Mehrbod
04-30-2012, 05:56 PM
راستی و مستی
چرا در فرهنگ ایران بینش ِشاد که همان خوش بینی است، مستی و دیوانگی و سرخوشی و آبستنی خوانده میشد؟
منوچهر جمالی
مستی یا دیوانگی یا سرخوشی یا آبستنی، همان بینش شاد و خندان است ازآن رو پاکبازان را صفاها با
«می لعل» است که غیر از «راستی»، نقشی درین جوهر نمیگنجد حافظ هومان یا بهمن، که
«اصل خرد و خنده و بزم» است ،
«اصل آبستنی» است که درتاریکی هر جانیست ،
واصل زاینده کیهان و انسانست
هومن داری =نوشیدن می با بهمن، اصل خردوبزم
شاد خواری = نوشیدن می با «شاده»، که سیمرغ میباشد
هو= ِبه = وهو= بهو = هائو
هو = خنده ( کردی )
بهی = قطب جهان = ارکه ( درفارسی)
مست، راست است. حقیقت، در مستی پیدایش می یابد. این اندیشه، ریشه ژرف در فرهنگ ایران دارد، و به هزارگونه عبارت بندی شده است. مثلا اسدی طوسی، گرشاسپ نامه را با این آغاز میکند که جمشید در گریز از ضحاک، ودر پنهانی، گمنام به زابلستان میرسد:
چو جمشید در زابلستان رسید بشهر اندرون، روی رفتن ندید
خزان بد، شده زابر و وزبادتفت سرکوهسار و زمین زرّ بفت
کشیده سرشاخ میوه بخاک رسیده به چرخشت، میوه زتاک
گل از باده ارغوانی به رشگ چکان ازهوا، مهرگانی سرشگ ..
رزان دید بسیار بر گرد دشت برآن جویبارو رزان، برگذشت
پائیزیا خزان، فصل «انگورچینی» و گرد آوردن رز، و بردن آن به چرخشت،و لگدمال کردن و سائیدن (ساویدن) و صاف کرد افشره انگوربوده است،
چنانچه منوچهری گوید:
اندام شمارا به لگد خرد بسایم -- زیرا که شمارا بجز این نیست سزاوار
که سپس آنرا درخمره ها برای «تخمیر بباده» میبردند. از این رو پائیز، موسم چیدن رز و ریختن درخمره و پوشانیدن سرخمره، تا تبدیل به می بشود بوده است، و اینها همه، همراه با جشنهای بزرگ باده در ایران بوده است، که هم زرتشتیگری برضد این جشنها، جنگیده، وهم اسلام سپس تا توانسته، بقیه آثار آنرا محو و نابود ساخته است. در کردی به ماه مهر، ره ز به ر، میگویند که دراصل به معنای «انگور رس» است. نام اصلی پائیز در هزوارش «رسپینا» بوده است که مرکب از «رس + بینا = رس وینا» میباشد، و به معنای «فروریختن می و رسیدن انگور» است، چه وین، انگور سیاه را گویند ( برهان قاطع ). در حالیکه دیده میشود که نوشیدن می، در همین داستان، به نخستین انسان، که سپس به یکی از شاهان کاسته شده است، نسبت داده میشود. در واقع، پیوند می ( ومهرگان ) با جم، بیان فطرت انسانست. گوهر انسان راست است، چون بامستی وخرّمی و شادی پیوند دارد. آنقدر باید نوشید که خرّم یا سرخوش شد. این اندازه می نوشی بوده است. از انسان در مستی، حقیقت میزاید. درخم افکندن شیره انگور، پیوند با «آبستن شدن» داشته است. چنانکه سعدی گوید :
خُم، آبستن ِخمرِ نه ماهه بود در آن فتنه، دختر بیفکند، زود
البته در ادامه بررسیها دیده خواهدشد که خُم، که دراصل به معنای «نای» است و همان خام = خامه امروزیست، اصل زایش و زهدان آفرینش شمرده میشده است. ازاین رو، مرده را در خمره می نهادند، چون خمره و کوزه و سبو، نماد زهدان سیمرغ بود تا مرده ازسر زاده شود. از این رو درترکی به قبر، «سین» میگویند. قبر، سیمرغست. تبدیل شیره انکور به می درخم، بیان همان روند پرورش نطفه به جنین و کودک بوده است. این دوباهم اینهمانی داشتند .
