PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چگونه بی‌ اعتقادی خود را آشکار کنیم؟



Theodor Herzl
06-12-2012, 03:51 PM
این فکر کنم یک مساله مهم باشه برای افرادی که مذهبی‌ بودند و بعدا اعتقاد و ایمان خود را به هر دلیلی‌ از دست دادند، و حالا نمیتوانند این موضوع را با اطرافیان خود در میان بگذارند و این قضیه مشکل روحی‌ برای آنها ایجاد کرده است. البته قضیه برای کسانی‌ که خارج از ایران هستند و حداقل خطر جانی آنها را تهدید نمیکند راحت تر است ولی‌ باز هم شاید ساخت باشد. من قصه خودم را می‌گویم ، بقیه هم امیدوارم داستان خودشان را که چگونه جریان بی‌ ایمانی خود را ابراز کردند بین کنند، فکرمیکنم بسیاری در ایران باشند که این مشکل را داشته باشند و از روی ترس یا خجالت این قضیه را پنهان کنند.


من خودم مشکل آنچنانی‌ نداشتم ، چون خانواده من تقریبا نصف نصف مذهبی‌ و بیخدا هستند ، یعنی‌ یک سری شدیدا ارتدکس که مثلا روز شنبه رانندگی‌ نمیکنند یا تلویزیون نگاه نمیکنند و گروه دیگر بیخدای از نوع چپ گرا و نئو‌بیخدا از کسانی‌ که با کتاب‌های داوکینز و هیچنز بی‌ اعتقاد شدند. تنها چیزی هم که یک کمی‌ من رو اذیت کرد بعد از اینکه بی‌ اعتقاد شدم این بود که دوستان و فامیل‌های مذهبی‌ من همه می‌گفتند تو از اول هم بی‌ ایمان بودی و این همه سال فیلم بازی میکردی و دروغ میگفتی‌ ، که اینگونه نبود ، چون زمانی‌ که من مذهبی‌ بودم واقعا اعتقاد داشتم که مثلا خدا جهان رو خلق کرده و مثلا برای دفعه اول که sex داشتم احساس گناه شدیدی بهم دست داده بود ، یا اینکه دعا می‌کردم زیاد و اینها ، خلاصه اینکه نقش بازی کردن نبود و اینکه این تهمت رو به من میزدند اعصابم رو خورد میکرد اوایل که بعدا دیگه برام مهم نبود.


حالا این موضوع برای دوستان داخل ایران مهمتر است ، تجربیات شما چی‌ هست و چگونه توصیه می‌کنید که یک شخص این بی‌ اعتقادی خودش رو با خانواده و اطرافیان در میان بگذاره؟:39:

Russell
06-12-2012, 04:30 PM
منکه لزومی ندیدم تا حالا علنن بگم ولی افراد بنسبه مذهبی خانواده بگمانم یک حدثهایی زده اند.من هم سعی میکنم در مواقعی که حرفهای مذهبی هست بطور غیر مستقیم وارد بشم چون میدونم قطعن نتیجه مثبتی در رابطه من با اونها نداره و همین اثر الان رو هم احتمالن نخواهم داشت.البته یک مساله برای من اینه که یکسری از اعضای خانواده که بیخدایی خودشون رو رسمن اعلام کردن خیلی سابقه خوبی ندارند در احترام بعقید دیگران و هم در رعایت اخلاق،برای همین مشکل من دوچندان هست.
البته این اعلام نکردن رسمی هم دردسر خودش رو داره.مثلن در ماه رمضونهای بعد از بی اعتقادی ما داستان داریم برای غذا خوردن

Theodor Herzl
06-12-2012, 04:51 PM
در خیلی‌ از جاها و خانواده‌ها شخص بی‌ خدا مجبور به انجام یک سری تکالیف مذهبی‌ هست که از نظر روحی‌ ممکن است تاثیر منفی‌ بگذاره ، مثلا ماجرای این کشیش جالب است که بیخدا بود ولی‌ مجبور بود به کلیسا برود و مراسم را اجرا کند تا اینکه بیخدایی خود را آشکار کرد.

