگشته برای خفتن به آسیایی رسید . آسیابان او را نمی شناخت . به طمع بردن جواهرات و
جامه های زیبای جوانک ، او را کشت ، پیکرش را را به رود مرغاب انداختند .
آب او را میبرد تا به جدولی که زریگ نام داشت ، به شاخه ی درختی گیر کرد . اسقف مسیحیان این شهر
پیکر او را از آب گرفت و در طیلسانی مشک آلود پیچیده در باغی در مرو به خاک سپرد .
سر انجام عمر :
پیروز ابو لولو از مردم کاشان پس از ستم های بسیاری که به او رفت به عنوان برده به مدینه آورده شد .
از بازار که رد می شد دختران و زنان ایرانی را می دید که به عنوان برده ی اعراب فروخته می شوند .
گریه ی دختران و برخورد حقارت آمیز اعراب دل او را به درد آورد .
در اسیران می نگریست ، کودکان خردسال را که در بین اسرا بودند دست بر سرهاشان میکشید ،
می گریست و می گفت : "عمر جگرم بخورد ."
"سوگند به اهورا مزدا که مسبب آنرا جزا خواهم داد . "
ساعتی بعد خبری در همه ی مدینه پیچید :
عمر کشته شد .
هنگام فرار ، علی او را دید و لبخندی به او زد . از آن طرف کوچه که قرار گرفته به طرف دیگر رفت.
کسانی که تعقیبش می کردند به علی رسیدند .
آیا آن برده ی کاشانی را دیدی ؟
از هنگامی که این جا ایستا ده ام نه !
بدین ترتیب عمر که بزرگترین دشمن نژاد ایرانی و دژخیم اول بود از پای در آمد .
موجی از شادی در ایران پیچید . ایرانیان این روز را جشن گرفتند و برای تحقیر اعراب آنرا روز عمرکشان
(منظورشان عرب کشان) نام نهادند ، هنوز هم این روز در تقاطی از ایران جشن به پا می دارند .
بدین رتیب ایرانیان کینه ی ضربتی را که از اعراب و در راس آن ها عمر ، در قادسیه ، جلولا ،
نهاوند و... دیده بودند را در مدینه از آنان ستاندند .
پیروز کاشانی عزم باز گشت به کاشان کرد .
در نزدیکی کاشان یک خائن مخفیگاه او را آشکار می سازد .
دژخیمان بی شمار اعراب او را محاصره می کنند .
هیچ کس را توان کمک به او نیست .
از مخفی گاه بیرون میزند .
شمشیر در دست می گیرد .
" سپاس اهورامزدا را که به مردی از کاشان این پیروزی را داد که دشمن او و دشمن ایرانی و دشمن
انسانیت را از پای در آورد. تا زمین و آسمان اهورایی برپاست او را پیروز خواهند خواند!"
به دژخیمان صف بسته هجوم می برد.
دقایقی بعد سر بریده اش در دستان پست اعراب قرار می گیرد .
سرش بر نیزه قرار می گیرد و تن بی سرش بر روی زمین کشیده میشود. تا عبرتی شود که ایرا نی
بر نخیزد .
مردم آنچه از پیکر پاره پاره بدست می آورند در کاشان به خاک می سپارند .
امروز آرامگاهش میزبان آزادگان و میهن پرستان است .
پس از عمر :
قسمتی از نامه معاویه به زیاد ( ا بتدا از یاران علی و به ظاهر هواخواه ایرا نیان و حکمران فارس
اشغال شده توسط اعراب ) :
" قوم ایرانی که به نام موالی در میان ملت اسلام به سر می برند ، جز با سیاست عمر بن خطاب اداره
شدنی نیستند .
این ملت را باید اسیر کرد ، باید ذلیل کرد .
این ملت را به همان روشی که عمر می کوبید ، باید طوری کوبید که هرگز نتوا ند سر بلند کند .
گوش کن !
