PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را دیدن نمیکنید برای دیدن کامل نوشته‌یِ و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رباعیات «خیام»



Mehrbod
03-19-2011, 02:00 AM
«رباعیات خیام»


برخیز و بیا بتا برای دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما

* * *

چون عهده نمی شود کسی فردا را حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را

* * *

قرآن که مهین کلم خوانند آن را گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم کاندر همه جا مدام خوانند آن را

* * *

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا

* * *

هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لله رخ و چو سرو بالست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا

* * *

مائیم و می و مطرب و این کنج خراب جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

* * *

آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

* * *

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی باده ارغوان نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

* * *

اکنون که گل سعادتت پربار است دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمنی غدار است دریافتن روز چنین دشوار است

* * *

امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

* * *

ای آمده از عالم روحانی تفت حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده ای خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت

* * *

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه تست

* * *

ای دل چو زمانه می کند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند زان پیش که سبزه بردمد از خاکت

* * *

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق نسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند ز آنروی که هست کس نمیداند گفت

* * *

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او می بینی دستي ست که برگردن یاری بوده ست

* * *

این کوزه که آبخواره مزدوری است از دیده شاهست و دل دستوری است
هر کاسه می که بر کف مخموری است از عارض مستی و لب مستوری است

* * *

این کهنه رباط را که عالم نام است و آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی ست که وامانده صد جمشید است قصریست که تکیه گاه صد بهرام است

* * *

این یکد و سه روز نوبت عمر گذشت چون آب بجویبار و چون باد بدشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده ست و روزی که گذشت

* * *

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است در صحن چمن روی دلفروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

* * *

پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است گردنده فلک نیز به کاری بوده است
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشم نگاری بوده است







بارگیری همه چامه‌ها:


http://www.filedude.com/download/NUMRI0d7kr90cfa6f6c0
http://fileape.com/dl/JdYVV00fiTpLt1AG

sonixax
03-19-2011, 02:56 AM
در کارگه کورزه گری رفتم دوش ، دیدم دو هزار کوزه گویا و خمویش
ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش ، کو کوزه خر و کوزه گر و کوزه فروش

-----------------------------------------------------------------------

بر رهگذرم هزار جا دام نهی ، گویی که بگیرمت اگر گام نهی
یک لحظه جهان زحکم تو خالی نیست ، حکمم تو کنی و عاصیم نام نهی

----------------------------------------------------------------------

یکی هم توی امضام هست :4:

Mehrbod
03-20-2011, 01:38 AM
یکی هم توی امضام هست :4:




:53:

توی زیرنویست که یکی از بهترین‌هاشه ...

---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:38 am ---------- ارسال قبلی در 01:33 am ----------





تا چند زنم بروی دریاها خشت بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت

* * *

ترکیب پیاله ای که درهم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست از مهر که پیوست و به کین که شکست

* * *

ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو گردی و نسیمی و غباری و دمی است

* * *

چون ابر به نوروز رخ لله بشست برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست فردا همه از خاک تو برخواهد رست

* * *

چون بلبل مست راه در بستان یافت روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت دریاب که عمر رفته را نتوان یافت

* * *

چون چرخ بکام یک خردمند نگشت خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
چون باید مرد و آرزوها همه هشت چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت

* * *

چون لله بنوروز قدح گیر بدست با لله رخی اگر ترا فرصت هست
می نوش بخرمی که این چرخ کهن ناگاه ترا چون خاک گرداند پست

* * *

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

* * *

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست چون هست بهرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست پندار که هرچه نیست در عالم هست

* * *

خاکی که بزیر پای هر نادانی است کف صنمی و چهره ی جانانی است
هر خشت که بر کنگره ایوانی است انگشت وزیر یا سلطانی است

Mehrbod
05-14-2011, 12:31 AM
Omar Xayyam - The Rubayi'at

Narrated by Lloyd James



پیوند بارگیری: http://listentogenius.com/recordings/TheRubaiyat.mp3



WAKE! For the Sun, who scatter'd into flight
The Stars before him from the Field of Night,
Drives Night along with them from Heav'n, and strikes
The Sultan's Turret with a Shaft of Light.

Before the phantom of False morning died,
Me thought a Voice within the Tavern cried,
"When all the Temple is prepared within,
"Why nods the drowsy Worshiper outside?"

And, as the Cock crew, those who stood before
The Tavern shouted—"Open then the Door!
"You know how little while we have to stay,
And, once departed, may return no more."

Now the New Year reviving old Desires,
The thoughtful Soul to Solitude retires,
Where the WHITE HAND OF MOSES on the Bough
Puts out, and Jesus from the Ground suspires.

Iram indeed is gone with all his Rose,
And Jamshyd's Sev'n-ring'd Cup where no one knows;
But still a Ruby kindles in the Vine,
And many a Garden by the Water blows.

And David's lips are lockt; but in divine
High-piping Pehlevi, with "Wine! Wine! Wine!
"Red Wine!"—the Nightingale cries to the Rose
That sallow cheek of hers to' incarnadine.

Come, fill the Cup, and in the fire of Spring
Your Winter garment of Repentance fling:
The Bird of Time has but a little way
To flutter—and the Bird is on the Wing.

Whether at Naishapur or Babylon,
Whether the Cup with sweet or bitter run,
The Wine of Life keeps oozing drop by drop,
The Leaves of Life keep falling one by one.

Each Morn a thousand Roses brings, you say:
Yes, but where leaves the Rose of Yesterday?
And this first Summer month that brings the Rose
Shall take Jamshyd and Kaikobad away.

Well, let it take them! What have we to do
With Kaikobad the Great, or Kaikhosru?
Let Zal and Rustum bluster as they will,
Or Hatim call to Supper—heed not you.

With me along the strip of Herbage strown
That just divides the desert from the sown,
Where name of Slave and Sultan is forgot—
And Peace to Mahmud on his golden Throne!

A Book of Verses underneath the Bough,
A Jug of Wine, a Loaf of Bread—and Thou
Beside me singing in the Wilderness—
Oh, Wilderness were Paradise enow!

Some for the Glories of This World; and some
Sigh for the Prophet's Paradise to come;
Ah, take the Cash, and let the Credit go,
Nor heed the rumble of a distant Drum!

Look to the blowing Rose about us—"Lo,
Laughing," she says, "into the world I blow,
At once the silken tassel of my Purse
Tear, and its Treasure on the Garden throw."

And those who husbanded the Golden grain,
And those who flung it to the winds like Rain,
Alike to no such aureate Earth are turn'd
As, buried once, Men want dug up again.

The Worldly Hope men set their Hearts upon
Turns Ashes—or it prospers; and anon,
Like Snow upon the Desert's dusty Face,
Lighting a little hour or two—is gone.

Think, in this batter'd Caravanserai
Whose Portals are alternate Night and Day,
How Sultan after Sultan with his Pomp
Abode his destined Hour, and went his way.

They say the Lion and the Lizard keep
The courts where Jamshyd gloried and drank deep:
And Bahram, that great Hunter—the Wild Ass
Stamps o'er his Head, but cannot break his Sleep.

I sometimes think that never blows so red
The Rose as where some buried Caesar bled;
That every Hyacinth the Garden wears
Dropt in her Lap from some once lovely Head.

And this reviving Herb whose tender Green
Fledges the River-Lip on which we lean—
Ah, lean upon it lightly! for who knows
From what once lovely Lip it springs unseen!

Ah, my Beloved, fill the Cup that clears
TO-DAY of past Regrets and future Fears:
To-morrow—Why, To-morrow I may be
Myself with Yesterday's Sev'n thousand Years.

For some we loved, the loveliest and the best
That from his Vintage rolling Time hath prest,
Have drunk their Cup a Round or two before,
And one by one crept silently to rest.

And we, that now make merry in the Room
They left, and Summer dresses in new bloom,
Ourselves must we beneath the Couch of Earth
Descend—ourselves to make a Couch—for whom?

Ah, make the most of what we yet may spend,
Before we too into the Dust descend;
Dust into Dust, and under Dust to lie,
Sans Wine, sans Song, sans Singer, and—sans End!

Alike for those who for TO-DAY prepare,
And those that after some TO-MORROW stare,
A Muezzin from the Tower of Darkness cries,
"Fools! your Reward is neither Here nor There."

Why, all the Saints and Sages who discuss'd
Of the Two Worlds so wisely—they are thrust
Like foolish Prophets forth; their Words to Scorn
Are scatter'd, and their Mouths are stopt with Dust.

Myself when young did eagerly frequent
Doctor and Saint, and heard great argument
About it and about: but evermore
Came out by the same door where in I went.

With them the seed of Wisdom did I sow,
And with mine own hand wrought to make it grow;
And this was all the Harvest that I reap'd—
"I came like Water, and like Wind I go."

Into this Universe, and Why not knowing
Nor Whence, like Water willy-nilly flowing;
And out of it, as Wind along the Waste,
I know not Whither, willy-nilly blowing.

What, without asking, hither hurried Whence?
And, without asking, Whither hurried hence!
Oh, many a Cup of this forbidden Wine
Must drown the memory of that insolence!

Up from Earth's Center through the Seventh Gate
I rose, and on the Throne of Saturn sate,
And many a Knot unravel'd by the Road;
But not the Master-knot of Human Fate.

There was the Door to which I found no Key;
There was the Veil through which I might not see:
Some little talk awhile of ME and THEE
There was—and then no more of THEE and ME.

Earth could not answer; nor the Seas that mourn
In flowing Purple, of their Lord Forlorn;
Nor rolling Heaven, with all his Signs reveal'd
And hidden by the sleeve of Night and Morn.

Then of the THEE IN ME who works behind
The Veil, I lifted up my hands to find
A lamp amid the Darkness; and I heard,
As from Without—"THE ME WITHIN THEE BLIND!"

Then to the Lip of this poor earthen Urn
I lean'd, the Secret of my Life to learn:
And Lip to Lip it murmur'd—"While you live,
"Drink!—for, once dead, you never shall return."

I think the Vessel, that with fugitive
Articulation answer'd, once did live,
And drink; and Ah! the passive Lip I kiss'd,
How many Kisses might it take—and give!

For I remember stopping by the way
To watch a Potter thumping his wet Clay:
And with its all-obliterated Tongue
It murmur'd—"Gently, Brother, gently, pray!"

And has not such a Story from of Old
Down Man's successive generations roll'd
Of such a clod of saturated Earth
Cast by the Maker into Human mold?

And not a drop that from our Cups we throw
For Earth to drink of, but may steal below
To quench the fire of Anguish in some Eye
There hidden—far beneath, and long ago.

As then the Tulip for her morning sup
Of Heav'nly Vintage from the soil looks up,
Do you devoutly do the like, till Heav'n
To Earth invert you—like an empty Cup.

Perplext no more with Human or Divine,
To-morrow's tangle to the winds resign,
And lose your fingers in the tresses of
The Cypress-slender Minister of Wine.

And if the Wine you drink, the Lip you press,
End in what All begins and ends in—Yes;
Think then you are TO-DAY what YESTERDAY
You were—TO-MORROW you shall not be less.

So when that Angel of the darker Drink
At last shall find you by the river-brink,
And, offering his Cup, invite your Soul
Forth to your Lips to quaff—you shall not shrink.

