توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زمان
Anarchy
06-13-2012, 11:18 AM
دو دیدگاه گوناگون در تعریف زمان وجود دارد. دیدگاه نخست بیان میکند که زمان قسمتی از ساختارهای اساسی جهان است، بعدی است که اتفاقات پشت سر هم در آن رخ میدهند. همچنین این دیدگاه بیان میکند که زمان قابل اندازه گیری است. این یک نوع دیدگاه واقع گرایانهاست که آیزاک نیوتن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%DB%8C%D8%B2%D8%A7%DA%A9_%D9%86%DB%8C%D9%88% D8%AA%D9%86) بیان میکند و از این رو گاهی با نام زمان نیوتونی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%86%DB %8C%D9%88%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) شناخته میشود.
در مقابل، دیدگاه دیگری چنین بیان میکند که زمان قسمتی از ساختارهای ذهنی انسان است (همراه فضا و عدد) آن چنان که ما در ذهن خود رشتهٔ رویدادها را دنبال میکنیم همچنین در ذهن خود برای طول آن اتفاقات کمیتهایی را از قبیل ثانیه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AB%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87) و دقیقه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%82%DB%8C%D9%82%D9%87) تعریف میکنیم.
تعریف دوم به هیچ هویت مستقلی برای زمان اشاره نمیکند که اتفاقات درون آن رخ دهد. این دیدگاه حاصل کار گوتفرید لایبنیتس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%88%D8%AA%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF_%D9%84% D8%A7%DB%8C%D8%A8%D9%86%DB%8C%D8%AA%D8%B3) و امانوئل کانت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A6%D9%84_%DA%A9% D8%A7%D9%86%D8%AA) میباشد که زمان را قابل اندازهگیری نمیداند و میگوید تمام اندازهها در سیستم ذهنی بشر رخ میدهد.
به طور کلی در فیزیک زمان و فضا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B6%D8%A7) به عنوان کمیتهای بنیادی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DA%A9%D9%85%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C% D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D B%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) بهشمار میآیند و امکان بیان تعریفی دقیق برای آنها در غالب دیگر کمیتها نیست به این خاطر که بقیه کمیتها همچون سرعت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D8%B9%D8%AA)، نیرو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88) و انرژی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B1%DA%98%DB%8C) همگی به وسیله این دو کمیت تعریف شدهاند.
داود بن محمود قیصری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF_%D8%A8%D9 %86_%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF_%D9%82%DB%8C%D8 %B5%D8%B1%DB%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF)، در سده هشتم هجری و در رساله «معمای زمان» مینویسد که «زمان نه آغازی دارد و نه پایانی. زمان، قابل تقسیم نیست و آنچه که ما آنرا بخش میکنیم تنها در پندار ماست.»[۱]
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86#cite_note-kanoon-0)اندازهگیری زمان شبانروز به دو گونه متفاوت تقسیم شدهاست. یکی بر اساس گاه یا موقعیت خورشید (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF) و ماه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D9%87) و طول سایه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87) بوده است. برای نمونه آریاییها (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A2%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB% 8C%E2%80%8C&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8%A C%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8 C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88:%D8%A7%DB%8C%D8 %AC%D8%A7%D8%AF+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87/%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%A A%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF+%DB%8C%DA%A 9+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D9%86%D9%88+%D8% A7%D8%B2+%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82+%D8%A7%DB%8C%D8% AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%DA%A9%D8%B1%D8%AF %D9%86+%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87+%D8%AC%D8%AF %DB%8C%D8%AF) و زرتشتیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA%DB%8C) شبانروز را بر مینای پنجگاه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%86%D8%AC%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87) یعنی از برآمدن آفتاب تا نیمروز٬ از نیمروز تا سه ساعت پس از نیمروز٬ از ساعت سه پسین تا فرو رفتن آفتاب٬ از فرورفتن آفتاب و پیدا شدن ستاره شامگاهی در آسمان تا نیمه شب و از نیمه شب تا برآمدن آفتاب. [۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86#cite_note-1)
و شیوه دیگر، تقسیم شبانروز به ۲۴ ساعت یا پاس. طول شبانروز (چه خورشیدی و چه نجومی) همیشه ۲۴ ساعت کامل نیست و در طول روزهای سال تا چند دقیقه کمتر و یا بیشتر میشود که در قرارداد عموم و برای جلوگیری از ناهنجاریها، همه شبانروزها ۲۴ ساعت کامل فرض میشوند.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86#cite_note-kanoon-0)
یکای (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%DA%A9%D8%A7) کمیت زمان در سیستم متریک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85_%D9%85%D8%AA%D8%B1% DB%8C%DA%A9) ثانیه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AB%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87) میباشد. سایر واحدهای این کمیت عبارتاند از:
دقیقه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%82%DB%8C%D9%82%D9%87)
ساعت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AA)
شبانه روز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%B2)
هفته (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87)
ماه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D9%87)
سال (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%84)
دهه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%87%D9%87)
قرن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D9%86) (سده (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%AF%D9%87))
هزاره (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%87)
گذر کند زمان این موضوع که مغز چگونه زمان را درک میکند، تا به حال ناشناخته مانده است. بارها برای همهی انسانها پیش آمده که در بعضی لحظات زندگی، زمان به کندی میگذرد و به اصطلاح کش میآید. حالا نتایج یک تحقیق نشان میدهد که در مغر ما مسیرهای ویژهای از سلولهای عصبی وجود دارد که با استفاده از آنها، میتوانیم گذشت ثانیهها را حس کنیم. در تحقیق انجامشده، پژوهشگران برای داوطلبان نورهای فلشمانند و بوقهایی ممتد را پخش کردند. سپس زمان این نورها و صداها را به تدریج اضافه کردند. نتیجه به دست آمده نشان میدهد که ا فزایش تدریجی باعث کش آمدن زمان میشد و تخمینها طولانیتر بود. اما وقتی که این دو عامل به صورت ناگهانی زیاد شدند، تخمینها رنگ و بوی واقعیت به خودشان گرفتند. به این ترتیب به نظر میرسد انتظار باعث کشآمدن زمان میشود.
سفر در زمان البته اگر از یک بعد دیگر به قضیه نگاه کنیم همه ما مسافر زمان هستیم. همین الان که شما این را میخوانید، زمان در حول و حوش و به پیش میرود و آینده به حال و حال به گذشته تبدیل میشود. نشانه اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ میشویم و میمیریم. پس زمان در جریان است.
آلبرت اینشتین با ارائه نظریه نسبیت خاص نشان داد که این کار از نظر تئوری شدنی است. بر طبق این نظریه اگه شیئی به سرعت نور نزدیک شود گذشت زمان برایش آهسته تر صورت میگیرد. بنابراین اگر بشود با سرعت بیش از سرعت نور حرکت کرد، زمان به عقب برگردد. مانع اصلی این است که اگر جسمی به سرعت نور نزدیک بشود جرم نسبی ان به بینهایت میل میکند لذا نمیشود شتابی بیش از سرعت نور پیدا کرد. اما شاید یک روز این مشکل هم حل شود. بر خلاف نویسندهها و خیالپردازها که فکر میکنند سفر در زمان باید با یک ماشین انجام شود، دانشمندان بر این عقیده هستند که اینکار به کمک یک پدیده طبیعی صورت میگیرد. در این خصوص سه پدیده مد نظر است: سیاهچالههای دوار، کرم چالهها و ریسمانهای کیهانی.
سیاهچالهها: اگر ستارهای تمام سوختش را بسوزاند، دارای جرم فشرده زیادی میشود و حفرهٔ سیاه رنگی مانند قیف تشکیل میدهد که نیروی جاذبه فوق العاده زیادی دارد؛ به نحوی که حتی نور هم نمیتواند از آن فرار کند. این حفرهها بر دو نوع هستد. برخی نمیچرخند و هر جسمی که جذب آنها شود نابود میشود. اما بعضی از سیاهچالهها در حال دوران هستند. این سیاهچالهها میتوانند سکوی پرتاب به آینده یا گذشته باشند.
کرم چاله: سکوی دیگری برای گذر از زمان است و میتواند در عرض چند ساعت، ما را چندین سال نوری جابجا کند. فرض کنید دو نفر دو طرف ملافهای را گرفتهاند و میکشند. اگر یک توپ تنیس روی این ملافه بگذاریم، در سطح ملافه، انحنایی به طرف توپ ایجاد میشود. حال اگر تیلهای را روی هر کدام از گوشههای ملافه قرار دهیم، به سمت چالهای که توپ تنیس ایجاد کردهاست میغلطد. این کار، شبیه سازی سادهای از نظریهٔ اینشتین است که معتقد است اجرام آسمانی در فضا و زمان انحنا ایجاد میکنند(درست مثل همان توپ روی ملافه). حالا اگر فرض کنیم فضا به صورت یک لایه دوبعدی روی یک محور تا شده باشد و بین نیمه بالا و پایین ان خالی باشد و دو جرم هم اندازه در قسمت بالا و پایین مقابل هم قرار گیرد، آن وقت حفرهای که هر دو ایجاد میکنند میتواند به همدیگر رسیده و ایجاد یک تونل کند. مثل این که یک میانبر در زمان و مکان ایجاد شده باشد. به این تونل میگویند کرم چاله. این امید است که یک کهکشانی که ظاهرا میلیونها سال نوری دور از ماست، از راه یک همچین تونلی بیش از چند هزار کیلومتر دور از ما نباشد. در اصل میشود گفت کرم چاله تونل ارتباطی بین یک سیاهچاله و یه سفیدچالهاست و میتواند بین جهانهای موازی ارتباط برقرار کند و در نتیجه به همان ترتیب میتواند ما را در زمان جابجا کند.
ریسمانهای کیهانی: آخرین راه سفر در زمان ریسمانهای کیهانی است. طبق این نظریه یک سری رشتههایی به ضخامت یه اتم در فضا وجود دارند که کل جهان را پوشش میدهند و تحت فشار خیلی زیادی هستند. اینها هم یه نیروی جاذبه خیلی قوی دارند که هر جسمی را سرعت میدهند و چون مرزهای فضا زمان را مغشوش میکند لذا میشود از انها برای گذر از زمان استفاده کرد.
تونل زمان: واقعیت یا خیال؟ چند اشکال در مسالهٔ سفر در زمان وجود دارد. اول اینکه اصلا نفس تئوری سفر در زمان یک پارادوکس است. پارادوکس یا محال نما یعنی چیزی که نقض کننده(نقیض) خودش در درونش است. به طور مثال، اگر شخصی در زمان به عقب برگردد و به تاریخی که هنوز بدنیا نیامدهاست برود، چطور میتواند آنجا باشد؟ یک راه حل برای این مشکل، نظریهٔ جهانهای موازی است. طبق این نظریه امکان دارد چندین جهان وجود داشته باشد که مشابه جهان ماست اما ترتیب وقایع در انها فرق میکند. پس وقتی به عقب برمیگردیم در یک جهان دیگر وجود داریم نه در جهانی که در ان هستیم. طبق این نظریه بینهایت جهان موازی وجود دارد و ما هر دستکاری که در گذشته انجام بدهیم یک جهان جدید پدید میاید.
(http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86#cite_note-kanoon-0)
Anarchy
06-13-2012, 11:24 AM
مفهوم زمان از دیدگاه هایدگر (http://philosophers.atspace.com/t_heidegger.htm)
ترانه جوانبخت
در این مقاله به بررسی رساله هایدگر با عنوان ”مفهوم زمان“ می پردازم. هایدگر در این رساله به بحث درباره زمان پرداخته است. برای درک کتاب ” وجود و زمان“ بهتر است قبل از مطالعه آن به مطالعه رساله ”مفهوم زمان“ پرداخت.
از نظر هایدگر مفهوم زمان را می توان در ابدیت یافت و پیش شرط آن اشراف و درک کامل ابدیت است. برای این منظور باید به ابدیت ایمان یافت اما فیلسوفان به ایمان و یقین در این باره هرگز نمی رسند چرا که شک اساس فلسفه است و فلسفه هرگز نمی تواند حیرت را ازمیان بردارد. الهیات از نظر هایدگر با دازاین انسانی یعنی هستی نزد خدا و هستی زمان مند در انسان سروکار دارد اما خدا نیازی به الهیات ندارد و ایمان به او وجودش را سبب نمی شود. ایمان مسیحی با آنچه در زمان روی داده مرتبط است. چون فیلسوف ایمان نمی آورد می خواهد زمان را از خود زمان درک کند.
