توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشتهیِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد
Mehrbod
04-08-2012, 03:45 PM
به نظر میرسه مهربد (http://www.daftarche.com/member.php/14-مهربد) گرامی مطالب مربوط به انجمن هایی که قبلا بودن و الان نیستن رو در اختیار دارن.اگه امکانش هست هم ایشون و هم دوستان دیگه هر قدر از این مطالب رو دارن به اشتراک بذارن تا بقیه هم استفاده کنند.
کسی آرشیو گفتگو رو نداره ؟
شوربختانه همه گفتگو را ندارم، ولی چند تایی از جستارها را بایگانیده بودم.
جستار کنونی را به چیدمان زیر از بایگانی میآورم:
gozareforum.com (بسته شده)
goftegu.com (بسته شده)
zandiq.com (بسته شده)
andishehaa.com: فاروم به قول میلاد "عندیشهها" :4: هنوز در دسترس است، ولی داشتن یک رونوشت بد نیست.
...
پ.ن.
اگر کسی از دوستان بایگانی گفتگو را داره به من پیغام بدهد تا آن را ویراسته و آپلود کنم.
پ.ن 2.
اگر بایگانی این جستار از زندیق را دارید pm بدهید.
پ.ن 3.
بایگانی زندیق نیز یافته و افزوده شد.
***
پیوست افزوده 1:
نوشتههای زیر از سوی کاربر "مزدک بامداد" و همچنین وبلاگهای گوناگون دیگری رونویسی شدهاند.
مزدك
http://www.daftarche.com/
05-05-2009
طبری مینویسد:
وقتی كه 10 سال از حكومت قباد گذشت ، موبد موبدان و بزرگان بر آن شدند كه او را از سلطنت فرود آرند و بزندان گذارند ، زیرا وی از مردی بنام مزدك پیروی میكرد كه میگفت :
خداوند رزق و روزی را در انسانها مساوی قرار داده است ولی این مردمند كه در میان خود بظلم میپردازند . و آنان كه اموال و زنان و توشه بسیار دارند ، بر دیگران برتری نخواهند داشت .
----
البته مایه ئ نازش (افتخار) ایرانیان باید باشد كه نخستین
سوسیالیست و انقلابی جهان یك ایرانی بوده است.
همچنانكه نخستین فرمان حقوق بشر را یك ایرانی داده است.
مثلا آنزمان ( 2500 سال پیش) وی برده داری را برچیده است
در حالیكه اسلام برده داری را هنوز منع نكرده است!
http://www.daftarche.com/
-----------------------
خـرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مایه ی زنـــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خــرد
بــه دانش روان را هــمی پـــرورد
***
مزدک بامداد که بود؟
مزدک خود چگونه میزیست؟ (http://mazdakism.blogspot.com/2007/04/blog-post_1169.html)
در نخستین سالهای پادشاهی قباد ،مرد اندیشمندی به نام مزدک پسر بامداد با تلفیق دین مانی و زرتشت و عقاید افلاطون (در کتاب جمهوریت)،کیش و آئین تازه ای عرضه داشت که اساس آن براصلاحات اجتماعی بود و می توان آن را نوعیکمونیسم یا مسلک اشتراکی دانست.غالب مورخان قدیم،مزدک را به اعتقاد به اشتراکی بودن زن متهم کرده وی را شخصی اباحی(ملحدی که همه چیز را مباح شمارد)معرفی نموده و در باره ی او به جعل اخبار دروغین پرداخته اند.
اما باید دانست که مزدک مردی زاهد و پرهیزگار بود و چون از برگزیدگان و روحانیون مانوی به شمار می رفت، از خوردن گوشت و معاشرت با زنان خودداری می کرد و در واقع این دو کار را بر خود حرام می دانست.
مزدک می گفت:از آنجا که کینه ها و نا سازگاریها همه از نا برابری بین افراد سر چشمه می گیرد،لازم است عدم مساوات از میان بر داشته شود.خداوند همه ی وسایل زندگی را در دسترس بندگان خویش قرار داده است تا آن را به طور برابر میان خود قسمت کنند،به نحوی که هیچ کس محق و ماذون نیست که بیش از دیگران صاحب مال و زن باشد.
به عقیده ی مزدک پنج نوع بدی،آدمی را از راستی باز می دارد :تعصب،خشم،انتقام،نیاز و مالکیت ـکه به نظر وی نوع اخیر از همه مهمتر است ـکسی که از بدی ها بپر هیزد،به خدا می پیوندد.
او می گفت نا برابری در ثروت،تعصب و مالکیت و نیاز را به وجود می آ ورد و در نتیجه ی آنها،خشم و انتقام بین مردم پدید می گردد. پس بر بینوایان و بی چیزان واجب است که بر علیه ثروتمندان سنگدل بستیزند و نگذارند توانگران هر روز توانگرتر و ناتوانان هر روز ناتوانتر شوند.خداوند همه ی بندگان را دوست دارد و نعمت وثروت را در اختیار همه گذاشته است
Mehrbod
04-08-2012, 03:58 PM
Archive: gozareforum.com - #1
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
پرسش و پاسخ های فلسفی/ دانشیك با مزدك
در اینجا پرسش و پاسخ هایی با مزدك، از فاروم های دیگر
باز تابیده میشود. گذشته از این، برای پرسش و پاسخ با دوستان
هم آماده هستیم .
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
می خواستم بدانم از دید دگر اندیشان، حقیقت و واقیت چگونه تعریف می شود؟
حقیقت چیزی نیست جز شناخت درست از واقعیت جهان " بیرونی".
تنها با این شناخت درست شما میتوانید واقعیت را بسود فرازیست
بهینه ئ خود دگرگون كنید.
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
اگر ممکن است توضیحی نیز در مورد جهان بیرون و درون دهید
چشم،
وقتی شما در رایانه، مثلاً یك بازی میكنید كه در آن فرمانده یك كشور
و گروهی سربازان در یك سرزمین هستید، آن جهان دارای وجود
مجازی است و از حركت الكترون ها درست شده، حركت در آن جهان
حركت مجازی است كه بدان میتوان holomovement گفت. درست
مانند حركت قطار بروی پرده ئ سینما.
ذهن ما هم درست مانند این جهان رایانه ای و یا این سینما، بازتابی از
جهان بیرونی را با حركت یونها و سیگنالها میان نورون های ماتریكس
مغز درست میكند ، تا مغز توانا به محاسبه پاسخ به كنش ها و داده های
جهان بیرون از ذهن، یعنی جهان واقعی و مادی بشود.
البته جهان ذهنی هم جهانی مادی است ( از كاركرد نورونها و یونها و ..
درست شده) همچنان كه پرده ئ سینما و نور پروژكتور مادی هستند،
ولی قطاری كه بروی پرده حركت میكند، در حقیقت قطار نیست، بلكه
بازتاب یك قطار در جهان بیرون از سینماست.
پس ما دو جهان داریم، جهانی بیرون از سیستم سیبرنتیك خود و جهانی
كه رایانه مركزی سیستم ما ، یعنی مغز، برای توانا ساختن ما به واكنش
برای ما پرژكت و سینما میكند. بر این پایه ، ما میتوانیم در ذهن خود
با سود بردن از توان تركیب combination ، موجودات ذهنی صرف،
یعنی بدون همتای خارجی و واقعی آنهم بسازیم، مثلاً میتوانیم مفهوم اسب
و مفهوم بال را با هم تركیب كنیم و اسب بالدار را در دهن خود بعنوان
موجودی ذهنی صرف پدید بیاوریم. بیشتر اختراعات برای نمونه، اینگونه
با توان تخیل پدید آمده اند، نخست در ذهن ساخته و سپس واقعی اش
را ساخته ایم. البته موجودات دیگری مانند جن و هری پاتر و خدا و .. هم
در ذهن خود ساخته و یا میتوانیم بسازیم كه همتای بیرونی و واقعی مادی ندارند.
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
یعنی این صفحه، یا به عبارتی این دنیا، به خودی خود ابزاری بیش نیست؟
بله، میتوان گفت كه ابزاری است كه درازای میلیارد ها سال
فراگشت ژنتیك، برای فرازیست هرچه بهتر پدید آمده است.
بویژه در آدمی توان داده پردازی بیشتر از جانداران دیگر
است ولی آنها در عوض دارای چیزهای دیگری شده اند
كه ما نداریم، مثلاً میتوانند پرواز كنند و یا چشم شهباز كه
ریزبینی ( resolution ) آن بارها بیش از چشم ماست و
یاخفاش كه " سونار" ( رادار صوتی) دارد و ما نداریم و الخ
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
یعنی آدمی از بدو پیدایش این ابزار را به این قدرت امروز نداشته است؟
خیر،
چنانكه اسكلت های بجای مانده از نیاكان آدمی نشان میدهد،
مغز آنها نسبت به بدن شان از امروز كوچكتر بوده و كم كم
ما به مقام " هومو ساپینس" یعنی آدم اندیشمند، رسیده ایم و
فراگشت هم یعنی این، از ساده به پیچیده و از ناكارآمد به كارآمد تر.
]
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
ببخشید من اینجا یه سوالی داشتم ...
انسان واقعا چه نیازی داشته كه موجودی به نام خدا را هزاران سال پیش در ذهن خودش درست كنه و شروع به پرستش اون موجود بكنه ؟؟
اصلا این ایده ی وجود داشتن موجودی برتر ازانسان كه انسان را خلق كرده از كجا اومده ؟
درسته
موجودات خیالی مثل هری پاتر و اسب بالدار فقط ساخته ی ذهن بشرو برای ایجاد
سرگرمی خلق شده اند .. ولی میتونم بپرسم هدف از خلق یه موجود برتر و پرستش
اون چی بوده ؟؟
به قول شما انسان اسب را دیده و بال را هم دیده
در ذهن خودش این دوتا مفهوم را با هم تركیب كرده و این موجود افسانه ای
تشكیل شده .. میتونم بپرسم انسان مفهوم خدا را چهوری فهمیده ؟؟ و چه طوری
تونسته این موجود را برای خودش توجیح كنه ؟؟
ممنون ...
از ترس.
ترس شاید یكی از بزرگترین برنامه های پایه ای است.
اگر شما و حتی افلاتون، در جنگل ناگاه با شیری
روبرو بشوید، فرصت برای برنامه های پیشرفته تر
كه بجهت پیشرفتگی " كند " هم هستند نیست، آنجا
دیگر برنامه ساده و سوزانده شده، كه تند هستند، در
بخشی از ثانیه حساب میكنند كه شما زورتان به آقا
شیره میرسد و یا خیر و بیدرنگ شما یا فرار میكنید و
یا اگر سامسون و رستم باشید، با شیر درگیر میشوید.
در گذشته هم این ترس از توفان و تندر و آذرخش
و خشكسالی و پتیاره های دیگر ( بلا های دیگر)
و دیدن اینكه موجودات زورمند تری هستند كه
دوام میاورند، سبب شده است كه انسان یك موجود
با زور خیلی زیاد تر از خود را تصور كند كه
گویا میتواند این بدی ها را كنترل و بسود بشر مهار
كند. انشتین در این باره چنین نوشته:
a God، in short، who is but a reflection of human frailty. ...
(Albert Einstein، obituary in New York Times، 19 April 1955)
البته این تنها انگیزه پیدایش مفهوم خدا و .. نیست.
همچنین است پیدایش مفهوم مثلاً " روح "، كه بسادگی
از تنفس آدمی به این مفهوم تجریدی رسیده اند، یعنی
دیده اند كه كسی كه مرده است، بر خلاف كسی كه
زنده است، از دهانش " دم "=( روح در عربی در
اصل یعنی باد و نفس و دم ) بیرون نمیاید و زمانی
كه نفس واپسین از دهان بیرون میاید( چون در مرگ،
نفس بار واپسین بیرون میاید و نه تو) و طرف میمیرد،
گفتند كه چیزی كه مایه زندگی بوده ، یعنی همان دم
( در سانسكریت همان " atma " كه به معنی
نفس و روح هم هست ( در انگلیسی odem
كه مانند " دَم " فارسی هم از ریشه ئ آتما آمده، )
از بدن وی بیرون رفته است و بدینسان مفهوم روح
پدید آمده و سپس تجرید شده است، جالب است كه در
قران هم نوشته است كه خدا آدم را از گل ساخت و
سپس برای زنده كردن او، از روح خودش در وی
" دمید " ( یعنی از زندگی و نفس خود، فوتی هم به
دماغ آدم كرده و بدینسان زندگی را هم بوی دمید)
.....
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
..
آیا تشخیص خوبی و بدی هم در چیپ سوزانده شده؟
..
تعریف خوبی و بدی هم از اصل فرازیست ژن سرچشمه میگیرد،
یعنی چیزی خوب است كه در راستای فرازیست بهینه ئ ژن ،
( بهینه یا optimal یعنی برای ( حاملان) ژنهای هر چه بیشتر
زندگی هرچه بهتری را گارانتی كند). اصول اخلاقی، كه همان
خوب و بد را می نمایانند، در كـُد فرهنگی ما نوشته شده و نه
در كـُد ژنتیك.
برای توضیح، ما آدمیان، مانند برخی جانوران دیگر، دارای دو
كـُد سازنده ئ جسم و رفتار خود هستیم، یكی كـُد ارثی ژنتیك
و دیگری كـُد اكتسابی و شبه ارثی فرهنگی. یعنی اگر شما
بجای ایران در شهر سالت لیك سیتی زاده شده بودید، اكنون
یلك مسیحی " مورمونی " ( فرقه ای كه در این شهر آمریكا
زندگی میكنند) بودید و خوب و بد شما همان بود كه از بچگی
در مغز شما از سوی مورمونها قیف میشد.
در جانداران هم مثلاً گوریل ها به بچشان روش شكار موریانه
را با ابزار یك تركه ئ خیس یاد میدهند و این " یاد دادن " یعنی
انتقال "كـُد فرهنگی " به زادمان پسین ( نسل بعدی).
اخلاق و خوبی و بدی هم از اینرو درست مانند كـُد ژنتیك دستخوش
فراگشت بوده و در هر جایی و جامعه ای اخلاق مناسب آن جا پدید آمده،
مثلاً دیده اند كه مهمان نوازی، گرچه كمی خرج دارد، ولی اگر
اخلاق جامعه و فراگیر بشود، ممكن است خود طرف هم زمانی
كه در نیاز و میان راه گیر افتاده است، از بدبختی و مرگ رها
شود، پس گفته اند كه مهمان نوازی خوب است، یا دیده اند كه اگر
برادر و خواهر ازدواج كنند، بچه شان معمولاً خل و چل از آب در میاید
و توان فرازیست ندارد، پس گفته اند این ازدواج " بد " است و برای انیكه
آدمها اصلاً این كار را نكنند، یك ترس از خدا و چماغ آتشین را هم
بدان چسبانیده و " شرع" درست كرده اند مثلاً...
---------- Post added at 04:58 PM ---------- Previous post was at 04:56 PM ----------
Archive: gozareforum.com - #2
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
و چگونه یک ملت باید تشخیص درست بدهد؟
حقیقت مطلق و انحصاری؟
بیش تر توضیح میدهید؟
میدانیم كه پیروان هر دینی و حتی هر فرقه ئ كوچك دینی،
ادعا دارند كه حقیقت مطلق را در دست دارند( مثلاً بصورت
آیات یك " كتاب مقدس") و هیچكس دیگر هم این حقیقت را
جز اینها ندارد ( انحصاری) ، یعنی باقی "گمراه "، كافر
نمیدانم نجس و ... هستند، حتی درون یك دین، مثلاً اهل سنت
شیعه ها را رافضی و از دین برگشته و بدعت گذار میدانند و
شیعه ها هم آنها را ناصبی و .. خوانده به عمر و عثمان و .. فحش
میدهد و اهل بیت را قبول دارد و ... مسیحی هم هیچكدام اینها
را قبول ندارد و یهودی هم هیچكدام این قبلی ها را و هندو ها را
هیچیك از اینها و .... !!!
امّا پس از رنسانس و بیداری در اروپا و پیدا شدن آموزه های
هومانیستی و خردگرایی، این اصل در میان جهانیان پیشرفته
روشن و پذیرفته شده است كه هیچكس نمیتواند به هیچ دلیل
( چه داشتن كتاب به اصطلاح آسمانی و چه همراهی امام زمان و ...)
ادعای داشتن حقیقت مطلق و انحصاری و خطا ناپذیری را بكند و
پایه ئ دمكراسی هم همین اصل و رجوع به خرد جمعی است
كه تنها از راه آزادی بیان ، این خرد جمعی میتواند تبلور یافته
و ملتی را كه از این مهاد ( اصل) پیروی میكند، بر ملت های دیگر
كه این امكان را ندارند، برتر سازد و به بهروزی ( بیشتری) دست یابد.
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
با درود .بخصوص خدمت یار قدیمی مزدک که از سایت گفتمان بسیار خاطره داشتیم با هم.
لطفا
یک سوال فلسفی مرا پاسخ دهید.=ایا وجود و هستی ما باید بنده باشد که حالا
دنبال خدا بگردیم؟ایا وحدت وجود و هستی نظریه بهتری نسبت ه نظریه بندگی و
خدا نیست؟
بدید من هم این تئوری یگانگی ، گامها از تئوری جدایی
زیبا تر و اندیشمندانه تر است وآفرین بر جناب اسپینوزا.
از سوی دیگر هم دانش ( فیزیك و زیست شناسی و ..)
هم چیزی جز این نمیگویند كه گوهر وجودی همه شكل
های مادی، و همه پدیده ایی كه به غلط معنوی خوانده میشوند،
یكی است و آن همان ذرات بنیادین ماده هستند ( كه در دو
چهره ی كلان ( عمده) جرم و انرژی نمود پیدا كرده اند)
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
با درود
خود ترس چیست، تعریف جامعی برای آن وجود دارد؟
اگر
این گونه بوده، چرا اغلب آدمیان، این موجود را اینقدر بزرگ توصیف کرده
اند، یعنی چه آنان که در افریقا بوده اند، چه یونان و یا هر جای دیگر، چرا
توصیفات شبیه به هم در این بین زیاد است؟
ترس یك برنامه است، نرم افزار است ( software ) برای واكنش
تند ، نرم افزاری بنیادین و " نزدیك به ماشین " است. درد و لذت
و .. همه برنامه هایی هستند كه در مغز انجام run میشوند كه
فرازست ما را گارانتی كنند، درد و رنج ، برای نمونه، برنامه های
گوشمالی ( تنبیهی) و لذت و خوشی، برنامه های پاداشی هستند.
با این دو گونه كاتگوری از برنامه ها، سیستم ما در راه فرازیست
نگه داشته میشود و فراوان از جاده بیرون پرت نمیشویم.
مثلاً با كاهش انرژی و سوخت در پیكر، برنامه ی رنج دهنده ئ
گرسنگی انجام میشود، ( كسانی كه بر اثر سانحه و یا .. این
برنامه را از دست داده اند، چند گام به مرگ نزدیكترند)،
دیگر بخش های توانایی های مغزی و پیكری شما بدست و پا میافتند
( yellow alarm !) تا به چلوكبابی، نشد نان خشكی، برسید و
هر چه گرسنه تر، خوردن لذت بیشتری میدهد ( برنامه ی پاداشی)
ولی زمانی كه سیر شدید ( green status !) دیگر خوردن لذت
ندارد. همین مكانیسم در مورد تشنگی، سرما و گرما، اعمال جنسی
و .. كار میكند و شما را روی خط وسط جاده نگه میدارد( با اندكی
پیخ و تاب قابل تولرانس!)
شوند اینكه ( دلیل اینكه) این مشتركات میان همه بشر هست،
بسادگی از آنجاست كه همه آدمیان از آفریقا، و از 1 ریشه برخاسته اند و
نیاز ها و شرایط انها همه جا با درسد بالایی یكی بوده و فرهنگ های
گوناگون، از اینرو مشتركاتی پایه ای ولی جزئیاتی گوناگون و متنوع
دارند.
***
Mazdak
۳۱-شهر-۸۵
</p>
اشکان نوشته:
این شناخت درست با چه ابزاری باید صورت بگیرد تا به حقیقت منتهی بشود ؟؟
با عقل صرف ( عقل نوع بشر ) ؟؟!
جناب مزدک مگر اینگونه نیست که عقل انسان با هر مرحله ایی که میگذراند ، اندوختهء خود را افزایش میدهد ؟؟
چگونه میتوان بر این عقل خطا پذیر تکیه نمود و تشخیصش را در مورد حقیقت ، خالی از نقص دانست ؟؟
كسی هم نگفته است كه خالی از نقص است، ولی
میتوان بدان تكیه نمود. برای همین هم شما مثلاً برای
رفتن به حج، بجای شتر، سوار هواپیما می شوید.
مهم اینست كه بدانیم كه چیزی بالاتر
از عقل نداریم و آنچه بنام " وحی"
بخورد ما داده شده، نادرست است
( چون دانش و خرد میتواند نادرستی
گفته ها را 100٪ اثبات كند، امّا درستی-
100٪ آنها را نمیتواند)
***
Mazdak
۳۱-شهر-۸۵
</p>
ارژنگ نوشته:
اما این دانش و خرد نیز ، دائما در حال تغییر و نوسان است .
و نیز هنوز انسان نسبت به این دنیا ، و نسبت به سرشت و سرنوشت خویش مجهولات بسیاری دارد .
مجهولاتی ، گشادتر از « فاصله ی بین کمونیسم تا امپریالیسم » !
]
بله، ولی دلیلی نداریم كه این جای خالی را با
موجودات موهوم و جن و الله و .. پر نمائیم.
***
Mazdak
۱-مهر-۸۵
مرآت نوشته:
وقعا برخی اسمایلی ها از کلام گویاترند !!!
استاد یادشان رفته بنویسند :
پرسش و پاسخ های فلسفی/ دانشیك با استاد مزدك
پس خوبه شما یادتان بود!
***
Mazdak
۱-مهر-۸۵
</p>
مرآت نوشته:
ضمنا بنده رای اولین بار کلمه "دانشیک" را میشنوم. آیا همان دانش است که  "یک" به ان افزوده شده یا اصطلاحی خاص است؟
دانشیك، یعنی علمی.
دانش + یك=دانشیك=علمی=scientific
مانند
نزد + یك=نزدیك
تار + یك=تاریك
..
Mehrbod
04-08-2012, 04:03 PM
Archive: gozareforum.com - #3
***
Mazdak
۲-مهر-۸۵
اشکان نوشته:
بله ، چاره ایی جز تکیه کردن نیست ، اما نه تکیهء صرف .
همهء حرف ما اینجاست که باید یک چیزی باشد فوق عقل که راه و طریق عقل باشد .
روشنایی صرف کافی نیست ، مقصد و راه رسیدن به اون مقصد هم مهمه .
اینجاست که ما می گوئیم : روشنائی شما عقل توست ، و راه رسیدن شما به مقصدت شرع (یعنی عامل بیرونی و فوق عقل) .
با این اوصاف شما یک دلیل محکمه پسند نمیتوانید ارائه بدهید که گزینهء "وحی" را مطرود کند .
اما
به عکس ، وحی و شرع این دلیل محکمه پسند را ارائه داده ، یعنی ناتوانی عقل
، اونهم در شناخت مسئله ایی به این مهم و پیچیده ، یعنی شناخت حقیقت .
شناخت حقیقت چگونه میسر است >>> فقط از طریق عقل !!!
آنهم عقلی که چه و چه و چه هست .
و این اصلا نمیتواند عاقلانه باشد .
از كجا بدانیم كه سخنان كسی وحی است؟
جز از راه سنجش عقلی ؟
وحی از اینرو پذیرفتنی نیست كه از 4 مرحله ئ اثبات
عقلی و منطقی نمیتواند گذر كند:
1- اثبات وجود خدا، ( كه اثبات نشده و نمیشود)
2- بفرض اثبات خدا : اثبات اینكه خدا نیاز به فرستادن " پیامبران" دارد.
3- بفرض اثبات نیاز به فرستادن پیامبران: اثبات اینكه محمد پیامبر خداست.
4- به فرض اینكه ادعا شود كه مثلاً قران وحی است،و اینكه عقل را هم
هدیه ئ خداوندی میشمارند، توضیح تناقض آن ( وحی) با دانش وخرد.
----------
اگر محك عقل را بكار نبریم، هر كسی میتواند ادعا كند كه به وی
وحی شده و ما ناچار باید از سخنان وی پیروی كنیم. امّا از كجا
بدانیم كه سخنان وی وحی است؟ ]
***
Mazdak
۲-مهر-۸۵
behrooz نوشته:
درود بر دوستان
از
دوست گرامی جناب مزدک پرسشی دارم ، بدید شما چرا انسان در این فعل و
انفعالات ( فرازیست و ... ) پدید آمده است ؟ به بیان دیگر آیا اگر همان
شرایط را که جهان از ابتدا داشته است فراهم کنیم باز هم منتهی به پدید
آمدن انسان خواهد شد ؟ یا این شرایط ممکن است هر بار پاسخی دیگر داشته باشد ؟
گفته میشود كه در كل كیهان ، چند میلیون سیاره
با حساب احتمالاتی، داری موجودات اُرگانیك كربنی
( یعنی همان جانوران) میباشند. ]
***
Mazdak
۲-مهر-۸۵
مرآت نوشته:
عجب سوالی
شما که خود میدانید با چه پر میکنند !!!
با ادعای روشنفکری ، خردگرایی ، عقل گرایی ؛ نوکری و باربری برای صهیونیست ها
ادعای دموکراسی خواهی (البته همراه با حق وتو )
سفسته انگ و لودگی، در میان بحث علمی،
به سبب نداشتن سواد و استدال منطقی. ]
***
Mazdak
۳-مهر-۸۵
Rouzbeh نوشته:
بصرف اینكه جای خالی هست كه نباید حتما آنرا با چیزی
پر بكنیم كه پر كرده ناشیم.!
اندیشه ی "خدای حفره ها " همین است دیگر،
اگر جای خالی (حفره ای) باشد آنرا با خدا و جن و شیاطین پر بكنیم.
لابد این بهتر از خالی بودن است. ]]
بهتر است هیچ نظری نداشته باشیم،
تا این كه نظرمان اشتباه باشد.
بهتر است به هیچ چیز اعتقاد نداشته باشیم، تا این كه
به چیزی نادرست اعتقاد داشته باشیم.
توماس جفرسون
***
Mazdak
۴-مهر-۸۵
behrooz نوشته:
همانطور
که در پاسخ به روزبه گرامی نوشتم حساب احتمالاتی تنها در جایی کاربرد دارد
که نمی توان پارامترها را شناخت و اگر ما پارامترها را بشناسیم می توانیم
پیش بینی کنیم که چه نتیجه ای بوجود خواهد آمد بنابراین و با این بیان
چیزی به نام تصادف و احتمال معنی نخواهد داشت .
بله، ولی بشرطی كه هیچ گونه " سینگولاریته "
مادی واقعاً وجود نداشته باشد.
یعنی اگر یك الكترون، به فاصله ئ كاملاً برابر از دو پروتون
قرا گرفته باشد، در نقطه ئ سینگولار واقع است و شما حتی
با علم به همه پارامتر ها و همه قانون های الكترومكانیك و ...
نمیتوانید بگویید كه این الكترون به راست و یا چپ و بكجا خواهد رفت.
***
Mazdak
۲۶-مهر-۸۵
عقل سلیم" بالضرورة درک میکند که برای سعادتمندی ، تکیه بر "خرد تنها" کافی نیست
..
***
Mazdak
۲۶-مهر-۸۵
4- خیر، مغز دستگاه یكپارچه نیست كه بگوییم همواره
كار میكند ویا خیر، بلكه بخش هایی ازآن میتواند از كار بیفتد.
مثلاً اگر بخش زبان ، در اثر تصادف ازكار بیفتد، دیگر شما
نمیتوانید سخن بگویید و دیگربخش ها، ناچارند با زحمت كارآن
بخش مرده و یا ازكارافتاده را بدوش بگیرند.
در حالت كوما هم اسكن مغزی نشان میدهد كه كدام نواحی مغز
داری فعالیت است و از روی ان میتوان گفت كه شخص نسبت
به اسیبی كه دیده، آیا هنوز توان خواب دیدن را دارد یاخیر؟
( همچنین با دین اینكه آیا خواب در مرحله rem همان
( rapid eye movement ) هست یاخیر) . گاه مغز چنان از كار
افتاده كه اسكن مغزی، كومای همیشگی و مرگ مغزی را نشان
میدهد، كه اینجا دیگر بهتر است دستگاه را خاموش كرد...
Mehrbod
04-08-2012, 04:10 PM
Archive: gozareforum.com - #4
***
Mazdak
۲۸-مهر-۸۵
پاسخ #82
بله، نخست موجودات اكسیژن آور ( باكتری ها و پیشنیان
گناهان كنونی) پدید آدند و پس از اینكه دریاها/اتمسفر دارای
اكسیژن كافی شد، كم كم موجودات اكسیژن خوار، كه
پیشینیان ما بودند پدید آمدند.
نخستین جانداران در زمانه ی آرشوزوئیك بودند:
Archeozoic
Precambrian 4,500-550 mya
(millions of years ago)
First single-celled organisms, simple plants, and invertebrate animals:
algae, bacteria, jellyfish, flagellates, amoebas, worms,
sponges
***
Mazdak
۲-آبان-۸۵
Funlover نوشته:
باز هم سوال!
امروز سوالی ازم شد نمیدونستم چی جواب بدم
از کجا میدونیم خدایی* وجود نداره؟
همچنین در مورد ماورا طبیعت - از کجا میدونیم هیچ چیز فرا طبیعت وجود نداره؟
ممنون ]
چون در منطق، اصل (تقدم ) عدم جاری است.
به زبان گسترده تر :
زمانی كه نمیدانیم كه چیزی هست یا خیر، هم فرض وجود آنرا میتوان
كرد و امكان وجود ان چیز هست و هم امكان عدم و نبود آن چیز،
امّا در عمل،تقدم با فرض عدم است، یعنی باید با فرض نبود ان چیز عمل كرد.
یا ساده تر، هر چیزی در حكم عدم است ، مگر اینكه وجود ان اثبات شود.
( مانند اینكه هركس بیگناه است، مگر گناه او ثابت شود)
بر این پایه اگر كسی ادعا كند كه دراكولا هست، اثبات این ادعای وجود بردوش
او ست و بر دوش همه دیگران نیست كه نبود دراكولا را اثبات كنند، چون نبود
دراكولا پیش فرض منطقی ( default ) است. یعنی شما در عمل نباید از خود
یك چلیب گنده و یا یك بوته ی سیر بری دفع دراكولا آویزان كنید.
بر این پایه، چون تا كنون وجود خدا ثبات نشده ( و نمیشود)، خدا در حكم عدم
است. چون تا كنون جن مشاهده ( علمی) و اثبات نشده و پری و بختك و .. هم،
همه اینها را باید در عمل نبود فرض كرد. یعنی اگر كارآگاهی دید كه كسی كشته
شده، نباید در میان اجنه و پریان در پی قاتل وی باشد.
بر این پایه، چون هیچ چیز غیر مادی و " متافیزیكی " به معنی سوپرناتورال ان
مشاهده و وجود ان اثبات نشده، اینها در حكم عدم هستند و بر من و شما نیست كه
" عدم وجود" آنها را ثابت كنیم. ( چون ادعای عدم وجود، ادعای ثانوی بر ادعای
وجود است و باید نخست ادعای وجود را مدعیان آن ثابت كنند)
-------------
از این گذشته، وجود خدا با هیچكدام از روشهای اثبات ( بدیهی، دلایل
/ شواهد / آثار وجودی ) اثبات نمیشود.
***
Mazdak
۳-آبان-۸۵
Emiliano نوشته:
4. آیا ژن ها هم مانند سلول ها ساده و پیشرفته هستند؟ اگر چنین است چطور هم سیب و هم پروانه و هم نوزاد انسان دارای غریزه هستند؟
..:
ژنها مانند یك فایل كـُد ها هستند. این كـُد برای
ساختن موجود نیاز است. بخش بزرگی از این
كـُد " اضافی " است ( redundant ) و اجرا
نمیشود ، مانند كـُدی كه زیر كامنت/كومنتار باشد.
روشن است كه هر چه موجودی پیچیده تر
باشد، كُد بیشتری برای ان نیاز است.
نقشه ئ ساخت دوچرخه اگر یك برگ كاغذ
نیاز داشته باشد، نقشه ساخت مرسدس چند كتاب است.
سیستم عامل دوس در یك دیسكت جا میگرفت،
سیستم عامل ایكس پی دیگر كم كم نیاز به DVD
دارد. ولی ما همچنان كـُد اضافی از گذشته را
هم با خود میكشیم.(ولی گاه زیر كامنت)
----
یك عربی رفت یك رولز رویس بخرد، رولزرویس
را كه نشانش میدانند دید یك " هندل " هم در ان جاسازی
شده، بدش آمد و گفت مگر این ماشین به این گرانی نیاز
به هندل هم پیدا میكند؟ فروشنده زرنگ گفت كه شما هم
بعنوان یك مرد، پستان ( نوك پستان ) دارید ولی شیر نمیدهید
***
Mazdak
۴-آبان-۸۵
علی عادل فر نوشته است:
خدا
نیازی نداشت بلكه او فقط دارای صفت جود بود. وچون صفات خدا عین ذات اوست و
از او جدا نیست جوادیت او اقتضای خلقت را دارد و این بمعنای نیازمندی او
نیست بلكه ویژه گی اوست.
حیف كه هیچی حالیت نیست و كلی خری.
1. از سفسته ئ توهین و خوارداشت طرف سخن خود سود نبرید
كه تنها تهی بودن چنته ی شما را از فرنود و استدلال، میرساند.
2- اگر خدا دارای صفت ذاتی جود بوده، پیش از آفرینش جهان
چه غلطی میكرده است؟
3- داشتن صفت ذاتی جود، مستلزم داشتن مفعول این جود است،
یعنی اگر شما بخشنده باشید و كسی نباشد كه بوی بخشش كنید،
دارای نیاز و احتیاج به چنین شخصی هستید كه این صفت شما
را ارضا كند. درست مانند مرد بالغی كه نیاز به زن دارد تا
غریزه ی مردانگی خود را ارضا نماید و " نیازمند" به زن است.
پس صرف داشتن این صفت " جود و كرم و بخشندگی "، كه صفت
ناكامل و نیازمند به مفعول است، نشانگر نیازمندی خدای ادعایی
شماست!
***
Mazdak
۱۳-آبان-۸۵
گام های زیر را به خاطر بسپارید، چون با این گام های زمانی/سیستماتیك پدید آمده ایم.:
0- كیهان پیش از بیگ بنگ؟
1-بیگ بنگ
2- كیهان
3- كهكشان (ها)
4- سامانه ئ ستاره ای (=منظومه های شمسی ) ( یا شمسی : شمس یا خورشید هم یك ستاره است)
5- گویال = سیاره (ها)
6- زندگی در روی برخی از گویال ها
7- آدمی
Mehrbod
04-09-2012, 03:28 AM
Archive: goftegu.com - گفتمانی در مورد طبیعتگرایی - #1
***
مزدك بامداد
03-20-2007
میبینیم كه " ذات " و یا ذاتی ، مقوله های فلسفی هستند
كه " ذات " تعریف كامل، یگانه و 100٪ روشنی ندارد
و این مقوله با منطق هم پیوندی ندارد.
Essential property صفت ذاتی :
First identified by Aristotle by who made the distinction between essential and accidental properties of an object. An essential property of an object is one that, if lost, would mean the object to cease being that type of object. For example, being unmarried is said to be an essential property of a bachelor.
Essence ذات :
In philosophy (http://en.wikipedia.org/wiki/Philosophy), essence is the attribute (or set of attributes) that make an object or substance what it fundamentally is, and that it has necessary (http://en.wikipedia.org/wiki/Metaphysical_necessity), in contrast with accident (http://en.wikipedia.org/wiki/Accident_%28philosophy%29), properties that the object or substance has contingently (http://en.wikipedia.org/wiki/Metaphysical_contingency) and without which the substance could have existed. The notion of essence has acquired many slightly but importantly different shades of meaning throughout the history of philosophy; most of them derive from its use by Aristotle (http://en.wikipedia.org/wiki/Aristotle) and its evolution within the scholastic (http://en.wikipedia.org/wiki/Scholastic) tradition.
Based on such considerations, essence was a key notion of alchemy (http://en.wikipedia.org/wiki/Alchemy) (cf. quintessence (http://en.wikipedia.org/wiki/Quintessence)).
//
Modern Philosophy
In the modern period, some philosophers—such as George Santayana (http://en.wikipedia.org/wiki/George_Santayana)—have kept the vocabulary of essences but have abolished the distinction between essence and accidents. For Santayana, the essence of a being is simply everything about it, independent of the question of existence. Essence is what-ness as distinct from that-ness.
Existentialism
Existentialism (http://en.wikipedia.org/wiki/Existentialism) is founded on Jean-Paul Sartre (http://en.wikipedia.org/wiki/Jean-Paul_Sartre)'s statement that "existence precedes essence." In as much as "essence" is a cornerstone of all metaphysical (http://en.wikipedia.org/wiki/Metaphysics) philosophy and the grounding of Rationalism (http://en.wikipedia.org/wiki/Rationalism), Sartre's statement was a refutation of the philosophical system that had come before him (and, in particular, that of Husserl (http://en.wikipedia.org/wiki/Husserl), Hegel (http://en.wikipedia.org/wiki/Hegel), and Heidegger (http://en.wikipedia.org/wiki/Heidegger)).
Instead of "is-ness" generating "actuality," he argued that existence
and actuality come first, and the essence is derived afterward.
In metaphysics
"Essence," in metaphysics, is often synonymous with the soul (http://en.wikipedia.org/wiki/Soul),
and some existentialists argue that individuals gain their souls and
spirits after they exist, that they develop their souls and spirits
during their lifetimes. For Kierkegaard, however, the emphasis was upon
essence as "nature." For him, there is no such thing as "human nature"
that determines how a human will behave or what a human will be. First,
he or she exists, and then comes attribute. Jean-Paul Sartre (http://en.wikipedia.org/wiki/Jean-Paul_Sartre)'s
more materialist and skeptical existentialism furthered this
existentialist tenet by flatly refuting any metaphysical essence, any
soul, and arguing instead that there is merely existence, with
attributes as essence.
Thus, in existentialist discourse, essence can refer to physical aspect
or attribute, to the ongoing being of a person (the character or
internally determined goals), or to the infinite inbound within the
human (which can be lost, can atrophy, or can be developed into an
equal part with the finite), depending upon the type of existentialist
discourse.
Marxism's essentialism
Karl Marx (http://en.wikipedia.org/wiki/Karl_Marx) was, along with Kierkegaard, a follower of Hegel (http://en.wikipedia.org/wiki/Hegel)'s, and he, too, developed a philosophy in reaction to his master. In his early work, Marx used [url=http://en.wikipedia.org/wiki/Aristotle][u][color=#0000ff]Ar
Mehrbod
04-09-2012, 04:00 AM
Archive: goftegu.com - Q&A - #1
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
این جستار را در پاسخ به درخواست دوستی پدید آوردیم.
دوستان میتوانند در اینجا از هر دری سخنی و پرسشی
را به میان اندازند و كوشش ما در پاسخ بدانها خواهد بود.
هرآیینه تا جاییكه توان و دان ما یاری كند!
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
نخست باید كمی مفهوم های "پیوسته" و " گسسته"
را در ابعاد و اندازه ها و مقدار ها یاد بگیریم.
یك نمونه ی ساده:
زمانی كه آب را در یك لیوان میریزیم، آب پیوسته پر
تر و بالاتر میاید. آیا تاكنون دیده اید كه در گاه ریختن
آب، آب در لیوان نخست بالا نیاید و سپس جهشی
پر شود؟ خیر! ولی در جهان كوانتومی چنین است! یا
جهان كوانتومی مانند یك لیوان آب است كه هر چه
گرمش میكنیم همچنان مایع است ولی ناگاه در ١۰۰
درجه ی سانتیگراد، تبدیل به بخار میشود!
بزبان دیگر، تراز های انرژی ذرات، بصورت پیوسته
كم و بیش نمیشوند، بلكه تنها تراز های معینی میتوانند
داشته باشند و میان این تراز ها " تهی" است.
برای ما كه در جهان ماكرو زندگی میكنیم و بدان خو
گرفته ایم، انگاشتن اینكه میان مثلا ً ۳ و ۶ تهی است
و ۴ و یا ۵ ندارد، دشوار است و باید نخست به این
اندیشه و به این امكان و به این ویژگی خو بگیریم
تا بتوانیم كم كم به جهان كوانتومی پا بنهیم.تا سخن دیگر...
***
Mazdak Bamdad
03-14-2008
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Rasoul Daramroei
[/url]
مرسی مزدک عزیز ، هر چند قبل از این دوست عزیز این خواهش را من از شما داشتم در پیام خصوصی http://imgur.com/nnPT7.gif
لطفا در مورد منابع قابل دانلود که بتوانند مثل یک جزوۀ آموزشی مارکسیسم را معرفی کند حرف بزنید !
خوب من اینجا خودم كم كم به شما یاد میدهم!.
نخست باید در یابیم كه همه ی جانداران جهان
از یك فرمان غریزی پیروی میكنند و آن همان
" مهاد فرازیست ژن" یا همان " اصل بقای نوع"است.
همه موجودات , تبدیل كننده های انرژی هستند
و همواره در پی انرژی، این گوهر گرانبها میجویند.
چون این گوهره ی گرانبها در چگالهای بالا كمیاب
است، میان جانداران بر سر آن نبرد در میگیرد
كه بنام نبرد فرازیست ( تنازع بقا، survival،
ueberlebenskampf ) در میگیرد. این نبردنه تنها
میان جانداران گوناگون، بلكه میان خود جانداران
از یك گونه هم در كار است و آدمی نیز از این نبرد و
گرفتاری بری نبوده و نیست. در این نبرد، گروه های
همسود انسانی ، پدید میایند و همبستگی ها و
شكاف ها در این میان روی میدهند. دوستی ها
و دشمنی ها تنها ریشه در این نبرد فرازیست دارند و بس.
زمانی كه گروه بندی ها ، از روی تفاوت خونی و زبانی
و .. باشد، جنگ های میان ملت ها پدید میایند. زمانی
كهگروه بندی روی دینها و باور ها باشد، نبرد های دینی
پدید میایند . ولی در درون هر همبود هم ، حتی اگر به
یك دین و یك نژاد و یك زبان هم باشند، یك تنش و جنگ
دیگر هم همواره در كار است ، چرا كه یك گروه بندی
مهادین هم هست كه آن، گروه بندی از روی میزان
بهره وری از دسترنج كار همگانی است. به این نبرد
بهره وری Verteilungskampf ، در آموزه یماركسیسم،
نبرد طبقاتی میگویند كه میان بهره كشان :
( برده داران، اربابان و فئودال ها، زمین داران بزرگ
و سرمایه دار ها و كارخانه دار ها و بازرگانان بزرگ ..)
و بهره دِهان و رنجبران: ( كارگران و كشاورزان و
پیشه وران و ..) در گیر است. این نبرد هم یكی از چهره
ها و شاید مهادین ترین چهره ی نبرد فرازیست است
و بنیاد آموزه ی ماركسیستی هم شناخت ویژگی ها
و قانون های این نبرد است ، تا بهره دهان بتوانند خود
و بشریت را از خطر نابودی كه در این نبرد طبقاتی برای
كل بشر ,طبیعت و حتی همه جانداران دیگرنهفته است،
رها كنند.
تا سخنی دیگر..جزوه هم میكوشم معرفی كنم
•
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Rasoul Daramroei
(http://goftegu.com/vb/showthread.php?p=40047#post40047)
مشکل عمده در فهم مقالات مارکسیستی واژه ها هستند : بورژوا ، ..
بورژوا ، به معنی برج نشین و یا شهر نشین است و به
سرمایه داران تولیدی میگفتند ولی اكنون به طبقه ی
سرمایه دار میگویند.
بورژوا از واژه ی بورگ و یا همان برج خودمان میاید
كه در اصل بـُرژ و یا بـُرز بوده به معنی بلند است.
مثلاً بـُرزو یعنی آدم بلند بالا و یا البـُرز یعنی بلندترین.
این واژه ی برژ و یا بورگ هم اكنون هم در نام بسیاری
از شهر ها هست، مانند سن پترزبورگ، ، ادینبورگ و ..
در باستان هم شهر ها دارای دیوار و برج و بارو بوده
اند و معمولاً طبقات دارا و بهره كش در آنها زندگی
میكرده اند.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
نوشته اصلی توسط atheist_godless
استاد شوك كهربایی چه طوری است و چگونه باعث مرگ میشود .
هر شوكی و/یا كوتاه مدت، به مرگ نمی انجامد
ولی اگر ولتاژ ان بالا باشد و آمپر بالا از پیكر
آدمی كه گونه ای " الكترولیت" است، ( یعنی
از اب و نمك ها و غیره درست شده) بگذرد،
به واپاشیدن و تجزیه درونی اندام ها و ارگان
ها درونی آدمی میانجامد و اگر مغز و دل و ..
از هم وا بپاشند، مرگ دست میدهد.
البته سوك های كوتاه و كوچك هم میتواند به
ایست قلبی بینجامد كه انهم مرگبار است ولی
نه به انگیزه ی ازهم پاشیدن دل ( قلب) بلكه
به این انگیزه كه چون خود دل با تاكت كهربایی
كار میكند، یك شوك بیهنگام میتواند این تاكت
را بهم بزند. البته از سوی دیگر، اگر كسی
دلش ایستاده باشد و تاكت كهربایی و شوك
كهربایی به او بدهند، ممكن است باز به تپش بیاید.
---------- Post added at 04:58 AM ---------- Previous post was at 04:57 AM ----------
Archive: goftegu.com - Q&A - #2
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Rasoul Daramroei
(http://goftegu.com/vb/showthread.php?p=40740#post40740)
یعنی
ریشۀ این کلمات در کدام زبان است و از چه زمانی متداول شده است ؟ یعنی
میخواهم نقبی زده شود به اینکه اصولا تفاوت ماتریالیسم ، مارکسیسم ،
لنینیسم ، کمونیسم و موارد مشابه در چیست و آیا ریشه در تاریخ دارند ؟
یعنی واژه ها در آن قدیمی هستند و با همین مفهوم بکار میرفته اند ؟ اگر
چنین است آیا بانیان چنین ایدئولوژی در حقیقت یک اندیشۀ با سابقه را احیا
و اصلاح کرده اند یا اینکه از بن و اساس جدید بوده و سابقۀ قبلی نداشته
است ؟ بگمانم کمی قضیه پیچیده شد .. اگر ناراحت کننده است این سؤالات
نادیده بگیرید و گرنه میخواهم بدانم آیا این واژه ها و اندیشه ها اولین
ظهورشان به چه زمانی بر میگردد . البته واژه های بسیاری وجود دارند که یک
یک خواهم پرسید . با سپاس http://www.daftarche.com/
خوب كمونیسم و سوسیالیسم كه تاریخ درازی دارند، از مزدك
و یان هوس گرفته تا كمون پاریس و سوسیالیست های تخیلی و ..
ریشه ی واژگان هم بیشتر لاتین و فرانسه هستند.
ماركسیسم هم چند بخش در آموزه دارد:
آموزه ی اقتصادی=كمونیسم
آموزه ی اجتماعی=سوسیالیسم
آموزه ی فلسفی=ماتریالیسم دیالكتیك
آموزه فلسفه ی تاریخ= ماتریالیسم تاریخی
...
...
پس میبینید كه انیها از هم خدا نیستند و چهره هایی از
ماركسیسم در حوزه های گوناگون هستند.
بر این پایه اگر ماركسیست باشید، ماتریالیست و كمونیست
و سوسیالیست هم هستید، ولی بوارونه، اگر تنها ماتریالیست
باشید، بایسته نیست كه بیگمان ماركسیست هم باشید.
یا اگر تنها كمونیست باشید، بایسته نیست كه ماتریالیست
هم باشید و الخ ...
لنینیسم هم یك شاخه و خوانش از ماركسیسم است و در آن،
لنین در آموزه های حكومتی مثلاً " دیكتاروری پرولتاریا" را وارد كرده
است. پس لنینیسم، یا بهتر بگوییم، " ماركسیسم- لنینیسم"
یك شاخه از آموزه ی ماركسیسم است ، خوانشی است از سوی لنین.
همچنان كه " ماركسیسم-مائوئیسم" یا بكوتاهی مائوئیسم، یك خوانش
از ماركسیسم از سوی مائو می باشد ، كه به ماركسیسم دهقانی و
یا ماركسیسم چینی هم مشهور است.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
سوال من در مورد انفجار بزرگ هست:
چه چیز برای اولین بار باعث انفجار شد در یک جا خواندم:
در نظریه سی. پی. اچ، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) بدین صورت بیان میشود كه
لحظهای در یك سیاهچاله مطلق، یك میدان گرانش فوق العاده عظیم، تا آن حد
چگالی گراویتون بالا میرود كه دیگر فضایی برای حتی حركت دورانی (اسپین) آن
وجود ندارد و در نتیجه با یك عكس العمل قوی، سی. پی. اچ. ها با سرعت بسیار
بالا از مركز میدان گرانشی خارج می شوند
اول در مورد نظریه ی سی پی اچ کمی توضیح دهید و همچنین بگویید گراویتون
چیست؟دوم بگوئید چه چیزی باعث انفجار میشود اینطوری که من فهمیدم فشردگی و
گرانش شدید باعث این موضوع میشود اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح
دهید بسیار از شما سپاسگزارم
نگره سی پی اچ در دید من كشك است.
گراویتون ها ذره های نیروبر گرانش هستند كه در نگره ی
نسبیت، هم ارز آنها، همان خمش تارو پود مكان است كه با
چگالی مكان هم ، هم ارزی دارد. ( مكان چگال و مكان رقیق) .
عامل مهابنگ را هم ، یك عامل كوانتومی دانسته اند
كه از ان بنام لرزش كوانتومی هم یاد میكنند. میدانیم
كه در جهان ریز، microcosmos ، پدیده های كوانتومی
بالاترین و تعیین كننده ترین فاكتور ها هستند .
در اینجا ، سخن از گرانش منفی به میان میاید ( ما
تنها اكنون گرانش مثبت ، یا همان كشش را داریم )
اسپین هم همان حركت دورانی كه میشناسیم نیست
كه نیاز به فضا داشته باشد یا خیر!!( مفهوم اسپین
مكانیك كوانتومی را باید كمی مطالعه كرد !!)
بردار های اسپین هم مانند بارهای الكتریكی، زمانی
كه در سیستم هستند با هم جمع میشوند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
نقل قول:
نوشته اصلی توسط گودزیلا
بگویید سی پی اچ چیست و به چه دلیل از نظر شما کشک است؟http://imgur.com/ZlQyF.gif
اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید دقیقا چه میشود که این موضوع
باعث انفجار میشود؟اگر اشتباه نکرده باشم شما اشاره ی کوچکی به سرفصلهای
دلایل این موضوع کردید در مورد روندی که باعث این موضوع میشود با ذکر مثال
اگر ممکن هست توضیح دهید و یا منبع برای مطالعه در اختیار بنده قرار دهید
از پاسختان سپاسگزارمhttp://www.daftarche.com/
بنمایه های نگره ی سی پی اچ در سایت هوپا hupaa و در
اینترنت هست ، میتوان نگاه كرد : كوتاه سخن اینكه این نگره
همه ذرات را ساخته از ذراتی بنام سی پی اچ میداند كه گویا
بارهای منفی و مثبت كهربایی هم دارند. این نگره دارای یك
ریاضی درست نیست و برای همین هم در جهان فیزیك مطرح
نمی باشد و تنها در ایران، ( چون نگره پرداز ایرانی است)
مطرح شده است .
برای چگونگی پدید آمدن مهابنگ هم میتوانیم به نگره های
سوپر استرینگ، ( برخورد برن ها brane باهم ) و یا به
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
از اقای آشتكار و دوستانش، كه هم اكنون استوار ترین نگره
ها در این باره هستند نگاه كرد و من هم بكوتاهی انچه را كه
این نگره ها میگویند، در اینجا ، در نگاره هایی میاورم.
برن ها:
نگره:
ما در یك برن زندگی میكنیم كه تنها از راه گرانش و یا
امواج گرانشی ، با دیگر برن ها ( جهان های دیگر) در پیوند
و داد و ستد داده ها میتواند باشد و این برن ها در یك سیكل
میخورند و باز ازهم دور میشوند و هربار بهم خوردن آنها
یك مهابنگ را پدید میاورد.
[url=http://randall.physics.harvard.edu/RandallCV/NYTimesuniversegraphic.jpg]http://randall.physics.harvard.edu/R...rsegraphic.jpg (http://goftegu.com/vb/showthread.php?p=40866#post40866)
از سایت بانو پروفسورRandall
http://www.jenstein.de/media/M-Theorie_2.jpg
جهان های موازی روی برن های دیگر
http://www-cdf.fnal.gov/PES/kkgrav/kk.gif
It is possible
that we live in a world that has more than the usual 1
time + 3 space dimensions of everyday experience. Indeed, one way to
explain the peculiar properties of gravity is that the universe extends
in 4+n dimensional space (the bulk) while we are trapped to live in the familiar 4 dimensional world (the brane).
The movie shown here illustrates a process that might occur in such a scenario. The bulk here is shown as the big black void containing our brane, which is represented by the box grid populated by galaxies, stars and familiar elementary particles.
Two such particles, for example a proton and an
antiproton, shown as generic blue balls, can collide on the brane, and
if the energy is high enough, produce a graviton (the
particle that mediates the force of gravity), along with jets of
familiar elementary particles (all shown as generic blue balls). The
graviton flies out of the brane (the big blue ball) carrying away
energy and momentum. Because the graviton moves off into the extra
dimensions, we call it a Kaluza-Klein particle.
An observer on the brane witnessing the outcome
of the collision would see the usual particles produced in such
experiments, with a large imbalance of energy and momentum. Instead of
detecting the Kaluza-Klein graviton directly, we observe its "missing
energy" signature. This is similar to the way that the existence of
neutrinos is inferred in collider experiments.
Fermilab
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
http://www.teorfys.uu.se/popular/forstoringsglas.jpg
در نگره ی " استرینگ" ، همه ذرات رشته ها و تار های
ریز یك بعدی هستند كه دارای لرزش ها و ارتعاشاتی
در 10 -یا 11 بعد میباشند و بسته به این لرزش ها، هركدام
دارای ویژگی های ذرات گوناگون بینادین میگردند و یا بهم
تبدیل میشوند. سر و ته این استرینگ ها یا به برن چسبیده
است و یا میتوانند برن را رها كنند.
http://www.teorfys.uu.se/popular/strings.jpg
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
نگره ی گرانش كوانتو
Mehrbod
04-09-2012, 09:45 PM
Archive: zandiq.com - Q&A - #1
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
پیک 1
این جستار را در پاسخ به درخواست دوستی پدید آوردیم.
دوستان میتوانند در اینجا از هر دری سخنی و پرسشی
را به میان اندازند و كوشش ما در پاسخ بدانها خواهد بود.
هرآیینه تا جاییكه توان و دان ما یاری كند!
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
پیک 2
نخست باید كمی مفهوم های "پیوسته" و " گسسته"
را در ابعاد و اندازه ها و مقدار ها یاد بگیریم.
یك نمونه ی ساده:
زمانی كه آب را در یك لیوان میریزیم، آب پیوسته پر
تر و بالاتر میاید. آیا تاكنون دیده اید كه در گاه ریختن
آب، آب در لیوان نخست بالا نیاید و سپس جهشی
پر شود؟ خیر! ولی در جهان كوانتومی چنین است! یا
جهان كوانتومی مانند یك لیوان آب است كه هر چه
گرمش میكنیم همچنان مایع است ولی ناگاه در ١۰۰
درجه ی سانتیگراد، تبدیل به بخار میشود!
بزبان دیگر، تراز های انرژی ذرات، بصورت پیوسته
كم و بیش نمیشوند، بلكه تنها تراز های معینی میتوانند
داشته باشند و میان این تراز ها " تهی" است.
برای ما كه در جهان ماكرو زندگی میكنیم و بدان خو
گرفته ایم، انگاشتن اینكه میان مثلا ً ۳ و ۶ تهی است
و ۴ و یا ۵ ندارد، دشوار است و باید نخست به این
اندیشه و به این امكان و به این ویژگی خو بگیریم
تا بتوانیم كم كم به جهان كوانتومی پا بنهیم.تا سخن دیگر...
***
Mazdak Bamdad
03-14-2008
پیک 3
نقل قول:
نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40047#post40047
مرسی مزدک عزیز ، هر چند قبل از این دوست عزیز این خواهش را من از شما داشتم در پیام خصوصی :4:
لطفا در مورد منابع قابل دانلود که بتوانند مثل یک جزوۀ آموزشی مارکسیسم را معرفی کند حرف بزنید !
خوب من اینجا خودم كم كم به شما یاد میدهم!.
نخست باید در یابیم كه همه ی جانداران جهان
از یك فرمان غریزی پیروی میكنند و آن همان
" مهاد فرازیست ژن" یا همان " اصل بقای نوع"است.
همه موجودات , تبدیل كننده های انرژی هستند
و همواره در پی انرژی، این گوهر گرانبها میجویند.
چون این گوهره ی گرانبها در چگالهای بالا كمیاب
است، میان جانداران بر سر آن نبرد در میگیرد
كه بنام نبرد فرازیست ( تنازع بقا، survival،
ueberlebenskampf ) در میگیرد. این نبردنه تنها
میان جانداران گوناگون، بلكه میان خود جانداران
از یك گونه هم در كار است و آدمی نیز از این نبرد و
گرفتاری بری نبوده و نیست. در این نبرد، گروه های
همسود انسانی ، پدید میایند و همبستگی ها و
شكاف ها در این میان روی میدهند. دوستی ها
و دشمنی ها تنها ریشه در این نبرد فرازیست دارند و بس.
زمانی كه گروه بندی ها ، از روی تفاوت خونی و زبانی
و .. باشد، جنگ های میان ملت ها پدید میایند. زمانی
كهگروه بندی روی دینها و باور ها باشد، نبرد های دینی
پدید میایند . ولی در درون هر همبود هم ، حتی اگر به
یك دین و یك نژاد و یك زبان هم باشند، یك تنش و جنگ
دیگر هم همواره در كار است ، چرا كه یك گروه بندی
مهادین هم هست كه آن، گروه بندی از روی میزان
بهره وری از دسترنج كار همگانی است. به این نبرد
بهره وری Verteilungskampf ، در آموزه یماركسیسم،
نبرد طبقاتی میگویند كه میان بهره كشان :
( برده داران، اربابان و فئودال ها، زمین داران بزرگ
و سرمایه دار ها و كارخانه دار ها و بازرگانان بزرگ ..)
و بهره دِهان و رنجبران: ( كارگران و كشاورزان و
پیشه وران و ..) در گیر است. این نبرد هم یكی از چهره
ها و شاید مهادین ترین چهره ی نبرد فرازیست است
و بنیاد آموزه ی ماركسیستی هم شناخت ویژگی ها
و قانون های این نبرد است ، تا بهره دهان بتوانند خود
و بشریت را از خطر نابودی كه در این نبرد طبقاتی برای
كل بشر ,طبیعت و حتی همه جانداران دیگرنهفته است،
رها كنند.
تا سخنی دیگر..جزوه هم میكوشم معرفی كنم
•
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 4
نقل قول:
نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40167#post40167
مشکل عمده در فهم مقالات مارکسیستی واژه ها هستند : بورژوا ، ..
بورژوا ، به معنی برج نشین و یا شهر نشین است و به
سرمایه داران تولیدی میگفتند ولی اكنون به طبقه ی
سرمایه دار میگویند.
بورژوا از واژه ی بورگ و یا همان برج خودمان میاید
كه در اصل بـُرژ و یا بـُرز بوده به معنی بلند است.
مثلاً بـُرزو یعنی آدم بلند بالا و یا البـُرز یعنی بلندترین.
این واژه ی برژ و یا بورگ هم اكنون هم در نام بسیاری
از شهر ها هست، مانند سن پترزبورگ، ، ادینبورگ و ..
در باستان هم شهر ها دارای دیوار و برج و بارو بوده
اند و معمولاً طبقات دارا و بهره كش در آنها زندگی
میكرده اند.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 5
نقل قول:
نوشته شده توسط atheist_godless
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40740#post40740
استاد شوك كهربایی چه طوری است و چگونه باعث مرگ میشود .
هر شوكی و/یا كوتاه مدت، به مرگ نمی انجامد
ولی اگر ولتاژ ان بالا باشد و آمپر بالا از پیكر
آدمی كه گونه ای " الكترولیت" است، ( یعنی
از اب و نمك ها و غیره درست شده) بگذرد،
به واپاشیدن و تجزیه درونی اندام ها و ارگان
ها درونی آدمی میانجامد و اگر مغز و دل و ..
از هم وا بپاشند، مرگ دست میدهد.
البته سوك های كوتاه و كوچك هم میتواند به
ایست قلبی بینجامد كه انهم مرگبار است ولی
نه به انگیزه ی ازهم پاشیدن دل ( قلب) بلكه
به این انگیزه كه چون خود دل با تاكت كهربایی
كار میكند، یك شوك بیهنگام میتواند این تاكت
را بهم بزند. البته از سوی دیگر، اگر كسی
دلش ایستاده باشد و تاكت كهربایی و شوك
كهربایی به او بدهند، ممكن است باز به تپش بیاید.
***
Mazdak Bamdad
04-14-2008
پیک 6
نقل قول:
نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43617#post43617
سپهر جان:
تعریفی که آقای بامداد در مورد سوسیلیسم کردند بدینگونه بود:
منظورت از سوسیالیست این بود که مارکسیست هستی و میخواهی بپرسی ایشان هم هستند؟
البته سوسیالیسم از نظر لغوی یعنی جامعه گرایی، یعنی اینکه منافع جمع را به منافع فرد ترجیح بدهی.
و از این نظر تعریفی گسترده تر از آموزه اجتماعی مارکسیسم دارد.
تعریف سوسیالیسم كه این نیست كه
آموزه ی اجتماعی ماركسیسم باشد!
بلكه ماركسیسم ، سوسیالیسم را
بعنوان آموزه ی اجتماعی خود پذیرفته!
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 7
نقل قول:
نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43566#post43566
سپاس.:53:
جناب مزدک ایا شما سوسیالیست هستید یا خیر ؟
اگر نیستید نقد شما بر سوسیالیسم چیست ؟
بله ، میتوانم خود را سوسیالیست بدانم.
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 8
نقل قول:
نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43758#post43758
آقای بامداد عزیزم
سپاس فراوان برای لطف و توجهات شما
ولی گویا آخرین پرسش من در باره فیزیک کوانتوم از نظرتان افتاد:
باز هم به چسبندگی برمیگردم، اینبار به شکلی دیگر:
1-با به ریشه بار منفی و مثبت رسیدیم، اکنون این پرسش مطرح است:
چرا و چگونه بار مثبت و منفی یکدیگر را جذب میکنند.
چرا یک الکترون افینیته (گرایش) به یک کوارک با بار مثبت را نشان میدهد؟
2-آیا رنگهایی خاص، افینیته (گرایش) بیشتری به رنگ خاص دیگری دارند؟
چون پیوند میان الكترون و پروتون " دوسویه" هست +دو رفتار:
دو "بار" تعریف شده است . ولی پیوند میان كوارك ها همواره
3 تایی است و یكسنجی ( سیمتری و تقارن) همكنشی های
كهربایی در ان نیست بلكه گونه ی ناسنجی ( عدم تقارن) و یا
یكسنجی 3 تایی ( مانند مثلث با بر های یكسان) در آن رواست
كه ناچار سه رنگ هم به میان امده است(آبی و سرخ و سبز) .
---
ما در جهان(ماكرو)، در هر راستایی، دو گزینه داریم، چپ و راست،
اینور یا انور، چرخش هم دو راستا دارد، یا در راستای مثلثاتی
و یا در راستای عقربه های ساعت. رانش و ربایش هم از این
دوگانگی پدید امده اند. یك فرفره كه اینوری میچرخد، با یك
فرفره كه آنوری میچرخد هیچ تفاوتی ندارد جز راستای چرخش
آن و این راستای چرخش آنهاست كه اگر این دو فرفره بهم
برسند، دو رفتار گوناگون از انها سر میزند. یعنی اگر هردو
در یك راستا بچرخند و یا اگر یكی در راستایی دیگر از آن
دیگر بگردد. دو موج هم میتوانند یكسان وبا یك فركانس هم
باشند ولی در هنگام تداخل در هم، همفاز باشند، نیرومند تر
میشوند و اگر فازشان 180 درجه دگرگونی داشته باشد، هم
دیگر را صفر میكنند. حال اگر این اختلاف فاز چیزی میان
0 و 180 باشد(90°)، حالتی میانه میان صفر و ماكزیموم
بدست میاید. بارهای منفی و مثبت و رنگها را هم باید گوناگونی
های رفتاری به انگیزه این " امكان" های گوناگون هستی دید
البته كوشیدم كه تا انجا كه شدنی است سخن را ساده كنم.
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 9
نقل قول:
نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43757#post43757
آقای بامداد عزیزم
کمی "آموزه" با "پذیرفتگی" فرق دارد.
همانگونه که تعبیر امروز کشورها کاپیتالیستی از سوسیالیسم کمی با انگاره سوسیالیسم مارکس متفاوت است.
روشن است كه هر كس میكوشد تعریفی در
راستای سود خود درست كند.درستی تعریف
هم از انیرو بیشتر به مشروعیت این " سود "
بر میگردد. !
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 10
نقل قول:
نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43700#post43700
مزدک گرامی
یگانگی الفبای پارسی و عربی از کی آغاز شد و چرا؟
از زمان 1400 سال پیش و استوار شدن پایه های
فرمانروایی تازیان بر سرزمین ایران. یعنی هر جا
كه تازیان گرفتند، ( و بیرونشان نتوانستند بكنند)،
دبیره ( الفبای) تازی روا شد. البته نا گفته نماند كه
ایرانی ها همچون ملت های فراوان دیگر، دبیره ای
از خود نداشتند، دیبره را فی نی قی ها درست كرده
بودند كه یونانیها از یك سو آنرا بردند و از آن دبیره ی
كنونی باختر زمین ( كه بسیار هم كارآمد است) درست
شد ( دبیره ی لاتین و دبیره ی سیریل روس و ریون های
وایكینیگی و ..) و از سوی دیگر سامی ها ( عبری ها و
آرامی ها و تازی ها ) آنرا گرفتند كه دبیره ی كنونی تازی
و عبری از ان است و دبیره ی پهلوی زمان ساسانیان
هم در اصل همان دبیره ی آرامی است. بر این پایه اگر
ما اكنون دبیره ی لاتین هم بگیریم، بازهم دبیره ای انیرانی
و از ریشه ی فینیقی است ولی دستكم كارآمد تر است.
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 11
نقل قول:
نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43807#post43807
درود بر شما :53:
فرق بین کلماتی مانند توده ، مردم ، ملت ، امت بطور مشخص چیست !
چه کسانی و به چه دلیلی از هر یک از این اسامی برای خطاب به اهالی یک کشور استفاده میکند ؟
در نبرد برای فرازیست، گروهبندی های گوناگون ، هر كدام
بر طبق یك مرز جدایی میتواند پدید بیاید. مثلاً اگر سفید ها
بخواهند سیاه را برده كنند، سخن از نژاد گفته میشود.
اگر گروهی كه دارای یك زبان و یك تیره ی ژنتیك هستند،
برای خود هویتی با این كریتریوم ( مرزجدایی) درست كنند،
مفهوم ملت زاده میشود و اگر گروهی مثلاً دین اسلام را
مرز جدایی میان افراد بشر بدانند، سخن از امت اسلامی
به میان میاید . اگر كسانی وابستگی به یك طبقه ی اقتصادی
را مرز جدایی و جبهه ی نبرد بدانند، سخن از توده و خلق
در میان است در برابر ضد خلق ها و بهره كشان. همه ی
اینها مرزها و گروهبندی های سیاسی در راستای رسیدن
به برتری و یا بهره ی بیشتر از بهره های زندگانی , و در جایی
مشروع و در جایی غیر مشروع هستند. البته بایسته هم
نیست كه این واژه ها در باره ی مردم یك كشور بكار برده
شود بلكه مرزبندی جهانی هم میتواند باشد. بهرروی برای
دریافت بهتر این سخنان باید آموزه ی ریاضی " گردآیه ها "
( مجموعه ها) را خوب یاد گرفت و اینكه گردآیه ی هنباز
(مجموعه ی مشترك) چیست و یا جمع مجموعه ها چیست
و یا كریتریوم هموندی ( عضویت) در هر مجموعه چیست و ..
برای نمونه اگر شما یك ایرانی سفید پوست و مسلمان خوب
و كارگر یك كارخانه باشید، در یكزمان، هم از یك نژادید، هم
از یك ملت، هم از یك امت و هم از توده و خلق !
اگر بخواهید با پرچم كردن نژاد، مثلاً همه را بر پاد چینی ها
یگانه كنید، ( متحد كنید)، آنگاه نژاد و اریایی بودنتان پررنگ
میشود. اگر بواهید جلوی بهره كشی كارخانه دار كارفرمایتان
را بگیرید، نیاز به متحدان همدرد با خود دارید و پرچم " توده"
را بلند میكنید. اگر بخواهید هندوستان را مثلاً غارت بكنید،
بهترین پرچم، كافر بودن آنها و مسلمان بودن شماست،
انگاه امت پررنگ میشود، اگر بخواهید دختران محله را در روز
عاشورا تحت تاثیر قرار دهید، پرچم نعمتی / حیدری بلند
میكنید و با سینه زنان دیگر همچشمی و نبرد میكنید. اگر
هیچ مرزی هم برای تامین منافع خود پیدا نكردید، هر چیز
پیش پا افتاده را هم میتوانید مرز كنید، مثلاً بگویید كه به
مسیح 4 تا میخ زده اند و نه 3 تا، و بیدرنگ یك مذهب تازه
پیدا میشود! دست به سینه باید نماز خواند و نه دست فتاده!
باز یك مذهب و مرز دیگر برای نبرد برای بهره مندی های زندگی!
ما پوشاك سفید میپوسیم ! گروه تازه ی سفید جامگان ! و ...
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 12
نقل قول:
نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43843#post43843
آقای بامداد عزیزم:
منظور من چیستی این پیوند است.
حال که به ازلی ترین بارها و ذره-انرژی رسیدیم، چگونه میتوان این پیوند را تعبیر کرد؟
(در ضمن این را اضافه کنم که نمیخواهم از این بحث سودی برای افکارم بیابم)
این پیوند را دانش كوانتوم به سادگی روشن كرده.
یعنی اگر شما در فضا توپی را در یك راستا
بیندازید، در خلاف راستای ان به جنبش در میایید
و اگر توپی در فضا به شما بخورد و آنرا بگیرید،
در راستای همان توپ به جنبش درمیایید.
حال اگر شما دو نفر باشید كه هر دو مانند هم
باشید و هی توپ به هم پرت كنید، از هم دور میشوید
و یا بوارونه .چسبیدن دو ذره هم همین است كه هم
میان ذره ها و هم بیرون از آنها، توپ های كوچك
( مثلاً فوتونها) هستند و این توپ ها ذره ها را
چنان تكان میدهند كه اینها در یك حالت تعادل
( مثلاً مدار) نسبت به هم می مانند، یعنی اگر بخواهند
دورتر بشوند، یك توپ از انها در میرود و بجای خود
بر میگردند و اگر بخواهند نزدیك تر بیایند، یك توپ
بهشان میخورد و دور تر میروند و بدینگونه، با همكنشی
با این توپها، پوزیسیون تقریبی خود را در كنار هم
حفظ میكنند. ( فضای تهی هم پر از این "توپ" های كوچولو
و با انرژی های گوناگون است و اگر جایی توپ ها كم بشوند
توپهای دیگر بدانسو میایند ( افكت كازیمیر ))
نقل قول:
نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43843#post43843
..
(در ضمن این را اضافه کنم که نمیخواهم از این بحث سودی برای افکارم بیابم)
اگر هم چنین باشد ، برای من مهند نیست.
ما تا جاییكه اگاهی داریم پاسخ میدهیم .
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
[COLOR="#DDA0DD"][SIZE=1]
Mehrbod
04-09-2012, 09:46 PM
Archive: zandiq.com - Q&A - #2
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 41
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46609#post46609
اتفاقا چون صحبت ما علمی است می بایست واژه ها را درست استفاده کنیم نه اینکه آنها را گل و گشاد به کار ببریم. گیاه دهن ندارد پس دردی احساس نمی کند. واکنش های آن نسبت به محرک ها هم عمدتا مکانیکی و موضعی می باشند.
بوارونه، كاربرد "درست" مفاهیم دانشیك، نمیتواند
به این بینجامد كه " ذهن" راویژه ی آدمی بدانیم.
همچنین كه " شعور" و " هوش" ویژه ی ادمی و
یا جانداران ناگیاهی نیست.
همچنین هم شما نمیتوانید بگویید كه مرز زنده و
مرده كجاست.
تنها در زبان عوام است كه مثلا یك سیستم را
زنده و دارای شعور ویا ذهن میدانند و دیگری
را خیر. در جهان واقعی همچو مرزی نیست.
در حوزه های دانشیك هم روشن است كه هر كدام
نومنكلاتور خود را دارند. مثلا ً در روان شناسی
روان و شخصیت یك چم دیگر دارد و در دین، روان
به معنی روح است، در فیزیك ، " توان " یك مفهوم
ویژه است و در ریاضی، توان، یك چم دیگر دارد.
ما هم در اینجا، از ذهن بعنوان یك پدیده كه نماد
داده پردازی و محاسبه ی واكنش در برابر كنش و
گرفتن و پروسس آگاهی است، یاد كردیم و برای
همین مثلا ً جمع شدن گل قهر كن را نمونه آوردیم
و نه همان معنی ذهن كه در نزد عوام ، یا در رشته
ای ویژه از دانش میتواند مطرح باشد. برای همین
است كه گفتیم كه سخن ما دانشیك و در همان حال
فلسفی است، چون در بند هیچ یك و تك تك حوزه های
دانش نیستیم، بلكه به كل انها مینگریم چون ماده و
گوهرهی جهان یكی بیش نیست و حوزه های دانش
تنها برای اسانی بررسی انها از سوی ما طبقه بندی
شده اند. برای فهم بهتر:
من مزدك بامداد هستم.
برای سازنده ی یك آسانرو ( آسانسور) تنها سنگینی
من مطرح است و من یك جسم جرمدار بیشتر نیستم.
برای ادارهی سرشماری و ثبت احوال، من یك پرونده
بیشتر نیستم. برای یك پزشك، من گوشت واستخوان
و یاخته ها هستم، برای یك سیمی دان، تنها آمیزه ای
از اب و كربن هستم و یا pH خون من مهم است،
برای یك سیاستمدار، من یك رای دهنده هستم، برای یك
جامعه شناس، من یاخته و هموندی از همبود ( جامعه)
هستم، برای بازاریاب، من تنها یك خریدار و مشتری
هست، و الخ.. ولی من هستم، انچه هستم ، من همه ی
اینها هستم ولی هیچكدام اینها به تنهایی نیستم .
پس شما هم نمیتوانید بگویید كه چون عوام ، ذهن را تنها
برای آدمی بكار میبرند و یا در فلان رشته ی دانش، ذهن
را تنها از ان ان سیستم هایی میدانند كه یاخته های عصبی
و نورون دارند و یا درد را تنها برای تپش های نورونی تعریف
كرده اند، پس فلان چیز، ذهن ندارد!، بلكه باید نشان دهید كه
كاركرد و واكنش ان سیستم، حاكی از ناآگاهی از جهان
پیرامون خود و نداشتن واكنش و دیگر ویژگی های مهادین
و نهادین " ذهن داشتن" است. آنگاه میتوانید بگویید كه
فلان سیستم دهن و شعور و هوش و .. ندارد.
----
موضعی بودن ، نه فرنود بایسته است ( دلیل لازم) و نه
فرنود بسنده ( دلیل كافی) برای داشتن ذهن. اینكه سیگنال
ورودی در یك پروسسور مركزی محاسبه بشود ویا در یك
پروسسور محلی، فرقی نمیكند، بسیاری از حشرات هم
دارای چندین گره عصبی هستند كه برای فرازیست انها
مهم بوده و واكنش ها را اینگونه، موضعی و تند محاسبه
میكنند.
http://www.faunistik.net/DETINVERT/M...bersicht01.gif (http://www.faunistik.net/DETINVERT/MORPHOLOGY/NERVENSYSTEM/IMAGES/nervensystem_uebersicht01.gif)
مكانیكی بودن هم همین گونه است، به چه چیز میگوییم
مكانیكی؟ هر واكنش مكانیكی ، به یك یا چند فرایند و
همكنشی مكانیك كوانتومی بر میگردد و انتقال نیرو
( فوتون ها) از راه شبكه ی پیوند های والانسی و اتمی
است، در گیاه هم از مولكولهای پیام اور سود برده میشود
كه حتی در خود انسان هم این پیام رسانی ، از باستان بجا
مانده و با هورمون ها، برخی ارگان ها كنترل میشود.
پیام رسانی با عصب ها هم چیزی جز همان سود بردن از
مولكولها، یا بهتر بگوییم، یونها نیست كه آنهم سرانجام
باز به تبادل الكترون ها و نیرو های فوتونی بر میگردد.
پس ایندو شرط، نمیتوانند كریتریوم و محك برای داشتنذهن و .. باشند.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 42
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46620#post46620
مزدک گرامی،
در گیاه سیستم پردازشگری وجود ندارد مگر اینکه مثلا کم شدن فشار آب که منجر به بسته شدن روزنه ها می شود را پردازش شده حساب کنید که در عالم واقع اینطور نیست.
استفاده از شکل حشرات یا مثال های مربوط به حیوانات هم از آنجا که به بحث گیاه مربوط نمی شوند مغلطه است. به هر زوری که بخواهید احساس درد را به گیاه بچسبانید نمی شود عزیز من!
ولی اگر مایلید بر استفاده از احساس درد در مورد گیاه اصرار بورزید، خوب بورزید، تذکری بود که لازم می دانستم عرض کنم:53:
چرا همین داده پردازی است، پردازش كه
نباید همواره كهرباییك ( الكترونیكی) باشد!
همچنانكه گفتیم ، پردازش , یونی, مولكولی
( شیمیایی) و " مكانیكی" هم میتواند باشد.
یعنی بدست اوردن و محاسبه ی یك واكنش
و برونداد ( output ) از یك كنش و درونشد
( input ) , حال به ابزاری میخواهد باشد.
مهم نیست، با رایانه باشد ویا با مغز و یا
با چرتكه و فنر و میخ و ...همه بهرروی به مكانیك كوانتومی بر میگردند!
نمونه حشره برای این بود كه نشان دهیم
كه موضعی نبودن واكنش كه از سوی شما،
شرط ذهن داشتن بود، ناكار شود كه شد!
ابتدائا ً به حس درد كاری نداشت !!
سخن هم بر سر پافشاری ( اصرار) من نیست
( سفسته ی انگیزه شخصی بجای اوردن فرنود)
بلكه واقعیت را بیان میكنیم و پاسخ را هم بایددر همان كانتكست بدهید! •
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 43
نقل قول:
نوشته شده توسط Farhad
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46642#post46642
مزدک گرامی،
فکر می کنم مشکل دیدگاه شما این است که "واکنش" را با "پردازش" و "پردازش" را با "حس کردن" یکی گرفته اید. و به ااین ترتیب نتیجه گرفته اید که هر چیزی که واکنش یا پردازش می کند، پس حس هم می کند.
این دیدگاه به نتایجی منجر می شود که در زبان متعارف آشکارا مهمل اند:
تله موش ها حضور موش را حس می کنند.
الکترون ها فکر می کنند.
و ...
گیاهان درد می کشند.
د
برای اینکه بگویید این نتایج مهمل نیست (یا فقط در زبان متعارفی مهمل است) باید به طریقی دیدگاه خود را ثابت کنید. دیدگاه شما، در مورد "درد کشیدن" گیاهان، هیچ تأییدی در علوم عصبی نمی یابد. دیدگاه علمی می گوید برای حالت سوبژکتیو داشتن (در موجودات طبیعی و شناخته شده ی زمینی) داشتن حداقلی از سیستم عصبی نیاز است. هرچه این سیستم عصبی پیشرفته تر (به انسان نزدیک تر) باشد، سازوکار های ذهنی موجود به حالات ذهنی ما نزدیک تر خواهد بود. مثلاً دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که پستانداران هم خواب می بینند. چرا؟ چون نشان داده شده که خواب دیدن حاصل سازوکارهای عصبی در سطح کورتکس مغز است و پستانداران هم کورتکس دارند. و با همین استدلال می توان گفت که حلزون خواب نمی بیند چون پیچیدگی سیستم عصبی اش به حد کورتکسی نرسیده است.
مسلماً من به هیچ طریق نمی توانم بدانم که از دیدگاه سوبژکتیو یک گاو یا یک خفاش یا حتی یک انسان دیگر، درد داشتن یا خواب دیدن دقیقاً چگونه است. از دید فلسفه ی ذهن، این همانا یکّه بودن و دسترسی انحصاری فرد به حالت های سوبژکتیو خودش است که این حالات را دارای موقعیت اونتولوژیک منحصر به فردی می کند (در واقع این موضوع مقاله ی کلاسیک و جالبی است از Thomas Nagel به اسم What is it like to be a bat? (http://members.aol.com/NeoNoetics/Nagel_Bat.html)) اما این مانع نمی شود که بر پایه ی شباهت سیستم عصبی آنها بگوییم که آنها همدیدگاه خودشان را دارند و به طریقی درد را احساس کنند. اما توجه کنید که نمی توان گفت که چون من نمی توانم بدانم سنگ بودن چگونه است پس ، گیریم، سنگ هم فکر می کند، اما به طریق سنگی.
گیاه یا ماشین حساب رو میزی من، گرچه پردازش می کنند و برپایه ی محرک ها به محیط واکنش مناسب نشان می دهند، اما پردازش شان آن قدر پیچیده نیست که بتوان گفت حالت سوبژکتیو دارند. به این خاطر می گوییم این واکنش ها مکانیکی هستند.
نکته ی کلیدی این است که در حالت عام، هر چند حالت سوبژکتیو داشتن مستلزم داشتن سیستم عصبی خاص یا داشتن چینش مادی خاصی نیست، یعنی مثلاً یک سیستم سیلیکونی به قدر کافی پیچیده هم به خوبی ممکن است درد بکشد. اما از این چندگانه بودن تحقق حالات ذهنی (multiple realizablitly of mental states) نتیجه نمی شود که پس هر چیزی می تواند ذهن داشته باشد. از دید علم و فلسفه ی ذهن، حالت ذهن داشتن (دارا بودن حالات ذهنی ادراک، درد، لذت و ...) مستلزم داشتن میزان معینی از پیچیدگی مادی است.
سنگ، تله موش، ماشین حساب،یا گیاهانی که می شناسیم، دیدگاه (حالت سوبژکتیو) ندارند نه به این خاطر که سیستم عصبی ندارند، بلکه به این خاطر که سطح پیجیدگی شان به قدری نیست که حالت سوبژکتیو داشته باشند. میزان پیچیدگی سازوکارهای واکنشی یک گیاه از پیچیدگی یک موتور بخار بیشتر نیست. آیا مایل اید بگویید موتور بخار هم گیریم وقتی یاتاقان هایش روغن کاری نشده درد می کشد؟
مدعای دردکشیدن گیاهان یا جان داشتن الکترونها در واقع مطابق آن نگرش عرفانی که می گوید هر ذره ای در جهان جان دارد. این دیدگاه را همه-جاندارانگاری می گویند که مطابق آن می توان برای هر ذره ای و جسمی در عالم از فکر کردن و دردکشیدن و همه ی حالات ذهنی دیگر حرف زد. این نگرش البته نه علمی است و نه فلسفی (به معنای اخص کلمه) بلکه پیشاعلمی و انیمیستی است: چیزی که معمولاً خرافات نامیده می شود.
همانگونه كه گفتیم، حس كردن، یعنی همان همكنشی با جهان بیرون
از سیستم، از راه ذرات مادی. برای نمونه، فوتون ها به چشم شما میرسند
و با ذرات اتمی مولكولهای شبكیه ی چشم شما همكنشی كرده و یك ولتاژ
و سیگنال كهربایی و یك جریان از الكترون ها را پدید میاورند كه این الكترون
ها بنوبه ی خود به یك شبكه و یا ماتریكس نورونی رسیده و این ماتریكس،
كه میتوان آنرا نخست یك جعبه ی سیاه پنداشت، از آنسوی خود یك سیگنال
كهربایی دیگر را بیرون میدهد كه همان واكنش است، تبدیل سیگنال درونشد
به سیگنال برونشد، همان داده پردازی است، نه كنش و واكنش، ما بروشنی
گفتیم كه كنش و واكنش ، همان input & output - data هستند. روشن
نیست كه شما از كجا تصور فرمودید كه من پردازش را با واكنش یكی گرفته ام !
پس ما میدانیم كه در این جعبه ی سیاه ( به این معنی كه مثلا ً نمیدانیم دقیقا ً چه
كارو سازی در آنجا در كار است) داده پردازی میشود و برخی درونشد ها، زودتر
و شتابان تر از درونشد های دیگر، داده پردازی میشوند. مثلا ً با نزدیك شدن آتش
به انگشت شما، شمادر میان سخنرانی دانشیك هم كه باشید، دست خود را پس میكشید!
از اینجا میفهمیم كه این پردازش دارای برگزیدگی ( priority ) بوده و برای سیستم
داده پرداز، جنبه ی منفی و یا دفاعی دارد.
پس از دید عینی میتوانیم بگوییم كه حس سوبژكتیو درد هر چه باشد یا نباشد، مهم نیست
مهم این است كه ویژگی های عینی آن این است كه داده ی ورودی و یا كنش، بر خلاف
هستی و آماج سیستم بود ( درونشد منفی)، داده پردازی برگزیدگی بالا داشته ( high
priority ) و در نتیجه واكنش تند و برگزیده بر دیگر كار ها بوده است.
پس هر جایی كه این عنصر ها گرد هم ایند:
درونشد منفی + برگزیدگی داده پردازی + واكنش دفاعی
میتوان از حسی ناخوشایند برای آن سیستم سیبرنتیك سخن گفت.
پس اگر سیستمی سیبرنتیك و اماج مند داشته باشیم ، سیگنال ها درونشد
میتوانند همساز و یا ناساز با این آماج باشند و به كاتگوری های مثبت
و منفی بخش شوند و اگر این سیستم ها واكنش های یاد شده را در برابر
این درونشد ها نشان دهند، میتوان از حس درد و رنج در تراز های گوناگون
سخن گفت ( مثلان حس گرسنگی و تشنگی و خارش و دل تنگی و .. هم از
گونه های " درد" میباسند و شما تا از میان بردن این وضعیت، نمیتوانید
كارهای دیگر را انجام دهید و یا درست و آسوده انجام دهید)
چون گیاه هم یك سیستم آماج دار است ( آماج ان زیست و فرازیست است)
و در برابر سیگنال منفی هم واكنش دفاعی/ترمیمی انجام میدهد، پس میتوان
گفت كه از اسیب و زیان، دارای حس ناخوش ایندی است.
پس "حس" همانونه كه گفتیم، یك روند ویژه ی جابجایی داده ها و
یونها و الكترون هاست كه برای ان سیستم، بصورت درد تفسیر میشود.
پردازش هم بدرستی همان حس كردن است و میتواند چند پله داشته باشد.
البته پردازش مهادین در مغز ما انجام میشود، ولی تبدیل فوتون به جریان الكترون
در چشم ما و یا تبدیل نوسان ذرات هوا به جریان الكتونها در گوش ما ، نیز خود
گونه ای داده پردازی بشمار میرود، یعنی بگونه ای داده ها را برای پروسسور
مركزی، آماده میكند.( مانند تبدیل برنامه تایپ شده ی رایانه ای به كارت سوراخدار)
بله در دانش گفته میشود كه برای سخن گفتن از هوش و یا.. باید یك میزان معین
" پیچیدگی" در دست باشد ولی در عمل هرگز میزان و تراز مرز این پیچیدگی را
نمیتوان بدست داد، همچنانكه هنوز نتوانسته اند كه مرز میان جهان میكرو و ماكرو
را تعریف كنند، چرا كه همه چیز بهرروی " یك " گوهره و از همان ذرات درست
شده است .
پس اینجا هم كار به تعریف هوش بر میگردد و اینكه
ما بصورت قراردادی بگوییم كه ادمی هوش دارد ولی مثلا ً
تله موش هوش ندارد( یعنی میزان و پیچیدگی داده پردازی را
بدلخواه خود و بسته به آماجی كه از این تعریف داریم، مرزكشی كنیم)
فزون بر این ما در اینجا از حس ناخوشایند " درد" برای گیاهان سخن گفتیم و
نه از حس درد برای تله موش، یعنی از سیستمی آماجمند سخن گفتیم. روشن است
كه سیستم های بدون آماج، سیگنال " منفی" و یا " مثبت" ورودی ندارند، چون
محكی برای سنجش " ارزش" این سیگنال ندارند.
همچنین ما از خواب دیدن هم سخن نگفتیم، اینكه حلزون نمیتواند خواب ببیند، به گفتار
درد پیوندی ندارد. برای خواب دیدن، فزون بر داده پردازی، به یك فاكتور دیگر هم نیاز
است و ان ویر یا یادمان و یا حافظه میباشد. چرا كه خواب دیدن چیزی نیست جز همان
داده پردازی آفلاین.
برای فهم بهتر:
زمانی هست كه جریان داده ها، از بیرون سیستم، انلاین به سیستم رسیده و پردازش
میشوند، مانند فیلمبرداری از هنرپیشه ها در حال بازی زنده.
زمانی هم هست كه جریان داده ها از فایل های انبار شده ی درونی است. مثلا ً رتوش
و پردازش فیلم های ضبط شده از پیش.
چون از این پردازش است كه حس " دیدن" پدید میاید و نه از چشم ( گیرنده)، بر این
پایه، هر دو جور پردازش ، در ذهن به دیدن تفسیر و نمایش میشود. با این فرق كه
داده های ورودی یكی انلاین و یكراست از جهان بیرون، و داده های درونشد دومی،
از جهان درون، یعنی از memory و آفلاین است.
پس بازهم اینجا هر سیستمی كه دارای پردازسگر باشد و فزون بر ان دارای
انبار داده ها هم ( بهر گونه ای كه باشد) باشد، میتواند خواب ببیند و بایستگی
دارا بودن كورتكس مغزی را ندارد. یعنی داشتن كورتكس، شرط exclusive
نیست. بر این پایه، اگر رایانه با گیرنده هایی باشد كه جهان بیرون را بصورت
data stream به او برسانند، ( مانند روبات های فوتبال باز)، میتواند " ببیند"
و اگر این روبات ها را بجای داده های یكراست سنسور، با داده های ضبط شده
مثلا ً ازمایش بكنند، باز این روابت گویی توپ را میبینید و در میدان بازی اینجا و
آنجا میدود، كه این همان " خواب" دیدن آن روبات فوتبال باز و رایانه ی آن است.
پس میبینید كه ما نیز برای درد داشتن و یا خواب دیدن، داشتن فاكتور های گوناگونی
را بایسته میدانیم، البته ی همه ی اینها بروی اندیشیدن و داده پردازی استوار است
كه تنها این یكی را گفتیم كه هر سیستم و هر الكترون هم دارد ( یعنی ذهن )http://i29.tinypic.com/2r6ppwg.gif
پس بكوتاهی :
ماده دارای حس و ذهن و اندیشه هست=دادو ستد داده ها= همكنشی نیروها
هر سیستم مادی دارای توان داده پردازی=ذهن و اندیشه هست.
هر سیستم مادی كه دارای ویر و توان انبار داده ها باشد، میتواند خواب هم ببیند
هر سیستم مادی كه دارای اماج باشد، میتواند ورودی های منفی و مثبت، نسبت به آماج
داشته باشد و در صورت واكنش برگزیده بدانها، میتوان اینگونه سیستم ها را دارای
حس درد دانست.
جان داشتن هم همانگونه كه گفتیم، تنها به تعریف آن در هر حوزه ی دانشیك
بر میگردد و مرزی كه شما با این تعریف میكشید، مثلان آیا
یاخته جان دارد؟ مولكول DNA جان دارد؟ امونیاك جان دارد!؟ ...
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 44
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46651#post46651
من تصور نمی کنم که جناب مزدک از این موارد اطلاع نداشته باشند، مشکل ایشان همانطور که خانم آرمیتی فرموده اند کودک درونشان است.
سفسته ی پرداختن به شخص ،
ازبرای تهی بودن انبان دانش و اندیشه و فرنود!
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 45
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46686#post46686
تقصیر من چیست که شخص شما پرداختنی هستید؟
بعضی مواقع حرف هایی می زنید که در حیطه تخصص علمی شما نیست و وقتی محترمانه و در لفافه به شما تذکر داده می شود به جای اصلاح سخن نادرستتان شروع می کنید آسمان و ریسمان را به هم بافتن! با آوردن تصاویر نامربوط و منحرف کردن سوژه و ادعای اینکه منظورتان چیز دیگری بوده باز هم بر حرف نادرستتان پافشاری می کنید.
همینجا را ببینید، معنی حس، درد و ادراک را تغییر داده اید تا به زور بگوئید گیاه درد را حس می کند. عزیز من هیچ ژورنال علمی حاضر نیست تحقیقی را با این عنوان چاپ کند چون حس و درد در علم معنی به خصوصی دارد که ارائه شما با این معانی ناسازگار است. حال هی بخواهید گل و گشادش کنید، می شود همین بحث عامیانه ای که راه انداخته اید!
خوب اینها کار همان کودک درون است دیگر!!
بیخود است، ما نباید در بند نومنكلاتور دانش باشیم، بلكه
خود گوهره ی دانش برای ما مطرح است، اگرنه از خود بجایی
نمیرسیم و باید چشم براه باشیم كه دیگران برای ما كشف و
اختراع كنند و ما تنها مصرف كننده و بازگوینده و كپی كننده باشیم.
اگر انشتین و گالیله هم مانند شما می اندیشیدند، هنوز در قرون
وسطی دست و پا زده و دانش ما همان آفتابه ی شما بود.!
فلسفه و دانش در گوهره ی خود هم پیوندی هم حیطه های
تخصصی هم ندارد و ما هم همواره پیرو چشم بسته ی
" متخصصین" نیستیم و روند كار آكادمیك هم همین است
كه پیروی ١۰۰% در ان ینست. گویا شما باز دانش را با قران
و آكادمی را با حوزه اشتباه گرفتید.
اگر نگاره ها نا مربوطند، فرنودش را بیاورید و گرنه ادعای
مفت ارزش ندارد و تنها اظهار نظر شخصی خود شماست!
تازه بفرض درست بودن سخنان شما، بازهم سفسته ی
پرداختن به شخص توجیه نمیشود و این بهانه ی شما،
خودش هم یك سفسته بود !( سفسته ی تو هم بدی !)