Why, if the Soul can fling the Dust aside,
And naked on the Air of Heaven ride,
Were't not a Shame—were't not a Shame for him
In this clay carcass crippled to abide?

'Tis but a Tent where takes his one day's rest
A Sultan to the realm of Death addrest;
The Sultan rises, and the dark Ferrash
Strikes, and prepares it for another Guest.

And fear not lest Existence closing your
Account, and mine, should know the like no more;
The Eternal Saki from that Bowl has pour'd
Millions of Bubbles like us, and will pour.

When You and I behind the Veil are past,
Oh, but the long, long while the World shall last,
Which of our Coming and Departure heeds
As the Sea's self should heed a pebble-cast.

A Moment's Halt—a momentary taste
Of BEING from the Well amid the Waste—
And Lo!—the phantom Caravan has reach'd
The NOTHING it set out from—Oh, make haste!

Would you that spangle of Existence spend
About THE SECRET—quick about it, Friend!
A Hair perhaps divides the False from True—
And upon what, prithee, may life depend?

A Hair perhaps divides the False and True;
Yes; and a single Alif were the clue—
Could you but find it—to the Treasure-house,
And peradventure to THE MASTER too;

Whose secret Presence through Creation's veins
Running Quicksilver-like eludes your pains;
Taking all shapes from Mah to Mahi and
They change and perish all—but He remains;

A moment guessed—then back behind the Fold
Immerst of Darkness round the Drama roll'd
Which, for the Pastime of Eternity,
He doth Himself contrive, enact, behold.

But if in vain, down on the stubborn floor
Of Earth, and up to Heav'n's unopening Door,
You gaze TO-DAY, while You are You—how then
TO-MORROW, when You shall be You no more?

Waste not your Hour, nor in the vain pursuit
Of This and That endeavor and dispute;
Better be jocund with the fruitful Grape
Than sadden after none, or bitter, Fruit.

You know, my Friends, with what a brave Carouse
I made a Second Marriage in my house;
Divorced old barren Reason from my Bed,
And took the Daughter of the Vine to Spouse.

For "Is" and "Is-not" though with Rule and Line
And "UP-AND-DOWN" by Logic I define,
Of all that one should care to fathom, I
was never deep in anything but—Wine.

Ah, by my Computations, People say,
Reduce the Year to better reckoning?—Nay,
'Twas only striking from the Calendar
Unborn To-morrow and dead Yesterday.

And lately, by the Tavern Door agape,
Came shining through the Dusk an Angel Shape
Bearing a Vessel on his Shoulder; and
He bid me taste of it; and 'twas—the Grape!

The Grape that can with Logic absolute
The Two-and-Seventy jarring Sects confute:
The sovereign Alchemist that in a trice
Life's leaden metal into Gold transmute;

The mighty Mahmud, Allah-breathing Lord,
That all the misbelieving and black Horde
Of Fears and Sorrows that infest the Soul
Scatters before him with his whirlwind Sword.

Why, be this Juice the growth of God, who dare
Blaspheme the twisted tendril as a Snare?
A Blessing, we should use it, should we not?
And if a Curse—why, then, Who set it there?

I must abjure the Balm of Life, I must,
Scared by some After-reckoning ta'en on trust,
Or lured with Hope of some Diviner Drink,
To fill the Cup—when crumbled into Dust!

Of threats of Hell and Hopes of Paradise!
One thing at least is certain—This Life flies;
One thing is certain and the rest is Lies;
The Flower that once has blown for ever dies.

Strange, is it not? that of the myriads who
Before us pass'd the door of Darkness through,
Not one returns to tell us of the Road,
Which to discover we must travel too.

The Revelations of Devout and Learn'd
Who rose before us, and as Prophets burn'd,
Are all but Stories, which, awoke from Sleep
They told their comrades, and to Sleep return'd.

I sent my Soul through the Invisible,
Some letter of that After-life to spell:
And by and by my Soul return'd to me,
And answer'd "I Myself am Heav'n and Hell:"

Heav'n but the Vision of fulfill'd Desire,
And Hell the Shadow from a Soul on fire,
Cast on the Darkness into which Ourselves,
So late emerged from, shall so soon expire.

We are no other than a moving row
Of Magic Shadow-shapes that come and go
Round with the Sun-illumined Lantern held
In Midnight by the Master of the Show;

But helpless Pieces of the Game He plays
Upon this Chequer-board of Nights and Days;
Hither and thither moves, and checks, and slays,
And one by one back in the Closet lays.

The Ball no question makes of Ayes and Noes,
But Here or There as strikes the Player goes;
And He that toss'd you down into the Field,
He knows about it all—HE knows—HE knows!

The Moving Finger writes; and, having writ,
Moves on: nor all your Piety nor Wit
Shall lure it back to cancel half a Line,
Nor all your Tears wash out a Word of it.

And that inverted Bowl they call the Sky,
Whereunder crawling coop'd we live and die,
Lift not your hands to It for help—for It
As impotently moves as you or I.

With Earth's first Clay They did the Last Man knead,
And there of the Last Harvest sow'd the Seed:
And the first Morning of Creation wrote
What the Last Dawn of Reckoning shall read.

YESTERDAY This Day's Madness did prepare;
TO-MORROW's Silence, Triumph, or Despair:
Drink! for you not know whence you came, nor why:
Drink! for you know not why you go, nor where.

I tell you this—When, started from the Goal,
Over the flaming shoulders of the Foal
Of Heav'n Parwin and Mushtari they flung,
In my predestined Plot of Dust and Soul.

The Vine had struck a fiber: which about
It clings my Being—let the Dervish flout;
Of my Base metal may be filed a Key
That shall unlock the Door he howls without.

And this I know: whether the one True Light
Kindle to Love, or Wrath consume me quite,
One Flash of It within the Tavern caught
Better than in the Temple lost outright.

What! out of senseless Nothing to provoke
A conscious Something to resent the yoke
Of unpermitted Pleasure, under pain
Of Everlasting Penalties, if broke!

What! from his helpless Creature be repaid
Pure Gold for what he lent him dross-allay'd—
Sue for a Debt he never did contract,
And cannot answer—Oh the sorry trade!


Oh Thou, who didst with pitfall and with gin
Beset the Road I was to wander in,
Thou wilt not with Predestined Evil round
Enmesh, and then impute my Fall to Sin!

Oh Thou, who Man of baser Earth didst make,
And ev'n with Paradise devise the Snake:
For all the Sin wherewith the Face of Man
Is blacken'd—Man's forgiveness give—and take!

As under cover of departing Day
Slunk hunger-stricken Ramazan away,
Once more within the Potter's house alone
I stood, surrounded by the Shapes of Clay.

Shapes of all Sorts and Sizes, great and small,
That stood along the floor and by the wall;
And some loquacious Vessels were; and some
Listen'd perhaps, but never talk'd at all.

Said one among them—"Surely not in vain
My substance of the common Earth was ta'en
And to this Figure molded, to be broke,
Or trampled back to shapeless Earth again."

Then said a Second—"Ne'er a peevish Boy
Would break the Bowl from which he drank in joy;
And He that with his hand the Vessel made
Will surely not in after Wrath destroy."

After a momentary silence spake
Some Vessel of a more ungainly Make;
"They sneer at me for leaning all awry:
What! did the Hand then of the Potter shake?"

Whereat some one of the loquacious Lot—
I think a Sufi pipkin—waxing hot—
"All this of Pot and Potter—Tell me then,
Who is the Potter, pray, and who the Pot?"

"Why," said another, "Some there are who tell
Of one who threatens he will toss to Hell
The luckless Pots he marr'd in making—Pish!
He's a Good Fellow, and 'twill all be well."

"Well," murmured one, "Let whoso make or buy,
My Clay with long Oblivion is gone dry:
But fill me with the old familiar Juice,
Methinks I might recover by and by."

So while the Vessels one by one were speaking,
The little Moon look'd in that all were seeking:
And then they jogg'd each other, "Brother! Brother!
Now for the Porter's shoulders' knot a-creaking!"


Ah, with the Grape my fading life provide,
And wash the Body whence the Life has died,
And lay me, shrouded in the living Leaf,
By some not unfrequented Garden-side.

That ev'n buried Ashes such a snare
Of Vintage shall fling up into the Air
As not a True-believer passing by
But shall be overtaken unaware.

Indeed the Idols I have loved so long
Have done my credit in this World much wrong:
Have drown'd my Glory in a shallow Cup,
And sold my reputation for a Song.

Indeed, indeed, Repentance oft before
I swore—but was I sober when I swore?
And then and then came Spring, and Rose-in-hand
My thread-bare Penitence apieces tore.

And much as Wine has play'd the Infidel,
And robb'd me of my Robe of Honor—Well,
I wonder often what the Vintners buy
One half so precious as the stuff they sell.

Yet Ah, that Spring should vanish with the Rose!
That Youth's sweet-scented manuscript should close!
The Nightingale that in the branches sang,
Ah whence, and whither flown again, who knows!

Would but the Desert of the Fountain yield
One glimpse—if dimly, yet indeed, reveal'd,
To which the fainting Traveler might spring,
As springs the trampled herbage of the field!

Would but some winged Angel ere too late
Arrest the yet unfolded Roll of Fate,
And make the stern Recorder otherwise
Enregister, or quite obliterate!

Ah Love! could you and I with Him conspire
To grasp this sorry Scheme of Things entire,
Would not we shatter it to bits—and then
Re-mold it nearer to the Heart's Desire!

Yon rising Moon that looks for us again—
How oft hereafter will she wax and wane;
How oft hereafter rising look for us
Through this same Garden—and for one in vain!

And when like her, oh Saki, you shall pass
Among the Guests Star-scatter'd on the Grass,
And in your joyous errand reach the spot
Where I made One—turn down an empty Glass!


.PAYAN

kourosh_bikhoda
05-15-2011, 06:46 PM
اگر iDevice دارید اپلیکیشن Persian Lib رو دانلود کنید. رباعیات خیام در اون مجانی وجود داره. سایر کتب شعر پارسی در اون پولی هست.

Mehrbod
05-31-2011, 10:42 PM
ترانه‌های خیام از دیدگاه «صادق هدایت»


پیشگفتار

شاید كمتر كتابی در دنیا مانند مجموعة ترانه های خیام تحسین شده،
مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محكوم گردیده،
حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا كرده و بالاخره ناشناس مانده

اگر همة كتاب هایی كه راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آوری شود
تشكیل كتابخانة بزرگی را خواهد داد. ولی كتاب رباعیاتی كه به اسم خیام معروف
است و در دسترس همه می باشد مجموعه ای است كه عمومًا از هشتاد الی هزار و
دویست رباعی كم و بیش در بر دارد؛ اما همة آن ها تقریبًا جنگ مغلوطی از افكار
مختلف را تشكیل می دهند . حالا اگر یكی از این نسخه های رباعیات را از روی
تفریح ورق بزنیم و بخوانیم در آن به افكار متضاد، به مصمون های گوناگون و به
موضوع های قدیم و جدید بر می خوریم؛ بطوریكه اگر یكنفر صد سال عمر كرده
باشد و روزی دو مرتبه كیش و مسلك و عقیدة خود را عوض كرده باشد قادر
بگفتن چنین افكاری نخواهد بود . مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف
است از قبیل : الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی،
بنگی، شهوت پرستی، مادی، مرتاضی، لا مذهبی، رندی و قلاشی، خدائی، وافوری .
. . آیا ممكن است یكنفر این همه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره
فیلسوف و ریاضی دان و منجم هم باشد؟ پس تكلیف ما در مقابل این آش در هم
جوش چیست؟ اگر به شرح حال خیام در كتب قدما هم رجوع بكنیم بهمین اختلاف نظر بر می خوریم.