هایدگر زمان را به سه نوع زمان روزمره و زمان طبیعی و زمان جهانی تقسیم می کند. در بحث زمان روزمره می گوید که زمان آن چیزی ست که اتفاقات در آن رخ می دهند. زمان در موجود تغییر پذیر اتفاق می افتد. پس تغییر در زمان است. تکرار دوره ای ست. هر دوره تداوم زمانی یکسانی دارد. ما می توانیم مسیر زمانی را به دلخواه خود تقسیم کنیم. هر نقطه اکنونی زمانی بر دیگری امتیاز ندارد و اکنونی پیش تر و پس تر (بعدتر) از خود دارد. زمان یکسان و همگن است. ساعت چه مدت و چه مقدار را نشان نمی دهد بلکه عدد ثبت شده اکنون است. هایدگر می پرسد که این اکنون چیست و آیا من انسان بر آن چیرگی و احاطه دارم یا نه؟ آیا این اکنون من هستم یا فرد دیگری ست؟ اگر این طور باشد پس زمان خود من هستم و هر فرد دیگر نیز زمان است و ما همگی در با هم بودنمان زمان هستیم و هیچ کس و هر کس خواهیم شد.
آیا من همین اکنون هستم؟ یا تنها آن کسی که این را می گوید؟ هایدگر زمان طبیعی را همان ساعت طبیعی تبادل روز و شب می داند که دازاین انسانی ان را مشخص کرده است. آیا من بر هستی زمان احاطه دارم و چیره ام؟ آیا خود را در اکنون دخیل می دانم؟ آیا من خود اکنونم و دازاین من زمان است؟ آیا این زمان است که ساعت را در ما به وجود می آورد؟
آگوستین جان انسان را زمان می داند و در اعترافات خود به طرح این پرسش پرداخته است. آگوستین می گوید: ای جان در تو زمان را جستجو می کنم و اندازه می گیرم. آن دم که دیگران ناپدید و محو می شوند اشیاء حادث و فانی تو را به موجودیتی می آورند که بر جا می ماند. دازاین اکنونی همان هستی حاضر است و من این هستی را در دازاین اکنونی اندازه می گیرم نه اشیاء فانی را که در می گذرند. آن دم که زمان را اندازه می گیرم هستی خود را و حال خود را اندازه می گیرم. پرسش درباره چیستی زمان ما را به تامل درباره دازاین می کشاند و منظور از دازاین امر هستنده در هستی خودش است. دازاین همان حیات انسانی ست و هر کدام از ما این هستنده هستیم. یعنی دازاین من هستم است.بیان اصیل هستی اظهار من هستم است. پس دازاین در حکم هستی من است.
اگر لازم است هستی انسان در زمان باشد پس ناچار باید این دازاین در فرمان های بنیادین هستی اش مشخص شود. هایدگر ساختارهای بنیادین دازاین را شامل این ویژگی ها می داند:
١. دازاین هستنده ای ست که با در جهان بودن مشخص می شود. یعنی حیات انسانی با جهان سر کردن و با آن درگیر شدن است. هستی انسان با درگیر شدن ذهنی با جهان و در آن درنگ کردن و مورد پرسش قرار دادن است. در جهان بودن به معنای مراقبت کردن از جهان است.
٢. در پی حکم در جهان بودن دازاین می توان نتیجه گرفت که دازاین با همدیگر بودن و با دیگران بودن است. همین جهان را با دیگران داشتن به معنای برای دیگران بودن است.
٣. با هم داشتن جهان فرمان ممتاز هستی ست. روش بنیادین دازاین جهان یعنی با هم داشتن آن است که همانا سخن گفتن است. سخن گفتن کامل همان سخن گفتن گویا و واضح درباره چیزی ست. در سخن گفتن آدمی ست که در جهان بودن او نقش دارد. سخن گفتن در واقع تفسیر نفس دازاین نیز هست. این نکته نشان می دهد که هر آن دازاین چه درکی از خود دارد و خود را چه فرض می کند. در با همدیگر سخن گفتن انسان نه تنها از موضوع مورد صحبت حرف می زند بلکه تفسیر او از اکنونی که در این گفتگو می باشد نیز وجود دارد.
٤. دازاین هستنده ای ست که خود را در حکم من هستم مشخص می کند. دازاین همان طور که در جهان بودن است دازاین من هم هست. دازاین در هر آنی از آن خودش است.
٥. چون دازاین هستنده ای ست که من هستم و با یکدیگر بودن را مشخص می کند می توان نتیجه گرفت که من تا حدودی دازاین خودم نیستم بلکه دیگران هستم. من با دیگران هستم و دیگران هم همین طور با دیگرانند.هیچ کس خود او نیست. او هیچ کس و توامان همه کس است. همین هیچ کس همان هرکس است. پس دازاین هستنده ای ست که من هستم است و هستنده ای ست که هر کس است.
٦. دازاین در در جهان بودن هر آنی هر روزه اش به هستی خودش برمی گردد. اگر در همه سخن گفتن ها از جهان سخن گفتن دازاین درباره خودش وجود دارد همه مراقبت ها مراقبت هستی از دازاین هم هست. یعنی انسان در حین سخن گفتن از جهان از خودش هم دارد حرف می زند و در عین حال مراقبت هستی از اونهفته است. من تا حدی خودم هستم و دازاین من در آنچه با آن در ارتباط هستم و آنجه مرا با شغلم پیوند می دهد و به آن مشغولم نقش دارد. مراقبت از دازاین مراقبت از هستی را به دنبال دارد و این همان تفسیر دازاین است و به کمک این تفسیر دازاین را درک می کنند.
٧. در حد متوسط دازاین روزمره بازتابی از من و نفس (خودم) نهفته نیست اما دازاین خود را در خود دارد. او در نزد خویشتن خویش وجود دارد. دازاین با آنچه با آن ارتباط دارد ظاهر می شود.
٨. به دازاین نمی توان به اندازه هستنده استناد کرد. با اشارت به دازاین نمی توان از هستنده حرف زد. پیوند ابتدایی معطوف به دازاین تامل نیست بلکه خود تجربه کردن آن در سخن گفتن از آن است و تنها به شیوه سخن گفتن از دازاین است که دازاین هر آنیت اش را داراست ولی باید در نظر داشت که در تفسیر دازاین روزمرگی حاکم است. این تفسیر از طرف هر کس طبق سنت هاست. دازاین در خودش در دسترس است و تفسیر آن با توجه به هستی آن است. این یک پیش شرط است.
حیرت ما در پی درک دازاین در محدودیت در ناایمنی و نقصان توان شناختی ما نیست بلکه در خود هستنده ای ست که باید بشناسیم یعنی این حیرت در امکان اساسی هستی خودش است. دازاین در هر آنیت وجود دارد. تا وقتی آنی وجود دارد همان آن دازاین من است. تعیین آن تعیینی دقیق برای این هستی ست. هر کسی که آن را انکار کند سخن گفتن از آن را از دست می دهد. دازاین به انتها نمی رسد و در انتها دازاین وجود ندارد.پس فرجام دازاین دیگران عدم است و دیگر وجود ندارد و به همین دلیل است که دازاین دیگران نمی تواند جایگزین دازاین به معنای اصیل آن شود. پس من هرگز دیگری نیستم. فرجام دازاین من یعنی مرگ من به این معنی نیست که پیوند یکمرنبه گسسته شود. دازاین می تواند خود را با مرگش یکی کند و این منحصرترین امکان خویشتن دازاین است.
این منحصرترین امکان هستی در شرف واقع شدن در یقین است و این یقین از رهگذر ابهام حاصل می شود. تفسیر خود دازاین که از یقین و اصالت جلوتر می رود تفسیر بر مرگ خودش است که همراه با یقین است.
هایدگر می پرسد زمان چبست؟ و دازاین در زمان چیست؟ دازاین در هر آن بر مرگ خود آگاهی دارد. دازاین به معنی حیات انسانی همان امکان داشتن است. یعنی گذشتن مطمئن و در عین حال مبهم از خود ممکن است. هستی امکان بر مرگ واقف است و معلوم است که آن را می دانم اما به آن فکر نمی کنم. دانایی من از مرگ تفسیری از دازاین است. دازاین این امکان را دارد که مرگ خود را دور کند. گذر زمانی که من به سوی آن می روم عبور از من است. زمانی می رسد که من در هیچ کدام از اینها نخواهم بود نه در انسانی نه در بیهودگی ها نه در طفره رفتن ها و نه در یاوه گویی ها. این عبور همه چیز را به سوی مرگ و عدم می برد. این عبور هیچ حادثه ای در دازاین من نیست چون با هر رویداد دازاین تغییر می کند ولی از رفتن به عدم دازاین تغییر نمی کند. این عبور چیستی نیست بلکه چونی ست یعنی علت اصیل دازاین من را در بر دارد.
دازاین در نهایی ترین امکان هستی اش خود زمان است نه در زمان که زمان خودش در آن و از آن وجود دارد. وقت نداشتن یعنی زمان را به اکنون بد و ناجور هرروزگی انداختن. پدیدار بنیادین زمان آینده است. زمان هیچ گاه به درازا نمی کشد چون در اساس هیچ درازایی ندارد.
دازاین خود باید نفس زمان باشد. آن را با ساعت اندازه می گیریم. آنگاه دازاین همراه با ساعت است. این دازاین محاسبه می کند و از چندی زمان می پرسد. پس با زمان در اصالت و حقیقت یکی نیست. در پرسش از کی و چه مدت دازاین زمان خودش را گم می کند. دازاین محاسبه شونده با زمان زمان است. زمان را در چه مدت آوردن پنداشتن آن در حکم حالای اکنون است. دازاین از چونی می گذرد و به چیستی هر آنی درمی آویزد. دازاین اکنون خودش می شود. همه اتفاقاتی که در جهان رخ می دهند برای دازاین محدود به اکنون می شود. این امر همان امر ”هنوز نه“ است. دازاین از آینده خلاص نمی شود. آینده نفس اکنون را به اندازه اکنون خودش شکل می دهد و می سازد. گذر به سوی آینده نمی تواند اکنونی شود وگرنه عدم خواهد بود.
دازاین در چیستی دلزده و ملول می شود. دلزده از پر کردن روز می شود. برای این دازاین به اندازه اکنون بودنی که هرگز زمان ندارد زمان دراز می شود. زمان تهی می شود زیرا دازاین با پرسش از چندی (چه مقداری) زمان آن را طولانی و درازآهنگ کرده است. درحالی که در اثنای بازگشت به گذشته هیچگاه خسته کننده نمی شود. در هرروزگی رویداد جهان در زمان در اکنون حادثمی شود و امر یکنواخت به حالا بازمی گردد. حالا از حالا تا آن موقع تا بعد تا حالای دیگر.
دازاین که به مثابه با همدیگر بودن مشخص شده از سوی آنچه منظور هرکس است از سوی آنچه رهاست همان جریانی که کسی نیست و هیچ کس است هدایت می شود. دازاین در هرروزگی و یکنواختی آن هستی ای نیست که من هستم بلکه از آن همان هستی ست که هرکس است. دازاین زمانی ست که هرکس در آن با دیگری و با یکدیگر است. این هرکس- زمان ساعتی که هر کس دارد زمان با یکدیگر در جهان بودن را نشان می دهد.
ساعت به ما حالا را نشان می دهد اما هیچ ساعتی به ما آینده و گذشته را نشان نداده است. وقتی با ساعت روی دادن آتی حادثه ای را مشخص می کنیم منظورمان آینده نیست بلکه تا کی بودن مدت و درازای انتظار کشیدن حالای من تا به حالای گفته شده را مشخص می کند. از زمان طبیعت (طبیعی) درمی یابیم که زمان به جای گذشته و آینده حالا می باشد و زمان به مثابه اکنون تعبیر می شود. گذشته به مثابه ”نه دیگر اکنون“ و آینده به مثابه ”هنوز نه اکنون“ تفسیر می شود. گذشته را نمی توان بازآورد و آینده نامشخص و مبهم است. طبیعت در هرروزگی به طور مداوم اتفاق می افتد یعنی تکرار می شود. رویدادها در زمان وجود دارند اما زمان ندارند بلکه به طور گذرا و عبور کننده از رهگذر یک اکنون رخ می دهند. این زمان اکنونی فرجام یک دوره است. جهت مفهومی ست یگانه و برگشت ناپذیر. همه اتفاقات از آینده ای بی انتها به گذشته ای بازنیامدنی رخ می دهند.