شما اینجا مهر كرده و " معنی " درد و حس و ادراك! را بیاورید!!:4:•
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 46
نقل قول:
نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40817#post40817
یعنی ریشۀ این کلمات در کدام زبان است و از چه زمانی متداول شده است ؟ یعنی میخواهم نقبی زده شود به اینکه اصولا تفاوت ماتریالیسم ، مارکسیسم ، لنینیسم ، کمونیسم و موارد مشابه در چیست و آیا ریشه در تاریخ دارند ؟ یعنی واژه ها در آن قدیمی هستند و با همین مفهوم بکار میرفته اند ؟ اگر چنین است آیا بانیان چنین ایدئولوژی در حقیقت یک اندیشۀ با سابقه را احیا و اصلاح کرده اند یا اینکه از بن و اساس جدید بوده و سابقۀ قبلی نداشته است ؟ بگمانم کمی قضیه پیچیده شد .. اگر ناراحت کننده است این سؤالات نادیده بگیرید و گرنه میخواهم بدانم آیا این واژه ها و اندیشه ها اولین ظهورشان به چه زمانی بر میگردد . البته واژه های بسیاری وجود دارند که یک یک خواهم پرسید . با سپاس :53:
خوب كمونیسم و سوسیالیسم كه تاریخ درازی دارند، از مزدك
و یان هوس گرفته تا كمون پاریس و سوسیالیست های تخیلی و ..
ریشه ی واژگان هم بیشتر لاتین و فرانسه هستند.
ماركسیسم هم چند بخش در آموزه دارد:
آموزه ی اقتصادی=كمونیسم
آموزه ی اجتماعی=سوسیالیسم
آموزه ی فلسفی=ماتریالیسم دیالكتیك
آموزه فلسفه ی تاریخ= ماتریالیسم تاریخی
...
...
پس میبینید كه انیها از هم خدا نیستند و چهره هایی از
ماركسیسم در حوزه های گوناگون هستند.
بر این پایه اگر ماركسیست باشید، ماتریالیست و كمونیست
و سوسیالیست هم هستید، ولی بوارونه، اگر تنها ماتریالیست
باشید، بایسته نیست كه بیگمان ماركسیست هم باشید.
یا اگر تنها كمونیست باشید، بایسته نیست كه ماتریالیست
هم باشید و الخ ...
لنینیسم هم یك شاخه و خوانش از ماركسیسم است و در آن،
لنین در آموزه های حكومتی مثلاً " دیكتاروری پرولتاریا" را وارد كرده
است. پس لنینیسم، یا بهتر بگوییم، " ماركسیسم- لنینیسم"
یك شاخه از آموزه ی ماركسیسم است ، خوانشی است از سوی لنین.
همچنان كه " ماركسیسم-مائوئیسم" یا بكوتاهی مائوئیسم، یك خوانش
از ماركسیسم از سوی مائو می باشد ، كه به ماركسیسم دهقانی و
یا ماركسیسم چینی هم مشهور است.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 47
نقل قول:
سوال من در مورد انفجار بزرگ هست:
چه چیز برای اولین بار باعث انفجار شد در یک جا خواندم:
در نظریه سی. پی. اچ، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) بدین صورت بیان میشود كه لحظهای در یك سیاهچاله مطلق، یك میدان گرانش فوق العاده عظیم، تا آن حد چگالی گراویتون بالا میرود كه دیگر فضایی برای حتی حركت دورانی (اسپین) آن وجود ندارد و در نتیجه با یك عكس العمل قوی، سی. پی. اچ. ها با سرعت بسیار بالا از مركز میدان گرانشی خارج می شوند
اول در مورد نظریه ی سی پی اچ کمی توضیح دهید و همچنین بگویید گراویتون چیست؟دوم بگوئید چه چیزی باعث انفجار میشود اینطوری که من فهمیدم فشردگی و گرانش شدید باعث این موضوع میشود اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید بسیار از شما سپاسگزارم
نگره سی پی اچ در دید من كشك است.
گراویتون ها ذره های نیروبر گرانش هستند كه در نگره ی
نسبیت، هم ارز آنها، همان خمش تارو پود مكان است كه با
چگالی مكان هم ، هم ارزی دارد. ( مكان چگال و مكان رقیق) .
عامل مهابنگ را هم ، یك عامل كوانتومی دانسته اند
كه از ان بنام لرزش كوانتومی هم یاد میكنند. میدانیم
كه در جهان ریز، microcosmos ، پدیده های كوانتومی
بالاترین و تعیین كننده ترین فاكتور ها هستند .
در اینجا ، سخن از گرانش منفی به میان میاید ( ما
تنها اكنون گرانش مثبت ، یا همان كشش را داریم )
اسپین هم همان حركت دورانی كه میشناسیم نیست
كه نیاز به فضا داشته باشد یا خیر!!( مفهوم اسپین
مكانیك كوانتومی را باید كمی مطالعه كرد !!)
بردار های اسپین هم مانند بارهای الكتریكی، زمانی
كه در سیستم هستند با هم جمع میشوند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 48
نقل قول:
نوشته شده توسط گودزیلا
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40866#post40866
بگویید سی پی اچ چیست و به چه دلیل از نظر شما کشک است؟:22:
اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید دقیقا چه میشود که این موضوع باعث انفجار میشود؟اگر اشتباه نکرده باشم شما اشاره ی کوچکی به سرفصلهای دلایل این موضوع کردید در مورد روندی که باعث این موضوع میشود با ذکر مثال اگر ممکن هست توضیح دهید و یا منبع برای مطالعه در اختیار بنده قرار دهید از پاسختان سپاسگزارم:53:
بنمایه های نگره ی سی پی اچ در سایت هوپا hupaa و در
اینترنت هست ، میتوان نگاه كرد : كوتاه سخن اینكه این نگره
همه ذرات را ساخته از ذراتی بنام سی پی اچ میداند كه گویا
بارهای منفی و مثبت كهربایی هم دارند. این نگره دارای یك
ریاضی درست نیست و برای همین هم در جهان فیزیك مطرح
نمی باشد و تنها در ایران، ( چون نگره پرداز ایرانی است)
مطرح شده است .
برای چگونگی پدید آمدن مهابنگ هم میتوانیم به نگره های
سوپر استرینگ، ( برخورد برن ها brane باهم ) و یا به
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
از اقای آشتكار و دوستانش، كه هم اكنون استوار ترین نگره
ها در این باره هستند نگاه كرد و من هم بكوتاهی انچه را كه
این نگره ها میگویند، در اینجا ، در نگاره هایی میاورم.
برن ها:
نگره:
ما در یك برن زندگی میكنیم كه تنها از راه گرانش و یا
امواج گرانشی ، با دیگر برن ها ( جهان های دیگر) در پیوند
و داد و ستد داده ها میتواند باشد و این برن ها در یك سیكل
میخورند و باز ازهم دور میشوند و هربار بهم خوردن آنها
یك مهابنگ را پدید میاورد.
http://randall.physics.harvard.edu/R...rsegraphic.jpg (http://randall.physics.harvard.edu/RandallCV/NYTimesuniversegraphic.jpg)
از سایت بانو پروفسورRandall
http://www.jenstein.de/media/M-Theorie_2.jpg
جهان های موازی روی برن های دیگر
http://www-cdf.fnal.gov/PES/kkgrav/kk.gif
It is possible
that we live in a world that has more than the usual 1 time + 3 space dimensions of everyday experience. Indeed, one way to explain the peculiar properties of gravity is that the universe extends in 4+n dimensional space (the bulk) while we are trapped to live in the familiar 4 dimensional world (the brane).
The movie shown here illustrates a process that might occur in such a scenario. The bulk here is shown as the big black void containing our brane, which is represented by the box grid populated by galaxies, stars and familiar elementary particles.
Two such particles, for example a proton and an antiproton, shown as generic blue balls, can collide on the brane, and if the energy is high enough, produce a graviton (the particle that mediates the force of gravity), along with jets of familiar elementary particles (all shown as generic blue balls). The graviton flies out of the brane (the big blue ball) carrying away energy and momentum. Because the graviton moves off into the extra dimensions, we call it a Kaluza-Klein particle.
An observer on the brane witnessing the outcome of the collision would see the usual particles produced in such experiments, with a large imbalance of energy and momentum. Instead of detecting the Kaluza-Klein graviton directly, we observe its "missing energy" signature. This is similar to the way that the existence of neutrinos is inferred in collider experiments.
Fermilab
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 49
http://www.teorfys.uu.se/popular/forstoringsglas.jpg
در نگره ی " استرینگ" ، همه ذرات رشته ها و تار های
ریز یك بعدی هستند كه دارای لرزش ها و ارتعاشاتی
در 10 -یا 11 بعد میباشند و بسته به این لرزش ها، هركدام
دارای ویژگی های ذرات گوناگون بینادین میگردند و یا بهم
تبدیل میشوند. سر و ته این استرینگ ها یا به برن چسبیده
است و یا میتوانند برن را رها كنند.
http://www.teorfys.uu.se/popular/strings.jpg
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 50
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
به كوتاهی میگوید كه جهان پیشین دچار درهمفرورفتگی
( مانند سیاهچاله) شده است ومكان كاهس یافته تا اینكه
در اسكالای پلانك، ، جهشی كوانتومی، جهان را
" پشت و رو" كرده است. درست مانند اینكه باد یك
بادكنك در برود و اینكار چنا با نیروی بالایی باشد
كه توی بادكنك از دهنه ی ان بیرون امده و در راستای
وارون باد شود. مانند پشت و رو كردن دستكش و ...
http://www.badastronomy.com/pix/babl...thebigbang.jpg (http://www.phys.psu.edu/nuggets/?year=2006)
این نگره ناسازگاری مهادین با نگره ی برن ها
ندارد و تنها انرا از یك زاویه دید دیگر بدست میدهد.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 51
برخورد برن ها در یك سیكل جاودانه، سبب پدید امدن مهابنگ ها میشود.
http://www.sciam.com/media/inline/00...7F0000_p62.gif (http://www.sciam.com/media/inline/00042F0D-1A0E-1085-94F483414B7F0000_p62.gif)
جهان و كهكشان های پدید امده در گذر زمان تـُنـُك شده و بسوی
وضعیتی همانند " مرگ ترمودینامیكی" میروند ولی در اینجا،
راستای پاندول هم دگرگون شده و برن ها باز بهم نزدیك میشوند.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 52
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46689#post46689
بیخود است، در دانش اگر از معنی واژه های من درآوردی استفاده شود نه تنها پیشرفتی به دنبال ندارد بلکه باعث هرج و مرج می شود. اگر می گوئیم درد منظور ما تعریف کلاسیک علمی است که به لطف اینترنت امروز همگی به آن به راحتی دسترسی دارند. وگرنه من هم می توانم بگویم منظور من از ماده همان سنگ است و شما هم به من ایراد نگیرید چون نمی خواهم از دانش سنتی دیگران تقلید کنم!!
شکل های نامربوطتان هم هنوز وجود دارند و می توانید ببینید که حشره را با گیاه اشتباه گرفته اید یا اینکه مثل تازه محصلین input, output و processor را به رخ کشیده اید در حالی که اصل قضیه که processor است به مفهوم پردازشگر عصبی در گیاه وجود ندارد!
این هم از معانی، لطفا باز آنها را مطابق میل خود تفسیر نفرمائید:
Sense:
A broadly acceptable definition of a sense would be "a system that consists of a group sensory cell types that responds to a specific physical phenomenon, and that corresponds to a particular group of regions within the brain where the signals (http://en.wikipedia.org/wiki/Signalling_theory) are received and interpreted." Disputes about the number of senses arise typically regarding the classification of the various cell types and their mapping (http://en.wikipedia.org/wiki/Mind_map) to regions of the brain.
Pain:
Pain is defined by medical researchers as a subjective conscious experience. The presence or absence of pain even in another human is only verifiable by their report; "Pain is whatever the experiencing person says it is, and exists whenever he says it does.[2] (http://en.wikipedia.org/wiki/Pain#cite_note-1) Currently, it is not possible to prove whether an animal is in pain or not, however it can be inferred through physical and behavioral reactions, so veterinary science assumes that if something would be painful for a human, then it would be painful for an animal, and analgesics (http://en.wikipedia.org/wiki/Analgesic) are used preemptively, where possible.[3] (http://en.wikipedia.org/wiki/Pain#cite_note-2)
Wikipedia
خوب میبینید كه تعریف هایی كه آورده اید چه نوشته است.
در تعریف درد نوشته است كه این تعریف در حوزه ی پژوهش
پزشكی است، یعنی انها اصولا ً سیستم های سیبرنتیك دیگر
را بررسی نكرده اند كه بتوانند تعریف جامعی در دست دهند.
بر این پایه این تعریف تنها در حوزه ی پزشكی صادق است
كه تنها یك سویه از وجود را بررسی میكند.
همانجا هم گفته است كه درد,تنها از راه گزارش شخصی كه درد
میكشد ، یعنی از واكنش های او قابل ارزیابی و دانستن است.
حتی گفته است كه نمیتوان ازمون كرد كه جانداری جز انسان
درد دارد یاخیر ! و تنها از راه همانندی واكنش ها، دامپزشكان
به این فرجام رسیده اند كه جانوران هم حس درد دارند !
ما هم كاری نكردیم جز اینكه گفتیم كه برای دانستن اینكه آیا
گیاه هم درد میكشد یا خیر، واكنش و گزارش گیاه، تعیین كننده
است ، روشن است گیاه نمیتواند بگوید " درد دارم" بلكه گزارش
و واكنش او چیز های دیگری هستند كه میگوید " درد دارم".
در تعریف حس هم همان را نوشته است كه ما گفتیم، یعنی
یك سیستم و یا حتی یك ذره، بتواند داده های بیرون از خود
را بگیرد ( sensor=گیرنده ی حسی= توان همكنشی
با جهان بیرون ) و بدان پاسخ بدهند ( همان واكنش و output )
دارای حس است. سیستم داده پرداز هم در اینجا مغز یاد شده
است، چون حس را در حوزه ی زیستی ویژه ای تعریف كرده است
ولی میتواند هر داده پرداز دیگر، از رایانه گرفته تا چرتكه هم
باشد. اینجا هم مانند درد، تنها آروین و مشاهده ی این واكنش
است كه بما میگوید كه سیستمی ، چیزی را حس كرده است یا نه.
این mapping هم میتواند ساده و یك به یك , و یا پیچیده باشد.
یك رایانه هم میتواند این مپینگ و تفسیر را انجام بدهد.
برای نمونه، اگر یك رایانه بسازند كه پشت تلفن بتواند به پرسشهای
شما پاسخ دهد، شما نمیتوانید تشخیص دهید كه با یك آدم و یا با یك
روبات دارید سخن میگویید، چون واكنس هردو یكی است و ما هم جز
این واكنش، چیز دیگری در دست نداریم.•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 53
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46689#post46689
بیخود است، در دانش اگر از معنی واژه های من درآوردی استفاده شود نه تنها پیشرفتی به دنبال ندارد بلکه باعث هرج و مرج می شود. اگر می گوئیم درد منظور ما تعریف کلاسیک علمی است که به لطف اینترنت امروز همگی به آن به راحتی دسترسی دارند. وگرنه من هم می توانم بگویم منظور من از ماده همان سنگ است و شما هم به من ایراد نگیرید چون نمی خواهم از دانش سنتی دیگران تقلید کنم!!
شکل های نامربوطتان هم هنوز وجود دارند و می توانید ببینید که حشره را با گیاه اشتباه گرفته اید یا اینکه مثل تازه محصلین input, output و processor را به رخ کشیده اید در حالی که اصل قضیه که processor است به مفهوم پردازشگر عصبی در گیاه وجود ندارد!
..
ما از واژه های من درآوردی هم سود نبردیم، بلكه
مفهوم ذهن و اندیشه را باز كرده و از تعریف ان،
به تعریف گسترده تری رسیدیم كه هر تعریفی
از ان در هر حوزه ی دانشیك، تنها بازتابی از
یك سویه ی آن است. همان نمونه كه آوردیم
كه مزدك بامداد، هم جرم است و هم كارخانه ی
شیمیایی و هم سیستم سیبرنتیكی و هم
مصرف كننده بازار و هم رای دهنده ی سیاسی و ...بسته به این كه در چه حوزه ای بازتاب یابد.
گذشته از این ما حشره را با گیاه اشتباه نگرفته ایم، گویا
نوشته ی مارا نخوانده اید. نمونه ی حشره را برای رد كردن
سخن شما، كه گویا واكنش موضعی داشتن، نشانگر نداشتنذهن و حس است، آوردیم كه سخن شما بخوبی رد شد!
داده پردازی هم همچنان كه گفتیم، ویژه ی مغز و دستگاه عصبی نمیباشد.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 54
نقل قول:
نوشته شده توسط K A M R A N
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46699#post46699
به دید من همه پدیده ها را می توان از دید کوانتومی نگریست و این تناقصی با شاخه های زیرین دانش مانند شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی و حتا شاخه های فیزیک مانند مکانیک، الکتریسیته و ... ندارد.
بیولوژی تنها شاخه ای از دانش است که با بهره جستن از دانش های دیگر مانند شیمی (بیوشیمی) به بررسی موجود زنده می پردازد، اما خود دانش پایه ای نیست.
هر چند در بازشناسی "زنده" نیز جای گفتگو هست (اینجا (http://goftegu.no-ip.org/vb/showthread.php?t=2636))، حتا با در نظر گرفتن مفهوم کلاسیک از "زنده"، باز نمی توان گفت (مثلا) کسی حق ندارد جابجایی پیام عصبی را از دید شیمیایی یا کوانتومی بنگرد و تنها باید دیدگاه کلاسیک بیولوژِی یعنی پلاریزاسیون و دپلاریزاسیون میلین را در نظر داشت.
آفرین، همه سازو كارهای مادی در جهان، به مكانیك كوانتومی
و ساز و كارها و همكنشی های درات مادی و ۴ نیروی مهادین
ان بر میگردد و كاهش پیدا میكند ( Steven Weinberg )
http://i32.tinypic.com/14jwc4w.gif•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 55
نقل قول:
نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46728#post46728
:53:
تفاوت درد در انسان با حیوانات چیست؟
تعریف خود اگاهی به زبان علم چیست ؟
ایا قیاس کردن هوش وخوداگاهی انسان با حیوانات قیاس مع الفارق نیست ؟ و ایا میتوان با این قیاس کردن نتیجه گرفت که انسان حق استفاده حیوانات را دارد ؟
اینرا ما نمیدانیم، ما حتی نمیدانیم كه تفاوت درد شما
با درد من و درد یك خانم در هنگام زایمان چیست!
ما تنها از همسانی واكنش ها و كنش ها، میتوانیم
با روش استقرایی، بگوییم كه همانگونه كه من به
عنوان یك سیستم آماجمند و دارای گیرنده و داده پرداز،
یك حس منفی دارم، دیگر سیستم های آماجدار هم
( كه بهرروی گیرنده و داده پرداز دارند) كه واكنش و
كنش همانند دارند، گونه ای حس منفی را در ذهن
هر چند نخستینی ( primitive ) خود دارند.
البته اینكه جانوران و گیاهان هوش یا ذهن یا درد
داشته باشند، هیچكدام فرنودی بر خوردن و یا نخوردن
آنها و یا سود بردن و بكار بستن انها نیست.
البته انسان به عنوان موجود اجتماعی در روند فراگشت،
غریزه " همدردی" و همبستگی را پیدا كرده است كه
زادمان بشر ازمیان نرود و گاه اینرا به جانوران نزدیك
بخود، بویژه پستانداران تعمیم میدهد.
در حالیه نسبت به ماهی احساسی چندان نداریم
و یا مار را میكشیم، خرگوش را ناز نازی میكنیم !
بهرروی هم جانوران ما را میخورند و هم ما میتوانیم
جانوران را بخوریم. ( پیشتر درندگان مارا میخوردند
و پیرتر ها و ناتوان تر ها را از میان میبردند كه تنها
زادمان توانمند بجا بماند، اكنون كرم ها و باكتری ها
لاشه ی مارا پس از مرگ " طبیعی" میخورند.)
گوسپندان و گاو و مرغ هم سرانجام باید بمیرند و
خوراك همین باكتری ها و كرم ها و نمیدانم شغال
و روباه بشوند. پس اینكه ما انها را بخوریم، دستكاری
در طبیعت نیست و سرانجام یكی باید انها را بخورد.
مگر اینكه كلا هیچ دامی را نپروریم كه آنهم به ازمیان
رفتن زادمان این دامها و جانوران میانجامد، كه بر پادآماج
سیستماتیك انهاست ( كه همان زیست و فرازیست
باشد). پس ژن ما با ژن دامها دارای یك قرارداد نانوشته
است، ما از آنها زنده ایم و آنها از ما زنده اند. همین همكاری
و قرارداد میان ژن ما ژن گندم و سیب زمینی هم هست.
•
فرازیست= survival
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 56
نقل قول:
نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46754#post46754
مزدک گرامی آیا نرم افزاری یا فرهنگی در اینترنت هست برای واژه گان پارسی که بکار میبرید ؟
نه،
چیز " رسمی" نداریم. هركسی برای خود تلاشی میكند و بسته
به اینكه چه اندازه به پسند مردم افتد، از این واژه ها سود برده
میشود. البته در خود فرهنگ دهخدا و حتی عمید هم میتوان
برای بسیاری از واژه های تازی، همتای پارسی " قانونی"
پیدا كرد.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 57
setup file
سامان یافته برای : office 2000 + win xp + office 2003 arab2Parsx.msi
http://www.freewebs.com/mazdak_bamdad/arab2Parsx.msi (http://www.freewebs.com/mazdak_bamdad/arab2Parsx.msi)
در این كاربرد، یك فایل اكسل هم هست كه نزدیك
۳۵۰۰ واژه تازی/فرنگی را به پارسی بازگردان
میكند. البته قرار است كه كه برخی دوستان مانند
آقای فریمن، آنرا ویرایش كنند و بدان، واژه های
دیگر تازی و همتای پارسی آنها را بیفزایند. باشد
كه این چنین با یاری دوستان، گردآیه ی خوبیبرای رفرانس در اینترنت پدید بیاید.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 58
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46780#post46780
برادر جان لازم نیست خودتان را به ندیدن بزنید، در این متن ها و همه تعریف های دیگر آنچه شما خود را به ندیدنش زده اید ولی اصل کار است وجود مغز است!!
بدون وجود مغز اصلا حس و درد معنی ندارد. افتاد؟
خوب این سخن شما بیخود است،
چون از دستگاه داده پردازی سخن در میان است
و حس درد در مغز، حس درد در داده پردازهای
دیگر را نفی نمیكند. ( no exclusivity )و خودش
هم گفته، " تعریف درد در حوزه ی پزشكی"!•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 59
نقل قول:
[quote]نوشته شده توسط 1972
[url]http://zandiq.com/forum/vb/showthrea
Mehrbod
04-09-2012, 09:48 PM
Archive: zandiq.com - Q&A - #3
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 81
نقل قول:
نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47338#post47338
جناب مزدک من میخواهم گوشت خوک((گراز)) بخورم ولی آنقدر از این انگل ترشین مارو ترسوندن که جرات نمیکنم.
استادان انگل شناسی من هم به لطف ج.ا از درس دادن وپاسخ دادن در مورد این انگل خود داری میکنن ((نکنه فرهنگ منحرف وغربی خوک خواری رواج پیدا کنه:21:))
در اینترنت هم سایتی تخصصی در این مورد پیدا کردم ولی انگلیسی من انچنان خوب نیست و برای یک جمله مطلب خواندن کلی زور باید بزنم.
http://www.trichinella.org/index_synopsis.htm
چرخه زندگی این انگل چیست وبافت هدف ان در خوک کجاست ؟
سراسر مردم جهان جز مسلمین و یهود مؤمن،
گوشت خوك میخورند و تراز چشمداشت زیستكرد
( میزان انتظار عمر) انها هم بالاتر از مسلمین
است و هیچ بیماری هم نمیگیرند و نگرفته اند كه
هیچ، تازه پاستور و كـُخ و نیوتون و اُهم و هرتز
و ماكسول و .. هم شده اند. هم اكنون هم همه
كشتارها در اروپا و آمریكا و ..زیر نگاه دكترهای
دامپزشك انجام میشود و هر گونه بیماری بزودی
آشكار شده و در بذر خود نابود میشود. بوارونه،
جایی كه بازرسی و فراز بینی پزشكی بر پرورش
و كشتار دام ها ینست، مانند ایران، بیماری های
گوناگون میان مردم پراكنده میشود، برای نمونه
بیماری هپاتیتیس ( از گونه های جورواجور)
بر این پایه، شما میتوانید اگر در غرب هستید
و یافراورده های باختر زمینی خوك را دارید، انرا
بی نگرانی بخورید و نگران كرم تریشین و بافت
های هدف آن ! ( بافت ماهیچه ای) هم در خوك
نباشید! برای دل استواری بیشتر هم خوب بپزید
و یا خوب كباب كنید و بخورید. •
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 82
نقل قول:
نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47372#post47372
:458:
پیوند دریچه قلب خوک به انسان سالهاست با موفقیت انجام میشود و جان بسیاری را نجات داده :1:
اصولا ً همانندی ارگانیك خوك و ادمی شگفتی بر انگیز است
و در باستان كه پزشكان پروانه ی شكافتن پیكرهای مردگان
را نداشتند، برای اینكار از خوك ها سود میبردند. برای همین
هم بیماری اپاندیس دیرزمانی ناشناخته بود چون خوك اپاندیسAppendix vermiformis گویا ندارد! •
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 83
نقل قول:
نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47378#post47378
در جایی خواندم که عوض شدن رنگ گوشت خوک طی فرایند پخت برای کشتن کرمهای ترشین کافی است.
گوشت خوک را از جایی نخریده ام گراز وحشی را شکار کرده ام.
پس بسیار مواظب باشید كه گوشت خوب كباب شود،
از جاهای كباب شده، تراشیده و بخورید، از جاهایی
كه هنوز خون دارد نخورید. . بهترین راه، دود دادن و یا
نمك سود كردن گوشت است و گساردن پس از ان.دود دادن با چوب اقاقیا گوشت را خوش خوراك میكند.
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 84
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47379#post47379
این قضیه گل و گشاد را خود جناب مزدک اعلام فرمودند!
لازمه گفتگو با هرکس هم قبول کردن ادبیات مشترک توسط هر دو طرف است.
مثلا اگر من در گفتگو در زمینه فیزیک با مزدک به انرژی بگویم ژله ایشان معترض خواهند شد و بحثمان هم به جایی نخواهد رسید و البته حق هم با ایشان خواهد بود.
در علوم گیاهی هم همین اصل برقرار است.
اصلی ترین مشکل گفتگوی دینداران و بی دین ها هم همین است که ادبیات مشترکی هنوز بین آنها بوجود نیامده است. آخوند از لغات قلنبه عربی استفاده می کند و بی دین هم از راه تمسخر و توهین با آخوند طرف می شود.
هنوز نمیدانید فلسفه یعنی چه و پیوند ان با حوزه های دانش چیست.
روشن است كه اگر بپذیریم كه چون درد تنها در یك حوزه ویژه تعریف
شده ، پس در حوزه های دیگر نباید از آن سخن گفت، ابلهانه است!
چرا كه ان حوزه میتواند سر مجموعه ی این حوزه ی ویژه باشد.
( باید گویا كمی هم اموزه های مجموعه ها را به شما یاد بدهیم!)•
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 85
نقل قول:
نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47383#post47383
یکبار دیگر سخنم را تکرار می کنم تا با دقت بیشتری بخوانید:
میزان دخیره انرژی در یک زنجیره غذایی تقریبا 10 درصد سطح قبلی خود است.
آنچه شما می گوئید زمانی درست است که مثلا بخواهیم انرژی ذخیره شده در 5 گرم ماده خشک گیاهی را با 5 گرم ماده خشک حیوانی مقایسه کنیم.
برای بهتر متوجه شدن می توان گفت (این جمله از نظر علمی دقیق نیست): 100 کیلو یونجه به 4 کیلو گوشت تبدیل می شود اگر انرژی ذخیره شده در بافت های گوشت 2.5 برابر بافت های یونجه باشد.بنابر این در مقایسه ارزش تغذیه ای 100 کیلو یونجه (یا گندم) با 4 کیلو گوشت باید توجه نمود که کدام انرژی قابل دسترسی بیشتری را در اختیار انسان قرار می دهند.
البته نکته مهم دیگر آن دسته از اسید های آمینه ضروری برای بدن انسان هستند که تنها در پروتئین حیوانی یافت می شوند و از این نظر بدن انسان نیازمند مصرف گوشت می باشد و فعلا جایگزینی برای آن وجود ندارد.
و سخن ما هم در كسب انرژی نبود بلكه كسب پروتئین بود!
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 86
نقل قول:
نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40874#post40874
پیشینۀ تاریخی آنچه میشود آنرا مبانی مارکسیست نامید دقیقا به چه تاریخی برمیگردد و آیا میتوان مارکس را مبتکر مارکسیسم امروزی و بنوعی تکمیل کنندۀ مبانی مارکسیست نامید ؟ با توجه به پاسخ شما این افکار مارکس پیشینۀ بسیار قدیمی دارد و خوب نقش مارکس در این میان چه بوده و چرا مارکسیسم نام گرفته است ؟
بنیاد های ماركسیسم البته به خود ماركس Karl Marxبر میگردد
و او كسی بود كه با پژوهشی چندین ساله ، كتاب پرآوازه ی
خود بنام " سرمایه " ( Kapital ) را نوشت و مكانیسم اقتصادی
بهره كشی سرمایه داری را پیدا كرد. مفاهیمی چون " ارزش افزوده"،
ریشه های این آموزه هستند. او در پی این پژوهش ها، راه
"دارندگی همگانی بر ابزار فراورش" ( مالكیت عمومی بر وسایل تولید)
را، راه برون رفت از نگون بختی زحمتكشان ( همان پرولتاریا)، دانست.
او بهمراه انگلس، پایه های دیگر ماركسیسم، پایه های فلسفی
و غیره را بنیاد نهاد و با پیوند ماتریالیسم فلسفی فویرباخ،
Feuerbach و مهاد های دیالكتیك، بر گرفته از فلسفه ی
هگل، فلسفه ی نوین " ماتریالیسم دیالكتیك " را پایه گذاری
كرد. از مهاد های این فلسفه، برای نمونه، مهاد فرارویی
دگرگونیهای كمی به دگرگونی های كیفی است.
برای آموزه های اجتماعی، او از سوسیالست های پیش از
خود و یا زمان مثلاً سوسیالست های فرانسه اثر گرفت.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 87
نقل قول:
نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=41045#post41045
..
موردی که من نمیفهمم: جاندارانی هستند که برای تولید مثل از بین میروند! اگر این غریزی باشد... چگونه میتوان آن را با تمایل طبیعت به ادامه حیات توضیح داد؟
با سپاس
گفتیم كه اصل فرازیست "ژن" حاكم است. یعنی بجا ماندن
یك گونه و یك گروه از ژن ها ( همسان). هركدام از ما تنها
یك حامل این ژن ها هستیم و بهرروی باید بمیریم تا ژن ها
بتوانند خود را با پیرامون زیستی جور بكنند. جهش ژنتیك
و غیره، تنها در زادمان و نسل بعدی كارگر است و برای
همین، جاندارانی كه سیكل زیستی كوتاه دارند، مانند
حشرات، خود را با شتاب و تندای بیشتری با پیرامون خود
جور میكنند وحتی در برابر حشره كش هایی مانند DDT
شكست ناپذیر میشوند. پس ممكن است كه شرایط زیستی
گونه ای از جانداران هم چنین باشد كه برای نگه داشت
زادمان و ژن خود، همگی پس از تخم گذاری و یا جفت گیری
بمیرند ( مانند اسكوئید ها در دریاهای گالاپاگوس) و یا
یكی از جفت ها بمیرد ( مثلاً تارتنك نر را عنكبوت ماده
پس از جفت گیری میخورد كه تن او بچه های او بشوند)
در بیشتر این گونه مورد ها هم سخن از هزاران و یا میلیونها
تخم است كه بجاماندن و فرازیست گونه را حتی پس از
تلفات بسیار، گارانتی ( تضمین) میكند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 88
نقل قول:
نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=41045#post41045
مزدک گرامی
مهر بورزید در مورد غریزه کمی من را روشن کنید.
آیا ریشه غریزه ژنتیک است؟
آیا غریزه ابزار تکامل است؟ یعنی تجربی بدست آمده؟
..
بله غریزه ژنتیك است و در فورمول و كـُد DNA است
و بصورت تجربی ( تجربه ی انتخاب طبیعی) بدست
آمده است. غریزه ها در حقیقت برنامه های boot
و directives هستند كه رفتار مارا در راستای زنده
ماندن و فرایست ژن، به ما دیكته میكنند. حتی ضمیر
آگاه هم برای خدمت به انی غریزه ها و یا ضمیر
ناخودآگاه درست شده است و امپراتور به وزیر اندیشمند
اختیاراتی چند داه است كه ممكت را بهتر بگرداند
ولی همه ی اختیارات را نداده است. شما نیمتوانید اراده
كنید كه نفس نكشید و یا گرسنه نشوید و غیره...
با ین فرمان ها، مثلاً نوزاد شیر خوردن و شنا كردن
را بلد است، چون این ها را از زمان ماهی بودن و
میمون نما بودن در ژن انبار كرده ایم.
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 89
نقل قول:
نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=41055#post41055
با سپاس فراوان...
شاید ساده گونه باشد نگر من... پرسشی که در ذهن من هست اینست که آیا با این حساب، ژن ها هوشمند هستند؟
چون با این حساب مصلحت گونه را به یک عضو آن گونه تشخیص میدهند!
تارتنک نر حتماً تمایل به ادامه زیست دارد. ولی ژن تارتنک برای تضمین ادامه گونه از خیر این عضو میگذرد.
آیا اینگونه است یا من خیلی ساده اندیشم؟
خیر!
اگر هوشمند بودند، برای رسیدن به این پله و زینه از
زندگی و هوش، نیاز به 4،5 میلیارد سال نبود. این زمان
دراز نشان میدهد كه این " پیشرفت" تنها از راه " مهاد ماز"
( the maze principle or the labyrinth principle ) ،
یعنی اروین و خطا ( try and fail ) بدست امده است.
http://docs.gimp.org/2.2/images/filt...r-taj-maze.jpg (http://docs.gimp.org/2.2/images/filters/examples/render-taj-maze.jpg)
برای فهم بیشتر:
اگر موشی را در ماز یا لابیرینتی كه نمیشناسد رها
كنیم كه به پنیری برسد، دیری به درازا میكشد تا با
خوردن به بن بست های ماز و بیاد سپردن خطا ها،
سرانجام آماج خود را پیدا كند. اگر همین موش را كه
اكنون آگاه به راه این ماز است، بار دوم در این ماز
رها كنیم، آنرا بسیار زود و بدون خوردن به بن بست
پیدا میكند. پس با آگاهی و هوشمندی نیاز به مهاد ماز /
كوشش و خطا و یا جهش و انتخاب طبیعی نیست!
پس چون ما تنها با جهش ژنتیك و انتخاب طبیعی كه
همان كوشش و خطا و یا همان مهاد ماز است بدینجا
رسیده ایم، ژن ها را نمیتوان هوشمند شمرد. بلكه
بسادگی ژن های ناجور در روند طبیعی زدوده و نابود
شده اند و ژن های جور با طبیعت و پیرامون، بجا مانده اند.
البته اكنون پس از 4،5 میلیارد سال، ژنها در شناختن
خود و سیستم كارشان كامیاب شده اند و میتوانند
بزودی خودشان خودشان را آگاهانه بهبود بخشند و
از حالت كوركورانه ی پیشین بیرون بیایند. ( رویكرد و
منظورمن همان دانش ژنتیك و دستیابی ادمی به
فورمول خودش است)
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 90
نقل قول:
می خواستم بدانم از دید دگر اندیشان، حقیقت و واقیت چگونه تعریف می شود؟
حقیقت چیزی نیست جز شناخت درست از واقعیت جهان " بیرونی".
تنها با این شناخت درست شما میتوانید واقعیت را بسود فرازیست
بهینه ئ خود دگرگون كنید.
Reality is out there, truth is in here
من میكوشم روشنگری بسیار ساده ای بكنم.
واقعیت از ریشه ئ وقع و یا رخداد میاید، یعنی
رویداد ها و انچه كه روی داده و روی میدهد،
واقعیت ها هستند و این در زبان انگلیسی همان
reality است كه به واقعیت های موجود در
جهان بیرونی گفته میشود و یا حتی به خود
جهان بیرونی .( یعنی بیرون از ذهن mind ما،
كه " جهان خارجی " هم بدان میگویند)
حقیقت یا truth همان شناخت ( انشالله ! درست) ما از
جهان بیرونی ( reality) و قانونمندی های مادی فرمانروا در ان است.
دانش كنونی ما گردآیه ای ( مجموعه ای ) از حقایق است،
یعنی چیز هایی كه از جهان بیرونی توانسته ایم بدرستی
دریابیم ، مانند اینكه آسمان آبی است، یا زمین گرانش دارد( جاذبه)
مثلاً رویداد هایی كه در گذشته روی داده و سپری شده و ما بدان
بدرستی پی برده ایم هم از ردیف " حقیقت ها" بشمار میروند
( حمله نادرشاه به هندوستان )
بیشتر واژه واقعیت ( reality ) را برای پدیده هایی
كه هم اكنون وجود و رویداد حقیقی دارند
، در زبان بكار میبرند. مثلاً میگویند واقعیت این
است كه امروزه جمهوری اسلامی در ایران حاكم است
و نمیگویند كه " حقیقت اینست كه ..".
واقعیت كنونی و آنچه اكنون روی میدهد
را میتوانیم با دستگری ( دخالت) خود دگرگون
كنیم. مثلاً نمیتوانید پرواز كنید، هواپیما میسازید
و پرواز میكنید و این reality را كه شما نمیتوانستید
پرواز كنید، دگرگون میكنید و رویداد تازه این است
كه اینك شما پرواز میكنید.
یعنی شما چینش مادی جهان بیرونی را میتوانید
از راه شناخت ( حقیقت) بسود خود دگرگون كنید
امّا شما نمیتوانید حمله نادرشاه به هندوستان را دگرگون
كنید ( گذشته-->محور زمان یكسویه است)، همچنین
شما نمیتوانید واقعیت/حقیقت های بنیادین مانند اینكه الكترون ها
همدیگر را دفع میكنند را دگرگون كنید، چون ماده نمیتواند
گوهر( ذات) خود (ماده) را دگرگون كند.
( یعنی شما نمیتوانید خود ماده را دگرگون كنید،
بلكه تنها میتوانید چینش ذرات مادی را دگرگون كنید)
جهان بیرونی ( واقعیت) ، و روابط مادی وجودی مستقل از ما دارند
هر چه ما این جهان بیرونی ( واقعیت) را بهتر و بیشتر
بشناسیم، به حقیقت های بیشتری دست پیدا كرده ایم و
یا به كل حقیقت بیشتر نزدیك شده ایم و توان اثر گذاری
خود را در رویداد های جهان ( چینش ماده/reality / واقعیت ) را بیشتر كرده ایم.
به عیسی نسبت داده اند كه گفته است :
" تنها حقیقت است كه میتواند شما را آزاد كند " كه
بدید من هم درست است، چون ازادی یعنی میزان تاثیر
گذاری و تعیین سرنوشت خود و كم كردن میزان اثر گذاری
جهان بیرونی بر خود ما.
مردم ( عوام ) و حتی خواص، ایندو واژه
را بجای هم و شایدگاه نادرست بكار میبرند
ولی به انگیزه گستردگی این خطا و پیوند
نزدیك این دو مفهوم با هم، این خطا چشم
پوشی پذیر است.
واژه های authentic و fact نیز در پیوند با این دو واژه هستند.
TRUTH=OUR UNDERSTANDING OF ("REALITY")
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 91
بی علتی / اراده ی ازاد / پیش بینی ناپذیری
http://www.goertzel.org/dynapsyc/2005/Lucido.htm
میدانیم كه برای نمونه، لاپلاس میگفت كه جهان " دترمینیتسی " است
و اگر ما شرایط آغازین ( پارامترهای ) یك پدیده را بدانیم ، میتوانیم
با در دست داشتن قانون حركت و یا قانون فرمانروا بر ان پدیده،
پیش بینی كنیم كه در زمان ایكس، آن پدیده چگونه خواهد بود.
پس از اینكه دانش كوانتومی پیدا شد، با در نگر گرفتن اینكه ما
نمیتوانیم 100٪ از جا و یا جنبش یك چیز آگاهی بدست بیاوریم،
این دترمینیسم لاپلاسی را رد شده دانستند.
گروهی هم از این " رد دترمینیسم " بدست فیزیك كوانتوم، این
برداشت را پیش كشیدند كه پس میتوان اراده را هم آزاد دانست،
چون یك بازه ای از " عدم قطعیت " گویا در مغز كارگر است.
این پندار و این برداشت از انجایی است كه برخی مفهوم ها و مقوله
ها با هم امیخته شده است كه مهم ترین ان، آمیختن پیش بینی پذیری
و جبر ( دترمینیسم ) و قانون مندی مادی است. این جا نكته ئ باریك
پنهان است.
اگر نیگ بنگریم، گفته ی لاپلاس همچنان صادق و درست است، چرا ؟
چون ایشان گفته " اگر " همه پارامتر ها را بدانیم میتوان پیش ببینی كرد.
یعنی پیش بینی را از راه دانستن پارامتر ها و با چرخ دنده ئ " قانون" میتوان كرد.
دشورای ادمی در " دانستن " پارامتر های آغازین initial / marginal conditions=Randbedingungen / ،
است و نه در قانون مندی مادی .
http://i18.tinypic.com/2nrcvmc.jpg
دشورای در دانستن پارامتر ها هم از این واقعیت ناشی میشود
كه آگاه شدن از چیزی، تنها از راه آگاهی رسانی مادی شدنی است.
برای فهم بیشتر:
ما میخواهیم مسیر سیبی را پیش بینی كنیم، باید بدانیم كه این سیب اكنون
كجاست و با چه سرعتی در جنبش است. حال فرض كنیم این سیب در
تاریكی در جنبش است.
برای دانستن جا و سرعت ان ما باید سیب را " ببینیم " و برای دیدن باید
مثلاً لامپ را روشن كنیم ، یعنی بزبان دیگر، فوتون ها را بسوی سیب
بفرستیم كه پس از برخورد با سیب بسوی چشم ما برگشته و جای انرا بما
نشان میدهد. امّا خود همین فرستادن فوتون ها و برخورد انها با سیب،
جای و سرعت سیب را ( هر چند مختصر) دگرگون میكند.
اصل عدم قطعیت هم همین را میگوید و بویژه در ذره هایی با جرم
كوچك، همین خود " مشاهده " و " آگاهی " ، وضعیت ذره را دگرگون
میكند و برای همین است كه ما نمیتواینم 100٪ این شرایط آغازین را
بدانیم و در نتیجه پیش بینی 100٪ بكنیم.
امّا این همچنان كه گفتم، به قانون مندی مادی كه حلقه پیوند میان
"دانستن شرایط " و " پیش بینی " است ندارد و فیزیك كوانتوم هم برای
همین هیچ جا قانونمندی مادی را زیر پرسش نمیبرد، بلكه تنها محدودیتی
را كه طبیعت در امكان " دانستن " به ما تحمیل میكند ، نشان میدهد و از اینرو
به دانش " احتمالات" روی میاورد.
بر این پایه، اگر جبر را ( به نادرست) برابر " پیش بینی پذیری" بدانیم ،
سخن از " اراده ی آزاد " میتوان گفت ولی اگر جبر ر
Mehrbod
04-09-2012, 09:48 PM
***
Mazdak Bamdad
05-23-2008
پیک 119
نقل قول:
نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=49989#post49989
استاد بزرگوار
چرا میبایست ارانیوم را اینهمه غنی کرد و بعدا برای پیشگیری از بمب شدن بر سرراهش ترمز گذاشت؟ راه دیگری ندارد که از نظر سیاسی نظامی هم شبهه برانگیز نباشد ؟ :39:
خوب گفتیم كه نباید اینهمه غنی كرد كه بمب نشود،
ولی باید به اندازه ای غنی بشود كه واكنش انرژی
بخشی بدست بیاید. برای همین اگر اورانیوم یا پلوتونیوم
را بیش از یك مرز ویژه ، كه برای میله های سوختی نیاز
است، غنی بكنند، یعنی میخواهند بمب اتمی بسازند.
در بمب اتمی هم، معمولا ً دو تكه ی اورانیم كمی جدا
از هم هستند و تنها هنگام " تیز" كردن بمب، آن دو تكه
(زردرنگ در نگاره)بهم چسبیده و سپس تركانده میشوند.
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...m-bomb.svg.png (http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/70/Little-boy-atom-bomb.svg/300px-Little-boy-atom-bomb.svg.png)•
***
Mazdak Bamdad
05-23-2008
پیک 120
نقل قول:
نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=50084#post50084
سپاس گرامی.:53:
وقتی هواپیمایی در آسمان با سرعت 700km/h حرکت میکند ما روی زمین حرکت آنرا بسیار آرام میبینیم یا حرکت گلوله تپانچه را احنمالا از فاصله ای دور میشود دید. اگر شیئی (صرفنظر از قانون انرژی)با سرعت نور در فاصله هواپیما حرکت کند و نوری هم ازخود داشته باشد حدس میزنم خواهید گفت دیده نمیشود.
یا فکر میکنید در چه فاصله ای قرار گیرد و به شکلی (مثلا خط ممتدی)دیده شود.
ببخشید که واردscience fiction شدم فقط محض کنجکاویست:39::458:!
:53:
اگر توجه بكنید میبینید كه من در پاسخ پیشین،
به همین انگیزه، تنها از مولفه ی تندای پیكره ای
كه در راستای شماست، یعنی از شما دور یا به
شما نزدیك میشود، سخن گفتم. یعنی اگر تندا
( سرعت) را برداری در نگر بگیریم و و شما
بیرون از مسیر جنبش پیكره باشید، انگاه پدیده ی
ترانسورسال دوپلر، صادق است. البته اگر پیكره
از نقطه ی بسیار دوری بیاید كه فاصله عمود
نگاه شما به مسیر آن ، در برابر ان فاصله اندك
باشد، بازهم همان پدیده دوپلر با چشم پوشی
از مولفه ی عمود صادق است. ولی اگر شعاع
دید شما و یا همان عمود دیدگاه شما به مسیر
پیكره، بسیار بزرگ باشد، آنگاه تابش آن پیكره
بی هیچ دشواری ، مانند یك پیكره ی كم تندا هم
به شما میرسد، چون نور تابیده از پیكره بسوی
شما، تقریبا ً عمود بر مسیر ان پیكره است و
افكت های نسبیتی هیچ یا اندك كارگر خواهند بود.
= به شکلی (مثلا خط ممتدی)دیده میشود.•
Mehrbod
04-09-2012, 09:48 PM
Archive: zandiq.com - Q&A - #4
***
Mazdak Bamdad
05-24-2008
پیک 121
نقل قول:
نوشته شده توسط raypoz
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=49956#post49956
مزدک عزیز
اخیرا" در ایران کتابی با عنوان جهان هولوگرافیک ترجمه شده ،اثر مایکل تالبوت وترجمه داریوش مهرجویی که نظریه ایست برای توضیح تواناییهای فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته مغز وجسم که در بعضی جاها به نظر می رسد در تایید بعضی مسایل رازآمیز عرفانیست.اگر لطف بفرمایید توضیحی مختصر ومفید راجع به این نظریه دهید واینکه تا چه حد به واقع نزدیک است سپاسگزار می شوم.
پاسخ شما را پس از این اینكه در باره این نوشته ، آگاهی بیشتری یافتم خواهم داد. •
***
Mazdak Bamdad
05-24-2008
پیک 122
نقل قول:
[quote]نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=50120#post50120
ممنونم.
یکی از عللی که من همیشه دوست دارم نوشته های شما رو بخونم (گرچه که برایم پیچیده هم باشند) این واژه گان نایاب و زیبایست که بکار میبرید و یک متن کاملا
Mehrbod
04-09-2012, 09:50 PM
Archive: zandiq.com - Q&A - #5
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 161
نقل قول:
نوشته شده توسط امیرخان
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=58869#post58869
ندارید؟!
پس خواهشمندم در برگ نخست،بفرمایید که در این زمینه سواد ندارید . . .
دل خوش کرده بودیم که شاید پس از عمری ، چیزی از زبانتان بیاموزیم!!
به هر روی . . .
من لینکی از دانشگاه کرنل یافتم در این زمینه؛اگر خواستید،شما نیز بخوانید تا آگاه شوید:
http://arxiv.org/PS_cache/arxiv/pdf/...808.2805v1.pdf (http://arxiv.org/PS_cache/arxiv/pdf/0808/0808.2805v1.pdf)
نه این آگاهی كارشناسی ویژه بدرد من نمیخورد و بگفته ی باختریان،
تهیگاهی ( gap ) در دانش من بشمار نمیرود، همانگونه كه دانستن
شمار گربه های مرلین مونرو بدرد من و بیشتر خوانندگان نمیخورد. برای همین هم پاسخ شما را چنان دادیم كه عاقلان دانند! •
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 162
نقل قول:
نوشته شده توسط kamran333
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=58724#post58724
مزدک عزیز پرسشی مطرح کرده بودم که شما به زیبایی پاسخ داده بودید
اما هنوز کاملا آن را متوجه نشدم (تازه فهمیدم !) اگر ممکن است بار دیگر مرا راهنمایی بفرمایید
پرسش در مورد عدم بود که فرمودید چیزی به نام عدم وجود ندارد و آنچه هست بی اثر کردن یکدیگر است . مثلا در این اتاق صندلی وجود ندارد=صندلی+فردی که صندلی را جابجا می کند
در هر دو حالت صندلی نیست در حالی که در واقع وجود داشته است.
اما پرسش من اینست اگر بخواهیم همه نبودن ها را به چنین رفتاری از وجود نسبت دهیم این پرسش پیش خواهد آمد که آیا ممکن است اصلا صندلی هیچگاه وجود نداشته است؟(عدم هم یک گزینه برای انتخاب شود توسط کوارک ها و...) در اصل بنظر می آید دو حالت موجود است یکی این که صندلیدر اتاق + جابجا کننده یا دو موج که یکدیگر را نیست می کنند وجود داشته باشند اما به علت چنین رفتاری در نتیجه عمل مشاهده نشوند یا دوم اینکه اصلا وجود نداشته باشند.
اگر هیچ گاه موجود نبوده باشند چه؟ آیا تساوی نتیجه در دو جمله روبرو معنایشت این است که همیشه دو چیز یکدیگر را ناکار کرده اند؟>>>> صندلی اینجا نیست=صندلی هست+ جابجا کننده صندلی
باز من مشکل دارم که بپذیرم حتما عدم گزینه ای نیست.
ممنون می شوم اگر راهنمایی بفرمایید
باید در تاریخ به پس رفت و اندیشید كه اصولا ً چگونه آدمی
با مفهوم بود و نبود ( وجود و عدم) آشنا شده است؟
با كمی اندیشه میتوان دریافت كه این مفهوم از جنبش ذرات
ماده و ثبت آن در ویر ( حافظه) پدید امده است. برای نمونه
در می یافتند كه روشنی روز با تاریكی شب، یكسان نیست
و در این یكسان نبودن، چیزی دگرگون شده و در "جا" و
چینشی كه در پیش بوده ، دیگر " نیست". یا حالتی كه پیش
از نوشیدن آب هست، پس از نوشیدن آن حالتی دیگر است
و همان نیست، سیرابی با تشنگی یكی نیست و در یكی چیزی
هست كه در ان دیگری نیست و بوارونه. ولی آدمی هرگز
نیستی مطلق و غیر نسبی را آروین نكرده و نمیتواند بكند
چون نیستی راستین وجود ندارد. همه ی ذرات جهان همواره
و در هر زمان وجود دارند، منتها در یك چینش دیگر.
برای همین مفهوم نیستی تنها به چینش ها و دگرگونی ها
بر میگردد و نه به خود هستی كه همان ماده و جنبش است.
پس اگر میگوییم كه صندلی وجود ندارد، به این چم است كه
چینش ویژه ای از ذرات كه به ریخت صندلی است، وجود
ندارد/ یا در یك زمان و مكان ویژه وجود ندارد.
اگر میگوییم كه دراكولا وجود ندارد، به این چم است كه
چینشی ویژه كه یك پیكری را درست كند كه هم خون آشام
باشد و هم پرواز كند و هم از صلیب بترسد و غیره، وجود
ندارد و یا نمیتواند طبق قانون های مادی وجود داشته باشد.
اصولا ً ادعای وجود و یا عدم وجود هر چیزی كه اثر مادی
بدان نسبت داده شود، در حقیقت همان ادعای وجود و یا
عدم یك گونه چینش ویژه ی ذرات مادی است و نمیتواند
به خود ماده برگردد. برای همین هم نمیتوان گفت كه مثلا ً
زمانی ماده وجود نداشته است و نمیتوان گفت كه خدایی
غیر مادی وجود دارد ( كه اثر وجودی مادی دارد و مثلا
توفان نوح میفرستد). بكوتاهی، چكیده سخن ما این است
كه مفهوم های بودن و نبودن ( عدم و وجود) تنها در باره یچینش های مادی میتوانند بكار برده شوند و نه در جز آن. •
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 163
بله همچنان كه پدید امدن دزد و دزدی او از
روی فرمان زمانه است، بازخورد ( feedback )
آن هم كه همان پلیس و زندان باشد، فرمان
زمانه میباشد. بر این پایه، پادافره و گوشمالی
صدام و یا جنایكاران نیز، یك واكنش جبری بر
كنش صدام و یا تبهكاران است و معنی " گناهكاری"
آنها هم در همین است و نه به انگیزه ی اراده ی
آزاد آنها. برای فهم ساده تر، شما كار سخت میكنید
و دستتان پینه میبندد. پینه واكنس جبری بر كار
سخت جبری شماست و نمیتوانید بگویید كه چونكار سخت شما جبری بوده، پس پینه بیدادگرانه است! •
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 164
نقل قول:
نوشته شده توسط molhed
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=58918#post58918
مزدک گرامی آیا این سخن که کوه ها در سال ( یا چندین سال ) چند میلیمتر به ارتفاعشان افزوده میشود پایه و اساس علمی دارد یا خیر؟
همه چیز، و از ان میان كوه ها هم همواره در دگرگونی
هستند. در جاهایی كه كوههای جوان پدید میایند، یعنی
در جبهه ی برخورد دو تكه پوسته ی زمین بهم، روشن
است كه كوه ها بالا میروند ولی در جاهایی كه فرسایش
باد و خاك به كوه های " پیر" میتازند، از بلندی این كوه
ها كاسته میشود. امّا خود پوسته ی زمین هم میتواند به
انگیزه ی دگرگونی های ماگما ( مواد مذاب جبه زمین)
بالا و پایین بیاید. البته با وجود این نوسان ها، روند كلی
بسوی سرد شدن زمین و ماگمای درون است كه احتمالا ً
به كلفت تر شدن پوسته ی زمین كه مانند تخته چوبی
روی دریای ( ماگما) شناور است می انجامد و این هم
به بالارفته كل پوسته ی زمین و افزایش كران گویال ( قطر كره ی) زمین . •
***
Mazdak Bamdad
09-01-2008
پیک 165
در اصل یك ابزار اندازه گیری از روی ستارگان و
گویال های اسپاسی بود كه گویا یونانیان نخست بار
درست كردند و سپس بدست مسلمین افتاد كه از ان
برای قبله یابی و غیره هم سود میبردند و همچنان
كه امروزه، شیادان و رمالان نوین، از دستاورد های
دانش و فند، مانند عكاسی كرلیان و واژه های انرژی
و .. برای شیره مالیدن به سر مردم كم سواد و شیفته
دانش سود میبرند، گروهی هم در گذشته ی نه چندان
دور، از این ابزار اندازه گیری برای فالبینی از روی
ستاره و وانمود كردن اینكه اینها در سرنوشت مردم
كارگر است، سود میبردند و البته تا احمق در جهاناست، علی ساربان است! •
***
Mazdak Bamdad
09-06-2008
پیک 166
این واژه اكنون در نزد مردم، تنها به دریافت و
خرد آدمیان گفته میشود و گاه بیشعور را بجای
سبكسر ( احمق) و بیخرد هم بكار میبرند. ولی
در اینجا ما با چم بنیادین ان سروكار داشتیم،
یعنی توان گرفتن داده ها و واكنش در برابر
آنها، چه با محاسبه پیچیده ی دستگاه های
ویژه كار ( متخصص) داده پردازی، مانند مغز
و یا پردازشگر رایانه، و چه با محاسبه ی
ساده تر ، مانند محاسبه ی مكانیكی و سرانجام
واكنش یكراست و بیمیانجی ( مستقیم) در خود
ذرات بنیادین.
اصولا ً همه ی این محاسبه ها، به همان محاسبه
بنیادین ذرات بنیادین كه سرشت مادی آنهاست بر
میگردد.
برای نمونه، روند " بینایی" و دریافت آنرا در
باره ی آدمی اگر نگاه كنیم، میبینیم كه فوتون
ها به یاخته های شبكیه برخورد میكنند و در
این یاخته ها، مولكولها و در آن مولكول ها
اتم هایی است كه با دریافت این فوتون، الكترون
آزاد میكنند و بدینگونه، شبكیه ی چشم، دریافت
فوتونی خود را به سیگنال كهربایی (الكتریكی)
دگرگون میكنند. حال این الكترون ها و سیگنال
های كهربایی از راه عصب ها، كه با یون ها
و سرانجام با ذرات بنیادین كار میكنند، به
نورون های مغز رسیده و این شبكه ی گره های
نورونی، این سیگنال های اندرشد ( ورودی)
را بسادگی به سیگنالهای برونداد ( خروجی)
دگرگون میكند ، آنهم از روی سیستم و سنگینی
هر گره نورونی كه همان آروین ها و غریزه ها
و یادمان ها و خواست های ما را در بر دارند.
دنباله دارد.. •
***
Mazdak Bamdad
09-08-2008
پیک 167
از اینرو میتوان گفت كه نه تنها شعور، بلكه همه رفتار های مادی
چه ماده كانی و چه ماده ی زیستی (آلی) باشد، به همان قانونمندی
مادی كه در فیزیك كوانتوم دانسته شده است بر میگردد و هر گونه
پیوند انگیزشی ( علّی) دیگر، یا باید به این فیزیك برگردد و یا
اینكه تنها ادعای بی پایه و بی فرنود است.
برای نمونه، اگر كسی ادعا كند كه با گفتن " باز شو"، در باز میشود،
باید دید كه آیا این كار از راه " قانونی" انجام میشود یا خیر. یعنی
اگر مثلا ً یك دستگاه الكترونیكی كه آوا را میگیرد و جمله ی " باز شو"
را بازشناسی میكند در ان درب جاسازی شده باشد كه سپس به
یك موتور كهربایی ( برقی) دستور بدهد كه درب را باز كند، انگاه این
كار از راه قانونی انجام شده و درست بودن ان اثبات میشود.
ولی اگر این میانجی ها نباشند و او ادعا كند كه مثلا ً خود درب ، این
شعور و دریافت ( فهم) را دارد كه جمله ی او را بفهمد، آنگاه گرچه
درب و ذرات آن دارای شعور آغازین و نخستینی میباشند، ولی این به
آن اندازه نیست كه بتوان ادعا كرد كه درب مثلا ً این جمله ی آدمی را
هم درمی یابد. بلكه دریافتن آن، از همان راه قانونی است كه در ورژن
نخست، بازگو نمودیم.
بزبان دیگر، ماده قانونمند است و شعور او هم پیرو این قانون هاست
و دارای تراز های گوناگون پیچیدگی است، بسته به این كه این ذرات
تا چه اندازه بگونه ی سازمان یافته با هم همكاری كنند كه آگاهی های
پیچیده تری را " دریابند".
سفسته و یا ترفند این رمال ها و مذهبی ها هم در این است كه این
تراز های شعور و همكاری سیستماتیك را یادآوری نمیكنند و میگویند
چون ماده شعور دارد، مثلا ً میتواند خدای را حمد بگوید و یا با بسم الله
مثلا ً گلها بهتر شكفته میشوند ! و همه ی این ها باز بی اینكه " راه"این پیوند را هم بنمایانند! •
***
Mazdak Bamdad
ديروز
پیک 168
نقل قول:
نوشته شده توسط max
درود,
مزدک جان دسترسی من برای پست زدن همچنان بسته است از اینرو پرسش خودم در
جستارتان رو دوباره همینجا میفرستم: قبل از هر چیز در مورد اندیشه کمونیسم
بررسی ها و فکرهایی که کردم سرانجام متقاعد شدم که حق با شماست و چنین
سیستمی در صورت پیاده شدن شانس بالاتری برای بقای انسان می آورد(نمونه
یاخته های بدن و تندرستی پیکر -> کمونیسم و شانس بقای بالاتر پیکر نژاد
انسان) اما پرسشی که این میان واسه من پیش میاد اینه که, اگه در نگر
بگیریم که انگیزه زندگی کردن ما بر پایه لذت و درد بنا شده و لذت و درد به
شکلی "غیر مستقیم" بر پایه فراگشت: ماده -> اتم -> یاخته -> ژن
-> آدم -> اجتماع و نژاد آدمی در تراز بالاتر به قوانینی برمیخوریم
که از کارکرد درست پایین ایجاد شده و در تراز بالا و پایین معنی ندارد,
مثلا در آدمی به چیزی به نام "لذت و درد" برمیخوریم که مستقیما برای ژن و
یا تراز بالاتر, نژاد آدمی معنی ندارد اما برای خود فرد مهمترین علت به
زندگی ادامه دادنشه. و حالا اگه به فردی که نظام سرمایه داری به سودشه بگن
میتونی توی این دو تا سیستم حق انتخاب داشته باشی که یکیش برای نژاد آدمی
ایده آل تره و یکیش برای خودت, روی چه منطقی باید دومی رو انتخاب کنه؟
صرفا چون منطق "بر پایه ژن ها" این حکم رو میده و در کنارش لذت مختصری از
آدمی خوب بودن و دوراندیش بودن میده؟ برای نمونه در یک سیستم سرمایه داری
مانند آمریکا, افرادی که خودشونو باهوش تر میدونن میتونن با زرنگی(؟) و
خوردن حق بقیه و کمی ریسک(هیجان؟) منابع بیشتری بدست بیارن و زندگی تجملی
و لذت بخش تری داشته باشند و به نوعی انگل باشند. این افراد چرا بایستی با
ایجاد سیستمی که سود شخصی کمتر دارد(زندگی کمتر تجملی, کمتر خوردن و
خوابیدن و از دسترنج بقیه استفاده کردن) شانس بقای ژنهای خود را بالا
ببرند در صورتی که بهشون لذتی نمیدهد؟ منطقا, برای بهینه بودن شانس بقای
ژن و آدمی, کمونیسم گزینه بهتری نسبت به سرمایه داری محسوب میشه, اما بر
پایه بهنیه بودن "زندگی محدود" فرد در این دنیا چه؟
بله، همانگونه كه گفتید، آروین و فراگشت پیكر ما در
میلیونها و شاید میلیارد ها سال، نشان میدهد كه
یك سامانه ی كارآمد مركزی میتواند بهزیستی و
فرازیست وند های ان سامانه را گارانتی كند.
از زمان جنینی، بخش كردن كارها و خویشكاری
های گوناگون میان یاخته ها آغاز میشود و هیچ
وندی نمیتواند بدون وند دیگر باشد ولی همچنان
پیكر، دارای بازده ی بالا و بخت فرازیست باشد.
این " خرد" و همكاری سامانمند را زمانه و زندگی
و واقعیت جهان بیرونی بر دوش یاخته ها ی ما
نهاده و ما از كامیاب ترین جانوران شده ایم.
البته جانداران تكیاخته ای مانند باكتری ها و ویروس
ها هستند ولی تراز زندگی و دریافت آنها از جهان
هرگز به پای آدمی نمیرسد و هرگز زیبایی مثلا ً
سنفونی بتهوون و فرود و فراز خورشید در دریا
را نمیتوانند دریابند.
از انجایی كه آدمی هم خود سرانجام به انگیزه ی
فراگشت و فشار زیستبوم، یك جاندار همبودین شده
است، با همان یاخته ها سنجش پذیر است.
برای اینكه همبود ما هم بخت فرازیست و بهزیستی
داشته باشد، همچنان كه هر یاخته آزادی بیان دارد
و میتواند درد و یا خوشی و گرما و سرما را به
مغز از راه پیك عصبی برساند، هر آدمی هم باید
بتواند خواسته ها و نیاز های خود را به مركز
فرماندهی برساند و در تعیین سرنوشت خود ، كارگر
باشد. خویشكاری سامانه هم این است كه درست
مانند یك پیكر، به او نیاز های او را برساند، همچنان
كه كار و كنش شما، به همه یاخته های شما از راه
خون ، یعنی انرژی و اكسیژن و خانه ی آسوده و
گرم و خوشی های دیگر میرساند. آیا هرگز یك یاخته ی
تنها میتوانست در ویلا زندگی كند و گردش كند و ..؟
خوب اگر اكنون گروهی به هر انگیزه بر آن باشند كه
برای سود كوتاهزمان خویش، از راه همكاری و
همبستگی همگانی بیرون بروند، مانند آن یاخته های
چنگاری هستند كه نخست فراوان و چاق میشوند ولی
سپس با از میان بردن پیكر، خودشان هم با ان از میان
میروند. به این میگویند یك جاندار احمق.
ویژگی جانداران احمق هم اینست كه خود ژن و نژاد
خویش را از یمان میبرند، گرچه كوتاه زمانی بهره مندی
های بسیار بالایی هم داشته باشند.
برای نمونه، سران كنونی در جمهوری اسلامی، جیب
ها و شمارهای بانكی خود را پر میكنند ولی بخت
فرازیست كشور هرروز كمتر شده و سرانجام،
با از میان رفتن كشور به هر انگیزه ای، بهره مندی
آنها هم پایان گرفته و چه بسا به پادافره و خشم مردم
و جهانیان حتی دچار شوند.
از این نمونه ها در تاریخ بسیار است كه مثلا ً شاهان بزرگ
نیز سرانجام در ماتگه حرمان در ناكامی جان سپرده اند.
ای بس شه پیل افكن، كافكند به شهپیلی
شترنگی تـقدیـــرش، در ماتــگه حرمان
اكنون نیز با پیشرفت آدمی و رسیدن به تراز فراورش
بالا و دستاورد های فندی و انسانی، كم كم دارد به این
اندیشه میرسد كه بهره كشی آدمی از ادمی بر پاد
فرازیست بهینه ی آدمی و خوشبختی وی است، ارج
آدمی را از او میگیرد و زیستبوم را نابود میكند و
كژی و كاستی و بدكاری را در میان مردم پدید میاورد
و اندیشمندانی مانند مزدك تا ماركس به این جا رسیدند
كه " دارندگی ابزار فراورش" مهاد و بنلاد این بدبختی
است. از كوروش تا جهان پیشرفته ی كنونی به منشور
حقوق بشر رسیدند و برای نمونه، دارندگی آدمی بر
آدمی را ، یعنی همان برده داری را غدغن كردند.
پس میبینیم كه مرز دارندگی به همان فرازیست و خوشبختی
بشر مرزمند است و نمیتوان فرای آن باشد. بر این پایه
گرچه در منشور حقوق بشر نوشته است كه " دارندگی"
ارجمند است، ولی چون خود این منشور به انگیزه ی
خوشبختی آدمی نوشته شده است، هیچكدام از مهاد های
ان نمیتوانند پادآماج باشند ( نقض غرض كنند)، برای
نمونه، همین كه گفتیم كه داشتن برده (آدم) دیگر ارجمند
نیست، یا اگر شما در زمین خودتان خشخاش (تریاك ) بكارید،
شما را گوشمالی داده و یا زمین را از دستتان میگیرند.
دارندگی بر ابزار فراورش هم همین گونه ، بر پاد فرازیست
و بهزیستی ادمی است و سرانجام مانند برده داری برخواهد
افتاد و در همان منشور حقوق بشر هم بروشنی نوشته خواهد شد،
چون این دارندگی خودویژه نیست و به سرنوشت همگان پیوند دارد، چنان كه گفتیم. •
آروین=تجربه
فرگشت/فراگشت= تكامل انواع
زیسبوم= محیط زیست و " طبیعت"
مهاد= اصل
بنلاد=بنیاد=اساس
دارندگی=مالكیت
فرازیست= بقا=survive
چنگار= سرطانوند=عضو
سامانه=نظام، سیستم
سامانمند =سیستماتیك
پادآماج=ضد هدف
خویشكاری=وظیفه
همبود= جامعه
همبودین=اجتماعی فراورِش=تولید ( محصول)
***
Mazdak Bamdad
04-01-2008
پیک 169
نقل قول:
نوشته شده توسط گودزیلا
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=42007#post42007
اگر ممکن هست فرق کمونیسم با سوسیالیسم با مارکسیسم و اقسام دیگر این گونه طرز تفکرها را بیان کنید:53:
#5 (http://www.zandiq.com/forum/showpost.php?p=40151&postcount=5)
#9 (http://www.zandiq.com/forum/showpost.php?p=40814&postcount=9)
#12 (http://www.zandiq.com/forum/showpost.php?p=40856&postcount=12)
#21 (http://www.zandiq.com/forum/showpost.php?p=41019&postcount=21)
***
Mazdak Bamdad
04-01-2008
پیک 170
نقل قول:
نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40047#post40047
..لطفا در مورد منابع قابل دانلود که بتوانند مثل یک جزوۀ آموزشی مارکسیسم را معرفی کند حرف بزنید !
ـ ماتریالیسم دیالک تیک (http://www.rahetudeh.com/rahetude/AsareBalini/m-diyalektik/html/aghaz-m-diyalektik.html)نوشته: امیر نیک آئین
ـ ماتریالیسم تاریخی (http://www.rahetudeh.com/rahetude/AsareBalini/m-tarikhi/html/aghaz-m-tarikhi.html)نوشته: امیر نیک آئین
ـ یادداشت ها ونوشته های فلسفی (http://www.rahetudeh.com/rahetude/Tabari/Asar/Yad-dashtha/yad-dashtha.html)نوشته: احسان طبری
ـ واژه نامه سیاسی (http://www.rahetudeh.com/rahetude/AsareBalini/Vajehnameh/HTML/aghaz-vajehnameh.html)نوشته: امیر نیک آئین
ـ قیام های مردمی در ایران و نقش آفرینی مذهب در آن ها (http://www.rahetudeh.com/rahetude/tarikh-ghiyam/html/tarikh-ghiyam-kamel.html)
***
Mazdak Bamdad
04-01-2008
پیک 171
نقل قول:
[quote]نوشته شده توسط گودزیلا
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=42014#post42014
من در جایی دیگر خو
Mehrbod
04-10-2012, 10:39 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #1
***
مزدك بامداد
06-12-31
پیک 1
پرسش و پاسخهای فلسفی و دانشیك با مزدك
در اینجا میكوشیم كه با دوستان پرسش و پاسخهای دانشیك/ فلسفی
داشته باشیم و نیز پرسش و پاسخ های دیگری را كه در فاروم های
دیگر انجام شده، اینجا كپی خواهم كرد
+ تازه های دانشیك كه به فلسفه هم میتوانند راه داشته باشند.
***
مزدك بامداد
06-12-31
پیک 2
THE UNIVERSE
انفجار بزرگ / BiGBanG
Discovery Channel
بخش نخست
http://www.egoshare.com/97777c6ecc9f6ee6227e86adb72620c4/universe01zip.html
بخش دوم
http://www.egoshare.com/2d2f48d20345e821df366cb7477edb97/universe02zip.html
http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
06-12-31
پیک 3
پرسش و پاسخ های فلسفی/ دانشیك با مزدك
http://www.daftarche.com/
در كمابیش 14 میلیارد سال پیش، جهان تنها دارای گنجایش ده بتوان منفی 99 سانتیمتر3 بود
( شناخته شده با نام گنجایش پلانك). همه ماده/ انرژی كنونی، در چهره ای یگانه در این
"جا" گنجیده بود. خود این " جا" در اثر فاكتوری كه هنوز برای ما سراسر شناخته شده
نیست، در گسترش فزونبرفزون بود. ( برخی تئوری ها، این گسترش تند را دنباله ئ
در هم فرورفتگی جهان پیش از مهابنگ میدانند كه ازبس درهم فرو رفته، كه به این
گنجایش پلانك رسیده و در آنجا، افكت های كوانتومی كه معمولاً به شمار نمی ایند، دست
بالا را گرفته و روند را وارونه كرده اند). بهرروی در زمان پس از مهابنگ، ذره های
بنیادین ماده و انرژی( یا ذره های نیروبر) پیدا شدند كه جهان ما همگی از آنها ساخته شده اند.
این ذرات بنیادین بدو بخش هستند:
1- ذره های بنیادین جرم دار ( دارای جرم سكون)
كه كوارك و الكترون و نوترینو هستند.
http://www.daftarche.com/
2- ذره های انرژی و یا نیروبــَر ( بی جرم سكون)
كه گلوئون و ذره w بوزون ( نیروی w )و فوتون و گراویتون
( كه اینك تنها وجود ریاضی دارد) هستند.
( ما فوتون ها را بیشتر در چهره ئ شید (نور) و یا سـُهش ( احساس) گرما " میبینیم " )
( در خور نگرش اینكه این دو گونه از ذره ها میتوانند بهم تبدیل
بشوند و مثلاً تصادف دو فوتون میتواند یك الكترون و یك پاد الكترون
را پدید بیاورد. اگر این الكترون و پاد الكترون بهم بخرند، باز دو
فوتون از آنها بدست میاید ( روشنگری ساده شده)
http://www.daftarche.com/
photon + photon --> electron + antielectron
پس از اینكه " جا" بیشتر گسترده شد، جهان " سرد تر" شد و كوارك ها دیگر
نتوانستند "آزاد" باقی بمانند.
كوارك ها را گلوئون ها به هم چسبانیدند و از چسبیدن سه تای انها، بسته
به باری كه داشتند، پروتون و نوترون بدست امدند.
http://www.daftarche.com/
اینها اجر های تراز دوی ساخت شكل های مادی شدند.
پس از اینكه باز هم جا بزرگتر و جهان سرد تر شد، الكترون ها
و پروتون و نوتورون ها هم دیگر نتوانستند آزاد باقی بمانند
http://www.daftarche.com/
و الكترون ها با چسب " فوتون " ( یا همان میدان كهربایی=الكتریكی)
به پروتون ها و یا پروتون ها و نوترون هایی كه یك " هسته " را درست
كرده بودند(با ذره/نیروی w)، چسبیدند . البته بـرد این چسب، از چسب گلوئون
كه كوارك ها را بهم میخسباند بیشتر است و این چسبیدن را نباید
مانند چسب اوهو تصور كرد، بلكه همان گرفتار شدن در پیرامون
هسته است. ( در ضمن همه چسب ها و چسب اوهو هم در تراز اتمی
با همان میدان الكتریكی بهم چسبیده اند .)
http://www.daftarche.com/
Artist view of the atom
از چسبیدن الكترون ها به هسته ها، آجر تراز سوم جهان مادی پدید امد
كه همان اتم است.
سه گام از كوارك تا اتم:
http://www.daftarche.com/
quark --> to proton/ neutron--> to Atom nucleus --> to Atom
سپس البته این اتم ها هم با همان چسب فوتونی ( یا میدان كهربایی)
كه در شیمی پیوند والانسی و یونی و غیره به آنها میگویند، بهم
چسبیده و آجرهای تراز 4، یعنی مولول ها را درست كردند.
مثلاً آب یك مولكول است كه از چسبیدن دو اتم هیدروژن و یك اتم اكسیژن پیدا شده است.
كه نیروهای كهربایی ( یا به زبان كوانتومی، داد و ستد فوتون ها ) آنها را نزد هم نگه میدارند.
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/04/1.gif
water molecule
..to be continued...
***
مزدك بامداد
06-12-31
پیک 4
شیوه های گوناگون چسبیدن، هر بار ویژگی های گوناگون را پدید میاورد.
مثلاً اگر دو اتم اكسیژن به هم بچسبند ( با دو پیوند) مولكول اكسیژن را
درست میكنند و اگر سه اتم اكسیژن بهم بچسبند، مولكول " آُزُن " را درست
میكنند كه دارای ویژگی هایی دیگری از مولكول اكسیژن است.
http://www.daftarche.com/
اكسیژن<---> اُزُن
http://www.daftarche.com/
alcohol molecule
مولكول ( حرام) الكل كه بسادگی از دو اتم كربن، یك اتم اكسیژن و 6 اتم هیروژن درست شده.
همیجنور همه چیز كه در این جهان است، از این ذرات درست شده است
http://www.daftarche.com/
حتی خود شما !
-------
سپس سرد تر شدن هرچه بیشتر جهان ( در اثر هی بزرگتر شدن "جا") سبب شد كه فوتون ها
بتوانند سیر و سیاحت كنند و جهان " ترانما" transparent ( شفاف) شد.
توده های بزرگی از گاز ها ( بیشتر هیدروژن ) در " جا" كه اكنون دیگر بدان
اسپاش ( فضا) میگوییم، پرا كنده شدند. امّا یك نیروی دیگر هم در ماده پنهان
بود و آن نیروی گرانس بود كه بر خلاف نیروهایی كه در پیش یاد كردیم، بسیار
ناتوان ولی " دوربــُرد" بود و آن نیروی گرانش ( جاذبه اجرام ) است كه
پس از سرد تر شدن جهان، كم كم دست بالا را گرفت و به كشیدن این گاز ها
بسوی هم پرداخت. این گاز ها كم كم و كم كم گرد هم آمده و هی بهم فشرده
شدند و در اثر فشردگی، در مركز این فشردگی باز داغ تر شدند. در حالیكه
خود " جا" هی تهی تر و سردتر میشد. در اثر داغ شدن مركز گردآیش گازها،
بازهم این كوارك ها توانستند برای آزادی از دست گلوئون ها شانسی بدست
بیاورند و واكنش جوش هسته ای در این گردآیه های انبوه پیدا شد كه زادگاه
ستاره ها ( كهكشنها) گردید.
در اثر این واكنش، اتم های سنگین تر ، یعنی همان
عنصر های 100 و خورده ای كه ما از زیگ مندلیف میشناسیم، بدست امدند.
مثلاً فرق میان طلا و جیوه، یكی دو پروتون و نوترون در هسته بیش نیست.
http://www.daftarche.com/
to be continued...
***
مزدك بامداد
07-01-02
پیک 5
می خواستم بدانم از دید دگر اندیشان، حقیقت و واقیت چگونه تعریف می شود؟
حقیقت چیزی نیست جز شناخت درست از واقعیت جهان " بیرونی".
تنها با این شناخت درست شما میتوانید واقعیت را بسود فرازیست
بهینه ئ خود دگرگون كنید.
Reality is out there, truth is in here
من میكوشم روشنگری بسیار ساده ای بكنم.
واقعیت از ریشه ئ وقع و یا رخداد میاید، یعنی
رویداد ها و انچه كه روی داده و روی میدهد،
واقعیت ها هستند و این در زبان انگلیسی همان
reality است كه به واقعیت های موجود در
جهان بیرونی گفته میشود و یا حتی به خود
جهان بیرونی .( یعنی بیرون از ذهن mind ما،
كه " جهان خارجی " هم بدان میگویند)
حقیقت یا truth همان شناخت ( انشالله ! درست) ما از
جهان بیرونی ( reality) و قانونمندی های مادی فرمانروا در ان است.
دانش كنونی ما گردآیه ای ( مجموعه ای ) از حقایق است،
یعنی چیز هایی كه از جهان بیرونی توانسته ایم بدرستی
دریابیم ، مانند اینكه آسمان آبی است، یا زمین گرانش دارد( جاذبه)
مثلاً رویداد هایی كه در گذشته روی داده و سپری شده و ما بدان
بدرستی پی برده ایم هم از ردیف " حقیقت ها" بشمار میروند
( حمله نادرشاه به هندوستان )
بیشتر واژه واقعیت ( reality ) را برای پدیده هایی
كه هم اكنون وجود و رویداد حقیقی دارند
، در زبان بكار میبرند. مثلاً میگویند واقعیت این
است كه امروزه جمهوری اسلامی در ایران حاكم است
و نمیگویند كه " حقیقت اینست كه ..".
واقعیت كنونی و آنچه اكنون روی میدهد
را میتوانیم با دستگری ( دخالت) خود دگرگون
كنیم. مثلاً نمیتوانید پرواز كنید، هواپیما میسازید
و پرواز میكنید و این reality را كه شما نمیتوانستید
پرواز كنید، دگرگون میكنید و رویداد تازه این است
كه اینك شما پرواز میكنید.
یعنی شما چینش مادی جهان بیرونی را میتوانید
از راه شناخت ( حقیقت) بسود خود دگرگون كنید
امّا شما نمیتوانید حمله نادرشاه به هندوستان را دگرگون
كنید ( گذشته-->محور زمان یكسویه است)، همچنین
شما نمیتوانید واقعیت/حقیقت های بنیادین مانند اینكه الكترون ها
همدیگر را دفع میكنند را دگرگون كنید، چون ماده نمیتواند
گوهر( ذات) خود (ماده) را دگرگون كند.
( یعنی شما نمیتوانید خود ماده را دگرگون كنید،
بلكه تنها میتوانید چینش ذرات مادی را دگرگون كنید)
جهان بیرونی ( واقعیت) ، و روابط مادی وجودی مستقل از ما دارند
هر چه ما این جهان بیرونی ( واقعیت) را بهتر و بیشتر
بشناسیم، به حقیقت های بیشتری دست پیدا كرده ایم و
یا به كل حقیقت بیشتر نزدیك شده ایم و توان اثر گذاری
خود را در رویداد های جهان ( چینش ماده/reality / واقعیت ) را بیشتر كرده ایم.
به عیسی نسبت داده اند كه گفته است :
" تنها حقیقت است كه میتواند شما را آزاد كند " كه
بدید من هم درست است، چون ازادی یعنی میزان تاثیر
گذاری و تعیین سرنوشت خود و كم كردن میزان اثر گذاری
جهان بیرونی بر خود ما.
مردم ( عوام ) و حتی خواص، ایندو واژه
را بجای هم و شایدگاه نادرست بكار میبرند
ولی به انگیزه گستردگی این خطا و پیوند
نزدیك این دو مفهوم با هم، این خطا چشم
پوشی پذیر است.
واژه های authentic و fact نیز در پیوند با این دو واژه هستند.
TRUTH= OUR UNDERSTANDING OF ("REALITY")
***
مزدك بامداد
07-01-02
پیک 6
با سپاس، اگر مقدور باشد کمی بیش تر پیرامون فرازیست توضیح بدهید، و ابزار این شناخت چیست؟
you are welcome
فرازیست، بازگردان پارسی survival یا همان "بقای نوع" است.
چنانكه میدانیم، همه جانداران در تلاش فرازیست هستند و همه رفتار
و ساختار آنها در روند فراگشت ( پارسی تكامل انواع)، برای فرازیستن
و بجا ماندن ژن شان ، یعنی بجا ماندن خود،فرزندان و زادمان (=نسل) خود
و ژنهای همكار و همپیمان ، ساماندهی شده است. بوی گل و خار گل هردو
برای فرازیست او بدست طبیعت طراحی شده اند. جانداران ، بویژه جانداران
تراز بالاتر و فراگشته تر، سیستم های سیبرنتیكی هستند كه فرازیست آنها بستگی
بالایی به داده پردازی درست و كارآمد رایانه مركزی آنها ( مثلاً مغز) دارد.
داده هایی كه از راه گیرنده ها ( sensors ) به مغز میرسد، اگر درست پرداخته
شود و اگر پاسخ و برونداد درست ( output ) از این داده های ورودی ( input )
افمارش (= محاسبه) شود، سیستم شانس بیشتری برای بجا ماندن دارد.
بزبان ساده تر، ابزار دریافت حقیقت و شناخت درست جهان بیرونی در شما، نخست
همان حواس 5 گانه است كه داده ها را باید درست به مغز شما برساند ولی كار
مهم تر در ماتریكس نورونی مغز است كه باید از این داده ها، راه و چاه درست
را بازشناسد. روشی كه در درازای فراگشت فرهنگی بدان در این باره دست یافته ایم،
ابزار منطق است، یعنی روش و اسلوب درستی كه نیروی خرد ( محاسبه در راه
فرازیست بهتر) را با دیسیپلین مهار میكند و او را از خطا باز میدارد. جز این ابزار ،
هیچ ابزار دیگری برای سیستم آدمی مشاهده ( مشاهده ئ دانشیك) نشده است.
***
مزدك بامداد
07-01-02
پیک 7
اگر ممکن است توضیحی نیز در مورد جهان بیرون و درون دهید
چشم،
وقتی شما در رایانه، مثلاً یك بازی میكنید كه در آن فرمانده یك كشور
و گروهی سربازان در یك سرزمین هستید، آن جهان دارای وجود
مجازی است و از حركت الكترون ها درست شده، حركت در آن جهان
حركت مجازی است كه بدان میتوان holomovement گفت. درست
مانند حركت قطار بروی پرده ئ سینما.
ذهن ما هم درست مانند این جهان رایانه ای و یا این سینما، بازتابی از
جهان بیرونی را با حركت یونها و سیگنالها میان نورون های ماتریكس
مغز درست میكند ، تا مغز توانا به محاسبه پاسخ به كنش ها و داده های
جهان بیرون از ذهن، یعنی جهان واقعی و مادی بشود.
البته جهان ذهنی هم جهانی مادی است ( از كاركرد نورونها و یونها و ..
درست شده) همچنان كه پرده ئ سینما و نور پروژكتور مادی هستند،
ولی قطاری كه بروی پرده حركت میكند، در حقیقت قطار نیست، بلكه
بازتاب یك قطار در جهان بیرون از سینماست.
پس ما دو جهان داریم، جهانی بیرون از سیستم سیبرنتیك خود و جهانی
كه رایانه مركزی سیستم ما ، یعنی مغز، برای توانا ساختن ما به واكنش
برای ما پرژكت و سینما میكند. بر این پایه ، ما میتوانیم در ذهن خود
با سود بردن از توان تركیب combination ، موجودات ذهنی صرف،
یعنی بدون همتای خارجی و واقعی آنهم بسازیم، مثلاً میتوانیم مفهوم اسب
و مفهوم بال را با هم تركیب كنیم و اسب بالدار را در دهن خود بعنوان
موجودی ذهنی صرف پدید بیاوریم. بیشتر اختراعات برای نمونه، اینگونه
با توان تخیل پدید آمده اند، نخست در ذهن ساخته و سپس واقعی اش
را ساخته ایم. البته موجودات دیگری مانند جن و هری پاتر و خدا و .. هم
در ذهن خود ساخته و یا میتوانیم بسازیم كه همتای بیرونی و واقعی مادی ندارند.
***
مزدك بامداد
07-01-03
پیک 8
نگارنده ی نخستین : kherad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=3871#post3871
با تشکر از بحث مفید و خردمندانه شما
شما صحبت از 14 میلیارد پیش کرده اید. ممکن است لطفا بفرمایید که این عدد از کجا بدست آمده است ؟
red shift parameter
این شماره را دانشمندان، با توجه به نرخ انبساط كنونی
بویژه با توجه به امواج پس زمینه ( background ) كیهانی
كه گفته میشود از مهابنگ بجا مانده اند و میزان " جابجایی
سرخ " طول موج آن امواج است ( red shift parameter )
البته برخی تا 18 میلیارد سال هم برآورد كرده اند ولی استوار
ترین شمار، 14 میلیارد سال ( 13.7) كمابیش هست.
***
مزدك بامداد
07-01-03
پیک 9
پس با این تعریف جهان درون یا همان جهانی که مغز ما پرژکت می کند جهانی پوچ و بی ارزش است نسبت به جهان بیرون؟
خیر، برای ما بارزش است، چون بدون این پرده و بدون مانیتور،
هدایت و پاسخ درست به كنش های جهان خارجی ممكن نیست،
یعنی سودی ندارد كه شما در یك بازی ، "جوی استیك" داشته
باشید ولی مانیتور نداشته باشید: یعنی یك كور و كر و .. كه نابودی اش محتمل است.
Mehrbod
04-10-2012, 10:39 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #2
***
مزدك بامداد
07-01-03
پیک 10
یعنی این صفحه، یا به عبارتی این دنیا، به خودی خود ابزاری بیش نیست؟
بله، میتوان گفت كه ابزاری است كه درازای میلیارد ها سال
فراگشت ژنتیك، برای فرازیست هرچه بهتر پدید آمده است.
بویژه در آدمی توان داده پردازی بیشتر از جانداران دیگر
است ولی آنها در عوض دارای چیزهای دیگری شده اند
كه ما نداریم، مثلاً میتوانند پرواز كنند و یا چشم شهباز كه
ریزبینی ( resolution ) آن بارها بیش از چشم ماست و
یاخفاش كه " سونار" ( رادار صوتی) دارد و ما نداریم و الخ
***
مزدك بامداد
07-01-03
پیک 11
من سعی می کنم هر آنچه فهمیده ام بازگو کنم:
موجودات برای فرازیست خود فعالیت می کنند، حال این مسئله در سایر موجودات
به شکلی غریزی است و در انسان این غریزه در تعامل با فکر و اندیشه است.
برای بهتر فراهم شدن این فرازیست در انسان نیاز به ابزاری است که با خطا
سنجی و هدایت فکر آدمی به سمت درست موجب عملی شدن این غریزه گردد
این چند خط برداشت من بود
این ابزار خود آیا ممکن است دچار اشتباه شود؟
غریزه ، برنامه ها و فرمان ها ( diectives ) هایی هستند
كه همه جانداران برای فرازیست خود در روند فراگشت
بدست آورده اند و میتوان آنها را با برنامه های دگرگونی
ناپذیر و " سوزانده روی چیپ " رایانه ، كه برای boot
مثلاً بكار میروند، سنجید. نمیتوان به بچه نوزاد یاد داد
كه شیر بخورد، این برنامه در " چیپ " او سوزانده شده
و اتوماتیك پستان مادر را میمكد و اگر در آبش بیندازید
اتوماتیك شنا میكند و اگر انگشت خود را به كف دست
و پایش بزنید آنها را برای گرفتن آن میبندند ( چون
نیكانان نخستین ما، مانند میمون ها از پاهایشان هم برای
گرفتن چیزها و شاخه و .. سود میبردند و این مانده).
برنامه های اكتسابی و یا " فرهنگی" ، بعداً از راه پیرامون،
پدرو مادر و جامعه و .. بر این برنامه های غریزی " سوار"
میشوند ولی در خدمت آنها هستند. برای نمونه دیگر آدمی
برای تولید مثل به یك زن حمله نمیكند و بزور در او تخم
ریزی كند و سپس ببرندش زندان و نابود شود، بلكه راه فرهنگی
و برنامه ئ اكتسابی اش را یاد گرفته، میرود كار پیدا میكند،
میرود به خواستگاری، و سپس در جنس ماده تخم ریزی میكند.
بجز آدمی، دیگر جانداران هم دارای هوش و ضمیرخود آگاه
هستند، بویژه جانداران نزدیك به آدمی و یا جاندارانی كه گروهی
زندگی میكنند. در آزمایش مشهور آیینه، ثابت شد كه مثلاً سگ
و یا میمیون هم دارای خود آگاهی هستند ( فهمیدند كه تصویر
آنها در آیینه، جانور دیگری نیست، خودشان هستند) این
توانایی در آدمی، در كمابیش شش ماهگی است و پس از آن
بچه ها خود را در آیینه میشناسند. جاندارانی مانند شامپانزه
هم دارای توان اندیشه واستنتاج و هوش هستند، مثلاً آزمایش
نشان داده كه اگر موزی را از سقف آویزان كنید و چند جعبه
كارتون هم در قفس بیندازید، شامپانزه میتواند آنها را روی هم نهاده
و به موزی كه از بالا آویزان است دست پیدا كند و یا یك توتی
در آزمایشی توانست چندین واژه را با مفهوم آنها یاد بگیرد و
بر طبق نیاز خود از آنها جمله بسازد. پس هوش و ضمیر
خودآگاه و توان اندیشه تنها ویژه ئ آدمی نیست ولی در او از همه
بیشتر است، چون نسبت مغز او به بدنش، از همه جانوران بیشتر است
و این نشان میدهد كه بزرگی مغز ( نسبت به بدن ) یكی از شاخصه
های هوشمندی بوده و هوش و اندیشه كار مغز است.
البته این اندیشه و محاسبه ئ ما و جانداران همواره درست نیست
برای همین است كه میلیونها آدمی و یا جانور تا بكنون از میان
رفته و حتی زادمانشان ( نسلشان) از میان رفته است ، چون در
محاسبه اشتباه كرده و یا توان محاسبه شان كم بوده.
مثلاً اگر شما نتوانید سرعت ماشینی را كه دارد میاید و بامسافتی
كه از شما دور است، برای محاسبه ئ زمانی كه شما برای گذشتن از
خیابان نیاز دارید، درست انجام بدهید، میروید زیر ماشین
و تلف میشوید ( انتخاب طبیعی هم اینجوری سیستم های ناكارآمد
را از میان میبرد). در مقیاس های بزرگتر و پیچیده تر، میبینیم كه
ملت هایی كه راه و چاه را درست تشخیص نداده اند، بگواهی
تاریخ كلاً از میان رفته اند و یا مغلوب و برده شده اند و الخ.
برای همین هم باید به كسانی كه خود را دارای حقیقت مطلق و آنهم
انحصاری، میدانند بدیده ئ بدگمانی و نكوهش نگریست و هشیار بود.
***
مزدك بامداد
07-01-03
پیک 12
یعنی آدمی از بدو پیدایش این ابزار را به این قدرت امروز نداشته است؟
خیر،
چنانكه اسكلت های بجای مانده از نیاكان آدمی نشان میدهد،
مغز آنها نسبت به بدن شان از امروز كوچكتر بوده و كم كم
ما به مقام " هومو ساپینس" یعنی آدم اندیشمند، رسیده ایم و
فراگشت هم یعنی این، از ساده به پیچیده و از ناكارآمد به كارآمد تر.
***
مزدك بامداد
07-01-10
پیک 13
نگارنده ی نخستین : Mehr_Morad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=4644#post4644
سوالی داشتم مزدك .
با توجه به اینكه انسان توانایی خود را تا حدودی دریافته است ،
آیا انسان میتواند روزی روبوتی بسازد كه بتواند مانند انسان تفكر و خلاقیت داشته باشد؟
لطفاً كمی توضیح دهید.