این ماجرای جالب یک کشیش است که بعد از بیخدایی هنوز به کلیسا میرفت و مراسم را اجرا میکرد.
http://www.npr.org/2012/04/30/151681248/from-minister-to-atheist-a-story-of-losing-faith


http://www.youtube.com/watch?v=aEApzGkq5JM

Russell
06-12-2012, 05:01 PM
دن دنت یکسری تحقیق علمی میکرد راجع به چگونگی کارکرد دین برای همین روی کسانی که از دین برگشته بودند مطالعه میکرد و میگفت همچین کشیشهایی زیاد هستند.بخاطر اینکه جایگاه اجتماعیشون شغلشون اینه با اینکه خودشون دیگه اعتقادی ندارند ادامه میدند یکسری.خود مادر ترزا هم بعد مرگش یکسری نامه ازش منتشر شد که نشون میداد خیلی تلاش میکرده بر این حس بی اعتقادی غلبه کنه.

Anarchy
06-12-2012, 07:50 PM
من هم لزومی ندیدم بگم اعتقادم چی هست و غیر از افراد خیلی نزدیک به من کسی خبر نداره...تو بحث ها هم منم مثل راسل به طور غیر مستقیم وارد میشم.دلیلش هم مشخصه چون قابل درک نیست براشون و منم نمیتونم انرژی بیخودی برای تمام این افراد بذارم.تو جامعه هم مجبورم در بعضی مواقع حتی ظاهر یه فرد کاملا مذهبی رو داشته باشم و کاملا باهاش کنار اومدم چون فکر میکنم تنها راه برای بقای بیشتر افرادی با طرز فکر من هست.

Mehrbod
06-12-2012, 08:11 PM
به هر روی گفتن اینکه باور نداریم به نزدیکان خوبه، بویژه در ایران که هنوز ناخداباوری یک اندازه ای تابو است.

Theodor Herzl
06-12-2012, 08:19 PM
من اولین باری که اسم بیخدایی به گوشم خورد ، ۹ ساله بودم و با مادرم توی نمایشگاه بین المللی قبل عید بودیم روی یک نیمکت نشسته بودم که یک شخصی‌ داشت با مادرم صحبت میکرد که گفت این دنیا رو خدا خلق نکرده و آیندگان بیشتر در مورد این قضیه خواهند دونست ، من قابل هضم برام نبود که یعنی‌ چی‌ که خدا وجود نداره! شاید بگم بعد ۱۶-۱۷ سال که از اون قضیه می‌گذره می‌تونم بگم اون صحبت اون شخص که نمیدونم کی‌ بود این جرات رو بهم داد که بیرون بیام ، به نظر من اعلان رسمی‌ عقاید و صحبت کردن و در واقع این بذر شک کردن رو کاشتن این اجازه رو میده که اشخاص بروند تحقیق کنند.

Anarchy
06-12-2012, 08:29 PM
به نظر من اعلان رسمی‌ عقاید و صحبت کردن و در واقع این بذر شک کردن رو کاشتن این اجازه رو میده که اشخاص بروند تحقیق کنند.
موافقم...من اخیرا هر جا میرم تو جمع آشناهای هم سن و سال خودم یا کوچکتر از خودم حتما به نوعی این مساله رو مطرح میکنم...مخصوصا رو افراد نوجوون که اول راه هستن و هنوز ذهنشون کاملا با عقاید دینی پر نشده خیلی بیشتر حساسم که به شک بیوفتن!!!

Russell
06-12-2012, 08:43 PM
من هم الان که نگاه میکنم اولین بذرهای شک که با شنیدن حرفهایی شبیه اونچیزی که کسری گفت در من بوجود اومد ناخودآگاه در دراز مدت اثرش خودش رو گذاشت،من هم در خانواده برای همین نمیگم که براشون اکثرن کار از کار گذشته،باید رو نسلها جونتر سرمایه گذاری کرد.

shirin
06-12-2012, 08:57 PM
برعکس راسل من عاشق این هستم که هر جا که مردم جو مذهبی و خدایی گرفتتشون و دم از حکمت و بزرگی خدا میزنن کلا فضای متشنج عجیب غریبی در مورد وجود خدا ایجاد کنم که دیگه خفه خون بگیرن و اسم خدا رو نیارن. کلا کارم شبه افکنی هست.
جالبیش این هست که وقتی میگن خدا اینجوریه و بهشون میگی چه معلوم که اصلا باشه یا چه معلوم کار خدا باشه؟ یا ... یا مثلا در مورد بزرگی خدا تاییدیه بخوان بهشون بگی من اصلا به وجود خدا عقیده ندارم. چنان شوکه میشن که توصیفش حد و حساب نداره. انگار تو عمرشون نشنیدن. :21:
ولی در کل تمام کسانی که منو میشناسن اعتقادات منو هم میدونن و اکثرشون هم از ترس اینکه اعتقاداتشون زیر سوال بره سعی میکنن جلو من کوچکترین اسمی از خدا و پیغمبر نیارن.