دو مورد برگشت ناپذیری و شبیه سازی بر نقطه اکنون وجود دارند. زمان شیفته وار دنبال گذشته می دود. همگن سازی همسانی زمان با فضا (مکان) است و زمان در اکنون واپس رانده می شود. در واقع محور مختصات زمان T در کنار محورهای مختصات مکانی X Y Z است.
قبلا و بعدا ضرورتا پیش تر و دیرتر نیستند. اموری در ردیف ارقام که بعد یا قبل از خود هستند هم نیستند. ارقام پیش تر و بعدتر ندارند و ابدا در زمان نیستند. زمان در خود دازاین است. دازاین متعلق به من و از آن من است. دازاین در هرروزگی است و قبل از آینده ناپایدار است. این را وقتی درمی یابیم که آینده و گذشته با هم تلاقی کنند. گذشته را نمی توان بازآورد. زمانمند کردن اکنون نمی تواند به گذشته نزدیک شود پس گذشته در چنبره اکنون می ماند تا در حکم اکنون خود دازاین تاریخی نشود اما دازاین از حکم اکنون تاریخی می شود. در آینده دازاین گذشته خودش است. در چونی دازاین به آن برمی گردد. فقط کیفیت و چونی آن تکرارپذیر است.
اگر گذشته را به عنوان یک امر تاریخی تجربه کنیم با امر گذشته فرق دارد و من هم می توانم به آن برگردم. گذشته نزد تاریخ و وبال گردن آن است. نگرانی از نسبیت باوری هراس از دازاین است. گذشته به مثابه تاریخ اصیل در چونی قابل تکرار است. اکنونی که می تواند در آینده باشد اولین گزاره هرمنوتیک است و آنچه این گزاره می گوید نفس تاریخیت است.
تا زمانی که فلسفه تاریخ را موضوع مورد مشاهده و تامل در روش می داند و آن را تقسیم بندی می کند به دنبال این نخواهد بود که تاریخ چیست. راز تاریخ در تاریخی بودن است.
زمان قاعده درست فردانیت است اما به سوی شکل گیری هستی های استثنایی نمی رود. او مستثنا کردن خود را نابود می کند و همه را یکسان می کند. هر کس در با هم بودن با مرگ به چونی برمی گردد. زمان چونی و کیفیت است. زمان چیستی نیست. من زمان هستم. من زمان خود هستم.
از نظر من چند نکته در رساله ”مفهوم زمان“ هایدگر وجود دارد:
١. هایدگر دازاین را هستی فعال انسان در نظر گرفته چرا که دازاین از نظر او هستی درگیر انسان با جهان و دیگران است و هستی نمی تواند منفعل باشد. اما هایدگر نحوه توسعه دازاین در انسان را شرح نداده و به این موضوع که چه عواملی در توسعه دازاین موثرند نپرداخته است. یکی از این عوامل به نظر من مسافرت است. هر چقدر انسان بیشتر مسافرت کند بیشتر از زندان خود بیرون می آید و با جهان و دیگران ارتباط برقرار می کند و درگیر می شود و در نتیجه همین مسافرت هاست که انسان به شناخت جهان و دیگران می پردازد و هستی فعال در او که همان دازاین است توسعه می یابد.
٢. اگر دو انسان را در مسافرت در نظر بگیریم این پرسش را می توان مطرح کرد که آیا برای هر دوی این افراد هستی فعال و در ارتباط با جهان و دیگران به یک میزان توسعه می یابد؟ جواب من به این سئوال منفی ست. به نظر من میزان توسعه هستی در انسان به انگیزه او بستگی دارد. بنابراین بین این دو نفر آن کسی که انگیزه بیشتری برای درگیر شدن با جهان و دیگران در مدت این سفر دارد بیشتر از فرد دیگر به توسعه هستی در خود کمک خواهد کرد.
٣. وقتی به این پرسش فکر می کردم که آیا صرفا انگیزه انسان برای توسعه هستی کافی ست یا عوامل دیگر هم موثرند؟ به این نتیجه رسیدم که حتی اگر دو نفر در سفر یک مقدار انگیزه برای درگیر شدن با جهان و دیگران داشته باشند دازاین در آنها به یک مقدار توسعه نخواهد یافت. به نظر من تجربه مهمترین عامل در این مرحله است. فردی که از جهان و انسان های موجود در سفرش آگاهی دارد بهتر از دیگری درگیر آنها خواهد شد و بیشتر از دیگری جهان و انسان هایی که در سفرش با آنها مواجه می شود را مورد پرسش قرار خواهد داد و البته این آگاهی در او بستگی به تجربه ای دارد که از این سفر قبلا به دست آورده و اگر به تعداد بیشتری نسبت به فرد دیگر این سفر را تجربه کرده این تجربه ها برای پرسش کردن درباره جهان و انسان های این سفر به کمکش خواهد آمد. بنابراین به نظر من توسعه هستی در انسان تجربی ست.
٤. هایدگر مطرح کرده که هرکس کاملا خودش نیست بلکه تحت تاثیر دیگران است. این درست است که دیگران در هستی هر کس نقش دارند اما هایدگر نگفته که این هستی در افراد مختلف تا چه حد تحت تاثیر دیگران است. آنچه واقعیت دارد این است که تاثیر دیگران در هر فرد نسبت به دیگری متفاوت است و مقدار این تاثیر بستگی به روحیه آن فرد دارد و نمی توان گفت که تاثیر دیگران در هر کس با دیگری برابر است.
٥. البته این مورد را می توانند برای این موارد که من بر متافیزیک هایدگر مطرح کردم وارد بدانند که هایدگر نقش پررنگ سوبژه در متافیزیک را که سبب انحراف آن شده کم رنگ کرده و دازاین را به عنوان آن وجود در نظر گرفته که باید در فلسفه مورد نظر ما باشد اما به دلیل انحراف متافیزیک این دازاین به وجود غیر واقعی تبدیل شده و انگیزه و تجربه و روحیه فردی که من در اشکال هایی که بر متافیزیک هایدگر گرفتم مطرح کردم هر سه مربوط به سوبژه است و تاثیر منفی در برداشت درست از هستی دارد. در جواب این انتقاد لازم است بگویم که اگر چه نقش هایدگر در متافیزیک شبیه نقش کانت است که سعی در اصلاح متافیزیک در تصحیح آن و برگرداندن متافیزیک از یک متافیزیک منحصر در سوبژه به یک متافیزیک جدید است و هایدگر شروع این اشکال را از متافیزیک جزم گرای دکارت می داند که با مطرح کردن cogito صرفا سوبژکتیویته را مبنای متافیزیک قرار داد اما به نظر من حذف سوبژه انسانی در متافیزیک تا حد قرار دادن آن به صفر امکان ندارد و نمی توان وجود را کل جهان و دیگران در نظر گرفت و سوبژه فرد را به طور کامل حذف کرد و تاثیر جهان و دیگران را در او در نظر گرفت و پرسش کردن و سخن گفتن از جهان شامل دیگران را به عنوان هستی مطرح کرد بدون آن که انگیزه و تجربه و روحیه فرد برای شناخت این جهان شامل دیگران در نظر گرفته شود. به نظر من انتظار داشتن شناخت درست از هستی توسط یک فرد بدون در نظر گرفتن انگیزه و تجربه و روحیه تاثیر پذیری او از جهان هستی امکان ندارد. بنابراین در حد صفر نزول دادن جایگاه سوبژه در متافیزیک هم نمی تواند راه حل برای رفع مشکل سوبژکتیویته باشد.
٦. نباید از نظر دور داشت که متافیزیسین ها هر یک به نوعی به اشکالات موجود در بحث متافیزیک پرداخته اند و می بینیم که گاهی فیلسوفانی چون کانت و هایدگر سعی در دور شدن از سوبژکتیویته صرف دکارتی داشته اند و متفکرینی چون هگل سعی در نزدیک شدن به مقولات ارسطویی داشته اند و کلی بودن وجود در متافیزیک را با نزدیک کردن دیدگاه خود به مقوله ها خدشه دار کرده اند و هایدگر بر افرادی چون هگل ایراد گرفته که با این کار سبب شدند متافیزیک باز هم بیشتر از راه درست خود دور شود چرا که از نظر هایدگر از افلاطون و ارسطو به بعد تا اواخر قرن بیستم متافیزیک در غرب سیر انحرافی طی کرده که هایدگر در کتاب سترگ خود ”وجود و زمان“ به رفع این اشکال مهم پرداخته است.
منبع: مفهوم زمان و چند اثر دیگر- مارتین هایدگر- ترجمه علی عبداللهی- نشر مرکز- ۱۳۸۳- تهران
(استفاده از مقالات سایت تنها با ذکر نام نویسنده و لینک مستقیم به مقاله آزاد می باشد)
Anarchy
09-29-2012, 04:56 PM
دوستان در مورد سفر در زمان چی میدونید؟ به نظرتون شدنی هست؟
Nocturne
09-29-2012, 06:15 PM
دوستان در مورد سفر در زمان چی میدونید؟ به نظرتون شدنی هست؟
بله شدنی است، ولی در کدام جهت؟ سفر به گذشته امکان پذیر نیست چون خلاف قانون دوم ترمودینامیک است، در یک سیستم انتروپی همیشه افزایش پیدا میکند و نه کاهش، ولی سفر به جلو امکان پذیر است و اگر به سرعت نور نزدیک شویم یا در برابر یک چیزی مانند سیاه چاله که جرم زیادی دارد قرار بگیریم زمان کند میشود و به طور مثال با گذراندن یک سال به دور یک سیاه چاله ما یک سال و بقیه پنج سال زمان را تجربه کرده اند.
Anarchy
09-29-2012, 06:24 PM
بله شدنی است، ولی در کدام جهت؟ سفر به گذشته امکان پذیر نیست چون خلاف قانون دوم ترمودینامیک است، در یک سیستم انتروپی همیشه افزایش پیدا میکند و نه کاهش، ولی سفر به جلو امکان پذیر است و اگر به سرعت نور نزدیک شویم یا در برابر یک چیزی مانند سیاه چاله که جرم زیادی دارد قرار بگیریم زمان کند میشود و به طور مثال با گذراندن یک سال به دور یک سیاه چاله ما یک سال و بقیه پنج سال زمان را تجربه کرده اند.
پس اینی که نوشته شده امکان پذیر نیست؟
البته اگر از یک بعد دیگر به قضیه نگاه کنیم همه ما مسافر زمان هستیم. همین الان که شما این را میخوانید، زمان در حول و حوش و به پیش میرود و آینده به حال و حال به گذشته تبدیل میشود. نشانه اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ میشویم و میمیریم. پس زمان در جریان است.
آلبرت اینشتین با ارائه نظریه نسبیت خاص نشان داد که این کار از نظر تئوری شدنی است. بر طبق این نظریه اگه شیئی به سرعت نور نزدیک شود گذشت زمان برایش آهسته تر صورت میگیرد. بنابراین اگر بشود با سرعت بیش از سرعت نور حرکت کرد، زمان به عقب برگردد. مانع اصلی این است که اگر جسمی به سرعت نور نزدیک بشود جرم نسبی ان به بینهایت میل میکند لذا نمیشود شتابی بیش از سرعت نور پیدا کرد. اما شاید یک روز این مشکل هم حل شود. بر خلاف نویسندهها و خیالپردازها که فکر میکنند سفر در زمان باید با یک ماشین انجام شود، دانشمندان بر این عقیده هستند که اینکار به کمک یک پدیده طبیعی صورت میگیرد. در این خصوص سه پدیده مد نظر است: سیاهچالههای دوار، کرم چالهها و ریسمانهای کیهانی.
Mehrbod
09-29-2012, 06:31 PM
پس اینی که نوشته شده امکان پذیر نیست؟
این بستگی به این دارد که زمان را جدا از ماده بدانیم یا نه.
در برخی جاها از روی تاریخ یا مزداهیک (ریاضی) بکار رفته یا روی هم رفته فلسفه کهنه زمان را جدا از ماده میدانند.
در فیزیک نوین زمان چیزی آهنجیده (abstracted) و بجز دریافت ما از جنبش ماده بیش نیست و مَهند نیست چه اندازه از تندای شید (نور) فراتر برویم، نمیتوانیم به گذشته برگردیم.