ازنطفه آب انگور، دختر رز، در شکم خُم یا خمره پرورده و زائیده میشود. در تحفه حکیم موءمن، خاطره ای بنیادی، بیادگار مانده است که روشنی به اندیشه نخستین ایرانیان میاندازد، که این داستانها ازآن رُسته است. در تحفه دیده میشود که نام جداوار، که ماه پروین باشد، ساطریوس هست. البته این همان سا تیروسSatyrus یونانی است. سا تیروس در اسطوره های یونانی خدای بیشه وجنگل است که همیشه ملازم با خوس Bacchus خدای شراب و مستی است. در کردی خدای بیشه ( یا فرشته نیستان ) هه ل نامیده میشود که همان «ال»، سیمرغ میباشد. ولی خود واژه ساتیر، از اصل یونانی Satyriasis برخاسته که به معنای میل وکشش زیاد به عشقبازی و همآغوشی است. این اندیشه چه ربطی به «جدوار= ماه پروین» دارد ؟ ماه پروین، بیان قرار گرفتن خوشه ثریا در هلال ماه ( رام ) بوده است که زهدان جهان بشمار میآمده است. در این تصاویر باید به اندیشه هائی که ایرانیان درآنها بیان کرده اند بود، نه به اینکه آیا آنها انطباق با علم ستاره شناسی دارند یا نه. آنها، اندیشه های خود را در تصاویر بیان میکردند، نه در مفاهیم.
این همآغوشی یا اقتران را که «بُن عشق کیهانی» باشد، نیاکان ما، اصل پیدایش جهان میدانستند. همه جهان و انسان، از این عشق، که در روز 22 ماه دی ( دسامبر) صورت میگرفت پدید میآمد. این روز، «باد» نام دارد که به معنای «عشق و جان» است. خواه ناخواه، روز 23( دی به دین )که اینهمانی با روز بیست و چهارم( روز دین ) دارد، نخستین روز پیدایش جهان و ا
چرا در فرهنگ ایران بینش ِشاد که همان خوش بینی است، مستی و دیوانگی و سرخوشی و آبستنی خوانده میشد؟
منوچهر جمالی
مستی یا دیوانگی یا سرخوشی یا آبستنی، همان بینش شاد و خندان است ازآن رو پاکبازان را صفاها با
«می لعل» است که غیر از «راستی»، نقشی درین جوهر نمیگنجد حافظ هومان یا بهمن، که
«اصل خرد و خنده و بزم» است ،
«اصل آبستنی» است که درتاریکی هر جانیست ،
واصل زاینده کیهان و انسانست
هومن داری =نوشیدن می با بهمن، اصل خردوبزم
شاد خواری = نوشیدن می با «شاده»، که سیمرغ میباشد
هو= ِبه = وهو= بهو = هائو
هو = خنده ( کردی )
بهی = قطب جهان = ارکه ( درفارسی)
مست، راست است. حقیقت، در مستی پیدایش می یابد. این اندیشه، ریشه ژرف در فرهنگ ایران دارد، و به هزارگونه عبارت بندی شده است. مثلا اسدی طوسی، گرشاسپ نامه را با این آغاز میکند که جمشید در گریز از ضحاک، ودر پنهانی، گمنام به زابلستان میرسد:
چو جمشید در زابلستان رسید بشهر اندرون، روی رفتن ندید
خزان بد، شده زابر و وزبادتفت سرکوهسار و زمین زرّ بفت
کشیده سرشاخ میوه بخاک رسیده به چرخشت، میوه زتاک
گل از باده ارغوانی به رشگ چکان ازهوا، مهرگانی سرشگ ..