برنامه ی تو در برابر ایرانیان چنین باید باشد :
1 . تازیان حق دارند با ایرانیان ازدواج کنند ، ولی ایرانیان از این حق محرومند ، زیرا عرب باید از
خانواده های ایرانی میراث ببرد ، ولی ایرانیان چنین حقی ندارند .
2 . از جیره ی آنان که حق عمومی ملت است ، تا می توانی کسر کن .
3 . در تقسیم خوار و بار و ارزاق ، تا می توانی از سهم آنان ببر و فقط نان بخور و نمیری به آن ها بده .
4 . در جبهه ی جنگ ، صف مقدم و سپر حمله ی نخست دشمنان را از ایرانیان گذار تا طعمه ی حمله های
تازه نفس دشمن قرار گیرند .
5 . در جنگ ها کارهای سخت بدنی ، صاف کردن راه ها ، کندن موانع و هر کار دشوار و طاقت فرسا را
به آنان واگذار .
6 . ایرانی هر قدر هم که صالح و پرهیزکار و دانا باشد ، حق امامت جمعه را بر مسلمانان در نماز ندارد .
7 . ایرانی هر چند پاک و شریف و فداکار و مومن به اسلام باشد ، نباید بر عرب برتری داشته باشد .
8 . ایرانی نباید در صف اول نمازگزاران قرار گیرد .
9 . ایرانی را به هیچ وجه برای فرمانروایی و پاسداری مرزها نفرست .
10 . هیچ ایرانی حق حکومت بر شهرها را ندارد .
11 . ایرانی هر چند فقیه و عالم باشد ، حق داوری و قضاوت را ندارد .
برادر ! به جانم سوگند ، اگر عمر و اوبکر کرسی خلافت را در نمی ربودند ، امروز ما و ملت اسلام در چنگ
هاشمیان و ایرانیان خوار و زبو ن بودیم . اکنون خلافت در چنگ ماست و بر توسن آرزو سواریم ، ولی
باید بدانیم که نژاد ایرانی دشمن حکومت و قدرت امویان است .
اگر امید داشتم که آنچه می گفتم اجرا می شد ، مقرر می داشتم که نژاد ایرانی در قوانین اسلام با تازیان
برابر نباشد. مثلا اگر یک ایرانی یک تازی را می کشت او را شدیدا محکوم می ساختم ، ولی چنانکه
یک عرب یک ایرانی را می کشت ، قاتل او را معاف می کردم و دیه ی او را نصف می نمودم .
ولی جهد کن تا ایرانیان را ذلیل کنی ،
به ایرانیان توهین کنی ،
آنان را از دستگاه ادارات دور کنی ،
و در رتق و فتق امور از آنان کمک نخواهی و به خواست های آنان بی اعتنا باشی . "
با همه ی این ها چند سال پس از معاویه ، خلیفه ی اموی مسلمین می گوید :
"در شگفتم از ایرانیان ، هزاران سال حکومت کردند و ساعتی به ما محتاج نبودند ،
ما صد سال حکومت کردیم و لحظه ای از آنان بی نیاز نگشتیم."
MEHDI
01-03-2014, 07:56 PM
سر انجام عمر :
پیروز ابو لولو از مردم کاشان پس از ستم های بسیاری که به او رفت به عنوان برده به مدینه آورده شد .
از بازار که رد می شد دختران و زنان ایرانی را می دید که به عنوان برده ی اعراب فروخته می شوند .
گریه ی دختران و برخورد حقارت آمیز اعراب دل او را به درد آورد .
در اسیران می نگریست ، کودکان خردسال را که در بین اسرا بودند دست بر سرهاشان میکشید ،
می گریست و می گفت : "عمر جگرم بخورد ."
"سوگند به اهورا مزدا که مسبب آنرا جزا خواهم داد . "
ساعتی بعد خبری در همه ی مدینه پیچید :
عمر کشته شد .
