PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ترانه ها و اشعار منقد دین و سیاست دینی



Agnostic
02-14-2012, 02:34 PM
دوستان در این تاپیک ترانه ها و اشعار منقد دین و حکومت دینی را بنویسید

---------- ارسال جدید اضافه شده در 05:02 pm ---------- ارسال قبلی در 04:58 pm ----------

بزن باران آواز حبیب محبیان:

بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
/بزن باران که به چشمان یاران /جهان تاریک و دریا واژگون است
/بزن باران که به چشمان یاران /جهان تاریک و دریا واژگون است
/بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
/بزن باران که دین را دام کردند /شکار خلق و صید خام کردند
/بزن باران خدا بازیچه ای شد /که با آن کسب ننگ و نام کردند
/بزن باران به نام هرچه خوبیست /به زیر آوار گاه پایکوبیست
/مزار تشنه جویباران پر از سنگ /بزن باران که وقت لای روبیست
/بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
/بزن باران و شادی بخش جان را /بباران شوق و شیرین کن زمان را
/به بام غرقه در خون دیارم /به پا کن پرچم رنگین کمان را
بزن باران که بیصبرند یاران /نمان خاموش! گریان شو! بباران!
/بزن باران بشوی آلودگی را /ز دامان بلند روزگاران
/بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است
/بزن باران که دین را دام کردند /شکار خلق و صید خام کردند
/بزن باران خدا بازیچه ای شد /که با آن کسب ننگ و نام کردند
/بزن باران به نام هرچه خوبیست /به زیر آوار گاه پایکوبیست
/مزار تشنه جویباران پر از سنگ /بزن باران که وقت لای روبیست
/بزن باران بهاران فصل خون است /بزن باران که صحرا لاله گون است

---------- ارسال جدید اضافه شده در 05:04 PM ---------- ارسال قبلی در 05:02 PM ----------

بزن باران 2 - سراینده م سحر - خواننده حبیب


تاریخ سرایش : 19 تیرماه 1360 ، پاریس

بــــزن بـــــاران
..
بزن باران بهاران فصلِ خون است

خیابان سرخ و صحرا لاله گون است

بزن باران که بی چشمان ِ خورشید

جهان در تیه ِ ظلمت واژگون است
.

بزن باران نسیم از رفتن افتاد

بزن باران دل از دل بستن افتاد

بزن باران به رویشخانهء خاک

گـُل از رنگ و گیاه از رُستن افتاد
.

بزن باران که دیوان در کمین اند

پلیدان در لباس ِ زُهد و دین اند

به دشتستان ِ خون و رنج ِ خوبان

عَلمداران ِ وحشت خوشه چین اند
.

بزن باران ستمکاران به کارند

نهان در ظلمت ، اما بی شمارند

بزن باران ، خدارا صبر بشکن

که دیوان حاکم ِ مُلک و دیارند
.
. .
بزن باران فریب آئینه دار است

زمان یکسر به کام ِ نابکار است

به نام ِ آسمان و خدعهء دین

بر ایرانشهر ، شیطان شهریار است.


سکوت ِ ابر را گاه ِ شکست است

بزن باران که شیخ ِ شهر مست است

ز خون ِ عاشقان پیمانهء سرخ

به دست ِ زاهدان ِ شب پرست است
.

بزن باران وگریان کن هوا را

سکون بر آسمان بشکن ، خدارا

هزاران نغمه در چنگ ِ زمان ریز

ببار آن نغمه های آشنا را
.

بزن باران جهان را مویه سرکن

به صحرا بار و دریا را خبر کن

بزن باران و گــَرد از باغ برگیر

بزن باران و دوران دگر کن

.
بزن باران به نام ِ هرچه خوبی ست

بیفشان دست ، وقتِ پایکوبی ست

مزارع تشنه ، جوباران پُر از سنگ

بزن باران که گاه ِ لایروبی ست
.
. .
بزن باران و شادی بخش جان را

بباران شوق و شیرین کن زمان را

به بام ِ غرقه در خون ِ دیارم

بپا کن پرچم ِ رنگین کمان را
.

بزن باران که بی صبرند یاران

نمان خاموش ، گریان شو ، بباران

بزن باران بشوی آلودگی را

ز دامان ِ بلند ِ روزگاران

Agnostic
02-16-2012, 02:04 PM
اللهُ اکبر گفتن


ازین«بیداری»ات، ای«خفتهء چند»ـ

چنان صید ِ غمم ، کز خفتن ِ تو

به رنجم آنچنان از خامُشی هات
کزین « الله ُاکبر » گفتن ِ تو ! ـ



نمی دانم چه در اندیشه داری

که با «اللهُ اکبر» می خروشی؟
چه نقصی دارد آزادی که آنرا
به الله و به اکبر می فروشی ؟



بر آزادی زبانت را که بسته ست

مگر این واژه با جانت قرین نیست ؟
مگر زنجیر باف و قلعه بانت
به خاک میهنت ارباب دین نیست؟



مگر خون جوانان تو صد سال

نثار راه آزادی نبوده ست؟
نمی بینی که خون می جوشد از خاک ؟
نمی بینی که رگهاشان گشودست؟


مگر ساطور در دست خداگوی

مگر قصاب ، آن مرد خدا نیست؟

مگر چشم تو بر دیدار بسته ست ؟
مگر گوشت به گفتار آشنا نیست؟



غرامت را چه باید داد زین بیش

که تزویرت به دل کاری نباشد؟
وز اوهام تو زینسان بر دل خاک
ز دلها سیل خون جاری نباشد؟


چه باید کرد تا از دشمن خویش

شناسی باز یکدم دوستان را؟

که نسپاری به دزدان تبرزن
چنین آسوده باغ و بوستان را؟



نمی بینی ددان بر سرزمینت

خدا را جانی و جلاد کردند؟
زمنبر آتش دوزخ گرفتند
به مسجد سجده بر بیداد کردند؟


بگو ای غرقه در وحشت ، چه بوده ست

ازین اللهُ اکبر گفتنت سود؟

به جز تاریکی و جهل و چپاول؟
دل صدپاره و زخم نمکسود ؟

م.سحر
14.2.2011
http://msahar.blogspot.com/2012/02/blog-post_14.html