بله، نشد ندارد، چون مغز انسان هم یك دستگاه مادی
است. تنها كمی پیچیده است و همه كاركرد آن 100٪ روشن
نشده است. هم اكنون هم رایانه هایی كه با روش neural net
شبكه نورونی كار میكنند، درست شده اند كه توان یادگیری
را هم دارند . بر این پایه میتوان در آینده، رایانه ای ساخت
كه دارای توان همانند داده پردازی و یادگیری و ابتكار و .. در
تراز آدمی و حتی بالاتر باشد ( چون رایانه های معمولی محاسبه
گر را هم میتوان بدان وصل كرد ) و سپس انرا به سیستم مكانیكی
/ جنبشی پیوند زد كه زیر كنترل این مغز باشد كه همان دست و پا
و غیره مكانیكی است كه اكنون هم داریم. این مغز ساختگی همچنین
باید به سنسور ها ( گیرنده ها) نیز آراسته باشد، مانند دوربین هایی
كه حتی بهتر از چشم ادمی ببینند و یا گیرنده های امواج صوتی ( بجای گوش)
و گیرنده های امواج آهنكهربایی ( یعنی چیزی كه ما نداریم ولی آن روبات
میتواند داسته باشد )، گیرنده های فشار و دما و انالیزاتور های شیمیایی
( بجای زبان و بینی ما) و ...
كل این سیستم ( سیبرنتیكی* ) آنگاه بسی برتر و توانا تر از خود ما خواهد
بود و كمك دست آدمی در زندگی.
*به پیام پسین نگاه كنید
***
مزدك بامداد
07-01-10
پیک 14
sina نوشته:
وقتی سر یک مرغ را ببریم تا چند ثانیه اعضایش به کار ادامه میدهند، این
مطلب در مورد انسان هم صادق است. ولی آنچه که بعد از چند ثانیه باعث مرگ
مرغ یا آن انسان میشود جدایی اعضا از مغز نیست بلکه بیرون رفتن بیش از حد
خون از بدن است که موجب مرگ سلولها میشود و اعضا یکی پس از دیگری از کار
میافتند...
پس نتیجه میگیریم که قلب و کلیه و ریه و ... الزاما وابسته به مغز نیستند...
اصلا یک سوال دیگر، فرض کنیم که همه ی اعضای بدن تحت کنترل مغز باشند، خوب
مغز مگر چیزی غیر از ماده و شبیه به بقیه ی اعضای بدن است؟ پس مغز را چه
چیزی کنترل میکند؟
سه یكان كلان سیستم سیبرنتیك :
مغز یكان كنترل_ یكان حركتی است ( ماهیچه ها=دست و پا و زبان و ..)
قلب و ریه و كلیه و .. از بخش های یكان انرژی رسانی هستند.
قلب و ریه و كلیه در كنترل ضمیر آگاه و مغز بصورت مستقیم نیستند
بلكه بصورت خودكار ، بدون نیاز به كنترل آگاه كار خود را انجام
میدهند. آنها نیازی هم به كنترل آگاهانه ندارند، چون سیستم های پست
تر در خدمت انرژی رسانی و .. میباشند. در یك موجود سیبرنتیكی
هم كه مثلاً یكان انرژی ان یك باتری است، كار درونی باتری به پروسسور
ربطی ندارد، بلكه میتواند میزان استفاده از این نیرو و انرژی را تنظیم
كند. یعنی اینكه تند تر بدویم یا كند تر و ....
از آن گذشته مغز ( هیپوتالاموس و ..) میتواند با ترشح هورمون، روی كار
این ارگان ها اثر بگذارد. یعنی اگر ناگاه به انرژی بیشتری ، مثلاً در خطر،
نیاز داریم، مثلاً با ترشح آدرنالین، ضربان قلب را بالا برده و ذخیره های
انرژی را بیرون میكشد و ..الخ.
یكان تامین انرژی را میتوان با آلترناتیو های دیگر جایگزین نمود، مثلاً با
دستگاه قلب مصنوعی و یا دستگاه دیالیز برای تصفیه خون ( خون=ابزار
انرژی رسانی ، مانند سیم برق ). یكان حركتی را هم میتوان با دست و پای
مصنوعی/روابتیك جایگزین نمود و زمانی كه بتوانیم كه داده های درون
مغز را هم در یك رایانه ئ پیشرفته ( در سده های اینده) كپی و پیست كنیم،
میتوانیم یك انسان و " شخصیت" او را هم به یك سیستم سیبرنتیك غیر ارگانیك
كپی كرد. یعنی شخصیت آدمی هم یك چیز مادی بیشتر نیست و آن ماتریكس
نورونی مغز وی ( به همراه خاطره ها= فایل های هارد و ... ) میباشد.
http://www.daftarche.com/
موشك تامهاوك، نمونه ئ سیستم سیبرنتیكی كه ساخته ایم :
1- یكان انرژی (=سوخت و سوخت رسانی، باتری ..)
2-یكان حركتی ( موتور)
3- یكان كنترل ( رایانه ئ مركزی با سنسور)
یكان كنترل، یكان حركتی ( موتور/ بالچه) را كنترل كرده
و مسیر سیستم را مشخص میكند، در حالیكه یكان انرژی
امكان این حركت و كنترل را با تامین انرژی فراهم میكند.
***
مزدك بامداد
07-01-20
پیک 15
نگارنده ی نخستین : Mehr_Morad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=5327#post5327
اگر روزی انسان بتواند روبوتی همانند انسان متفكر بسازد ، اجباراً یا الزاماً باید محدودیتهایی در آن ایجاد كند.
هر انسانی مجاز و مختار است كه كار بدی انجام دهد.
این تصمیم به كار بد میتواند به اندازه قتل یك یا چندین نفر یا ویران
كردن حتی یك شهر رشد كرده و خطرناك باشد . آیا در صورت توانایی به ساخت
روبوتی مانند انسان ، لازم نیست كه چیپهای گزینش اختیاری كار بد و خوب را
محدود نمائیم ؟
در این باره بسیار اندیشه شده است.
دهه ها پیش، استاد بزرگ اسیااك آسیموف ( اسحق عاصموف)
در باره اندیشیده و 3 قانون برای روبات ها طراحی نموده بود:
The three laws of Robotics:
1) A robot may not injure a human being or, through inaction, allow a human being to come to h
Mehrbod
04-10-2012, 10:40 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #5
***
مزدك بامداد
07-03-20
پیک 37
نگارنده ی نخستین : البرز
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=10241#post10241
تولدت مبارک مزدک جانhttp://www.daftarche.com/
متوجه اشتباه خود شدید پستهای اونجر هم در همین مورد بود!!
.................................................. ..................................
مزدک و روزبه در کنار خودآموزی همیشه گی که از نان شب هم واجبتره بشینید یکدور منطق بخوانید سر جدتان!
روشن نیست كه از چی دارید سخن میگویید!
لابد كسانی كه قران خونده اند نیاز به كتاب منطق ندارند؟
***
مزدك بامداد
07-03-23
پیک 38
نگارنده ی نخستین : البرز
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=10221#post10221
http://www.daftarche.com/ [/size][/IMG]http://imgur.com/Fzv75.gif[/IMG] [/size]
[font=Tahoma][font=Tahoma]خدا من با خدا اونجر یکی نیست و همین طور ....
هر كس می تواند برداشت هرمنوتیك خودش را داشته باشد !!!
بیست پنچ تومنیت افتاد عمو جان؟؟؟؟؟؟؟؟http://www.daftarche.com/[/size][/IMG]http://imgur.com/vkmDJ.gif[/IMG][/size]
خدا یك تعریف عمومی دارد و ما از ان سخن
میگوییم و اینكه بدید شما خدا همان پرتقال است
كاری نداریم. یعنی با خدایی سروكار داریم كه
با صفات كلاسیك یكپارچگی، آفرینندگی، جاودانگی،
و الخ تعریف شده است و نه با خیار چنبر و پرتقال ! http://www.daftarche.com/
تازه، بر پایه ی این سخن، شما نمیتوانید به
من بگویید كه خدای " هرمنوتیك" شما را كه مثلاً الله یا
خیار چنبر است ،پرستش كنم و آنرا برای من اثبات بخواهید بكنید.
شما به خدای هرمنوتیك من كه همان خرد است ایمان بیاورید!! http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-03-23
پیک 39
نگارنده ی نخستین : البرز
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=10554#post10554
http://www.daftarche.com/
[font=Tahoma]آفرین!!http://www.daftarche.com/ [/IMG]http://imgur.com/0LHQF.gif[/IMG] [/size]
[font=Tahoma]منم اسپنوزا_وار میگم /کاسموس یا خدا یکی و همان.... آنهم بستگی
داره به اینکه یکی منکر آن بنفع دیگری باشه!
من كه نمیفهمم چی میگویید!
بهرروی روشن شد كه الله و یهوه و ... كشك هستند!! http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-03-24
پیک 40
نگارنده ی نخستین : البرز
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=10564#post10564
سفسطه بافی...
اگر نمی توانید جواب بدهید رك بوگوید.
زیاد نترسید.
[font=Tahoma]به كسی نخواهم گفت كه توان جواب دادن ندارید؟http://www.daftarche.com/
[/IMG]http://imgur.com/j229x.gif[/IMG]
بحث در مورد خدای انیشتین بود
او خدای قرآن یا بطور کلی ادیان ابراهیمی و سامی با آن صفات قبول ندارد
[font=Tahoma][font=Tahoma]خدا ی او بمعنائی آن قانون=مادر همه قوانین است! !! ولی این به معنای نقض امکان وجود خدائی با توصیفات درخورش آنهم بعنوان خالق نیست! http://www.daftarche.com/ باید با چکش بزنم تا بره تو مخت!!!http://www.daftarche.com/ [/IMG]http://imgur.com/z5IB7.gif[/IMG] [/size][/size]
یكی به سخن خیلی پیچیده و والا نمیتوان پاسخ گفت و
یكی به سخنان یاوه ی بی معنی و غیر قابل فهم !
حال خوانندگان خود داوری میفرمایند!!
در باره ی خدای انشرتین هم همان بس كه همان خدای
اسپینوزا، یعنی طبیعت و قوانین ان بوده و الله و یهوه
و .. كشك هستند. پس برای او وجود الله و یهوه منتفی بوده!
اینكه در كل وجود الله یا یهوه و مانیتو و مردوك و .. منتفی نیست
یا هست، به انشتین ربطی ندارد. او نگر خود را گفته كه بزیان دید
اسلامی از قضیه است و همین برای ما مهم بود كه گفته شد!! http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-03-24
[SIZE=1]پیک 41
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=10744#post10744
[color=blue]مزدک
جان نظرت در مورد وجود کیهانهای دیگر که توسط خانمی فیزیک دان مطرح شده
است چیست؟تازه این خانم میگه کیهان ما در انتهای گرانش مرکزی کیهانهاست!
(در حیرت بزرگی کیهان خودمان ماندیم.حالا اگر کیهانهای دیگر هم باشند که...)
وجود كیهان های دیگر یك نظریه است كه
ممكن است درست باشدو یا نباشد ولی به
بحث ازلی بودن ماتریال سازنده ی جهان
كاری ندارد و آنرا رد نمیكند.
***
مزدك بامداد
07-03-24
پیک 42
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=10757#post10757
مزدک
جان نظرت در مورد ژنی موسوم به ژن پیری که از ان صحبت می شود چیست؟مثلا
دختری 15 ساله بود که این ژن در ان زود فعال شده بود و در هیمن سن 15
سالگی چهره یک پیر زن را پیدا کرده بود.می گویند اگر ما این ژن را غیر
فعال کنیم عمر ما بیشتر می شود.
در ضمن با کشت سلولهای اولیه و تشکیل بانک اعضای بدن و تعویض اعضای اسیب دیده با اعضای تازه و جوان باز می توان به طول عمر افزود.
ضمن اینکه سلولهای اولیه قابلیت ترمیم بافتهای فرسوده و بیمار را نیز دارند.
همه اینها را گفتم که از شما دوست دانمشند خود سوال
کنم که نظرتان در مورد طول عمر و اینکه انسان یواش یواش مرگ را یک بیماری
بنامد چیست؟
و اگر روزگاری عمر انسان دایمی شود این چه تغییری می تواند روی فلسفه زندگی بگذارد؟
شكی در این ینست كه ژنها، خود شان پیری
را بروز میاورند، و دارای یك ساعت درونی هستند
كه از زمانی به پس، دیگر ویرانی های یاخته ای
را كه هرروز از جهان بیرون در پیكر شما پدید میاید،
ترمیم و تعمیر نمیكنند. با وایافتن روش كار این ژن، میتوان
به بی مرگی دست پیدا كرد كه البته جهان را بصورت
رادیكال دگرگون خواهد كرد و نخست به مرگ دین ها
خواهد انجامید. ولی این گفته ها به فرهشت جستار پیوندی ندارد!
***
مزدك بامداد
07-04-01
پیک 43
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=11136#post11136
كائنات
ما در 10 به توان منهای 43 ثانیه خود ، سن و سالی بینهایت كم و حرارتی
معادل 10 به توان 33 درجه داشته است .داغ تر و سوزان تر از تمامی دوزخ
هایی كه دانته می توانسته در عالم تخیل خود بیافریند.سراسر كائنات می
توانسته در گلوله ای به قطر یك هزارم سانتیمتر ، یعنی یك سر سوزن جای
بگیرد .
در این زمان مسافتی كه نور می تواند بپیماید 10 به توان منهای 33 است.یعنی ما دقیقا در این سوی دیوار پلانك هستیم.
جفت فضا-زمان اینك به ظهور رسیده است .
فضای سه بعدی همراه با گسترش كائنات در مسیر آفرینش دائمی است.
خلا كوانتیك بر همه جا حاكم است، لیكن :
این تهی آرام و ساكت ، یك تهی زنده و جوشان انرژی است . چرا ؟ سوال فلسفی ما اینست .
از بركت نوسان انرژی كوانتیك ، این تهی ، پر است از
انبوه پرتیكول ها ، و ضد خرده های شبه مانند، دو قوه كنترل بر كائنات را
میان خود تقسیم می كنند : قوه الكتریسیته هسته ای (الكترو نو كلئر) كه از
پیوند قوه الكترومغناطیس و قوه هسته ای ضعیف و قوی تشكیل شده است و قوه
جاذبه كه فاقد هر گونه پیوند و اتحاد با قوه های دیگر است .
كوارك ها ، الكترون ها ، نوتریون ها ، ضد پرتیكول ها ، آنه همگی از خلا(؟)
برون آمده اند (چه زیبا ) و كائنات ما غرق شد در سوپی یا آبگوشتی از كوارك
ها و ... اما اگر به تساوی تعداد خرده و ضد خرده وجود می داشت تاریخ ما در
همینجا (همانجا!) تمام می شد ، چه تصادف و شانس خوبی !
آندره ساخاروف فیزیكدان روسی نشان داد كه "طبیعت" گوشه چشمی ، هر چند اندك به ماده دارد .
سوال فلسفی من اینست چرا ؟
معلوم می شود ماده می تواند از خلاء سر بر آورد به شرط آنكه مقدار بسیار زیادی انرژی به آن تزریق شود.
به این می گویند ایده تولد "از هیچ " (ex nihilo)، اینك در قلمرو كیهان شناسی علمی پایه و بنیاد دارد.
سئوال و ابهام ما "چگونگی ها " نیست كه شما زحمت بیان آنها را داشته اید ، بلكه "چرایی ها" است كه به آن نپرداخته اید :
مثال :چرا "من " در خیابان با "ضد من " بر خورد نمی كنم ؟!
1- نخست اینكه در كل، پاسخ این را دانش میدهد ویا خواهد داد.
نمیتوان در این میان، چون چیزی را نمیدانیم، آنرا به خدا و اجنه نسبت داد!
( سفسته ی خدای حفره ها)
2- دو دیگر اینكه روشن نیست كه " عمر جهان " در بیگ بنگ بسیار كم بوده،
بلكه این بیگ بنگ چنانكه گفته میشود، میتواند یك دوران گذر از جهان پیش
از بیگ بنگ به جهان پس از بیگ بنگ بوده باشد. مثلان تئوری لوپ كوانتوم
گراویتی را بخوانید. بهرروی در باره زمان پیس از زمان پلانك، شما نمیتوانید
برای خود " حكم " بدهید و در آنجا افكت های كوانتومی كارگر بوده اند.
3- سه دیگر اینكه چیزی در " آفرینش " نیست. چیزی از هیچ آفریده نمیشود.
4- چهارم اینكه خلاء تهی نیست ، بلكه یك ابردریای انرجی است كه در آن
افكت ارتعاش كوانتوم مشاهده میشود ( آزمایش كازیمیر و ..)
یعنی جفت ذره ها از هیچ پدید نمی ایند بلكه از انرژی موجود و در همان زمان
پلانك هم به انرژی تبدیل میشوند ( نه به هیچ) و برای همین به این جفت ذره ها
نام ذرات " مجازی " را داده اند.
5- باریون ها یا همین ماده ( كوارك و الكترون و .. كه از انها پروتون ها و نوترون
ها و اتم ها و من و شما پدید امده ایم ، از هیچ پدید نیامده اند و فضا ( یا خلاء)و یا
ارتعاشات كوانتومی هم به معنی هیچ نیست. http://www.daftarche.com/ nihilo! nihilo!
(حتی اگر این سخن نادرست شما را درست ندانیم كه ماده خودبخود از
هیچ ! پدیدمی تواند بیاد، پس نیاز به افریننده نمیباشد !!http://www.daftarche.com/ ) )
6- اینكه اندره زاخاروف گفته، در باره عدم تقارن میان ماده و ضد ماده ( كه انهم البته
ماده است و تنها این نام را دارد، چون با ماده انرژی میشود، مانند پوزیترون )
در جهان ماست كه اینجا هم هنوز پژوهش در جریان است و ممكن است در بخش هایی
از جهان ، كه ساید ورای شعاع هابل باشند، توده های ضد ماده هم باشند ( توضیح یك)
و یا اینكه ضد ماده بر خلاف ماده ناپایدار است ( توضیح دوم ) و به انرجی فرو شكسته
میشود و برای همین مرد ضد ماده ای مشاهده نشده!
نتیجه اینكه این سخنان شما تنها از بیسوادی و خلط معانی است ( مانند یكی دانستن اسپاش
( فضا/خلاء ) و یا ارتعاشات كوانتومی با هیچ ! و كم آگاهی از فیزیك !
دو چیز است كآدمی را میدهد برباد
یكی خورده قرض واندگر خورده سواد!http://www.daftarche.com/
Mehrbod
04-10-2012, 10:40 PM
***
مزدك بامداد
07-04-01
پیک 44
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=11141#post11141
سوال
اساسی تر این است که همین انرژی که می گویند تزریق شده تا از هیچ پدی اید
از کجا امده است.نمی توان گفت چون مفهوم زمان در تغییرات و حرکت است پس
اگر تغییری نباشد و حرکتی نباشد پس زمان صفر اس و ماده ازلی و ابدی
است.خود وجود ماده یا انرژی اولیه از کجا امده است؟تصور به وجود امدن از
هیچ کاملا غیر منطقی است.حتما باید یک سرمنشا خارج از کیهان داشته اشد.
خیر.
زمانی كه میگوییم كه ماده / انرژی ازلی است، یعنی همین كه همواره
بوده است و نه نیاز به تزریق و نه نیاز به انرژی اولیه ! پیدا میشود.
این كه آدمی در مغز خود در پی " اول " میگردد، دشواری اندیشوی
وی در درك بینهایت است كه تا سده های تازه، كسی چم آنرا در نمی یافته است.
یعنی حتی اگر شما بگویید كه سرچشمه ای از خارج كیهان داشته، باید برای
خود آن سرچشمه هم سرانجام یك سرچشمه ی دیگر متصور شوید و الخ !
برای همین دین یاران تقلب میكنند و میگویند سرچشمه الله است كه چون الله
است خودش هم سرچشمه ای ندارد ( ازلی است) و در اینجا ناگاه ازلی
بودن برایشان مفهوم میشود!؟ http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-10
پیک 45
نگارنده ی نخستین : زیبا
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=11589#post11589
ثابت کنید ....
شما مدعی هستید كه خواب ، سفر روح است!
پس شما ثابت كنید كه روح وجود دارد و میتواند
از پیكر بیرون رفته و سفر كند! http://www.daftarche.com/
از دید دانش، " دیدن " در مغز انجام میشود و نه در
چشم، چرا كه چشم تنها یك گیرنده است . از دید دانش
پس خواب دیدن همان كاركرد مغز در حال آف لاین است
[size=4] و چیزها/داده هایییی كه دیده میشود از بایگانی مغز برداشته میشود،
در حالیكه در بیداری، مغز آن لاین است و داده هایی كه
در مغز " دیده" میشود، از جهان بیرون میایند.
Mehrbod
04-10-2012, 10:40 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #6
***
مزدك بامداد
07-04-12
پیک 46
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12360#post12360
از دید دانش همه حركات انسان از طریق "آنچه كه در داخل جمجمه " قرار دارد انجام می شود !
دانش به ما گفته داخل هندوانه آبی است منتها تا قبل از باز كردن به شرط
چاقو ! به محض باز كردن رنگش قرمز می شود شما بفرما ثابت كن اینطور نیست !
بدیهی است كه دیدن توسط مغز انجام میشود ، ملای روم بار ها در مثنوی گفته "پسر جان پی
نمی بیند عقل می بیند "، حالا شما كشفیات جدید را به ما اطلاع میدهید !؟
بر اساس نظر ملا صدرا روح هم در بستر فیزیكی خود ایجاد میشود .
ملا صدرا در ضمن میگفت كه دیدن
به این سبب است كه نور از چشم ساطع
شده و به شیئی میخورد! http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/
دانش به ما گفته داخل هندوانه آبی است منتها تا قبل از باز كردن به شرط
چاقو ! به محض باز كردن رنگش قرمز می شود شما بفرما ثابت كن اینطور نیست !
دانش ملاصدرایی به شما گفته!
نه دانش ما !
گویا افكت های كوانتومی را
هم بد فهم كرده اید! http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-12
پیک 47
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12342#post12342
مزدک جان نظرت در مورد وجود کیهانهای دیگر چیست؟
نظری مطرح شده در مورد اینکه کیهان ما در میان
انتهای یک گستره وسیع از یک مرکز گرانشی قرار دارد.یعنی یک مرکز اصلی
گرانشی کیهانی هست که به دور ان کیهانهای مختلف قرار دارد و کیهان ما در
فاصله دوری از این مرکز قرار گرفته است.
(واقعا تصور بزرگی همین کیهان ما را مبهوت کرده چه برسد به وجود کیهانهای دیگر!)
كیهان های دگیر هم ممكن است باشد و یا خیر.
امكان وجود آن منتفی نشده است ولی باز هم
پیوندی با خدا و اجنه و سهم امام ندارد! http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-14
پیک 48
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12679#post12679
جناب مزدک دوتا سوال تک محتوا را لایی رد کردید ، این دوستان هم دیگر اصراری بر پرسیدن نداشتند لطفا جوابشان را بدهید ؟؟ http://www.daftarche.com/
http://www.daftarche.com/
نگارنده ی نخستین : unfaithful
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12776#post12776
من از پست های 104 و 111 دیدگاه ایشان را دانستم .
http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-14
پیک 49
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12665#post12665
مزدک جان میشه به زبان ساده کمی در مورد اصل عدم قطعیت در فیزیک کوانتوم توضیح بدی؟ممنون میشم.فقط لطفا کمی ساده بگو
از اینجا آغاز میكنیم كه برای یافتن آگاهی در باره ی چیزی،
باید در این جهان ما، ذرات آگاهی دهنده به شما برسند.
برای نمونه، برای اینكه به وجود یك سیب در یك اتاق آگاه شوید
باید اتاق روشن باشد و نور ( فوتون ها=ذرات آگاهی دهنده) از سیب
به شما برسد تا سیب را " ببینید". یا اگر كسی پشت در است، شما
باید آوای زنگ درب را بشنوید ( ذرات هوا كه امواج مكانیكی
صوتی را منتقل میكنند) تا به وجود این كس آگاه شوید. اگر زنگ كار
نكند، آگاه نمیشوید.
حال برای اینكه شما جا و یا سرعت یك سیب متحرك در اتاقی تاریك
را ببینید، باید یك لامپ روشن كنید. با روشن كردن این لامپ، فوتون های
بیشماری به ان سیب میخورند و سپس به چشم شما رسیده و شما از جا
و سرعت ان سیب در این لحظه آگاه میشوید، ولی آگاهی شما به بهای
خوردن میلیارد ها فوتون به سیب است http://www.daftarche.com/ كه در نتیجه ئ ان، سیب از جای
اصلی و سرعت اصلی خود، اندكی منحرف شده است! البته در سیب این
دیده نمیشود، چون جرم ان در برابر این فوتون ها به اندازه ای بزرگ است
و اثر فوتون ها به اندازه ای پراكنده است كه این انحراف جزئی است.
امّا اگر همین را در باره ی یك الكترون انجام بدهیم، چون جرم الكترون
با انرژی فوتون در یك اسكالا و یك سنگ است، هر اندازه كه فوتون
های پر انرژی تر بكار ببریم، امكان انحراف سرعت ان بیشتر میشود
( ولی جایش را دقیقتر پیدا مكنیم چون فوتون های پر انرژی طول موج كمتری
دارند و امكان ردخور و بازه ی مكانی سان كمتر است). بوارونه اگر
فوتون های كم انرژی را بكار ببریم كه الكترون از سرعت خود منحرف نشود،
آنگاه سرعت الكترون را دقیقتر پیدا میكنیم، ولی جایش نا دقیق میشود، چرا كه فوتون
كم انرژی، فركانس كمتری دارد، یعنی طول موجش درازتر است و بازه ی
مكانی و ردخور جای التكرون مبهم تر میشود.
بر این پایه، دقت جا و دقت سرعت (در حقیقت تكانه=سرعت ضربدر جرم)
با هم پیوند وارونه ( رابطه ی معكوس ) دارند و دقت در یكی به
بهای بیدقتی در دیگری تمام میشود و شما هرگز نمیتوانید در آن یگانه
( آن واحد) هم جا و هم تكانه ( سرعت) یك چیز را با دقت 100٪ بدانید. كه در نتیجه ئ ان، سیب از جای
البته این توضیح هم بسیار به زبان ساده بود.
***
مزدك بامداد
07-04-15
پیک 50
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12873#post12873
من هم دیدگاه خنده دار ایشان را خواندم .
منتهی اشکال کار شما اینجاست که اگر جهان هستی را یله ، رها و افسار
گسیخته درک کنید و بفهمید ، برایتان قابل فهمتر و مانوس تر است تا اینکه
موجودی حکیم ، مدبر و در یک کلام خالق و صانعی باکمال و باشعور را در رأس
کار آن بدانید .
فرقش در این است که با وجود احتمال محال و مضحک اولی خود را فارغ از قید و بند و مسئولیت می یابید و میکنید هر کاری که دل بخواهد .
شرمنده ام ، اندکی صبر سحر نزدیک است .
هیهات از آن روزی که سیاهی فرضیه های اغواگرانهء مزدک جانتان رو میشود
لیکن شما و رفقا را بازگشتی نیست تا جبران مافات نموده و از کفری که نسبت
به خالق خویش داشتید توبه نمائید . http://www.daftarche.com/
اینجا چندین سفسته نمودید
1- سفسته پیروی از آرزو : wishful thinking
یعنی میفرمائید كه چون بهتر است خدایی باشد
حكیم و قادر و ما هم بهشت و حوری داشته باشیم،
پس در واقعیت هم همین باید باشد! خیر جناب،
واقعیت مستقل از آرزو و دلخواه ماست و ما باید
در پی چیزی باشیم كه درست است، نه چیزی كه
پسند ماست! http://www.daftarche.com/
1400 سال هم هست كه هی صبر! اندكی ! سحر نزدیك است
( یعنی بمانید بگذارید ما هی بخوریم و چاق شویم كه سحر
نزدیك است !!
2- سفسته ترسانیدن ( appeal to fear ) یا همان
سفسته قرانی انذار! كه هیهات اگر براه مزدك بروید
كه دوزخ چشم براه شماست! در حالیكه خود این بحث
برای این است كه اثبات شود كه خدا و دوزخ و .. هست یاخیر. http://www.daftarche.com/
3- سفسته ی مطلب خرواری ، كه حوصله ئ بررسی آنرا
نداریم !
***
مزدك بامداد
07-04-15
پیک 51
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12984#post12984
این سوال مربوط به شما بود ؟؟!!
سوال از مزدک ملحد بیخدا پرسیده شد ، پس اگر با او هم مرام و مسلکید جواب دهید که :
فضیلت و یا "نفس فضیلت" در نزد صاحبان مکاتب پوچ و الحادی چه مقامی دارد ؟؟
من با چه محرکی باید خود را ملزم به ارتکاب فعل خیر بنمایم ؟؟
در غیر اینصورت سوال را به اهلش واگذارید .
به محرك فرازیست بهینه ژن !
در جوامع الحادی !! هم قانون است و
بحكم خرد از شما هم جلوتر افتاده اند !!
***
مزدك بامداد
07-04-15
پیک 52
نگارنده ی نخستین : جستار
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12977#post12977
بازنوشت :
نگارنده ی نخستین : مزدك بامداد http://www.daftarche.com/ (http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12336#post12336)
شما مدعی هستید كه خواب ، سفر روح است!
پس شما ثابت كنید كه روح وجود دارد و میتواند
از پیكر بیرون رفته و سفر كند! http://www.daftarche.com/
از دید دانش، " دیدن " در مغز انجام میشود و نه در
چشم، چرا كه چشم تنها یك گیرنده است . از دید دانش
پس خواب دیدن همان كاركرد مغز در حال آف لاین است
و چیزها/داده هایییی كه دیده میشود از بایگانی مغز برداشته میشود،
در حالیكه در بیداری، مغز آن لاین است و داده هایی كه
[size=3]در مغز " دیده" میشود، از جهان بیرون میایند.
متاسفانه به همین سادگی ها که شما گفتید هم قابل توجیه نیست.
تفسیری که شما ارائه دادید با ساده اندیشی بسیاری همراه است زیرا :
خواب هایی هستند که تصاویر آنها هرگز دیده نشده اند .
خواب هایی هستند که شما افرادی را در آن می بینید که تنها در آینده با آنها روبرو می شوید .
برای این چه توجیهی دارید
شما هرگز درحالت آنلاین چنین اشخاص یا مناظری را ندیده اید و یا حتی تخیل آن را هم نداشته اید .
و در چند روز یا سال بعد ناگهان با آنها مواجه می شوید و شگفت زده و متحیر می مانید .
آیا باز هم می توانید بگویید خواب تراوشات مغزی است ...
بیخود است.
مغز آدمی دارای توان " تركیب " فایل های ذهنی است.
یعنی میتواند مفهوم اسب را با مفهوم اسب تركیب كرده
و موجودی بنام اسب بالدار را در ذهن خود بیافریند.
از اینرو مغز میتواند با سود بردن از عناصر از پیش
شناخته شده، مانند نقاشی كه از رنگ ها و تصویر های
گوناگون اثری مینگارد، با تركیب مفاهیم دهنی ( فانتزی)
تصویر هایی كه در این تركیب combination ندیده اید
بیافریند. حتی شما میتوانید از روی توصیف چهره ی
یكی، از او برای خود چهره ای در پندار درست كنید.
***
مزدك بامداد
07-04-15
پیک 53
نگارنده ی نخستین : جستار
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12976#post12976
متاسفانه بازهم جناب مزدک به سفسطه بافی افتاد .
البته این روال طبیعی برای دین
گریزان است که وقتی با تنگنای منطقی مواجه می شوند بجای پذیرفتن حق به
مغلطه و سفسطه دست زده و سرانجام هم در کوچه پس کوچه های "علی چپ" باید
دنبال آنها بگردی :
بحث عدم قطعیت در مقیاس های کوانتومی
و ریزذرات و مبحث احتمالات بدین معنی است که با توجه به نکاتی که اشاره شد
نمی توان عملکرد دقیق یک پدیده را به صورت صد در صد پیش بینی کرد ..
مثلا در مورد مکانیک اتمی انقدر
عوامل و نیروهای موثر زیاد هستند و سرعت محرک ها (الکترون) زیاد و جرم
آنها فوق العاده ناچیز است که پیش بینی محل دقیق حضور الکترون تقریبا غیر
ممکن است .
به همین سبب مثلا در شیمی صحبت
ازبجای الکترون منفرد ابر الکترونی می شود . و اوربیتال (محل استقرار
الترون در اطراف هسته) را محلی تعریف می کنند که " احتمال حضور الکترون در
آن بیش از 95درصد باشد " .
اما آن چیزی که من قصد داشتم به آن اشاره کنم این است که :
مسئله "عدم قطعیت" تنها و تنها مربوط به "دانش و آگاهی ما از پدیده ها " می شود .
به عبارت دیگر این ما هستیم که با توجه به ضعف ازارهای اندازه گیری مان قادر به پیش بینی صد در صدی رفتار برخی پدیده ها نیستیم و این "دانش ما" است که دچار عدم قطعیت شده نه آن پدیده .
مثلا در مورد پرتاب سکه : این ما هستیم که با توجه به هزاران نیروی دخیل در چرخش سکه دچار عدم قطعیت شده ایم
و نمی توانیم قاطعانه بگوییم این سکه پرتابی "رو" خواهد آمد یا "پشت"
وگرنه در این عمل هیچ گونه تصادفی در کار نیست و نیروهایی مثل "شدت پرتاب
اولیه" ، "مقاومت هوا " "جاذبه زمین در همان نقطه خاص" و هزاران نیروی
دیگر بسیار دقیق باعث می شوند که سکه به سمتی خاص برزمین بیافتد و هیچ تصادفی در کار نیست . گرچه ما با ابزارهای کنونی شاید قادر به محاسبه تمامی این نیروهای موثر نباشیم .
و این دقیقا همان سفسطه و مغلطه ایست
که دینگریزان امثال مزدک به آن استناد می کنند و سعی می کنند نشان دهند
پدیده های طبیعی چندان هم از نظم و قانون برخوردار نیستند و تصادفی روی می
دهند .
بیخود است.
بروید فیزیك بخوانید!
عدم قطعیت كوانتومی پیوند ریشه ای با
احتمالات دارد ولی با مفهوم تصادف
كه در مورد سكه و تاس و .. گفتید،
یكی نیست و ماهم در باره تصادفی
بودن پدیده ها چیزی نگفته بودیم كه
سفسته ی " حرف در دهان گذاشتن"
را انجام دادید. بوارونه ما همیشه گفته
ایم كه ماده قانونمند است و حتی همان
معادلات كوانتومی ، قانونی را بیان میكنند.
این داستان هم به ضعف ابزار ! اندازه گیری
پیوندی ندارد و در سفرنگ های گوناگون كوانتومی،
یك مرز شناخت در ریزجهان ( microcosmos )
بشمار میرود
***
مزدك بامداد
07-04-15
پیک 54
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12828#post12828
خیلی ممنون از توضیح اموزنده و بسیار مفید.
اینجا یک سوال پیش می اید ایا با این
توصیف ان وقت در مورد فیزیک ذرات کوانتومی ما همه چیزمان احتمالات می
شود؟!مثل اوربیتال که در مورد هسته اتم در نظر می گیریم.
بله، امّا در جرم های بزرگ، این احتمالات
اثر ناچیز دارد. منظور از جرم های بزرگ
هم همان بالاتر از از تراز مولكولی است.
یعنی اینكه مثلاً شما یكباره خود را در كره ی
ماه بیابید، یك در ده بتوان چندین میلیون و میلیارد
است ولی احتمالش " هست" http://www.daftarche.com/
Mehrbod
04-10-2012, 10:41 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #7
***
مزدك بامداد
07-04-15
پیک 55
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=12946#post12946
خیلی
ممنون از توضیحات بسیار بسیار ساده ای كه دادید كه ما هم فهمیدیم اما سوال
اینست كه این ذرات آكاهی دهنده شما چطوری رفتند به ماده ازلی شما بر
خوردند و باز گشتند كه شما اینقدر به ازلیت آنها مینازید !http://www.daftarche.com/
همین ذرات خودشان ماده هستند دیگر!
ماده دو چهره دارد، دارای جرم سكون
و بدون جرم سكون.، یعنی ذرات انرژی
كه همان ذرات نیرو و آگاهی بر هم هستند
اینها هستند : فوتون ها، گلوئون ها و گراویتون ها
ذرات دارای جرم سكون بنیادین هم اینها هستند:
كوارك، الكترون ..
این دو دسته ذره هم به هم تبدیل میشوند، یعنی شما
هم میتوانید پیام رسان باشید و هم پیام گیر !
به این دو دسته ذره های بنیادین، بوزون ها و فرمیون
ها هم نام داده اند.
http://www.daftarche.com/
حركت سرشت ماده است، یعنی جرم خود از
حركت و انرژی درست شده و مثلاً یك الكترون
با سرعت بالا، دارای جرم بیشتری از یك الكترون
با سرعت پایین است. یا 95٪ جرم نوترون چیزی نیست
جز حركت 3 كوارك كه خود این كوارك ها باز بسته های
انرژی گرفتار هستند و دائم كوارك ها و آنتی
كوارك ها از انرژی پدید میایند و باز انرجی میشوند..
ذرات انرژی ( حركت) میتوانند بر ذرات جرم سوار
شوند، مثلاً اگر یك فوتون به یك الكترون در مدار
هسته ای برسد، آن الكترون دارای تراز انرژی بالاتر
شده و به مدار بالا تر حركت میكند.
خود الكترون هم از انرژی بسته و گرفتار درست شده.
مثلاً اگر دو فوتون بهم بخورند، از انها یك الكترون
و یك پوزیترون درست میشود و بوارونه.
http://www.daftarche.com/
حركت نیازی به محرك، چنانكه در باستان پنداشته میشد
ندارد و تنها دگرگونی در حركت نیاز به انرژی
دارد كه انهم از یك ذره دیگر به یك ذره دست بدست
میشود و مقدار كل آن یكسان است.
از انجاییكه مفهوم زمان از حركت و نرخ حركت بدست
میاید و بدون حركت زمان متصور نیست، پس این ذرات
و این حركت، ازلی است.
***
مزدك بامداد
07-04-16
پیک 56
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13037#post13037
1-- خیر ، این برداشت نامناسب شما بود ، که با پشتوانهء غرض ورزی نسبت به دین می باشد .
مسلما واقعیت مستقل از آرزوست و حقیقتا باید دنبال چیزی بود که درست
است نه آنچه پسند ماست منتهی تفاوت در اینجاست که ما دینداران ، موجودی
حکیم ، توانا و ذی شعور را در خلق و نظم و ادارهء این جهان دخیل میدانیم ،
به نام "خدا" ، که اعتقاد داشتن به او دارای آثار و فوایدی نیز میباشد ،
اما این مطلب فرع بر اثبات صانع و خالق است ، لذا اینجا کسی سخن از آرزو
به میان نیاورد .
بنابراین تمام سخن ما همان حقیقت(وجود خالق یکتا) است که شما آن را با
افکار باطل خویش وارونه کردی و چهارتا بینوای ظاهر بین را هم دنبال خودت
انداختی که جان جان جان نثارت میکنند .
مهم نیست این چند صباح هم بگذار خوش باشند و به نام خرد! برایت دم تکان
دهند ،(البته نام خرد را لکه دار میکنید ، چه اینکه خرد هم موهبتیست از
جانب خالق یکتا) ، گرد افکار پلیدت ، روسیاهت میکند و سیاهی آن ، صورت
دستمال ابریشمی بدست بگیرانت را هم می نوازد .
2-- انذار هم یک محرک است ، که میتواند انسان مغرور را به خود آورد تا بسا به خود آید و دست از اغواگری بردارد .
3-- برایتان صرف نداشت ، عمده آنست که همراهان خویش را به عمق اضلال فرو بری ، که این با صرف اندک وقتی امکان پذیر است .
خواستم معنای فلسفه را به شما بفهمانم که دم از فلسفه نزنی و جستار نگشایی ، اما توان درک یک مقالهء فلسفی را هم نداشتی .
1- پاسخ بیخود است. سخن ما كاملاً روشن بود
و شما چون پاسخی نداشتید باز دگراندیشان را
به سگ همانند كردید ( سفسته قرانی كمثل الكلب )
2- سفسته است. شما باز انگ مغرور بودن به ما زدید
اینكه ما مغرور باشیم و یا نباشیم پیوندی به درستی
یا نادرستی سخن ما ندارد!
3- این هم سفسته است كه دیگران را نفهم بخوانید ( سفسته ی
قرانی لهم قلوب لا یفقهون بها ). زمانی كه شما در قنداق
بودید ما لیسانس فلسفه داشتیم http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-16
پیک 57
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13090#post13090
باز هم که نگرفتید !
وجود خدا را می پذیرید یا نه ؟؟
اگر نمی پذیرید ، چرا از جناب کسروی مطلب آوردید که درآن وجود خدا به عنوان یک امر مسلم گرفته شده بود .
اگر می پذیرید ، انکار ماوراء از جانب شما برای چیست ؟؟
اول تکلیف خودتان یا بهتر بگویم من را مشخص کنید ، ماتریال هستید ، یا با خدا ، یا ... ؟؟
این سوال من از کسی هست که منکر خداست ؟؟ شما چه ؟؟ منکرید ؟؟
سفسته است.
اگر حسن بگوید كه ماست سفید است و آسمان زرد است
و من از حسن نقل قول بیاورم كه ماست سفید است،
به این معنی نیست كه سخن دیگرش بر زرد بودن آسمان
را هم باید پذیرا باشم. پس كشك نبافید! http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-16
پیک 58
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13030#post13030
استاد
بزرگوار مزدک گرامی.نظر شما در مورد معنویت بدون خرافات ادیان سنتی
چیست؟یعنی مثلا معنویتی که در موسیقی هست.در شعر هست.در کمک به نیازمندان
هست.؟
معنویت و اخلاق تازه با از میان رفتن دین
جلا و درخشش میگیرد چون از روی ترس
از جهنم و به امید رانهای خوش تراش حوری نیست.
از سوی دیگر وجدان شما را در اثر تربیت پدید میاید،
هیچ نیرویی نمیتواند تعطیل كند، در حالیكه وجدان
یك مسلمان را كه مانند وجدان هر فرد دیگری باید
از كشتن ناراحت بشود، میتوان با وعده بهشت و
حوری و خرافات دینی دیگر، پوشانید بصورتیكه
برود و گروهی را بكشد و لحظه شماری هم بكند
كه كی چند تا كافر دیگر را بكشد كه چند تا كاخ بیشتر
در بهشت برایش ساخته شود!!
***
مزدك بامداد
07-04-18
پیک 59
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13245#post13245
الف -
1- ماده بدون حركت متصور نیست .
2- مفهوم زمان از حركت بدست می اید.
نتیجه :
ماده ازلی است !
چرا ؟ این چه نوع نتیجه گیر ی است.؟
[color=red]ب- شما یكی از آن ذرات آگاهی بخش را
بفرستید به 20 میلیارد سال قبل ببینیم آیا در آن زمان هم همین قوانینی كه
فرمودید وجود داشتند ؟!خیلی به ازل فكر نكن !! http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ [/IMG]http://imgur.com/vuXEh.gif[/IMG]
پ- من نمی خواهم بگویم ماده حادث است پس خدا هست ؛ این حرف غلطی است.
ت- تعریف ماده(جرم + انرژی) و مفهوم
جرم سكون و متحرك و انرژی هنوز برای فیزیكدانان جای مناقشه دارد ، شما
چطوری با این قاطعیت راجع به ازلی بودن آن بحث می كنید !؟ تمام نیرو های
چهار گانه شما بعد از بینگ نمی دونم چی چی درست شدند ؛ حال شما راجع به
ازل صحبت می كنی ؟!
[color=red]ث-همین تئوری های نحوه پیدایش ستارگان و
كهكشان ها دائما در حال تغییرند (كه الته اشكالی ندارد چون خاصیت علوم
تجربی اینست ) حال شما می آیید با قاطعیت صحبت می كنید ؟ این شیوه شما غیر
علمی و از خرد بدور است.http://www.daftarche.com/ [/IMG]http://imgur.com/XInzW.gif[/IMG] [/size]
كمی باهم اندیشه كنیم .
فرض كنیم كه دو دنیا داریم كه كی را برای ازمایش بكار میبریم
و به دیگری دست نمیزنیم ( بعنوان شاهد). اكنون در یك لحظه،
همه حركت ها در جهان مورد آزمایش را منجمد میكنیم ( البته
بی انیكه ماده در اثر آین كارنابود شود). حال دو میلیون سال
( جهان شاهد) صبر میكنیم و دوباره حركت را در جهان ازمایشی
خود بر قرار میكنیم. آیا مردم و اشیاء و .. در جهان ازمایشی
ما گذست این زمان را حس میكنند و كسی پیر شده است؟؟
آیا در این جهان آزمایسی ، در این دو میلیون سال ( جهان شاهد)
زمان وجود داسته و سپری شده و یا نشده است؟
------------
این نیروها هم در بیگ بنگ " درست" نشده اند ، بلكه
همچنان كه همه ماده/انرژی ( یا گوهر مادی) در
یكجا و یك نقطه باهم پیوسته بوده، نیروهای ٤ گانه
هم بصورت یك ابرنیرو با هم پیوسته بوده اند و سپس
از هم جدا شده اند، چون مكان بزرگتر شده و شرایط نوین
پدید امده ( چون حركت كه ذاتی ماده است، همواره شرایط
نوین پدید میاورد). پس بروید نخست خود مطالعه كنید
و سپس قرمز بنویسید و چشم مارا بیازارید!!
***
مزدك بامداد
07-04-18
پیک 60
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13253#post13253
مثال شما مع الفارق بود .
ضمن اینکه ، با تاسف فراوان برای شما ایشان برخلاف شما ملحد نیست و به خدایی اعتقاد دارد .
باز هم روسیاه شدید . http://www.daftarche.com/
١- شما معنی " قیاس مع الفارق" ! را نمیدانید.
٢- مهم این است كه به خدای شما ( خدای ابراهیمی)
باور ندارد و این خداشناسی او از الحاد من برای
شما خطرناك تر است!
٣- شما و همه مسلمین ناب از آغاز رو سیاه بوده
اید ولی گندش كم كم در میاید!http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-18
پیک 61
نگارنده ی نخستین : ایراندوست
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13156#post13156
راست
می گوید من از زمانیکه ادیان ابراهیمی را کنار گذاشتم نیکی را به خاطر
ماهیت نیک بودنش انجام می دهم و حتی گیاه خوار شدم.دموکرات تر شدم.مهربان
تر شدم.و...
مزدک جان می دونی حقیقت این است که
الان ما داریم اینجا بحث فلسفی ادیان را می کنیم.اما مثلا الان این مذاهب
سیاسی هستند و سیاستمدارانی که از این مذاهب استفاده می کنند خودشان می
دانند که این چیزها مزخرف است منتها برایشان صرف دارد!یعنی خودشان را به
خواب زده اند و بیدار کردن چنین کسانی محال است!
همه دین ها با هدف سیاسی درست شده اند،
چرا كه دین یكی از ابزار كنترل مردم است.
دو ابزار برای كنترل مردم هست، یكی فیزیكی،
یعنی با زور و سرباز ( قدرت شحنه) و دیگری
ابزار روانی ( قدرت شیخ و آخوند). برای آزاد
زیستن باید هر دو قدرت شیخ و شهنه را از میان برد.
***
مزدك بامداد
07-04-18
پیک 62
نگارنده ی نخستین : danesh
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13266#post13266
به چه الزامی باید قوانین راهنمای و رانندگی را رعایت کرد ؟
قوانین راهنمای و رانندگی نمونه خیلی خیلی کوچکی چکیده از عقل آدمی است.
http://imgur.com/qK23t.gif http://imgur.com/kSL1B.gif
***
مزدك بامداد
07-04-18
پیک 63
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13039#post13039
1--...
2-- راستی در همان جوامع الحادی ! اگر شخصی از کشته پشته بسازد و به هر دلیلی دم به تله ندهد ، تکلیف چیست ؟؟
حساب و کتابی دارد ، یا با مردنش پروندهء سیاهش هم به گور فرستاده خواهد شد ؟؟
شما نمیتوانید از مثال " ایزوله "سود ببرید.
جامعه ای كه چنین شخصی را پدید بیاورد و
اینگونهتربیت كند، سزاوار چنین زیانی هم هست.
مثلاً جامعه ی ما كه آخوند را پدید اورده
و یا از تماشای اعدام و سنگسار لذت میبرد،
شایسته دیدن زیان و اسیب از " علی بیجه " هاست و
در حقیقت نابود شدن با پرتو گاما را بجان خریده است!
Mehrbod
04-10-2012, 10:41 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #8
***
مزدك بامداد
07-04-18
پیک 64
نگارنده ی نخستین : جستار
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13275#post13275
بیخود است .
مفهوم حرکت کاملا از مفهوم زمان مجزاست .
شما اگر 10سال هم بی حرت بمانید به همان اندازه (10سال) پیر خواهید شد .
حرکت مفهومی وابسته و نسبی در مکانیک است .
شما ممکن است نسبت به چیزی ثابت و درهمان حین نسبت به مرجعی دیگر متحرک باشید .
در حالی که مفهوم زمان ، مفهومی مطلق و غیر وابسته است .
بازنوشت :
نگارنده ی نخستین : منظومه http://imgur.com/l33u1.gif (http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13039#post13039)
1--...
2-- راستی در همان جوامع الحادی ! اگر شخصی از کشته پشته بسازد و به هر دلیلی دم به تله ندهد ، تکلیف چیست ؟؟
حساب و کتابی دارد ، یا با مردنش پروندهء سیاهش هم به گور فرستاده خواهد شد ؟؟
اراجیف است .
از کجا به این نتیجه رسیده اید که تمام جنایات بشری محصول رفتار آن جامعه است .
پس شما یکجا تمام جنایتکاران تاریخ
از جمله فرعون ها ، سزار ها ، هیتلرها و .. را تبرئه کرده اید و جهان بشری
را شایسته آن جنایات و ظلم ها دانسته اید تنها و تنها به این دلیل که این
جنایتکاران در این جوامع بشری متولد و رشد یافته اند .
١-شوربختانه سواد و اندیشه ندارید، چرا؟
چون ما گفتیم كه همه نوع حركت، حتی حركت
الكترون ها بگرد هسته و .. هم ایستانده میشوند
و بیخود نبود كه گفتیم كهدر اینجا هم باید فرض
كرد كه ماده نابود و اجسام متلاشی نمیشوند.
در جاییكه هر گونه حركت ( برونی و درونی)
از میان رفته باسد، شما پیر نمیشوید، چرا كه
پیری از فعل و انفعال بیوشیمیایی در پیكر ما
در برابر زیان های زیستبوم پدید میاید و
زمانی كه حركت نباشد، زیانی هم به پیكر شما
نمیرسد و كنش و واكنش شیمیایی هم انجام نمیشود.
٢- روشن است كه این سخن من درست است، چرا كه
نه هیتلر و نه چنگیز و و نه حتی خمینی،
از زهدان مادر آدمكش زاده نشدند! شدند؟
آنها در در دریافت فرهنگی از پیرامون
همبودین و فرهنگی خود ، در روند نبرد
فرازیست ( تنازع بقا)، راه ابتدائی تری را
برگزیدند كه راه نابخردانه تری است، یعنی
كشتار همنوعان. آنها در همبود های خود
چنین سدند كه شدند و در تراز پسین است
كه فردیت و میزان خرد آنها مطرح است.
بزبان دیگر، جامعه ای كه پروانه میدهد
كه یك بیخرد كله خشك، بهر طریق رهبرش
بشود، باید در شگفت نشود، زمانی كه تاوان
این سستی ویا بیخردی و یا هر چه دیگر
خود را پس بدهد.
***
مزدك بامداد
07-04-18
پیک 65
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13288#post13288
1-
واقعا هم باید كمی اندیشه كرد و ار آن نترسید؛ ارتباط حركت و زمان و ماده
را فیلسوف بزرگ ما خیلی دقیق تر از عرایض شما ؛ سالها قبل بیان داشت ،
منهم معتقدم ماده بدون حركت مفهوم ندارد و اگر با مغز به سمت یك سیاه چاله
شیرچه بروی ؛ حركت زمان كند تر و كند تر میگردد ؛ اما سوال مرا جواب ندادی
و طفره رفتی ؛ باید دقیق جواب بدهی وگرنه.
الف - ماده حركت میكند و حركت و زمان از او انفكاك ناپذیر است .
ب- چرا باید ازلی باشد ؟ چه اشكالی
دارد مثلا یك خدایی با یك قدرت "كن فیكونی " آن را از هیچ حادث كرده باشد
؟ دقت كن روی خدا و ایجاد از هیچ بحث نكن ؛ روی اینكه چون حركت لازمه ماده
است و زمان به تبع حركت حادث می شود "پس" ماده ازلی است بحث كن .
پ- آن پس قرمز رنگ(ببخشید كه چشمتان درد گرفت !) ، یك "پس" علمی نیست ؛ زائده توهم شماست.
ت- و اما راجع به هایزنبرگ بدبخت ؛
قرار شد به زبان بسیار بسیار ساده ؛ توضیح دهی چگونه یك ذره را فرستادید
"ازل" و برگشت و آمد كه به شما آگاهی داد ماده در آن زمان با قوانین و
مشخصات امروز (در عرض این 15 میلیارد را میگوییم) ؛ وجود داشته ! http://www.daftarche.com/ [/IMG]http://imgur.com/ZlALx.gif[/IMG] [/size]
2- به فرض اینكه دانشمندان معتقد
باشند آن 4 نیرو در هم ادغام بوده اند ! سپس كم كم جدا شده اند ، برو 100
هزار میلیارد سال قبل از بینگ نمی دونم چی چی ! دانشمندان شما چه میگویند
. ؟ !
3 -ازلیت مفهومی نیست كه به همین
سادگی برای فرار از پاسخ علت غایی به آن متوصل بشی ؛ ازلیت مفهومی "غیر
علمی " و فلسفی و عقلانی " است و هیچیك از فیزیكدانان ستاره شناس و ... در
مقالات علمی خود راجع به آن اظهار نظر نمی كنند چون بر خلاف متدولوژی علم
است .(البته اگر غیر علمی بودن را مساوی غلط بودن ندانی )
4- این تاپیك به نفع من !
http://imgur.com/OMbSK.gif [/IMG]http://imgur.com/OMbSK.gif[/IMG] [/size]
همانگونه كه نشان دادیم، فیلسوف شما بیسواد
بوده و باید بیاید اسپاشزمان ( spacetime )
را یاد بگیرد!
بدون حركت ماده نمیتواند وجود و معنی داشته
باشد و همانگونه كه گفتیم مفهوم زمان هم از
دگرگونی و حركت بدست میاید. پس در جاییكه
ماده( حركت) نباشد، زمان نیست و یا بوارونه،
ماده كه هست ، زمان هم هست، یا بزبان دیگر،
ماده در هر زمانی هست، چون زمان را خودش
" میزاید". این را كه ماده در هر زمانی باشد
را میگویند " ازلی "، یعنی زمانی نبوده كه ماده
نبوده باشد و یا زمانی نیست و نخواهد بود كه
ماده نباشد .
اگر شما بتوانید زمانی را نشان بدهید كه بدون
ماده باشد، انگاه حق باشماست و ماده ازلی نیست!
خود افرینش ( خلق ) هم یعنی پدید اوردن چیزی از هیچ،
یعنی زمانی چیزی نبوده و " سپس" بود شده است و بر
این پایه امكان ندارد، مگر در زمان. همه كنش ها
( افعال) تنها در زمان ممكن و با معنی هستند و
نه بیرون و فرای ان، چون یك كنش، در حقیقت یك جنبش
( حركت) است و بدون ماده متصور و ممكن ینست.
خود واژه ی " حادث" كه بكار ببردید، واژه ای
زمانی ( temporal ) است، چرا كه رخ دادن
یك كنش و كار ( فعل) است و ناگزیر در زمان انجام میشود.
برای همین هم هست كه كلیسا و فیلسوفان دینی شما
در این پرسمان گیر كرده اند!
ت-
اینهم بیسوادی شماست، چرا؟
چون زمانی كه شما به تلویزیون در دومتری خود نگاه
میكنید، در حقیقت به گذشته نگاه میكنید و فوتون های
آن ، كه همان ذرات آگاهی دهنده هستند، از گذشته برای
شما "داده" و "آگاهی" میاورند، هرچند ١ میلیاردم ثانیه
باشد! زمانی كه به ماه نگاه میكنید، به چند ثانیه پیش
پی میبردیو وضع ماه را در چند ثانیه ی پیش میبینید
و زمانی كه به خورشید مینگرید به گذشته ( چند دقیقه ی
پیش ) مینگرید و زمانی كه به ستاره ی مثلاً آلفا سنتوری
مینگردی، به ٤ سال پیش نگاه میكنید و زمانی كه
به كهكشانی كه یك میلیون سال نوری با ما دوری دارد
نگاه میكنید، یك میلیون سال پیش را میبینید و زمانی
كه رادیوی شما امواج پس زمینه ی كیهانی را میگیرد،
به ١٤ میلیارد سال پیش نگاه میكنید.
پس میبینید كه ذرات آگاهی رسان، خیلی خوب هم میتوانند
از گذشته برای شما آگاهی بیاورند و آنهم از همه ی
زمانه های گذشته! و در پی این است كه فیزیددانان پی
میبرند كه ماده در گذشته هم همین قانون های انجا
و اكنون را داشته است.
٢- بر پایه فرنود استقرا، در همان زمان هم
بایستی قانون های مادی بر قرار بوده باشند،
مگر خلاف آن ثابت شود ( به بند بالا نگاه كنید)
٣- چرا نباشد؟
مفهوم زمان در دانش رُل بزرگی بازی میكند و ازلی
بودن، تركیب مفهوم زمان و مفهوم بینهایت است كه هر دو
در فیزیك و ریااضی بكار میروند و معنی آن نیز چیزی
نیست جز " هرزمانی " ، " همیشگی " ، یا به زبان ریاضی،
بینهایت منفی ( منفی بینهایت ) در محور فرضی زمان .
٤- شما همواره بازنده بوده و هستید و خواهید بود!
***
مزدك بامداد
07-04-20
پیک 66
نگارنده ی نخستین : جستار
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13512#post13512
[color=navy][color=#000000]همچنان ره بخطا رفته اید :
گرچه با فرضی که کرده اید (سکون در همه
سطوح مادی) ممکن است از پیر شدن جلوگیری نمایید ولی همچنان در سفسطه ای
عمیق در مورد زمان گرفتار هستید .
زیرا همانطور که توضیح دادم زمان مفهومی مستقل از حرکت است .
حرکت مفهومی وابسته و نسبی در مکانیک است .
شما ممکن است نسبت به چیزی ثابت و درهمان حین نسبت به مرجعی دیگر متحرک باشید .
در حالی که مفهوم زمان ، مفهومی مطلق و غیر وابسته است .
سرعت کمیت معرفی کننده و میزان "حرکت" است .
لذا تعریف سرعت بیانگر واقعیت خواهد بود :
سرعت میزان مسافت طی شده در واحد زمان است .
که این نشان می دهد سرعت خود کمیتی وابسته به زمان است .
بنابراین ، گفتار شما درخصوص وابسته کردن زمان به حرکت به دور از خرد است .
به عبارت روشن تر توقف حرکت سبب توقف زمان نخواهد شد .
شوربختانه اندیشه و سواد شما مورد تردید قرار گرفت .http://imgur.com/WWAg5.gif [/IMG]http://imgur.com/WWAg5.gif[/IMG] [/size]
خیر!
اكنون كه پذیرفتید كه سخم من در باره ایستادن
جنبش ( حركت) و پیری درست است، نشان
میدهد كه سواد خودتان مورد تردید !! قرا گرفت!
اینكه در فورمول فیزیك ، سرعت مسافت طی شده
در زمان ! است كه نشان نمیدهد كه سرعت وابسته
به زمان است! من هم میتوانم این فورمول را از
آنوَرَش بگویم كه زمان، همان مسافت بخش بر سرعت
است و در نتیجه زمان به سرعت وابسته است!!
آزمایش اندیشوی من كه شما هم پذیرفتید، نشان داد
كه زمان از جنبش بدست میاید و بدون جنبش معنی ندارد
و خود سرعت هم تنها میزان كمی ویا بسیاری انرجی
جنبشی ( حركت) است. یعنی دو جسم جنبنده كه دارای
جرم یكسان ولی انرژی های گوناگون باشند، دارای میزان
جنبش گوناگون هستند : یعنی تندای گوناگون دارند ( تندا= سرعت)
اگر بازی اندیشوی ما را نتوانستید درست دریابید،
اینكه توقف جنبش به ایستادن زمان میانجامد را
خود شما با خریدن دو ماهی هم میتوانید انجام دهید.
یكی را در فریزر ( جاییكه جنبش از جرم گرفته میشود) و یكی
را بیرون بگذارید و پس از دو هفته آندو را باهم بسنجید!! http://imgur.com/nRJon.gif
***
مزدك بامداد
07-04-21
پیک 67
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13610#post13610
1-منهم
معتقدم كه دانش با خرافات جور در نمی آید ؛ و هر چی دانش پیش می رود
خرافات و توهمات انسان ها كمتر می شود.دانش به ما تفسیری علمی از پدیده ای
اطرافمان میدهد و كسی را یارای مبارزه با آن نیست .
2- ما می تواتیم از آفرینش تفسیری علمی داشته باشیم و لی این تفسیر برای ما "باید و نباید " ی را دیكته نمی كند و این خیلی خوب است.
3- اما در كنار تفسیر "علمی " می توانیم تفسیری
"فلسفی " و "زیبائی شناسانه " از آفرینش هم داشته باشیم و این ها با هم در
تضاد نیستند بلكه هر كدام حوزه ای از حوزه های آفرینش را تفسیر میكنند .و
هر كدام "باید و نباید " های خود را موجب میشوند.
4- نظریه توحید میگوید كائنات ، تجلی زیبایی خرد و
اندیشه ناب هستند كه در هر لحظه به یك جلو خود را به ما می نمایانند ،
فرشتگان موجوداتی خوشگل هستند كه خداوند نقش "كامند و كنترل " را به آنها
داد ، در این "مدل" ؛ آفرینش هوشمند است و رفتلر انسان در كائنات تاثیر
گذار ؛ خواسته او موجب Rearange كائنات میگردد ؛ او مانند یك "مگس" در روی
یك تكه كلوخ در فضای بیكران سرگردان نیست ؛ حالا شما به این حرف ها بگو
خرافات ! منهم میگویم استقرا ناقص از كائنات لازم هست ولی كافی نیست.
پس شیطان موجودی بدگل است كه تجلی بیخردی الله است!
rearrange ! را هم كسی میكند كه arrange نخستینش كشك بوده باشدhttp://imgur.com/dUsxZ.gif
***
مزدك بامداد
07-04-21
پیک 68
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13650#post13650
[/size][color=red]فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست
آب خضر نصیبه ی اسكندر آمدی
دو هیچ به نفع من !
بیخود است!
یك روز كه پاسخ دیر میشود این اقا برای خود اعلام پیروزی میكند!
پرسمان این بود كه شما گفتید كه از گذشته آگاهی ندارید كه نشان دادیم كه داریم.!
اینجا یكی توی دهان شما ! http://imgur.com/IXOsT.gif
اینكه تا 15 میلیارد سال آگاهی داریم و پیش از آن نداریم، به معنی ازلی نبودن ماده نیست!
دیگر اینكه در گاه جهل، حكم استقرا مقدم است و اگر شما ندانید كه فردا خورشید
از باختر در میاد و یا خاور، باید بر پایه ی تجربه و استقای مشاهده، فرض را
در عمل بر این بگذارید كه فردا هم خورشید از خاور در میاید، مگر اینكه همان
فردا خلاف آن اثبات شود!
پس از انجاییكه در 15 میلیارد سال گذشته ماده همان ویژگی خود را داشته
( كه گفتیم كه گذشته را هم میتوانیم ببینیم http://imgur.com/piB47.gif !!) پس هكم تجربه میگوید كه !!) پس هكم تجربه میگوید كه
در گاه جهل باید فرض را در عمل بر روی استقرای
مشاهده شده نهاد، یعنی سخن من سنگین تر از سخن شماست!
اینهم دومین تودهنی !
حكیم شما هم زمان را موجود ولی موجود ضعیف ! دانسته بود
و ما هم میگوییم كه زمان تنها وجود ذهنی دارد و تنها در پیوند
با مكان مطرح است. spacetime
اینكه نظریه ی توحید شما هم میگوید كه ماده ازلی است
پس اختلافی نداریم و ماده ازلی پس آفریده شده نمیتواند باشد،
چون آفرینش تنها در زمان و از هیچ به چیزی
میتواند انجام بگیرد چون فعل نیاز به حركت و زمان دارد
( و گرنه آفرینش شش روز به درازا نمیكشید!!) در فلسفه
منظور از خلق هم creation ex nihilo یعنی آفرینش از هیچ !
است و آن آفرینش عرضی ! تنها دگرگونی چینش مادی است كه عمه ی
من هم میتواند بكند ( كتلت بپزد!) http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ و ویژگی و توانایی خود ماده و ویژگی و توانایی خود ماده
است ( عمه ی من هم مادی است!) http://www.daftarche.com/ و نیازی به الله و یا مانیتو و گاو ! نیست! http://www.daftarche.com/
پس اینهم یك تو دهنی دیگر! http://www.daftarche.com/
Mehrbod
04-10-2012, 10:42 PM
***
مزدك بامداد
07-04-23
پیک 69
نگارنده ی نخستین : جستار
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13709#post13709
نادرست است .
1- سفسطه "سخن در دهان گذاشتن" :
من کی فرضیه شما (مبنی بر توقف زمان با توقف حرکت) را تایید کردم ؟؟؟
بنده فقط توقف "پیرشدن" با فرض محال شما یعنی "توقف کلیه حرکت ها در کلیه سطوح مادی" را درست دانستم.
2-این از عدم تسلط شما به موضوع است .
زیرا شما در فیزیک (و کلا در تمام علوم) نمی توانید مفهوم اولی و پایه را
با مفاهیم ثانوی تعریف کنید .(گرچه معکوس فرمول درست است)
زیرا زمان یک مفهوم پایه در علوم است
همان طور که مسافت ، دما و چند کمیت دیگر پایه هستند و بقیه کمیت ها از
روی آنها تعریف می شوند مثل : سرعت ، شتاب ، تکانه، فشار و ...
برای اینکه راحت تر درک کنید کار شما مثل این است که بجای آنکه بگویید :
"خورشید ، کره ای متشکل از گازهای ملتهب است "
بگویید : " گازهای ملتهب ، گازی است که در خورشید وجود دارد "
و یا "کره ، شکلی است خورشید گونه "
گرچه هر سه گزاره درست هستند اما از
نظر منطقی با مشکل روبرو هستید زیرا ستاره خورشید مفهومی در سطح بالاتر از
نظر شناخت است تا مفهوم کره .
3- باز هم نادرست گفته اید . چون باید
بگویم همانطور که خود بدان اشاره کرده اید فساد ماهی و پیرشدن انسان نتیجه
فعلو انفعالات شیمیایی درونی است . و زمان مسئله ای کاملا ریشه ای و مستقل
است .
راستی بنظر شما (طبق بازی اندیشوی جدیدتان) زمان برای ماهی فریز شده متوقف شده ؟؟؟!!!!
یا اینکه تنها در اثر کاهش محسوس دما از فعالیت باکتری ها و در نتیجه از فساد درونی (تجزیه شیمیایی) آن جلوگیری کرده اید ؟؟؟
(شوربختانه پاسخ کاملا روشن است http://imgur.com/jQWqX.gif ) )[/IMG]http://imgur.com/jQWqX.gif[/IMG] )[/size]
بی پایه است
1-
از کجا نشان دادید که نسبت به 15 میلیارد سال پیش آگاهی دارید ؟؟؟
راست می گویند که لاف کنتور نداره . بشر حتی از تاریخ همین دو سه قرن پیش خودش هم آگاهی کامل و بدون شبهه ای ندارد .
اگر منظورتان نظریه هایی که در باب پیدایش کهکشان ها موسوم به " نظریه انفجار بزرگ" است که باید گفت :
اولا: این موضوع صرفا یک نظریه است و در این خصوص نظریات متفاوت و گاها متناقض دیگری هم هست و مبنای یقین آوری ندارد .
دوما: تخمین هایی که علوم نجومی در
خصوص سیارات دیگر ، شکل گیری آنها ، عمر ستارگان و تولد یا مرگ آنها اعلام
می دارد همگی برمبنای پاره ای از مشاهدات و محاسبات فیزیکی است .
مثلا با بررسی فرکانس اشعه های ساطع شده از ستاره ای دوردست و گسسته گی های موجود در طیف نوری آن فاصله آن را تخمین می زنند .
و همانطور که می دانید نه دقت اندازه گیری ها در حد یقینی است و نه اساسا فرمول ها و روابط فیزیکی کاملا دقیق و یقین آور هستند .
و چه بسیار نظریات اینچنینی که پس از مدتی کاملا نفی و به طورکلی دگرگون شده اند .
(همچون نظریات بطلمیوس در نجوم ، برخی قوانین نیوتن در فیزیک و نظریات گوناگون شیمیدانان در خصوص اتم )
و فی الواقع آنچه مسلم است این است که
انسان ، از اولین و نزدیکترین کره دیگر یعنی تنها قمر زمین (ماه) پای
فراتر ننهاده اند . و سایر فضاپیما های بشر نیز حتی به انتهای همین منظومه
شمسی ماه هم نرسیده اند که خود در برابر عظمت کهکشان ها از ریگی در بیابان
کوچکتر است .
دانش فعلی بشر کجا و دست یافتن به آغاز هستی کجا ؟؟؟
3- با نظر دوست گرامی alijohar درخصوص
خلقت و پایستگی آن بسبب صفت "خلاقیت" باریتعالی موافقم چراکه صفات خداوند
عین ذات او هستند و همچون او ازلی و ابدی هستند .
اما بایسته است که اینچنین بدان افزون کنم که:
"خلق" در لغت به معنای " [color=purple]اندازه و پیمانه زدن " است
و در اصطلاح میتوان اینگونه تعریف کرد که خلقت : " یعنی اندازه زدن و رنگ محدودیت بخشیدن به وجودی بی حد وحصر است"
وبدین سان تمام عالم در هر لحظه در حال
خلقت اند و به تجلی صفت "خالقیت" حضرت حق ، آن به آن در محدوده و اندازه
جدید قرار می گیرند و خلقتی نو پدید می آید .
بنابر این خلقت به هر دوصورت اتلاق می شود :
چه "خلق الاشیاء من عدم " : که به
واسطه اراده الهی از هیچ در آنی خلقتی صورت می گیرد چنانکه فرمود :" انما
امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن ، فیکون ".(بدرستیکه امر پروردگار
اینگونه است که هرگاه اراده شیئی نماید به او می گوید :"باش" پس "می باشد
")
و چه هنگامی که می فرماید :" خلق الانسان من صلصال كالفخار " و از خلقتی ، خلقت دیگری را از دریای وجودش پیمانه می زند .
جناب بیسواد،
1- اینكه چیزی در فیزیك مفهوم پایه ای است، دلیل نمیشود
كه دارای اصالت و تقدم وجودی باشد. برای نمونه همین زمان،
از روی تكامل تاریخی فیزیك است كه مفهوم پایه ای شده
ولی ااكنون میدانیم كه زمان وجودی ذهنی است و به میزان
حركت ( كه مثلاً در میدان گرانشی كمتر میشود و ..) پیوند
دارد، چنانكه نسبیت انشتین و آزمایش اندیشوی ما هم نشان داد.
نقطه و خط و عدد هم مفاهیم پایه ای هندسه و ریاضی هستند
ولی وجود خارجی ندارند، بلكه مفاهیم ذهنی و تجریدات هستند!
فعل و انفعالات سیمیایی هم همان حركت مولكول ها و اتم هاو ..
هستند دیگر بیسواد! چیز دیگر كه نیستند! زمانی كه این حركت ها
كند شوند، همتراز ان است كه زمان كند تر شده است، همچنانكه
گفتیم، چون مفهوم زمان از نرخ حركت بدست میاید!
2-زمانی كه شما به ستارگان و كهكشان های دوردست
نگاه میكنید، در حقیقت به گذشته و به میلیونها و میلیارد
ها سال پیس نگاه میكنید دیگر، چون نور آنها میلیارد ها
سال در راه بوده كه به شما برسد،. برای همین دانشمندان
به چگونگی ماده و جهان در گذشته آگاهی دارند بیسواد!
چند بار بگویم كه فهم كنید!
اصاً شما بروید از بحث كنار و به بحث من و علی جوهر
نگاه كنید بس تان است! مزاحم بیسواد!
***
مزدك بامداد
07-04-23
پیک 70
نگارنده ی نخستین : alijohar
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13757#post13757
سوال این نبود ، شما
داشتید نظریه هایزنبرگ بدبخت را به زبان بسیار بسیار ساده توضیح میدادید
كه یك ذره آگاهی بخش میفرستم میرود می خورد به سیب و ... ! من گفتم یكی هم
بفرست بره ازل ! برای ما خبر بیاره ، اگر هم تكان خورد عیب نداره !
كسی نگفته ماده ازلی نیست ؛ هست ، ولی شما نمی توانید ثابت كنید .
تكرار پذیری را بگو ، فحش نده ، مرا نمی توانی به انفعال بیندازی ، باید جواب بدهی وگرنه .
با انگلیسی نوشتن كاری از پیش نمی بری ، برو مفهوم
"اشتداد" در فلسفه بزرگان را بفهم تا بدانی منظور از ضعیف بودن زمان از
نظر حكیم ما چیست.
نیاز به خدا فقط در مبدا نیست ؛ كه شما آن را خودسرانه ازلی كردید ! http://imgur.com/uQM7s.gif
اگر عمع شما هوشمند است كه خوب به نظریه توحید اقرار كردی
و باید بفرستمت حمام برای مراسم غسل مسلمانی ! اگر هم عمع ات آدم نیست
یعنی هوشمند نیست كه ...http://imgur.com/NxKnI.gif
بیسواد!
نیازی نیست كه این ذره را حتما ما بفرستیم، او میتواند
از خورشید هم بیاید و روز شما را روشن كند كه
چیز ها را ببینید و همینگونه میتواند از كهكشانهایی
كه میلیارد ها سال نوری از ما دورند بیاید بی اینكه
ما نیاز به فرستادن ! انها داشته باشیم !
راستی كه چه بیسواد هایی به تور ما میخورند!
بسواد!
از دو سو نیاز نیست كه ما ازلی بودن جهان را ثابت كنیم:
1- اثبات یعنی نشان دادن درستی سخنی به " دیگری" و
چون شما خود میگویید كه جهان ازلی است، نیازی به اثبات نیست!
2- چیزی را باید اثبات كرد كه بیرون از نورم مشاهده و آروین
شده (تجربه شده) باشد. برای نمونه، نیاز نیست كه كسی عدم
وجود دراكولا را اثبات كند، چون تا كنون دراكولا دیده نسده،
ولی بوارونه، ادعای وجود دراكولا نیاز به اثبات دارد.
نمونه ی دیگر: همه پروتون هایی كه ازمایش و مشاهده شده اند
دارای جرم كاملاً یكسان هستند و دیگر كسی نمیتواند بگوید
كه اثبات كنید كه پروتون های هسته ی سیاره ی اورانوس ! هم
همین جرم را دارند، بلكه بوارونه، اگر كسی ادعا كند كه
این پروتون های مركز سیاره ی اورانوس، جرم دیگری دارند،
او باید سخن خود را اثبات كند.
در مورد ما هم چیزی كه مشاهده شده این است كه ماده در این
15 میلیارد سال مشاهده شده همین است كه بود و هست و اینكه
هرگز مشاهده نشده است كه چیزی از هیچ پدید بیاید و یا هیچ
بشود. بر این پایه ازلی بودن جهان امری پیشفرض و مشاهده شده است
و نیازی به اثبات در 16 میلیارد سال پیش یا 16 میلیارد سال بعد یا در
هسته ی فلان ستاره ( زمانها و مكانهای گوناگون) ندارد، بلكه بوارونه،
اگر كسی ادعا كند كه ماده ازلی نیست و میتواند از هیچ افریده شود،
اثبات بر دوش اوست كه باید "دستكم یك نمونه" خلاف نورم نشان دهد!
اینهم یك آموزه رایگان در منطق برای توحیدی های بیسواد!
دیدگاه حكیم شما را هم گفتیم كه مال عهد بوق است واكنون فیزیك نوین
را داریم كه با تكیه بر دستاورد های نوین، زمان و مكان و ماده و .. را توضیح میدهد.
دیگر اینكه موضوع " تكرار پذیری " !!(؟) نیست، بلكه استقرای در مشاهده است، یعنی
ما در " هر" مكان و " هر" زمان كه " هر" پروتونی را آزمودیم، همان بود و بر این
پایه، چون حتی یك مورد خلاف هم دیده نشده، نمیتوان از تكرار پذیری سخن گفت، بلكه
از یكپارچكی تجربه و مشاهده كه حكم استقرا و پیش فرض نورم را تعیین میكند، یعنی
یك وزنه ی منطقی كه شما ندارید و ما داریم !
بیسواد ، معنی ازل ان است كه مبداء ( زمانی ) در كار نیست دیگر!
این بیسواد فكر میكند كه یك " روز " ازل، یعنی اولین روز
در آغاز زمان !!(؟؟)http://imgur.com/DNH2Z.gif وجود دارد! ، ازل یعنی بدون وجود دارد! ، ازل یعنی
داشتن مبداء درزمان، یعنی بینهایت منفی در محور فرضی زمان، بیسواد واپس مانده!
----
بیسواد!
بارها گفتیم كه همه موجودات جهان ، از كوارك گرفته تا ادم، دارای درجات
گوناگون هوشمندی ، یعنی داد و ستد داده ها و آگاهی هستند. برای همین هم
ازذره های اگاهی بر و آگاهی گیر و .. سخن گفتیم. یعنی خود ماده در هر ترازی
از هوشمندی، چینش خودش را دگرگون میكند، خود نیروهای ذاتی مادی با همان
هوش نخستینی و ساده ی خود، در پیروی از فرمان نیروی گرانش و یا نیروهای هسته ای
خورشید را میسازند و عمه من هم چون از همین ماده ساخته
شده در اثر تكامل دارای درجه ی هوشی بالاتری است و میتواند چینش سیب زمینی و گوشت را
به چینش كتلت تبدیل كند !
پس هوشمندی ذاتی ماده است ونیاز به افریننده ی هوشمند نداریم، چنانكه آفرینشی هم نداریم !
***
مزدك بامداد
07-04-23
[SIZE=1]پیک 71
نگارنده ی نخستین : korosh bozorg
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13771#post13771
با
سپاس فراوان از مزدک. این نوشته ها و پرسش و پاسخ ها را اگر میتوانید در
قالب یک فایل یا .... بیاورید تا انبار کنیم و در آینده هم که شاید این
تارنما وجود نداشت از آنها بهره بگیریم.
درود.
زمان ندارم، اگر میتوانید خودتان زحمت كپی
اینها را در یك فایل word بكشید كه سپس
بتوان این فایل ویا pdf این فایل را در اینترنت نهاد.
سپاس
***
مزدك بامداد
07-04-24
پیک 72
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14000#post14000
[color=blue]من یك ماتریالیست هستم ؛ به چه دلیل فداكاری و مرگ در راه وطن "خوب" است.؟
چون اگر نكنید، دشمن شمارا گردن میزند و خانواده تان
را در بازار مدینه بعنوان كنیز و غلمان ! بفروش میرساند! http://imgur.com/ij3EV.gif
Mehrbod
04-10-2012, 10:42 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #9
***
مزدك بامداد
07-04-24
پیک 73
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13960#post13960
اگر
این كار را كردی ؛ یك نسخه اش را هم ئی میل كن به آدرس "عدم ات ساین یاهو
دات كام " تا من با دی لیت آنها ارواح خبیثه را هم بهرمند كنم .http://www.daftarche.com/ [/IMG]http://imgur.com/s3Aab.gif[/IMG] [/size]
با لودگی و كل كل كاری از پیش نخواهید برد!
***
مزدك بامداد
07-04-24
پیک 74
نگارنده ی نخستین : منظومه
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=13928#post13928
1-- جناب مزدک اونهایی که به صرفه نیست را جواب ندادی ، چون مکتب سرتاپا لجنت جوابی برایش ندارد .
مثل :
الف ) فرزایست بهینه ژن در تکامل انسانها .... کارش به کجا کشید ؟؟؟
ب ) الزام عقلی در ارتکاب فعل نیک و بد ....... جواب ندادی ؟؟؟
ج ) سرانجام فرار مجرمان و تبه کاران از چنگال قانون ، تاا آخر عمر ... بی پاسخ ماند ؟؟؟
و ....... حالا اینها به ذهنم بود .
گرچه هر چه ادامه بدهید و با آن دانش! ادعائیتان بخواهید به جنگ دین بروید ، لائی دادنهایتان بیشتر می شود ، یعنی پاسخ بر طبق مزاج .
2-- من متوجه نشدم ، شما چگونه به این تاپیک عنوان "فلسفه" دادید در حالیکه با همان عنوان "دانش" بیشتر سازگار بود تا "فلسفه" .
ضمن اینکه شما ، پایتان در علوم عقلی می لنگد و بعد از چند پست از پاسخ عاجز میشوید .
شما را به فلسفه چه ؟؟!!
پاسخ شما را دادیم، بایستگی خردپذیر (الزام عقلی ) در
نگهداشت جان خود و زادمان خود و زمین خود و بنمایه های
خود است. گنجشك هم این اندازه عقل را دارد.
در بعد اجتماعی هم برای اینكه شما امنیت و آسودگی داشته
باشید باید دیگران هم از شما اسوده و امن باشند، یعنی بزبان
دانشیك ، باید یك " قرارداد اجتماعی " باشد كه فرازیست
و زندگی بهینه همگان را فراهم كند و برای نگهداشت این
قراداد اجتماعی هم نیاز به پلیس از یكسو و آموزش و پرورش
فرزندان برای پایبندی به این قرارداد اجتماعی از سوی دیگر است.
از انجاییكه جهان و آدمیان همواره در دگرگونی هستند،
همبود های آنها و این قرادداد های همبودین هم باید در
دگرگونی و تكامل باشند و این با دگم و ایه نمیشود ، بلكه با
قانون بدست آمده از خرد جمعی از راه دمكراتیك میشود
كه انهم نیاز به محور دانستن انسان ( هومانیسم) و حقوق بشر دارد.
برخی از مواد این قرارداد اجتماعی در برگه های قانون نوشته شده
و برخی " شفاهی" است، كه همان اخلاق میباشد و نیازی به گارانتی
دوزخ و بهشت نیست، چرا كه فهم عقلی بس است كه كسی بداند كه
اگر او این قراداد را زیر پا نهد، تا از ان سودی ببرد، دیگران هم چنین
كرده و آن قراداد كه خود اورا هم نگهبانی میكرده، از میان میرود و
شالوده ی همبودین ( اجتماعی) از هم گسسته و ویرانی و بدبختی و
رنج و دشمن بر كشور و در این میان بر خود او نیز فرود میاید.
بر این پایه، انگیزه ی خردپذیر رفتار نیك بدرستی روشن است ولی
در گذشته كه مردم بیابانی و سوسمار خور بودند و از خردگرایی
میان انها نشانی نبود ، برای پذیراندن این سخن، از ابزار سفستی
ترسانیدن از دوزخ ( انذار!) و یا از ابزار " در باغِ سبز نشان دادن"
( مثلاً وعده ی فرج باكره ی حوری و غلمان و شراب و ..) سود میبردند!
پس میبینم كه سخن و آموزه های ما ( مكتب! ما) لجن نیست، بلكه مكتبی لجن
است كه تروریست میپرود، جاهلانی میپرورد كه در چاه نیایش كرده و پول
در آن میریزند، جز آفتابه چیزی درست نكرده و در تریاك و شیره كشی مقام
اول جهان را بدست آورده است !
---
فلسفه از دانش جدا نیست و فلسفه نوین باید فلسفه دانشیك
( علمی ) باشد و گرنه ارزش ندارد. هردو دانس و فلسفه،
ریشه در آروین و فرادید جهان ( تجربه و مشاهده جهان)
دارند، امّا كار فلسفه دیدن كل و پیوند های كلی است.( كلان بینی)
شوربختانه واپس ماندگان اسلامی، می پندارند كه فلسفه یعنی اینكه
جوهر و عرض و نمیدانم .. این واژگان تازی را بلغور كنند! در
حالیكه جان فلسفه تنها اندیشیدن در كار جهان در كلانی انست
و هر كه اینگونه اندیشید، فلسفیده است و هر كه رفت و مزخرفات
مصباح یزدی را یاد گرفت، ممكن است لیسانس فلسفه بهش بدهند
و یك جا كارمند و كاره ای بشود ولی فلسفه نكرده است! http://imgur.com/wsnz1.gif
***
مزدك بامداد
07-04-24
پیک 75
بخش
عمده ای از كائنات در چند ثانیه اول ایجاد شد ؛ بطور قطع ما به آن ذره ها
آمده و رفته اند ! پس مجبوری برای كسب اطلاع از شرایط صفر و جند میلی سكند
بعدش ؛ ذره ها را بفرستی ! خودت به زبان بسیار بسیار ساده گفتی ! سریع
اقدام كن در غیر اینصورت باید خودت را به مراكزی كه بعدا معرفی میكنم
معرفی كنی !
راستی كه چه بیسواد هایی به تور ما میخورند!
بازنوشت :
بسواد!
از دو سو نیاز نیست كه ما ازلی بودن جهان را ثابت كنیم:
1- اثبات یعنی نشان دادن درستی سخنی به " دیگری" و
چون شما خود میگویید كه جهان ازلی است، نیازی به اثبات نیست!
تو باید بر اساس مبانی تئوریك خودت قضیه قدیم بودن را ثابت كنی (كه نمی توانی ) ؛ من به سادگی می توانم
بازنوشت :
2- چیزی را باید اثبات كرد كه بیرون از نورم مشاهده و آروین
شده (تجربه شده) باشد. برای نمونه، نیاز نیست كه كسی عدم
وجود دراكولا را اثبات كند، چون تا كنون دراكولا دیده نسده،
ولی بوارونه، ادعای وجود دراكولا نیاز به اثبات دارد.
به همین دلیل است كه باید قدیم بودن ماده را ثابت كنی
بازنوشت :
نمونه ی دیگر: همه پروتون هایی كه ازمایش و مشاهده شده اند
دارای جرم كاملاً یكسان هستند و دیگر كسی نمیتواند بگوید
كه اثبات كنید كه پروتون های هسته ی سیاره ی اورانوس ! هم
همین جرم را دارند، بلكه بوارونه، اگر كسی ادعا كند كه
این پروتون های مركز سیاره ی اورانوس، جرم دیگری دارند،
او باید سخن خود را اثبات كند.
بله ؛ اما باید ابتدا ثابت كن مشخصات پروتون های اورانوس هم همین مشخصات پروتون های خودمان را دارد !
بازنوشت :
در مورد ما هم چیزی كه مشاهده شده این است كه ماده در این
15 میلیارد سال مشاهده شده همین است كه بود و هست
در 16 میلیارد سال قبل چی ؟ مثل اینكه فراموش كردی راجع به ازل حرف میزدی http://www.daftarche.com/ [/IMG]http://imgur.com/s3Aab.gif[/IMG] [/size]
بازنوشت :
و اینكه
هرگز مشاهده نشده است كه چیزی از هیچ پدید بیاید و یا هیچ
بشود.
پشت یك وانت نوشته بودند : گشتم نبود‘ نگرد نیست ! http://imgur.com/DWa2m.gif
بازنوشت :
بر این پایه ازلی بودن جهان امری پیشفر[color=#0000ff]ض و مشاهده شده است
و نیازی به اثبات در 16 میلیارد سال پیش یا 16 میلیارد سال بعد یا در
هسته ی فلان ستاره ( زمانها و مكانهای گوناگون) ندارد، بلكه بوارونه،
اگر كسی ادعا كند كه ماده ازلی نیست و میتواند از هیچ افریده شود،
اثبات بر دوش اوست كه باید "دستكم یك نمونه" خلاف نورم نشان دهد!
بر اساس نظریه توحید ماده ازلی است . تو ازلی بودن را بر اساس تئوری های خودت به من ثابت كن ؛ تو هم ادعا داری .
...
بازنوشت :
دیدگاه حكیم شما را هم گفتیم كه مال عهد بوق است واكنون فیزیك نوین
را داریم كه با تكیه بر دستاورد های نوین، زمان و مكان و ماده و .. را توضیح میدهد.
این افتخار بزرگی برای ما ایرانیان است
كه حكیم بزرگ ما بعد چهارم ماده را در عهد بوق (آنگاه كه دوستان شما در
عمق جهالت قرون وسطایی به سر می بردند) كشف و به جهانیان شناساند.
بازنوشت :
دیگر اینكه موضوع " تكرار پذیری " !!(؟) نیست، بلكه استقرای در مشاهده است، یعنی
ما در " هر" مكان و " هر" زمان كه " هر" پروتونی را آزمودیم، همان بود و بر این
پایه، چون حتی یك مورد خلاف هم دیده نشده، نمیتوان از تكرار پذیری سخن گفت، بلكه
از یكپارچكی تجربه و مشاهده كه حكم استقرا و پیش فرض نورم را تعیین میكند، یعنی
یك وزنه ی منطقی كه شما ندارید و ما داریم !
بحث من بر سر تكرار پذیری یك عنصر جزئی
نیست ؛ راجع به ازلیت كائنات به عنوان یك كل صحبت می كنیم ؛ كائنات چند
بار بینگ نمی دونم چی چی داشته كه تو به ازلیتش پی بردی ؛ تكرار پذیری
متدولوژی روش شناسی علم است جهت اطلاع.
..
بازنوشت :
بیسواد!
پس هوشمندی ذاتی ماده است ونیاز به افریننده ی هوشمند نداریم، چنانكه آفرینشی هم نداریم !
[color=blue]عجب بدبختی با این موجود پیدا كردم ؛ حرف خودم را به خودم تحویل می دهد :
جمله ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نا محرمان ما خامشیم
بحث سر آن كلمه و نتیجه گیری غیر علمی
شماست "پس ! " كدام پس صبر كن با هم بریم ؛ یعنی چی ذاتی ماده ! تا كم
میاورید : ذاتی ماده ؛ ازلی ! نه خیر قربان نمی شه باید دلیل بیاوری وگرنه
.
پس رو صامت شو و خاموش باش
از وجود خویش "والی !" كم تراش
همین است كه میگویم كه بیسواد هستید!
شما از یاد برده اید كه هر مكان امروزی ، در حقیقت در
مهابنگ، همان جا بوده است! یعنی مكان انبساط یافته است و
ذره های 15 میلیارد سال پیش هم اینجا هم آنجا و هم همه جا
هستند و جایی هم نرفته اند و رد هم نشده اند!!
یعنی هر مكانی كه اكنون داریم، در آنزمان، مكان مهابنگ بوده است!
اینهم باز آموزش رایگان به بیسوادان توحیدی!
اگر فیزیك ( كیهانشناسی) هم بخوانید میبینید كه امواج پس زمینه ای Cosmic microwave background
هنوز هم به ما از 13،7 میلیارد سال پیش ( زمان مهابنگ كه شما به 15 میلیارد
روند كردید!) میرسند و بر این پایه سخن شما نادرست (=كشك!) است!
---
حكم منطق:
گفتیم كه نیازی به اثبات نورم نیست. خلاف آن نیاز به اثبات دارد!
نیازی به اثبات اینك در ژرفای اورانوس ، پروتون های ما نند پروتون
ها زمین هستند نیست، بلكه ادعای خلاف ان نیاز به اثبات دارد
پس همنگامی كه چیزی در همه جهان در درازای 15 میلیارد سال
یكسان مشاهده و آروین شده است، نورم است و خلاف آن
نیاز به اثبات دارد. یعنی میتوان گفت كه الكترون در آینده
هم بار منفی خواهد داشت و پیش از 15 سال پیش هم بایستی
چنین بوده باشد، چون دلیلی نداریم كه فرض خلاف انرا بپذیریم !
--
پشت وانتی كه من دیدم نوشته بودند كه آهوی بیابان ، عروس خیابان !
--
نظریه توحید كه ادعا میكند چه اثباتی اورده است؟
امّا سخن من از روی آروین و مشاهده دانشیك و
فرجام یابی ( نتیجه گیری) منطقی است و از معده و
[color=black] شعر و عرفان بازی و دكلمه و بحر طویل نیستhttp://imgur.com/W618h.gif
---
حكیم شما همچه چیزی را كشف نكرده، پس از انیكه
انشتین كشف كرده، دوستان به دست و پا آفتاده و با
تفاسیر آنچنانی ناگاه بعد چها رم را از شعبده بیرون
آورده اند! كار تازه ای هم نیست! ، اسلامیون از قران هم
اینگونه معجزات علمی ! را ( البته پس از كشف آنها بدست
كفار!http://imgur.com/Sc2G6.gif ) بیرون میكشند كه "وای قران هم اینو گفته ها !! "http://www.daftarche.com/
--
ما از این جا كه ماده از هیچ پدید نمیاید ( و همچو چیزی هم
هیچ جا مشاهده نشده )=یعنی اصل نخست فیزیك به ان هوده رسیده ایم .
---
فرجام یابی ما منطقی و دانشیك است. این ماده ( جرم/انرژی) است
كه خود ماده را میجنباند ( چون ماده از جنبش درست شده) و در پی ان
چینش های چیز های مركب بدست خود ماده دگرگون میشوند ونیازی به
موجود غیر مادی هوشمند نداریم، یعنی آدمی خانه میسازد
یا كتلت درست میكند، پرستو لانه میسازد، دریا سنگها را
میفرساید و باد ستون های آهكی درست میكند و گرانش ( ذرات یا میدان جاذبه) سیب
را بروی زمین میاندازد و این ها همان دگرگونی همواره ی مادی
با هوش مادی در درجات گوناگون ان هستند و [color=royalblue]برای هیچ پدیده ای نیاز به خدای
غیر مادی و ابَرهوشمند! نبوده و نیست، پس وجود خدا بایسته نیست و اثبات نمیشود
و بر این پایه در حكم عدم است!
شعرتان هم ارزانی خودتان !
بجای فرنود شعر میبافد بیسواد!
[/IMG]http://imgur.com/QM8Ml.gif[/IMG]
) بیرون میكشند كه "وای قران هم اینو گفته ها !! "http://www.daftarche.com/
[/IMG]http://imgur.com/Sc2G6.gif[/IMG] ) بیرون میكشند كه "وای قران هم اینو گفته ها !! "http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
07-04-26
[SIZE=1]پیک 76
هیتلر كه خودكشی كرد و المان را بباد فناداد
پس چه جوری قدرتش را زیاد كرده ؟
***
مزدك بامداد
07-04-27
پیک 77
نگارنده ی نخستین : زیبا
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14402#post14402
هر
قدرتی مانند فواره است .... در زمان (معمولا بسیار) کوتاهی سر بر می آورد
و عده یی قدرت پرست را مسحور جلوه خود می کند و به دنبال می کشاند ....
و به زودی سقوط کرده و نابود می شود ....
تا کنون هیچ قدرتی در میان بشر ماندگار نبوده .....
http://imgur.com/6TTDO.gif
بویژه قدرت های فاشیستی كه خود را به الله
هم وصل كرده باشند و هواداران مسحور !