هنگام فرار ، علی او را دید و لبخندی به او زد . از آن طرف کوچه که قرار گرفته به طرف دیگر رفت.
کسانی که تعقیبش می کردند به علی رسیدند .
آیا آن برده ی کاشانی را دیدی ؟
از هنگامی که این جا ایستا ده ام نه !
بدین ترتیب عمر که بزرگترین دشمن نژاد ایرانی و دژخیم اول بود از پای در آمد .
موجی از شادی در ایران پیچید . ایرانیان این روز را جشن گرفتند و برای تحقیر اعراب آنرا روز عمرکشان
(منظورشان عرب کشان) نام نهادند ، هنوز هم این روز در تقاطی از ایران جشن به پا می دارند .
بدین رتیب ایرانیان کینه ی ضربتی را که از اعراب و در راس آن ها عمر ، در قادسیه ، جلولا ،
نهاوند و... دیده بودند را در مدینه از آنان ستاندند .
پیروز کاشانی عزم باز گشت به کاشان کرد .
در نزدیکی کاشان یک خائن مخفیگاه او را آشکار می سازد .
دژخیمان بی شمار اعراب او را محاصره می کنند .
هیچ کس را توان کمک به او نیست .
از مخفی گاه بیرون میزند .
شمشیر در دست می گیرد .
" سپاس اهورامزدا را که به مردی از کاشان این پیروزی را داد که دشمن او و دشمن ایرانی و دشمن
انسانیت را از پای در آورد. تا زمین و آسمان اهورایی برپاست او را پیروز خواهند خواند!"
به دژخیمان صف بسته هجوم می برد.
دقایقی بعد سر بریده اش در دستان پست اعراب قرار می گیرد .
سرش بر نیزه قرار می گیرد و تن بی سرش بر روی زمین کشیده میشود. تا عبرتی شود که ایرا نی
بر نخیزد .
مردم آنچه از پیکر پاره پاره بدست می آورند در کاشان به خاک می سپارند .
امروز آرامگاهش میزبان آزادگان و میهن پرستان است .
این نوشته کار یک مشت جاعل است که برای عقده گشایی دست به حماسه سرایی زده اند و شخصیتی بی همتا از ابولولو درست کرده اند.
اگر بخواهم خلاصه ماجرای ابولولو را بگویم این است که او از دست مولای خودش مغیره بن شعبه به عمر شکایت برد که او حقش را نمی دهد و بخش زیادی از دستمزدی که او از راه نجاری، مسگری و چلنگری به دست می آورد را برمی دارد و عمر هم گفت که او مولای تو است و این حق را دارد و تمام اوقات یک غلام متعلق به مولای اوست و اگر غلامی مشغول به کار می شود باید بخشی از دستمزدش را به مولایش بدهد. بعد از بحث های زیاد، ابولولو در جواب عمر که در خواست ساخت یک آسیاب بادی را از او می کند می گوید من برای تو یک آسیاب بادی می سازم که تا آخرین روز دنیا گندم آرد کند که خود عمر هم متوجه شد که در حقیقت مقصود ابولولو از این کنایه قتل او بوده.
قتل عمر توسط ابولولو به این شکل رخ می دهد که ابولولو وقتی عمر در حال نماز بوده می رود و از پشت او را با ضربه های خنجرش به شدت مجروح می کند. ابولولو در همان مسجد توسط مردم کشته می شود و عمر هم چند روز بعد می میرد.
Anarchy
01-03-2014, 10:59 PM
این نوشته کار یک مشت جاعل است که برای عقده گشایی دست به حماسه سرایی زده اند و شخصیتی بی همتا از ابولولو درست کرده اند.