Anarchy
06-12-2012, 09:26 PM
برعکس راسل من عاشق این هستم که هر جا که مردم جو مذهبی و خدایی گرفتتشون و دم از حکمت و بزرگی خدا میزنن کلا فضای متشنج عجیب غریبی در مورد وجود خدا ایجاد کنم که دیگه خفه خون بگیرن و اسم خدا رو نیارن. کلا کارم شبه افکنی هست.
جالبیش این هست که وقتی میگن خدا اینجوریه و بهشون میگی چه معلوم که اصلا باشه یا چه معلوم کار خدا باشه؟ یا ... یا مثلا در مورد بزرگی خدا تاییدیه بخوان بهشون بگی من اصلا به وجود خدا عقیده ندارم. چنان شوکه میشن که توصیفش حد و حساب نداره. انگار تو عمرشون نشنیدن. :21:
ولی در کل تمام کسانی که منو میشناسن اعتقادات منو هم میدونن و اکثرشون هم از ترس اینکه اعتقاداتشون زیر سوال بره سعی میکنن جلو من کوچکترین اسمی از خدا و پیغمبر نیارن.
خب این کار البته همه جا قابل انجام نیست چون اگه مثلا جایی بخواین کار کنین و قرار باشه گزینش بشین یا در مراسم های مذهبی جلوی افراد تندرو بگین براتون مشکل ساز میشه...یعنی بهترین و موثرترین راه این هست که جمعیت هدفی رو مشخص کنید و روی اونها کار کنید تا بتونید افکارشون رو تغییر بدین...غیر از این باشه جز یه کل کل برای دلخوشی شخصی تاثیری نداره!!!

shirin
06-12-2012, 09:41 PM
اتفاقا تو اینجور مواقی که در موردش حرف زدم معمولا بحث و کل کل هم پیش نمیاد. فوقش با یکی دو تا سوال ساده تموم میشه. مثلا تو یه اداره که کلی آدم نشسته یا در حال رفت و امد هست یا تو یه مهمونی ، چون معمولا جاهای شلوغ هست عده ی زیادی هم میشنون و باعث میشه که یه تردید کوچولو در دلشون ایجاد بشه. فرضا خانواده خاله من خیلی مذهبی هستن ولی همینکه در اثر رفت و امد با من بچه هاش در مورد خدا یا اسلام به شک افتادن فکر میکنم اثر مفیدی داشتم یا فرضا داداش دوستم که حتی نماز هم میخوند که در اثر شنیدن صحبتای من تقریبا از اسلام خارج شده (که البته برای بیخدایی خودش باید بیشتر تحقیق کنه ) یه اثر مفید هست . و خیلی مثالهای اینچنینی دیگه هست که شاهدش بودم خوشبختانه.

کافر_مقدس
06-14-2012, 01:24 PM
خب من که در بین خانواده و دوستان تبدیل به یک گاو پیشونی سفید شدم و هم می دونند بی دین و ایمون هستم و هم دشمن سرسخت نظام !

در مورد اثبات عدم وجود خدا پیشتر خیلی وقت می گذاشتم برای اطرافیان تا بلکه بتونم آگاهیشون رو در این مورد بالا ببرم .. ولی به تازگی اون انرژی سابق رو ندارم و راستش خیلی سخت هست که بیای برای تک تک افراد بخوای برهان های نظم و علیت رو توضیح بدی و ساعت ها کل کل داشته باشی .. در میان اقوام بیشتر با مادرم و عمه م بحث کردم و گرچه برای شبهاتی که مطرح کردم هیچ پاسخ قانع کننده ای نداشتند ولی همچنان به خدا و دین باور دارند !

یه بار عمه م یه جمله ی خیلی جالبی گفت .. گفت من دیگه ازم گذشته و 70 سال سنمه ! میدونم که بعضی حرفایی که می زنی درسته ولی نمی تونم از اعتقادم برگردم .. 60 سال با این افکار زندگی کردم الان دیگه اگه بخوام هم نمی تونم .. یعنی می ترسم !

در کل اهل تظاهر کردن نیستم و اگه جایی چنین بحث هایی پیش میاد از فرصت استفاده می کنم و وارد گفتگو میشم

Mehrbod
06-14-2012, 11:21 PM
پیکهای ناوابسته به جستار هم‌اندیشی پیرامون گسترش خردگرایی جابه‌جا شد