شده ی آنها بخود بمب هم ببندند!و یا همه ی
مخالفان خود را صهیونیست و غیره انگ بزنند!
امّا اندیشه ها و شناخت های مثبت و انسانی
و دانشیك و خردپذیر، تا آدمی هست، بجای
می ماند و آشكار و یا نهفته، راه خود را میگشاید.
***
مزدك بامداد
07-04-28
پیک 78
نگارنده ی نخستین : Hamid
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14597#post14597
سلام آقا مزدک.من مدت ها بود که دنبال آدم منطقیی مثل شما می گشتم ولی پیدا نیمشد.
در مورد اثبات عدم آزادی اراده از شما یه کمکی می خواستم.
من با خیلی از رفیقام در مورد آزادی اراده بحث میکنم و از هر راهی که میخوام براشون اثبات کنم که اراده فقط یه احساسه، قانع نمیشند.
اگه میشه یه توضیح منطقی برای عدم آزادی اراده بگین که عوام پسند باشه
به نظر من اراده یک احساسه و به این خاطر به وجود آمده که ما از تمام دلیل هایی که بر کاری که در یه لحظه انجام میدیم، آگاهی نداریم.
فرمایش های شما كاملاً درست است و تنها احساس
اراده آزاد را داریم ، چون از همه پارامتر های بیشمار
و گاه ناشناخته ای كه به مغز ما وارد شده و تصمیم مارا
تعیین میكنند، آگاهی نداریم. این اجبار زمانی بیشتر میشود كه
به واكنش های ساده ی خود نگاه كنیم، مثلاً در صورت
گرسنه شدن، تصمیم ما با احتمال بسیار بالا روشن است و
آن خوردن خوراكی است.
---
اثبات آن در این است در این جهان ماده قانونمند است
و مغز ما هم یك دستگاه داده پرداز مادی است كه از قانون
مادی، از جمله از اصل علیت پیروی میكند و چیزی كه
از اصل علیت پیروی كند، دارای اراده ی آزاد نیست،
بلكه از یك رشته ورودی ها، یك رشته خروجی ها را
محاسبه میكند ( مانند یك ماتریكس كه از یك بردار ورودی،
یك بردار خروجی میسازد) با این تفاوت كه این ماتریكس
شكل پذیر است و توان یاد گیری دارد ( ویژگی شبكه نورنی )
--
هیچ چیزی تا كنون در این جهان دیده نشده كه بدون قانونمندی
باشد و حتی احتمالات هم دارای قانون خود هستند و برای همین
اراده ما هم تابع قانون است و این یعنی نبود اراده ی
آزاد، چرا كه ازادی راستین اراده، میطلبد كه قانون و علتی
برای تصمیم گیری خود، برای انتخاب این
و یا آن راه نداشته باشیم، در حالیكه چنین نیست.
***
مزدك بامداد
07-04-29
پیک 79
نگارنده ی نخستین : زیبا
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14612#post14612
ترجمه :
مطالبی که شما هم اکنون بازگو می کنید ، از قبل برنامه ریزی شده و درشما قرار گرفته ....!!!
تأیید می کنید ...؟!
بازهم سوادتان نرسید!http://imgur.com/qEFKf.gif
مطلبی كه اكنون میگویم، در واكنش به مطلب هم اكنون شما
( داده های ورودی ) و فرمان ژنتیك ( نگداشت بهزیستی
و فرازیست ژن ) با پیروی از خرد ( بهترین راه محاسبه
واكنش خروجی ) محاسبه شده و پدید امده است! http://imgur.com/CRBnc.gif
***
مزدك بامداد
07-04-29
پیک 80
نگارنده ی نخستین : زیبا
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14637#post14637
[size=4]پیروی از خرد ، نیاز به اراده و اختیار دارد بیسواد ....
ولی شما فرمودید :
بنا بر گفته خودتان ، همه رفتارهای شما از قبل طراحی شده و در وجود شما نهاده شده ....
شما راهی برای
انتخاب ندارید ... چون جهان قانونمند است و شما دقیقا همان می کنید که طبق
قانون ، برنامه دهی شده اید .... خلاف قانون که نمی توانید بکنید .... می
توانید ...؟
بیخود است،
گفتیم كه شبكه ی نورونی دارای ویژگی یاد گیری است.
یعنی برنامه های مغزی شما هر روز و با هر تجربه
دگرگون میشود و این با قانونمندی مادی منافاتی ندارد،
چون حركت سرشت مادی است.
بیسواد ....
***
مزدك بامداد
07-04-29
پیک 81
نگارنده ی نخستین : زیبا
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14642#post14642
تفاوت میان سلولهای زنده بدن با سلولهای مرده در چیست ....؟
باید اكنون به این بیسواد ها زیستشناسی یاخته
ای هم یاد بدهیم ! یاخته زمانی " مرده" است
كه بصورت جبران ناپذیر از كار افتاده باشد،
یعنی چرخه ئ مصرف انرژی فرو ایستاده باشد.
Mehrbod
04-10-2012, 10:43 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #10
***
مزدك بامداد
07-04-29
پیک 82
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14686#post14686
حال
كه "تصادفا" داری حرف هایی می زنی كه منهم موافقم ؛ سوال اینست كه چون هر
فعلی از انسان سر میزند تابع اصل خلل ناپذیر "علیت " است با فرض اینكه
سلسله امور نا متناهیه ممتنع نباشد ؛ در لحظه t=0 انفجاری رخ داد ؛ و
"تصادفا" "موج و ذره " طوری بهم گره خوردند ؛ كه زمین پیدا شد و تصادفا
شما پیدا شدید ؛ خوب آیا در سرنوشت خود نقش دارید یا خیر ؟ "سوال مشخص
پاسخ مشخص " (این جمله از تروتسكی است ) . و چون نقش داری ما اسمش را
گذاشتیم Rearrenge كائنات توسط انسان . این آچ مز اول http://imgur.com/TzEUC.gif [/size]
آچ مز دوم اینكه : حال اگر "فرض " كنیم خدای
وجود دارد او چون به سلسله علل و معلولات آگاه است می تواند سر نوشت انسان
را پیش بینی علمی كند ؛ این یعنی علم خدا به سر نوشت انسان كه مانع اختیار
وی نیست .!http://imgur.com/EU4kc.gif [/size]
[color=#0000ff]حال كه به علیت به عنوان یك قانون عام و غیر
قابل تخطی اعتقاد داری ؛ باید بدانی كه بر اساس علیت ؛ كلیه امور ممكن
برای اینكه به وجوب برسند ضرورتا نیازمند علتند ؛ اما سلسله این امور نمی
توانند نا متناهی باشند چرا كه در این صورت ما نباید هیچ وجوبی را مشاهده
كنیم ؛ این آچ مز سوم
و اما آچ مز چهارم ...
بیخود است،
مگر نگفتید كه خدا چیره برزمان است؟
پس " پیش بینی " موردیت ندارد، چون او
"پیش و پس" را یكجا میبیند ( و این بدان معنی
است كه اختیار آدمی وا دانش خداوندی در تضاد
است و ما در دیدگاه اسلام اختیار نداریم و سربوشت
منا از پیش روشن است ; به داتسان موسی و خضر
در قران هم نگاه كنید كه نمونه ای از این اجبار و حتی
قصاچ قبل از جنایت را هم ببینید!)
پس در دید اسلام ما در سرنوشت خود نقش نداریم!
و از همان عام ذر مشخص بوده چه خواهد شد!!
----
بازساماندهی ( rearrenge ) كه شما اكنون املایش
را هم درست یاد گرفتید!، زمانی بایسته میشد كه ساماندهی
نخستین بدرد نخور باشد!
----
دیگر اینكه جناب بیسواد!
در فلسفه و دانس نوین از تسلسل علّی سخنی در میان نیست
بلكه تسلسل در چینش اشكلال مادی مطرح است كه هر چینشی
از چینس پیشین مادی در اثر حركت كه ذاتی ماده است، فرارسیته
است و هر آن و هر لحظه چینش ها و شكل ها در دگرگونی هستند
و این تسلسل هم محال شمرده نمیشود وا بینهایت در گذشته و آینده
( ازلی و ابدی ) میباشد و برهان های فارابی و پورسینا هم در باره
محال بودن تسلسل، دیری است كه رد شده اند. علت همه دگرگونی
ها هم انرژی و یا نیروهای ذاتی مادی شناخته شده اند ، مانند
گراویتون و فوتون و گلوئون و ...( فیزیك/ كوانتوم )
پس شما هستید كه بیسوادی و آگاهی های كهنه شده و از رده بیرون
شما. شما را آچمز نموده است!! http://imgur.com/L0tV7.gif
***
مزدك بامداد
07-04-29
پیک 83
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14698#post14698
پس
چون این آجر زمانی می افتد كه آجر قبلی بزند به او ! و آن آجر قبلی زمانی
چینشش به هم می خورد كه آجر قبل تر بزند به او ! و تا بینهایت ؛ بفرمایید
در چه شرایطی ما میبینیم كه آجر ها دارند می افتند ؟ مگر بینهایت شما دان
شیك باشد ؛ یعنی كوچلو موچلو باشد . این آچ مز چهارم .
آچ مز پنجم اینكه فلسفه نوین (خارجی) علیت را با اصل عدم قطعیت در تضاد
میداند (كه البته به دلیل عدم درك درست از علیت است ؛ تازه و ابتدایی
هستند ایراد ندارد)
بیسواد!
روشن نكردید كه اصل علیت را میپذیرید یا خیر؟
if
yes:
بر طبق گفته شما ، زمانی این آجر می افتد كه آجر پیشین به او
خورده باشد: پس اكنون كه میبینیم كه این اجر می افتد، پس نتیجه
میگیریم كه اجر پیشینی هم بوده و آجری پیش از پییشین و همینجور
تا بینهایت و اشكالی هم ندارد، چون گفتیم كه ماده ازلی است!
بوارونه، اگر بگویید كه یك آجری هست كه خود بخود می افتد
و نیاز به اجر پیشین ندارد، فرض نخستین خود را كه ( افتادن
هر آجر منوط به افتادن آجر پیشین است)را باطل كرده اید و كل
استدلال شما باطل است. پس معتبر دانستن اصل علیت هم لزوماً
به بینهایت بودن سلسله علّی منجر میشود=ازلی بودن ماده/حركت! http://www.daftarche.com/
No:
از سوی دیگر اگر بگویید كه برخی پدیده ها علت ندارند و خودبخود
روی میدهند، پس انگاه پدید آمدن چیز ها نیاز بایسته به علت ندارد،
یعنی لزوم وجود خدا ( كه در تعریف دینداران علت اولیه است)
منتفی میشود! http://www.daftarche.com/
به این میگویند : " آچمز"، بیسواد! http://imgur.com/V0YvU.gif
***
مزدك بامداد
07-05-01
پیک 84
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14873#post14873
[color=#000000]اشكال
دارد خوب هم اشكال دارد ؛ اگر رویداد "آ" علتش در نهایت در بینهایت است پس
برو تا بهش برسی ! و وقتی رسیدی به ما هم بگو ! از آنجا كه هرگز به
بینهایت نخواهی رسید پی علل تامه رویداد "آ" جمع نخواهند شد و رویداد "آ"
هرگز اتفاق نخواهد افتاد ؛ اما حالا كه افتاده ! یعنی "آ" رخ داده ؛ پس
حتما و بطور قطع تا بینهایت نبوده و لحظه ای بوده كه علل تامه وقوع "آ"
جمع شده . فلسفه بچه بازی نیست برو راجع به مهبانگ مقاله بیار.. .
بیخود است،
چیزی بنام علت تامه !! یا علت فاعلی و همانند های اینها تنها در
فلسفه ی نادانشیك باستانی شما هست و نه در فیزیك نوین.
هر چیزی كه روی میدهد تنها از نیرو های ذاتی ماده است
و آنچه كه تسلسل دارد، چینش مادی است كه یكی جای چینش پیشین
را میگیرد و علت این دگرگونی هم همین نیروهای ذاتی ( حركت)
ماده هستند.پس هر چیزی كه روی میدهد، همان " علت تامه !" اش
درست پشت سر آن بوده، یعنی جمیع تمام شرایط ( پارامتر ها و نیرو های ذاتی)
برای روی دادن و یا پدید امدن چیزی در یك آن پیش از آن رویداد جمع بوده اند!
و همین جور تا بینهایت منفی در زمان !
پس این فلسفه و حكیم تان را بیندازید زباله دانی كه امروزه اینها منسوخ شده اند!!
***
مزدك بامداد
07-05-02
پیک 85
نگارنده ی نخستین : زیبا
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=14915#post14915
[size=4][font=Tahoma][color=blue][font=Tahoma][size=4][color=green]درک احساسات نمی تواند توسط مغز باشد ....
زیرا مادی نیستند ... خودتان اینرا گفتید ....
مغز فقط می تواند فعالیت مادی داشته باشد ....
تئوری و فهم نیز از همین دست هستند ....
..
:
http://imgur.com/QcfPS.jpg
Amygdala -> emotions
The neural bases of emotion
The amygdala as emotional centre
Cells in the amygdala receive input from all sensory modalities, but
many amygdaloid cells respond to complex stimuli only (e.g. faces)
& some respond to all senses. The classic demonstration of the role
of the amygdala in emotion is Kluver-Bucy syndrome, originally reported
in monkeys whose amydalae had been removed (Kluver & Bucy, 1939).
These animals showed: a) tameness & lack of fear b) indiscriminate
eating patterns c) greatly increased & inappropriate sexual
behaviour d) a tendency to attend & react to all visual stimuli e)
oral examination of objects, all of which can be attributed to damage
to the amygdala. Kluver-Bucy syndrome
..
http://www.lifesci.sussex.ac.uk/home...d/emotion2.htm (http://www.lifesci.sussex.ac.uk/home/Martin_Yeomans/Teaching/biofound/emotion2.htm)
پس بازهم دانش بر پاد شما سخن میگوید!
***
مزدك بامداد
07-05-07
پیک 86
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=15356#post15356
ماتریالیسم اینجا آچ مز می شود ؛ چون او حفظ حیات را همین حیاط فردی و مادی خودش تعریف كرده
؛ اما جهان بینی توحدی پاسخ دارد ؛ آنكه "خودش" را كشت به "خود " دیگری
فكر میكرد ؛ برای حفظ آن "خود دیگر " خودش را كشت ؛ اینست كه "شهادت " در
راه آزادی مردم در جهان بینی توحدی مفهوم عقلی و منطقی پیدا میكند و در
ماترالیسم نه ! بلكه خیانت ممكن است لازم آید (برای حفظ خود )
ماتریالیسم چنین چیزی نگفته ، ( سفسته تحریف مواضع طرف)
***
مزدك بامداد
07-05-12
پیک 87
در یكی دو ماه اینده زمان نخواهم داشت
و در پی ان، كمتر میتوانم پاسخگو باشم و
یا در گفتمان ها انباز شوم.
***
مزدك بامداد
07-06-16
پیک 88
به به !
گویا چشم براهند ما دوماهی اینجا نیاییم تا این برادران و
خواهران اسلامی ناب و الهی عبادی فی سبیلل الله به
ما انگ بزنند و سفسته كنند و گمانه زنی و خاله زنك بازی
در بیاورند كه اسلام عزیز مبادا از میان رفته و بركات
ان برای مفت خور ها بریده شود!!
***
مزدك بامداد
07-06-16
پیک 89
نگارنده ی نخستین : sprit
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=19439#post19439
حداقل بخشی اش از نوشته های خود شماست . آنها را
که دیگر منکر نیستید .
ضمن این که این دو ماه را هم حتما در فارومی دیکر به
امور غیر انتفاعی اشتغال داشته اید .
چه چنین باشد و یا نباشد، پیوندی با این جستار ندارد.
گمانه زنی های خود را هم اینجا نیاورید. اگر درباره
جستار نوایی دارید بیاورید و گرنه پارازیت غدغن است!
***
مزدك بامداد
07-06-17
پیک 90
[quote]
نگارنده ی نخستین : زیبا
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=19548#post19548
کدامش را می خواهید انکار کنید ...؟
سن خود را ...؟
ستیزه جویی با مردم مسلمان ایران را ...؟
دوستی و عشق به دشمنان خونریز و کینه توز مردم ایران را ....؟
[size=4]چاک دادن سینه برای دفاع از تجاوز صهیونیستها و مزدوران آمریکایی را ....؟[
Mehrbod
04-10-2012, 10:45 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #15
***
مزدك بامداد
07-11-28
پیک 127
نگارنده ی نخستین : آسمان2
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=34775#post34775
خیلی ممنونم که پاسخ میدید
بوزونها همگی بسته های انرژیند. درسته؟
گلویونها و گراویتونها چه تفاوتی با فوتونها از نظر ماهیت دارند؟
یه سوال دیگه، انرژی امواج الکترومغاطیس، با طول موجشان رابطه عکس داره؟
اگر بله، آیا امواج رادیویی کمترین انرژی (کمتر از نور مرئی) انرژی دارن؟
گلویونها و گراویتونها جزء امواج الکترومغناطیس محسوب میشند!؟(ببخشید اگر یه خورده شوت هستم!)
بوزونها همگی بسته های انرژیند.
گلویونها و گراویتونها تفاوتی با فوتونها از نظر ماهیت ندارند :
از دید همکنشی با ذرات تفاوت دارند. مثلا گلویون ها با «رنگ»
کوارک ها هم سروکار دارند و فوتون ها با «بار» کهربایی...
انرژی امواج الکترومغاطیس، با طول موجشان رابطه عکس دارند
امواج رادیویی کمتر از نور مرئی انرژی دارند , و مثلا پرتو گاما
بیشتر ( برای همین برای آدمی مرگبار است).
گراویتونها تا جاییکه میدانم «رسما» جزء امواج الکترو-مغناطیس
محسوب نمیشند.ولی موجی با همان ویژگی ولی با « اسپین»
دیگر ( اسپین گراویتون =۲) میباشند.
گلویونها تا جاییکه میدانم «رسما» جزء امواج الکترو-مغناطیس
محسوب نمیشند.ولی موجی با همان ویژگی +ویژگی همکنشی با
«رنگ» میباشند.
*
***
مزدك بامداد
07-11-29
پیک 128
نگارنده ی نخستین : آسمان2
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=34880#post34880
ممنونم آقای مزدک عزیز
در مورد انرژی درونی، وقتی که سرعت یک جسم در حال حرکت زیادتر بشه، انرژی
درونیش افزایش پیدا میکنه. درسته؟ در این صورت جنبش ذرات اون جسم افزایش
پیدا کرده؟ اگر جسم را تا سرعت نزدیک نور برسانیم باز هم انرژی جنبشیش
زیاد میشه؟
انرژی پتانسیل چیست و آیا با انرژی شیمیایی فرق داره؟ آیا انرژی پتانسیل تحت تاثیر میدان گرانش افزایش پیدا میکنه؟
انرژی دارای حالت های گوناگون از دید « گرفتاری در مکان» است.
مثلا انرژی در باتری گرفتار است ( در پیوند های شیمیایی) و یا
در میدان های نیروی دیگر٫ مانند میدان گرانش . مثلا اگر شما
سنگی را بالای کوه ببرید ٫ آن انرژی که از دست دادید که هیچ
نمی شود بلکه در میدان گرانشی انبار میشود و سپس اگر سنگ
را رها کنید خودش پایین می غلتد. همچنین اگر تکه آهنی را از
آهنربا جدا کنید٫ آن انرژی که از دست دادید که هیچ نمی شود
بلکه در میدان آهنربایی انبار میشود و الخ..
پس هرگونه انرژی گرفتار در مکان را می توان انرژی « پتانسیل»
= توان « بالقوه» دانست که در گاه آزاد شدن جنبش میشود
= توان « بالفعل».
حتی امروزه میدانیم که خود جرم هم یک گونه انرژی گرفتار است!
پس هرکجا که انرژی جمع شود چهره ی «پتانسیلی و جرمدار» بیشتری
دارد و دوست دارد آزاد باشد و بسوی جاهایی که کمتر انرژی جمع شده
برود و در گاه این رها شدن و رفتن٫ جنبش و کار پدید میآید. یعنی از «اختلاف
پتانسیل » میتواند جنبش پدید بیاید. حتی در جوامع بشری هم که پول=
کار= انرژی است٫ اگر اختلاف طبقاتی بالا برود جنبش و انقلاب محتمل تر
می شود !
----
انرژی درونی هم ترکیب گویایی برای انرژی جنبشی نیست.
آری انرژی جنبشی مثلا یک کیلوگرم آهن با تندای ۱۰ متر بر ثانیه, از انرژی
جنبشی یک کیلوگرم آهن با تندای ۱ متر بر ثانیه ٫ ۱۰۰ برابر بیشتر است.
*
***
مزدك بامداد
07-12-01
پیک 129
نگارنده ی نخستین : آسمان2
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=35030#post35030
مرسی
کلا انرژی درونی چیه، و انرژی مکانیکی چیه؟
مفهوم های درون و بیرون معلمولاً نسبی هستند. و به سیستم
هایی كه در نگر ماست وابسته اند. مثلاً آشپزخانه درون خانه است
و بیمارستان بیرون از خانه است و لی همه اینها درون شهر هستند.
در باره ی انرژی هم همین است. مثلاً در درون پروتون, انرجی بچهره ی
گلوئون ها گرفتار است و انرژی درونی پروتون است ولی از بیرون
همانند جرم پروتون بنگر میاید و همه این ها هم درون اتم هستند.
انرژی درون یك اتم هیدروژن و یا اتم اكسیژن از هم جدا و یكی
" بیرون " از دیگری است ولی هردو مثلا در سیستم مولكول آب
بهمراه انرژی پیوندی شان، از وند های دورنی این مولكول
هستند. پس در هر پله از پیچیدگی یك انرژی نهادین و درونی و
یا سرشتین و یك انرژی بیرونی ناسرشتین میتواند در كار باشد.
برای نمونه الكترون از انرژی درست شده كه میتوان آنرا انرژی درونی
و یا سرشتین او دانست و اگر اكنون به این الكترون تندا ( سرعت) بدهیم،
انرژی آن افزایش پیدا میكند كه نسبت به آن انرژی درونی، بیرونی
بشمار میرود ولی اگر این الكترون در یك اتم باشد، به كل انرژی درونی
آن اتم افزوده گشته است بگونه ای كه از بیرون از اتم، جرم آن افزوده
اندازه گیری میشود. ( جرم=انرژی دربند در مكان)
--
انرژی مكانیكی هم گویش دیگری برای همان انرژی جنبشی
چیز های جرم دار است. همه انرژی ها از یك جنس اند و
بسته به جای گرفتاری و چهره ی انها, به آنها مثلاً انرژی نفتی،
انرژی خورشیدی, انرژی اتمی، انرژی گرمایی ، انرژی كهربایی
(= یا الكتریكی )، انرژی ذغال ، انرژی باد، انرژی مكانیكی ،
انرژی پتانسیل، انرژی جنبشی و و .. میگویند.
*
***
مزدك بامداد
07-12-08
پیک 130
تعریف طول موج برای همه ی موجها یكی است.
" برد" امواج آهنكهربایی هم در حقیقت یكسان است
و در خلاء كامل برد برابر دارند. ولی در جاهایی مانند
آب و یا هوا و یا شیشه و یا جایی كه میدان های گرانشی
هست و .. برخی فوتون ها جذب می شوند و یا انرژی خود
را در اثر برخورد با ذرات دیگر و یا اثر میدان ها از
دست داده و یا راهشان كژ و خمیده میشوند و الخ. برای
همین در جاهایی جز از خلاء. برد های گوناگون هست كه
به فركانس ( انرژی) و گونه ی ذراتی كه در سر راهشان
است و .. وابسته است. برای نمونه آب، بیشتر فوتون های
فركانس سرخ را جذب میكند و بر این پایه به آبی میزند...
یا احتمال برخورد ذرات انرژی دار با درات هوا و .. بیشتر
است ( چون طول موجشان كمتر است) ولی امواج رادیویی
احتمال برخورد كمتری دارند و یا برای نمونه از امواج فركانس
ویژه ای برای رادار سود میبرند چون با هواپیما ها و اشیایی
بزرگتر از ذرات هوا و ... برخورد كرده و بر میگردد.•
***
مزدك بامداد
07-12-08
پیک 131
نگارنده ی نخستین : مزدك بامداد
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=34897#post34897
انرژی دارای حالت های گوناگون از دید « گرفتاری در مکان» است.
مثلا انرژی در باتری گرفتار است ( در پیوند های شیمیایی) و یا
در میدان های نیروی دیگر٫ مانند میدان گرانش . مثلا اگر شما
سنگی را بالای کوه ببرید ٫ آن انرژی که از دست دادید که هیچ
نمی شود بلکه در میدان گرانشی انبار میشود و سپس اگر سنگ
را رها کنید خودش پایین می غلتد. همچنین اگر تکه آهنی را از
آهنربا جدا کنید٫ آن انرژی که از دست دادید که هیچ نمی شود
بلکه در میدان آهنربایی انبار میشود و الخ..
پس هرگونه انرژی گرفتار در مکان را می توان انرژی « پتانسیل»
= توان « بالقوه» دانست که در گاه آزاد شدن جنبش میشود
= توان « بالفعل».
حتی امروزه میدانیم که خود جرم هم یک گونه انرژی گرفتار است!
پس هرکجا که انرژی جمع شود چهره ی «پتانسیلی و جرمدار» بیشتری
دارد و دوست دارد آزاد باشد و بسوی جاهایی که کمتر انرژی جمع شده
برود و در گاه این رها شدن و رفتن٫ جنبش و کار پدید میآید. یعنی از «اختلاف
پتانسیل » میتواند جنبش پدید بیاید. حتی در جوامع بشری هم که پول=
کار= انرژی است٫ اگر اختلاف طبقاتی بالا برود جنبش و انقلاب محتمل تر
می شود !
----
انرژی درونی هم ترکیب گویایی برای انرژی جنبشی نیست.
آری انرژی جنبشی مثلا یک کیلوگرم آهن با تندای ۱۰ متر بر ثانیه, از انرژی
جنبشی یک کیلوگرم آهن با تندای ۱ متر بر ثانیه ٫ ۱۰۰ برابر بیشتر است.
*
http://imgur.com/RXRbT.gif
***
مزدك بامداد
07-12-12
پیک 132
نگارنده ی نخستین : آسمان2
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=35358#post35358
بسیار متشکرم
به عنوان مثال در تکنولوژی بلوتوث، اگر دو گوشی موبایل فاصله چند دهمتری بیشتر داشته باشن، ارتباط بین اونا برقرار نمیشه.
در صورتی که فرکانس امواجی که میفرستن بیش از 2 گیگاهرتزه. این برد کم به
علت برخورد با ذرات هوا هست و در خلا تا فاصله های بیشتری جوابگو خواهد
بود؟
این قله و قعر، واقعی هستند یا مجازی. مثلا مسیر حرکت هر موج در فضا یک خط
هست که دارای قله و قعره و بطور کلی این قعر و قله برای امواج
الکترومغناطیسی از نظر هندسی تعریف میشه؟
یک سوال دیگر هم دارم، قانون سوم نیوتون، در همه مقیاس ها صادق است؟
متشکرمhttp://www.daftarche.com/
آری در خلاء بردها همسان هستند.
دیگر اینكه دسته ی امواج آهنكهربایی هر
چه دور تر میروند كم چگال تر میشوند مانند
نور یك چراغ دستی كه هر چه دورتر بتابانید
كمتر روشن میكند مگر اینكه این دسته ی
موج ها لیزری باشند كه اندازه ی پراكندگی
آنها كمتر باشد. داستان بلوتوث هم همین است
كه اگر توان و چگال میدان در راه دور كاهش
پیدا كند، ولتاژ بسنده برای دریافت سیگنال
پدید نمیآورد و دریافت ممكن است با از دست
دادن بیت ها آگاهی همراه باشد و برای همین
از اندازه ی ویژه ای كمتر باشد، از جابجاییفایل جلوگیری میكند.
فوتون راه راست میرود ولی میدان آهنكهربایی آن
در هر جا دیگرگونه است و با بسامد ویژه خود
بالا و پایین میرود. با موج های مكانیكی نسنجید.•
***
مزدك بامداد
07-12-28
پیک 133
نگارنده ی نخستین : atheist
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37172#post37172
با سلام و سپاس فراوان خدمت استاد مزدک عزیز و دیگر دوستان
اگر متوجه شده باشم شما میگویید گذشته چیزی نیست جز چینش خاص ذرات در ان لحظه .
من میخواهم کمی فراتر بروم پس طبق قانون احتمالات این چینش 100% یک بار دیگر رخ خواهد داد ! .
سوال من این است آیا میتوان گفت مها بنگ هم چیزی نیست
جز چینش خاص ذرات ماده در یک لحظه ؟ اگر نظریه من درست باشد پس ممکن است
یک بار دیگر مهابنگ اتفاق بیافتد و حتی میلیارد ها بار دیگر . اگر این
نظریه من درست باشد ازلی بودن ماده بیشتر قابل درک است این قابل توجه
Renad که هی نظریه من دراوردی توحید را به رخ ما میکشد .
بله در " آینده بینهایت" كه در پیش روست، یعنی
چینش های بیشماری كه پس از این روی خواهند
داد، اینكه همین چینش اكنونی باز بدست بیاید
همان ١۰۰% است كه گفتید. بر این پایه مهابنگ
میتواند بارها و بارهای دیگر نیز روی بدهد و
مزدك و شما هم شاید بارها این پرسش و پاسخ را
انجام داده باشید و انجام بدهید.•
***
مزدك بامداد
07-12-30
پیک 134
نگارنده ی نخستین : Rouzbeh
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37221#post37221
سرور مزدك پرسشی دارم
اگر درست دریافت كرده باشم، در تیوری مهبانگ (بیگ بنگ)
گفته شده است كه زمانی ( 80 میلیارد سال پیش؟) همه ی هستی در جایی به
اندازه ی سر یك سوزن انباشته شده بود و آنگاه ناگهان تركیده و و این جهان
كیهان گسترش یافته، و گویا هنوز هم
در روند گسترش است.
جوریكه من می فهمم، ماده بریخت جرم ,خود گونه ای از انرژی
فشرده است ، یعنی اتمهایی هستند كه دارای ابر الكترون و هسته میباشند .
این الكترون های دور هسته میچرخند چون انرژی
جنبشی دارند و از سویی نمیتوانند(به آسانی ) بگریزند چون هسته ی اتم آنهارا بسوی خود میكشد (نیروی گرانش ).
اكنون اگر این الكترون ها كم كم انرژی خود را ببازند، به
هسته نزدیكتر و نزدیكترشده و سرانجام از جنبش واایستاده و درون هسته می
افتند. این گونه ماده را ، اگر درست یادم باشد،
"جرم مرده" مینامند كه فشردگی چنین ماده ای ، شاید سد ها برابر سنگینی پولاد ( در میدان گرانشی زمین ، ) باشد.
پرسش من اینست كه چگونه ماده میتواند بیش از این فشرده بشود ، آنچنانكه همه هستی جهان در جایی بكوچكی سر سوزنی جای بگیرد ؟
http://www.daftarche.com/
ماده از انرژی درست شده است كه در حقیقت حجم
ندارد بلكه این میدان های مادی هستند كه حجم
و اشغال مكان را پدید میاورند. برای نمونه شیشه برای
نور دارای حجم ! نیست چون نور از ان میگذرد ولی
دست من از دست شما نمیگذرد چون میدان ها الكتریكی
اتمهای ان همدیگر را دفع میكنند و بدینسان معنی اشغال مكان
و یا حجم پدید میاید. الكترون هم همانگونه كه گفتید، میتواند
با دادن انرژی ( تندی) به سوی هسته شلیك شده و با ان
مثلا ً یك نوترون و یك ذره دیگر را بسازد.
بر این پایه، همه ذرات مادی میتوانند، از انجاییكه یك گوهره
بیشتر ندارند، همچون موج سوار هم شده و در جای بسیار
ریز حجم پلانك وجود داشته باشند.
آنچه هم كه در ١۳،۷ میلیارد سال پیش " تركیده"، ماده نبوده
بلكه " مكان " بوده كه " منبسط" و یا از هم وا كشیده شده كه
با تركیدن یكی نیست، چون تركیدن یعنی گسترش در مكان،
در حالیكه مهابنگ ، گسترش خود مكان بوده است و آنگاه كه
ماده با مكان بیشتری مواجه شده، چهره های دیگر آن هم كه
درخور آن شرایط باشد، نمایان شده! درست مانند اب كه در
شرایط سرما بچهره ی یخ درمیاید و در گرما ، روان و یا گاز است.
در هر جای فشره ای هم جنبش مادی از میان نمیرود چون
همه چیز از انرژی یا همان گوهره ی جنبش درست شده است
و میدان موج های مادی همواره در دگرگونی است و اصولا ً
همین كه مهابنگ پدید امده، تنها از این میتوان باشد كه یك جنبشی
در كار بوده است، چرا كه اگر جنبش نبود، دگرگونی هم نبود و
حالتی به حالت دیگر در نمی امد و مهابنگی پدید نمیآمد و همه چیز
همانگونه میماند كه بود.•
***
مزدك بامداد
07-12-30
پیک 135
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37284#post37284
اما
اینكه كوارك و الكترون و ... شكاف پذیر ! نیستند مورد توافق فیزیكدان ها
نیست ؛ بلكه اصولا بر این باورند كه ما با شكافتن ! به ماده بسیط هرگز نمی
رسیم . نتیجه اینكه اگر این آش را بینهایت بار بهم بزنیم ؛ امكان ندارد
حلیم كه سهل است آش كشك هم ایجاد شود.
لطفا یك توضیح غیر كشكی ارائه شود.
به بنمایه های اكادمیك فیزیك نگاه كنید.
آنجا همان چیزی كه نوشتیم هست و
در الكترون و كوارك و نوترینو و ..
ساختمان درونی دیده نشده است.•
---------- Post added at 11:45 PM ---------- Previous post was at 11:44 PM ----------
Archive: andishehaa.com - Q&A - #16
***
مزدك بامداد
07-12-30
پیک 136
نگارنده ی نخستین : اشكبوس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37233#post37233
با پروانه ی استاد بامداد
به شما و دیگر دوستان اندرز می دهم كتاب مبانی فیزیك نوین، نوشته ی وایدنر
را مطالعه كنید. در این كتان ، كه كتابی دانشگاهی است مطالب بسیار مفید و
سطح بالایی راجع این مسایل، از خمیدگی فضا تا جهان ۳۳ ذره و سیاهچاله
ها(كه به مهبانگ هم پیوند دارند) بیان شده است.
پیشنیاز كتاب از نگر فیزیكی مكانیك، الكتریسیته و مغناطیس است( كتان
هالیدی یا نایت بسنده است، اما اگر مكانیك كلپنر و الكترودینامیك هم بلد
باشید بهتر است) و از نگر ریاضی تا سر حد معادلات دیفرانسیل می باشد.http://www.daftarche.com/ http://imgur.com/9kcuK.gif
http://www.daftarche.com/
ما در اینجا میكوشیم كه به كتاب ارجاع ندهیم بلكه
پاسخی ساده و گویا و در همان حال نزدیك به درستی
بدهیم و گرنه بجای باز كردن این جستار میگفتیم كه
همه برای پرسش های خود به این كتاب ها نگاه كنند.
ما تنها زمانی كه كسانی ژرفتر میخواهند بروند و نیاز
به معادلات و زبان ریاضی و یا اتوریته ی آكادمیك
پیدا میشود ( یعنی زمان كه سخن ما را باور نمیكنند)
به كتاب های دانشمندان فیزیك ارجاع میدهیم.•
***
مزدك بامداد
07-12-30
پیک 137
نگارنده ی نخستین : اشكبوس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37231#post37231
با درود و به پروانه ی استاد مزدك بامداد
نگر من در جایگاه یك دانشجوی ریاضی جز این است.
بر پاد آنچه شما فرمودید، <احتمالات> دانشی بسیار بسیار پیچیده و در
هم تنیده است. این پرسش میمون فاقد ارزش ریاضیاتی است زیرا در ریاضیات
پیشرفته، احتمالات در جایگاههای گوناگون تابع فاكتورهای متفاوت است و
اینگونه نیست كه با یك متد ساده(آنهم مدل دبیرستانی!) بتوانیم یك نگر
كارشناسانه در مورد احتمال وقوع موضوعی بدهیم.
برای نمونه احتمال شیوع بیماری های وبا فاكتورهای بسیاری از قبیل مكان
تولید، بنمایه های زیستی، دما، هوش نسبی باكتری های موجود(هوش=سازگاری با
پیرامون) و ... همگی دخیلند و اینگونه نیست كه ما به تندی زاد و ولد و مدت
آن بسنده كنیم.
در این مورد هم موضوع میمون بسیار در هم تنیده است و مسلما هوش میمون خود
یكی از فاكتورهاست. برای نمونه اینجا حتما ضریبی(یا تابعی) باید نقش بازی
كند میزان <<انتخاب رندوم>> را در میمون تعیین كند. به بیانی
دیگر باید بگوید به چه نسبتی و به چه میزانی میمون میتواند یك مجموعه ی
رندوم را هدایت كند.(یعنی ممكن است تا ابد روی ٢ دكمه فشار دهد و این
توانایی را نداشته باشد كه چیزی را كه در آن اصطلاحا قفل كرده دگرگون
كند). در مورد بحث رندوم، كه ریزكاوانه اینجا از حیاتی ترین فاكتورهاست،
می توان گفت یكی از پیچیدگی های ریاضی است. رندوم، همانگونه كه میدانید،
یعنی چینشی كه تكرار با دوره ی تناوب ثابت در آن نباشد.
برای نمونه این چینش پسین در این عدد ۴.۳۳۳۳۳۳(با فرض گویا بودن) رندوم
نیست و دستگاه از پیش میداند كه چه چیزی اینجا باید قرار گیرد. توانایی به
وجود آوردن مجموعه ای با چینش رندوم با هوش در ارتباط تنگاتنگ است.
كامپیوتر ها برای نمونه می توانند تابع رندوم را هندل كنند چون سرعت
بسیاری برای چك كردن مجموعه های پیشین دارند.
یكبار به خاطر دارم جلسه ی اولی كه در كلاس تركیبیات در دبیرستان بودم،
استاد از همه می پرسید كه ریاضیات چه نمره ای گرفتید و اگر می گفتید <
آ > می گفت :
" گرفتی یا بهت دادن ؟ "
اگر می گفتی گرفتم می گفت:
"پس اگر ازت سوال بپرسم بلدی جواب بدی ؟!!! "
بیشترینه ی دانش آموزان جا می زدند و حرف خود را دگرگون می كردند، به من
كه رسید گفتم گرفتم.!!! مرا پای تخته برد و این پرسش از من كرد:
" استوار كن اگر عددی رندوم و اتفاقی از بین اعداد برگزینیم، این عدد حتما و حتما گنگ است!"
!!!!!!!
من به عنوان یك شاگرد اول دبیرستانی یكم پیچ خورد ، تا به حال همچنین پرسشی ندیده بودم و به نگرم هم منطبق بر منطق نبود!
گفتم:" این نمی تواند درست باشد، چرا كه این عدد، هر چند با حتمال پایین، اما می تواند گویا باشد".
بعدش گفت به خاطر جسارتت صفر نمی گیری اما بشین!
آن موقع توضیح داد:
"اتفاقی چیست؟؟ چینش رندوم چه معنا دارد؟؟
هنگامیكه می گوییم یك عدد اتفاقی و رندم انتخاب كرده ایم، این یعنی ما نمی
دانیم چه چیز قرار است در جایگشت های پسین عدد قرار گیرد و این یعنی عدد
گنگ است و این همان تعریف عدد گنگ است!. مثلا ٢.۳۴ گنگ نیست زیرا شما
دقیقا می دانید كه پس از ٢ ، تمام جایگشتها صفر هستند پس این معنای رندوم
نمی دهد!!! "
این را هم بگویم كه رندوم را << عملا >> بر بازه تعریف می
كنند. یعنی می گویند چینش رندوم در این ١۰۰۰۰۰۰۰ جایگشت. موضوع كتاب هم
همین است، فرض كنید كتاب داوكینز ١۰۰۰۰۰۰۰^١۰ جایگشت داشته باشد، این كه
چینشی رندوم در این جایگشت بوجود آید فقط كار كامپیوتر است، حال آنكه چینش
رندوم منطبق بر كتاب هم باشد. این احتمال صفر نیست، اما عملا صفر تلقی می
شود ، مانند انسان بالدار كه عینیت ندارد، حتی اگر در بینهایت تعریف شود،
چون مصداق در دنیای خارج پیدا نمی كند و اساسا این سوال به نگر من بار
ریاضیاتی ندارد. http://imgur.com/xkDR0.gif
http://www.daftarche.com/
بنگر من سخن ما در كل درست است، چون مثلا ً خود
هوش هم تنها از یك چینش ویژه ی از ذرات مادی،
مثلا ً در مغز ما، پدید امده است كه تكامل پیچیده تری
از هوش آغازین و پایه ای مادی است كه در فیزیك بنام
همكنشی ۴ نیروی مهادین ( در این میان ۳ نیروی مهادین)
شناخته شده است. یعنی همان گونه كه همكنشی میان فوتون
و الكترون، الكترون تا در گرد هسته نگاه میدارد، همكنشی
فوتون با شبكیه چشم ما و سیگنال كهربایی پدید امده از ان
در مغز ما به واكنش دیگری می انجامد كه نام ان روند را هوش
نهاده ایم. از انجاییكه ماده همان انرژی فشرده است و گوهره ی
سازنده ی ان جنبش( انرژی) می باشد، چینش ذرات انرژی در هر
آن دگرگون میشود كه این دگرگونی با پارامتر ها و شرایط ذرات
در انزمان وابسته است و بهمراه قانومندی مادی ( یعنی این نیروهای
۳ گانه) هر آن چینشی به چینش دیگر فرا میروید. از انجاییكه شمار
ذرات مادی و یا كل انرژی جهان ثابت و محدود ولی زمان نامحدود است،
میتوان گفت كه هرگونه چینشی كه طبق این قانونمندی شدنی است،
زمانی براستی روی هم خواهد داد. سراییدن شاهنامه و چینش واژگان
آن شدنی بوده و شده است، اینكه فردوسی هوشمند و ادبـوَر بوده است
هم یك چینش شدنی بوده است كه شده و مغز فردوسی چیده شده است،
پس بروی هم هر چینشی چه بظاهر از هوشمندی باشد ویا كوركورانه
بنگر بیاید، دارای ترازی از هوش مادی است كه ذاتی ماده است .
--
برای همین هم چینشی بنام مرد بالدار كه شدنی است ، شده وخواهد شد
گرچه امروزه نباشد. •
***
مزدك بامداد
07-12-30
پیک 138
نگارنده ی نخستین : برهان
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37238#post37238
لذا امكان واجب الوجود بودن ماده وجود ندارد .
نگارنده ی نخستین : برهان
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37238#post37238
ماده چنان نیازمند است كه با كمی فكر كردن به راحتی به این خواهیم رسید كه امكان واجب الوجود بودن ماده وجود ندارد .
یك دلیل قوی همین است كه مطرح شد ( یعنی نیازمندی ماده كه با فرض واجب الوجود در تضاد است ) و دیگری این اصل بدیهی كه فاقد شیء نمی تواند معطی آن باشد
http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
08-01-03
پیک 139
نگارنده ی نخستین : atheist
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=37540#post37540
تا
انجا که علم میداند کایینات جهت دار هستند و دارای افزایش بی نظمی پس تا
زمانی که این جهت حفظ شود چینش بیگ بنگ حتی در بی نهایت آینده هم رخ
نخواهد داد .
مثل اینکه روی صفحه مختصات از صفر به سمت مثبت بی نهایت
حرکت کنی چیزی که مشخص است تا زمانی که به هما ن سمت حرکت کنی هیگاه عدد
صفر یک و ... را نخواهی دید که همان گذشته است .
در این حالت است که میتوان گفت تعادل ترمودینامیکی حکمی بر ازلیت ماده است !
در تعادل ترمودینامیکی فقط چیز هایی مثل دما فشار حجم و
... ثابت میماند اما جنبش که گوهره ماده است ثابت نمی ماند و این جنبش
باعث تغییر و تحول در چینش ماده میشود تا جایی که به لحظه بیگ بنگ برسد .
استاد مزدک نگر شما چیست ؟
ما میدانیم كه " فعلاً " راستای دگرگونی ها در راستای به اصطلاح
مهاد ترمودینامیكی است و مهاد ترمودینامیك تنها از بسیاری
مشاهده پدید امده و مهادی برای همه زمان ها نیست. این مهاد
هم اكنون دگرگون شده و تنها نوعی " احتمالات" "ترتیب" چینش ها
را میرساند و هیچ چینشی را غیر ممكن نمیكند. ( mutiplicity )
برای دریافت بهتر، دو تاس را در نگر بگیرید كه احتمال اینكه
جمع آنها 7 باشد به مراتب بیش از انی است كه جمعشان 2 باشد.
یا احتمال اینكه در گاه خالی كردن بار اجر از كامیون، آجرها
بترتیب در كنار هم قرار بگیریند بسیار بسیار پایین تر از این است
كه آجر ها بگونه ی درهم روی زمین ریخته شوند ولی این احتمال
هر چند اندك هم باشد، صفر نیست. بر این پایه چون ماده همان جنبش
است و جنبش هم جاودانه هست، همواره دگرگونی خواهد بود ولی
چون ما نمیتوانیم یك توده اجر را از توده ی دیگر اجر تمیز دهیم،
برخلاف اجر های مرتب كه در دید ما اختلاف و دگرگونی " بزرگی"
است، میگوییم كه جهان در راستای ترمودینامیكی و بسوی "كم ترتیبی"
میرود. از سوی دیگر مگس یكروزه ای را فرض كنید كه بر روی یك
پاندول بسیار بزرگ و با شعاع مركزی بسیار بزرگ است. او و همه
زادمان های پسین او كه روی این پاندول زیسته و زاد و زای كرده اند،
میگویند كه این پاندول در یك راستای ویژه است و جهانشان را دارای
یك راستا میدانند كه گویا همواره چنین بوده و همواره نیز چنین خواهد
بود، چرا كه بسادگی زیستكرد و تجربه شان جز انی را در نمی یابد
ولی این امكان كه جهان انها یك " پاندول" باشد و یا بقول فیزیك یك
جهان سیكلی باشد، از این مشاهده ابتدایی، نفی نشده است و مشاهده
های دیگر میتوانند نشان دهند كه مثلاً جهان پاندولی است كه میتواند
در یك راستای دیگر هم روندی داشته باشد.
Mehrbod
04-10-2012, 10:46 PM
***
مزدك بامداد
08-01-08
پیک 140
نگارنده ی نخستین : atheist
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38213#post38213
استاد
مزدک یه چیزی میگن در رابطه با ساطع شدن انرژی از مغز موقع فکر کردن .....
و تاثیر ان بر روی افراد . شما به شخصه چطوری توجیهش میکنید .
اگر ما بینهایت چینش ذرات داشته باشیم و فرض کنیم ( فرض کنیم ) در بعد (5
و 5 و 5) از نقطه مهابنگ باشیم و چون بینهایت چینش ذرات داریم ممکن است
منظومه شمسی به همین شکل که داریم موجود باشد و با همین زمین و ادم های
درون ان که در 200 میلیون سال پیش از بعد ( 5 و5 و5 ) گذشته اند و الان به
فرض در بعد ( 7 و7 و7 ) هستند .
آیا نمیشود گفت ما دقیقآ گذشته همان افرادی هستیم که الان در بعد 7 و7 و7 هستند
یعنی یکی مثل من 200 میلیون سال پیش داشته چنین جمله ای را تایپ میکرده : خدایی وجود ندارد ؟
لابد از نگره ی چندكیهانی ( multiversum ) چیزی شنیده اید.
یعنی اینكه بایسته نیست كه جهان یكی باشد ( universum)
بلكه جهان های بیشماری میتوانند باشند كه سرنوشتی همچون
جهان ما داشته باشند و از جهان ما هم جدا باشند، مانند دو
دایره كه در روی دو برگ كاغذ جدا از هم نگاشته شده باشند
و هر كدام نیز در خود مرزمند ( محصور) باشند. از انجایی
هم كه زمان بی ماده و ماده بی زمان معنی ندارد و شدنی
نیست، پس ازلی بودن ماده متصور است و در نتیجه، هر گونه
چینش ممكن میتواند و بیگمان در ازل ( بینهایت منفی در محور زمان
تا كنون ) روی داده باشد و در ابد ( از اكنون تا بینهایت مثبت در محور
زمان ) هم روی بدهد. یعنی ممكن است مزدك این جمله را بارها نوشته
ولی نه لزوماً برای جناب آته ایست ...
دیگر انیكه مغز ما یك دستگاه الكترونی است و روشن است كه در
آن در اثر داد و ستد یون ها ( الكترون ها) موج های كهربایی (
الكتریكی) پدید میاید كه میتوان انها را اندازه هم گرفت ( مثلاً
موج آلفا و یا بتای مغزی و غیره) ولی اینكه امواج آهنكهربایی
( الكترو مغناتیسی) هم پدیدبیاید، دانسته نیست چون تنها این گونه
موج ها هستند كه میتوانند بتابند ( ساطع) شوند و نه موج های
كهربایی صرف( كه تنها با الكترود ها میتوان آنهارا بیرون
كشید)
برای اثر نهادن آدمها برروی هم راه های دیگری است كه بیشتر
از راه روان انجام میشود كه آنهم بحثی روانشناسی و جامعه
شناسی میتواند بشود.
***
مزدك بامداد
08-01-08
پیک 141
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38245#post38245
به آن چیزی كه شما میگویید مراجعه كردیم آن چیزی كه شما گفتید نیافتیم ؛ بلكه بر عكس همگان بر این باورند كه احتمالا الكترون و كوارك و نونترینو هم قابل تجزیه هستند .
اصولا اگر چنین باشد و ما بالافرض جزء لایتجزی نداشته باشیم چه بلایی سر شما می اید ؟
فعلاً كه هیچ ساختار درونی در الكترون و فوتون و دیگر
ریزگان بنیادین دیده نشده است! اینكه احتمالش هست هم
بله احتمالش هست كه خدا هم كشف شود !!
پس اگر را كاشتند ، مگر سبز شد!!
***
مزدك بامداد
08-01-09
پیک 142
بله همچنان كه گفتید، انرژی فروكش و فراكش دریا ها
( جزر و مد) دارای چنان چگالی نیست كه اقتصادی
باشد ولی در این زمین آزمایش هایی شده است و بهر
روی بسنده ی نیاز انرژی ما را نمیكند. نفت و سوخت
فسیلی هم رو به پایان است و میماند انرژی آفتاب و
انرژی اتمی. انرژی آفتابی هم دارای مرز است و نمیتوان
همه ی زمین را شیشه پوش و ایینه كاری كرد بر این پایه،
تنها جایگزین، همان انرژی اتمی است كه بر دو گونه تواند
آزاد شود یكبار انرژی از شكافت هسته و یكبار انرژی از
جوش هسته ای و یا فوزیون ( چیزی كه در ستارگان و در
ستاره ی هور ( خورشید) هم روی میدهد. ما هم اكنون تنها
میتوانیم این انرژی را با بمب هیدروژنی ، یعنی كنترل نشده
آزاد كنیم و كوشش دانشمندان در این است كه بتوان فرایند
جوش هسته ای را در پیرامون و روش كنترل شده ای
آزاد كرد و برای همین، پروژه ای سترگ در فرانسه آغاز
شده است كه بیگمان تا 40 سال* آینده، به بر خواهد نشست
( گزارش های پیوسته بدان را دنبال میكنم). این پروژه در
شهر cadarache در نزدیكی مارسی و با بودجه ی
2 بیلیون دلار در سال 2005 آگاز شده. آنگاه ما شاید
براستی سرچشمه ی خشك نشدنی از انرژی را خواهیم
داشت. این روند دیگر نیازی به اورانیوم و یا عنصر
دوزخی پلوتونیوم ندارد.البته هنوز سده ها و هزاره های
دیگری فراروی آدمیان است و روزی هم شاید بشود كه
بی جوش هسته ای و تنها بگمان من با پیدا كردن و دانستن
فند های كوانتومی، انرژی را یكراست از دگرگونی جرم بدست آورد.
http://imgur.com/8PYpp.jpg
http://imgur.com/qbO6Z.jpg
*
از معجزات عدد چهل !؟ http://www.daftarche.com/
http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/ http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
08-01-09
پیک 143
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38346#post38346
1-باز
هم كه با یك پرسش علمی به دلیل كم آوردن برخورد گوبلزی كردی ؛ بررسی
احتمالی یك پدیده هرگز به معنای در اگر نشستن نیست. شما فرمودید بروید
تحقیق كنید رفتیم تحقیق كردیم دیدیم كه بسیاری از فیزیكدانان بر این
باورند كه الكترون و فتون و ... "ریز بنیادین ! " نیستند و با قرائن و
شواهد علمی بر این باورند كه "احتمالا " درات بنیادین چیز های دیگری هستند
و این احتمال یك احتمال علمی است نه یك احتمال من در آوردی .
2- من میدانم درد شما چیست ؛ درد شما اینست كه با رد وجود ذرات بنیادین و
بینهایت بودن آنها كاخ ماتریالیسم خود ساخته فرو میریزد چرا ؟ چونكه در
اینصورت با فرض زمان بینهایت ؛ بهم زدن این آش ؛ آش كشك هم تصادفا ایجاد
نخواهد شد. (البته اینجا تصادف اشكالی ندارد ! و علمی است )
بیخود است!
حتی در فرض اینكه مثلاً الكترون هم بخش پذیر باشد
ناگزیر باید به جزیی بخش ناپذیر باید رسید چون از دید
ریازی هم یك چیز را نمیتوان بینهایت بار شكافت و بخش
كرد چون این بدین معنی است كه چیزی از هیچ درست
شده باشد كه تناقض است. تنها عددی كه میتوان آنرا مثلً
بینهایت بار به 2 بخش كرد همان صفر است چون نتیجه اش
هم همان صفر است ( همتای بیرونی آن مفهوم هیچ است)
یعنی هیچ را تنها میتوان بینهایت بار بخش كرد و بازهم هیچ داریم!
پس ناگزیر موجودات مركب مادی باید از موجودات و ذرات بسیط
مادی ساخته شده باشند چون محدودند !!
***
مزدك بامداد
08-01-09
پیک 144
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38349#post38349
بلكه
الزاما برای جناب آته نمی دونم چی چی . چرا ؟ وقتی ماده ازلی بوده باشد پس
احتمال پیدایش جهان ما و كلیه حوادث داخل آن بینهایت بار قطعا رخ داده ؛
چون ذرات بنیادین محدودند. این یعنی تحلیل علمی تناسخ ارواح كه خیلی جالب
است.
خیر این ها به روح كه مفهومی موهوم است ربطی ندارد!
---------- Post added at 11:46 PM ---------- Previous post was at 11:46 PM ----------
Archive: andishehaa.com - Q&A - #17
***
مزدك بامداد
08-01-09
پیک 145
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38348#post38348
چند سوال بنیادین فلسفی
1- "علت نهایی" تحولات كمی و كیفی اشیا چیست ؟
2- حدود و مرز ذرات بنیادین كدام است ؟
3- آیا می توان ذره ای را بنیادین تصور نمود در حالی كه فقط از" احتمال"
وجودشان در نقطه ای می توان سخن گفت ؟ منظورم اینست كه آنچه مایه "ثبات"
در تحول است كدام است.
4- در یك برخورد علمی صرف (و نه فلسفی ) ؛ تفاوت حركت و متحركت در ماده -
كه همان انرژی است - چیست؟ این حركت - حركت انرژی - چه نوع حركتی است.؟
1- نیروهای ذاتی 4 گانه ی مادی ( كه دراصل یكی هستند) یا همان انرژی !
2- حدود و مرز ان در فیزیك اتمی دانسته است و همان ذرات بنیادین الكترون
و كوارك و فوتون و .. میباشند.
3- ذرات مادی از جنبش درست شده اند و ویژگی جنبش همان جنبش و دگرگونی
در مكان و ساختن چینس های نوین در هر آن است. مایه ی ثبات نسبی است
و بسته به شرایط، یك چینش ( مثلاً طلا) میتواند زمان درازتری پایدار بماند و
چینس دیگر ( مانند اورانیوم ) زمان كمتری ولی چینشی كه ابدی باشد نداریم.
تنها خود گوهر مادی، یعنی جنبش ازلی و ابدی است چون اصلاً خود زمان
از جنبش متنازع میشود!
ذره تنها یك تصور نزدیك به حقیقت از حالت ماده است. موج هم همینجور.
4- انرژی و یا جنبس با بالاترین سرعتی كه جنبش میتواند داشته باشد
یعنی با تندای نور موصوف است و زمان بر او نمیگذرد !
انرژی كه مهادین ترین چهره ی ماده است، در هنگام گیر افتادن در مكان
( كه گویا ابعاد ریز فراوانی بجز سه بعد كلان هم دارد) در چهره ی جرم
نمایان میشود. در حقیقت ذرات جرم دار چیزی نیستند جز همان ذرات انرژی
كه در یك مكان كوچك گیر افتاده اند. برای فهم بهر انرژی چون یك دونده است،
زمانی كه این دونده در كمال ازادی میدود، همان انرژی بدون جرم است كه
میشناسیم و با تندای نور میجنبد. ( بزبان دیگر انرژی چیزی نیست جزجنبش)
ولی اگر این دونده در استادیوم گیر كند، یك زندانی " نسبی " است چون در عین
جنبش با سرعت نور به نگر ،میاید كه در استادیوم گرفتار است و مكان اشغال
كرده و در نتیجه جرم نشان میدهد. حال اگر این دونده در دور یك حوض گیر
كند و یا حتی در یك قفس مانند فرفره بگرد خود بگردد، بازهم در عین جنبش،
در یك مكان گرفتار است وبیشتر و بیشتر تبدیل به جرم شده است . آنگاه
میتوان از ذره جرم دار سخن گفت كه چیزی نیست جز انرژی فشرده و گرفتار.
البته آنگاه هم اگر دوندگانی آزاد باشند كه باهم این قفس را كه در درون آن
دونده ای زندانی بگرد خود دوان است، بردارند ، این دونده ی گرفتار هم
به نیروی آنها به جنبش میافتد ولی دیگر نمیتوانند با این بار با تندای
پیشین خود كه سرعت نور بوده جنبش داشته باشند. تنها زمانی كه این
دونده از قفس رها شود او و دیگرانی كه او را "حمل" میكردند دوباره
همان انرژی ازاد شده و سرعت نور را دوباره بدست میاورند.
***
مزدك بامداد
08-01-11
پیک 146
بله بازگشت به گذشته چیزی نیست جز بازسازی چینشی
كه در گذشته حاكم بوده است. بزبان دیگری زمان وجودی واقعی
ندارد و چیزی نیست جز دگرگونی چینش ها. اگر شما امروز
بیدار شوید و اتاق خود را با همان دكوراسیونی ببینید كه در بچگی
درآن بوده، یك ان حس بازگشت به گذشته به شما دست میدهد.
پس بردیگر، زمان وجود وچاعی ندارد، گذشته وآینده وجود ندارند
و تنها چیزی كه هست، ماده است در جنبش كه شما بعنوان یك
لحظه ی "زمان حال " دریافت میكنید و گذسته از سنجش چینش
پیشین كه در حافظه ی شما مانده وا چینش كنونی بدست میاید!
همچنین شما نمیتوانید در بعد زمان، همانگونه كه در بعد واقعی
مكان شدنی است، به دلخوه به پیش و به پس بروید بلكه همواره
اسیر " زمان حال" میباشید.
ابعاد جهان احتمالاً میتوانند تغییر كنند چون از 11 بـُعد جهان در
مهابنگ، تنها 3 حلقه تودرتوی ان منبسط و باز شده و هنوز هم در
حال باز شدن است. ممكن است كه مهابنگ پسین و یا پیشین
دو بعد و یا 6 بعد باز شده و یا باز شود، بسته به ارتعاش كوانتومی
و حكم آن !؟
***
مزدك بامداد
08-01-14
پیک 147
نگارنده ی نخستین : atheist
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38665#post38665
این سوالات ذهن من رو مشغول کردند .
-چرخش ماه به دور زمین و زمین به دور خورشید تصادفی است درسته ؟
-بعد از اینکه ماه و زمین به فاصله ماکسیمم رسیدن یعنی
دیگه از زمین به ماه نه انرژی و نه تکانه برود ماه از مدار چرخشی دور زمین
خارج میشه یا نه ؟
-ذرات بنیادین محدود هستند ؟ اگر محدودند چطور میتونیم
بگیم بینهایت چینش ذرات داریم ؟ پس در این صورت باید مکان رو بی نهایت فرض
کنیم که در این صورت وقوع بیگ بنگ در بی نهایت زمان با مشکل روبرو میشه .
-میشود بی نهایت جرم و انرژی رو در حجم پلانک جای داد و این به صورت تجربی قابل مشاهده است ؟
اگر بتونیم بی نهایت جرم و انرژی رو در حجم پلانک جای بدیم اونوقت پس ذرات بنیادین محدودند درست میگم یا نه ؟
اگر نتونیم اونوقت ذرات محدود داریم و با بی نهایت چینش ذرات تناقض داره پس باید بی نهایت مکان رو قبول کنیم .
با این حساب پس مهابنگ در مکان رخ داده .
-با باز شدن ابعاد دیگر جهان شرایط جدیدی بر جهان حاکم میشه یا خیر ؟ یعنی قوانین فیزیک تغییر میکند ؟
اگر 11 بعد باز و یا در همین 3 بعد کلان بمونه و مهابنگی دیگر رخ بدهد تکلیف این ابعاد چی میشه ؟
ممکن است در مهابنگ بعدی ناگهان 15 بعد باز شود .
پس مهابنگ بعدی شرایط جدید رو رقم میزنه و ممکنه در مهابنگ بعدی دیگر من و شما نباشیم .
- ابعاد در مکان وجود دارند درسته ؟
استاد روشنگری بفرمایید که دارم دیوونه میشم .
آری زمانی خواهد رسید كه اصولاً زمین در خورشید كه
" غول سرخ " شده بخار خواهد شد و همچنین ماه و غیره!
ذرات بنیادین دارای شمار محدود هستند ( یعنی ماده/انرژی
در جهان محدود و مرزمند است) بر این پایه شمار چینش
های ممكن نیز بینهایت نیست و مرزمند است. برای همین
هم گفتیم كه در زمان میتواند چندین بار تكرار شود همچنان
كه در بازی تخته نرد هم مثلاً چینش " یك و دو" بار ها
میتواند تكرار شود چون دو تاس و ششنمره بیشتر نداریم.
گفتیم كه مقدار ماده بینهایت نیست و برای همین هم در مهابنگ
و در گنجایش پلانك ، بینهایت ماده/انرژی نبوده است.
با باز شدن ابعاد هم قوانین فیزیك در اصل دگرگون نمیشوند
بلكه شرایط صدق آنها دگر گون میشود.
نمونه برای فهم:
میگوییم كه اب در 100 درجه در سطح دریا بخار میشود.
روشن است كه اگر در سطح دریا نباشیم و مثلاً بالای
كوه دماوند باشیم، آب در 70 درجه مثلاً بجوش میاید.
مكانیسم اثر ماده برهم ( همكنشی) كه ذاتی ماده/انرژی
است یكسان است و یكسان میماند ولی شرایط ، چهره های پیدایش
و كاركرد این همكنشی ها را دگرگون میكند. افتادن یك سیب
برای زمین هم از نیروی گرانش است و گشتن ماهواره هم
همینجور ولی این یكی هیچ همانند آن یكی دیده نمیشود!
***
مزدك بامداد
08-01-14
پیک 148
نگارنده ی نخستین : atheist
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38816#post38816
استاد دیر کردید امیدوارم مشکلی برایتان پیش نیامده باشد .
لطفآ به این سوال هم پاسخی دهید .
من لیوان رو از میز ناهار خوری به آشپزخانه میبرم توجیه چینش ذرات مادی در مورد علت این پدید چیه .
در اصل من در چینش ذرات تغییر و تحولی ایجاد نکردم بلکه فقط مکان چینش رو تغییر دادم .
امسال وضع محصولات صنعتی خوب نبود و علتش تصمیمات نادرست دولتمردان بود . چینش ذرات در مورد این چگونه توجیه میشود .
علت و معلول در علم ریاضیت توجیهی دارد یا خیر ؟
مثال : در اعداد طبیعی علت اومدن عدد 7 این است که بعد از 6 واقع شده.
اگر میشود : چینش ذرات چگونه برای ان توجیه دارد
اگر نمیشود : میتوان گفت علت و معلول فقط در جهان مادی مفهوم دارد و در
جایی که ماده عملآ در اون نیست بی معنی است ؟ اگر مورد دوم مورد قبول
شماست یک توجیه قانع کننده بیارید چون این یهویی به فکرم زد و خودم
نتونستم براش توجیهی بیارم .
با تشکر
در اصل شما در چینش ذرات دگرگونی داده اید چون دگرگون
كردن جای چیزی هم چینش كلی ذرات را بهم میزند ( یعنی چینش
لیوان دگرگون نشده ولی چینش " اتاق" و درون " خانه" دگرگون
شده چون لیوان بخشی از چینش " خانه" بود. همچنین خود شما)
انگیزه ی مهادین و ریشه ای همه ی دگرگونی های كلان هم همان
انبساط جهان و افزایش آنتروپی برآمده از آن است.
یعنی در واپسین نگاه، همه كارهای ما در راستای پیدا كردن و
گساردن انرژی است و همه نبرد ها هم بر سر این انرژی است
كه كدام یكان انرژی-گسار ( یعنی آدم و جانور و .. كه واحد ها
و سیستم های مذرف كننده ی انرژی هستند) انرژی بیشتری بدست
آورده و بگسارد ( مصرف كند) --> مصرف كردن انرژی هم
یعنی همان بیشتر كردن آنتروپی جهان ! و گرنه انرژی كه از
میان نمیرود بلكه در اثر مصرف، پراكندگی آن بیشتر شده و
مصرف كردن آن دشوار تر میشود.
همه جنگ های ما و یا حتی كنكور سراسری و یا دعوا برای
دوست دختر و یا فحش دادن بهم و یا بازی قایم موشك و غیره
همه نماد های از نبرد فرازیست ( نبرد بقا) برای بدست آوردن
انرژی هستند.
آری پدیده " علت و معلول" تنها در جهان مادی و برای ماده
مشاهده و آروین ( تجربه) شده است و نمیتوان آنرا به
جهان و موجودات ! غیر مادی نیز بست!!
***
مزدك بامداد
08-01-14
پیک 149
نگارنده ی نخستین : Renad
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38706#post38706
در
لابلای پرستیژ دانشیك سر از استدلالات فلسفی در آوردید ؟ پس به قول فلاسفه
یونان یك "اتم" لازم است وجود داشته باشد ؟ چه چیز موجد حركت این "اتم" می
شود ؟ - كه آن خود موجد حركت سایر مواد می گردد ؟ -
(اتم را به معنی فلسفی بكار بردم )
اتمی كه خود تجزیه ناپذیر است ؛ و سنگ بنای كائنات را تشكیل میدهد ؛ چه عامل و یا عواملی به جنبش و حركت درش می اورد ؟
بیخود و چند سفسته پیاپی است!
نخست اینكه آروین ما نشان داده است كه ذره هایی هستند كه
خود دیگر از ذره های كوچكتری درست نشده اند.
چون شما این دستاورد دانشیك را پذیرا نشدید، ما از ریاضی
كه زبان طبیعت و خرد بلورین است ، برای شما فرنود آوردیم
و این به " فلسفه" كاری ندارد. اصولاً امروز دیگر فلسفه
دنبالچه و پیرو دانش است و مانند دوران ارستو دیگر نیست!!
این یك سفسته !
دیگر اینكه فرزانگان یونانی بودند كه باور داشتند كه جهان از
ذرات بنیادین بخش ناپذیر درست شده است و واژه ی بخش
ناپذیر در یونانی همان " آتوم" است.
در سده های تازه كه دریادتند كه باشندگان همه ساختار پیوسته
ندارند و دانه دانه هستند و از گلوله های عنصر های شیمیایی
درست شده اند، دانشمندان ان نام را برای انی ذره ها برگزیدند
به این گمان زود رس كه این ها همان ذره های بخش ناپذیر
هستند كه دیرتر روشن شد كه انیها خود نیز تا دو سه تراز
ژرفتر بخش پذیرند.
براین پایه مفهوم فلسفی اتم با مفهوم علمی اتم جداست بیسواد!
و بكار بردن یكی در رد دیگری یا از بیسوادی و یا از شارلاتانیسم
و فریبكاری است. امروزه كماكان فلسفه ی اتومیستی استوار
است چون ذراتی داریم كه دیگر خود از ذرات كوچكتری
درست نشده اند و همین ها سایسته ی نام و مفهوم " فلسفی"
اتم (= بخش ناپذیر) هستند ولی از انجا كه " نام " اتوم در
فیزیك به ذرات " عناصر" گفته شده و جا افتاده است، دیگر
از بكار بردن در كانتكست های دیگر خودداری میشود تا بیسواد
ها قاتی نكنند و شارلاتان ها بل نگیرند!!
عامل حركت ویا همان جنبش ، همان است كه در فیزیك بنام
انرژی شناخته میشود، هرگاه انرژی به ذره ای بچسبد
و یا سوار آن شود، ذره دارای جنبش میشود ، پس میجنبد!
هرگاه انرژی از ذره جدا شد، آنگاه ذره دیگر جنبش ندارد.
( البته خود ذره هم از جنبش درست شده است)
***
مزدك بامداد
08-01-16
پیک 150
نگارنده ی نخستین : atheist
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=38862#post38862
استاد چگونه به این نتیجه رسیده اند ؟
اگر مکان بینهایت باشد مرزمند نیست
چگونه به این نتیجه رسیده اند که تمام ماده و انرزی جهان در این نقطه جمع شده .
حتی امکانش هم نیست که یک ذره خیلی کوچک که در جهان است در نقطه مهابنگ نبوده ؟
مهابنگ میتوانسته رخ بده اگر و تنها اگر تمام ماده و انرژی جهان در ان نقطه جمع میشده . این رو چگونه توجیه میکنید ؟
پس چرا میگویند قوانین فیزیک بعد از بیگ ینگ اعتبار دارد ؟ چه عاملی باعث
شد در ان زمان قوانین جدیدی بر جهان حاکم شود .پس مهابنگ هم که چینش ذرات
است در مکان اتفاق افتاده چون چینش هم از نظر من جابه جایی در مکان است .
گسترش خود مکان رو که در چند پست بالاتر گفتید برای من روشن کنید .
این در جواب این بود
اگر بود من متوجه نشدم میشه واضحتر میگید .
با تشکر
1- دانش میگوید كه مقدار ماده در جهان محدود است
و همان مقدار محدود كم و بیش نمیشود. اگر بینهایت
بود كه دیگر اصل پایایی ماده/ انرژی بی مورد میشد!
پس شمار ذره های ماده/انرژی در كیهان محدود است.
2- چون شمار این ذره ها محدود است، چینش های
گوناگونی كه این شمار محدود میتوانند درست كنند هم
سرانجام محدود است.
3- مكان هم محدود است( گرچه در حال گسترش) ولی
بیكران است. چم بیكران هم اینست كه لبه و كناره و
كرانه ندارد. برای نمونه سطح كره ی زمین محدود است
و چند دریا و خشكی بیشتر ندارد ولی بیكران است، چون
گوی مانند ( كروی) است و بر روی ان هر اندازه كه بروید
به لبه و مرز مكان نمیرسید بلكه فوقش به همانجایی میرسید
كه پیشتر هم بوده اید. یعنی اگر شما هما كنون با كشتی
كیهان پیما به سوی بیرون از منظومه ی خورشیدی و دور
از زمین پرواز كنید و راه خود را هم كژ نكنید، از سوی
دیگر راستای آغاز مسافرت، باز به زمین میرسید !
4- همه ذرات مادی این جهان در همان گنجایش بوده اند.
این روشن ینست كه مهابنگ به چه اندازه از ماده و چگالی
آن نیاز دارد. شاید هم نیمی از ماده ی كنونی برای یك مهابنگ
دیگر كوچولوتر بسنده باشد. ( برای همین هم میگویند كه جهان
های دیگری هم شاید باشند كه هر كدام از مهابنگ بزرگ
و كوچك خودشان بدست امده باشند.
5- میگویند كه انی قانون ها پس از مهابنگ اعتبار دارند
چون در محاسبه ی ریاضی در زمان كمتر از پلانك، به
پاسخ ریاضی بینهایت ویا بخش بر صفر میرسند ولی در عمل
این دلیل نیست كه این قوانین پیس از انهم اعتبار داشته اند یا خیر.
برخی از قانون ها هم دارای سرشتی هستند كه آنها را به شرایط
تعریف قانون وابسته میكند. برای نمونه قانون نگذشتن از
چراغ قرمز جایی اعتبار و وجود دارد كه اصولاً چراغ قرمزی
وجود داسته باشد و روشن است كه در میان قبیله های ادمخور
آفریقا اعتبار و مورد مندارد. زمانی هم كه از " بی اعتباری"
برخی قانون ها در بیگ بنگ سخن گفته میشود هم از برای
همین است، چون با گردآمدن كل ماده در یكجا، دیگر مورد
صدق قانون وجود ندارد ( مثلاً ربایش الكترون و پروتون
و ربایش زمین و ماه و .. همه یكی هستند)
6- دگرگونی در چینش میتواند در مكان باشد و یا نباشد.
مثلاً فرفره ای كه ساكن است با فرفره ای كه میچرخد
در یك مكان هستند ولی با هم تفاوت دارند. دگرگونی های
" كوانتومی" هم هستند كه مكان در انها موردیت ندارد.
7- خود "جا" و یا مكان دارد بیشتر میشود.
باید مكان را رویه ی یك گوی 4 بعدی فرض كنید ( مثلاً زمین
یك گوی و 3 بعدی است و اگر بزرگ شود، مساحت ها كه رویه ی آن
هستند، مثلاً كشور ایران هم بزرگ خواهد شد) این گوی 4 بعدی هم دارد
بزرگ میشود و بر این پایه، اگر جهان مثلاً 100 لیتر جا
داشت، اكنون 100000 لیتر جا دارد!
8- منظور این بود كه همه كارهای ما و پدیده های جهان
در راستای همین گسترش و " سرد" شدن جهان و افزایش
آنتروپی و كم شدن تمركز انرژی است. دور شدن كهكشان ها
از هم، به همان انگیزه است كه دویدن ادم در پی نان !
نان=انرژی متمركز و دارای اتروپی كم -->
مدفوع=تراكم انرژی كمتر و آنتروپی بیشتر شده!
انرژی نان منهای انرژی مدفوع=انرژی گرمایی كه
از راه پیكر و كار ها ما ( فوتبال و ..) در جهان پخش
میشود و دیگر قابل استفاده نیست! و تنها به آنروپی
جهان می افزاید!
***
مزدك بامداد
08-01-16
پیک 151
[quote]
گرچه بین دانشمندان اختلاف نظر هست و آروین شما هم بدرد خود شما می خورد ولی فرض كنیم اینطور باشد.
معلوم می شود هنوز مفهوم فلسفه را خرد بلورین شما
فرنود نكرده ! یك گزاره منطقی در عین حال یك گزاره فلسفی هم هست ؛ و هرگز
فلسفه پیرو علم نبوده و نیست ؛ اصلا یعنی چه این حرف ؟
مثلا اینكه كل بزرگتر از جز است و یا اینكه هر
معلولی نیاز به علت دارد و یا اینكه "چون انرژی و ماده وقتی بهم تبدیل می
شوند چیزی غیب نمی گردد پس ازلی و ابدی اند " فلسفی هستند نه علمی !
منظورم اینست كه اصل استنتاج فلسفی و منطقی است و امروزی هم نیست بلكه دقیقا ارسطویی است و درست هم هست.
این را كه من یادت دادم تحویلم نده . مصادره نكن.
مطمئن باش بعدا چیز های
دیگری هم روشن خواهد شد. هم اینك بسیاری از دانشمندان بر روی اینكه ذرات
بنیادین شما واقا بنیادین هستند علامت سوال گذاشته اند.
[color=blue]بله درك میكنم ؛ چون هدف وسیله را توجیه میكند و
اصل بقا جن به ما می گوید بهینه اینست كه ناجوانمردانه طرف را بكوبیم تا
پیروز میدان شویم این را می گویی. من كه خود برای شما باز كردم كه بین
"اتم فلسفی " و "اتم علمی " فرق قائلم چرا می گی ؟ چون "جوانمردی " مفهومی
ارزشی است كه در ماتریالیسم استالینی جایی ندارد.http://imgur.com/L1RAH.gif [/size]
پس عامل حركت همان انرژی است ؛ عجب !
پس ما چیزی داریم بنام ذره ؛ كه اگر انرژی به آن بچسبد آن ذره حركت می كند !
انرژی باعث چه نوع حركتی از انواع حركت می شود ؛ چرا انرژی باعث حركت می شود ؟
اصلا توجه میكنی چی می گی ؟ این كه دور باطل است و تا
آن جایی كه من میدانم فرنودی برای رد دور هنوز از علوم تجربی صادر نشده
.یا به سوالاتم پاسخ بده یا ترا به اماكن می سپارم :
1- عامل حركت چیست ؟ (حركت هر چیزی )
2- اگر ذره همان جنبش است پس چسبیدن انرژی به ذره و انگه به حركت در آوردن آن چه می شود ؟
این حرف های متناقض را برای آن شاگردانی بنویس كه احتمالا عرب زبانند و فارسی ایران باستان را نمی دانند.
1- بیخود است، در ذرات بنیادین اختلاف نظر نیست.
فرضیه هم كه مقام اصل اثبات شده را ندارد.
2- شما اینجا فلسفه و منطق را با هم قاتی كردید كه
دو مقوله جدا هستند ! گویا چون ارستو دستی در
هر دو داشته!!
استنتاج و اینها، به مقوله ی منطق logics بر میگردد
در حالیكه هزار جور فلسفه گوناگون داریم !!
فلسفه و حتی خود منطق هم از مشاهده و آروین بدست
آمده و حتی خود خرد ( عقل) هم همینگونه بدست آمده
است و بر ان پایه چون دانش بهترین مشاهده و آروین
خردمندانه است، پس فلسفه هم نمیتواند چیزی بگوید كه
بر پاد دانش باشد و برا یهمین امروز فلسفه دنبالچه ای
از دانش شده است و جایگاه و ارزش پیشین را ندارد!
3- اكنون كه از ما با سیلی یاد گرفتید بیسواد!!
4-این سفسته ی مصادره به مطلوب آینده است!
هر چیز اثباتی را میتوان به آینده ارجاع داد!
مثلاً انیكه در اینده خدا اثبات خواهد شد !!
بهرروی روند كند شدن بخش كردن ذره ها نشان میدهد
كه در صورتی هم كه یك ذره ی بنیادین هم باشد كه
بعدان روشن شود كه از دو و یا چند ذره است،
همان تازه ها ذرات بنیادین خواهند بود !
یعنی در مهاد و پرنسیپ ذرات بنیادین چیزی دگرگون نمیشود!!
5- بله بارها گفتیم كه گوهر این جاهن همان جنبش است
كه همه چیز از ان ساخته شده است و نام دانشیك اش
همان انرژی است. یعنی یك ذره ی انرژی همان یك بسته
از انی عصاره است، یك بسته ی جنبش ! برای همین هم
به هر چیزی كه بچسبد به جنبش آن افزوده میشود،
در دانش میگویند به انرژی ان افزوده شده!
خود ذرات جرم دا هم كه انرژی به جنبش آنها می افزاید،
از خود همان انرژی درست سده اند، كه در صورت و چهره ی
این ذره گرفتار در مكان است ( مانند فرفره ای كه دور خود
میچرخد).
شما میتوانید یك چنین فرفره ای را روی ك دست خود
گرفته و انرا از اینجا به انجا ببرید. پس در عین داشتن
جنبش درونی، میتواند جنبش بیرونی هم داشته باشد!
ذره جرم دار هم همین است، همان نارژی و جنبس فشرده
و گرفتار در مكان است ( انشتین) و در عین حال، یك ذره ی
انرژی ( آزاد) میتواند بدان جنبش در بیرونی در مكان هم
بدهد ( با چسبیدن خود به ان ذره جرم دار).
مانند شما كه فرفره را برداشته و بجای دیگر میبرید!
اكنون این فارسی فهم شد بیسواد !؟
***
مزدك بامداد
08-01-16
پیک 152
نگارنده ی نخستین : هیچکس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39056#post39056
آقای مزدک بامداد، مرا به سبب فضولی در میان سخن ببخشید. سوالی دارم که امیدوارم پاسخ گویید. این
برای روشن شدن ذهن است:
شما می گویید شمار ذره های مادی محدود است.
همچنین می گویید مکان نیز محدود است.
یعنی ذره های محدود قرار گرفته اند در مکان محدود. این تلقی من است که اگر اشتباه است باید
توضیح دهید تا بیشتر بفهمم. سوالات پیش پا افتاده وقت شما را تلف خواهد کرد؛ می دانم!
اما مهر ورزید و به زبانی ساده توضیح فرمایید. کوتاه و مختصر انچنان که در حد فهم من باشد.
با تشکر و احترام.http://www.daftarche.com/
http://www.daftarche.com/
آقای "هیچكس"، آری شما نوشته ی ما را بخوبی
در یافتید. دانش نوین چنین میگوید كه اندی " ماده"
( مثلا ً چندین میلیارد تـُن ) در اثر گسترش " جا "
( مكان) در همان " جا" پراكنده شده است و این
جا هم دارد ( فعلا ً) هی بیشتر میشود ( ولی بازهم
مقدار محدود ، مثلا ً چند سال نوری مكعب است)•
***
مزدك بامداد
08-01-16
پیک 153
نگارنده ی نخستین : هیچکس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39061#post39061
ممنون از این که پاسخ گفتید.
اکنون می خواهم بدانم مقصود شما از این که می فرمایید ماده ازلی است یعنی چه. پستهای
پیشین را به دقت خوانده ام. (البته چنین می پندارم) گویا عقیده دارید ماده ازلی است به این
معنا که در هر زمانی ماده بوده است. یعنی ما نمی توانیم زمانی در نگر بگیریم که ماده ای نبوده
باشد. آیا درست دانستم؟ اگر سوالاتم را محدود مطرح می کنم برای این است که از پاسخ های
شما گیج نشوم. این ضعف من است. شما از ضعف من چشم پوشی کنید و پاسخ بفرمایید. یک
دنیا سپاس.
بله "ماده" ( كه آنرا با ماده ی عوام كه
تنها به ذرات جرم دار میگویند عوضی
نگیریم) ازلی است، یعنی همان چیزی كه
همه چیز ها از ان درست شده است،
( كه همان جنبش و یا انرژی=ماده)
ازلی است چون زمان از جنبش بدست
میاید و وجود واقعی و ناوابسته ( مسقل)
از جنبش ( ماده) ندارد!
بر این پایه نمیتوان زمانی را در نگر گرفت
كه پیش از ان ماده نبوده باشد، یعنی ماده
آفریده شده نیست، خود وجود و بودن و جنبش
است كه گوهره ی بودن هم همان است!البته امیدوارم گیجترتان نكرده باشم !
•
Mehrbod
04-10-2012, 10:46 PM
Archive: andishehaa.com - Q&A - #18
***
مزدك بامداد
08-01-17
پیک 154
االبته یاد آور میشویم كه همه جا، یعنی جایی كه شما
و من هم اكنون هستیم، همان مكان مهابنگ است!
چرا كه همه ماده در یك مكان بوده و این مكان كش
آمده و بزرگ شده است و بر این پایه، هر تكه و ذره
از مكان، زمانی همان مكان مهابنگ بوده است و
مركز ویژه ای در این جهان نمیتوان برای مهابنگ
در نگر گرفت.
***
مزدك بامداد
08-01-17
پیک 155
نگارنده ی نخستین : هیچکس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39110#post39110
نه خیلی خوب بود استفاده کردم سپاسگزارم. من از خلاصه آنچه خواندم به نتیجه ای رسیدم که
در ادامه بیان می کنم بررسی بفرمایید که درست فهمیده ام یا خیر. برداشت من این است که ما
زمان را با حرکت ماده درک می کنیم. از طرفی ظاهرا طبق نظریات علمی کل ماده قبل از مهابنگ
در مکان کوچکی فشرده بوده است و سپس پس از مهابنگ گسترش پیدا کرده است. سوال من
این است که خود کل این ماده، که بسیار فشرده بوده است (فرض کنیم ان را به صورت یک گوی
کوچک در نظر بگیریم) آیا خود این گوی کوچک (قبل از مهابنگ) حرکت داشته است؟
به عبارت دیگر خود این گوی کوچک (ماده فشرده) زمانمند است؟ چون تا جایی که فهمیدم
نمی توان حرکت را بدون زمان در نگر گرفت.
من پرسش را به زبان خویش مطرح کردم. ممکن است از دید علمی گسترده شما خنده دار بیاید.
باز هم مرا ببخشید. سپاس
1- بوارونه، زمان را نمیتوان بدون جنبش
انگاشت. جنبش بنیادین است.
2- تصور یك گوی كوچك در مكان نادرست است،
چرا كه همه ی مكان، خود محدود به این گنجایش
( گنجایش پلانك ) بوده و مكانی بیرون از این
گوی وجود نداشته كه این گوی بخواهد در آن
جنبشی داشته باشد یا خیر!
بزبان دیگر، همه جنبش و مكان, درون این گنجایش
كم درهم فشرده بوده و با افزایش این گنجایش،
جنبش در این گنجایش ( حجم) پراكنده شده است.
مكان كنونی از همان مكان درهم فشرده, باز شده.
--
از انجاییكه انگاشت 4 بعدی برای ما باشندگان 3
بعدی اندكی دشور است، شوربختانه بسیاری از
دوستان ، مهابنگ را چنین تصور میكنند كه گوی
كوچكی در مكان !! بوده كه همه ماده در آن بوده!
در حالیكه اصولاً مكانی جز "گوی " در كار نبوده
و این "گوی گوچك" در مكان نبوده بلكه خودش
مكان بوده و است.
برای همین هم میگویند كه مهابنگ، همان
انبساط مكان است و نه انفجار ماده در مكان !
***
مزدك بامداد
08-01-17
پیک 156
برهان بازگشت بی پایان
(1) از بی خدایان بپرس علت بیگ بنگ چه بود؟.
(2) بدون توجه به پاسخ آن ها بپرس از کجا می دانند.
(3) این رویه را ادامه بده تا جایی که آن بی خدا بپذیرد که پاسخ یکی از پرسش ها را نمی داند.
(4) تو پیروز شدی!
(5) پس خدا هست.http://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
08-01-17
پیک 157
نگارنده ی نخستین : نوترینو0
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39092#post39092
..بسیار عالی ! با زبان کلمات فارسی بهتر و ساده تر از این نمیتوان توضیح داد!
برای فهم این مطلب شاید سالها مطالعه لازم باشد!
شرمنده می فرمایید!
انا بشر مثلکمhttp://www.daftarche.com/
***
مزدك بامداد
08-01-17
پیک 158
نگارنده ی نخستین : هیچکس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39139#post39139
سپاس. پس دانستم که تصور این که بپندارم که گوی کوچکی در مکان بوده است در نگر
علمی شما نادرست است. این را دانستم. فقط نکته دیگری برایم مجهول است. این چیز محدود
(همان مکان یا ماده فشرده) در کجا گنجیده بوده است؟ بالاخره این مکان همان طور که گفتید
محدود است خارج از این حد چه بوده است؟ مکان دیگری بوده است؟ علم در این باره چه
می گوید؟ شاید اصلا کل مطلب را درست متوجه نشده باشم.
نکته دیگری هم هست فرمودید گوی کوچک در مکان نبوده بلکه خودش مکان بوده. این به این
معناست که ماده فشرده و مکان یکی هستند؟ و یا اینگونه نیست و من باز در درک موضوع به
خطا رفته ام؟ می دانم که ساده سازی پاسخ های علمی دشوار است. از این که به زحمت
می افتید شرمنده ام.
نگفتیم كه ماده و مكان یكی بوده اند.
بلكه مكان خیلی كوچك بوده پر از ماده.
مقوله های بیرون و درون، " در" جایی و ..
همه ازبودن ما در مكان و مشاهده ی مكان
سرچشمه گرفته اند و به مغز ما اندر شده اند.
بر ای پایه نمیتوان این مفاهیم را برای خود
مكان بكار برد و گفت كه بیرون از مكان چه بوده ،
همچنانكه نمیتوان گفت كه پیش از زمان چه بوده!!
اینهم یك پیام همانند ما در این باره :
چه کسی گفته که چون زمان بی وجود ماده معنی ندارد پس ماده ازلی است؟ چرا نباید شروع زمان را از شروع خلق ماده فرض کرد؟
مقوله هایی چون " آغاز" ( شروع) و پایان ، خود در بستر
بـُعد ها dimensions تعریف و فهم میشوند و
نمیتوانند بر روی خود این بعد ها هم بكار روند.
همچنان كه درریاضی ، خود دستگاه مختصات
دارای آغاز و پایان و .. نیست بلكه شكل و یا
موجود هندسی( خط، نقطه، دایره ، ..) كه در
این دستگاه مختصات است، دارای آغاز و
پایان و پس و پیش و بالا و پایین و ... است!
برای فهم بهتر، هویج كه در بعد مكان است دارای آغاز و پایان
است چون جایی هست كه هویج دیگر نیست و همین هویچ در بعد
زمانی هم آغاز و پایان دارد، چون زمانی بوده كه هویج نبوده
و زمانی بوده كه وجود هویج آغاز شده و زمانی هم وجود هویج
به پایان رسیده است.
ولی ما نمیتوانیم بگوییم كه جایی هست كه پس از آن دیگر جایی
نیست و جا دیگر تمام شده و یا جایی هست كه در ورای آن دیگر
جایی نیست و مكان از انجا آغاز میشود. همچنین نمیتوان گفت كه
زمانی بوده است كه در یك لحظه پیش از ان ! زمان نبوده است
و زمانی خواهد بود كه پس از ان زمانی دیگر نخواهد بود.
بر این پایه همچنان كه گفتیم، واژگانی چون ( ,in , out, before، after
آغاز و پایانend, begin, ) خود واژگان ابعادی dimensional یعنی
یا temporal و یا local هستند و زیر مفهوم بعد ها تعریف و
تجربه و دریافت شده اند و نه روی آنها. یعنی نمیتوان از شروع
زمان سخن گفت و زمانی متصور نیست كه پیش از ان زمان نبوده!
( و یا مكانی كه دوسانت در پس آن مكان دیگر نیست!)
از سوی دیگر نمیتوان رد كرد كه زمان بی جنبش و ماده مفهوم
ندارد، چون مفهومی ذهنی است كه از نرخ جنبش متنازع میشود
( بقول پو سینا ، موجود ضعیف ! است) یعنی اگر ساعت و شب
و روز ضربان قلب و .. نباشد شما نمیدانید كه زمان " گذشته"
یا خیر! و بر این پایه زمان جایی هست كه ماده هم هست.
بزبان دیگر میتوان گفت كه در هزجایی كه زمان هست ماده هم
هست و یا ماده در هر زمانی هست كه همان معنی ازلی بودن است.
( ازل=بینهایت منفی در محور زمان )
( ابد=بینهایت مثبت در محور و بعد زمان)
--
از سوی دیگر هر فعلی نیاز به زمان دارد و خلق و یا آفرینش
هم همین است بویژه كه آفرینش یعنی انیكه چیزی در یك زمانی
نیست و زمانی پس از آن، هست !! پس آفرینش خود در بستر زمان
شدنی و بر خود زمان نمیتواند جاری شود.
امیدوارم روشن گفته باشم.
***
مزدك بامداد
08-01-19
پیک 159
نگارنده ی نخستین : Zanbor
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39222#post39222
نگارنده ی نخستین : مزدك بامداد
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=3835#post3835
حقیقت چیزی نیست جز شناخت درست از واقعیت جهان " بیرونی".
تنها با این شناخت درست شما میتوانید واقعیت را بسود فرازیست
بهینه ئ خود دگرگون كنید..................
مزدک جان کم کم دارم با مسلک شما آشنا میشوم . اما دوست دارم بدانم از اینهمه بحث علمی که داشتی چه چیزی را اثبات خواستی بکنی؟
منتظر پاسخ شما هستم.
كم كم اینرا هم در خواهید یافت.•
***
مزدك بامداد
08-01-20
پیک 160
نگارنده ی نخستین : Zanbor
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39272#post39272
نگارنده ی نخستین : مزدك بامداد
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39261#post39261
كم كم اینرا هم در خواهید یافت.
...
•
امیدوارم جناب مزدک
ولی من خیلی راحت تر این جور پاسخ علمی رو برای خودم حلاجی میکنم، به نظر
من این بحث های غلیظ فقط تونلی است برای رسیدن به آنچه میخواهیم .
به هر حال صبر میکنم تا ببینم ادامه پاسخ شما به جناب هیچکس چه خواهد بود
چون من تاپیک را به طور جدی از سوال جناب هیچکس دنبال میکنم . تاپیک های
قبلی خیلی سنگین بود.
به امید یافتن حقیقت...
البته همه ی كارهای ما برای رسیدن به آنچه است
كه میخواهیم ولی این زمانی شدنی است كه دارای
شناخت درست بوده و سخن مان راست باشد و گرنه
به آنچه میخواهیم نمیرسیم و یا اینكه خواسته ی ما
پندارین ( خیالی) و یا" نا مشروع" و ..بوده است.
پس پرسشی و سرزنشی در این نیست كه هر كس
در راه رسیدن به آنچه میخواهد تلاش میكند، بلكه
سرزنش در راه و روش و راستی این تلاش است!
راستی كـُن كه راستان رَستند
در جهان ، راستان قوی دَستند!•
***
مزدك بامداد
08-01-20
پیک 161
نگارنده ی نخستین : هیچکس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39343#post39343
آقای
بامداد. قسمت اول را به دقت خواندم. چون برای من سنگین بود مجبورم سوالاتم
را بخش بخش کنم و در هر مورد سوال نمایم. علت این که اندیشیدم شما در
توضیحتان برای من ماده را همان مکان گرفته اید این جمله شما بود:
"شوربختانه بسیاری از
دوستان ، مهابنگ را چنین تصور میكنند كه گوی
كوچكی در مكان !! بوده كه همه ماده در آن بوده!