همچنین اینکه هیچ چیز تندتر از شید نمیتواند باشد نادرست است، کرانههای جهان ما (خود اِسپاش یا space) با تندایی فراتر از شید میگسترد، ولی چیزی هم گمان نمیکنم به گذشته برود!
در یک سیستم انتروپی همیشه افزایش پیدا میکند و نه کاهش
این را من هنوز دشواری دارم. قانون دوم ترمودینامیک میگوید آنتروپی همواره به افزایش میگِراید (tends to a maximum)، نه اینکه همواره افزایش میابد.
Nocturne
09-29-2012, 06:39 PM
پس اینی که نوشته شده امکان پذیر نیست؟
خوب این چیزی که اینجا نوشته باعث سفر به آینده میشود و نه گذشته، از سرعت نور پیشی گرفتن هم ممکن نیست چون هر چیزی که جرم دارد وقتی سرعت آن افزایش پیدا کند به تناسب انرژی که برای افزایش بیشتر سرعت آن جسم لازم است نیز افزایش پیدا میکند چون جرم افزایش پیدا کرده و فقط ذراتی که هیچ جرمی ندارند مانند فوتون میتوانند به این سرعت برسند.
Alice
09-29-2012, 06:41 PM
پس اینی که نوشته شده امکان پذیر نیست؟
البته اگر از یک بعد دیگر به قضیه نگاه کنیم همه ما مسافر زمان هستیم. همین الان که شما این را میخوانید، زمان در حول و حوش و به پیش میرود و آینده به حال و حال به گذشته تبدیل میشود. نشانه اش هم رشد موجودات است. ما بزرگ میشویم و میمیریم. پس زمان در جریان است.
آلبرت اینشتین با ارائه نظریه نسبیت خاص نشان داد که این کار از نظر تئوری شدنی است. بر طبق این نظریه اگه شیئی به سرعت نور نزدیک شود گذشت زمان برایش آهسته تر صورت میگیرد. بنابراین اگر بشود با سرعت بیش از سرعت نور حرکت کرد، زمان به عقب برگردد. مانع اصلی این است که اگر جسمی به سرعت نور نزدیک بشود جرم نسبی ان به بینهایت میل میکند لذا نمیشود شتابی بیش از سرعت نور پیدا کرد. اما شاید یک روز این مشکل هم حل شود. بر خلاف نویسندهها و خیالپردازها که فکر میکنند سفر در زمان باید با یک ماشین انجام شود، دانشمندان بر این عقیده هستند که اینکار به کمک یک پدیده طبیعی صورت میگیرد. در این خصوص سه پدیده مد نظر است: سیاهچالههای دوار، کرم چالهها و ریسمانهای کیهانی.
اصلن سفر به گذشته همون پارادوکس های معروف خودش رو به همراه میارهـــ... ! که هاوکینگ پارادوکس پدربزرگ بهشون میگهــــ... ؛
این پارادوکوس ها در حال حاضر اصلن قابل توجیه نیستنــــ... !
Anarchy
09-29-2012, 06:42 PM
در فیزیک نوین زمان چیزی آهنجیده (abstracted) و بجز دریافت ما از جنبش ماده بیش نیست و مَهند نیست چه اندازه از تندای شید (نور) فراتر برویم، نمیتوانیم به گذشته برگردیم.
خب متوجه نشدم چرا نمیتونیم به گذشته برگردیم مهربدجان...بیشتر توضیح میدی؟
Nocturne
09-29-2012, 06:42 PM
این را من هنوز دشواری دارم. قانون دوم ترمودینامیک میگوید آنتروپی همواره به افزایش میگِراید (tends to a maximum)، نه اینکه همواره افزایش میابد.
درست میگویید من اشتباه نوشتم، منظور شانس گراییدن به بی نظمی بیشتر است.
Anarchy
09-29-2012, 06:47 PM
اصلن سفر به گذشته همون پارادوکس های معروف خودش رو به همراه میارهـــ... ! که هاوکینگ پارادوکس پدربزرگ بهشون میگهــــ... ؛
این پارادوکوس ها در حال حاضر اصلن قابل توجیه نیستنــــ... !
در همین مطلبی که در پست اول آوردم در این خصوص توضیح مختصری داده که البته همه در حد نظریه هستن!!!
تونل زمان: واقعیت یا خیال؟ چند اشکال در مسالهٔ سفر در زمان وجود دارد. اول اینکه اصلا نفس تئوری سفر در زمان یک پارادوکس است. پارادوکس یا محال نما یعنی چیزی که نقض کننده(نقیض) خودش در درونش است. به طور مثال، اگر شخصی در زمان به عقب برگردد و به تاریخی که هنوز بدنیا نیامدهاست برود، چطور میتواند آنجا باشد؟ یک راه حل برای این مشکل، نظریهٔ جهانهای موازی است. طبق این نظریه امکان دارد چندین جهان وجود داشته باشد که مشابه جهان ماست اما ترتیب وقایع در انها فرق میکند. پس وقتی به عقب برمیگردیم در یک جهان دیگر وجود داریم نه در جهانی که در ان هستیم. طبق این نظریه بینهایت جهان موازی وجود دارد و ما هر دستکاری که در گذشته انجام بدهیم یک جهان جدید پدید میاید.
Nocturne
09-29-2012, 06:47 PM
همچنین اینکه هیچ چیز تندتر از شید نمیتواند باشد نادرست است، کرانههای جهان ما (خود اِسپاش یا space) با تندایی فراتر از شید میگسترد، ولی چیزی هم گمان نمیکنم به گذشته برود!
آیا کرانه های جهان (fabric of space) را میتوان یک چیز حساب کرد؟
Alice
09-29-2012, 06:52 PM
در همین مطلبی که در پست اول آوردم در این خصوص توضیح مختصری داده که البته همه در حد نظریه هستن!!!
آره اینم خوندمـــ...
ولی در حد همون نظریه س ؛
خود جهان های موازی هنوز کلی حرف و حدیث دربارش باقی مونده چه برسه بخوایم پارادوکس های زمان رو باهاشون توجیه کنیمــــ... !
Mehrbod
09-29-2012, 07:25 PM
خب متوجه نشدم چرا نمیتونیم به گذشته برگردیم مهربدجان...بیشتر توضیح میدی؟
خوب رفتن به این چم[1] است که ما باید گذشته را یکجایی داشته باشیم تا به آن برویم دیگر، ولی ما گذشته و
آینده نداریم، تنها کنون را داریم که همان جنبش ماده از گذشته و بسوی آینده است. جایی بجز اینجا و زمانی بجز اکنون نیست.
برای رفتن به آینده هم باز جایی نمیرویم، همانجایی که هستیم جنبش خودمان را کند میکنیم میگذاریم جنبش
پیرامون تند باشد، سپس جنبشمان را دوباره میهمگاهیم[2] و به اندرکنش[3] در آینده میپردازیم.
----
1. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Meaning), MacKenzie Meaning
2. ^ Hamgâhidan || همگاهیدن: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Synchronize) To synchronize
3. ^ andar+kardan::Andarkardan || اندرکردن: تعامل داشتن/کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interaction) To interact
Anarchy
09-29-2012, 07:29 PM
خوب رفتن به این چم است که ما باید گذشته را یکجایی داشته باشیم تا به آن برویم دیگر، ولی ما گذشته و
آینده نداریم، تنها کنون را داریم که همان جنبش ماده از گذشته و بسوی آینده است. جایی بجز اینجا و زمانی بجز اکنون نیست
خب با این تعریف تو که باید زمان رو چیزی جدا از ماده بدونیم نه برگرفته از ماده...
Mehrbod
09-29-2012, 07:40 PM
آیا کرانه های جهان (fabric of space) را میتوان یک چیز حساب کرد؟
nocturne جان fabric of space میشود تارپودِ[1] اِسپاش، کرانههای جهان میشود edge of the universe یا همچین چیزی.
از زمان مِهبانگ میدانیم که جهان رو به گسترش است، این گسترش در درازنای زمان شتاب میگیرد و
هماکنون هم خود اِسپاش[2] تندتر از شید[3] گسترده میشود و برای همین ما نمیتوانیم همه جهان را ببینیم.
----
1. ^ Târpud || تارپود: بافت; اساس Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Fabric) Fabric
2. ^ Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Space), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ca4e85084a9e43c5890c2ed96333b89c-fa.html) Space
3. ^ Šid || شید: نور; شیدِ خور = خورشید Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Light) Light
Reactor
09-29-2012, 07:41 PM
موضوع جذابیه. به نظر من جابجایی سریع بین فاصله های مکانی بسیار دور یک روزی به یک طریقی محقق میشه. اما جابجایی زمانی همون پارادوکس های همیشگی خودش رو داره. درسته که نظریه هایی مثل نظریه جهان های موازی و همزاد سعی میکنه توجیهش کنه ولی خوب هنوز اتفاقی نیوفتاده و عملی صورت نگرفته تا بخواهیم باهاش یک پله بعد رو ثابت کنیم.
Mehrbod
09-29-2012, 08:17 PM
خب با این تعریف تو که باید زمان رو چیزی جدا از ماده بدونیم نه برگرفته از ماده...
بر پایه این تعریف زمان یک فرایافت[1] آهنجیده[2] بیشتر نیست که ما «حس» میکنیم، ولی در واقعیت باشنده[3] نیست.
چیزی جدا از ماده نیست به هر روی، که به آن وابسته هم هست.
جنبش ماده -> زمان
----
1. ^ Farâyâft || فرایافت: پندارهای که از چند پندارهیِ دیگر ساخته شده باشد; مفهوم Concept
2. ^ Âhanjidan || آهنجیدن: انتزاع کردن; بیرون کشیدن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Abstraction) To abstract
3. ^ Bâšande || باشنده: موجود Being
Nocturne
09-29-2012, 08:35 PM
خب با این تعریف تو که باید زمان رو چیزی جدا از ماده بدونیم نه برگرفته از ماده...
من مفهومی که خودم از زمان درک کردم را مینویسم مطمئن نیستم چقدر این درک درست یا دقیق باشد، که بیشتر هم بر گرفته از مستندهایی هست که در این مورد دیدم، به نظر من زمان کاملا وابسته به فیزیک است و مغز انسان است که آن را به صورتی که الان درک میکنیم درک میکند، برای من زمان چیزی نیست جز تغییر، یعنی همه چیز تغییر میکند و چیزی که یک ساعت و دو روز پیش بوده نیست، فرض کنید که تمام چیزهایی که در کائنات وجود دارند از حرکت بایستند، ستاره ها هیدروژن را به هلیم تبدیل نکنند، شما از جایتان تکان نخورید و همه چیز همان جایی که هست باقی بماند، در این حالت زمان بی معنی میشود چون هیچ فرقی بین پیش از آن و بعد از آن وجود ندارد، اینجا است که مفعوم انتروپی وارد ماجرا میشود، همه چیز در کائنات از حالت منظم مانند ستاره ای که تشکیل یک کره را داده و به طریقی نظم دارد به حالت نامنظم گرایش دارد که این مفهوم را هم برایان کاکس در مستند واندر اوف ده یونیورس به صورت خیلی ساده و جالب توضیح داد.
زمان چیزی نیست جز تغییر همه چیز که همان افزایش انتروپی و بی نظمی در کائنات باشد، و این زمان چیزی نیست که همیشه ادامه داشته باشد بلکه وقتی انتروپی در جهان انقدر افزایش پیدا کرد که قابلیت افزایش بیشتر را نداشت خود زمان هم متوقف میشود چون انتروپی دیگر بیشتر از این نمیتواند افزایش پیدا کند و هیچ مارکری برای اینکه فرق گذشته را با آینده مسخص کند وجود ندارد، دلیلی که فکر میکنم برگشت به گذشته امکان پذیر نیست این است که احتمال اینکه جهان به طریقی به سوی نظم سوق پیدا کند و انتروپی کاهش پیدا کند بسیار بسیار کم است، فرض کنید من اگر بخواهم به گذشته برگردم این تنها اتفاقی نیست که افتاده بلکه وقتی من به گذشته بر میگردم ستاره ای که همین چند لحظه پیش سوپر نوا شده هم باید ذرات تشکیل دهنده اش دوباره به هم بچسبند و منظم بشوند، البته چیزهایی که گفتم تعریف های مستدل علمی شاید نباشند بلکه بیشتر برداشت ساده ی خودم از این مفاهیم است.