این اختلافی است كه همیشه در اطراف افكار بزرگ روی می دهد . ولی اشتباه مهم
از آنجا ناشی شده كه چنانكه باید خیام شناخته نشده و افسانه هائی كه راجع باو
شایع كرده اند این اشكال را در انتخاب رباعیات او تولید كرده است.

در اینجا ما نمی خواهیم به شرح زندگی خیام بپردازیم و یا حدسیات و گفته های
دیگران را راجع باو تكرار بكنیم. چون صفحات این كتاب خیلی محدود است.
اساس كتاب ما روی یك مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است كه باسم خیام، همان
منجم و ریاضی دان بزرگ مشهور است و یا بخطا باو نسبت می دهند ....



بارگیری نسک در ریخت PDF (512KB):

http://www.mediafire.com/?wjdz3wy2d1z#1

کافر_مقدس
04-24-2012, 10:46 AM
تا زهره و می در آسمان گشت پدید / بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید

من در عجبم ز می فروشان کایشان / به ز آنچه می فروشند چه خواهند خرید

(خیام)

Mehrbod
04-26-2012, 12:34 PM
قومی متفکرند اندر ره دین --- قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی --- کای بیخبران راه نه آنست و نه این

کافر_مقدس
04-26-2012, 01:11 PM
ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم / با این همه مستی ز تو هوشیارتریم

تو خون کسان خوری و ما خون رزان / انصاف بده کدام خونخوارتریم؟!

---------------------------------------------------------------------------

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی / هر لحظه به دام دگری پابستی

گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می نمایی هستی؟!

ramin_
05-13-2012, 10:04 PM
به عنوان اولین پستم در این انجمن

می خوردن و شاد بودن آئین منست / فارغ بودن ز کفر و دین ،دین منست
گفتم بعروس دهر :کابین تو چیست؟ / گفتا: دل خرم تو کابین من است


*****************

گر من ز می مغانه مستم،هستم / گر کافر و گبر و بت پرستم،هستم
هر طایفه ای بمن گمانی دارد / من زان خودم، چنانکه هستم هستم

Mehrbod
05-14-2012, 08:15 PM
به عنوان اولین پستم در این انجمن

می خوردن و شاد بودن آئین منست / فارغ بودن ز کفر و دین ،دین منست
گفتم بعروس دهر :کابین تو چیست؟ / گفتا: دل خرم تو کابین من است



به دفترچه خوش‌آمدید گرامی :53:

یکی از زیبا‌ترین چامه‌های خیام همین بود.

ramin_
05-24-2012, 09:43 PM
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه / وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست / کاین دم فروبرم برارم یا نه

Mehrbod
05-25-2012, 10:15 AM
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه / وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست / کاین دم فروبرم برارم یا نه



یک "که" از بند دوم جاافتاده بود رامین جان:



تا کی غم آن خورم که دارم یا نه - وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست - کاین دم که فروبرم برآرم یا نه

Mehrbod
05-25-2012, 10:30 AM
470

برخیز و مخور غم جهان گذران - بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی - نوبت بتو خود نیامدی از دگران

Russell
05-25-2012, 10:37 AM
مهربد جان میگم کتاب دیگه ای درباره نظرات بزرگان ایران درباره خیام نداری؟
اون کتاب صادق هدایت که گذاشتی خیلی جالب بود.من یکبا بار یکی از دوستان حرف میزدم از یک کتاب مگفت که نظرات بزرگان ایران رو درباره خیام جمع کرده بود و برای یکی اقوامش بود کتاب(میدونم قطعن هست)،روی نت کسی میدونه این کتاب هست یا نه؟
اگر نیست من برم دنبالش( که یکم سخته :4:)

Mehrbod
05-26-2012, 01:14 AM
این کتاب؟

http://www.fardab.com/shop.html?task=detailproduct&id=24264

Mehrbod
05-26-2012, 01:59 AM
این هم نسک «نوروزنامه» که می‌گویند نوشته خیام است:

Russell
05-26-2012, 08:04 AM
این کتاب؟

http://www.fardab.com/shop.html?task=detailproduct&id=24264

نمیدونم مهربد جان ولی بعید میدونم،چون معلوم نیست منظور از استاد چیه اینجا.میدونم تو اون کتاب مذکور مثلن همین نظر صادق هدایت هست.600-700 صفحه هم باید باشه یا بیشتر بگمونم.

کافر_مقدس
05-26-2012, 04:51 PM
این رباعی گمون کنم منسوب به خیام هست که بسیار هم زیباست

با این دو سه نادان کی چنین می دانند / از جهل کی دانای جهان ایشانند

خر باش کی این جماعت از فرط خری / هر کو نه خر است کافرش می دانند

Mehrbod
09-19-2012, 03:46 PM
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/09/213.jpg

Nevermore
09-20-2012, 03:09 PM
چون آمدنم به من نبد روز نخست
ویــن رفـتن بی­مراد, عزمی است درست

برخیز و میان ببند ای ساقی چست!
که اندوه جهان به مِی فرو خواهم شست

Ouroboros
09-20-2012, 03:18 PM
:e032:

ماییم و می و مطرب و این کنـج خـراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فـارغ ز امیــد رحــمـت و بیـــم عـذاب
آزاد ز بـــاد و خـــاک وز آتـــــش و آب

پ.ن: برخی مجموعه‌ها(همچون صادق هدایت) «در رهن شراب» را «پر درد شراب» آورده‌اند. من نسخه‌ی فروغی را بیشتر دوست می‌دارم.

Nevermore
09-20-2012, 03:44 PM
:e032:

ماییم و می و مطرب و این کنـج خـراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فـارغ ز امیــد رحــمـت و بیـــم عـذاب
آزاد ز بـــاد و خـــاک وز آتـــــش و آب

پ.ن: برخی مجموعه‌ها(همچون صادق هدایت) «در رهن شراب» را «پر درد شراب» آورده‌اند. من نسخه‌ی فروغی را بیشتر دوست می‌دارم.

درست است."در رهن شراب" بسیار زیباتر و با معنی تر است.
به نگر من "جان و دل و جام و جامه پر درد شراب" اصلا معنی نمیدهد.

Ouroboros
09-21-2012, 08:35 AM
گردون نگری زد قد فرسوده‌ی ماست
جیحون اثری ز اشک پالـوده‌ی ماست
دوزخ شرری ز رنـج بی‌هوده‌ی ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده‌ی ماست

Nevermore
09-21-2012, 02:48 PM
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زآن روی که هست کس نمی‌داند گفت

پ.ن:به نگر شما "گفته است" درست تر است یا "گفتند"؟

sonixax
09-21-2012, 02:56 PM
من فكر كنم گفت درست تر باشه !

Nevermore
10-06-2012, 01:27 PM
ساقـی غـم مـن بلند آوازه شده است
سرمستی مـن برون ز اندازه شده است
با مـوی سپید سـر خوشم کـز می تو
پیرانه سرم بهار دل تازه شده است

گوش دادن به این رباعی با صدای دلنشین "شاملو" لذتی وصف نشدنی دارد.

Nevermore
10-20-2012, 04:19 PM
تا دست بر اتفاق بر هم نزنیم
پاییز نشاط ، بر سر غم نزنیم

خیزیم و دمی زنیم ، پیش از دم صبح
کین صبح ، بسی دمد که ما دم نزنیم

Nevermore
10-24-2012, 06:52 PM
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید

من در عجبم ز می فروشان کایشان
به زانکه فروشند چه خواهند خرید

Mehrbod
11-17-2012, 04:14 PM
http://www.daftarche.com/images/imported/2012/11/30.jpg

روزی که گذشته است هیچ از او یاد مکن - فردا که نیامدست هیچ فریاد مکن
برنامده و گذشته بُنیاد مکن - حالی خوش باش و عمر بر باد مکن


نگارش دیگر:

از دِی که گذشت هیچ ازو یاد مکن - فردا که نیامده ست فریاد مکن
برنامده و گذشته بنیاد مکن - حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

Mehrbod
12-03-2012, 04:09 PM
دوستان گرامی، من بر آن شدم که چامه‌های خیام را به دبیره UniPersi ترانویسم (transliterate).

اگر در ترانویسی لغزشی دیدید، بمهر بگویید تا در کار پایانی ایرنگی (خطا) نباشد.

درباره دبیره UniPers اینجا میتوانید بیشتر بخوانید: UniPers: A New Alphabet for Persian (http://unipers.com)

چند نکته


1- تنها نامهای ویژه مانند خیام بزرگنویسی شده‌اند: xayyâm -> Xayyâm

2- نویسه "æ" را من افزوده‌ام تا جایگزین واتهایی باشد که میتوانند به هر دو ریخت خوانده شوند: دلِ شیدا = Dele šæydâ

3- نویسه "œ" نیز همینجور: کنشت (http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-2df218c45bf64598b9a013604c2cf35e-fa.html) -> kœnešt



***

ترانه‌های خیام

برخیز و بیا بتا برای دل ما - حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم - زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما


Tarânehâye Xayyâm

Barxizo biyâ betâ barâye dele mâ - Hal kon be jamâle xištan moškele mâ
Yek Kuze Šarab tâ beham nuš konim - Zân piš ke kuzehâ konand az Gele mâ



* * *

چون عهده نمی شود کسی فردا را - حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه - بسیار بتابد و نیابد ما را


Con ohde nemišavad kasi fardâ râ - Hâli xoš kon to in dele šæydâ râ
Mey nuš be mahtâb ey mâh ke mâh - Besyâr betâbado nayâbad mâ râ



* * *

قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را


Qorân ke mehin kalâm xânand ânrâ - Gahgâh na bar davâm xanand ânrâ
Bar gerde piyâle âyati hast moqim - Kandar hame jâ modâm xânand ânrâ


* * *

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا


Gar mey naxori ta'ne nazan mastânrâ - Bonyâd makon to hileo dastânrâ
To qarre bedan mašo ke mey minaxori - Sad loqme xori ke mey qolamast ânrâ



* * *

مائیم و می و مطرب و این کنج خراب - جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب - آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

Mayimo meyo motrebo in konje xarâb - Jâno delo jâmo jâme dar rahne šarâb
Fâreq ze omide rahmato bime azâb - Âzâd ze xâko bâdo az âtašo âb



* * *

آن قصر که جمشید در او جام گرفت - آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر - دیدی که چگونه گور بهرام گرفت


Ân qasr ke jamšid dar u jâm gereft - Âhu bace kardo šir ârâm gereft
Bahrâm ke gur migerefti hame omr - Didi ke cegune gur bahrâm gereft



* * *
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست - بی باده ارغوان نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست - تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست


Abr âmado bâz bar sare sabze gerist - Bi bâde arqavân nemibâyad zist
In sabze ke emruz tamâšâgahe mâst - Tâ sabzeye xâke mâ tamâšâgahe kist