در حالیكه اصولاً مكانی جز "گوی " در كار نبوده
و این "گوی گوچك" در مكان نبوده بلكه خودش
مكان بوده و است. "
من از جمله هایی که با قرمز مشخص کرده ام و ظاهرا به اشتباه پنداشته ام
که شما مکان و ماده را یکی می دانید. نمی دانم درست فهمیدم یا نه پس به هر
حال در نگر علمی مکان و ماده جدای از هم هستند اینطور نیست؟ البته فهمیده
ام که این مکان خیلی کوچک بوده و ماده فشرده هم در ان بوده چنان که نوشته
اید:
"...بلكه مكان خیلی كوچك بوده پر از ماده. "
بنابراین با خودم اندیشیدم که مکانی هست و ماده ای جدا از آن و این دو
یکی نیستند. نمی دانم درست فهمیدم یا باز راه به غلط پیمودم.از مهربانی
خود راهنمایم باشید. http://imgur.com/8jKcT.gif
روشن است كه مكان و ماده دومقوله و مفهوم جدا
از هم هستند . امّا برخی نگره های تازه هستند
كه اصولا ً ماده/انرژی را یك ویژگی هندسی مكان
میدانند، یا نگره هایی مكان را یك " تور اسپینی "
میدانند . (این تور میتواند درهم تا شده مانند
یك دستمال ابریشم ظریف، بسیار كوچك و یا
بسیار گسترده شود ?) . این نگره بر خاسته
از آموزه ها و دیدگاه های كوانتومی است.*The fabric of space: spin networks
البته این ایده از سوی دانشمند نسبیتی داده شده بود
( Roger Penrose ) ولی از سوی دانشمندان
كوانتومی درنگره ی " گرانش كوانتوم گرداری"**
( loop Quantum gravity ) گرفته و بكار برده شد.
نگره ی مانند بدان هم هست كه ماده/ انرژی خود
هم ارز مكان است و ماده میتواند به مكان تبدیل شود،
مثلان چندین میلیون متر مكرب مكان، هم ارز چند
الكترون ولت ماده/انرژی است.( در حد گمانه زنی و اثبات نشده)
بهرروی انچه میدانیم این است كه مكان تهی وجود ندارد
و مكان مانند یك اَبَر دریای انرژی ( انرژی مینیموم) است
كه در آن لرزش های كوانتومی روی میدهند.
جستار افكت كازیمیر و " كف اسپینی " spin foam و
.. میتواند به خواننده در این باره یاری برساند.•
*http://www.einstein-online.info/en/spotlights/spin_networks/index.html (http://www.einstein-online.info/en/spotlights/spin_networks/index.html)
**
http://cgpg.gravity.psu.edu/people/Ashtekar/articles/rovelli03.pdf (http://cgpg.gravity.psu.edu/people/Ashtekar/articles/rovelli03.pdf)
***
مزدك بامداد
14:16
پیک 162
نگارنده ی نخستین : هیچکس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39351#post39351
پاسخ های علمی خوبی بود. سپاس
بیایید کمی فلسفی تر به قضیه نگاه کنیم. آیا می شود چنین گفت که ما هرگز نمی توانیم
ماده ای بدون مکان داشته باشیم. یا به عبارت دیگر ماده همواره محتاج مکان است؟
چنین برداشتی درست است؟
مهر می ورزید؟!
آنچه میدانیم این است كه ماده و مكان بروی هم اثر دارند و
باید از راهی " همجنس" و یا همكنش باشند. چون دیگر از
انشتین میدانیم كه ماده ، مكان را خم میكند و جنبش ماده/ا نرژی
در مكان هم پیرو این خود این خمیدگی هاست و هم اینكه
میدانیم كه مكان میتوان در هم كشیده و یا از هم واكشیده بشود.
براین پایه، بر خلاف پندار ارستو تا نیوتون، مكان چیزی كاملاً
جدا از ماده و یا تنها یك بستر باشندگی ( بستر وجودی) نیست
بر این پایه، باید در نگاه نخست منطقی ،میان ماده/انرژی و مكان، یكی اصل و یكی فرع باشد.
چنانكه برای نمونه، انرژی اصل و جرم فرع است. یعنی انرژی بدون جرم میتواند باشد
ولی جرم بی انرژی نمیتواند باشد، چون جرم همان انرژی فشرده است.
در اینجا هم اگر ما انرژی ( ماده) را اصل بگیریم، میتوان گفت كه مكان
بدون ماده شدنی و انگاشتنی نیست ولی انرژی بی مكان شدنی و انگاشتنی
است.
اگر كه نه، مكان را مایه و گوهره اصلی دانسته و انرژی( ماده) را
بر ان فرع بدانیم ( یعنی ویژگی و حالت ویژه ای از مكان بدانیم)،
آنگاه بوارونه، مكان بی انرژی/ماده شدنی است( چون خودش آنگاه
چهره ی بنیادین ماده بشمار میرود و میتواند به انرژی دگرگون شود)
پس بدید من میتوان یكی از ایندو را گفت ولی نمیتوان لزوماً هردو را گفت.
یعنی همینجوری نمیشود گفت كه ماده بی مكان و مكان بی ماده شدنی نیست.
البته بدید خود من اصولاً یك گوهره و مایه ی مهادین تر بوده است كه نخست به 2 چهره ی
1:انرژی و 2: مكان در آمده و سپس خود انرژی هم به چهره ی 3: جرم درآمده
و خود جرم هم به 4 حالت تركیبی هوایی و ابی و سنگی و آتشی
( گاز و مایع و جامد و پلاسما) در امده و الخ ..
پس میبینید كه من تنها پاسخ فلسفی كوچكی دارم چرا كه نباید از دانش
و دستاور های آن، به بهانه ی " فلسفیدن" با گمانه زنی دور بشویم .
---------- Post added at 11:46 PM ---------- Previous post was at 11:46 PM ----------
Archive: andishehaa.com - Q&A - #19
***
مزدك بامداد
08-01-23
پیک 163
بازنوشت :
نگارنده ی نخستین : atheist
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39460#post39460
میشود یک دیده وسیع تری از شکل شمایل مکان به من بدهید .
برای مثال شما گفتید ممکن است اگه ما از زمین با فضا پیما دور شویم و در یک خط راست حرکت کنیم دوباره به زمین بر میگردیم . اما اگه مثل شکل زیر ما مستقیم برویم( خط سیاه) هرگز به زمین نمیرسیم ولی اگه دورانی برویم ( خم قرمز ) میرسیم . پس منظور شما از مکان یک گوی گرد و قلومبه نیست میشود بیشتر توضیح دهید .
http://imgur.com/furpm.jpg
نظریه جهان های موازی همینه که چندتا گوی دیگه همینطوری وجود داره درست فهمیدم ؟ این جهان های موازی همین مقدار تن مایه و توانمایه مارو دارند ؟ اگه میشه یک توضیح مفصل در مورد جهان های موازی و مکان و مقدار ماده و انرزی ان و دیگر چیزهای ان بدید یا لینک دهید خودم مطالعه میکنم .
راستش من تاحالا فکر نمیکردم مکان اینگونه که میگویید باشد گمان میکردم بینهایت است و هرچه هست مکان و ماده است . اما اگر مکان گوی باشد و ماده هم درون ان و از ان هم نتواند تجاوز کند بیرون این گوی چیست ؟ این گوی خودش در کجاست ؟ غیر از این گوی چیز دیگه ای هم هست و چطور میشه ثابت کرد هست یا نیست ؟
اگه کسی از بیرون مکان به این گوی نگاه کنه گوی رو درون چه میبینه ؟
نگر خودم رو این طوری بیان میکنم .
یک اتاق خلا و کاملا ایزوله داریم و یک بادکنک پر از هوا از سقف این اتاق اویزون میکنیم این بادکنک جهان ماست این جهان ما درون این اتاق است .
آیا تعمیم این مثال به جهان بزرگ خودمان ایراد دارد ؟
آری همچنان كه گفتیم، مڪان از دید مقدار محدود است ولی كرانه ندارد
و اگر با كشتی فضایی به خط راست از زمین دور شوید و زمان زیست
تان هم بسنده باشد، سرانجام روزی از راستای ناهمسوی آغاز راه خود،
به زمین میرسید! این از برای این نیست كه شما راه پرهونی و گردی
را به اشتباه رفته اید ، برای این است كه مكان خودش خمیده است.
برای نمونه و برای فهم، اگر اكنون از شهر خود در خط راست به هر
سوی دلخواه خود در روی زمین براه بیفتید، پس از مدتی از آنسوی
دیگر باز به شهر خود میرسید، نه برای انیكه از راه راست به كژی
رفته اید، بلكه برای انیكه خود زمین دارای خمش است! ولی در درازاهای
كوچك، مثلاً در زمین فوتبال ، شما این خمیدگی مكان / زمین را درنمی یابید!
پس این مكان ما مانند "رویه ی" یك گوی 4 بعدی است نه اینكه خود یك مثلاً
گویی 3 بعدی باشد.( رویه ی هر جسم فرضی n بـُعدی، دارای n -1 بُعد است)
گسترش مكان ,یعنی اینكه نیمكران ( شعاع) این گوی 4 بعدی افزایش می یابد
یعنی همان كه خود مكان, كه ما برای اسان یابی, مانند رویه این گوی 4 بعدی
می انگاریم، افزایش گنجایش پیدا میكند.
از انجایی كه ما نمیتوانیم " مكان " را ترك كنیم ، و نور و
موج های آهنكهربایی هم نمیتوانند لامكان باشند، نمیتوان
به هستی جهان های دیگر پی برد. البته گفته میشود كه
گرانش یا همان خمیدگی مكان، ممكن است در جهان های
دیگر " حس " شود و از اینراه بتوان به هستی جهانهای
دیگر پی برد، چون خمیدگی از جنس مكان است و چیزی
واقع در مكان و زنجیر شده بدان نیست .
همچنان هم كه گفتیم، واژه ی مكانی ( قید مكان و اضافات مكانی) مانند
بیرون و درون و جا و كجا و غیره، مفهوم هایی هستند كه از خود مكان
در مغز ما پیدا شده اند و به چیز هایی كه مكان پذیر هستند بر میگردند
و نه بخود مكان . برای نمونه شما نمیتوانید بگویید كه پشت سر مكان!
چیست!؟ بیرون از مكان كجاست؟!! بالای مكان جا دارد؟ جای مكان كجاست؟
و غیره.
واژه های بیرون و درون و جا , ..را دیگر نمیتوان برای مكان بكار برد تا
چه رسد به فرای مكان. ( همین خود " فرای مكان" هم نادرست است!)
خود نور نیز مانند ان رهروی كه در آغاز گفتیم، نمیتوان مكان را
"ترك" كند كه به چشم بیننده ای در " بیرون مكان " !؟برسد یا خیر!
مثال شما با این دگرگونی ها میتواند " درست" باشد.
این بادكنك 4 بعدی است و "در" فضایی 4 بعدی
است و تنها " رویه" ( سطح) ی این بادكنك، جهان
3 بعدی و محدود ما ( محدود در اندازه ی گنجایش)
است. این انگاشت هم كاملاً پندارین است چون 4
بعد كلان"مكان"نداریم. از این گذشته خود این اتاق
هم یا باید نامحدود باشد و یا " در اتاقی " دیگر 5
بعدی باشد و الخ ...
***
مزدك بامداد
08-01-24
پیک 164
بازنوشت :
نگارنده ی نخستین : هیچکس
http://www.andishehaa.com/forums/showthread.php?p=39494#post39494
آقای بامداد پاسخ پست مرا ندادند. این به این معناست که تمایلی به ادامه پرسش های من در
مورد نگر علمی شان ندارند؟ یا زمان اندکی که داشته اند سبب شده است تا تنها پاسخ دوستم
atheist را بدهند؟http://imgur.com/tmphI.gif
گفتیم كه ما میخواهیم تنها به دستاورد های دانش بپردازیم
و هر آینه شدنی است كه هر كس فرجام دیگری از این
دستاورد ها بدست بیاورد.
پس به كوتاهی آنچه را كه تا كنون گفتیم باز میگوییم:
مقدار مایه در جهان محدود و ثابت است و كاسته و
افزوده نمیشود. تنمایه و توانمایه از یك جنس هستند و بهم
دیگر دگرگون میشوند ولی از میان نمیروند و از هیچ هم پدید
نمی آیند ( چیزی نمیتواند از هیچ پدید بیاید/پدید اورده شود).
مكان ( 3 بعدی) ما محدود در گنجایش است ولی لبه
و مرز ندارد. این مكان از مهابنگ تا كنون در گسترش است.
مفهوم های مكانی چون " در" ( درون) ، بیرون، پشت،
روبرو و غیره، از آروین این مكان 3 بعدی در مغز ما
پیدا شده اند و نیمتوان آنها را بر خود مكان نیز روا دانست.
این مكان شاید از یك گوهره ی یگانه با مایه ( تنمایه/توانمایه)
باشد و 3 بـُعد از یك چیزی چند بعدی ( مثلاً brane* در نگره ی
اَبَرریسمان) باشد كه باز شده اند.( ذرات مایه هم خود لرزش
های دیگری از ان brane هستند . string هم خود یك گونه
bran است . این brane چند بعدی را نامحدود میدانند و جهان
ما را تنها مانند دُملی محدود در این " پوست" میتوان انگاشت)
بهرروی ما دیگر نمیتوانیم با مفاهیم كهن فلسفی مانند
مكان و زمان و ماده، مانند پیش سرو كار داشته باشیم
و بر پایه ی انها بحث فلسفی و غیره بكنیم. ( مانند تاپیك
" واجب الوجود " جناب كاربر " برهان")
*
از سایت بانو پروفسور رندال ، برجسته ترین فیزیكدان معاصر
در فیزیك اتمی و ریسمان و كیهانشانسی از دانشگاه هاروارد,
چكیده ای از نگره رسیمان/ برِین را در این نگره میاوریم:
http://imgur.com/Vedoy.jpg
در باره ی مكان و مایه سه دیدگاه وجود دارد.
دیگاه نخست كه به دیدگاه " ماخ" هم پرآوازه است
و " مهاد ماخ " ( Machٰs principle ) هم از
ان میاید میگوید كه مایه ،بُنمایه ( اصل) است و
مكان اَوَست ( مطلق) و ناوابسته به مایه بعنوان
یك ( entity ) بعنوان دستگاه مرجع وجود ندارد.
یعنی جنبش یك ذره تنها میتواندنسبت به ذرات دیگر
سنجیده شود و نه نسبت به خود مكان. بزبان دیگر،
اگر تنها یك ذره وجود داشته باشد، جنبش و یا
ایستایی آن را نمیتوان بازشناخت.
البته ماخ اینرا فورموله كرده و گرنه پیش از او
لایب نیتز و ارستو .. هم بر همین باور بودند.
دیدگاه دوم این است كه هردوی مایه و مكان ،
دو مقوله و هستی entity ناوابسته بهم هستند و
مكان اَوَست ( و زمان اوست) وجود دارد.
این نگره از دمكریت و نیوتون .. بجا مانده.
نگره ی سوم هم این است كه مكان بـُنمایه است
و مایه فرع بر آن ، یعنی یك ویژگی هندسی
مكان است ( كه همان نگری است كه ما آوردیم )
دستاورد های انشتین، نگره های نخست و دوم را
سست كرده و تركیبی از اندو را بدست آورده است
كه در آن ، نه مكان و نه زمان به تنهایی مرجع اوست
هستند بلكه مقوله ای بنام " اسپاشزمان " یا همان
" مكان-زمان " spacetime " مرجع اوست برای
جنبش ها هستند.
یعنی مكان با جنبش مایه و بودن مایه دگرگون میشود
و "زمانها" هم در اثر همین جنبش و دگرگونی هر جا،
و برای هر ذره ، نسبت به تندای آن ( سرعت آن)
جور دیگری " روان " هستند.
این دستاورد به دیدگاه سوم كه یاد اورشدیم
نیروی خردپذیری بیشتری میدهد.
نگره ی اَبَر رسیمان ( super string ، M-Theory ، brane theory ..)
كه شاید بتواند فیزیك كوانتومی و فیزیك نسبیتی را هم
بهم پیوند دهد، نیز اینگونه بنگر میرسد كه در راستای این
دیدگاه سوم باشد.
meaning
12-18-2012, 03:05 PM
سلام
این رو هم بهتره داشته باشید حتما مفید خواهد بود!
xZc-00 (http://s3.picofile.com/file/7564110856/xZc_00.pdf.html)
Mehrbod
12-18-2012, 04:52 PM
سلام
این رو هم بهتره داشته باشید حتما مفید خواهد بود!
xZc-00 (http://s3.picofile.com/file/7564110856/xZc_00.pdf.html)
پیش از هر چیز به انجمن دفترچه خوش آمدید گرامی :e306:
شوربختانه PDF ای که گذاشتید بخش آیههای قرآنیش برای من درست copy نمیشوند، اگر هنوز
فایلهای html اش را دارید بمهر برایم بفرستید تا بریخت یک جستار نوی همراستا ویراسته و بیافزایم گرامی.
pdf بالا را هم اینجا یک آیینه گرفتم.
meaning
12-18-2012, 06:11 PM
دروود Mehrbod گرامی ممنون از لطفت !
لطفن یك آدرس ایمیلی در اختیارم قرار بدید تا ایمیل استاد هرمز رو كه برام فرستادن و
حاوی فك كنم 26 صفحه ی اینترنتی با فرمت mht. هست برای شما Forward كنم:e303:
فرمت فایل ها با مرورگر Opera باز میشن !
Mehrbod
12-18-2012, 07:06 PM
دروود Mehrbod گرامی ممنون از لطفت !
لطفن یك آدرس ایمیلی در اختیارم قرار بدید تا ایمیل استاد هرمز رو كه برام فرستادن و
حاوی فك كنم 26 صفحه ی اینترنتی با فرمت mht. هست برای شما Forward كنم:e303:
فرمت فایل ها با مرورگر Opera باز میشن !
نیازی به ایمیل نیست گرامی (روی نام من کلیک کنید ایمیلم را خواهید داشت به هر روی)، میتوانید همه فایلها را rar یا zip کرده و همینجا پیوست (attach) کنید.
meaning
12-19-2012, 07:31 AM
دروود خدمت سركار Mehrbod!
دوست گرامی؛ شوربختانه امكان پیوست فایل با این سرعت نتی كه من دارم ناشدنی ِ ؛
اما خوشبختانه همه فایل ها رو در یك فایل zip آپلود كردم و هم اكنون اماده ی فروبار(دانلود)
كردن است؛ امیدوارم وظیفمو به خوبی انجام داده باشم؛ اگر بازم كمكی از دستم بر اومد
از شما دریغ نمی كنم !:e306:
conversationwithmazdakbamdad (http://s2.picofile.com/file/7589585478/conversationwithmazdakbamdad.zip.html)
*همون طور كه گفتم فرمت فایل ها mht هست و با مرورگر Opera باز میشه !
Rationalist
09-14-2013, 09:33 PM
پیش رفت این جستار با هماهنگی و حضور مزدک دانشمند (http://www.daftarche.com/member.php?u=43) انجام می شود.
و من بسی خرسندم از اینکه اکنون؛ این امکان فراهم شده، که به نقد و بررسی دیدگاه های این دانشمند ارجمند بپردازم.
همچنین بر خود لازم می دانم که از مهربد (http://www.daftarche.com/member.php?u=14) نیز، به خاطر جمع آوری این مطالب سودمند سپاس گزاری نمایم.
ضمن اینکه پیشنهاد می کنم مدیر مربوطه؛ فرنام جستار را به روز نماید.
وجود خدا ثابت نشده و نمیشود و نخواهد شد.
برایم قابل درک نیست که چگونه با جزمیت، از آینده نیز سخن می رانید!!!
اگر برخی از صفات مطلق و عالی۱ را که در مورد خدایان دینی، موجب گرفتاریشان در تناقض منطقی می شود را کنار بگذاریم؛ و واژه خدا۲ را به مفهوم عام تری به کار ببریم؛
آیا ممکن نیست که در آینده وجود چنین آفریدگار(هایی)؛ برایمان ثابت شود؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــ
۱. همچون صفات الله، شامل کامل ترین،بزرگترین،داناترین و...
۲. موجود(هایی) که با خرد، هوش و نظم(هدف و برنامه)؛ به آفریدن ما پرداخته( اند) و لزومی هم ندارد تا همیشه از ما هوشمند تر و خردمند تر باشند.
مزدك بامداد
09-15-2013, 09:50 AM
اگر برخی از صفات مطلق و عالی۱ را که در مورد خدایان دینی، موجب گرفتاریشان در تناقض منطقی می شود را کنار بگذاریم؛ و واژه خدا۲ را به مفهوم عام تری به کار ببریم؛
آیا ممکن نیست که در آینده وجود چنین آفریدگار(هایی)؛ برایمان ثابت شود؟
"اگر" خاله ی من چیز داشت، میشد دایی من !
شما اگر ویژگی های فرامادی و اَوَست ( مطلق)
خدا را از او بگیرید چه می ماند جز همان انرژی
و ماده که در فیزیک هست؟ مگر اینکه بخواهیم
چیزی را به زور زیر نام خدا داشته باشیم که
بتوانیم با یاری این فریب مغزی ، از کودن ها
بهرهکشی نماییم !
•
Rationalist
09-15-2013, 12:39 PM
شما اگر ویژگی های فرامادی و اَوَست ( مطلق)
خدا را از او بگیرید چه می ماند جز همان انرژی
و ماده که در فیزیک هست؟
کاملا برایم محتمل بود که چنین پاسخی می نگارید؛ از این رو بود که خود نیز در ابتدا، به بیان مردود بودن خدایان دینی اشاره نمودم و چنین چیزی را برای روشن تر نمودن مقصودم
بیان کردم:
موجود(هایی) که با خرد، هوش و نظم(هدف و برنامه)؛ به آفریدن ما پرداخته( اند) و لزومی هم ندارد تا همیشه از ما هوشمند تر و خردمند تر باشند.
چونان که آگاهی دارید؛ در ماتریالیسم دیالکتیک؛ "تکامل" از اصول اساسی آن به شمار می رود. پس اگر در گرو جهان مادی(با فرض شناخت درست کنونی ما از جهان) موجوداتی
هوشمندتر و تکامل یافته تر از ما دست به آفرینش زده باشند؛ چه مشکل منطقی در این امکان وجود دارد؟
مزدك بامداد
09-15-2013, 01:17 PM
کاملا برایم محتمل بود که چنین پاسخی می نگارید؛ از این رو بود که خود نیز در ابتدا، به بیان مردود بودن خدایان دینی اشاره نمودم و چنین چیزی را برای روشن تر نمودن مقصودم
بیان کردم:
چونان که آگاهی دارید؛ در ماتریالیسم دیالکتیک؛ "تکامل" از اصول اساسی آن به شمار می رود. پس اگر در گرو جهان مادی(با فرض شناخت درست کنونی ما از جهان) موجوداتی
هوشمندتر و تکامل یافته تر از ما دست به آفرینش زده باشند؛ چه مشکل منطقی در این امکان وجود دارد؟
ما با پذیرش گرایندِ هستیِ اینگونه جانداران و سامانه های مادی
که فراتر و هوشمند تر از ما هستند، ناسازگار نیستیم. ولی باز هم
پای میفشاریم که این زیندگان، سراسر مادی و تهی از هرگونه زاب
فرامادی باید باشند و همچنین، از انجا که آفرینش (= پدید آوردن
چیزی از هیچ) در جهان ماده شدنی نیست و هرگز در این میلیاردها
سال ، آروین نشده ، پس چنین زیندگان فرازمینی و کیهانی نیز،
نخواهند توانست دارای چنین توش و توانی باشند. بزبان دیگر ,
هر چیز مادی میتواند تنها چینش های مادی را دگرگون نماید ولی
نمیتواند سرشت ماده را دگرگون نماید: کارد، دسته اش را نمی برد!
پذیرش= قبول کردن
گرایند= احتمال
هستی = وجود
سامانه = سیستم
فراتر = متعالی تر
زاب = صفت
فرامادی = ورای ماده و ورای طبیعت
آروین = تجربه و مشاهده
توش = استعداد-طاقت
توان = قدرت
سرشت = جوهر و ذات
•
Rationalist
09-15-2013, 02:52 PM
من با معیار خردگرایی؛ و بر اساس تجربیاتی که در پیوند با زنان داشته ام؛ چنین دیدگاهی نسبت به بیشینه آنها دارم:
متاسفانه زن ها را موجوداتی احمق و پست می دانم که دروغ زیبا را به حقیقت ترجیح می دهند و بهترین فایده شان را برای سکس می دانم. تنها در مورد ۵٪ از زنان به عنوان استثنا چنین دیدگاهی ندارم!
و در اینجا (http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%AC%D9%86%D8%B3-%D8%B2%D9%86-643/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#post15628) به طور دقیق تر لیست کرده ام چه ویژگی هایی در آنها؛ موجب شکل گیری این باور در من شده است.
نگر شما در این باره و در مورد دیدگاه من چیست؟
مزدك بامداد
09-15-2013, 04:13 PM
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار، خس
من با معیار خردگرایی؛ و بر اساس تجربیاتی که در پیوند با زنان داشته ام؛ چنین دیدگاهی نسبت به بیشینه آنها دارم:
و در اینجا (http://www.daftarche.com/%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%AF-36/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%AC%D9%86%D8%B3-%D8%B2%D9%86-643/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#post15628) به طور دقیق تر لیست کرده ام چه ویژگی هایی در آنها؛ موجب شکل گیری این باور در من شده است.
نگر شما در این باره و در مورد دیدگاه من چیست؟
2398
فربود گرایی (realism) و خردگرایی (rationalism)، یکی نیستند،
خردگرایی نیاز به فربودگرایی برای رسیدن به همه ی آگاهی های درست،
برای گزیرش (Goziresh = decision) خردمندانه درست دارد. به زبان ساده،
شما باید به رایانه ی خود، آگاهی و داده های (data) درست بدهید (input)
تا برآورد (/outputresult) درست را از او بگیرید، ( اگر رایانه تان درست کار کند).
در این فهرست (list) هم شما، داده هایی از زنان را گردآورده اید که در
کشور یا فرهنگ شما و یا بخشی از جهان، در این سده ی کنونی ما
دیده میشود، ولی برآورد شما از این داده ها ، خردمندانه نیست.
برای نمونه شما باید این پراسنج (parameter) هارا هم در نگر بیاورید
که بسیاری از رفتار ها، واکنشی در برابر خواسته ها و زورگویی های
مردانه ، یا واکنش به فرهنگ واپسمانده ی مردسالاری است.
زمانی که مردان، خواسته های دختران ناز و کرشمه گر را زودتر
برآورده میکنند، زمانی که مردان، از اینکه زنی در گفتگویی دانشیک
و فلسفیک بر آنها چیره شود, ناخرسند شده و آن زن را میرانند،
زمانی که قانون ها از زنان کتک خورده ؤپشتیبانی نمیکنند و ...
ناچار زنان بسوی این رفتار ها گرایانده میشوند.
این قانونِ پیشاورد و درخواست ( عرضه و تقاضا) است، که نه
تنها در بازار، بساکه در زندگی اندرهومنی ( بین بشری) نیز کارگرند.
بیگمان در روزنامه های ایران خوانده اید که اکنون شمار دانشجویان
دختر که در دانش آموختگی کامیاب هم هستند، از پسران پیشی
گرفته است. پس درست است که شما رهگذر هایی را که در
فهرست شما آمده، آروین کرده اید، ولی دو لغزش نابخردانه نیز
در برآورد گیری تان انجام داده اید: یکی اینکه این دیده هارا به
سراسر زمان و جهان واگسترانده اید ( تعمیم داده اید) که کاری
نابجا در بستر فرنودسار (logic) است (false generalization).
و دیگر اینکه در شمارگری ( محاسبه) انگیزه این رفتار ها راه
نادرست رفته و آنرا از کودنی زنان دانسته اید. من به وارونه،
با دیدن زنانی مانند ماری کوری، کلارا زتکین، روزا لوکزامبورگ،
آنگلا مرکل، هیلاری کلینتون و ... و با در نگر گرفتن سامه های
(شرایط) زیستبوم و فشارهایی که مردان و سرایداشت ( اقتصاد)
کشور های واپس مانده به زنان آورده و کردار و رفتار آنهارا به
چنین روز درآورده اند، آنهارا جاندارانی زیرک و نرمش پذیر (flexible)
و استادان فرازیست (masters of survival) میدانم ، آنها در هیچ
جنگی بخواست (عمدا ً) کشته نمیشوند، بساکه مردان برای آنها
همدیگر را لت و پار میکنند، آنها رگ خواب بیشتر مردان را در دست
دارند و اگر بنگر میاید که تن به بردگی داده اند، در فربود (in reality)،
مردان را هم برده ی جنسی خود نموده اند و اگر در بستر با "اخم"
بخوابند، مردان چنانکه باید خوشی جنسی دریافت نمیکنند و ناچارند
که دل آنان را بدست بیاورند. ابزار بهره وری انها از شمشیر تیز تر است،
چرا که ابزار ایزدی (devine instrument) مهر و زندگی و زایش را
در دست دارند، در همان زمان که مردان، ابزار اهریمنی (evil)
مرگ و جنگ و رنج را از آنِ خود کرده اند. از دید ژنتیک هم بزودی
زمانی خواهد رسید که زنان برای زادآوری (تولید مثل)، نیاز به
مردان نخواهند داشت و هم اکنون هم ۹۰% مردان فزوده بر نیازند،
چرا که ١۰% مردان میتوانند زادمان هومنی (human generation)
را به پیش ببرند، برای همین هم کشته شدن مردان در جنگها،
هرگز شمار هومن را نکاسته است و چند سال پس از ان بازهم
زادو زای جهش نموده....
پس اگر سامه های زیستی زنان به آنان در راستای رفتاری که
بدید شما نکوهیده است، فشار نیاورد، آنها هم از روی قانون
آهنین داروینی، رفتار خود را همساز با آن، بسوی والایی هایی
که شما چشم دارید، می دگرند.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار، خس
•
Mehrbod
09-15-2013, 04:44 PM
دوستان شوربختانه فربودگرایی را پُـرگاه[1] با خردگرایی جابهجا میگیرند.
فربود[2] این است که زنان جایگاه برتری از مردان دارند, اینکه ما مردان ابزارهای هوش
و دانش و نیرومندی را در دست داریم در برابر ابزار جنسی زنان به کار چندانی[3] نمیایند و
خود زنان هم از ابزارهای هوش و دانش و نیرومندی بی بهره نیستند. در پایانِ روز هم این زن
است که مرد را میگزیند و همهیِ اینها برای اوست, زیرا گذرگاه[4] فرازیست[5] (=زادآوری[6]) را زن دارد.
اگر مردان میخواهند چیزی هرگز بدگرد[7], باید از راهِ درست و با نگرش به فربودِ بیرونی پیش بروند, نه با این پندارههایِ[8] نادرست از ارزشمندیِ خودآماجِ[9] خرد و دانش و etc.
----
1. ^ por+gâh::Porgâh || پرگاه: اغلب Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Often) often
2. ^ far+bud::Farbud || فربود: فرابود; آنچه فرای ما هست; واقعیت Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Reality) reality
3. ^ candân+idan::Candânidan || چندانیدن: ضرب کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Multiply), Ϣiki-De (http://de.wikipedia.org/wiki/Multiplizieren) to multiply multiplizieren
4. ^ gozar+gâh::Gozargâh || گذرگاه: معبر; پاساژ Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Passage), Ϣiki-De (http://de.wikipedia.org/wiki/Durchgang), ϢDict-Pâ (http://fa.wiktionary.org/wiki/%DA%AF%D8%B0%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87), Dehxodâ (http://loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-48411d8493d344ceaf0bd38e8851a72d-fa.html) passage Durchgang
5. ^ farâ+zist::Farâzist || فرازیست: بقاء; بجا ماندگی; Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Survival) survival
6. ^ zâd+âvardan::Zâdâvardan || زاداوردن: بچه دار شدن; زادمان آوردن to bear offspring
7. ^ Digarestan <— Degarestan || دیگرستن: تغییر کردن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Change) to change
8. ^ pendâr+e::Pendâre || پنداره: مفهوم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Concept) concept
9. ^ xod+âmâj::Xodâmâj || خودآماج: Ϣiki-De (http://de.wikipedia.org/wiki/Selbstzweck) self-purpose Selbstzweck
سامان
09-15-2013, 04:45 PM
جناب مزدك،
من توضیحات قبلی شما را مطالعه نمودم و به نظرم رسید درباره ی این جمله:
"انرژی همان جنبش است."
نیاز به توضیحات روشنگرانه تری میباشد. جنبش یك صفت یا یك حالت برای بیان وقوع حركت ماده است. چگونه یك حالت یا صفت میتواند با گیر افتادن تبدیل به ماده ی قابل لمس و قابل اندازه گیری شود؟
مزدك بامداد
09-15-2013, 05:32 PM
جناب مزدك،
من توضیحات قبلی شما را مطالعه نمودم و به نظرم رسید درباره ی این جمله:
"انرژی همان جنبش است."
نیاز به توضیحات روشنگرانه تری میباشد. جنبش یك صفت یا یك حالت برای بیان وقوع حركت ماده است. چگونه یك حالت یا صفت میتواند با گیر افتادن تبدیل به ماده ی قابل لمس و قابل اندازه گیری شود؟
نه، این تا کنون در ویر آدمی این بوده ولی اکنون میدانیم که جنبش خودش
یک "چیز" است و اگر بخواهیم درست تر بگوییم، همه چیز است. جنبش
همان انرژی است ( که کراننمایی اش در فیزیک تا کنون این بود: توانایی
انجام کار!!) که این کراننمایی پس از انشتین و گالیله دیگر کهنه است.
در باستان میدیدند که اگر خر گاری را نکشد، گاری می ایستد، ولی نویتون
و .. دریافتند که جنبش جاودانی است و جنبش گاری در پی مالش به زمین
میرود و از میان نمیرود. منی که توانایی انجام کار دارم، یا انرژی دارم،
برای این است که میتوانم فوتون هایی را که در میان مولکول های
هیدروکربور ( مانند نان و نشاسته و ..) گیر افتاده اند، در سوخت و ساز
یاخته ای خود آزاد کنم، تنم را با ان 37° گرم نگه دارم و توپ را شوت کنم.
زمانی که من توپ را شوت میکنم، تندای ان و تراز جنبش آنرا دگرگون میکنم،
یا = انرژی خود را به او میدهم. تنمایه (جرم total mass) توپی که تندای بالا
دارد، از تنمایه ی توپی که تندای کمتر دارد، بیشتر است ، همچنان که
تنمایه ی یک باتری پـُـر اندک ریزه ای از یک باتری تـُـهی بیشتر است،
چرا که تنمایه، چیزی جز انرژی گرفتار یا همان جنبش گرفتار در یک جای
کوچک نیست. برای نمونه بیش از ۹۰% تنمایه ی پروتون، از گلوئون های ان
که ریزگانی از انرژی ناب و بی ماند مایه (=rest mass جرم سکون) هستند درست
شده است و از کوارک ها که تنها درسد ناچیزی از تنمایه ی پروتون را میسازند.
2399
همچنین آزمایش ها نشان داده اند که فوتون ها که دارای ماندمایه نیستند،
میتوانند به ریزگان ماندمایه دار مانند الکترون و پوزیترون ( که همان پاد الکترون)
هست، واگون (تبدیل) شوند که مارا به این براورد(result) می رساند که همه ی
ریزگان جهان، بگونه ای از مایه ای (substance) که ما اکنون نام آنرا انرژی
مینهیم، ساخته شده اند و این که انرژی هم چیزی نیست جز همان جنبش که
تا کنون، زابی افزوده ( صفت عارض) بر چیزها شمرده میشد. به زبان ساده،
زمانی که توپ بیلیاردی به توپ دیگر میخورد و جنبش خود را به او میسپارد،
همانا انرژی خود و یا همان ریزگان انرژی یا نیرو بر را به آن توپ دیگر میدهد
و تنمایه این جنبش را میتوان هتّا اندازه گرفت و آن همان انرژی جنبشی آن
است که هم ارز تنمایه هم هست. E=mC²
•
سامان
09-15-2013, 05:43 PM
نه، این تا کنون در ویر آدمی این بوده ولی اکنون میدانیم که جنبش خودش
یک "چیز" است و اگر بخواهیم درست تر بگوییم، همه چیز است. جنبش
همان انرژی است ( که کراننمایی اش در فیزیک تا کنون این بود: توانایی
انجام کار!!) که این کراننمایی پس از انشتین و گالیله دیگر کهنه است.
در باستان میدیدند که اگر خر گاری را نکشد، گاری می ایستد، ولی نویتون
و .. دریافتند که جنبش جاودانی است و جنبش گاری در پی مالش به زمین
میرود و از میان نمیرود. منی که توانایی انجام کار دارم، یا انرژی دارم،
برای این است که میتوانم فوتون هایی را که در میان مولکول های
هیدروکربور ( مانند نان و نشاسته و ..) گیر افتاده اند، در سوخت و ساز
یاخته ای خود آزاد کنم، تنم را با ان 37° گرم نگه دارم و توپ را شوت کنم.
زمانی که من توپ را شوت میکنم، تندای ان و تراز جنبش آنرا دگرگون میکنم،
یا = انرژی خود را به او میدهم. تنمایه (جرم total mass) توپی که تندای بالا
دارد، از تنمایه ی توپی که تندای کمتر دارد، بیشتر است ، همچنان که
تنمایه ی یک باتری پـُـر اندک ریزه ای از یک باتری تـُـهی بیشتر است،
چرا که تنمایه، چیزی جز انرژی گرفتار یا همان جنبش گرفتار در یک جای
کوچک نیست. برای نمونه بیش از ۹۰% تنمایه ی پروتون، از گلوئون های ان
که ریزگانی از انرژی ناب و بی ماند مایه (=rest mass جرم سکون) هستند درست
شده است و از کوارک ها که تنها درسد ناچیزی از تنمایه ی پروتون را میسازند.
2399
همچنین آزمایش ها نشان داده اند که فوتون ها که دارای ماندمایه نیستند،
میتوانند به ریزگان ماندمایه دار مانند الکترون و پوزیترون ( که همان پاد الکترون)
هست، واگون (تبدیل) شوند که مارا به این براورد(result) می رساند که همه ی
ریزگان جهان، بگونه ای از مایه ای (substance) که ما اکنون نام آنرا انرژی
مینهیم، ساخته شده اند و این که انرژی هم چیزی نیست جز همان جنبش که
تا کنون، زابی افزوده ( صفت عارض) بر چیزها شمرده میشد. به زبان ساده،
زمانی که توپ بیلیاردی به توپ دیگر میخورد و جنبش خود را به او میسپارد،
همانا انرژی خود و یا همان ریزگان انرژی یا نیرو بر را به آن توپ دیگر میدهد
و تنمایه این جنبش را میتوان هتّا اندازه گرفت و آن همان انرژی جنبشی آن
است که هم ارز تنمایه هم هست. E=mC²
•
خوب من با این قضایا مشکل دارم و درست متوجه نمیشوم.
نخست بفرمایید از این دیدگاه آیا جنبش همان حرکت است؟
Nevermore
09-15-2013, 05:44 PM
به دید من چند لغزش در این پیک مزدک خردمند آشکار است:
1-به گمان من اینکه "خردگرا"ی گرامی سخن از زن ها می گویند،بیگمان باورشان بیشینه ی زن ها است و گرنه گمان نمی کنم انسان هایی که اندک آشنایی هم با منطق داشته باشند در دام مغالطه ی تعمیم جزء به کل بیوفتند.
2- از آنجایی که ما توانایی اینرا نداریم که میزان خردمندی،سودمندی،دانش دوستی،شجاعت،راست گویی، و اخلاق مداری زنان را در سرتاسر گیتی بسنجیم برای اینکه حکمی نه چندان قطعی صادر کنیم و پیش خودمان نگرمان را درباره ی بیشینه ی زنان بگوییم، می توانیم به فکت های بسیار زیادی که در باره ی میزان مشارکت زنان در تولید علم و جود دارد و همچنین استدلال های فرگشتی-فلسفی در باب شخصیت و رفتار شناسی زنان و همچنین مشاهدات شخصی و البته مشاهدات شخصی مردهای دیگر رجوع کنیم.
2-سخن مزدک گرامی در باب عرضه و تقاضا و اینکه اساسا تا زمانی که جنسی همچون نر بوده که در دم همه چیز را برای ماده فراهم می کرده،نیازی به کوشش و تلاش ماده ها نبوده درست است.البته من قبول دارم که بخشی از فرآیند کنترل زنان بواسطه ی کنترل برتری گزیننش جنسی زنان و البته محدود کردن هایپرگمی زنان بوده چرا که می توان گفت حضور بیشتر در همبود برابر بوده با در دسترس بودن بیشتر مردان و در نتیجه افزایش قدرت انتخاب زنان و احتمال از دست دادن جفت ماده.اما این همه ی حقیقت نبوده و نیست و به گمانم این معامله ای دو سر بود هم برای مرد،و هم برای زن بوده.
3-نکته ی دیگر اینکه درست است که به جای آوردن تمام نیاز های زنان از سوی مردان عاملی است برای خرفتی زنان اما توجه داشته باشید که نمی توان بسادگی بار این "خرفتی" را یکسره بر دوش مردان گذاشت و زنان را "هیچ کاره" و قربانی جلوه داد.بی شک کسی که از این شرایط سود می برده زنان بوده اند و سوء استفاده زنان از این موقعیت را نمی توان بسادگی نادیده گرفت.
4-مزدک عزیز جایی دیگر صرف ورود دختران به دانشگاه را برابر با پیشرفت علمی ایشان دانسته اند در حالیکه به گمانم این چندان درست نیست.مسلما تکنولوژی و مهم تر از آن اقتصاد باعث شده که دولتمردان از علم هم به عنوان ابزاری برای پول آوردن سود ببرند وبرای اینکه بدانیم زنان چه میزان پیشرفت علمی داشته اند باید به میزان تولید علم از سوی ایشان بنگریم.
5- شما زمانی که زنان را زیرک تر و زرنگ تر می دانید و کنترل مردان را از سوی ایشان تایید می کنید(که اتفاقا من هم بر این باور هستم) نمی توانید دلیل واپس ماندگی زنان را صرفا به سلطه ی مردان و زورگویی وجلوگیری ایشان از پیشرفت زنان پیوند دهید.دست بر اتفاق این زنان هستند که نظرشان تعیین کننده است و همانطور که گفتید به دلایل فرگشتیک دست بالا را دارند و به گمانم خردمندانه نیست که صرفا زورگویی مردان را دلیل واپس ماندگی ایشان بدانیم.
و البته پس از همه اینها اینکه چه دلیلی باعث شده زنان اینگونه باشند یک بحث است و اینکه زنان چنین رفتاری دارند یک بحث دیگر.مهم اینست که زنان چنین رفتار منزجر کننده ای دارند دلایل چنین وضعیتی نمی تواند این حقیقت بدیهی را بپوشاند.
Russell
09-15-2013, 05:56 PM
آنها رگ خواب بیشتر مردان را در دست
دارند و اگر بنگر میاید که تن به بردگی داده اند، در فربود (in reality)،
مردان را هم برده ی جنسی خود نموده اند و اگر در بستر با "اخم"
بخوابند، مردان چنانکه باید خوشی جنسی دریافت نمیکنند و ناچارند
که دل آنان را بدست بیاورند. ابزار بهره وری انها از شمشیر تیز تر است،
من هنگامی که Rationalist گرامی این سوال را پرسید تا حدی مخالفت مزدک گرامی را از پیش با شناخت قبلی از نوشتارهای او حدس میزدم، ولی حقیقتا حس من پست از خواندن آن قابل توصیف نیست و تجربهیِ قرص قرمزی من از تمثیل گذشته است.میدانستم اسلامی که سکولاریسم و دموکراسی را زمین گیر کرده توان مقابله با زنمحوری را ندارد، ولی گمان نمیکردم باعث شود روزی از مزدک کمونیست دربارهیِ کیفیت خوب ِ بردهداری و بهرهکشی آن بخوانم!
مزدك بامداد
09-15-2013, 06:04 PM
خوب من با این قضایا مشکل دارم و درست متوجه نمیشوم.
نخست بفرمایید از این دیدگاه آیا جنبش همان حرکت است؟
جنبش همان حرکت است به زبان پارسی.
جنبش چیزی که جدا از "ماده" باشد نیست، همان خو
د ماده است.یا بهتر بگوییم، چهره ی ناب و راستین ماده،
همان جنبش است که میتوان برای اندازه گیری و یکان بندی
و شمارگری به ان انرژی گفت در فیزیک. یکان = unit, as Joule
پس مایه همه چیزهای جهان همان جنبش است،
اکترون چیزی نیست جز یک "بسته" packet جنبش
که انگار چون ( as if)خیزه ای بسته گیر افتاده ولی
اگر به پوزیترونی بخورد ( که آنهم خیزه ای است بسته
و گیر کرده ولی چرخنده در راستای دیگر)، هردوی
این خیزه ها و این بسته های جنبش، "آزاد" میشوند
(= به چهره ی فوتون یا پرتو گاما در می ایند)
•
خیزه ( موج)
سامان
09-15-2013, 06:19 PM
جنبش همان حرکت است به زبان پارسی.
جنبش چیزی که جدا از "ماده" باشد نیست، همان خو
د ماده است.یا بهتر بگوییم، چهره ی ناب و راستین ماده،
همان جنبش است که میتوان برای اندازه گیری و یکان بندی
و شمارگری به ان انرژی گفت در فیزیک. یکان = unit, as Joule
پس مایه همه چیزهای جهان همان جنبش است،
اکترون چیزی نیست جز یک "بسته" packet جنبش
که انگار چون ( as if)خیزه ای بسته گیر افتاده ولی
اگر به پوزیترونی بخورد ( که آنهم خیزه ای است بسته
و گیر کرده ولی چرخنده در راستای دیگر)، هردوی
این خیزه ها و این بسته های جنبش، "آزاد" میشوند
(= به چهره ی فوتون یا پرتو گاما در می ایند)
•
خیزه ( موج)
مزدک گرامی،
برای من قابل درک و هضم نیست که حرکت یا جنبش که تنها معنی یک وضعیت یا حالت را شرح میدهند، خود به تنهایی تبدیل به الکترون و پروتون و اتم و مولکول شود.
اگر میفرمودید انرژی بسته های بسیار ریز ماده است که در حال جنبش است و به دلیل سرعت جنبشی در حد سرعت نور دارای جرم و حجم نیست، درک آن بسیار ساده بود. ولی اینکه با تاکید میفرمایید انرژی خود حرکت است اصلا برایم تجسم آن میسر نیست. میشود براحتی پذیرفت که جنبش خاصیت بنیادین و لاینفک انرژی است ولی قبول بفرمایید که ما واژه ی حرکت یا جنبش را تنها در قبال وجود یک وجود عینی (ماده)، درک نموده ایم.
مثلا فرموده اید الکترون یک بسته از جنبش است. مگر جنبش را میتوان بسته بندی کرد؟
مزدك بامداد
09-15-2013, 06:24 PM
من هنگامی که Rationalist گرامی این سوال را پرسید تا حدی مخالفت مزدک گرامی را از پیش با شناخت قبلی از نوشتارهای او حدس میزدم، ولی حقیقتا حس من پست از خواندن آن قابل توصیف نیست و تجربهیِ قرص قرمزی من از تمثیل گذشته است.میدانستم اسلامی که سکولاریسم و دموکراسی را زمین گیر کرده توان مقابله با زنمحوری را ندارد، ولی گمان نمیکردم باعث شود روزی از مزدک کمونیست دربارهیِ کیفیت خوب ِ بردهداری و بهرهکشی آن بخوانم!
دوست گرامی و فرهیخته، ما باید بدانیم که در سراسر جهان و تاریخ،
نبردی برای بخش کرده بهرهوری ها و بنمایه های زیستی این جهان
در کار است ( resource allocation conflict=Verteilungskampf) .
اگر از نگر سرایداشتی (اقتصادی) و سازوکار بهرهکشی در فرایند
فراوردن (production) کالاها و .. بدان بنگریم، به آموزه های مارکس
میرسیم و به این برآیند که سرمایه داری آینده ای در این جهان ندارد
و جای خود را به سامانه ای دادگرانه تر و بهتر برای هومن و زیستبوم
او خواهد داد. ولی اگر به نبرد از دیدگاه بنیادین تر فرگشتی بنگریم،
میبینیم که هر باشنده ای دارای تاکتیک خود در رسیدن به بهرهوری
خود و یا بیشتر است. برای نمونه به نگر میاید که ماداریم از گوسپندان
بهرهکشی میکنیم ، میکشیم و میخوریم، ولی از دید گوسپند، او با
این پیمان نامه ی فرگشتی نوشته نشده، مارا نوکر خود کرده است:
او دیگر نیازی ندارد از گرگ بترسد، ما کلک گرگ هارا بجای او کنده ایم،
دکتر دامپزشک برایش میاوریم، برایش آغل میسازیم ، پرستاری اش میکنیم
و سرانجام او را میخوریم که برای ژن او مهند (important)نیست چون
جانوران هرگز پیر نمیشده اند و نیاز به بازنشستگی و خانه ی سالمندان
نمیداشته اند، چرا که یبماری و جانوران درنده کار پیران و سستان را
میساخته اند. گوسپند هیچ تنشی (استرسی) در زندگی ندارد، نباید
کنکور بدهد، نباید دختر بازی کند و به خواستگاری برود، نباید مالیات
بدهد یا نماز بخواند و حجاب داشته باشد و ... پس اینجا میتوان گفت
که گوسپند مارا به زیر بهره کشی برده. پس میبینیم که بسته به انیکه
کجا ایستاده ایم و از چه کنجی مینگریم، نگاره ای دگرسان (تصویری
متفاوت) از فربود ( واقعیت) میتوان دید.
2400
مزدك بامداد
09-15-2013, 06:56 PM
مزدک عزیز جایی دیگر صرف ورود دختران به دانشگاه را برابر با پیشرفت علمی ایشان دانسته اند در حالیکه به گمانم این چندان درست نیست.مسلما تکنولوژی و مهم تر از آن اقتصاد باعث شده که دولتمردان از علم هم به عنوان ابزاری برای پول آوردن سود ببرند وبرای اینکه بدانیم زنان چه میزان پیشرفت علمی داشته اند باید به میزان تولید علم از سوی ایشان بنگریم.
من چنین چیزی نگفتم، بساکه گفتم که همین که اکنون دختران
هم میتوانند بیش از پسران در دانشگاه ها هم کامیاب باشند،
نشانگر توانمایه ( پتانسیل) آنها در زمینه های هوشمندی و
دانش است. روشن است که این روند نوین، بویژه در ایران،
هنوز جوانتر از ان است که مابخواهیم با سنجش فراورش
دانش ( تولید علم) به داوری بپردازیم. در اینهم که بیشتر
دگرگونی های همبودین، در پی نیازهای و دگرگونی های
سرایداشتی (اقتصادی) است، چیزی روشن است، چرا که
سرایداشت، زیربنیاد هر همبود و سازنده ی روساخته هایی
مانند سیاست و هنر و ادب و .. است .
•
مزدك بامداد
09-15-2013, 07:07 PM
مزدک گرامی،
برای من قابل درک و هضم نیست که حرکت یا جنبش که تنها معنی یک وضعیت یا حالت را شرح میدهند، خود به تنهایی تبدیل به الکترون و پروتون و اتم و مولکول شود.
اگر میفرمودید انرژی بسته های بسیار ریز ماده است که در حال جنبش است و به دلیل سرعت جنبشی در حد سرعت نور دارای جرم و حجم نیست، درک آن بسیار ساده بود. ولی اینکه با تاکید میفرمایید انرژی خود حرکت است اصلا برایم تجسم آن میسر نیست. میشود براحتی پذیرفت که جنبش خاصیت بنیادین و لاینفک انرژی است ولی قبول بفرمایید که ما واژه ی حرکت یا جنبش را تنها در قبال وجود یک وجود عینی (ماده)، درک نموده ایم.
مثلا فرموده اید الکترون یک بسته از جنبش است. مگر جنبش را میتوان بسته بندی کرد؟
درست همین است، این جنبش است که الکترون و همه چیزهای "ایستا" را نیز میسازد،
فزون بر اینکه همه زیرگان نیروبر ( نیرو های مهادین و بینادین فیزیک) را هم مانند فوتون و
گراویتون و گلوئون که جنبش ناب و آزاد ( با تندای بیشترینه ی نور) میباشند، میسازد.
دمای تن شما چیزی نیست جز جنبش ریزگان در پیکر شما که به ان انرژی گرمایی یا گرما هم میگویند.
و آری، جنبش دارای بسته بندی است و آن هم همان کوانتوم های جنبش هستند،
برای نمونه فوتون ها هر کدام بسته هایی هستند از جنس جنبش. اگر یک فوتون با یک
الکترون بیامیزد، به جنبش الکترون افزوده میشود ( که در فیزیک میگویند به گردار (مدار)
بالاتری یا تراز انرژی بالاتر رفته). . پس ان فوتون هنوز در چهره ی جنبش به همراه
الکترون هست، از میان نرفته:
2401
•
Russell
09-15-2013, 07:13 PM
دوست گرامی و فرهیخته، ما باید بدانیم که در سراسر جهان و تاریخ،
نبردی برای بخش کرده بهرهوری ها و بنمایه های زیستی این جهان
در کار است ( resource allocation conflict=Verteilungskampf) .
اگر از نگر سرایداشتی (اقتصادی) و سازوکار بهرهکشی در فرایند
فراوردن (production) کالاها و .. بدان بنگریم، به آموزه های مارکس
میرسیم و به این برآیند که سرمایه داری آینده ای در این جهان ندارد
و جای خود را به سامانه ای دادگرانه تر و بهتر برای هومن و زیستبوم
او خواهد داد. ولی اگر به نبرد از دیدگاه بنیادین تر فرگشتی بنگریم،
میبینیم که هر باشنده ای دارای تاکتیک خود در رسیدن به بهرهوری
خود و یا بیشتر است. برای نمونه به نگر میاید که ماداریم از گوسپندان
بهرهکشی میکنیم ، میکشیم و میخوریم، ولی از دید گوسپند، او با
این پیمان نامه ی فرگشتی نوشته نشده، مارا نوکر خود کرده است:
او دیگر نیازی ندارد از گرگ بترسد، ما کلک گرگ هارا بجای او کنده ایم،
دکتر دامپزشک برایش میاوریم، برایش آغل میسازیم ، پرستاری اش میکنیم
و سرانجام او را میخوریم که برای ژن او مهند (important)نیست چون
جانوران هرگز پیر نمیشده اند و نیاز به بازنشستگی و خانه ی سالمندان
نمیداشته اند، چرا که یبماری و جانوران درنده کار پیران و سستان را
میساخته اند. گوسپند هیچ تنشی (استرسی) در زندگی ندارد، نباید
کنکور بدهد، نباید دختر بازی کند و به خواستگاری برود، نباید مالیات
بدهد یا نماز بخواند و حجاب داشته باشد و ... پس اینجا میتوان گفت
که گوسپند مارا به زیر بهره کشی برده. پس میبینیم که بسته به انیکه
کجا ایستاده ایم و از چه کنجی مینگریم، نگاره ای دگرسان (تصویری
متفاوت) از فربود ( واقعیت) میتوان دید.
نام: red_star_icon14x14.gif نمایش: 0 اندازه: 239 بایت
مزدک عزیر، من اگر چه دوستان میدانند با کمونیسم مشکل دارم، ولی به غیراخلاقی بودن سرمایهداری و بهره کشی معتقدم و بخش مهمی از احترامی که برای شما قائلم به مبارزهیِ الهام بخش مزدک با بیعدالتی برمیگردد.اینرا گفتم که تاکید کرده باشم آنچه پیشتر گفتم بدون کنایه بود.در مورد مثالتان باید بگویم مشخص است دامداری مشکل اخلاقی چندانی ندارد چون گوسفند، گوسفند است و شعور چندانی ندارد و.البته همانطور که گفتید سود دو طرفه در جریان است.یعنی امینت و رسیدگی از انسان است، تولید پشم و شیر و گوشت از حیوان.ولی مرد، انسان هستند و در قبال تامین امنیت و رفتن به جبهه و پرداخت هزینه زندگی و مزاقبت از زن تنها به آنها سکس داده میشده و بقای ژن که البته آن هم سود دوسویه برای زن و مرد.با همین استدلال شما نمیشود بهره کشی از کارگران (دادن سود اندک در قبال سودی که آنها به کارفرما میرسانند) را توجیه کرد؟ یا بگوییم بردگان سیاه پوست هم آب و غذا میگرفتند در برابر کار و از آنجا که اربابان هوشمندتر بودند و بسیاری از بردگان به وضع خود خو گرفته بودند پس این وضع اخلاقی و عادلانه است؟
سخن شما دربارهیِ سقوط سرمایهداری هم (بقا نیافتن آن) علاوه بر اینکه مشخص نیست درست باشد و عجیب، چنانچه میبینیم در چین هم تازه دارد رونق میگیرد، بنظرم به Social Darwinism میماند.
سامان
09-15-2013, 07:27 PM
دمای تن شما چیزی نیست جز جنبش ریزگان در پیکر شما که به ان انرژی گرمایی یا گرما هم میگویند.
دقیقا نكته همینجاست. میگوئیم جنبش ریزگان. نمیگوئیم جنبش. یعنی جنبش با مضاف الیهی كه نمود وجود خارجی برای ذهن ما داشته باشد معنی دار میشود.
مزدك بامداد
09-15-2013, 07:36 PM
مزدک عزیر، من اگر چه دوستان میدانند با کمونیسم مشکل دارم، ولی به غیراخلاقی بودن سرمایهداری و بهره کشی معتقدم و بخش مهمی از احترامی که برای شما قائلم به مبارزهیِ الهام بخش مزدک با بیعدالتی برمیگردد.اینرا گفتم که تاکید کرده باشم آنچه پیشتر گفتم بدون کنایه بود.در مورد مثالتان باید بگویم مشخص است دامداری مشکل اخلاقی چندانی ندارد چون گوسفند، گوسفند است و شعور چندانی ندارد و.البته همانطور که گفتید سود دو طرفه در جریان است.یعنی امینت و رسیدگی از انسان است، تولید پشم و شیر و گوشت از حیوان.ولی مرد، انسان هستند و در قبال تامین امنیت و رفتن به جبهه و پرداخت هزینه زندگی و مزاقبت از زن تنها به آنها سکس داده میشده و بقای ژن که البته آن هم سود دوسویه برای زن و مرد.با همین استدلال شما نمیشود بهره کشی از کارگران (دادن سود اندک در قبال سودی که آنها به کارفرما میرسانند) را توجیه کرد؟ یا بگوییم بردگان سیاه پوست هم آب و غذا میگرفتند در برابر کار و از آنجا که اربابان هوشمندتر بودند و بسیاری از بردگان به وضع خود خو گرفته بودند پس این وضع اخلاقی و عادلانه است؟
سخن شما دربارهیِ سقوط سرمایهداری هم (بقا نیافتن آن) علاوه بر اینکه مشخص نیست درست باشد و عجیب، چنانچه میبینیم در چین هم تازه دارد رونق میگیرد، بنظرم به Social Darwinism میماند.
روشنگری جایگاه زنان یا گوسپندان در زمینه ی فرگشتی،
نمیگوید که این جایگاه این جایگاه پسندیده و خوب و اخلاقی
است : این جایگاه میتواند بهبود یافته، بهزیستی بالاتری را
برای این باشندگان پدید اورد. برای نمونه سرمایه داری در
برابر فئودالیسم، به زنان جایگاه بالاتری داده، گرچه آماج او
بهره کشی بیشتر بوده ( عدو شود سبب خیر)
----
زیرساخت و روساخت فراورشی و سرایداشتی چنانکه
میدانیم باهم در پیوندی دیالکتیکی اند. ما نتوانستیم
مردم افغان را کمونیست بکنیم، چرا که پس از بخش
نمودن زمین های زمینداران بزرگ میان کشاورزان،
این کشاورزان میگفتند که نماز روی این زمین ها
حرام است چون زورگرفته (غصبی) است! :e01a:
مردم چین هم گروهی واپسمانده ی روستایی
کشاورز بودند که همه دلنگرانی شان این بود که
چگونه پسران بیشتر داشته و زمین ها ی دیگران
بگیرند. این شیوه ی اندیشه ی نخستینی در نبرد
بهرهوری، کمابیش همه ساله به بیخوراکی (قحطی)
و مرگ و میر برخاسته از آن میانجامید و بخور بخور و
بچاپ بچاپ و تباهی و گندیدگی ( فساد) کشورداری
را در پی داشت، بگونه ای که ارتش چین از پس یک
هنگ انگلیس هم بر نمیامد. داستان روس هم بهتر
از این نبود و فرهنگ واپسمانده ی سرفاژ(فئودالیسم
برده دار گونه) ، مغز هارا جوری پرورش داده بود که
یارو هتّا در دولت شوروی هم در کلخوز (نهاد کشاورزی
همگانی) کار نمیکرد و از زیر کار در میرفت ولی در
باغچه ی جلوی خانه اش کوشا بود. خوب، این چنین
مردمی باید پله های گوناگونی را بگذرانند و بدبختی های
بیشتری را آروین (تجربه) کنند تا "آدم" بشوند.
بیهوده نبود که مارکس میگفت که کمونیسم راستین
بایستی در پیشرفته ترین کشور سرمایه داری پدید بیاید.
( آنزمان نامزد او آلمان بود و نامزد من هم در اروپا همانجاست )
2402
مزدك بامداد
09-15-2013, 07:46 PM
دقیقا نكته همینجاست. میگوئیم جنبش ریزگان. نمیگوئیم جنبش. یعنی جنبش با مضاف الیهی كه نمود وجود خارجی برای ذهن ما داشته باشد معنی دار میشود.
خوب ، اینگونه سخن گفتن از کهن بجای مانده. ولی خود این ریزگان ماندمایه دار،
از جنبش ساخته شده اند (جنبش درونی = تنمایه هم ارز انرژی) و جنبش "بیرونی"
هم دارند در باره ی فوتون، جنبش درونی و بیرونی شان (چون فوتون ماندمایه ندارد )
یکی است و اندازه ی ان بسته به بسامد(فرکانس) این جنبش است :
( یا بهتر بگوییم، بسامد خیزه ی آهنکهربایی (frequency of electromagnetic wave).
برای نمونه برای دریافت بهتر، یک گلوله ی اورانیومی که که در هواپیما است،
دارای جنبش بیرونی است (با تندای برابر با تندای خود هواپیما) ولی اگر انرژی
و یا همان جنبش درونی ان ازادشود، میتواند هیروشیما را به آسمان پرتاب نماید.
•
سامان
09-15-2013, 08:00 PM
ظاهرا من خنگ هستم که نمیتونم این قضیه رو درک کنم. آیا من تنها خنگ این جستارم؟
Russell
09-15-2013, 08:02 PM
روشنگری جایگاه زنان یا گوسپندان در زمینه ی فرگشتی،
نمیگوید که این جایگاه این جایگاه پسندیده و خوب و اخلاقی
است : این جایگاه میتواند بهبود یافته، بهزیستی بالاتری را
برای این باشندگان پدید اورد. برای نمونه سرمایه داری در
برابر فئودالیسم، به زنان جایگاه بالاتری داده، گرچه آماج او
بهره کشی بیشتر بوده ( عدو شود سبب خیر)
----
زیرساخت و روساخت فراورشی و سرایداشتی چنانکه
میدانیم باهم در پیوندی دیالکتیکی اند. ما نتوانستیم
مردم افغان را کمونیست بکنیم، چرا که پس از بخش
نمودن زمین های زمینداران بزرگ میان کشاورزان،
این کشاورزان میگفتند که نماز روی این زمین ها
حرام است چون زورگرفته (غصبی) است!
مردم چین هم گروهی واپسمانده ی روستایی
کشاورز بودند که همه دلنگرانی شان این بود که
چگونه پسران بیشتر داشته و زمین ها ی دیگران
بگیرند. این شیوه ی اندیشه ی نخستینی در نبرد
بهرهوری، کمابیش همه ساله به بیخوراکی (قحطی)
و مرگ و میر برخاسته از آن میانجامید و بخور بخور و
بچاپ بچاپ و تباهی و گندیدگی ( فساد) کشورداری
را در پی داشت، بگونه ای که ارتش چین از پس یک
هنگ انگلیس هم بر نمیامد. داستان روس هم بهتر
از این نبود و فرهنگ واپسمانده ی سرفاژ(فئودالیسم
برده دار گونه) ، مغز هارا جوری پرورش داده بود که
یارو هتّا در دولت شوروی هم در کلخوز (نهاد کشاورزی
همگانی) کار نمیکرد و از زیر کار در میرفت ولی در
باغچه ی جلوی خانه اش کوشا بود. خوب، این چنین
مردمی باید پله های گوناگونی را بگذرانند و بدبختی های
بیشتری را آروین (تجربه) کنند تا "آدم" بشوند.
بیهوده نبود که مارکس میگفت که کمونیسم راستین
بایستی در پیشرفته ترین کشور سرمایه داری پدید بیاید.
( آنزمان نامزد او آلمان بود و نامزد من هم در اروپا همانجاست )
نام: red_star_icon14x14.gif نمایش: 0 اندازه: 239 بایت
من فقط این توضیح را بدهم که وقتی گفتم سرمایهداری پابرجاست و روبه سقوط نیست منظورم دفاع از اخلاقی بودن آن نبود، در همان چین ترکیب سرمایهداری و دیکتاتوری و ارتجاع (که همانطور که گفتید بسیاری از آن به مشکلات اساسی مردم چین برمیگردد) بسیار وحشتناک بنظر میرسد و میبینیم دولت چین امروز برای حفظ منافعش رسما از پایمال شده حقوق بشر دفاع میکند و پشت تمام دیکتاتورها از بشار اسد تا ج.ا و... میایستد.البته دانش من دربارهیِ مارکسیسم بسیار محدود است و بودن شما باعث خوشحالی و همانطور که مهربد پیشتر گفت حقیقتا امیدواریم از مزدک گرامی دراینباره بیشتر بخوانیم و بیاموزیم.به میان آمدن بحث کمونیسم هم در این میان به همان عدالت طلبی برمیگشت وگرنه قصد منحرف کردن بحث را نداشتم که آن بحث بنظر مفصل میرسد و جستار خود را میطلبد. :e303:
Philo
09-15-2013, 08:15 PM
مزدک گرامی فکر می کنم اولین نامزد مارکس انگلستان بود نه آلمان.
Russell
09-15-2013, 08:26 PM
ظاهرا من خنگ هستم که نمیتونم این قضیه رو درک کنم. آیا من تنها خنگ این جستارم؟
بگمانم در مورد قابل تصور نبودن یکی بودن حرکت و جرم برای ذهن ما پرداختن به دوگانگی ذره-موج هم بد نباشد هر چند که آن به مکانیک کوانتوم برمیگردد.
مزدك بامداد
09-15-2013, 09:04 PM
ظاهرا من خنگ هستم که نمیتونم این قضیه رو درک کنم. آیا من تنها خنگ این جستارم؟
نه، مغز شما (+ما) در پی فرگشت در کلانجهان (macro cosmos) پدید امده..
جنبش برای ما از روزهای نخستیکه آدم شدیم، از آشکارگان (بدیهیات) بوده
و آنرا همواره بهمراه چیزی که میجنبد، با سنجش با چیزی که نمیجنبد، مانند
ماهی زنده در برابر ماهی مرده، در می یافتیم (میفهمیدیم) . این نگاه ما به
جهان یک نگاه درشت و کلان ( macro) است ولی در سده های نوین ، کم کم
نگاه ما به ریزجهان (micro cosmos) هم باز شد و دیدیم که خود این چیزها از
ریزگان درست شده اند و خود این ریزگان هم از مایه ای مهادین (essential substance)
درست شده اند که چهره های گونگون بخود میپذیرند، هم جنبنده (mass/"matter") است
و هم جنباننده (energy) ، گاه جنبده ای خود جنباننده میشود و به وارونه (mass<--> energy).
پس دریافتیم که گوهر همگی شان از جنبش میباشد. جهان کواتومی برای ما دریچه
دیگری که جدا از دریچه ی میلیونها ساله ی کلان-جهان بود باز کرد، ، برای نمونه ناچار
شدیم بپدیریم که چیزی میتواند در جایی هم باشد و هم نباشد، یا دو چیز میتوانند باهم
در یکجا باشند و یا اینکه همه ی جهان در ١۴ میلیارد سال پیش همه در یکجا فشرده بوده است.
اکنون هم انگاشتن اینکه یک پاره آجز از جنبش گرفتار ساخته شده، دشوار است،
دشوارمان است بپدیریم که انی پاره آجر آنچنان جنبشی در خود نهفته دارد که میتواند
کوه البرز را بترکاند!
•
energy (n.) (http://www.daftarche.com/index.php?term=energy&allowed_in_frame=0) Etymology: 1590s, "force of expression," from Middle French énergie (16c.), from Late Latin energia, from Greek energeia "activity, operation," from energos "active, working," from en "at" (see en- (http://www.daftarche.com/index.php?term=en-&allowed_in_frame=0) (2)) + ergon "work, that which is wrought; business; action" (see urge (http://www.daftarche.com/index.php?term=urge&allowed_in_frame=0) (v.)).
سامان
09-15-2013, 09:17 PM
نه، مغز شما (+ما) در پی فرگشت در کلانجهان (macro cosmos) پدید امده..
جنبش برای ما از روزهای نخستیکه آدم شدیم، از آشکارگان (بدیهیات) بوده
و آنرا همواره بهمراه چیزی که میجنبد، با سنجش با چیزی که نمیجنبد، مانند
ماهی زنده در برابر ماهی مرده، در می یافتیم (میفهمیدیم) . این نگاه ما به
جهان یک نگاه درشت و کلان ( macro) است ولی در سده های نوین ، کم کم
نگاه ما به ریزجهان (micro cosmos) هم باز شد و دیدیم که خود این چیزها از
ریزگان درست شده اند و خود این ریزگان هم از مایه ای مهادین (essential substance)
درست شده اند که چهره های گونگون بخود میپذیرند، هم جنبنده (mass/"matter") است
و هم جنباننده (energy) ، گاه جنبده ای خود جنباننده میشود و به وارونه (mass<--> energy).
پس دریافتیم که گوهر همگی شان از جنبش میباشد. جهان کواتومی برای ما دریچه
دیگری که جدا از دریچه ی میلیونها ساله ی کلان-جهان بود باز کرد، ، برای نمونه ناچار
شدیم بپدیریم که چیزی میتواند در جایی هم باشد و هم نباشد، یا دو چیز میتوانند باهم
در یکجا باشند و یا اینکه همه ی جهان در ١۴ میلیارد سال پیش همه در یکجا فشرده بوده است.
اکنون هم انگاشتن اینکه یک پاره آجز از جنبش گرفتار ساخته شده، دشوار است،
دشوارمان است بپدیریم که انی پاره آجر آنچنان جنبشی در خود نهفته دارد که میتواند
کوه البرز را بترکاند!
•
energy (n.) (http://www.daftarche.com/index.php?term=energy&allowed_in_frame=0) Etymology: 1590s, "force of expression," from Middle French énergie (16c.), from Late Latin energia, from Greek energeia "activity, operation," from energos "active, working," from en "at" (see en- (http://www.daftarche.com/index.php?term=en-&allowed_in_frame=0) (2)) + ergon "work, that which is wrought; business; action" (see urge (http://www.daftarche.com/index.php?term=urge&allowed_in_frame=0) (v.)).
جناب مزدک،
جنبش اسم مصدر هست. اسم مصدر کاربرد مشخصی در ادبیات داره و ما نمیتونیم اون رو به جای اسم یا یک شیئ به کار ببریم. جنبش به ما حالت جنبیدن رو نشون میده و حالت نمیتونه چیز باشه.
مثلا میگیم حاصل زایش مادر این پسر کاکل زری است. نمیتونیم بگیم پسر کاکل زری زایش است.
من مشکلی ندارم اگه بگیم انرژی جنباننده هست یا بگیم جنبنده هست. تازه در این حالت هست که میتونیم بحث کنیم اونچه که جنباننده هست خودش واقعیت عینی داره یا نه.
Philo
09-15-2013, 09:21 PM
جناب مزدک چه لزومی دارد که خود را درگیر "مایه" کنیم و دنبال آن بگردیم؟ چرا باید مثل یونانیان باستان بیندیشیم که اصلا مسئله ای به نام مسئله "تعیین مایه جهان" وجود دارد؟
مزدك بامداد
09-15-2013, 09:42 PM
من فقط این توضیح را بدهم که وقتی گفتم سرمایهداری پابرجاست و روبه سقوط نیست منظورم دفاع از اخلاقی بودن آن نبود، در همان چین ترکیب سرمایهداری و دیکتاتوری و ارتجاع (که همانطور که گفتید بسیاری از آن به مشکلات اساسی مردم چین برمیگردد) بسیار وحشتناک بنظر میرسد و میبینیم دولت چین امروز برای حفظ منافعش رسما از پایمال شده حقوق بشر دفاع میکند و پشت تمام دیکتاتورها از بشار اسد تا ج.ا و... میایستد.البته دانش من دربارهیِ مارکسیسم بسیار محدود است و بودن شما باعث خوشحالی و همانطور که مهربد پیشتر گفت حقیقتا امیدواریم از مزدک گرامی دراینباره بیشتر بخوانیم و بیاموزیم.به میان آمدن بحث کمونیسم هم در این میان به همان عدالت طلبی برمیگشت وگرنه قصد منحرف کردن بحث را نداشتم که آن بحث بنظر مفصل میرسد و جستار خود را میطلبد. :e303:
دوست گرامی، ما اینرا میدانیم و شما نیازی به روشنگری در راستای پدافند از خود ندارید.
سرمایه داری هم جوان است و کمابیش میتوان سرمایه داری نوین را از تاریخ واژگشت
بزرگ فرانسه دانست، واژگشت ساختآوری ( انقلاب صنعتی) در انگلستان و جز آن، ولی
در همین زمان کوتاه، (کوتاه از دید تاریخی)، جنبش های همبودگرایانه و چپ توانسته اند
کاپیتالیسم نخستینی و درشتخو را بسیار پس زده و چیزهایی مانند سندیکاها، بیمه های
بازنشستگی، بیکاری، پزشکی، ... ، روزهای آزاد، زمان کار مرزمند، انباز شدن کارگران در
سهام کارخانه ها، انجمن های کارگری، ... را با خون میلیونها رزمنده ی کارگری و چپ
بدست بیاورند. بزبان دیگر گرچه ما پیوسته تار و مار شدیم ولی سرمایه داران از ترس ما
تن به این واپس نشینی ها و این پیشرفت های در زندگی و بهزیستی کارگران دادند و
ما هم باز پس از هربار تار و مار شدن ، برگشتیم 2403. این نبردی تاریخی است که
بهره دهان، با بهرهکشان دارند واز کوشش های نخستینی مانند جنبش مزدک بامداد
و دیرتر ، بابک خرمدین گرفته تا مارکس و چهگوارا ، چون رگه ی سرخی در سراسر
تاریخ روان است. کموبنیسم و سوسیالیسم با همه کژی و کوژی که هم از بیرون و
هم از درون بر دوش او نهادند، توانست نشان دهد که میتواند یک کشور سرفاژ
واپس مانده مانند روس را به یک اَبَرکشور جهانی واگرداند، یک کشور میلیاردی مانند
چین را که میلیونها تن همه ساله از بی خوراکی در ان میمردند، ساماندهی کند
و به گرسنگی یک میلیارد پایان داده و زادوزای شان را مرزمند (محدود) نماید، از
کشوری که روسپی خانه ی پولدار های امریکایی و کشت نیشکرشان بود(= کوبا)،
کشوری با بالاترین تراز دانش آموزی و پزشکی و دادگری همبودین(social justice)
بسازد، گرچه زیر فروبند (تحریم) های امریکا هم دهه ها له له زده باشد و انرا
همچو مدلی برای دیگر کشورهای آمریکای لاتین پیشکش نماید. گرچه سالوادور آلینده
را سازمان سیا برانداخت، ولی او برای ملت های لاتین گیراست و نه پینوشه، گرچه
چه گوارا را در گوشه ی جنگل تیرباران کردند ولی او نزد رنجبران مهر آفرین است و
نه نیکسون و ... ، گرچه نام حزب توده ی ایران را همچون دشنام نمودند، ولی همین
که توکلی نتوانست قانون کار اجاره ی اسلامی را پیاده کند، همین که هنوز انجمن های
کارگری و جنبش های کارگری و بیمه و ... در ایران است، از همان سرچشمه است.
پس تاریخ یک روند رجگون (linear process) ندارد و پر از فراز و نشیب هاست، ولی
باید در نگاه کلان و در بازه های (مقاطع) بزرگ تاریخی نگریست که آیا چه چیز در پیشرفت
و چه چیز در پسرفت است! چگونه در آمریکا، از ریگان به اوباما رسیدیم ، چگونه در آلمان،
گهواره ی سرمایه داری اروپا، حزب های مسیحی دم از سزامندی های کارگران و مرز
کمینه ی دستمزدها ( حداقل حقوق) میزنند، چگونه جهان سرمایه داری که تازه از پیروزی
پندارین (imaginary) خود بر کمونیسم سرمست بود، در بحران سرایداشتی و بانکی فرو رفت
و بار دیگر چهره ی زشت بهرهکشی را نشان داد؟ چگونه جنبش وال استریت پدید امد و
چگونه هتّا اسلامیست ها، دم از دستان پینه بسته ی کارگران زدند ( گرچه به دروغ).
•
مزدك بامداد
09-15-2013, 09:49 PM
جناب مزدک،
جنبش اسم مصدر هست. اسم مصدر کاربرد مشخصی در ادبیات داره و ما نمیتونیم اون رو به جای اسم یا یک شیئ به کار ببریم. جنبش به ما حالت جنبیدن رو نشون میده و حالت نمیتونه چیز باشه.
مثلا میگیم حاصل زایش مادر این پسر کاکل زری است. نمیتونیم بگیم پسر کاکل زری زایش است.
من مشکلی ندارم اگه بگیم انرژی جنباننده هست یا بگیم جنبنده هست. تازه در این حالت هست که میتونیم بحث کنیم اونچه که جنباننده هست خودش واقعیت عینی داره یا نه.
این از سرشت کارواژه (فعل) است که خودش انجام کار ویا جنبیدن چیزی را میرساند،
رفتن و آمدن و دویدن و اینها که بیخود نام کارواژه (فعل) را نگرفته اند، همه نمایانگر
یک جنبش هستند، ولی آروین و دانش به ما گفتند که جنبش یک جنس است و
افزوده بر چیزها نیست، مایه همه ی خود "چیز" هاست. ریزگان چیزی نیستند جز
خیره های(امواج) کمابیش باز و یا بسته ی جنبش و برای همین یک جنبش
میتواند به یک "چیز" افزوده شود (جنبش بیرونی)، چرا که از همان جنس است !
درست مانند دو خیزه که میتونند روی هم سوار شده و یک خیزه بسازند*
از آهن میتوانید مس و تلا بسازید چون همه از یک جنس هستند، یا تنمایه و کارمایه.
*
2404
بیایید برای نمونه، به "فوتون" نگاه کنیم، این فوتون ماندمایه (جرم) ندارد،
آهنربا هم بر او کارگر نیست! هیچی ندارد جز اینکه زمانی که به چیزی
میخورد، به جنبش آن میفزاید، برای نمونه، نور آفتاب که پوست شمارا
گرم میکند، که چیزی جز افزایش جنبش اتمهای پوست شما نیست.
این فوتون خودش هم خیزه وار در اسپاش با تندای () گسترش می یابد.
"چیزی" هم نیست که جنبش بر آن روی داده باشد ( عرضی) . نشانه ی
هستی آن هم تنها همان جنبشی است که در برخورد پدید میاورد. پس
بیراه نیست که بگوییم که خودش از جنبش ساخته شده یا همان جنبش است
•
مزدك بامداد
09-15-2013, 09:56 PM
جناب مزدک چه لزومی دارد که خود را درگیر "مایه" کنیم و دنبال آن بگردیم؟ چرا باید مثل یونانیان باستان بیندیشیم که اصلا مسئله ای به نام مسئله "تعیین مایه جهان" وجود دارد؟
هیچ بایستگی در کار نیست، از بیخ، چرا بایسته است که
زنده بمانیم ؟ شاید همین فردا یک سنگ سترگ آسمانی بر
زمین فروا فتد و این گفتمان را برای میلیاردهای سال خاموش نماید!
:e140:
مزدك بامداد
09-15-2013, 10:36 PM
مزدک گرامی فکر می کنم اولین نامزد مارکس انگلستان بود نه آلمان.
گرچه من پیر شدم ولی گمان میکنم هنوز یادم خوب کار
میکند و مارکس از آلمان نیز در کنار انگلستان در جایگاه
نامزد های سوسیالیسم سخن رانده بود. هتّا از فرانسه و امریکا.
:e032:
sonixax
09-15-2013, 10:40 PM
گرچه من پیر شدم ولی گمان میکنم هنوز یادم خوب کار
میکند و مارکس از آلمان نیز در کنار انگلستان در جایگاه
نامزد های سوسیالیسم سخن رانده بود. هتّا از فرانسه و امریکا.
مزدک گرامی این حقیقت دارد :
ناگفته های تاریخ ایران - انگلس و زبان فارسی (http://irantarikh.blogfa.com/post-83.aspx)
مزدك بامداد
09-15-2013, 11:23 PM
مزدک گرامی این حقیقت دارد :
ناگفته های تاریخ ایران - انگلس و زبان فارسی (http://irantarikh.blogfa.com/post-83.aspx)
درست است انگلس چنین نامه ای را نوشته و گفته است
که یادگیری پارسی از عربی آسان تر است ولی بازگردانی
که شما آدرس دادید کمی ناجور است، گویا از روی انگلیسی
و کمی درشت برگردان شده.
:e032:
Philo
09-15-2013, 11:29 PM
من فکر می کنم چندان چیز عجیب و غیر عادی ای نباشد، تا جایی که می دانم گوته هم حافظ را تحسین کرده بود و هگل هم در نوشته هایش به ایران باستان اشاره کرده و نیچه هم که چنین گفت زرتشت را نوشته، که این ها نشان دهنده آشنایی آلمانی های قرن های گذشته با ایران و زبان فارسی و توجه و علاقه فرهیختگان آلمانی به این دو است.
سامان
09-16-2013, 06:15 AM
بیایید برای نمونه، به "فوتون" نگاه کنیم، این فوتون ماندمایه (جرم) ندارد،
آهنربا هم بر او کارگر نیست! هیچی ندارد جز اینکه زمانی که به چیزی
میخورد، به جنبش آن میفزاید، برای نمونه، نور آفتاب که پوست شمارا
گرم میکند، که چیزی جز افزایش جنبش اتمهای پوست شما نیست.
این فوتون خودش هم خیزه وار در اسپاش با تندای () گسترش می یابد.
"چیزی" هم نیست که جنبش بر آن روی داده باشد ( عرضی) . نشانه ی
هستی آن هم تنها همان جنبشی است که در برخورد پدید میاورد. پس
بیراه نیست که بگوییم که خودش از جنبش ساخته شده یا همان جنبش است
•
بسیار خوب است. میتوان نتیجه گرفت که ما از فوتون چیزی ندیده ایم جز جنبش. یعنی علامت وجودی فوتون جنبش است. چطور از این میتوان نتیجه گرفت فوتون فقط جنبش هیچ چیز است؟ مگر نمیبایست از استقرا هم در اینجا استفاده کرد؟ تا به حال در طبیعت هرچه جنبش بوده مربوط به چیزی بوده، بر اساس استقرا باید نتیجه گرفت که جنبش فوتون هم مربوط به چیزی است که تا به حال مشاهده نشده است.
مزدك بامداد
09-16-2013, 09:25 AM
بسیار خوب است. میتوان نتیجه گرفت که ما از فوتون چیزی ندیده ایم جز جنبش. یعنی علامت وجودی فوتون جنبش است. چطور از این میتوان نتیجه گرفت فوتون فقط جنبش هیچ چیز است؟ مگر نمیبایست از استقرا هم در اینجا استفاده کرد؟ تا به حال در طبیعت هرچه جنبش بوده مربوط به چیزی بوده، بر اساس استقرا باید نتیجه گرفت که جنبش فوتون هم مربوط به چیزی است که تا به حال مشاهده نشده است.
فوتون "چیزی" نیست که بجنبد یا جنبش رویش سوار شده باشد!
فوتون آروین (مشاهده) شده و ساختار ان هم روشن است، میدانیم
که یک خیزه ی آهنکهربایی است که اندازه ای از انرژی ( جنبش) را
به همراه خود دارد یا برای نمونه میدانیم که فوتون ماندمایه (جرم سکون) ندارد.
با نگاه کلاسیک ، پس میتوان گفت که این یک چیز! نیست ولی با نگاه
دانشیک نوین، این یک چیز است و آن چیز همان جنبش است، چیز دیگری
در پس پرده نیست، چون هر چیزی که هست، دارای نشانه هستی ( اثر وجودی )
میباشد. زمانی هم که فوتون برای نمونه به الکترون میخورد و جنبش الکترون
افزایش می یابد، دیگر فوتونی در کار نیست!!. اینگونه مانند توپ بیلیارد نیست
که جنبش اش را به توپ دیگر بدهد و خودش به ایستد!:
هستم اگر میروم، گر نروم نیستم!*
---
دشورای و سستی بازکاوی و فراگیرسازی (استقرا، تعمیم ) این است که آنزمان
که یک نمونه ی نایی (منفی) پیدا شد، میشکند، تنها یک جور روش بازکاوی
درست است و آنهم بازکاوی فرزام ( استقرای کامل ) است.
برای نمونه تا کنون میگفتیم که ماده ، اسپاش را فرومیگیرد ( فضا را اشغال میکند) ،
برای نمونه چون ما نمیتوانیم جای که دیوار هست ، بگذریم. ولی دیرتر دیده شد
که این دیوار در فربود ۹۹۹۹۹۹۹۹۹ میلیاردم، تـُهی است و برای همین نوترون ها
و نوتریتنو ها فوتون های ایکس و .. میتوانند از دیوار هم بگذرند. یا اینکه همه ی
جهان در ریزک مهابنگ که ناچیز ترین گنجایش "پلانک" را داشت، درهم فشرده بود.
گرفتاری کلان بازکاوی شما این است که بر روی آروین های کلانجهان (macro cosmos)
پدید امده و ما تازه داریم به فربود ها و آروین های دیگری در ریزجهان (micro cosmos)
میرسیم. برای نمونه اینکه هر ریزکی (ذره ای) یک خیزه (موج) هم هست.
•
*
ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه كه من كیستم؟
موج ز خود رفته ای، تیز خرامید و گفت:
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
موج ز خود رفته رفت
ساحل افتاده ماند
این، تن فرسوده را،
پای به دامن كشید؛
و آن سر آسوده را،
سوی افق ها كشاند
ساحل تنها، به درد
در پی او ناله كرد:
موج سبكبال من،
بی خبر از حال من،
پای تو در بند نیست!
بر سر دوشت، چو من،
كوه دماوند نیست!
هستم اگر می روم
خوشتر ازین پند نیست!
بسته به زنجیر را
لیك خوش آیند نیست
اقبال لاهوری
سامان
09-16-2013, 02:51 PM
فوتون "چیزی" نیست که بجنبد یا جنبش رویش سوار شده باشد!
فوتون آروین (مشاهده) شده و ساختار ان هم روشن است، میدانیم
که یک خیزه ی آهنکهربایی است که اندازه ای از انرژی ( جنبش) را
به همراه خود دارد یا برای نمونه میدانیم که فوتون ماندمایه (جرم سکون) ندارد.
با نگاه کلاسیک ، پس میتوان گفت که این یک چیز! نیست ولی با نگاه
دانشیک نوین، این یک چیز است و آن چیز همان جنبش است، چیز دیگری
در پس پرده نیست، چون هر چیزی که هست، دارای نشانه هستی ( اثر وجودی )
میباشد. زمانی هم که فوتون برای نمونه به الکترون میخورد و جنبش الکترون
افزایش می یابد، دیگر فوتونی در کار نیست!!. اینگونه مانند توپ بیلیارد نیست
که جنبش اش را به توپ دیگر بدهد و خودش به ایستد!:
هستم اگر میروم، گر نروم نیستم!*
---
دشورای و سستی بازکاوی و فراگیرسازی (استقرا، تعمیم ) این است که آنزمان
که یک نمونه ی نایی (منفی) پیدا شد، میشکند، تنها یک جور روش بازکاوی
درست است و آنهم بازکاوی فرزام ( استقرای کامل ) است.
برای نمونه تا کنون میگفتیم که ماده ، اسپاش را فرومیگیرد ( فضا را اشغال میکند) ،
برای نمونه چون ما نمیتوانیم جای که دیوار هست ، بگذریم. ولی دیرتر دیده شد
که این دیوار در فربود ۹۹۹۹۹۹۹۹۹ میلیاردم، تـُهی است و برای همین نوترون ها
و نوتریتنو ها فوتون های ایکس و .. میتوانند از دیوار هم بگذرند. یا اینکه همه ی
جهان در ریزک مهابنگ که ناچیز ترین گنجایش "پلانک" را داشت، درهم فشرده بود.
گرفتاری کلان بازکاوی شما این است که بر روی آروین های کلانجهان (macro cosmos)
پدید امده و ما تازه داریم به فربود ها و آروین های دیگری در ریزجهان (micro cosmos)
میرسیم. برای نمونه اینکه هر ریزکی (ذره ای) یک خیزه (موج) هم هست.
•
*
ساحل افتاده گفت: گر چه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه كه من كیستم؟
موج ز خود رفته ای، تیز خرامید و گفت:
هستم اگر می روم گر نروم نیستم
موج ز خود رفته رفت
ساحل افتاده ماند
این، تن فرسوده را،
پای به دامن كشید؛
و آن سر آسوده را،
سوی افق ها كشاند
ساحل تنها، به درد
در پی او ناله كرد:
موج سبكبال من،
بی خبر از حال من،
پای تو در بند نیست!
بر سر دوشت، چو من،
كوه دماوند نیست!
هستم اگر می روم
خوشتر ازین پند نیست!
بسته به زنجیر را
لیك خوش آیند نیست
اقبال لاهوری
جناب مزدک گرامی،
جا دارد از زیبایی نوشتارهای شما هرچند با برخی از آنها موافق نباشم تشکر کنم. واقعا لذت میبرم. بابت این شعر فوق العاده ی اقبال هم ممنونم و مطمئنم غرضتان از آوردن آن در اینجا استفاده از عدم موج در هنگام سکون، برای قیاس کردن با بحثمان نیست.
شما معتقدید که انرژی با کم شدن سرعتش از سرعت نور جرم پیدا میکند. درست است؟
مزدك بامداد
09-16-2013, 04:16 PM
جناب مزدک گرامی،
جا دارد از زیبایی نوشتارهای شما هرچند با برخی از آنها موافق نباشم تشکر کنم. واقعا لذت میبرم. بابت این شعر فوق العاده ی اقبال هم ممنونم و مطمئنم غرضتان از آوردن آن در اینجا استفاده از عدم موج در هنگام سکون، برای قیاس کردن با بحثمان نیست.
شما معتقدید که انرژی با کم شدن سرعتش از سرعت نور جرم پیدا میکند. درست است؟
سپاس از مهر شما.
ولی در باره ی فوتون که یک خیزه است، براستی چنین است که برای نمونه
در روند گرفته شدن در الکترون ، از میان میرود. photon absorption
2406
---
نه من هیچ جا نگفتم که انرژی با کم شدن تـُـندایش ، تنمایه پیدا میکند.
تندای انرژی همواره یکسان و برابر C است. ولی انرژی میتواند در گردار
بسته ای گیر کند. برای نمونه ، یک استوانه ی دو سر آیینه ای تـُهی را
در نگر بیاورید که فوتونی در میان این دو آیینه در رفت و آمد است.
پس اینجا، انرژی در یک جای مرزمند گیر کرده است. تنمایه ی این استوانه
در نگاه از بیرون، زمانی که تهی از فوتون و زمانی که پر از فوتون باشد یکسان
نیست، گرچه فوتون ماندمایه ندارد ولی اگر این دو استوانه را روی یک ترازوی
بسیار باریک سنج بگذاریم، میبینیم که استوانه ی فوتون دار سنگینی
بیشتری را نشان میدهد و کفه ی ان رو به پایین میرود.
2405
•
سامان
09-16-2013, 04:53 PM
تنمایه ی این استوانه
در نگاه از بیرون، زمانی که تهی از فوتون و زمانی که پر از فوتون باشد یکسان
نیست، گرچه فوتون ماندمایه ندارد ولی اگر این دو استوانه را روی یک ترازوی
بسیار باریک سنج بگذاریم، میبینیم که استوانه ی فوتون دار سنگینی
بیشتری را نشان میدهد و کفه ی ان رو به پایین میرود.
خوب این به این معنی نیست كه فوتون جرم دارد؟
Mehrbod
09-16-2013, 11:34 PM
خوب این به این معنی نیست كه فوتون جرم دارد؟
این تنمایه[1] که گفته شد همان جنبش فوتون در گردار[2] بسته شده است را میشود کمی بیشتر توضیح بدهید مزدک گرامی؟
اگر زمان را به خُردترین بازههایِ[3] شایند[4] ببخشیم, در هر بازه از زمان فوتون در یک جایِ این استوانه میباشد.,
اکنون با گذشتن چند بازه اگر فوتون در یک اسپاش[5] مرزمندی گرفتار بود, "گرایندینوار[6]" از دیدگاه "سیستم بازرسی" دارای تنمایه میشود؟
----
1. ^ tan+mâye::Tanmâye || تنمایه: جرم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Mass) mass
2. ^ gerd+âr::Gerdâr || گردار: مدار Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Orbit), ϢDict-Pâ (http://fa.wiktionary.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1) orbit
3. ^ bâz+e::Bâze || بازه: فاصله Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interval), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%87) interval
4. ^ šây+and::Šâyand || شایند: ممکن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Possible) possible
5. ^ Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Space), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ca4e85084a9e43c5890c2ed96333b89c-fa.html) space
6. ^ ger+ây+and+in+vâr::Gerâyandinvâr || گرایندینوار: احتمالاتی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Likely), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Probably) probabilistically
مزدك بامداد
09-17-2013, 10:19 AM
خوب این به این معنی نیست كه فوتون جرم دارد؟
این به این چم است که:
تنمایه ی همارز انرژی گرفتار یک سامانه، در بیرون از آن
یک سامانه ، سهیده (حس) میشود و نه در درون آن.
به زبان دیگر، هرگاه انرژی در درون سامانه ای بهر روی گیر کرده باشد،
بخشی از تنمایه ی آن سامانه میشود. بر نمونه ملکول آب را در نگر بیاوریم
که از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن ساخته شده است و این اتم
هارا یک انرژی پیوندی به هم چسبانیده است.( هر گونه چسبانندگی و
پیوند در این جهان بدست ریزگان نیروبر انرژی ، مانند فوتون و گراویتون و
گلوئون انجام میشود). پس در این مولکول، انرژی یا همان فوتون ها
( که در این بستر به انها فوتون مجازی هم میگویند چون آزاد نیستند)،
میان اتمها "گیر" کرده اند و برای همین تنمایه ی یک مولکول آب،اندک
خورده ای از تنمایه دو پروتون ( دو اتم هیدروژن بی الکترون) و یک اتم
اکسیژن بیشتر است.
2409
نمونه دیگر سامانه ی پروتون است که در آن، تنها ۳ کوارک دارای ماندمایه
هستند که و ماندمایه ی آنها روی هم نزدیک یک درسد ماندمایه ی پروتون
است ولی این ۹۹% دیگر از کجاست؟ از انرژی گرفتار در میان کوارک ها،
یا بهتر بگوییم، انرژی ای که کوارک هارا وادار میکند به هم بچسبند. در فیزیک
نام این انرژی گرفتار درون پروتون، "گلوئون" است که واژه ی "گلو" = چسب میاید.