اگر بخواهم خلاصه ماجرای ابولولو را بگویم این است که او از دست مولای خودش مغیره بن شعبه به عمر شکایت برد که او حقش را نمی دهد و بخش زیادی از دستمزدی که او از راه نجاری، مسگری و چلنگری به دست می آورد را برمی دارد و عمر هم گفت که او مولای تو است و این حق را دارد و تمام اوقات یک غلام متعلق به مولای اوست و اگر غلامی مشغول به کار می شود باید بخشی از دستمزدش را به مولایش بدهد. بعد از بحث های زیاد، ابولولو در جواب عمر که در خواست ساخت یک آسیاب بادی را از او می کند می گوید من برای تو یک آسیاب بادی می سازم که تا آخرین روز دنیا گندم آرد کند که خود عمر هم متوجه شد که در حقیقت مقصود ابولولو از این کنایه قتل او بوده.
قتل عمر توسط ابولولو به این شکل رخ می دهد که ابولولو وقتی عمر در حال نماز بوده می رود و از پشت او را با ضربه های خنجرش به شدت مجروح می کند. ابولولو در همان مسجد توسط مردم کشته می شود و عمر هم چند روز بعد می میرد.
قتل عمرشهرت وی تنها پیرامون قتل عمر و رویدادهای پس از آن است.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)او عمر بن خطاب را در ۲۶ ذیالحجه ۲۳ ه. ق/۲ نوامبر ۶۴۴ با ۳ یا ۶ ضربه با خنجر ۲ سر ترور کرد.[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-Iranica-2)درباره خاستگاه وی و زندگانی اش اطلاعات مختلف اند اما میتوان قویترین قول را اصالت نهاوندی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C) وی دانست و اینکه در جنگ به اسارت اعراب و غلامی مغیره بن شعبه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D9%87_%D8%A8%D9%86_%D8%B4 %D8%B9%D8%A8%D9%87) حاکم کوفه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D9%81%D9%87) در آمده بود.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)دین وی را اغلب منابع زرتشتی دانستهاند اما برخی گفتهاند که چون قبلاً در جنگ با رومیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86) اسیر شده بود به دین مسیحیت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%AD%DB%8C%D8%AA) گروید.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)درباره انگیزه قتل عمر نیز همچون دیگر بخشهای زندگی او اختلاف است. اغلب منابع گفتهاند که با وجودی که در دوران عمر ورود غیر عرب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B1%D8%A8) به کوفه ممنوع بود، مغیرة بن شعبه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D8%A9_%D8%A8%D9%86_%D8%B4 %D8%B9%D8%A8%D9%87) در نامهای عمر خواست تا وی به کوفه یاید تا از تواناییهایش همچون آهنگری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C) ودرودگری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%B1%DB%8C) و نقاشی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C) استفاده کنند، عمر با این درخواست موافقت کرد.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)پس از چندی ابولولو از میزان بالای خراجی که مغیره از وی دریافت میکرد (روزی دو درهم یا ماهی سه درهم) به عمر شکایت کرد اما عمر شکایتش را مردود دانست و کار آندو به مشاجره انجامید. اندکی بعد ابولولو یا خنجری عمر را در مسجد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF) مضروب کرد و هنگمیکه قصد فرار از میان جمعیت را داشت تعدادی را مجروح کرد. به گفته برخی منابع دستگیر و کشته شد اما برخی دیگر معتقدند که هنگام فرار خودکشی کرد.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-Iranica-2)درباره قتل عمر برخی دیگر نیز معتقدند نقشه قتل را دیگرانی که از سخت گیریهای عمر ناراضی بودند طراحی کردند و او تنها مجری این نقشه بود، زیرا چند روز قبل برخی هشدارهایی به عمر داده بودند.