Mehrbod
09-29-2012, 08:38 PM
موضوع جذابیه. به نظر من جابجایی سریع بین فاصله های مکانی بسیار دور یک روزی به یک طریقی محقق میشه. اما جابجایی زمانی همون پارادوکس های همیشگی خودش رو داره. درسته که نظریه هایی مثل نظریه جهان های موازی و همزاد سعی میکنه توجیهش کنه ولی خوب هنوز اتفاقی نیوفتاده و عملی صورت نگرفته تا بخواهیم باهاش یک پله بعد رو ثابت کنیم.
این FTL یا Faster than Light اگر نشدنی بود براستی یک خوردهای زندگی را خسته کننده میکند :e402:
درباره پارادکوسهایی که سفر به زمان درست میکند ولی نگرههای[1] زیادی است که چگونه شدنی باشد، بهترین آن همان جهانهای همراستاست که آلیس بالا گفت.
تا آنجاییکه من خواندهام (و چندان هم نبوده) نگرههای بسیار خوب و sound ای میزنند.
----
1. ^ Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Theory) Theory
Mehrbod
09-29-2012, 08:48 PM
زمان چیزی نیست جز تغییر همه چیز که همان افزایش انتروپی و بی نظمی در کائنات باشد، و این زمان چیزی نیست که همیشه ادامه داشته باشد بلکه وقتی انتروپی در جهان انقدر افزایش پیدا کرد که قابلیت افزایش بیشتر را نداشت خود زمان هم متوقف میشود چون انتروپی دیگر بیشتر از این نمیتواند افزایش پیدا کند و هیچ مارکری برای اینکه فرق گذشته را با آینده مسخص کند وجود ندارد.
یک نکته افزوده درباره این که من خواندهام، ماده هرگز هم از جنبش باز نمیایستد.
در سرمایش پایانی جهان (آنتروپی بیشیده[1]) باز هم ماده در جنبش است و تنها جنبش آن رو به کند و کندتر شدن میرود.
دلیلی که فکر میکنم برگشت به گذشته امکان پذیر نیست این است که احتمال اینکه جهان به طریقی به سوی نظم سوق پیدا کند و انتروپی کاهش پیدا کند بسیار بسیار کم است، فرض کنید من اگر بخواهم به گذشته برگردم این تنها اتفاقی نیست که افتاده بلکه وقتی من به گذشته بر میگردم ستاره ای که همین چند لحظه پیش سوپر نوا شده هم باید ذرات تشکیل دهنده اش دوباره به هم بچسبند و منظم بشوند، البته چیزهایی که گفتم تعریف های مستدل علمی شاید نباشند بلکه بیشتر برداشت ساده ی خودم از این مفاهیم است.
نکتهای باریک اینجا هست:
بسیار کم ≠ صفر
از همینرو با اینکه کاهش آنتروپی بسیار کم گِرایند[2] (احتمال) است، ولی چون ماده جاودانه و نامیرا است اگر زمان بسنده بدهیم دوباره چینشش میتواند بریخت امروزین برگردد.
به گفته دیگر، همه ما و منی که اینها را اکنون مینویسم، پیشتر بارها بار اینجا بوده و همه این چیزها را نیز گفتهایم و در آینده باز هم خواهیم گفت!
----
1. ^ Bišidan || بیشیدن: به بیشترین رسانیدن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Maximize) to maximize
2. ^ ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند probability
Nocturne
09-29-2012, 09:28 PM
از همینرو با اینکه کاهش آنتروپی بسیار کم گِرایند (احتمال) است، ولی چون ماده جاودانه و نامیرا است اگر زمان بسنده بدهیم دوباره چینشش میتواند بریخت امروزین برگردد.
به گفته دیگر، همه ما و منی که اینها را اکنون مینویسم، پیشتر بارها بار اینجا بوده و همه این چیزها را نیز گفتهایم و در آینده باز هم خواهیم گفت!
خوب اگر قرار بر این خوش خیالی ها باشد تئوری هست به نام کوانتم فیلد تئوری (http://en.wikipedia.org/wiki/Quantum_field_theory) که بر پایه ی این تئوری دانشمند ها این نظریه رو مطرح میکنند که یک رشته افت و خیر کوانتمی (Quantum fluctuation) میتواند باعث جدا شدن یک قطعه از فضای موجود شود و آن فضا مانند جهان کنونی انبساط پیدا کند و قوانین فیزیک خاص خود را هم تشکیل دهد، آیا در مورد این تئوری اطلاعاتی دارید؟ چون من نتوانستم این تئوری را درست درک کنم.
Russell
09-29-2012, 09:32 PM
خوب اگر قرار بر این خوش خیالی ها باشد تئوری هست به نام کوانتم فیلد تئوری که بر پایه ی این تئوری دانشمند ها این نظریه رو مطرح میکنند که یک رشته افت و خیر کوانتمی (Quantum fluctuation) میتواند باعث جدا شدن یک قطعه از فضای موجود شود و آن فضا مانند جهان کنونی انبساط پیدا کند و قوانین فیزیک خاص خود را هم تشکیل دهد، آیا در مورد این تئوری اطلاعاتی دارید؟ چون من نتوانستم این تئوری را درست درک کنم.
بگمونم یکچیزی تو مایه همون حرفهای لورنس (کراوس) خودمان باشه :e402::e11b:
Mehrbod
09-29-2012, 09:40 PM
خوب اگر قرار بر این خوش خیالی ها باشد تئوری هست به نام کوانتم فیلد تئوری (http://en.wikipedia.org/wiki/Quantum_field_theory) که بر پایه ی این تئوری دانشمند ها این نظریه رو مطرح میکنند که یک رشته افت و خیر کوانتمی (Quantum fluctuation) میتواند باعث جدا شدن یک قطعه از فضای موجود شود و آن فضا مانند جهان کنونی انبساط پیدا کند و قوانین فیزیک خاص خود را هم تشکیل دهد، آیا در مورد این تئوری اطلاعاتی دارید؟ چون من نتوانستم این تئوری را درست درک کنم.
اری در همان اندازهای که از کتاب و اینها میشود در آورد :e402:
این نگره در راستای همان جهانهای همراستا! میرود.
لرزشهای کوانتومی (quantum fluctuations) همواره رخ میدهند و ریزگانِ مجازی (virtual particles) را میسازند:
http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/#post8633
برای دریافت چگونگی كار كرد ذرات مجازی و مفهوم آنها، بهتر است از یك همانندسازی
سود ببرم كه در جایی گویا خوانده بودم. میدانیم كه فضا كاملا ً تهی نیست و انرژی خلاء
هم كاملا ً صفر نیست، بلكه دارای یك مقدار مینیموم است كه نمیتواند از ان كمتر باشد.
مانند یك حساب بانكی كه زمانی موجود است كه در آن یك دستكمی از پول، ثبت شده باشد.
هر گره شبكه ی فضا، در یك فضای كوانتیزه، میتواند همانند یك حساب بانكی تصور شود
كه در آن باید دستكم یك انرژی دستكمی ( مینیموم) باشد. رایانه ی بانك، هر ساعت، سر
ساعت، همه حساب ها را كنترل میكند و هر حسابی كه كمتر از این موجودی داشته باشد،
پوچ و بسته میشود. این زمان و پریود " كنترل" در فیزیك، همان زمان پلانك است.
حال تصور كنید كه كسی یك میلیارد حساب دارد كه در هر كدام هم ١۰ دلار ( مینیموم)
دارد و اجازه هم ندارد كه حساب هایش را ببندد. چنین سخصی هم میلیاردر است و هم
اینكه بینواست! چرا؟ چون اگر از حساب خود برداشت كند و سرساعت جایش را پر
نكند، از قانون سرپیچی كرده و حسابش پوچ میشود. امّا این شخص میتواند برای راه
انداختن كار خود یا كسی كه یك ساعت كمتر بدرازا بكشد، پول كلانی فراهم كند.مثلا ً
یك دقیقه پس از سرساعت ( پس از كنترل) از ۵۰۰ حساب خود، هركدام یك دلار
برداشته و ۵۰۰ دلار داده و یك سكه ی طلا بخرد و كمی مانده به كنترل بعدی، دوباره
آنرا بفروشد و به ۵۰۰ حساب خود هركدام یك دلار را بیفزایدتا به مینموم برسند.
بر این پایه به نگر میاید كه این شخص در این چند دقیقه، دارای یك سكه ی طلا از
هیچ بوده است. در فیزیك هم بنگر میاید كه در زمان پلانك، ذره ای از "هیچ" پدید
میاید كه اینگونه نیست، بلكه این انرژی را از اَبَردریای انرژی كه در فضاست، وام
كوتاه پاینده و گذرا گرفته است یا یك واكنش را ممكن سازد و دوباره این وام به
فضا پرداخت میشود. بزبان دیگر، زمان پلانك یك حالت ویژه و استثنایی دارد كهدر آن " كنترل" بالای سر ذرات بسیار ریز ماده انجام نمیشود. •
اکنون نگره بالا میگوید که برخی از این لرزشها (بسیار کمگِرایند) میتوانند به پیدایش جهانهایی همچون جهان
خودمان بیانجامند یا به گفته دیگر، جهان خودمان در پس یکی از همین لرزشهای کوانتومی در یک جهان دیگر باز شده.
در این ریخت ما دیگر نه یک جهان، که بیشمار جهان (baby universe) داریم و هر کدام میتوانند دوباره یک جهان دیگر "بزایند".
Mehrbod
10-01-2012, 11:40 PM
بگمونم یکچیزی تو مایه همون حرفهای لورنس (کراوس) خودمان باشه :e402::e11b:
سخن لورنس درباره تاریکی جهان باید همین بشود، خود اِسپاش (space) آن اندازه تند میگسترد
که شید (نور) یا هیچ تکه (particle) آگاهیرسان دیگر هرگز نمیتواند از کهکشانهای دوردست به ما برسد:
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/5.jpg
Mehrbod
10-06-2012, 12:01 PM
برای آنکه اندکی شور داده باشیم به گفتمان این زمان-خدای!
در اینکه بدانیم سفر به زمان شدنی است یا نه، باید به پیوند تنگانگی که میان اِسپاش (space) و زمان است بپردازیم.
در نگرههای کنونی فیزیک زمان به دو ریخت کمابیش برابر میتواند پذیرفته شود:
A. در جایگاه پندارهای آهنجیده (abstracted concept): جنبش ماده بریخت گذر زمان سُهیده (حس) میشود و چیزی به نام زمان هستش ندارد.
B. در جایگاه یک گُسترای (dimension) چهارم که در کنار سه گسترای جهان باز میشود.
اگر B باشد، آنگاه اِسپاشزمان (spacetime) را میتوان به مانند یک تَنجِره (network, شبکه) چهار گسترایی از پیشپردازیده
(preprocessed) را انگاشت که از راه رفتن زمان در این تنجره، ساختار جهان به نِهشهای (position) های گوناگون میرود.
اگر A باشد، آنگاه ما چیزی نداریم به جز خُردگان (particles) جهان که با دگرش به نهشهای گوناگون رفته و سُهش گذر زمان پدید میاید.
اسپاش نیز میتواند به دو ریخت باشد:
پیوسته
گسسته: پُرگرایند (با احتمال بالا)
چرایی گسستگی آن:
تفکر فازی - فلسفه و منطق - هم میهن (http://forum.hammihan.com/post3231273-42.html)
چرا اِسپاش گسسته است؟ با یک آزمایش اندیشیک میشود این را نیز دریافت. اگر اِسپاش پیوسته باشد، پس میتوان یک جا را
را به جاهای ریزتر بخش نمود، پس راه رسیدن از A به B را میتوان دو نیم و سپس هر کدام را دوباره به دو نیم و چهار نیم و .. بخش کرد.
در این ریخت برای رسیدن از A به B نیاز به پیمودن "بیشمار" جا میباشد، از آنجاییکه
بیشمار جا بیکران (بینهایت) زمان میبرد، پس ما نباید هیچگاه از A به B برسیم؛ ولی از آنجاییکه
در واقعیت بسادگی از A به B میرسیم، پس اثبات میشود که دورای میان A و B پیوسته نیست.
نباید فراموشید که اسپاش با گِرایند اندکی میتواند پیوسته هم باشد. گویا در مَزداهیک (ریاضیات) میتوان درباره
پیمایش دوراهای بیکران (بینهایت) در بیکران زمان سخن گفت و شاید با پیشرفتهتر شدن دانشمان این را بتوانیم دربیاوریم.