2410
The three valence quarks that make up each proton account for about one percent of its mass;
the rest comes from interactions among the quarks and gluons.
Read more at: Quark matter's connection with the Higgs (http://phys.org/news/2012-08-quark-higgs.html#jCp)
•
مزدك بامداد
09-17-2013, 10:34 AM
این تنمایه[1] که گفته شد همان جنبش فوتون در گردار[2] بسته شده است را میشود کمی بیشتر توضیح بدهید مزدک گرامی؟
اگر زمان را به خُردترین بازههایِ[3] شایند[4] ببخشیم, در هر بازه از زمان فوتون در یک جایِ این استوانه میباشد.,
اکنون با گذشتن چند بازه اگر فوتون در یک اسپاش[5] مرزمندی گرفتار بود, "گرایندینوار[6]" از دیدگاه "سیستم بازرسی" دارای تنمایه میشود؟
----
1. ^ tan+mâye::Tanmâye || تنمایه: جرم Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Mass) mass
2. ^ gerd+âr::Gerdâr || گردار: مدار Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Orbit), ϢDict-Pâ (http://fa.wiktionary.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1) orbit
3. ^ bâz+e::Bâze || بازه: فاصله Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Interval), Ϣiki-Pâ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%87) interval
4. ^ šây+and::Šâyand || شایند: ممکن Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Possible) possible
5. ^ Espâš || اسپاش: فضا Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Space), www.loghatnaameh.org (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-ca4e85084a9e43c5890c2ed96333b89c-fa.html) space
6. ^ ger+ây+and+in+vâr::Gerâyandinvâr || گرایندینوار: احتمالاتی Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Likely), Ϣiki-En (http://en.wikipedia.org/wiki/Probably) probabilistically
درست است، در پیک پیشین ، کوشدیم به زبانی هرچه ساده تر در این باره روشنگری نمایم.
چکیده سخن اینکه انرژی/فوتون هایی که در یک بخش ازاسپاش (فضا) هستند، چه گیر افتاده
چه بگونه ی آماری همواره در ان هستند، بخشی از تنمایه ی ان بخش از اسپاش میشوند و
گرانش (gravity) پدید میاورند. هر چه این انرژی گرفتار بیشتر باشد، تنمایه ی بیشتری از بیرون
از این بخش اسپاش سهیده میشود و هرچه این اسپاش که زندان انرژی است، کوچکتر باشد،
نشانه ی این گرانش بیشتر آشکار میگردد، مانند پروتون، که در پیام پیش گفتیم که در ان تنها سه
ریزک ماندمایه دار بنام کوارک هستند که تنها یک درسد تنمایه ی پروتون را دارند و مانده ی تنمایه، از
همین انرژی گرفتار (= "گلوئون") هاست. پس اگر کسی بیرون از جهان ما بود و میتوانست جهان مارا
بسنگد (وزن کند)، هم ارز تنمایه ای همه ی انرژی های سرگردان در این جهان را نیز بدست میاورد.
افکت کازیمیر
pars (http://www.freewebs.com/mazdak_bamdad/discut/Casimir.htm)
آزمایش یا پدیده ای بنام "افکت کازیمیر" به ما نشان میدهد که اسپاش همواره پر از چندی انرژی است.
•
سامان
09-17-2013, 11:01 AM
این به این چم است که تنمایه انرژی یک سامانه در بیرون از یک سامانه ،
سهیده (حس) میشود و نه در درون آن.
به زبان دیگر، هرگاه انرژی در درون سامانه ای بهر روی گیر کرده باشد،
بخشی از تنمایه ی آن سامانه میشود. بر نمونه ملکول آب را در نگر بیاوریم
که از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن ساخته شده است و این اتم
هارا یک انرژی پیوندی به هم چسبانیده است.( هر گونه چسبانندگی و
پیوند در این جهان بدست ریزگان نیروبر انرژی ، مانند فوتون و گراویتون و
گلوئون انجام میشود). پس در این مولکول، انرژی یا همان فوتون ها
( که در این بستر به انها فوتون مجازی هم میگویند چون آزاد نیستند)،
میان اتمها "گیر" کرده اند و برای همین تنمایه ی یک مولکول آب،اندک
خورده ای از تنمایه دو پروتون ( دو اتم هیدروژن بی الکترون) و یک اتم
اکسیژن بیشتر است.
2409
نمونه دیگر سامانه ی پروتون است که در آن، تنها ۳ کوارک دارای ماندمایه
هستند که و ماندمایه ی آنها روی هم نزدیک یک درسد ماندمایه ی پروتون
است ولی این ۹۹% دیگر از کجاست؟ از انرژی گرفتار در میان کوارک ها،
یا بهتر بگوییم، انرژی ای که کوارک هارا وادار میکند به هم بچسبند. در فیزیک
نام این انرژی گرفتار درون پروتون، "گلوئون" است که واژه ی "گلو" = چسب میاید.
2410
The three valence quarks that make up each proton account for about one percent of its mass;
the rest comes from interactions among the quarks and gluons.
Read more at: Quark matter's connection with the Higgs (http://phys.org/news/2012-08-quark-higgs.html#jCp)
•
معنی این نوشته و نوشته ی بعدیتان را میتوان اینگونه ترجمه نمود كه فوتون های گرفتار باعث ایجاد وزن میشوند نه جرم؟
مزدك بامداد
09-17-2013, 11:06 AM
در واکنش های شیمیایی گرمازا*، که میگویند انرژی (گرما) آزاد میشود،
درست همین انرژی گرفتار میان اتمهاست که از شکستن اتمها و
چینش دیگری از انها که نیاز به انرژی پیوند کمتری دارد، بجای مانده
و بگونه ی فوتون "آزاد" و "رها از بند" پدیدار میشوند. اگر بجای مولکولها،
هسته های اتم را بشکنیم، انرژی های بارها بزرگ تری که در آنجا دربند
هستند و بخش بزرگی از تنمایه ی هسته را "نمایندگی "میکنند، رها شده
و از "ایستایی"، "جنبش" پدید میاید!
*
exothermic reaction
2H2 + O2 → 2H2O
ΔH = −483.6 kJ/mol of O2
•
مزدك بامداد
09-17-2013, 11:16 AM
معنی این نوشته و نوشته ی بعدیتان را میتوان اینگونه ترجمه نمود كه فوتون های گرفتار باعث ایجاد وزن میشوند نه جرم؟
دوست گرامی، سنگینی( وزن)، نیرویی است که در میدان گرانش به تنمایه (جرم) کارگر میشود.
برای دریافت بهتر، شما در گویال ماه، سنگینی بسیار کمتری از روی زمین دارید و در گردار زمین،
هیچ سنگینی ندارید و اندروای آویزان هستید. ولی در هر سه جا، شما تنمایه یکسان دارید ! پس اگر
این فوتون های گرفتار در روی زمین ، در همچه سیلندری باشند، در پی اینکه تنمایه پدید میاورند،
سنگینی هم پدید میاورند چون ما در روی زمین یک میدان گرانش نیرومند داریم. ولی اگر همین ها
در اسپاش (فضا) یا روی ماه باشند ، گرچه درست همان تنمایه را پدید میاورند، ولی سنگینی
کمتری در پی دارند، چون انجا میدان گرانش(=چگالی گراویتون ها) کمتر یا نزدیک هیچ است.
F = m x a
سنگینی = تنمایه x شتاب گرانش
•
Rationalist
09-17-2013, 11:23 AM
از پاسختان سپاسگزارم:e303:
اکنون به دقت، به موشکافی آن می پردازم!
فربود گرایی (realism) و خردگرایی (rationalism)، یکی نیستند،
خردگرایی نیاز به فربودگرایی برای رسیدن به همه ی آگاهی های درست،
برای گزیرش (Goziresh = decision) خردمندانه درست دارد. به زبان ساده،
شما باید به رایانه ی خود، آگاهی و داده های (data) درست بدهید (input)
تا برآورد (/outputresult) درست را از او بگیرید، ( اگر رایانه تان درست کار کند).
با این بخش مخالفتی ندارم.
در این فهرست (list) هم شما، داده هایی از زنان را گردآورده اید که در
کشور یا فرهنگ شما و یا بخشی از جهان، در این سده ی کنونی ما
دیده میشود، ولی برآورد شما از این داده ها ، خردمندانه نیست.
برای نمونه شما باید این پراسنج (parameter) هارا هم در نگر بیاورید
که بسیاری از رفتار ها، واکنشی در برابر خواسته ها و زورگویی های
مردانه ، یا واکنش به فرهنگ واپسمانده ی مردسالاری است.
زمانی که مردان، خواسته های دختران ناز و کرشمه گر را زودتر
برآورده میکنند، زمانی که مردان، از اینکه زنی در گفتگویی دانشیک
و فلسفیک بر آنها چیره شود, ناخرسند شده و آن زن را میرانند،
زمانی که قانون ها از زنان کتک خورده ؤپشتیبانی نمیکنند و ...
ناچار زنان بسوی این رفتار ها گرایانده میشوند.
این نخستین مرتبه نیست که چنین ایرادی به باور من وارد می شود؛ در همان جستار هم برخی از دوستان، مشابه چنین چیزی را نگاشته بودند.
من نیز چنین پاسخ می دهم: فرق است میان واکنش خردمندانه و واکنش ذلیلانه!
زنان می تواستند و می توانند، واکنش خردمندانه به شرایط مردسالاری اجتماعشان بروز دهند(شامل: در بستر فربودگرایی، روی آوردن به فلسفه و دانش، استقلال اجتماعی
و بی نیازی به مردان، مبارزه فرهنگی برای بدست آوردن حقوقشان، یاغی و آزاده زیستن و ...) که در این واکنش پایه های سیستم فکری مردسالاری نیز به لرزه درآمده
و دیری نمی پایید که زنان همتراز و حتی برتر از مردان در خردگرایی پیشتاز می بودند؛ فراموش نفرمایید که خود زنان نقش بسیار کلیدی در اندیشه مردسالاری بازی می کنند؛
از آنجاییکه در همبود، نقش مهندی چون "مادری" را بر عهده دارند.
اما آنچه در واکنش آنها در طول تاریخ تا کنون مشاهده گردیده؛ حل شدن آنها در سیستم مردسالاری؛ و تنها رضایت به خوار ترین و دم دست ترین نیازهایشان بوده است.
بساکه گفتم که همین که اکنون دختران
هم میتوانند بیش از پسران در دانشگاه ها هم کامیاب باشند،
نشانگر توانمایه ( پتانسیل) آنها در زمینه های هوشمندی و
دانش است. روشن است که این روند نوین، بویژه در ایران،
هنوز جوانتر از ان است که مابخواهیم با سنجش فراورش
دانش ( تولید علم) به داوری بپردازیم.
برایم جالب بود که به این موضوع نیز اشاره نمودید!
پس گویا آگاه نیستید که بیشینه ی دانشگاه های ایران(حتی معتبر)؛ از اعتبار دانشیک لازم؛ چونان که شایسته یک دانشگاه باشد تهی هستند.
هنگامی که بیشینه اساتید و دانشجویان(واقعی) از این سرزمین می گریزند یا در انزوا و حتی در زندان هستند.
و به نکبت اسلام و جمهوری اسلامی؛ اکنون در ایران واژگانی چون "دانشگاه"، "استاد" و "دانشجو" تهی از معنا هستند.
اگر امروزه آمار دختران در پذیرش دانشگاه(؟!) های ایران فزونی یافته؛ فرنودی بر گرایش واقعی آنها به دانش نیست؛ بلکه انگیزه بیشینه ی آنها گرفتن مدرک
(با همان روش های پست زنانه) و یا دست یاقتن به شانس بیشتر، برای یافتن شوهر می باشد.
یکی اینکه این دیده هارا به
سراسر زمان و جهان واگسترانده اید ( تعمیم داده اید) که کاری
نابجا در بستر فرنودسار (logic) است (false generalization).
چرا این کار نابخردانه است؟!
من بر اساس دانش ناقص خود؛ با روش استقرای ناقص، در مورد زنان باورم را واگسترانیده ام.
آنچه در تاریخ خوانده ام، آنچه تجربه نموده ام، آنچه در تجربیان دیگران مشاهده نموده ام و...
چونان که خودم نیز بیان نموده بودم؛ این باور من شامل همه (تک تک) زنان جهان نمی شود.
و این باور اعتباری نسبی دارد که دگرگونی آن بوسیله شما؛ فرنود این گفتگو را معنا می دهد.
پس من هر گاه با زنی ناشناخته روبه رو می شوم؛ مجبورم با همان دانش ناقص خود، احتمال بیشینه را بدهم که در باوری که نسبت به آنها دارم، جای می گیرد؛
تا هنگامی که شناخت من از وی بیشتر گردد.
و دیگر اینکه در شمارگری ( محاسبه) انگیزه این رفتار ها راه
نادرست رفته و آنرا از کودنی زنان دانسته اید.
پیش تر توضیح دادم که چرا واکنش آنها در برابر شرایط همبودین شان نیز برایم مردود است.
حتی اگر بخواهید رفتارهای آنها را در اساس جهان بینی تان(اصل فرازیست ژن) تبیین نمایید؛ همچنان با شمامخالف هستم ۱
با دیدن زنانی مانند ماری کوری، کلارا زتکین، روزا لوکزامبورگ،
آنگلا مرکل، هیلاری کلینتون و ...
آینها به عنوان استثنا، در همان باور من قابل تبیین هستند.
ضمن اینکه بعید می دانم، بتوان سیاست مداران۲ را؛ چون نقطه ی عطف خواند.
با در نگر گرفتن سامه های
(شرایط) زیستبوم و فشارهایی که مردان و سرایداشت ( اقتصاد)
کشور های واپس مانده به زنان آورده و کردار و رفتار آنهارا به
چنین روز درآورده اند، آنهارا جاندارانی زیرک و نرمش پذیر (flexible)
و استادان فرازیست (masters of survival) میدانم
واژگانی را که به رنگ قرمز مشخص نموده ام را؛ در بیانتان در نمی یابم.
مهربورزید و پیرامون آنها در روی فراگردانیدن رفتارهای احمقانه زنان، بیشتر توضیح دهید.
آنها در هیچ
جنگی بخواست (عمدا ً) کشته نمیشوند، بساکه مردان برای آنها
همدیگر را لت و پار میکنند،
به گمانم آگاهی تاریخی کافی دارید، که عامل بسیاری از جنگ ها؛ زنان بوده اند. اگر مردان نیز به خاطر آنها همدیگر را لت و پار می کنند؛
زنان در این شرایط چه واکنشی نشان می دهند؟ آیا با همان زیرکی و نرمشی که نگاشته بودید؛ به درگیری ها و جنگ ها خاتمه داده اند؟
یا با افریته گری و مظلوم نمایی، به آتش جنگ ها دامن زده اند؟
آنها رگ خواب بیشتر مردان را در دست
دارند و اگر بنگر میاید که تن به بردگی داده اند، در فربود (in reality)،
مردان را هم برده ی جنسی خود نموده اند و اگر در بستر با "اخم"
بخوابند، مردان چنانکه باید خوشی جنسی دریافت نمیکنند و ناچارند
که دل آنان را بدست بیاورند.
آیا براستی دختری که در معامله ای به نام" ازدواج" ؛ با سن کم و بدون رضایت خودش؛ در برابر مردی با افکار مردسالارانه و حتی
با لجنزار افکار کثافت۳ مذهبی(شامل:کتک،کشتزار فرزندان صالح،سنگسار، ناموس،غیرت و...) با اخم در بستر حاضر شود؛ مرد را همچنان اسیر جنسی خود کرده است؟
و آیا این برابری می کند با کاهش خوشی جنسی ای که از مرد دریغ نموده؟ آیا چنین مردانی تلاش می کنند تا دل زن را به دست آورند؟
ابزار بهره وری انها از شمشیر تیز تر است،
چرا که ابزار ایزدی (devine instrument) مهر و زندگی و زایش را
در دست دارند،
آری!!!
و به راستی به خوبی نیز از آن، سوء استفاده می نمایند.
در همان زمان که مردان، ابزار اهریمنی (evil)
مرگ و جنگ و رنج را از آنِ خود کرده اند.
مردان در گذر تاریخ؛ مدت هاست که به گفتمان روی آورده اند؛ طوری که جنگ و پرخاش در آنها بسیار کاهش یافته است.
به هر روی؛ به باور من یک خردگرا(چه مرد و چه زن) باید به هنگام ضرورت؛ توانایی نبرد،درگیری فیزیکی۴،خشم و شجاعت کافی برای دفاع از خود و ارزش هایش را نیز داشته باشد.
پس اگر سامه های زیستی زنان به آنان در راستای رفتاری که
بدید شما نکوهیده است، فشار نیاورد، آنها هم از روی قانون
آهنین داروینی، رفتار خود را همساز با آن، بسوی والایی هایی
که شما چشم دارید، می دگرند.
به گمانم اساس دیدگاه شما در روی فراگردانیدن از ویژگی ها و رفتارهای احمقانه ی زنان؛ به خاطر همان اصل فرازیست ژن و برخی مفاهیم فرگشتیکی است که من در خردگرایی نوین؛
رهایی از آنها را بایسته می دانم.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ-
۱. جستار فرازیست ژن و غرایز؛ مهند ترین جستاریست که در حال حاضر، مایلم پیرامون آن نیز، با شما به گفتگو بنشینم.
۲. به باور من؛ "سیاست" چیزی جز تزویر،دروغ و ریا جهت نایل شدن به هدف با هر وسیله ای(تروریسم،استبداد،عوام فریبی و...) نیست.
از این رو شگفت آور نخواهد بود؛ اگر زنان در سیاست؛ استعداد و مهارت چشمگیری داشته باشند.
۳. برایم بسی نفرت انگیز و دردناک است؛ اگر ذره ای اندیشه و ادراک خود را سانسور نمایم. از این رو همواره رُک و دریده نگرش خود را بیان می نمایم و این رویکرد من
صرفا محدود به دنیای مجاری نیست. باور دارم که این گونه، شان و منزلت مخاطبمانم را در درک شفاف و عمیق تر اندیشه هایم نیز به جای آورده ام.
از این رو، شرمسارم اگر در نوشتارهایم، با برخی واژگان کثیف و نفرت انگیز مواجه می شوید.
۴. چه بسا هنگامی که هنر رزمی ویژه ام را که بدون نیاز به قدرت فیزیکی، جنسیت و وزن می توان با هدایت انرژی بر حریفان غالب شد را برای دختران و زنان اطرف خود
شرح می دهم؛ چندان تمایلی به مجهز نمودن خودشان به آن نشان نداده و اگر گاها تمایلی نشان داده اند؛ بیشتر شامل انگیزه های جنسی، خنده و بازیگوشی بوده است.
مزدك بامداد
09-17-2013, 11:30 AM
آیا براستی دختری که در معامله ای به نام" ازدواج" ؛ با سن کم و بدون رضایت خودش؛ در برابر مردی با افکار مردسالارانه و حتی
با لجنزار افکار کثافت۳ مذهبی(شامل:کتک،کشتزار فرزندان صالح،سنگسار، ناموس،غیرت و...) با اخم در بستر حاضر شود؛ مرد را همچنان اسیر جنسی خود کرده است؟
و آیا این برابری می کند با کاهش خوشی جنسی ای که از مرد دریغ نموده؟ آیا چنین مردانی تلاش می کنند تا دل زن را به دست آورند؟
آن بدبخت که در خودآگاه خود اینرا نمیداند. شما هم در نوزادی خودآگاهانه شیر نمی مکید.
برنامه ریزی ژنتیک شماست. برنامه ریزی فرهنگی ان دختر هم همین است، دست خودش
نیست، آنجا یک همبود واپس مانده اسلامیستی قراضه است که از یک دختر که میتوانست
ماری کوری بشود، یک ننه قمر درست میکند. ( ناگفته نماند که پیوند میان تک ها و همبود
دیالکتیک و دوسویه است ولی همبود رُل نیرومندتری دارد). پس سخن من این است که
نکوهش کردن چنین کسی از سوی شما نابجاست. باید نخست آن فرهنگ و همبودی را
نکوهید که چنین کسانی را میپرورد.
برای همین گفتیم:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
•
تک ها= فرد ها individuum
مزدك بامداد
09-17-2013, 11:36 AM
برایم بسی نفرت انگیز و دردناک است؛ اگر ذره ای اندیشه و ادراک خود را سانسور نمایم. از این رو همواره رُک و دریده نگرش خود را بیان می نمایم و این رویکرد من
صرفا محدود به دنیای مجاری نیست. باور دارم که این گونه، شان و منزلت مخاطبمانم را در درک شفاف و عمیق تر اندیشه هایم نیز به جای آورده ام.
این فروزه ی (Virtue/Tugend) شما ستودنی است ولی بهتر است انرا
در اندرتار(internet) بکار بگیرید تا در زندگی راستین، چرا که میتواند به
نابودی و زیان شما بینجامد، درست مانند داستان "آهویی در تویله ی خران".
بویژه که اگر در ج. اسلامی بسر ببرید براستی چون آهویی در تویله ی خران گیر کرده اید!
•
فروزه = صفت متعالی انسانی
سامان
09-17-2013, 11:48 AM
دوست گرامی، سنگینی( وزن)، نیرویی است که در میدان گرانش به تنمایه (جرم) کارگر میشود.
برای دریافت بهتر، شما در گویال ماه، سنگینی بسیار کمتری از روی زمین دارید و در گردار زمین،
هیچ سنگینی ندارید و اندروای آویزان هستید. ولی در هر سه جا، شما تنمایه یکسان دارید ! پس اگر
این فوتون های گرفتار در روی زمین ، در همچه سیلندری باشند، در پی اینکه تنمایه پدید میاورند،
سنگینی هم پدید میاورند چون ما در روی زمین یک میدان گرانش نیرومند داریم. ولی اگر همین ها
در اسپاش (فضا) یا روی ماه باشند ، گرچه درست همان تنمایه را پدید میاورند، ولی سنگینی
کمتری در پی دارند، چون انجا میدان گرانش(=چگالی گراویتون ها) کمتر یا نزدیک هیچ است.
F = m x a
سنگینی = تنمایه x شتاب گرانش
•
استاد مزدك،
چنانچه كمی صریحتر پاسخ بدهید افراد مثل من به اشتباه دچار نمیشوند.
بنابراین و تا به اینجای كار آنچه كه من از انرژی با تعریف شما دریافته ام این است:
جنبشی كه خود چیز نیست و در هنگام مشاهده تنها جنبش (جنبش خالی و بدون هیچ چیز) بوده ولی جرمی دارد كه این جرم داشتن خاصیت چیز هاست.
تایید میفرمایید؟
مزدك بامداد
09-17-2013, 11:54 AM
استاد مزدك،
چنانچه كمی صریحتر پاسخ بدهید افراد مثل من به اشتباه دچار نمیشوند.
بنابراین و تا به اینجای كار آنچه كه من از انرژی با تعریف شما دریافته ام این است:
جنبشی كه خود چیز نیست و در هنگام مشاهده تنها جنبش (جنبش خالی و بدون هیچ چیز) بوده ولی جرمی دارد كه این جرم داشتن خاصیت چیز هاست.
تایید میفرمایید؟
جنبش، که تا کنون چیز بشمار نمیرفت ولی دیدیم
که تنمایه هم دارد و اینگونه یک چیز است. یا بهتر
بگوییم: همه چیز ها، از همین چیز ساخته شده.
•
---
دگرسانی(تفاوت) سنگینی و تنمایه ( وزن و جرم) از اموزه های ساده ی فیزیک است.
سامان
09-17-2013, 12:12 PM
دگرسانی(تفاوت) سنگینی و تنمایه ( وزن و جرم) از اموزه های ساده ی فیزیک است.
بر اساس این قسمت از نوشته ی شما:
درست است، در پیک پیشین ، کوشدیم به زبانی هرچه ساده تر در این باره روشنگری نمایم.
چکیده سخن اینکه انرژی/فوتون هایی که در یک بخش ازاسپاش (فضا) هستند، چه گیر افتاده
چه بگونه ی آماری همواره در ان هستند، بخشی از تنمایه ی ان بخش از اسپاش میشوند و
گرانش (gravity) پدید میاورند. •
و اینكه در فیزیك نوینی كه شما ارائه میفرمائید انرژی چیزی نیست كه چیز هست (استاد من ارادت دارم خدمتتان ولی این واقعیتی است كه شما فرموده اید)، یك لحظه تصور كردم شاید در این فیزیك نوین این چیز كه چیز نیست و با ذهن قدیمی نگر من قابل درك نیست تنها ایجاد كننده ی جاذبه باشد و از این طریق تنها بر وزن اثر بگذارد بدون آنكه خود جرمی داشته باشد. چرا كه غیر چیزی كه جرم هم دارد بعید نیست بدون جرم داشتن، وزن داشته باشد.
مزدك بامداد
09-17-2013, 12:15 PM
==> در جهان " ایستایی" اَوَست نداریم و جنبش اَوَست ( مطلق) است.
( همچنان که تندای نور اَوَست و ناوابسته به دستگاه ، یکسان است) .
هر ایستایی، در فربود، یک جنبش درونی گرفتار در یک زندان اسپاشی ( مکانی) است.
(فزون بر جنبش بیرونی هم که دارد)
برای دریافت بهتر، جنبش را همچون دونده ای خستگی ناپدیر بینگاریم که همواره
با تندای یکسان میدود. تا زمانی که در بیابان میدود، جنبش ازاد است و ما هم
انرا همانگونه جـُنبا میسهیم (حس میکنیم). اکنون بینگاریم که این بیابان دارای
پستی و بلندی ها و پیچ و خم هاست و یا راه های مارپیچی مانند گردنه ی
حیران و شبلی دارد. زمانی که این دونده به این مارپیچ ها و گردار ها میرسد و
دچار آنها میشود، از دور اینگونه به چشم میاید که او در یک جای ویژه ای ایستاست،
که از نزدیک ولی اینگونه نیست، او دارد بگرد یک کوهی و دره ی میگردد و چون در
این بازه ی زمانی همواره نزدیک آن تپه دیده میشود، دچار گونه ای ایستایی شده.
مانند الکترونی که همواره در گردار پروتون گرفتار است و از دور ایستا بدید میرسد.
2411
•
مزدك بامداد
09-17-2013, 12:28 PM
بر اساس این قسمت از نوشته ی شما:
و اینكه در فیزیك نوینی كه شما ارائه میفرمائید انرژی چیزی نیست كه چیز هست (استاد من ارادت دارم خدمتتان ولی این واقعیتی است كه شما فرموده اید)، یك لحظه تصور كردم شاید در این فیزیك نوین این چیز كه چیز نیست و با ذهن قدیمی نگر من قابل درك نیست تنها ایجاد كننده ی جاذبه باشد و از این طریق تنها بر وزن اثر بگذارد بدون آنكه خود جرمی داشته باشد. چرا كه غیر چیزی كه جرم هم دارد بعید نیست بدون جرم داشتن، وزن داشته باشد.
??
در پیام پیش روشن کردم که سنگینی (وزن) یک نیرو است که از تنمایه (جرم) پدید میاید.
همچنین میتواند از شتاب (acceleration)تنمایه پدید بیاید، مانند اینکه شما سنگینی تان در
اسانسور در گاه بالا رفتن یکهو بیشتر میشود. یکان نیرو و سنگینی (نیوتون) و یکان جرم (گرم)
یکی نیستند و پیوندساز انها یکان شتاب است که در ترازو ها همان شتاب گرانش زمین است (=10 m/s²) .
یک پروتون که ۹۹% تنمایه آن همان انرژی گلوئون است، خودش هم میدان گرانش پدید می اورد
و هم اینکه اگر در میدان گرانش دیگری (زمین, ...) باشد، سنگینی هم پیدا میکند. خود نیروی گرانش
زمین هم چیزی نیست جز میلیارد ها میلیارد پروتون و نوترون که در پی نیروی گرانش به هم چسبیده اند و
گویال زمین را ساخته اند و نیروهایشان را با هم یکی کرده به بیرون از زمین پخش میکنند. اینگونه، ۹۹%
خود تنمایه ی زمین و نیروی گرانش آن هم از همین انرژی گرفتار گلوئون ها پدید امده است.
همه ی ویژگیهای دیگر هر چیز دیگر هم به ویژگیهای بنیادین ریزگان بنیادین و توانایی های
انرژی یا همان جنبش بر میگردد، از سرخی سیب تا درخشش خورشید.
•
سامان
09-18-2013, 07:43 AM
دشورای و سستی بازکاوی و فراگیرسازی (استقرا، تعمیم ) این است که آنزمان
که یک نمونه ی نایی (منفی) پیدا شد، میشکند، تنها یک جور روش بازکاوی
درست است و آنهم بازکاوی فرزام ( استقرای کامل ) است.
این مطلب صحیح شما مرا به یاد استقرای مشهوری از شما انداخت كه بارها در بحث مربوط به ازلی بودن ماده از آن استفاده كرده اید:
در مقابل این نظر كه خداوند جهان را از هیچ بوجود آورده (خلقت)، شما همواره گفته اید كه تا كنون پیدایش ماده از هیچ در جهان مشاهده نشده است و به حكم استقراء میبایست نتیجه بگیریم كه در گذشته هم اتفاق نیفتاده است (نقل به مضمون). (بگذریم از این بحث كه خلقت را به گونه های متفاوت و مختلفی ترجمه میكنند.)
به نظر من این استقراء در این مورد كاربردی ندارد زیرا معتقدین به خلقت از هیچ، ادعا نمیكنند كه خداوند مدام در حال بوجود آوردن از هیچ است كه ما بتوانیم آن را مدام مشاهده نماییم. ادعای آنها این است كه این امر خارق العاده یكبار در آغاز جهان اتفاق افتاده و تمام شده است و طبیعی است كه دیگر نمیتوانیم شاهد نظیر آن باشیم. بعد از خلقت اولیه كه تمام ماده از هیچ خلق شده، آنچه شاهدیم تبدیل شكل ماده است.
undead_knight
09-18-2013, 08:43 AM
این مطلب صحیح شما مرا به یاد استقرای مشهوری از شما انداخت كه بارها در بحث مربوط به ازلی بودن ماده از آن استفاده كرده اید:
در مقابل این نظر كه خداوند جهان را از هیچ بوجود آورده (خلقت)، شما همواره گفته اید كه تا كنون پیدایش ماده از هیچ در جهان مشاهده نشده است و به حكم استقراء میبایست نتیجه بگیریم كه در گذشته هم اتفاق نیفتاده است (نقل به مضمون). (بگذریم از این بحث كه خلقت را به گونه های متفاوت و مختلفی ترجمه میكنند.)
به نظر من این استقراء در این مورد كاربردی ندارد زیرا معتقدین به خلقت از هیچ، ادعا نمیكنند كه خداوند مدام در حال بوجود آوردن از هیچ است كه ما بتوانیم آن را مدام مشاهده نماییم. ادعای آنها این است كه این امر خارق العاده یكبار در آغاز جهان اتفاق افتاده و تمام شده است و طبیعی است كه دیگر نمیتوانیم شاهد نظیر آن باشیم. بعد از خلقت اولیه كه تمام ماده از هیچ خلق شده، آنچه شاهدیم تبدیل شكل ماده است.
خب ببین استقرای کامل تقریبا پیدا شدنی نیست، چون نیاز به همه چیز دانی داره(ویژگی فرضی خدا)چون تمام احتمالات موجود، تمام جهان های ممکن و همه جا رو باید گشت تا مطمئن شد استقرا هیچ مشکلی نداره.
ولی خب بین ساتقرای قوی و استقرای ضعیف تفاوت اعتبار هست.
سامان
09-18-2013, 09:15 AM
خب ببین استقرای کامل تقریبا پیدا شدنی نیست، چون نیاز به همه چیز دانی داره(ویژگی فرضی خدا)چون تمام احتمالات موجود، تمام جهان های ممکن و همه جا رو باید گشت تا مطمئن شد استقرا هیچ مشکلی نداره.
ولی خب بین ساتقرای قوی و استقرای ضعیف تفاوت اعتبار هست.
مخالفتی با گفته ی شما ندارم ولی 2 تا بحث دیگه اینجا مطرحه:
1. استقرای جناب مزدك كه میگن چون ما تا به حال خلق شدن ندیدیم میشه نتیجه گرفت كه به هیچ وجه خلق از هیچ وجود نداشته. كه هدف من اینه كه نشون بدم اصلا استقراء در این موضوع معنی نداره و فرض و نتیجه گیری این استقراء هم صحیح نیست.
2. با توجه به اینكه میدونیم استقرای كامل بخصوص در امور با مقیاس جهانی تقریبا امكان پذیر نیست، بر چه اساسی جناب مزدك در جایی به استقراء رو میارن و بر چه اساسی در جای دیگه استقراء دیگران رو رد میكنن.
مزدك بامداد
09-18-2013, 09:31 AM
این مطلب صحیح شما مرا به یاد استقرای مشهوری از شما انداخت كه بارها در بحث مربوط به ازلی بودن ماده از آن استفاده كرده اید:
در مقابل این نظر كه خداوند جهان را از هیچ بوجود آورده (خلقت)، شما همواره گفته اید كه تا كنون پیدایش ماده از هیچ در جهان مشاهده نشده است و به حكم استقراء میبایست نتیجه بگیریم كه در گذشته هم اتفاق نیفتاده است (نقل به مضمون). (بگذریم از این بحث كه خلقت را به گونه های متفاوت و مختلفی ترجمه میكنند.)
به نظر من این استقراء در این مورد كاربردی ندارد زیرا معتقدین به خلقت از هیچ، ادعا نمیكنند كه خداوند مدام در حال بوجود آوردن از هیچ است كه ما بتوانیم آن را مدام مشاهده نماییم. ادعای آنها این است كه این امر خارق العاده یكبار در آغاز جهان اتفاق افتاده و تمام شده است و طبیعی است كه دیگر نمیتوانیم شاهد نظیر آن باشیم. بعد از خلقت اولیه كه تمام ماده از هیچ خلق شده، آنچه شاهدیم تبدیل شكل ماده است.
بازکاوی (استقرا) برای گـُزیر ( تصمیم) در گاه نادانی است .
=> نه ما میدانیم که آیا جهان آغازی داشته یا نه خداباوران
میتوانند آغاز/آفرینش جهان را از هیچ راهی نشان بدهند. و
در اینجاست که: چون ما تا کنون آفرینشی ندیده ایم و هیچ
جای کیهان و زمان هم آفرینشی نبوده و نیست، پس
سنگینی ترازو در این جا، به سود سخن ماست*. اگر یک نمونه و
تنها یک نمونه آفرینش دیده میشد، این بازکاوی ما میشکست.
درست مانند سخن شما که گفته بودید که تا کنون میدیدیم که
جنبش، زابی است که چیزها بدان دچار میشوند و خودش چیز
نیست، ولی اکنون، نمونه ای دیده شد که جنبش، سوار بر
چیزی نبود، بساکه خود چیز بود. پس اینجا این بازکاوی شما
شکسته میشود و دیگر نمیتوانید بگویید که :
تا به حال در طبیعت هرچه جنبش بوده مربوط به چیزی بوده، بر اساس استقرا باید نتیجه گرفت که جنبش فوتون هم مربوط به چیزی است که تا به حال مشاهده نشده است.
•
*گذشته از فرنود های دیگر که ازلی بودن ماده را پایور (ثابت ) میکنند.
مزدك بامداد
09-18-2013, 09:42 AM
استقرای کامل تقریبا پیدا شدنی نیست،
چرا، هست، برای نمونه در مزدائیک (ریاضی)- یا در ویژگی های ماده.
برای نمونه، میتوانیم بگوییم که اتمهای هیدروژن در همه جای کیهان
و در همه ی زمانها، یکسان بوده و ویژگی های یکسان دارد، یک
پروتون و یک الکترون دارد و جز آن. نا گفته نماند که هنگامی که ما
به کهکشانهای دور مینگریم، به زمانهای دور هم مینگریم. بزبان
دیگر ما همه ی زمانهای کهن تا مهابنگ را پیش روی خود داریم،
بسته به انیکه تا چه اندازه به دوردست ها بنگریم.
•
undead_knight
09-18-2013, 09:50 AM
چرا، هست، برای نمونه در مزدائیک (ریاضی)- یا در ویژگی های ماده.
برای نمونه، میتوانیم بگوییم که اتمهای هیدروژن در همه جای کیهان
و در همه ی زمانها، یکسان بوده و ویژگی های یکسان دارد، یک
پروتون و یک الکترون دارد و جز آن. نا گفته نماند که هنگامی که ما
به کهکشانهای دور مینگریم، به زمانهای دور هم مینگریم. بزبان
دیگر ما همه ی زمانهای کهن تا مهابنگ را پیش روی خود داریم،
بسته به انیکه تا چه اندازه به دوردست ها بنگریم.
•
البته گفتم "تقریبا"، هرچند من با نتیجه گیری مثال هات موافقم چون کار علم اصولا استقرایی هست ولی از دید فلسفی برای همین هایی هم که گفتی مثال نقض هست.
دلیلش هم اینه که در ریاضیات ما مدل سازی داریم(البته باز سر ماهیت ریاضیات اختلافات فلسفی هست من دیدگاه خودم رو میگم) طبیعتا وقتی میگیم هر چهارگوشی چهارگوشه داره با دیدن یک چهارگوش هم میشه استقرا کرد چون داشتن چهارگوش جز تعریفش هست.
ولی مشاهدات علوم تجربی تعریف شدنی نیستند بنابراین همیشه احتمال این هست که جایی مثال نقض وجود داشته باشه.ما خاصیت اتم های هیدروژن رو تعریف نکردیمف مشاهده کردیم.
مزدك بامداد
09-18-2013, 10:34 AM
البته گفتم "تقریبا"، هرچند من با نتیجه گیری مثال هات موافقم چون کار علم اصولا استقرایی هست ولی از دید فلسفی برای همین هایی هم که گفتی مثال نقض هست.
دلیلش هم اینه که در ریاضیات ما مدل سازی داریم(البته باز سر ماهیت ریاضیات اختلافات فلسفی هست من دیدگاه خودم رو میگم) طبیعتا وقتی میگیم هر چهارگوشی چهارگوشه داره با دیدن یک چهارگوش هم میشه استقرا کرد چون داشتن چهارگوش جز تعریفش هست.
ولی مشاهدات علوم تجربی تعریف شدنی نیستند بنابراین همیشه احتمال این هست که جایی مثال نقض وجود داشته باشه.ما خاصیت اتم های هیدروژن رو تعریف نکردیمف مشاهده کردیم.
همانگونه که نماره (اشاره) کردید، خود مزدائیک هم اگر بررسی بشود میبینیم که
فراورده ی اروین ماست. ما هیچ شناختی را بی آروین ( تجربه و مشاهده) بدست
نیاوردیم و نمی آوریم. بدیگر سخن، مزدائیک زبان طبیعت است که ما کم کم در پی
آورین و در روند فرگشت ، رازگشایی نمودیم. دانش ها هم ,از اینروست که هرگز
سراسر پوچ نمیشوند، بساکه فرگشته و هی فرزام تر (کامل تر) میشوند، همچنانکه
انشتین نیوتون را پوچ نکرد، فرزام کرد و قانون های نیوتون هنوز در جایگاه خودش بکار میرود.
اگر ما برای نمونه، فرمول جنبش پرتابه در فیزیک را از آروین و مزدائیک بدست آوردیم،
میتوانیم "در کـُنش و گـُزیر" بر آن استوار باشیم و برای نمونه، پیش بینی کنیم که
کیهان نورد "وایاجر" از کنار کدام گویال و در چه زمانی خواهد گذشت، چرا که پیش انگاشت
آروینی و بازکاویده ی ما این است که این فورمول ، همانگونه که در زمین کار میکند،
در اورانوس هم کار خواهد کرد.
پس از آنجا که ما هیچ ابزار دیگری جز آروین برای شناخت نداریم، هرچه آروین ما
انبوه تر میشود، ارزش آن هم در گـُزیر ( تصمیم) و کنش (عمل) بیشتر میشود.
خداباوران و هرکس دیگر هم هیچ جایگزینی (آلترناتیوی) برای شناخت، جز این راه
نمیتوانند نشان دهند چون آلترناتیو های انان هم جز از راه آروین شناخت پذیر نیست!
فرنودسار ( منطق و اصول آن) هم یک راهنما برای کنش و گــُزیر است که باآن، میکوشیم که
دست به کارهایی بزنیم که برای ما کمترین زیان و بیشترین سود را در فرازیست داشته باشند.
•
پیشانگاشت = پیش فرض
کنش و گــُزیر = action & decision
پارسیگر
مزدك بامداد
09-18-2013, 10:44 AM
خاصیت اتم های هیدروژن رو تعریف نکردیمف مشاهده کردیم
:e00e:
فرایافت "هیدروژن" یک کراننمایی است = اتمی که یک پروتون و یک الکترون داشته
و طیف ویژه ای را از خود بیرون بدهد و خود فرایافت های "اتم" والکترون و پروتون
هم باز کراننمایی بوده و برای همین میتوانیم بگوییم که اگر ما در روی زمین
نام این ویژگیها را هیدروژن نهاده ایم، اگر در هرجای دیگر هم چنین ویژگی هایی
دیده شد، همان هیدروژن است که مادر روی زمین داریم و ما میتوانیم کار هایمان
را بر آن پایه انجام دهیم.
درست مانند اینکه خورشید هر روز از خاور بر می آید و ما میتوانیم کارهای خود
را به این پایه سامان دهی کنیم که فردا هم چنین است، گرچه شاید فردا اینگونه
هم نباشد، ولی کنش و گـُزیر ماست که مهند است و آنهم با پذیرفتن این است
که فردا هم خورشید مانند امروز برخواهد آمد.
•
پارسیگر
undead_knight
09-18-2013, 10:55 AM
همانگونه که نماره (اشاره) کردید، خود مزدائیک هم اگر بررسی بشود میبینیم که
فراورده ی اروین ماست. ما هیچ شناختی را بی آروین ( تجربه و مشاهده) بدست
نیاوردیم و نمی آوریم. بدیگر سخن، مزدائیک زبان طبیعت است که ما کم کم در پی
آورین و در روند فرگشت ، رازگشایی نمودیم. دانش ها هم ,از اینروست که هرگز
سراسر پوچ نمیشوند، بساکه فرگشته و هی فرزام تر (کامل تر) میشوند، همچنانکه
انشتین نیوتون را پوچ نکرد، فرزام کرد و قانون های نیوتون هنوز در جایگاه خودش بکار میرود.
اگر ما برای نمونه، فرمول جنبش پرتابه در فیزیک را از آروین و مزدائیک بدست آوردیم،
میتوانیم "در کـُنش و گـُزیر" بر آن استوار باشیم و برای نمونه، پیش بینی کنیم که
کیهان نورد "وایاجر" از کنار کدام گویال و در چه زمانی خواهد گذشت، چرا که پیش انگاشت
آروینی و بازکاویده ی ما این است که این فورمول ، همانگونه که در زمین کار میکند،
در اورانوس هم کار خواهد کرد.
پس از آنجا که ما هیچ ابزار دیگری جز آروین برای شناخت نداریم، هرچه آروین ما
انبوه تر میشود، ارزش آن هم در گـُزیر ( تصمیم) و کنش (عمل) بیشتر میشود.
خداباوران و هرکس دیگر هم هیچ جایگزینی (آلترناتیوی) برای شناخت، جز این راه
نمیتوانند نشان دهند چون آلترناتیو های انان هم جز از راه آروین شاخت پذیر نیست!
فرنودسار ( منطق و اصول آن) هم یک راهنما برای کنش و گــُزیر است که باآن، میکوشیم که
دست به کارهایی بزنیم که برای ما کمترین زیان و بیشترین سود را در فرازیست داشته باشند.
•
پیشانگاشت = پیش فرض
البته چون اینجا داری چیزهایی رو رو میگی که من خودم ازش سرسختانه دفاع میکنم به سختی میتونم مخالفت بکنم ولی خب هنوز هم تفاوت هایی در دیدگاهمون موجوده:
1-من میپذیریم که تمامی آگاهی و دانش ما ناشی از چیزی جز تجربه نیست، حتی ریاضیات و منطق که به قول انگلیسی ها hardcore ترین ها هستند:))
2-با اینکه من میگم همه دانش ما استقراییه ولی خب استنتاج رو میشه قوی ترین استقرا از این دید تعریف کرد، بنابراین استقراهای ریاضی(و بعضی استقراهای منطقی) تقریبا بی مانند هستند چون ما میبینیم که دانش هایی مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی و... دچار تغییرات بی وقفه(از دید تو کامل شدن) هستند ولی ریاضیات با وجود گسترده شدن استحکامی دارند که بی نظیره.دلیل اصلیش هم اینه که ریاضیات به سختی نیاز به مشاهده داره ولی علوم تجربی بدون مشاهدات و استقراهای زیاد کاری از پیش نمیبرند و تازه باز هم همین استقراها مشکلاتی دارند که باعث میشه به تئوری های و مشاهدات بیشتر نیاز باشه.
3-مسئله ازرش عملی رو هم تائید میکنم، قضیه باور داشتن هست ممکنه یک نفر بگه نمیدونه خدا هست یا نیست ولی در عمل نیمتونه بگه نمیدونم به خدا باور دارم یا نه:))
در مورد تجربه استقرایی هم من میگم اصولا موجودات مادی هرگز نمیتونند ماورا رو(در صورت وجود) درک کنند چون ماورا بنا به تعریف مادی نیست.
4-اینکه ریاضیات زبان طبیعت باشه رو من باهاش مشکل دارم، من ریاضیات رو مدلی از طبیعت میدونم که به طور اتفاقی داره طبیعت رو توضیح میده مگرنه اگر ریاضیات رو نه مدل بلکه یک واقعیت بدونیم اون وقت این پرسش فلسفی پیش میاد که واقعیت ریاضی در کجا هستند؟!آیا جهانی جز جهان ماده دارند؟
5-اینکه منطق برای چی ایجاد شده ربطی به این نداره که الان چه استفاده هایی ازش میشه یا چه اهدافی داره، بنابراین بیشتر از اینکه من منطق رو راهنمایی برای بقا بدونم اون رو راهنمایی برای فهم تجربه های استقرایی میدونم.(البته عملا این فهم به بقا هم کمک میکنه ولی خود بقا رو نمیشه هدف منطق دونست)
مزدك بامداد
09-18-2013, 11:48 AM
البته چون اینجا داری چیزهایی رو رو میگی که من خودم ازش سرسختانه دفاع میکنم به سختی میتونم مخالفت بکنم ولی خب هنوز هم تفاوت هایی در دیدگاهمون موجوده:
1-من میپذیریم که تمامی آگاهی و دانش ما ناشی از چیزی جز تجربه نیست، حتی ریاضیات و منطق که به قول انگلیسی ها hardcore ترین ها هستند:))
2-با اینکه من میگم همه دانش ما استقراییه ولی خب استنتاج رو میشه قوی ترین استقرا از این دید تعریف کرد، بنابراین استقراهای ریاضی(و بعضی استقراهای منطقی) تقریبا بی مانند هستند چون ما میبینیم که دانش هایی مثل فیزیک، شیمی، زیست شناسی و... دچار تغییرات بی وقفه(از دید تو کامل شدن) هستند ولی ریاضیات با وجود گسترده شدن استحکامی دارند که بی نظیره.دلیل اصلیش هم اینه که ریاضیات به سختی نیاز به مشاهده داره ولی علوم تجربی بدون مشاهدات و استقراهای زیاد کاری از پیش نمیبرند و تازه باز هم همین استقراها مشکلاتی دارند که باعث میشه به تئوری های و مشاهدات بیشتر نیاز باشه.
3-مسئله ازرش عملی رو هم تائید میکنم، قضیه باور داشتن هست ممکنه یک نفر بگه نمیدونه خدا هست یا نیست ولی در عمل نیمتونه بگه نمیدونم به خدا باور دارم یا نه:))
در مورد تجربه استقرایی هم من میگم اصولا موجودات مادی هرگز نمیتونند ماورا رو(در صورت وجود) درک کنند چون ماورا بنا به تعریف مادی نیست.
4-اینکه ریاضیات زبان طبیعت باشه رو من باهاش مشکل دارم، من ریاضیات رو مدلی از طبیعت میدونم که به طور اتفاقی داره طبیعت رو توضیح میده مگرنه اگر ریاضیات رو نه مدل بلکه یک واقعیت بدونیم اون وقت این پرسش فلسفی پیش میاد که واقعیت ریاضی در کجا هستند؟!آیا جهانی جز جهان ماده دارند؟
5-اینکه منطق برای چی ایجاد شده ربطی به این نداره که الان چه استفاده هایی ازش میشه یا چه اهدافی داره، بنابراین بیشتر از اینکه من منطق رو راهنمایی برای بقا بدونم اون رو راهنمایی برای فهم تجربه های استقرایی میدونم.(البته عملا این فهم به بقا هم کمک میکنه ولی خود بقا رو نمیشه هدف منطق دونست)
سپاس و آفرین، ما در ۹۰% سخنان همرآی ( موافق ) هستیم .
ولی شور و شیرینی گفتگو در همان اندک جاهای ناسازگار است!
در باره ی آماج فرنودسار هم باید گفت که آماج هرکار ما هومن ها
در این جهان، همان بهزیستی و فرازیست ژن ماست. شما اگر به
ته زنجیر انگیزشی کردار های ما بروید جز این چیزی را نخواهید یافت.
اینکه گفتیم که مزدائیک زبان طبیعت می باشد، یک سخن نمادین است
که گالیله نخستین بار، اگر درست یادم باشد، گفته است. *
زبان برای چیست؟ برای داد و ستد آگاهی دو سامانه (سیستم) باهم.
پایه همه دانشها و فندآوری ها به مزدائیک بر میگرددد و این زبانی است
که ما با آن طبیعت را دریافته و با او سخن میگوییم، اگر درست سخن بگویم،
هواپیمای ما سرنگون نمیشود !
*
The Book of Nature is written in the language of mathematics
•
سامان
09-18-2013, 02:41 PM
بازکاوی (استقرا) برای گـُزیر ( تصمیم) در گاه نادانی است .
=> نه ما میدانیم که آیا جهان آغازی داشته یا نه خداباوران
میتوانند آغاز/آفرینش جهان را از هیچ راهی نشان بدهند. و
در اینجاست که: چون ما تا کنون آفرینشی ندیده ایم و هیچ
جای کیهان و زمان هم آفرینشی نبوده و نیست، پس
سنگینی ترازو در این جا، به سود سخن ماست*. اگر یک نمونه و
تنها یک نمونه آفرینش دیده میشد، این بازکاوی ما میشکست.
به نظر من این مسئله سودی به نفع شما نیست. بحث بر سر این نیست كه اگر یك مورد دیده میشد استقرای شما میشكست یا خیر. استقرای شما از یك مقدمه (فرض) و یك نتیجه گیری تشكیل شده است. مقدمه ی آن این است كه "ما تا كنون آفرینشی ندیده ایم".
از نظر یك معتقد به خلقت هم اصولا میبایست همینطور باشد. ما نباید شاهد خلقت بوده باشیم. بنابراین مقدمه ی شما را عینا معتقد به خلقت نیز میپذیرد و اگر به جز این باشد او هم احتمالا معترض خواهد شد.
لذا از این مقدمه همانقدر كه شما حق دارید نتیجه بگیرید آفرینش وجود نداشته، او هم محق است تا بگوید آفرینش یكبار و قبل از زمانی كه مشاهدات شما شروع شود، انجام شده است.
بنابراین، نتیجه ای كه شما از این مقدمه میگیرید میبایست بر اساس شواهد دیگری باشد.
درست مانند سخن شما که گفته بودید که تا کنون میدیدیم که
جنبش، زابی است که چیزها بدان دچار میشوند و خودش چیز
نیست، ولی اکنون، نمونه ای دیده شد که جنبش، سوار بر
چیزی نبود، بساکه خود چیز بود. پس اینجا این بازکاوی شما
شکسته میشود و دیگر نمیتوانید بگویید که :
از مجموع آنچه كه درباره ی انرژی بحث كردیم، من اصلا به این نتیجه نرسیدم كه انرژی جنبش خالی است. برعكس با توجه به جرم داشتن انرژی و اینكه جنبش از نظر فلسفی نمیتواند خود به خود و بدون وابستگی به چیزی وجود داشته باشد، بیشتر به این نتیجه نزدیك شدم كه انرژی میبایست جنبش چیزی جرم دار باشد. استقرای من هم همین را تایید میكند.
در مقابل شما تنها تكرار كرده اید كه انرژی جنبش جرم دار است كه تازه این جرم داشتن را هم به دشواری قبول نموده اید و به جای نشان دادن اینكه چطور جنبش میتواند وجود مستقل از چیز داشته باشد، فرموده اید كه عقل من چون با مفاهیم قدیمی مشاهده شده بار آمده است، قادر به درك مفاهیم جدید فیزیكی نیست.
توضیحات شما مرا به این فكر رهنمون شده كه اصولا فیزیكی كه نتواند اصول خود را برای عوام قابل فهم سازد، چگونه فیزیكی است؟
*گذشته از فرنود های دیگر که ازلی بودن ماده را پایور (ثابت ) میکنند.
به شدت مشتاقم این فرنودها را برایم بیان نمایید.
مزدك بامداد
09-18-2013, 03:44 PM
از مجموع آنچه كه درباره ی انرژی بحث كردیم، من اصلا به این نتیجه نرسیدم كه انرژی جنبش خالی است. برعكس با توجه به جرم داشتن انرژی و اینكه جنبش از نظر فلسفی نمیتواند خود به خود و بدون وابستگی به چیزی وجود داشته باشد، بیشتر به این نتیجه نزدیك شدم كه انرژی میبایست جنبش چیزی جرم دار باشد. استقرای من هم همین را تایید میكند.
در فیزیک دو جور تنمایه داریم، یکی ماندمایه (جرم سکون rest mass )
و یکی تنمایه ی همارز انرژی (equivalent mass of Energy) .
الکترونی که با تُندا در جنبش است، هم ماندمایه دارد
( بی جنبش هم دارای ماندمایه است) و هم انرژی جنبشی که
همارز آن هم بروی ماندمایه ی ان افزوده میشود. الکترون اگر
به ایستد هم باز ماندمایه دارد، از میان نمیرود. فوتون، به وارونه
هیچ ماندمایه ای ندارد و تنمایه ی آن تنها همان همارز انرژی آن است.
به زبان دیگر، فوتون نمیتواند به ایستد چون نیست میشود !
( برای نمونه در هنگام برخورد با الکترون، فوتون از میان میرود
و جنبش و انرژی آن به الکترون میرسد) . پس میبینیم که میان ایندو ،
یک دگرسانی است و برای همین، این بازکاوی شما شکسته است.
( اینهم که میگویید فلسفه بهمان میگوید هم از "آروین" و همان
"بازکاوی" امده و از هوا نیامده، پس یک فرنود جداگانه نیست).
•
مزدك بامداد
09-18-2013, 09:31 PM
به نظر من این مسئله سودی به نفع شما نیست. بحث بر سر این نیست كه اگر یك مورد دیده میشد استقرای شما میشكست یا خیر. استقرای شما از یك مقدمه (فرض) و یك نتیجه گیری تشكیل شده است. مقدمه ی آن این است كه "ما تا كنون آفرینشی ندیده ایم".
از نظر یك معتقد به خلقت هم اصولا میبایست همینطور باشد. ما نباید شاهد خلقت بوده باشیم. بنابراین مقدمه ی شما را عینا معتقد به خلقت نیز میپذیرد و اگر به جز این باشد او هم احتمالا معترض خواهد شد.
لذا از این مقدمه همانقدر كه شما حق دارید نتیجه بگیرید آفرینش وجود نداشته، او هم محق است تا بگوید آفرینش یكبار و قبل از زمانی كه مشاهدات شما شروع شود، انجام شده است.
بنابراین، نتیجه ای كه شما از این مقدمه میگیرید میبایست بر اساس شواهد دیگری باشد.
در باره ی هر چیزی هر کسی میتواند چیزی بگوید، ولی ارزش سخن های آنان یکسان نیست،
بساکه آن سخنی که در کنش و آروین پاسخ داده و دیده شده، دارای ارزش بالاتری است.
برای همین یک گفته، "داو" ( ادعا- claim) شمرده میشود و یک گفته ی دیگر نه. برای نمونه،
اگر شما بگویید که شلوار بهمان کس ، از آنِ شماست، یک داو کرده اید و باید خود شما پایور
کنید که بهمان کس شلوار شما را پوشیده است، چرا؟ چون هنجار آروینی ( نورم تجربی) این
است که بیشتر مردم شلوار خودشان را میپوشند. پس شاید شما درست بگویید ولی چون
بار پایوری (اثبات) (burden of proof) بدوش شماست، تا زمانی که سخن خود را استوار نکرده اید،
شلوار یارو را در نمی اورند به شما بدهند. به وارونه، اگر من بگویم که شلوار من از آنِ من است ،
همه میگن خب که چی؟ روشنه! پس یک "داو" بشمار نمیرود. در باره ی آفرینش هم همین است،
خدا باوران میتوانند هی بگویند که خدا جهان را در آغاز (؟) آفریده، ولی چون هنجار آروینی این است
که چیزی از هیچ پدید نمیآید ( نخستین مهاد فلسفی یونان: ex nihilo nihil fit) ، بار پایوری بر
دوش آنهاست و گـُزیر (decision) درست این است که بگوییم که جهان آفریده نشده است.
•
پارسیگر
یه نفر
09-18-2013, 10:17 PM
یه سوال از آقای مزدک.
برخی از نوشته ها و کامنت های بچه ها رو که میخوندم متوجه شدم که شما تاثیر زیادی روی چندتا از این بچه ها گذاشتید..
واقعا خودتون خداناباورید؟ بچه ها این تفکرشونو از شما یاد گرفته اند... !
چجور این همه سواد و تجربه میتونه به خداناباوری برسه؟؟!!
یادمه زیست شناسی دبیرستان رو که میخوندم بیشتر به وجود خدا معتقد میشدم..
شما که این همه ادبیات بلدید، قطعا هم باید مطالب عرفانی و اشعار خافظ و مولوی رو هم خونده باشید. معنای اونها رو هم فهمیده اید... چجور باز هم خداناباورید؟؟!
نمیگویم هرکی حافظ بخونه خدا باور میشه ها! منظورم اینه که این همه شعر در ستایش و اثبات خدا نوشته شده که همگی منطقی و اصولی هستند. شما با توجه به نوع علاقه تون، رشته اتون، بازهم خداناباورید؟!
مزدك بامداد
09-18-2013, 10:39 PM
به شدت مشتاقم این فرنودها را برایم بیان نمایید.
ببینیم "ازلی" به کدام چم است؟ ازلی، برابر این است که چیزی پیشینه ی نیستی نداشته باشد،
به زبان دیگر در هر زمانی در گذشته بوده باشد، و یا به باز به زبانی دیگر، هیچ زمانی در گذشته ،
بی این چیز نبوده باشد. اگر کسی بگوید که ماده ازلی نیست، همانا میگوید که زمانی بوده که
هیچ چیز نبوده و آنچه بوده، تنها و یگانه زمان بوده است. ولی انشتین ، که نام اش جاودان
درخشان باد، نشان داد که زمان، به تنهایی و بی ماده و جنبش, چم و هستی نمیتواند
داشته باشد و وابسته ای از جنبش و تُـنداست. او نشان داد که هر چیزی که تندتر است،
گذر زمان کمتری را بخود میبیند و هر چیزی که با تندای نور در اسپاش به پیش میرود،
هیچگونه "گذر" زمان را دچار نمیشود. بر این پایه بود که زمان، آویزه ای از اسپاش شمرده
شده و اکنون بجای اسپاش، در جرگه ی فیزیکدانان، میگویند "اسپاشزمان" (spacetime*)
که نشانگر پیوستگی سرشتین این دو به هم و به ماده/انرژی است.
پس اکنون که میدانیم که زمان خود زاییده ی جنبش و ماده در اسپاش است، نمیتوان
زمانی را انگاشت که جهان و ماده نبوده باشند. از این روست که برخی ایدئولوگ های
خداباور، که باهوشتر بودند، سخن نوینی را پیش آورده و گفتند که خود زمان را نیز خدا
آفریده است ( مانند آنسلم یا توماس دو آکینو، اگر درست یادم مانده باشد) و بدینگونه،
خواستند ازلی بودن ماده را با آفرینش، آشتی دهند ، که خب، اینهم گرفتاری های دیگر
و بدتری را برای خداباوران پیش اورد که جایش اینجا نیست.
2422
پارادوکس دو همزاد: یکی از برادران همزاد با موشکی با تندای نزدیک نور به کیهان میرود
و پس از اینکه در زمین دهه ها و سالها سپری شده، بر میگردد. او که تندرو بوده، جوان مانده
ولی برادرش که "ایستا" بوده، پیر گشته. زمانی که بر آنها "گذشته"، بستگی به جنبش / تندای
انها بوده و چیزی رها از جنبش و ماده نبوده و خوداستوار ( قائم به ذات) نیست!
•
*
Spacetime - Wikipedia, the free encyclopedia (http://en.wikipedia.org/wiki/Spacetime)
آویزه= appendix
پارسیگر
مزدك بامداد
09-18-2013, 11:16 PM
یه سوال از آقای مزدک.
برخی از نوشته ها و کامنت های بچه ها رو که میخوندم متوجه شدم که شما تاثیر زیادی روی چندتا از این بچه ها گذاشتید..
واقعا خودتون خداناباورید؟ بچه ها این تفکرشونو از شما یاد گرفته اند... !
چجور این همه سواد و تجربه میتونه به خداناباوری برسه؟؟!!
یادمه زیست شناسی دبیرستان رو که میخوندم بیشتر به وجود خدا معتقد میشدم..
شما که این همه ادبیات بلدید، قطعا هم باید مطالب عرفانی و اشعار خافظ و مولوی رو هم خونده باشید. معنای اونها رو هم فهمیده اید... چجور باز هم خداناباورید؟؟!
نمیگویم هرکی حافظ بخونه خدا باور میشه ها! منظورم اینه که این همه شعر در ستایش و اثبات خدا نوشته شده که همگی منطقی و اصولی هستند. شما با توجه به نوع علاقه تون، رشته اتون، بازهم خداناباورید؟!
دوست گرامی، درست به وارونه، برای خداباور بودن و پول به امامزاده ها ریختن،
هیچگونه دانش و آگاهی نیاز نیست. بیشترین کودن ها و ناآگاهان، باور ژرف به
خدا و جهان پنهان دارند. گرچه گاهی نیز هوشمندانی از خداباوری پدافند کرده اند،
بیشترشان گماشته های زیرک بهرهکشان بوده اند، چرا که خداباوری از بهترین
ابزار های خرسازی مردم و بهرهکشی از آنان و سوار شدن بر گرده ی آنان است.
همچنان که بهرهکشان، گروهی از مردم را میخرند تا از سودهای آنان پدافند کنند
و از آنها ارتش و پلیس درست میکنند، میتوانند گروهی از هوشمندان را هم به بهای
بزرگتری بخرند که برای آنان، جهان بینی درست کرده و از آن جهانی بینی پدافند نمایند.
بز زبان دیگر از دو روش پدافند فیزیکی و پدافند روانی و اندیشوی، در برابر آزادی خواهان پایداری میکنند.
فزون بر این بایستی گفت که آگاهی ، اگر فرزام و همهسویه نباشد، به برآورد درست نمیرسد.
نیمه ای از فرهود، با دروغ هیچ دگرسانی ندارد و به همان اندازه زیان بخش است.
در نسک های ج.ا. و کشور های دین زده، تنها نیمی از فرهود که به سود فرمانروایان است،
آورده میشود، آنهم تا اندازه ای که بتواند کودکی را خر کند، مانند " پیرزنی چرخ نخریسی را
میگردانید، گفت اگر من چرخ را نچرخانم، چرخ می ایستد، پس این جهان هم گرداننده ای دارد!":e01a::e105:
خب، آنها با این یاوه های کودن|فریب کارشان را پیش میبرند.
در باره ی حافظ و سعدی و اینها هم نباید اینهارا بیخودی گـُـنده کرد. اینها درست است که در ادبسار ما
جایگاه ویژه دارند، ولی جایگاه فلسفی و اندیشوی بزرگی ندارند، بویژه سعدی که از حافظ هم در این
زمینه کـِهتر است. فزون بر این، درستی بخشی از اندیشه های آنان، برابر این نیست که هر اندیشه ی
دیگرشان هم درست بوده باشد، گاهی یاوه هایی هم گفته اند. شوربختانه ما ایراینان یک خـوُی بد داریم
و آن اَوَست کردن و گـُـنده کردن برخی کاراکتر های تاریخی و دانشیک و ادبی و اینهاست و از بس گنده شان
میکنیم که خودمان هم نمیتوانیم دیرتر، هیچ نکوهشی در باره ی آنان انجام بدهیم ! نکته ی مـِهند دیگر اینکه،
در آنزمان، آگاهی ها و دانش امروزین نبوده و اکنون یک دیپلمه ی ما بیشتر از سعدی به دانش ها آگاه و چیره است.
•
پارسیگر
Russell
09-18-2013, 11:42 PM
مزدک گرامی خوشحال میشویم در صندلی داغ دفترچه شرکت کنید و به سوالات دوستان آنجا هم پاسخ دهید.
گفتگو با هموندان انجمن - برگ 5 (http://www.daftarche.com/%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-33/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D9%85%D9%88%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-848/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#post46781)
مزدك بامداد
09-18-2013, 11:53 PM
مزدک گرامی خوشحال میشویم در صندلی داغ دفترچه شرکت کنید و به سوالات دوستان آنجا هم پاسخ دهید.
گفتگو با هموندان انجمن - برگ 5 (http://www.daftarche.com/%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-33/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D9%85%D9%88%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-848/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-5.html#post46781)
درود- و آری، دوست ما "بیسروری" برایم پیام خودینه فرستاد و مرا آگاهانید و همانجا نیز پاسخ خود را نوشتم، با سپاس از نگرش و مهر شما.
پارسیگر
Unknown
09-19-2013, 08:25 AM
یه سوال از آقای مزدک.
برخی از نوشته ها و کامنت های بچه ها رو که میخوندم متوجه شدم که شما تاثیر زیادی روی چندتا از این بچه ها گذاشتید..
واقعا خودتون خداناباورید؟ بچه ها این تفکرشونو از شما یاد گرفته اند... !
چجور این همه سواد و تجربه میتونه به خداناباوری برسه؟؟!!
یادمه زیست شناسی دبیرستان رو که میخوندم بیشتر به وجود خدا معتقد میشدم..
شما که این همه ادبیات بلدید، قطعا هم باید مطالب عرفانی و اشعار خافظ و مولوی رو هم خونده باشید. معنای اونها رو هم فهمیده اید... چجور باز هم خداناباورید؟؟!
نمیگویم هرکی حافظ بخونه خدا باور میشه ها! منظورم اینه که این همه شعر در ستایش و اثبات خدا نوشته شده که همگی منطقی و اصولی هستند. شما با توجه به نوع علاقه تون، رشته اتون، بازهم خداناباورید؟!
ﭘﮋﻭﻫﺸﯽ ﺩﺭ ﻧﻴﭽﺮ (23 ﺟﻮﻻﯼ 1998) ﭼﺎﭖ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺳﺎﺧﺖ ﺩﺭ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺎ
ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺁﻛﺎﺩﻣﯽ ﻣﻠﯽ ﻋﻠﻮﻡ، ﺗﻨﻬﺎ 7 ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﭘﻴﺸﺘﺎﺯ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺷﺨﺼﯽ
(ﺩﺭ ﻫﺮ ﺻﻮﺭﺗﯽ) ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎﺭ ﻛﻤﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻃﺮﺍﺣﯽ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ
ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﻳﻦ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﯽ ﺩﻳﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ: ﺑﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺷﯽ ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺳﺎﻧﻪ
ﻫﺎﯼ ﺧﺒﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﻮﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻪ، ﻛﺸﻤﻜﺸﯽ ﺳﺮﺍﺳﺮﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺭﺷﺪ
ﻣﻴﺎﻥ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ، ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻘﺶ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ
ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺩﻳﺪ، ﻫﻴﭻ ﻛﺸﻤﻜﺶ ﻋﻠﻤﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻳﻦ ﮔﺰﺍﺭﻩ ﺳﺎﺧﺘﮕﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﻛﺸﻤﻜﺶ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﻠﯽ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﺳﺖ.
-ﺩﯾﻮﯾﺪ میلز-
http://www.nature.com/nature/journal/v394/n6691/full/394313a0.html
یه نفر
09-19-2013, 08:57 AM
ذات بشر به ستایش معبود پر میشکه..
از اون آغاز تمدن تا به حال، بشر دنبال پرستیدن خالق بوده.. بت پرستی، مهر پرستی، ماه پرستی ، گاو پرستی، خدا پرستی و ..
حالا شما هرچی میخوای فکر کن و عمل کن.. وقتی من با ستایش خدای خودم آروم میشم، پس چیز بدی نیست..
وقتی متوسل میشم بهش، وقتی گره در کارم می افته بهش متوسل میشم و ازش میخوام کمکم کنه، واقعا کمکم می کنه..
من به معجزه ایمان دارم. دیدم و شنیدم کودکی 2ساله از ساختمان 3 طبقه افتاده و سالم هست هنوز!
دیدم تصادف های وحشتناکی که سرنشیناش سالمند..
دیدم مریض های لا علاجی که شفا پیدا کردند.
من اینو میگذارم به حساب خدا! شما میگذارید به حساب اسپاگتی!!
فراموش نکنید اونی که ساز مخالف میزنه شمایید که ذات ستایش پروردگار رو از خودتون دور میکنید. نه من که مانند همه انسان های قبل و ماقبل تاریخ معتقد به خالقی هستیم..
اعتقاد به چوب خشک، بهتر از اعتقاد به هیچیه!!
یه نفر
09-19-2013, 09:02 AM
حتی من از اونایی ام که دنبال پلو امام حسین میرن.. :-)
دنبال هیئت عزاداریش هم میرم..
دوس دارم وقتی صدای طبل و سنج میزنن.. دوس دارم وقتی همه واسه یه نفر مشکی می پوشنم. یه نفر که یه هویت به آدما بخشید. یه نفر که نشون داد جلوی ظلم و حرف زور باید ایستاد تا زنده موند.. الان حسین زنده ست یا یزید؟؟!
حالا فکر نکنی من از این چادر چاق چوقا هستمااا :-)
فقط خواستم بگم که اینجوریام.. خداباورم. اگر توی یه کشور دیگه هم بودم، هرچند مسلمان نبودم ولی قطعا خداباور بودم..
یه نفر
09-19-2013, 09:03 AM
حالا دوتا سوال از جناب دانشمند مزدک بامداد
1- چرا آب مایع هست؟
2- چرا وسط گلبول قرمز تو رفتگی داره؟ گوده؟
پیشاپیش ممنون از پاسختون
مزدك بامداد
09-19-2013, 09:13 AM
حالا دوتا سوال از جناب دانشمند مزدک بامداد
1- چرا آب مایع هست؟
2- چرا وسط گلبول قرمز تو رفتگی داره؟ گوده؟
پیشاپیش ممنون از پاسختون
١- آبسان بودن آب ، در پی پیوندی بنام "پل هیدروژنی" است، چرا که مولکول
آب نایکسنج است و مانند یک دیپول کهربایی به دیگر مولکول ها میچسبد:
2425
٢- در روند فرگشت این دیس یاخته ی خونی، برای گرفتن و پس دادن بهتر اکسیژن
و .. ساخته شده ( چون رویه ی بزرگتری پدید میاورد) و هرآینه نرمش پذیر هم هست.
•
*کهربایی= electrical
پارسیگر
یه نفر
09-19-2013, 09:23 AM
در مورد اولی تقریبا درست گفتید. پیوند کووالانسی و قطبی و هیدروژنی و از این چیزا باعث میشه مولکول های آب نه اینقدر بهم بچسبند تا جامد شوند و نه اینقدر از هم دور شوند تا گاز شوند..
خب آیا این پدیده منظم! در فرگشت و تکامل و شعور مولکول آب نهفته ست؟؟؟
در مورد دومی اشتباه گفتید..
اصلا ربطی به روند تکاملی نداره. وسط سلول میتونست نحوی دیگر باشه. تا اکسیژن رو حمل کنه..
این چیزی که شما میگید برای قضیه نسبت حجم به سطح هست..
اصلا گلبول قرمز چی چی داره که تکامل پیدا کنه؟؟؟ شعور داره؟ عقل داره؟؟ قبلن چجوری بوده مگه؟؟؟
مثلا گلبول قرمز لاکپشت که از قدیمی ترین جانداران زمین هست، و هزاران ساله تغییر و تکاملی نکرده، چجوریه؟؟؟
مزدك بامداد
09-19-2013, 09:59 AM
در مورد اولی تقریبا درست گفتید. پیوند کووالانسی و قطبی و هیدروژنی و از این چیزا باعث میشه مولکول های آب نه اینقدر بهم بچسبند تا جامد شوند و نه اینقدر از هم دور شوند تا گاز شوند..
خب آیا این پدیده منظم! در فرگشت و تکامل و شعور مولکول آب نهفته ست؟؟؟
در مورد دومی اشتباه گفتید..
اصلا ربطی به روند تکاملی نداره. وسط سلول میتونست نحوی دیگر باشه. تا اکسیژن رو حمل کنه..
این چیزی که شما میگید برای قضیه نسبت حجم به سطح هست..
اصلا گلبول قرمز چی چی داره که تکامل پیدا کنه؟؟؟ شعور داره؟ عقل داره؟؟ قبلن چجوری بوده مگه؟؟؟
مثلا گلبول قرمز لاکپشت که از قدیمی ترین جانداران زمین هست، و هزاران ساله تغییر و تکاملی نکرده، چجوریه؟؟؟
این پدیده ها پیوندی با سامانمندی (نظم) ندارد.، چرا که اگر سرشت ماده جور دیگری بود،
باشندگان دیگری جز من و شما و یاخته های سرخ و .. پدید می امدند که آنها هم با
انکه ۴ تا سر و ۳ تا دُم هم داشتند، دم از خدا پرستی و سامانمندی ! جهان میزدند!
:e415:
•
پارسیگر
مزدك بامداد
09-19-2013, 10:05 AM
اصلا ربطی به روند تکاملی نداره. وسط سلول میتونست نحوی دیگر باشه. تا اکسیژن رو حمل کنه..
این چیزی که شما میگید برای قضیه نسبت حجم به سطح هست..
اصلا گلبول قرمز چی چی داره که تکامل پیدا کنه؟؟؟ شعور داره؟ عقل داره؟؟ قبلن چجوری بوده مگه؟؟؟
مثلا گلبول قرمز لاکپشت که از قدیمی ترین جانداران زمین هست، و هزاران ساله تغییر و تکاملی نکرده، چجوریه؟؟؟
همه ی ویژگی ها جاندران وابسته به فرگشت است. یاخته ها در روند فرگشت
به چند دسته و بافت بخش شدند. یاخته های تازه بارور شده در زهدان مادر
هم نخست ، همگونه هستند و سپس به یاخته های ماهیچه و استخوان و ..
دگرگون میشوند. اگر ما ما شدیم و لاک پشت لاک پشت است، برای این است
که او در آبها و فرناد ها و ما در خشکی ها و دشت ها فرگشت یافته ایم.
•
*زهدان= رَحــِـم
پارسیگر
یه نفر
09-19-2013, 10:40 AM
اینکه شما میاید سلول های جنسی و تخمک ها را با گلبول قرمز مقایسه میکنید اصلا درست نیست!
سلول جنسی نر و مرد به تنهایی هیچی نیستند و تکاملی نخواهند داشت. حالا چجوری گلبول قرمز رو با این مقایسه کردید؟؟! نتیجه هم گرفتید!
همه ی ویژگی ها جاندران وابسته به فرگشت[1] است.
تو رفتگی سلول قرمز هم جزو ویژگی جاندار است؟؟ اصلا مگه جاندار است؟
مزدك بامداد
09-19-2013, 11:33 AM
اصلا مگه جاندار است؟
نخستین جانداران، یاخته ها ( در ان زمان تکیاخته ها) هستند
و بودند. جاندار یا زینده به آن سامانه ای میگویند که:
١- انرژی بگسارد
٢- همانند زایی کند.
یاخته ها همگی فرگشت همان یاخته های آغازین هستند و
توانایی های آنهارا در خود نــِـهـُــفته دارند ولی در میان گونه های
فرگشته، " کارشناسی پیشه ای" پدید امده و گونه های
یاخته ها هرکدام کارشناس یک کار و خویشکاری شده اند.
2427
همچنان که ژن مورچه ی سیاه هم یکسان است ولی
مورچه ی کارگر و مورچه ی سرباز و مورچه ی مادر از آن
پدید میاید که هرکدام یک ویژهکاری بر دوش دارند.
2428
•
* تکیاخته = تک سلولی : مانند باکتری و آمیب و ...
همانندزایی = تولید مثل reproduction
ویژهکاری = specialized profession
پارسیگر
Rationalist
09-25-2013, 11:31 AM
آن بدبخت که در خودآگاه خود اینرا نمیداند. شما هم در نوزادی خودآگاهانه شیر نمی مکید. برنامه ریزی ژنتیک شماست. برنامه ریزی فرهنگی ان دختر هم همین است، دست خودش نیست، آنجا یک همبود واپس مانده اسلامیستی قراضه است که از یک دختر که میتوانست ماری کوری بشود، یک ننه قمر درست میکند. ( ناگفته نماند که پیوند میان تک ها و همبود دیالکتیک و دوسویه است ولی همبود رُل نیرومندتری دارد). پس سخن من این است که نکوهش کردن چنین کسی از سوی شما نابجاست. باید نخست آن فرهنگ و همبودی را نکوهید که چنین کسانی را میپرورد. برای همین گفتیم: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس • تک ها= فرد ها individuum آن بخش از نگاشت من؛ مربوط به بخشی از پاسختان بود که زنان را به فرنود در دست داشتن سلاح غریزه جنسی؛ همواره زرنگ و به واسطه آن مردان را برده شده ی آنها توصیف نمودید. و مقصود من نمایاندن این عدم کامیابی(؟!) در سایر شرایط بود. اما اکنون که بدان پرداختید؛
بسیاری از کسان(همچون خود من) در همین همبود متولد شده و تا بلوغ فکری و حتی پس از آن؛ مورد تجاوز روانی قرار گرفته اند؛ ولی با شهامت و آنچه من" اراده آزاد" می خوانم؛ به خرد خود بها داده و از بندگی و بردگی رهایی یافته اند! من منکر آن نیستم که هنوز در قرن بیست ویکم؛ در همبودهایی زنان با محدودیت ها و بی منزلتی های فراوانی دست به گریبانند؛ ولی چه اندازه برای رهایی از این خفت تلاش می کنند؟!
همچنین پیش تر نیز نگاشته بودم؛ که زنان در همبود، خودشان نقشی کلیدی دارند؛ پس همچنان نکوهش های من منطقی و بجا هستند!
ضمن اینکه برایم پرسش برانگیز است، که به بررسی سایر بخش های پاسخم نپرداختید.
این فروزه ی (Virtue/Tugend) شما ستودنی است ولی بهتر است انرا در اندرتار(internet) بکار بگیرید تا در زندگی راستین، چرا که میتواند به نابودی و زیان شما بینجامد، درست مانند داستان "آهویی در تویله ی خران". بویژه که اگر در ج. اسلامی بسر ببرید براستی چون آهویی در تویله ی خران گیر کرده اید!
سپاس!
من فردی غیر اجتماعی، کم سخن و بی تفاوت به اجتماع اطرافم هستم.
از این رو؛ کم تر در معرض زیان و خطر می باشم.
پس رو راستی و رک گویی من، متوجه اندک افرادی است که با آنهادر پیوند هستم
و برایشان ارزش و شانی درخور؛ درنگر می گیرم.
مزدك بامداد
10-14-2013, 10:54 AM
آن بخش از نگاشت من؛ مربوط به بخشی از پاسختان بود که زنان را به فرنود در دست داشتن سلاح غریزه جنسی؛ همواره زرنگ و به واسطه آن مردان را برده شده ی آنها توصیف نمودید. و مقصود من نمایاندن این عدم کامیابی(؟!) در سایر شرایط بود. اما اکنون که بدان پرداختید؛
بسیاری از کسان(همچون خود من) در همین همبود متولد شده و تا بلوغ فکری و حتی پس از آن؛ مورد تجاوز روانی قرار گرفته اند؛ ولی با شهامت و آنچه من" اراده آزاد" می خوانم؛ به خرد خود بها داده و از بندگی و بردگی رهایی یافته اند! من منکر آن نیستم که هنوز در قرن بیست ویکم؛ در همبودهایی زنان با محدودیت ها و بی منزلتی های فراوانی دست به گریبانند؛ ولی چه اندازه برای رهایی از این خفت تلاش می کنند؟!
همچنین پیش تر نیز نگاشته بودم؛ که زنان در همبود، خودشان نقشی کلیدی دارند؛ پس همچنان نکوهش های من منطقی و بجا هستند!
ضمن اینکه برایم پرسش برانگیز است، که به بررسی سایر بخش های پاسخم نپرداختید.
سپاس!
من فردی غیر اجتماعی، کم سخن و بی تفاوت به اجتماع اطرافم هستم.
از این رو؛ کم تر در معرض زیان و خطر می باشم.
پس رو راستی و رک گویی من، متوجه اندک افرادی است که با آنهادر پیوند هستم
و برایشان ارزش و شانی درخور؛ درنگر می گیرم.
من این پیک شمارا نپاسخیده بودم چون تیل چندان ناسازگاری در ان نیافتم.
روشن است که آن زنان و دختران هم مانند شما فراورده ی همبود هستند و یا
به سخن درست خود شما، زیر تجاوز روانی رفته اند ولی شما نمیتوانید چشم
داشته باشید که ان همگان مانند شما هوش و خرد فرازنده داشته باشند.
2626
بیشتر مردم، دربند می مانند و همچنان که میدانید، بهره ی هوشی مردم ، از
خمش مزدائیک و آماری "گاوس" پیروی میکند که نشان میدهد که اندک
کسانی به بهره ی هوشی فرای ١٢۰ یا هتّا ١١۰ میرسند و برای همین هم
هست که روشنویران اندک اند و فرزانگان بازهم اندک تر. ولی زمانی که
شما فرزانه و روشنویر شدید، این توان برتر، بار پاسخگویی بیشتری را
هم بدوش شما میاندازد* و برای همین مردم نیاز به رهبرانی دارند که آنها
را از این بدبختی دربیاورند و برای همین هم فرزانگان و روشنویران،
نخستین کسانی هستند که زیر پیگرد و سرکوب و شکنجه ی ستمگران میروند.
•
*
Luke 12 : 48 "from the one who has been entrusted with much, much more will be asked
(With great power comes great responsibility)
پارسیگر
Rationalist
10-14-2013, 01:32 PM
ولی شما نمیتوانید چشم
داشته باشید که ان همگان مانند شما هوش و خرد فرازنده داشته باشند.
چونان که آگاهی دارید؛ هوش۱ یک چیز است و خرد۲ یک چیز دیگر.
به طور کلی، من از زنان چشم داشت این را ندارم که به نظریه پردازی فلسفی یا به پژوهش در فیزیک کوانتوم بپردازند. ولی گمان نمی برم آن مواردی را که
در آنها نکوهیده ام؛ به کاستی هوشمندی شان یا به کاستی خردشان مربوط باشد.
مگر اینکه بخواهید هوش و خرد آنها را تا چنین اندازه ای تقلیل بدهید؟!
بیشتر مردم، دربند می مانند و همچنان که میدانید، بهره ی هوشی مردم ، از
خمش مزدائیک[4] و آماری "گاوس" پیروی میکند که نشان میدهد که اندک
کسانی به بهره ی هوشی فرای ١٢۰ یا هتّا ١١۰ میرسند و برای همین هم
هست که روشنویران[5] اندک اند و فرزانگان[6] بازهم اندک تر.
ولی به باور من؛ در بند بودن مردم؛ به کاستی هوش آنها نیست. بلکه به کاستی خردورزی آنها می باشد. یک فرد می تواند از لحاظ هوشی نابغه باشد؛ ولی همچنان در بند خرافات و موقعیت
پست اجتماعی.
ولی زمانی که
شما فرزانه[7] و روشنویر شدید، این توان برتر، بار پاسخگویی بیشتری را
هم بدوش شما میاندازد* و برای همین مردم نیاز به رهبرانی دارند که آنها
را از این بدبختی دربیاورند و برای همین هم فرزانگان و روشنویران،
نخستین کسانی هستند که زیر پیگرد و سرکوب و شکنجه ی ستمگران میروند.
اگر مقصودتان بار تعهد نسبت به امور اخلاقی برتر جهت رعایت حقوق سایر موجودات زنده باشد؛ آری سخنتان درست است.
ولی اگر مقصودتان یاری به مردم احمقی باشد که برای نمونه همبود ایران امروز را تشکیل داده اند؛ خیر مخالف هستم.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ
۱. به طور کلی،توانایی داده پردازی
۲. توانایی تشخیص فربود
مزدك بامداد
10-14-2013, 04:10 PM
چونان که آگاهی دارید؛ هوش۱ یک چیز است و خرد۲ یک چیز دیگر.
به طور کلی، من از زنان چشم داشت این را ندارم که به نظریه پردازی فلسفی یا به پژوهش در فیزیک کوانتوم بپردازند. ولی گمان نمی برم آن مواردی را که
در آنها نکوهیده ام؛ به کاستی هوشمندی شان یا به کاستی خردشان مربوط باشد.
مگر اینکه بخواهید هوش و خرد آنها را تا چنین اندازه ای تقلیل بدهید؟!
درست است که اینها یکی نیستند ولی خردورزی نیاز پایه ای به هوشمندی دارد.
کدام کودن را دیده ایم که بتواند خرد بورزد؟ خردورزی یک شمارگریِ رایانه ای مغزی
است که هم نیاز به آگاهی و هم نیاز به هوشمندی (تندای شمارگری و یافتن
پیوند های فرنودین و ..) دارد. من همچنین نگفتم که هوش انها کم است ( اندازه ی
اَوَست را نگفتم) بساکه اندازه ی سنجشی و وَست* را گفتم و اینکه توده، دارای یک
برنامه ریزی ژنتیک و فرهنگی سنگین هست که تنها آنکسانی که هوش بالاتر از هنجار
میانگین دارند، توانایی شناخت انگیزه ها و ریشه های راستین رویداد هارا پیدا میکنند
و توانایی دیگران هم در تراز هنجارین میانگین است، شاید پزشک هم باشند ولی
دیگر فرزانه و بینشگر و خردورز بودنشان بایسته نیست!
•
وَست = بربسته = نسبی
پارسیگر
مزدك بامداد
10-14-2013, 04:16 PM
اگر مقصودتان بار تعهد نسبت به امور اخلاقی برتر جهت رعایت حقوق سایر موجودات زنده باشد؛ آری سخنتان درست است.
ولی اگر مقصودتان یاری به مردم احمقی باشد که برای نمونه همبود ایران امروز را تشکیل داده اند؛ خیر مخالف هستم
فردید من هردو است. مردم دیگر هم برای زندگی بهینه ی شما بایسته هستند
و نادرستی روش انها برای شما هم میتواند زینبار باشد. پس داوری همان خرد
میگوید که هوشمندان و خردورزان باید به کم هوشان و کم خردان یاری کنند.
طبیعت انهارا از بیخ و بن برای چنین کاری پدید اورده، همچنان که زنبور های
سرباز را پدید اورده تا از زنبور های ناتوان کارگر، پدافند نمایند.
پس توده مهاد و مهند است و نه الیته و فرزانگان.
•
پارسیگر
Rationalist
10-20-2013, 09:53 PM
نگفتم که هوش انها کم است ( اندازه ی
اَوَست[3] را نگفتم) بساکه اندازه ی سنجشی[4] و وَست[5]* را گفتم و اینکه توده، دارای یک
برنامه ریزی ژنتیک و فرهنگی سنگین هست که تنها آنکسانی که هوش بالاتر از هنجار[6]
میانگین دارند، توانایی شناخت انگیزه ها و ریشه های راستین رویداد هارا پیدا میکنند
و توانایی دیگران هم در تراز[7] هنجارین میانگین است، شاید پزشک هم باشند ولی
دیگر فرزانه[8] و بینشگر و خردورز بودنشان بایسته[9] نیست!
بر اساس همان اندازه ی وست که می فرمایید؛ به هر روی بیشینه شمار آنها را، شامل می شود.
ادامه پاسخ؛ چیزی جز توجیه غیر منطقی نیست!
آری...از دیدگاه فرگشتیک و در تراز جانداران پست تر، چیزی بایسته نیست...
گوسفند می چرد...الاغ بار می برد... گاو زمین را شخم می زند...
چرا نسبت به این دوستان، انتقادی را مطرح نمی کنم؟!
اما اگر کاستی هوش و خرد زنان را آنچنان کم ندانیم که رفتار های احمقانه شان را همچون دیگر جانداران توجیه کنیم؛
پس رفتار های آنان؛ در جایگاه یک انسان،قابل نکوهش هستند. و از این روست که فرهیختن آنها را بایسته می دانم.
در حالیکه در برابر روشنگری و نقد هام؛ فورا موضع می گیرند و بر جایگاه پست خود پافشاری می کنند!
پیش تر هم نگاشته ام؛ من چشم داشت فرزانگی و خردمند بودن آنچنان بالایی را از زنان ندارم؛ بلکه چگونگی زیستن
و رفتارهای آنها را در تراز یک انسان؛ بسی حقیرانه و احمقانه در می یابم.
Rationalist
10-20-2013, 10:09 PM
فردید[1] من هردو است. مردم دیگر هم برای زندگی بهینه[2] ی شما بایسته[3] هستند
و نادرستی روش انها برای شما هم میتواند زینبار باشد. پس داوری همان خرد
میگوید که هوشمندان و خردورزان باید به کم هوشان و کم خردان یاری کنند.
طبیعت انهارا از بیخ و بن برای چنین کاری پدید اورده، همچنان که زنبور های
سرباز را پدید اورده تا از زنبور های ناتوان کارگر، پدافند[4] نمایند.
پس توده مهاد[5] و مهند[6] است و نه الیته و فرزانگان[7].
:e057::e057::e415::e40e::e408::e406:
...
...!!!
هنگامی که همبود من، چون فاضلابی است که در آن: دروغ، ریا، ظاهر بینی، دو رویی، دزدی و خرافه گرایی بیشترین
ارزش و اهمییت را دارند؛
اگر من تمام زندگی خود را هم، وقف یاری به آنها نمایم؛ به جز تمسخر و تحقیر و زندان و شکنجه و مرگ؛ به چه
چیزی خواهم رسید؟
مزدك بامداد
10-20-2013, 10:39 PM
گوسفند می چرد...الاغ بار می برد... گاو زمین را شخم می زند...
چرا نسبت به این دوستان، انتقادی را مطرح نمی کنم؟!
:e415::e415::e415::e00e:
اما اگر کاستی هوش و خرد زنان را آنچنان کم ندانیم که رفتار های احمقانه شان را همچون دیگر جانداران توجیه کنیم؛
پس رفتار های آنان؛ در جایگاه یک انسان،قابل نکوهش هستند. و از این روست که فرهیختن آنها را بایسته می دانم.
در حالیکه در برابر روشنگری و نقد هام؛ فورا موضع می گیرند و بر جایگاه پست خود پافشاری می کنند!
پیش تر هم نگاشته ام؛ من چشم داشت فرزانگی و خردمند بودن آنچنان بالایی را از زنان ندارم؛ بلکه چگونگی زیستن
و رفتارهای آنها را در تراز یک انسان؛ بسی حقیرانه و احمقانه در می یابم.
خب دوست گرامی، چیزی که در نگر شما کودنانه است، رفتاری است
که تا کنون بهرهمندی زنان را گارانتی کرده است. کودنانه بودن یک رفتار
از کجا روشن میشود؟ از داوری طبیعت که چیزی نیست جز پدید آمدن
ناکامی و شکست و مرگ برای آن کودن. پس زمانی که میبینیم که زنان
جایگاهی کمابیش زینهار و زندگی گاه بی نگرانی تری از مردان دارند و
یا نیاز به لت وپار کردن همدیگر و کشته شدن در جنگ ندارند، پس طبیعت
رفتار آنهارا چندان هم کودنانه برآورد نمیکند. دوست گرامی باید بدانید که
در این جهان، سزامندی ها همواره همراه خویشکاری ها هستند*.
سزامندی رها و آزاد از پاسخگویی نداریم. پس زمانی که طبیعت به مردان
از دید شما رفتار بهتری داده، برای این است که کار و پاسخگویی بیشتری
از انها درخواست مینماید ولی طبیعت به گوسپند هیچ ستزامندی و "ازادی"
نداده و در برابر آن چیچ خویشکاری و پاسخگویی هم از انها نمیخواهد، هتّا
نیاز به شاخ زدن و جنگ با گرگ هم ندارند، چون ما اینکار را برایشان میکنیم،
مایی که دارای آزادی و توان بیشتر هستیم و مایی که از همینرو، پاسخگویی
بالاتر ی را بردوش داریم.
•
*
Rigths and duties go together
پارسیگر
Mehrbod
10-26-2013, 12:41 PM
درود,
مزدک گرامی دربارهیِ دیسیپلین داشتن و چرا آنرا خوب میدانید مینویسید؟
من در اینباره آموزههایِ بسیار پادستیزی دیدهام, برخی با نگرش به راهکار فرگشت و سرشت هومنی میگویند
که نباید هرگز فرااندازه بر چیزی پافشرد, چنانکه یک هومن شکارچی-گردآورنده هم بیشتر زمان
خود را به آسودگی و بیکاری میگذراند, بجز بازههایِ کوتاهی که سرشار از انرژی و تکاپو میگردد.
این را هر کس در زندگی خودش بیگمان دیده, که برخی روزها میتوان چندین کار را بآسانی
سروسامان داد, برخی روزها کاری که نیم تسو بیشتر نیست همهیِ روز را میتواند بگیرد.
دوراندیشانه و هوشمندانهتر نیست که ما بر پایهیِ این روال «تند و گسسته», در این بازههایِ کوتاه کار ١٠ روز را انجامیده و ٩ روز را بیاساییم؟
پارسیگر
Nevermore
10-26-2013, 04:44 PM
مزدک گرامی،
نگرتان درباره ی سوسیال دموکراسی (http://en.wikipedia.org/wiki/Social_democracy) چیست؟
به نگرتان راه حل اصلاحی بهتر از انقلابی نیست و اصولا چه اختلافات ایدئولوژیکی میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها وجود دارد؟
به طور مثال همین سوسیال دموکرات ها امروز در فرانسه قدرت را در دست دارند و همین دیروز بود که خواندم قرار است مالیات 75 درسدی برای فوتبالیست هایی بگذارند که در سال بیش از 1 میلیون یورو در آمد دارند.خب این سیستم مالیاتی و اقتصادی بسیار به رفاه کارگران کمک می کند و حداقل در جهانی که سرمایه داران به این راحتی ها از موضع شان عقب نمی نشینند به مردی و نامردی در نگاه داشت این وضعیت می کوشند،راه حل خوبی به نگر می رسد.