رزان دید بسیار بر گرد دشت برآن جویبارو رزان، برگذشت
پائیزیا خزان، فصل «انگورچینی» و گرد آوردن رز، و بردن آن به چرخشت،و لگدمال کردن و سائیدن (ساویدن) و صاف کرد افشره انگوربوده است،
چنانچه منوچهری گوید:
اندام شمارا به لگد خرد بسایم -- زیرا که شمارا بجز این نیست سزاوار
که سپس آنرا درخمره ها برای «تخمیر بباده» میبردند. از این رو پائیز، موسم چیدن رز و ریختن درخمره و پوشانیدن سرخمره، تا تبدیل به می بشود بوده است، و اینها همه، همراه با جشنهای بزرگ باده در ایران بوده است، که هم زرتشتیگری برضد این جشنها، جنگیده، وهم اسلام سپس تا توانسته، بقیه آثار آنرا محو و نابود ساخته است. در کردی به ماه مهر، ره ز به ر، میگویند که دراصل به معنای «انگور رس» است. نام اصلی پائیز در هزوارش «رسپینا» بوده است که مرکب از «رس + بینا = رس وینا» میباشد، و به معنای «فروریختن می و رسیدن انگور» است، چه وین، انگور سیاه را گویند ( برهان قاطع ). در حالیکه دیده میشود که نوشیدن می، در همین داستان، به نخستین انسان، که سپس به یکی از شاهان کاسته شده است، نسبت داده میشود. در واقع، پیوند می ( ومهرگان ) با جم، بیان فطرت انسانست. گوهر انسان راست است، چون بامستی وخرّمی و شادی پیوند دارد. آنقدر باید نوشید که خرّم یا سرخوش شد. این اندازه می نوشی بوده است. از انسان در مستی، حقیقت میزاید. درخم افکندن شیره انگور، پیوند با «آبستن شدن» داشته است. چنانکه سعدی گوید :
خُم، آبستن ِخمرِ نه ماهه بود در آن فتنه، دختر بیفکند، زود
البته در ادامه بررسیها دیده خواهدشد که خُم، که دراصل به معنای «نای» است و همان خام = خامه امروزیست، اصل زایش و زهدان آفرینش شمرده میشده است. ازاین رو، مرده را در خمره می نهادند، چون خمره و کوزه و سبو، نماد زهدان سیمرغ بود تا مرده ازسر زاده شود. از این رو درترکی به قبر، «سین» میگویند. قبر، سیمرغست. تبدیل شیره انکور به می درخم، بیان همان روند پرورش نطفه به جنین و کودک بوده است. این دوباهم اینهمانی داشتند .
ازنطفه آب انگور، دختر رز، در شکم خُم یا خمره پرورده و زائیده میشود. در تحفه حکیم موءمن، خاطره ای بنیادی، بیادگار مانده است که روشنی به اندیشه نخستین ایرانیان میاندازد، که این داستانها ازآن رُسته است. در تحفه دیده میشود که نام جداوار، که ماه پروین باشد، ساطریوس هست. البته این همان سا تیروسSatyrus یونانی است. سا تیروس در اسطوره های یونانی خدای بیشه وجنگل است که همیشه ملازم با خوس Bacchus خدای شراب و مستی است. در کردی خدای بیشه ( یا فرشته نیستان ) هه ل نامیده میشود که همان «ال»، سیمرغ میباشد. ولی خود واژه ساتیر، از اصل یونانی Satyriasis برخاسته که به معنای میل وکشش زیاد به عشقبازی و همآغوشی است. این اندیشه چه ربطی به «جدوار= ماه پروین» دارد ؟ ماه پروین، بیان قرار گرفتن خوشه ثریا در هلال ماه ( رام ) بوده است که زهدان جهان بشمار میآمده است. در این تصاویر باید به اندیشه هائی که ایرانیان درآنها بیان کرده اند بود، نه به اینکه آیا آنها انطباق با علم ستاره شناسی دارند یا نه. آنها، اندیشه های خود را در تصاویر بیان میکردند، نه در مفاهیم.
این همآغوشی یا اقتران را که «بُن عشق کیهانی» باشد، نیاکان ما، اصل پیدایش جهان میدانستند. همه جهان و انسان، از این عشق، که در روز 22 ماه دی ( دسامبر) صورت میگرفت پدید میآمد. این روز، «باد» نام دارد که به معنای «عشق و جان» است. خواه ناخواه، روز 23( دی به دین )که اینهمانی با روز بیست و چهارم( روز دین ) دارد، نخستین روز پیدایش جهان و ا