هر آینه، بیشتر آزمایشها و پدیدههایی که ما به آنها برمیخوریم سخن از گسستگی اسپاش میدهند. برای نمونه، آب اگر چه هوتادینی (کیفیتی)
آبگون و پیوستهسان از خود نشان میدهد، ولی ما میدانیم که این هوتاد برآمده از برآیند اندرکنش (interaction) میان مولکولهای گسسته آب است.
اکنون اگر اسپاش گسسته باشد چیزی به نام "همگاهش - synchronization" در جایگاه دشواری میتواند به میان آید.
اگر اسپاش گسسته باشد و بگوییم در زمان پلانک (کوتاهترین بازهزمانی) هر خُرده بخواهد نهش
خود را در سامانه بروزرسانی کند، یک دشواری همگاهش میان این خردگان خواهد بود.
از دیدگاه ما، جهان اینگونه مینماید که با یک ساعت همهگیر (global clock) آنرا میهمگاهد (synchronizes)،
بگوییم در یک پلانکزمان همه خردگان جهان خود را همزمان (simultaneously) همگاهسازی میکنند.
چنین چیزی به دو ریخت شدنی است، یا پیشتر همه نهشها همچنان که بالا گفتیم در یک تَنجره پیشپردازش شدهاند و تنها با زمان
ما از نهشی به نهش دیگر میرویم، یا اینکه باید خردهها خودشان را در هر پلانکزمان بروزرسانند بگونهای که فرایند همگاه (synchronized) باشد:
1. همگاهش با یک ساعت همهگیر (global clock): در هر دمک همه خردهها نهش نویناشان را داده پردازی میکنند.
2. همگاهش بِسان یک افزار تورینگ (http://en.wikipedia.org/wiki/Turing_machine): در هر دمک تنها یک خرده بروزرسانی میشود، ولی فرایند همچنان همگاه میشود.
دیدگاه دوم در ماتیکان (کتاب) A New Kind of Science اینگونه نگرهپردازی شده:
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/10/31.jpg
پهنا: خردگان جهان
درازا: گذر زمان
نکتهای که در این دیدگاه ناساز (متناقض) میاید این است که، از دیدگاه یک نِپاهشگر (observer) جای جای
جهان همزمان میهمگاهد و دور از باور است که خردههای جهان بخواهند یک به یک همگاهسازی شوند!
در اینجا میتوان به این نِمارید (اشاره کرد) که نگرش به یک سامانه از درون و برون میتواند دگرسان باشد. از دیدگاه نپاهشگری
که درون سیستم است، دریافت اینکه چیزها یک به یک میهمگاهند شدنی نیست، چرا که خود از همان
خردهها ساخته شده و برای دریافت گذر زمان نیاز به همگاهسازی یاختههای مغزی خود جاندار میرود!
به گفته دیگر نمیتوان از درون سیستم دیدگاهی برآختی (objective) داشت و نگرش ما خواه ناخواه درآختیست.
Ouroboros
10-07-2012, 03:54 AM
مهربد با دیدگاههای «لی سمولین» پیرامون مفهوم زمان آشنایی دارید؟
او با نظریهی ریسمان به شدت مخالف است و رویکرد درآمیختن فیزیک کوانتوم و نسبیت عام را یکسر باطل میداند. به باور او ما در وضعیتی قرار داریم که همهی آنچه واقعیست در اکنون واقعیست و گذشته و آینده به معنای حقیقی کلمه «وجود» ندارند. سمولین به شدت با این باور که زمان واقعی نیست و همچنین هر گونهای از «وجود» خارج از زمان مخالفت میکند .. او مدلی را پیشنهاد میکند که در آن «زمان» و «مکان» به عنوان بنیان جهان پیشفرض گرفته نمیشوند. بطور کلی شخصیت جالبیست، یکسری گفتگوهای او با لئونارد ساسکیند نظریهپرداز تئوری ِ ریسمان و کرمودینامیک کوانتومی را میتوانید اینجا (http://edge.org/3rd_culture/smolin_susskind04/smolin_susskind.html) بخوانید.
Mehrbod
10-11-2012, 04:02 PM
مهربد با دیدگاههای «لی سمولین» پیرامون مفهوم زمان آشنایی دارید؟
او با نظریهی ریسمان به شدت مخالف است و رویکرد درآمیختن فیزیک کوانتوم و نسبیت عام را یکسر باطل میداند. به باور او ما در وضعیتی قرار داریم که همهی آنچه واقعیست در اکنون واقعیست و گذشته و آینده به معنای حقیقی کلمه «وجود» ندارند. سمولین به شدت با این باور که زمان واقعی نیست و همچنین هر گونهای از «وجود» خارج از زمان مخالفت میکند .. او مدلی را پیشنهاد میکند که در آن «زمان» و «مکان» به عنوان بنیان جهان پیشفرض گرفته نمیشوند. بطور کلی شخصیت جالبیست، یکسری گفتگوهای او با لئونارد ساسکیند نظریهپرداز تئوری ِ ریسمان و کرمودینامیک کوانتومی را میتوانید اینجا (http://edge.org/3rd_culture/smolin_susskind04/smolin_susskind.html) بخوانید.
نه چیزی نخواندهام.
اینکه همه چیزی که داریم همینی است که میبینیم تا آنجاییکه من میدانم پیشانگاشت کنونی فیزیک است. در کنار آن ولی نگرههای
ریسمانها و M theory و .. میکوشند پدیدههای کوانتومی را بزَندند (توضیح دهند) و در این ریخت گاه نیاز به جهانهای همراستا یا زاینده و .. پیش میاید.
درباره او میخوانم، دیگر دوستان چه نگری دارند؟
Mehrbod
01-05-2013, 09:55 AM
دوستی فرموده زمان انتزاع ما از حرکت است اما چه نوع انتزاعی ؟ مگر ذهن ما از مجموع حرکات چیزی جز پدیده حرکت انتزاع نمی کند ؟ چرا زمان را باید انتزاع کند ؟
آهنجیدن = to abstract
شما همان جنبش ماده را زمان میبینی دیگر، چرا ندارد.
مانند این است که بپرسید چرا شیدِ (نور = šid) خورشید که به تن میخورد گرممان میشود، مگر نه اینکه شید برساخته از فوتونهای انرژی است؟
چرا ما برای نمونه درنمیابیم که یک میلیارد فوتون پرانرژی به تنمان خوردهاند و بجایش ُسهش گرمی یا سردی میکنیم؟
به این میگویند زاب هوتادین (qualitative). ما آدمها در جایگاه پردازشگرهای
مادی دادههای چنتادین (quantitative) را بریخت هوتادین دریافت میکنیم:
جنبش ماده -> سُهِش زمان
برخورد فوتونهای خورشیدی به تن -> سُهش گرما / سرما
برخورد مولکولهای ریز به دست -> سُهش نرمی/سختی/...
...
شما از دیدن انسانهای متفاوت انسان را انتزاع می کنید و نه چیز دیگر از مجموع حرکات هم باید حرکت را انتزاع کنید نه زمان را !
برای همین پافشاری در کاربرد واژه پارسی «آهنجیدن» بجای برابر بیخود "انتزاعی" میکنم.
آهنجیدن از "برگرفتن، بیرون کشیدن" میاید. شما یک پندارهای را از بافتار (context) آن بیرون
کشیده و به آن یک نام میدهید میشود پنداره آهنج = abstract concept
انتزاعی هیچ چَمی به یاد نمیاورد.
دوستی فرموده اند زمان بعد چهارمیست بنده این تعریف را شنیده ام اما آن را نمی فهمم لطفا بفرمایید شما چه تعریفی از بعد ( گستره ) دارید که زمان را می شود در آن ضمره گنجاند ؟
گستره (Range) ≠ گُسترا (Dimension)
برای دریافت سادهی گسترا میتوانید آنرا راهی ببینید که در اِسپاش (space) وا میشود.
اگر یک چیز میتواند چپ و راست برود، در گسترای پهنا یک راه برای آن وا است.
اگر یک چیز توانست پایین و بالا برود، در گسترای درازا یک راه دیگر برای آن وا است.
زمان هم در این نگاه یک گسترای دیگر در کنار سه گسترای پهنا، درازا و گُنجاست که وا میشود و پس میتوان در آن پیش رفت.
هر آینه، گفتیم این یک دیدگاهی است که گاه برای آسانی به کار میبرند و به گمان بسیار بالاتر زمان همان
پندارهای آهنج از جنبش ماده است و گستراتاد (dimensionality) ندارد: نمیتوان روی بُردار زمان پس و پیش رفت.
یک چهارگـُستراکـاب (tesseract) در جهان 4گسترایی:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/01/1.png
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/01/2.png
.
Alice
01-05-2013, 11:06 PM
شما همان جنبش ماده را زمان میبینی دیگر، چرا ندارد.
برای روشنگری بیشتر ؛ گاهی گفته می شود که ما زمان را می سُهیم ! پس چگونه زمان
هستی راستین ندارد ؟
می دانیم که باشندگان جهان به دو دسته ی کلان باشندگان بیرونی و باشندگان درونی بخش می شوند !
باشندگان درونی خود چند دسته اند :
1- باشندگان ویری راستین
2- باشندگان ویری برکشیده
3- باشندگان ویری کلان
4- باشندگان ویری بی همتا
زمان هم یک باشنده ی درونی است و در دسته ی دوم جامی گیرد ؛ چراکه این پنداره
در فربود (در واقع) هستی ندارد و زمان در بیخ همان جنبش است !
باشندگان ویری برکشیده نیز هستی راستین ندارند ؛ ولی زابی هستند که در بیرون یافت
می شوند مانند رج و تیل و پرهون و ... ! یعنی ما با نپاهش جهان راستین ، این زاب ها را
که برای نمونه از گردی ماه و ... دیده ایم به ریخت باشندگان برکشیده (انتزاعی) درآوردیم !
زمان هم چیزی نیست که هستی داشته باشد ؛ چراکه ما آن را از جنبش دریافت کرده ایم
و برای آسانش بیشتر (به نادرست) آن را هستومند می دانیم ! پس براستی زمان را همان
جنبش ها پدید می آورند ؛
برای همین هم برگشت به گذشته شاینده نیست و همیشه یک ستیز انگیزشی (تناقض علّی)
را همراه خود دارد !
undead_knight
02-22-2013, 12:28 AM
از همینرو با اینکه کاهش آنتروپی بسیار کم گِرایند (احتمال) است، ولی چون ماده جاودانه و نامیرا است اگر زمان بسنده بدهیم دوباره چینشش میتواند بریخت امروزین برگردد.
به گفته دیگر، همه ما و منی که اینها را اکنون مینویسم، پیشتر بارها بار اینجا بوده و همه این چیزها را نیز گفتهایم و در آینده باز هم خواهیم گفت!
این "میتواند" اولی کاملا درسته ولی جمله دوم کمی ایراد داره:)
اگر ما یک قطره جوهر رو درون یک لیوان آب بریزیم احتمال اینکه دوباره به شکل اول برگرده هست ولی احتمالش خیلی کمه با این حال ما هیچ وقت نمیگیم چون احتمالش هست پس قبلا چنین شده و در آینده هم چنین میشه!:)
مسئله زمان هم قضیه رو بدتر میکنه:))ما در جایی که چه زمان به صورت ذهنی و چه واقعی و به عنوان بعد چهارم باشه میتونیم مدعی بشیم که یک رخداد با شانس پایین رخ میده اگر زمان کافی داشته باشیم ولی مسئله همین زمان هست!اگر ماده جنبش نداشته باشه یا زمان بیاسته یا زمانی وجود نداشته باشه(مثل قبل از بیگ بنگ)نمیسه گفت یک رویداد نامحتمل حتما رخ میده یا قبلا رخ داده:)
Mehrbod
02-22-2013, 01:00 AM
این "میتواند" اولی کاملا درسته ولی جمله دوم کمی ایراد داره:)
اگر ما یک قطره جوهر رو درون یک لیوان آب بریزیم احتمال اینکه دوباره به شکل اول برگرده هست ولی احتمالش خیلی کمه با این حال ما هیچ وقت نمیگیم چون احتمالش هست پس قبلا چنین شده و در آینده هم چنین میشه!:)
مسئله زمان هم قضیه رو بدتر میکنه:))ما در جایی که چه زمان به صورت ذهنی و چه واقعی و به عنوان بعد چهارم باشه میتونیم مدعی بشیم که یک رخداد با شانس پایین رخ میده اگر زمان کافی داشته باشیم ولی مسئله همین زمان هست!اگر ماده جنبش نداشته باشه یا زمان بیاسته یا زمانی وجود نداشته باشه(مثل قبل از بیگ بنگ)نمیسه گفت یک رویداد نامحتمل حتما رخ میده یا قبلا رخ داده:)
انگاشت ما جاویدانگی جهان بود, اگر جهان جاویدان بوده و پیوسته نیز جُنبان, پس هر آمایشی (combination) از آن بیشمار بار هماکنون رخ داده و باز هم رخ خواهد داد.
undead_knight
02-22-2013, 01:23 AM
انگاشت ما جاویدانگی جهان بود, اگر جهان جاویدان بوده و پیوسته نیز جُنبان, پس هر آمایشی (combination) از آن بیشمار بار هماکنون رخ داده و باز هم رخ خواهد داد.