سپاس.
مزدك بامداد
10-26-2013, 06:49 PM
مزدک گرامی،
نگرتان درباره ی سوسیال دموکراسی (http://en.wikipedia.org/wiki/Social_democracy) چیست؟
به نگرتان راه حل اصلاحی بهتر از انقلابی نیست و اصولا چه اختلافات ایدئولوژیکی میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها وجود دارد؟
به طور مثال همین سوسیال دموکرات ها امروز در فرانسه قدرت را در دست دارند و همین دیروز بود که خواندم قرار است مالیات 75 درسدی برای فوتبالیست هایی بگذارند که در سال بیش از 1 میلیون یورو در آمد دارند.خب این سیستم مالیاتی و اقتصادی بسیار به رفاه کارگران کمک می کند و حداقل در جهانی که سرمایه داران به این راحتی ها از موضع شان عقب نمی نشینند به مردی و نامردی در نگاه داشت این وضعیت می کوشند،راه حل خوبی به نگر می رسد.
سپاس.
:e032:
روشن است که دادخواهان همواره دوست داشتند که داد آنان با آشتی و آرام و بادواری خردمندانه ی
بهره کشان، پاسخ داده شود و هتّا گاه این خوشباوری به بهای جان انان پایان گرفت. برای نمونه مزدک
بامداد، شاه را با خردورزی خرسند کرد که به روزگار مردم بدبخت رسیدگی کند و دارایی ها و گندم ها و
زنانی را که خاوندان در شبستان های خود گروه گروه گرد آورده بودند و بری مردم زنی بجای نمانده بود،
میان انها پخش و بخش نماید ولی سرانجام بزرگان که نمیخواستند این بهره مندی های مفت خود را
از دست بدهند، به آوای خرد گوش ندادند و در یک ترفند زشت، مزدک و مزدکیان را به میهمانی نگرستیزی
با موبدان فراخوانده و پس از انکه موبدان مفت خور (آخوندسیم زمان ساسانی) به وی دشنامی چند دادند،
در تالار و باغی در آن کاخ همه مزدکیان را سربریده و وارونه در خاک فرو کردند و مزدک را به آن باغ آورده
و گفتند، این درختانی هستند که از آموزه های تو روییده اند که مزدک بیهوش شده و او راهم سربریده و
نام او را که خود موبد موبدان در شهر استخر بود، از دفتر ها پاک کردند و کسی پروانه ی به زبان آوردن
نام اورا نیافت و اگر چیزی از او در تاریخ مانده، از "ردیه" ها و دشنام هایی بود که به او دادند. خب
این آموزه ای بود برای ما که بار دیگر به نیکخواهی و خرد دشمن انگل, پشت استوان نشویم و این بود
که اینبار بابک خرمدین که زادمان نوینی از مزدکیان را فرماندهی می نمود از همان آغاز به جنگ با زورگویان
پرداخت و خب، بدست همان زورگویان هم نابود شد ولی روان جنبش او که از ستم بر میخیزد، تا به امروز زنده
مان. در باره ی تزار و شوروی هم همین بود. 1905کارگران و بدبخت ها که از گرسنگی و بیچارگی بی هیچ جنگ افزار
و چماغی به دادخواهی نزد تزار رفتند، به فرمان او با گارد امپراتوری به خاک و خون کشیده شدند و این
تخم واژگشت و کشتار خود تزار و خاندان رومانوف را بارور ساخت و ریشه ی کینه را به خون آبیاری نمود.
(در فیلم سرگی ایزناشتاین "رزمناو پوتیِمکین" این رویداد تلخ که پایان تزاریسم را کلید زد، با درخششی
کم همتا نشان داده شده )
2764
در چین هم زمینداران و امپراتور همگی در تریاک کشیدن خود خوش بوده و به تخمشان هم نبود که هر سال
چند میلیون چینی بمیرند، تنها آنگاه که باژ و نان شان بهنگام نمیرسید یک ژنرالی را میفرستادند که مردم را
کشتار نماید، مرگ و میر از گرسنگی چیزی بهنجار شده و اگر یک سالی کسی نمیمرد، ماندارین ها شگفت زده
میشدند! . کوتاه سخن، در هیچ زمان و هیچ جای تاریخ دیده نشد ( جز همان یکبار که "کواد شاهنشاه ساسانی"
فرنود مزدک را نخست پذیرفت ولی رده ی بهره کش هم او را برکنار نموده و هم مزدک را نبود کرد) که رده ی
بهره کش از برتری های نادادوند و ناروای خود دست برداشته و بخشایش و آمرزشی را در سزای رنجبران
و فراورندگان که ستون زندگی همبودین بوده و هستند، روا دارند. کمی دوراندیشی هزینه نکردند که دستکم
فرزندانشان از خشم توده ها در زینهار بمانند. این بود که شاه ها گریختند، تزار ها کشتار شدند ، لویی
شانزدهم و هفدهم و .. به زیر تیغ و مرگ رفتند و دودمان دیرنده شان برچیده شدند، امپراتوران چین که
دودمان شان به آسمان و خدایان میرسید در گمنامی و دورافتادگی و فراموشی جان سپردند. دریغ که از
اینهمه درد و مرگ تاریخ، بازهم بهره کشان آموزه نگرفتند و داوخواهانه، هرگز سزای فراورندگان را
بجای نیاورده و همواره از انان قربانی گرفتند و اکنون هم تا زمانی که میکرب سرمایه داری در پیکر
همبود ها لانه کرده است، همواره بیم بازگشت بدبختی در هنگامی که کارگران اندکی سست شوند
میباشد و این آروین های تلخ ما و دادخواهان جهان اینگونه بود که به این زبانزد خونین انجامید که :
" آزادی گرفتنی است، دادنی نیست"!
•
پارسیگر
مزدك بامداد
10-26-2013, 11:23 PM
درود,
مزدک گرامی دربارهیِ دیسیپلین داشتن و چرا آنرا خوب میدانید مینویسید؟
من در اینباره آموزههایِ بسیار پادستیزی دیدهام, برخی با نگرش به راهکار فرگشت و سرشت هومنی میگویند
که نباید هرگز فرااندازه بر چیزی پافشرد, چنانکه یک هومن شکارچی-گردآورنده هم بیشتر زمان
خود را به آسودگی و بیکاری میگذراند, بجز بازههایِ کوتاهی که سرشار از انرژی و تکاپو میگردد.
این را هر کس در زندگی خودش بیگمان دیده, که برخی روزها میتوان چندین کار را بآسانی
سروسامان داد, برخی روزها کاری که نیم تسو بیشتر نیست همهیِ روز را میتواند بگیرد.
دوراندیشانه و هوشمندانهتر نیست که ما بر پایهیِ این روال «تند و گسسته», در این بازههایِ کوتاه کار ١٠ روز را انجامیده و ٩ روز را بیاساییم؟
پارسیگر
همیشه یک زمانی برای کار و یک زمانی برای اسایش هست.
ولی در زمانی که باید کار کرد، باید با دیسپلین کار کرد. اگر
برای نمونه میخواهید زبان یاد بگیرید، باید با برزش روزانه یا
هفتگی یا هر ریتمی که دارید، همان را تا زمانی نگه دارید که
در آن کار بجایی برسید و سپس که به یک تراز استوار رسیدید
و دل آسوده شدید، میتوانید گاز کمتری بدهید و یا یک درنگ
بخود روا دارید. ولی وارونه اش را میشود در میان بچه های
امروزی دید. یک آشنایی دارم که بچه اش نخست رفت کاراته،
گمان میکرد دوروزه بروس لی میشود، پس از اینکه دید نه،
هرهفته چند تسو باید همان جنبش بازو و دست را انجام بدهد
تا تازه برسد به جنبش شماره دو، دیگر تابش را نیاورد. یکی
دیگر هم از پیانو زدن آغازید ولی "نکشید" چون باید هی
یک Tonleiter/scale را بارها می برزید، باز تاب نیاورد
چون میخواست یک هفته دیرترش آهنگ تولد تولد تولدت
مبارک را بزند، تازه بسی هم پول پیانو داده بودند که روی
دستشان باد کرد. دیگر گفت میخواهم گیتار بزنم چون موند
بالاتر است و دختر هارا بسوی گیتار زن میکشاند! ولی
انهم به سرنوشت پیانو دچار شد. یک نمونه دیگر در ورزش
برای لاغز شدن است که یکی یک دستگاه گرانبهای برزش
راه رفتن ! را گرفته بود که در ماه نخست در اتاق نشیمنش
بود در دو سه ماه پسینتر، در اتاق خوابش بود و اکنون در
زیرزمینش گذاشته و همچنان شکمش هم گنده مانده است!
•
2772
پیامد های بی دیسیپلینی !
پارسیگر
Rationalist
10-27-2013, 11:31 AM
خب دوست گرامی، چیزی که در نگر شما کودنانه است، رفتاری[1] است
که تا کنون بهرهمندی زنان را گارانتی کرده است. کودنانه بودن یک رفتار
از کجا روشن میشود؟ از داوری طبیعت که چیزی نیست جز پدید آمدن
ناکامی و شکست و مرگ برای آن کودن. پس زمانی که میبینیم که زنان
جایگاهی کمابیش زینهار[2] و زندگی گاه بی نگرانی تری از مردان دارند و
یا نیاز به لت وپار کردن همدیگر و کشته شدن در جنگ ندارند، پس طبیعت
رفتار آنهارا چندان هم کودنانه برآورد[3] نمیکند. دوست گرامی باید بدانید که
در این جهان، سزامندی[4] ها همواره همراه خویشکاری[5] ها هستند*.
سزامندی رها و آزاد از پاسخگویی نداریم. پس زمانی که طبیعت به مردان
از دید شما رفتار بهتری داده، برای این است که کار و پاسخگویی بیشتری
از انها درخواست مینماید ولی طبیعت به گوسپند هیچ ستزامندی و "ازادی"
نداده و در برابر آن چیچ خویشکاری و پاسخگویی هم از انها نمیخواهد، هتّا
نیاز به شاخ زدن و جنگ با گرگ هم ندارند، چون ما اینکار را برایشان میکنیم،
مایی که دارای آزادی و توان بیشتر هستیم و مایی که از همینرو، پاسخگویی
بالاتر ی را بردوش داریم.
گویا تفاوت دیدگاه شما با من؛ به جستاری اساسی تر ریشه دارد!
من کودن بودن را از دیدگاه خردگرایی خود بیان نموده ام؛ ولی شما از دیدگاهی دیگر آن را بیان می فرمایید.
پیرامون اساس خردگرایی و مهند ترین ارزش، با مهربد در کافه دومگو (http://www.daftarche.com/showthread.php?t=693&goto=newpost) گفتگو داشته ایم؛ اگر شما در رد آنچه من از خردگرایی تبیین می نمایم؛
مطالب قابل پذیرش تری نسبت به مهربد در نگر دارید؛ آگاهی و خردورزی در آنها می تواند برایم مفید باشد. :e303:
همچنین اینکه بخواهیم در طبیعت سزامندی ها را با خویش کاری ها همراه بدانیم؛ به زاویه دیدگاهمان در تعریفی بازمی گردد که برای "سزامندی" و "خویش کاری" در نگر گرفته ایم؛
از دیدگاه فرگشت، "سزامندی" قابلیت های موجود زنده در گرو خویش کاری هایی جهت فرازیست ژن می باشد؛
اما در سیستم فکری من، چنین چیزی بایسته نیست. آنچه در فرگشت موجودی چون مرد یا زن را به وجود آورده با ظهور خردگرایی و قدرت یافتن
نیروهای خودآگاه(همچون خودآگاهی،خرد و اراده) قابل دگرگونی و اصلاح می باشد. و این هنگامیست که بردگی از فرگشت و غرایز ناخودآگاه
می تواند به وقوع بپیوندد و شاهد موجودی چون ابر انسان باشیم.
2775
Rationalist
10-28-2013, 02:48 PM
و این هنگامیست که بردگی از فرگشت و غرایز ناخودآگاه
می تواند به وقوع بپیوندد و...
این بخش از نوشتارم ممکن است به اشتباه برداشت شود؛ و البته خطا از نگارش من بوده است که شوربختانه امکان ویرایش آن نبود!
مقصودم از آن بخش؛
پایان بردگی از فرگشت و غرایز ناخودآگاه بوده است.
مزدك بامداد
10-28-2013, 04:35 PM
اصولا بقای فرد برای ژن ها فقط تا زمانی مهم هست که به تولید مثل بیانجامه ولی ما انسان ها هویتی مستقل از زن هامون داریم،
نه دوست گرامی، کار مهادین ما در این جهان، گسارش انرژی و افزایش آنتروپی هست.
ژن ها تنها میخواهند که این روند بر جای بماند و برای همین بودن خود شما در تراز
یکم، و زاد و زای شما در تراز دوم ارزشمندی ژنتیک هست. بز زبان دیگر، اگر کارکرد
ژنها و مم ها ( در جانوران فرهنگی) به زنده ماندن شما تا مرگ از پیری بینجامد، یک
کامیابی بزرگ برای ژن ها بدست آمده است، چون توانسته اند ۸۰ سال انرژی بگسارند
و اگر شما توانستید زاد و زای هم بکنید، ژنها دومین کامیابی را هم بدست آورده اند و
آنهم اینکه گسارش انرژی را در نمونه ی دوم از جانور، تا دستکم ٢۵ سال دیگر پس از
شما گارانتی نموده اند ( اگر هر زادمان را ٢۵ سال در نگر بیاوریم) . بر این پایه، سخن
شما ١۰۰% درست نیست و اگر خود شما هم خوب و خوش و دیر زندگی کنید، بازهم
ژن ها به آماجی از آماجهای خود رسیده اند. از سوی دیگر استخر ژنتیک و روند فرگشت
هم "میداند" که شاید برخی از نمونه های فراورده از ژن، نتوانند زاد و زای داشته باشند
و برای همین روی چند برگ بازی، سرمایه گذاری کرده است که اگر شما نتوانستید،
دستکم دیگری بتواند. از این گذشته, ژنها گاه ، نمونه هایی را هم نه برای زاد و زای،
بساکه برای پدافند, جنگ و یا کار پدید میاورند، برای نمونه در زنبور ها ، شهبانو شان
میزاید و دیگر ها به کارگری و یا جنگ و پدافند سر گرمند. در میان آدمها هم کهرمانان،
سربازان جوان و جانبازان، که بیشتر ناکام و بی زادو زای در نبرد ها میمیرند، همان،
جنگاورانی هستند که ژنها برای پدافند از زاینده ها و دیگر نمونه های همان جانور
پدید میاورند. پس میبینیم که برای ژنها بایسته نیست که همه ی نمونه های دارای ژن،
زاد و زای هم بکنند، بساکه اگر به زادو زای دیگران و به زنده ماندن دیگران هم یاری
کنند، بخشی از آماج ژنتیک را بجای اورده اند.
•
پارسیگر
manooch
12-08-2013, 08:58 PM
جناب استاد مزدک گرامی ممنونم که انرژی و حوصله میگذارید و به سوالات پاسخ میدهید . عمرتان پاینده .
بنظر شما زورمندی غریزه جنسی از کجاست ؟ چرا این غریزه تا بدین حد نیرومند است ؟ راستش برای من تبیین بیولوژیک قانع کننده نیست . بنظر من عامل روانشناختی واجد نقش اصلی است ( و نمیدانم اسم ان میل روانشناختی را چه بگذارم؟ ) . بنظر من هورمونهای جنسی ( نرینه یا مادینه ) فقط در شکلدهی ( نوع کنش ) عمل جنسی دخیل هستند ( احتمالا) که مثلا فاعلانه یاشد یا منفعلانه و اصل قضیه از جای دیگری از اب میخورد . البته اینها را صرفا بعنوان فرضیه بیان کردم تا رای احتمالی شما را ( در صورت تمایل ) جویا شوم . باز هم ممنون :e303:
undead_knight
12-08-2013, 09:18 PM
Capitalism: A Love Story - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Capitalism:_A_Love_Story)
Michael Moore Net Worth | Get Net Worth (http://www.getnetworth.com/michael-moore-net-worth/)
Michael Moore is a documentary filmmaker and author who has a net worth of $50 million
کسی مثل مایکل مور که امثال این فیلم رو میسازه چطور میتونه با داشتن 50 میلیون دلار سرشو روی بالش بزاره؟!:)))
مزدك بامداد
12-09-2013, 11:10 AM
جناب استاد مزدک گرامی ممنونم که انرژی و حوصله میگذارید و به سوالات پاسخ میدهید . عمرتان پاینده .
بنظر شما زورمندی غریزه جنسی از کجاست ؟ چرا این غریزه تا بدین حد نیرومند است ؟ راستش برای من تبیین بیولوژیک قانع کننده نیست . بنظر من عامل روانشناختی واجد نقش اصلی است ( و نمیدانم اسم ان میل روانشناختی را چه بگذارم؟ ) . بنظر من هورمونهای جنسی ( نرینه یا مادینه ) فقط در شکلدهی ( نوع کنش ) عمل جنسی دخیل هستند ( احتمالا) که مثلا فاعلانه یاشد یا منفعلانه و اصل قضیه از جای دیگری از اب میخورد . البته اینها را صرفا بعنوان فرضیه بیان کردم تا رای احتمالی شما را ( در صورت تمایل ) جویا شوم . باز هم ممنون
در اینکه همه ی پیکر و فزون برآن همه روان و فرهنگ ما (در واپسین نگاه) از بیخ، از کـُد ژنتیک سرچشمه
گرفته است، گمانی نیست. خود هورمون ها هم به فرمان ژن ها میتراوند و پیکر مانند یک تایمر، بهنگام انها
را بکار انداخته یا از کار می اندازد، برای نمونه در گاه پیری، فرمان تایمر ژنتیک است که میگوید که
پیکر را بازسازی نکنید و بگدارید بمیرد، گاه انسولین تراویده نمیشود و گاه تستسترون و استروژن ...
دو نیروی مهادین رانه ای، یکم، نیروی شکست ناپذیر پدافند از جان، و دوم، نیروی سترگ زادآوری
هر دو از مهاد فرازیست "ژن" که پیکر ها تنها بارکش و گنجه ی آن هستند سرچشمه میگیرد چرا
که ژنی که این کد را نداشته یا از دست داده، گرایش به زادآوری نداشته و فرانزیسته است.
هیچ چیز هم مانند این دو رهگذر در فرهنگ ها سامانمند و دربند نشده است:
دولت ها و ارتش ها و جنگ ها در همین راستاست و آیین های سخت زناشویی و همسریابی
و مد پوشاک و قر دادن ها و بوق زدن ها و آرایش موها و دین ها و امام زمان و ولایت سفیه و
و کنکور دادن ها و هتّا همین گفتگو ها و ستیز ها در همین سخنگاه، از آنجا ریشه میگیرد
که چه کسی فرابزید و چه کسی سروری و چه کسی بندگی نماید و کدام شیوه برای
فرازیست ژن بهینه است و ژنهای بیشتری را خوشبخت تر و بهزیست تر می سازد.
•
پارسیگر
مزدك بامداد
12-09-2013, 11:26 AM
کسی مثل مایکل مور که امثال این فیلم رو میسازه چطور میتونه با داشتن 50 میلیون دلار سرشو روی بالش بزاره؟!:)))
این یک کلیشه و کژپندار گسترده در میان هامیان است که گویا هوادارن سوسیالیسم و یا نکوهشگران
سرمایه داری (کاپیتالیسم) باید خود بیچیز و ندار باشند. ولی یک سامانه و یک تک هومن،
دو رهگذر جدا از هم هستند. یک ادم پولدار هم میتواند نیک اندیش و هوادار دادگری همبودین
باشد و یک آدم بیچیز هم میتواند یک تبهکار بد اندیش و یا دستکم ، از ناآگاهی ، هوادار
سرمایه داری باشد، چنانکه میلیونها تن ادم بیچیز در جمهوری اسلامی، به اخوند سواری
میدهند و میلیونها دلار در ضریح امام زاده ها میریزند و همزمان، اگر زن و دختر تنهایی
را هم گیر بیاورند، به او تجاوز هم میکنند!
یک آدم پولدار همچنین نمیتواند با پخش کردن پولهای خود، سامانه ی کاپیتالیسم را دگرگون
نماید، تنها خودش را بیچاره و ندار میسازد. ولی اگر پول و توان خود برای گسترش ایده
و اندیشه ی سوسیالیسم و دادگری همبودین بهره ببرد، بیشترین نیکی را به هومنی کرده است.
•
پارسیگر
Alice
12-09-2013, 11:26 AM
این که روزگاران جوانیتان بر باد رفت و دیگر بازنخواهد آمد چه اندازه سُـهش اندوه و سوگ برایتان به ارمغان میاورد؟!
اینکه سد و بیست سال دیگر نیست میشوید گو اینکه هرگز هستی نداشتید و جاودانه هیچ میشوید، دژمناک و آبزورد نیست؟!
مزدك بامداد
12-09-2013, 11:42 AM
این که روزگاران جوانیتان بر باد رفت و دیگر بازنخواهد آمد چه اندازه سُـهش اندوه و سوگ برایتان به ارمغان میاورد؟!
اینکه سد و بیست سال دیگر نیست میشوید گو اینکه هرگز هستی نداشتید و جاودانه هیچ میشوید، دژمناک و آبزورد نیست؟!
نه،
جاودانه بودن برای همگان خواستنی نیست، بسیاری هم در پی آرامش جاودانی یا نیستی همیشگی (نیروانا)
هستند و همچنان که زادن ، زمان خود را دارد، همسریابی و زناشویی، زمان خود را دارد و بزرگ کردن
فرزندان و .. زمان خود را دارد، زمانی هم میرسد که شما کاری برای انجام دادن ندارید و تنها در آرزوی
آسودگی از رنج ها و ستیزه های این جهان هستید. مهند این است که شما از برای فرزندان و خون خود
که سرانجام همان همه ی جهانیان و و هومنی هستند، به اندازه ی توان خود در ساختن آینده ای بهتر که
زندگی ارزش و خوشی بیشتر داشته باشد کوشیده باشید. اگر فرزند من بهتر زندگی کند مانند این است که
من بهتر زندگی کرده ام ، اگر جهانیان آینده بهتر زندگی کنند، زیستن جهانیان گذشته بیهود نبوده است.
به هرروی اگر بخواهید آسوده و نا پژمان بزیوید، بایستی چیزهایی را نمیتوان (دستکم با توانایی های
امروزین) دگرگون نمود، مانند پیری و مرگ را بپذیریم و بهترین هایی را که میشود در این چارچوب
بدست آورد، فراکوشیم. زپس دیرنده بیدار بودن، بهتر که خوابیدن و جهان را به بیداران وا نهادن
فراکوشیدن = anstreben / to strive for
•
پارسیگر
undead_knight
12-11-2013, 04:49 PM
این یک کلیشه و کژپندار گسترده در میان هامیان است که گویا هوادارن سوسیالیسم و یا نکوهشگران
سرمایه داری (کاپیتالیسم) باید خود بیچیز و ندار باشند. ولی یک سامانه و یک تک هومن،
دو رهگذر جدا از هم هستند. یک ادم پولدار هم میتواند نیک اندیش و هوادار دادگری همبودین
باشد و یک آدم بیچیز هم میتواند یک تبهکار بد اندیش و یا دستکم ، از ناآگاهی ، هوادار
سرمایه داری باشد، چنانکه میلیونها تن ادم بیچیز در جمهوری اسلامی، به اخوند سواری
میدهند و میلیونها دلار در ضریح امام زاده ها میریزند و همزمان، اگر زن و دختر تنهایی
را هم گیر بیاورند، به او تجاوز هم میکنند!
یک آدم پولدار همچنین نمیتواند با پخش کردن پولهای خود، سامانه ی کاپیتالیسم را دگرگون
نماید، تنها خودش را بیچاره و ندار میسازد. ولی اگر پول و توان خود برای گسترش ایده
و اندیشه ی سوسیالیسم و دادگری همبودین بهره ببرد، بیشترین نیکی را به هومنی کرده است.
•
پارسیگر
مزدک عزیز،من به سوسیالیسم نتاختم(که اگر این کار رو کرده بودم قطعا سفسطه پرداختن به شخص بود)ولی باور دارم که:
put your money where your mouth is
این مایکل مور هم از اول ادم پولداری نبوده بلکه از راه ساختن همین فیلم های ضد سرمایه داری به سرمایه رسیده!
یک جورهایی مثل جان استاینبک،با این تفاوت که ایشون در اواخر عمرش حداقل مواضعش رو تغییر داد و روراست موند:))
Mehrbod
12-24-2013, 04:39 PM
یک چینش ویژه ی این مولکول ها،
روان بودن، یا هتا یخی بودن را پدید میاورد. emergence of property
هوش هم از برهمکنشی های ساده میان ریزگان کوانتومی پدید میاید.
مزدک ارجمند, میشود دربارهیِ این فرایند (فرارویش/فرابرنهش { مهاد فرابرنهادگی - Supervenience Principle (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%86%D9%87%D8%A7%D 8%AF%DA%AF%DB%8C-supervenience-principle-1045/) }) چند بنمایه بشناسانید و اگر شدنی بود,
روشنگریای نیز بکنید; من پیکهایِ شما در این جُستار را پیشتر میخواندم و جایی ب.ن. این پرسش به میان آمده بود
که ذهن یک هوشواره میتواند جهان را بریخت دگرسانی از ما ببیند یا هتّا دو تن در ذهن میتوانند برداشتِ دگرسانی از
سُرخی داشته باشند (بگوییم یکی در ذهن آبی را سرخ ببیند و وارونه). تا جاییکه من دراینباره اندیشیدهام, بایستی داتههایِ
پنهان و پیشبینیپذیری آنجا باشند که بتوانیم نمونهوار با دلاستواری گوییم, اگر ماده اینجور چیده شود, ذهن "اینگونه" رنگ را خواهد دید:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/01/11.gif
آیا بنمایه یا نسکی که در اینباره بژرفی پژوهیده باشد, میشناسید؟ رویهمرفته راهی برای
شناخت بهتر این فرایند آیا در دست هست, و نگر خودتان دربارهیِ خیزش/پیدایش این ژادهها چیست؟
پارسیگر
مزدك بامداد
12-25-2013, 03:14 PM
مزدک ارجمند, میشود دربارهیِ این فرایند (فرارویش/فرابرنهش { مهاد فرابرنهادگی - Supervenience Principle (http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%86%D9%87%D8%A7%D 8%AF%DA%AF%DB%8C-supervenience-principle-1045/) }) چند بنمایه بشناسانید و اگر شدنی بود,
روشنگریای نیز بکنید; من پیکهایِ شما در این جُستار را پیشتر میخواندم و جایی ب.ن. این پرسش به میان آمده بود
که ذهن یک هوشواره میتواند جهان را بریخت دگرسانی از ما ببیند یا هتّا دو تن در ذهن میتوانند برداشتِ دگرسانی از
سُرخی داشته باشند (بگوییم یکی در ذهن آبی را سرخ ببیند و وارونه). تا جاییکه من دراینباره اندیشیدهام, بایستی داتههایِ
پنهان و پیشبینیپذیری آنجا باشند که بتوانیم نمونهوار با دلاستواری گوییم, اگر ماده اینجور چیده شود, ذهن "اینگونه" رنگ را خواهد دید:
http://www.daftarche.com/images/imported/2013/01/11.gif
آیا بنمایه یا نسکی که در اینباره بژرفی پژوهیده باشد, میشناسید؟ رویهمرفته راهی برای
شناخت بهتر این فرایند آیا در دست هست, و نگر خودتان دربارهیِ خیزش/پیدایش این ژادهها چیست؟
پارسیگر
در باره ی این پیدایش ویژگی های "نوین" در پی چنیش های ویژه، باید گفت که دو دیدگاه هست:
١- اینکه ریشه ی این ویژگیها را نمیتواند در تراز ریز پیگیری نموده و یافت ( امرجنسیست های کهن)
٢- این ویژگیها از ساختار ریزگان در تراز ریزتر پدید میایند ( ~ ردوکسیونیست ها= فروکاستگرایان)
که در دید من دومی درست است. من یک سخنرانی در این باره از پروفسور استفن واینبرگ به زبان
انگلیسی داشتم که در باره ی فیزیک کوانتوم و اینکه همه ی زاب ها و ویژگیهای چیز ها و
پدیده هارا میتوان در زاب های سرشتین کوانتومی یافت، سخن میگفت.(فایل mp۳ را اگر
پیدا کنم ، میفرستم)
به هرروی میتوانید اگر در گوگل، نام Weinberg ، واژه reductionism را بدهید،
گفتگو ها و جستار های فراوانی در این باره می یابید
یک نسکی هم از جان سرل در باره ی نورونها و پیدایش اندیشه و شایندگی گزینش آزاد
( خواست آزاد) از ان خوانده بودم که بیشتر دیدگاه امرجنسیستی را نمایندگی میکرد.
نسک بالایی به زبان فرانسه است ولی بیگمان بازگردان به انگلیسی اش را هم میتوانید
بیابید: Liberte et neurobiologie
نگرگاه خود من این است که براستی ، همه ی ویژگیهای جهان کلان، از ویژگیهای جهان ریز
و یا بهتر بگوییم از ویژگیهای کوانتومی فیزیکی پایه ای سرچشمه میگیرند.
برای نمونه ، از آنجا که مولکول آب یکسنج نیست، درست مانند یک دوسرگاهی کهربایی
(دیپول الکتریکی) کار میکند و از اینرو، یک پـُـل هیدروژنی میتواند میان دو مولکول آب
برپا شود که پایه ی زاب روانی آب است.
3179
•
پارسیگر
chipollini
01-02-2014, 01:04 PM
ببخشید آقای مزدک در این جا(آدرسش در پایین مشخص شده) مدعی هستند بنا به دلایل آنها تکامل زیستی وجود نداشته. آیا حق با آنها است؟
آدرس:
فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! - 5 (مقدمه) (http://forum.hammihan.com/thread105879.html)
مزدك بامداد
01-06-2014, 03:32 PM
ببخشید آقای مزدک در این جا(آدرسش در پایین مشخص شده) مدعی هستند بنا به دلایل آنها تکامل زیستی وجود نداشته. آیا حق با آنها است؟
آدرس:
فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! - 5 (مقدمه) (http://forum.hammihan.com/thread105879.html)
نه آنها بیسوادند و در پی پژوهش بیسویانه دانشیک نمی باشند، بساکه در پی جنگ با "مدرنیسم" هستند
که خود بدان خستو شده اند. یک نمونه ی بیسوادی در همان فرنود(!) نخست شان پیداست که میگویند
که سنگواره های پیدا شده نمیتوانند برگه باشند چرا که شاید از جانوران بیمار ژنتیک بوده باشند!
از دید گرایندی، شمار جانوران بیمار ژنتیک در برابر نمونه های تندرست بسیار اندک است و اگر
اکنون در میان آدمیان ، برخ و شمار بزرگتری دارد، برای این است که ما از دید دانش پزشکی،
پیشرفته هستیم ولی در زمان دایناسور ها که چنین نبود، میتوان گفت که جانوران بیمار شانس
بالایی برای فرازیست نداشته اند و شما و برخ آنها در سنجش با جانوران تندرست بسیار اندک
بوده است. از سوی دیگر، شمار سنگواره ها هم بسیار کم است چون تنها شمار اندکی از جانواران
در پی به تله افتادن در میان شن ها و مرداب ها و ... سنگواره میشده اند و بیشترشان خورده میشدند.
از اینرو گرایندی اینکه سنگواره ها از جانوران بیمار باشد، فراورده ی بس-شماری این دو گرایندی
است، [گرایند بیمار بودن] X [ گرایند سنگواره شدن] که بسیار بسیار اندک میباشد. بر این پایه باید
پذیرفت که سنگواره ها با گرایند بسیار بالایی، از جانوران تندرست بوده است و نه به وارونه.
از این گذشته، برای شکستن مهاد نئوداروینیسم، باید نشان داد که چیزی بنام جهش ژنتیک درکار
نیست و این ژن ها نیستند که ریخت و ساختمان پیکر را از پیش برنامه ریزی کرده اند. تنها و تنها
در این رهگذر است که میشود این مهاد استوار دانشیک را شکست و نه جز آن، چرا که به وارون گذشته
و در روزهای نخست دارونیسیم که آگاهی از ژن ها نداشتیم و تنها برگه های ما ، سنگواره ها و جانوران
کنونی بودند، هم اکنون، دانش سترگ ژنتیک پایه و ستون مهادین آموزه ی نوداروینیسم می باشد.
•
پارسیگر
homayoun
01-06-2014, 03:43 PM
درود مزدیک گرامی
این پرسش برای من پیش آمده که چه شده و چرا جاندارانی مانند سگ و مرغ و گوسپند
با هومنی میزیند و آزادانه کمتر در سرشت(طبیعت) میزیند؟
چون همزیستی مانند این کمتر در جانداران دیگر دیده میشود.
چه شده که جانداری مانند سگ که می تواند مانند گرگ تنها بزیند
با هومنی همزیستی دارد؟ آیا این از روی توانایی های هومنی است؟
دگرسانش بزرگی میان هومنی و دیگر جانداران است؟
سپاس
پارسیگر
مزدك بامداد
01-06-2014, 04:05 PM
برخی از ژنها با ژنهای دیگر پیمان و همکاری دارند. برای نمونه مرغانی هستند ک
دندان های تمساه هارا پاک میکنند و تمساح آنهارا نمیخورد. هومن هم با چند ژن
دیگر پیمان نامه ی نانوشته دارد، که همان دامها و برخی گیاهان و برخی باکتری ها
و .. هستند. برای نمونه ما با ژن سیب پیمان داریم، سیب را میپروریم و خویشکاری
پدافند از او را در برابر جانوران و بیماری ها به دوش گرفته ایم. برای همین ژن سیب،
همه ی انرژی خود را برای میوه دادن هر چه بهتر می گسارد و نه برای پدافند، برای
همین سیب جنگلی که خویساوند سیب خانگی و باغی است، دارای میوه های ریزتر
و بد مزه تر و کرمو تر و .. است ولی سخت جان تر است و به آسانی سیب باغ، از
سرما و ناخوشایندی های طبیعی از میان نمیرود. داستان سگ و گرگ هم همین است،
سگ ها و گرگ ها هردو خویشاوند و از سگان نخستین و در رده ی سگسانان هستند
ولی ژن سگ با ما پیمان بست و ما خوراک او را در برابر کاری که او در پدافند از گله
برای ما انجام میدهد، فراهم میکنیم و همچنین جای خواب و گرما در زمستان و زاد
و زای و ... در برابر آن خوی درندگی او که نیازی بدان نبوده از میان میرود. اگر همین
سگ خانگی را در بیابان رها کنیم پس از چند زادمان، خوی درندگی در او پدیدار
میشود چون نیاز زیستی و فرازسیت او خواهان چنین خویی است. همین است
گندم خانگی و گندم دشتی، بز خانگی و بز دشتی ، بلال خانگی و بلال دشتی ...
•
پارسیگر
Aria Farbud
01-06-2014, 09:53 PM
درود بر مزدک فرزانه
- برای ساماندهی اندیشار و رفتار و گفتار در زندگی چه روشی را بهتر می دانید؟
-اینکه گذشته ی مان یک نیستی است که گذشته و آینده هم یک نیستی است که نیامده، هر چه هستیم در این "دَم" هستیم، کدام اندیشه ورزی خردمندانه تر است؟
مزدك بامداد
01-06-2014, 11:03 PM
درود بر مزدک فرزانه
- برای ساماندهی اندیشار و رفتار و گفتار در زندگی چه روشی را بهتر می دانید؟
-اینکه گذشته ی مان یک نیستی است که گذشته و آینده هم یک نیستی است که نیامده، هر چه هستیم در این "دَم" هستیم، کدام اندیشه ورزی خردمندانه تر است؟
دوست گرامی، نه ما از نیستی آمده ایم و نه به نیستی فرامیروییم.
ما از کار و کنش نیاکان خود که فورمولی برای چینش ریزگان مادی
بودند پدید آمده ایم و خود نیز کارسازی برای چینش ریزگان مادی
می باشیم، برای نمونه زیستبوم خود را دگرگون میکنیم، جهانی بهتر
یا بدتر برای زادمان های پسین درست میکنیم، فرزند میاوریم و سرانجام
ریزگان مادی سازنده ی ما در چینش های نوینی که خود ما نیز در پدید
آوردن آن دستی داشته ایم، جای میگیرند، چه در تنه ی درختی باشد یا
در سنگ آجر یک ساختمان و یا خاکستری که در دریا ریخته شده باشد.
پس مهند این است که در این بازه ای که ما بگونه ی چینش "هومن"
هستیم، از خود ، دگرشی در این جهان پدید بیاوریم که زادمان های پسین
ما بهتر و خوشتر از ما زندگی کنند و بدینگونه، بدهی خود را به نیاکان
و جهانیانی که ما را پدید اورده و به ما خوشی و آگاهی این زندگی را
بخشیده اند، با کاریاری به پسینیان و فرزندان خود که ما به گونه ای در
پیکر آنها، کمابیش فرا میزییم، بپردازیم. فزون بر اینکه خود نیز تا جا
دارد، خوش و سزاوار هستی، زندگی کنیم.
برای همین بایستی با فرمان خرد و در همراهی با اشای هستی که همانا
نیکی و یاری به بهزیستی و خوشی نه تنها هومن، بساکه همه ی جانداران
است، زندگی و رفتار کنیم و روشن است که اگر همه چنین میکردند، همین
جهان ما ان بهشتی میشد که همگان در آرزوی ان داستانها و افسانه ها سرودند.
•
پارسیگر
Alice
01-07-2014, 01:11 AM
دوست گرامی، نه ما از نیستی آمده ایم و نه به نیستی فرامیروییم.
شما عجب نگاه دانشیک و گیتیکی دارید! :e107:
مقصود دوستمان این بود:
«گذشته و نیستی دو عدم است و ایام عمر به این دو عدم محدود است و دمی بیش نیست، باید آن را به خوشی گذرانید و در خوشگذرانی باید شتاب کرد که زندگی لاله ای را ماند که چون پژمرد دیگر نخواهد شکفت...»
ترجمهی منثور رباعیات خیام، مچتبی مینوی
«گذشته و آینده دو عدم است و ما بین دو نیستی که سرحد دو دنیاست، دمی را که زندهایم، دریابیم استفاده کنیم و در استفاده شتاب کنیم امروز را خوش باشیم.»
ترانههای خیام، صادق هدایت
--
اگرنه خیام هم فیلسوف دهری بود و به «چینشهای مادی» باور داشت.
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یازی بوده است
مزدك بامداد
01-07-2014, 01:20 AM
شما عجب نگاه دانشیک و گیتیکی دارید!
مقصود دوستمان این بود:
«گذشته و نیستی دو عدم است و ایام عمر به این دو عدم محدود است و دمی بیش نیست، باید آن را به خوشی گذرانید و در خوشگذرانی باید شتاب کرد که زندگی لاله ای را ماند که چون پژمرد دیگر نخواهد شکفت...»
ترجمهی منثور رباعیات خیام، مچتبی مینوی
«گذشته و آینده دو عدم است و ما بین دو نیستی که سرحد دو دنیاست، دمی را که زندهایم، دریابیم استفاده کنیم و در استفاده شتاب کنیم امروز را خوش باشیم.»
خب من اینجور "عرفانی" و فرامادی ! نیستم، بساکه چیزی را که دانش دریافته است
در یافتن مهاد های فرامنشی و رفتار هومنی بکار میگیرم. ایرانیان شوربختانه در
دراماتیزه کردن و فرامادی کردن داستان زندگی و چامه گفتن برای آن و آه و ناله
کردن و گوش دادن به نوحه و اینها چیره دستند و نمیتوانند دانش و خرد را چنان
که باید با جهان راستین مینوی پیوند دهند.
•
پارسیگر
Alice
01-07-2014, 01:32 AM
خب من اینجور "عرفانی" و فرامادی[١] ! نیستم، بساکه چیزی را که دانش دریافته است
در یافتن مهاد[٢] های فرامنشی[٣] و رفتار هومنی[٤] بکار میگیرم. ایرانیان شوربختانه در
دراماتیزه کردن و فرامادی کردن داستان زندگی و چامه[٥] گفتن برای آن و آه و ناله
کردن و گوش دادن به نوحه و اینها چیره دستند و نمیتوانند دانش و خرد را چنان
که باید با جهان راستین مینوی پیوند دهند.
•
دراماتیزه کردن به خودی خود بد نیست؛ درد خیام هم بیشتر از همین
جهان هستی و "جبر" زندگی بوده است. به قول غلامحسین یوسفی
اندیشهی مرگ و نیستی چیزی نیست که به این سادگیها از کنار آن
بگذریم؛ اندیشهوران بزرگی مانند خیام و هدایت و... بوده اند که از این
دردها نالیده اند و چامهها سرودند و رفته اند...!
دوست گرامی، نه ما از نیستی آمده ایم و نه به نیستی فرامیروییم.
ما از کار و کنش نیاکان خود که فورمولی برای چینش ریزگان مادی
بودند پدید آمده ایم و خود نیز کارسازی برای چینش ریزگان مادی
می باشیم، برای نمونه زیستبوم خود را دگرگون میکنیم، جهانی بهتر
یا بدتر برای زادمان های پسین درست میکنیم، فرزند میاوریم و سرانجام
ریزگان مادی سازنده ی ما در چینش های نوینی که خود ما نیز در پدید
آوردن آن دستی داشته ایم، جای میگیرند، چه در تنه ی درختی باشد یا
در سنگ آجر یک ساختمان و یا خاکستری که در دریا ریخته شده باشد.
پس مهند این است که در این بازه ای که ما بگونه ی چینش "هومن"
هستیم، از خود ، دگرشی در این جهان پدید بیاوریم که زادمان های پسین
ما بهتر و خوشتر از ما زندگی کنند و بدینگونه، بدهی خود را به نیاکان
و جهانیانی که ما را پدید اورده و به ما خوشی و آگاهی این زندگی را
بخشیده اند، با کاریاری به پسینیان و فرزندان خود که ما به گونه ای در
پیکر آنها، کمابیش فرا میزییم، بپردازیم. فزون بر اینکه خود نیز تا جا
دارد، خوش و سزاوار هستی، زندگی کنیم.
برای همین بایستی با فرمان خرد و در همراهی با اشای هستی که همانا
نیکی و یاری به بهزیستی و خوشی نه تنها هومن، بساکه همه ی جانداران
است، زندگی و رفتار کنیم و روشن است که اگر همه چنین میکردند، همین
جهان ما ان بهشتی میشد که همگان در آرزوی ان داستانها و افسانه ها سرودند.
•
پارسیگر
خود فریبی تا این حد واقعا نوبر است !
Aria Farbud
01-08-2014, 03:35 PM
سپاس مزدگ گرامی
درشت بینانه اگر بنگیریم از چینش کنونی مادی ام یک "من" پدید آمده، که با نابودی این چینش مادی، این "من" به نیستی می پیوندد هتا چیزی که از گذشته یمان دریاد داریم همسو با آن چیزی است که اکنون سازگاریده ایم و هستیم. دمان میگذرند و زندگی روان است بی آنکه ما که هستیم و چه می اندیشیم، اکنون پرسش این است برای "بهره ی بهینه" از زندگی چه باید کرد؟
مزدك بامداد
01-09-2014, 11:02 AM
خود فریبی تا این حد واقعا نوبر است !
خودفریبی این است که به هوای کـُس و کون حوری و غلمان، بخود قمه و به دیگران تازیانه بزنید!
•
مزدك بامداد
01-09-2014, 11:19 AM
سپاس مزدگ گرامی
درشت بینانه اگر بنگیریم از چینش کنونی مادی ام یک "من" پدید آمده، که با نابودی این چینش مادی، این "من" به نیستی می پیوندد هتا چیزی که از گذشته یمان دریاد داریم همسو با آن چیزی است که اکنون سازگاریده ایم و هستیم. دمان میگذرند و زندگی روان است بی آنکه ما که هستیم و چه می اندیشیم، اکنون پرسش این است برای "بهره ی بهینه" از زندگی چه باید کرد؟
از آنجا که زندگی شما تنها در دست خود شما نیست،
و زیستبوم، بویژه هومن های دیگر در ساختن سرنوشت
شما دست اندر کار هستند، نمیتوانید پـُرگاه کاری کارستان
انجام دهید. اگر باهوش باشید میتوانید بکوشید که خود را
با یافتن سازوکار هر همبود و هر زیستبوم، اندکی بالا بکشید
و همزمان، ، از آنجاییکه دیگران نیز ، همچنان که گفتم، در
خوشبختی و بدبختی شما خواه ناخواه دست دارند، در بهسازی
همبود خود هم بکوشید.
نمونه:
شما شاید در جایی که مردمش مانند دیوانه ها رانندگی میکنند
بتوانید خانه و زندگی و خانواده ی خوبی درست کنید ولی همواره
این بیم هست که یک الدنگی با ماشینش بزند بچه ی شمارا بکشد.
پس شما چاره ای جز این ندارید که یا بجای دو بچه، دوازده تا بچه
پدید بیاورید که شاید دو تایش زنده بمانند و همواره سوگوار و نگران
بهزیستی آنها باشید یا اینکه بکوشید دیگران را هم به این اندیشه
بیاورید که بیایید قانونی درست کنیم و پلیسی بگذرایم که رانندگی
بدخیم را پیشگیری و گوشمالی نماید. خب، هردوی این راه ها هزینه
دارد ولی راه دوم، بازده بیشتر و دیرنده تری داشته و بسود آیندگان
و دیگر مردم هم هست، گرچه برای همبود سخت باشد که دست از
رانندگی تند وناجور دست بردارند و هتّا گروهی ( که بیگمان ماشین
های کت و کلفت و زره پوش دارند) بگویند که "آزادی" ما را در رانندگی
از ما میخواهید بگیرید؟
----
نمونه دوم اینکه کسی که در بورکینا فاسو به جهان میاید، بدشانسی
آورده است و هرچند باهوش و باخرد هم باشد شاید یک کارمند ترازبالا
بشود ولی نمیتواند آنجور که برای نمونه یک بچه سوئدی از آغاز
از آن بهره مند است، از بهزیستی و خوشی و هومنی بهره مند باشد.
----
پس چکیده ی سخن اینکه تا جاییکه جایگاه همبودین و هوش شما به
شما پروانه میدهد، در دگرگونی همبود خود ۵۰% و در بالا کشیدن خود
۵۰% دیگر سرمایه گذاری کنید، چون یکی بی دیگری سرانجام به جایی
نمیرسد.
•
پارسیگر
homayoun
01-09-2014, 11:41 AM
درود مزدک ارجمند
اندیشه شما پیرامون موزیک پاپ و رپ امروزی که 60% زمان برخی از کانال های دورنما از آن پر شده چیست؟
مانند خواننده های (جاستین بیبر , سلنا گمز , کیتی پری , امینم , فیفتی سنت و ...)
ایا به نگر شما ایشان یک مشت چرت و پرت برای پول میخوانند و کسی نباید به موزیک ایشان گوش کند؟
سبب پرآوازه شدن ایشان چیست؟
سپاس فراوان
پارسیگر
مزدك بامداد
01-09-2014, 12:54 PM
درود مزدک ارجمند
اندیشه شما پیرامون موزیک پاپ و رپ امروزی که 60% زمان برخی از کانال های دورنما از آن پر شده چیست؟
مانند خواننده های (جاستین بیبر , سلنا گمز , کیتی پری , امینم , فیفتی سنت و ...)
ایا به نگر شما ایشان یک مشت چرت و پرت برای پول میخوانند و کسی نباید به موزیک ایشان گوش کند؟
سبب پرآوازه شدن ایشان چیست؟
سپاس فراوان
پارسیگر
3250
بهره هوشی مردم پیرو خمش "گاوس" است. تنها اندکی از مردم دارای بهره ی هوشی بالاتر از ١١۰ میباشند
و بهره هوشی ١۴۰ و بالاتر هم دیگر هیچ به آسانی یافت نمیشود. برای همین ، دیدیم که بر سر گور "مهوش"
بانوی خواننده اران در چه میدانم هفتاد سال پیش، گروه بسیار بزرگی از مردم گردآمده بودند تا بر سر گورسپاری
استاد بنان ! پس هر کس بسته به جایگاه فرهنگی و همبودین خود یک رشته پسند هایی دارد که ما نه میتوانیم
و نه باید بکوشیم که با آنها جنگ کنیم، بساکه اگر کشور در دست گروهی فرهنگ پرور ( و نه امامزاده ساز)
بود، میتوان با فرهنگسازی آهستهگام، در والایش فرهنگ و پسند مردم هم کوشید تا همزمان با سرگرمی،
به پستی فرهنگی و کماندیشی و تنبلی روان هم خو نگیرند.
•
پارسیگر
homayoun
01-09-2014, 01:47 PM
پرسش من بیشتر پیرامون خود موزیک بود که آیا موزیک این خوانندگان ارزش دارد یا نه و چرا
که به نگرم شما میاندیشید ارزش زیادی ندارد.
میتوان با فرهنگسازی آهستهگام، در والایش فرهنگ و پسند مردم هم کوشید تا همزمان با سرگرمی،
به پستی فرهنگی و کماندیشی و تنبلی روان هم خو نگیرند.
من میاندیشیم با فرهنگسازی چیزی درست نمیشود چون سرمایه دارانی که از این راه پول های گنده بدست
میآورند . به آسانی کنار نمیکشند. بسیار هستند کسانی که با یه مشت چرت و پرت خواندن چه پولی که
به جیب زده اند!! از زمانی که این موزیک پاپ و رپ و اینها آمد بیشینه مردم به این سو رفته اند.
10 سال پیش توی همین ایران یه آهنگ الکی بنام میشد چون توش به یه رپر دیگر 4 تا ناسزا میگفتند
خواننده هم همش فالش میخوند. همین داستان توی آلمان و آمریکا هم هست! نیست؟
زمانی که بتهون زنده بود ارزش زیادی نداشت. اکنون هم خیلی ندارد. چون بیشینه مردم
موزیک را هوش نمیکنند. ولی یه خواننده در پیت چه پولش از پارو بالا میرود.
این هم از دست گلهای سرمایه داری!
پس هر کس بسته به جایگاه فرهنگی و همبودین[٢] خود یک رشته پسند هایی دارد که ما نه میتوانیم
و نه باید بکوشیم که با آنها جنگ کنیم
درست,ولی پول مفتی که ایشان درمی آورند چی؟
پارسیگر
مزدك بامداد
01-09-2014, 02:17 PM
پرسش من بیشتر پیرامون خود موزیک بود که آیا موزیک این خوانندگان ارزش دارد یا نه و چرا
که به نگرم شما میاندیشید ارزش زیادی ندارد.
من میاندیشیم با فرهنگسازی چیزی درست نمیشود چون سرمایه دارانی که از این راه پول های گنده بدست
میآورند . به آسانی کنار نمیکشند. بسیار هستند کسانی که با یه مشت چرت و پرت خواندن چه پولی که
به جیب زده اند!! از زمانی که این موزیک پاپ و رپ و اینها آمد بیشینه مردم به این سو رفته اند.
10 سال پیش توی همین ایران یه آهنگ الکی بنام میشد چون توش به یه رپر دیگر 4 تا ناسزا میگفتند
خواننده هم همش فالش میخوند. همین داستان توی آلمان و آمریکا هم هست! نیست؟
زمانی که بتهون زنده بود ارزش زیادی نداشت. اکنون هم خیلی ندارد. چون بیشینه مردم
موزیک را هوش نمیکنند. ولی یه خواننده در پیت چه پولش از پارو بالا میرود.
این هم از دست گلهای سرمایه داری!
درست,ولی پول مفتی که ایشان درمی آورند چی؟
پارسیگر
من درست برای همین گفتم که اگر کشوردارانی درست و درمان سرکار بیایند...
بیجا نبود که گفتیم که در سرمایه داری ، سود، بسیار بالاتر از هومنی جای دارد.
ارزش بسیاری از چیزها هم ارزش راستین انها نیستند بساکه همان ارزشی را دارند
که ما آماده ایم برای انها بپردازیم. برای نمونه اگر از فردا کسی الماس نخرد،با
سنگریزه هم ارزش میشوند. اگر هم کسانی گمان کنند و یا شستشوی مغزی شده
باشند که برای نمونه مـُهر نماز از "تربت" کربلا ارزش بالاتری از خاک درگاه خانه خودشان
دارد، برای ان پول بیشتری میپردازند. درست برای همین، شتشوی مغزی و فرهنگسازی
سرمایه داری ، در راستای ارزشمند نشان دادن چیزهای بی ارزش هم، اگر سودی در
آن ببینند، میکوشند و برای همین هست که همبود های سرمایه داری همواره با لایه ای
از ارزش های دروغین پوشیده شده اند که درست مانند هوای الوده ، همان بدان خوی
گرفته اند!
•
•
Theodor Herzl
01-09-2014, 02:32 PM
جناب مزدک فکر میکنید اگر بجای استالین، تروتسکی در شوروی به قدرت میرسید مسیر دنیا و کلا حکومت شوروی چگونه میشد؟ آیا شوروی در جنگ با نازیها پیروز میشد؟ آیا بلوک شرقی اصلا شکل میگرفت؟ آیا جنگ سرد به وجود میآمد؟
مزدك بامداد
01-09-2014, 05:07 PM
جناب مزدک فکر میکنید اگر بجای استالین، تروتسکی در شوروی به قدرت میرسید مسیر دنیا و کلا حکومت شوروی چگونه میشد؟ آیا شوروی در جنگ با نازیها پیروز میشد؟ آیا بلوک شرقی اصلا شکل میگرفت؟ آیا جنگ سرد به وجود میآمد؟
World revolution - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/World_revolution)
Socialism in One Country - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Socialism_in_One_Country)
برای رویارویی با دشمن، طبیعت دو راه را نهاده،
١- رویا رویی از بیرون
٢- رویارویی از درون
برای نمونه اسلام به کشور ها میتاخت و میگرفت، ولی کلیسا راهبه و کشیش و پزشک میفرستاد و
از درون، مردم را بسوی خود کشیده و کشور هارا از راه میسیونری میگرفت.
گاهی هم این دو راهکار را میتوان با هم بکار برد.
اینکه کدام راه بهتر است، بسته به سامه ها و پراسنج های هر زیستبوم و هر زمان و جایگاه است.
روشن است که اگر از پشت سر خود استوار باشید، پول و ابزار داشته باشید، میتوانید روی جنگ
درونی سرمایه گذاری کنید ولی زمانی که این توانگری در دست نیست، بهتر این است که نخست
سامانه ی خود را نیرومند و کیسه تان را پر پول و پدافند خود را استوار سازید.
اگر تروتسکی به فرمانروایی میرسید، از انجا که بیشتر پایبند راه انداختن واژگشت جهانی بود(٢)،
کارمایه و سرمایه ی روس (دیرتر شوروی) را برای یاری رساندن به واژگشتیان جهان ویژگی
میداد و از انجا که سرمایه و کارمایه ی روس چیزی مرزمند بود، دستاورد آن این میشد که خود
روس(شوروی) در تراز پایینتری از ساختاوری و پیشرفت در جا میزد.
برای همین بخت پیروزی آن بر نازی ها و دشمنان ریز و درشت دیگر کاسته میشد.
شاید بگویید که آنگاه، از انجا که نیروهای واژگشتی در کشور های "دشمن" نیرو گرفته بودند،
این کشور ها از جنگ با شوروی ناتوان میشدند. برای نمونه اگر کمونیست های المان بیشتر و
نیرومند تر میبودند. ولی این یک پراسنج ناشناخته و کنترل نشده است. نمی توان از پیش
گفت که سرمایه گذاری روی کمونیست های آلمان از سوی روس، تا چه اندازه کامیاب میبود.
پس اینجا یک ریسک با "زمان " و زمانداری (timing) داشتیم: آیا کمونیست های آلمان، میتوانند
بهنگام، از پیدایش نازیسم پیشگیری کنند و یا اینکه نه، واپسگرایان و سرمایه داران آلمان زودتر جنبیده
و کودتا میکردند ( همان چیزی که کمابیش هیتلر و هیندنبورگ با یاری هم انجام دادند). ما میدانیم
که سرکار امدن هیتلر خود از ترس سرمایه داران آلمانی از بلشویسم (= نام کمونیسم در آنزمان)
سرچشمه میگرفت، چرا که کمونیستها توانسته بودند در استان آزاد بایرن آلمان، فرمانروایی
شوروی بایرن را برپا سازند ( که پس چند ماه سرکوب شد).
همین داستان ر ایتالیا هم بود، آیا کمونیستهای ایتالیا، میتوانستند با یاری بلشویک های روس،
جلوی پدید آمدن فاشیسم را بگیرند؟
یا روس هیچ شانسی برای راه اندازی یک باهماد و جنبش کمونیست در امپراتوری بریتانیا داشت؟
یاری و راه اندازی این جنبش ها در کمابیش سراسر اروپا نیاز به بودجه ی هنگفتی داشت که روس
از پرداخت آن ناتوان بود. تنها نیروی هومنی برای راه اندازی چنین جنبش هایی بسنده نیست.
از سوی دیگر چون روس پولها را نه برای خود بساکه برای برون مرز هزینه کرده بود، از چنان
ساختاوری و فراوری بالایی برخوردار نمیشد که بتواند همواره این هزینه را بپردازد و در یک
چرخه ی اهریمنی گیر میافتاد.
برای جنبش های برون مرزی پول و کارمایه نیاز است ---> برای بدست اوردن این پول و کارمایه،
نیاز به ساختاوری سنگین و فراورش تراز بالاست --> برای رسیدن به این ساختاوری و فراوری بالا،
نیاز به پول و کار است --> پول و کارمایه برای کارهای برون مرزی میرود ....
پراسنج های دیگر:
* از سوی دیگر، پیشرفت و یا واپسماندگی شوروی خود میتوانست یک کارساز تبلیغاتی بسود و
یا به زیان جنبش های کمونیستی دیگر باشد. یک شوروی واپسمانده نمیتوانست نمونه ی خوبی باشد.
* یاری بیش از اندازه ی بلشویک ها به دیگر کمونیست ها، انهارا در تیررس انگ نوکری روس مینهاد
ولی اگر جنبش های کمونیستی خودگردان و بومی میبودند، گرچه شاید در بازه ای از زمان سرکوب میشدند
ولی با داشتن نام نیک، همواره شانس بازگشت پیروزمندانه را میداشتند. برای همین ب.ن. باهماد های
کمونیستی فرانسه و ایتالیا و یونان و .. از پشتیبانی و پسند بالایی از مردم برخوردارندولی باهماد کمونیست
لیتوانی ب.ن. ، چنین نیست چون از دید تاریخی چندان از درون خود مردم نجوشیده و بیشتر ساخته ی استالین
(پس از جنگ جهانی دوم) بود.
----
به هروی به دید من، اگر تروتسکی روی کارآمده و براستی راهبرد خود را انجام میداد، کمونیسم در جهان کمتر
از آنچه امروز گسترده و شناخته شده هست، گسترش می یافت، شوروی بزودی بدست دشمنان خود از میان
میرفت و جنگ سرد هم نمیشد ( که اینهم چیز خوبی نیست، چرا که جنگ سرد به سستی و بدنامی کاپیتالیسم
و امپریالیسم کشور های امپریالیستی به رهبری استانهای همازور آمریکا و جهان بینی سرمایه داری انجامید
گرچه شوروی شکست خورد). همچنین کشور نمونه ی پیشرفت به خوبی و دیرپایی شوروی یا چین و کوبا نداشتیم
و یک شوروی سست تر و کوتاه زمان تر در تاریخ آگاشته شده میبود. آمریکا در ویتنام شکست نمیخورد و این رویداد
به آگاهی و بیداری جوانان و زادمان نوین آمریکایی و سخت شدن راه انداختن جنگ از سوی امپریالیست ها نمی انجامید.
( همواره با کمتر شدن رنگ اندیشه ی چپی و آگاهی سیاسی کارگری، بیم جنگ افروزی امپریالیستی بالاتر میرود)
پس گرچه شوروی در هر دو رهگذر و در هردو گزینه از میان میرفت، ولی دستاورد کمونیسم در گزینه نخست
(استالینی) بالاتر از دستاورد ان در گزینه ی دوم ( راه تروتسکی) میبود. از این گذشته براستی دانسته نیست
که اگر تروتسکی سر کار میامد، فربود های کشور و جهان، او را وادار نمیکردند که همان راه استالین را
برگزیند. نبرد ایندو گرچه رویه ای "ایدئولوژیک" داشت ولی بیشتر بر سر رسیدن و ماندن در فرمانروایی
بود و فشارهای فربود و پراگماتیسم بر هر دوی اینها کارگر بوده و استالین هم همواره در یک راه نماند.
•
On the question of socialist construction in a single country, Engels wrote:
"Will it be possible for this revolution to take place in one country alone? No. By creating the world market, big industry has already brought all the peoples of the Earth, and especially the civilized peoples, into such close relation with one another that none is independent of what happens to the others. Further, it has co-ordinated the social development of the civilized countries to such an extent that, in all of them, bourgeoisie and proletariat have become the decisive classes, and the struggle between them the great struggle of the day. It follows that the communist revolution will not merely be a national phenomenon but must take place simultaneously in all civilized countries—that is to say, at least in England, America, France, and Germany. It will develop in each of the these countries more or less rapidly, according as one country or the other has a more developed industry, greater wealth, a more significant mass of productive forces. Hence, it will go slowest and will meet most obstacles in Germany, most rapidly and with the fewest difficulties in England. It will have a powerful impact on the other countries of the world, and will radically alter the course of development which they have followed up to now, while greatly stepping up its pace. It is a universal revolution and will, accordingly, have a universal range." – Friedrich Engels (http://en.wikipedia.org/wiki/Friedrich_Engels), The Principles of Communism (http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=The_Principles_of_Communism&action=edit&redlink=1), 1847
To this day, the debate over "Socialism in One Country" vs "Permanent Revolution" rages within the Communist movemen
پارسیگر
Theodor Herzl
01-11-2014, 01:15 AM
شاید بگویید که آنگاه، از انجا که نیروهای واژگشتی[٦] در کشور های "دشمن" نیرو گرفته بودند،
این کشور ها از جنگ با شوروی ناتوان میشدند. برای نمونه اگر کمونیست های المان بیشتر و
نیرومند تر میبودند. ولی این یک پراسنج ناشناخته و کنترل نشده است.یک انقلاب سوسیالیستی در آلمان میتوانست جلوی به کار آمدن نازیها را بگیرد و اصلا جنگ جهانی دومی پیش نیاید ، ولی مشکل این بود که روزا لوکزامبورگ و دیگر سوسیالیستهای آلمانی زیاد با لنین و بلشویکها میانه خوبی نداشتند و شاید بخاطر این بود که شوروی برای انقلاب در آلمان زیاد تلاشی نکرد؟
مزدك بامداد
01-11-2014, 02:03 AM
یک انقلاب سوسیالیستی در آلمان میتوانست جلوی به کار آمدن نازیها را بگیرد و اصلا جنگ جهانی دومی پیش نیاید ، ولی مشکل این بود که روزا لوکزامبورگ و دیگر سوسیالیستهای آلمانی زیاد با لنین و بلشویکها میانه خوبی نداشتند و شاید بخاطر این بود که شوروی برای انقلاب در آلمان زیاد تلاشی نکرد؟
روزا لوکزامبورگ لنین و تروتسکی را می ستایید و سالها او و لنین همدیگر را میشناختند
و بهم ارج مینهادند. برخی از باهماد های کمونیست هم هتا مانند باهماد کموینست لهستان
از سوی اندیشه های روزا لوکزامبورگ و تروتسکی بیشتر رهبری میشدند تا از سوی
مغز لنین. خود روزا لوکزامبورگ هم گفته بود که نباید در کشوری شکست خورده ( روس
از آلمان در جنگ جهانی نخست شکست خورده بود) فئودال زده و واپس مانده، چشمداشت
فرجاد ( معجزه) را از بلشویک ها داشت.
"Die Bolschewiki," schrieb sie, "haben gezeigt, dass sie alles können, was eine echte revolutionäre Partei in den Grenzen der historischen Möglichkeiten zu leisten imstande ist. Sie sollen nicht Wunder wirken wollen. Denn eine mustergültige und fehlerfreie proletarische Revolution in einem isolierten, vom Weltkrieg erschöpften, vom Imperialismus erdrosselten, vom internationalen Proletariat verratenen Lande wäre ein Wunder.
دگرسانی آنها پس از کامیابی واژگشت اکتبر روس (1917.Nov.) در یکی دو سالی که از زندگانی لوکزامبورگ
مانده بود این بود که لنین دیگر در جایگاه فرمانروایی بود و بایستی"امپراتوری تزاری" را یک جوری
سر هم نگه می داشت و در پرسمان آزادی ملت هایی که زیر یوغ روس بودند، ناچار از واپسنشینی
و تن دادن به فربود آن زمان بود ولی لوکزامبورگ که در اپوزیسیون بود، میتوانست دیدگاه فرامنشانه تری
را به خود پروانه دهد ( به ویژه که آلمان چند ملتی نبود) این که لنین نتوانست چندان به واژگشتیان آلمان
یاری کند بسادگی در همین نهفته بود که خودش هزار پرسمان و گرفتاری سنگین و دوخت و دوز امپراتوری
از هم پاشیده و جنگ با گارد سفید واژگشت ستیز تزاری و نیرو های کشور های بیگانه (آنتانت) را که
به گارد سفید واپس گرایان یاری میکردند، و ... را بر دوش داشت(تا 1922). بازهم یادمان نرود که روس در آن
زمان یک کشور شکست خورده بود که یک پیمان نامه ی آشتی با آلمان را بسته و بسیار تاوان داده بود.
میدانید که جنبش کمونیستی آلمان در همان بایرن بدست نیرو های راست که همچنان پس از جنگ جهانی نخست
نیرومند بودند ( فئودالهای کهن که همه ارتش را در دست داشتند [ همان ها که نامشان "فون" را یدک میکشید])
و سرمایه داران کلان نوین تر ( مانند "کروپ" که از پشتیبانان بزرگ هیتلر شد) ، سرکوب شد(1919). آلمان در جنگ
جهانی نخست، مانند جنگ جهانی دوم، از بیخ تارو مار نشده بود و پیشتر روس را شکست داده و به دوش آنها
پیمان آشتی را انداخته بود ولی دیرتر خودش در پیشرفت در جنگ با فرانسه و انگلیس و آمریکا بازماند و
کایزر ( قیصر ویلهلم) پیمان شکست را پذیرفت. نیروهای درونی بهره کشان هموز نیرومند بودند و شوربختانه،
سوسیال دمکرات ها هم خنجری از پشت به کمونیست ها زدند و گوشه ی چشمی به نگهداشت سامانه ی
بهره کشی داشتند. ( تاریخ سوسیال دمکراسی پر از این نارو زدن ها به جنبش کمونیستی در بزنگاه های
مهند تاریخی است) .
کوتاه سخن: نمیتوان گفت که لنین نمیخواسته به واژگران آلمان و .. یاری نماید، بیشتر ین بوده که نمیتوانسته
بیشتر از آن که کرد، انجام دهد و فزون بر این، اگر هتّا بیش از آن هم میکرد، توان نیروهای راست در آلمان،
که آنزمان ( مانند هم اینک) موتور سرمایه داری اروپا بود، بیش از این بود که کمونیستها بتوانند شانس بزرگی
در کامیابی داشته باشند.
•
پارسیگر
Theodor Herzl
01-11-2014, 05:26 PM
روزا لوکزامبورگ و لنین به همدیگر احترام میگذاشتند و هدف مشترک آنها نیز ایجاد جنبش کارگری انقلابی برای بر انداختن کاپیتالیسم بود ولی راهها و روشهای آنها زمین تا آسمان با هم فرق میکرد! در انترناسیونال ۳ هم که لنین درست کرد هرکه صدای مخالف لنین را داشت را ضّد انقلاب طرفدار لوکزامبورگ لقب میدادند!
پیشنهاد میکنم این کتاب " شهدای انترناسیونال ۳ ، روزا لوکزامبورگ و کارل لبینکنشت " نوشته لئون تروتسکی را بخوانید
Martyrs of the Third International: Karl Liebknicht, Rosa Luxemburg: Leon Trotsky: Amazon.com: Books (http://www.amazon.com/Martyrs-Third-International-Liebknicht-Luxemburg/dp/B000LBGFI4)
Theodor Herzl
01-11-2014, 05:34 PM
در انقلاب ۱۹۱۸ آلمان که باعث تشکیل جمهوری وایمار شد ، اگر یک نیروی کمونیستی قوی مثل شوروی ایجاد میشد و سوسیالیستهای آلمان با دست راستیها همکاری نمیکردند اصلا حکومت نازی دیگر سر کار نمیآمد! کّل جنگ جهانی دوم و مرگ میلیونها انسان میتوانست با مشارکت بیشتر بلشویکها در آلمان پیشگیری شود!
German Revolution of 1918–19 - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/German_Revolution_of_1918%E2%80%9319)
homayoun
01-18-2014, 08:34 PM
شاید این پرسش دانشیک نباشد.
ولی چه اندازه جادو و مجوس باور دارید؟
ایا تاکنون چیزی پیرامون مجوس دیده اید؟
آیا جادوگری با تاس و نسک کهن را دیده اید؟
پارسیگر
مزدك بامداد
01-18-2014, 10:19 PM
در انقلاب ۱۹۱۸ آلمان که باعث تشکیل جمهوری وایمار شد ، اگر یک نیروی کمونیستی قوی مثل شوروی ایجاد میشد و سوسیالیستهای آلمان با دست راستیها همکاری نمیکردند اصلا حکومت نازی دیگر سر کار نمیآمد! کّل جنگ جهانی دوم و مرگ میلیونها انسان میتوانست با مشارکت بیشتر بلشویکها در آلمان پیشگیری شود!
در اگر نتوان نشست (زبانزد پارسی)
همه ی داستان در این اگر نهفته است.
نیروی کمونیست های شوروی جوان
(= روسیه تزاری شکست خورده)
در جایگاهی نبود که بتواند در کارهای
درونی آلمان دست ببرد. یاد مان نرود
که یکی از انگیزه هایی که کارگران و
مردم را بسوی لنین کشید، نوید او برای
برپایی آشتی و پایان دادن به جنگ ،
که زیان های جانی و ساختاری برای
روس ببار آورد، بود و لنین نمیتوانست
پس از در دست گرفتن فرمانروایی،
دست به چنین کارهایی بزند، بویژه
که هنوز درگیر با جنگ درونمرزی با
ارتش سفید ( بجای مانده ی ارتش
تزاری و پادواژگشت) بود.
•
پارسیگر
مزدك بامداد
01-18-2014, 10:24 PM
شاید این پرسش دانشیک نباشد.
ولی چه اندازه جادو و مجوس باور دارید؟
ایا تاکنون چیزی پیرامون مجوس دیده اید؟
آیا جادوگری با تاس و نسک کهن را دیده اید؟
پارسیگر
هیچگونه باروی به اینها ندارم.
هیچ پدیده ای نیست که سرانجام
پاسخ و روشنگری دانشیک
نیافته باشد و هیچ چیزی که فرای
قانون ماده باشد، تا کنون دیده
نشده. آن پدیده هایی هم که در
باستان، گاه فرامادی شمرده
میشدند، از ناآگاهی مردم و جوانی
دانش بوده است. امروز خوشبختانه
دفتر جادو و افسون بسته شده است.
•
پارسیگر
homayoun
01-18-2014, 10:40 PM
هیچگونه باروی به اینها ندارم.
هیچ پدیده ای نیست که سرانجام
پاسخ و روشنگری دانشیک[١]
نیافته باشد و هیچ چیزی که فرای
قانون ماده باشد، تا کنون دیده
نشده. آن پدیده هایی هم که در
باستان، گاه فرامادی[٢] شمرده
میشدند، از ناآگاهی[٣] مردم و جوانی
دانش بوده است. امروز خوشبختانه
دفتر جادو و افسون بسته شده است
من هم همینگونه بودم..
ولی دیدن باورکردن است.
شما پیرامون کار مرتازان(مرتاض) در هند بجویید.
جادو هست.
راز را دیده اید؟ the secret
مزدك بامداد
01-18-2014, 11:15 PM
من هم همینگونه بودم..
ولی دیدن باورکردن است.
شما پیرامون کار مرتازان(مرتاض) در هند بجویید.
جادو هست.
راز را دیده اید؟ the secret
نادرست است، دیدن باور کردن نیست، چرا که "دیدن" تنها، بی اینکه سامه های
آزمایشگاهی در میان باشند، همواره پاسخ درست به شما نمیدهد، گذشته از
ایرنگ در دیدن، اگر آگاهی همه سویه نباشد، میتوان به آسانی فریب خورد.
برای نمونه هزاران سال باور بر این بود که خورشید به گرد زمین میگردد.
چرا که " میدیدند" که خورشید از خاور بر میخیزد و در باختر فرو میرود
و ناگاه باز خاور بر میخیزد. پس به این باور میرسیدند که خورشید از
آن پشت میگردد و دوباره سر از خاور در میاورد!!. تا اینکه "دیدن" های
تازه و بیشتر، فربود راستین را به هومن نمایاند که نه، این زمین است
که به گرد خود میگردد و پیدایش شب و روز از آنجاست و نه از گردش
خورشید به گرد زمین. کارهای مرتاضان و جوکی ها هم تا زمانی که با
سامه های ازمایشگاهی و با بازرسی دانشمندان انجام نشده و نه
بررسیده باشد، ارزش باورین راستین ندارد و همتراز چشمبندی های
دیوید کاپرفیلد در لاسوگاس است و نه بیشتر. پس این را بیاد داشته
باشد که: " دیدن باور کردن نیست"! آگاهی همه سویه و پیروی از
شیوه ی دانشیک و آزمایشگاهی در " دیدن" ، میتواند شمارا به باور
درست و ١۰۰% نزدیک نماید. "راز" هم ژاژخایی برای کودن هاست:
3344
•
ژاژخایی = حرف مفت زنی
پارسیگر
Theodor Herzl
01-18-2014, 11:39 PM
جناب مزدک در یک جامعه کاپیتالیستی که فعلا زور ما برای انقلاب نمیرسد ، چاره چیست؟ نظر شما در مورد قبول کردن شرایط و collective bargaining با سرمایه دار چیست؟
Theodor Herzl
01-18-2014, 11:43 PM
در اگر نتوان نشست (زبانزد[١] پارسی)
همه ی داستان در این اگر نهفته[٢] است.
نیروی کمونیست های شوروی جوان
(= روسیه تزاری شکست خورده)
در جایگاهی نبود که بتواند در کارهای
درونی آلمان دست ببرد. یاد مان نرود
که یکی از انگیزه هایی که کارگران و
مردم را بسوی لنین کشید، نوید[٣] او برای
برپایی آشتی و پایان دادن به جنگ ،
که زیان های جانی و ساختاری برای
روس ببار آورد، بود و لنین نمیتوانست
پس از در دست گرفتن فرمانروایی،
دست به چنین کارهایی بزند، بویژه
که هنوز درگیر با جنگ درونمرزی با
ارتش سفید ( بجای مانده ی ارتش
تزاری و پادواژگشت[٤]) بود.من با دیدگاه اکنون به قضیه مینگرم ، مسلما در آن زمان سوسیالیستها در روسیه به این فکر بودند که اگر ما در آلمان درگیر بشویم روسیه را نیز از دست میدهیم ، ولی اکنون که نگاه میکنیم من فکر میکنم که ارتش سرخ میتوانست به راحتی آلمان را بگیرد ، لئون تروتسکی که هم یهودی بود و بسیاری از یهودیان آلمان نیز سوسیالیست بودند و به راحتی به دامان شوروی میرفتند!
مزدك بامداد
01-18-2014, 11:53 PM
من با دیدگاه اکنون به قضیه مینگرم ، مسلما در آن زمان سوسیالیستها در روسیه به این فکر بودند که اگر ما در آلمان درگیر بشویم روسیه را نیز از دست میدهیم ، ولی اکنون که نگاه میکنیم من فکر میکنم که ارتش سرخ میتوانست به راحتی آلمان را بگیرد ، لئون تروتسکی که هم یهودی بود و بسیاری از یهودیان آلمان نیز سوسیالیست بودند و به راحتی به دامان شوروی میرفتند!
3345
هرآینه ، نگاه و داوری از اینده به گذشته آسان است،
اکنون میدانیم که ارتش سرخ بر ارتش سفید چیره شد.
در آنزمان اینرا نمیدانستند و هتا زمانی که ارتش سفید
پیشروی هایی بسوی شهری نمود که تزار و خانواده اش
در آن بازداشت بودند، لنین و واژگردان بیم آن داشتند
که برای همیشه شکست بخورند و کشور را ببازند، این
بود که به ناچار فرمان کشتار خانواده ی تزار را دادند
تا ارتش سفید از برپایی دوباره ی فرمانروایی تزاری ناامید
گردد. این نشان میدهد که گاهی نیز کار به استخوان
ارتش سرخ میرسیده است و انها نمیتوانستند با این
دلاستواری که شما اکنون دارید، به پیروزی خود در
درونمرز باور داشته باشند، چه رسد به انیکه از بیلوروس
و لهستان گذشته و ارتش آلمان را, که درستسکه
شکست خورده، ولی هنوز سرپا و نیرومند ( intakt )
بود، در هم بشکنند و در این میان هم انگلیس و فرانسه
و .. هم دست روی دست نهاده، پیشروی بلشویکی را
بییندگان بیکار و بی کنش باشند.
•
پارسیگر
مزدك بامداد
01-19-2014, 12:15 AM
جناب مزدک در یک جامعه کاپیتالیستی که فعلا زور ما برای انقلاب نمیرسد ، چاره چیست؟ نظر شما در مورد قبول کردن شرایط و collective bargaining با سرمایه دار چیست؟
اگر در آکواریم خود که دچار یورش لیسه (حلزون) شده است، یک
لیسه را هم زنده بگذارید، پس از زمانی که شما کمی تیمار نکنید،
انبوه شماری از لیسه ها آکواریوم شمارا فرو خواهند گرفت.
++++
کار کمونیست ها سختجانی و کوشش در راه گسترش آگاهی است،
ما باید زبانه ی آتش کوچکی pilot را روشن نگه داریم برای
3346
زمانی که " سر بزنگاه" است. از آنجا که سرمایه داری به هرروی
گور خود را میکند و هر از چند سالی یا دهه ای، تب و تاب crisis
همبودین و سرایداشتی دامنگیر آن میشود، زمانی میرسد که
این تب و تاب و این فروریزی چندان سخت است که نیروهای
سرمایه داری که نیروهای فرمان به مزد هستند نیز دیگر پیروی
از این ها نخواهند کرد و در آن زمان است باید نان را به تنور
چسبانید. اگر تاریخ را بخوانیم میبینیم که چرا واژگشت فرانسه
روی داد، چرا واژگشت اکتبر در روسیه و در برخی کشور های
دیگر پس از جنگ جهانی یکم و فروپاشی و بی ارزش سدن
سامانه های پیشین فرمانروایی، روی داد؟ چرا ایده و کنش
کمونیسم پس از آروین های تلخ جنگ جهانی دوم که بدست
سرمایه داران و پس از تب و تاب های سرایداشتی و همبودین
روی داد، اینچنین در جهان گسترش یافت که از آمریکای
لاتین گرفته تا دل آفریکا و چین، میلیونها هوادار یافت و چرا
با اینهمه که " بلوک کمونیست" پس از هزینه میلیارد ها دلار
و سد ها کودتا و برنامه و ترفند و .. سرمایه داری از میان رفت،
هنوز سخن از دادگری همبودین چنان بالاست که هتّا پاپ
را هم جابجا کردند و پاپ کنونی از دادگری همبودین و
کنار نهادن هرزگساری و نکوهش دارندگی سخن میراند؟
پس، همانگونه که زبانزد پارسی میگوید، برپایی کمونیسم،
دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. هرچه سرمایه داران،
کارگران را سرکوب هم بکنند، چون نیاز به کار آنان دارند و
خودشان فراورنده نبوده و زندگی انگلی دارند، بازهم ناچارند
با آنهاراه بیایند و آنها را بپرورند ولی اگر کارگران و رنجبران
یکبار در جهان پیروز شوند، از انجایی که هیچ نیازی به انگلهای
خود ندارند، بار دیگر میدان فرازیست به آنها نخواهند داد.
درست مانند میکرب آبله که ریشه کن شد و دیگر بر نمیگردد.
ما باید برای انروز آماده باشیم که دیگر سرمایه داری در یپامد
کارهای و کنش های خودش. توان پدافند از خود را نداشته باشد.
3347
•
پارسیگر
مزدك بامداد
01-19-2014, 01:16 AM
داشتم تاپیک:
http://www.daftarche.com/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82-10/%D8%AC%D8%A8%D8%B1-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%9F-1100/
را میخواندم و دیدم شما به جبرگرایی رای دادید اما نظری ندادید. بنده خودم جبرگرا هستم اما بعضا به بودن اختیار مشکوک میشوم. میخواستم بدانم چرا شما به جبرگرایی اعتقاد دارید؟
انگیزه مندی، برترین قانون ماده است. هیچ پدیده و هیچ جنبشی در جهان ماده نیست
که پیرو قانون مادی و فیزیکی و کوانتومی " برهمکنش ریزگان" نباشد. هر جا که
نیروی گرانش هست، سیب بر روی زمین میافتد. هرگز دیده نشده که سیب از درخت
کنده شده و به راهی دیگر برود.، چرا؟ چون قانون برهمکشی گراویتون ها همواره
یکسان و همواره نیز پیامد آن یکسان است. برای همین شما میتوانید ١۰۰% بگویید
که آب نه تنها در شهر شما، بساکه در هر شهر دیگری در ١۰۰ درجه به جوش میاید
( با یک خورده دگرسانی به انگیزه ی فشار هوا و بلندا از تراز دریا و ..). به این
میگویند "قانونمندی ماده".هتّا برخی پدیده های کوانتومی و گرایندی که دلبخواهی
به نگر میایند، در واپسین نگاه ، پیرو قانون آماری و گرایندی هستند، مانند تاس
انداختن و یا آزمایش کوانتومی پرتاب الکترون به دو شکاف، که در نگاه نخست،
هربار شماره ی دیگری میاید و الکترون به جای دیگری میخورد ولی در نگاه کلان
به همه ی این چیزهای شانسی برروی هم، میتوان قانون گرایندی را در آن دید.
شایندگی و آزادی در گزینش، تنها آنگاه راستین میبود که مغز ما میتوانست از این
قانونمندی مادی بگریزد. تنها زمانی راستین میبود که گزینش و رفتار ما ، که به
دید خودمان آزادانه میاید، در پی واکنش به کنش های بیرون از ویر و فرمان های
ژنتیک بجای مانده از نیاکان ما در ویر ما، انجام نمیشد. ما ها، تنها اینگونه میسهیم
که آزادی گزینش راستین داریم، بویژه آنگاه که نیروهای بازدانده و نیروهای راننده،
با هم برابر میشوند. بگذارید با چند نمونه سخن خود را روشن تر کنم. بینگارید که
شما بسیار گرسنه هستید و تنها جاییکه در آن خوراک هست، نانوایی کوچه ی بهمان
است. پس شما اینجا گزینشی ندارید و از آنجا که دستور نامه ی ژنتیک به شما میگوید:
"باید بکوشید که زنده بمانید"، به ناچار میروید آن نانوایی و خود را با ان نان سیر میکنید.
در این نمونه که گفتیم، شما کمترین تراز آزادی خواست و کمترین زینه ی شایندگی را
می آروینید. در یک نمونه ی دیگر، شما در یک رستوران هستید و در فهرست خورشت
ها، میان چلوکباب چنجه و چلوکباب برگ و .. دودل هستید و سرانجام یکی را بر میگزینید.
در اینجا شما سهش آزدی گزینش بیشتری را دارید ولی درپایه و واده، بازهم مغز شما
در پی فرایندی مادی که در آن، کوچکترین پراسنج ها، مایه ی گزنیش شده اند
( مانند اینکه یادتان آمده که کباب چنجه ی بار پیش کمی بوی چربی میداد) ، گزینش خود
را انجام داده است. بزبان دیگر، مغز شما یک دستگاه داده پرداز ( مانند رایانه) بیش
نیست که در آن، داده های اندر میشوند (input ) و مغز که یک رایانه با سامانه ی
توره ی نورونی است، با دستور نامه های ویری ژنتیک که در درون آن جایگیر
هستند ( mental directives ) پس از داده پردازی، یک برونداد ( output ) بدست
میدهد که همان واکنش ها و گزینش های ما هستند. همه ی این کار داده پردازی
نورونی هم پیرو قانون کوانتومی و برهمکنشی ریزگان میباشد. پس چیزی به نام
"من" که رها از قانون برهمکنشی ریزگان، رها از دستور های ویری، رها از کنشهای
برون-ویری و رها از سامه های زیستبوم، رها از فرهنگ و آموزش و پرورش، ...
باشد ، هستی ندارد. "من" تنها در بستر "همه چیز" و همه ی جهان مادی پدید
آمده و از اینروپدیده ای مادی و پیرو قانون ماده است. ما و "من" تنها میتوانیم
چینش ریزگان مادی را دگرگون بکنیم ولی نمیتوانیم قانون ماده را دگرگون کنیم.
میتوانیم الکترون هارا از الف به ب بفرستیم، ولی نمیتوانیم کاری کنیم که الکترون
گاهی تنمایه ای دیگر و گاهی بار کهربایی دیگری داشته باشد. پس ما ناچار از
پیروی از این دگرگونی ناپذیری الکترون و قانون های برهمکنشی آن هستیم و هستی
و زندگی و گزینش های مان بر روی این پایه های ساده ( قانون های برهمکنشی
کوانتمی ریزگان ) ساخته شده و ما نمیتوانیم هرگز از این پایه و ستون های هستی
آزاد و رها باشیم، همچنان که کارد هرگز نمیتواند دسته ی خود را ببرد.
3351
•
واده = اصل
پارسیگر
homayoun
01-19-2014, 12:50 PM
به نگر من راز برای این ساخته شده که گوش مدرم را با چرندیات پر کند.
چون آنچه در مغز ماست اینگونه بیرون نمیرود ...
شاید میخواهد کژفرنودی برای پولدار بودن سرمایه داران باشد.
به نگر شما چه کسی و برای چه این راز را ساخته؟
پارسیگر
m@hdi
01-19-2014, 07:25 PM
انگیزه مندی، برترین قانون ماده است. هیچ پدیده و هیچ جنبشی در جهان ماده نیست
که پیرو قانون مادی[١] و فیزیکی و کوانتومی " برهمکنش[٢] ریزگان[٣]" نباشد. هر جا که
نیروی گرانش[٤] هست، سیب بر روی زمین میافتد. هرگز دیده نشده که سیب از درخت
کنده شده و به راهی دیگر برود.، چرا؟ چون قانون برهمکشی گراویتون ها همواره
یکسان و همواره نیز پیامد آن یکسان است. برای همین شما میتوانید ١۰۰% بگویید
که آب نه تنها در شهر شما، بساکه[٥] در هر شهر دیگری در ١۰۰ درجه به جوش[٦] میاید
( با یک خورده دگرسانی[٧] به انگیزه ی فشار هوا و بلندا[٨] از تراز[٩] دریا و ..). به این
میگویند "قانونمندی ماده".هتّا برخی پدیده های کوانتومی و گرایندی[١٠] که دلبخواهی
به نگر میایند، در واپسین نگاه ، پیرو قانون آماری و گرایندی هستند، مانند تاس
انداختن و یا آزمایش کوانتومی پرتاب الکترون به دو شکاف، که در نگاه نخست،
هربار شماره ی دیگری میاید و الکترون به جای دیگری میخورد ولی در نگاه کلان
به همه ی این چیزهای شانسی برروی هم، میتوان قانون گرایندی را در آن دید.
شایندگی[١١] و آزادی در گزینش، تنها آنگاه راستین میبود که مغز ما میتوانست از این
قانونمندی مادی بگریزد. تنها زمانی راستین میبود که گزینش و رفتار ما ، که به
دید خودمان آزادانه میاید، در پی واکنش به کنش های بیرون از ویر[١٢] و فرمان های
ژنتیک بجای مانده از نیاکان[١٣] ما در ویر ما، انجام نمیشد. ما ها، تنها اینگونه میسهیم[١٤]
که آزادی گزینش راستین داریم، بویژه آنگاه که نیروهای بازدانده و نیروهای راننده،
با هم برابر میشوند. بگذارید با چند نمونه سخن خود را روشن تر کنم. بینگارید که
شما بسیار گرسنه هستید و تنها جاییکه در آن خوراک[١٥] هست، نانوایی کوچه ی بهمان
است. پس شما اینجا گزینشی ندارید و از آنجا که دستور نامه ی ژنتیک به شما میگوید:
"باید بکوشید که زنده بمانید"، به ناچار میروید آن نانوایی و خود را با ان نان سیر میکنید.
در این نمونه که گفتیم، شما کمترین تراز آزادی خواست[١٦] و کمترین زینه[١٧] ی شایندگی را
می آروینید[١٨]. در یک نمونه ی دیگر، شما در یک رستوران هستید و در فهرست خورشت
ها، میان چلوکباب چنجه و چلوکباب برگ و .. دودل هستید و سرانجام یکی را بر میگزینید.
در اینجا شما سهش[١٩] آزدی گزینش بیشتری را دارید ولی درپایه و واده، بازهم مغز شما
در پی فرایندی مادی[١] که در آن، کوچکترین پراسنج[٢٠] ها، مایه[٢١] ی گزنیش شده اند
( مانند اینکه یادتان آمده که کباب چنجه ی بار پیش کمی بوی چربی میداد) ، گزینش خود
را انجام داده است. بزبان دیگر، مغز شما یک دستگاه داده پرداز ( مانند رایانه) بیش
نیست که در آن، داده های اندر میشوند (input ) و مغز که یک رایانه با سامانه[٢٢] ی
توره[٢٣] ی نورونی است، با دستور نامه های ویری[٢٤] ژنتیک که در درون آن جایگیر
هستند ( mental directives ) پس از داده پردازی، یک برونداد ( output ) بدست
میدهد که همان واکنش ها و گزینش های ما هستند. همه ی این کار داده پردازی
نورونی هم پیرو قانون کوانتومی و برهمکنشی[٢] ریزگان[٣] میباشد. پس چیزی به نام
"من" که رها از قانون برهمکنشی ریزگان، رها از دستور های ویری، رها از کنشهای
برون-ویری و رها از سامه[٢٥] های زیستبوم[٢٦]، رها از فرهنگ و آموزش و پرورش، ...
باشد ، هستی ندارد. "من" تنها در بستر "همه چیز" و همه ی جهان مادی پدید
آمده و از اینروپدیده ای مادی و پیرو قانون ماده است. ما و "من" تنها میتوانیم
چینش ریزگان مادی را دگرگون بکنیم ولی نمیتوانیم قانون ماده را دگرگون کنیم.
میتوانیم الکترون هارا از الف به ب بفرستیم، ولی نمیتوانیم کاری کنیم که الکترون
گاهی تنمایه[٢٧] ای دیگر و گاهی بار کهربایی[٢٨] دیگری داشته باشد. پس ما ناچار از
پیروی از این دگرگونی ناپذیری الکترون و قانون های برهمکنشی آن هستیم و هستی
و زندگی و گزینش های مان بر روی این پایه های ساده ( قانون های برهمکنشی
کوانتمی ریزگان ) ساخته شده و ما نمیتوانیم هرگز از این پایه و ستون های هستی
آزاد و رها باشیم، همچنان که کارد هرگز نمیتواند دسته ی خود را ببرد.
اینکه در فیزیک کوانتمی میگویند برخی چیزها ذاتا غیر قابل پیش بینی هست منظور چیست و آیا این خود جبری بودن همه چیز در عالم را زیر سوال نمیبرد؟
مزدك بامداد
01-19-2014, 11:38 PM
اینکه در فیزیک کوانتمی میگویند برخی چیزها ذاتا غیر قابل پیش بینی هست منظور چیست و آیا این خود جبری بودن همه چیز در عالم را زیر سوال نمیبرد؟
این همان است که در پیام خود گوشزد کردیم. ( در نمونه پرتاب الکترون به دو شکاف)
قانون و بایستگی مادی در پدیده هایی، باید در نگاه کلان نگریسته شود. برای نمونه
همان انداختن سکه، در هر یک بار ، نمیدانیم شیر یا شمار است، ولی میدانیم که اگر
بارهای بیشمار یک سکه را بیندازیم، یک الگوی گرایندی ( همان ۵۰%-۵۰%) کم کم
بدست خواهد آمد و هرچه بیشتر بیندازیم، آمار به مرز های ۵۰%-۵۰% نزدیک تر و
بازهم نزدیک تر میشود=قانون . یا نمونه ی دیگر: یکی از سرما خوردگی میمیرد و یکی
زیر ماشین میرود و یکی بیماری گـِشی و یا چنگار میگیرد و دیگری را تیرباران میکنند:
همه ی این ها که بختکی و شانسی مینماید، روی هم یک قانون کلان را بدست
میدهد و آن هم انیکه هرکسی باید سرانجام بمیرد. در بستر کوانتومی نیز از آنجا که
خود "دیدن" میتواند رفتار ریزگان را دگرگون نماید، مرزی برای پیش بینی رفتار
ریزگان در این ریز ترین تراز مادی، برای هر یکدانه رویداد کشیده شده است ولی
انبوه ی رویداد ها برروی هم، الگوی قانون مادی را بدست میدهند. پس این یک
برداشت نادرست ولی گسترده است که گویا، دانش کوانتوم و پیش بینی ناپذیری
رفتار ریزگان در هر یک تک رویداد، بایندگی و دترمینیسم را زیر پرسش میبرد.
به وارونه، دانش کوانتوم، نشان میدهد که گریز از قانون مادی شدنی نیست!
http://www.youtube.com/watch?v=DfPeprQ7oGc
•
گش= قلب
پارسیگر
Mehrbod
01-19-2014, 11:52 PM
همان انداختن سکه، در هر یک بار ، نمیدانیم شیر یا شمار است، ولی میدانیم که اگر
بارهای بیشمار یک سکه را بیندازیم، یک الگوی گرایندی[٢] ( همان ۵۰%-۵۰%) کم کم
بدست خواهد آمد و هرچه بیشتر بیندازیم، آمار به مرز های ۵۰%-۵۰% نزدیک تر و
بازهم نزدیک تر میشود=قانون
این را میشود بمهر باز تر کنید؟ در همان نمونهیِ شیر یا شمار سکه, آیا
میتوانیم بگوییم پس از ١٠٠٠ بار شیر, بار ١٠٠١ اُم اندکی گرایندیِ شُمار بالامیرود؟
از دید کلان به نگر من این درست میسَهد و جهان یکجور "ویر" آنجا دارد که میگوید بار ١٠٠١ اُم گرایندیِ
شُمار بالا میرود, ولی در جایِ دیگر میخوانیم که این گونهای کژفرنود است: Gambler's fallacy - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Gambler%27s_fallacy)
کدام درست است؟
پارسیگر
مزدك بامداد
01-20-2014, 12:41 AM
این را میشود بمهر باز تر کنید؟ در همان نمونهیِ شیر یا شمار سکه, آیا
میتوانیم بگوییم پس از ١٠٠٠ بار شیر, بار ١٠٠١ اُم اندکی گرایندیِ شُمار بالامیرود؟
از دید کلان به نگر من این درست میسَهد و جهان یکجور "ویر" آنجا دارد که میگوید بار ١٠٠١ اُم گرایندیِ
شُمار بالا میرود, ولی در جایِ دیگر میخوانیم که این گونهای کژفرنود است: Gambler's fallacy - WiKi (http://en.wikipedia.org/wiki/Gambler%27s_fallacy)
کدام درست است؟
پارسیگر
ما باید بهوشیم که قانون ماده خواهان آن است که آمار همه ی
پرتاب های سکه ها در همه ی کهکشان ها و در همه ی زمانها
۵۰-۵۰ باشد. اگر شما با یک سکه ی درست، ١۰۰۰بار شیر
انداختید، برای این است که در جای دیگری و زمان دیگری
در جهان ١۰۰۰ بار خط آمده/خواهد آمد.