* * *

اکنون که گل سعادتت پربار است - دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور

Mehrbod
12-05-2012, 05:27 AM
دوستان کسی میتواند چامه‌هایی که ؟ گذاشته‌ام را سدانویسی کند؟

Pazhuhande
12-07-2012, 05:12 AM
درود بر مهربُد گرامی.
تنها بخش­هایی را که بازنویسی نکرده بودی، یا علامتِ سؤال نهاده بود، برمی­رسم. البته توجه داشته باش که ممکن­است بنده هم در اشتباه باشم (ضمنا، من بصورت انگلیسیِ عادی می­نویسم،زحمت بازنویسی­اش با شما . حرف A هنگامی که دُرُشت نوشته شد، نمادِ "آ" است):

قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را
qorAn ke mehin kalAm xAnand AnrA / gahgAh na bar davAm xanand AnrA
bar gerde piyale Ayati hast moqim / kandar hame jA modAm xAnand AnrA

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا
Gar mey naxory ta’ene mazan mastAn rA / bonyAd makon to hile o dastAn rA
To Qarre bedAn masho ke mey mi naxory / sad loqme xory ke mey qolAm ast AnrA
(مِی می­نخوری = مِی نِمی­خوری ) ضمنا، غَره با فتحه _َ در اینجا دُرُست­تر می­نماید، زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"

Tarkibe piyâleyi ke darham peyvast - Beškastane ân ravâ nemidârad mast
Candin saro pâye nâzanin az saro dast - Az mehr ke peyvasto be kin ke šekast?
لخت (مصراع)ِ آخر این­گونه است: Az mehre ke peyvasto be kine ke shekast? یعنی « از روی مهر و علاقه به چه­کسی، این آثارِ هنری (انسان­ها) را به­هم پیوست (آفرید)، و بر اثر کین­جویی با چه کسی دوباره آنها را شکست؟! » (البته شاید علامتِ سؤال را بر مبنایِ بافتارِ شعری نهاده باشی، با این­حال، یک کسرۀ اضافه کم دارد)


Ey âmade az âlame rohâniye? taft? - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft
راست­اش در اینباره، خود-ام مطمئن نیست­ام. اما هر چه باشد، "تفت" باید "قید" باشد و نه نامِ مکانی (که البته شاید این گمان هم نادرست باشد). در رباعیِ دیگری منسوب به خیام آمده:
ای آنکه نتیجه ٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائماً در تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی .
در اینجا، "تفت" به معنایِ گرما و داغی است. معنایِ دیگرش می­تواند "چابُک" باشد. توصیه می­کنم e را (یعنی کسرۀ اضافه را) بستُری.


In bahr vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq naseft?
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft
لختِ نخست به کسرۀ اضافه نیاز دارد. (این بحرِ وجود)bahre vojud. زیرا به گمانِ من "وجود" را به دریایی تشبیه کرده که آشکار شده است (از نهفت بیرون آمده است)
واژه­ی قافیه هم باید nasOft باشد. "سُفتن" واژه­ای است که ریشه­ی پهلوی دارد و در معنایِ "سوراخیدن" است. بنِ مضارع­اش هم "سُنب" است. واژه­ی "سنبه" هم معروف است.
فعلا تا همین جا کافی­است. بقیه را بعدا ادامه خواهم داد به­شرطی که بدانم چه­میزان راضی بودی؟!

خواهش را، برای اینکه اشتباه نشود، اگر علامتِ پرسش را برای مشکوک بودن در درستیِ خوانش­ات می­گذاری، درونِ کمانک () یا کروشه [] قرارده که به اشتباه نیفتم. با سپاس.

Mehrbod
12-07-2012, 06:24 PM
درود بر مهربُد گرامی.
تنها بخش­هایی را که بازنویسی نکرده بودی، یا علامتِ سؤال نهاده بود، برمی­رسم. البته توجه داشته باش که ممکن­است بنده هم در اشتباه باشم (ضمنا، من بصورت انگلیسیِ عادی می­نویسم،زحمت بازنویسی­اش با شما . حرف A هنگامی که دُرُشت نوشته شد، نمادِ "آ" است):


:e303:

درود پژوهنده گرامی، لاتین نویسی آن هیچ دشواری‌ای ندارد، تنها نیاز به خوانش سداها داریم.





قرآن که مهین کلم خوانند آن را - گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم - کاندر همه جا مدام خوانند آن را
qorAn ke mehin kalAm xAnand AnrA / gahgAh na bar davAm xanand AnrA
bar gerde piyale Ayati hast moqim / kandar hame jA modAm xAnand AnrA

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا - بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری - صد لقمه خوری که می غلم ست آنرا
Gar mey naxory ta’ene mazan mastAn rA / bonyAd makon to hile o dastAn rA
To Qarre bedAn masho ke mey mi naxory / sad loqme xory ke mey qolAm ast AnrA
(مِی می­نخوری = مِی نِمی­خوری ) ضمنا، غَره با فتحه _َ در اینجا دُرُست­تر می­نماید، زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"


هر دو ویراسته و افزوده شدند:

Qorân ke mehin kalâm xânand ânrâ - Gahgâh na bar davâm xanand ânrâ
Bar gerde piyâle âyati hast moqim - Kandar hame jâ modâm xânand ânrâ

...




Tarkibe piyâleyi ke darham peyvast - Beškastane ân ravâ nemidârad mast
Candin saro pâye nâzanin az saro dast - Az mehr ke peyvasto be kin ke šekast?
لخت (مصراع)ِ آخر این­گونه است: Az mehre ke peyvasto be kine ke shekast? یعنی « از روی مهر و علاقه به چه­کسی، این آثارِ هنری (انسان­ها) را به­هم پیوست (آفرید)، و بر اثر کین­جویی با چه کسی دوباره آنها را شکست؟! » (البته شاید علامتِ سؤال را بر مبنایِ بافتارِ شعری نهاده باشی، با این­حال، یک کسرۀ اضافه کم دارد)


ویراستم.





Ey âmade az âlame rohâniye? taft? - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft
راست­اش در اینباره، خود-ام مطمئن نیست­ام. اما هر چه باشد، "تفت" باید "قید" باشد و نه نامِ مکانی (که البته شاید این گمان هم نادرست باشد). در رباعیِ دیگری منسوب به خیام آمده:
ای آنکه نتیجه ٔ چهار و هفتی
وز هفت و چهار دائماً در تفتی
می خور که هزار بار بیشت گفتم
باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی .
در اینجا، "تفت" به معنایِ گرما و داغی است. معنایِ دیگرش می­تواند "چابُک" باشد. توصیه می­کنم e را (یعنی کسرۀ اضافه را) بستُری.


e را زدودم. جاییکه دل‌استوار نیستیم گذرانه در {} گذاشتم تا دیرتر بازنگریم:

Ey âmade az âlame rohâni{e} taft - Heyrân šode dar panjo câhâro šešo haft
Mey nuš nadâni ze kojâ âmadeyi - Xoš bâš nadâni be kojâ xâhi raft






In bahr vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq naseft?
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft
لختِ نخست به کسرۀ اضافه نیاز دارد. (این بحرِ وجود)bahre vojud. زیرا به گمانِ من "وجود" را به دریایی تشبیه کرده که آشکار شده است (از نهفت بیرون آمده است)
واژه­ی قافیه هم باید nasOft باشد. "سُفتن" واژه­ای است که ریشه­ی پهلوی دارد و در معنایِ "سوراخیدن" است. بنِ مضارع­اش هم "سُنب" است. واژه­ی "سنبه" هم معروف است.
فعلا تا همین جا کافی­است. بقیه را بعدا ادامه خواهم داد به­شرطی که بدانم چه­میزان راضی بودی؟!


softan همان بود که گفتی:


سفتن . [س ُ ت َ ] (مص ) پهلوی «سوفتن » ۞ کردی «سونتین » ۞ (سوراخ کردن ) قیاس کنید، فارسی «سمب » وجه اشتقاق کلمه را (از اوستا) که هرن در اشتقاق اللغة نقل کرده هوبشمان مردود میداند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سوراخ کردن و سوراخ شدن . (برهان ). سوراخ کردن . (از آنندراج ). سوراخ کردن مهره و مروارید و جز آن :
بسفتند خرطوم پیلان به تیر
ز خون شد در و دشت چون آبگیر.




In bahre vojud âmade birun ze nehoft - Kas nist ke in gohare tahqiq nasoft
Har kas soxani az sare sodâ goftand - Ze ânruzi ke hast kas nemidânad goft







خواهش را، برای اینکه اشتباه نشود، اگر علامتِ پرسش را برای مشکوک بودن در درستیِ خوانش­ات می­گذاری، درونِ کمانک () یا کروشه [] قرارده که به اشتباه نیفتم. با سپاس.


من سه پیک را یکی کردم تا کار آسانتر شود، اگر چند چامه دیگر را هم سداگذاری کرده و همه اینها را یکی دو ویرایش پایانی هم بکنیم،
میتوان در ریخت یک pdf زیبا همراه با دو دبیره «پارسی-عربی» و «پارسی جهانیک» چاپ کرد.

دیگر اینکه نیازی به کمانک و .. نیست پژوهنده جان، در خود چامه‌ها هیچ نشانه‌ای به کار نرفته، همه ? ها را من جایی که مشکوک بوده‌ام گذاشته‌ام.


درباره دیگر چامه‌ها نگرت چیست؟

Mehrbod
12-07-2012, 06:59 PM
زیرا غُرّه به معنایِ صدای رعد و برق است. غَرّه در اینجا یعنی "مغرور و فریفته"


من این غره را به گمانم اینجا دیده بودم:
گنجور رباعی شمارهٔ ۵۳ (http://ganjoor.net/khayyam/robaee/sh53/)

یکی بگوید این a است یا o؟

در این چامه سَلخ چه چمی دارد پژوهنده جان؟

Pazhuhande
12-08-2012, 05:48 AM
سپاسگزارم که موارد را بررسیدی و جایگزیدی!من صفحه را ذخیره کردم و می-کوشم تا هفته-ی آینده پیشنهادهای خودم را تکمیل کنم.ساختن pdf هم پیش-نهاد خوبی است.پیروز باشی

Pazhuhande
12-19-2012, 08:43 AM
Con nist haqiqato yaqin andar? dast - Nat[a]vân be omide šak hame omr nešast
Hân tâ nanehim jâme mey az kafe? dast - Dar bixabari mard ce hošyâro ce mast
­مهربُد جان به­راستی نمی­دانم که چرا در کنارِ این ها علامتِ سوال گذاشته ای! "اندر" صورتِ قدیمیِ حرفِ اضافه­ی "در" است، دیگر! "کفِ دست" هم که دیگر واضح­تر از آنست که به توضیح نیازمند باشد (شما این سایت را مثلِ "کفِ دست"ت نمی شناسی؟). ضمنا،واجِ "ی" در "ننهیم" باید کمی کشیده شود. ننهیـــــــم! به Unipers چگونه باید برگرداند؟ دو تا I میگذراند یا علامتی بر بالایَش می-نهند؟!