خب همین جادوانگی هم تفسیر های متفاوتی داره.
آیا ما عدم زمان رو میتونیم زمان حساب کنیم؟!
آیا ما به بیگ بنگ و بیگ کرانچ های متوالی رجوع میکنیم؟
اگر ماده به صورت بی نهایت و در اثر بیگ بنگ گسترش پیدا کنه چطور؟
خب من هرزچندگاهی نطراتی به سود یک تئوری دیدم ولی هنوز برای نطر قطعی وافعا زوده:)
Mehrbod
02-22-2013, 02:11 AM
خب همین جادوانگی هم تفسیر های متفاوتی داره.
آیا ما عدم زمان رو میتونیم زمان حساب کنیم؟!
آیا ما به بیگ بنگ و بیگ کرانچ های متوالی رجوع میکنیم؟
اگر ماده به صورت بی نهایت و در اثر بیگ بنگ گسترش پیدا کنه چطور؟
خب من هرزچندگاهی نطراتی به سود یک تئوری دیدم ولی هنوز برای نطر قطعی وافعا زوده:)
آری, نگر بالا همین این بود:
جهان = جنبندهیِ جاویدان
از آنجاییکه میدانیم ڃَنـدای (مقدار) ماده مرزمنده, پس جهان نمیتواند تا ابد بگسترد و از آنجییکه گفتیم آنروپی گرایند[1] کاهشپذیری هرڃند بسیار
اندکی دارد, پس دیر یا زود در بیشمار سال همهیِ آمایشهای[2] جهان نیز پدیدار خواهند شد: گاه میتواند بیآگسترد[3], گاه بگسترد و پیوسته نیز بجنبد.
دربارهیِ زمان اینجا همان پندارهای[4] آهنجیک[5] در نگر گرفتهایم که از جنبشِ ماده دریافتِ زماناش به ما دست میدهد. نگرهیِ[6] دیگر گسترامندی[7]
(dimensionality) زمان بود که میدانیم به گمان بسیار بالا این یکی نیست, اگرنه, اگر زمان گسترامندی داشت پس آیندگان را باید امروز میدیدیم که نمیبینیم.
پس دیگر نگرههایِ ما دربارهیِ گسترش یا آگسترش و .. جهان همیشگی نیز نمیتوانند باشند: مرزمندی ماده + کاهشپذیریِ آنتروپی
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/328.jpg
زمان گسترای[8] ٤م.
----
1. ^ ger+ây+and::Gerâyand || گرایند: احتمال, اگرآیند Probability
2. ^ Âmâyeš || آمایش: ترکیب Combination
3. ^ â{pišvand}+gostaridan::Âgostaridan || آگستریدن: پادواژهیِ گستردن; درهم فرورفتن; منقبض شدن; تنجیدن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Contract) To contract
4. ^ pendâr+e::Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Concept) Concept
5. ^ Âhanjidan || آهنجیدن: انتزاع کردن; بیرون کشیدن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Abstraction) To abstract
6. ^ Negare || نگره: فرضیه Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Theory) Theory
7. ^ gostar+â{miyânvand}+mand+i{pasvand}::Gostarâman di || گسترامندی: بعد داشتن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Dimensionality) Dimensionality
8. ^ Gostarâ || گسترا: بعد; دایمنسیون www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-c27126d569f1418ab245b31f8421ad2a-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Dimension) Dimension
undead_knight
02-22-2013, 01:35 PM
آری, نگر بالا همین این بود:
جهان = جنبندهیِ جاویدان
از آنجاییکه میدانیم ڃَنـدای (مقدار) ماده مرزمنده, پس جهان نمیتواند تا ابد بگسترد و از آنجییکه گفتیم آنروپی گرایند کاهشپذیری هرڃند بسیار
اندکی دارد, پس دیر یا زود در بیشمار سال همهیِ آمایشهای جهان نیز پدیدار خواهند شد: گاه میتواند بیآگسترد, گاه بگسترد و پیوسته نیز بجنبد.
دربارهیِ زمان اینجا همان پندارهای آهنج (abstract) در نگر گرفتهایم که از جنبشِ ماده دریافتِ زماناش به ما دست میدهد. نگرهیِ دیگر گسترامندی
(dimensionality) زمان بود که میدانیم به گمان بسیار بالا این یکی نیست, اگرنه, اگر زمان گسترامندی داشت پس آیندگان را باید امروز میدیدیم که نمیبینیم.
پس دیگر نگرههایِ ما دربارهیِ گسترش یا آگسترش و .. جهان همیشگی نیز نمیتوانند باشند: مرزمندی ماده + کاهشپذیریِ آنتروپی
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/328.jpg
زمان گسترای ٤م.
? Big Bounce
خب تئوری قابل توجهی هست و از لحاظ ریاضی هم ممکنه ولی اشتباه در اینه که مدل های دیگه رو داری نادیده میگیری:)
مقدار ماده مرز داره بله نمیتونه تا ابد به گسترده شدن ادامه بده ولی...احتمالی که مطرح میشه و بسیاری از فیزیکدانان فعلی پذیرفتنش این هست که بنیان ماده در اثر این گسترش از هم میپاشه(در واقع لزوما ازلی بودن ماده نقض نمیشه ولی ابدی بودن محل پرسش های اساسی هست)
در تئوری بیگ بونس هم که نطرت بیشترین شباهت رو بهش داره،جهان قبل از رسیدن به سینگیولاریتی دچار بیگ بنگ میشه و اگر بیگ کرانچ به سینگیولاریتی برسه حتی قوانین بنیادین فیزیک هم بعد از بیگ بنگ بعدی ممکن هست تغییر کنه چه برسه چیزی هایی که در جهان قبلی اتفاق افتاده:)
برای برطرف کردن این اشکال تئوری چاله های کوانتمی مطرح شده که وجود سینگولاریتی رو غیر ممکن میدونه ولی شاید بشه گفت وجود سینگیولاریتی در سیاه چال ها تا حدی بر ضد این تئوری عمل میکنه.
حالت دیگه ای هم هم وجود داره متوقف شدن این روند و تعادل بین جاذبه و گسترش جهان هست.(بنابراین باز هم بیگ بونسی اتفاق نمیافته)
نتیجه:با وجود اثبات شده بودن روند افزایشی سرعت گسترش جهان و آزمایش های مرتبط تا زمانی که تئوری های حایگزین در آزمایش موفق نباشند نمیشه چندان بهشون اطمینان داشت.
Speed of Universe's Expansion Measured Better Than Ever: Scientific American (http://www.scientificamerican.com/article.cfm?id=speed-of-universes-expansion)
Alice
02-22-2013, 11:24 PM
انگاشت ما جاویدانگی جهان بود, اگر جهان جاویدان بوده و پیوسته نیز جُنبان, پس هر آمایشی (combination) از آن بیشمار بار هماکنون رخ داده و باز هم رخ خواهد داد.
چرا اگر جهان جاویدان باشد ، به بایستگی هرچینشی "باید" رُخ داده باشد ؟
Mehrbod
02-22-2013, 11:56 PM
? Big Bounce
خب تئوری قابل توجهی هست و از لحاظ ریاضی هم ممکنه ولی اشتباه در اینه که مدل های دیگه رو داری نادیده میگیری:)
مقدار ماده مرز داره بله نمیتونه تا ابد به گسترده شدن ادامه بده ولی...احتمالی که مطرح میشه و بسیاری از فیزیکدانان فعلی پذیرفتنش این هست که بنیان ماده در اثر این گسترش از هم میپاشه(در واقع لزوما ازلی بودن ماده نقض نمیشه ولی ابدی بودن محل پرسش های اساسی هست)
در تئوری بیگ بونس هم که نطرت بیشترین شباهت رو بهش داره،جهان قبل از رسیدن به سینگیولاریتی دچار بیگ بنگ میشه و اگر بیگ کرانچ به سینگیولاریتی برسه حتی قوانین بنیادین فیزیک هم بعد از بیگ بنگ بعدی ممکن هست تغییر کنه چه برسه چیزی هایی که در جهان قبلی اتفاق افتاده:)
برای برطرف کردن این اشکال تئوری چاله های کوانتمی مطرح شده که وجود سینگولاریتی رو غیر ممکن میدونه ولی شاید بشه گفت وجود سینگیولاریتی در سیاه چال ها تا حدی بر ضد این تئوری عمل میکنه.
حالت دیگه ای هم هم وجود داره متوقف شدن این روند و تعادل بین جاذبه و گسترش جهان هست.(بنابراین باز هم بیگ بونسی اتفاق نمیافته)
آندد جان زمانیکه میگوییم جاویدان سرپوشیده به ∞- در بُردار زمان مینِماریم[1], در بیکران (∞) هم هر چیزی ∞ بار رخ داده است! اگر در تکینگی[2] داتههای[3] ماتیک بدگرند[4],
پس تنها یک گسترای[5] دیگر به آمایشهای[6] شایند[7] افزودهایم, ولی همچنان ∞ سال داریم و پس دشواریای در خوشنایش[8] آمایشها نخواهیم داشت.
+ آری به Big Bounce میخورد.
نتیجه:با وجود اثبات شده بودن روند افزایشی سرعت گسترش جهان و آزمایش های مرتبط تا زمانی که تئوری های حایگزین در آزمایش موفق نباشند نمیشه چندان بهشون اطمینان داشت.
Speed of Universe's Expansion Measured Better Than Ever: Scientific American (http://www.scientificamerican.com/article.cfm?id=speed-of-universes-expansion)
این پیوندی به آزمودن ندارد, اگر ماده «جاویدان + جُنـبان» بود, پس بیکران زمان برای خوشنایش همهیِ آمایشهای مرزمند آنهم بیکران بار داشته است.
(در واقع لزوما ازلی بودن ماده نقض نمیشه ولی ابدی بودن محل پرسش های اساسی هست)
این گیراترین بخش سخنت بود که نمیتوان براستی پاسخی به آن داد, ازلیتاد ماده هر آینه گفتیم در بُردار نایی[9] یا - هماکنون پیشرفته, ولی برای اینکه آیا ماده هرگز نابود
هم نمیشود هماکنون راهی برای درآوردنش به ذهن من نمیرسد, میتوانیم با فراهازشِ[10] آروینیک[11] بگوییم جهان همیشه بوده پس همیشه
خواهد بود, ولی میدانیم که فروهازِشِِ[12] آروینیک مانند همان «قویِ سیاه» میماند و هیچ راهی برای دلاستواری ١٠٠%ایاش نیست.
چرا اگر جهان جاویدان باشد ، به بایستگی هرچینشی "باید" رُخ داده باشد ؟
درود,
زیرا اگر جهان جاویدانه باشد به این چم[13] است که بیشمار سال برای خوشنودنِ[14] همهیِ آمایشهایِ شایند از ماده زمان داشته, پس هر چیزی که میتوانسته
تاکنون رخ دهد رخ داده و آنهم نه یکبار, که خود باز بیشمار بار!