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)عبدالرحمن بن عوف (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D 9%86_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%88%D9%81) یا عبدالرحمن بن ابی بکر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D 9%86_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB%8C_%D8%A8%DA%A9% D8%B1) قتل عمر را توطئهای میان ابولولو و دو ایرانی دیگر بنامهای جفینه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%81%DB%8C%D9%86%D9%87) و هرمزان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2%D8%A7%D9%86) دانستند. پس از آن عبید الله بن عمر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_ %D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%85%D8%B1) فرزند عمر، آن دو نفر و همچنین دختر خردسال ابولولو و زنش را نیز کشت.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)فرزند عمر را چند ساعتی بازداشت کردند اما خلیفه بعدی عثمان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86) در اولین روز خلافت دستور آزادی وی را داد. این اقدام مورد اعتراض شدید علی بن ابیطالب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB%8C %D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8) و یارانش واقع شد. پس از به خلافت رسیدن علی بن ابیطالب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D9%86_%D8%A7%D8%A8%DB%8C %D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8)، عبید الله بن عمر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%DB%8C%D8%AF_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_ %D8%A8%D9%86_%D8%B9%D9%85%D8%B1) از ترس قصاص به نزد معاویه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%DB%8C%D9%87) گریخت و در جنگ با علی بن ابیطالب و یارانش کشته شد.[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-shia-3)از آنجا که اتهام ابولولو ثابت نشده بود، این انتقام گیری فرزند عمر به منازعات کلامی انجامید.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D9%86%D9%87%D8%A7% D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C#cite_note-ashkori-1)
MEHDI
01-03-2014, 11:12 PM
نکته جالب اینجاست که ابولولو یک نام عربی است و نام واقعی این ایرانی، در تاریخ ثبت نشده و البته عده ای از ایرانیان هم در همان مدینه به خونخواهی کشته شدند چون این تصور وجود داشت که این توطئه ای توسط مجوسان بوده.
Anarchy
01-03-2014, 11:32 PM
نکته جالب اینجاست که ابولولو یک نام عربی است و نام واقعی این ایرانی، در تاریخ ثبت نشده و البته عده ای از ایرانیان هم در همان مدینه به خونخواهی کشته شدند چون این تصور وجود داشت که این توطئه ای توسط مجوسان بوده.
مگه نامش پیروز نهاوندی نبوده ؟
MEHDI
01-03-2014, 11:38 PM
مگه نامش پیروز نهاوندی نبوده ؟
در بین کتاب های من نام واقعی اش ذکر نشده و در یکی از کتاب ها مترجم ذبیح الله منصوری توضیح می دهد که فقط نام عربی اش در تواریخ اسلامی ذکر شده.
khayyam
01-04-2014, 03:33 PM
نکته جالب اینجاست که ابولولو یک نام عربی است و نام واقعی این ایرانی، در تاریخ ثبت نشده و البته عده ای از ایرانیان هم در همان مدینه به خونخواهی کشته شدند چون این تصور وجود داشت که این توطئه ای توسط مجوسان بوده.
ابو لولو اسم نیست بلکه لقب هست, اسم واقعی ابولولو در تاریخ اسلام فیروز (پیروز) ثبت شده.
قدیمی ترین منابعی که این اسم رو ثبت کردن :
عمر قال: من أصابنی؟ قالوا: أبو لؤلؤة واسمه فیروز غلام المغیرة بن شعبة
الطبقات الکبری,ابن سعد ( 230 هـ ), ج 3 ص 350
وحج «عمر» بالناس عشر سنین متوالیة، ثم صدر إلى المدینة، فقتله: فیروز، أبو لؤلؤة، غلام: المغیرة بن شعبة، یوم الاثنین لأربع لیال بقین من ذی الحجة، تتمّة سنة ثلاث وعشرین.
المعارف, ابن قتیبه ( 276هـ ), ص 183
عن الشعبی، قال: لما قدم بسبی نهاوند إلى المدینة، جعل أبو لؤلؤة فیروز غلام المغیرة بن شعبة لا یلقى منهم صغیرا إلا مسح رأسه وبكى وقال:
أكل عمر كبدی- وكان نهاوندیا . . .
تاریخ الطبری, أبو جعفر الطبری ( 310هـ ), ج 4 ص 136
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.