Xâki ke bezire pâye har nâdâni ast - Kafe sanamio cehreye jânâni ast
Har xešt ke bar kongereye? ivâni ast - Angošte vazir yâ soltâni ast
"است" آخر را باید بزدایی و بچسبانی به واژه­ی ایوان. Kongereye IvAnist .
لختِ آخر هم به­نظرِ من اشتباه است. "انگشتِ وزیر یا سلطانیست" از نظر وزنی مشکل دارد. راستی وزنِ رباعی را می­دانی؟ برابرست با «لاحول ولا قوت الّا بالله »! یا " دام دام دا دا دام؛ دام دا دا دام ؛ دام دام دام » یا « تن تن ت ت تن؛ تن ت ت تن؛ تن تن تن» مصراعِ آخر یک یا چند واژه کم دارد. مثلا اگر می­شد "انگشت وزیر، یا که نه؛ سلطانیست!" درست می­بود! اما سددرسد خیام این­گونه نمی­سروده!

Dar fasle bahâr agar bohi hurserešt - Yek sâqar mey marâ bar lab kešt?
Har cand benazde âme in bâšad zešt - Sag beh ze man ar beram degar nâm behešt
"بتی" را نوشته ای "بُهی"! فکر نمی­کنی کارِ طافت­فرساییست؟ تلاش­هایت ارزشمند است اما فکر می­کنی آنقدر که زحمت می­کشی برای کارت ارزش خواهند گذاشت؟ به­نظرِ من بهتر است تنها شعرهایی که "دشوارخوان" هستند را اینگونه بازنویسی کنیم. حالا بگذریم...
در مصراعِ دوم هم واژه­ی "دهد" را ننگاشتی. Baram را beram نوشته­ای. NamE Behesht
مصراعِ دوم هم Labe kesht است. یعنی « در کنارِ کشتزار»!

Guyand marâ ke duzaxi bâšad mast - Qolist xalafe? del dar ân nat[œ]vân bast
Gar âšeqo meyxâre be duzax bâšand - Fardâ bini behešt hamcon kafe dast
مصراعِ دوم اینگونه است: « قولیست خلاف؛ دل در آن نتوان بست» یعنی "گفته ی نادرستی است. نمیتوان به آن اطمینان کرد » عبارتِ درون کروشه [] زاید است و وزن را بر هم می­زند.

Man hic nadânam ke marâ ânke serešt - Az ahle behešt kard yâ duzaxe zešt
Jâmio botio barbati bar lab kešt? - In har se marâ naqdo torâ nes[i]ye behešt
درباره ی بیت دوم باید بگویم که باید یکسری تغییرات انجام داد. برایِ آنکه دُرُست خوانده شود باید روی "جامی" و "بتی" تشدید گذاشت. jAmi io boti io barbati bar labe kesht
گویا واژه­ی "کِشت" برایت گُنگ است. همانطور که در بالا اشاریدم، منظور از آن "کشت­زار است. آنرا می توان نوعی "مَجاز" انگاشت. "کشتزار" محلی است که در آن "کشت" می کنند. پس بین این دو رابطه ای از نوع "جزء و کل" برقرار است. یکی جانشین دیگری شده. همانطور که ما امروزه مثلا می­گوییم « برویم دکتر!». اما منظورمان اینست که « برویم بیمارستان!» (دکتر تنها جزئی از بیمارستان است). البته به رابطۀ این نوع مجاز می­توان "حال و محل" نیز گفت که کمی تخصصی است و گفتنش ضروری نیست. امیدوارم مشکلت برطرف گردیده باشد.

Har zarre ke dar xâke zamini bude ast - Piš az mano to tâjo negini bude ast
?
Gard az roxe nAzanin be Azarm feshAn/ kAn ham roxe Xube nAzanini budast.
البته در نسخه­های دیگری آمده : « کانهم رخ و زلفِ نازنینی بوده است» که من نسخه ی دوم را ترجیح می­دهم. "رخِ خوبِ نازنین" معنای جالبی ندارد. نوعی "حشو" است.
البته گزینشِ نهایی با خودت است.

Yek jor'e mey ze melke kâvus beh ast - Az taxte qobâdo melkate? tuz beh ast
Har nâle ke rondi be sahargâh zanad - Az tâ'ate zâhedâne sâlus beh ast
یک جرعه "ی" می Jor’e YE mey .
Molk یعنی "پادشاهی" و melk یعنی "زمین و مال". اینجا فکر میکنم Molk درست باشد. هرچند melk هم بیمعنا نیست.
Rend را هم rond نوشته­ای!

باقی بماند برای آینده. کمی خسته شدم.
پیروز باشی.

Pazhuhande
12-19-2012, 09:20 AM
من این غره را به گمانم اینجا دیده بودم:
گنجور رباعی شمارهٔ ۵۳ (http://ganjoor.net/khayyam/robaee/sh53/)

یکی بگوید این a است یا o؟

در این چامه سَلخ چه چمی دارد پژوهنده جان؟

ببخشید مهربد این پست شما را ندیده بودم.
آن "غرّه" ای ک در آنجا هست به یقیت با غرّه ی « تو غره بدان مشو که می می نخوری » فرق دارد. زیرا غرّۀ اخیر به معنایِ "فریفته و مغرور" است ولی آن قبلی، معنایی دیگر دارد.

درباره ی معنای "غره و سلخ" به دیدِ من باید ابتدا و انتهای ماه باشد. زیرا "سلخ" در معنایِ آخرِ ماه است (واژه نامۀ دهخدا). و "غرّه" هم در معنای "ابتدای ماه". در کتابِ « الفرج بعد الشده » آمده:
در شهر بغداد مردی بود که در اول روزِ جوانی و غُرّه ی ایام زندگانی، تفحص کارِ دزدان و بحث احوال طرّاران کردی ... »
می بینی که در اینجا "غره" به معنایِ "ابتدا و اوایل" است.
پس این "غره" با آن یکی فرق دارد و آوایشان هم دیگرگون است.


پیروز باشی

meaning
12-20-2012, 11:15 PM
مِی خُوردن و شاد بودن آئین مَنَسْتْ / فارغ بودن ز ِ کفر و دین ،دین ِمَنَسْتْ

گفتم به عروس دَهر : کابین تو چیست؟ / گُفتا: دل ِخُرَّم ِ تو کابین ِمَن است



Mei Khordan-o shAd Boodan Ayeen-e Manast

FAregh Boodan Ze Kofr-o Din, Din-e Manast

Goftam Be aroos-e Dahr KAbin-e to Chist

GoftA Del-e Khorram-e To KAbin-e Manast


فقط یك توضیح درباره صداها :

ee یا i = ای(كشیده)
A = آ
ei = اِی = a در زبان انگلیسی = /ei/ = مِی
gh = ق
kh = خ
y = ی
rr = تشدید روی "ر"
oo = او


تا کِی غَم ِآن خُورَم که دارَم یا نَه / وین عُمْر به خُوشدِلی گُذارم یا نَه

پُر کُن قَدَح ِباده که مَعلومَمْ نیست / کاین دَم که فروبَرَم برآرَم یا نَه



tA kei Gham-e An Khoram Ke DAram yA na

Veen omr Be Khosh delee GozAram yA na

Por kon Ghadah-e BAde ke Maloomam nist

Keen Dam ke foroo baram barAram yA na




بَرخیز و مَخُور غَم ِجَهان ِگُذَران / بِنْشین و دَمی به شادْمانی گُذران

در طَبْع ِجَهان اگر وَفایی بُودی / نُوبت به تو خود نَیامَدی از دِگران



Barkheez-o Makhor Gham-e Jahan-e GozarAn

Bensheen-o Damee Be shAdmAni (= shAdemani ) GozarAn

Dar tab e JahAn agar vafAee Boodi

Nobat Be Khod NayAmadi az DegarAn




قُومی مُتِفَكِّرند در مَذْهَب و دین / قومی به گُمان فِتاده در راه یَقین

می ترسم از آنكه بانگ آیَد روزی / كای بیخَبَران راه نَه آن است و نه این



Ghomee Motefakkerand Dar Mazhab-o Deen

Ghomee Be GomAn FetAde Dar RAh-e Yagheen

Mitarsam az Anke BAng Ayad roozi

Kei Bee khabarAn rAh Na An ast Na ee

Mehrbod
12-20-2012, 11:28 PM
با سپاس بسیار از دوستان، من هنوز زمان نکرده‌ام این ویرایش‌ها را بنگرم.

تنها به هموند تازه‌امان عرفان، همه ترانوشته‌ها را میتوانید در این پیک بخوانید گرامی: رباعیات «خیام» - صفحه 2 (http://www.daftarche.com/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1-14/%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%C2%AB%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85%C2%BB-322/%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D9%87-2.html#post24597)


من بخش‌هایی که دل‌استوار نبوده‌ام را با ؟ روشن کرده‌ام، در نگارش پایانی همه چامه ها را باید یک بررسی دیگر هم نمود.

meaning
12-21-2012, 06:36 PM
مهربد جان چون من به دبیره ی UniPers آشنایی ندارم پس به سبك خودم
صدا گذاری می كنم؛ امیدوارم مفیدبرات باشه شما می تونی برای تهیه ی فایل
PDF از همون دبیره ی Unipers استفاده كنی!ولی كاش رباعیات رو شماره گذاری
می كردی تا من بدونم پژوهنده گرامی كدوم ها رو صدا گذاری كرده!
پیروز باشی!:e303:

یاد آوری دوباره :

ee یا i = ای(كشیده)
A = آ
ei = اِی = a در زبان انگلیسی = /ei/ = مِی
gh = ق
kh = خ
y = ی
rr = تشدید روی "ر"
oo = او



فَصل ِگُل و طَرْف ِجویْبار و لَب ِکِشْتْ / با یکْ دو سِه اَهل و لُعْبَتی حُور سِرشْتْ

پیشْ آر قَدَح که باده نوشان ِصُبُوح / آسوده ز ِمَسْجِدند و فارغ زِ کِنِشْتْ



Fasl-e gol-o tarf-e jooy bAr-o lab-e Kesht

bA yek do se ahl-o lo'batee hoor seresht

peesh Ar ghadah ke bAde nooshAn-e sobooh

Asoode ze masjedand-o fAregh ze kenesht



---


گـَر شاخ ِبقا ز ِبیخ ِبَخْتَتْ رَسْتَ اَسْتْ / وَر بَر تَن ِتو عُمْرْ لِباسی چَسْتَ اَسْتْ

دَر خِیمه ی تَنْ که سایبانیست تـُـرا / هان تِکیه مَکُن کِه چارمیخش سُسْتَ اَسْتْ




gar shAkh-e baghA ze beekhe bakhtat rastast

var bar tan-e to omr lebAsee chastast

dar kheime-ye tan ke sAyebAnast to rA

hAn tekye makon ke chArmeekhash sostast


---


گَر آمَدَنَم به خود بُدی، نامَدَمی / وَرْ نیز شُدَن به مَن بُدی کِی شُدَمی

بِه زان نَبُدی کِه اَنْدَر این دِیر ِخَراب / نَه آمَدَمی نَه شُدَمی نَه بُدَمی


gar Amadanam be khod bodee nAmadamee

var neez shodan be man bodee kei shodamee

beh zAn nabodee ke andareen deir-e kharAb

na Amadamee na shodamee na bodamee




---
گَر دَسْتْ دَهَدْ ز ِمَغْز ِگــَنْدُمْ نانی / وَز مِی دو مَنی ز ِگُوسْفَنْدی رانی

با لاله رُخی و گوشه بستانی / عِیشی بُوَد آن نَه حَدّ ِهَر سُلْطانی


gar dast dahad ze maghz-e gandom nAnee

vaz mei do manee ze goosfandee rAnee

bA LAle rokhee-o gooshe bestAnee

eishee bovad An hadde har soltAnee



---




گـَرْ کار ِفَلَکْ به عدلْ سَنجیده بُدی / احوال ِفَلَک جُمْلِه پَسَنْدیده بُدی

وَر عَدل بُدی به کارها دَر گَردون / کِی خاطر ِاهل ِفَضْل رَنجیده بُدی


gar kAr-e falak be adl sanjeede bodee

ahvAl-e falak jomle pasandeede bodee

var adl bodee be kArhA dar gardoon

kei khAter-e ahl-e fazl ranjeede bodee








پ.ن : به قول رند شیراز :




فلك به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل فضل و دانشی همین گناهت بس



هِنگام ِصُبوحْ اِی صَنَم ِفَرُّخ پِی / بَرساز تَرانه ای و پیش آوَر مِی

کافکَند بِخاکْ صَد هزاران جَم و کِی / این آمَدَن ِتیرمَه و رفتن دِی



hengam-e sobooh ei sanam-e farrokh pei

barsAz tarAnehee-o peesh Avar mei

kafkand bekhak sad hezArAn jam-o kei

een Amadan-e teermah-o raftan dei


خب؛ مهربد جان من چشام درومدن؛ امیدوارم برات سودمند افتاده باشه!