بگوییم ما ٤ ریزه داریم و این چهار ریزه میتوانند به ٢٤ جایگشت* گوناگون بیایند:
A B C D
('A', 'B', 'C', 'D'), ('A', 'B', 'D', 'C'), ('A', 'C', 'B', 'D'), ('A', 'C', 'D', 'B'), ('A', 'D', 'B', 'C'), ('A', 'D', 'C', 'B'), ('B', 'A', 'C', 'D'), ('B', 'A', 'D', 'C'), ('B', 'C', 'A', 'D'), ('B', 'C', 'D', 'A'), ('B', 'D', 'A', 'C'), ('B', 'D', 'C', 'A'), ('C', 'A', 'B', 'D'), ('C', 'A', 'D', 'B'), ('C', 'B', 'A', 'D'), ('C', 'B', 'D', 'A'), ('C', 'D', 'A', 'B'), ('C', 'D', 'B', 'A'), ('D', 'A', 'B', 'C'), ('D', 'A', 'C', 'B'), ('D', 'B', 'A', 'C'), ('D', 'B', 'C', 'A'), ('D', 'C', 'A', 'B'), ('D', 'C', 'B', 'A')
شمار ریزگان سازنده جهان ما را نیز ده به توان سد یا یک گوگُل برآوردهاند[15], پس ما همین فرآیند بالا را برای یک گوگول باید بیانگاریم!
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/02/12.png
هرچند نکته در اینه که بگوییم جهان همیشه یکجور رخ نداده و نمیفرگردد[16] و همان «جهان ساعت کوکی» که در جُستار دیگر میگفتی نیست.
* افزودن هر گسترای[5] دیگری شمار این جایگشتها را میتواند دیوانهوار بیافزاید, بنمونه ریزگان در اِسپاش[17] میتوانند در نِهِِشهای[18] گوناگونی نسبت
به هم جای بگیرند و پس شمار آمایشهایِ[6] شایندشان بسیار بسیار بیشتر خواهد بود, ولی رویهمرفته «کرانمند (bounded)» میباشند که در برابر بیکرانی هیچ به شمار میرود.
----
1. ^ Nemâridan || نماریدن: اشاره کردن; نماره کردن To point
2. ^ tak+in{miyânvand}+eg+i{pasvand}::Takinegi || تکینگی: نقطهیِ تکین Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Singularity), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DA%A9%DB%8C%D9%86%DA%AF%DB%8C) Singularity
3. ^ dât+e::Dâte || داته: قانون Law; rule
4. ^ Degarestan || دگرستن: تغییر کردن To change
5. ^ آ ب Gostarâ || گسترا: بعد; دایمنسیون www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-c27126d569f1418ab245b31f8421ad2a-fa.html), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Dimension) Dimension
6. ^ آ ب Âmâyeš || آمایش: ترکیب Combination
7. ^ Šâyand || شایند: ممکن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Possibility) Possible
8. ^ xošnây+eš::Xošnâyeš || خوشنایش: راضی کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Satisfaction) Satisfaction
9. ^ Nâyi || نایی: -; منفی Negative
10. ^ Farâhâzeš || فراهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Inductive_reasoning) Induction
11. ^ Ârvinestan || آروینستن: تجربه کردن; آروین کردن To experience
12. ^ Foruhâzeš || فروهازش: Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Deductive_reasoning) Deduction
13. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Meaning), MacKenzie Meaning
14. ^ Xušnudan || خوشنودن: راضی کردن To satisfy
15. ^ bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Estimate) To estimate || براوردن: برطرف کردن To fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-b426ca8bdd13463da3afcd3b16cc78a7-fa.html)
16. ^ far+gaštan::Fargaštan || فرگشتن: بسیار گشتن; دگرستن; فراگشتن; تکامل یافتن www.thefreedictionary.com (http://www.thefreedictionary.com/evolve) To evolve
17. ^ Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Space), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ca4e85084a9e43c5890c2ed96333b89c-fa.html) Space
18. ^ Neheš || نهش: موقعیت; وضعیت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Position) Position
Alice
02-23-2013, 12:09 AM
درود,
زیرا اگر جهان جاویدانه باشد به این چم است که بیشمار سال برای خوشنودنِ (=satisfying) همهیِ آمایشهایِ شایند از ماده زمان داشته, پس هر چیزی که میتوانسته
تاکنون رخ دهد رخ داده و آنهم نه یکبار, که خود باز بیشمار بار!
هرچند نکته در اینه که بگوییم جهان همیشه یکجور رخ نداده و نمیفرگردد و همان «جهان ساعت کوکی» که در جُستار دیگر میگفتی نیست.
بیشمار سال زمان داشته ، ولی چرا "باید" هر چینشی رخ داده باشد ؟
من اگر یک سکه را بیاندازم شانس رو یا پشت آمدن هردو 50درسد است ؛ شاید 10 بار انداختم و
رو آمد ، هزاربار انداختم و رو آمد ؛ چه "تضمینیست" که تا بیکرانه همواره رو نیاید ؟
---
"جهان کوکی" را تنها برای جهان خودمان گفتم ؛ جهانی که بیرون از مرز انگیزشهای مادی کنش ندارد و
"پایدار" است ، روشن است که در جهان ناپایدار دترمینیسم جایی نخواهد داشت !
Mehrbod
02-23-2013, 12:15 AM
بیشمار سال زمان داشته ، ولی چرا "باید" هر چینشی رخ داده باشد ؟
من اگر یک سکه را بیاندازم شانس رو یا پشت آمدن هردو 50درسد است ؛ شاید 10 بار انداختم و
رو آمد ، هزاربار انداختم و رو آمد ؛ چه "تضمینیست" که تا بیکرانه همواره رو نیاید ؟
---
"جهان کوکی" را تنها برای جهان خودمان گفتم ؛ جهانی که بیرون از مرز انگیزشهای مادی کنش ندارد و
"پایدار" است ، روشن است که در جهان ناپایدار دترمینیسم جایی نخواهد داشت !
بیکران مرزمند نیست و نمیشود به ته آن رسید, پس نه "نمیتواند" همیشه رو آمده باشد!
بیکران را یک مرز بسیار دوردست نیانگارید که سرانجام یکجایی میپایاند, بیکران هرگز نمیپایاند و در در نبود کرانْ دیر یا زود هر چیزی رخ میدهد (اگر که جهان کوکی نباشد).
«باید» یا بایاییِ آن در «بیکرانی»اش نهفته, اگر ما دربارهیِ بگوییم سد تریلیون سال میسخنیدیم آنگاه آری, یک گرایند بسیار
بسیار ریزی آنجا بود که سکه تنها رو آمده باشد, ولی در بیکران همه گرایندهایِ شایند* رخ میدهند, هر کدام نیز بیشمار بار.
* شایند = possible; اگر چیزی شایند بود پس باید توانایی رخ دادن داشته باشد + بیکران زمان برای رخ دادن —> بایاییِ رخداد
undead_knight
02-23-2013, 09:39 AM
آندد جان زمانیکه میگوییم جاویدان سرپوشیده به ∞- در بُردار زمان مینِماریم, در بیکران (∞) هم هر چیزی ∞ بار رخ داده است! اگر در تکینگی داتههای ماتیک بدگرند,
پس تنها یک گسترای دیگر به آمایشهای شایند (= possible combinations) افزودهایم, ولی همچنان ∞ سال داریم و پس دشواریای در خوشنایش (satisfaction) آمایشها نخواهیم داشت.
+ آری به Big Bounce میخورد.
مشکل من سر همین مفهوم زمان هست،گفتم آیا عدم زمان رو میتونیم زمان در نطر بگیریم؟!آیا میتونیم بگیم تکینی(تسلیم، پارسیش رو استفاده میکنم:)) ) n^10 سال در جایی بوده؟!به نطر من ناشدنیه.
در واقع من ازل و ابد رو دارای دو مقهوم میدونم،یکی زمان بی پایان و دیگری عدم زمان.زمان بی پایان چیزی هست که تو در نمونه های میگی و عدم زمان مفهومی هست که من بیشتر بهش علاقه مندم و ابهام آمیزتره:)
این پیوندی به آزمودن ندارد, اگر ماده «جاویدان + جُنـبان» بود, پس بیکران زمان برای خوشنایش همهیِ آمایشهای مرزمند (محدود) آنهم بیکران بار داشته است.
اگر مه جست!(بیگ بونس!؟)وجود داشته باشه بی تردید مشکلی پش نمیاد.
اگر تکینی باشه ابهام داره،نکته در همین ابهام نهفتست، فیزیک فعلی در مورد اینکه چه اتفاقی در تکینی میافته سکوت میکنه:)میرسیم به اینکه آیا تکینی رو هیچ در نطر بگیریم یا بینهایت(شاید نیاز به بازنگری در مفاهیم هیچ و بی نهایت فیزیکی باشه).هر کدوم رو که بپذیریم نتایجی داره که فیزیک فعلی در موردشون سکوت میکنه:)
یا این حال یکی از پاسخ ها اینه که در جایی که زمان نیست(تکینی)هرچند ابدیت یا ازلیت باشه،لزومی به وجود این قانون دوم ترمودینامیک سرسخت وجود نداره:))
این گیراترین بخش سخنت بود که نمیتوان براستی پاسخی به آن داد, ازلیتاد ماده هر آینه گفتیم در بُردار نایی یا - هماکنون پیشرفته, ولی برای اینکه آیا ماده هرگز نابود
هم نمیشود هماکنون راهی برای درآوردنش به ذهن من نمیرسد, میتوانیم با فروهازشِ آروینیک (epistemic induction) بگوییم جهان همیشه بوده پس همیشه
خواهد بود, ولی میدانیم که فروهازِشِِ آروینیک مانند همان «قویِ سیاه» میماند و هیچ راهی برای دلاستواری ١٠٠%ایاش نیست.
بلی دقیقا در مورد ازل به مراتب بیش از ابد میشه مطمئن بود ولی در مورد مفهوم این ازل هم اگر پیشتر بریم میبینیم شاید یک قوی سیاه دیگه مخفی شده باشه:)
درود,
زیرا اگر جهان جاویدانه باشد به این چم است که بیشمار سال برای خوشنودنِ (=satisfying) همهیِ آمایشهایِ شایند از ماده زمان داشته, پس هر چیزی که میتوانسته
تاکنون رخ دهد رخ داده و آنهم نه یکبار, که خود باز بیشمار بار!
دقیقا به نکته خوبی اشاره کردی،اگر زمان بی نهایت باشه همه چیز باید اتفاق بیافته ولی این عدم زمان به این راحتیا فکر نکنم عقب بکشه و به این "باید"اجازه ورود بده:)
iranbanoo
04-06-2013, 12:29 AM
کسی در مورد نظریه ی وبلر-دویت میدونه؟
در همین حد میدونم که جهان باید((منجمد در زمان)) و به تعبیری تغییر ناپذیر باشه
undead_knight
04-06-2013, 11:40 AM
کسی در مورد نظریه ی وبلر-دویت میدونه؟
در همین حد میدونم که جهان باید((منجمد در زمان)) و به تعبیری تغییر ناپذیر باشه
اسمشون رو که نشنیدم ولی توضیحی که دادی خیلی گنگ بود!:))
تغییر ناپذیر از چه لحاظ؟از اینکه نمیشه در زمان دستکاری کرد؟
iranbanoo
04-06-2013, 10:41 PM
اسمشون رو که نشنیدم ولی توضیحی که دادی خیلی گنگ بود!:))
تغییر ناپذیر از چه لحاظ؟از اینکه نمیشه در زمان دستکاری کرد؟
In minisuperspace (http://en.wikipedia.org/wiki/Minisuperspace) approximations, we only have one Hamiltonian constraint (instead of infinitely many of them).In fact, the principle of general covariance (http://en.wikipedia.org/wiki/General_covariance) in general relativity implies that global evolution per se does not exist; the time http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/12.png is just a label we assign to one of the coordinate axes. Thus, what we think about as time evolution of any physical system is just a gauge transformation (http://en.wikipedia.org/wiki/Gauge_transformation), similar to that of QED (http://en.wikipedia.org/wiki/Quantum_electrodynamics) induced by U(1) local gauge transformation http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/13.png where http://www.daftarche.com/images/imported/2013/04/14.png plays the role of local time. The role of a Hamiltonian is simply to restrict the space of the "kinematic" states of the Universe to that of "physical" states - the ones that follow gauge orbits. For this reason we call it a "Hamiltonian constraint." Upon quantization, physical states become wave functions that lie in the kernel (http://en.wikipedia.org/wiki/Kernel_(matrix)) of the Hamiltonian operator.
In general, the Hamiltonian (http://en.wikipedia.org/wiki/Hamiltonian_(quantum_mechanics)) vanishes for a theory with general covariance or time-scaling invariance.
Wheeler–DeWitt equation - Wikipedia, the free encyclopedia (http://en.wikipedia.org/wiki/Wheeler-deWitt_equation)
گویا در این معادله با کوانتیده کردن کانونی نظریه ی نسبیت اینشتین معادله ای فاقد متغیر زمان به دست اومده
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.