هرچه شمار پرتاب ها افزایش یابد، شما میتوانید چشمداشت
بیشتری داشته باشید که این الگو را ببینید و اگرنه، به سکه
و درستی ساختمان ان بدگمان میشوید ولی نکته در اینجاست
که اینبار هزارو یکم، نباید بیگمان در همان " نشست" شما
انجام شود و شاید در اتاق کناری که برای طبیعت ، بار هزار
و یکم یا ایکس ، به شمار میرود، خط آمده باشد ! یااینکه
این هزار تا خط "افزوده" و کژ کننده ی آمار، در سالهای
گذشته روی داده و اکنون این شیر امدن ها، آن کژی را راست
میکند. این است که سرانجام به این برآورد میرسیم که گرایندی
این یک پرتاب هزار و یکم ( ولی هزار و یکم در در نشست ما =
in our session) بازهم ۵۰-۵۰ است و "ناوابسته" به آنچه
که در گذشته و آینده، در این یا ان اتاق بغلی، میگذرد میباشد،
چرا که باید یک قانون کلان و همه زمانی/همه جایی را سیراب کند.
درست مانند گرایندی زایش پسر و دختر که یکی میتواند هفت
پسر داشته باشد برای اینکه یکی دیگر هفت دختر دارد/داشت.
مهند این است که در همفزود همه ی زایش ها در همه ی زمانها
و همه جایها، آمار ۵۰-۵۰ ( یابهتر بگوییم ۴۹-۵١) بدست آید.
---
در کژفرنود قمارباز هم این درست است که اگر گرایندی برنده
شدن یک در میلیون هم باشد، سرانجام در همه ی زمانها و پرتابها،
یک قمارباز برنده خواهد شد، ولی بایسته نیست که این قمارباز
ویژه آن برنده باشد. یکی شاید چارسد بار دسته ی "دزد یکدست"
یا همان دستگاه های قمار لاسوگاس را کشیده و باخته باشد و
آنگاه که نا امیدانه از جایش برخاست، قمارباز دیگری تنها با
انداختن یک سکه، جک پات گردآوری شده را برنده شود.
3355
•
پارسیگر
Mehrbod
01-20-2014, 01:54 AM
این همان است که در پیام خود گوشزد کردیم. ( در نمونه پرتاب الکترون به دو شکاف)
قانون و بایستگی مادی در پدیده هایی، باید در نگاه کلان نگریسته شود. برای نمونه
همان انداختن سکه، در هر یک بار ، نمیدانیم شیر یا شمار است، ولی میدانیم که اگر
بارهای بیشمار یک سکه را بیندازیم، یک الگوی گرایندی ( همان ۵۰%-۵۰%) کم کم
بدست خواهد آمد و هرچه بیشتر بیندازیم، آمار به مرز های ۵۰%-۵۰% نزدیک تر و
بازهم نزدیک تر میشود=قانون . یا نمونه ی دیگر: یکی از سرما خوردگی میمیرد و یکی
زیر ماشین میرود و یکی بیماری گـِشی و یا چنگار میگیرد و دیگری را تیرباران میکنند:
همه ی این ها که بختکی و شانسی مینماید، روی هم یک قانون کلان را بدست
میدهد و آن هم انیکه هرکسی باید سرانجام بمیرد. در بستر کوانتومی نیز از آنجا که
خود "دیدن" میتواند رفتار ریزگان را دگرگون نماید، ...
گش= قلب
پارسیگر
با سپاس,
پرسشی دیگر; میشود دربارهیِ جایگاهِ نپاهشگر (observer) در این آزمایش روشنگرید؟
آیا نپاهش الکترون پیش از گذشتن از دو شکاف نباید فرجامِ آزمایش را نادگرسان بگذراند؟
در کلیپی که آوردید سادهانگارانه یک چشم پیش از رد شدن الکترون آنرا دارد مینگرد, ولی خب در این بازه از زمان الکترون هنوز
"نگُزیریده" که از کدام شکاف رد شود (یا جهان برایش نگُزیریده), پس نباید الگویِ رج-سان و نه آژنگوار (wave-like) را نیز در فرجام آزمایش همچنان ببینیم؟
آیا دگرسانیای ندارد در کدام بخش از آزمایش فرایند نپاهشِ الکترون انجام شود که فروریزیِ آژنگ (wave collapse) و پس الگویِ رج-سان را بدنبال, داشته باشیم؟
پارسیگر
m@hdi
01-20-2014, 01:18 PM
این همان است که در پیام خود گوشزد کردیم. ( در نمونه پرتاب الکترون به دو شکاف)
قانون و بایستگی مادی[١] در پدیده هایی، باید در نگاه کلان نگریسته شود. برای نمونه
همان انداختن سکه، در هر یک بار ، نمیدانیم شیر یا شمار است، ولی میدانیم که اگر
بارهای بیشمار یک سکه را بیندازیم، یک الگوی گرایندی[٢] ( همان ۵۰%-۵۰%) کم کم
بدست خواهد آمد و هرچه بیشتر بیندازیم، آمار به مرز های ۵۰%-۵۰% نزدیک تر و
بازهم نزدیک تر میشود=قانون . یا نمونه ی دیگر: یکی از سرما خوردگی میمیرد و یکی
زیر ماشین میرود و یکی بیماری گـِشی و یا چنگار[٣] میگیرد و دیگری را تیرباران میکنند:
همه ی این ها که بختکی و شانسی مینماید، روی هم یک قانون کلان را بدست
میدهد و آن هم انیکه هرکسی باید سرانجام بمیرد. در بستر کوانتومی نیز از آنجا که
خود "دیدن" میتواند رفتار ریزگان[٤] را دگرگون نماید، مرزی برای پیش بینی رفتار
ریزگان در این ریز ترین تراز[٥] مادی، برای هر یکدانه رویداد کشیده شده است ولی
انبوه ی رویداد ها برروی هم، الگوی قانون مادی را بدست میدهند. پس این یک
برداشت نادرست ولی گسترده است که گویا، دانش کوانتوم و پیش بینی ناپذیری
رفتار ریزگان در هر یک تک رویداد، بایندگی[٦] و دترمینیسم را زیر پرسش میبرد.
به وارونه، دانش کوانتوم، نشان میدهد که گریز از قانون مادی شدنی نیست!
آیا تاکنون برای شما رخ داده که در مورد یک مسئله 2 انتخاب داشته باشید و هر دو هم به یک اندازه برای شما ارزش داشته باشد یا اصلا هیچ فرق خاصی برای شما نداشته باشد و در این حالت اقدام به انتخاب کردن یکی از آن دو مورد بکنید؟ من خودم جبرگرا هستم اما این حالت برای من پیش آمده و نمیتوانم در این حالت نقش اختیار را نادیده بگیرم.
جبر در چنین وضعیت هایی چگونه قابل توجیه است؟
مزدك بامداد
01-20-2014, 03:18 PM
آیا تاکنون برای شما رخ داده که در مورد یک مسئله 2 انتخاب داشته باشید و هر دو هم به یک اندازه برای شما ارزش داشته باشد یا اصلا هیچ فرق خاصی برای شما نداشته باشد و در این حالت اقدام به انتخاب کردن یکی از آن دو مورد بکنید؟ من خودم جبرگرا هستم اما این حالت برای من پیش آمده و نمیتوانم در این حالت نقش اختیار را نادیده بگیرم.
جبر در چنین وضعیت هایی چگونه قابل توجیه است؟
3357
اینکه هردو سوی داستان براستی و به باریکی هم ارز باشند یک
ایستار تکینگی به شمار میرود که در فربود، هرگز پیش نمیآید،
چرا که همواره در ریز ترین پراسنج ها، که در یک چنین ایستاری
خود نمایی بیشتری دارند، هردو سو یکسان نیستند.
برای دریافت بهتر داستان، بینگاریم که در دو سوی یک ترازو،
که بسیار باریک سنج هم هست، هرکدام یک تن سنگ است، در
اینجا نشستن یک پروانه بر روی یکی از کفه های ترازو، میتواند
برای یک سوی داستان، سرنوشت ساز باشد. در فیزیک به این
ایستار، ایستار همترازی ناپایدار هم میگویند، مانند ایستادن
وارونه ی یک کله قند بر روی نوکش. در چنین ایستاری ،
هماگونه که گفتیم، ریزترین پراسنج ها، که شاید به تراز اتمی
و کوانتومی هم برسد، میتوانند بزرگترین کارساز و گزینشگر
مهادین بشوند.
در چنین جایی بازهم همان قانون گرایندی خودنمایی میکند
و مانند سکه یا تاس، یکبار چنین و یکبار چنان میشود که
بر روی هم بهره ی برابر به هر یک از ایستارهایی که
شدنی هستند، پخش میگردد.
•
پارسیگر
m@hdi
01-25-2014, 12:58 PM
از نقطه نظر کوانتمی با توجه به اینکه جهان در لحظه انفجار بزرگ در اندازه زیر اتمی بوده پس آینده اش غیر قابل پیش بینی بوده اما ما الان میتوانیم خسوف و کسوف در چند قرن آینده را هم پیش بینی کنیم!
این تناقضی که بهش رسیدم منطقیه؟!
مزدك بامداد
01-25-2014, 02:35 PM
از نقطه نظر کوانتمی با توجه به اینکه جهان در لحظه انفجار بزرگ در اندازه زیر اتمی بوده پس آینده اش غیر قابل پیش بینی بوده اما ما الان میتوانیم خسوف و کسوف در چند قرن آینده را هم پیش بینی کنیم!
این تناقضی که بهش رسیدم منطقیه؟!
درست است ولی ستیز درونی در این نیست.
در زمان مهابنگ چینشی "بختکی" پدید امده ولی پس از اینکه این چینش
برپا شد و نیرو های جهان سرد* (ماکرو) جهان را در دست گرفتند، آینده
با در دست داشتن این قانون های مادی که دیگر دگرگونی ناپذیرند،
نگریستنی است ( هر آینه اگر همه پراسنج هارا داشته باشیم) . برای
هوش بهتر: زمانی که شما میخواهید یک پرسمان هنداسیک یا مزدائیک
را بگشایید باید نخست خاستگاه همارایی ( مبداُ مختصات) را برگزینید.
شما در این گزینش ١۰۰% آزاد هستید ولی پس از اینکه این تیل را
برگزیدید، باید همه ی شمارگری ها و رایانش های شما بر پایه ی
همین تیل باشید و دیگر نمیشود خاستگاه دیگری را برگزینید!
یک نونه ی آسانتر برای هوش کردن: تا زمانی که زن نگرفته اید
آزاد هستید که هر دختری را برای همسری برگزینید و با این و آن
زن و دختر لاس بزنید ولی پس از انیکه همسر خود را برگزیدید و
زناشویی نمودید، دیگر باید با همین یک زن روال زندگی آینده تان را
بسازید.
•
*
درست مانند آب که روان و در دگرگونی است ولی یخ سفت !
پارسیگر
m@hdi
01-25-2014, 05:22 PM
درست است ولی ستیز درونی در این نیست.
در زمان مهابنگ[١] چینشی "بختکی" پدید امده ولی پس از اینکه این چینش
برپا شد و نیرو های جهان سرد* (ماکرو) جهان را در دست گرفتند، آینده
با در دست داشتن این قانون های مادی[٢] که دیگر دگرگونی ناپذیرند،
نگریستنی است ( هر آینه اگر همه پراسنج[٣] هارا داشته باشیم) . برای
هوش بهتر: زمانی که شما میخواهید یک پرسمان[٤] هنداسیک یا مزدائیک[٥]
را بگشایید باید نخست خاستگاه[٦] همارایی ( مبداُ مختصات) را برگزینید.
شما در این گزینش ١۰۰% آزاد هستید ولی پس از اینکه این تیل[٧] را
برگزیدید، باید همه ی شمارگری ها و رایانش[٨] های شما بر پایه ی
همین تیل باشید و دیگر نمیشود خاستگاه دیگری را برگزینید!
یک نونه[٩] ی آسانتر برای هوش کردن: تا زمانی که زن نگرفته اید
آزاد هستید که هر دختری را برای همسری برگزینید و با این و آن
زن و دختر لاس[١٠] بزنید ولی پس از انیکه همسر خود را برگزیدید و
زناشویی نمودید، دیگر باید با همین یک زن روال زندگی آینده تان را
بسازید.
•
*
درست مانند آب که روان و در دگرگونی است ولی یخ سفت !
چگونه ممکن است که رفتارهای سلول های بدن بصورت جزء قابل پیش بینی نیست اما بصورت کل هست؟
مزدك بامداد
01-25-2014, 05:37 PM
چگونه ممکن است که رفتارهای سلول های بدن بصورت جزء قابل پیش بینی نیست اما بصورت کل هست؟
ما میدانیم که زمستان ها سرد و تابستانها گرم است ولی نمیدانیم روز سوم ژانویه
سال ٢۰١۵ چند درجه دما دارد و باد از کدام ور وزیدن خواهد گرفت. در باره ی
یاخته و پیکر هم همین است، چرا که هرچه در جهان ریز تر فرو برویم، ریزگان
بیشتر و پراسنج ها بیشتر خواهند شد. درست مانند انداختن تاس در هر بار که
نیمتوانیم درست بدانیم که یک یا شش یا ۴ خواهیم داشت ولی در شش میلیون
تاس اندازی، من هم به آسانی پیش بینی میکنم که نزدیک یک میلیون ان،
شماره ی ۵ خواهد بود! پس رفتار های ریزگان، همدیگر را بگونه ای ناکار
میکنند که سرانجام یک رفتار قانون مند از انبوه آنان در نگاه کلان دیده میشود
•
پارسیگر
m@hdi
01-25-2014, 05:41 PM
جبر ضعیف و جبر قوی چیست و شما به کدامیک باور دارید؟
مزدك بامداد
01-25-2014, 06:19 PM
جبر ضعیف و جبر قوی چیست و شما به کدامیک باور دارید؟
من اینهارا بازنمیشناسم و بدید من، مرده، مرده است و نیم مرده و نیم زنده نداریم.
اگر رفتار ماده دارای قانون است، ناچار، ایستار بایندگی در جهان فرزام است.
اگر گاهی دو سوی ترازو چنان یکسان هستند که سهش آزادی داریم، آنهم خود
از قانون های ماده سرچشمه میگیرد و آزادی راستین زمانی پذیرفته میبود که
قانون ماده دگرگونی پذیر میبود. یک سیب باید روی زمین بیفتد و در هر پدیده ی
دیگر هم چنین است، گرچه پرشماری پراسنج ها گاه مارا سردرگم میسازد.
•
پارسیگر
مزدك بامداد
01-27-2014, 09:44 AM
با سپاس,
پرسشی دیگر; میشود دربارهیِ جایگاهِ نپاهشگر[١] (observer) در این آزمایش روشنگرید؟
آیا نپاهش[٢] الکترون پیش از گذشتن از دو شکاف نباید فرجامِ[٣] آزمایش را نادگرسان[٤] بگذراند؟
در کلیپی که آوردید سادهانگارانه یک چشم پیش از رد شدن الکترون آنرا دارد مینگرد, ولی خب در این بازه[٥] از زمان الکترون هنوز
"نگُزیریده[٦]" که از کدام شکاف رد شود (یا جهان برایش نگُزیریده), پس نباید الگویِ رج-سان و نه آژنگوار[٧] (wave-like) را نیز در فرجام آزمایش همچنان ببینیم؟
آیا دگرسانیای[٨] ندارد در کدام بخش از آزمایش فرایند نپاهشِ الکترون انجام شود که فروریزیِ آژنگ[٧] (wave collapse) و پس الگویِ رج-سان را بدنبال, داشته باشیم؟
چنین بنگر میرسد که نپاهیدن، پیش از شکاف یا در آستانه ی
ان به دگرگونی بارآورد آزمایش می انجامد،. پرده ای که در پس
شکاف هاست، خودش هم یک نپاهش است و نه چیزی دیگر.
برای نپاهش هر چیز، ناچاریم که با آن، داد و ستد آگاهی داشته
باشیم و این، تنها با یک برهمکنشی با ان چیز یا با آن ریزک
شدنی است. اگر شما دست به تخته کلید نزنید، ما از بودن شما
آگاه نمیشویم. اگر فوتون از سیب به ما نرسد، از بودن و جای
و هشتار سیب ناآگاهیم. یک الکترون هم، ب.ن. با برهمکنشی
با الکترون یا پروتون های دیگر ( که نیروی رانش یا ربایش را
پدید میاورد) و یا با برخورد و تکانه ی آن آشکارسازی میشود.
پس یکبار که شما بخواهید الکترون را ببینید، باید او خود را
برای یک برهمکنشی گردآوری نماید. این مرا به یاد زمانی
می انداخت که در ایران، شاه میخواست از جایی بازدید نماید.
همه خود را راست و ریست میکردند، در باغچه های پژمرده،
گل میکاشتند، همه جارا جاروب و پاکیزه میکردند و .. تا شاه
بیاید ببیند و برود ! ولی ایستار هموارگی شان چیز دیگر بود!
•
پارسیگر
chipollini
01-31-2014, 01:17 PM
ببخشید آقای مزدک. نوشته های شما را در سایت های دیگر و هر کجا گیر آوردن تا حد امکان خواندم. اما سوالاتی برای من پیش آمد
1- تصور می کنم شما معتقد هستید جهان مادی معلول هایی دارد و علت آنها نیز مادی است. و درواقع همان چینش ذرات مثل کوارک ها و لپتون ها و بوزون ها و... هست.
پس علت و معلول در نگاه شما ماده ای است که از همیشه وجود داشته و یا شاید تا همیشه هم باقی بماند. چیزی مثل تپش قلب و بی نهایت بیگ بنگ پی در پی و...
اما پرسش من این است اگر مجموعه ای دارای عضو هایی است که همه آنها علتی مادی دارند و در واقع با مجموعه ای 100 درصد مادی طرف هستیم بیاییم نام این سیستم مادی(علت و معلولی) را x بگذاریم. آیا خود این مجموعه از جنس ماده نیست؟ طبق فرض ما هست.
خب حالا علت این مجموعه ی بی نهایت مادی به نام x چیست؟ آیا نباید علت x هم مادی باشد؟؟؟ آیا اگر علت این مجموعه مادی در خودش هم یافت می شود آیا پرسیدن اینکه علت این x که به نظر می رسد باید مادی هم باشد جایز نیست؟ به بیان ساده تر : علت این بی نهایت جنبش چیست؟
اگر ذرات بنیادین ذاتا دارای خصوصیاتی هستند که تنها چون قطعات پازل جابجا می شوند تا من و شما و کهکشان ما و جهان پس از بیگ بنگ ما را بسازند ، چه علت مادی ،دلیل انتخاب این ذات برای مثال کوارک یا آنتی کوارک شده است؟
منظورم در کل این است>>>>>> اگر هر چیز در این جهان مادی علتی مادی دارد(حتی از درون خودش) ، پس علت این مجموعه x ، چه ماده یا چه چیزی است؟ در واقع چه چیز مادی خواسته این جنگل از ذرات(که همه ذاتا کاری خاص می کنند و شاید در جهان های پس از بیگ بنگ های متوالی متفاوت رفتار کنند یا اصلا بوجود نیایند) از منهای بی نهایت تا ابد اینگونه رفتار کنند و در واقع علت مادی این قلب تپنده چیست؟
دین دار ها شاید به موجودی فرا مادی آن را نسبت دهند اما میخواهم از دید شما که تک تک این عضو های مادی را لباس عوض کردن این خانوم خوشگله!!(گاهی لباس انرژی و گاهی لباس ماده) میدانید!! بپرسم>>> علت مادی این خانوم خوشگله چی هست. چه چیز خواسته یا سبب شده که این خانوم خوشگله اینجا باشد آن هم با این خصوصیت>>> قلب تپنده از منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت احتمالا!!
وقتی هر کدام از اعضا علتی مادی دارند (مثل کوارک ها) ، چرا کل این سیستم(ازلی -ابدی) علتی مادی نداشته باشد؟
Aydin
01-31-2014, 04:25 PM
why should we preserve our language ?
Whats the Most important reason ?
Pls Answer me in english , Bcz im gonna report about this question :D
مزدك بامداد
01-31-2014, 10:49 PM
ببخشید آقای مزدک. نوشته های شما را در سایت های دیگر و هر کجا گیر آوردن تا حد امکان خواندم. اما سوالاتی برای من پیش آمد
1- تصور می کنم شما معتقد هستید جهان مادی معلول هایی دارد و علت آنها نیز مادی است. و درواقع همان چینش ذرات مثل کوارک ها و لپتون ها و بوزون ها و... هست.
پس علت و معلول در نگاه شما ماده ای است که از همیشه وجود داشته و یا شاید تا همیشه هم باقی بماند. چیزی مثل تپش قلب و بی نهایت بیگ بنگ پی در پی و...
اما پرسش من این است اگر مجموعه ای دارای عضو هایی است که همه آنها علتی مادی دارند و در واقع با مجموعه ای 100 درصد مادی طرف هستیم بیاییم نام این سیستم مادی(علت و معلولی) را x بگذاریم. آیا خود این مجموعه از جنس ماده نیست؟ طبق فرض ما هست.
خب حالا علت این مجموعه ی بی نهایت مادی به نام x چیست؟ آیا نباید علت x هم مادی باشد؟؟؟ آیا اگر علت این مجموعه مادی در خودش هم یافت می شود آیا پرسیدن اینکه علت این x که به نظر می رسد باید مادی هم باشد جایز نیست؟ به بیان ساده تر : علت این بی نهایت جنبش چیست؟
اگر ذرات بنیادین ذاتا دارای خصوصیاتی هستند که تنها چون قطعات پازل جابجا می شوند تا من و شما و کهکشان ما و جهان پس از بیگ بنگ ما را بسازند ، چه علت مادی ،دلیل انتخاب این ذات برای مثال کوارک یا آنتی کوارک شده است؟
منظورم در کل این است>>>>>> اگر هر چیز در این جهان مادی علتی مادی دارد(حتی از درون خودش) ، پس علت این مجموعه x ، چه ماده یا چه چیزی است؟ در واقع چه چیز مادی خواسته این جنگل از ذرات(که همه ذاتا کاری خاص می کنند و شاید در جهان های پس از بیگ بنگ های متوالی متفاوت رفتار کنند یا اصلا بوجود نیایند) از منهای بی نهایت تا ابد اینگونه رفتار کنند و در واقع علت مادی این قلب تپنده چیست؟
دین دار ها شاید به موجودی فرا مادی آن را نسبت دهند اما میخواهم از دید شما که تک تک این عضو های مادی را لباس عوض کردن این خانوم خوشگله!!(گاهی لباس انرژی و گاهی لباس ماده) میدانید!! بپرسم>>> علت مادی این خانوم خوشگله چی هست. چه چیز خواسته یا سبب شده که این خانوم خوشگله اینجا باشد آن هم با این خصوصیت>>> قلب تپنده از منهای بی نهایت تا مثبت بی نهایت احتمالا!!
وقتی هر کدام از اعضا علتی مادی دارند (مثل کوارک ها) ، چرا کل این سیستم(ازلی -ابدی) علتی مادی نداشته باشد؟
پرسشگر گرامی،
داستان انگیزه و انگیخته را باید از نو نگریست، باید انچه را در فلسفه ی کهن آمده
است، مانند علت فاعلی و تامه و ... اینها را باید از ویر خود بدور بریزید. بجای آن
باید بدانیم که جهان ما از دو رده و دو کاتگوری ریزگان ساخته شده است:
١- ریزگان جنبش
٢- ریزگان جنبش پذیر
هر رویدادی که در این جهان روی میدهد، ازپی داد و ستد ریزگان جنبش است که
آشناترین آن، فوتون ها هستند. زمانی که برای نمونه، یک توپ بیلیارد به یک
توپ دیگر بیلیارد میخورد، ریزگان جنبش خود را به آن یکی میسپارد و جنبش
خودش کاهش میپذیرد. از این ریزگان جنبش این توپ ، هتّا میتوانیم یک لامپ
را روشن کنیم و این ریزگان جنبش، بدینگونه رها شوند.
اگر یک آذرخش روی میدهد یا باد میوزد یا اسب گاری را میکشد، در بیخ همه
رویداد های یکسان هستند که در آن ریزگان جنبش، ریزگان جنبشپذیر را جابجا
میکنند. به تندای آنها میافزایند و تندای ریزگان دیگری را که از آنها رها میشوند
را میکاهند. همه جنبش های شما و ما هم از سوی این ریزگان جنبشی است
که در مولکول های خوراکی ( هیدروکربورها) گرفتار هستند و با سوخت و
ساز یاخته های ما آزاد میشوند. آنها پیشتر از خورشید رها شده و در زمین،
بدست گیاهان، در فرایند فوتوسنتز گیر افتاده بودند.
پس در واپسین آناکاوی، رده ی نخست ریزگان جهان، همان انگیزه و مایه ی
هرگونه جنبش و همه ی رویداد هاست و رده ی دوم ریزگان جهان که به انها
فرمیون ها هم میگویند، همان چیزهایی هستند که میجنبند و ما میبینیم ، مانند
تن خود ما. از آنجایی که در کهن، این دانش ها در دست نبود، و همه چیز
با سنجش های هومن از زیستبوم خود دریافته میشد، برای نمونه با دیدن
اینکه اگر اسب گاری را نکشد، گاری می ایستد، انگیزه ی جنبش گاری را
در هستی و گزیر اسب میدیدند. اگر اسب نخواهد، گاری نمیرود، پس
"علت" جنبش گاری خود اسب است. ولی خود اسب نیز در پی گرفتن
سیگنال های آگاهی که همگی از ریزگان جنبش هستند، مانند تازیانه ی
اسب سوار، به آن سیگنال پاسخ میدهند و خود اسب سوار هم در پی
سیگنالی دیگر و نیازی دیگر که از ان پدید آمده، برای نمونه رسیدن
زودتر به خانه برای خوردن ناهار ، یا پیروزی در جنگ و پیشگیری از
مرگ و ... که همگی از داد وستد ریزگان جنبش پدید میایند، این
سیگنال را به اسب میدهد . ما و اسب و گویال زمین و چمنزار و همه
و همه ، چیزی نیستیم جز سامانه های داد و ستد ریزگان جنبش که
در روندی بنام " افزایش آنتروپی" گرفتار و در گیر هستند. اگر ریزگان
در سراسر جهان به گونه ی همگون و یکدست پراکنده بودند، دیگر
هیچ رویداد نشانمند ( سیگنیفیکانت) در جهان روی نمیداد و همه چیز
مانند یک آسمان خاکستری در زمستانی سرد یکدست و یکنواخت
جاودانه بی دگرگونی میبود. در چنین ایستاری که به آن مرگ جهان و
پایان تیر زمان نیز میگوند، همه ریزگان جنبش از زندان های خود
آزاد شده اند و هیچ گره جنبشی در جهان بجای نمانده است.
خورشید ما برای ما یک گره جنبشی است، مانند ستارگان دیگر.
در آن، به وارونه اسپاس تهی، ریزگان انبوهی در یکجا در هم
فشرده اند که همه خواهان آزادی از این گره و رهایی و آزادی
در پهنه ی کیهان هستند، این ریزگان از خورشید به سراسر کیهان
میتابند و چون زمین ، که خود یک گره جنبشی ( ولی کوچکتر)
است، برخی از این ریزگان را گرفته و زندانی میکند، برای نمونه
در وزش بادها و گرم شدن اَبَردریا ها و اب شدن برفها و مهند
تر از همه در یاخته های گیاهان و سپس جانورانی که آنهارا
میخورندما زنده ایم!. در فربود، گویال زمین، باردیگر انبوهی از
ریزگان را که راهی اسپاش بودند، بار دیگر " میخورد". خوردن،
چیزی نیست جز گرفتار کردن جنبش در یک سامانه، برای اینکه
خود این سامانه بتواند با آزاد کردن کنترل شده ی آنها، توان جنبش
داشته باشد. ما اگر نخوریم نمیتوانیم بدویم و برویم و بزیویم.
پس ، مایه هر جنبش در این جهان، از خود آن و از ماده است
که دارای این دو چهره میباشد، جنبانندگان و جنبندگان و جنبش
همگی بخشی از یک جهان و از یک گوهره هستند، به گونه ای
که ریزگان جنبش میتوانند به ریزگان جنبشپذیر هم دگرگون شوند
و به وارونه، ریزگان جنبشپذیر ( در در بیخ گره های ریز جنبش
گرفتار هستند) میتوانند با آزاد شدن جنبشی که در درون آنها
گرفتار بود، به ریزگان جنبش فرارویند. برای نمونه یک الکترون
میتواند یک فوتون گاما بشود و یک فوتون گاما ( پر انرژی)
میتواند به یک الکترون دگریسته گردد. ( با فورمول هم ارزی
E=mC²) .
بر این پایه، در این جهان، نیازی به جنباننده ای که بیرون یا
فرای این جهان باشد نیست و همه چیز از یک گوهره است که
در زمان مهابنگ، یکجا و درهمفشرده و یگانه بود و پس از
آن، در یک روند گستردگی اسپاش، ریزگان گوناگونی پدید آمدند
که دانش فیزیک اینهارا بخوبی و باریکی روشنگری نموده
است. این ریزگان همگی دچار این ناچاری هستند که به همراه
اسپاش، گسترده و پخش گردند و در جایی که این گستردگی
همگون نیست، مانند ستاره ها که در آنها انبوهی از ماده گرفتار
است، خواست گریز نیز نیز که به آن مکش تهیگی هم میگویند،
سخت تر است، درست مانند باد لاستیک که در پی روزنه ای
است که در برود، یا باتری پر که میخواهد تهی بشود ( هیچ
باتری تهی, خودبخود تهی نمیشود ولی وارونه اش میشود!)
خود ما هم یک "لوله ی آنتروپیک" بیش نیستیم که از یک سو،
(دهان و کام )، انرژی را با خوردن هیدروکربود ها در چربی
و قند خون و پیکر خود گرفتار میکنیم و از سوی دیگر،
مولکولهای چلانده شده را از آنسوی لوله پس می اندازیم.
بزبان دیگر ما تنها یک کرم فرگشت یافته هستیم که راه
های زیرکانه تری برای بهره مندی از گوهر انرژی یافته ایم
و هتّا دیگر، جنبش های گرفتار در هسته را هم کم کم داریم
میخوریم و آزاد میکنیم. جنبش و هستی و زندگی ما، پاداشی
است که روند آنتروپی و آزادی و گسترش انرژی به ما میدهد.
----
مهاد انگیزش ( انگیزه و انگیخته) را آدمی همچنان که گفتیم،
از رویداد های مادی پیرامون خود بدست آورده است، این
رویداد ها همگی جابجایی چینش ریزگان مادی بوده اند و
نه پدید امدن آنها از هیچ. به زبان دیگر ، انگیزه مندی تنها
برای جابجایی ریزگان درست است و نه برای هیچ "رویداد"
دیگر مانند "آفرینش" (= پدید اوردن از هیچ). در این جهان
هرگز ریزکی از میان نمیرود و هرگز از هیچ چیزی زاده نمیشود
که اکنون بتوان مهاد انگیزه مندی را به این رویداد های "ویری"
و "انگارشی" نیز واگیر داد . این یک لغزش ویر آدمی بود که
او را به باور به چیزی پندارین ، بنام آفریننده به کژراهه رهنمون
گردید و مانند هر ایرنگ و لغزش دیگر، مایه زیان ها و ویرانیها
و بدبختی های فراوانی برای زادمان های هومنی گردیده است و
یکی از نمود های دیرنده ی آزمون و ایرنگ، در گزینش طبیعی است.
فرجام یابی به دو زبان:
١- مهاد انگیزمندی از آروین جهان مادی بدست امده است
١- اصل علیت از مشاهده ی جهان مادی حاصل شده است
٢- انگیزه و انگیخته تنهادر پدیده های جنبشی و دگرش چینشی آروین شده
٢- علت و معلول فقط در حوادث و اتفاقات حرکتی و تغییر مکان ذرات مشاهده شده
۳- در این جهان هرگز پدیده ی آفرینشی و کاهشی دیده نشده و نمیشود
۳- در این جهان هیچوقت حادثه ی خلق و وقوع عدم مشاهده نشده و نمیشود
۴- پس نمیتوان این مهاد را به آفرینس و کاهش هم واگیر داد
۴- پس نمیشود این اصل را به خلق و عدم هم تعمیم داد.
۵- انگیختگان و انگیزگان ، هردو از یک گوهره و مادی اند
۵- معلول ها و علل، هردو از یک وجود و مادی هستند
۶- پس نمیشود این مهاد را به فرای ماده نیز واگیر داد
۶- پس نمیتوان این اصل را به مارواء ماده یا غیر ماده تعمیم داد.
۷- مهاد انگیزش از دیدگاه دانش ( فیزیک ..) تنها همان برهمکنشی دوگروه ریزگان است
۷- اصل علیت از منظر علم ( فیزیک )، فقط همان تعامل دو گروه از ذرات است .
۸- این مهاد، یک ویژگی درونی جهان است و نمیتوان آنرا به بیرون از این جهان یا به خود این جهان نیز واگیر داد
همچنان که برای نمونه واژه های آغاز و پایان ، از گسترایان زمان و اسپاس پدید امده اند و نمیتوانند به خود
آنها هم واگیر داده شوند و ما نیمتوانیم بگوییم، زمانی بود که زمان آغاز شد، جایی هست که اسپاش نیست ..
۸- این اصل، یک خاصیت داخلی جهان است و نتوان آنرا به خارج از این جهان یا خود این جهان نیر تعمیم داد
همچنانکه برای مثال، ، لغات شروع و پایان، از ابعاد زمان و مکان به وجود آمده اند و نمیتوانند در باره ی
خود این ابعاد استعمال شوند و ما نیتوانبیم بگوییم که زمانی بود که زمان شروع شد! جایی هست که مکان تمام میشود!..
•
پارسیگر
chipollini
02-01-2014, 08:34 AM
آقای مزدک از پاسخ خوبتان تشکر میکنم اما خجالت می کشم که بگویم اینها را قبلا از نوشته های خود شما آموخته بودم اما پرسش خود را بد بیان کردم
این آخرین پست در مورد این پرسش خاص است! و حتی اگر پاسخ را متوجه نشدم بیش از این زمان شما را در مورد این پرسش نمی گیرم.
بهتر بود پرسش نمی کردم علت مادی جهان مادی چیست. ای کاش پرسش می کردم علت مادی آن بنیادی ترین ذره چیست>> به بیان دیگر>> فرض کنیم جهان پیرامون ما به جای بیشمار ذره و یا آجر سازنده از 10 یا اصلا 3 ذره بنیادین ساخته شده باشد. هر کدام از این ذرات موجوداتی مادی هستند که بالاخره ویژگی یا ویژگی هایی(حداقل یکی) دارند. پرسش من این است که علت مادی این ویژگی یا ویژگی ها چیست>> مثلا میگوییم کوارک هیچ گاه نابود نمی شود یا مثلا جنبش دارد یا از صورتی به صورت دیگر تغییر شکل میدهد>>>>>>>
فرض کنید تنها و تنها دارای یک ویژگی باشند(کمتر که نمی شود) >>پرسش این است علت مادی وجود چنین ویژگی چیست؟
پرسش می کنند علت این جهان چیست>> پاسخ میگیرند آقا جمشید است و کت آبی رنگش!!!!!!!
پرسش میکنند آقا جمشید با کت آبی رنگش چه فرقی دارد؟؟؟ پاسخ میدهند آقا جمشید همان کت آبی رنگ است!!!!
اما نمیتوانیم پرسش کنیم چرا این کت آبی از همیشه تا همیشه میخواهد اینگونه باشد؟
اگر بپرسند این ذره چرا نیست>> پاسخ این است که عدم و وجود نداشتن نتیجه پردازش مغزی انسان است و چیزی نمیتوانسته نباشد و نبودن ساخته و پرداخته ذهن ماست .
اگر بپرسند قبل از آن چه بوده > پاسخ این است که همیشه بوده
اما آیا این همیشه بودن و این نابود نشدن و یا مثلا جنبیدن یا هر ویژگی که دوست دارید به آن نسبت دهید گرفتار یک باید نیست؟
این باید از کجا آمده است؟ چرا جهان بگونه ای نباشد که کت آبی اصغر آقا!(کوارک ها مثلا) از ازلی و ابدی بودن دربیاید؟
چرا این ذره خصوصیتی غیر از این نداشته باشد؟
اگر از ما پرسش کنند آنچه در جهان پیرامون مییابیم چه علتی دارد یا بپرسند علت جهان چیست ، قطعا پاسخ شما کاملترین پاسخ است.
اما اگر بپرسند چرا این آجرها(کوارک ها) که این بنای عظیم از انسان و حیوان و دریاها و کوه ها را بوجود آورده اند(با جا عوض کردن!!) خود گرفتار ویژگی خود هستند(همیشه بودن و ذاتی بودن حصوصیت یا خصوصیاتشان) پاسخ چیست؟
هر چیز مادی ویژگی خاصی دارد حتی اگر آن چیز آنقدر بنیادین(مثل کوارک ها) باشد که تنها یک خصوصیت داشته باشد(که قابل تفکیک از موجودی دیگر شود) باز تصور میکنم این پرسش باقی است که چرا به این شکل و نه به شکل دیگر؟
می گویند جهان بی نهایت بار تپش کرده و هر بار و در هر تپش موجودی خاص(مثلا یک سوپر نیرو!) حاضر شده که جهان هایی متفاوت ساخته و این یکی اتفاقا من و شما را ساخته است!!!!!!!!
پرسش من این است که چرا این کت آبی(کوارک ها) که گاهی آقا جمشید که آن را به تن کرده می شود و گاهی همین کت باقی می ماند!!!!!! گاهی انرژی می شود و گاهی ماده، با چنین خصوصیت ازلی و ابدی وجود دارد؟
خب چه اشکالی داشت خصوصیت این ذرات به گونه ای بود که هیچ تپشی صورت نمی گرفت و از بی نهایت بیگ بنگ هم خبری نبود!
چه اشکالی داشت این ذرات خصوصیتی مثل نابود شدنی بودن داشتند و چرا گرفتار خاصیت نابود نشدنی بودن هستند و در جهانی بسته گرفتارند؟
پس با این نگاه اگر کسی بگوید جهان ازلی و ابدی است می پرسیم چرا این آجرها(کوارک ها یا همان کت آبی آقا جمشید!) اینگونه اند ؟
و اگر کسی بپرسد چرا جهان شروع و اتمام دارد باز میتوانیم بپرسیم چرا کوارک ها این ویژگی را دارند؟؟؟؟؟ چرا ازلی و ابدی نباشند؟!!!
من علت مادی این ذرات و حفظ خصوصیتشان را میخواهم و چون از ماده هستند جزئی از قانون علت و معلولی ما به حساب می آیند نه خارج از آن ، پس به دنبال علتی فرا مادی نیستم.
پرسش من اینست>>> کوارک ها چرا شما این خصوصیت و ویژگی را دارید و چرا شکل دیگری نیستید؟(مثلا نابود شدنی) تا با این روش بتوانید جهانی با موجودات مختلف بسازید؟
من تصور میکنم هر موجود مادی علتی مادی دارد. علت مادی جهان کوارک و ها و این آجرها هستند! اما علت این رفتار ذاتی کوارک ها کدام علت مادی است؟؟
:e303:
m@hdi
02-01-2014, 01:27 PM
من از یک نظر خاص که به جبرگرایی نگاه میکنم میبینم که این دیدگاه میلنگد! مثلا فرض کنید یک فردی از شما میپرسد من در جواب شما جمله a را خواهم گفت یا جمله b را سپس طرف مقابل هرچه شما بگویید در عمل برعکسش را میگوید مثلا اگر شما بگویید a او b را میگوید!
در چنین حالتی جبرگرایی چگونه معنا پیدا میکند؟!
مزدك بامداد
02-01-2014, 01:28 PM
آقای مزدک از پاسخ خوبتان تشکر میکنم اما خجالت می کشم که بگویم اینها را قبلا از نوشته های خود شما آموخته بودم اما پرسش خود را بد بیان کردم
این آخرین پست در مورد این پرسش خاص است! و حتی اگر پاسخ را متوجه نشدم بیش از این زمان شما را در مورد این پرسش نمی گیرم.
بهتر بود پرسش نمی کردم علت مادی جهان مادی چیست. ای کاش پرسش می کردم علت مادی آن بنیادی ترین ذره چیست>> به بیان دیگر>> فرض کنیم جهان پیرامون ما به جای بیشمار ذره و یا آجر سازنده از 10 یا اصلا 3 ذره بنیادین ساخته شده باشد. هر کدام از این ذرات موجوداتی مادی هستند که بالاخره ویژگی یا ویژگی هایی(حداقل یکی) دارند. پرسش من این است که علت مادی این ویژگی یا ویژگی ها چیست>> مثلا میگوییم کوارک هیچ گاه نابود نمی شود یا مثلا جنبش دارد یا از صورتی به صورت دیگر تغییر شکل میدهد>>>>>>>
فرض کنید تنها و تنها دارای یک ویژگی باشند(کمتر که نمی شود) >>پرسش این است علت مادی وجود چنین ویژگی چیست؟
پرسش می کنند علت این جهان چیست>> پاسخ میگیرند آقا جمشید است و کت آبی رنگش!!!!!!!
پرسش میکنند آقا جمشید با کت آبی رنگش چه فرقی دارد؟؟؟ پاسخ میدهند آقا جمشید همان کت آبی رنگ است!!!!
اما نمیتوانیم پرسش کنیم چرا این کت آبی از همیشه تا همیشه میخواهد اینگونه باشد؟
اگر بپرسند این ذره چرا نیست>> پاسخ این است که عدم و وجود نداشتن نتیجه پردازش مغزی انسان است و چیزی نمیتوانسته نباشد و نبودن ساخته و پرداخته ذهن ماست .
اگر بپرسند قبل از آن چه بوده > پاسخ این است که همیشه بوده
اما آیا این همیشه بودن و این نابود نشدن و یا مثلا جنبیدن یا هر ویژگی که دوست دارید به آن نسبت دهید گرفتار یک باید نیست؟
این باید از کجا آمده است؟ چرا جهان بگونه ای نباشد که کت آبی اصغر آقا!(کوارک ها مثلا) از ازلی و ابدی بودن دربیاید؟
چرا این ذره خصوصیتی غیر از این نداشته باشد؟
اگر از ما پرسش کنند آنچه در جهان پیرامون مییابیم چه علتی دارد یا بپرسند علت جهان چیست ، قطعا پاسخ شما کاملترین پاسخ است.
اما اگر بپرسند چرا این آجرها(کوارک ها) که این بنای عظیم از انسان و حیوان و دریاها و کوه ها را بوجود آورده اند(با جا عوض کردن!!) خود گرفتار ویژگی خود هستند(همیشه بودن و ذاتی بودن حصوصیت یا خصوصیاتشان) پاسخ چیست؟
هر چیز مادی ویژگی خاصی دارد حتی اگر آن چیز آنقدر بنیادین(مثل کوارک ها) باشد که تنها یک خصوصیت داشته باشد(که قابل تفکیک از موجودی دیگر شود) باز تصور میکنم این پرسش باقی است که چرا به این شکل و نه به شکل دیگر؟
می گویند جهان بی نهایت بار تپش کرده و هر بار و در هر تپش موجودی خاص(مثلا یک سوپر نیرو!) حاضر شده که جهان هایی متفاوت ساخته و این یکی اتفاقا من و شما را ساخته است!!!!!!!!
پرسش من این است که چرا این کت آبی(کوارک ها) که گاهی آقا جمشید که آن را به تن کرده می شود و گاهی همین کت باقی می ماند!!!!!! گاهی انرژی می شود و گاهی ماده، با چنین خصوصیت ازلی و ابدی وجود دارد؟
خب چه اشکالی داشت خصوصیت این ذرات به گونه ای بود که هیچ تپشی صورت نمی گرفت و از بی نهایت بیگ بنگ هم خبری نبود!
چه اشکالی داشت این ذرات خصوصیتی مثل نابود شدنی بودن داشتند و چرا گرفتار خاصیت نابود نشدنی بودن هستند و در جهانی بسته گرفتارند؟
پس با این نگاه اگر کسی بگوید جهان ازلی و ابدی است می پرسیم چرا این آجرها(کوارک ها یا همان کت آبی آقا جمشید!) اینگونه اند ؟
و اگر کسی بپرسد چرا جهان شروع و اتمام دارد باز میتوانیم بپرسیم چرا کوارک ها این ویژگی را دارند؟؟؟؟؟ چرا ازلی و ابدی نباشند؟!!!
من علت مادی این ذرات و حفظ خصوصیتشان را میخواهم و چون از ماده هستند جزئی از قانون علت و معلولی ما به حساب می آیند نه خارج از آن ، پس به دنبال علتی فرا مادی نیستم.
پرسش من اینست>>> کوارک ها چرا شما این خصوصیت و ویژگی را دارید و چرا شکل دیگری نیستید؟(مثلا نابود شدنی) تا با این روش بتوانید جهانی با موجودات مختلف بسازید؟
من تصور میکنم هر موجود مادی علتی مادی دارد. علت مادی جهان کوارک و ها و این آجرها هستند! اما علت این رفتار ذاتی کوارک ها کدام علت مادی است؟؟
:e303:
:e303:
گمان میکنم همه ی گرفتاری بما بر سر فرایافت واژه ی "علت" است.
ما دو جور انگیزه میتوانیم بپنداریم:
١ - انگیزه ی هستی (علت وجود)
٢- انگیزه ی پدیده ها (علت حوادث)
بر این پایه، پرسش شما به انگیزه ی گونه ی دوم برنمیگردد که همان دگرگونی های
چینشی را روشن میکند، پرسش شما به انگیزه ی هستی و روشن تر بگوییم، به چرایی
هستی بر میگردد: ما چرا هستیم، چرا جهان اینگونه که هست، میباشد و نه جور دیگر.
پاسخ در این جا این است که جهان هر جوری که میبود، باشندگان آن ( اگر آن جهان
باشندگانی هوشمند و خودآگاه میپرورد)، نیز همینن پرسش را از خود میکردند.
اگر ما بجای دو چشم سه چشم هم داشتیم میگفتیم چرا سه چشم داریم و دو تا نداریم.
بر این پایه ، اینکه ما هستیم و کت حسن اقا ابی است، هیچ ارزش ویژه و بالاتری
از یک ورتش دیگر ، برای نمونه سیاه بودن کت حسین اقا ، ندارد و همه ی اینها
در بیخ هم ارز و یکسان هستند. روشن است که از آنجا که ما هومن ها خود را برترین
و تافتهی جدا بافته میدانیم، برای هستی خود در پی روشنگری بزرگوارانه تری !
میگردیم که ارزش بودن ما را با ارزش بودن مورچه یا ارزش جهان های "جوردیگر"
یکسان نشمارد و می پنداریم مکه نیروی برتر بوده که خواهان پدید امدن و سروری
ما بوده است . همین پندار را دایناسورها هم میلیون ها سال لابد داشتند ولی ناگهان
یک سنگ سرگردان آسمانی به کژپندار ایشان پایانی برّنده و بی آمرزش داد.
( جدا از اینکه، این پرسش چرا، به خود همان نیروی پندارین برتر هم بر میگردد )
پس پرسشی که به سرشت ماده بر میگردد، پاسخ ندارد، ماده همین است که هست و
اگر جور دیگری هم بود ( که شاید در جهان های مولتی ورزوم جور دیگر باشد) بازهم
در بیخ یکسان بود چون سرانجام همه چرا ها به ویژگی های سرشتین و جدایی ناپذیر
گوهره ی مهادین جهان برمیگردند که برای آن، دیگر چرایی پنداشته نیست.
•
پارسیگر
مزدك بامداد
02-01-2014, 01:34 PM
من از یک نظر خاص که به جبرگرایی نگاه میکنم میبینم که این دیدگاه میلنگد! مثلا فرض کنید یک فردی از شما میپرسد من در جواب شما جمله a را خواهم گفت یا جمله b را سپس طرف مقابل هرچه شما بگویید در عمل برعکسش را میگوید مثلا اگر شما بگویید a او b را میگوید!
در چنین حالتی جبرگرایی چگونه معنا پیدا میکند؟!
در اینجا رفتار ایشان دارای قانون خودش است و اگر شما میخواهید که او الف را بگوید، باید ب را به او
بگویید ولی روی الف سرمایه گذاری نمایید. این همان داستان "دیو وارونه کار" در شاهنامه است که رستم،
در پاسخ پرسش او که تو را به دریا یا به کوه بیفکنم، از آنجا که ترس داشت به کوه بخورد و لورده شود،
به دیو گفت که من از دریا و نهنگ میترسم، مرا به کوه بیفکن، و دیو او را به دریا افکند. پس شما اینجا
باید فاکتور "آگاهی" یارو را هم باید به گردآیه ی قانون های تان بیفزایید تا از او رفتاری را میخواهید
دریافت کنید!
•
پارسیگر
مزدك بامداد
02-01-2014, 02:29 PM
why should we preserve our language ?
Whats the Most important reason ?
Pls Answer me in english , Bcz im gonna report about this question :D
All and every value derives itself from the value of life. In simple words, the good things, are those which help the humans in the way to a better life.If you have a good car that facilitates your life, which is reliable and need only the basic service, you are rather to keep it, to mend it, if it takes damages from environment and from the erosive hand of time. But else, if your car, although expensive, is not reliable, ( a breakdown in mid of Arizona Desert is no fun) you have to think about a new one, a more efficient, more durable, more useful and thus, more valuable for your life!
A language is in this aspect, the same as a car, only that it belongs to a group of people, to an special culture etc. If Vatican preserves the Latin language, this is for the sake of its usefulness for the communication between all these priests from all these countries , which each one has another language.
A language is a living, dynamic thing, entangled in evolution, which can lead it to higher degrees of perfection, or, it can decline, be attacked and fall down to lower degrees. If the expense of its restoration or preservation is estimated to be too high, it is not still worth the preservation. It is better to adopt an other existing and more efficient language. For example, the Celtic languages perished and its speakers, changed to roman language , creating the recent French.
A language, similar to a religion, is a long lasting matter, and thus, it is very expensive to replace it with a new better one ( translating all these books ...) . It is less costly, if we spend a continuous effort to protect it from harm and decline. And even it is better to try to restore a highly damaged language, as to let it die, because a language has a cultural value too: It is a heritage of our ancestors, with which, they were once so successful over millenniums. which shows that we can still be so. It makes us to what we are. If we ever had something to be proud of it, lets keep it.
chipollini
02-01-2014, 06:49 PM
آقای مزدک گرامی. اول از پاسخ پست قبلی تشکر میکنم و جالب است که در زمان نوشتن کت آبی رنگ برای انتخاب بین حسن و حسین!! شک کردم اما آخر از اسم جمشید استفاده کردم و در یک مورد کت اصغر آقا!!! اما جالب بود که شما دقیقا از همان کت آبی حسن یا کت سیاه حسین استفاده کردید!! :e415: احتمالا فیلمی سریالی چیزی در حافظه هر دوی ما پنهان بوده که در آن فیلم حسن آقا کت آبی داشته!!!!!!! اما نمیدانم چرا آخر سر به جای این دو اسم از جمشید استفاده کردم!!
3 پرسش کوتاه دارم
1- درست است که اینکه جهان دردها و غم هایی به همراه دارد نمیتواند دلیل این باشد که به خدایی باور پیدا کنیم!(این خنده دار است) اما جدا از وجود داشتن یا نداشتن خدا، آیا قبول دارید که دنیای ما کمابیش غم انگیز است و اینکه بسیار دردآور است که مثلا در این جهان کودکی زندگی میکند که مثلا بخاطر یک بیماری درد می کشد و یا انسانی در اثر گرسنگی میمیرد و.......... آیا قبول دارید که غم ها و درد های دنیا حداقل در ظاهر بیش از خوشی و شادی آن به نظر میرسد؟
2- شما جایی گفته بودید سالهاست نه شاد شده اید نه غمگین! اما علتش چیست؟؟ چرا با اینها مبارزه کرده اید؟؟ مگر شادی چه اشکالی داشته؟ مغز را نابود می کرده؟؟؟؟ یا توان آنرا پایین می آورده؟؟؟ البته احساساتی که شده اید!!! نمونه اش هم همین چند وقت پیش در حین دیدن فیلم هندی در کنار نوه هایتان
3- علت فاصله و یا عدم علاقه(بعضی مواقع) میان گیلانی ها و مازندرانی ها چیست؟؟؟
مزدك بامداد
02-02-2014, 01:57 AM
آقای مزدک گرامی. اول از پاسخ پست قبلی تشکر میکنم و جالب است که در زمان نوشتن کت آبی رنگ برای انتخاب بین حسن و حسین!! شک کردم اما آخر از اسم جمشید استفاده کردم و در یک مورد کت اصغر آقا!!! اما جالب بود که شما دقیقا از همان کت آبی حسن یا کت سیاه حسین استفاده کردید!! :e415: احتمالا فیلمی سریالی چیزی در حافظه هر دوی ما پنهان بوده که در آن فیلم حسن آقا کت آبی داشته!!!!!!! اما نمیدانم چرا آخر سر به جای این دو اسم از جمشید استفاده کردم!!
3 پرسش کوتاه دارم
1- درست است که اینکه جهان دردها و غم هایی به همراه دارد نمیتواند دلیل این باشد که به خدایی باور پیدا کنیم!(این خنده دار است) اما جدا از وجود داشتن یا نداشتن خدا، آیا قبول دارید که دنیای ما کمابیش غم انگیز است و اینکه بسیار دردآور است که مثلا در این جهان کودکی زندگی میکند که مثلا بخاطر یک بیماری درد می کشد و یا انسانی در اثر گرسنگی میمیرد و.......... آیا قبول دارید که غم ها و درد های دنیا حداقل در ظاهر بیش از خوشی و شادی آن به نظر میرسد؟
2- شما جایی گفته بودید سالهاست نه شاد شده اید نه غمگین! اما علتش چیست؟؟ چرا با اینها مبارزه کرده اید؟؟ مگر شادی چه اشکالی داشته؟ مغز را نابود می کرده؟؟؟؟ یا توان آنرا پایین می آورده؟؟؟ البته احساساتی که شده اید!!! نمونه اش هم همین چند وقت پیش در حین دیدن فیلم هندی در کنار نوه هایتان
3- علت فاصله و یا عدم علاقه(بعضی مواقع) میان گیلانی ها و مازندرانی ها چیست؟؟؟
٢-
درست است من دچار سهش ها میشوم ولی شادی و اندوه در دیدن فیلم ها،
شادی و اندوه راستین نمیباشد. اندوه راستین زمانی است که برای نمونه
مادر یا پدر شما روی در خاک پنهان کنند و شادی راستین اینکه به یک
آرمان و کامیابی راستین برسید، برای نمونه در آیین پایان دانش اموختگی
فرزندتان، در پیروزی نیرو های سیاسی آزادی خواه و داد خواه در کشوری ...
ولی آدمی که پیر میشود و در زندگی اندوه های بزرگ راستین و شادی های
بزرگ راستین هم می بیند، از چیزهای کوچک دیگر که در زندگی اش روی
میدهند، دیگر سهس راستین شادی و اندوه ندارد. درست مانند یکی که
سالها در رینگ بوکس بازی کرده و اگر زمانی در خیابان یکی دو تامشت
بهش بزند، برایش مانند رنجه ی مگس است و از آن براستی دردش نمیآید.
پس من بدست خود این سهش هارا در روان خود نکشته ام ، بساکه :
" کتک خور من ملس شده است". وگرنه این سهش ها از زیبا ترین آورین-
های زندگی هستند که دستکم به یاد شما میاورند که زنده هستید!
---
١-
درست است، در این جهان اندوه بیش از شادی دیده میشود و هومن همواره
در آرزوی بهشت گمشده و باغ عدن است که نشان میدهد که زمانی در
گذشته، مردم روزگار شادتری داشته اند. یکی از برترین و آشناترین
نیایش های آریاییان که در سنگنبشته ها بجای مانده، در باره ی ستایش
شادی است و اینکه اهورا مزدا ، هومن را در بیخ برای شادی و شاد بودن
آفریده است و این اهریمن است که شادی را از او گرفته و به جهان اندوه
فرو فکند . مزدک بامداد که خود یک موبد دانشمند بود، از نوشته های
زرتشتی و مغان، چنین سفرنگ نمود که آن دیو اهریمنی که شادی را از
هومن گرفت، همانا دیو "آز" است که این نام به همان "حرص خوردن"
ویژگی داده شد. ( در باستان، رفتار های بد را به رخنه ی دیوان در
روان آدمی بر میبستند و واژه ی "دیوانه" هم از همین باور آمده است)
بزبان دیگر، مزدک بامداد نخستین کسی بود که ریشه ی پیدایش اندوه
و بدبختی هومنی را دریافت که همان آز و فزاده خواهی و کوشش در
گرفتن بهره ی کار و رنج دیگری برای خود میباشد. پس هومن ایراخته
به بدبختی است تا زمانی که دادگری همبودین پدید بیاید و "دیو آز"
شکست داده شود و شادی دوباره بسوی هومنی بازگردد.
روشن است که اگر برای نمونه، هزینه هایی که برای ساخت ناورهای
هواپیمابر و موشک ها و بمب های نوترونی و .. میشود، در راه
دانش پزشکی، زمین شناسی و ژنتیک، فیزیک و .. بکار رود، بیماری
و ویرانی و هتّا مرگ از جهان ریشه کن خواهد شد.
-----------------------
۳- کمتر همسایگانی را دیده ام که باهم بسازند. در باختر زمین هم
که بودم، میدیدم که همسایه ها بر سر اینکه شاخه ی درخت ان یکی
دو سانت در زمین این یکی سایه انداخته است، روی هم هفت تیر
میکشند و در بهترین ایستار، پیش دادگاه میروند ! اینها هم چنین
ناهمسازی هایی داشته اند که یکی از انگیزه های آن، این است
که تبریان، بسیار دینزده تر از گیلان هستند، چون تبرستان پیشتر
از گیلان به چنگار اسلام آلوده گشت و علویان که گروهی سختگیر
در دین بودند، در تبرستان ( مازندران) فرمانروایی آهنینی داشتند
و همواره میخواستند که قلمرو خود را به گیلان نیز گسترش دهند
ولی خب، از پس دیلم بر نمی امدند!
-----------------------
۰-
در اینگونه گفتگو ها که گزینش میان آدمهای الف و ب هست،
از نام های حسن و حسین به انگیزه ی نزدیکی آهنگ، سود بسیار
برده میشود و اینکه دو تن یکسان را نشان دهند. در گفتگو های
دادیک، از نامهای عمرو زید بجای آن سود جسته میشود.
•
پارسیگر
chipollini
02-02-2014, 07:57 AM
آقای مزدک
تحصیلات من در رشته فیزیک نیست و همیشه وقتی با پرسش عوامانه مردم در مورد اینکه بیگ بنگ کجا بوده؟ و مکان چیست و در حال حاضر جهان در کجا در حال گسترش است، روبرو می شدم پاسخ درستی نداشتم.
مکان واقعا چیست؟ جهان در لحظه بیگ بنگ کجا بوده؟ و در کجا در حال انبساط است؟
مزدك بامداد
02-02-2014, 09:08 AM
آقای مزدک
تحصیلات من در رشته فیزیک نیست و همیشه وقتی با پرسش عوامانه مردم در مورد اینکه بیگ بنگ کجا بوده؟ و مکان چیست و در حال حاضر جهان در کجا در حال گسترش است، روبرو می شدم پاسخ درستی نداشتم.
مکان واقعا چیست؟ جهان در لحظه بیگ بنگ کجا بوده؟ و در کجا در حال انبساط است؟
هر جاییکه شما و ما هستیم، همان جایگاه مهابنگ است ، چرا که
این خود "جا" بوده که واگسترده شده است و ماده را به همراه
خود کشیده و میکشد. برای انگاشت این رویداد، نمونه ی گیرایی
هست، اگر جهان را یک بادکنک ۴ گسترایی بینگارید، پوسته ی
بادکنک همان اسپاش سراسر جهان است و این بادکنک هی دارد
بزرگتر میشود. همه چیزهایی که یک زمان، نزدیک هم و بساکه
روی هم بودند، ناگاه دورای بزرگ و بزرگتری از هم پیدا میکنند.
جایگاه همان ریخت هندسی ماده است که دارای چنیدین گستراست
(١١ گسترا) که از آن اینبار ۳ تایش باز شده است و دیگر گستراها
همچنان ریز مانده اند. در یک جهان دیگر میتواند ٢ یا ١۰ تای
آنها باز شده باشد و باشندگان سراسر دیگری را پدید آورده .
هم اکنون هم جهان در خود در گسترش است و چیزی بنام جا،
در "بیرون" از این جهان را نمیتوان انگاشت و یا پذیرفت چرا
که یک پدیده ی درون جهانی است.
•
پارسیگر
chipollini
02-02-2014, 09:47 AM
هر جاییکه شما و ما هستیم، همان جایگاه مهابنگ است ، چرا که
این خود "جا" بوده که واگسترده شده است و ماده را به همراه
خود کشیده و میکشد. برای انگاشت این رویداد، نمونه ی گیرایی
هست، اگر جهان را یک بادکنک ۴ گسترایی بینگارید، پوسته ی
بادکنک همان اسپاش سراسر جهان است و این بادکنک هی دارد
بزرگتر میشود. همه چیزهایی که یک زمان، نزدیک هم و بساکه
روی هم بودند، ناگاه دورای بزرگ و بزرگتری از هم پیدا میکنند.
جایگاه همان ریخت هندسی ماده است که دارای چنیدین گستراست
(١١ گسترا) که از آن اینبار ۳ تایش باز شده است و دیگر گستراها
همچنان ریز مانده اند. در یک جهان دیگر میتواند ٢ یا ١۰ تای
آنها باز شده باشد و باشندگان سراسر دیگری را پدید آورده .
هم اکنون هم جهان در خود در گسترش است و چیزی بنام جا،
در "بیرون" از این جهان را نمیتوان انگاشت و یا پذیرفت چرا
که یک پدیده ی درون جهانی است.
•
پارسیگر
فهمش کمی مشکل است(حداقل برای من)
هر جاییکه شما و ما هستیم، همان جایگاه مهابنگ[١] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pa0410d5) است ، چرا که
این خود "جا" بوده که واگسترده شده است و ماده را به همراه
خود کشیده و میکشد.
مشکلی با این ندارم. چیزی مثل رقیق شدن. تنها فاصله گرفتن ذرات
اگر جهان را یک بادکنک ۴ گسترایی[٢] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pa19bc24) بینگارید، پوسته ی
بادکنک همان اسپاش[٣] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pa8970fd) سراسر جهان است و این بادکنک هی دارد
بزرگتر میشود. همه چیزهایی که یک زمان، نزدیک هم و بساکه[٤] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pa8fdebd)
روی هم بودند، ناگاه دورای[٥] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pa46ad19) بزرگ و بزرگتری از هم پیدا میکنند.
جایگاه همان ریخت هندسی ماده است که دارای چنیدین گستراست
(١١ گسترا[٦] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pa0e6e21)) که از آن اینبار ۳ تایش باز شده است و دیگر گستراها[٦] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pa0e6e21)
همچنان ریز مانده اند. در یک جهان دیگر میتواند ٢ یا ١۰ تای
آنها باز شده باشد و باشندگان[٧] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-20.html#pacfa8ad) سراسر دیگری را پدید آورده .
خب مغز من میتواند مدلی از یک جعبه را فرض کند که این جهان در آن جعبه گیر افتاده است! مثلا شما وقتی با چکش بر روی چیزی بکوبید ممکن است تغییر شکل هندسی دهد( مثلا پس از بیگ بنگ گذشته که 3 بعد داشته، پس از این بیگ بنگ 5 بعدی شود) و با این تغییر شکل دیگر در آن جعبه جا نشود!!! مثل اینکه بخشی از آن که در اثر ضربه چکش فشرده شده، دیگر اجازه ورود این جهان به داخل آن جعبه را ندهد. پس اینکه این مکان و معنای آن چیزی درون جهانی هم باشد، با این پرسش روبرو است که در کجا در حال انبساط و رقیق شدن است. درست است که مکان و معنای آن توسط مشاهدات من و پردازش مغزی من از جهان در حال انبساط پدید آمده اما باز این پرسش را به همراه دارد که این رقیق شدن در کجا است؟ یا در چه چیز است؟
وقتی ذهن من میتواند این مجموعه را دز جعبه ای فرضی قرار دهد، از کجا معلوم که واقعا وجود چنین جعبه ای مردود باشد. اینکه خود مجموعه ی در حال انبساط مفهوم مکان را بوجود آورده مشکلی نیست. مشکل اینست که چرا برای کل این مجموعه نتوانیم مکانی فرض کنیم؟؟ ماده که ذراتش از هم فاصله گرفته قابل فهم است اما خود این ماده نیاز به تعیین جا و مکان دارد چون بی نهایت نیست و بالاخره محدود است(حتی اگر خیلی منبسط شده باشد)
homayoun
02-02-2014, 02:00 PM
مزدک گرامی درود
نگرتان پیرامون کارهایی مانند network marketing
چیست؟ یا کارهایی که بهره چندگانه میدهند.
پارسیگر
Philo
02-02-2014, 02:33 PM
خب حالا علت این مجموعه ی بی نهایت مادی به نام x چیست؟ آیا نباید علت x هم مادی باشد؟؟؟
"جهان مجموعه وضع های واقع است"، از دیدگاه علمی این وضع های واقع در جهانِ مادیِ ما همگی معلول علتی مادی اند، ولی خود جهانِ مادی یک فکت یا یک وضع واقع نیست و فرض کردن علت برای آن معنی ندارد.
chipollini
02-02-2014, 05:07 PM
"جهان مجموعه وضع های واقع است"، از دیدگاه علمی این وضع های واقع در جهانِ مادیِ ما همگی معلول علتی مادی اند، ولی خود جهانِ مادی یک فکت یا یک وضع واقع نیست و فرض کردن علت برای آن معنی ندارد.
با عرض معذرت! من که متوجه نشدم شما چی میگید.
Philo
02-02-2014, 05:23 PM
با عرض معذرت! من که متوجه نشدم شما چی میگید.
مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
Alice
02-02-2014, 05:33 PM
مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
به نظر من درست نیست و پرسش همچنان پابرجاست!
مدلی از پارادایم نوین و ذرات بنیادین که مزدک مطرح کرد، به فرزامی قاعدهی علیت قدیم و تسلسل علل
را از ذهن خواننده میشوید و اشتباه فلاسفهی اسلامی را آشکار میکند! (هرچند، من معتقدم با مدل
سنتی هم نمیشود واجب الوجود را اثبات کرد) بهتر است خوانندگان را با آلبالو و زرشک و اینها گیج نکنیم.
Philo
02-02-2014, 05:40 PM
به نظر من درست نیست و پرسش همچنان پابرجاست!
خوب شما باید پاسخی به توضیحات من بدهید و نشان دهید که "جهان علتی دارد" همچنان گزاره ای معنادار است.
Alice
02-02-2014, 06:08 PM
نشان دهید که "جهان علتی دارد" همچنان گزاره ای معنادار است.
این گزاره با توجه به «پارادایم باستانی» کاملا معنادار است و سرانجام ما را به سلسلهای لایتناهی از علتها
هدایت میکند! برای همین میگویم خواننده را گیج نکنید، چون اینجا چندین پنداره و فلسفه بهمراه مقادیری از
زرشک و آلبالو با هم ممزوج شدهاند.
Philo
02-02-2014, 06:26 PM
این گزاره با توجه به «پارادایم باستانی» کاملا معنادار است و سرانجام ما را به سلسلهای لایتناهی از علتها
هدایت میکند! برای همین میگویم خواننده را گیج نکنید، چون اینجا چندین پنداره و فلسفه بهمراه مقادیری از
زرشک و آلبالو با هم ممزوج شدهاند.
من مجبورم که به نسبیت و مقایسه ناپذیری پارادایم ها باور داشته باشم؟
سخن ایشان در هر پارادایمی بی معناست و من این را نشان دادم.
ایشان حتی کمی قبل تر نوشته اند جهان به عنوان "مجموعه اشیای مادی" خودش از ماده درست شده است، که این نشان می دهد من انگشت خود را روی نقطه درستی نهاده ام.
chipollini
02-02-2014, 07:10 PM
مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
نه. ببینید چه آنچه در جهان است و چه خود جهان که همه بازی چینش های ذرات هستند(فقط یکی جز است و دیگری کل) دارای علت باید باشد و این را منطق و فیزیک تایید می کنند. اگر علت مادی نداشته باشد پس باید علت غیر مادی داشته باشد که خارج از قانون پذیرفته شده علیت است. تا آنجا که من میدانم شما در کوانتوم هم علت و معلول دارید اما نه به شکل سنتی آن
پس تکلیف خود را روشن کنید>>> این جرثقیل عظیم ماده دارای چگونه علتی است؟؟؟ علتی مادی؟ یا علتی غیر مادی؟
در دید آقای مزدک علت ذراتی هستند که تنها چینش خود را تغییر میدهند و این یعنی ماده(چون کوارک ماده است نه فرا ماده یا غیر ماده)
من هم پرسشم روشن بود>>> علت وجود به این شکل چیست؟ شما با کل مجموعه طرف هستید که همه اش ماده است.
مجموعه آلبالو -آلبالو-آلبالو هم پرتقال نمی شود!!! و آلبالو هم خاصیتی دارد مثلا ترش است
میز و صندلی و.... هم همه ذرات ماده هستند>>> پس مجموعه ماده-ماده-ماده و.... است. پس کل آن هم چیزی غیر مادی نیست. و این پرسش باقی است(از نظر من) چرا به اینگونه ؟؟ مثلا بی نهایت بیگ بنگ پی در پی
Mehrbod
02-02-2014, 09:34 PM
مجموعه ای شامل چند آلبالو در نظر بگیرید و آن را A بنامید.
همه اعضای این مجموعه قرمز هستند. ولی معنی ندارد که بگوییم خود A هم قرمز است، A که آلبالو نیست.
نباید از اینکه اعضای یک مجموعه ویژگی مشترکی دارند به اشتباه بیفتیم و فکر کنیم خود آن مجموعه هم دارای آن ویژگی است.
آفرین!
یکی از چیزهاییکه برتراند راسل دربارهیِ گردآیهها درآورد هم این بود که هر گردآیهای نمیتواند
خود اش را بازبرد دهد و گردآیههایِ خود-بازبُردین (self-referential) نیازمند ردهبندی میباشند.
از همینرو گرچه گردآیهیِ آلبالوهایِ سرخ خود اش بیگمان سرخ نخواهد بود, ولی جایِ دیگر هم اگر گردآیهای میتوانست هموند خود اش باشد, بباید نخواهد بود.
این به ما میگوید که زابهایِ درون جهان را نمیتوان به خود جهان واگسترانید.
پارسیگر
Philo
02-02-2014, 09:54 PM
از همینرو گرچه گردآیهیِ آلبالوهایِ سرخ خود اش بیگمان سرخ نخواهد بود, ولی جایِ دیگر هم اگر گردآیهای میتوانست زیرگردآیهیِ خود اش باشد, بباید نخواهد بود. من این جمله شما رو درست نفهمیدم اگه میشه توضیحش بدید. هر مجموعه ای زیرمجموعه خودشه لزوما، فکر می کنم شما حواستون نبوده که به جای "عضو" نوشته اید "زیرگردایه".
مزدك بامداد
02-03-2014, 10:35 PM
مزدک گرامی درود
نگرتان پیرامون کارهایی مانند network marketing
چیست؟ یا کارهایی که بهره چندگانه میدهند.
پارسیگر
این یک روش پلید است که از آز مردم برای گول زدن خود آنها و ویژگی دادن
تسو های کار "داوخواهانه" آنها برای جیب خود کژ سود میبرند. در رخکرد،
این سامانه قمار بازی است که در آن، کسانی که "دیر جنبیده" اند و واپسین
شاخه ی خوشه ی بازاریابی و فروش هستند، همه بار "هرم " بالاتر را
بدوش میکشند، درست چیزی مانند هرم سرمایه داری که گنده سرمایه دار
آن بالاست ( مانند کارخانه ی خودرو سازی) و سرمایه داران شرکت های
وابسته ( مانند سازنده ی دینام یا لاستیک) در زیر آن، میکوشند جنس
هر چه ارزانتر برای باای فراهم کنند و به نوبه ی خود از شرکت های
کوچکتری که برای نمونه پیچ دینام را میسازند، کالای هر چه ارزانتر
چشم دارند یا خود بتوانند کمی در این میان بخورند. در واپسین نگاه
این یک هرم انگل ها و زالو هاست که در همپیشی سختی برای خوردن
خون پایینی ها هستند و خون خودشان هم از بالایی ها مکیده میشود و گاه
همه چیز مانند دوستی و آشنایی و خویشاوندی و همکاری پیشه وری را
به پای این سامانه ی دوزخی فروش و پورسانت میریزند.
•
پارسیگر
مزدك بامداد
02-03-2014, 11:36 PM
خب مغز من میتواند مدلی از یک جعبه را فرض کند که این جهان در آن جعبه گیر افتاده است! مثلا شما وقتی با چکش بر روی چیزی بکوبید ممکن است تغییر شکل هندسی دهد( مثلا پس از بیگ بنگ گذشته که 3 بعد داشته، پس از این بیگ بنگ 5 بعدی شود) و با این تغییر شکل دیگر در آن جعبه جا نشود!!! مثل اینکه بخشی از آن که در اثر ضربه چکش فشرده شده، دیگر اجازه ورود این جهان به داخل آن جعبه را ندهد. پس اینکه این مکان و معنای آن چیزی درون جهانی هم باشد، با این پرسش روبرو است که در کجا در حال انبساط و رقیق شدن است. درست است که مکان و معنای آن توسط مشاهدات من و پردازش مغزی من از جهان در حال انبساط پدید آمده اما باز این پرسش را به همراه دارد که این رقیق شدن در کجا است؟ یا در چه چیز است؟
وقتی ذهن من میتواند این مجموعه را دز جعبه ای فرضی قرار دهد، از کجا معلوم که واقعا وجود چنین جعبه ای مردود باشد. اینکه خود مجموعه ی در حال انبساط مفهوم مکان را بوجود آورده مشکلی نیست. مشکل اینست که چرا برای کل این مجموعه نتوانیم مکانی فرض کنیم؟؟ ماده که ذراتش از هم فاصله گرفته قابل فهم است اما خود این ماده نیاز به تعیین جا و مکان دارد چون بی نهایت نیست و بالاخره محدود است(حتی اگر خیلی منبسط شده باشد)
جا (بستر هستی) ، یک ویژگی درونی این جهان است.
جا و اسپاش در جهان هست ولی جهان در جایی نیست.
***
ریزگان میتوانند دو جور از هم دور یا نزدیک بشوند
یکی با جنبش در اسپاس و یکی با جنبش با اسپاش.
نمونه برای بهتر هوشیدن:
چند مورچه روی یک بادکنک کنار هم ایستاده اند
یکبار خود این مورچه ها براه می افتند و از هم دور
میسوند و یکبارهم، نه، ما بادکنک را باد میکنیم
و این مورچه ها که به بادکنک چسبیده اند، از هم
دور میشوند.
اسپاش هم همینگونه است ولی سه گسترایی :
شما و همسرتان در روی دو سندلی با دورای دو متر از هم
نشسته اید و میبینید که دورای شما از همسرتان و از هر چیز
دیگر هی افزایش می یابد و برای نمونه دوبرابر میشود . در
اینجا به پهنه ی خانه تان ( که دیگر دیوار های ان از هم
شکافته اند) افزوده شده ولی این افزایش جای همسایه هارا
هم نگرفته این چرا که به همراه شما همه ی شهر و خانه های
همه همسایه ها هم از هم دور شده اند.
جا، دارای ویژگی سرشتین گسترش یا فروکش در خود است.
جا خودش در خودش باد میشود و نه در "جای" دیگر.
چیزها در جا، جابجا میشوند و جا، یک چیز نیست که
نیاز به جایی برای جنبش و دگرگونی داشته باشد-
درست مانند زمان که شما از "گذر" آن پیر میشوید ولی
خود زمان از گذر خودش پیر نمیشود. چون زمان یک "چیز"
نیست که بتواند گذر زمان (خود) را سهش نماید.
•
پارسیگر
chipollini
02-04-2014, 09:33 AM
جا (بستر هستی) ، یک ویژگی درونی این جهان است.
جا و اسپاش[١] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa363d0c) در جهان هست ولی جهان در جایی نیست.
***
ریزگان[٢] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa498554) میتوانند دو جور از هم دور یا نزدیک بشوند[٣] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa111872)
یکی با جنبش در اسپاس و یکی با جنبش با اسپاش.
نمونه برای بهتر هوشیدن[٤] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pad341c3):
چند مورچه روی یک بادکنک کنار هم ایستاده اند
یکبار خود این مورچه ها براه می افتند و از هم دور
میسوند و یکبارهم، نه، ما بادکنک را باد میکنیم
و این مورچه ها که به بادکنک چسبیده اند، از هم
دور میشوند.
اسپاش هم همینگونه است ولی سه گسترایی[٥] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#paa15fdb) :
شما و همسرتان در روی دو سندلی با دورای[٦] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa6eb56b) دو متر از هم
نشسته اید و میبینید که دورای شما از همسرتان و از هر چیز
دیگر هی افزایش می یابد و برای نمونه دوبرابر میشود . در
اینجا به پهنه[٧] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#paea6fc0) ی خانه تان ( که دیگر دیوار های ان از هم
شکافته اند) افزوده شده ولی این افزایش جای همسایه هارا
هم نگرفته این چرا که به همراه شما همه ی شهر و خانه های
همه همسایه ها هم از هم دور شده اند.
جا، دارای ویژگی سرشتین[٨] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa82cdae) گسترش یا فروکش در خود است.
جا خودش در خودش باد میشود و نه در "جای" دیگر.
چیزها در جا، جابجا میشوند و جا، یک چیز نیست که
نیاز به جایی برای جنبش و دگرگونی داشته باشد-
درست مانند زمان که شما از "گذر" آن پیر میشوید ولی
خود زمان از گذر خودش پیر نمیشود. چون زمان یک "چیز"
نیست که بتواند گذر زمان (خود) را سهش[٩] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa995c79) نماید.
از اینکه زمان شما را می گیرم ناراحتم. اما با اینکه احساس میکنم متوجه می شوم شما چه منظوری دارید اما در درستی بعضی از آنها شک دارم.
به عنوان مثال:
جا (بستر هستی) ، یک ویژگی درونی این جهان است.
این را از کجا فهم کرده ایم؟ آیا آروین یا منطقی انسانی ما را به اینجا رسانده که اطمینان داشته باشیم جا ویژگی درونی است؟ چه اشکالی دارد اگر بادکنک جهان ما بر پوسته بادکنکی بزرگتر ، کش بیاید؟ و این کشیده شدن وابسته به بادکنکی بزرگتر که در جایی دیگر کش می آید باشد؟
جا و اسپاش[١] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa363d0c) در جهان هست ولی جهان در جایی نیست.
این را چطور متوجه شدیم ؟ مگر ما از مرزهای فضا-زمان عبور کرده ایم؟ که اطمینان داریم جهان در جایی نیست؟
یکی با جنبش در اسپاس و یکی با جنبش با اسپاش.
جنبش در اسپاش که موضوع بحث ما نیست و جنبش با اسپاش را هم می پذیرم و مثال های مربوط به آن(مورچه و افراد روی صندلی خانه و..) را هم می پذیرم و قبول دارم.
جا، دارای ویژگی سرشتین[٨] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa82cdae) گسترش یا فروکش در خود است.
جا خودش در خودش باد میشود و نه در "جای" دیگر.
چیزها در جا، جابجا میشوند و جا، یک چیز نیست که
نیاز به جایی برای جنبش و دگرگونی داشته باشد-
جا، دارای ویژگی سرشتین[٨] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa82cdae) گسترش یا فروکش در خود است.
جا خودش در خودش باد میشود و نه در "جای" دیگر.
اگر گفته می شد جا، در جهان ما، در بعدی غیر قابل درک باد می شود باز قابل قبول تر بود تا جابجا شدن در خود!
باد شدن را بشر از کارکرد چیزی شبیه بادکنک متوجه شده و بادکنک هم چیزی بوده که در جایی(جهان ما) جنبش میکرده. حالا اینکه ما نمی دانیم بیرون این توده عظیم ماده چیزی وجود دارد یا نه؟ آیا میتواند ما را به این مفهوم برساند که قطعا و یقینا جا در خودش باد میشود؟؟؟(آیا تا به حال باد شدن در خود،آروین شده است؟)
باد شدن در جهان ما هیچگاه در خودش نبوده که حالا بتوانیم مدلسازی ذهنی چند فیزیک دان را(داستان بادکنک در جایی که جایی نیست!) جوابی قطعی و یقینی بدانیم
چیزها در جا، جابجا میشوند
این را می پذیرم
و جا، یک چیز نیست که
نیاز به جایی برای جنبش و دگرگونی داشته باشد-
این را از کجا فهمیدیم ؟ مگر از مرزهای فضا-زمان عبور کرده ایم؟؟
چه اشکالی دارد که بادکنک ما بخشی از پوسته بادکنکی بیرونی که اتفاقا آن هم در جایی در حال انبساط است باشد؟
درست مانند زمان که شما از "گذر" آن پیر میشوید ولی
خود زمان از گذر خودش پیر نمیشود. چون زمان یک "چیز"
نیست که بتواند گذر زمان (خود) را سهش[٩] (http://www.daftarche.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D9%88-%D9%81%D9%86%D8%AF%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-22/%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8 C-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B2%D8%AF%DA%A9-%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%AF-437/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-21.html#pa995c79) نماید.
مثال جالبی است اما ارتباط آن با بحث کمی مشکوک است چون پیر شدن و سهش زمان توسط خودش 2 چیز متفاوت است>>> پیر شدن موجود، بخشی از طبیعت زنده آن و مربوط به ژن تایمر است که فرمان میدهد دخلش را بیاورید!!! دیگر کارایی ندارد!!
اما زمانی که شما از آن سخن میگویید به احتمال قریب به یقین مشتی پالس الکتریکی و کارکرد سلول های خاکستری است!! که از جنبش اشیاء، گذر زمان را فهمیده. مثل فردی که خواب است و بیدار که شد گذر زمان را درک نمی کند.
این که زمان حس ندارد که گذرش را بفهمد درست است اما با اینکه مثال درست است ، ارتباطش را با بحث نمی فهمم.
مزدك بامداد
02-05-2014, 12:15 AM
چه اشکالی دارد اگر بادکنک جهان ما بر پوسته بادکنکی بزرگتر ، کش بیاید؟
هر چه در این جهان هست، دارای گسترا های برابر شمار است، هیچ چیزی نیست
که برای نمونه تنها دوگسترایی باشد و برای نمونه رج یا تیل هندسی، تنها ،
هستی درونویری دارند و نه برونویری . بر این پایه اگر گستراهای دیگر هم باشند،
در ما هم هستند. از اینرو نمیتوان گفت که چیزی که ( برای نمونه جهان ما) درون
یک چیز دیگر است، گسترایان کمتری دارد. بزبان دیگر نمیشود بگونه ی
پیش انگاشت، پذیرفت که جهانی هست که یک یا چند گسترا بیش از جهان
ما دارد و جهان ما بخشی از ان است.!
مثال جالبی است اما ارتباط آن با بحث کمی مشکوک است
ما هم تنها برای دریافت بهتر و گیرا بودن آن آوردیم و اینکه چاقو دسته اش را نمیبرد.
•
پارسیگر
m@hdi
02-05-2014, 10:22 AM
اگه قطب های شمال و جنوب که از یخ هستند همگی آب شوند آیا همه خشکی های زمین زیر آب میروند؟
homayoun
02-06-2014, 05:37 PM
برای کارنگرفتن از کارواژه فهمیدن هنگامی که در خانه یا جایی گفت و گو میکنیم
چه پیشنهادی دارید؟
برای نمونه اگه من بگم. این رو هرچی زور بزنی درنمییابی
دوستان میگن...این دیوانست؟؟
راهی نیست چیز دیگر بگیم؟
m@hdi
02-08-2014, 06:12 PM
با صحیح در نظر گرفتن جبرگرایی و همینطور برخی رویاهای صادقه یا دژاووها آیا میتوان این دو را به یکدیگر ربط داد؟
مزدك بامداد
02-08-2014, 11:17 PM
برای کارنگرفتن از کارواژه فهمیدن هنگامی که در خانه یا جایی گفت و گو میکنیم
چه پیشنهادی دارید؟
برای نمونه اگه من بگم. این رو هرچی زور بزنی درنمییابی
دوستان میگن...این دیوانست؟؟
راهی نیست چیز دیگر بگیم؟
hushidan *
مزدك بامداد
02-08-2014, 11:24 PM
.
با صحیح در نظر گرفتن جبرگرایی و همینطور برخی رویاهای صادقه یا دژاووها آیا میتوان این دو را به یکدیگر ربط داد؟na, nemishavad. dejavu yek irang e viri ast, barxâste az kâsti e karkarde maghz. rooyâ hây e râstin ham peyrow e dargiri hâye viri e zamân e bidâri az yeksoo, vaz sooy e digar, dorost darâmadane baxtaki o âmâri ânhâst
مزدك بامداد
02-09-2014, 12:49 AM
اگه قطب های شمال و جنوب که از یخ هستند همگی آب شوند آیا همه خشکی های زمین زیر آب میروند؟
آندو سرگاه همگی از یخ درست نشده اند. یخ های آنجا دوگونه است، یکی یخهای روی خشکی
که بویژه سرگاه پادخرسی ( قطب جنوب) چنین است (map 1) و دیگر یخهای روی دریا ، که بیشتر،
سرگاه خرسی (قطب شمال) اینگونه است. یخهایی که در روی دریا هستند، بخش بیشترشان درون
آب هست( image2) و اگر اینها آب بشوند، دگرگونی چندانی در تراز آبها پیش نمیآید،( قانون ارشمیدس)،
ولی اگر یخهایی که روی خشکی ها هستند، مانند یخچال های کوهستانی اروپا و ایسلند و گرونلند و
همچنین یخهای سرگاه پادخرسی. آب شوند، دچار بالا آمدن تراز دریا خواهیم شد ولی از سوی
دیگر، چون این یخها در سنجش با توده ی آبهای گویال زمین، اندک هستند، تنها بخشهای پست
جشکاد ها به زیر آب خواهند رفت، مانند بنگالادش و هلند و نیمی از شمال آلمان و فرانسه شاید.(map 3)
بزبان دیگر ، آبها تا ۷۰ متر بالا خواهند آمد و همه ی سرزمین هایی که زیر هفتاد متر از تراز
دریا جای دارند، از یک تا هفتاد متر تکابیده خواهند شد.
•
3557
2
3559
3
3558
سرگاه = pole
پاد = anti
خرس = arctos
خرسی = arctic ( جایگاه ستارگان دُمب خرس بزرگ)
antarctic = پادخرسی
پارسیگر
m@hdi
02-09-2014, 02:36 PM
na, nemishavad. dejavu yek irang e viri ast, barxâste az kâsti e karkarde maghz. rooyâ hây e râstin ham peyrow e dargiri hâye viri e zamân e bidâri az yeksoo, vaz sooy e digar, dorost darâmadane baxtaki o âmâri ânhâst
متوجه نشدم میشود به فارسی بگویید؟
Theodor Herzl
02-09-2014, 03:01 PM
مزدک گرامی شما از کجا انقدر ایران دوست و علاقمند به پارسی شدید؟ من هرچه مارکسیست - لنینیست دیدم جهان وطن بوده است!
مزدك بامداد
02-09-2014, 04:16 PM
نوشته اصلی از سوی مزدك بامداد نمایش پست ها
na, nemishavad. dejavu yek irang e viri ast, barxâste az kâsti e karkarde maghz. rooyâ hây e râstin ham peyrow e dargiri hâye viri e zamân e bidâri az yeksoo, vaz sooy e digar, dorost darâmadane baxtaki o âmâri ânhâst
متوجه نشدم میشود به فارسی بگویید؟
پارسی بود خب، با دبیره ی لاتین:
translitaration =
نه ، نمیشود. دژاوو، یک ایرنگ ویری است ، برخاسته از کاستی کارکرد مغز.
خوابهای راستین هم پیرو درگیری های ویریِ زمان بیداری از یکسو، وز سوی
دیگر، درست درآمدن بختکی و آماری آنهاست:
برای نمونه، دایی شما بیمار است و هر دم بیم آن میرود که بمیرد. خب، شما شب
خواب مردن او را میتوانید ببینید و اگر فردایش او مـُرد، گمان میکنید که این آگاهی از
آسمان به شما فرستاده شده است! اگر هم نمرد ، بخود میگویید که لابد شام سنگین خوردید!
•
پارسیگر
مزدك بامداد
02-09-2014, 04:46 PM
مزدک گرامی شما از کجا انقدر ایران دوست و علاقمند به پارسی شدید؟ من هرچه مارکسیست - لنینیست دیدم جهان وطن بوده است!
نه همچه چیزی نیست، جهان میهنی با میهن دوستی هیچ ستیزی ندارد
و برای نمونه، کمبونیستهای شوروی در جنگ جهانی دوم، بیش از اینکه
از کموینسم پدافند میکردند، از میهن خود پدافند میکردند. این داستان
میهن پرستی نیست، داستان ملی گرایی ( ناسیونالیسم) و خودبهتر شماری
است که در کمونیسم نگوهیده است و برای همین دم از انترناسیونایسم
زده میشود که برابر جهان-میهنی نیست. در کمونیسم میگویند که مردم جهان
با هم سزامندی های یکسان دارند، از هر ملتی که باشند، و ستیز هومن،
در تراز ملی و میان ملت ها نیست، میان رده های بهره کش و بهره ده است
و اینکه کارگران جهان، جدای اینکه از چه ملتی هستند، باید باهم همبسته
باشند و این همبستگی فراملیتی ( international solidarity ) است
که میتواند همه ی هومن را از بدبختی به گاری بسته شدن رهایی بخشد.
ترفند سرمایه داران برای جدا کردن کارگران جهان هم همین است که میگویند
تو کارگر آریایی هستی و از عرب یا یهود و .. بهتری، یادر آلمان میگویند این کارگران
ترک جای شما را در" بازار کار" (!) گرفته اند و گناه بیکاری شما آنها هستند و نه
سازوکار سرمایه داری و ترفند های انگل های مفت خور همبودین. اینجوری، با
پیروی از زبانزد رومی divide et impera ( جدایی بیفکن و فرمان بران )، میکوشند
با کژسود جستن از ناآگاهی کارگران، جنگ میان ملت ها، برکشیدن " فراتنی ملی "،
و ... خود را که دشمن مهادین همه هومنی در همه ی زمانه های تاریخی بوده اند،
به فراموشی سپرده و به زیر فرش جاروب کنند. ولی میهن پرستی، پدافند از خانه
و کاشانه، و فرهنگ و زبان، یک سرشت زادی و یک کار پسندیده است و هرچند
که مادران دیگران خوشگلتر باشند، شما مادر خود را بیشتر دوست دارید چون
هستی شما از آن سرچشمه میکیرد. پس کمونیست بودن، برابر یکدست شدن همه ی
فرهنگها و زبان ها و آیین ها و خوی ها و .. نیست و کمونیست های ایرانی میتوانند
همچنان آبگوشت بخورند و کمونیستهای امریکا، هات داگ و کمونیست های روس،
بورشچ نوش جان کنند. شور بختانه از انجا که مردم ایران بیشتر بیسواد و خنگ بار
امده اند، نمیتوانند فرایافت های باریک را از هم بازشناسند، ملی گرایی/میهندوستی
را یکی و یکسان می انگارند و همبستگی اینترناسیونال را برابر یکنواخت و همگون
شدن همه و کنار رفتن همه فرهنگ های بومی در برابر یک فرهنگ چیره میشمارند.
کسانی مانند احسان طبری با همه ی کمونیست بودن، ایراندوست و میهن دوست هم
بودند (یکی از انگیزه های من برای گراییدن بسوی ادبسار و زبان پارسی هم همین کس
بوده است.) و کارهایی که حزب توده ی ایران در راستای کمونیسم کرده، همزمان یک جور
میهن پرستی هم بوده است، چرا که میهن ما/شما در یک بافتار جهانی هم گرفتار است.
بیشتر چپول ها یا چپ های ایران هم بیشتر همین برداشت کج را داشتند و به انگیزه ی
سستی زبان "فارسی " ، patriotism را برابر nationalism یا شوونیسم شمرده و
internationalism را برابر بی میهنی یا جهان میهنی . از سوی دیگر گرچه جهان
میهن همگان است ولی هر گلی (یا گوهی!) ،جای خود را در این باغ دارد! پرسمان
بر سر این است که همه رنجبران، با همه ی دگرسانی های خود، دست بدست هم بدهند
که جهان را به یاری هم از انگل ها پاک کنند و نه اینکه به بهانه های پوچ و سرمایهدارساخته،
توی سر همدیگر بزنند و بزرگترین ترس سرمایه داران از همینست!
•
پارسیگر
m@hdi
02-16-2014, 05:42 PM
آیا فیزیک کوانتوم ناقض علیت است؟ اگر بله به چه شکل؟
Aria Farbud
02-24-2014, 03:06 PM
درود بر مزدک فرزانه
واژگشت چیست؟
چراییِ واژگشتِ 57 چه بود؟
پارسیگر
m@hdi
02-25-2014, 12:07 PM
آیا شما امکان زندگی دوباره را از نقطه نظر علمی ممکن میدانید؟ (مثلا تکرار انفجار بزرگ)
shahin
01-01-2015, 09:41 AM
پرسشی از شما دارم مزدک گرامی، هنگامی که داشتم با خودم حرف میزدم، این پرسش برام پیش اومد که من دارم با کی حرف میزنم ؟ آیا تنها ویر و اندیشه مان ما را کنترل میکند یا چیزدیگری درمیان هست ؟ من کیست؟ پیشاپیش سپاس.
Powered by vBulletin® Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.