Mehrbod
12-21-2012, 07:46 PM
Con nist haqiqato yaqin andar? dast - Nat[a]vân be omide šak hame omr nešast
Hân tâ nanehim jâme mey az kafe? dast - Dar bixabari mard ce hošyâro ce mast
­مهربُد جان به­راستی نمی­دانم که چرا در کنارِ این ها علامتِ سوال گذاشته ای! "اندر" صورتِ قدیمیِ حرفِ اضافه­ی "در" است، دیگر! "کفِ دست" هم که دیگر واضح­تر از آنست که به توضیح نیازمند باشد (شما این سایت را مثلِ "کفِ دست"ت نمی شناسی؟). ضمنا،واجِ "ی" در "ننهیم" باید کمی کشیده شود. ننهیـــــــم! به Unipers چگونه باید برگرداند؟ دو تا I میگذراند یا علامتی بر بالایَش می-نهند؟!


Xâki ke bezire pâye har nâdâni ast - Kafe sanamio cehreye jânâni ast
Har xešt ke bar kongereye? ivâni ast - Angošte vazir yâ soltâni ast
"است" آخر را باید بزدایی و بچسبانی به واژه­ی ایوان. Kongereye IvAnist .
لختِ آخر هم به­نظرِ من اشتباه است. "انگشتِ وزیر یا سلطانیست" از نظر وزنی مشکل دارد. راستی وزنِ رباعی را می­دانی؟ برابرست با «لاحول ولا قوت الّا بالله »! یا " دام دام دا دا دام؛ دام دا دا دام ؛ دام دام دام » یا « تن تن ت ت تن؛ تن ت ت تن؛ تن تن تن» مصراعِ آخر یک یا چند واژه کم دارد. مثلا اگر می­شد "انگشت وزیر، یا که نه؛ سلطانیست!" درست می­بود! اما سددرسد خیام این­گونه نمی­سروده!

Dar fasle bahâr agar bohi hurserešt - Yek sâqar mey marâ bar lab kešt?
Har cand benazde âme in bâšad zešt - Sag beh ze man ar beram degar nâm behešt
"بتی" را نوشته ای "بُهی"! فکر نمی­کنی کارِ طافت­فرساییست؟ تلاش­هایت ارزشمند است اما فکر می­کنی آنقدر که زحمت می­کشی برای کارت ارزش خواهند گذاشت؟ به­نظرِ من بهتر است تنها شعرهایی که "دشوارخوان" هستند را اینگونه بازنویسی کنیم. حالا بگذریم...
در مصراعِ دوم هم واژه­ی "دهد" را ننگاشتی. Baram را beram نوشته­ای. NamE Behesht
مصراعِ دوم هم Labe kesht است. یعنی « در کنارِ کشتزار»!

Guyand marâ ke duzaxi bâšad mast - Qolist xalafe? del dar ân nat[œ]vân bast
Gar âšeqo meyxâre be duzax bâšand - Fardâ bini behešt hamcon kafe dast
مصراعِ دوم اینگونه است: « قولیست خلاف؛ دل در آن نتوان بست» یعنی "گفته ی نادرستی است. نمیتوان به آن اطمینان کرد » عبارتِ درون کروشه [] زاید است و وزن را بر هم می­زند.

Man hic nadânam ke marâ ânke serešt - Az ahle behešt kard yâ duzaxe zešt
Jâmio botio barbati bar lab kešt? - In har se marâ naqdo torâ nes[i]ye behešt
درباره ی بیت دوم باید بگویم که باید یکسری تغییرات انجام داد. برایِ آنکه دُرُست خوانده شود باید روی "جامی" و "بتی" تشدید گذاشت. jAmi io boti io barbati bar labe kesht
گویا واژه­ی "کِشت" برایت گُنگ است. همانطور که در بالا اشاریدم، منظور از آن "کشت­زار است. آنرا می توان نوعی "مَجاز" انگاشت. "کشتزار" محلی است که در آن "کشت" می کنند. پس بین این دو رابطه ای از نوع "جزء و کل" برقرار است. یکی جانشین دیگری شده. همانطور که ما امروزه مثلا می­گوییم « برویم دکتر!». اما منظورمان اینست که « برویم بیمارستان!» (دکتر تنها جزئی از بیمارستان است). البته به رابطۀ این نوع مجاز می­توان "حال و محل" نیز گفت که کمی تخصصی است و گفتنش ضروری نیست. امیدوارم مشکلت برطرف گردیده باشد.

Har zarre ke dar xâke zamini bude ast - Piš az mano to tâjo negini bude ast
?
Gard az roxe nAzanin be Azarm feshAn/ kAn ham roxe Xube nAzanini budast.
البته در نسخه­های دیگری آمده : « کانهم رخ و زلفِ نازنینی بوده است» که من نسخه ی دوم را ترجیح می­دهم. "رخِ خوبِ نازنین" معنای جالبی ندارد. نوعی "حشو" است.
البته گزینشِ نهایی با خودت است.

Yek jor'e mey ze melke kâvus beh ast - Az taxte qobâdo melkate? tuz beh ast
Har nâle ke rondi be sahargâh zanad - Az tâ'ate zâhedâne sâlus beh ast
یک جرعه "ی" می Jor’e YE mey .
Molk یعنی "پادشاهی" و melk یعنی "زمین و مال". اینجا فکر میکنم Molk درست باشد. هرچند melk هم بیمعنا نیست.
Rend را هم rond نوشته­ای!

باقی بماند برای آینده. کمی خسته شدم.
پیروز باشی.





مهربد جان چون من به دبیره ی UniPers آشنایی ندارم پس به سبك خودم
صدا گذاری می كنم؛ امیدوارم مفیدبرات باشه شما می تونی برای تهیه ی فایل
PDF از همون دبیره ی Unipers استفاده كنی!ولی كاش رباعیات رو شماره گذاری
می كردی تا من بدونم پژوهنده گرامی كدوم ها رو صدا گذاری كرده!
پیروز باشی!:e303:

یاد آوری دوباره :

ee یا i = ای(كشیده)
A = آ
ei = اِی = a در زبان انگلیسی = /ei/ = مِی
gh = ق
kh = خ
y = ی
rr = تشدید روی "ر"
oo = او



فَصل ِگُل و طَرْف ِجویْبار و لَب ِکِشْتْ / با یکْ دو سِه اَهل و لُعْبَتی حُور سِرشْتْ

پیشْ آر قَدَح که باده نوشان ِصُبُوح / آسوده ز ِمَسْجِدند و فارغ زِ کِنِشْتْ



Fasl-e gol-o tarf-e jooy bAr-o lab-e Kesht

bA yek do se ahl-o lo'batee hoor seresht

peesh Ar ghadah ke bAde nooshAn-e sobooh

Asoode ze masjedand-o fAregh ze kenesht



---


گـَر شاخ ِبقا ز ِبیخ ِبَخْتَتْ رَسْتَ اَسْتْ / وَر بَر تَن ِتو عُمْرْ لِباسی چَسْتَ اَسْتْ

دَر خِیمه ی تَنْ که سایبانیست تـُـرا / هان تِکیه مَکُن کِه چارمیخش سُسْتَ اَسْتْ




gar shAkh-e baghA ze beekhe bakhtat rastast

var bar tan-e to omr lebAsee chastast

dar kheime-ye tan ke sAyebAnast to rA

hAn tekye makon ke chArmeekhash sostast


---


گَر آمَدَنَم به خود بُدی، نامَدَمی / وَرْ نیز شُدَن به مَن بُدی کِی شُدَمی

بِه زان نَبُدی کِه اَنْدَر این دِیر ِخَراب / نَه آمَدَمی نَه شُدَمی نَه بُدَمی


gar Amadanam be khod bodee nAmadamee

var neez shodan be man bodee kei shodamee

beh zAn nabodee ke andareen deir-e kharAb

na Amadamee na shodamee na bodamee




---
گَر دَسْتْ دَهَدْ ز ِمَغْز ِگــَنْدُمْ نانی / وَز مِی دو مَنی ز ِگُوسْفَنْدی رانی

با لاله رُخی و گوشه بستانی / عِیشی بُوَد آن نَه حَدّ ِهَر سُلْطانی


gar dast dahad ze maghz-e gandom nAnee

vaz mei do manee ze goosfandee rAnee

bA LAle rokhee-o gooshe bestAnee

eishee bovad An hadde har soltAnee



---




گـَرْ کار ِفَلَکْ به عدلْ سَنجیده بُدی / احوال ِفَلَک جُمْلِه پَسَنْدیده بُدی

وَر عَدل بُدی به کارها دَر گَردون / کِی خاطر ِاهل ِفَضْل رَنجیده بُدی


gar kAr-e falak be adl sanjeede bodee

ahvAl-e falak jomle pasandeede bodee

var adl bodee be kArhA dar gardoon

kei khAter-e ahl-e fazl ranjeede bodee








پ.ن : به قول رند شیراز :




فلك به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل فضل و دانشی همین گناهت بس



هِنگام ِصُبوحْ اِی صَنَم ِفَرُّخ پِی / بَرساز تَرانه ای و پیش آوَر مِی

کافکَند بِخاکْ صَد هزاران جَم و کِی / این آمَدَن ِتیرمَه و رفتن دِی



hengam-e sobooh ei sanam-e farrokh pei

barsAz tarAnehee-o peesh Avar mei

kafkand bekhak sad hezArAn jam-o kei

een Amadan-e teermah-o raftan dei


خب؛ مهربد جان من چشام درومدن؛ امیدوارم برات سودمند افتاده باشه!



همه اینها افزوده و ویراسته شد.

پژونده جان سپاس، بویژه برای کشت و "ی" های جا افتاده. لغزش‌های تایپی مهم نیستند، در واپسین ویرایش همه را میتوان یکجا گرفت.

عرفان جان نیازی نیست به هر دو دبیره برای من بنویسی، همان شیوه‌ای که روی دبیره کنونی با زیروزبر نویسی انجام میدهی بسنده میکند.

دوستان بجای کیفیت کار را روی کمیت بگذارید، در ویرایش‌های پایانی میتوانیم کیفیت همه کار را یکجا ببررسیم، پیش از آن
ولی بهتر است همه چامه‌ها ترانوشته شده باشند.

Pazhuhande
12-22-2012, 10:37 AM
دوست من ، عرفان:توصیه ی من به شما اینست که با مرورگران نشانه ی "؟" را در صفحه ی رباعیات بکاوید و تنها بخش هایی را که مشکل دار است گوشزد کنید. بقیه اش را مهربد می سازد.باز بینی نهایی بماند برای مرحله ی بعد بهترست. اینها را گفتم که وقت خودتان کمتر گرفته شود.من منتظر می مانم شما پیشنهادهایتان را بدهید تا در کارمان تداخل رخ ندهد.

Pazhuhande
12-22-2012, 10:49 AM
البته عرفان جان شما باید کمی بیشتر دقت کنید. این ماجرای کسره ی اضافه خیلی مهم است (در "با لاله رخی و گوشه ی بستانی" آنرا جا انداخته ای). من فعلا با گوشی هستم نمی توانم همه را بررسم. ولی در بیت : "گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است" Rostan درست است، نه Rastan . اولی به معنای روییدن است و دومی به معنای رهایی یافتن (رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل / مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا). به همین ترتیب چست هم بصورت chost درست است. پاینده باشی

meaning
12-22-2012, 11:28 AM
دوست من ، عرفان:توصیه ی من به شما اینست که با مرورگران نشانه ی "؟" را در صفحه ی رباعیات بکاوید و تنها بخش هایی را که مشکل دار است گوشزد کنید. بقیه اش را مهربد می سازد.باز بینی نهایی بماند برای مرحله ی بعد بهترست. اینها را گفتم که وقت خودتان کمتر گرفته شود.من منتظر می مانم شما پیشنهادهایتان را بدهید تا در کارمان تداخل رخ ندهد.
حتما پژوهنده گرامی؛ پیشنهاد خوبی است!


البته عرفان جان شما باید کمی بیشتر دقت کنید. این ماجرای کسره ی اضافه خیلی مهم است (در "با لاله رخی و گوشه ی بستانی" آنرا جا انداخته ای).

پژوهنده جان؛ نهوشیدم دقیقا چه حركتی را كجا جا انداخته ام ؟!

گر دست دهد ز مغز گندم نانی - وز می دو منی ز گوسفندی رانی
با لاله رخی و گوشه بستانی - عیشی بود آن نه حد هر سلطانی



من فعلا با گوشی هستم نمی توانم همه را بررسم. ولی در بیت : "گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است" Rostan درست است، نه Rastan . اولی به معنای روییدن است و دومی به معنای رهایی یافتن (رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل / مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا). به همین ترتیب چست هم بصورت chost درست است. پاینده باشی

ممنون از توجهت پژوهنده جان!

"چُسْت" تنها با این حركت گذاری معنی پیدا می كند!

دهخدا :
چست شدن . [ چ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جلد شدن . چابک و چالاک شدن .|| چست شدن جامه کسی را؛ موزون و متناسب آمدن جامه بقامت وی :

امروز بتو چست شد این کسوت مهرم
چون مدح و ثنایم بخداوند بشر بر.

و همچنین در واژه "رَسْت" كه به معنای روییدن است !
-------
مهربد گرامی؛ مهر مندانه ویرایش های پژوهنده گرامی رو لحاظ كن شوربختانه به خاطر شتاب در نوشتن این گونه شد!:e303:

meaning
12-24-2012, 07:54 AM
اَبرْ آمَد و بازْ بَرْ سَر ِسَبْزه گریست / بی باده ی اَرْغوانْ نمی بایَدْ زیسْتْ

این سبزه که اِمْروزْ تماشاگه ِماسْتْ / تا سبزه ی خاک ِما تماشاگه ِکیسْتْ

---

چون چَرْخْ به کام ِیکْ خِردَمَنْد نَگـَشْتْ / خواهی تو فَلَکْ هَفْتْ شُمُرْ خواهی هَشْتْ

چون باید مُرد و آرزوها هَمِه هِشْتْ / چه مُور خُورَد به گــُور و چه گرگ بِه دَشْتْ

---

چُون عُمْر به سَر رِسَدْ چه شیرین و چِه تلخ / پیمانه که پُرْ شَوَد چه بغداد و چه بَلَخْ

مِی نُوش که بعد از من و تو ماهْ بَسی / از سَلْخْ به غُرِّه آیَدْ از غُرِّه به سَلْخْ

---

آن کَسْ که زَمین و چَرخ و اَفلاکْ نَهاد / بَسْ داغْ که او بر دل ِغَمْناکْ نَهاد

بسیار لَب ِچو لَعْل و زُلْفین ِچو مُشْکْ / دَرْ طَبْل ِزمین و حُقّه ی خاکْ نَهاد

---

اَز آمَدَنَمْ نَبود گردون را سُود / وَ زْ رَفْتَن ِمَنْ جلال و جاهَشْ نَفْزود

وَزْ هیچ کسی نیزْ دو گوشَم نَشْنود / کاین آمَدَن و رَفْتَنمْ از بَهر ِچه بُود

---

از رَنْج کِشیدنْ آدمی حُرّ گَرْدَد - قَطْره چُو کِشَد حَبْسْ صَدَف ِدُرّ گــَرْدَد

گــَر مال نَمانْد سَرْ بمآناد به جای - پیمانه چو شُد تُهی دِگـَـر پُر گـَـردَد

---

بَر چشم ِتو عالمْ اَرْچه می آرایَنْد / مَگــْرای بــِدان که عاقلان نَگــْرایند

بسیار چُو تو رَوَنْد و بسیار آیَنْد / بــِرْبای نصیب ِخویش کِت بــِرْبایَنْد


كــِت : كه تو را

دروغی که حالا دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند.
-حضرت سعدی-



---

چون روزی و عُمْرْ بیش و کم نَتْوان کــَرد / دل را به کــَم و بیش دُژَم نَتْوان کَرد

کار ِمَن و تو چِنانْکه رای مَن و تُسْتْ / از موم به دَسْت ِخویشْ هَم نَتْوان کرد

---

گــَردون ز ِزمین هیچ گـُلی بَرْنارَدْ / کـَشْ نَشْکَنَد و هَمْ به زَمین نَسْپارَد

گرْ ابرْ چو آبْ، خاک را بَردارد / تا حَشْرْ همه خون ِعزیزان بارَد

---

گر یک نَفَسَتْ ز ِ زِندِگانی گُذََرَد / مَگـْـذارْ که جُزْ به شادْمانی گُذَرَد

هُشْدار که سرمایهء سودای ِجهان / عُمْرَسْت چُنان کـَشْ گُذرانی گـُذَرَد


كـَش : خوش، نیك

Mehrbod
12-25-2012, 10:23 PM
البته عرفان جان شما باید کمی بیشتر دقت کنید. این ماجرای کسره ی اضافه خیلی مهم است (در "با لاله رخی و گوشه ی بستانی" آنرا جا انداخته ای). من فعلا با گوشی هستم نمی توانم همه را بررسم. ولی در بیت : "گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است" Rostan درست است، نه Rastan . اولی به معنای روییدن است و دومی به معنای رهایی یافتن (رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل / مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا). به همین ترتیب چست هم بصورت chost درست است. پاینده باشی


حتما پژوهنده گرامی؛ پیشنهاد خوبی است!



پژوهنده جان؛ نهوشیدم دقیقا چه حركتی را كجا جا انداخته ام ؟!

گر دست دهد ز مغز گندم نانی - وز می دو منی ز گوسفندی رانی
با لاله رخی و گوشه بستانی - عیشی بود آن نه حد هر سلطانی



ممنون از توجهت پژوهنده جان!

"چُسْت" تنها با این حركت گذاری معنی پیدا می كند!

دهخدا :
چست شدن . [ چ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جلد شدن . چابک و چالاک شدن .|| چست شدن جامه کسی را؛ موزون و متناسب آمدن جامه بقامت وی :

امروز بتو چست شد این کسوت مهرم
چون مدح و ثنایم بخداوند بشر بر.

و همچنین در واژه "رَسْت" كه به معنای روییدن است !
-------
مهربد گرامی؛ مهر مندانه ویرایش های پژوهنده گرامی رو لحاظ كن شوربختانه به خاطر شتاب در نوشتن این گونه شد!:e303:



اَبرْ آمَد و بازْ بَرْ سَر ِسَبْزه گریست / بی باده ی اَرْغوانْ نمی بایَدْ زیسْتْ

این سبزه که اِمْروزْ تماشاگه ِماسْتْ / تا سبزه ی خاک ِما تماشاگه ِکیسْتْ

---

چون چَرْخْ به کام ِیکْ خِردَمَنْد نَگـَشْتْ / خواهی تو فَلَکْ هَفْتْ شُمُرْ خواهی هَشْتْ

چون باید مُرد و آرزوها هَمِه هِشْتْ / چه مُور خُورَد به گــُور و چه گرگ بِه دَشْتْ

---

چُون عُمْر به سَر رِسَدْ چه شیرین و چِه تلخ / پیمانه که پُرْ شَوَد چه بغداد و چه بَلَخْ

مِی نُوش که بعد از من و تو ماهْ بَسی / از سَلْخْ به غُرِّه آیَدْ از غُرِّه به سَلْخْ

---

آن کَسْ که زَمین و چَرخ و اَفلاکْ نَهاد / بَسْ داغْ که او بر دل ِغَمْناکْ نَهاد

بسیار لَب ِچو لَعْل و زُلْفین ِچو مُشْکْ / دَرْ طَبْل ِزمین و حُقّه ی خاکْ نَهاد

---

اَز آمَدَنَمْ نَبود گردون را سُود / وَ زْ رَفْتَن ِمَنْ جلال و جاهَشْ نَفْزود

وَزْ هیچ کسی نیزْ دو گوشَم نَشْنود / کاین آمَدَن و رَفْتَنمْ از بَهر ِچه بُود

---

از رَنْج کِشیدنْ آدمی حُرّ گَرْدَد - قَطْره چُو کِشَد حَبْسْ صَدَف ِدُرّ گــَرْدَد

گــَر مال نَمانْد سَرْ بمآناد به جای - پیمانه چو شُد تُهی دِگـَـر پُر گـَـردَد

---

بَر چشم ِتو عالمْ اَرْچه می آرایَنْد / مَگــْرای بــِدان که عاقلان نَگــْرایند

بسیار چُو تو رَوَنْد و بسیار آیَنْد / بــِرْبای نصیب ِخویش کِت بــِرْبایَنْد


كــِت : كه تو را

دروغی که حالا دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند.
-حضرت سعدی-



---

چون روزی و عُمْرْ بیش و کم نَتْوان کــَرد / دل را به کــَم و بیش دُژَم نَتْوان کَرد

کار ِمَن و تو چِنانْکه رای مَن و تُسْتْ / از موم به دَسْت ِخویشْ هَم نَتْوان کرد

---

گــَردون ز ِزمین هیچ گـُلی بَرْنارَدْ / کـَشْ نَشْکَنَد و هَمْ به زَمین نَسْپارَد

گرْ ابرْ چو آبْ، خاک را بَردارد / تا حَشْرْ همه خون ِعزیزان بارَد

---

گر یک نَفَسَتْ ز ِ زِندِگانی گُذََرَد / مَگـْـذارْ که جُزْ به شادْمانی گُذَرَد

هُشْدار که سرمایهء سودای ِجهان / عُمْرَسْت چُنان کـَشْ گُذرانی گـُذَرَد


كـَش : خوش، نیك



همگی انجامید.

دوستان بمهر کار چند خان (بین) بجامانده را هم یکسره کنید برود.

Pazhuhande
12-27-2012, 05:35 AM
من منتظر عرفان هستم . برای اینکه کارمون با هم تداخل نیابه.
ولی اگه تا یکی دو روز دیگه پیشنهادش رو نده، خودم دست به کار می شم.

Mehrbod
12-27-2012, 06:54 AM
رباعیات خیام با سدای شاملو

Pazhuhande
12-27-2012, 07:34 AM
حالا که وقت دارم، گزیریدم خودم پیشنهادهایم را بگویم. بقیه اش بماند برای دوستان دیگر.

1.Guyand behešto hur in? xâhad bud - Ânjâ meyo širo angebin xâhad bud
Gar mâ meyo ma'šuq gozidim ce bâk - Con âqebate kar cenin xâhad bud
"حور عین" . شما نمی دانید چیست؟! حوریِ بهتشی را نشنیده اید تا کنون؟! Hure in خوانده می شود. البته در شعر اینگونه است. در اصل hur ol eyn (حورالعین) است.
می و سیر و انگبین؟! من شنیده ام « می و مُشک و انگبین ». "سیر" تناسبی دارد؟

1.


Guyand har ân kasân ke bâ parhizand - Zânsân ke bemirand cenân barxizand
Mâ bâ meyo ma'šuqe az ânim modâm - Bâšad ke be hašremân? cenân angizand

"حشر" همان روزِ قیامت است. درست است.

Mey xor ke ze del kesrato qellat? bebarad - Va andišeye haftado do mellat bebarad
Parhiz makon ze kimiyâyi ke az u - Yek jor'e xori hezâr ellat bebarad

قلّت یعنی "اندکی" . از قلیل می آید. درست نوشته ای.


Har râz ke andar dele dânâ bâšad - Bâyad ke nehoftetar ze anqâ? bâšad
kandar sadaf az nehoftœgi gardad dorr - Ân qatre ke râze dele daryâ bâšad
"عنقا" یعنی سیمرغ. این را با یک جستجوی ساده در لغتنامه ها می توانستی بیابی مهربد گرامی .


Har sobh ke ruye lâle šabnam girad - Bâli? banafše dar caman xam? girad
Ensâr marâ ze qonce xoš miâyad - Ku ?
شعر را بد نوشته ای. "بالایِ بنفشه " درست است. از سایتِ گنجور بر می داری؟
Ku dAmane xishtan farAham girad

1.Yârâne moâfeq hame az dast šodand - Dar pâye ajal yekân yekân past šodand
Xordim ze yek šarâb dar majlese omr - Dori? do se pištar ze mâ mast šodand
درست است. هر بار شراب نوشیدن را به اصطلاح می گویند "دور". اما باید کمی حالت بگیرد و کش بیاید. مثلا گفته شود : DOUR یا DAOR

1.Yek jâme šarâb sad delo din arzad - Yek jor'e mey mamlekate cin arzad
?
باز هم کسره ی اضافه را در "جرعه ی می" جا انداخته ای... joz bAde ye la’l nist bar ruye zamin / talxi k hezAr jAne shirin arzad
باقی بماند برای عرفان.

1.


Gar mey naxori ta'ne nazan mastânrâ - Bonyâd makon to hileo dastânrâ
To qorre bedan mašo ke mey meynaxori? - Sad loqme xori ke mey qolamast ânrâ


اینرا که من توضیح داده بودم. ولی همچنان علامت پرسش اش باقی است. غره را هم درست نکرده ای. فکر می کنی اشتباه می گویم؟ این هم مدرک: نتایج جستجو | بالی (http://www.vajehyab.com/?q=%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C)
باز هم قانع نشده ای؟

Pazhuhande
12-27-2012, 07:40 AM
لینکِ واژه نامه را اشتباه فرستاده ام. خودت "غره" را در آنجا بجوی می بینی که چند تلفظ گوناگون دارد و هر کدام معنایِ متفاوتی.

Mehrbod
12-27-2012, 07:54 AM
حالا که وقت دارم، گزیریدم خودم پیشنهادهایم را بگویم. بقیه اش بماند برای دوستان دیگر.

1.Guyand behešto hur in? xâhad bud - Ânjâ meyo širo angebin xâhad bud
Gar mâ meyo ma'šuq gozidim ce bâk - Con âqebate kar cenin xâhad bud
"حور عین" . شما نمی دانید چیست؟! حوریِ بهتشی را نشنیده اید تا کنون؟! Hure in خوانده می شود. البته در شعر اینگونه است. در اصل hur ol eyn (حورالعین) است.
می و سیر و انگبین؟! من شنیده ام « می و مُشک و انگبین ». "سیر" تناسبی دارد؟

1.


سرانجام Hure in شد؟



Guyand behešto hure in xâhad bud - Ânjâ meyo širo angebin xâhad bud
Gar mâ meyo ma'šuq gozidim ce bâk - Con âqebate kar cenin xâhad bud


آن سیر نیست، شیر است پژوهنده جان :e402:
حور العین را شنیده بودم، ولی خوانش آنرا هنوز دل استوار نیستم. hur eyn، hur in یا چه؟





Har sobh ke ruye lâle šabnam girad - Bâli? banafše dar caman xam? girad
Ensâr marâ ze qonce xoš miâyad - Ku ?
شعر را بد نوشته ای. "بالایِ بنفشه " درست است. از سایتِ گنجور بر می داری؟
Ku dAmane xishtan farAham girad

1.Yârâne moâfeq hame az dast šodand - Dar pâye ajal yekân yekân past šodand
Xordim ze yek šarâb dar majlese omr - Dori? do se pištar ze mâ mast šodand
درست است. هر بار شراب نوشیدن را به اصطلاح می گویند "دور". اما باید کمی حالت بگیرد و کش بیاید. مثلا گفته شود : DOUR یا DAOR


در پارسی جهانیک کش دادن نداریم، هر کس میتواند خودش برای همآوایی با دیگر چامه‌ها آنرا بکشاند بدید ام.
هر آینه dowr و dor اندکی میدگرند و w هم داریم، پس اینجور نوشتم:



Yârâne moâfeq hame az dast šodand - Dar pâye ajal yekân yekân past šodand
Xordim ze yek šarâb dar majlese omr - Dowri do se pištar ze mâ mast šodand






اینرا که من توضیح داده بودم. ولی همچنان علامت پرسش اش باقی است. غره را هم درست نکرده ای. فکر می کنی اشتباه می گویم؟ این هم مدرک: نتایج جستجو | بالی (http://www.vajehyab.com/?q=%D8%A8%D8%A7%D9%84%DB%8C)
باز هم قانع نشده ای؟

سرانجام کدامش گرامی؟ من غُرّه دیدم که میشود ماه نو، همان است؟

Gar mey naxori ta'ne nazan mastânrâ - Bonyâd makon to hileo dastânrâ
To qorre bedan mašo ke mey minaxori - Sad loqme xori ke mey qolamast ânrâ



دیگر چامه‌ها را هم ویراستم.




"حور عین" . شما نمی دانید چیست؟! حوریِ بهتشی را نشنیده اید تا کنون؟!



حور العین و حور عین و همه اینها را هم من تنها باور کنید یا نه در کتاب خوانده‌ام و پیش از این درست نمیدانستم چه جور میخوانند :21:

Pazhuhande
12-27-2012, 05:44 PM
واای. بابت سیر آنقدر خندیدم که نگو... مهربد جان من معتقدم شما اگر وزن شعر را یاد بگیرید، نصف ایراداتتان زدوده خواهد شد. مشخص است که hure in باید خواند.غره هم مشخص است معنای ماه نو نیست و از غرور می آید. پس qarreدرست است.می گویید در فارسی جهانی کش دادن نداریم. ولی به دید من اگر این دبیره کمکی به آسان خوانی و درست خوانی نکند، چه سودی دارد؟! و دلیل ترجیحش بر دبیره ی معمولی چیست؟

Mehrbod
12-27-2012, 06:11 PM
واای. بابت سیر آنقدر خندیدم که نگو... مهربد جان من معتقدم شما اگر وزن شعر را یاد بگیرید، نصف ایراداتتان زدوده خواهد شد. مشخص است که hure in باید خواند.غره هم مشخص است معنای ماه نو نیست و از غرور می آید. پس qarreدرست است.


ویراستم :e402:




می گویید در فارسی جهانی کش دادن نداریم. ولی به دید من اگر این دبیره کمکی به آسان خوانی و درست خوانی نکند، چه سودی دارد؟! و دلیل ترجیحش بر دبیره ی معمولی چیست؟

روشن نیست!؟ همینکه "حور عین" را میتوان:


hur eyn
hure eyn
hur ayn
hure ayn
huro ayn
huro eyn
...


خواند مایه‌ی سردرگمی نیست؟

Pazhuhande
01-04-2013, 01:01 PM
گرامی تمامی این خوانش ها را می توان با بکار گیری نشانه های زیر و زبر و پیش و ساکت نشان داد. نمی توان؟

Mehrbod
01-19-2013, 02:16 AM
دوستان این چند چامه بجا مانده را هم بمهر سداگذاری کنید برود!

Pazhuhande
02-17-2013, 09:03 AM
درود.
ببخشید که مدتی نبودم.
مهربد جان، من نشانه‌ی ؟ را با مرورگرم جُستم و چیزی نیافتم!
نمی‌دانم کدام ابیات هنوز برایت گنگ است!

Mehrbod
02-17-2013, 02:07 PM
درود.
ببخشید که مدتی نبودم.
مهربد جان، من نشانه‌ی ؟ را با مرورگرم جُستم و چیزی نیافتم!
نمی‌دانم کدام ابیات هنوز برایت گنگ است!

یک شماری خان‌ها را ننوشته‌ام به کل, یکبار سرسری رد شوید میابید گرامی.

Alice
12-08-2013, 12:06 AM
این چهارگانی خیام که با آوای کوکوی غریب و حزن‌انگیز پرنده‌ی فاخته تمام می‌شود به قول صادق هدایت مو را به تن آدم سیخ می‌کند: :e058:

آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
بـر درگـه او شـهـان نـهادنـدی رو
دیدم کــه بـر کُـنگره‌‌اش فاخته‌ای
بنشسته و همی گفت که کوکو؟ کو کو؟


3111

Alice
12-18-2013, 10:40 PM
بر ویرانه‌های تیسفون:
یک چارگانی شاهکار و پوچگرایانه از خیام نیشاپوری که آدم را به فراخنای اندیشه فرومی‌برد:

آن قصر که جمشید در او جام گرفت،
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت.

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چه گونه گور بهرام گرفت؟

3150

aradnamjoo
12-21-2013, 08:26 PM
یادمه خونده بودم که خیام و ابوریحان هم در زمینه پارسیگویی کوششها کرده اند